منابع و پی نوشتهای متوسط
مختصر نویسی متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اسرائیلیات: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی ''''''روایات و داستان‌هاى وارد شده از منابع یهود و غیریهود به فرهنگ اسلامى.''''' == ا...' ایجاد کرد)
 
 
(۱۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
'''''روایات و داستان‌هاى وارد شده از منابع یهود و غیریهود به فرهنگ اسلامى.'''''
+
{{خوب}}
 +
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
  
 +
'''«اسرائیلیات»''' به روایات و داستان‌هاى وارد شده از منابع [[یهود]] و غیریهود به فرهنگ [[اسلام|اسلامى]] گفته می‌شود. ‌آمیخته شدن [[تفسیر قرآن|تفسیر]] و [[حدیث]] با [[خرافات]]، فساد و انحراف در عقاید مسلمانان و مشوّه کردن چهره اسلام، از پیامدهای ورود و نفوذ اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى بوده است. ملاک پذیرش «اسرائیلیات»، موافق بودن آن با اصول و فروع شریعت اسلام است.
  
== اسرائیلیات در لغت و اصطلاح ==
+
==اسرائیلیات در لغت و اصطلاح==
  
 +
«اسرائیلیات»، جمع «اسرائیلیه» و منسوب به «[[اسرائیل]]»، لقب [[حضرت یعقوب]] علیه‌السلام جد اعلاى [[یهود|یهودیان]] است. اسرائیل، ترکیبى از دو واژه «اسر» به معناى غلبه و «ایل» به معناى قدرت کامل است<ref> قاموس کتاب مقدس، ص‌ ۵۳، ۱۴۲.</ref> و در زبان عبرى به کسى که بر قدرت کامل یعنى خداوند چیره شده گفته مى‌شود. این لقب را از آن ‌رو بر یعقوب نبی نهاده‌اند که به گمان یهود، وى در مبارزه با خداوند بر او پیروز شد.<ref> کتاب مقدس، پیدایش، ۳۲: ۲۵‌ـ۲۹.</ref>
  
اسرائیلیات، جمع اسرائیلیه و منسوب به اسرائیل، لقب یعقوب پیامبر جد اعلاى یهودیان است. اسرائیل، تركیبى از دو واژه «اسر» به معناى غلبه و «ایل» به معناى قدرت كامل است<ref> قاموس كتاب مقدس، ص‌ 53، 142.</ref> و در زبان عبرى به كسى كه بر قدرت كامل یعنى خداوند چیره شده گفته مى‌شود. این لقب را از آن ‌رو بر یعقوب نهاده‌اند كه به گمان یهود، وى در مبارزه با خداوند بر او پیروز شد.<ref> كتاب مقدس، پیدایش، 32: 25‌ـ29.</ref>
+
اما برخى دیگر، جزء نخست واژه اسرائیل را به معناى «عبد» و بخش دوم را به معناى «اللّه» دانسته‌اند، بنابراین اسرائیل به معناى عبدالله (بنده خدا) است.<ref> مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۲۰۶.</ref>
  
برخى جزء نخست این واژه را به معناى «عبد» و بخش دوم را به معناى «اللّه» دانسته‌اند، بنابراین اسرائیل به معناى عبدالله (بنده خدا) است.<ref> مجمع البیان، ج‌ 1، ص‌ 206.</ref>
+
واژه اسرائیلیات گاهى در معنایى ویژه، فقط بر آن دسته از روایاتى اطلاق مى‌گردد که صبغه یهودى دارد<ref> دائرة‌المعارف مصاحب، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۵؛ الاسرائیلیات فى التفسیر والحدیث، ص‌ ۱۹.</ref> و از طریق [[فرهنگ]] یهود وارد حوزه اسلامى مى‌شود؛<ref> التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج ۱، ص ۱۶۵؛ الاسرائیلیات و اثرها فى کتب التفسیر، ص‌ ۷۲‌ـ‌۷۳.</ref> و گاهى در معنایى گسترده‌تر، هر آنچه را که صبغه یهودى و [[مسیحیت|مسیحى]] دارد و در منابع اسلامى داخل شده بوده؛<ref> التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌۱، ص‌ ۱۶۵، ۱۶۹.</ref> و گاهى در مفهومى گسترده‌تر از دو مورد پیشین بکار رفته و هر نوع روایت و حکایتى را که از منابع غیراسلامى وارد قلمرو فرهنگ اسلامى مى‌گردد را شامل مى‌شود.<ref> اسرائیلیات در تفاسیر، ص‌ ۷۱‌ـ‌۷۷.</ref>
  
واژه اسرائیلیات گاهى در معنایى ویژه، فقط بر آن دسته از روایاتى اطلاق مى‌گردد كه صبغه یهودى دارد<ref> دائرة‌المعارف مصاحب، ج‌ 1، ص‌ 135؛ الاسرائیلیات فى التفسیر والحدیث، ص‌ 19.</ref> و از طریق فرهنگ یهودى وارد حوزه اسلامى مى‌شود<ref> التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج 1، ص 165؛ الاسرائیلیات و اثرها فى كتب التفسیر، ص‌ 72‌ـ‌73.</ref> و گاهى در معنایى گسترده‌تر هر آنچه را كه صبغه یهودى و مسیحى دارد و در [[منابع اسلامى]] داخل شده<ref> التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌ ص‌ 165، 169.</ref> و گاهى در مفهومى گسترده‌تر از دو مورد پیشین بكار رفته و هر نوع روایت و حكایتى را كه از منابع غیراسلامى وارد قلمرو فرهنگ اسلامى مى‌گردد شامل مى‌شود.<ref> اسرائیلیات در تفاسیر، ص‌ 71‌ـ‌77.</ref>
+
مراوده زیاد یهودیان با مسلمانان در صدر [[اسلام]]، گسترده‌تر بودن فرهنگ یهود در مقایسه با ملت‌هاى دیگر، عداوت بیشتر آنان با مسلمانان، کارآمدتر بودن حیله‌هایشان و نقش بیشتر یهود در گسترش این روایات، سبب شد جنبه یهودى و اسرائیلى بر دیگر جهات غالب و بر همه آن‌ها واژه «اسرائیلیات» اطلاق شود.<ref> التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۵‌ـ‌۱۶۶؛ التفسیروالمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۸۰‌ـ‌۸۱.</ref>
  
مراوده زیاد یهودیان با مسلمانان در صدر اسلام، گسترده‌تر بودن فرهنگ یهود در مقایسه با ملت‌هاى دیگر عداوت بیشتر آنان با مسلمانان، كارآمدتر بودن حیله‌هایشان و نقش بیشتر یهود در گسترش این روایات، سبب شد جنبه یهودى و اسرائیلى بر دیگر جهات غالب و بر همه آن‌ها واژه «اسرائیلیات» اطلاق شود.<ref> التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌ 1، ص‌ 165‌ـ‌166؛ التفسیروالمفسرون، معرفت، ج‌ 2، ص‌ 80‌ـ‌81.</ref>
+
اسرائیلیات به این معنا از اصطلاحاتى است که در قرن‌هاى متأخر از عهد [[صحابه]] و [[تابعان]] بر این گونه مطالب نهاده شده است. آنچه در صدر اسلام و تا مدت‌ها بعد از عصر صحابه و تابعان در این باره رواج داشته، تعبیراتى از قبیل «گفته‌هاى [[اهل کتاب|اهل‌ کتاب]]»، «نقل از کتب پیشینیان» و امثال آن بوده است. در روایتى از [[امام صادق]] علیه‌السلام از این ‌گونه روایات به «[[احادیث]] یهود و نصارا» یاد شده است.<ref>الخصال، ص‌ ۳۵۳.</ref>  
  
اسرائیلیات به این معنا از اصطلاحاتى است كه در قرن‌هاى متأخر از عهد صحابه و تابعان بر این گونه مطالب نهاده شده است. آنچه در صدر اسلام و تا مدت‌ها بعد از عصر صحابه و تابعان در این باره رواج داشته، تعبیراتى از قبیل «گفته‌هاى اهل‌ كتاب»، «نقل از كتب پیشینیان» و امثال آن بوده است.
+
قدیم‌ترین منبع موجود که اسرائیلیات را در معناى اصطلاحى آن بکار برده، [[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]] اثر [[مسعودی|مسعودى]] (م. ۳۴۳‌ ق) است که در آن افزون بر اطلاق اسرائیلیات بر روایات یهودى و مسیحى، به نمونه‌هایى از این روایات نیز اشاره کرده است.<ref>مروج الذهب، ج‌۲، ص‌۲۴۵.</ref> سپس [[شیخ مفید]] (م.‌ ۴۱۲‌ ق) این واژه را در همین معنا بکار برده است.<ref> الارشاد، ج‌ ۱، ص‌ ۸.</ref> در قرن‌هاى بعد نیز برخى مؤلفان ضمن کاربرد این اصطلاح، مباحثى را درباره اسرائیلیات در مباحث [[تفسیر قرآن|تفسیرى]] و غیرتفسیرى مطرح کرده‌اند که در این میان، مفسران، بیشتر از دیگران به این موضوع پرداخته‌اند، تا آنجا که برخى از مؤلفان معاصر تألیفات مستقلى را به این موضوع اختصاص داده‌اند که از مهم‌ترین آن‌ها مى‌توان به «الاسرائیلیات فى التفسیر والحدیث» از محمدحسین ذهبى، «الاسرائیلیات والموضوعات فى کتب التفسیر» از محمد ابوشهبه و «الاسرائیلیات و اثرها فى کتب التفسیر» از رمزى نعناعه اشاره کرد.
  
در روایتى از [[امام صادق]] علیه‌السلام از این ‌گونه روایات به «[[احادیث]] یهود و نصارا» یاد شده است.<ref> الخصال، ص‌ 353.</ref> قدیم‌ترین منبع موجود كه اسرائیلیات را در معناى اصطلاحى آن بكار برده، از مسعودى (م.343‌ ق) است كه در آن افزون بر اطلاق اسرائیلیات بر روایات یهودى و مسیحى به نمونه‌هایى از این روایات نیز اشاره كرده است.<ref> مروج الذهب، ج‌ 2، ص‌ 245.</ref>
+
==عوامل نفوذ اسرائیلیات==
  
سپس [[شیخ مفید]] .‌412‌ ق) این واژه را در همین معنا بكار برده است.<ref> الارشاد، ج‌ 1، ص‌ 8.</ref> در قرن‌هاى بعد نیز برخى مؤلفان ضمن كاربرد این اصطلاح مباحثى را درباره اسرائیلیات در مباحث تفسیرى و غیرتفسیرى مطرح كرده‌اند كه در این میان مفسران، بیشتر از دیگران به این موضوع پرداخته‌اند تا آنجا كه برخى از مؤلفان معاصر تألیفات مستقلى را به این موضوع اختصاص داده‌اند كه از مهم‌ترین آن‌ها مى‌توان به الاسرائیلیات فى التفسیر والحدیث از محمدحسین ذهبى، الاسرائیلیات والموضوعات فى كتب التفسیر از محمد ابوشهبه و الاسرائیلیات و اثرها فى كتب التفسیر از رمزى نعناعه اشاره كرد.
+
آغاز ورود اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى، به نفوذ تمدن و فرهنگ [[یهود|یهودى]] به فرهنگ اعراب [[بت پرستی|بت‌پرست]] قبل از [[اسلام]] بازمى‌گردد. پیش از ظهور اسلام قبایل فراوانى از [[اهل کتاب]] در مجاورت مشرکان در [[مدینه]] و پیرامون آن از جمله [[خیبر]] و [[فدک|فدک]] زندگى مى‌کردند.
  
 +
اهل کتاب چون داراى [[دین]] و کتاب آسمانى بودند، موقعیت و فرهنگ بالاترى در مقایسه با مشرکان داشتند و نزد آنان از جایگاه علمى ویژه‌اى برخوردار بودند. مشرکان براى فهم بسیارى از مسائل از جمله مسائل مربوط به خلقت، تاریخ ملت‌هاى گذشته و‌... به آنان مراجعه مى‌کردند، افزون بر این، آنان در سال دو کوچ زمستانى و تابستانى به [[یمن]] و [[شام]] داشتند و در این مسافرت‌ها با گروه‌هاى فراوانى از اهل ‌کتاب که در این دو سرزمین ساکن بودند مراودت داشتند و این ارتباط‌ها نیز خود عامل دیگرى در نفوذ فرهنگ یهودى در فرهنگ عرب [[جاهلیت|جاهلى]] به شمار مى‌رفت.<ref> الاسرائیلیات فى التفسیر والحدیث، ص‌ ۲۲‌ـ‌۲۳.</ref>
  
== مبدأ نفوذ اسرائیلیات ==
+
مراجعه اعراب به اهل ‌کتاب، بعد از ظهور اسلام و پذیرش آیین جدید ادامه یافت و آنان براى فهم برخى ناشناخته‌ها، اهل‌کتاب را بر دیگران ترجیح مى‌دادند؛ به ویژه که [[قرآن]] نیز در آیاتى، مشرکان را به اهل کتاب ارجاع داده بود: {{متن قرآن|«فَسـَلوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کنتُم لاتَعلَمون × بِالْبَینَاتِ وَالزُّبُرِ...»}}. ([[سوره نحل]]/۱۶، ۴۳‌ـ‌۴۴)؛ {{متن قرآن|«فَاسْأَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ»}}. ([[سوره اسراء]]/۱۷، ۱۰۱) مخاطب اصلى در این آیات مشرکان هستند که خداوند به آنان خطاب کرده: اگر در صحت گفته‌هاى قرآن شک دارید از اهل ‌کتاب بپرسید؛ اما برخى مسلمانان گمان کردند که این آیات مراجعه آنان به اهل ‌کتاب را مجاز شمرده است، بدین سبب براى سؤال از معارف اصلى دین به اهل ‌کتاب مراجعه مى‌کردند.
  
 +
رجوع به اهل ‌کتاب به همین منوال ادامه داشت تا این که [[پیامبر اکرم]] صلى الله علیه وآله در روایاتى که خواهد آمد، به ‌طور صریح مسلمانان را از مراجعه به آنان منع کرد؛ ولى با وجود نهى صریح پیامبر، گروهى از مسلمانان براى دستیابى به مطالبى که به گمان آنان در معارف اسلامى وجود نداشت به اهل ‌کتاب مراجعه مى‌کردند.
  
آغاز ورود اسرائیلیات به [[فرهنگ اسلامى]] به نفوذ تمدن و فرهنگ یهودى به فرهنگ اعراب بت‌پرست قبل از اسلام بازمى‌گردد. پیش از ظهور اسلام قبایل فراوانى از اهل كتاب در مجاورت مشركان در [[مدینه]] و پیرامون آن از جمله خیبر و فدك زندگى مى‌كردند.
+
[[رحلت پیامبر اسلام|رحلت پیامبر]] صلى الله علیه وآله و فقدان آن حضرت، سبب ورود بیشتر اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى شد زیرا از طرفى حضرت رسول مانعى براى مراجعه مسلمانان به اهل ‌کتاب به شمار مى‌رفت و از سوى دیگر با وفات ایشان، راه کسب دانش و معارف اسلامى بر کسانى که از جانشین عالِم و دروازه علم پیامبر، [[امام علی علیه السلام|امام على]] علیه‌السلام و [[صحابی]] دانشمندى همچون [[عبدالله بن عباس|ابن ‌عباس]] و [[عبدالله بن مسعود|ابن ‌مسعود]] غافل بودند، مسدود ساخت؛ به همین جهت ذهبى مى‌نویسد: داخل شدن اسرائیلیات در [[تفسیر قرآن|تفسیر]] از امورى است که به عهد صحابه باز مى‌گردد.<ref> التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۹.</ref>
  
اهل كتاب چون داراى دین و كتاب آسمانى بودند، موقعیت و فرهنگ بالاترى در مقایسه با مشركان داشتند و نزد آنان از جایگاه علمى ویژه‌اى برخوردار بودند. مشركان براى فهم بسیارى از مسائل از جمله مسائل مربوط به خلقت، تاریخ ملت‌هاى گذشته و‌... به آنان مراجعه مى‌كردند، افزون بر این آنان در سال دو كوچ زمستانى و تابستانى به یمن و شام داشتند و در این مسافرت‌ها با گروه‌هاى فراوانى از اهل ‌كتاب كه در این دو سرزمین ساكن بودند مراودت داشتند و این ارتباط‌ها نیز خود عامل دیگرى در نفوذ فرهنگ یهودى در فرهنگ عرب جاهلى به شمار مى‌رفت.<ref> الاسرائیلیات فى التفسیر والحدیث، ص‌ 22‌ـ‌23.</ref>
+
نو مسلمانان اهل ‌کتاب، که در عهد صحابه، اسلام را پذیرفته بودند، از عوامل دیگر ورود اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى بودند. اینان با تظاهر به اسلام و سوء استفاده از اعتماد برخى صحابه، [[خرافات]] فراوانى را وارد حوزه فرهنگ اسلامى کردند. ورود و نفوذ این روایات در دوره [[تابعان]] نیز ادامه یافت، بلکه در این عصر بر اثر تساهل گذشتگان، شیوع پدیده داستانسرایى، گرویدن شمار بیشترى از اهل‌کتاب به اسلام و نیز رغبت بیشتر مسلمانان به شنیدن داستان‌هاى ملت‌هاى پیشین، اسرائیلیات بیشترى وارد تفسیر و [[حدیث]] اسلامى شد. همچنین وجود مفسرانى در این عصر همچون مقاتل بن ‌سلیمان که مى‌خواستند نقص و کمبودهاى تفسیر را با روایات اسرائیلى برطرف سازند، بر نفوذ بیشتر این روایات افزود.<ref> همان، ص‌ ۱۷۵‌ـ‌۱۷۷.</ref>  
  
مراجعه اعراب به اهل ‌كتاب، بعد از ظهور اسلام و پذیرش آیین جدید ادامه یافت و آنان براى فهم برخى ناشناخته‌ها، اهل‌كتاب را بر دیگران ترجیح مى‌دادند به ویژه كه قرآن نیز در آیاتى، مشركان را به اهل كتاب ارجاع داده بود: «فَسـَلوا اَهلَ الذِّكرِ اِن كُنتُم لاتَعلَمون × بِالبَیِّنتِ والزُّبُرِ...». ([[سوره نحل]]/16، 43‌ـ‌44؛ [[سوره اسراء]]/17،101) مخاطب اصلى در این آیات مشركان هستند كه خداوند به آنان خطاب كرده: اگر در صحت گفته‌هاى قرآن شك دارید از اهل ‌كتاب بپرسید؛ اما برخى مسلمانان گمان كردند كه این آیات مراجعه آنان به اهل ‌كتاب را مجاز شمرده است، بدین سبب براى سؤال از معارف اصلى دین به اهل ‌كتاب مراجعه مى‌كردند.
+
سپس عصرِ تابعانِ تابعان فرا رسید. در این عصر نیز علاقه به اخذ روایات اسرائیلى افزون‌تر شد و گروهى در مراجعه به اهل ‌کتاب، راه افراط را پیش گرفتند به ‌گونه‌اى که هر روایت اسرائیلى را مى‌پذیرفتند و آن را صحیح تلقى مى‌کردند. این گرایش شدید ادامه یافت تا نوبت به عصر تدوین تفسیر رسید. در این عصر برخى مفسران بخش اعظم این روایات اسرائیلى را وارد تفسیر کردند.<ref> همان، ص‌ ۱۷۵‌ـ‌۱۷۷.</ref>
  
رجوع به اهل ‌كتاب به همین منوال ادامه داشت تا این كه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله در روایاتى كه خواهد آمد، به ‌طور صریح مسلمانان را از مراجعه به آنان منع كرد؛ ولى با وجود نهى صریح پیامبر گروهى از مسلمانان براى دستیابى به مطالبى كه به گمان آنان در معارف اسلامى وجود نداشت به اهل ‌كتاب مراجعه مى‌كردند.
+
==زمینه‌هاى گسترش ‌اسرائیلیات==
  
رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله و فقدان آن حضرت سبب ورود بیشتر اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى شد زیرا از طرفى حضرت مانعى براى مراجعه مسلمانان به اهل ‌كتاب به شمار مى‌رفت و از سوى دیگر با وفات وى راه كسب دانش و معارف اسلامى بر كسانى كه از جانشین عالِم و دروازه علم پیامبر، على علیه‌السلام و صحابیان دانشمندى همچون ابن ‌عباس و ابن ‌مسعود غافل بودند، مسدود ساخت به همین جهت ذهبى مى‌نویسد: داخل شدن اسرائیلیات در تفسیر از امورى است كه به عهد صحابه باز مى‌گردد.<ref> التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌ 1، ص‌ 169.</ref>
+
افزون بر عواملى که اسرائیلیات را در [[تفسیر قرآن|تفسیر]] و [[حدیث]] اسلامى وارد کرد، زمینه‌ها یا عواملى نیز باعث شد تا این روایات در دایره‌اى وسیع گسترش یافته و همه شئون اخلاقى، اعتقادى و مذهبى مسلمانان را فراگیرد. این زمینه‌ها عبارت ‌است از:
  
نو مسلمانان اهل ‌كتاب كه در عهد صحابه، اسلام را پذیرفته بودند. از عوامل دیگر ورود اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى بودند. اینان با تظاهر به اسلام و سوء استفاده از اعتماد برخى صحابه، خرافات فراوانى را وارد حوزه فرهنگ اسلامى كردند. ورود و نفوذ این روایات در دوره تابعان نیز ادامه یافت بلكه در این عصر بر اثر تساهل گذشتگان، شیوع پدیده داستانسرایى، گرویدن شمار بیشترى از اهل‌كتاب به اسلام و نیز رغبت بیشتر مسلمانان به شنیدن داستان‌هاى ملت‌هاى پیشین، اسرائیلیات بیشترى وارد تفسیر و [[حدیث]] اسلامى شد.
+
'''''۱. ضعف فرهنگى عرب:'''''
  
افزون بر این وجود مفسرانى در این عصر همچون مقاتل ابن ‌سلیمان كه مى‌خواستند نقص و كمبودهاى تفسیر را با روایات اسرائیلى برطرف سازند، بر نفوذ بیشتر این روایات افزود<ref> همان، ص‌ 175‌ـ‌177.</ref> تا این كه عصرِ تابعانِ تابعان فرا رسید.
+
مردم [[شبه جزیره عربستان|جزیرة‌العرب]] پیش از [[اسلام]] و سال‌ها پس از ظهور اسلام، از نظر [[فرهنگ]] و دانش در سطح بسیار پایینى قرار ‌داشتند، به ‌طورى که افراد با سواد میان آنان کمتر یافت مى‌شد. بدین سبب همواره در برابر [[اهل کتاب|اهل ‌کتاب]] که موقعیت علمى و اجتماعى برترى داشتند، خاضع و تسلیم اندیشه‌ها و افکار آنان بودند.
  
در این عصر نیز علاقه به اخذ روایات اسرائیلى افزون‌تر شد و گروهى در مراجعه به اهل ‌كتاب، راه افراط را پیش گرفتند به ‌گونه‌اى كه هر روایت اسرائیلى را مى‌پذیرفتند و آن را صحیح تلقى مى‌كردند. این گرایش شدید ادامه یافت تا نوبت به عصر تدوین تفسیر رسید. در این عصر برخى مفسران بخش اعظم این روایات اسرائیلى را وارد تفسیر كردند.<ref> همان، ص‌ 175‌ـ‌177.</ref>
+
[[عبدالله بن عباس|ابن ‌عباس]] مى‌گوید: گروهى از [[انصار]] از زمانى که [[بت پرستی|بت‌پرست]] بودند به جهت اعتقاد به جایگاه علمى والاى اهل ‌کتاب، در بسیارى از کارها از آنان پیروى مى‌کردند و تا آمدن [[مهاجران]] به [[مدینه]] به این روش خود پایبند بودند.<ref> تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۱، ص‌ ۲۶۸‌ـ‌۲۶۹.</ref>
  
 +
[[ابن خلدون|ابن ‌خلدون]] نیز یکى از اسباب گسترش اسرائیلیات را بدوى بودن اعراب، جهالت و بى‌سوادى آنان و بهره‌مند بودن اهل ‌کتاب از آیین و کتاب آسمانى دانسته است که این امر باعث شده اعراب هر آنچه را اهل ‌کتاب مى‌گفته‌اند، بپذیرند.<ref> اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ ۱۴۶؛ مقدمه ابن‌خلدون، ج‌ ۳، ص‌ ۱۰۳۱.</ref>
  
== زمینه‌هاى گسترش ‌اسرائیلیات ==
+
'''''۲. کینه و دشمنى شدید یهود:'''''
  
 +
[[یهودیان حجاز در صدر اسلام|یهودیان]] با ظهور اسلام، موقعیت سیاسى ـ اجتماعى و اقتصادى خود را از دست رفته مى‌دیدند. از سوى دیگر [[پیامبر اسلام|پیامبر خاتم]] از میان آنان برانگیخته نشد، از این ‌رو از اسلام و مسلمانان [[کینه|کینه]] بسیار شدیدى در دل داشتند و همواره درصدد نابودى و ضربه‌زدن به اسلام بودند و چون از طریق مقابله نظامى و همدستى با مشرکان نتوانستند به این هدف دست یابند، از درِ حیله و تزویر وارد شده با پذیرش اسلام و تظاهر به آن و جلب اعتماد برخى مسلمانان، عقاید [[خرافات|خرافى]] فراوانى را وارد فرهنگ اسلامى کردند.<ref> اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ ۱۴۵‌ـ‌۱۴۶.</ref>
  
افزون بر عواملى كه اسرائیلیات را در تفسیر و [[حدیث]] اسلامى وارد كرد، زمینه‌ها یا عواملى نیز باعث شد تا این روایات در دایره‌اى وسیع گسترش یافته همه شئون اخلاقى، اعتقادى و مذهبى مسلمانان را فراگیرد. این زمینه‌ها عبارت ‌است از:
+
'''''۳. ایجاز و گزیده‌گویى قرآن:'''''
  
'''''1. ضعف فرهنگى عرب:'''''
+
[[قرآن ‌کریم]] طبق اسلوب ویژه خود در بازگویى داستان‌ها و نقل‌هاى تاریخى، فقط به ذکر آنچه با هدف و مقصود کلام ارتباط داشته، بسنده کرده و به جزئیات این داستان‌ها کمتر پرداخته است. این امر، گروهى از [[صحابه]] را بر آن داشت تا براى بدست آوردن جزئیات به اهل ‌کتاب که این داستان‌ها در کتاب‌هایشان با تفصیل بیشترى آمده است، مراجعه ‌کنند.<ref> التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۹.</ref>
  
مردم جزیرة‌العرب پیش از اسلام و سال‌ها پس از ظهور اسلام از نظر فرهنگ و دانش در سطح بسیار پایینى قرار ‌داشتند، به ‌طورى كه افراد با سواد میان آنان كمتر یافت مى‌شد بدین سبب همواره در برابر اهل ‌كتاب كه موقعیت علمى و اجتماعى برترى داشتند، خاضع و تسلیم اندیشه‌ها و افكار آنان بودند.
+
'''''۴. قصه‌سرایان و همراهى دستگاه خلافت با آنان:'''''
  
ابن ‌عباس مى‌گوید: گروهى از انصار از زمانى كه بت‌پرست بودند به جهت اعتقاد به جایگاه علمى والاى اهل ‌كتاب، در بسیارى از كارها از آنان پیروى مى‌كردند و تا آمدن مهاجران به [[مدینه]] به این روش خود پایبند بودند.<ref> تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 1، ص‌ 268‌ـ‌269.</ref>
+
علاقه وافر صحابه و دیگران به شنیدن داستان‌هاى ملت‌هاى گذشته باعث شد داستان‌پردازى در صدر اسلام گسترش یابد. اینان با اهداف گوناگون از جمله کسب مقام، شهرت، مال، بدنام کردن اسلام و فاسد کردن عقاید مسلمانان، داستان‌هاى خرافى فراوانى را ساخته و آن‌ها را وارد فرهنگ اسلامى مى‌کردند.
  
ابن ‌خلدون نیز یكى از اسباب گسترش اسرائیلیات را بدوى بودن اعراب، جهالت و بى‌سوادى آنان و بهره‌مند بودن اهل ‌كتاب از آیین و كتاب آسمانى دانسته است كه این امر باعث شده اعراب هر آنچه را اهل ‌كتاب مى‌گفته‌اند، بپذیرند.<ref> اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ 146؛ مقدمه ابن‌خلدون، ج‌ ص‌ 1031.</ref>
+
طبق نقل ابوشهبه، این کار در اواخر خلافت [[عمر بن خطاب|عمر خطاب]] آغاز و بعد به حرفه‌اى رسمى از سوى جاهلان مبدل شد. سپس به تدریج ابزار دست صاحبان سیاست گردید که براى رسیدن به مقاصد خود از گسترش این پدیده پشتیبانى کردند.<ref> الاسرائیلیات، ص ۸۹‌ـ‌۹۰؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۳۰.</ref> نامورترین این افراد [[تمیم داری|تمیم اوس دارى]] است<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۰۳‌ـ‌۱۰۸.</ref> که عمر به او اجازه داد پیش از خطبه‌هاى [[نماز جمعه]] در [[مسجدالنبى]] به ‌ایراد موعظه و نقل داستان بپردازد. این کار در ‌زمان [[عثمان بن عفان|عثمان]] به هفته‌اى دو بار افزایش یافت.<ref> المصنف، ج‌ ۳، ص ۲۱۹؛ سیر اعلام‌النبلاء، ج‌ ۲، ص‌ ۴۴۷‌ـ‌۴۴۸.</ref>
  
'''''2. كینه و دشمنى شدید یهود:'''''
+
همچنین نقل شده که عمر به [[کعب الاحبار|کعب الاحبار]] اجازه داد تا از کتاب‌هاى کهن براى او داستان نقل کند و مردم را نیز در شنیدن سخنان او آزاد مى‌گذاشت.<ref> تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۱۹.</ref> گرچه در روایات دیگرى نقل شده که عمر از نقل روایات اهل ‌کتاب به شدت منع و ناقلان این‌گونه روایات را توبیخ مى‌کرده است.<ref> همان، ج‌ ۲، ص‌ ۴۸۵.</ref> این توبیخ و تشدید او به نوشتن روایات اهل ‌کتاب مربوط بود، چنان‌ که در نوشتن روایات [[پیامبر اسلام|پیامبر]] نیز همین سرسختى را نشان مى‌داد؛ اما درباره نقل شفاهى این‌گونه نبود.
  
یهودیان با ظهور اسلام، موقعیت سیاسى ـ اجتماعى و اقتصادى خود را از دست رفته مى‌دیدند. از سوى دیگر پیامبر خاتم از میان آنان برانگیخته نشد، از این ‌رو از اسلام و مسلمانان كینه بسیار شدیدى در دل داشتند و همواره درصدد نابودى و ضربه‌زدن به اسلام بودند و چون از طریق مقابله نظامى و همدستى با مشركان نتوانستند به این هدف دست یابند، از درِ حیله و تزویر وارد شده با پذیرش اسلام و تظاهر به آن و جلب اعتماد برخى مسلمانان، عقاید خرافى فراوانى را وارد فرهنگ اسلامى كردند.<ref> اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ 145‌ـ‌146.</ref>
+
این حرفه در زمان [[معاویه]] گسترش بیشترى یافت و وى نخستین زمامدارى بود که داستانسرایان را براى اهداف سیاسى به خدمت گرفت. او براى این کار افرادى را منصوب و براى آنان کارمزد معینى قرار داد،<ref> فجرالاسلام، ص‌ ۱۶۰؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۵‌ـ‌۱۲۶.</ref> چنان‌که از وجود برخى صحابه پیامبر نیز براى [[حدیث جعلی|جعل حدیث]] بر ضد مخالفان خود استفاده مى‌کرد.<ref> اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ ۲۱۶؛ شرح نهج‌البلاغه، ج‌ ۴، ص ۲۸۳.</ref>
  
'''''3. ایجاز و گزیده‌گویى قرآن:'''''
+
'''''۵. ممنوعیت نگارش حدیث:'''''
  
[[قرآن ‌كریم]] طبق اسلوب ویژه خود در بازگویى داستان‌ها و نقل‌هاى تاریخى، فقط به ذكر آنچه با هدف و مقصود كلام ارتباط داشته، بسنده كرده و به جزئیات این داستان‌ها كمتر پرداخته است. این امر، گروهى از صحابه را بر آن داشت تا براى بدست آوردن جزئیات به اهل ‌كتاب كه این داستان‌ها در كتاب‌هایشان با تفصیل بیشترى آمده است، مراجعه ‌كنند.<ref> التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌ ص‌ 169.</ref>
+
ممنوعیت نگارش [[حدیث]] پیامبر که در صدر اسلام پدید آمد و تا یک قرن بعد ادامه یافت، به دستور [[خلفای نخستین|خلفا]] به ویژه خلیفه دوم [[عمر بن خطاب|عمر]] بود. خلأ حاصل از نگارش حدیث و نشر آن، زمینه مناسبى را براى [[بدعت|بدعت‌هاى]] یهودى و یاوه‌هاى [[مسیحیت|مسیحى]] و افسانه‌هاى [[زردشت|زردشتى]] به ویژه از سوى یهود و نصارا پدید آورد تا اینان احادیث فراوانى را جعل کنند و آن را به پیامبران الهى از جمله [[پیامبر اسلام]] نسبت دهند.<ref> الملل والنحل، ج‌ ۱، ص‌ ۶۸‌ـ‌۶۹، ۷۷.</ref>
  
'''''4. قصه‌سرایان و همراهى دستگاه خلافت با آنان:'''''
+
محمود ابوریه مى‌نویسد: از جمله پیامدهاى تأخیر [[تدوین حدیث]] تا پس از قرن اول، باز شدن درهاى جعل حدیث و رونق گرفتن آن بود به حدى که احادیث جعلی فراوانى در منابع اسلامى وارد شد.<ref> اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ ۱۱۸.</ref>
  
علاقه وافر صحابه و دیگران به شنیدن داستان‌هاى ملت‌هاى گذشته باعث شد داستان‌پردازى در صدر اسلام گسترش یابد. اینان با اهداف گوناگون از جمله كسب مقام، شهرت، مال، بدنام كردن اسلام و فاسد كردن عقاید مسلمانان، داستان‌هاى خرافى فراوانى را ساخته و آن‌ها را وارد فرهنگ اسلامى مى‌كردند.
+
'''''۶. مسامحه در نقل و بررسى روایات:'''''
  
طبق نقل ابوشهبه، این كار در اواخر خلافت عمر آغاز و بعد به حرفه‌اى رسمى از سوى جاهلان مبدل شد. سپس به تدریج ابزار دست صاحبان سیاست گردید كه براى رسیدن به مقاصد خود از گسترش این پدیده پشتیبانى كردند.<ref> الاسرائیلیات، ص 89‌ـ‌90؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ص‌ 130.</ref>
+
از دیگر زمینه‌هاى نشر و گسترش اسرائیلیات، تسامح [[صحابه]]، [[تابعان]] و دیگر مفسران و راویان حدیث است که بدون توجه به موثق بودن راویان این احادیث و سازگار بودن مضمون این روایات با کتاب خدا، [[سنت]] پیامبر و [[عقل]]، آن‌ها را براى دیگران نقل یا در کتاب‌هاى تفسیرى خود ثبت مى‌کردند و بدین وسیله، کتاب‌هاى تفسیرى را از این ‌روایات انباشتند.<ref> التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۶‌ـ‌۱۷۸؛ المیزان، ج ‌۱۱، ص‌ ۱۳۳‌ـ‌۱۳۴.</ref>
  
نامورترین این افراد تمیم اوس‌دارى است<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ 2، ص‌ 103‌ـ‌108.</ref> كه عمر به او اجازه داد پیش از خطبه‌هاى [[نماز جمعه]] در [[مسجدالنبى]] به ‌ایراد موعظه و نقل داستان بپردازد. این كار در ‌زمان عثمان به هفته‌اى دو بار افزایش یافت.<ref> المصنف، ج‌ 3، ص 219؛ سیر اعلام‌النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 447‌ـ‌448.</ref>
+
==آثار و پیامدهاى اسرائیلیات==
  
نیز نقل شده كه عمر به كعب اجازه داد تا از كتاب‌هاى كهن براى او داستان نقل كند و مردم را نیز در شنیدن سخنان او آزاد مى‌گذاشت.<ref> تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 19.</ref> گرچه در روایات دیگرى نقل شده كه عمر از نقل روایات اهل ‌كتاب به شدت منع و ناقلان این‌گونه روایات را توبیخ مى‌كرده است.<ref> همان، ج‌ 2، ص‌ 485.</ref>
+
ورود و نفوذ اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى، آثار سوء فراوانى را در پى داشت که عمده‌ترین آن‌ها عبارت است از:
  
این توبیخ و تشدید او به نوشتن روایات اهل ‌كتاب مربوط بود، چنان‌ كه در نوشتن روایات پیامبر نیز همین سرسختى را نشان مى‌داد؛ اما درباره نقل شفاهى این‌گونه نبود. این حرفه در زمان معاویه گسترش بیشترى یافت و وى نخستین زمامدارى بود كه داستانسرایان را براى اهداف سیاسى به خدمت گرفت. او براى این كار افرادى را منصوب و براى آنان كارمزد معینى قرار داد،<ref> فجرالاسلام، ص‌ 160؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ 2، ص‌ 125‌ـ‌126.</ref> چنان‌كه از وجود برخى صحابه پیامبر نیز براى جعل حدیث بر ضد مخالفان خود استفاده مى‌كرد.<ref> اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ 216؛ شرح نهج‌البلاغه، ج‌ 4، ص 283.</ref>
+
'''''۱. ‌آمیخته شدن تفسیر و حدیث با خرافات:'''''
  
'''''5. ممنوعیت نگارش حدیث:'''''
+
روایات اسرائیلى چون به ‌طور عمده ساخته دست [[یهود]] و جاعلان [[حدیث]] بود، هیچ ‌گونه تطبیقى با واقعیت نداشت و این امر سبب آمیختگى روایات [[حدیث صحیح|صحیح]] و غیرصحیح شد،<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۸۶.</ref> که خود زمینه‌هاى تضعیف یا از بین رفتن اعتماد عمومى به [[تفسیر قرآن|تفسیر]] و حدیث و دور کردن مردم از معارف صحیح اسلامى را فراهم ساخت، به ‌گونه‌اى که [[احمد بن حنبل|احمد بن ‌حنبل]] مى‌گوید: سه چیز اصل و واقعیتى ندارد و یکى از آن‌ها تفسیر است.<ref> الاسرائیلیات و اثرها فى کتب التفسیر، ص‌ ۲۱۴.</ref>
  
ممنوعیت نگارش [[حدیث]] پیامبر كه در صدر اسلام پدید آمد و تا یك قرن بعد ادامه یافت به دستور خلفا به ویژه خلیفه دوم بود. خلأ حاصل از نگارش [[حدیث]] و نشر آن، زمینه مناسبى را براى بدعت‌هاى یهودى و یاوه‌هاى مسیحى و افسانه‌هاى زردشتى به ویژه از سوى یهود و نصارا پدید آورد تا اینان [[احادیث]] فراوانى را جعل كنند و آن را به پیامبران الهى از جمله [[پیامبر اسلام]] نسبت دهند.<ref> الملل والنحل، ج‌ 1، ص‌ 68‌ـ‌69، 77.</ref>
+
'''''۲. فساد و انحراف در عقاید مسلمانان:'''''
  
محمود ابوریه مى‌نویسد: از جمله پیامدهاى تأخیر تدوین حدیث تا پس از قرن اول، باز شدن درهاى جعل حدیث و رونق گرفتن آن بود به حدى كه احادیث موضوعه فراوانى در منابع اسلامى وارد شد.<ref> اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ 118.</ref>
+
نقل عقاید باطل اسرائیلى و انتساب آن به [[پیامبر اسلام]] و دیگران باعث شد تا برخى از مذاهب اسلامى بدون تحقیق، این روایات را پذیرفته و آن‌ها را به ‌صورت عقیده و مذهب خود برگزینند. عقیده به جسم بودن خداوند، [[معصوم]] نبودن پیامبران و‌... را مى‌توان ره‌آورد این ‌گونه روایات دانست.
  
'''''6‌. مسامحه در نقل و بررسى روایات:'''''
+
'''''۳. مشوّه کردن چهره اسلام:'''''
  
از دیگر زمینه‌هاى نشر و گسترش اسرائیلیات، تسامح صحابه، تابعان و دیگر مفسران و راویان [[حدیث]] است كه بدون توجه به موثق بودن راویان این احادیث و سازگار بودن مضمون این روایات با كتاب خدا سنت پیامبر و عقل آن‌ها را براى دیگران نقل یا در كتاب‌هاى تفسیرى خود ثبت مى‌كردند و بدین وسیله، كتاب‌هاى تفسیرى را از این ‌روایات انباشتند.<ref> التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌ 1، ص‌ 176‌ـ‌178؛ المیزان، ج ‌11، ص‌ 133‌ـ‌134.</ref>
+
ورود اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى باعث شد تا عده‌اى اسلام را دینى [[خرافات|خرافى]] جلوه دهند و بگویند: [[اسلام]] مى‌کوشد پیروانش را با تعالیم پوچ و واهى که با هیچ معیار عقلى سازگارى ندارد، سرگرم سازد. چنان‌که برخى مستشرقان، بعضى از این ‌روایات را از منابع اسلامى استخراج کرده و با ترویج آنها درصدد بدنام کردن اسلام و ضربه زدن به آن هستند.<ref> همان، ص‌ ۳۸۶‌ـ‌۳۸۷.</ref>
  
 +
==حکم مراجعه به اهل ‌کتاب==
  
== آثار و پیامدهاى اسرائیلیات ==
+
درباره مراجعه به [[اهل کتاب|اهل ‌کتاب]] دو دیدگاه کلى جواز و عدم جواز بین مفسران وجود دارد؛ برخى از نویسندگان متأخّر<ref> الاسرائیلیات فى التفسیر والحدیث، ص‌ ۶۴‌ـ‌۶۵.</ref> که مراجعه به اهل ‌کتاب را جایز مى‌دانند، براى اثبات این نظریه و توجیه رجوع برخى از [[صحابه]] به اهل ‌کتاب، به ادله‌اى از آیات، روایات و سیره صحابه استناد کرده‌اند؛ از جمله [[قرآن]] در آیه ۹۴ [[سوره یونس]]، پیامبر و مسلمانان را به مراجعه به اهل ‌کتاب دعوت کرده است: {{متن قرآن|«فَإِن کنتَ فِی شَک مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَیک فَاسْأَلِ الَّذِینَ یقْرَؤُونَ الْکتَابَ مِن قَبْلِک لَقَدْ جَاءک الْحَقُّ مِن رَّبِّک فَلاَ تَکونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»}}.
  
 +
در آیه‌اى دیگر به مسلمانان مى‌گوید: از ‌[[اهل الذکر|اهل ذکر]] که به قولی همان اهل ‌کتاب هستند، بپرسید: {{متن قرآن|«فَسئلوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کنتُم لاتَعلَمون»}}. ([[سوره نحل]]/۱۶،۴۳) در آیه ۴۵ [[سوره زخرف]] نیز مى‌گوید: {{متن قرآن|«و‌سئَل مَن اَرسَلنا مِن قَبلِک مِن رُسُلِنا...»}}. مقصود از کسانى که باید از آنان پرسیده شود امت‌هاى گذشته و عالمان دینى آنان هستند.<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ‌۲، ص‌ ۸۹.</ref>
  
ورود و نفوذ اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى، آثار سوء فراوانى را در پى داشت كه عمده‌ترین آن‌ها عبارت است از:
+
در آیاتى نیز به صراحت، پرسش از [[بنی اسرائیل|بنى‌اسرائیل]] به میان آمده است: {{متن قرآن|«فَاسْأَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ»}} ([[سوره اسراء]]/۱۷، ۱۰۱ و نیز [[سوره بقره]]/۲، ۲۱۱) آیات پیشین و آیات دیگرى که در این زمینه وجود دارد، مراجعه به اهل ‌کتاب را در مواردى که تحریف و تغییرى در آن صورت نگرفته<ref> الاسرائیلیات فى ‌التفسیر والحدیث، ص ‌۶۳‌ـ‌۶۵؛ التفسیروالمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۹۰.</ref> و موافق [[شریعت]] اسلام و [[عقل]] باشد، جایز شمرده است.
  
'''''1. ‌آمیخته شدن تفسیر و [[حدیث]] صحیح اسلامى با خرافات:'''''
+
[[اهل سنت]] روایتى از [[پیامبر اکرم]] نقل کرده‌اند که فرمود: «حدّثوا عن بنی اسرائیل ولاحرج؛ از بنى ‌اسرائیل روایت کنید و مانعى ندارد».<ref> مسند احمد، ج‌ ۳، ص‌ ۳۸۶؛ کنزالعمال، ج‌ ۱۰، ص‌ ۲۳۱.</ref> این روایت نیز بر جواز مراجعه به اهل ‌کتاب دلالت دارد.
  
روایات اسرائیلى چون به ‌طور عمده ساخته دست یهود و جاعلان حدیث بود، هیچ ‌گونه تطبیقى با واقعیت نداشت و این امر سبب آمیختگى روایات صحیح و غیرصحیح شد<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ 2، ص‌ 86.</ref> كه خود زمینه‌هاى تضعیف یا از بین رفتن اعتماد عمومى به تفسیر و حدیث و دور كردن مردم از معارف صحیح اسلامى را فراهم ساخت، به ‌گونه‌اى كه احمد بن ‌حنبل مى‌گوید: سه چیز اصل و واقعیتى ندارد و یكى از آن‌ها تفسیر است.<ref> الاسرائیلیات و اثرها فى كتب التفسیر، ص‌ 214.</ref>
+
همچنین از این که برخى صحابه از جمله [[ابوهریره]] و [[عبدالله بن عباس|ابن ‌عباس]] به اهل ‌کتاب تازه مسلمان مراجعه مى‌کردند و در برخى از مسائل [[قرآن|قرآنى]] از آنان مى‌پرسیدند و عبدالله‌ بن ‌[[عمرو بن عاص|عمرو ‌عاص]] در [[جنگ یرموک|جنگ یرموک]] به دو بار شتر از کتب [[یهود]] دست یافت و از آن‌ها روایت نقل کرد، مى‌توان جواز مراجعه به اهل ‌کتاب را بدست ‌آورد.<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۹۰‌ـ‌۹۱.</ref>
  
'''''2. فساد و انحراف در عقاید مسلمانان:'''''
+
در پاسخ باید گفت: حق این است که هیچ‌یک از ادله ارائه شده نمى‌تواند مراجعه به اهل ‌کتاب را در هیچ موردى (چه [[تفسیر قرآن|تفسیر]] و چه تاریخ انبیاى پیشین) ثابت کند، زیرا مخاطب آیات مورد استناد، گرچه در ظاهر شخص [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه وآله و مسلمانان هستند؛ ولى مقصود اصلى، کافران و منافقانى هستند که در [[رسالت]] پیامبر شک دارند.
  
نقل عقاید باطل اسرائیلى و انتساب آن به [[پیامبر اسلام]] و دیگران باعث شد تا برخى از مذاهب اسلامى بدون تحقیق، این روایات را پذیرفته و آن‌ها را به ‌صورت عقیده و مذهب خود برگزینند. عقیده به جسم بودن خداوند، معصوم نبودن پیامبران و‌... را مى‌توان ره‌آورد این ‌گونه روایات دانست.
+
دلیل این امر، صدر و ذیل آیه ۹۴ [[سوره یونس]] است: {{متن قرآن|«فَإِن کنتَ فِی شَک مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَیک... فَلاَ تَکونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»}}. مقصود از این دو جمله که بحث شک در [[نبوت]] در آن مطرح شده، به ‌طور یقین شخص پیامبر و مسلمانان معتقد نیست، بلکه مقصود کافران و منافقان‌اند که خداوند براى برطرف شدن این شک، آنان را به اهل ‌کتاب که نبوت [[خاتم الأنبیاء|پیامبر خاتم]] در کتب آنان موجود بود ارجاع داده است، چنانکه مخاطب در آیات {{متن قرآن|«فَسئلوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کنتُم لاتَعلَمون * بِالْبَینَاتِ...»}}. ([[سوره نحل]]/۱۶، ۴۳‌ـ‌۴۴) نیز ارشاد به اصل عقلایى رجوع به ‌کارشناسان و اهل خبره است و بر جواز رجوع به فرد یا گروهى خاص دلالت ندارد.<ref> المیزان، ج‌ ۱۲، ص‌ ۲۵۹.</ref>
  
'''''3. مشوّه كردن چهره اسلام:'''''
+
بر فرض دلالت داشتن این آیات، در مقابل آن‌ها آیاتى هست که اهل کتاب به ویژه عالمان آنان را اهل تزویر، مکر و تحریف کتاب‌هاى آسمانى معرفى کرده است:<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۹۲.</ref> {{متن قرآن|«...یسْمَعُونَ کلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یعْلَمُونَ»}} ([[سوره بقره]]/۲، ۷۵). در آیه‌اى دیگر آنان را کسانى دانسته که مطالبى را از جانب خود نوشته و براى دستیابى به متاع دنیا آن را میان مردم منتشر مى‌کنند: {{متن قرآن|«فَوَیلٌ لِّلَّذِینَ یکتُبُونَ الْکتَابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً»}}. ([[سوره بقره]]/۲، ۷۹) بر همین اساس، قرآن در آیاتى دیگر به صراحت مسلمانان را از مراجعه و پرسش از آنان درباره تاریخ گذشتگان منع کرده است: {{متن قرآن|«قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا»}}. ([[سوره کهف]]/۱۸،‌۲۲)
  
ورود اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى باعث شد تا عده‌اى اسلام را دینى خرافى جلوه دهند و بگویند: اسلام مى‌كوشد پیروانش را با تعالیم پوچ و واهى كه با هیچ معیار عقلى سازگارى ندارد، سرگرم سازد. چنان‌ كه برخى مستشرقان، بعضى از این ‌روایات را از [[منابع اسلامى]] استخراج كرده و با ترویج آنها درصدد بدنام كردن اسلام و ضربه زدن به آن هستند.<ref> همان، ص‌ 386‌ـ‌387.</ref>
+
اما [[حدیث]] «حدّثوا عن بنی‌إسرائیل و‌لا‌حرج» نیز بر مدعا دلالتى نداشته و کنایه از این است که شما در بیان زشتی‌ها و فضاحت‌هاى اهل ‌کتاب در وسعت هستید و هر چه درباره آنان بگویید خلاف واقع نخواهد بود، زیرا رسوایى و پلیدى این قوم گسترده‌تر از آن است که در مورد آنان احتمال داده مى‌شود.
  
 +
مؤیّد این مسئله روایت دیگرى است که پیامبر فرمود: «تحدّثوا عن بنی‌اسرائیل ولا حرج فإنکم لاتحدثون بشىء الاّ و قد کان فیهم أعجب‌؛ درباره بنى‌اسرائیل سخن بگویید و ایرادى ندارد زیرا شما هیچ مطلبى درباره آنان نقل نمى‌کنید جز این که شگفت‌انگیزتر از آن میان آنان وجود دارد».<ref> مسند احمد، ج‌ ۳، ص‌ ۳۸۶.</ref>
  
== حكم مراجعه به اهل ‌كتاب ==
+
افزون بر این، روایات متعددى در منع از مراجعه به اهل‌کتاب از پیامبر اکرم و صحابه وارد شده است؛ از ‌جمله در روایتى نقل شده که پیامبر پس از مشاهده نسخه‌اى از [[تورات]] در دست [[عمر بن خطاب|عمر]] به ‌شدت خشمناک شد و مسلمانان را از پرسش از اهل ‌کتاب منع کرد. سپس فرمود: اگر [[حضرت موسى]] علیه‌السلام نیز اکنون زنده بود براى او پیروى جز از دین من جایز ‌نبود.<ref> همان، ج‌ ۴، ص‌ ۳۷۶‌ـ‌۳۷۷؛ سنن الدارمى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۵.</ref>
  
 +
در روایتى دیگر، آن حضرت در برابر قرائت مطالبى از اهل ‌کتاب به ‌وسیله عمر فرمود: من برانگیخته شدم در حالى ‌که آغازکننده و پایان‌دهنده بودم، به من کلمات مفید و بى‌شمار داده شده است. مبادا سخنان اهل ‌کتاب شما را سرگرم سازد.<ref> المصنف، ج‌ ۶، ص ۱۱۲‌ـ‌۱۱۳؛ مجمع‌الزوائد، ج ۱، ص‌ ۱۸۲.</ref>
  
درباره مراجعه به اهل ‌كتاب دو دیدگاه كلى جواز و عدم جواز بین مفسران وجود دارد؛ برخى از نویسندگان متأخّر<ref> الاسرائیلیات فى التفسیر والحدیث، ص‌ 64‌ـ‌65.</ref> كه مراجعه به اهل ‌كتاب را جایز مى‌دانند، براى اثبات این نظریه و توجیه رجوع برخى از صحابه به اهل ‌كتاب به ادله‌اى از آیات، روایات و سیره صحابه استناد كرده‌اند؛ از جمله [[قرآن]] در آیه 94 [[سوره یونس]]/10 پیامبر و مسلمانان را به مراجعه به اهل ‌كتاب دعوت كرده است: «فَاِن ‌كُنتَ فى شَكّ مِمّا اَنزَلنا اِلَیكَ فَسـَلِ الَّذینَ یَقرَءونَ الكِتـبَ مِن قَبلِكَ لَقَد جاءَكَ الحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلا تَكونَنَّ مِنَ المُمتَرین».
+
از ابن ‌عباس نیز روایت شده که مسلمانان را از پرسش از اهل‌کتاب منع کرده و مى‌گفت: چگونه به اهل‌کتاب مراجعه مى‌کنید، در حالى ‌که کتاب فرود آمده بر [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله تازه‌ترین اخبار را دارد؟ افزون بر این، [[قرآن]] اهل ‌کتاب را اهل ‌تزویر و تحریف آیات الهى معرفى کرده است.<ref> صحیح البخارى، ج‌ ۳، ص‌ ۲۱۸؛ ج ‌۸، ص‌ ۲۶۱.</ref>
  
در آیه‌اى دیگر به مسلمانان مى‌گوید: از ‌اهل ذكر كه همان اهل ‌كتاب هستند، بپرسید: «فَسـَلوا اَهلَ الذِّكرِ اِن كُنتُم لاتَعلَمون». ([[سوره نحل]]/16،43) در آیه 45 [[سوره زخرف]]/43 مى‌گوید: «و‌سـَل مَن اَرسَلنا مِن قَبلِكَ مِن رُسُلِنا...».
+
از [[ابن مسعود]] نیز روایت شده: درباره هیچ ‌چیز، از اهل ‌کتاب نپرسید زیرا آنان هرگز شما ‌را هدایت نخواهند کرد و اگر ناچار به این کار هستید در آن خوب بنگرید و آنچه را موافق کتاب ‌خداست پذیرفته، و مخالف با کتاب خدا را دور ‌افکنید.<ref> الدرالمنثور، ج ۶، ص ۴۷۰؛ تقییدالعلم، ص ۵۳‌ـ‌۵۶.</ref>
  
مقصود از كسانى كه باید از آنان پرسیده شود امت‌هاى گذشته و عالمان دینى آنان هستند.<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ‌2، ص‌ 89.</ref> در آیاتى نیز به صراحت، پرسش از بنى‌اسرائیل به میان آمده است: «فَسـَل بَنى اِسرءیلَ» ([[سوره اسراء]]/17، 101 و نیز [[سوره بقره]]/2، 211) آیات پیشین و آیات دیگرى كه در این زمینه وجود دارد، مراجعه به اهل ‌كتاب را در مواردى كه تحریف و تغییرى در آن صورت نگرفته<ref> الاسرائیلیات فى ‌التفسیر والحدیث، ص ‌63‌ـ‌65؛ التفسیروالمفسرون، معرفت، ج‌ ص‌ 90.</ref> و موافق شریعت اسلام و عقل باشد، جایز شمرده است.
+
برخى از جمله [[ابن حجر عسقلانی|ابن ‌حجر]] روایات مانعه را مختص صدر اسلام دانسته که در آن زمان به ‌جهت نوپا بودن حکومت اسلامى و براى جلوگیرى از وقوع [[فتنه]]، از سوى پیامبر و صحابه صادر شده است؛ اما زمانى که احتمال فتنه از ‌بین ‌رفت به مسلمانان اجازه داده شد که به اهل ‌کتاب مراجعه کنند.<ref> فتح البارى، ج‌ ۶، ص‌ ۳۶۱.</ref> در پاسخ باید گفت: همان علتى که به سبب آن، مسلمانان صدر اسلام از مراجعه به اهل ‌کتاب منع شدند، در عصرهاى متأخر نیز ممکن است وجود داشته باشد.  
  
اهل سنت روایتى از پیامبر اكرم نقل كرده‌اند كه فرمود: «حدثوا عن بنی اسرائیل ولاحرج؛ از بنى ‌اسرائیل روایت كنید و مانعى ندارد».<ref> مسند احمد، ج‌ ص‌ 386؛ كنزالعمال، ج‌ 10، ص‌ 231.</ref> این روایت نیز بر جواز مراجعه به اهل ‌كتاب دلالت دارد؛ همچنین از این كه برخى صحابه از جمله ابوهریره و ابن ‌عباس به اهل ‌كتاب تازه مسلمان مراجعه مى‌كردند و در برخى از مسائل قرآنى از آنان مى‌پرسیدند و عبدالله‌ بن ‌عمرو ‌بن ‌عاص در جنگ یرموك به دوبار شتر از كتب یهود دست یافت و از آن‌ها روایت نقل كرد، مى‌توان جواز مراجعه به اهل ‌كتاب را بدست ‌آورد.<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ص‌ 90‌ـ‌91.</ref>
+
اما در پاسخ به دلیل سوم که به عمل صحابه از جمله ابن ‌عباس استناد شده، باید گفت عالمان از صحابه از مراجعه به اهل ‌کتاب خوددارى مى‌کردند زیرا آنان با وجود شخص پیامبر که منبع علوم اول و آخر بود و [[امیرالمومنین|امیرمؤمنان]] که دروازه علم حضرت به شمار مى‌رفت، نیازى به مراجعه به اهل ‌کتاب و ابى ‌بن ‌کعب و امثال او نداشتند<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۸.</ref> و این که به ابن ‌عباس نسبت داده‌اند که به اهل‌ کتاب مراجعه مى‌کرده یا در منابع تفسیرى، اسرائیلیات فراوانى از او نقل شده، اتهام و جعلیاتى است که با اهداف سیاسى از جمله مخدوش کردن خاندان نبوت به واسطه انتساب ابن ‌عباس به آن خاندان و تقرب به دستگاه [[حکومت بنی عباس|خلافت عباسى]] به وسیله نقل [[حدیث]] از بزرگ خاندان این سلسله و نیز سوء استفاده دیگر جاعلان حدیث از اعتبار و شخصیت ابن ‌عباس به او نسبت داده شده ‌است.<ref> همان، ذهبى، ج‌ ۱، ص‌ ۸۲‌ـ‌۸۳؛ نقش ‌ائمه در احیاى دین، ج‌ ۱۲، ص‌ ۲۰.</ref>
  
در پاسخ باید گفت حق این است كه هیچ‌یك از ادله ارائه شده نمى‌تواند مراجعه به اهل ‌كتاب را در هیچ موردى (چه تفسیر و چه تاریخ انبیاى پیشین) ثابت كند زیرا مخاطب آیات مورد استناد، گرچه در ظاهر شخص پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان هستند؛ ولى مقصود اصلى كافران و منافقانى هستند كه در [[رسالت]] پیامبر شك دارند.
+
نهایت چیزى که مى‌توان درباره ابن ‌عباس پذیرفت، مراجعه محدود وى به اهل ‌کتاب براى شناخت برخى از لغات عبرانى است؛<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۲‌ـ‌۲۵۳.</ref> اما مراجعه دیگر صحابه همچون عبدالله ‌بن ‌عمرو ‌بن ‌عاص، [[عبدالله بن عمر|عبدالله‌ بن ‌عمر]] و [[ابوهریره|ابوهریره]] و امثال آنان که بضاعت و سابقه علمى نداشتند، قابل انکار نیست، بلکه این افراد افزون بر مراجعه، خود از عوامل نفوذ و گسترش اسرائیلیات در فرهنگ اسلامى بودند؛<ref> همان، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۸. </ref> اما با وجود نهى پیامبر و دیگر صحابه بلندمرتبه آن حضرت، عمل این عده نمى‌تواند مجوزى براى رجوع به اهل ‌کتاب باشد.
  
دلیل این امر، صدر و ذیل آیه 94 [[سوره یونس]]/10 است: «فَاِن كُنتَ فى شَكّ مِمّا اَنزَلنا اِلَیكَ... فَلا تَكونَنَّ مِنَ المُمتَرین». مقصود از این دو جمله كه بحث شك در [[رسالت]] در آن مطرح شده، به ‌طور یقین شخص پیامبر و مسلمانان معتقد نیست بلكه مقصود كافران و منافقان‌اند كه خداوند براى برطرف شدن این شك، آنان را به اهل ‌كتاب كه نبوت پیامبر خاتم در كتب آنان موجود بود ارجاع داده است، چنان كه مخاطب در آیات «فَسـَلوا اَهلَ الذِّكرِ اِن كُنتُم لاتَعلَمون × بِالبَیِّنـتِ...». ([[سوره نحل]]/16، 43‌ـ‌44) نیز ارشاد به اصل عقلایى رجوع به ‌كارشناسان و اهل خبره است و بر جواز رجوع به فرد یا گروهى خاص دلالت ندارد.<ref> المیزان، ج‌ 12، ص‌ 259.</ref>
+
==اقسام اسرائیلیات==
  
بر فرض دلالت داشتن این آیات در مقابل آن‌ها آیاتى هست كه اهل كتاب به ویژه عالمان آنان را اهل تزویر، مكر و تحریف كتاب‌هاى آسمانى معرفى كرده است:<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ 2، ص‌ 92.</ref> «یَسمَعونَ كَلمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفونَهُ مِن بَعدِ ما عَقَلوهُ...». ([[سوره بقره]]/2،‌75)
+
اسرائیلیات به لحاظ محتوا، درستى و نادرستى و کیفیت نقل، به انواع متعددى تقسیم شده است که هر یک حکمى خاص دارد. [[ابن تیمیه|ابن ‌تیمیه]]، این روایات را بر اساس صدق و کذب به سه دسته تقسیم مى‌کند:
  
در آیه‌اى دیگر آنان را كسانى دانسته كه مطالبى را از جانب خود نوشته و براى دستیابى به متاع دنیا آن را میان مردم منتشر مى‌كنند: «فَوَیلٌ لِلَّذینَ یَكتُبونَ الكِتـبَ بِاَیدیهِم ثُمَّ یَقولونَ هذا مِن عِندِاللّهِ لِیَشتَروا بِهِ ثَمَنـًا قَلِیلاً». ([[سوره بقره]]/2،79) بر همین اساس قرآن در آیاتى دیگر به صراحت مسلمانان را از مراجعه و پرسش از آنان درباره تاریخ گذشتگان منع كرده است: «قُل ‌رَبّى اَعلَمُ بِعِدَّتِهِم ما یَعلَمُهُم اِلاّ قَلیلٌ فَلا تُمارِ فیهِم اِلاّ مِراءً ظهِرًا ولا تَستَفتِ فیهِم مِنهُم اَحَدا». ([[سوره كهف]]/18،‌22)
+
*روایاتى که درستى آن‌ها معلوم است و شاهدى بر صدق آن‌ها وجود دارد.
 +
*روایاتى که نادرستى آن‌ها معلوم است و شاهدى بر کذب آن‌ها وجود دارد.
 +
*روایاتى که بر درستى و نادرستى آن‌ها دلیل وجود ندارد و [[اسلام]] درباره آن‌ها سکوت کرده است.
  
اما [[حدیث]] «حدثوا عن بنی‌إسرائیل و‌لا‌حرج» نیز بر مدعا دلالتى نداشته و كنایه از این است كه شما در بیان زشتی‌ها و فضاحت‌هاى اهل ‌كتاب در وسعت هستید و هر چه درباره آنان بگویید خلاف واقع نخواهد بود، زیرا رسوایى و پلیدى این قوم گسترده‌تر از آن است كه در مورد آنان احتمال داده مى‌شود.
+
وى قسم اول را مى‌پذیرد و قسم دوم را مردود شمرده، و درباره قسم سوم مى‌گوید: این روایات را نه مى‌پذیریم و نه رد مى‌کنیم؛ ولى نقل آنها براى استشهاد جایز است.<ref> مقدمة فى اصول التفسیر، ص‌ ۹۸.</ref>
  
مؤیّد این مسئله روایت دیگرى است كه پیامبر فرمود: «تحدثوا عن بنی‌اسرائیل ولا حرج فإنكم لاتحدثون بشىء الاّ و قد كان فیهم أعجب‌؛ درباره بنى‌اسرائیل سخن بگویید و ایرادى ندارد زیرا شما هیچ مطلبى درباره آنان نقل نمى‌كنید جز این كه شگفت‌انگیزتر از آن میان آنان وجود دارد».<ref> مسند احمد، ج‌ 3، ص‌ 386.</ref>
+
ذهبى در تقسیمى این روایات را به صحیح، ضعیف و [[حدیث جعلی|موضوع]] تقسیم مى‌کند و در تقسیمى دیگر مى‌گوید: اسرائیلیات موافق با اسلام یا مخالف با آن است، یا اسلام درباره آن سکوت کرده است. وى در تقسیم سوم آورده است: این روایات یا به عقاید یا به [[احکام]] مربوط مى‌شود یا از قبیل [[موعظه]] و حوادث تاریخى است.<ref> الاسرائیلیات فى التفسیر و الحدیث، ص‌ ۴۷‌ـ‌۵۴.</ref> سپس درباره این اقسام مى‌نویسد: آنچه با [[شریعت]] اسلام موافقت دارد، پذیرفتنى و نقل آن جایز است و آنچه با شریعت اسلام مخالفت دارد، مردود و نقل آن [[حرام]] است و آنچه اسلام درباره آن سکوت کرده، نه قابل تصدیق و نه شایسته تکذیب است، اما نقل آن اشکالى ندارد زیرا غالب روایات این قسم به قصص و اخبار تاریخى مربوط مى‌شود و با عقاید و احکام ارتباطى ندارد تا نقل آن جایز نباشد.<ref> همان، ص‌ ۶۸‌.</ref>
  
افزون بر این روایات متعددى در منع از مراجعه به اهل‌كتاب از پیامبر و صحابه وارد شده است؛ از ‌جمله در روایتى نقل شده كه پیامبر پس از مشاهده نسخه‌اى از [[تورات]] در دست عمر به ‌شدت خشمناك شد و مسلمانان را از پرسش از اهل ‌كتاب منع كرد. سپس فرمود: اگر [[حضرت موسى]] علیه‌السلام نیز اكنون زنده بود براى او پیروى جز از دین من جایز ‌نبود.<ref> همان، ج‌ 4، ص‌ 376‌ـ‌377؛ سنن الدارمى، ج‌ 1، ص‌ 115.</ref>
+
تقسیم بهترى که مى‌توان در این باره مورد توجه قرار داد این است که روایات اسرائیلى، یا به ‌طور شفاهى نقل شده، چنان‌که بیشتر منقولات [[کعب الاحبار]]، [[وهب بن منبه|ابن منبه]]، [[عبدالله بن سلام|ابن ‌سلام]] و امثال آنان چنین است؛ و بیشتر منقولات شفاهى ـ ‌اگر نگوییم همه آن‌ها‌ ـ مطالبى ساختگى است که هیچ اصل و اساسى ندارد و منشأ آن، شایعات عوام و ساختگى است. بدین جهت نمى‌توان آن‌ها را پذیرفت.
  
در روایتى دیگر، حضرت در برابر قرائت مطالبى از اهل ‌كتاب به ‌وسیله عمر فرمود: من برانگیخته شدم در حالى ‌كه آغازكننده و پایان‌دهنده بودم به من كلمات مفید و بى‌شمار داده شده است. مبادا سخنان اهل ‌كتاب شما را سرگرم سازد.<ref> المصنف، ج‌ 6، ص 112‌ـ‌113؛ مجمع‌الزوائد، ج 1، ص‌ 182.</ref>
+
قسم دوم اینکه شفاهى نبوده بلکه در کتاب‌هاى عهدین وجود دارد، چنان‌که بیشتر آنچه از [[اهل ‌بیت]] علیهم‌السلام در مقام احتجاج اهل ‌کتاب به آن استناد شده، از این قبیل است. این قسم خود به سه دسته تقسیم مى‌شود:
  
از ابن ‌عباس نیز روایت شده كه مسلمانان را از پرسش از اهل‌كتاب منع كرده و مى‌گفت: چگونه به اهل‌كتاب مراجعه مى‌كنید، در حالى ‌كه كتاب فرود آمده بر [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله تازه‌ترین اخبار را دارد؟ افزون بر این، [[قرآن]] اهل ‌كتاب را اهل ‌تزویر و تحریف آیات الهى معرفى كرده است.<ref> صحیح البخارى، ج‌ ص‌ 218؛ ج ‌8، ص‌ 261.</ref>
+
*یا در اصول و فروع با شریعت اسلام موافق است که این قسم را مى‌پذیریم؛ مانند آنچه در [[زبور|مزامیر]] آمده است: متوکلان و امیدواران به پروردگار، وارث زمین خواهند شد<ref> کتاب مقدس، مزامیر، ۳۷: ۹.</ref> و [[قرآن]] این مطلب را تصدیق کرده است: {{متن قرآن|«وَلَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ»}} ([[سوره انبیاء]]/۲۱، ۱۰۵).
 +
*یا با شریعت اسلام مخالف است که آن را ترک مى‌کنیم؛ مانند آنچه در سفر خروج آمده که مى‌گوید: [[حضرت هارون علیه السلام|هارون]]، خود گوساله‌اى را براى پرستش [[بنی اسرائیل|بنى‌اسرائیل]] ساخت نه [[سامری|سامرى]].<ref> همان، خروج‌ ۳۲: ۲۱‌ـ‌۲۴.</ref> این مطلب با هدف خداوند از ارسال رسولان و آیات قرآن در تضاد است<ref> التفسیر و‌المفسرون، معرفت، ج ‌۲، ص‌ ۱۳۴، ۱۳۸‌ـ‌۱۴۰.</ref> که مى‌گوید: {{متن قرآن|«فَکذلِک اَلقَى السّامِرىّ * فَاَخرَجَ لَهُم عِجلاً جَسَدًا لَهُ خوارٌ فَقالوا هذا اِلهُکم و اِلهُ موسى...»}} ([[سوره طه]]/۲۰، ۸۷‌ـ‌۹۷).
 +
*اما آنچه را اسلام درباره‌اش سکوت کرده، نه مى‌پذیریم و نه رد مى‌کنیم و شاید سخن پیامبر که فرمود: اهل ‌کتاب را نه تصدیق کنید و نه تکذیب،<ref> صحیح البخارى، ج‌ ۳، ص‌ ۲۱۷.</ref> به همین قسم ناظر باشد زیرا آنان [[حق]] و [[باطل]] را به هم آمیخته‌اند که اگر آنان را در این امور تصدیق کنیم، ممکن است باطل باشد و اگر تکذیب کنیم ممکن است حق باشد، بنابراین در این ‌گونه موارد احتیاط و طبق قواعد نقل حدیث عمل مى‌کنیم.<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۴۱.</ref>
  
از ابن‌مسعود نیز روایت شده: درباره هیچ ‌چیز، از اهل ‌كتاب نپرسید زیرا آنان هرگز شما ‌را هدایت نخواهند كرد و اگر ناچار به این كار هستید در آن خوب بنگرید و آنچه را موافق كتاب ‌خداست پذیرفته، مخالف با كتاب خدا را دور ‌افكنید.<ref> الدرالمنثور، ج 6، ص 470؛ تقییدالعلم، ص 53‌ـ‌56.</ref>
+
==معروف‌ترین ناقلین اسرائیلیات==
  
برخى از جمله ابن ‌حجر روایات مانعه را مختص صدر اسلام دانسته كه در آن زمان به ‌جهت نوپا بودن حكومت اسلامى و براى جلوگیرى از وقوع فتنه از سوى پیامبر و صحابه صادر شده است؛ اما زمانى كه احتمال فتنه از ‌بین ‌رفت به مسلمانان اجازه داده شد كه به اهل ‌كتاب مراجعه كنند.<ref> فتح البارى، ج‌ 6، ص‌ 361.</ref>
+
افرادى که روایات اسرائیلى را پدید آورده یا به نشر و گسترش آن کمک کرده‌اند، فراوان‌اند؛ اما برخى در این زمینه، بیشترین نقش را ایفا کرده‌اند به ‌گونه‌اى که بیشتر روایات و افسانه‌هاى اسرائیلى موجود در کتاب‌هاى [[تفسیر]]، [[حدیث]] و [[تاریخ اسلام]] به این گروه ختم مى‌شود. این عده عبارت‌اند از:
  
در پاسخ باید گفت: همان علتى كه به سبب آن، مسلمانان صدر اسلام از مراجعه به اهل ‌كتاب منع شدند، در عصرهاى متأخر نیز ممكن است وجود داشته باشد. در پاسخ به دلیل سوم كه عمل صحابه از جمله ابن ‌عباس بود، باید گفت عالمان از صحابه از مراجعه به اهل ‌كتاب خوددارى مى‌كردند زیرا آنان با وجود شخص پیامبر كه منبع علوم اول و آخر بود و امیرمؤمنان كه دروازه علم حضرت به شمار مى‌رفت، نیازى به مراجعه به اهل ‌كتاب و ابى ‌بن ‌كعب و امثال او نداشتند<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ 2، ص‌ 128.</ref> و این كه به ابن ‌عباس نسبت داده‌اند كه به اهل‌ كتاب مراجعه مى‌كرده یا در منابع تفسیرى، اسرائیلیات فراوانى از او نقل شده اتهام و جعلیاتى است كه با اهداف سیاسى از جمله مخدوش كردن خاندان نبوت به واسطه انتساب ابن ‌عباس به آن خاندان و تقرب به دستگاه خلافت عباسى به وسیله نقل [[حدیث]] از بزرگ خاندان این سلسله و نیز سوء استفاده دیگر جاعلان حدیث از اعتبار و شخصیت ابن ‌عباس به او نسبت داده شده ‌است.<ref> همان، ذهبى، ج‌ 1، ص‌ 82‌ـ‌83؛ نقش ‌ائمه در احیاى دین، ج‌ 12، ص‌ 20.</ref>
+
'''''۱. [[عبدالله بن سلام|عبدالله ‌بن ‌سلام]]:'''''
  
نهایت چیزى كه مى‌توان درباره ابن ‌عباس پذیرفت، مراجعه محدود وى به اهل ‌كتاب براى شناخت برخى از لغات عبرانى است؛<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ص‌ 252‌ـ‌253.</ref> اما مراجعه دیگر صحابه همچون عبدالله ‌بن ‌عمرو ‌بن ‌عاص، عبدالله‌ بن ‌عمر و ابوهریره و امثال آنان كه بضاعت و سابقه علمى نداشتند، قابل انكار نیست بلكه این افراد افزون بر مراجعه خود از عوامل نفوذ و گسترش اسرائیلیات در فرهنگ اسلامى بودند؛(49) اما با وجود نهى پیامبر و دیگر صحابه بلندمرتبه حضرت، عمل این عده نمى‌تواند مجوزى براى رجوع به اهل ‌كتاب باشد.
+
حصین ‌بن سلام ‌بن حارث اسرائیلى از عالمان [[یهود]] و از قبیله [[خزرج]] است که هنگام ورود [[پیامبر اسلام|پیامبر]] به [[مدینه]]، [[اسلام]] آورد و حضرت نام او را عبدالله نهاد.<ref>الاصابه، ج‌ ۴، ص‌ ۱۰۲.</ref> عبدالله همواره ادعا مى‌کرد که عالم‌ترین یهود بوده و درباره کتاب‌هاى پیشین از همگان آگاه‌تر است.<ref>همان، ص‌ ۱۰۳.</ref>
  
 +
او از کسانى بود که [[احادیث]] فراوانى را جعل کرد تا نظر عوام را به خود متوجه و جایگاهش را میان آنان رفیع سازد.<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۹۶.</ref> از وى روایت شده که پیامبر به او اجازه داده یک شب [[قرآن]] و یک شب [[تورات]] بخواند؛ اما ذهبى این روایت را به سبب وجود ابراهیم ‌بن ‌ابى ‌یحیى که فردى متروک الحدیث و متهم است، ضعیف دانسته است.<ref> سیر اعلام النبلاء، ج‌۲، ص‌ ۴۱۸‌ـ۴۱۹.</ref> او در سال ۴۳ هجرى و در زمان خلافت [[معاویه]] در مدینه در‌گذشت.<ref> الاصابه، ج‌ ۴، ص‌ ۱۰۴.</ref>
  
== اقسام اسرائیلیات ==
+
'''''۲. [[کعب الاحبار|کعب‌ الاحبار]]:'''''
  
 +
ابواسحاق کعب ‌بن ‌ماتع حمیرى، معروف به کعب الاحبار از دانشمندان بزرگ یهود در [[یمن]] بود که در اوایل خلافت [[عمر بن خطاب|عمر]] به اسلام گروید و در سال ۳۴ هجرى در شهر حمص درگذشت.<ref> همان، ج‌ ۵، ص‌ ۴۸۱‌ـ‌۴۸۴؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ ۳، ص‌ ۴۸۹‌ـ‌۴۹۰؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۹۷.</ref> [[صحابه]] از جمله عمر در آغاز براى اطلاع از برخى معلومات به او مراجعه مى‌کردند؛ اما پس از مدتى بر اثر نقل روایات [[دروغ]] به سخنان او با دیده تردید نگریسته شد و او را تکذیب کردند.<ref> حلیة‌الاولیاء، ج ‌۵، ص ۴۲۶‌ـ‌۴۲۷؛ سیر اعلام‌النبلاء، ج‌ ۳، ص‌ ۴۸۹‌ـ‌۴۹۰؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۹۸.</ref> نیز روایت شده است که [[امام على]] علیه‌السلام او را دروغگو خواند.<ref> شرح نهج البلاغه، ج‌ ۴، ص‌ ۲۹۲.</ref> وى در زمان [[عثمان]] نیز به نقل اسرائیلیات پرداخت. سپس به [[شام]] رفت و جزو مشاوران معاویه و تحت حمایت او قرار گرفت و از طریق نقل روایات اسرائیلى و دروغ، پایه‌هاى حکومت وى را تثبیت کرد. روایات فراوانى که درباره فضیلت شام و ساکنان آن از وى نقل شده، مؤیّد این معناست.<ref> اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ ۱۸۱.</ref> این یهودى به ظاهر مسلمان، توانست به کمک برخى صحابه از جمله [[ابوهریره]] که بیشترین نقش را در نقل و گسترش روایات کعب بر عهده داشت، [[خرافات]] و داستان‌هاى دروغ و جعلى فراوانى را وارد معارف دینى مسلمانان‌ کند.<ref> همان، ص‌ ۱۶۴.</ref>
  
اسرائیلیات به لحاظ محتوا، درستى و نادرستى و كیفیت نقل به انواع متعددى تقسیم شده است كه هر یك حكمى خاص دارد. ابن ‌تیمیه، این روایات را بر اساس صدق و كذب به سه دسته تقسیم مى‌كند:
+
'''''۳. [[تمیم داری|تمیم ‌بن ‌اوس ‌الدارى]]:'''''
  
# ‌روایاتى كه درستى آن‌ها معلوم است و شاهدى بر صدق آن‌ها وجود دارد.
+
ابورقیه تمیم ‌بن اوس‌ بن‌ حارثه یا خارجه الدارى، از عالمان [[مسیحیت|مسیحى]] است که در سال نهم هجرى به [[مدینه]] آمد و اسلام را پذیرفت. وى راهب زمان خویش و عابد مردم [[فلسطین]] بود.<ref> الاصابه، ج‌ ۱، ص‌ ۴۸۸؛ اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ ۱۸۲.</ref> این کاهن مسیحى که پس از پذیرش اسلام، گرایش‌هاى مسیحى خود را حفظ کرده بود، نخستین کسى است که داستانسرایى را در [[مسجد]] رواج داد و حتى به اتفاق روایات، نخستین قصّه‌گو در اسلام است.<ref> فجر الاسلام، ص‌ ۱۵۹؛ اسدالغابه، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲۸.</ref> وى از خلیفه ‌دوم اجازه قصه‌گویى خواست. عمر ابتدا ممانعت کرد. سپس به او اجازه داد تا پیش از [[نماز ‌جمعه]] مردم را موعظه کند. این امر در زمان خلافت عثمان به هفته‌اى دوبار افزایش یافت.<ref> سیر اعلام النبلاء، ج‌ ۲، ص‌ ۴۴۷‌ـ‌۴۴۸.</ref> مشهورترین حدیثى که از وى نقل شده، حدیث جساسه (خبرچین) است که مسلم آن را در [[صحیح مسلم (کتاب)|صحیح]] خود نقل کرده است.<ref> صحیح مسلم، ج‌ ۹، ص‌ ۴۱۲‌ـ‌۴۱۷.</ref> این حدیث افزون بر ضعف [[سند حدیث|سند]]، از نظر محتوا نیز با معیارهاى حدیث صحیح سازگارى ندارد.<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۰۷.</ref> او در شام درگذشت و در «بیت ‌جبرین» فلسطین دفن شد.<ref> الاصابه، ج‌ ۱، ص‌ ۴۸۸.</ref>
# ‌روایاتى كه نادرستى آن‌ها معلوم است و شاهدى بر كذب آن‌ها وجود دارد.
 
# ‌روایاتى كه بر درستى و نادرستى آن‌ها دلیل وجود ندارد و اسلام درباره آن‌ها سكوت كرده است.
 
  
وى قسم اول را مى‌پذیرد و قسم دوم را مردود شمرده، درباره قسم سوم مى‌گوید: این روایات را نه مى‌پذیریم و نه رد مى‌كنیم؛ ولى نقل آنها براى استشهاد جایز است.<ref> مقدمة فى اصول التفسیر، ص‌ 98.</ref>
+
'''''۴. [[وهب بن منبه|وهب‌ بن ‌منبّه]]:'''''
  
ذهبى در تقسیمى این روایات را به صحیح، ضعیف و موضوع تقسیم مى‌كند و در تقسیمى دیگر مى‌گوید: اسرائیلیات موافق با اسلام یا مخالف با آن است، یا اسلام درباره آن سكوت كرده است. وى در تقسیم سوم آورده است: این روایات یا به عقاید یا به [[احكام]] مربوط مى‌شود یا از قبیل موعظه و حوادث تاریخى است.<ref> الاسرائیلیات فى التفسیر و الحدیث، ص‌ 47‌ـ‌54.</ref>
+
ابوعبداللّه وهب ‌بن ‌منبه صنعانى، پدرش از اهالى خراسان و از شهر هرات بود که کسراى [[ایران]]، او را اخراج کرد و به یمن فرستاد.<ref> تهذیب التهذیب، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۴۸.</ref> وهب از دانشمندان بزرگ اهل ‌کتاب در یمن بود که در سال ۳۴ هجرى متولد شد. وى مورخ بود و از علوم اهل ‌کتاب بهره فراوان داشت.<ref> تذکرة الحفاظ، ج‌ ۱، ص‌ ۱۰۰‌ـ‌۱۰۱؛ الاعلام، ج‌ ۸، ص‌ ۱۲۵.</ref> نقل شده که وى حدود ۷۰ و چند کتاب از کتاب‌هاى پیشینیان را خوانده است.<ref> تهذیب التهذیب، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۴۷.</ref> در روایتى، او عبدالله‌ بن ‌سلام و کعب‌الاحبار را داناترین زمان خویش و خود را داناتر از آن دو مى‌دانست.<ref> تذکرة الحفاظ، ج‌ ۱، ص‌ ۱۰۱.</ref> وى در پیدایش و نشر اندیشه‌هاى خرافى نقش بسزایى داشت، به ‌گونه‌اى که محمد رشید‌رضا او و کعب‌الاحبار را بدترین و ریاکارترین افراد در برابر مسلمانان دانسته و مى‌نویسد: هیچ خرافه‌اى در کتاب‌هاى تفسیرى و تاریخى درباره آفرینش موجودات، [[پیامبران]] امت‌هاى آنان و رستاخیز به کتاب‌هاى تفسیر و تاریخ ‌اسلامى راه ‌نیافت، جز آنکه این دو در آن نقش داشتند.<ref> اضواء على‌السنة المحمدیه، ص‌ ۱۷۴.</ref> وى در سال ۱۱۰ یا ۱۱۶ هجرى بر اثر ضربات [[یوسف بن عمر ثقفی|یوسف ‌بن ‌عمر]]، والى [[یمن]] و [[عراق]] درگذشت.<ref> تهذیب‌التهذیب، ج‌ ۱۱، ص ۱۴۸؛ الاعلام، ج‌ ۸، ص‌ ۱۲۶، ۲۴۳.</ref>
  
سپس درباره این اقسام مى‌نویسد: آنچه با شریعت اسلام موافقت دارد، پذیرفتنى و نقل آن جایز است و آنچه با شریعت اسلام مخالفت دارد، مردود و نقل آن [[حرام]] است و آنچه اسلام درباره آن سكوت كرده، نه قابل تصدیق و نه شایسته تكذیب است اما نقل آن اشكالى ندارد زیرا غالب روایات این قسم به قصص و اخبار تاریخى مربوط مى‌شود و با عقاید و احكام ارتباطى ندارد تا نقل آن جایز نباشد.<ref> همان، ص‌ 68‌.</ref>
+
'''''۵. محمد ‌بن ‌کعب القرظى:'''''
  
تقسیم بهترى كه مى‌توان در این باره مورد توجه قرار داد این است كه روایات اسرائیلى، یا به ‌طور شفاهى نقل شده چنان‌كه بیشتر منقولات كعب ‌الاحبار، ابن ‌منبه، ابن ‌سلام و امثال آنان چنین است یا شفاهى نبوده بلكه در كتاب‌هاى عهدین وجود دارد چنان‌كه بیشتر آنچه از [[اهل ‌بیت]] علیهم‌السلام در مقام احتجاج اهل ‌كتاب به آن استناد شده، از این قبیل است.
+
پدر وى از اسیران [[بنی قریظه|بنى‌قریظه]] و از فرزندان کاهنان یهود بود که در سال‌ ۴۰ هجرى متولد شد. او از کسانى بود که در مساجد به قصه‌گویى مى‌پرداخت و افسانه‌هایى را از کتاب‌هاى پیشینیان نقل مى‌کرد و سرانجام در حالى ‌که در مسجد مشغول قصه‌گویى بود، سقف مسجد فرو ریخت و به همراه گروهى دیگر در سال‌ ۱۱۷ هجرى جان ‌سپرد.<ref> تهذیب التهذیب، ج‌ ۹، ص‌ ۳۶۳‌ـ‌۳۶۴.</ref>
  
بیشتر منقولات شفاهى ـ ‌اگر نگوییم همه آن‌ها‌ ـ مطالبى ساختگى است كه هیچ اصل و اساسى ندارد و منشأ آن، شایعات عوام و ساختگى است. بدین جهت نمى‌توان آن‌ها را پذیرفت؛ اما قسم دوم به سه دسته تقسیم مى‌شود: یا در اصول و فروع با شریعت اسلام موافق است كه این قسم را مى‌پذیریم؛ مانند آنچه در مزامیر آمده است: متوكلان و امیدواران به پروردگار، وارث زمین خواهند شد<ref> كتاب مقدس، مزامیر، 37: 9.</ref> و [[قرآن]] این مطلب را تصدیق كرده است: «ولَقَد كَتَبنا فِى الزَّبورِ مِن بَعدِ الذِّكرِ اَنَّ الاَرضَ یَرِثُها عِبادِىَ الصّلِحون». ([[سوره انبیاء]]/21، 105) یا با شریعت اسلام مخالف است كه آن را ترك مى‌كنیم؛ مانند آنچه در سفر خروج آمده كه مى‌گوید: هارون، خود گوساله‌اى را براى پرستش بنى‌اسرائیل ساخت نه سامرى.<ref> همان، خروج‌ 32: 21‌ـ‌24.</ref>
+
'''''۶. عبداللّه ‌بن ‌عمرو ‌بن ‌عاص:'''''
  
این مطلب با هدف خداوند از ارسال رسولان و آیات قرآن در تضاد است<ref> التفسیر و‌المفسرون، معرفت، ج ‌2، ص‌ 134، 138‌ـ‌140.</ref> كه مى‌گوید: «فَكَذلِكَ اَلقَى السّامِرىّ × فَاَخرَجَ لَهُم عِجلاً جَسَدًا لَهُ خوارٌ فَقالوا هذا اِلهُكُم و اِلهُ موسى...» ([[سوره طه]]/20، 87‌ـ‌97)؛ اما آنچه را اسلام درباره‌اش سكوت كرده، نه مى‌پذیریم و نه رد مى‌كنیم و شاید سخن پیامبر كه فرمود: اهل ‌كتاب را نه تصدیق كنید و نه تكذیب<ref> صحیح البخارى، ج‌ ص‌ 217.</ref> به همین قسم ناظر باشد زیرا آنان [[حق]] و [[باطل]] را به هم آمیخته‌اند كه اگر آنان را در این امور تصدیق كنیم، ممكن است باطل باشد و اگر تكذیب كنیم ممكن است حق باشد بنابراین در این ‌گونه موارد احتیاط و طبق قواعد نقل حدیث عمل مى‌كنیم.<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ص‌ 141.</ref>
+
عبدالله ‌فرزند ‌[[عمرو بن عاص|عمرو ‌بن ‌عاص]] از قبیله [[قریش]] بود و پیش از پدرش اسلام آورد. ۷ سال پیش از [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت]] متولد شد و در سال ۶۵ هجرى از دنیا رفت.<ref> سیر اعلام النبلاء، ج‌ ۳، ص‌ ۸۰؛ الاصابه، ج‌ ۴، ص‌ ۱۶۵‌ـ‌۱۶۷؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۰.</ref> او نخستین کسى بود که پس از وفات پیامبر به نشر اسرائیلیات پرداخت. در [[جنگ یرموک|جنگ یرموک]] به دو بار شتر از کتب یهود دست یافت و از آن، مطالب و داستان‌هایى نقل مى‌کرد و عمل خود را با حدیثِ «حدثوا عن بنی‌إسرائیل و لاحرج» که از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل مى‌کرد<ref> صحیح البخارى، ج‌ ۴، ص‌ ۱۷۵؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۱، ص‌ ۵؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۰.</ref> و روایت خود ساخته‌اى که مدعى بود پیامبر در تعبیر خوابش به او اجازه قرائت [[تورات]] را داده بود،<ref> سیر اعلام‌النبلاء، ج‌ ۳، ص‌ ۸۶؛ مسند احمد، ج‌ ۲، ص ۴۴۴؛ حلیة‌الاولیاء، ج‌ ۱، ص‌ ۳۵۷.</ref> توجیه مى‌کرد.
  
 +
'''''۷. [[ابوهریره]]:'''''
  
== معروف‌ترین چهره‌هاى پدیدآورنده اسرائیلیات ==
+
نام، اصل و نسب او به ‌طور دقیق روشن نیست و مورخان در این جهت اختلاف دارند.<ref> اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ ۱۹۶؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۲.</ref> حدود ۲۰ سال پیش از هجرت متولد شد و در سال هفتم هجرت از یمن نزد پیامبر آمد و اسلام را پذیرفت.<ref> الاعلام، ج ۳، ص‌ ۳۰۸؛ حلیة‌الاولیاء، ج ۱، ص ۳۷۶؛ اسرائیلیات در تفاسیر، ص‌ ۱۴۱.</ref> وى نخستین راوى است که در اسلام مورد اتهام قرار گرفت و بسیارى از اصحاب از جمله عمر، عثمان، [[عایشه]] او را به دروغگویى متهم کردند و [[امام علی علیه السلام|امام على]] علیه‌السلام او را دروغگوترین مردم دانست.<ref> اضواء على‌السنة المحمدیه، ص ‌۲۰۰‌ـ‌۲۰۴.</ref> وى روایاتى را از اهل ‌کتاب گرفته و آن را به پیامبر و اصحاب نسبت مى‌داد. به گفته برخى وى در میان صحابه، بیش از دیگران فریفته کعب‌الاحبار شده و به او اعتماد کرد. کعب با ذکاوت و حیله‌گرى از سادگى ابوهریره بهره مى‌برد و هر خرافه و سخن باطلى را که مى‌خواست وارد اعتقادات مسلمانان کند به او تلقین و براى تأکید بر این امر، خود روایت ابوهریره را تصدیق مى‌کرد.<ref> همان، ص ‌۲۱۰؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۶‌ـ‌۱۱۸.</ref> ابوهریره افزون بر تأثیرپذیرى از کعب‌الاحبار، از القائات وهب ابن ‌منبه نیز متأثّر بوده است.<ref> شیخ المضیره، ص‌ ۲۶۹.</ref> او در اواخر عمر از سوى [[معاویه]] والى [[مدینه]] شد و در سال ۵۹ هجرى و در ‌۸۰ سالگى در قصر عقیق خود درگذشت و در [[قبرستان بقیع]] مدفون شد.<ref> اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ ۲۱۸.</ref>
  
 +
'''''۸. ابن‌ جریج:'''''
  
افرادى كه روایات اسرائیلى را پدید آورده یا به نشر و گسترش آن كمك كرده‌اند، فراوان‌اند؛ اما برخى در این زمینه، بیشترین نقش را ایفا كرده‌اند به ‌گونه‌اى كه بیشتر روایات و افسانه‌هاى اسرائیلى موجود در كتاب‌هاى تفسیر، حدیث و تاریخ اسلامى به این گروه ختم مى‌شود. این عده عبارت‌اند از:
+
عبدالملک‌ بن عبدالعزیز‌ بن‌ جریج در اصل رومى و پیش از اسلام نصرانى مذهب بود. در سال ۸۰ هجرى متولد شد و در سال ۱۵۰ هجرى وفات یافت. ذهبى وى را یکى از قطب‌هاى نشر اسرائیلیات دانسته و مى‌نویسد: او محور نشر اسرائیلیات در دوره [[تابعان]] است و هرگاه آیات مرتبط به [[مسیحیت|نصارا]] را دنبال کنیم، مى‌بینیم بیشترین روایاتى که طبرى درباره نصارا آورده، در محور ابن‌جریج دور مى‌زند؛<ref> التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۹۸.</ref> اما این نظریه پندارى بیجا و مبتنى بر حدس است که شاهدى بر صحت آن وجود ندارد؛ چنانکه صدها روایت اسرائیلى که ابوشهبه در کتاب الاسرائیلیات والموضوعات گرد آورده<ref> الاسرائیلیات، ص‌ ۱۵۹‌ـ‌۳۰۵.</ref> و در آن دست‌هاى افرادى چون عبدالله‌ بن‌ سلام و تمیم دارى و کعب و وهب و قرظى و ابوهریره به ‌طور فراگیر دیده مى‌شود و ابن ‌جریج فقط در یک مورد (هنگام نجات بنى‌اسرائیل از وادى تیه) از ابن ‌عباس نقل ‌مى‌کند.<ref> همان، ص ‌۲۰۶‌ـ‌۲۰۷.</ref>
  
'''''1. [[عبدالله ‌بن ‌سلام]]:'''''
+
==اسرائیلیات و کتاب‌هاى تفسیر==
  
حصین ‌بن سلام ‌بن حارث اسرائیلى از عالمان یهود و از قبیله خزرج است كه هنگام ورود پیامبر به [[مدینه]]، اسلام آورد و حضرت نام او را عبدالله نهاد.<ref> الاصابه، ج‌ 4، ص‌ 102.</ref> عبدالله همواره ادعا مى‌كرد كه عالم‌ترین یهود بوده و درباره كتاب‌هاى پیشین از همگان آگاه‌تر است.<ref> همان، ص‌ 103.</ref>
+
با آغاز عصر تدوین [[تفسیر]]، اسرائیلیات فراوانى که وارد حوزه فرهنگ اسلامى شده بود، به تفاسیر نیز راه یافت. مجموع تفاسیر تدوین شده را مى‌توان به لحاظ نقل و عدم نقل اسرائیلیات، کیفیت نقل و نیز نقد این روایات به چند دسته تقسیم کرد:
  
او از كسانى بود كه [[احادیث]] فراوانى را جعل كرد تا نظر عوام را به خود متوجه و جایگاهش را میان آنان رفیع سازد.<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ 2، ص‌ 96.</ref> از وى روایت شده كه پیامبر به او اجازه داده یك شب [[قرآن]] و یك شب [[تورات]] بخواند؛ اما ذهبى این روایت را به سبب وجود ابراهیم ‌بن ‌ابى ‌یحیى كه فردى متروك الحدیث و متهم است، ضعیف دانسته است.<ref> سیر اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 418‌ـ419.</ref> او در سال 43 هجرى و در زمان خلافت معاویه در مدینه در‌گذشت.<ref> الاصابه، ج‌ 4، ص‌ 104.</ref>
+
*تفاسیرى که اسرائیلیات فراوانى را بدون سند و بدون این که به نقد یا رد آن‌ها بپردازند، آورده‌اند؛ مانند تفسیر ‌مقاتل ابن ‌سلیمان (م.‌۱۵۰‌ ق) و «[[الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور (کتاب)|الدرالمنثور]]» [[سیوطى]].<ref> الاسرائیلیات و اثرها فى کتب التفسیر، ص‌ ۲۲۲، ۳۲۹.</ref>
 
+
*تفاسیرى که اسرائیلیات را با [[سند حدیث|سند]] ذکر کرده و جز در مواردى اندک به نقد آن نپرداخته‌اند؛ مانند «[[تفسیر طبری (کتاب)|تفسیر طبرى]]».<ref> الاسرائیلیات، ص‌ ۱۲۳؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص ۳۱۳.</ref>
'''''2. [[كعب‌الاحبار]]:'''''
+
*تفاسیرى که اسرائیلیات را با سند ذکر کرده و در بیشتر موارد به نقد و بررسى آن‌ها پرداخته‌اند؛ مانند «[[تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (کتاب)|تفسیر‌ القرآن العظیم]]» ابن‌کثیر.<ref> التفسیر و‌المفسرون، معرفت‌، ج‌ ۲، ص‌ ۳۴۰؛ الاسرائیلیات، ص‌ ۱۲۹.</ref>
 
+
*تفاسیرى که اسرائیلیات را بدون سند نقل کرده و بیشتر به نقد آن پرداخته‌اند؛ مانند «[[مجمع البیان (کتاب)|مجمع‌البیان]]» [[شیخ طبرسی|طبرسى]] و «[[روض الجنان و روح الجنان (کتاب)|روض‌الجنان]]» [[ابوالفتوح رازی|ابوالفتوح رازى]].<ref> روض‌الجنان، ج‌ ۲، ص‌ ۸۲؛ مجمع‌البیان، ج ‌۸‌، ص‌ ۷۳۶.</ref>
ابواسحاق كعب ‌بن ‌ماتع حمیرى، معروف به كعب الاحبار از دانشمندان بزرگ یهود در یمن بود كه در اوایل خلافت عمر به [[اسلام]] گروید و در سال 34 هجرى در شهر حمص درگذشت.<ref> همان، ج‌ 5، ص‌ 481‌ـ‌484؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ 3، ص‌ 489‌ـ‌490؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ 2، ص‌ 97.</ref>
+
*تفاسیرى که ضمن حمله شدید به اسرائیلیات و ناقلان آن‌ها، خود در مواردى گرفتار این روایات شده و بدون نقد آن‌ها را در تفاسیر خود آورده‌اند؛ مانند «الجامع لاحکام القرآن» قرطبى و «[[روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم (کتاب)|روح‌المعانى]]» آلوسى.<ref> الاسرائیلیات، ص‌ ۱۳۷، ۱۴۶.</ref>
 
+
*تفاسیرى که از نقل اسرائیلیات احتراز نموده و جز در موارد اندک همراه با نقد و رد آن‌ها، از ذکر این روایات خوددارى کرده‌اند؛ مانند «[[المیزان فی تفسیر القرآن (کتاب)|المیزان فى تفسیرالقرآن]]»<ref> المیزان، ج‌ ۴، ص‌ ۱۴۶‌ـ‌۱۴۷؛ ج‌ ۸، ص‌ ۳۷۸؛ اسرائیلیات در تفاسیر، ص‌ ۲۰۸، ۲۴۴.</ref> [[علامه طباطبایى|علامه طباطبایى]] که گاهى اسرائیلیات را با سند یا بدون سند و با ذکر منبع نقل کرده؛ اما با معیارهاى عرضه بر قرآن، سنت و عقل به نقد این روایات مى‌پردازد.
صحابه از جمله عمر در آغاز براى اطلاع از برخى معلومات به او مراجعه مى‌كردند؛ اما پس از مدتى بر اثر نقل روایات [[دروغ]] به سخنان او با دیده تردید نگریسته، او را تكذیب كردند.<ref> حلیة‌الاولیاء، ج ‌5، ص 426‌ـ‌427؛ سیر اعلام‌النبلاء، ج‌ 3، ص‌ 489‌ـ‌490؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ 2، ص‌ 98.</ref>
+
==پانویس==
 
 
نیز روایت شده است كه [[امام على]] علیه‌السلام او را دروغگو خواند.<ref> شرح نهج البلاغه، ج‌ 4، ص‌ 292.</ref> وى در زمان عثمان نیز به نقل اسرائیلیات پرداخت. سپس به شام رفت و جزو مشاوران معاویه و تحت حمایت او قرار گرفت و از طریق نقل روایات اسرائیلى و دروغ، پایه‌هاى حكومت وى را تثبیت كرد.
 
 
 
روایات فراوانى كه درباره فضیلت شام و ساكنان آن از وى نقل شده، مؤیّد این معناست.<ref> اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ 181.</ref> این یهودى به ظاهر مسلمان، توانست به كمك برخى صحابه از جمله ابوهریره كه بیشترین نقش را در نقل و گسترش روایات كعب بر عهده داشت، خرافات و داستان‌هاى [[دروغ]] و جعلى فراوانى را وارد معارف دینى مسلمانان‌ كند.<ref> همان، ص‌ 164.</ref>
 
 
 
'''''3. [[تمیم ‌بن ‌اوس ‌الدارى]]:'''''
 
 
 
ابورقیه تمیم ‌بن اوس‌ بن‌ حارثه یا خارجه الدارى از عالمان مسیحى است كه در سال نهم هجرى به [[مدینه]] آمد و اسلام را پذیرفت. وى راهب زمان خویش و عابد مردم فلسطین بود.<ref> الاصابه، ج‌ 1، ص‌ 488؛ اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ 182.</ref>
 
 
 
این كاهن مسیحى كه پس از پذیرش اسلام، گرایش‌هاى مسیحى خود را حفظ كرده بود، نخستین كسى است كه داستانسرایى را در مسجد رواج داد و حتى به اتفاق روایات، نخستین قصّه‌گو در اسلام است.<ref> فجر الاسلام، ص‌ 159؛ اسدالغابه، ج‌ 1، ص‌ 428.</ref>
 
 
 
وى از خلیفه ‌دوم اجازه قصه‌گویى خواست. عمر ابتدا ممانعت كرد. سپس به او اجازه داد تا پیش از [[نماز ‌جمعه]] مردم را موعظه كند. این امر در زمان خلافت عثمان به هفته‌اى دوبار افزایش یافت.<ref> سیر اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 447‌ـ‌448.</ref> مشهورترین حدیثى كه از وى نقل شده، حدیث جساسه (خبرچین) است كه مسلم آن را در صحیح خود نقل كرده است.<ref> صحیح مسلم، ج‌ 9، ص‌ 412‌ـ‌417.</ref> این حدیث افزون بر ضعف سند، از نظر محتوا نیز با معیارهاى حدیث صحیح سازگارى ندارد.<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ 2، ص‌ 107.</ref> او در شام درگذشت و در «بیت ‌جبرین» فلسطین دفن شد.<ref> الاصابه، ج‌ 1، ص‌ 488.</ref>
 
 
 
'''''4. [[وهب‌ بن ‌منبّه]]:'''''
 
 
 
ابوعبداللّه وهب ‌بن ‌منبه صنعانى. پدرش منبه از اهالى خراسان و از شهر هرات بود كه كسراى ایران، او را اخراج كرد و به یمن فرستاد.<ref> تهذیب التهذیب، ج‌ 11، ص‌ 148.</ref> وهب از دانشمندان بزرگ اهل ‌كتاب در یمن بود كه در سال 34 هجرى متولد شد. وى مورخ بود و از علوم اهل ‌كتاب بهره فراوان داشت.<ref> تذكرة الحفاظ، ج‌ 1، ص‌ 100‌ـ‌101؛ الاعلام، ج‌ 8، ص‌ 125.</ref>
 
 
 
نقل شده كه وى حدود 70 و چند كتاب از كتاب‌هاى پیشینیان را خوانده است.<ref> تهذیب التهذیب، ج‌ 11، ص‌ 147.</ref> در روایتى، او عبدالله‌ بن ‌سلام و كعب‌الاحبار را داناترین زمان خویش و خود را داناتر از آن دو مى‌دانست.<ref> تذكرة الحفاظ، ج‌ 1، ص‌ 101.</ref>
 
 
 
وى در پیدایش و نشر اندیشه‌هاى خرافى نقش بسزایى داشت، به ‌گونه‌اى كه محمد رشید‌رضا او و كعب‌الاحبار را بدترین و ریاكارترین افراد در برابر مسلمانان دانسته و مى‌نویسد: هیچ خرافه‌اى در كتاب‌هاى تفسیرى و تاریخى درباره آفرینش موجودات، [[پیامبران]] امت‌هاى آنان و رستاخیز به كتاب‌هاى تفسیر و تاریخ ‌اسلامى راه ‌نیافت، جز آنكه این دو در آن نقش داشتند.<ref> اضواء على‌السنة المحمدیه، ص‌ 174.</ref> وى در سال 110 یا 116 هجرى بر اثر ضربات یوسف ‌بن ‌عمر، والى [[یمن]] و [[عراق]] درگذشت.<ref> تهذیب‌التهذیب، ج‌ 11، ص 148؛ الاعلام، ج‌ 8، ص‌ 126، 243.</ref>
 
 
 
'''''5. [[محمد ‌بن ‌كعب القرظى]]:'''''
 
 
 
پدر وى از اسیران بنى‌قریظه واز فرزندان كاهنان یهود بود. وى در سال‌ 40 هجرى متولد شد و در سال‌ 117 هجرى وفات یافت و از كسانى بود كه در مساجد به قصه‌گویى مى‌پرداخت و افسانه‌هایى را از كتاب‌هاى پیشینیان نقل مى‌كرد و سرانجام در حالى ‌كه در مسجد مشغول قصه‌گویى بود، سقف مسجد فرو ریخت و به همراه گروهى دیگر جان ‌سپرد.<ref> تهذیب التهذیب، ج‌ 9، ص‌ 363‌ـ‌364.</ref>
 
 
 
'''''6‌. [[عبداللّه ‌بن ‌عمرو ‌بن ‌عاص]]:'''''
 
 
 
ابومحمد عبدالله ‌بن ‌عمرو ‌بن ‌عاص از قبیله قریش وى پیش از پدرش اسلام آورد. 7 سال پیش از هجرت متولد شد و در سال 65 هجرى از دنیا رفت.<ref> سیر اعلام النبلاء، ج‌ 3، ص‌ 80؛ الاصابه، ج‌ 4، ص‌ 165‌ـ‌167؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ 2، ص‌ 110.</ref> او نخستین كسى بود كه پس از وفات پیامبر به نشر اسرائیلیات پرداخت. در جنگ یرموك به دو بار شتر از كتب یهود دست یافت و از آن، مطالب و داستان‌هایى نقل مى‌كرد و عمل خود را با حدیثِ «حدثوا عن بنی‌إسرائیل و لاحرج» كه از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل مى‌كرد<ref> صحیح البخارى، ج‌ 4، ص‌ 175؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 1، ص‌ 5؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ 2، ص‌ 110.</ref> و روایت خود ساخته‌اى كه مدعى بود پیامبر در تعبیر خوابش به او اجازه قرائت [[تورات]] را داده بود،<ref> سیر اعلام‌النبلاء، ج‌ 3، ص‌ 86؛ مسند احمد، ج‌ 2، ص 444؛ حلیة‌الاولیاء، ج‌ 1، ص‌ 357.</ref> توجیه مى‌كرد.
 
 
 
'''''7. [[ابوهریره]]:'''''
 
 
 
نام، اصل و نسب او به ‌طور دقیق روشن نیست و مورخان در این جهت اختلاف دارند.<ref> اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ 196؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ 2، ص‌ 112.</ref> حدود 20 سال پیش از هجرت متولد شد و در سال هفتم هجرت از یمن نزد پیامبر آمد و اسلام را پذیرفت.<ref> الاعلام، ج 3، ص‌ 308؛ حلیة‌الاولیاء، ج 1، ص 376؛ اسرائیلیات در تفاسیر، ص‌ 141.</ref>
 
 
 
وى نخستین راوى است كه در [[اسلام]] مورد اتهام قرار گرفت و بسیارى از اصحاب از جمله عمر، عثمان، عایشه او را به دروغگویى متهم كردند و على علیه‌السلام او را دروغگوترین مردم دانست.<ref> اضواء على‌السنة المحمدیه، ص ‌200‌ـ‌204.</ref>
 
 
 
وى روایاتى را از اهل ‌كتاب گرفته و آن را به پیامبر و اصحاب نسبت مى‌داد. به گفته برخى وى در میان صحابه، بیش از دیگران فریفته كعب‌الاحبار شده و به او اعتماد كرد. كعب با ذكاوت و حیله‌گرى از سادگى ابوهریره بهره مى‌برد و هر خرافه و سخن باطلى را كه مى‌خواست وارد اعتقادات مسلمانان كند به او تلقین و براى تأكید بر این امر، خود روایت ابوهریره را تصدیق مى‌كرد.<ref> همان، ص ‌210؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ 2، ص‌ 116‌ـ‌118.</ref>
 
 
 
ابوهریره افزون بر تأثیرپذیرى از كعب‌الاحبار از القائات وهب ابن ‌منبه نیز متأثّر بوده است.<ref> شیخ المضیره، ص‌ 269.</ref> در اواخر عمر از سوى معاویه والى [[مدینه]] شد و در سال 59 هجرى و در ‌80 سالگى در قصر عقیق خود درگذشت و در [[قبرستان بقیع]] مدفون شد.<ref> اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ 218.</ref>
 
 
 
'''''8‌. [[ابن‌جریج]]:'''''
 
 
 
ابوخالد یا ابوالولید عبدالملك‌ بن عبدالعزیز‌ بن‌ جریج. اصل وى رومى و پیش از اسلام نصرانى مذهب بود. در سال 80 هجرى متولد شد و در سال 150 هجرى وفات یافت. ذهبى وى را یكى از قطب‌هاى نشر اسرائیلیات دانسته و مى‌نویسد: او محور نشر اسرائیلیات در دوره تابعان است و هرگاه آیات مرتبط به نصارا را دنبال كنیم، مى‌بینیم بیشترین روایاتى كه طبرى درباره نصارا آورده، در محور ابن‌جریج دور مى‌زند؛<ref> التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌ 1، ص‌ 198.</ref> اما این نظریه پندارى بیجا و مبتنى بر حدس است كه شاهدى بر صحت آن وجود ندارد، بلكه شاهد نادرستى این مدعا افسانه‌هایى است كه درباره مائده (سفره) آسمانى نازل بر [[حضرت عیسى]]‌ علیه‌السلام و حواریون در جامع‌البیان و الدرالمنثور آمده است كه فقط دست وهب‌ بن‌ منبه و كعب‌الاحبار در آن‌ها دیده مى‌شود و از ابن‌جریج خبرى نیست؛ نیز صدها روایت اسرائیلى كه ابوشهبه در كتاب الاسرائیلیات والموضوعات گرد آورده<ref> الاسرائیلیات، ص‌ 159‌ـ‌305.</ref> و در آن دست‌هاى افرادى چون عبدالله‌ بن‌ سلام و تمیم دارى و كعب و وهب و قرظى و ابوهریره به ‌طور فراگیر دیده مى‌شود و ابن ‌جریج فقط در یك مورد (هنگام نجات بنى‌اسرائیل از وادى تیه) از ابن ‌عباس نقل ‌مى‌كند.<ref> همان، ص ‌206‌ـ‌207.</ref>
 
 
 
 
 
== اسرائیلیات و كتاب‌هاى تفسیر ==
 
 
 
 
 
با آغاز عصر تدوین تفسیر، اسرائیلیات فراوانى كه وارد حوزه فرهنگ اسلامى شده بود، به تفاسیر نیز راه یافت. مجموع تفاسیر تدوین شده را مى‌توان به لحاظ نقل و عدم نقل اسرائیلیات، كیفیت نقل و نیز نقد این روایات به چند دسته تقسیم كرد:
 
 
 
# تفاسیرى كه اسرائیلیات فراوانى را بدون سند و بدون این كه به نقد یا رد آن‌ها بپردازند، آورده‌اند؛ مانند تفسیر ‌مقاتل ابن ‌سلیمان (م.‌150‌ ق) و الدرالمنثور سیوطى.<ref> الاسرائیلیات و اثرها فى كتب التفسیر، ص‌ 222، 329.</ref>
 
# ‌تفاسیرى كه اسرائیلیات را با سند ذكر كرده و جز در مواردى اندك به نقد آن نپرداخته‌اند؛ مانند جامع‌البیان طبرى.<ref> الاسرائیلیات، ص‌ 123؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ص 313.</ref>
 
# ‌تفاسیرى كه اسرائیلیات را با سند ذكر كرده و در بیشتر موارد به نقد و بررسى آن‌ها پرداخته‌اند؛ مانند تفسیر‌القرآن العظیم ابن‌كثیر.<ref> التفسیر و‌المفسرون، معرفت‌، ج‌ ص‌ 340؛ الاسرائیلیات، ص‌ 129.</ref>
 
# تفاسیرى كه اسرائیلیات را بدون سند نقل كرده و بیشتر به نقد آن پرداخته‌اند؛ مانند مجمع‌البیان فى تفسیرالقرآن طبرسى و روض‌الجنان و روح‌الجنان ابوالفتوح رازى.<ref> روض‌الجنان، ج‌ ص‌ 82؛ مجمع‌البیان، ج ‌8‌، ص‌ 736.</ref>
 
# ‌تفاسیرى كه ضمن حمله شدید به اسرائیلیات و ناقلان آن‌ها، خود در مواردى گرفتار این روایات شده و بدون نقد آن‌ها را در تفاسیر خود آورده‌اند؛ مانند الجامع لاحكام القرآن قرطبى و روح‌المعانى فى تفسیرالقرآن آلوسى.<ref> الاسرائیلیات، ص‌ 137، 146.</ref>
 
# ‌تفاسیرى كه از نقل اسرائیلیات احتراز و جز در موارد اندك همراه با نقد و رد آن‌ها، از ذكر این روایات خوددارى كرده‌اند؛ مانند المیزان فى تفسیرالقرآن<ref> المیزان، ج‌ ص‌ 146‌ـ‌147؛ ج‌ ص‌ 378؛ اسرائیلیات در تفاسیر، ص‌ 208، 244.</ref> طباطبایى كه گاهى اسرائیلیات را با سند یا بدون سند و با ذكر منبع نقل كرده؛ اما با معیارهاى عرضه بر قرآن، سنت و عقل به نقد این روایات مى‌پردازد.
 
 
 
==پانویس ==
 
 
<references />
 
<references />
(49)‌. همان، ج‌ 2، ص‌ 128.
 
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
 
+
* [[دائرة المعارف قرآن کریم (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، محمدهادى معرفت، ج ۳، ص ۲۲۰-۲۳۴.
محمدهادى معرفت، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 220-234
+
{{تفسیر قرآن}}
 
+
{{سنجش کیفی
[[رده: اصطلاحات تفسیری]]
+
|سنجش=شده
 
+
|شناسه= خوب
[[رده: اسرائیلیات]]
+
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= متوسط
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= متوسط
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}
 +
[[رده: اصطلاحات تفسیری]][[رده:اصطلاحات حدیثی]]
 +
[[رده: اسرائیلیات]][[رده: مقاله های مهم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۶:۴۲


Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


«اسرائیلیات» به روایات و داستان‌هاى وارد شده از منابع یهود و غیریهود به فرهنگ اسلامى گفته می‌شود. ‌آمیخته شدن تفسیر و حدیث با خرافات، فساد و انحراف در عقاید مسلمانان و مشوّه کردن چهره اسلام، از پیامدهای ورود و نفوذ اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى بوده است. ملاک پذیرش «اسرائیلیات»، موافق بودن آن با اصول و فروع شریعت اسلام است.

اسرائیلیات در لغت و اصطلاح

«اسرائیلیات»، جمع «اسرائیلیه» و منسوب به «اسرائیل»، لقب حضرت یعقوب علیه‌السلام جد اعلاى یهودیان است. اسرائیل، ترکیبى از دو واژه «اسر» به معناى غلبه و «ایل» به معناى قدرت کامل است[۱] و در زبان عبرى به کسى که بر قدرت کامل یعنى خداوند چیره شده گفته مى‌شود. این لقب را از آن ‌رو بر یعقوب نبی نهاده‌اند که به گمان یهود، وى در مبارزه با خداوند بر او پیروز شد.[۲]

اما برخى دیگر، جزء نخست واژه اسرائیل را به معناى «عبد» و بخش دوم را به معناى «اللّه» دانسته‌اند، بنابراین اسرائیل به معناى عبدالله (بنده خدا) است.[۳]

واژه اسرائیلیات گاهى در معنایى ویژه، فقط بر آن دسته از روایاتى اطلاق مى‌گردد که صبغه یهودى دارد[۴] و از طریق فرهنگ یهود وارد حوزه اسلامى مى‌شود؛[۵] و گاهى در معنایى گسترده‌تر، هر آنچه را که صبغه یهودى و مسیحى دارد و در منابع اسلامى داخل شده بوده؛[۶] و گاهى در مفهومى گسترده‌تر از دو مورد پیشین بکار رفته و هر نوع روایت و حکایتى را که از منابع غیراسلامى وارد قلمرو فرهنگ اسلامى مى‌گردد را شامل مى‌شود.[۷]

مراوده زیاد یهودیان با مسلمانان در صدر اسلام، گسترده‌تر بودن فرهنگ یهود در مقایسه با ملت‌هاى دیگر، عداوت بیشتر آنان با مسلمانان، کارآمدتر بودن حیله‌هایشان و نقش بیشتر یهود در گسترش این روایات، سبب شد جنبه یهودى و اسرائیلى بر دیگر جهات غالب و بر همه آن‌ها واژه «اسرائیلیات» اطلاق شود.[۸]

اسرائیلیات به این معنا از اصطلاحاتى است که در قرن‌هاى متأخر از عهد صحابه و تابعان بر این گونه مطالب نهاده شده است. آنچه در صدر اسلام و تا مدت‌ها بعد از عصر صحابه و تابعان در این باره رواج داشته، تعبیراتى از قبیل «گفته‌هاى اهل‌ کتاب»، «نقل از کتب پیشینیان» و امثال آن بوده است. در روایتى از امام صادق علیه‌السلام از این ‌گونه روایات به «احادیث یهود و نصارا» یاد شده است.[۹]

قدیم‌ترین منبع موجود که اسرائیلیات را در معناى اصطلاحى آن بکار برده، مروج الذهب اثر مسعودى (م. ۳۴۳‌ ق) است که در آن افزون بر اطلاق اسرائیلیات بر روایات یهودى و مسیحى، به نمونه‌هایى از این روایات نیز اشاره کرده است.[۱۰] سپس شیخ مفید (م.‌ ۴۱۲‌ ق) این واژه را در همین معنا بکار برده است.[۱۱] در قرن‌هاى بعد نیز برخى مؤلفان ضمن کاربرد این اصطلاح، مباحثى را درباره اسرائیلیات در مباحث تفسیرى و غیرتفسیرى مطرح کرده‌اند که در این میان، مفسران، بیشتر از دیگران به این موضوع پرداخته‌اند، تا آنجا که برخى از مؤلفان معاصر تألیفات مستقلى را به این موضوع اختصاص داده‌اند که از مهم‌ترین آن‌ها مى‌توان به «الاسرائیلیات فى التفسیر والحدیث» از محمدحسین ذهبى، «الاسرائیلیات والموضوعات فى کتب التفسیر» از محمد ابوشهبه و «الاسرائیلیات و اثرها فى کتب التفسیر» از رمزى نعناعه اشاره کرد.

عوامل نفوذ اسرائیلیات

آغاز ورود اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى، به نفوذ تمدن و فرهنگ یهودى به فرهنگ اعراب بت‌پرست قبل از اسلام بازمى‌گردد. پیش از ظهور اسلام قبایل فراوانى از اهل کتاب در مجاورت مشرکان در مدینه و پیرامون آن از جمله خیبر و فدک زندگى مى‌کردند.

اهل کتاب چون داراى دین و کتاب آسمانى بودند، موقعیت و فرهنگ بالاترى در مقایسه با مشرکان داشتند و نزد آنان از جایگاه علمى ویژه‌اى برخوردار بودند. مشرکان براى فهم بسیارى از مسائل از جمله مسائل مربوط به خلقت، تاریخ ملت‌هاى گذشته و‌... به آنان مراجعه مى‌کردند، افزون بر این، آنان در سال دو کوچ زمستانى و تابستانى به یمن و شام داشتند و در این مسافرت‌ها با گروه‌هاى فراوانى از اهل ‌کتاب که در این دو سرزمین ساکن بودند مراودت داشتند و این ارتباط‌ها نیز خود عامل دیگرى در نفوذ فرهنگ یهودى در فرهنگ عرب جاهلى به شمار مى‌رفت.[۱۲]

مراجعه اعراب به اهل ‌کتاب، بعد از ظهور اسلام و پذیرش آیین جدید ادامه یافت و آنان براى فهم برخى ناشناخته‌ها، اهل‌کتاب را بر دیگران ترجیح مى‌دادند؛ به ویژه که قرآن نیز در آیاتى، مشرکان را به اهل کتاب ارجاع داده بود: «فَسـَلوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کنتُم لاتَعلَمون × بِالْبَینَاتِ وَالزُّبُرِ...». (سوره نحل/۱۶، ۴۳‌ـ‌۴۴)؛ «فَاسْأَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ». (سوره اسراء/۱۷، ۱۰۱) مخاطب اصلى در این آیات مشرکان هستند که خداوند به آنان خطاب کرده: اگر در صحت گفته‌هاى قرآن شک دارید از اهل ‌کتاب بپرسید؛ اما برخى مسلمانان گمان کردند که این آیات مراجعه آنان به اهل ‌کتاب را مجاز شمرده است، بدین سبب براى سؤال از معارف اصلى دین به اهل ‌کتاب مراجعه مى‌کردند.

رجوع به اهل ‌کتاب به همین منوال ادامه داشت تا این که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در روایاتى که خواهد آمد، به ‌طور صریح مسلمانان را از مراجعه به آنان منع کرد؛ ولى با وجود نهى صریح پیامبر، گروهى از مسلمانان براى دستیابى به مطالبى که به گمان آنان در معارف اسلامى وجود نداشت به اهل ‌کتاب مراجعه مى‌کردند.

رحلت پیامبر صلى الله علیه وآله و فقدان آن حضرت، سبب ورود بیشتر اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى شد زیرا از طرفى حضرت رسول مانعى براى مراجعه مسلمانان به اهل ‌کتاب به شمار مى‌رفت و از سوى دیگر با وفات ایشان، راه کسب دانش و معارف اسلامى بر کسانى که از جانشین عالِم و دروازه علم پیامبر، امام على علیه‌السلام و صحابی دانشمندى همچون ابن ‌عباس و ابن ‌مسعود غافل بودند، مسدود ساخت؛ به همین جهت ذهبى مى‌نویسد: داخل شدن اسرائیلیات در تفسیر از امورى است که به عهد صحابه باز مى‌گردد.[۱۳]

نو مسلمانان اهل ‌کتاب، که در عهد صحابه، اسلام را پذیرفته بودند، از عوامل دیگر ورود اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى بودند. اینان با تظاهر به اسلام و سوء استفاده از اعتماد برخى صحابه، خرافات فراوانى را وارد حوزه فرهنگ اسلامى کردند. ورود و نفوذ این روایات در دوره تابعان نیز ادامه یافت، بلکه در این عصر بر اثر تساهل گذشتگان، شیوع پدیده داستانسرایى، گرویدن شمار بیشترى از اهل‌کتاب به اسلام و نیز رغبت بیشتر مسلمانان به شنیدن داستان‌هاى ملت‌هاى پیشین، اسرائیلیات بیشترى وارد تفسیر و حدیث اسلامى شد. همچنین وجود مفسرانى در این عصر همچون مقاتل بن ‌سلیمان که مى‌خواستند نقص و کمبودهاى تفسیر را با روایات اسرائیلى برطرف سازند، بر نفوذ بیشتر این روایات افزود.[۱۴]

سپس عصرِ تابعانِ تابعان فرا رسید. در این عصر نیز علاقه به اخذ روایات اسرائیلى افزون‌تر شد و گروهى در مراجعه به اهل ‌کتاب، راه افراط را پیش گرفتند به ‌گونه‌اى که هر روایت اسرائیلى را مى‌پذیرفتند و آن را صحیح تلقى مى‌کردند. این گرایش شدید ادامه یافت تا نوبت به عصر تدوین تفسیر رسید. در این عصر برخى مفسران بخش اعظم این روایات اسرائیلى را وارد تفسیر کردند.[۱۵]

زمینه‌هاى گسترش ‌اسرائیلیات

افزون بر عواملى که اسرائیلیات را در تفسیر و حدیث اسلامى وارد کرد، زمینه‌ها یا عواملى نیز باعث شد تا این روایات در دایره‌اى وسیع گسترش یافته و همه شئون اخلاقى، اعتقادى و مذهبى مسلمانان را فراگیرد. این زمینه‌ها عبارت ‌است از:

۱. ضعف فرهنگى عرب:

مردم جزیرة‌العرب پیش از اسلام و سال‌ها پس از ظهور اسلام، از نظر فرهنگ و دانش در سطح بسیار پایینى قرار ‌داشتند، به ‌طورى که افراد با سواد میان آنان کمتر یافت مى‌شد. بدین سبب همواره در برابر اهل ‌کتاب که موقعیت علمى و اجتماعى برترى داشتند، خاضع و تسلیم اندیشه‌ها و افکار آنان بودند.

ابن ‌عباس مى‌گوید: گروهى از انصار از زمانى که بت‌پرست بودند به جهت اعتقاد به جایگاه علمى والاى اهل ‌کتاب، در بسیارى از کارها از آنان پیروى مى‌کردند و تا آمدن مهاجران به مدینه به این روش خود پایبند بودند.[۱۶]

ابن ‌خلدون نیز یکى از اسباب گسترش اسرائیلیات را بدوى بودن اعراب، جهالت و بى‌سوادى آنان و بهره‌مند بودن اهل ‌کتاب از آیین و کتاب آسمانى دانسته است که این امر باعث شده اعراب هر آنچه را اهل ‌کتاب مى‌گفته‌اند، بپذیرند.[۱۷]

۲. کینه و دشمنى شدید یهود:

یهودیان با ظهور اسلام، موقعیت سیاسى ـ اجتماعى و اقتصادى خود را از دست رفته مى‌دیدند. از سوى دیگر پیامبر خاتم از میان آنان برانگیخته نشد، از این ‌رو از اسلام و مسلمانان کینه بسیار شدیدى در دل داشتند و همواره درصدد نابودى و ضربه‌زدن به اسلام بودند و چون از طریق مقابله نظامى و همدستى با مشرکان نتوانستند به این هدف دست یابند، از درِ حیله و تزویر وارد شده با پذیرش اسلام و تظاهر به آن و جلب اعتماد برخى مسلمانان، عقاید خرافى فراوانى را وارد فرهنگ اسلامى کردند.[۱۸]

۳. ایجاز و گزیده‌گویى قرآن:

قرآن ‌کریم طبق اسلوب ویژه خود در بازگویى داستان‌ها و نقل‌هاى تاریخى، فقط به ذکر آنچه با هدف و مقصود کلام ارتباط داشته، بسنده کرده و به جزئیات این داستان‌ها کمتر پرداخته است. این امر، گروهى از صحابه را بر آن داشت تا براى بدست آوردن جزئیات به اهل ‌کتاب که این داستان‌ها در کتاب‌هایشان با تفصیل بیشترى آمده است، مراجعه ‌کنند.[۱۹]

۴. قصه‌سرایان و همراهى دستگاه خلافت با آنان:

علاقه وافر صحابه و دیگران به شنیدن داستان‌هاى ملت‌هاى گذشته باعث شد داستان‌پردازى در صدر اسلام گسترش یابد. اینان با اهداف گوناگون از جمله کسب مقام، شهرت، مال، بدنام کردن اسلام و فاسد کردن عقاید مسلمانان، داستان‌هاى خرافى فراوانى را ساخته و آن‌ها را وارد فرهنگ اسلامى مى‌کردند.

طبق نقل ابوشهبه، این کار در اواخر خلافت عمر خطاب آغاز و بعد به حرفه‌اى رسمى از سوى جاهلان مبدل شد. سپس به تدریج ابزار دست صاحبان سیاست گردید که براى رسیدن به مقاصد خود از گسترش این پدیده پشتیبانى کردند.[۲۰] نامورترین این افراد تمیم اوس دارى است[۲۱] که عمر به او اجازه داد پیش از خطبه‌هاى نماز جمعه در مسجدالنبى به ‌ایراد موعظه و نقل داستان بپردازد. این کار در ‌زمان عثمان به هفته‌اى دو بار افزایش یافت.[۲۲]

همچنین نقل شده که عمر به کعب الاحبار اجازه داد تا از کتاب‌هاى کهن براى او داستان نقل کند و مردم را نیز در شنیدن سخنان او آزاد مى‌گذاشت.[۲۳] گرچه در روایات دیگرى نقل شده که عمر از نقل روایات اهل ‌کتاب به شدت منع و ناقلان این‌گونه روایات را توبیخ مى‌کرده است.[۲۴] این توبیخ و تشدید او به نوشتن روایات اهل ‌کتاب مربوط بود، چنان‌ که در نوشتن روایات پیامبر نیز همین سرسختى را نشان مى‌داد؛ اما درباره نقل شفاهى این‌گونه نبود.

این حرفه در زمان معاویه گسترش بیشترى یافت و وى نخستین زمامدارى بود که داستانسرایان را براى اهداف سیاسى به خدمت گرفت. او براى این کار افرادى را منصوب و براى آنان کارمزد معینى قرار داد،[۲۵] چنان‌که از وجود برخى صحابه پیامبر نیز براى جعل حدیث بر ضد مخالفان خود استفاده مى‌کرد.[۲۶]

۵. ممنوعیت نگارش حدیث:

ممنوعیت نگارش حدیث پیامبر که در صدر اسلام پدید آمد و تا یک قرن بعد ادامه یافت، به دستور خلفا به ویژه خلیفه دوم عمر بود. خلأ حاصل از نگارش حدیث و نشر آن، زمینه مناسبى را براى بدعت‌هاى یهودى و یاوه‌هاى مسیحى و افسانه‌هاى زردشتى به ویژه از سوى یهود و نصارا پدید آورد تا اینان احادیث فراوانى را جعل کنند و آن را به پیامبران الهى از جمله پیامبر اسلام نسبت دهند.[۲۷]

محمود ابوریه مى‌نویسد: از جمله پیامدهاى تأخیر تدوین حدیث تا پس از قرن اول، باز شدن درهاى جعل حدیث و رونق گرفتن آن بود به حدى که احادیث جعلی فراوانى در منابع اسلامى وارد شد.[۲۸]

۶. مسامحه در نقل و بررسى روایات:

از دیگر زمینه‌هاى نشر و گسترش اسرائیلیات، تسامح صحابه، تابعان و دیگر مفسران و راویان حدیث است که بدون توجه به موثق بودن راویان این احادیث و سازگار بودن مضمون این روایات با کتاب خدا، سنت پیامبر و عقل، آن‌ها را براى دیگران نقل یا در کتاب‌هاى تفسیرى خود ثبت مى‌کردند و بدین وسیله، کتاب‌هاى تفسیرى را از این ‌روایات انباشتند.[۲۹]

آثار و پیامدهاى اسرائیلیات

ورود و نفوذ اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى، آثار سوء فراوانى را در پى داشت که عمده‌ترین آن‌ها عبارت است از:

۱. ‌آمیخته شدن تفسیر و حدیث با خرافات:

روایات اسرائیلى چون به ‌طور عمده ساخته دست یهود و جاعلان حدیث بود، هیچ ‌گونه تطبیقى با واقعیت نداشت و این امر سبب آمیختگى روایات صحیح و غیرصحیح شد،[۳۰] که خود زمینه‌هاى تضعیف یا از بین رفتن اعتماد عمومى به تفسیر و حدیث و دور کردن مردم از معارف صحیح اسلامى را فراهم ساخت، به ‌گونه‌اى که احمد بن ‌حنبل مى‌گوید: سه چیز اصل و واقعیتى ندارد و یکى از آن‌ها تفسیر است.[۳۱]

۲. فساد و انحراف در عقاید مسلمانان:

نقل عقاید باطل اسرائیلى و انتساب آن به پیامبر اسلام و دیگران باعث شد تا برخى از مذاهب اسلامى بدون تحقیق، این روایات را پذیرفته و آن‌ها را به ‌صورت عقیده و مذهب خود برگزینند. عقیده به جسم بودن خداوند، معصوم نبودن پیامبران و‌... را مى‌توان ره‌آورد این ‌گونه روایات دانست.

۳. مشوّه کردن چهره اسلام:

ورود اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى باعث شد تا عده‌اى اسلام را دینى خرافى جلوه دهند و بگویند: اسلام مى‌کوشد پیروانش را با تعالیم پوچ و واهى که با هیچ معیار عقلى سازگارى ندارد، سرگرم سازد. چنان‌که برخى مستشرقان، بعضى از این ‌روایات را از منابع اسلامى استخراج کرده و با ترویج آنها درصدد بدنام کردن اسلام و ضربه زدن به آن هستند.[۳۲]

حکم مراجعه به اهل ‌کتاب

درباره مراجعه به اهل ‌کتاب دو دیدگاه کلى جواز و عدم جواز بین مفسران وجود دارد؛ برخى از نویسندگان متأخّر[۳۳] که مراجعه به اهل ‌کتاب را جایز مى‌دانند، براى اثبات این نظریه و توجیه رجوع برخى از صحابه به اهل ‌کتاب، به ادله‌اى از آیات، روایات و سیره صحابه استناد کرده‌اند؛ از جمله قرآن در آیه ۹۴ سوره یونس، پیامبر و مسلمانان را به مراجعه به اهل ‌کتاب دعوت کرده است: «فَإِن کنتَ فِی شَک مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَیک فَاسْأَلِ الَّذِینَ یقْرَؤُونَ الْکتَابَ مِن قَبْلِک لَقَدْ جَاءک الْحَقُّ مِن رَّبِّک فَلاَ تَکونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ».

در آیه‌اى دیگر به مسلمانان مى‌گوید: از ‌اهل ذکر که به قولی همان اهل ‌کتاب هستند، بپرسید: «فَسئلوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کنتُم لاتَعلَمون». (سوره نحل/۱۶،۴۳) در آیه ۴۵ سوره زخرف نیز مى‌گوید: «و‌سئَل مَن اَرسَلنا مِن قَبلِک مِن رُسُلِنا...». مقصود از کسانى که باید از آنان پرسیده شود امت‌هاى گذشته و عالمان دینى آنان هستند.[۳۴]

در آیاتى نیز به صراحت، پرسش از بنى‌اسرائیل به میان آمده است: «فَاسْأَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ» (سوره اسراء/۱۷، ۱۰۱ و نیز سوره بقره/۲، ۲۱۱) آیات پیشین و آیات دیگرى که در این زمینه وجود دارد، مراجعه به اهل ‌کتاب را در مواردى که تحریف و تغییرى در آن صورت نگرفته[۳۵] و موافق شریعت اسلام و عقل باشد، جایز شمرده است.

اهل سنت روایتى از پیامبر اکرم نقل کرده‌اند که فرمود: «حدّثوا عن بنی اسرائیل ولاحرج؛ از بنى ‌اسرائیل روایت کنید و مانعى ندارد».[۳۶] این روایت نیز بر جواز مراجعه به اهل ‌کتاب دلالت دارد.

همچنین از این که برخى صحابه از جمله ابوهریره و ابن ‌عباس به اهل ‌کتاب تازه مسلمان مراجعه مى‌کردند و در برخى از مسائل قرآنى از آنان مى‌پرسیدند و عبدالله‌ بن ‌عمرو ‌عاص در جنگ یرموک به دو بار شتر از کتب یهود دست یافت و از آن‌ها روایت نقل کرد، مى‌توان جواز مراجعه به اهل ‌کتاب را بدست ‌آورد.[۳۷]

در پاسخ باید گفت: حق این است که هیچ‌یک از ادله ارائه شده نمى‌تواند مراجعه به اهل ‌کتاب را در هیچ موردى (چه تفسیر و چه تاریخ انبیاى پیشین) ثابت کند، زیرا مخاطب آیات مورد استناد، گرچه در ظاهر شخص پیامبر صلى الله علیه وآله و مسلمانان هستند؛ ولى مقصود اصلى، کافران و منافقانى هستند که در رسالت پیامبر شک دارند.

دلیل این امر، صدر و ذیل آیه ۹۴ سوره یونس است: «فَإِن کنتَ فِی شَک مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَیک... فَلاَ تَکونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ». مقصود از این دو جمله که بحث شک در نبوت در آن مطرح شده، به ‌طور یقین شخص پیامبر و مسلمانان معتقد نیست، بلکه مقصود کافران و منافقان‌اند که خداوند براى برطرف شدن این شک، آنان را به اهل ‌کتاب که نبوت پیامبر خاتم در کتب آنان موجود بود ارجاع داده است، چنانکه مخاطب در آیات «فَسئلوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کنتُم لاتَعلَمون * بِالْبَینَاتِ...». (سوره نحل/۱۶، ۴۳‌ـ‌۴۴) نیز ارشاد به اصل عقلایى رجوع به ‌کارشناسان و اهل خبره است و بر جواز رجوع به فرد یا گروهى خاص دلالت ندارد.[۳۸]

بر فرض دلالت داشتن این آیات، در مقابل آن‌ها آیاتى هست که اهل کتاب به ویژه عالمان آنان را اهل تزویر، مکر و تحریف کتاب‌هاى آسمانى معرفى کرده است:[۳۹] «...یسْمَعُونَ کلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یعْلَمُونَ» (سوره بقره/۲، ۷۵). در آیه‌اى دیگر آنان را کسانى دانسته که مطالبى را از جانب خود نوشته و براى دستیابى به متاع دنیا آن را میان مردم منتشر مى‌کنند: «فَوَیلٌ لِّلَّذِینَ یکتُبُونَ الْکتَابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً». (سوره بقره/۲، ۷۹) بر همین اساس، قرآن در آیاتى دیگر به صراحت مسلمانان را از مراجعه و پرسش از آنان درباره تاریخ گذشتگان منع کرده است: «قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا». (سوره کهف/۱۸،‌۲۲)

اما حدیث «حدّثوا عن بنی‌إسرائیل و‌لا‌حرج» نیز بر مدعا دلالتى نداشته و کنایه از این است که شما در بیان زشتی‌ها و فضاحت‌هاى اهل ‌کتاب در وسعت هستید و هر چه درباره آنان بگویید خلاف واقع نخواهد بود، زیرا رسوایى و پلیدى این قوم گسترده‌تر از آن است که در مورد آنان احتمال داده مى‌شود.

مؤیّد این مسئله روایت دیگرى است که پیامبر فرمود: «تحدّثوا عن بنی‌اسرائیل ولا حرج فإنکم لاتحدثون بشىء الاّ و قد کان فیهم أعجب‌؛ درباره بنى‌اسرائیل سخن بگویید و ایرادى ندارد زیرا شما هیچ مطلبى درباره آنان نقل نمى‌کنید جز این که شگفت‌انگیزتر از آن میان آنان وجود دارد».[۴۰]

افزون بر این، روایات متعددى در منع از مراجعه به اهل‌کتاب از پیامبر اکرم و صحابه وارد شده است؛ از ‌جمله در روایتى نقل شده که پیامبر پس از مشاهده نسخه‌اى از تورات در دست عمر به ‌شدت خشمناک شد و مسلمانان را از پرسش از اهل ‌کتاب منع کرد. سپس فرمود: اگر حضرت موسى علیه‌السلام نیز اکنون زنده بود براى او پیروى جز از دین من جایز ‌نبود.[۴۱]

در روایتى دیگر، آن حضرت در برابر قرائت مطالبى از اهل ‌کتاب به ‌وسیله عمر فرمود: من برانگیخته شدم در حالى ‌که آغازکننده و پایان‌دهنده بودم، به من کلمات مفید و بى‌شمار داده شده است. مبادا سخنان اهل ‌کتاب شما را سرگرم سازد.[۴۲]

از ابن ‌عباس نیز روایت شده که مسلمانان را از پرسش از اهل‌کتاب منع کرده و مى‌گفت: چگونه به اهل‌کتاب مراجعه مى‌کنید، در حالى ‌که کتاب فرود آمده بر رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله تازه‌ترین اخبار را دارد؟ افزون بر این، قرآن اهل ‌کتاب را اهل ‌تزویر و تحریف آیات الهى معرفى کرده است.[۴۳]

از ابن مسعود نیز روایت شده: درباره هیچ ‌چیز، از اهل ‌کتاب نپرسید زیرا آنان هرگز شما ‌را هدایت نخواهند کرد و اگر ناچار به این کار هستید در آن خوب بنگرید و آنچه را موافق کتاب ‌خداست پذیرفته، و مخالف با کتاب خدا را دور ‌افکنید.[۴۴]

برخى از جمله ابن ‌حجر روایات مانعه را مختص صدر اسلام دانسته که در آن زمان به ‌جهت نوپا بودن حکومت اسلامى و براى جلوگیرى از وقوع فتنه، از سوى پیامبر و صحابه صادر شده است؛ اما زمانى که احتمال فتنه از ‌بین ‌رفت به مسلمانان اجازه داده شد که به اهل ‌کتاب مراجعه کنند.[۴۵] در پاسخ باید گفت: همان علتى که به سبب آن، مسلمانان صدر اسلام از مراجعه به اهل ‌کتاب منع شدند، در عصرهاى متأخر نیز ممکن است وجود داشته باشد.

اما در پاسخ به دلیل سوم که به عمل صحابه از جمله ابن ‌عباس استناد شده، باید گفت عالمان از صحابه از مراجعه به اهل ‌کتاب خوددارى مى‌کردند زیرا آنان با وجود شخص پیامبر که منبع علوم اول و آخر بود و امیرمؤمنان که دروازه علم حضرت به شمار مى‌رفت، نیازى به مراجعه به اهل ‌کتاب و ابى ‌بن ‌کعب و امثال او نداشتند[۴۶] و این که به ابن ‌عباس نسبت داده‌اند که به اهل‌ کتاب مراجعه مى‌کرده یا در منابع تفسیرى، اسرائیلیات فراوانى از او نقل شده، اتهام و جعلیاتى است که با اهداف سیاسى از جمله مخدوش کردن خاندان نبوت به واسطه انتساب ابن ‌عباس به آن خاندان و تقرب به دستگاه خلافت عباسى به وسیله نقل حدیث از بزرگ خاندان این سلسله و نیز سوء استفاده دیگر جاعلان حدیث از اعتبار و شخصیت ابن ‌عباس به او نسبت داده شده ‌است.[۴۷]

نهایت چیزى که مى‌توان درباره ابن ‌عباس پذیرفت، مراجعه محدود وى به اهل ‌کتاب براى شناخت برخى از لغات عبرانى است؛[۴۸] اما مراجعه دیگر صحابه همچون عبدالله ‌بن ‌عمرو ‌بن ‌عاص، عبدالله‌ بن ‌عمر و ابوهریره و امثال آنان که بضاعت و سابقه علمى نداشتند، قابل انکار نیست، بلکه این افراد افزون بر مراجعه، خود از عوامل نفوذ و گسترش اسرائیلیات در فرهنگ اسلامى بودند؛[۴۹] اما با وجود نهى پیامبر و دیگر صحابه بلندمرتبه آن حضرت، عمل این عده نمى‌تواند مجوزى براى رجوع به اهل ‌کتاب باشد.

اقسام اسرائیلیات

اسرائیلیات به لحاظ محتوا، درستى و نادرستى و کیفیت نقل، به انواع متعددى تقسیم شده است که هر یک حکمى خاص دارد. ابن ‌تیمیه، این روایات را بر اساس صدق و کذب به سه دسته تقسیم مى‌کند:

  • روایاتى که درستى آن‌ها معلوم است و شاهدى بر صدق آن‌ها وجود دارد.
  • روایاتى که نادرستى آن‌ها معلوم است و شاهدى بر کذب آن‌ها وجود دارد.
  • روایاتى که بر درستى و نادرستى آن‌ها دلیل وجود ندارد و اسلام درباره آن‌ها سکوت کرده است.

وى قسم اول را مى‌پذیرد و قسم دوم را مردود شمرده، و درباره قسم سوم مى‌گوید: این روایات را نه مى‌پذیریم و نه رد مى‌کنیم؛ ولى نقل آنها براى استشهاد جایز است.[۵۰]

ذهبى در تقسیمى این روایات را به صحیح، ضعیف و موضوع تقسیم مى‌کند و در تقسیمى دیگر مى‌گوید: اسرائیلیات موافق با اسلام یا مخالف با آن است، یا اسلام درباره آن سکوت کرده است. وى در تقسیم سوم آورده است: این روایات یا به عقاید یا به احکام مربوط مى‌شود یا از قبیل موعظه و حوادث تاریخى است.[۵۱] سپس درباره این اقسام مى‌نویسد: آنچه با شریعت اسلام موافقت دارد، پذیرفتنى و نقل آن جایز است و آنچه با شریعت اسلام مخالفت دارد، مردود و نقل آن حرام است و آنچه اسلام درباره آن سکوت کرده، نه قابل تصدیق و نه شایسته تکذیب است، اما نقل آن اشکالى ندارد زیرا غالب روایات این قسم به قصص و اخبار تاریخى مربوط مى‌شود و با عقاید و احکام ارتباطى ندارد تا نقل آن جایز نباشد.[۵۲]

تقسیم بهترى که مى‌توان در این باره مورد توجه قرار داد این است که روایات اسرائیلى، یا به ‌طور شفاهى نقل شده، چنان‌که بیشتر منقولات کعب الاحبار، ابن منبه، ابن ‌سلام و امثال آنان چنین است؛ و بیشتر منقولات شفاهى ـ ‌اگر نگوییم همه آن‌ها‌ ـ مطالبى ساختگى است که هیچ اصل و اساسى ندارد و منشأ آن، شایعات عوام و ساختگى است. بدین جهت نمى‌توان آن‌ها را پذیرفت.

قسم دوم اینکه شفاهى نبوده بلکه در کتاب‌هاى عهدین وجود دارد، چنان‌که بیشتر آنچه از اهل ‌بیت علیهم‌السلام در مقام احتجاج اهل ‌کتاب به آن استناد شده، از این قبیل است. این قسم خود به سه دسته تقسیم مى‌شود:

  • یا در اصول و فروع با شریعت اسلام موافق است که این قسم را مى‌پذیریم؛ مانند آنچه در مزامیر آمده است: متوکلان و امیدواران به پروردگار، وارث زمین خواهند شد[۵۳] و قرآن این مطلب را تصدیق کرده است: «وَلَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ» (سوره انبیاء/۲۱، ۱۰۵).
  • یا با شریعت اسلام مخالف است که آن را ترک مى‌کنیم؛ مانند آنچه در سفر خروج آمده که مى‌گوید: هارون، خود گوساله‌اى را براى پرستش بنى‌اسرائیل ساخت نه سامرى.[۵۴] این مطلب با هدف خداوند از ارسال رسولان و آیات قرآن در تضاد است[۵۵] که مى‌گوید: «فَکذلِک اَلقَى السّامِرىّ * فَاَخرَجَ لَهُم عِجلاً جَسَدًا لَهُ خوارٌ فَقالوا هذا اِلهُکم و اِلهُ موسى...» (سوره طه/۲۰، ۸۷‌ـ‌۹۷).
  • اما آنچه را اسلام درباره‌اش سکوت کرده، نه مى‌پذیریم و نه رد مى‌کنیم و شاید سخن پیامبر که فرمود: اهل ‌کتاب را نه تصدیق کنید و نه تکذیب،[۵۶] به همین قسم ناظر باشد زیرا آنان حق و باطل را به هم آمیخته‌اند که اگر آنان را در این امور تصدیق کنیم، ممکن است باطل باشد و اگر تکذیب کنیم ممکن است حق باشد، بنابراین در این ‌گونه موارد احتیاط و طبق قواعد نقل حدیث عمل مى‌کنیم.[۵۷]

معروف‌ترین ناقلین اسرائیلیات

افرادى که روایات اسرائیلى را پدید آورده یا به نشر و گسترش آن کمک کرده‌اند، فراوان‌اند؛ اما برخى در این زمینه، بیشترین نقش را ایفا کرده‌اند به ‌گونه‌اى که بیشتر روایات و افسانه‌هاى اسرائیلى موجود در کتاب‌هاى تفسیر، حدیث و تاریخ اسلام به این گروه ختم مى‌شود. این عده عبارت‌اند از:

۱. عبدالله ‌بن ‌سلام:

حصین ‌بن سلام ‌بن حارث اسرائیلى از عالمان یهود و از قبیله خزرج است که هنگام ورود پیامبر به مدینه، اسلام آورد و حضرت نام او را عبدالله نهاد.[۵۸] عبدالله همواره ادعا مى‌کرد که عالم‌ترین یهود بوده و درباره کتاب‌هاى پیشین از همگان آگاه‌تر است.[۵۹]

او از کسانى بود که احادیث فراوانى را جعل کرد تا نظر عوام را به خود متوجه و جایگاهش را میان آنان رفیع سازد.[۶۰] از وى روایت شده که پیامبر به او اجازه داده یک شب قرآن و یک شب تورات بخواند؛ اما ذهبى این روایت را به سبب وجود ابراهیم ‌بن ‌ابى ‌یحیى که فردى متروک الحدیث و متهم است، ضعیف دانسته است.[۶۱] او در سال ۴۳ هجرى و در زمان خلافت معاویه در مدینه در‌گذشت.[۶۲]

۲. کعب‌ الاحبار:

ابواسحاق کعب ‌بن ‌ماتع حمیرى، معروف به کعب الاحبار از دانشمندان بزرگ یهود در یمن بود که در اوایل خلافت عمر به اسلام گروید و در سال ۳۴ هجرى در شهر حمص درگذشت.[۶۳] صحابه از جمله عمر در آغاز براى اطلاع از برخى معلومات به او مراجعه مى‌کردند؛ اما پس از مدتى بر اثر نقل روایات دروغ به سخنان او با دیده تردید نگریسته شد و او را تکذیب کردند.[۶۴] نیز روایت شده است که امام على علیه‌السلام او را دروغگو خواند.[۶۵] وى در زمان عثمان نیز به نقل اسرائیلیات پرداخت. سپس به شام رفت و جزو مشاوران معاویه و تحت حمایت او قرار گرفت و از طریق نقل روایات اسرائیلى و دروغ، پایه‌هاى حکومت وى را تثبیت کرد. روایات فراوانى که درباره فضیلت شام و ساکنان آن از وى نقل شده، مؤیّد این معناست.[۶۶] این یهودى به ظاهر مسلمان، توانست به کمک برخى صحابه از جمله ابوهریره که بیشترین نقش را در نقل و گسترش روایات کعب بر عهده داشت، خرافات و داستان‌هاى دروغ و جعلى فراوانى را وارد معارف دینى مسلمانان‌ کند.[۶۷]

۳. تمیم ‌بن ‌اوس ‌الدارى:

ابورقیه تمیم ‌بن اوس‌ بن‌ حارثه یا خارجه الدارى، از عالمان مسیحى است که در سال نهم هجرى به مدینه آمد و اسلام را پذیرفت. وى راهب زمان خویش و عابد مردم فلسطین بود.[۶۸] این کاهن مسیحى که پس از پذیرش اسلام، گرایش‌هاى مسیحى خود را حفظ کرده بود، نخستین کسى است که داستانسرایى را در مسجد رواج داد و حتى به اتفاق روایات، نخستین قصّه‌گو در اسلام است.[۶۹] وى از خلیفه ‌دوم اجازه قصه‌گویى خواست. عمر ابتدا ممانعت کرد. سپس به او اجازه داد تا پیش از نماز ‌جمعه مردم را موعظه کند. این امر در زمان خلافت عثمان به هفته‌اى دوبار افزایش یافت.[۷۰] مشهورترین حدیثى که از وى نقل شده، حدیث جساسه (خبرچین) است که مسلم آن را در صحیح خود نقل کرده است.[۷۱] این حدیث افزون بر ضعف سند، از نظر محتوا نیز با معیارهاى حدیث صحیح سازگارى ندارد.[۷۲] او در شام درگذشت و در «بیت ‌جبرین» فلسطین دفن شد.[۷۳]

۴. وهب‌ بن ‌منبّه:

ابوعبداللّه وهب ‌بن ‌منبه صنعانى، پدرش از اهالى خراسان و از شهر هرات بود که کسراى ایران، او را اخراج کرد و به یمن فرستاد.[۷۴] وهب از دانشمندان بزرگ اهل ‌کتاب در یمن بود که در سال ۳۴ هجرى متولد شد. وى مورخ بود و از علوم اهل ‌کتاب بهره فراوان داشت.[۷۵] نقل شده که وى حدود ۷۰ و چند کتاب از کتاب‌هاى پیشینیان را خوانده است.[۷۶] در روایتى، او عبدالله‌ بن ‌سلام و کعب‌الاحبار را داناترین زمان خویش و خود را داناتر از آن دو مى‌دانست.[۷۷] وى در پیدایش و نشر اندیشه‌هاى خرافى نقش بسزایى داشت، به ‌گونه‌اى که محمد رشید‌رضا او و کعب‌الاحبار را بدترین و ریاکارترین افراد در برابر مسلمانان دانسته و مى‌نویسد: هیچ خرافه‌اى در کتاب‌هاى تفسیرى و تاریخى درباره آفرینش موجودات، پیامبران امت‌هاى آنان و رستاخیز به کتاب‌هاى تفسیر و تاریخ ‌اسلامى راه ‌نیافت، جز آنکه این دو در آن نقش داشتند.[۷۸] وى در سال ۱۱۰ یا ۱۱۶ هجرى بر اثر ضربات یوسف ‌بن ‌عمر، والى یمن و عراق درگذشت.[۷۹]

۵. محمد ‌بن ‌کعب القرظى:

پدر وى از اسیران بنى‌قریظه و از فرزندان کاهنان یهود بود که در سال‌ ۴۰ هجرى متولد شد. او از کسانى بود که در مساجد به قصه‌گویى مى‌پرداخت و افسانه‌هایى را از کتاب‌هاى پیشینیان نقل مى‌کرد و سرانجام در حالى ‌که در مسجد مشغول قصه‌گویى بود، سقف مسجد فرو ریخت و به همراه گروهى دیگر در سال‌ ۱۱۷ هجرى جان ‌سپرد.[۸۰]

۶. عبداللّه ‌بن ‌عمرو ‌بن ‌عاص:

عبدالله ‌فرزند ‌عمرو ‌بن ‌عاص از قبیله قریش بود و پیش از پدرش اسلام آورد. ۷ سال پیش از هجرت متولد شد و در سال ۶۵ هجرى از دنیا رفت.[۸۱] او نخستین کسى بود که پس از وفات پیامبر به نشر اسرائیلیات پرداخت. در جنگ یرموک به دو بار شتر از کتب یهود دست یافت و از آن، مطالب و داستان‌هایى نقل مى‌کرد و عمل خود را با حدیثِ «حدثوا عن بنی‌إسرائیل و لاحرج» که از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل مى‌کرد[۸۲] و روایت خود ساخته‌اى که مدعى بود پیامبر در تعبیر خوابش به او اجازه قرائت تورات را داده بود،[۸۳] توجیه مى‌کرد.

۷. ابوهریره:

نام، اصل و نسب او به ‌طور دقیق روشن نیست و مورخان در این جهت اختلاف دارند.[۸۴] حدود ۲۰ سال پیش از هجرت متولد شد و در سال هفتم هجرت از یمن نزد پیامبر آمد و اسلام را پذیرفت.[۸۵] وى نخستین راوى است که در اسلام مورد اتهام قرار گرفت و بسیارى از اصحاب از جمله عمر، عثمان، عایشه او را به دروغگویى متهم کردند و امام على علیه‌السلام او را دروغگوترین مردم دانست.[۸۶] وى روایاتى را از اهل ‌کتاب گرفته و آن را به پیامبر و اصحاب نسبت مى‌داد. به گفته برخى وى در میان صحابه، بیش از دیگران فریفته کعب‌الاحبار شده و به او اعتماد کرد. کعب با ذکاوت و حیله‌گرى از سادگى ابوهریره بهره مى‌برد و هر خرافه و سخن باطلى را که مى‌خواست وارد اعتقادات مسلمانان کند به او تلقین و براى تأکید بر این امر، خود روایت ابوهریره را تصدیق مى‌کرد.[۸۷] ابوهریره افزون بر تأثیرپذیرى از کعب‌الاحبار، از القائات وهب ابن ‌منبه نیز متأثّر بوده است.[۸۸] او در اواخر عمر از سوى معاویه والى مدینه شد و در سال ۵۹ هجرى و در ‌۸۰ سالگى در قصر عقیق خود درگذشت و در قبرستان بقیع مدفون شد.[۸۹]

۸. ابن‌ جریج:

عبدالملک‌ بن عبدالعزیز‌ بن‌ جریج در اصل رومى و پیش از اسلام نصرانى مذهب بود. در سال ۸۰ هجرى متولد شد و در سال ۱۵۰ هجرى وفات یافت. ذهبى وى را یکى از قطب‌هاى نشر اسرائیلیات دانسته و مى‌نویسد: او محور نشر اسرائیلیات در دوره تابعان است و هرگاه آیات مرتبط به نصارا را دنبال کنیم، مى‌بینیم بیشترین روایاتى که طبرى درباره نصارا آورده، در محور ابن‌جریج دور مى‌زند؛[۹۰] اما این نظریه پندارى بیجا و مبتنى بر حدس است که شاهدى بر صحت آن وجود ندارد؛ چنانکه صدها روایت اسرائیلى که ابوشهبه در کتاب الاسرائیلیات والموضوعات گرد آورده[۹۱] و در آن دست‌هاى افرادى چون عبدالله‌ بن‌ سلام و تمیم دارى و کعب و وهب و قرظى و ابوهریره به ‌طور فراگیر دیده مى‌شود و ابن ‌جریج فقط در یک مورد (هنگام نجات بنى‌اسرائیل از وادى تیه) از ابن ‌عباس نقل ‌مى‌کند.[۹۲]

اسرائیلیات و کتاب‌هاى تفسیر

با آغاز عصر تدوین تفسیر، اسرائیلیات فراوانى که وارد حوزه فرهنگ اسلامى شده بود، به تفاسیر نیز راه یافت. مجموع تفاسیر تدوین شده را مى‌توان به لحاظ نقل و عدم نقل اسرائیلیات، کیفیت نقل و نیز نقد این روایات به چند دسته تقسیم کرد:

  • تفاسیرى که اسرائیلیات فراوانى را بدون سند و بدون این که به نقد یا رد آن‌ها بپردازند، آورده‌اند؛ مانند تفسیر ‌مقاتل ابن ‌سلیمان (م.‌۱۵۰‌ ق) و «الدرالمنثور» سیوطى.[۹۳]
  • تفاسیرى که اسرائیلیات را با سند ذکر کرده و جز در مواردى اندک به نقد آن نپرداخته‌اند؛ مانند «تفسیر طبرى».[۹۴]
  • تفاسیرى که اسرائیلیات را با سند ذکر کرده و در بیشتر موارد به نقد و بررسى آن‌ها پرداخته‌اند؛ مانند «تفسیر‌ القرآن العظیم» ابن‌کثیر.[۹۵]
  • تفاسیرى که اسرائیلیات را بدون سند نقل کرده و بیشتر به نقد آن پرداخته‌اند؛ مانند «مجمع‌البیان» طبرسى و «روض‌الجنان» ابوالفتوح رازى.[۹۶]
  • تفاسیرى که ضمن حمله شدید به اسرائیلیات و ناقلان آن‌ها، خود در مواردى گرفتار این روایات شده و بدون نقد آن‌ها را در تفاسیر خود آورده‌اند؛ مانند «الجامع لاحکام القرآن» قرطبى و «روح‌المعانى» آلوسى.[۹۷]
  • تفاسیرى که از نقل اسرائیلیات احتراز نموده و جز در موارد اندک همراه با نقد و رد آن‌ها، از ذکر این روایات خوددارى کرده‌اند؛ مانند «المیزان فى تفسیرالقرآن»[۹۸] علامه طباطبایى که گاهى اسرائیلیات را با سند یا بدون سند و با ذکر منبع نقل کرده؛ اما با معیارهاى عرضه بر قرآن، سنت و عقل به نقد این روایات مى‌پردازد.

پانویس

  1. قاموس کتاب مقدس، ص‌ ۵۳، ۱۴۲.
  2. کتاب مقدس، پیدایش، ۳۲: ۲۵‌ـ۲۹.
  3. مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۲۰۶.
  4. دائرة‌المعارف مصاحب، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۵؛ الاسرائیلیات فى التفسیر والحدیث، ص‌ ۱۹.
  5. التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج ۱، ص ۱۶۵؛ الاسرائیلیات و اثرها فى کتب التفسیر، ص‌ ۷۲‌ـ‌۷۳.
  6. التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌۱، ص‌ ۱۶۵، ۱۶۹.
  7. اسرائیلیات در تفاسیر، ص‌ ۷۱‌ـ‌۷۷.
  8. التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۵‌ـ‌۱۶۶؛ التفسیروالمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۸۰‌ـ‌۸۱.
  9. الخصال، ص‌ ۳۵۳.
  10. مروج الذهب، ج‌۲، ص‌۲۴۵.
  11. الارشاد، ج‌ ۱، ص‌ ۸.
  12. الاسرائیلیات فى التفسیر والحدیث، ص‌ ۲۲‌ـ‌۲۳.
  13. التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۹.
  14. همان، ص‌ ۱۷۵‌ـ‌۱۷۷.
  15. همان، ص‌ ۱۷۵‌ـ‌۱۷۷.
  16. تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۱، ص‌ ۲۶۸‌ـ‌۲۶۹.
  17. اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ ۱۴۶؛ مقدمه ابن‌خلدون، ج‌ ۳، ص‌ ۱۰۳۱.
  18. اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ ۱۴۵‌ـ‌۱۴۶.
  19. التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۹.
  20. الاسرائیلیات، ص ۸۹‌ـ‌۹۰؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۳۰.
  21. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۰۳‌ـ‌۱۰۸.
  22. المصنف، ج‌ ۳، ص ۲۱۹؛ سیر اعلام‌النبلاء، ج‌ ۲، ص‌ ۴۴۷‌ـ‌۴۴۸.
  23. تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۱۹.
  24. همان، ج‌ ۲، ص‌ ۴۸۵.
  25. فجرالاسلام، ص‌ ۱۶۰؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۵‌ـ‌۱۲۶.
  26. اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ ۲۱۶؛ شرح نهج‌البلاغه، ج‌ ۴، ص ۲۸۳.
  27. الملل والنحل، ج‌ ۱، ص‌ ۶۸‌ـ‌۶۹، ۷۷.
  28. اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ ۱۱۸.
  29. التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۶‌ـ‌۱۷۸؛ المیزان، ج ‌۱۱، ص‌ ۱۳۳‌ـ‌۱۳۴.
  30. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۸۶.
  31. الاسرائیلیات و اثرها فى کتب التفسیر، ص‌ ۲۱۴.
  32. همان، ص‌ ۳۸۶‌ـ‌۳۸۷.
  33. الاسرائیلیات فى التفسیر والحدیث، ص‌ ۶۴‌ـ‌۶۵.
  34. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ‌۲، ص‌ ۸۹.
  35. الاسرائیلیات فى ‌التفسیر والحدیث، ص ‌۶۳‌ـ‌۶۵؛ التفسیروالمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۹۰.
  36. مسند احمد، ج‌ ۳، ص‌ ۳۸۶؛ کنزالعمال، ج‌ ۱۰، ص‌ ۲۳۱.
  37. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۹۰‌ـ‌۹۱.
  38. المیزان، ج‌ ۱۲، ص‌ ۲۵۹.
  39. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۹۲.
  40. مسند احمد، ج‌ ۳، ص‌ ۳۸۶.
  41. همان، ج‌ ۴، ص‌ ۳۷۶‌ـ‌۳۷۷؛ سنن الدارمى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۵.
  42. المصنف، ج‌ ۶، ص ۱۱۲‌ـ‌۱۱۳؛ مجمع‌الزوائد، ج ۱، ص‌ ۱۸۲.
  43. صحیح البخارى، ج‌ ۳، ص‌ ۲۱۸؛ ج ‌۸، ص‌ ۲۶۱.
  44. الدرالمنثور، ج ۶، ص ۴۷۰؛ تقییدالعلم، ص ۵۳‌ـ‌۵۶.
  45. فتح البارى، ج‌ ۶، ص‌ ۳۶۱.
  46. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۸.
  47. همان، ذهبى، ج‌ ۱، ص‌ ۸۲‌ـ‌۸۳؛ نقش ‌ائمه در احیاى دین، ج‌ ۱۲، ص‌ ۲۰.
  48. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۲‌ـ‌۲۵۳.
  49. همان، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۸.
  50. مقدمة فى اصول التفسیر، ص‌ ۹۸.
  51. الاسرائیلیات فى التفسیر و الحدیث، ص‌ ۴۷‌ـ‌۵۴.
  52. همان، ص‌ ۶۸‌.
  53. کتاب مقدس، مزامیر، ۳۷: ۹.
  54. همان، خروج‌ ۳۲: ۲۱‌ـ‌۲۴.
  55. التفسیر و‌المفسرون، معرفت، ج ‌۲، ص‌ ۱۳۴، ۱۳۸‌ـ‌۱۴۰.
  56. صحیح البخارى، ج‌ ۳، ص‌ ۲۱۷.
  57. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۴۱.
  58. الاصابه، ج‌ ۴، ص‌ ۱۰۲.
  59. همان، ص‌ ۱۰۳.
  60. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۹۶.
  61. سیر اعلام النبلاء، ج‌۲، ص‌ ۴۱۸‌ـ۴۱۹.
  62. الاصابه، ج‌ ۴، ص‌ ۱۰۴.
  63. همان، ج‌ ۵، ص‌ ۴۸۱‌ـ‌۴۸۴؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ ۳، ص‌ ۴۸۹‌ـ‌۴۹۰؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۹۷.
  64. حلیة‌الاولیاء، ج ‌۵، ص ۴۲۶‌ـ‌۴۲۷؛ سیر اعلام‌النبلاء، ج‌ ۳، ص‌ ۴۸۹‌ـ‌۴۹۰؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۹۸.
  65. شرح نهج البلاغه، ج‌ ۴، ص‌ ۲۹۲.
  66. اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ ۱۸۱.
  67. همان، ص‌ ۱۶۴.
  68. الاصابه، ج‌ ۱، ص‌ ۴۸۸؛ اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ ۱۸۲.
  69. فجر الاسلام، ص‌ ۱۵۹؛ اسدالغابه، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲۸.
  70. سیر اعلام النبلاء، ج‌ ۲، ص‌ ۴۴۷‌ـ‌۴۴۸.
  71. صحیح مسلم، ج‌ ۹، ص‌ ۴۱۲‌ـ‌۴۱۷.
  72. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۰۷.
  73. الاصابه، ج‌ ۱، ص‌ ۴۸۸.
  74. تهذیب التهذیب، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۴۸.
  75. تذکرة الحفاظ، ج‌ ۱، ص‌ ۱۰۰‌ـ‌۱۰۱؛ الاعلام، ج‌ ۸، ص‌ ۱۲۵.
  76. تهذیب التهذیب، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۴۷.
  77. تذکرة الحفاظ، ج‌ ۱، ص‌ ۱۰۱.
  78. اضواء على‌السنة المحمدیه، ص‌ ۱۷۴.
  79. تهذیب‌التهذیب، ج‌ ۱۱، ص ۱۴۸؛ الاعلام، ج‌ ۸، ص‌ ۱۲۶، ۲۴۳.
  80. تهذیب التهذیب، ج‌ ۹، ص‌ ۳۶۳‌ـ‌۳۶۴.
  81. سیر اعلام النبلاء، ج‌ ۳، ص‌ ۸۰؛ الاصابه، ج‌ ۴، ص‌ ۱۶۵‌ـ‌۱۶۷؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۰.
  82. صحیح البخارى، ج‌ ۴، ص‌ ۱۷۵؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۱، ص‌ ۵؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۰.
  83. سیر اعلام‌النبلاء، ج‌ ۳، ص‌ ۸۶؛ مسند احمد، ج‌ ۲، ص ۴۴۴؛ حلیة‌الاولیاء، ج‌ ۱، ص‌ ۳۵۷.
  84. اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ ۱۹۶؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۲.
  85. الاعلام، ج ۳، ص‌ ۳۰۸؛ حلیة‌الاولیاء، ج ۱، ص ۳۷۶؛ اسرائیلیات در تفاسیر، ص‌ ۱۴۱.
  86. اضواء على‌السنة المحمدیه، ص ‌۲۰۰‌ـ‌۲۰۴.
  87. همان، ص ‌۲۱۰؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۶‌ـ‌۱۱۸.
  88. شیخ المضیره، ص‌ ۲۶۹.
  89. اضواء على السنة المحمدیه، ص‌ ۲۱۸.
  90. التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۹۸.
  91. الاسرائیلیات، ص‌ ۱۵۹‌ـ‌۳۰۵.
  92. همان، ص ‌۲۰۶‌ـ‌۲۰۷.
  93. الاسرائیلیات و اثرها فى کتب التفسیر، ص‌ ۲۲۲، ۳۲۹.
  94. الاسرائیلیات، ص‌ ۱۲۳؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج‌ ۲، ص ۳۱۳.
  95. التفسیر و‌المفسرون، معرفت‌، ج‌ ۲، ص‌ ۳۴۰؛ الاسرائیلیات، ص‌ ۱۲۹.
  96. روض‌الجنان، ج‌ ۲، ص‌ ۸۲؛ مجمع‌البیان، ج ‌۸‌، ص‌ ۷۳۶.
  97. الاسرائیلیات، ص‌ ۱۳۷، ۱۴۶.
  98. المیزان، ج‌ ۴، ص‌ ۱۴۶‌ـ‌۱۴۷؛ ج‌ ۸، ص‌ ۳۷۸؛ اسرائیلیات در تفاسیر، ص‌ ۲۰۸، ۲۴۴.

منابع

***
تفسیر قرآن
درباره تفسیر قرآن: تفسیر قرآن -تاریخ تفسیر - روشهای تفسیری قرآن
اصطلاحات: اسباب نزول -اسرائیلیات -سیاق آیات
شاخه های تفسیر قرآن:

تفسیر روایی (تفاسیر روایی) • تفسیر اجتهادی (تفاسیر اجتهادی) • تفسیر فقهی ( تفاسیر فقهی) • تفسیر ادبی ( تفاسیر ادبی) • تفسیر تربیتی ( تفاسیر تربیتی) • تفسیر كلامی ( تفاسیر كلامی) • تفسیر فلسفی ( تفاسیر فلسفی ) • تفسیر عرفانی (تفاسیر عرفانی ) • تفسیر علمی (تفاسیر علمی)

روشهای تفسیری قرآن:
تفاسیر به تفکیک مذهب مولف: