حضرت شعیب علیه السلام: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
||
(۱۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | {{ | + | {{خوب}} |
+ | '''حضرت شُعَیب علیه السلام''' سومین پیامبر عرب است که بر [[اصحاب مدین|مَدین]] مبعوث شد و نام او در [[قرآن کریم]] یازده بار آمده است. قوم حضرت شعیب [[بت پرستی|بت پرست]] بودند و نیز کم فروشی می کردند. شعیب نبی سعی بسیاری برای هدایت قوم خویش نمود اما به جز عده معدودی [[ایمان]] نیاوردند و سرانجام قوم او به سبب کردارشان به [[عذاب]] الهی دچار شدند. | ||
− | + | طبق آیات قرآن، هنگامی که [[حضرت موسی]] علیه السلام از [[مصر]] فرار کرد، به مدین رفت و به حضور شعیب رسید. حضرت شعیب یکی از دختران خود را به [[ازدواج]] حضرت موسی در آورد و در مقابل، حضرت موسی ده سال برای حضرت شعیب کار کرد. | |
− | == نسب حضرت شعیب | + | ==نام و نسب حضرت شعیب== |
+ | در نسب آن حضرت اختلاف است: بعضى گفته اند: شعیب فرزند «نوبه» (نویب) فرزند «مدین» فرزند [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام است؛ زیرا ابراهیم پس از [[ساره]] همسری از کنعانیان گرفت و مدین از این همسر است. بعضى گفته اند: شعیب پسر «میکیل» پسر «سیحب» پسر ابراهیم علیه السلام است، و مادر میکیل دختر [[لوط|حضرت لوط]] علیه السلام بود. | ||
− | + | بعضى نیز گفته اند: اسم آن حضرت «یثرون» است و فرزند «صیقون» فرزند «عنقا» فرزند «ثابت» فرزند «مدین» فرزند ابراهیم علیه السلام است؛ بعضى گفته اند: او از اولاد ابراهیم علیه السلام نبوده است بلکه از اولاد کسى بود که [[ایمان]] به ابراهیم آورده بود.<ref> حیوة القلوب، علامه مجلسی، ج۱، ص۵۶۹.</ref> | |
− | + | ==قوم حضرت شعیب== | |
+ | حضرت شعیب در [[قرآن|قرآن کریم]]، به عنوان پیامبر مبعوث شده به شهر «مَدین» با تعبیر «{{متن قرآن|وَإِلَىٰ مَدْینَ أَخَاهُمْ شُعَیبًا}}» معرفی شده است؛ مانند [[آیه 85 سوره اعراف|آیه ۸۵ سوره اعراف]] و [[آیه 36 سوره عنکبوت|آیه ۳۶ سوره عنکبوت]]. نام کنونى مدین را «معان» و موقعیت جغرافیایى آن را میان [[مدینه]] و [[شام]]، مقابل سرزمین [[تبوک]] در ساحل دریاى سرخ (قُلْزُم) گفتهاند. برخى امتداد آن را از شرق خلیج عقبه تا جنوب شرقى سینا دانستهاند.<ref>دایرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص۴۶۰</ref> | ||
+ | در آیات ۱۷۶ تا ۱۸۹ [[سوره شعراء]] ({{متن قرآن|کذَّبَ أَصْحَابُ الْأَیکةِ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَیبٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّی لَکمْ رَسُولٌ أَمِینٌ ...}}) قوم حضرت شعیب با تعبیر [[اصحاب ایکه]] نام برده شده است که به [[انذار|انذارهای]] حضرت شعیب به عنوان پیامبر آنان توجه نمی کردند و به همین خاطر گرفتار [[عذاب]] الهی شدند. برخی از مفسرین عنوان اصحاب ایکه را تعبیر دیگری برای [[اصحاب مدین|اصحاب مدین]] دانسته اند. ابن کثیر نویسنده کتاب «قصص الانبیاء» معتقد است اشتراک اهل مدین و اصحاب ایکه در صفت کمفروشى، شاهدى بر این است که آنان یک امت بودند و با چند گونه عذاب نابود شدند.<ref> ابن کثیر، قصصالانبیاء، ص ۱۷۸.</ref> برخی دیگر ذکر اصحاب ایکه در کنار [[قوم نوح]]، [[قوم عاد]]، [[فرعون]]، [[قوم ثمود]] و [[قوم لوط]] در دو [[سوره ص]] و [[سوره ق]]، بدون آن که در اینجا نامى از اهل مدین برده شود و در مقابل، ذکر اهل مدین در کنار همین پیامبران در دو [[سوره اعراف]] و [[سوره هود]]، بدون آن که از اصحاب ایکه یاد شود، را شاهدى بر یکى بودن اهل مدین و اصحاب ایکه دانستهاند.<ref>دایرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص۳۸۹</ref> | ||
− | + | اما نظر دیگر این است که اصحاب ایکه غیر از اصحاب مدین بوده است و حضرت شعیب از مردم مدین بود و با اصحاب ایکه بیگانه بود، چرا که در مورد اصحاب مدین آمده است: «{{متن قرآن|وَإِلَى مَدْینَ أَخَاهُمْ شُعَیبًا}}» و شعیب را برادر اهل مدین خوانده اما در مورد اصحاب ایکه آمده: «{{متن قرآن|إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیبٌ}}»؛ و او را برادر اصحاب ایکه نگفته است.<ref>تفسیر شریف لاهیجى، ج۳، ص۳۹۳</ref> دلیل دیگری که برای دوگانه دانستن اصحاب مدین و اصحاب ایکه آورده شده آن است که قرآن کیفر اصحاب ایکه را عذاب «یوم الظُلّه» معرفى کرده؛ اما عذاب اهل مدین «رَجْفه» و «صَیْحه» بیان شده است. و نیز گفته شده شعیبِ پیامبر ابتدا به سوى قوم خودش (اصحاب مدین) مبعوث شد و پس از نابودى آنان رسالت هدایت اصحاب ایکه را بر عهده گرفت.<ref>مع الانبیاء فی القرآن الکریم، عفیف عبدالفتاح.</ref> | |
+ | ==رفتار مردم مدین با شعیب== | ||
− | + | چنانکه گفته شد، حضرت شعیب علیه السلام از اهل مدین بوده و قوم این پیغمبر یعنى «[[اصحاب مدین|اصحاب مدین]]»، مردمى برخوردار از نعمت هاى الهى بودند، امنیت و رفاه و ارزانى قیمتها و فراوانى نعمت داشتند؛ ولى [[بت پرستی|بت پرست]] بودند و [[فساد]] در بینشان شیوع یافت، مخصوصا کم فروشى و نقص در ترازو و قپان. | |
− | آن جناب | + | لذا خداى تعالى «شعیب» را به سوى آنها مبعوث کرد و دستور داد تا مردم را از پرستش بت ها و از فساد در زمین و نقص کیل ها و میزان ها نهى کند و آن جناب مردم را بدان چه مامور شده بود دعوت کرد، اندرزشان داد، انذارشان کرد، بشارتشان داد، و مصایبى که به [[قوم نوح]]، [[قوم هود]]، [[قوم صالح]] و [[قوم لوط]] رسیده بود به یادشان آورد، و در احتجاج علیه کارهاى زشتشان و در موعظه و اندرزشان سعى بلیغ کرد، اما جز بیشتر شدن طغیان و [[کفر|کفر]] و فسوق در آنان نتیجه اى نگرفت. |
− | + | مردم مدین به جز چند نفر به وى [[ایمان]] نیاوردند بلکه در عوض شروع به اذیت او و [[مسخره]] کردن و تهدیدش نموده، مردم دیگر را از پیروى آن جناب برحذر داشتند، بر سر هر راهى که به جناب شعیب منتهى مى شد مى نشستند و رهگذران را از این که نزد شعیب بروند مى ترساندند و کسانى که به وى [[ایمان|ایمان]] آورده بودند را از راه خدا منع مى کردند و راه خدا را کج و معوج نشان مى دادند و مى خواستند هر چه بیشتر این راه را زننده در نظرها جلوه دهند. و سپس شروع کردند به [[تهمت]] زدن، گاهى او را ساحر خواندند و زمانى کذّابش معرفى کردند و خود آن جناب را تهدید کردند که اگر دست از دعوتت برندارى سنگسارت خواهیم کرد و بار دیگر او و گروندگان به او را تهدید کردند که از شهر بیرونتان مى کنیم مگر این که به کیش بت پرستى ما برگردید. | |
− | و | + | آنها به این رفتار خود همچنان ادامه دادند تا آن که آن حضرت از ایمان آوردنشان به کلى مایوس گردید و به ناچار رهایشان کرده به حال خودشان واگذار نمود. و در آخر [[دعا]] کرد و از خداى تعالى درخواست فتح نموده، عرضه داشت: {{متن قرآن|«رَبَّنَا افْتَحْ بَینَنا وَ بَینَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیرُ الْفاتِحِینَ»}}. ([[سوره اعراف]]، آیه ۸۹) |
− | + | به دنبال این دعا خداى تعالى «عذاب یوم الظله» را نازل کرد، روزى که ابر سیاه همه جا را تاریک کرد و بارانى سیل آسا ببارید، اهل مدین آن جناب را مسخره مى کردند که اگر از راستگویانى، قطعه اى از طاق آسمان را بر سر ما ساقط کن، پس [[صیحه آسمانی]] آنها را بگرفت. در نتیجه در خانه هایشان صبح کردند در حالى که به زانو درآمده و مرده بودند و خداى تعالى شعیب و مؤمنین به وى را نجات داد. پس شعیب پشت به آن قوم مرده کرده، گفت: چقدر در ابلاغ [[رسالت]] پروردگارم به شما کوشیدم و چقدر نصیحتتان کردم، حالا چگونه مى توانم درباره سرنوشت شوم مردمى کافر اندوهناک باشم.<ref> المیزان، ترجمه موسوى همدانى سید محمد باقر، ج۱۰، ص۵۶۵.</ref> | |
− | + | ==داستان موسی و شعیب== | |
+ | حضرت شعیب با [[حضرت موسی علیه السلام|موسى بن عمران]] علیه السلام معاصر بوده است. مطابق با آیات ۲۲ تا ۲۹ [[سوره قصص]] هنگامی که حضرت موسی علیه السلام از [[مصر]] فرار نمود به مدین فرار رفت. در مدین او به [[دختران حضرت شعیب]] برخورد نمود که در نزدیکی چاهی گوسفندان خود را نگه داشته و منتظر بودند. موسی به کنار آن دو آمد و گفت: کار شما چیست؟ آنها گفتند: ما منتظریم تا چوپانها همگى حیوانات خویش را آب دهند و خارج شوند تا بتوانیم گوسفندان خود را سیراب کنیم. پدر ما پیر است و ما مجبوریم خودمان کار کنیم. حضرت موسى علیه السلام که حال آنان را دید با موافقت آن دو گوسفندانشان را سیراب کرد. | ||
− | و | + | دختران شعیب به نزد پدر بازگشتند و جریان را براى او بازگو کردند. آنگاه حضرت شعیب علیه السلام دستور داد که یکی از دخترانش برگردد و حضرت موسى علیه السلام را به حضورش بیاورد تا پاداش کارش را به وى بدهد. حضرت موسى علیه السلام به خانه شعیب آمد و داستان زندگی خود را برای شعیب تعریف نمود. شعیب به او اطمینان داد که از دست قوم ظالم نجات پیدا کرده است و او را گرامی داشت و به او پیشنهاد داد که یکی از دخترانش را به [[ازدواج]] او در آورد به این شرط که مدت هشت یا ده سال برای شعیب کار کند. موسی پیشنهاد او را پذیرفت و ده سال در مدین و در کنار حضرت شعیب زندگی کرد و پس از آن با خانواده اش از مدین به طرف [[مصر]] رهسپار شد. |
− | + | ==حضرت شعیب در روایات== | |
− | + | *از [[امام سجاد]] علیه السلام نقل شده که فرمودند: اولین کسى که ترازو و پیمانه را بکار برد شعیب نبى علیه السلام بود که آن را با دست خود ساخت و مردم هم به وسیله ترازو معاملات خود را انجام مى دادند، اما به تدریج با [[وسوسه]] [[شیطان]] شروع به کم فروشى و نقص پیمانه کردند، و وقتى اندرزهاى شعیب را نادیده گرفتند، زلزله اى سرزمین آنها را فراگرفت و همگى [[عذاب]] شدند.<ref> قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، فاطمه مشایخ، ص۳۲۴.</ref> | |
− | در | + | *[[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله در حدیثی می فرمایند: حضرت شعیب علیه السلام به واسطه محبت و شوق و دوستى با خدا آن قدر گریست که دو چشم او کور شد، خدا دیده او را بینا فرمود، و همچنین تا سه مرتبه، در مرتبه چهارم [[وحى]] الهى رسید که یا شعیب تا کى می گریى و تا چند چنین خواهى بود (و مقصود تو از این گریه چیست؟) اگر گریه تو از خوف [[جهنم]] است من تو را از آن ایمن گردانیدم، و اگر از شوق [[بهشت]] است آن را به تو عطا نمودم، عرض کرد: الهى و سیدى تو می دانى گریه من براى ترس از جهنم و شوق بهشت نیست. بلکه دل من به محبت تو بسته شده است و گریه دوستى و محبت است که چشم مرا نابینا کرد، وحى رسید حال که گریه تو از این راهست بزودى پیغمبر و کلیم خود موسى بن عمران را به خدمتکارى تو بفرستم که تا ده سال خدمت (و شبانى) کند.<ref> ارشاد القلوب، ترجمه مسترحمى، ج۲، ص۲۱۹.</ref> |
+ | ==وفات و مدفن== | ||
+ | در چگونگی وفات و محل دفن حضرت شعیب بین تاریخ نویسان اختلاف نظر وجود دارد: | ||
− | از | + | برخی گویند وقتی حضرت موسی با دختر شعیب نبی ازدواج کرد، حضرت شعیب از مدین خارج شده و به مکه رفت و در همانجا در سن ۱۴۰ سالگی وفات یافت و در مسجد الحرام اطراف حجر الأسود دفن شدهاند.<ref>عبد الرحمن ابن جوزى، المنتظم، ج ۱، ص ۳۲۶، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.</ref> |
− | + | طبق نقل دیگر، حضرت شعیب در سرزمین حطّین یکی از روستاهای [[شام]] بین طبریه و عکا واقع در [[فلسطین]] دفن شده است که قبر دخترش صفورا نیز در همانجاست.<ref>الأعلام، ج ۳، ص ۱۶۵ – ۱۶۶؛ المنتظم، ج ۱۶، ص ۲۰۹.</ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
+ | ==پانویس== | ||
+ | <references /> | ||
− | + | ==منابع== | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | ==منابع | ||
− | + | *المیزان، طباطبائی، ترجمه موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، ۱۳۷۴ ش. | |
+ | *حیوة القلوب، علامه مجلسى، قم: سرور، ۱۳۸۴ ش. | ||
+ | *قصص الأنبیاء، فاطمه مشایخ، تهران: انتشارات فرحان، ۱۳۸۱ ش. | ||
+ | *ارشاد القلوب، دیلمی، ترجمه سید هدایت الله مسترحمى؛ تهران، مصطفوى، ۱۳۴۹ ش. | ||
+ | *مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دایرة المعارف قرآن کریم، بوستان کتاب قم، ۱۳۸۲ ش. | ||
− | + | == مطالب مرتبط == | |
− | + | * [[اَصحاب مَديَن|اصحاب مدين]] | |
+ | * [[اصحاب ایکه]] | ||
+ | * [[دختران حضرت شعیب]] | ||
+ | {{پیامبران}} | ||
+ | {{قرآن}} | ||
− | |||
[[رده:قصههای قرآنی]] | [[رده:قصههای قرآنی]] | ||
[[رده:پیامبران]] | [[رده:پیامبران]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۳۱
حضرت شُعَیب علیه السلام سومین پیامبر عرب است که بر مَدین مبعوث شد و نام او در قرآن کریم یازده بار آمده است. قوم حضرت شعیب بت پرست بودند و نیز کم فروشی می کردند. شعیب نبی سعی بسیاری برای هدایت قوم خویش نمود اما به جز عده معدودی ایمان نیاوردند و سرانجام قوم او به سبب کردارشان به عذاب الهی دچار شدند.
طبق آیات قرآن، هنگامی که حضرت موسی علیه السلام از مصر فرار کرد، به مدین رفت و به حضور شعیب رسید. حضرت شعیب یکی از دختران خود را به ازدواج حضرت موسی در آورد و در مقابل، حضرت موسی ده سال برای حضرت شعیب کار کرد.
محتویات
نام و نسب حضرت شعیب
در نسب آن حضرت اختلاف است: بعضى گفته اند: شعیب فرزند «نوبه» (نویب) فرزند «مدین» فرزند حضرت ابراهیم علیه السلام است؛ زیرا ابراهیم پس از ساره همسری از کنعانیان گرفت و مدین از این همسر است. بعضى گفته اند: شعیب پسر «میکیل» پسر «سیحب» پسر ابراهیم علیه السلام است، و مادر میکیل دختر حضرت لوط علیه السلام بود.
بعضى نیز گفته اند: اسم آن حضرت «یثرون» است و فرزند «صیقون» فرزند «عنقا» فرزند «ثابت» فرزند «مدین» فرزند ابراهیم علیه السلام است؛ بعضى گفته اند: او از اولاد ابراهیم علیه السلام نبوده است بلکه از اولاد کسى بود که ایمان به ابراهیم آورده بود.[۱]
قوم حضرت شعیب
حضرت شعیب در قرآن کریم، به عنوان پیامبر مبعوث شده به شهر «مَدین» با تعبیر «وَإِلَىٰ مَدْینَ أَخَاهُمْ شُعَیبًا» معرفی شده است؛ مانند آیه ۸۵ سوره اعراف و آیه ۳۶ سوره عنکبوت. نام کنونى مدین را «معان» و موقعیت جغرافیایى آن را میان مدینه و شام، مقابل سرزمین تبوک در ساحل دریاى سرخ (قُلْزُم) گفتهاند. برخى امتداد آن را از شرق خلیج عقبه تا جنوب شرقى سینا دانستهاند.[۲]
در آیات ۱۷۶ تا ۱۸۹ سوره شعراء (کذَّبَ أَصْحَابُ الْأَیکةِ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَیبٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّی لَکمْ رَسُولٌ أَمِینٌ ...) قوم حضرت شعیب با تعبیر اصحاب ایکه نام برده شده است که به انذارهای حضرت شعیب به عنوان پیامبر آنان توجه نمی کردند و به همین خاطر گرفتار عذاب الهی شدند. برخی از مفسرین عنوان اصحاب ایکه را تعبیر دیگری برای اصحاب مدین دانسته اند. ابن کثیر نویسنده کتاب «قصص الانبیاء» معتقد است اشتراک اهل مدین و اصحاب ایکه در صفت کمفروشى، شاهدى بر این است که آنان یک امت بودند و با چند گونه عذاب نابود شدند.[۳] برخی دیگر ذکر اصحاب ایکه در کنار قوم نوح، قوم عاد، فرعون، قوم ثمود و قوم لوط در دو سوره ص و سوره ق، بدون آن که در اینجا نامى از اهل مدین برده شود و در مقابل، ذکر اهل مدین در کنار همین پیامبران در دو سوره اعراف و سوره هود، بدون آن که از اصحاب ایکه یاد شود، را شاهدى بر یکى بودن اهل مدین و اصحاب ایکه دانستهاند.[۴]
اما نظر دیگر این است که اصحاب ایکه غیر از اصحاب مدین بوده است و حضرت شعیب از مردم مدین بود و با اصحاب ایکه بیگانه بود، چرا که در مورد اصحاب مدین آمده است: «وَإِلَى مَدْینَ أَخَاهُمْ شُعَیبًا» و شعیب را برادر اهل مدین خوانده اما در مورد اصحاب ایکه آمده: «إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیبٌ»؛ و او را برادر اصحاب ایکه نگفته است.[۵] دلیل دیگری که برای دوگانه دانستن اصحاب مدین و اصحاب ایکه آورده شده آن است که قرآن کیفر اصحاب ایکه را عذاب «یوم الظُلّه» معرفى کرده؛ اما عذاب اهل مدین «رَجْفه» و «صَیْحه» بیان شده است. و نیز گفته شده شعیبِ پیامبر ابتدا به سوى قوم خودش (اصحاب مدین) مبعوث شد و پس از نابودى آنان رسالت هدایت اصحاب ایکه را بر عهده گرفت.[۶]
رفتار مردم مدین با شعیب
چنانکه گفته شد، حضرت شعیب علیه السلام از اهل مدین بوده و قوم این پیغمبر یعنى «اصحاب مدین»، مردمى برخوردار از نعمت هاى الهى بودند، امنیت و رفاه و ارزانى قیمتها و فراوانى نعمت داشتند؛ ولى بت پرست بودند و فساد در بینشان شیوع یافت، مخصوصا کم فروشى و نقص در ترازو و قپان.
لذا خداى تعالى «شعیب» را به سوى آنها مبعوث کرد و دستور داد تا مردم را از پرستش بت ها و از فساد در زمین و نقص کیل ها و میزان ها نهى کند و آن جناب مردم را بدان چه مامور شده بود دعوت کرد، اندرزشان داد، انذارشان کرد، بشارتشان داد، و مصایبى که به قوم نوح، قوم هود، قوم صالح و قوم لوط رسیده بود به یادشان آورد، و در احتجاج علیه کارهاى زشتشان و در موعظه و اندرزشان سعى بلیغ کرد، اما جز بیشتر شدن طغیان و کفر و فسوق در آنان نتیجه اى نگرفت.
مردم مدین به جز چند نفر به وى ایمان نیاوردند بلکه در عوض شروع به اذیت او و مسخره کردن و تهدیدش نموده، مردم دیگر را از پیروى آن جناب برحذر داشتند، بر سر هر راهى که به جناب شعیب منتهى مى شد مى نشستند و رهگذران را از این که نزد شعیب بروند مى ترساندند و کسانى که به وى ایمان آورده بودند را از راه خدا منع مى کردند و راه خدا را کج و معوج نشان مى دادند و مى خواستند هر چه بیشتر این راه را زننده در نظرها جلوه دهند. و سپس شروع کردند به تهمت زدن، گاهى او را ساحر خواندند و زمانى کذّابش معرفى کردند و خود آن جناب را تهدید کردند که اگر دست از دعوتت برندارى سنگسارت خواهیم کرد و بار دیگر او و گروندگان به او را تهدید کردند که از شهر بیرونتان مى کنیم مگر این که به کیش بت پرستى ما برگردید.
آنها به این رفتار خود همچنان ادامه دادند تا آن که آن حضرت از ایمان آوردنشان به کلى مایوس گردید و به ناچار رهایشان کرده به حال خودشان واگذار نمود. و در آخر دعا کرد و از خداى تعالى درخواست فتح نموده، عرضه داشت: «رَبَّنَا افْتَحْ بَینَنا وَ بَینَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیرُ الْفاتِحِینَ». (سوره اعراف، آیه ۸۹)
به دنبال این دعا خداى تعالى «عذاب یوم الظله» را نازل کرد، روزى که ابر سیاه همه جا را تاریک کرد و بارانى سیل آسا ببارید، اهل مدین آن جناب را مسخره مى کردند که اگر از راستگویانى، قطعه اى از طاق آسمان را بر سر ما ساقط کن، پس صیحه آسمانی آنها را بگرفت. در نتیجه در خانه هایشان صبح کردند در حالى که به زانو درآمده و مرده بودند و خداى تعالى شعیب و مؤمنین به وى را نجات داد. پس شعیب پشت به آن قوم مرده کرده، گفت: چقدر در ابلاغ رسالت پروردگارم به شما کوشیدم و چقدر نصیحتتان کردم، حالا چگونه مى توانم درباره سرنوشت شوم مردمى کافر اندوهناک باشم.[۷]
داستان موسی و شعیب
حضرت شعیب با موسى بن عمران علیه السلام معاصر بوده است. مطابق با آیات ۲۲ تا ۲۹ سوره قصص هنگامی که حضرت موسی علیه السلام از مصر فرار نمود به مدین فرار رفت. در مدین او به دختران حضرت شعیب برخورد نمود که در نزدیکی چاهی گوسفندان خود را نگه داشته و منتظر بودند. موسی به کنار آن دو آمد و گفت: کار شما چیست؟ آنها گفتند: ما منتظریم تا چوپانها همگى حیوانات خویش را آب دهند و خارج شوند تا بتوانیم گوسفندان خود را سیراب کنیم. پدر ما پیر است و ما مجبوریم خودمان کار کنیم. حضرت موسى علیه السلام که حال آنان را دید با موافقت آن دو گوسفندانشان را سیراب کرد.
دختران شعیب به نزد پدر بازگشتند و جریان را براى او بازگو کردند. آنگاه حضرت شعیب علیه السلام دستور داد که یکی از دخترانش برگردد و حضرت موسى علیه السلام را به حضورش بیاورد تا پاداش کارش را به وى بدهد. حضرت موسى علیه السلام به خانه شعیب آمد و داستان زندگی خود را برای شعیب تعریف نمود. شعیب به او اطمینان داد که از دست قوم ظالم نجات پیدا کرده است و او را گرامی داشت و به او پیشنهاد داد که یکی از دخترانش را به ازدواج او در آورد به این شرط که مدت هشت یا ده سال برای شعیب کار کند. موسی پیشنهاد او را پذیرفت و ده سال در مدین و در کنار حضرت شعیب زندگی کرد و پس از آن با خانواده اش از مدین به طرف مصر رهسپار شد.
حضرت شعیب در روایات
- از امام سجاد علیه السلام نقل شده که فرمودند: اولین کسى که ترازو و پیمانه را بکار برد شعیب نبى علیه السلام بود که آن را با دست خود ساخت و مردم هم به وسیله ترازو معاملات خود را انجام مى دادند، اما به تدریج با وسوسه شیطان شروع به کم فروشى و نقص پیمانه کردند، و وقتى اندرزهاى شعیب را نادیده گرفتند، زلزله اى سرزمین آنها را فراگرفت و همگى عذاب شدند.[۸]
- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی می فرمایند: حضرت شعیب علیه السلام به واسطه محبت و شوق و دوستى با خدا آن قدر گریست که دو چشم او کور شد، خدا دیده او را بینا فرمود، و همچنین تا سه مرتبه، در مرتبه چهارم وحى الهى رسید که یا شعیب تا کى می گریى و تا چند چنین خواهى بود (و مقصود تو از این گریه چیست؟) اگر گریه تو از خوف جهنم است من تو را از آن ایمن گردانیدم، و اگر از شوق بهشت است آن را به تو عطا نمودم، عرض کرد: الهى و سیدى تو می دانى گریه من براى ترس از جهنم و شوق بهشت نیست. بلکه دل من به محبت تو بسته شده است و گریه دوستى و محبت است که چشم مرا نابینا کرد، وحى رسید حال که گریه تو از این راهست بزودى پیغمبر و کلیم خود موسى بن عمران را به خدمتکارى تو بفرستم که تا ده سال خدمت (و شبانى) کند.[۹]
وفات و مدفن
در چگونگی وفات و محل دفن حضرت شعیب بین تاریخ نویسان اختلاف نظر وجود دارد:
برخی گویند وقتی حضرت موسی با دختر شعیب نبی ازدواج کرد، حضرت شعیب از مدین خارج شده و به مکه رفت و در همانجا در سن ۱۴۰ سالگی وفات یافت و در مسجد الحرام اطراف حجر الأسود دفن شدهاند.[۱۰]
طبق نقل دیگر، حضرت شعیب در سرزمین حطّین یکی از روستاهای شام بین طبریه و عکا واقع در فلسطین دفن شده است که قبر دخترش صفورا نیز در همانجاست.[۱۱]
پانویس
- ↑ حیوة القلوب، علامه مجلسی، ج۱، ص۵۶۹.
- ↑ دایرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص۴۶۰
- ↑ ابن کثیر، قصصالانبیاء، ص ۱۷۸.
- ↑ دایرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص۳۸۹
- ↑ تفسیر شریف لاهیجى، ج۳، ص۳۹۳
- ↑ مع الانبیاء فی القرآن الکریم، عفیف عبدالفتاح.
- ↑ المیزان، ترجمه موسوى همدانى سید محمد باقر، ج۱۰، ص۵۶۵.
- ↑ قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، فاطمه مشایخ، ص۳۲۴.
- ↑ ارشاد القلوب، ترجمه مسترحمى، ج۲، ص۲۱۹.
- ↑ عبد الرحمن ابن جوزى، المنتظم، ج ۱، ص ۳۲۶، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- ↑ الأعلام، ج ۳، ص ۱۶۵ – ۱۶۶؛ المنتظم، ج ۱۶، ص ۲۰۹.
منابع
- المیزان، طباطبائی، ترجمه موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، ۱۳۷۴ ش.
- حیوة القلوب، علامه مجلسى، قم: سرور، ۱۳۸۴ ش.
- قصص الأنبیاء، فاطمه مشایخ، تهران: انتشارات فرحان، ۱۳۸۱ ش.
- ارشاد القلوب، دیلمی، ترجمه سید هدایت الله مسترحمى؛ تهران، مصطفوى، ۱۳۴۹ ش.
- مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دایرة المعارف قرآن کریم، بوستان کتاب قم، ۱۳۸۲ ش.
مطالب مرتبط
پیامبران |
پیامبران اولوالعزم |
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم |
سایر پیامبران |
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون |