حضرت موسی علیه السلام
حضرت موسى علیه السلام یکی از پیامبران قوم بنی اسرائیل است که چند نسل پس از حضرت یعقوب علیه السلام نیای بزرگ بنى اسرائیل به هدایت و رهبری آنها مبعوث شد. او پیامبری صاحب شریعت بود و کتاب آسمانی او که «تورات» نام دارد منبع احکام شریعت یهود است. موسی قوم بنیاسرائیل را که پیش از این در زمان پیامبری حضرت یوسف علیه السلام در مصر ساکن شده و بعدها توسط سلاطین مصر به خدمت گرفته شده بودند، از دست فرعون نجات داده و از مصر خارج نمود. قرآن کریم حضرت موسى را یکی از پیامبران اولوالعزم معرفی نموده و نام او و داستانهایش را بارها ذکر کرده است.
محتویات
نام و نسب
مشهور آن است که «موسی» صورت عربی لغت عبری «موشه» است که معنای آن «از آب گرفته شده» می باشد. در آیه دهم از باب دوم سفر خروج تورات آمده است که می گوید: «و چون طفل نمو کرد (دایه) وى را نزد دختر فرعون برد و او را بمنزله پسر شد و وى را موسى نام نهاد زیرا گفت: او را از آب کشیدم».
وجه دیگر را ابن عباس گفته است: جهت تسمیه طفل، به موسى این است که میان درخت و آب افتاده بوده و آب در زبان قبطى (مو) و درخت (سا) است.[۱] اما سید عبدالحجت بلاغی با استناد به اینکه در زمان حضرت موسی، دیگرانی هم به این اسم گزارش شدهاند، در این وجه تسمیه تردید وارد کرده است.[۲]
حضرت موسی علیه السلام از نسل حضرت یعقوب و تبار بنى اسرائیل بود. جمعى از مفسران و مورخان ذکر کردهاند که: حضرت موسى پسر عمران پسر یصهر پسر قاهث پسر لاوى پسر یعقوب علیه السلام است و هارون برادر او بود از مادر و پدر و در اسم مادر ایشان اختلاف کرده اند: بعضى گفته اند «نحیب» بود و بعضى گفته اند «افاحیه» بود و بعضى «بوخایید» گفته اند، و مشهور قول اخیر است.[۳]
حضرت موسی در قرآن
نام حضرت موسى علیه السلام در قرآن کریم، ۱۳۶ مرتبه آمده و فرازهاى برجسته زندگانى و دعوت حضرت موسی در ۳۶ سوره قرآن و در قالب حدود ۴۲۰ آیه بیان شده است. این مطلب نشان مى دهد، که قرآن به عنوان کتاب کامل دعوت و انسان سازى و جامعه سازى به زندگى حضرت موسى توجه زیادى داشته است.
آیات مرتبط با حضرت موسی
در آیات زیر نام حضرت موسی علیه السلام یا داستانی مرتبط با آن حضرت در آنها ذکر شده است:
سوره بقره، آیه ۵۱-۶۷ • سوره بقره، آیه ۹۲ • سوره بقره، آیه ۱۰۸ • سوره بقره، آیه ۱۳۶ • سوره بقره، آیه ۲۴۶-۲۴۸ • سوره آل عمران، آیه ۸۴ • سوره نساء، آیه ۱۵۳ • سوره نساء، آیه ۱۶۴ • سوره مائده، آیه ۲۰-۲۴ • سوره انعام، آیه ۸۴ • سوره انعام، آیه ۹۱ • سوره اعراف، آیه ۱۰۳-۱۰۴ • سوره یونس، آیه ۷۵-۸۸ • سوره هود، آیه ۱۷ • سوره هود، آیه ۹۶ • سوره ابراهیم، آیه ۵-۸ • سوره اسراء، آیه ۱۰۱ • سوره کهف، آیه ۶۰ • سوره مریم، آیه ۵۱ • سوره طه، آیه ۹-۱۹ • سوره انبیاء، آیه ۴۸ • سوره شعراء، آیه ۴۳-۴۸ • سوره نمل، آیه ۷-۱۰ • سوره قصص، آیه ۱۰-۲۰ • سوره احزاب، آیه ۷ • سوره احزاب، آیه ۶۹ • سوره صافات، آیه ۱۱۴ • سوره صافات، آیه ۱۲۰ • سوره شوری، آیه ۱۳ • سوره زخرف، آیه ۴۶ • سوره نازعات، آیه ۱۵ • سوره اعلی، آیه ۱۹.
سرگذشت حضرت موسى در قرآن
آنچه از داستان حضرت موسی علیه السلام در قرآن آمده این است که:
حضرت موسی در مصر در خانه مردى از بنی اسرائیل به دنیا آمد و آن روزهایى بود که فرعونیان به دستور فرعون پسر بچه هاى بنى اسرائیل را سر مى بریدند. مطابق با روایات نقل شده از امام صادق علیه السلام، بنیاسرائیل بر اساس وعدهای که حضرت یوسف به آنان داده بود، در انتظار ولادت موسی و کشتهشدن فرعون به دست او بودند و خبر اعتقاد آنان به فرعون رسیده بود تا اینکه زمانی کاهنان و ساحران دربار به او گفتند که امسال فرزندی از بنیاسرائیل متولد میشود که هلاکت دین تو و قومت به دست او خواهد بود، از این رو فرعون دستور داد به محض ولادت پسری در بنیاسرائیل او را به قتل برسانند.[۴]
با این وجود، موسى علیه السلام متولد شد و چند ماهى پس از ولادت، در دامان مادر زندگى کرد، و آنگاه که مادرش بیمناک شد مبادا راز او فاش شود، خداوند بدو الهام فرمود تا موسی را در صندوقى نهاده به رود نیل بیفکند و خداى سبحان قلب او را آرامش بخشید و به وى مژده داد که موسى را به سوى او باز خواهد گرداند و او را به پیامبرى برمی گزیند.
مادر موسى بعد از انجام این دستور، خواهر موسى را در کنار ساحل به همراه فرزند خود فرستاد تا ببیند سرنوشت کودکش به کجا مىانجامد. صندوق به همراه جریان آب وارد قصر فرعون شد و آسیه همسر فرعون به محض آنکه به موسى نظر کرد، خداوند محبت وى را در دلش افکند و لذا از فرعون تقاضا کرد که این طفل را پیش خودشان نگه دارند و فرعون با تقاضای همسرش موافق نموده از قتل او منصرف شد.
فرعون و همسرش برای شیر دادن موسی دایههاى شیرده را احضار کردند، شاید طفل سینه یکى از آنها را بگیرد ولى موسى از همه آنها روى گرداند! تا اینکه خواهر موسى مادرش را به عنوان دایه به آنها معرفی نمود و به این صورت موسی علیه السلام به مادرش برگردانیده شد تا شیرش دهد و تربیتش نماید.[۵]
موسی در خانه فرعون نشو و نما نمود تا به سن بلوغ رسید. قرآن می گوید: هنگامی که او به حد رشد رسید و جوانی برومند شد ما به او حُکم و دانش دادیم.
روزی موسی مشاهده نمود که بین فردی از بنی اسرائیل که از طرفداران او بود با مردى قبطى زد و خورد رخ داده است. موسی به طرفداری از پیرو خود به مرد قبطی مشتی زد و او بر اثر این ضربه کشته شد. موسی از مصر به سوى مدین فرار نمود، چون ترس این را داشته که فرعونیان به قصاص آن مرد قبطى به قتلش برسانند. در مدین او به خدمت حضرت شعیب علیه السلام رسید و با یکی از دختران او ازدواج نمود به این شرط که مدت هشت یا ده سال برای شعیب کار کند.
پس از به سر رساندن آن مدت مقرر، موسی به اتفاق اهل بیتش مدین را ترک کردند. در بین راه موسی از طرف کوه طور آتشى دید و چون راه را گم کرده بودند و آن شب هم شبى بسیار تاریک بود، به امید این که کنار آن آتش کسى را ببیند و راه را از او بپرسد و هم آتشى برداشته با خود بیاورد، به خانوادهاش گفت: شما اینجا باشید تا من بروم پاره اى آتش برایتان بیاورم و یا کنار آتش راهنمایى ببینم و از او از راه بپرسم، ولى همین که نزدیک مى شود خداى تعالى از درختى که آن جا بود، ندایش داد و با او سخن گفت و او را به رسالت خود برگزید و معجزه عصا و ید بیضا به او داد و به عنوان رسالت به سوى فرعون و قومش گسیل نمود، تا بنى اسرائیل را نجات دهد.
موسى نزد فرعون آمد، و او را به سوى کلمه حق و دین توحید خواند، و از او خواست که بنى اسرائیل را همراه او روانه کند، و دست از شکنجه و کشتارشان بردارد، و به منظور این که بفهماند رسول خداست، معجزه عصا و ید بیضا را به او نشان داد. فرعون از قبول گفته او امتناع ورزید، و سعی برآن نمود تا با سحر ساحران با معجزه او معارضه کند، و حتی ساحران سحرى عظیم نشان دادند، اژدها و مارهاى بسیار به راه انداختند ولى همین که موسى عصاى خود را بیفکند، تمامى آن سحرها را برچید و دوباره به صورت عصا برگشت. ساحران که فهمیدند عصاى موسى از سنخ سحر و جادوى ایشان نیست، همه به سجده افتادند و گفتند: ما به رب العالمین ایمان آوردیم، به آن کسى که رب موسى و هارون است، ولى فرعون همچنان بر انکار دعوت وى اصرار ورزید، و ساحران را تهدید کرد و ایمان نیاورد.
از آن پس موسى علیه السلام پیوسته او و طرفدارانش را به دین توحید فرا مى خواند و معجزه ها مى آورد، یک بار آنها را دچار طوفان ساخت، یک بار ملخ و شپش و قورباغه و خون را بر آنان مسلط کرد، آیاتى مفصل آورد ولى ایشان بر استکبار خود پافشارى کردند، به هر یک از گرفتاری ها که موسى به عنوان معجزه برایشان مى آورد، مبتلا مى شدند، مى گفتند: اى موسى پروردگار خودت را بخوان و از آن عهدى که به تو داده که اگر ایمان بیاوریم این بلا را از ما بگرداند استفاده کن که اگر این بلا را بگردانى به طور قطع ایمان مى آوریم و بنى اسرائیل را با تو مى فرستیم ولى همین که خدا در مدت مقرر بلا را از ایشان برطرف مى کرد، دوباره عهد خود را مى شکستند و به کفر خود ادامه مى دادند.
ناگزیر خداى تعالى به موسی دستور داد تا بنى اسرائیل را در یک شب معین بسیج نموده از مصر بیرون ببرد. موسى و بنى اسرائیل از مصر بیرون شدند و شبانه به راه افتادند تا به کنار دریا رسیدند، فرعون چون از جریان آگهى یافت از دنبال سر، ایشان را تعقیب کرد و همین که دو فریق یکدیگر را از دور دیدند، اصحاب موسى به وى گفتند: دشمن دارد به ما مى رسد. موسى گفت: حاشا، پروردگار من با من است و بزودى مرا راهنمایى مى کند در همین حال به وى وحى شد که با عصایش به دریا بزند همین که زد، دریا شکافته شد و بنى اسرائیل از دریا گذشتند. فرعون و لشکریانش نیز وارد دریا شدند، همین که آخرین نفرشان وارد شد، خداوند آب را از دو طرف به هم زد و همه شان را غرق کرد.
بعد از آن که خداوند بنى اسرائیل را از شر فرعون و لشکرش نجات داد و موسى علیه السلام ایشان را به طرف بیابانى برد که هیچ آب و علفى نداشت، در آن جا خداوند آنان را اکرام کرد و "منّ و سلوى"، (که اولى گوشتى بریان و دومى چیزى به شکل ترنجبین بود) بر آنان نازل کرد تا غذایشان باشد و براى سیراب شدنشان موسى به امر خداوند عصایش را به سنگى زد، دوازده چشمه از آن جوشید هر یک از تیره هاى بنى اسرائیل چشمه خود را مى شناخت و از آن چشمه مى نوشیدند و از آن من و سلوى مى خوردند و براى رهایى از گرماى آفتاب، ابر بر سر آنان سایه مى افکند.
آنگاه در همان بیابان خداى تعالى با موسى علیه السلام مواعده کرد که چهل شبانه روز به کوه طور برود، تا تورات بر او نازل شود. موسى از بنى اسرائیل هفتاد نفر را انتخاب کرد، تا تکلم کردن خدا با وى را بشنوند، (و به دیگران شهادت دهند) ولى آن هفتاد نفر با این که شنیدند مع ذلک گفتند: ما ایمان نمى آوریم تا آن که خدا را آشکارا ببینیم، خداى تعالى "جلوه اى به کوه کرد، کوه متلاشى شد"، ایشان از آن صاعقه مردند و دوباره به دعاى موسى زنده شدند و بعد از آن که میقات تمام شد خداى تعالى تورات را بر او نازل کرد آنگاه به او خبر داد که بنى اسرائیل بعد از بیرون شدنش گوساله پرست شدند و سامرى گمراهشان کرد.
موسى علیه السلام بین قوم برگشت، در حالى که بسیار خشمگین و متاسف بود، گوساله را آتش زد و خاکسترش را به دریا ریخت، و سامرى را طرد کرد، و فرمود: برو که در زندگى همیشه بگویى: "لامِساس - نزدیکم نشوید"، و مردم را دستور داد تا توبه کنند، و یکدیگر را به عنوان شرط قبول توبه شان بکشند. آنها این کار را کردند و توبه شان قبول شد. اما دوباره از پذیرفتن احکام تورات که همان شریعت موسى بود سرباز زدند، و خداى تعالى کوه طور را بلند کرد، و در بالاى سر آنان نگه داشت، (که اگر ایمان نیاورید بر سرتان مى کوبم).
سپس بنى اسرائیل از خوردن "منّ" و "سلوى" به تنگ آمده، و درخواست کردند که پروردگار خود را بخواند از زمین گیاهانى برایشان برویاند، و از سبزى، خیار، سیر، عدس، و پیاز آن برخوردارشان کند. خداى تعالى دستورشان داد براى رسیدن به این هدف داخل سرزمین مقدس شوید، که خداوند بر شما واجب کرده در آن جا بسر برید. بنى اسرائیل زیر بار نرفتند، و خداى تعالى آن سرزمین را بر آنان حرام کرد، و به سرگردانى مبتلاشان ساخت، در نتیجه مدت چهل سال در بیابانى سرگردان شدند. تا اینکه در زمان جانشین حضرت موسی توانستند آنجا را تصرف کنند.[۶]
داستان موسی و خضر
این داستان در سوره کهف به این ترتیب آمده است:
و (به یاد آر) وقتى که موسى به شاگردش (یوشع که وصى و خلیفه او بود) گفت: من دست از طلب برندارم تا به مجمع البحرین (محل برخورد دو دریا) برسم یا سالها عمر در طلب بگذرانم. (۶۰)
و چون موسى و شاگردش بدان مجمع البحرین رسیدند ماهى غذاى خود را فراموش کردند و آن ماهى راه به دریا برگرفت و رفت. (۶۱)
پس چون که از آن مکان بگذشتند موسى به شاگردش گفت: چاشت ما را بیاور که ما در این سفر رنج بسیار دیدیم. (۶۲)
وى گفت: در نظر دارى آنجا که بر سر سنگى منزل گرفتیم؟ من (آنجا) ماهى را فراموش کردم و آن را جز شیطان از یادم نبرد و شگفت آنکه ماهى بریان راه دریا گرفت و برفت. (۶۳)
موسى گفت: آنجا همان مقصدى است که ما در طلب آن بودیم، و از آن راهى که آمدند به آنجا برگشتند. (۶۴)
در آنجا بندهاى از بندگان خاص ما را یافتند که او را رحمت و لطف خاصى از نزد خود عطا کردیم و هم از نزد خود وى را علم (لدنّى و اسرار غیب الهى) آموختیم. (۶۵)
موسى به آن شخص دانا (که حضرت خضر بود) گفت: آیا من تبعیت (و خدمت) تو کنم تا از علم لدنّى خود مرا بیاموزى؟ (۶۶)
آن عالم پاسخ داد که تو هرگز نمىتوانى که (تحمل اسرار کرده و) با من صبر پیشه کنى. (۶۷)
و چگونه صبر توانى کرد بر چیزى که از علم آن آگهى کامل نیافتهاى؟ (۶۸)
موسى گفت: به خواست خدا مرا با صبر و تحمل خواهى یافت و هرگز در هیچ امر با تو مخالفت نخواهم کرد. (۶۹)
آن عالم گفت: پس اگر تابع من شدى دیگر از هر چه من کنم هیچ سؤال مکن تا وقتى که من خود تو را از آن راز آگاه سازم. (۷۰)
سپس هر دو با هم برفتند تا وقتى که در کشتى سوار شدند. آن عالم کشتى را بشکست، موسى گفت: اى مرد، آیا کشتى شکستى تا اهل آن را به دریا غرق کنى؟! بسیار کار منکر و شگفتى به جاى آوردى. (۷۱)
گفت: آیا من نگفتم که هرگز ظرفیت و توانایى آنکه با من صبر کنى ندارى؟ (۷۲)
موسى گفت: (این یک بار) بر من مگیر که شرط خود را فراموش کردم و مرا تکلیف سخت طاقت فرسا نفرما. (۷۳)
و باز هم روان شدند تا به پسرى برخوردند، او پسر را (بىگفتگو) به قتل رسانید. باز موسى گفت: آیا نفس محترمى که کسى را نکشته بود بىگناه کشتى؟ همانا کار بسیار منکر و ناپسندى کردى. (۷۴)
گفت: آیا با تو نگفتم که تو هرگز ظرفیت و مقام آنکه با من صبر کنى نخواهى داشت؟ (۷۵)
موسى گفت: اگر بار دیگر از تو مؤاخذه و اعتراضى کردم از آن بعد با من ترک صحبت و رفاقت کن که از (تقصیر) من عذر موجه (بر متارکه دوستى) به دست خواهى داشت. (۷۶)
باز با هم روان شدند تا وارد بر شهرى شدند و از اهل آن شهر طعام خواستند، مردم از طعام دادن و مهمانى آنها ابا کردند (آنها هم از آن شهر به عزم خروج رفتند تا) در (نزدیکى دروازه آن) شهر به دیوارى که نزدیک به انهدام بود رسیدند و آن عالم به استحکام و تعمیر آن پرداخت. باز موسى گفت: روا بود که بر این کار اجرتى مىگرفتى. (۷۷)
آن عالم گفت: این (سه بار کمظرفى و بىصبرى و اعتراض، عذر) مفارقت بین من و توست، من همین ساعت تو را بر اسرار کارهایم که بر فهم آن صبر و ظرفیت نداشتى آگاه مىسازم. (۷۸)
اما آن کشتى، صاحبش خانواده فقیرى بود که در دریا کار مىکردند (و از آن کشتى کسب و ارتزاق مىنمودند) خواستم چون کشتىها (ى بىعیب) را پادشاه در سر راه به غصب مىگرفت این کشتى را ناقص کنم (تا براى آن فقیران باقى بماند). (۷۹)
و اما آن پسر (کافر بود و) پدر و مادر او مؤمن بودند، از آن باک داشتیم که آن پسر آنها را به خوى کفر و طغیان خود درآورد. (۸۰)
خواستیم تا به جاى او خدایشان فرزندى بهتر و صالحتر و مهذبتر و نزدیکتر به ارحام پرستى به آن پدر و مادر بخشد. (۸۱)
و اما آن دیوار از آن دو طفل یتیمى در آن شهر بود که پدرى صالح داشتند و زیر آن گنجى براى آن دو نهفته بود، خدایت خواست تا به لطف خود آن اطفال به حد رشد رسند و خودشان گنج را استخراج کنند. و من این کارها نه از پیش خود (بلکه به امر خدا) کردم. این است مآل و باطن کارهایى که تو طاقت و ظرفیت بر انجام آن نداشتى. (۸۲)
مقام حضرت موسى در قرآن
از آیات قرآن که اشاره به مقام حضرت موسی علیه السلام دارد می توان به موارد زیر اشاره نمود:
- موسى علیه السلام یکى از پنج پیغمبر اولواالعزم است، که آنان سادات انبیاء بودند، و کتاب و شریعت داشتند، و خداى تعالى در آیه شریفه «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیینَ مِیثاقَهُمْ، وَ مِنْک وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً» (سوره احزاب، آیه ۷) و آیه «شَرَعَ لَکمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً، وَالَّذِی أَوْحَینا إِلَیک وَ ما وَصَّینا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى» (سوره شورى، آیه ۱۳) که راجع به شریعت هاى آسمانى و انبیاى داراى شریعت است، آن جناب را در زمره آنان برشمرده است.
- خدا بر او و بر برادرش منت نهاده و فرموده: «وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ» ما بر موسى و هارون منت نهادیم. (سوره صافات، آیه ۱۱۴) و نیز بر آن دو بزرگوار سلام کرده است: «سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ» (سوره صافات، آیه ۱۲۰).
- خدا او را به بهترین مدح و ثنا ستوده،«وَاذْکرْ فِی الْکتابِ مُوسى، إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً، وَ کانَ رَسُولًا نَبِیا، وَ نادَیناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیمَنِ، وَ قَرَّبْناهُ نَجِیا»: یاد آور در کتاب موسى را که مخلص و رسولى نبى بود و ما او را از جانب طور ایمن ندا داده، براى هم سخنى خود نزدیکش کردیم. (سوره مریم، آیه ۵۲).
- موسى نزد خدا آبرومند بود: «وَکانَ عِنْدَاللَّهِ وَجِیهاً» (سوره احزاب، آیه ۶۹) و خدا با او به نحوى خاص، هم سخن شد: «وَکلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکلِیماً» (سوره نساء، آیه ۱۶۴).
- آن جناب را در سوره انعام و در چند جاى دیگر در زمره انبیاء ذکر کرده و در آیه هاى ۸۴-۸۸ سوره انبیاء او و سایر انبیاء را ستوده به این که ایشان پیامبرانى نیکوکار و صالح بودند که خدا بر عالمیان اجتباء و برتریشان داده بود و به سوى صراط مستقیم هدایتشان کرده بود. و در سوره مریم در آیه ۵۸ ایشان را چنین ستوده که اینان از کسانى هستند که خدا بر آنان انعام کرده است، در نتیجه صفات زیر براى موسى جمع شده است: اخلاص، وجاهت، احسان، صلاحیت، تفضیل، اجتباء، هدایت و انعام.
- قرآن کریم کتابی که بر آن جناب نازل شده را "تورات" معرفى نموده و در سوره احقاف، آیه ۱۲ آن را به دو وصف "امام" و "رحمت" توصیف نموده، در سوره انبیاء آیه ۴۸ آن را "فرقان" و "ضیاء" خوانده، در سوره مائده آیه ۴۴ آن را "هدى" و "نور" خوانده و در سوره اعراف، آیه ۱۴۵ فرموده: «وَ کتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کلِّ شَی ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکلِّ شَی ءٍ» - برایش در الواح از هر چیزى موعظه اى و نیز براى هر چیزى تفصیلى نوشتیم.
حضرت موسی در روایات
- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: حضرت داود علیه السلام در روز شنبه به مرگ ناگهانی درگذشت. پس پرندگان با بالهای خود بر او سایه افکندند. موسی «کلیم الله» علیه السلام نیز در تیه (بیابان برهوت) مرد. پس آواز دهنده ای از آسمان جار زد: موسی علیه السلام مرد و کیست که نمیرد؟[۷]
- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: موسی در حالی برانگیخته شد که گوسفندان خانواده خود را می چراند و من نیز در حالی برانگیخته شدم که گوسفندان خانواده ام را در جیاد می چراندم.[۸]
- امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: آخرین سفارشی که خضر به موسی بن عمران علیهما السلام کرد این بود: هیچ کس در دنیا با کسی نرمی نکند مگر آن که خداوند عزوجل در روز قیامت با او نرمی کند.[۹]
- امام صادق علیه السلام: به آن چه امید نداری امیدوارتر باش تا به آنچه امید داری؛ زیرا موسی علیه السلام رفت که مقداری آتش بیاورد اما وقتی به سوی خانواده خود برگشت، پیامبری مرسل بود.[۱۰]
- امام صادق علیه السلام: موسی بن عمران علیه السلام گفت: پروردگارا، کدام عمل نزد تو برتر است؟ فرمود: دوست داشتن کودکان؛ زیرا سرشت آنان بر توحید من است و اگر آنها را بمیرانم، به رحمت خود به بهشت می برم.[۱۱]
- خداوند خطاب به حضرت موسی فرمود: «یا موسی، لاتُطَوِّلْ فی الدُّنْیا أملَک فَیقْسُوَ قَلْبُک، والقاسِی القلبِ منّی بَعِیدٌ»: ای موسی! در دنیا آرزوی دراز نکن که قلبت سخت می شود و انسان سخت دل از من بدور است.[۱۲]
- روایت شده است که موسی علیه السلام گفت: پروردگارا! مرا از نشانه خشنودی خود از بنده ات خبر ده. خدای تعالی به او وحی فرمود: هرگاه دیدی که من بنده ام را برای طاعت خود آماده و از معصیتم روی گردان می کنم، این نشانه خشنودی من است.[۱۳]
پانویس
- ↑ حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، (بلاغى سید عبدالحجت)، جلد اول، ص۲۴۸.
- ↑ حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، (بلاغى سید عبدالحجت)، جلد اول، ص۲۴۹.
- ↑ حیوة القلوب، (علامه مجلسی)، ج۱، ص۵۷۹.
- ↑ قمی، تفسیر قمی، ۱۳۶۷ ش، ج۲، ص۱۳۵؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ۱۳۹۵ ق، ج۱، ص۱۴۷.
- ↑ سوره قصص ، آیات ۷ تا ۱۳
- ↑ در نگارش این بخش، از قرآن کریم، ترجمه تفسیر المیزان (ج۱۶، ص۵۸) و کتاب مع الأنبیاء فى القرآن، عفیف عبدالفتّاح طبّاره، ترجمه عباس جلالى بهره گرفته شده است.
- ↑ حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، (محمدى رى شهرى)، ج۲، ص۵۰۰.
- ↑ سبل الهدى والرشاد فی سیرة خیر العباد (محمد بن یوسف صالحى دمشقى)، ج۷، ص۴۱۱.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۱۳، ص۲۹۴.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۶۸، ص۱۴۴.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۱۰۱، ص۹۷.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۷۰، ص۳۹۸.
- ↑ بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۶۷، ص۲۶.
یادداشت
منابع
- حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، سید عبدالحجت بلاغى؛ قم: انتشارات حکمت، ۱۳۸۶ ق.
- حیوة القلوب، علامه مجلسى؛ قم: سرور، چاپ ششم، ۱۳۸۴ ش.
- ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ ش.
- حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، محمدى رى شهرى؛ قم: دارالحدیث، چاپ اول، ۱۴۲۹ ق.
- بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
- سبل الهدى والرشاد فی سیرة خیر العباد، محمد بن یوسف صالحى دمشقى؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۴.
مقالات مرتبط
پیامبران |
پیامبران اولوالعزم |
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم |
سایر پیامبران |
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون |