حضرت لوط علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(منابع)
(ویرایش)
 
(۱۰ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
'''کلیدواژه: حضرت لوط'''
+
{{خوب}}
 +
'''حضرت لوط علیه السلام''' از اولین کسانى بود که به [[حضرت ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم]] علیه السلام [[ایمان]] آورد و خود یکی از پیامبران الهی شد. او مامور گشت تا قوم سرکش و [[شهوت پرستی]] را که به عمل لواط دست می زدند به آیین ابراهیم علیه السلام فراخواند، ولی آنها از اطاعت او سرپیچی کردند، تا جایى که طغیانگرى آنان موجب نزول [[عذاب]] بر آنان گردید.
  
==وجه تسميه لوط==
+
==نام و نسب ==
  
لوط اشتقاقش از - لاط الشىء بقلبى يلوط لوطا وليطا - است يعنى وابستگى به دل و جان .<ref> ترجمه مفردات (خسروى حسينى سيد غلامرضا)، ج4، ص171.</ref> و عمل زشت لواط منسوب به [[قوم لوط]] شد و كلمه لوط و لوطى و الواط و كلمات مشابه آن در زبان فارسى رايج شد.  
+
کلمه «لوط» اشتقاقش از - لاط الشىء بقلبى یلوط لوطا ولیطا - است یعنى وابستگى به دل و جان.<ref> ترجمه مفردات (خسروى حسینى سید غلامرضا)، ج۴، ص۱۷۱.</ref> گفته شده حضرت لوط به جهت آن که مجذوب و محبوب قلب [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام و لاصق به او بود، در اتباع سیره ابراهیم علیه السلام محبت شدیدى به او داشت، لوط نامیده شد.<ref> تفسیر اثنا عشری (حسینى شاه عبدالعظیمى حسین بن احمد)، ج۴، ص۱۲۷.</ref>
  
لوط در زبان [[عبرى]] به معنى پوشش و در فارسى به معنى غلام  باره، لواط كار و با تاء منقوطه به معنى برهنه و عريان و پسر ساده و امرد و طعام لذيذ مي باشد.<ref> ترجمه رهنما، (رهنما زين العابدين ) ج2، ص370.</ref> لوط به جهت آن كه مجذوب و محبوب قلب [[حضرت ابراهیم]] عليه السلام و لاصق به او بود در اتباع ملت و سيره او و ابراهيم عليه السلام محبت شديدى به او داشت  لوط نامیده شد.<ref> تفسير اثنا عشري (حسينى شاه عبدالعظيمى حسين بن احمدج4، ص127.</ref>
+
لوط علیه السلام از کلدانیان بود که در سرزمین [[بابل]] زندگى مى‌کردند. برخی او را برادرزاده ابراهیم خلیل علیه السلام یعنی فرزند هاران بن تارخ می دانند<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۱۷۶.</ref> و بعضی دیگر گفته اند که لوط پسرخاله ابراهیم و برادر مادری [[ساره]]، همسر آن حضرت بوده است و برخی هم او را خواهرزاده ابراهیم دانسته اند و می گویند ابراهیم دایی لوط بوده است.<ref> قصص الأنبیاء (قصص قرآن) (فاطمه مشایخص۲۱۱.</ref>
  
==نسب حضرت لوط علیه السلام==
+
حضرت لوط دارای دو دختر بود و گفته شده یکی از این ‏دختران، مادر [[حضرت ایوب علیه السلام|حضرت ایوب]] است.<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۲۴۲.</ref> [[حضرت شعیب علیه السلام|حضرت شُعَیب]] نیز داماد لوط معرفی شده است.<ref>مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج‏۱، ص۴۵۵.</ref>
 
 
نسب آن حضرت: لوط پسر هاران، پسر تارخ، پسر برادر ابراهيم خليل علیه السلام بود. گفته شده كه او پسر خاله ابراهيم علیه السلام بوده و [[ساره]] زوجه ابراهيم خواهر لوط بوده است.<ref> [[قصص الأنبياء]] ([[قصص قرآن]]) (فاطمه مشايخ)، ص211.</ref>
 
  
 
==حضرت لوط در قرآن==
 
==حضرت لوط در قرآن==
 +
نام لوط علیه السلام در [[قرآن]]، ۲۷ بار آمده است. خداى تعالى حضرت لوط علیه السلام را در همه مدائح و اوصافى که انبیاى گرامی خود را به وسیله آنها توصیف کرده شرکت داده است. و از جمله توصیف  ها که براى خصوص آن جناب ذکر کرده این است که فرموده: {{متن قرآن|«وَ لُوطاً آتَیناهُ حُکماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْقَرْیةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِینَ وَأَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ»}} و به یاد آر لوط را که ما به او حکم و علم داده و از قریه اى که اعمال خبیث و زشت عادتشان شده بود، نجات دادیم چون آنها مردم بد و فاسق بودند و ما لوط را داخل در رحمت خود نمودیم چون از صالحان بود. ([[سوره انبیاء]]، آیه ۷۴ و ۷۵)<ref>ترجمه المیزان، (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج۱۰، ص۵۳۱.</ref>
  
در [[قرآن]] 27 بار نام حضرت لوط علیه السلام در: [[سوره انعام]]، [[سوره اعراف]]، [[سوره هود]]، [[سوره حجر]]، [[سوره انبياء]]، [[سوره حج]]، [[سوره شعراء]]، [[سوره نمل]]، [[سوره عنكبوت]]، [[سوره صافات]]، [[سوره ص]]، [[سوره ق]]، [[سوره قمر]]، [[سوره تحريم]] آمده است و او را به عنوان یكی از [[پیامبران]] [[مرسل]] و [[صالح]] خوانده كه در برابر قوم سركش و شهوت پرستی قرار داشت و آنها را به آیین [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام فرامی ‎خواند ولی آنها از اطاعت دستورهای او سرپیچی می ‎كردند.
+
لوط علیه السلام از اولین کسانى بود که در [[ایمان]] آوردن به [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم]] علیه السلام سبقت گرفت، او به ابراهیم ایمان آورد و گفت: {{متن قرآن|«إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى رَبِّی»}} ([[سوره عنکبوت|سوره عنکبوت]]، آیه ۲۶). در نتیجه خداى تعالى او را با ابراهیم نجات داده به سرزمین [[فلسطین]]، "ارض مقدس" روانه کرد: {{متن قرآن|«وَ نَجَّیناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بارَکنا فِیها لِلْعالَمِینَ»}} (سوره انبیاء، آیه ۷۱) پس لوط در بعضى از بلاد آن سرزمین منزل کرد، که بنا به بعضى از روایات و بنا به گفته تاریخ و [[تورات]] آن شهر "سدوم" بوده است. سدوم یکی از شهرها و آبادی های قوم لوط است که در شامات (در کشور [[اردن]]) واقع شده و سرزمین آباد و پر درخت و گیاهی بود.
  
* او پيامبرى صاحب فضيلت بود. {{متن قرآن|«وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلًّا فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِين»}}. (سوره انعام، آیه 86)
+
مردم این شهر و آبادی ها و شهرهاى اطراف آن که خداى تعالى آنها را در [[سوره توبه]] آیه ۷۰ "مؤتفکات" (شهرهای زیر و رو شده) خوانده، [[بت پرستی|بت پرست]] بودند و عمل فاحشه لواط را مرتکب مى شدند و این قوم اولین قوم از اقوام و نژادهاى بشر بودند که این عمل در بینشان شایع گشت، ([[سوره اعراف]]، آیه ۸۰) و شیوع آن به حدى رسیده بود که در مجالس عمومى شان آن را مرتکب مى شدند (سوره عنکبوت، آیه ۲۹) تا آن که رفته رفته عمل فاحشه سنت قومى آنان شد و عام البلوى گردید و همه بدان مبتلا گشته، زنان به کلى متروک شدند و راه تناسل را بستند. (سوره عنکبوت، آیه ۲۹)
* خداوند بوى علم و [[حكمت]] عنايت كرده بود. {{متن قرآن|«وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْما»}}. (سوره انبياء، آیه 74)
 
  
لوط علیه السلام از كلدانيان بود كه در سرزمين بابل زندگى مى  كردند و آن جناب از اولين كسانى بود كه در [[ايمان]] آوردن به ابراهيم علیه السلام گوى سبقت را ربوده بود، او به ابراهيم ايمان آورد و گفت: {{متن قرآن|«إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى  رَبِّي»}}. (سوره عنكبوت، آيه 26) در نتيجه خداى تعالى او را با ابراهيم نجات داده به سرزمين [[فلسطين]]، "ارض مقدس" روانه كرد: {{متن قرآن|«وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ»}} (سوره انبياء، آيه 71) پس لوط در بعضى از بلاد آن سرزمين منزل كرد، (كه بنا به بعضى از روايات و بنا به گفته تاريخ و [[تورات]] آن شهر سدوم بوده).
+
لذا خداى تعالى لوط را به سوى ایشان گسیل داشت ([[سوره شعراء]]، آیه ۱۶۲) و آن جناب ایشان را به ترس از خدا و ترک فحشاء و برگشتن به طریق [[فطرت]] دعوت کرد و [[انذار]] و تهدیدشان نمود، ولى جز بیشتر شدن سرکشى و طغیان آنان ثمره اى حاصل نگشت و جز این پاسخش ندادند که این قدر ما را تهدید مکن اگر راست مى  گویى عذاب خدا را بیاور، و به این هم اکتفاء ننموده تهدیدش کردند که: {{متن قرآن|«لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ»}} (سوره شعراء، آیه ۱۶۷): "اگر اى لوط دست از دعوتت برندارى تو را از شهرمان خارج خواهیم کرد." و کار را از صرف تهدید گذرانده، به یکدیگر گفتند: خاندان لوط را از قریه خود خارج کنید که آنها مردمى هستند که مى‌خواهند از عمل لواط پاک باشند. ([[سوره نمل]]، آیه ۵۶)  
  
مردم اين شهر و آبادي ها و شهرهاى اطراف آن كه خداى تعالى آن ها را در [[سوره توبه]] آيه 70 مؤتفكات خوانده، [[بت]] مى  پرستيدند و به عمل فاحشه لواط مرتكب مى شدند و اين قوم اولين قوم از اقوام و نژادهاى بشر بودند كه اين عمل در بينشان شايع گشت، ([[سوره اعراف]]، آيه 80) و شيوع آن به حدى رسيده بود كه در مجالس عمومى شان آن را مرتكب مى شدند ([[سوره عنكبوت]]، آيه 29) تا آن كه رفته رفته عمل فاحشه سنت قومى آنان شد و عام البلوى گرديد و همه بدان مبتلا گشته، زنان به كلى متروك شدند و راه تناسل را بستند. (سوره عنكبوت، آيه 29)
+
جریان به همین منوال ادامه یافت، یعنى از جناب لوط علیه السلام اصرار در دعوت به راه خدا و التزام به سنت فطرت و ترک فحشا، و از آنها اصرار بر انجام خبائث تا جایى که طغیانگرى ملکه آنان شد و کلمه [[عذاب الهى]] در حقشان ثابت و محقق گردید، پس خداى عزوجل رسولانى از فرشتگانى بزرگ و محترم براى هلاک کردن آنان مامور کرد، [[فرشتگان]] اول بر [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام وارد شدند و آن جناب را از ماموریتى که داشتند (یعنى هلاک کردن [[قوم لوط]]) خبر دادند، جناب ابراهیم علیه السلام با فرستادگان الهى مباحثه‌ای کرد تا شاید بتواند عذاب را از آن قوم بردارد، و ملائکه را متذکر کرد که لوط در میان آن قوم است، فرشتگان جواب دادند: که ما بهتر مى  دانیم در آنجا چه کسى هست و به موقعیت لوط و اهلش از هر کس دیگر مطلع تریم و اضافه کردند که مسأله عذاب قوم لوط حتمى شده و به هیچ وجه برگشتنى نیست. (سوره عنکبوت، آیه ۳۲، [[سوره هود]]، آیه ۷۶)
  
لذا خداى تعالى لوط را به سوى ايشان گسيل داشت. (سوره شعراء، آيه 162) و آن جناب ايشان را به ترس از خدا و ترك فحشاء و برگشتن به طريق [[فطرت]] دعوت كرد و انذار و تهديدشان نمود ولى جز بيشتر شدن سركشى و طغيان آنان ثمره اى حاصل نگشت و جز اين پاسخش ندادند كه اين قدر ما را تهديد مكن اگر راست مى  گويى عذاب خدا را بياور، و به اين هم اكتفاء ننموده تهديدش كردند كه:  
+
فرشتگان از نزد ابراهیم به سوى حضرت لوط روانه شدند و به صورت پسرانى امرد مجسم شده، به عنوان میهمان بر او وارد شدند، لوط از ورود آنان سخت به فکر فرورفت چون قوم خود را مى‌شناخت و مى‌دانست که بزودى متعرض آنان مى‌شوند و به هیچ وجه دست از آنان برنمى دارند، چیزى نگذشت که مردم خبردار شدند، به شتاب رو به خانه لوط نهاده و به یکدیگر مژده مى‌دادند، لوط از خانه بیرون آمد و در موعظه و تحریک فتوت و رشد آنان سعى بلیغ نمود تا به جایى که دختران خود را بر آنان عرضه کرد و گفت: اى مردم! این دختران من در اختیار شمایند [با آنها ازدواج کنید] و این ها براى شما پاکیزه ترند، پس از خدا بترسید و مرا نزد میهمانانم رسوا مسازید، آن گاه از در استغاثه و التماس در آمد و گفت: آیا در میان شما یک نفر مرد رشید نیست؟ مردم درخواست او را رد کرده و گفتند: ما هیچ علاقه اى به دختران تو نداریم و به هیچ وجه از میهمانان تو دست بردار نیستیم. لوط علیه السلام مایوس شد و گفت: اى کاش نیرویى در رفع شما مى‌داشتم و یا رکنى شدید مى‌بود و به آنجا پناه مى‌بردم. (سوره هود، آیه ۸۰)
  
{{متن قرآن|«لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ»}}: ([[سوره شعراء]]، آيه 167) اگر اى لوط دست از دعوتت برندارى تو را از شهرمان خارج خواهيم كرد." و كار را از صرف تهديد گذرانده، به يكديگر گفتند: خاندان لوط را از قريه خود خارج كنيد كه آن ها مردمى هستند كه مى  خواهند از عمل لواط پاك باشند. ([[سوره نمل]]، آيه 56)
+
در این هنگام [[ملائکه]] گفتند: اى لوط ما فرستادگان پروردگار توایم، آرام باش که این قوم به تو نخواهند رسید، آن گاه همه آن مردم را کور کردند و مردم افتان و خیزان متفرق شدند. ([[سوره قمر]]، آیه ۳۷)
  
جريان به همين منوال ادامه يافت، يعنى از جناب لوط علیه السلام اصرار در دعوت به راه خدا و التزام به سنت فطرت و ترك فحشا، و از آن ها اصرار بر انجام خبائث تا جايى كه طغيانگرى ملكه آنان شد و كلمه [[عذاب الهى]] در حقشان ثابت و محقق گرديد، پس خداى عزوجل رسولانى از فرشتگانى بزرگ و محترم براى هلاك كردن آنان مامور كرد، [[فرشتگان]] اول بر [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام وارد شدند و آن جناب را از ماموريتى كه داشتند (يعنى هلاك كردن قوم لوط) خبر دادند، جناب ابراهيم علیه السلام با فرستادگان الهى بگومگويى كرد تا شايد بتواند عذاب را از آن قوم بردارد، و ملائكه را متذكر كرد كه لوط در ميان آن قوم است، فرشتگان جواب دادند: كه ما بهتر مى دانيم در آن جا چه كسى هست و به موقعيت لوط و اهلش از هر كس ديگر مطلع تريم و اضافه كردند كه مساله عذاب قوم لوط حتمى شده و به هيچ وجه برگشتنى نيست. ([[سوره عنكبوت]]، آيه 32، [[سوره هود]]، آيه 76)
+
[[فرشتگان]] سپس به لوط علیه السلام دستور دادند که شبانه اهل خود را برداشته و در همان شب پشت به مردم نموده، از قریه بیرون روند و احدى از آنان به پشت سر خود نگاه نکند ولى همسر خود را بیرون نبرد که به او آن خواهد رسید که به مردم شهر مى رسد، و نیز به وى خبر دادند که بزودى مردم شهر در صبح همین شب هلاک مى‌شوند. (سوره هود، آیه ۸۱؛ [[سوره حجر]]، آیه ۶۶)
  
فرشتگان از نزد ابراهيم به سوى لوط روانه شدند و به صورت پسرانى امرد مجسم شده، به عنوان ميهمان بر او وارد شدند، لوط از ورود آنان سخت به فكر فرورفت چون قوم خود را مى  شناخت و مى  دانست كه بزودى متعرض آنان مى  شوند و به هيچ وجه دست از آنان برنمى دارند، چيزى نگذشت كه مردم خبردار شدند، به شتاب رو به خانه لوط نهاده و به يكديگر مژده مى  دادند، لوط از خانه بيرون آمد و در موعظه و تحريك فتوت و رشد آنان سعى بليغ نمود تا به جايى كه دختران خود را بر آنان عرضه كرد و گفت: اى مردم! اين دختران من در اختيار شمايند و اين ها براى شما پاكيزه ترند پس، از خدا بترسيد و مرا نزد ميهمانانم رسوا مسازيد، آن گاه از در استغاثه و التماس در آمد و گفت: آيا در ميان شما يك نفر مرد رشيد نيست؟ مردم درخواست او را رد كرده و گفتند: ما هيچ علاقه اى به دختران تو نداريم و به هيچ وجه از ميهمانان تو دست بردار نيستيم. لوط علیه السلام مايوس شد و گفت: اى كاش نيرويى در رفع شما مى داشتم و يا ركنى شديد مى بود و به آن جا پناه مى بردم. (سوره هود، آيه 80)
+
صبح، هنگام طلوع فجر، صیحه آن قوم را فراگرفت و خداى عزوجل سنگى از گل  نشاندار که نزد پروردگارت براى اسرافگران در [[گناه]] آماده شده بر آنان ببارید و شهرهایشان را زیر و رو کرد و هر کس از مؤمنین را که در آن شهرها بود بیرون نمود، البته غیر از یک خانواده، هیچ مؤمنى در آن شهرها یافت نشد و آن خانواده لوط بود و آن شهرها را آیت و مایه [[عبرت]] نسل‌هاى آینده کرد تا کسانى که از عذاب الیم الهى بیم دارند با دیدن آثار و خرابه هاى آن شهرها عبرت بگیرند.<ref> ترجمه المیزان (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج۱۰، ص۵۲۸.</ref>
  
در اين هنگام [[ملائكه]] گفتند: اى لوط ما فرستادگان پروردگار توايم، آرام باش كه اين قوم به تو نخواهند رسيد، آن گاه همه آن مردم را كور كردند و مردم افتان و خيزان متفرق شدند. ([[سوره قمر]]، آيه 37)
+
لوط علیه السلام در هیچ حالى از پروردگارش غافل نبود و این معنا را از نظر دور نمى  داشت که هر چه نصرت هست از ناحیه خداست و او را فراموش نکرده بود تا ناصرى غیر او آرزو کند.<ref> ترجمه المیزان (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج۱۰، ص۵۲۷.</ref>
  
[[فرشتگان]] سپس به لوط علیه السلام دستور دادند كه شبانه اهل خود را برداشته و در همان شب پشت به مردم نموده، از قريه بيرون روند و احدى از آنان به پشت سر خود نگاه نكند ولى همسر خود را بيرون نبرد كه به او آن خواهد رسيد كه به مردم شهر مى رسد، و نيز به وى خبر دادند كه بزودى مردم شهر در صبح همين شب هلاك مى  شوند. ([[سوره هود]]، آيه 81؛ [[سوره حجر]]، آيه 66)
+
==حضرت لوط در روایات==
  
صبح، هنگام طلوع فجر، صيحه آن قوم را فراگرفت و خداى عزوجل سنگى از گل  نشاندار كه نزد پروردگارت براى اسرافگران در [[گناه]] آماده شده بر آنان بباريد و شهرهايشان را زير و رو كرد و هر كس از مؤمنين را كه در آن شهرها بود بيرون نمود، البته غير از يك خانواده هيچ مؤمنى در آن شهرها يافت نشد و آن خانواده لوط بود و آن شهرها را آيت و مايه عبرت نسل  هاى آينده كرد تا كسانى كه از عذاب اليم الهى بيم دارند با ديدن آثار و خرابه هاى آن شهرها عبرت بگيرند.<ref> ترجمه الميزان (موسوى همدانى سيد محمدباقر)، ج10، ص528.</ref>
+
الف. در روایتی که [[شیخ صدوق]] به [[سند حدیث|سند]] خود از [[ابو بصیر]] و غیر او از [[امام باقر]] یا [[امام صادق]] علیهما السّلام نقل کرده آمده است:
  
==حضرت لوط در روايات==
+
هنگامى که فرشتگان براى هلاک [[قوم لوط]] نزد [[حضرت ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم]] آمدند گفتند: ما اهل این قریه را هلاک خواهیم نمود. [[ساره]] گفت: من از کمى آنها و زیادى اهل قریه به شگفت آمدم، لذا گفت: چه کسى طاقت قوم لوط را دارد! فرشتگان او را به [[اسحاق]] و بعد از اسحاق به [[حضرت یعقوب|یعقوب]] بشارت دادند. ساره خندید و گفت: من پیر زن و فرتوتى عقیم هستم (او در آن روز زنى نود ساله بود).
  
* در روايتى كه به وسيله [[ابوحمزه ثمالى]] و [[ابوبصير]] از [[امام باقر]] علیه السلام روايت شده است: لوط مدت سى سال در ميان قوم بسر برد. او از خود قوم نبود بلكه از خارج بسوى ايشان رفته بود. آنها را بسوى خدا دعوت مي كرد و از زشتى ها برحذر مي داشت. مردم او را پاسخ نگفتند و از او اطاعت نكردند. خود را از جنابت پاك نمي كردند و بسيار بخيل و نظر تنگ بودند.  
+
بارى ابراهیم با فرشتگان [[عذاب]] به مجادله پرداخت و فرمود: چگونه این قوم را هلاک مى‏‌کنید و حال آنکه در میان ایشان لوط مى‏‌باشد؟! [[جبرئیل|جبرئیل]] گفت: ما از کسى که در بین این قوم هست کاملا مطّلع هستیم. ابراهیم اصرار و ابرام نمود در برداشته شدن عذاب از قوم لوط. جبرئیل گفت: اى ابراهیم از این خواسته درگذر امر پروردگارت مبنى بر عذاب ایشان صادر شده و قطعا عذابى که تخلفى در آن نیست بر ایشان نازل خواهد شد.
  
سرانجام به [[كيفر]] [[بخل]] و نظرتنگى دردى بي درمان در فروج آن ها افتاد. جريان از اين قرار بود كه آن ها بر سر راه كاروان [[مصر]] و [[شام]] بودند و مهمانان زيادى بر آن ها وارد مي شدند. آن ها از پذيرايى مهمانان بيزار بودند. تصميم گرفتند كه هرگاه غريبى وارد شهر مي شود، او را رسوا كنند تا مايه عبرت ديگران گردد.
+
سپس امام علیه السّلام فرمودند: هنگامى که جبرئیل و فرشتگان دیگر براى هلاکت قوم لوط نزد آن جناب آمدند، قوم آن حضرت آگاه شده و به قصد عمل زشتى که در آن سابقه داشتند به سرعت به درگاه او وارد شدند، لوط ایستاد و دست بر درب منزل نهاد و آنها را سوگند داد و گفت: از خدا بترسید و مرا در میان میهمانانم سر افکنده نکنید.
  
در نتيجه دچار مرضى شدند كه آسايش خود را از مردها مي خواستند و در ازاى آن پول مي پرداختند. لوط مردى سخى و دست و دلباز بود و بگرمى از مهمانان پذيرايى مي كرد. وى را از اين كار منع كرده، گفتند: اگر دست برندارى، مهمانت را رسوا مى كنيم.  
+
آنها گفتند: مگر ما تو را نهى نکرده و از پذیرفتن میهمان بازنداشتیم. لوط دختران خود را بر ایشان عرضه کرد و پیشنهاد نمود که به جاى آن عمل ناروا با ایشان ازدواج کنید. آنها گفتند: ما را رغبت و میلى به آنها دختران نیست و تو به خوبى مى‌‏دانى که مقصود ما چیست. حضرت لوط علیه السّلام فرمود: آیا در میان شما یک مرد خیر خواه رشید خداپرست نمى‏‌باشد؟
  
لوط از آن پس ورود مهمانان را پوشيده مي داشت. سرانجام خداوند، اراده فرمود كه  قوم را دچار [[عذاب]] كند. از اين رو [[جبرئيل]] را با چند فرشته بسوى آن ها فرستاد. نخست بر ابراهيم خليل وارد شدند. ابراهيم گوساله اى سر بريد و غذايى براى آنها فراهم كرد. اما وقتى غذا را پيش روى آن ها گذاشت، ملاحظه كرد كه نمي خورند. ابراهيم ناراحت شد و از آنها ترسيد.  
+
امام علیه السّلام فرمود: آنها ابا و امتناع نمودند. لوط علیه السّلام فرمود: اى کاش مرا بر منع شما اقتدارى بود یا آنکه چون قدرت ندارم از شرّ شما به رکن محکمى پناه خواهم برد. حضرت فرمود: جبرئیل به ایشان مى‌‏نگریست و پس از کلام لوط گفت: کاش مى‌‏دانست چه اقتدار و نیرویى دارد، سپس جبرئیل لوط را خواند و آن حضرت نزد وى رفت، در همین هنگام آن قوم درب را گشوده و داخل خانه شدند، جبرئیل با دست به ایشان اشاره کرد در جا نابینا شدند، پس وقتى خواستند از منزل برگردند چون درب منزل را نمى‏‌دیدند با دست دیوار را مسّ مى‏‌کردند تا درب را پیدا کرده و از آن خارج شوند، و فرشتگان به خدا سوگند مى‌‏خوردند که اگر صبح بدمد یک نفر از قوم لوط را باقى نمى‌‏گذاریم.
  
گفتند: اى ابراهيم، ما غذا نمي خوريم. ما فرستاده خداى توايم كه بسوى [[قوم لوط]] مي رويم. از آن جا حركت كردند و نزد لوط رفتند. لوط مشغول آبيارى بود. پرسيد: شما كيستيد؟ گفتند: مسافريم. امشب ما را مهمانى كن. لوط گفت: مردم اين شهر، خوب نيستند و تمايل به همجنس دارند و مال مردم را مي برند.
+
امام علیه السّلام فرمودند: وقتى جبرئیل به لوط گفت ما فرستادگان پروردگارت هستیم. لوط به جبرئیل فرمود: اى جبرئیل در عذاب این قوم شتاب کن. جبرئیل گفت: آرى. لوط علیه السّلام فرمود: اى جبرئیل در عذاب ایشان تعجیل کن. جبرئیل گفت: وعده ایشان طلوع صبح است، آیا صبح نزدیک نیست؟!
  
گفتند: ما احتياط مي كنيم. لوط به خانه آمد و از همسرش خواهش كرد كه ورود مهمانان را به اطلاع كسى نرساند. او هم پذيرفت. علامت ميان زن و مردم شهر اين بود كه هر گاه روز مهمان مي آمد، از پشت بام دود مي كرد و هرگاه شب مهمان مي آمد، آتشى برمى افروخت. مردم مطلع شدند و خانه لوط را محاصره كردند. جبرئيل بال خود را بر چشمان آن ها زد و قوه بينايى را از آنها سلب كرد. مردم فهميدند كه عذاب نازل شده است.
+
سپس جبرئیل گفت: اى لوط خود و فرزندانت از این قریه بیرون روید تا به فلان مکان برسید. لوط فرمود: اى جبرئیل الاغ‏هاى سوارى من نحیف و ناتوان هستند و نمى ‏توانند ما را به سرعت از این قریه به فلان موضع ببرند. جبرئیل گفت: وقت را مغتنم شمرده و زود از اینجا بیرون روید.
  
جبرئيل گفت: اى لوط، به اتفاق خانواده ات - به جز همسرت - از شهر خارج شو. لوط گفت: چگونه خارج شوم؟ اين ها خانه ام را محاصره كرده اند. جبرئيل خطى از نور جلو روى او قرار داده، گفت: از همين جا برويد و احدى از شما رو به عقب برنگرداند.
+
لوط با همراهانش از قریه بیرون رفتند، زمان مى‌‏گذشت تا سحر فرا رسید، جبرئیل در این هنگام به قریه ستمگران فرود آمد و بالش را زیر قریه برد تا آن را از بیخ کند و بلند نمود و سپس شهر را بر اهلش واژگون ساخت و دیوارهاى شهر را با سنگ‏هایى از گل سخت شده هدف اصابت قرار داد، همسر لوط صداى مهیب و هولناکى شنیده و به واسطه آن هلاک شد.<ref>علل الشرائع، ترجمه ذهنى تهرانى، ج‏۲، ص۷۵۷ تا ۷۵۹</ref>
  
آنها رفتند و سپيده دم، طلوع كرد. در اين وقت جبرئيل بال هاى خود را به اطراف شهر زد و آن را از جاى بركند و آن چنان بالا برد كه صداى عوعوى سگان و بانگ خروسان را اهل آسمان شنيدند سپس شهر را وارونه كرد و خداوند شهر را سنگباران كرد. زن لوط سنگى عظيم بر سرش افتاد و نابود شد. برخى گويند: شهر بر ساكنان خود وارونه شد و بر آنها كه از شهر خارج بودند سنگ باريد.
+
ب. در روایت دیگری از [[امام صادق]] علیه السلام آمده است که آن حضرت فرمود: خداوند متعال براى نابود کردن [[قوم لوط]] چهار فرشته با نام هاى [[جبرئیل]]، [[میکائیل]]، [[اسرافیل]] و کروبیل برانگیخت. آنها در حالى که عمامه بر سر داشتند بر [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم]] گذر کردند و بر او درود فرستادند.  
  
كلى گويد: اولين كسى كه عمل قوم لوط را انجام داد، [[شيطان]] بود. شهر لوط، يكى از شهرهاى آبادى بود كه مسافران بسيارى را به خود جذب مي كرد. شيطان به صورت جوانى زيبا درآمد و آن ها را به عمل لواط تشويق كرد. تدريجاً اين عمل در ميان  ايشان رواج يافت و زمين از دست آن ها به درگاه خداوند [[استغاثه]] كرد. آسمان هم صداى استغاثه زمين را شنيد و به استغاثه درآمد. عرش هم صداى استغاثه آسمان را شنيد و بزارى افتاد. خداوند به آسمان امر كرد كه بر آنها سنگ ببارد و به زمين امر كرد كه آنها را فروبرد.<ref> [[ترجمه مجمع البيان]]، ج9، ص168.</ref>
+
ابراهیم آنها را نشناخت ولى نمود نیکویى در ایشان یافت، لذا پیش خود چنین گفت: خدمت به ایشان را جز من شایسته نیست. حضرت ابراهیم میهمان دوست بود، پس گوساله فربهى براى آنها بریان کرد تا بپخت و آن را پیش روى ایشان نهاد. پس چون گوساله را در برابر آنها گذاشت دید که دست آنها به گوساله نمى  رسد. پس آنها را ناشناس تشخیص داد و از آنها هراسى در دلش افتاد. جبرئیل که چنین دید عمامه از چهره برگرفت و ابراهیم او را به جاى آورد و گفت: تو همویى؟ جبرئیل گفت: آرى.
  
* [[ابويزيد حمار]] به نقل از [[امام صادق]] عليه السلام آورده است كه آن حضرت فرمود: خداوند متعال براى نابود كردن [[قوم لوط]] چهار فرشته با نام هاى [[جبرئيل]]، [[ميكائيل]]، [[اسرافيل]] و [[كروبيل]] برانگيخت. آن ها در حالى كه عمامه بر سر داشتند بر ابراهيم گذر كردند و بر او درود فرستادند.  
+
در این وقت [[ساره]] همسر ابراهیم از پیش آنها گذشت و جبرئیل او را به آمدن اسحاق بشارت داد و از پى اسحاق هم به یعقوب نویدش داد. در این هنگام ساره همان سخنى را که خداوند عزوجل از او نقل کرده گفت ([[سوره هود]]، آیه ۷۲)، و آنها هم همان پاسخى را بدو دادند که در [[قرآن]] آمده (سوره هود، آیه ۷۳).  
  
ابراهيم آن ها را نشناخت ولى نمود نيكويى در ايشان يافت، لذا پيش خود چنين گفت: خدمت به ايشان را جز من شايسته نيست. [[حضرت ابراهیم]] ميهمان دوست بود، پس گوساله فربهى براى آن ها بريان كرد تا بپخت و آن را پيش روى ايشان نهاد. پس چون گوساله را در برابر آن ها گذاشت ديد كه دست آن ها به گوساله نمى  رسد. پس آنها را ناشناس تشخيص داد و از آن ها هراسى در دلش افتاد. جبرئيل كه چنين ديد عمامه از چهره برگرفت و ابراهيم او را به جاى آورد و گفت: تو همويى؟ جبرئيل گفت: آرى.
+
ابراهیم به آنها گفت: براى چه آمده اید؟ [[فرشتگان]] گفتند: براى نابود کردن قوم لوط آمده ایم. ابراهیم گفت: اگر در میان آنها صد مؤمن یافت شود باز هم آنها را نابود خواهید کرد؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر پنجاه نفر باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر سى تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر بیست تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر ده تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر، ابراهیم گفت: اگر پنج تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر یک تن باشد چه؟ جبرئیل گفت: خیر.  
  
در اين وقت [[ساره]] همسر ابراهيم از پيش آن ها گذشت و جبرئيل او را به آمدن اسحاق بشارت داد و از پى اسحاق هم به يعقوب نويدش داد. در اين هنگام ساره همان سخنى را كه خداوند [[عزوجل]] از او نقل كرده ([[سوره هود]]، آیه 72 )گفت، و آن ها هم همان پاسخى را بدو دادند كه در [[قرآن]] (سوره هود، آیه 73) آمده.  
+
در این هنگام ابراهیم گفت: لوط که در میان آنهاست؟ فرشتگان در پاسخ گفتند: ما بدان کس که در میان آنهاست داناتریم. ما او و خاندانش را رهایى بخشیم مگر زنش را که از ماندگان است. آنها سپس رفتند.<ref> بهشت کافى/ترجمه روضه کافى (حمیدرضا آژیر)، ص۳۷۵.</ref>
  
ابراهيم به آن ها گفت: براى چه آمده ايد؟ [[فرشتگان]] گفتند: براى نابود كردن قوم لوط آمده ايم. ابراهيم گفت: اگر در ميان آن ها صد مؤمن يافت شود باز هم آن ها را نابود خواهيد كرد؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر پنجاه نفر باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر سى تن باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر بيست تن باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر ده تن باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير، ابراهيم گفت: اگر پنج تن باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر يك تن باشد چه؟ جبرئيل گفت: خير.
+
==پانویس==
 +
<references />
  
در اين هنگام ابراهيم گفت: لوط كه در ميان آن هاست؟ فرشتگان در پاسخ گفتند: ما بدان كس كه در ميان آنهاست داناتريم. ما او و خاندانش را رهايى بخشيم مگر زنش را كه از ماندگان است. آن ها سپس رفتند.<ref> [[بهشت]] كافى/ترجمه روضه كافى (حميدرضا آژير)، ص375.</ref>
+
==منابع==
  
==اخلاق و فضائل و ويژگي هاي حضرت لوط علیه السلام==
+
*ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، سید غلامرضا خسروى حسینى؛ تهران: مرتضوى، دوم، ۱۳۷۵ ش.
 +
*تفسیر اثنا عشری، حسینى شاه عبدالعظیمى حسین بن احمد؛ تهران: انتشارات میقات، اول، ۱۳۶۳ ش.
 +
*ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش.
 +
*ترجمه مجمع البیان، مترجمان، تهران: فراهانى، اول، ۱۳۶۰ ش.
 +
*قصص الأنبیاء؛ فاطمه مشایخ، تهران: انتشارات فرحان، اول، ۱۳۸۱ ش.
 +
*ترجمه و تفسیر رهنما؛ زین العابدین رهنما، تهران: انتشارات کیهان، ۱۳۴۶ ش.
 +
*بهشت کافى ترجمه روضه کافى؛ حمیدرضا آژیر، قم: انتشارات سرور، اول، ۱۳۸۱ ش.
  
* لوط علیه السلام در هيچ حالى از پروردگارش غافل نبود و اين معنا را از نظر دور نمى  داشت كه هر چه نصرت هست از ناحيه خداست و او را فراموش نكرده بود تا ناصرى غير او آرزو كند.<ref> ترجمه الميزان (موسوى همدانى سيد محمدباقر)، ج10، ص527.</ref>
+
== مطالب مرتبط ==
 
 
* لوط علیه السلام رسولى بود از ناحيه خداى تعالى بسوى اهالى سرزمين "مؤتفكات" كه عبارت بودند از: شهر "سدوم" و شهرهاى اطراف آن (و بطورى كه گفته شده چهار شهر بوده: 1- سدوم 2- عموره 3- صوغر 4- صبوييم) و خداى تعالى آن جناب را در همه مدائح و اوصافى كه انبياى گرام خود را به وسيله آن ها توصيف كرده شركت داده است.
 
 
 
و از جمله توصيف  ها كه براى خصوص آن جناب ذكر كرده اين است كه فرموده: {{متن قرآن|«وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِينَ وَأَدْخَلْناهُ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ»}} و به ياد آر لوط را كه ما به او حكم و علم داده و از قريه اى كه اعمال خبيث و زشت عادتشان شده بود، نجات داديم چون آن ها مردم بد و فاسق بودند و ما لوط را داخل در رحمت خود نموديم چون از صالحان بود. ([[سوره انبياء]]، آيه 74 و 75)<ref> ترجمه الميزان، (موسوى همدانى سيد محمدباقر)، ج10، ص531.</ref>
 
 
 
==پانویس==
 
<references/>
 
 
 
==منابع==
 
* ترجمه و تحقيق مفردات [[الفاظ قرآن]]، سيد غلامرضا خسروى حسينى؛ [[تهران]]: مرتضوى، دوم، 1375 ش.
 
* تفسير اثنا عشري، حسينى شاه عبدالعظيمى حسين بن احمد؛ تهران: انتشارات ميقات، اول، 1363 ش.
 
* [[ترجمه الميزان]]، سيد محمدباقر موسوى همدانى؛ [[قم]]: دفتر انتشارات اسلامى [[حوزه علميه قم]]، پنجم، 1374 ش.
 
* ترجمه [[مجمع البيان]]، مترجمان، تهران: فراهانى، اول، 1360 ش.
 
* قصص الأنبياء؛ فاطمه مشايخ، تهران: انتشارات فرحان، اول، 1381 ش.
 
* ترجمه و تفسير رهنما؛ زين العابدين رهنما، تهران: انتشارات كيهان، 1346 ش.
 
* [[بهشت كافى]] ترجمه [[روضه كافى]]؛ حميدرضا آژير، قم: انتشارات سرور، اول، 1381 ش.
 
  
 +
* [[قوم لوط]]
 +
{{پیامبران}}
 
{{قرآن}}
 
{{قرآن}}
  
 
[[رده:قصه‌های قرآنی]]
 
[[رده:قصه‌های قرآنی]]
 
[[رده:پیامبران]]
 
[[رده:پیامبران]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۴۰

حضرت لوط علیه السلام از اولین کسانى بود که به حضرت ابراهیم علیه السلام ایمان آورد و خود یکی از پیامبران الهی شد. او مامور گشت تا قوم سرکش و شهوت پرستی را که به عمل لواط دست می زدند به آیین ابراهیم علیه السلام فراخواند، ولی آنها از اطاعت او سرپیچی کردند، تا جایى که طغیانگرى آنان موجب نزول عذاب بر آنان گردید.

نام و نسب

کلمه «لوط» اشتقاقش از - لاط الشىء بقلبى یلوط لوطا ولیطا - است یعنى وابستگى به دل و جان.[۱] گفته شده حضرت لوط به جهت آن که مجذوب و محبوب قلب حضرت ابراهیم علیه السلام و لاصق به او بود، در اتباع سیره ابراهیم علیه السلام محبت شدیدى به او داشت، لوط نامیده شد.[۲]

لوط علیه السلام از کلدانیان بود که در سرزمین بابل زندگى مى‌کردند. برخی او را برادرزاده ابراهیم خلیل علیه السلام یعنی فرزند هاران بن تارخ می دانند[۳] و بعضی دیگر گفته اند که لوط پسرخاله ابراهیم و برادر مادری ساره، همسر آن حضرت بوده است و برخی هم او را خواهرزاده ابراهیم دانسته اند و می گویند ابراهیم دایی لوط بوده است.[۴]

حضرت لوط دارای دو دختر بود و گفته شده یکی از این ‏دختران، مادر حضرت ایوب است.[۵] حضرت شُعَیب نیز داماد لوط معرفی شده است.[۶]

حضرت لوط در قرآن

نام لوط علیه السلام در قرآن، ۲۷ بار آمده است. خداى تعالى حضرت لوط علیه السلام را در همه مدائح و اوصافى که انبیاى گرامی خود را به وسیله آنها توصیف کرده شرکت داده است. و از جمله توصیف ها که براى خصوص آن جناب ذکر کرده این است که فرموده: «وَ لُوطاً آتَیناهُ حُکماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْقَرْیةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِینَ وَأَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» و به یاد آر لوط را که ما به او حکم و علم داده و از قریه اى که اعمال خبیث و زشت عادتشان شده بود، نجات دادیم چون آنها مردم بد و فاسق بودند و ما لوط را داخل در رحمت خود نمودیم چون از صالحان بود. (سوره انبیاء، آیه ۷۴ و ۷۵)[۷]

لوط علیه السلام از اولین کسانى بود که در ایمان آوردن به ابراهیم علیه السلام سبقت گرفت، او به ابراهیم ایمان آورد و گفت: «إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى رَبِّی» (سوره عنکبوت، آیه ۲۶). در نتیجه خداى تعالى او را با ابراهیم نجات داده به سرزمین فلسطین، "ارض مقدس" روانه کرد: «وَ نَجَّیناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بارَکنا فِیها لِلْعالَمِینَ» (سوره انبیاء، آیه ۷۱) پس لوط در بعضى از بلاد آن سرزمین منزل کرد، که بنا به بعضى از روایات و بنا به گفته تاریخ و تورات آن شهر "سدوم" بوده است. سدوم یکی از شهرها و آبادی های قوم لوط است که در شامات (در کشور اردن) واقع شده و سرزمین آباد و پر درخت و گیاهی بود.

مردم این شهر و آبادی ها و شهرهاى اطراف آن که خداى تعالى آنها را در سوره توبه آیه ۷۰ "مؤتفکات" (شهرهای زیر و رو شده) خوانده، بت پرست بودند و عمل فاحشه لواط را مرتکب مى شدند و این قوم اولین قوم از اقوام و نژادهاى بشر بودند که این عمل در بینشان شایع گشت، (سوره اعراف، آیه ۸۰) و شیوع آن به حدى رسیده بود که در مجالس عمومى شان آن را مرتکب مى شدند (سوره عنکبوت، آیه ۲۹) تا آن که رفته رفته عمل فاحشه سنت قومى آنان شد و عام البلوى گردید و همه بدان مبتلا گشته، زنان به کلى متروک شدند و راه تناسل را بستند. (سوره عنکبوت، آیه ۲۹)

لذا خداى تعالى لوط را به سوى ایشان گسیل داشت (سوره شعراء، آیه ۱۶۲) و آن جناب ایشان را به ترس از خدا و ترک فحشاء و برگشتن به طریق فطرت دعوت کرد و انذار و تهدیدشان نمود، ولى جز بیشتر شدن سرکشى و طغیان آنان ثمره اى حاصل نگشت و جز این پاسخش ندادند که این قدر ما را تهدید مکن اگر راست مى گویى عذاب خدا را بیاور، و به این هم اکتفاء ننموده تهدیدش کردند که: «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ» (سوره شعراء، آیه ۱۶۷): "اگر اى لوط دست از دعوتت برندارى تو را از شهرمان خارج خواهیم کرد." و کار را از صرف تهدید گذرانده، به یکدیگر گفتند: خاندان لوط را از قریه خود خارج کنید که آنها مردمى هستند که مى‌خواهند از عمل لواط پاک باشند. (سوره نمل، آیه ۵۶)

جریان به همین منوال ادامه یافت، یعنى از جناب لوط علیه السلام اصرار در دعوت به راه خدا و التزام به سنت فطرت و ترک فحشا، و از آنها اصرار بر انجام خبائث تا جایى که طغیانگرى ملکه آنان شد و کلمه عذاب الهى در حقشان ثابت و محقق گردید، پس خداى عزوجل رسولانى از فرشتگانى بزرگ و محترم براى هلاک کردن آنان مامور کرد، فرشتگان اول بر حضرت ابراهیم علیه السلام وارد شدند و آن جناب را از ماموریتى که داشتند (یعنى هلاک کردن قوم لوط) خبر دادند، جناب ابراهیم علیه السلام با فرستادگان الهى مباحثه‌ای کرد تا شاید بتواند عذاب را از آن قوم بردارد، و ملائکه را متذکر کرد که لوط در میان آن قوم است، فرشتگان جواب دادند: که ما بهتر مى دانیم در آنجا چه کسى هست و به موقعیت لوط و اهلش از هر کس دیگر مطلع تریم و اضافه کردند که مسأله عذاب قوم لوط حتمى شده و به هیچ وجه برگشتنى نیست. (سوره عنکبوت، آیه ۳۲، سوره هود، آیه ۷۶)

فرشتگان از نزد ابراهیم به سوى حضرت لوط روانه شدند و به صورت پسرانى امرد مجسم شده، به عنوان میهمان بر او وارد شدند، لوط از ورود آنان سخت به فکر فرورفت چون قوم خود را مى‌شناخت و مى‌دانست که بزودى متعرض آنان مى‌شوند و به هیچ وجه دست از آنان برنمى دارند، چیزى نگذشت که مردم خبردار شدند، به شتاب رو به خانه لوط نهاده و به یکدیگر مژده مى‌دادند، لوط از خانه بیرون آمد و در موعظه و تحریک فتوت و رشد آنان سعى بلیغ نمود تا به جایى که دختران خود را بر آنان عرضه کرد و گفت: اى مردم! این دختران من در اختیار شمایند [با آنها ازدواج کنید] و این ها براى شما پاکیزه ترند، پس از خدا بترسید و مرا نزد میهمانانم رسوا مسازید، آن گاه از در استغاثه و التماس در آمد و گفت: آیا در میان شما یک نفر مرد رشید نیست؟ مردم درخواست او را رد کرده و گفتند: ما هیچ علاقه اى به دختران تو نداریم و به هیچ وجه از میهمانان تو دست بردار نیستیم. لوط علیه السلام مایوس شد و گفت: اى کاش نیرویى در رفع شما مى‌داشتم و یا رکنى شدید مى‌بود و به آنجا پناه مى‌بردم. (سوره هود، آیه ۸۰)

در این هنگام ملائکه گفتند: اى لوط ما فرستادگان پروردگار توایم، آرام باش که این قوم به تو نخواهند رسید، آن گاه همه آن مردم را کور کردند و مردم افتان و خیزان متفرق شدند. (سوره قمر، آیه ۳۷)

فرشتگان سپس به لوط علیه السلام دستور دادند که شبانه اهل خود را برداشته و در همان شب پشت به مردم نموده، از قریه بیرون روند و احدى از آنان به پشت سر خود نگاه نکند ولى همسر خود را بیرون نبرد که به او آن خواهد رسید که به مردم شهر مى رسد، و نیز به وى خبر دادند که بزودى مردم شهر در صبح همین شب هلاک مى‌شوند. (سوره هود، آیه ۸۱؛ سوره حجر، آیه ۶۶)

صبح، هنگام طلوع فجر، صیحه آن قوم را فراگرفت و خداى عزوجل سنگى از گل نشاندار که نزد پروردگارت براى اسرافگران در گناه آماده شده بر آنان ببارید و شهرهایشان را زیر و رو کرد و هر کس از مؤمنین را که در آن شهرها بود بیرون نمود، البته غیر از یک خانواده، هیچ مؤمنى در آن شهرها یافت نشد و آن خانواده لوط بود و آن شهرها را آیت و مایه عبرت نسل‌هاى آینده کرد تا کسانى که از عذاب الیم الهى بیم دارند با دیدن آثار و خرابه هاى آن شهرها عبرت بگیرند.[۸]

لوط علیه السلام در هیچ حالى از پروردگارش غافل نبود و این معنا را از نظر دور نمى داشت که هر چه نصرت هست از ناحیه خداست و او را فراموش نکرده بود تا ناصرى غیر او آرزو کند.[۹]

حضرت لوط در روایات

الف. در روایتی که شیخ صدوق به سند خود از ابو بصیر و غیر او از امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام نقل کرده آمده است:

هنگامى که فرشتگان براى هلاک قوم لوط نزد حضرت ابراهیم آمدند گفتند: ما اهل این قریه را هلاک خواهیم نمود. ساره گفت: من از کمى آنها و زیادى اهل قریه به شگفت آمدم، لذا گفت: چه کسى طاقت قوم لوط را دارد! فرشتگان او را به اسحاق و بعد از اسحاق به یعقوب بشارت دادند. ساره خندید و گفت: من پیر زن و فرتوتى عقیم هستم (او در آن روز زنى نود ساله بود).

بارى ابراهیم با فرشتگان عذاب به مجادله پرداخت و فرمود: چگونه این قوم را هلاک مى‏‌کنید و حال آنکه در میان ایشان لوط مى‏‌باشد؟! جبرئیل گفت: ما از کسى که در بین این قوم هست کاملا مطّلع هستیم. ابراهیم اصرار و ابرام نمود در برداشته شدن عذاب از قوم لوط. جبرئیل گفت: اى ابراهیم از این خواسته درگذر امر پروردگارت مبنى بر عذاب ایشان صادر شده و قطعا عذابى که تخلفى در آن نیست بر ایشان نازل خواهد شد.

سپس امام علیه السّلام فرمودند: هنگامى که جبرئیل و فرشتگان دیگر براى هلاکت قوم لوط نزد آن جناب آمدند، قوم آن حضرت آگاه شده و به قصد عمل زشتى که در آن سابقه داشتند به سرعت به درگاه او وارد شدند، لوط ایستاد و دست بر درب منزل نهاد و آنها را سوگند داد و گفت: از خدا بترسید و مرا در میان میهمانانم سر افکنده نکنید.

آنها گفتند: مگر ما تو را نهى نکرده و از پذیرفتن میهمان بازنداشتیم. لوط دختران خود را بر ایشان عرضه کرد و پیشنهاد نمود که به جاى آن عمل ناروا با ایشان ازدواج کنید. آنها گفتند: ما را رغبت و میلى به آنها دختران نیست و تو به خوبى مى‌‏دانى که مقصود ما چیست. حضرت لوط علیه السّلام فرمود: آیا در میان شما یک مرد خیر خواه رشید خداپرست نمى‏‌باشد؟

امام علیه السّلام فرمود: آنها ابا و امتناع نمودند. لوط علیه السّلام فرمود: اى کاش مرا بر منع شما اقتدارى بود یا آنکه چون قدرت ندارم از شرّ شما به رکن محکمى پناه خواهم برد. حضرت فرمود: جبرئیل به ایشان مى‌‏نگریست و پس از کلام لوط گفت: کاش مى‌‏دانست چه اقتدار و نیرویى دارد، سپس جبرئیل لوط را خواند و آن حضرت نزد وى رفت، در همین هنگام آن قوم درب را گشوده و داخل خانه شدند، جبرئیل با دست به ایشان اشاره کرد در جا نابینا شدند، پس وقتى خواستند از منزل برگردند چون درب منزل را نمى‏‌دیدند با دست دیوار را مسّ مى‏‌کردند تا درب را پیدا کرده و از آن خارج شوند، و فرشتگان به خدا سوگند مى‌‏خوردند که اگر صبح بدمد یک نفر از قوم لوط را باقى نمى‌‏گذاریم.

امام علیه السّلام فرمودند: وقتى جبرئیل به لوط گفت ما فرستادگان پروردگارت هستیم. لوط به جبرئیل فرمود: اى جبرئیل در عذاب این قوم شتاب کن. جبرئیل گفت: آرى. لوط علیه السّلام فرمود: اى جبرئیل در عذاب ایشان تعجیل کن. جبرئیل گفت: وعده ایشان طلوع صبح است، آیا صبح نزدیک نیست؟!

سپس جبرئیل گفت: اى لوط خود و فرزندانت از این قریه بیرون روید تا به فلان مکان برسید. لوط فرمود: اى جبرئیل الاغ‏هاى سوارى من نحیف و ناتوان هستند و نمى ‏توانند ما را به سرعت از این قریه به فلان موضع ببرند. جبرئیل گفت: وقت را مغتنم شمرده و زود از اینجا بیرون روید.

لوط با همراهانش از قریه بیرون رفتند، زمان مى‌‏گذشت تا سحر فرا رسید، جبرئیل در این هنگام به قریه ستمگران فرود آمد و بالش را زیر قریه برد تا آن را از بیخ کند و بلند نمود و سپس شهر را بر اهلش واژگون ساخت و دیوارهاى شهر را با سنگ‏هایى از گل سخت شده هدف اصابت قرار داد، همسر لوط صداى مهیب و هولناکى شنیده و به واسطه آن هلاک شد.[۱۰]

ب. در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است که آن حضرت فرمود: خداوند متعال براى نابود کردن قوم لوط چهار فرشته با نام هاى جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و کروبیل برانگیخت. آنها در حالى که عمامه بر سر داشتند بر ابراهیم گذر کردند و بر او درود فرستادند.

ابراهیم آنها را نشناخت ولى نمود نیکویى در ایشان یافت، لذا پیش خود چنین گفت: خدمت به ایشان را جز من شایسته نیست. حضرت ابراهیم میهمان دوست بود، پس گوساله فربهى براى آنها بریان کرد تا بپخت و آن را پیش روى ایشان نهاد. پس چون گوساله را در برابر آنها گذاشت دید که دست آنها به گوساله نمى رسد. پس آنها را ناشناس تشخیص داد و از آنها هراسى در دلش افتاد. جبرئیل که چنین دید عمامه از چهره برگرفت و ابراهیم او را به جاى آورد و گفت: تو همویى؟ جبرئیل گفت: آرى.

در این وقت ساره همسر ابراهیم از پیش آنها گذشت و جبرئیل او را به آمدن اسحاق بشارت داد و از پى اسحاق هم به یعقوب نویدش داد. در این هنگام ساره همان سخنى را که خداوند عزوجل از او نقل کرده گفت (سوره هود، آیه ۷۲)، و آنها هم همان پاسخى را بدو دادند که در قرآن آمده (سوره هود، آیه ۷۳).

ابراهیم به آنها گفت: براى چه آمده اید؟ فرشتگان گفتند: براى نابود کردن قوم لوط آمده ایم. ابراهیم گفت: اگر در میان آنها صد مؤمن یافت شود باز هم آنها را نابود خواهید کرد؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر پنجاه نفر باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر سى تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر بیست تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر ده تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر، ابراهیم گفت: اگر پنج تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر یک تن باشد چه؟ جبرئیل گفت: خیر.

در این هنگام ابراهیم گفت: لوط که در میان آنهاست؟ فرشتگان در پاسخ گفتند: ما بدان کس که در میان آنهاست داناتریم. ما او و خاندانش را رهایى بخشیم مگر زنش را که از ماندگان است. آنها سپس رفتند.[۱۱]

پانویس

  1. ترجمه مفردات (خسروى حسینى سید غلامرضا)، ج۴، ص۱۷۱.
  2. تفسیر اثنا عشری (حسینى شاه عبدالعظیمى حسین بن احمد)، ج۴، ص۱۲۷.
  3. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۱۷۶.
  4. قصص الأنبیاء (قصص قرآن) (فاطمه مشایخ)، ص۲۱۱.
  5. تاریخ طبری، ج۱، ص۲۴۲.
  6. مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج‏۱، ص۴۵۵.
  7. ترجمه المیزان، (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج۱۰، ص۵۳۱.
  8. ترجمه المیزان (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج۱۰، ص۵۲۸.
  9. ترجمه المیزان (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج۱۰، ص۵۲۷.
  10. علل الشرائع، ترجمه ذهنى تهرانى، ج‏۲، ص۷۵۷ تا ۷۵۹
  11. بهشت کافى/ترجمه روضه کافى (حمیدرضا آژیر)، ص۳۷۵.

منابع

  • ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، سید غلامرضا خسروى حسینى؛ تهران: مرتضوى، دوم، ۱۳۷۵ ش.
  • تفسیر اثنا عشری، حسینى شاه عبدالعظیمى حسین بن احمد؛ تهران: انتشارات میقات، اول، ۱۳۶۳ ش.
  • ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش.
  • ترجمه مجمع البیان، مترجمان، تهران: فراهانى، اول، ۱۳۶۰ ش.
  • قصص الأنبیاء؛ فاطمه مشایخ، تهران: انتشارات فرحان، اول، ۱۳۸۱ ش.
  • ترجمه و تفسیر رهنما؛ زین العابدین رهنما، تهران: انتشارات کیهان، ۱۳۴۶ ش.
  • بهشت کافى ترجمه روضه کافى؛ حمیدرضا آژیر، قم: انتشارات سرور، اول، ۱۳۸۱ ش.

مطالب مرتبط

پیامبران
پیامبران اولوالعزم
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم
سایر پیامبران
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون


قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن