فرقه های شیعه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(كيسانيه)
(ویرایش)
سطر ۱: سطر ۱:
[[شيعه]] نام عمومى تمامى فرقه هائى است كه قائل به [[امامت]] و [[خلافت]] بلافصل حضرت [[امام على]] علیه السلام پس از [[پیامبر اسلام|پيامبر]] صلی الله علیه و آله بوده و اعتقاد دارند كه امامت از اولاد وى خارج نمي شود. تمام فرقه هاى شيعى معتقد به وجوب تعيين و تنصيص امام از جانب [[خدا]] و پيامبر صلی الله علیه و آله بوده و انبياء و امامان را از گناهان مبرى و معصوم مي دانند و به [[تولّی|تولى]] و [[تبرّی|تبرى]] اعتقاد دارند.<ref>(الملل والنحل، 1/146)</ref> دشمنان شیعه آنها را [[رافضی]] می نامند.
+
[[شیعه]] نام عمومى تمامى فرقه هائى است که قائل به [[امامت]] و [[خلافت]] بلافصل حضرت [[امام على]] علیه السلام پس از [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله بوده و اعتقاد دارند که امامت از اولاد وى خارج نمی شود. تمام فرقه هاى شیعى معتقد به وجوب تعیین و تنصیص امام از جانب [[خدا]] و پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و انبیاء و امامان را از گناهان مبرى و معصوم می دانند و به [[تولّی|تولى]] و [[تبرّی|تبرى]] اعتقاد دارند.<ref>(الملل والنحل، ۱/۱۴۶)</ref> دشمنان شیعه آنها را [[رافضی]] می نامند.
  
 
==اولین فرقه‌ها در شیعه==
 
==اولین فرقه‌ها در شیعه==
در بيشتر كتب فرق و [[علم کلام|كلام]]، اصول و پايه هاى اصلى فرق شيعى را بر سه فرقه منحصر كرده اند كه عبارتند از:
+
در بیشتر کتب فرق و [[علم کلام|کلام]]، اصول و پایه هاى اصلى فرق شیعى را بر سه فرقه منحصر کرده اند که عبارتند از:
  
'''الف)''' گروهى از [[صحابه]] كه زمان حيات [[پیامبر اسلام|رسول الله]] صلی الله علیه و آله به [[امام علی علیه السلام|على]] علیه السلام گرايش داشتند و از جانب پيامبر صلی الله علیه و آله نام «شيعه على» بر آنها اطلاق شده و اينان: [[سلمان فارسى]]، [[ابوذر غفارى]]، [[مقداد بن اسود]]، [[عمار بن ياسر]] و جز اينها بودند كه نخستين بار به نام شيعه على علیه السلام خوانده شدند، آنان پس از مرگ پيامبر صلی الله علیه و آله هم به على وفادار ماندند و او را [[امام]] واجب الاطاعة از جانب خدا و پيامبر مي دانستند كه مخالفت با او مخالفت با خدا و پيامبر به شمار مي رفت و معتقد بودند كه على علیه السلام اين مقام را در شايستگى و فضائل خود بدست آورده بود و پيامبر هم درباره [[امامت]] وى تصريح كرده است.
+
'''الف)''' گروهى از [[صحابه]] که زمان حیات [[پیامبر اسلام|رسول الله]] صلی الله علیه و آله به [[امام علی علیه السلام|على]] علیه السلام گرایش داشتند و از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله نام «شیعه على» بر آنها اطلاق شده و اینان: [[سلمان فارسى]]، [[ابوذر غفارى]]، [[مقداد بن اسود]]، [[عمار بن یاسر]] و جز اینها بودند که نخستین بار به نام شیعه على علیه السلام خوانده شدند، آنان پس از مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله هم به على وفادار ماندند و او را [[امام]] واجب الاطاعة از جانب خدا و پیامبر می دانستند که مخالفت با او مخالفت با خدا و پیامبر به شمار می رفت و معتقد بودند که على علیه السلام این مقام را در شایستگى و فضائل خود بدست آورده بود و پیامبر هم درباره [[امامت]] وى تصریح کرده است.
  
اما برخى نوشته اند كه لقب [[شيعه]] نخستين بار در 37 ق يعنى پس از به [[خلافت]] رسيدن حضرت على علیه السلام پيدا شد و آنها را شيعه اولى نام نهادند.
+
اما برخى نوشته اند که لقب [[شیعه]] نخستین بار در ۳۷ ق یعنى پس از به [[خلافت]] رسیدن حضرت على علیه السلام پیدا شد و آنها را شیعه اولى نام نهادند.
  
'''ب)''' گروه دوم شيعه تفضيليه هستند كه اعتقاد به برترى على علیه السلام داشتند و او را بر همه صحابه فضيلت داده ولى خلافت [[ابوبکر|ابوبكر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] را نيز جائز و روا مي دانستند زيرا خود على علیه السلام نيز خلافت آنان را پذيرفته بود، اين گروه در سال 40 ق پديد آمدند.
+
'''ب)''' گروه دوم شیعه تفضیلیه هستند که اعتقاد به برترى على علیه السلام داشتند و او را بر همه صحابه فضیلت داده ولى خلافت [[ابوبکر|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] را نیز جائز و روا می دانستند زیرا خود على علیه السلام نیز خلافت آنان را پذیرفته بود، این گروه در سال ۴۰ ق پدید آمدند.
  
'''ج)''' شيعه تفضيليه سبّيه كه ضمن برتر شمردن حضرت على علیه السلام بر تمامى صحابه، او را وصى بلافصل پيامبر مي دانستند و معتقد بودند كه كسانى كه على را از مقام خود بركنار كردند كافرند و امت اسلامى پس از پيامبر صلی الله علیه و آله چون اطاعت غير على را گردن نهادند از [[دین|دين]] خارج شدند و به همين دليل نيز اينان [[خلفای نخستین|خلفاء]] ثلاثه را سب و [[لعن]] مي كردند و معتقد بودند كه پس از على علیه السلام امامت به اولاد او [[امام حسن علیه السلام|حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|حسين]] علیهماالسلام مي رسد، سپس هر كسى از اولاد على و حسن و حسين علیهم السلام كه با شمشير خروج كند و عليه دستگاه خلافت قيام نمايند و مردم را به سوى خود دعوت كند، همو امام و جانشين پيامبر است.<ref>(المقالات والفرق، اشعرى، 15-18، تحفة اثنى عشرية، 11، 18)</ref>
+
'''ج)''' شیعه تفضیلیه سبّیه که ضمن برتر شمردن حضرت على علیه السلام بر تمامى صحابه، او را وصى بلافصل پیامبر می دانستند و معتقد بودند که کسانى که على را از مقام خود برکنار کردند کافرند و امت اسلامى پس از پیامبر صلی الله علیه و آله چون اطاعت غیر على را گردن نهادند از [[دین|دین]] خارج شدند و به همین دلیل نیز اینان [[خلفای نخستین|خلفاء]] ثلاثه را سب و [[لعن]] می کردند و معتقد بودند که پس از على علیه السلام امامت به اولاد او [[امام حسن علیه السلام|حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|حسین]] علیهماالسلام می رسد، سپس هر کسى از اولاد على و حسن و حسین علیهم السلام که با شمشیر خروج کند و علیه دستگاه خلافت قیام نمایند و مردم را به سوى خود دعوت کند، همو امام و جانشین پیامبر است.<ref>(المقالات والفرق، اشعرى، ۱۵-۱۸، تحفة اثنى عشریة، ۱۱، ۱۸)</ref>
  
تمامى فرق شيعى از اين سه فرقه منشعب شده اند كه همه آنان را مي توان ذيل نامهاى: [[اماميه]] [[اثنى عشريه]]، [[غلاة]]، [[کیسانیه|كيسانيه]]، [[زیدیه|زيديه]]، [[اسماعیلیه|اسماعيليه]] جمع كرد.<ref>(الملل والنحل، 1/147)</ref>
+
تمامى فرق شیعى از این سه فرقه منشعب شده اند که همه آنان را می توان ذیل نامهاى: [[امامیه]] [[اثنى عشریه]]، [[غلاة]]، [[کیسانیه|کیسانیه]]، [[زیدیه|زیدیه]]، [[اسماعیلیه|اسماعیلیه]] جمع کرد.<ref>(الملل والنحل، ۱/۱۴۷)</ref>
  
==اماميه اثنى عشريه==
+
==امامیه اثنى عشریه==
معتقدين به امامت [[ائمه اثنی عشر|ائمه دوازده گانه]] از حضرت على علیه السلام تا [[امام مهدى]] عجل الله تعالی فرجه الشریف كه اكثريت شيعه را تشكيل مي دهند و هرجا [[امامیه]] به صورت مطلق عنوان گردد و يا لفط [[شیعه|شيعه]] به صورت مطلق بيان شود منظور اثنى عشريه هستند. آنها را شيعه جعفرى يا جعفريه، اهل ايمان، اصحاب الانتظار، قائميه نيز ناميده اند.
+
معتقدین به امامت [[ائمه اثنی عشر|ائمه دوازده گانه]] از حضرت على علیه السلام تا [[امام مهدى]] عجل الله تعالی فرجه الشریف که اکثریت شیعه را تشکیل می دهند و هرجا [[امامیه]] به صورت مطلق عنوان گردد و یا لفط [[شیعه|شیعه]] به صورت مطلق بیان شود منظور اثنى عشریه هستند. آنها را شیعه جعفرى یا جعفریه، اهل ایمان، اصحاب الانتظار، قائمیه نیز نامیده اند.
اماميه به نص جلى و صريح پيامبر صلی الله علیه و آله درباره امامت على علیه السلام و 11 فرزندش اعتقاد دارند و امامت به عقيده آنها امامت و [[ولايت]] عامه مسلمانان است در امور دين و دنيا كه به نيابت از پيامبر صلی الله علیه و آله به آنها واگذار شده است زيرا آنها معتقدند كه بر پيامبر صلی الله علیه و آله عقلا واجب است كه براى خود جانشينى انتخاب كند.
+
امامیه به نص جلى و صریح پیامبر صلی الله علیه و آله درباره امامت على علیه السلام و ۱۱ فرزندش اعتقاد دارند و امامت به عقیده آنها امامت و [[ولایت]] عامه مسلمانان است در امور دین و دنیا که به نیابت از پیامبر صلی الله علیه و آله به آنها واگذار شده است زیرا آنها معتقدند که بر پیامبر صلی الله علیه و آله عقلا واجب است که براى خود جانشینى انتخاب کند.
  
شيعه اماميه از همان آغاز در مقابل سبعيه (هفت اماميان) اثنى عشريه خوانده شده اند. اينان امامان خود را مانند پيامبر ملهم از جانب خدا مي دانند و امامت را رياست عامه مي دانند و مقام وى را مافوق بشر عادى و قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از بروز علائمى كه از جانب پيامبر و ائمه پيش از او بيان شده ظهور خواهد كرد.
+
شیعه امامیه از همان آغاز در مقابل سبعیه (هفت امامیان) اثنى عشریه خوانده شده اند. اینان امامان خود را مانند پیامبر ملهم از جانب خدا می دانند و امامت را ریاست عامه می دانند و مقام وى را مافوق بشر عادى و قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از بروز علائمى که از جانب پیامبر و ائمه پیش از او بیان شده ظهور خواهد کرد.
  
شيعه اثنى عشريه داراى فقهى مترقى است و مجموعه [[احاديث]] آنان در چهار كتاب كه به نام [[كتب اربعه]] است جمع آورى شده است. مبانى [[فقه]] شيعه بر چهار اصل استوار است: [[قرآن]]، [[سنت]]، [[عقل]] و [[اجماع]].  
+
شیعه اثنى عشریه داراى فقهى مترقى است و مجموعه [[احادیث]] آنان در چهار کتاب که به نام [[کتب اربعه]] است جمع آورى شده است. مبانى [[فقه]] شیعه بر چهار اصل استوار است: [[قرآن]]، [[سنت]]، [[عقل]] و [[اجماع]].  
  
از مسائل خاص شيعه كه آنها را از [[اهل سنت]] و بسيارى از فرق اسلامى ديگر متمايز مي سازد عبارتند از: [[امامت]] و ولايت [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] علیه السلام و اولادش، [[عصمت]] در [[انبياء]] و [[ائمه اطهار|ائمه]]، [[تقيه]]، [[بداء]]، [[رجعت]]، [[متعه]]. اصول [[عقاید]] شيعه نیز پنج اصل است، [[توحيد]]، [[نبوت]]، [[معاد]]، [[عدل]] و [[امامت]].<ref>(فرق الشيعة، 108-112، المقالات والفرق، 112-115، الملل والنحل، 1/172-173، اصل الشيعه و اصولها، 190-192، عقيدة الشيعة الامامية، 111-123، دائرة المعارف الاسلامية، 1/ماده اثنى عشرية)
+
از مسائل خاص شیعه که آنها را از [[اهل سنت]] و بسیارى از فرق اسلامى دیگر متمایز می سازد عبارتند از: [[امامت]] و ولایت [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] علیه السلام و اولادش، [[عصمت]] در [[انبیاء]] و [[ائمه اطهار|ائمه]]، [[تقیه]]، [[بداء]]، [[رجعت]]، [[متعه]]. اصول [[عقاید]] شیعه نیز پنج اصل است، [[توحید]]، [[نبوت]]، [[معاد]]، [[عدل]] و [[امامت]].<ref>(فرق الشیعة، ۱۰۸-۱۱۲، المقالات والفرق، ۱۱۲-۱۱۵، الملل والنحل، ۱/۱۷۲-۱۷۳، اصل الشیعه و اصولها، ۱۹۰-۱۹۲، عقیدة الشیعة الامامیة، ۱۱۱-۱۲۳، دائرة المعارف الاسلامیة، ۱/ماده اثنى عشریة)
 
</ref>
 
</ref>
  
سطر ۳۰: سطر ۳۰:
 
#'''نگرش اصولی،''' که به پیروان این شیوه اصولیون می گویند.
 
#'''نگرش اصولی،''' که به پیروان این شیوه اصولیون می گویند.
  
اثنی عشریه خود شامل فرقه های دیگری است که عبارتند از:
+
=== فرقه‌های دیگر اثنی عشریه ===
 +
'''شیخیه:'''
  
'''شيخيه:'''
+
پیروان شیخ احمد احسائى مؤسس طریقه [[شیخیه|شیخیه]] که در ۱۲۴۱ ق در گذشته است. شیخیه [[اصول دین|اصول دین]] را منحصر در چهار اصل می دانند، [[توحید]]، [[نبوت]]، [[امامت]] و رکن رابع که واسطه بین شیعیان و امام غائب است.
 +
از شیخیه فرقه های دیگری به وجود آمده است است که مهمترین آنها [[بابیه|بابیه]] و [[بهائیت|بهائیه]] است.<ref>(دائرة المعارف الاسلامیة، ۳/۲۲۶-۲۳۱، فرهنگ فرق اسلامى، ۸۷-۹۴)</ref>
 +
بعضى از نویسندگان کتب فرق و ملل و شرح اعتقادات آنها لقب امامیه را در مورد تعدادى از فرقه هائى بکار برده اند که به جانشینى بلافصل حضرت على علیه السلام و امامت بعضى از ائمه معتقد بودند و نیز جهان را هیچ زمان خالى از امام و حجت نمی دانند و یکى از ویژگی هاى آنان مسأله انتظار است که همیشه منتظر خروج یکى از [[علویان|علویان]] هستند که در آخرالزمان خروج می کنند و جهان را پر از [[عدالت|عدل]] و داد می کند پس از آن که پر از ستم شده باشد. ما ذیلاً فرقه هاى مزبور را ذکر کرده و به بیان مختصرى از عقاید آنان می پردازیم:
  
پيروان شيخ احمد احسائى مؤسس طريقه [[شیخیه|شيخيه]] كه در 1241 ق در گذشته است. شيخيه [[اصول دین|اصول دين]] را منحصر در چهار اصل مي دانند، [[توحيد]]، [[نبوت]]، [[امامت]] و ركن رابع كه واسطه بين شيعيان و امام غائب است.
+
'''الکاملیه:'''
از شیخیه فرقه های دیگری به وجود آمده است است که مهمترين آنها [[بابیه|بابيه]] و [[بهائیت|بهائيه]] است.<ref>(دائرة المعارف الاسلامية، 3/226-231، فرهنگ فرق اسلامى، 87-94)</ref>
 
بعضى از نويسندگان كتب فرق و ملل و شرح اعتقادات آنها لقب اماميه را در مورد تعدادى از فرقه هائى بكار برده اند كه به جانشينى بلافصل حضرت على علیه السلام و امامت بعضى از ائمه معتقد بودند و نيز جهان را هيچ زمان خالى از امام و حجت نمي دانند و يكى از ويژگي هاى آنان مسأله انتظار است كه هميشه منتظر خروج يكى از [[علویان|علويان]] هستند كه در آخرالزمان خروج مي كنند و جهان را پر از [[عدالت|عدل]] و داد مي كند پس از آن كه پر از ستم شده باشد. ما ذيلاً فرقه هاى مزبور را ذكر كرده و به بيان مختصرى از عقايد آنان مي پردازيم:
 
  
'''الكامليه:'''
+
[[کاملیه]] پیروان ابوکامل شاعر که تمامى صحابه را به دلیل ترک [[بیعت]] با على علیه السلام و على را به دلیل ترک جنگ با آنها کافر می شمرد و معتقد بود که على می باید با آنها بجنگد همانطور که با اصحاب [[جنگ صفین|صفین]] و [[جنگ جمل|جمل]] جنگید.<ref>(التبصیر فی الدین، ۳۵، الفرق بین الفرق، ۳۵-۳۶، الفرق الاسلامیة، ۳۵)</ref>
  
[[کاملیه]] پيروان ابوكامل شاعر كه تمامى صحابه را به دليل ترك [[بيعت]] با على علیه السلام و على را به دليل ترك جنگ با آنها كافر مي شمرد و معتقد بود كه على مي بايد با آنها بجنگد همانطور كه با اصحاب [[جنگ صفین|صفين]] و [[جنگ جمل|جمل]] جنگيد.<ref>(التبصير في الدين، 35، الفرق بين الفرق، 35-36، الفرق الاسلامية، 35)</ref>
+
'''حسنیه:'''
  
'''حسنيه:'''
+
[[فرقه حسنیه]] پیروان [[حسن مثنی|حسن مثنى]]، این گروه پس از امامت [[امام على]] علیه السلام و [[امام حسن]] علیه السلام، حسن مثنى را بنابر وصیت امام حسن مجتبى علیه السلام امام می دانستند و او را ضامن آل محمد صلی الله علیه و آله می شناختند، بعد از او پسر وى عبدالله بن حسن را به عنوان امام قبول داشتند که وى با [[امام صادق]] علیه السلام مناقشاتى هم داشته است و پس از او محمد ملقب به [[نفس زکیه|نفس زکیه]] را به امامت برگزیدند.<ref>(تحفة اثنى عشریة، ۱۵)</ref> این گروه را [[نفسیه]] نیز می نامند و اعتقاد به غیبت نفس زکیه دارند.
  
[[فرقه حسنیه]] پيروان [[حسن مثنی|حسن مثنى]]، اين گروه پس از امامت [[امام على]] علیه السلام و [[امام حسن]] علیه السلام، حسن مثنى را بنابر وصيت امام حسن مجتبى علیه السلام امام مي دانستند و او را ضامن آل محمد صلی الله علیه و آله مي شناختند، بعد از او پسر وى عبدالله بن حسن را به عنوان امام قبول داشتند كه وى با [[امام صادق]] علیه السلام مناقشاتى هم داشته است و پس از او محمد ملقب به [[نفس زکیه|نفس زكيه]] را به امامت برگزيدند.<ref>(تحفة اثنى عشرية، 15)</ref> اين گروه را [[نفسيه]] نيز مي نامند و اعتقاد به غيبت نفس زكيه دارند.
+
'''باقریه:'''
  
'''باقريه:'''
+
گروهى که امامت را از حضرت على علیه السلام تا [[امام باقر علیه السلام|امام باقر]] علیه السلام می دانند و به استناد روایت [[جابر بن عبدالله انصاری|جابر بن عبدالله انصارى]] وى را امام زمان و مهدى منتظر می شناسند و معتقدند که وى نمرده است و برخى گفته اند مرده است ولى دوباره رجعت خواهد داشت و ظهور خواهد نمود، گاهى آنها را واقفه هم گفته اند چون در امامت وى توقف کردند و به امام دیگرى قائل نشدند.<ref>(التبصیر فی الدین، ۳۶-۳۷، الفرق بین الفرق، ۳۸، الملل والنحل، ۱/۱۶۵-۱۶۶)</ref>
  
گروهى كه امامت را از حضرت على علیه السلام تا [[امام باقر علیه السلام|امام باقر]] علیه السلام مي دانند و به استناد روايت [[جابر بن عبدالله انصاری|جابر بن عبدالله انصارى]] وى را امام زمان و مهدى منتظر مي شناسند و معتقدند كه وى نمرده است و برخى گفته اند مرده است ولى دوباره رجعت خواهد داشت و ظهور خواهد نمود، گاهى آنها را واقفه هم گفته اند چون در امامت وى توقف كردند و به امام ديگرى قائل نشدند.<ref>(التبصير في الدين، 36-37، الفرق بين الفرق، 38، الملل والنحل، 1/165-166)</ref>
+
'''حاصریه:'''
  
'''حاصريه:'''
+
که معتقدند پس از امام باقر علیه السلام امامت به فرزند او زکریا رسید و او در کوه حاصر مخفى است تا وقتى که اذن خروج باید.<ref>(تحفة اثنى عشریة، ۱۵)
 
 
كه معتقدند پس از امام باقر علیه السلام امامت به فرزند او زكريا رسيد و او در كوه حاصر مخفى است تا وقتى كه اذن خروج بايد.<ref>(تحفة اثنى عشرية، 15)
 
 
</ref>
 
</ref>
  
'''ناووسيه:'''
+
'''ناووسیه:'''
 
 
پيروان عبدالله بن ناووس و يا عجلان بن ناووس بصرى كه به همين دليل ناووسيه خوانده شده اند و يا به علت انتسابشان به قريه اى به نام ناووسا، اينان معتقدند كه [[امام صادق]] علیه السلام زنده است و غائب و او مهدى و قائم منتظر است، برخى از آنها گويند كه امام، غائب كلى و مطلق نيست بلكه از طريق اولياى خود با مردم ارتباط دارد.<ref>(مقالات الاسلاميين، 25، الملل والنحل، 1/166-167، تحفة اثنى عشرية، 15)</ref>
 
  
'''عماريه:'''
+
پیروان عبدالله بن ناووس و یا عجلان بن ناووس بصرى که به همین دلیل ناووسیه خوانده شده اند و یا به علت انتسابشان به قریه اى به نام ناووسا، اینان معتقدند که [[امام صادق]] علیه السلام زنده است و غائب و او مهدى و قائم منتظر است، برخى از آنها گویند که امام، غائب کلى و مطلق نیست بلکه از طریق اولیاى خود با مردم ارتباط دارد.<ref>(مقالات الاسلامیین، ۲۵، الملل والنحل، ۱/۱۶۶-۱۶۷، تحفة اثنى عشریة، ۱۵)</ref>
  
پيروان شخصى به نام عمار كه پس از [[امام صادق]] علیه السلام عبدالله فرزند او را امام مي دانند زيرا وى بزرگترين فرزند امام بود. <ref>(مقالات الاسلاميين، 27-28)</ref> برخى هم نوشته اند كه عماريه مرگ امام صادق علیه السلام را باور كردند و به امامت فرزند ديگر او محمد ايمان پيدا كردند كه اينان سر منشاء پيدايش مذهب اسماعيليه هستند. (تحفة اثنى عشرية، 15)
+
'''عماریه:'''
  
'''افطحيه يا فطحيه:'''
+
پیروان شخصى به نام عمار که پس از [[امام صادق]] علیه السلام عبدالله فرزند او را امام می دانند زیرا وى بزرگترین فرزند امام بود. <ref>(مقالات الاسلامیین، ۲۷-۲۸)</ref> برخى هم نوشته اند که عماریه مرگ امام صادق علیه السلام را باور کردند و به امامت فرزند دیگر او محمد ایمان پیدا کردند که اینان سر منشاء پیدایش مذهب اسماعیلیه هستند. (تحفة اثنى عشریة، ۱۵)
  
جمعى كه به امامت عبدالله بن جعفر صادق علیه السلام اعتقاد داشتند كه ملقب به افطح بود و او برادر اسماعيل و [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام موسى كاظم]] علیهما السلام است. زيرا معتقدند كه اين عبدالله بود كه پدرش را [[غسل]] داد، كفن كرد و بر وى [[نماز]] گذارد و چون غسل و كفن و دفن و نماز امام بر غير امام جايز نيست پس عبدالله امام بوده است، اينها معتقدند كه گرچه عبدالله درگذشت اما [[رجعت]] خواهد كرد. ولى برخى از آنان پس از عبدالله چون وى فرزندى نداشت به امامت موسى بن جعفر علیه السلام گرايش پيدا كردند، بعضى نوشته اند كه اينان پيروان عبدالله بن عماءاند و يا گفته اند پيروان عبدالله بن فطيح كوفى هستند.<ref>(فرق الشيعه، 77-78، مقالات الاسلاميين، 28)</ref>
+
'''افطحیه یا فطحیه:'''
  
'''اسحاقيه:'''
+
جمعى که به امامت عبدالله بن جعفر صادق علیه السلام اعتقاد داشتند که ملقب به افطح بود و او برادر اسماعیل و [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام موسى کاظم]] علیهما السلام است. زیرا معتقدند که این عبدالله بود که پدرش را [[غسل]] داد، کفن کرد و بر وى [[نماز]] گذارد و چون غسل و کفن و دفن و نماز امام بر غیر امام جایز نیست پس عبدالله امام بوده است، اینها معتقدند که گرچه عبدالله درگذشت اما [[رجعت]] خواهد کرد. ولى برخى از آنان پس از عبدالله چون وى فرزندى نداشت به امامت موسى بن جعفر علیه السلام گرایش پیدا کردند، بعضى نوشته اند که اینان پیروان عبدالله بن عماءاند و یا گفته اند پیروان عبدالله بن فطیح کوفى هستند.<ref>(فرق الشیعه، ۷۷-۷۸، مقالات الاسلامیین، ۲۸)</ref>
  
كه به امامت اسحاق فرزند ديگر [[امام صادق]] علیه السلام اعتقاد پيدا كردند زيرا وى در علم و [[تقوا|تقوى]] و ورع شبيه پدرش بود و سفيان بن عيينه و جمعى ديگر از ثقات محدثين [[اهل سنت]] از او روايت كرده اند.<ref>(تحفة اثنى عشرية، 17)</ref> برخى هم آنها را پيروان اسحاق بن غالب و عبدالله بن سنان، [[محمد بن مسلم]]، [[ابوحمزه ثمالی|ابوحمزة ثمالى]]، [[حمران بن اعین شیبانی|حمران بن اعين]] و [[ابان بن تغلب]] دانسته اند.<ref>(تبصرة العوام، 174)</ref>
+
'''اسحاقیه:'''
  
'''هشاميه:'''
+
که به امامت اسحاق فرزند دیگر [[امام صادق]] علیه السلام اعتقاد پیدا کردند زیرا وى در علم و [[تقوا|تقوى]] و ورع شبیه پدرش بود و سفیان بن عیینه و جمعى دیگر از ثقات محدثین [[اهل سنت]] از او روایت کرده اند.<ref>(تحفة اثنى عشریة، ۱۷)</ref> برخى هم آنها را پیروان اسحاق بن غالب و عبدالله بن سنان، [[محمد بن مسلم]]، [[ابوحمزه ثمالی|ابوحمزة ثمالى]]، [[حمران بن اعین شیبانی|حمران بن اعین]] و [[ابان بن تغلب]] دانسته اند.<ref>(تبصرة العوام، ۱۷۴)</ref>
  
پيروان [[هشام بن حکم|هشام بن حكم]] كه آنها را حكميه هم مي گويند و يا پيروان هشام بن سالم جواليقى كه آنها را جوالقيه و سالميه هم گفته اند، بنابر آنچه در كتب ملل و نحل آمده است اين فرقه معتقدند كه از حضرت على علیه السلام تا امام صادق علیه السلام امام بر حق هستند، درباره خداوند قائل به تجسيم و تشبيه صريح هستند و معتقدند كه معبودشان به صورت جسمى است داراى طول و عرض و عمق كه اين ابعاد ثلاثه باهم مساويند و صورتى مستقل از صور متعارف اجسام دارد، از قول هشام نقل شده كه خداوند را نورى درخشان دانسته است. و از قول هشام بن سالم نقل شده كه مي گفت معبود من به صورت انسان است.<ref>(التبصير في الدين، 39-40، الفرق بين الفرق، 40-43، الفرق الاسلاميه، 44، تحفة اثنى عشرية، 15)</ref> چنان كه در فرقه [[غلو|غلاة]] خواهد آمد اين نسبت هاى ناروا از جانب دشمنان [[اهل البیت|اهل بيت]] و امام صادق علیهم السلام و شيعيان به اصحاب خاص امام صادق علیه السلام وارد شده است. مناظرات هشام بن حكم با [[زنادقه]] و منحرفان از [[توحید|توحيد]] بسيار معروف است.<ref>(احتجاج طبرسى)</ref>
+
'''هشامیه:'''
  
'''زراريه:'''
+
پیروان [[هشام بن حکم|هشام بن حکم]] که آنها را حکمیه هم می گویند و یا پیروان هشام بن سالم جوالیقى که آنها را جوالقیه و سالمیه هم گفته اند، بنابر آنچه در کتب ملل و نحل آمده است این فرقه معتقدند که از حضرت على علیه السلام تا امام صادق علیه السلام امام بر حق هستند، درباره خداوند قائل به تجسیم و تشبیه صریح هستند و معتقدند که معبودشان به صورت جسمى است داراى طول و عرض و عمق که این ابعاد ثلاثه باهم مساویند و صورتى مستقل از صور متعارف اجسام دارد، از قول هشام نقل شده که خداوند را نورى درخشان دانسته است. و از قول هشام بن سالم نقل شده که می گفت معبود من به صورت انسان است.<ref>(التبصیر فی الدین، ۳۹-۴۰، الفرق بین الفرق، ۴۰-۴۳، الفرق الاسلامیه، ۴۴، تحفة اثنى عشریة، ۱۵)</ref> چنان که در فرقه [[غلو|غلاة]] خواهد آمد این نسبت هاى ناروا از جانب دشمنان [[اهل البیت|اهل بیت]] و امام صادق علیهم السلام و شیعیان به اصحاب خاص امام صادق علیه السلام وارد شده است. مناظرات هشام بن حکم با [[زنادقه]] و منحرفان از [[توحید|توحید]] بسیار معروف است.<ref>(احتجاج طبرسى)</ref>
  
پيروان [[زرارة بن اعين|زرارة بن اعين كوفى]] از اصحاب خاص امام صادق علیه السلام، برخى زراريه را از عماريه دانسته اند<ref>(مقالات الاسلاميين، 28)</ref> و بعضى آنها را جزء اماميه قطعيه محسوب كرده اند كه نخست به امامت عبدالله بن جعفر معتقد بودند ولى بعد به امامت موسى بن جعفر علیه السلام بازگشتند و مستبصر شدند<ref>(التبصير في الدين، 40)</ref> و برخى هم زراريه را جزء فرق غلاة دانسته اند.<ref>(الفرق الاسلامية، 45)</ref> از قول وى نقل كرده اند كه مي گفت: صفات خداوند حادث هستند. زيرا خداوند در ازل نه علم داشت و نه قدرت و نه سمع داشت و نه بصر و نه حى بود.<ref>(تحفة اثنى عشرية، 15)</ref> اين سخنان و اتهامات را نيز به زراره بسته اند و از ساخته هاى [[نواصب]]<ref>(تبصرة العوام، 173-174)</ref> و دشمنان اهل بيت است كه با زير سؤال بردن اصحاب [[امام صادق]] علیه السلام قصد ضربه زدن به امامان شيعه را داشته اند.
+
'''زراریه:'''
  
'''نعمانيه:'''
+
پیروان [[زرارة بن اعین|زرارة بن اعین کوفى]] از اصحاب خاص امام صادق علیه السلام، برخى زراریه را از عماریه دانسته اند<ref>(مقالات الاسلامیین، ۲۸)</ref> و بعضى آنها را جزء امامیه قطعیه محسوب کرده اند که نخست به امامت عبدالله بن جعفر معتقد بودند ولى بعد به امامت موسى بن جعفر علیه السلام بازگشتند و مستبصر شدند<ref>(التبصیر فی الدین، ۴۰)</ref> و برخى هم زراریه را جزء فرق غلاة دانسته اند.<ref>(الفرق الاسلامیة، ۴۵)</ref> از قول وى نقل کرده اند که می گفت: صفات خداوند حادث هستند. زیرا خداوند در ازل نه علم داشت و نه قدرت و نه سمع داشت و نه بصر و نه حى بود.<ref>(تحفة اثنى عشریة، ۱۵)</ref> این سخنان و اتهامات را نیز به زراره بسته اند و از ساخته هاى [[نواصب]]<ref>(تبصرة العوام، ۱۷۳-۱۷۴)</ref> و دشمنان اهل بیت است که با زیر سؤال بردن اصحاب [[امام صادق]] علیه السلام قصد ضربه زدن به امامان شیعه را داشته اند.
  
پيروان محمد بن نعمان احول صيرفى معروف به [[مؤمن الطاق]] كه او نيز از اصحاب امام صادق علیه السلام و امام موسى كاظم علیه السلام بود، نوشته اند كه وى به برخى از عقايد [[هشام بن حكم]] و هشام بن سالم اعتقاد داشت از جمله مي گفت افعال بندگان اجسامند و اين كه خداوند در وقت اراده و تقدير مي تواند اشياء را بشناسد و يا بداند و به او نسبت داده اند كه معتقد بود كه خداوند تعالى داراى جسم و اعضاء و جوارح است و به همين جهت برخى از دشمنان اهل بيت وى را شيطان الطاق ناميده اند و پيروانش را شيطانيه گفته اند<ref>(التبصير في الدين، 40-41، الفرق بين الفرق، 44، الفرق الاسلاميه، 46)</ref> كه البته اين نسبت ها دروغ است و شيعه نعمان را جزء اصحاب امام صادق علیه السلام مي شناسد.
+
'''نعمانیه:'''
  
'''واقفه يا واقفيه:'''
+
پیروان محمد بن نعمان احول صیرفى معروف به [[مؤمن الطاق]] که او نیز از اصحاب امام صادق علیه السلام و امام موسى کاظم علیه السلام بود، نوشته اند که وى به برخى از عقاید [[هشام بن حکم]] و هشام بن سالم اعتقاد داشت از جمله می گفت افعال بندگان اجسامند و این که خداوند در وقت اراده و تقدیر می تواند اشیاء را بشناسد و یا بداند و به او نسبت داده اند که معتقد بود که خداوند تعالى داراى جسم و اعضاء و جوارح است و به همین جهت برخى از دشمنان اهل بیت وى را شیطان الطاق نامیده اند و پیروانش را شیطانیه گفته اند<ref>(التبصیر فی الدین، ۴۰-۴۱، الفرق بین الفرق، ۴۴، الفرق الاسلامیه، ۴۶)</ref> که البته این نسبت ها دروغ است و شیعه نعمان را جزء اصحاب امام صادق علیه السلام می شناسد.
  
[[واقفیه]] در اصطلاح رجالى شيعه در مقابل قطعيه است و نام عمومى فرقه هايى است كه در امامت برخى از امامان توقف كردند و پس از او به امامى ديگر قائل نشدند و اصطلاحاً شامل كسانى است كه در مقابل رأى اكثريت و قبول آن توقف مي كنند.
+
'''واقفه یا واقفیه:'''
  
اين گروه به چند شاخته تقسيم مي شود كه عبارتند از:
+
[[واقفیه]] در اصطلاح رجالى شیعه در مقابل قطعیه است و نام عمومى فرقه هایى است که در امامت برخى از امامان توقف کردند و پس از او به امامى دیگر قائل نشدند و اصطلاحاً شامل کسانى است که در مقابل رأى اکثریت و قبول آن توقف می کنند. این گروه به چند شاخته تقسیم می شود که عبارتند از:
  
#گروهى كه در مرگ [[امام باقر]] علیه السلام توقف كردند و گفتند: او امام مهدى منتظر است. (باقريه)
+
#گروهى که در مرگ [[امام باقر]] علیه السلام توقف کردند و گفتند: او امام مهدى منتظر است. (باقریه)
#رجعيه، قائلين به امامت و مرگ موسى بن جعفر علیه السلام ولى معتقد به رجعت وى.
+
#رجعیه، قائلین به امامت و مرگ موسى بن جعفر علیه السلام ولى معتقد به رجعت وى.
#موسويه كه در مرگ و حيات [[امام كاظم]] علیه السلام ترديد و شك داشتند و گفتند: ما نمي دانيم كه آيا امام كاظم علیه السلام زنده است و يا اين كه درگذشته؟ چون اخبارى كه به ما رسيده به هر دو مورد دلالت دارد زيرا اخبارى دال بر آن است كه او قائم آل محمد است، در مقابل اخبارى راجع به مرگ پدر و اجدادش و او به ما رسيده است و ما متحيريم از اين رو در اين مورد توقف مي كنيم و اگر دلائلى بدست آوريم كه بتواند امامت على بن موسى علیه السلام را ثابت كند به آن معتقد خواهيم شد. برخى از آنها هم بعدا از اين عقيده برگشتند و به امامت [[امام رضا]] علیه السلام اعتقاد پيدا كردند، اين ها را سبعيه (هفت امامى) هم خوانده اند.<ref>(فرق الشيعة، 82-83، مقالات الاسلاميين، 28-29، الملل والنحل، 1/168-169، تحفة اثنى عشريه، 17-18)</ref>
+
#موسویه که در مرگ و حیات [[امام کاظم]] علیه السلام تردید و شک داشتند و گفتند: ما نمی دانیم که آیا امام کاظم علیه السلام زنده است و یا این که درگذشته؟ چون اخبارى که به ما رسیده به هر دو مورد دلالت دارد زیرا اخبارى دال بر آن است که او قائم آل محمد است، در مقابل اخبارى راجع به مرگ پدر و اجدادش و او به ما رسیده است و ما متحیریم از این رو در این مورد توقف می کنیم و اگر دلائلى بدست آوریم که بتواند امامت على بن موسى علیه السلام را ثابت کند به آن معتقد خواهیم شد. برخى از آنها هم بعدا از این عقیده برگشتند و به امامت [[امام رضا]] علیه السلام اعتقاد پیدا کردند، این ها را سبعیه (هفت امامى) هم خوانده اند.<ref>(فرق الشیعة، ۸۲-۸۳، مقالات الاسلامیین، ۲۸-۲۹، الملل والنحل، ۱/۱۶۸-۱۶۹، تحفة اثنى عشریه، ۱۷-۱۸)</ref>
#ممطوره، قائلين به حيات امام كاطم علیه السلام كه گويند امام زنده است و او مهدى و قائم است زيرا در حديث از [[امام على]] علیه السلام آمده است كه فرمود: و سابعهم قائمهم سمى صاحب التوراة (هفتمين آنها خروج كننده و هم نام صاحب [[تورات]] است)، اينها گويند: امام ظهور خواهد كرد و زمين را از شرق و غرب مالك خواهد شد و آنها را پر از عدل و داد مي كند پس از آن كه پر از ظلم و جور شده باشد، آنان معتقدند كه امام از زندان خارج شد ولى دشمنان وى براى فريب مردم اعلام كردند امام در گذشته است. برخى هم معتقدند كه على بن موسى الرضا علیه السلام امام نيست ولى از خلفاى امام موسى علیه السلام به شمار مي روند تا اين كه آن حضرت ظهور كند، علت نامگذارى آنها به ممطوره گفته اند كه بين آنان و قطعيه مناظره اى درگرفت و رئيس قطعيه [[یونس بن عبدالرحمن|يونس بن عبدالرحمن]] به آنها گفت شما بي قدرتر از سگان باران خورده ايد نزد ما (انتم اهون عندنا من الكلاب الممطورة) و از آن پس به اين لقب معرفى شدند.<ref>(فرق الشيعة، 80-82، المقالات والفرق، 92-93، مقالات الاسلاميين، 29)</ref>
+
#ممطوره، قائلین به حیات امام کاطم علیه السلام که گویند امام زنده است و او مهدى و قائم است زیرا در حدیث از [[امام على]] علیه السلام آمده است که فرمود: و سابعهم قائمهم سمى صاحب التوراة (هفتمین آنها خروج کننده و هم نام صاحب [[تورات]] است)، اینها گویند: امام ظهور خواهد کرد و زمین را از شرق و غرب مالک خواهد شد و آنها را پر از عدل و داد می کند پس از آن که پر از ظلم و جور شده باشد، آنان معتقدند که امام از زندان خارج شد ولى دشمنان وى براى فریب مردم اعلام کردند امام در گذشته است. برخى هم معتقدند که على بن موسى الرضا علیه السلام امام نیست ولى از خلفاى امام موسى علیه السلام به شمار می روند تا این که آن حضرت ظهور کند، علت نامگذارى آنها به ممطوره گفته اند که بین آنان و قطعیه مناظره اى درگرفت و رئیس قطعیه [[یونس بن عبدالرحمن|یونس بن عبدالرحمن]] به آنها گفت شما بی قدرتر از سگان باران خورده اید نزد ما (انتم اهون عندنا من الکلاب الممطورة) و از آن پس به این لقب معرفى شدند.<ref>(فرق الشیعة، ۸۰-۸۲، المقالات والفرق، ۹۲-۹۳، مقالات الاسلامیین، ۲۹)</ref>
#بشيريه، پيروان محمد بن بشير كوفى از موالى بنى اسد و فرزند او سميع بن محمد جانشين وى. وى را نيرنگبازى دانسته اند كه پس از توقف در باره حضرت موسى بن جعفر علیه السلام گفت من جانشين موسى هستم، او نمرده است بلكه زنده است و غائب و او قائم آل محمد است و انگشتر خود را به او داده است و علوم خود را به وى آموخته است. هشام بن سالم با او مناظره كرد، ايشان اباحى هستند و منكر [[احكام]] شرع.<ref>فرق الشيعه 83، امالى، مفيد، 2/105)،</ref>
+
#بشیریه، پیروان محمد بن بشیر کوفى از موالى بنى اسد و فرزند او سمیع بن محمد جانشین وى. وى را نیرنگبازى دانسته اند که پس از توقف در باره حضرت موسى بن جعفر علیه السلام گفت من جانشین موسى هستم، او نمرده است بلکه زنده است و غائب و او قائم آل محمد است و انگشتر خود را به او داده است و علوم خود را به وى آموخته است. هشام بن سالم با او مناظره کرد، ایشان اباحى هستند و منکر [[احکام]] شرع.<ref>فرق الشیعه ۸۳، امالى، مفید، ۲/۱۰۵)،</ref>
  
'''قطعيه:'''
+
'''قطعیه:'''
  
پيروان [[مفضل بن عمر جعفی|مفضل بن عمر]] كه آنها را مفضليه هم گويند، اينان اعتقاد دارند كه امام كاظم علیه السلام مرگش قطعى است و هيچ شك و ترديدى در آن راه ندارد، و پس از او امام رضا علیه السلام را به امامت قبول دارند و پس از او به امامت [[امام جواد علیه السلام|محمد بن على]]، [[امام هادی علیه السلام|على بن محمد]]، [[امام حسن عسکری علیه السلام|حسن عسكرى]]، [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|محمد بن حسن]] قائم آل محمد (عج) نيز قائل هستند.<ref>(فرق الشيعة، 79 - 80، مقالات الاسلاميين، 17 - 18، تبصرة العوام، 173،</ref>
+
پیروان [[مفضل بن عمر جعفی|مفضل بن عمر]] که آنها را مفضلیه هم گویند، اینان اعتقاد دارند که امام کاظم علیه السلام مرگش قطعى است و هیچ شک و تردیدى در آن راه ندارد، و پس از او امام رضا علیه السلام را به امامت قبول دارند و پس از او به امامت [[امام جواد علیه السلام|محمد بن على]]، [[امام هادی علیه السلام|على بن محمد]]، [[امام حسن عسکری علیه السلام|حسن عسکرى]]، [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|محمد بن حسن]] قائم آل محمد (عج) نیز قائل هستند.<ref>(فرق الشیعة، ۷۹ - ۸۰، مقالات الاسلامیین، ۱۷ - ۱۸، تبصرة العوام، ۱۷۳،</ref>
  
'''احمديه:'''
+
'''احمدیه:'''
  
گروهى كه اعتقاد به امامت [[احمد بن موسی|احمد بن موسى كاظم]] علیه السلام پيدا كردند، اين گروه پس از [[امام رضا]] علیه السلام قائل به امامت احمد بن موسى شدند و گفتند كه وى را خود [[موسى بن جعفر]] علیه السلام به امامت پس از امام رضا علیه السلام برگزيده است، اعتقادات آنان مشابه با عقايد [[فطحیه]] است، برخى هم نوشته اند كه چون امام رضا علیه السلام به شهادت رسيد فرزندى وى [[امام جواد]] علیه السلام خردسال بود و به سن بلوغ نرسيده بود و اين گروه گفتند كه وى چون بالغ نيست نمي تواند امام باشد و به امامت احمد بن موسى رجوع كردند.<ref>(فرق الشيعة، 85 - 88، المقالات والفرق، 93)،</ref>
+
گروهى که اعتقاد به امامت [[احمد بن موسی|احمد بن موسى کاظم]] علیه السلام پیدا کردند، این گروه پس از [[امام رضا]] علیه السلام قائل به امامت احمد بن موسى شدند و گفتند که وى را خود [[موسى بن جعفر]] علیه السلام به امامت پس از امام رضا علیه السلام برگزیده است، اعتقادات آنان مشابه با عقاید [[فطحیه]] است، برخى هم نوشته اند که چون امام رضا علیه السلام به شهادت رسید فرزندى وى [[امام جواد]] علیه السلام خردسال بود و به سن بلوغ نرسیده بود و این گروه گفتند که وى چون بالغ نیست نمی تواند امام باشد و به امامت احمد بن موسى رجوع کردند.<ref>(فرق الشیعة، ۸۵ - ۸۸، المقالات والفرق، ۹۳)،</ref>
  
 
'''مؤلفه:'''
 
'''مؤلفه:'''
  
اين فرقه پس از شهادت امام رضا علیه السلام پيرو واقفه شدند.  
+
این فرقه پس از شهادت امام رضا علیه السلام پیرو واقفه شدند.  
  
 
'''محدثه:'''
 
'''محدثه:'''
  
گروهى از اهل حديث بودند كه عقيده به رجاء داشته اند و به اصطلاح از [[مرجئه]] بوده اند. آنان به امامت امام موسى و على بن موسى الرضا علیه السلام اعتقاد پيدا كردند و پس از اينكه امام رضا علیه السلام رحلت كرد آنان به اصل خود رجوع كردند.<ref>(فرق الشيعة، 86، المقالات والفرق، 94)</ref>
+
گروهى از اهل حدیث بودند که عقیده به رجاء داشته اند و به اصطلاح از [[مرجئه]] بوده اند. آنان به امامت امام موسى و على بن موسى الرضا علیه السلام اعتقاد پیدا کردند و پس از اینکه امام رضا علیه السلام رحلت کرد آنان به اصل خود رجوع کردند.<ref>(فرق الشیعة، ۸۶، المقالات والفرق، ۹۴)</ref>
  
'''يونسيه:'''
+
'''یونسیه:'''
  
پيروان [[یونس بن عبدالرحمن|يونس بن عبدالرحمان]]، وى از اصحاب امام رضا علیه السلام بود، اين گروه را در عقيده به امامت شبيه قطعيه دانسته اند و گفته اند اينان در تشبيه افراط مي كردند و باز جمعى آنها را از غلاة به شمار آورده اند. اما اين نسبتها درست نيست به ويژه كه اتهام تجسيم و تشبيه به آنها داده اند، زيرا يونس از امام رضا علیه السلام اصول دين را فرا گرفته بود و از بزرگترين شاگردان وى بوده است.<ref>(التبصير فيالدين، 40،الفرق بينالفرق، 43، الفرق الاسلامية، 36، تبصرة العوام، 173)</ref>
+
پیروان [[یونس بن عبدالرحمن|یونس بن عبدالرحمان]]، وى از اصحاب امام رضا علیه السلام بود، این گروه را در عقیده به امامت شبیه قطعیه دانسته اند و گفته اند اینان در تشبیه افراط می کردند و باز جمعى آنها را از غلاة به شمار آورده اند. اما این نسبتها درست نیست به ویژه که اتهام تجسیم و تشبیه به آنها داده اند، زیرا یونس از امام رضا علیه السلام اصول دین را فرا گرفته بود و از بزرگترین شاگردان وى بوده است.<ref>(التبصیر فیالدین، ۴۰،الفرق بینالفرق، ۴۳، الفرق الاسلامیة، ۳۶، تبصرة العوام، ۱۷۳)</ref>
  
'''جعفريه:'''
+
'''جعفریه:'''
  
پيروان جعفر بن على بن محمد جواد علیه السلام. وى برادر [[امام حسن عسكرى]] علیه السلام بود، او را [[جعفر کذاب|جعفر كذاب]] لقب داده اند، زيرا وى پس از برادرش امام حسن عسكرى علیه السلام ادعاى امامت كرد و منكر اين شد كه امام حسن علیه السلام فرزندى داشته باشد.
+
پیروان جعفر بن على بن محمد جواد علیه السلام. وى برادر [[امام حسن عسکرى]] علیه السلام بود، او را [[جعفر کذاب|جعفر کذاب]] لقب داده اند، زیرا وى پس از برادرش امام حسن عسکرى علیه السلام ادعاى امامت کرد و منکر این شد که امام حسن علیه السلام فرزندى داشته باشد.
وى در 271 ق درگذشت، او مردى دنيا طلب بود و در پى به دست آوردن مقام امامت.<ref>( فرق الشيعة، 95، الغيبه ء طوسى، 143، الملل و النحل، 1/151 - 152)،</ref>
+
وى در ۲۷۱ ق درگذشت، او مردى دنیا طلب بود و در پى به دست آوردن مقام امامت.<ref>( فرق الشیعة، ۹۵، الغیبه ء طوسى، ۱۴۳، الملل و النحل، ۱/۱۵۱ - ۱۵۲)،</ref>
  
'''عسكريه:'''
+
'''عسکریه:'''
  
معتقدين به امامت امام حسن عسكرى علیه السلام كه احتمالا در مقابل جعفريه آنها را بدين نام خوانده اند، آنان پس از امام حسن عسكرى به [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|امام مهدى]] قائم آل محمد (عج) اعتقاد داشتند.<ref>(اعتقادات فرق المسلمين، 55 ).</ref>
+
معتقدین به امامت امام حسن عسکرى علیه السلام که احتمالا در مقابل جعفریه آنها را بدین نام خوانده اند، آنان پس از امام حسن عسکرى به [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|امام مهدى]] قائم آل محمد (عج) اعتقاد داشتند.<ref>(اعتقادات فرق المسلمین، ۵۵ ).</ref>
  
 
==غلاة==  
 
==غلاة==  
[[غلو|غلاة]] جمع غالى است و به كسانى اطلاق مي شود كه در باره  [[پیامبر اسلام|پيامبر]] صلی الله علیه و آله و [[ائمه اطهار|امامان]] خويش راه غلو و افراط را پيموده و آنان را از حدود و مقام حقيقى خويش خارج ساخته و به مرحله خدائى رسانيده اند و چه بسا امامان را به [[خدا]] و يا خداوند را به آنان تشبيه كرده اند و در دو طرف افراط و تفريط قرار گرفته اند، گاهى قائل به حلول جوهر نورانى الهى در ائمه و پيشوايانشان شده اند. شهرستانى معتقد است كه عقائد غاليه از مذاهب حلوليه، تناسخيه، [[یهود|يهود]] و [[نصاری|نصارى]] نشأت گرفته است و غالب آنان در عقيده مشترك هستند و در حقيقت يك فرقه بيش نيستند اما به نامهاى مختلف.
+
[[غلو|غلاة]] جمع غالى است و به کسانى اطلاق می شود که در باره  [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله و [[ائمه اطهار|امامان]] خویش راه غلو و افراط را پیموده و آنان را از حدود و مقام حقیقى خویش خارج ساخته و به مرحله خدائى رسانیده اند و چه بسا امامان را به [[خدا]] و یا خداوند را به آنان تشبیه کرده اند و در دو طرف افراط و تفریط قرار گرفته اند، گاهى قائل به حلول جوهر نورانى الهى در ائمه و پیشوایانشان شده اند. شهرستانى معتقد است که عقائد غالیه از مذاهب حلولیه، تناسخیه، [[یهود|یهود]] و [[نصاری|نصارى]] نشأت گرفته است و غالب آنان در عقیده مشترک هستند و در حقیقت یک فرقه بیش نیستند اما به نامهاى مختلف.
 
 
آنان خود بسته به موقعيت و مكان زندگى نامى بر خويش نهاده و يا آنها را به اين نامها خوانده اند. مثلا اين گروه را در [[اصفهان]] خرميه و كوذكيه، در رى مزدكيه، سنباديه، در آذربايجان ذاقوليه، در بعضى نقاط، محمره سرخجامگان و در [[ماوراءالنهر]] مبيضه يا سپيد جامگان ناميده اند.
 
  
اينان در آغاز تنها به غلو درباره پيامبر صلی الله علیه و آله و امامان خود مي پرداختند ولى از قرن دوم هجرى به بعد بعضى از فرقه هاى غاليه مطالب غلو آميز خود را با سياست آميخته و با دولت [[امويان]] و [[عباسيان]] به مخالفت برخاستند.<ref>(الملل والنحل، 1/173 - 174، دائرة المعارف الاسلاميه، 14 /63).</ref>
+
آنان خود بسته به موقعیت و مکان زندگى نامى بر خویش نهاده و یا آنها را به این نامها خوانده اند. مثلا این گروه را در [[اصفهان]] خرمیه و کوذکیه، در رى مزدکیه، سنبادیه، در آذربایجان ذاقولیه، در بعضى نقاط، محمره سرخجامگان و در [[ماوراءالنهر]] مبیضه یا سپید جامگان نامیده اند.
آنان معتقد به [[تحريف قرآن]] بوده و اصولا قرآنى را كه در دوره [[عثمان]] جمع آورى شده بود باور نداشتند، زيرا مي گفتند كه آياتى در باره [[حضرت على]] علیه السلام در قرآن بوده كه برداشته اند و حتى [[سوره]] اى به نام سورة الولاية با 7 آيه در باره على علیه السلام بوده است كه در [[قرآن]] موجود نيست.
 
  
اصول عقيده غلاة مبتنى بر ظهور، اتحاد،حلول و تناسخ است، از عقائدمشترك همه ء فرقه هاى غلاة چهار چيز است : تشبيه، [[تناسخ]]، [[بداء]] و [[رجعت]]
+
اینان در آغاز تنها به غلو درباره پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان خود می پرداختند ولى از قرن دوم هجرى به بعد بعضى از فرقه هاى غالیه مطالب غلو آمیز خود را با سیاست آمیخته و با دولت [[امویان]] و [[عباسیان]] به مخالفت برخاستند.<ref>(الملل والنحل، ۱/۱۷۳ - ۱۷۴، دائرة المعارف الاسلامیه، ۱۴ /۶۳).</ref>
 +
آنان معتقد به [[تحریف قرآن]] بوده و اصولا قرآنى را که در دوره [[عثمان]] جمع آورى شده بود باور نداشتند، زیرا می گفتند که آیاتى در باره [[حضرت على]] علیه السلام در قرآن بوده که برداشته اند و حتى [[سوره]] اى به نام سورة الولایة با ۷ آیه در باره على علیه السلام بوده است که در [[قرآن]] موجود نیست.
  
غلاة در باره حضرت على و [[امام حسين]] علیه السلام بيش از ديگر ائمه راه غلو را پيموده اند، برخى از آنان معتقدند كه على در سرشت خدائى جاودان است و بعضى معتقدند كه او در ميان ابرها است و رعد، غرش شمشير و برق انعكاس درخشش شمشير آن حضرت است و سرخى شفق را از خون امام حسين علیه السلام در [[کربلا|كربلا]] مي دانند.
+
اصول عقیده غلاة مبتنى بر ظهور، اتحاد،حلول و تناسخ است، از عقائدمشترک همه ء فرقه هاى غلاة چهار چیز است : تشبیه، [[تناسخ]]، [[بداء]] و [[رجعت]]
  
اصولا عامه غلاة از دو دسته بيرون نيستند: يا آنها مردمانى ساده دل و عامى بوده اند كه تحت تاثير فضائل اخلاقى و دينى و جذابيتهاى فردى ائمه علیه السلام قرارگرفته اند و در وراى شخصيت ائمه، خدا و مسائل ديگر را فراموش كرده اند.
+
غلاة در باره حضرت على و [[امام حسین]] علیه السلام بیش از دیگر ائمه راه غلو را پیموده اند، برخى از آنان معتقدند که على در سرشت خدائى جاودان است و بعضى معتقدند که او در میان ابرها است و رعد، غرش شمشیر و برق انعکاس درخشش شمشیر آن حضرت است و سرخى شفق را از خون امام حسین علیه السلام در [[کربلا|کربلا]] می دانند.
  
يا اينكه افراد شياد بوده اند كه براى رسيدن به مقامات دنيوى و نفوذ در مردم و به دست آوردن مريد و پيرو، نسبتهاى غلو آميز را به ائمه مي دادند و خود را نيز شريك آنان مي دانستند مانند ابوالخطاب اسدى. [[شيخ صدوق]] در اعتقادات خود نوشته است كه: اعتقاد ما در باره غاليان و تفويضيان آن است كه آنان كافر هستند و حتى بدتر از [[يهود]] و [[نصاری|نصارى]] و [[مجوس]] و [[قدریه|قدريه]] و حرويه و همه اهل بدعتها و مليتها هستند و گمراه ترند.<ref>(اعتقادات صدوق، 119)</ref>
+
اصولا عامه غلاة از دو دسته بیرون نیستند: یا آنها مردمانى ساده دل و عامى بوده اند که تحت تاثیر فضائل اخلاقى و دینى و جذابیتهاى فردى ائمه علیه السلام قرارگرفته اند و در وراى شخصیت ائمه، خدا و مسائل دیگر را فراموش کرده اند.
  
[[علامه حلى]] در شرح ياقوت غلاة را رد كرده و گويد: جسمانى دانستن خداوند و هم چنين تشبيه [[معجزه|معجزات]] اميرالمؤمنين علیه السلام به معجزات [[حضرت موسی علیه السلام|موسى]] و [[حضرت عیسی علیه السلام|عيسى]] علیه السلام باطل است.<ref>(انوارالملوك، 20 )</ref>
+
یا اینکه افراد شیاد بوده اند که براى رسیدن به مقامات دنیوى و نفوذ در مردم و به دست آوردن مرید و پیرو، نسبتهاى غلو آمیز را به ائمه می دادند و خود را نیز شریک آنان می دانستند مانند ابوالخطاب اسدى. [[شیخ صدوق]] در اعتقادات خود نوشته است که: اعتقاد ما در باره غالیان و تفویضیان آن است که آنان کافر هستند و حتى بدتر از [[یهود]] و [[نصاری|نصارى]] و [[مجوس]] و [[قدریه|قدریه]] و حرویه و همه اهل بدعتها و ملیتها هستند و گمراه ترند.<ref>(اعتقادات صدوق، ۱۱۹)</ref>
  
در قرآن آياتى در نهى از غلو آمده است<ref>نساء، 171، مائده، 77)</ref> (چنانكه از جانب ائمه نيز غلو در باره دين و احكام و امامان نهى شده است).
+
[[علامه حلى]] در شرح یاقوت غلاة را رد کرده و گوید: جسمانى دانستن خداوند و هم چنین تشبیه [[معجزه|معجزات]] امیرالمؤمنین علیه السلام به معجزات [[حضرت موسی علیه السلام|موسى]] و [[حضرت عیسی علیه السلام|عیسى]] علیه السلام باطل است.<ref>(انوارالملوک، ۲۰ )</ref>
  
در اين مورد از امام صادق علیه السلام و ديگر ائمه و از خود حضرت على علیه السلام روايات بسيارى در باره  غلاة آمده است كه نخست آنها را نهى كرده اند و چون از گزافه گوئى خويش دست نكشيده اند آنها را طرد كرده اند و از اطراف خود رانده اند.<ref>(آراء ائمة الشيعة الامامية فيالغلاة، 55 به بعد).</ref>
+
در قرآن آیاتى در نهى از غلو آمده است<ref>نساء، ۱۷۱، مائده، ۷۷)</ref> (چنانکه از جانب ائمه نیز غلو در باره دین و احکام و امامان نهى شده است).
  
علماى [[اهل سنت]] نيز جميع فرقه هاى غلاة را خارج از [[اسلام]] دانسته اند.<ref>(الفرق بين الفرق، 18)</ref> با اينحال بسيارى از آراء و عقايد سخيفى كه به غلاة نسبت داده اند از جانب دشمنان به آنان نسبت داده شده و جدا ثابت نشده است، چه در باره اصنافى كه عنوان كرده اند و چه در مورد عقائد و آراء آنها.
+
در این مورد از امام صادق علیه السلام و دیگر ائمه و از خود حضرت على علیه السلام روایات بسیارى در باره  غلاة آمده است که نخست آنها را نهى کرده اند و چون از گزافه گوئى خویش دست نکشیده اند آنها را طرد کرده اند و از اطراف خود رانده اند.<ref>(آراء ائمة الشیعة الامامیة فیالغلاة، ۵۵ به بعد).</ref>
  
مثلا افسانه [[عبدالله بن سبا]] و سبائيه كه بعضى از مورخان از پيش خود ساخته اند و طبرى كه راوى آن روايات است فقط به نقل آنها پرداخته بدون اينكه به [[جرح و تعدیل|جرح و تعديل]] و حقيقت آنها پرداخته باشد و ديگران نيز با همين روش از طبرى گرفته اند.<ref>(عبدالله بن سباء، عسكرى )</ref>
+
علماى [[اهل سنت]] نیز جمیع فرقه هاى غلاة را خارج از [[اسلام]] دانسته اند.<ref>(الفرق بین الفرق، ۱۸)</ref> با اینحال بسیارى از آراء و عقاید سخیفى که به غلاة نسبت داده اند از جانب دشمنان به آنان نسبت داده شده و جدا ثابت نشده است، چه در باره اصنافى که عنوان کرده اند و چه در مورد عقائد و آراء آنها.
  
غلاه خود به فرقه های دیگری منشعب می شوند که عبارتند از:
+
مثلا افسانه [[عبدالله بن سبا]] و سبائیه که بعضى از مورخان از پیش خود ساخته اند و طبرى که راوى آن روایات است فقط به نقل آنها پرداخته بدون اینکه به [[جرح و تعدیل|جرح و تعدیل]] و حقیقت آنها پرداخته باشد و دیگران نیز با همین روش از طبرى گرفته اند.<ref>(عبدالله بن سباء، عسکرى )</ref>
  
'''سبائيه:'''
+
=== فرقه‌های دیگر غلاة ===
 +
'''سبائیه:'''
  
پيروان عبدالله بن سباء يا عبدالله بن سوداء كه گفته اند نخست يهودى بوده است سپس مسلمان شده و به على علیه السلام پيوست ولى در باره آن حضرت غلو كرد و در باره  [[ابوبكر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[عثمان بن عفان|عثمان]] به طعن و لعن پرداخت. او نخستين كسى است كه مذهب غاليه را به وجود آورد. و چون شنيد كه حضرت على علیه السلام را شهيد كرده اند منكر شد و گفت على نه كشته شده و نه مرده است و اصولا مرگ ندارد و او دوباره [[رجعت]] خواهد كرد و زمين را پر از عدل و داد نمايد پس از اينكه پر از ظلم و جور شده باشد. او اعتقاد به تناسخ و دور از اين دنيا داشت و قيامت و بعث و حساب، بهشت و جهنم را باور نداشت. او على را خدا مي دانست و پيروانش نيز ائمه را خدايان و ملائكه و انبياء و پيامبران مي دانستند.
+
پیروان عبدالله بن سباء یا عبدالله بن سوداء که گفته اند نخست یهودى بوده است سپس مسلمان شده و به على علیه السلام پیوست ولى در باره آن حضرت غلو کرد و در باره  [[ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[عثمان بن عفان|عثمان]] به طعن و لعن پرداخت. او نخستین کسى است که مذهب غالیه را به وجود آورد. و چون شنید که حضرت على علیه السلام را شهید کرده اند منکر شد و گفت على نه کشته شده و نه مرده است و اصولا مرگ ندارد و او دوباره [[رجعت]] خواهد کرد و زمین را پر از عدل و داد نماید پس از اینکه پر از ظلم و جور شده باشد. او اعتقاد به تناسخ و دور از این دنیا داشت و قیامت و بعث و حساب، بهشت و جهنم را باور نداشت. او على را خدا می دانست و پیروانش نیز ائمه را خدایان و ملائکه و انبیاء و پیامبران می دانستند.
  
برخى نوشته اند كه تمامى فرق غاليه از سبائيه نشأت گرفته اند، اما چنانكه گفتيم اصولا اصل داستان عبدالله بن سبا خود افسانه اى بيش نيست و آنچه در مورد او گفته اند ساخته ذهن دشمنان فرقه هاى غاليه است.<ref>(الفرق الشيعة، 22، المقالات والفرق، 44 - 45، مقالات الاسلاميين، 15، الفرق بينالفرق، 18، 1432)</ref>
+
برخى نوشته اند که تمامى فرق غالیه از سبائیه نشأت گرفته اند، اما چنانکه گفتیم اصولا اصل داستان عبدالله بن سبا خود افسانه اى بیش نیست و آنچه در مورد او گفته اند ساخته ذهن دشمنان فرقه هاى غالیه است.<ref>(الفرق الشیعة، ۲۲، المقالات والفرق، ۴۴ - ۴۵، مقالات الاسلامیین، ۱۵، الفرق بینالفرق، ۱۸، ۱۴۳۲)</ref>
  
'''بيانيه:'''
+
'''بیانیه:'''
  
پيروان بيان بن سمعان تميمى كه معتقدند خداوند به صورت انسان ظاهر مي شود و او نيز هلاك مي گردد و جز وجه او باقى نمي ماند، بسيارى از بيانيه او را پيامبر مي دانستند و يا اينكه مي گفتند ابوهاشم عبدالله بن محمد حنيفه او را به امامت منصوب كرده است، بيان به دست خالد بن عبدالله قسرى كشته شد.<ref>(مقالات الاسلاميين، 5 - 63)</ref>
+
پیروان بیان بن سمعان تمیمى که معتقدند خداوند به صورت انسان ظاهر می شود و او نیز هلاک می گردد و جز وجه او باقى نمی ماند، بسیارى از بیانیه او را پیامبر می دانستند و یا اینکه می گفتند ابوهاشم عبدالله بن محمد حنیفه او را به امامت منصوب کرده است، بیان به دست خالد بن عبدالله قسرى کشته شد.<ref>(مقالات الاسلامیین، ۵ - ۶۳)</ref>
  
'''مغيريه:'''
+
'''مغیریه:'''
  
پيروان مغيرة بن سعيد عجلى، آنها معتقد بودند كه معبود آنان مردى است از نور كه بر سر تاج دارد و داراى اعضاء و جوارح است.
+
پیروان مغیرة بن سعید عجلى، آنها معتقد بودند که معبود آنان مردى است از نور که بر سر تاج دارد و داراى اعضاء و جوارح است.
  
'''منصوريه:'''
+
'''منصوریه:'''
  
پيروان ابو منصور هستند و معتقد بود كه به آسمان عروج كرده و معبود با دست خويش سر وى را مسح كرده و او را مأمور تبليغ در زمين كرده است. او معتقد بود كه آل محمد همان آسمان است و شيعه نيز زمين. آنان ضمن انكار [[قيامت]] تمام محرمات را حلال مي دانستند.
+
پیروان ابو منصور هستند و معتقد بود که به آسمان عروج کرده و معبود با دست خویش سر وى را مسح کرده و او را مأمور تبلیغ در زمین کرده است. او معتقد بود که آل محمد همان آسمان است و شیعه نیز زمین. آنان ضمن انکار [[قیامت]] تمام محرمات را حلال می دانستند.
  
'''جناحيه:'''
+
'''جناحیه:'''
  
پيروان عبدالله بن معاوية بن عبدالله بن جعفر ذوالجناحين، وى مي گفت علم نيز چون گياهان و درختان در دل مي رويد و ارواح داراى تناسخ هستند، و روح خداوند در آدم و سپس در پيامبران حلول كرده و در آخر نيز در جسم وى حلول كرده است.
+
پیروان عبدالله بن معاویة بن عبدالله بن جعفر ذوالجناحین، وى می گفت علم نیز چون گیاهان و درختان در دل می روید و ارواح داراى تناسخ هستند، و روح خداوند در آدم و سپس در پیامبران حلول کرده و در آخر نیز در جسم وى حلول کرده است.
  
'''خطابيه:'''
+
'''خطابیه:'''
  
پيروان ابوالخطاب بن ابى زينب اسدى. او امامان را پيامبران جديد مي دانست و مي گفت: هر زمان دو پيامبر يكى ناطق و يكى صامت در ميان مردم هستند، [[پیامبر اسلام|محمد]] صلی الله علیه و آله پيامبر ناطق و [[امام علی علیه السلام|على]] علیه السلام صامت بود و پس از محمد (ص)، على علیه السلام پيامبر ناطق و امام ديگر صامت بود و به همين ترتيب او [[امام صادق علیه السلام|امام جعفر صادق]] علیه السلام را خدا مي دانست.
+
پیروان ابوالخطاب بن ابى زینب اسدى. او امامان را پیامبران جدید می دانست و می گفت: هر زمان دو پیامبر یکى ناطق و یکى صامت در میان مردم هستند، [[پیامبر اسلام|محمد]] صلی الله علیه و آله پیامبر ناطق و [[امام علی علیه السلام|على]] علیه السلام صامت بود و پس از محمد (ص)، على علیه السلام پیامبر ناطق و امام دیگر صامت بود و به همین ترتیب او [[امام صادق علیه السلام|امام جعفر صادق]] علیه السلام را خدا می دانست.
  
 
'''مخمسه:'''
 
'''مخمسه:'''
  
كه [[سلمان فارسى]]، [[مقداد]]، [[عمار]]، [[ابوذر]] و عمر بن اميه ضمرى را از جانب خداوند مأ مور اداره جهان مي دانستند.
+
که [[سلمان فارسى]]، [[مقداد]]، [[عمار]]، [[ابوذر]] و عمر بن امیه ضمرى را از جانب خداوند مأ مور اداره جهان می دانستند.
  
'''غرابيه:'''
+
'''غرابیه:'''
  
اعتقاد داشتند كه خداوند [[جبرئيل]] را به سوى على علیه السلام فرستاد و او در اثر شباهت بسيار زياد على و محمد صلی الله علیه و آله كه به شباهت يك غراب (كلاغ) به غراب ديگر مي مانست اشتباه كرده و رسالت را به محمد صلی الله علیه و آله سپرد.
+
اعتقاد داشتند که خداوند [[جبرئیل]] را به سوى على علیه السلام فرستاد و او در اثر شباهت بسیار زیاد على و محمد صلی الله علیه و آله که به شباهت یک غراب (کلاغ) به غراب دیگر می مانست اشتباه کرده و رسالت را به محمد صلی الله علیه و آله سپرد.
  
'''ذميه:'''
+
'''ذمیه:'''
  
اينان محمد [[پیامبر اسلام|پيامبر اسلام]] را سرزنش مي كردند زيرا اعتقاد داشتند كه على، محمد صلی الله علیه و آله را به سوى مردم فرستاد تا انسانها را به سوى على علیه السلام دعوت كند اما محمد صلی الله علیه و آله مردم را به سوى خود فرا خواند.
+
اینان محمد [[پیامبر اسلام|پیامبر اسلام]] را سرزنش می کردند زیرا اعتقاد داشتند که على، محمد صلی الله علیه و آله را به سوى مردم فرستاد تا انسانها را به سوى على علیه السلام دعوت کند اما محمد صلی الله علیه و آله مردم را به سوى خود فرا خواند.
  
'''مفوضه يا تفويضيه:'''
+
'''مفوضه یا تفویضیه:'''
  
اعتقاد دارند كه خداوند امور و تدبير عالم را به محمد صلی الله علیه و آله سپرد، و او خالق جهان و مدبر اول است و محمد صلی الله علیه و آله نيز پس از خود امور جهان و تدبير عالم را به على علیه السلام واگذار كرد و او مدير ثانى است،  
+
اعتقاد دارند که خداوند امور و تدبیر عالم را به محمد صلی الله علیه و آله سپرد، و او خالق جهان و مدبر اول است و محمد صلی الله علیه و آله نیز پس از خود امور جهان و تدبیر عالم را به على علیه السلام واگذار کرد و او مدیر ثانى است،  
  
'''شريعيه:'''  
+
'''شریعیه:'''  
  
پيروان فردى به نام شريعى. اينان اعتقاد دارند كه خداوند در پنج نفر ظهور و تجلى كرده است و آنها: محمد، على، [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه]]، حسن و حسين علیهم السلام و همگى آنها از آلهه هستند و براى آنان اضدادى وجود دارد كه عبارتند از: ابوبكر، عمر، عثمان، [[معاویه|معاويه]] و [[عمرو بن عاص|عمرو بن العاص]]. شريعى معتقد بود كه خداوند در او حلول كرده است.
+
پیروان فردى به نام شریعى. اینان اعتقاد دارند که خداوند در پنج نفر ظهور و تجلى کرده است و آنها: محمد، على، [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه]]، حسن و حسین علیهم السلام و همگى آنها از آلهه هستند و براى آنان اضدادى وجود دارد که عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان، [[معاویه|معاویه]] و [[عمرو بن عاص|عمرو بن العاص]]. شریعى معتقد بود که خداوند در او حلول کرده است.
  
'''نميريه:'''  
+
'''نمیریه:'''  
  
پيروان نمير كه از پيروان شريعى بوده است، او خليفه شريعى بود و پس از او مردم را به سوى خود دعوت كرد.
+
پیروان نمیر که از پیروان شریعى بوده است، او خلیفه شریعى بود و پس از او مردم را به سوى خود دعوت کرد.
  
'''حربيه:'''
+
'''حربیه:'''
  
پيروان عبدالله بن عمرو بن حرب كندى، اينان اعتقاد داشتند كه روح ابو هاشم بن حنفيه در وجود عبدالله بن حرب حلول كرده است و ابوهاشم او را به عنوان امام منصوب نموده است.
+
پیروان عبدالله بن عمرو بن حرب کندى، اینان اعتقاد داشتند که روح ابو هاشم بن حنفیه در وجود عبدالله بن حرب حلول کرده است و ابوهاشم او را به عنوان امام منصوب نموده است.
  
'''غلبائيه:'''
+
'''غلبائیه:'''
  
پيروان غلباء بن اردع اسدى يا اوسى كه على علیه السلام را خدا و از حضرت محمد صلی الله علیه و آله برتر مي داشت.
+
پیروان غلباء بن اردع اسدى یا اوسى که على علیه السلام را خدا و از حضرت محمد صلی الله علیه و آله برتر می داشت.
  
'''نصيريه:'''
+
'''نصیریه:'''
  
منسوب به نصير يا ابن نصير كه آنها را نصاريه و علويه نيز مي گويند: اين فرقه را برخى از فروع سبائيه به شمار آورده اند. آنان على را جاودان و پايدار در طبيعت الهى مي دانند. نصيريه از قرن پنجم از شيعه اماميه منشعب شدند و بعدها در شمال غربى [[سوریه|سوريه]] سكونت گرفتند، تعاليم نصيريه عبارت است از آميزه اى از عناصر عقائد شيعى و [[مسیحیت|مسيحى]] و اعتقادات مردم پيش از اسلام. آنان خدا را ذاتى يگانه مي دانند كه از سه اصل لا يتجزى تركيب يافته به نامهاى: معنى، اسم باب، اين تثليث در وجود انبياء تجسم و تجلى يافته و آخرين تجسم آن با ظهور اسلام مصادف شد، كه وجود على علیه السلام، محمد صلی الله علیه و آله و سلمان فارسى ظهور و بروز كرد و اين تجسم آخر با حروف كلمه (عمس) نشان مي دهند كه حرف اول نام آن سه بزرگوار است.  
+
منسوب به نصیر یا ابن نصیر که آنها را نصاریه و علویه نیز می گویند: این فرقه را برخى از فروع سبائیه به شمار آورده اند. آنان على را جاودان و پایدار در طبیعت الهى می دانند. نصیریه از قرن پنجم از شیعه امامیه منشعب شدند و بعدها در شمال غربى [[سوریه|سوریه]] سکونت گرفتند، تعالیم نصیریه عبارت است از آمیزه اى از عناصر عقائد شیعى و [[مسیحیت|مسیحى]] و اعتقادات مردم پیش از اسلام. آنان خدا را ذاتى یگانه می دانند که از سه اصل لا یتجزى ترکیب یافته به نامهاى: معنى، اسم باب، این تثلیث در وجود انبیاء تجسم و تجلى یافته و آخرین تجسم آن با ظهور اسلام مصادف شد، که وجود على علیه السلام، محمد صلی الله علیه و آله و سلمان فارسى ظهور و بروز کرد و این تجسم آخر با حروف کلمه (عمس) نشان می دهند که حرف اول نام آن سه بزرگوار است.  
  
'''دروزيه:'''
+
'''دروزیه:'''
  
پيروان فردى كه ملقب به درزى (خياط) بوده و گويا نام وى محمد بن اسماعيل و به قولى ايرانى الاصل و ملقب به نشتكين بوده است و در آغاز از باطنيان اسماعيلى به شمار مي رفته است. او در 408 ق به [[مصر]] رفته و با حمزة بن على زوزنى كه وى نيز گويا ايرانى الاصل بوده طرح دوستى ريخته است، زوزنى در دستگاه الحاكم بامرالله ششمين خليفه فاطمى بسيار مقرب بوده است و درزى به كمك او به دربار الحاكم راه يافت، سپس با هميارى فردى به نام على بن احمد صبا كه مؤذن بوده مذهبى به نام مذهب توحيد ايجاد كرد. درزى ظاهرا نخستين فردى است كه قائل به الوهيت الحاكم بامرالله شد و مي گفت كه: عقل كلى در [[حضرت آدم علیه السلام|آدم]] ابوالبشر حلول كرده و به صورت او تجسد پيدا نموده و از وى به ساير انبياء انتقال يافته تا به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امامان و خلفاى فاطمى رسيده است.
+
پیروان فردى که ملقب به درزى (خیاط) بوده و گویا نام وى محمد بن اسماعیل و به قولى ایرانى الاصل و ملقب به نشتکین بوده است و در آغاز از باطنیان اسماعیلى به شمار می رفته است. او در ۴۰۸ ق به [[مصر]] رفته و با حمزة بن على زوزنى که وى نیز گویا ایرانى الاصل بوده طرح دوستى ریخته است، زوزنى در دستگاه الحاکم بامرالله ششمین خلیفه فاطمى بسیار مقرب بوده است و درزى به کمک او به دربار الحاکم راه یافت، سپس با همیارى فردى به نام على بن احمد صبا که مؤذن بوده مذهبى به نام مذهب توحید ایجاد کرد. درزى ظاهرا نخستین فردى است که قائل به الوهیت الحاکم بامرالله شد و می گفت که: عقل کلى در [[حضرت آدم علیه السلام|آدم]] ابوالبشر حلول کرده و به صورت او تجسد پیدا نموده و از وى به سایر انبیاء انتقال یافته تا به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امامان و خلفاى فاطمى رسیده است.
  
او كتابى در اين باب نوشت و بر مردم فراخواند، وى ازدواج با محارم و ميخوارگى را روا مي دانست و قائل به تناسخ بود، در اثر ابراز اين عقائد مجبور به مهاجرت از مصر شد و به [[شام]] رفت و به دست غلامان ترك كشته شد.
+
او کتابى در این باب نوشت و بر مردم فراخواند، وى ازدواج با محارم و میخوارگى را روا می دانست و قائل به تناسخ بود، در اثر ابراز این عقائد مجبور به مهاجرت از مصر شد و به [[شام]] رفت و به دست غلامان ترک کشته شد.
  
'''على الهيان:'''
+
'''على الهیان:'''
  
برخى اين گروه را با نصيريه و يا ديگر گروههاى غلاة يكى دانسته اند كه درست نيست، زيرا فقط در اعتقاد به الوهيت حضرت على علیه السلام با ديگر فرق غلاة و نصيريه مشتركند ولى ديگر عقائيد آنان سخت با هم اختلاف دارد. اينان مهمترين گروههاى غلاة هستند كه ديگر فرقه ها و شاخه هاى غلاة از آنان منشعب شده اند.  
+
برخى این گروه را با نصیریه و یا دیگر گروههاى غلاة یکى دانسته اند که درست نیست، زیرا فقط در اعتقاد به الوهیت حضرت على علیه السلام با دیگر فرق غلاة و نصیریه مشترکند ولى دیگر عقائید آنان سخت با هم اختلاف دارد. اینان مهمترین گروههاى غلاة هستند که دیگر فرقه ها و شاخه هاى غلاة از آنان منشعب شده اند.  
  
برخى گروههاى غلاة را تا 100 فرقه نيز شمرده اند. بايد دانست كه فرقه هاى غلاة و بسيارى از شاخه هاى آن از ديگر فرق شيعى هم منشعب شده اند مثلا از فرقه هاى زيديه، اسماعيليه، كيسانيه و حتى از شيعه اثنى عشريه. اين نكته نيز قابل ذكر است كه انتساب بعضى فرقه هاى ساخته ذهن دشمنان مانند: هشاميه، پيروان [[هشام بن حكم]]، زراريه، پيروان [[زرارة بن اعين]]، شيطانيه، پيروان مؤمن الطاق و مفضليه پيروان مفضل نصيرى صاحب [[توحید مفضل (کتاب)|توحيد المفضل]] به غلاة نه تنها درست نيست بلكه از روى دشمنى و عداوت انجام گرفته و اين افراد از شاگردان امام صادق علیه السلام و پيروان ائمه علیهم السلام بوده اند و خود گروه و فرقه و پيروى نداشته اند، سياست [[حکومت بنی عباس|بنى عباس]] و دشمنان شيعه و امامان اقتضا داشته است كه اينان را با انتساب به غلاة بدنام سازند.<ref>(فرق الشيعة، نوبختى، 28 - 46، المقالات والفرق، اشعرى، 42 - 64، مقالات الاسلاميين، 5 - 16، الفرق بين الفرق، 143 - 154، التبصير فيالدين، 124 - 128، الملل والنحل، 1/173 - 190، اعتقادات فرق المسلمين، فخر رازى، 57 - 61، الفرق الاسلامية، كرمانى، 33 - 49، تبصرة العوام، 167 - 180، مذاهب الاسلامين، 2/509 - 645، دائرة المعارف الاسلامية، 9/193 به بعد).</ref>
+
برخى گروههاى غلاة را تا ۱۰۰ فرقه نیز شمرده اند. باید دانست که فرقه هاى غلاة و بسیارى از شاخه هاى آن از دیگر فرق شیعى هم منشعب شده اند مثلا از فرقه هاى زیدیه، اسماعیلیه، کیسانیه و حتى از شیعه اثنى عشریه. این نکته نیز قابل ذکر است که انتساب بعضى فرقه هاى ساخته ذهن دشمنان مانند: هشامیه، پیروان [[هشام بن حکم]]، زراریه، پیروان [[زرارة بن اعین]]، شیطانیه، پیروان مؤمن الطاق و مفضلیه پیروان مفضل نصیرى صاحب [[توحید مفضل (کتاب)|توحید المفضل]] به غلاة نه تنها درست نیست بلکه از روى دشمنى و عداوت انجام گرفته و این افراد از شاگردان امام صادق علیه السلام و پیروان ائمه علیهم السلام بوده اند و خود گروه و فرقه و پیروى نداشته اند، سیاست [[حکومت بنی عباس|بنى عباس]] و دشمنان شیعه و امامان اقتضا داشته است که اینان را با انتساب به غلاة بدنام سازند.<ref>(فرق الشیعة، نوبختى، ۲۸ - ۴۶، المقالات والفرق، اشعرى، ۴۲ - ۶۴، مقالات الاسلامیین، ۵ - ۱۶، الفرق بین الفرق، ۱۴۳ - ۱۵۴، التبصیر فیالدین، ۱۲۴ - ۱۲۸، الملل والنحل، ۱/۱۷۳ - ۱۹۰، اعتقادات فرق المسلمین، فخر رازى، ۵۷ - ۶۱، الفرق الاسلامیة، کرمانى، ۳۳ - ۴۹، تبصرة العوام، ۱۶۷ - ۱۸۰، مذاهب الاسلامین، ۲/۵۰۹ - ۶۴۵، دائرة المعارف الاسلامیة، ۹/۱۹۳ به بعد).</ref>
  
==كيسانيه==
+
==کیسانیه==
در مورد علت نامگذارى اين فرقه به كيسانيه اختلاف نظر است، برخى نوشته اند كه اينان پيروان كيسان مولى [[امیرالمومنین|اميرالمؤمنين]] علیه السلام هستند.
+
در مورد علت نامگذارى این فرقه به کیسانیه اختلاف نظر است، برخى نوشته اند که اینان پیروان کیسان مولى [[امیرالمومنین|امیرالمؤمنین]] علیه السلام هستند.
  
و كيسان شاگرد [[محمد بن حنفيه]] بود اما از [[امام حسن]] و [[امام حسين]] علیه السلام و از محمد بن حنفيه علوم مختلف از جمله علم تأويل و باطن و علم آفاق و انفس آموخت و سپس به امامت محمد بن حنفيه قائل شد و براى او مراتب و درجاتى قائل شد كه خارج از حد وى بود.<ref>(الملل والنحل، 1/147).</ref>
+
و کیسان شاگرد [[محمد بن حنفیه]] بود اما از [[امام حسن]] و [[امام حسین]] علیه السلام و از محمد بن حنفیه علوم مختلف از جمله علم تأویل و باطن و علم آفاق و انفس آموخت و سپس به امامت محمد بن حنفیه قائل شد و براى او مراتب و درجاتى قائل شد که خارج از حد وى بود.<ref>(الملل والنحل، ۱/۱۴۷).</ref>
  
بعضى نوشته اند كه كيسانيه پيروان [[مختار بن ابى ثقفى|مختار ثقفى]] هستند، زيرا مختار ملقب به كيسان بود از اين رو كيسانيه خوانده شده اند.
+
بعضى نوشته اند که کیسانیه پیروان [[مختار بن ابى ثقفى|مختار ثقفى]] هستند، زیرا مختار ملقب به کیسان بود از این رو کیسانیه خوانده شده اند.
  
شمارى هم نوشته اند كه فرمانده پليس (شرطه ) مختار، كيسان نام داشته و مكنى به ابو عمران بوده است و او در اعمال خود بسيار افراط مي كرد و محمد بن حنفيه را وصى حضرت على علیه السلام مي دانست و مختار را نائب او معرفى مي كرد و كسانى كه على علیه السلام را از مقام خود بركنار كردند از اهل [[صفين]] و [[جمل]] همگى كافر شدند. او معتقد بود كه [[جبرئيل]] بر مختار [[وحی|وحى]] مي آورد.<ref>( فرقالشيعة، 23 - 24).</ref>
+
شمارى هم نوشته اند که فرمانده پلیس (شرطه ) مختار، کیسان نام داشته و مکنى به ابو عمران بوده است و او در اعمال خود بسیار افراط می کرد و محمد بن حنفیه را وصى حضرت على علیه السلام می دانست و مختار را نائب او معرفى می کرد و کسانى که على علیه السلام را از مقام خود برکنار کردند از اهل [[صفین]] و [[جمل]] همگى کافر شدند. او معتقد بود که [[جبرئیل]] بر مختار [[وحی|وحى]] می آورد.<ref>( فرقالشیعة، ۲۳ - ۲۴).</ref>
  
===عقائد مشترك كيسانيه===
+
===عقائد مشترک کیسانیه===
تمام فرق كيسانيه داراى عقائدى مشترك هستند كه عبارت از: اعتقاد به امامت محمد بن حنفيه فرزند [[امام علی علیه السلام|على بن ابي طالب]] علیه السلام با عقيده به مسأله [[بداء]]، اعتقاد به [[تناسخ]] و [[حلول]]، اعتقاد به [[رجعت]] و اعتقاد به نوعى [[غلو]] در حق [[ائمه اطهار|ائمه]] و پيشوايان خويش. غير از اينها هر يك از اين فرق داراى اعتقادى خاص نيز هستند كه ذيل هر فرقه به آن اشاره خواهد شد.
+
تمام فرق کیسانیه داراى عقائدى مشترک هستند که عبارت از: اعتقاد به امامت محمد بن حنفیه فرزند [[امام علی علیه السلام|على بن ابی طالب]] علیه السلام با عقیده به مسأله [[بداء]]، اعتقاد به [[تناسخ]] و [[حلول]]، اعتقاد به [[رجعت]] و اعتقاد به نوعى [[غلو]] در حق [[ائمه اطهار|ائمه]] و پیشوایان خویش. غیر از اینها هر یک از این فرق داراى اعتقادى خاص نیز هستند که ذیل هر فرقه به آن اشاره خواهد شد.
  
كيسائيه پس از درگذشت محمد بن حنفيه به دو شعبه تقسيم شدند: دسته اى مرگ محمد را انكار كردند و گفتند كه وى نمرده و نمي ميرد و زنده است اما غائب شده و در كوه رضوى پنهان است تا روزى كه به او امر شود و ظهور كند، اين دسته وى را همان امام منتظر مي دانند، از اين رو هيچكس را پس از وى امام نمي دانند.
+
کیسائیه پس از درگذشت محمد بن حنفیه به دو شعبه تقسیم شدند: دسته اى مرگ محمد را انکار کردند و گفتند که وى نمرده و نمی میرد و زنده است اما غائب شده و در کوه رضوى پنهان است تا روزى که به او امر شود و ظهور کند، این دسته وى را همان امام منتظر می دانند، از این رو هیچکس را پس از وى امام نمی دانند.
  
گروه ديگر از كيسانيه مرگ محمد را باور كرده و پسر وى ابوهاشم عبدالله بن محمد را به امامت برگزيدند و اعتقاد به حلول روح محمد در ابو هاشم پيدا نمودند. مهمترين فرق كيسانيه عبارتند از:
+
گروه دیگر از کیسانیه مرگ محمد را باور کرده و پسر وى ابوهاشم عبدالله بن محمد را به امامت برگزیدند و اعتقاد به حلول روح محمد در ابو هاشم پیدا نمودند.  
  
 +
=== مهمترین فرق کیسانیه ===
 
'''فرقه اول:'''
 
'''فرقه اول:'''
  
فرقه اى كه اعتقاد دارند على علیه السلام به امامت محمد فرزند خود تصريح كرده و او را به جانشينى خود انتخاب نموده است. اينان معتقدند كه در [[جنگ جمل]] على علیه السلام پرچم جنگ را به محمد سپرد<ref>(مقالات الاسلاميين، 18)</ref> در حاليكه برادرانش [[امام حسن علیه السلام|حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|حسين]] علیهما السلام نيز در آن جنگ بودند<ref>(المقالات والفرق، اشعرى، 21)</ref> از اين جهت او را جانشين بلافصل على مي دانند.
+
فرقه اى که اعتقاد دارند على علیه السلام به امامت محمد فرزند خود تصریح کرده و او را به جانشینى خود انتخاب نموده است. اینان معتقدند که در [[جنگ جمل]] على علیه السلام پرچم جنگ را به محمد سپرد<ref>(مقالات الاسلامیین، ۱۸)</ref> در حالیکه برادرانش [[امام حسن علیه السلام|حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|حسین]] علیهما السلام نیز در آن جنگ بودند<ref>(المقالات والفرق، اشعرى، ۲۱)</ref> از این جهت او را جانشین بلافصل على می دانند.
  
 
'''فرقه دوم:'''
 
'''فرقه دوم:'''
  
معتقدند كه محمد پس از برادرانش حسن و حسين علیهما السلام به امامت رسيد، زيرا حسين علیه السلام در موقع خروج از [[مدینه|مدينه]] محمد را به عنوان وصى و جانشين خود انتخاب كرد.<ref>(مقالات الاسلاميين، 19، التبصير فيالدين، 31 ).</ref>
+
معتقدند که محمد پس از برادرانش حسن و حسین علیهما السلام به امامت رسید، زیرا حسین علیه السلام در موقع خروج از [[مدینه|مدینه]] محمد را به عنوان وصى و جانشین خود انتخاب کرد.<ref>(مقالات الاسلامیین، ۱۹، التبصیر فیالدین، ۳۱ ).</ref>
  
 
'''فرقه سوم:'''
 
'''فرقه سوم:'''
  
معتقدند كه محمد همان [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|امام مهدى]] علیه السلام است و هيچ كس از اهل بيت على علیه السلام نبايد با او مخالفت كند و حتى حسن و حسين علیهما السلام نيز با اجازه او بود كه صلح و يا جنگ كردند وگرنه هلاك مي شدند و او زنده است و در كوه رضوى پنهان است و سبب غيبت او از خلق را خدا مي داند.<ref>(مقالات الاسلاميين، 19، المقالات والفرق، 26)</ref> اينان به نام كربيه پيروان ابو كرب ضرير مي باشند.
+
معتقدند که محمد همان [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|امام مهدى]] علیه السلام است و هیچ کس از اهل بیت على علیه السلام نباید با او مخالفت کند و حتى حسن و حسین علیهما السلام نیز با اجازه او بود که صلح و یا جنگ کردند وگرنه هلاک می شدند و او زنده است و در کوه رضوى پنهان است و سبب غیبت او از خلق را خدا می داند.<ref>(مقالات الاسلامیین، ۱۹، المقالات والفرق، ۲۶)</ref> اینان به نام کربیه پیروان ابو کرب ضریر می باشند.
  
 
'''فرقه چهارم:'''
 
'''فرقه چهارم:'''
  
برخى معتقدند كه چون محمد بن حنيفه تسليم [[عبدالملک بن مروان|عبدالملك بن مروان]] شد و با او بيعت كرد و همچنين با [[عبدالله بن زبير|ابن زبير]] نيز بيعت كرد، از اين رو در كوه رضوى زندانى است و شكنجه مي بيند.<ref>(مقالات الاسلاميين، 20).
+
برخى معتقدند که چون محمد بن حنیفه تسلیم [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک بن مروان]] شد و با او بیعت کرد و همچنین با [[عبدالله بن زبیر|ابن زبیر]] نیز بیعت کرد، از این رو در کوه رضوى زندانى است و شکنجه می بیند.<ref>(مقالات الاسلامیین، ۲۰).
 
</ref>
 
</ref>
  
'''فرقه پنجم، مختاريه:'''
+
'''فرقه پنجم، مختاریه:'''
  
پيروان [[مختار بن ابى عبيده ثقفى]]، برخى نوشته اند كه مختار نخست از [[خوارج]] بود، سپس زبيرى و از طرفداران ابن زبير گرديد و پس از آن شيعه شد و سپس كيسانى گرديد و قائل به امامت محمد بن حنفيه شد و مردم را به سوى او دعوت كرد، و خود را از ياران محمد و از داعيان او شمرد و كلماتى مسجع بر زبان مي راند و علومى باطل را اظهار مي كرد و چون محمد بن حنفيه از قضيه وى مطلع شد از او بيزارى جست اما مردم به دو دليل به او گرويدند: يكى آنكه وى منسوب به محمد بن حنفيه بود و ديگرى آنكه به خونخواهى امام حسين علیه السلام قاتلين وى را مجازات كرد.<ref>(الملل والنحل، 1/147 - 148).</ref> برخى نوشته اند كه محمد بن حنفيه، مختار را حكومت عراقين داد تا از قاتلان امام حسين علیه السلام انتقام بگيرد و او بود كه مختار را كيسان ناميد، از اين رو كيسانيه را مختاريه هم مي نامند.<ref>(فرق الشيعه، 26 ).</ref>
+
پیروان [[مختار بن ابى عبیده ثقفى]]، برخى نوشته اند که مختار نخست از [[خوارج]] بود، سپس زبیرى و از طرفداران ابن زبیر گردید و پس از آن شیعه شد و سپس کیسانى گردید و قائل به امامت محمد بن حنفیه شد و مردم را به سوى او دعوت کرد، و خود را از یاران محمد و از داعیان او شمرد و کلماتى مسجع بر زبان می راند و علومى باطل را اظهار می کرد و چون محمد بن حنفیه از قضیه وى مطلع شد از او بیزارى جست اما مردم به دو دلیل به او گرویدند: یکى آنکه وى منسوب به محمد بن حنفیه بود و دیگرى آنکه به خونخواهى امام حسین علیه السلام قاتلین وى را مجازات کرد.<ref>(الملل والنحل، ۱/۱۴۷ - ۱۴۸).</ref> برخى نوشته اند که محمد بن حنفیه، مختار را حکومت عراقین داد تا از قاتلان امام حسین علیه السلام انتقام بگیرد و او بود که مختار را کیسان نامید، از این رو کیسانیه را مختاریه هم می نامند.<ref>(فرق الشیعه، ۲۶ ).</ref>
  
'''فرقه ششم، هاشميه:'''
+
'''فرقه ششم، هاشمیه:'''
  
پيروان ابو هاشم عبدالله بن محمد حنفيه، اينان مرگ محمد بن حنفيه را باور كرده و پس از وى به امامت فرزند او ابو هاشم اعتقاد پيدا كردند و گفته اند كه محمد همه اسرار را به ابوهاشم منتقل ساخته است.<ref>(الملل والنحل، 1/150 - 151)</ref> اين گروه پس از مرگ ابو هاشم به 4 يا 5 دسته ديگر تقسيم شدند. برخى نوشته اند كه عده اى از فرق غلاة مانند سپيد جامگان خراسان كه پيروان مقنع بودند و فرق خرم دينيه، خرميه از كيسانيه پيدا شدند.<ref>(فرق الشيعة، 35، الملل والنحل، 1/154).
+
پیروان ابو هاشم عبدالله بن محمد حنفیه، اینان مرگ محمد بن حنفیه را باور کرده و پس از وى به امامت فرزند او ابو هاشم اعتقاد پیدا کردند و گفته اند که محمد همه اسرار را به ابوهاشم منتقل ساخته است.<ref>(الملل والنحل، ۱/۱۵۰ - ۱۵۱)</ref> این گروه پس از مرگ ابو هاشم به ۴ یا ۵ دسته دیگر تقسیم شدند. برخى نوشته اند که عده اى از فرق غلاة مانند سپید جامگان خراسان که پیروان مقنع بودند و فرق خرم دینیه، خرمیه از کیسانیه پیدا شدند.<ref>(فرق الشیعة، ۳۵، الملل والنحل، ۱/۱۵۴).
 
</ref>
 
</ref>
  
 
'''فرقه هفتم:'''
 
'''فرقه هفتم:'''
  
شمارى از كيسانيه پس از مرگ محمد بن حنفيه به امامت زين العابدين [[امام سجاد علیه السلام|امام سجاد]] علیه السلام اعتقاد پيدا نموده و مستبصر شدند،<ref>(مقالات الاسلاميين، 23، التبصير فيالدين، 31)</ref> كه از آن جمله مي توان [[سيد اسمعيل حميرى|سيد اسماعيل حميرى]] را نام برد كه نخست كيسانى مذهب بود، اما بعدا مستبصر شده و به امام سجادعلیه السلام پيوست.
+
شمارى از کیسانیه پس از مرگ محمد بن حنفیه به امامت زین العابدین [[امام سجاد علیه السلام|امام سجاد]] علیه السلام اعتقاد پیدا نموده و مستبصر شدند،<ref>(مقالات الاسلامیین، ۲۳، التبصیر فیالدین، ۳۱)</ref> که از آن جمله می توان [[سید اسمعیل حمیرى|سید اسماعیل حمیرى]] را نام برد که نخست کیسانى مذهب بود، اما بعدا مستبصر شده و به امام سجادعلیه السلام پیوست.
  
==زيديه==
+
==زیدیه==
پس از رحلت [[امام زين العابدين]] علیه السلام بار ديگر شيعيان اختلاف پيدا كردند و به دو فرقه ديگر تقسيم شدند، دسته اى از شيعيان امامت [[امام باقر]] علیه السلام را پذيرفتند و دسته اى ديگر از آنان اعتقاد به امامت [[زید بن علی بن الحسین|زيد بن علی بن حسین]] برادرش پيدا كردند، اينان اعتقاد دارند كه امامت منحصر در اولاد [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه]] (س) است و در غير آنان جايز نيست، ولى مي گويند آن كس از اولاد فاطمه (س) كه شجاع و سخى باشد و خروج كند و ادعاى [[امامت]] داشته باشد و مردم را به سوى خود دعوت كند امام است و اطاعت او واجب، خواه از اولاد امام حسن علیه السلام باشد و خواه از اولاد امام حسين علیه السلام.
+
پس از رحلت [[امام زین العابدین]] علیه السلام بار دیگر شیعیان اختلاف پیدا کردند و به دو فرقه دیگر تقسیم شدند، دسته اى از شیعیان امامت [[امام باقر]] علیه السلام را پذیرفتند و دسته اى دیگر از آنان اعتقاد به امامت [[زید بن علی بن الحسین|زید بن علی بن حسین]] برادرش پیدا کردند، اینان اعتقاد دارند که امامت منحصر در اولاد [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه]] (س) است و در غیر آنان جایز نیست، ولى می گویند آن کس از اولاد فاطمه (س) که شجاع و سخى باشد و خروج کند و ادعاى [[امامت]] داشته باشد و مردم را به سوى خود دعوت کند امام است و اطاعت او واجب، خواه از اولاد امام حسن علیه السلام باشد و خواه از اولاد امام حسین علیه السلام.
  
فرقه هاى اصلى زيديه را برخى سه فرقه دانسته اند و بعضى آنها را 6 فرقه و شمارى هم فرقه هاى اصلى زيديه را 8 فرقه دانسته اند.<ref>(مقالات الاسلاميين، 132، مروج الذهب، 3/208، الملل والنحل، 1/155، 157، اعتقادات فرق المسلمين، 53-52، الفرق الاسلامية، 57).</ref>
+
=== فرقه هاى اصلى زیدیه ===
اين فرقه ها كه بيشترينشان را [[مسعودی|مسعودى]] نام برده است عبارتند از:  
+
فرقه هاى اصلى زیدیه را برخى سه فرقه دانسته اند و بعضى آنها را ۶ فرقه و شمارى هم فرقه هاى اصلى زیدیه را ۸ فرقه دانسته اند.<ref>(مقالات الاسلامیین، ۱۳۲، مروج الذهب، ۳/۲۰۸، الملل والنحل، ۱/۱۵۵، ۱۵۷، اعتقادات فرق المسلمین، ۵۳-۵۲، الفرق الاسلامیة، ۵۷).</ref>
 +
این فرقه ها که بیشترینشان را [[مسعودی|مسعودى]] نام برده است عبارتند از:  
  
'''جاروديه:'''
+
'''جارودیه:'''
  
پيروان ابوالجارود زياد بن منذر عبدى، وى معتقد بود كه [[پیامبر اسلام|پيامبر]] صلی الله علیه و آله در باره [[امام علی علیه السلام|على]] علیه السلام به وصف، نص و تصريح كرده است ولى نام نبرده است و امت در شناخت على علیه السلام به عنوان امامى كه پيامبر توصيف كرده بود كوتاهى كردند، آنها در شناخت موصوف كوتاهى كردند گرچه اوصاف را شناختند و از اين جهت گمراه شدند و با [[ابوبکر|ابوبكر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] بيعت كردند و لذا كافر شدند، اين عقيده ابوالجارود مخالف با نظريه زيد بود و زيد را به امامت قبول نداشت، آنان على علیه السلام را برتر از همه  مردم پس از پيامبر مي دانستند. جاروديه را جزء فرقه اقوياء زيديه نام برده اند، فرقه هاى ديگر [[زیدیه|زيديه]] مانند سليمانيه و [[بتریه|بتريه]] اين فرقه را تكفير كرده اند، بغدادى نيز جاروديه و شاخه هاى منشعب از آن را تكفير كرده است.<ref>(مقالات الاسلاميين، الفرق بينالفرق، 23 - 24، الملل والنحل، 1/157، التبصير فيالدين، 29)،</ref>
+
پیروان ابوالجارود زیاد بن منذر عبدى، وى معتقد بود که [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله در باره [[امام علی علیه السلام|على]] علیه السلام به وصف، نص و تصریح کرده است ولى نام نبرده است و امت در شناخت على علیه السلام به عنوان امامى که پیامبر توصیف کرده بود کوتاهى کردند، آنها در شناخت موصوف کوتاهى کردند گرچه اوصاف را شناختند و از این جهت گمراه شدند و با [[ابوبکر|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] بیعت کردند و لذا کافر شدند، این عقیده ابوالجارود مخالف با نظریه زید بود و زید را به امامت قبول نداشت، آنان على علیه السلام را برتر از همه  مردم پس از پیامبر می دانستند. جارودیه را جزء فرقه اقویاء زیدیه نام برده اند، فرقه هاى دیگر [[زیدیه|زیدیه]] مانند سلیمانیه و [[بتریه|بتریه]] این فرقه را تکفیر کرده اند، بغدادى نیز جارودیه و شاخه هاى منشعب از آن را تکفیر کرده است.<ref>(مقالات الاسلامیین، الفرق بینالفرق، ۲۳ - ۲۴، الملل والنحل، ۱/۱۵۷، التبصیر فیالدین، ۲۹)،</ref>
  
'''سليمانيه، يا جريريه:'''
+
'''سلیمانیه، یا جریریه:'''
  
پيروان سليمان بن جرير رقى از متكلمان زيديه، كه گمان دارند امامت شورائى است و اجماع دو نفر از برگزيدگان مسلمين و از اهل حل و عقد بر امامت مفضول در حاليكه فاضل و افضل وجود دارند درست است، و به همين دليل اعتقاد دارند كه بيعت با ابوبكر و عمر خطا بود اما آنها مستحق فسق نيستند، زيرا باختيار و اجتهاد امت انجام گرفت، ولى در باره [[عثمان بن عفان|عثمان]] اعتقاد دارند كه وى به دليل كارهايش و هم چنين [[عایشه|عائشه]] و [[طلحه]] و [[زبير]] كافرند، سليمان به رافضه هم طعن مي زد كه به [[تقیه|تقيه]] و [[بداء]] قائلند.<ref>(مقالات الاسلاميين، 68، الملل والنحل، 1/159 - 160، تبصرة العوام، 186)،</ref>
+
پیروان سلیمان بن جریر رقى از متکلمان زیدیه، که گمان دارند امامت شورائى است و اجماع دو نفر از برگزیدگان مسلمین و از اهل حل و عقد بر امامت مفضول در حالیکه فاضل و افضل وجود دارند درست است، و به همین دلیل اعتقاد دارند که بیعت با ابوبکر و عمر خطا بود اما آنها مستحق فسق نیستند، زیرا باختیار و اجتهاد امت انجام گرفت، ولى در باره [[عثمان بن عفان|عثمان]] اعتقاد دارند که وى به دلیل کارهایش و هم چنین [[عایشه|عائشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] کافرند، سلیمان به رافضه هم طعن می زد که به [[تقیه|تقیه]] و [[بداء]] قائلند.<ref>(مقالات الاسلامیین، ۶۸، الملل والنحل، ۱/۱۵۹ - ۱۶۰، تبصرة العوام، ۱۸۶)،</ref>
  
'''بتريه يا ابتريه:'''
+
'''بتریه یا ابتریه:'''
  
كه گاهى آنها را صالحيه نيز مي نامند، پيروان حسن بن صالح بن حسن و كثير النوى معروف به ابتر، كه آنها را به جهت انتساب به حسن بن صالح، صالحيه و به دليل پيروى از كثير ابتر، [[بتریه]] يا ابتريه گويند، اينها در مذهب و قول به امامت با سليمانيه متفقند اما در باره عثمان از اظهار نظر خوددارى كردند كه آيا وى مؤمن است يا كافر، اما على را افضل مردم پس از پيامبر صلی الله علیه و آله مي دانستند. اينان در اصول به رأى [[معتزله]] و در فروع به مذهب [[ابوحنيفه]] و در برخى مسائل پيرو [[شافعی|شافعى]] و شيعه [[امامیه|امامى]] هستند، و رجعت اموات را به دنيا انكار كرده اند.<ref>(مقالات الاسلاميين، 69، الملل والنحل، 1/161 - 162).</ref> بغدادى نوشته است كه اينان نزد عامه و [[اهل سنت]] بهترين اصناف زيديه هستند، و آنها را از ضعفاء فرق زيديه دانسته اند.<ref>(الفرق بينالفرق، 73 )</ref>
+
که گاهى آنها را صالحیه نیز می نامند، پیروان حسن بن صالح بن حسن و کثیر النوى معروف به ابتر، که آنها را به جهت انتساب به حسن بن صالح، صالحیه و به دلیل پیروى از کثیر ابتر، [[بتریه]] یا ابتریه گویند، اینها در مذهب و قول به امامت با سلیمانیه متفقند اما در باره عثمان از اظهار نظر خوددارى کردند که آیا وى مؤمن است یا کافر، اما على را افضل مردم پس از پیامبر صلی الله علیه و آله می دانستند. اینان در اصول به رأى [[معتزله]] و در فروع به مذهب [[ابوحنیفه]] و در برخى مسائل پیرو [[شافعی|شافعى]] و شیعه [[امامیه|امامى]] هستند، و رجعت اموات را به دنیا انکار کرده اند.<ref>(مقالات الاسلامیین، ۶۹، الملل والنحل، ۱/۱۶۱ - ۱۶۲).</ref> بغدادى نوشته است که اینان نزد عامه و [[اهل سنت]] بهترین اصناف زیدیه هستند، و آنها را از ضعفاء فرق زیدیه دانسته اند.<ref>(الفرق بینالفرق، ۷۳ )</ref>
  
'''نعيميه:'''
+
'''نعیمیه:'''
  
پيروان نعيم بن يمان كه گمان دارند على مستحق امامت بود ولى خلافت ابوبكر و عمر هم بر خطا نبود و امت در اين مورد خطا نكردند اما در اينكه ترك افضل نمودند خطاكارند، اينان از عثمان تبرى جسته و او را كافر مي دانند.<ref>(مقالات الاسلاميين، 69، تحفة اثنى عشريه،114).</ref>
+
پیروان نعیم بن یمان که گمان دارند على مستحق امامت بود ولى خلافت ابوبکر و عمر هم بر خطا نبود و امت در این مورد خطا نکردند اما در اینکه ترک افضل نمودند خطاکارند، اینان از عثمان تبرى جسته و او را کافر می دانند.<ref>(مقالات الاسلامیین، ۶۹، تحفة اثنى عشریه،۱۱۴).</ref>
  
'''صباحيه:'''
+
'''صباحیه:'''
  
از ياران صباح المزنى كه از ابوبكر و عمر تبرى جستند و به [[رجعت]] نيز عقيده داشتند.<ref>(المقالات والفرق، 71).</ref>
+
از یاران صباح المزنى که از ابوبکر و عمر تبرى جستند و به [[رجعت]] نیز عقیده داشتند.<ref>(المقالات والفرق، ۷۱).</ref>
  
'''يعقوبيه:'''
+
'''یعقوبیه:'''
  
پيروان يعقوب بن عدى كوفى كه منكر رجعت هستند و از كسانى كه اعتقاد به رجعت دارند بيزارى جسته اند و ابوبكر و عمر را به امامت قبول دارند.<ref>(مقالات الاسلاميين، 69، تاريخ مذاهب الاسلام، 309).</ref>
+
پیروان یعقوب بن عدى کوفى که منکر رجعت هستند و از کسانى که اعتقاد به رجعت دارند بیزارى جسته اند و ابوبکر و عمر را به امامت قبول دارند.<ref>(مقالات الاسلامیین، ۶۹، تاریخ مذاهب الاسلام، ۳۰۹).</ref>
  
'''عجليه:'''
+
'''عجلیه:'''
  
پيروان هارون بن سعيد عجلى هستند و آنها را نيز از ضعفاء زيديه به شمار آورده اند.
+
پیروان هارون بن سعید عجلى هستند و آنها را نیز از ضعفاء زیدیه به شمار آورده اند.
  
'''مغيريه:'''
+
'''مغیریه:'''
  
پيروان مغيرة بن سعيد كه پس از محمد بن عبدالله بن حسن قائل به امامى ديگر نيستند، ولى مغيره را امام مي دانستند و گفتند امامت از آل على علیه السلام پس از ابوجعفر [[امام باقر علیه السلام|محمد بن على]] علیه السلام خارج شد و به مغيره رسيد و ديگر امامى نيست تا محمد بن عبدالله بن حسن كه زنده است خروج كند و او مهدى است، بعدها مغيريه به نبوت مغيره اعتقاد پيدا كردند، مغيره مدعى زنده كردن مردگان بود و به تناسخ نيز اعتقاد داشت.<ref>(المقالات والفرق، 73،76، 77 و قس : فرقالشيعه، 41، 59 - 60).</ref>
+
پیروان مغیرة بن سعید که پس از محمد بن عبدالله بن حسن قائل به امامى دیگر نیستند، ولى مغیره را امام می دانستند و گفتند امامت از آل على علیه السلام پس از ابوجعفر [[امام باقر علیه السلام|محمد بن على]] علیه السلام خارج شد و به مغیره رسید و دیگر امامى نیست تا محمد بن عبدالله بن حسن که زنده است خروج کند و او مهدى است، بعدها مغیریه به نبوت مغیره اعتقاد پیدا کردند، مغیره مدعى زنده کردن مردگان بود و به تناسخ نیز اعتقاد داشت.<ref>(المقالات والفرق، ۷۳،۷۶، ۷۷ و قس : فرقالشیعه، ۴۱، ۵۹ - ۶۰).</ref>
  
 
'''مخترعه:'''
 
'''مخترعه:'''
  
كه قائل به امامت على علیه السلام بودند با نص خفى و ابوبكر و عمر را خطاكار مي دانستند ولى تفسيق نمي كردند. اينكه آنان را مخترعه ناميده اند از آن جهت است كه اعتقاد داشتند كه خداوند اعراض را در اجسام اختراع مي كند.<ref>(المنية والامل، 92).</ref>
+
که قائل به امامت على علیه السلام بودند با نص خفى و ابوبکر و عمر را خطاکار می دانستند ولى تفسیق نمی کردند. اینکه آنان را مخترعه نامیده اند از آن جهت است که اعتقاد داشتند که خداوند اعراض را در اجسام اختراع می کند.<ref>(المنیة والامل، ۹۲).</ref>
 +
 
 +
'''مطرفیه:'''
 +
 
 +
پیروان مطرف بن شهاب که در برخى از مسائل اصولى با زیدیه فرق دارند و زیدیه آنها را تکفیر کرده اند ولى فرقه اى از زیدیه شمرده می شوند.<ref>(المنیة والامل، ۹۱)</ref>
 +
 
 +
'''دکینیه:'''
 +
 
 +
پیروان فضل بن دکین، که اعتقاداتشان شبیه به مذهب جارودیه است و اختلافى که با جارودیه دارند این است که اینان تنها طلحه و زبیر و عایشه را تکفیر می کنند، اما بقیه [[صحابه]] را به نیکى یاد کرده اند.<ref>(تحفة اثنى عشریة، ۱۴).</ref>
 +
 
 +
'''خشبیه:'''
 +
 
 +
پیروان خلف بن عبدالصمد، که چون با چوب و عصا علیه حاکم وقت شوریدند آنها را خشبیه گفته اند، اینها امامت را در اولاد فاطمه شورائى می دانند.<ref>(تحفة اثنى عشریة، ۱۴ - ۱۵)</ref>
 +
 
 +
'''حسینیه:'''
 +
 
 +
پیروان حسین بن على بن حسن معروف به صاحب الفخ که در جائى به نام [[فخّ|فخ]] در شش میلى مکه خروج کرد و به دست عیسى بن موسى کشته شد و معتقدند که هرکس از آل محمد صلی الله علیه و آله دعوت به الله کند همو امام مفترض الطاعة است اما ائمه را نیز به این ترتیب می دانند، امام على علیه السلام، امام حسین علیه السلام، زید بن على، یحیى بن زید، عیسى بن زید، محمد بن عبدالله، و پس از او هرکسى که به طاعت الله مردم را فرا خواند.<ref>(فرق الشیعة، ۵۸.مقالات الاسلامیین، ۷۴، مقاتل الطالبین، ۱۵۰-۱۶۱)،</ref>
 +
 
 +
'''ادریسیه:'''
 +
 
 +
پیروان ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن على بن ابیطالب علیه السلام مؤسس دولت ادارسه در مغرب و شمال آفریقا که در ۱۷۵ ق / ۷۹۱ م ظهور کردند و دولت ادریسیان را بوجود آوردند. پیروان حسن بن زید بن حسن بن على علیه السلام که در ۲۵۰ ق /۸۶۴ م در طبرستان خروج کرد.
 +
 
 +
'''قاسمیه:'''
  
'''مطرفيه:'''
+
از یاران قاسم بن ابراهیم طباطبا رسى (متوفى ۲۶۴ ق ) که فرزندان وى از جمله، الهادى الى الحق یحیى بن حسین موفق شدند دولت زیدیه را در [[یمن|یمن]] تأسیس کنند.
  
پيروان مطرف بن شهاب كه در برخى از مسائل اصولى با زيديه فرق دارند و زيديه آنها را تكفير كرده اند ولى فرقه اى از زيديه شمرده مي شوند.<ref>(المنية والامل، 91)</ref>
+
غیر از اینان فرقه هاى دیگرى نیز مانند: ذکیریه از یاران ذکیر به صفوان و ابرقیه از یاران عباد بن ابرق کوفى و مرثیه را می توان نام برد.<ref>(مروج الذهب، ۳/۲۰۸، بیان الادیان، ۱۵۷، مشارق انوارالیقین، ۲۱۰).</ref>
  
'''دكينيه:'''
+
==اسماعیلیه==
 +
بزرگترین فرزند [[امام صادق]] علیه السلام اسماعیل نام داشته است، امام صادق علیه السلام به او بسیار علاقه داشت و به او احترام می گذاشت گرچه از بعضى روایات که درباره وى آمده استفاده ذم وى می شود ولى علماى [[شیعه|شیعه]] او را بزرگ شمرده اند و [[شیخ طوسى]] او را جزء رجال امام صادق و اصحاب وى شمرده است و با توجه به علاقه اى که امام صادق علیه السلام به او داشته او مردى جلیل القدر بوده است و از امام صادق علیه السلام در باره ء امامت او سئوال شد و حضرت نفى کرد.<ref>(رجال شیخ، ۱۴۶، معجم رجال الحدیث،۳/۱۲۴ - ۱۲۶)</ref>
  
پيروان فضل بن دكين، كه اعتقاداتشان شبيه به مذهب جاروديه است و اختلافى كه با جاروديه دارند اين است كه اينان تنها طلحه و زبير و عايشه را تكفير مي كنند، اما بقيه [[صحابه]] را به نيكى ياد كرده اند.<ref>(تحفة اثنى عشرية، 14).</ref>
+
پس از رحلت امام صادق علیه السلام عده اى به امامت اسماعیل باقى ماندند و گفتند پس از او امامى نیست، و برخى هم گفتند اسماعیل هنگام مرگ، پسرش محمد را به عنوان امام معرفى کرده است و یا اینکه امام صادق علیه السلام محمد سبط خود را به عنوان امام معرفى کرده است و این گروه ها به نام [[اسماعیلیه|اسماعیلیه]] معروف شدند.
  
'''خشبيه:'''
+
آنها را در بلاد مختلف به نامهاى: باطنیه، تعلیمیه، ملاحده، سبعیه، حشیشیه، اساسیه و قرامطه نیز معرفى کرده اند که در جاى خود ذکر خواهند شد.
  
پيروان خلف بن عبدالصمد، كه چون با چوب و عصا عليه حاكم وقت شوريدند آنها را خشبيه گفته اند، اينها امامت را در اولاد فاطمه شورائى مي دانند.<ref>(تحفة اثنى عشرية، 14 - 15)</ref>
+
برخى هم اسماعیلیه را همان خطابیه دانسته اند زیرا معتقدند که ابوالخطاب محمد بن ابى زینب اسدى دخالت تامى در تأسیس مذهب اسماعیلیه داشته است و لذا اسماعیلیه خالص را همان خطابیه معرفى کرده اند.<ref>(فرق الشیعة، ۶۴، ۶۷، ۷۶.
  
'''حسينيه:'''
+
المقالات والفرق، ۸۰ - ۸۳).</ref>
  
پيروان حسين بن على بن حسن معروف به صاحب الفخ كه در جائى به نام [[فخّ|فخ]] در شش ميلى مكه خروج كرد و به دست عيسى بن موسى كشته شد و معتقدند كه هركس از آل محمد صلی الله علیه و آله دعوت به الله كند همو امام مفترض الطاعة است اما ائمه را نيز به اين ترتيب مي دانند، امام على علیه السلام، امام حسين علیه السلام، زيد بن على، يحيى بن زيد، عيسى بن زيد، محمد بن عبدالله، و پس از او هركسى كه به طاعت الله مردم را فرا خواند.<ref>(فرق الشيعة، 58.مقالات الاسلاميين، 74، مقاتل الطالبين، 150-161)،</ref>
+
دسته اى هم طرفداران میمون فداح و پسرش عبدالله که از مردم خوزستان بودند و جزء اصحاب امام صادق علیه السلام بودند ولى بعد در اثر آمیزش با ابوالخطاب به مذهب غلو گرائید و طرفدار اسماعیل و پسرش محمد بن اسماعیل شد و او را مؤسس مذهب اسماعیلیه و باطنیه معرفى کرده اند.<ref>(اعتقادات فرق المسلمین، ۷۸ ).</ref>
  
'''ادريسيه:'''
+
پس از وفات امام صادق علیه السلام گروهى که به امامت اسماعیل اعتقاد داشتند به دو فرقه اصلى تقسیم شدند:  
  
پيروان ادريس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن على بن ابيطالب علیه السلام مؤسس دولت ادارسه در مغرب و شمال آفريقا كه در 175 ق / 791 م ظهور كردند و دولت ادريسيان را بوجود آوردند. پيروان حسن بن زيد بن حسن بن على علیه السلام كه در 250 ق /864 م در طبرستان خروج كرد.
+
'''الف) اسماعلیه خاص،'''
 +
که اعتقاد داشتند به اینکه اسماعیل در زمان پدرش امام بود و غائب شد و او امام هفتم شیعه است و پس از وى امامى نیست و اصطلاحا [[واقفیه|واقفه]] نیز نامیده می شوند زیرا در امامت اسماعیل توقف کردند و گفتند او امام غائب و مهدى است و خروج خواهد کرد.
  
'''قاسميه:'''
+
'''ب) اسماعیلیه عام،'''
 +
که مرگ اسماعیل را باور کردند و گفتند که پیش از مرگ فرزند خود محمد را به جانشین خود تعیین کرد و امام هفتم آن طائفه محمد بن اسماعیل است.<ref>(فرق الشیعه، همانجا، المقالات والفرق،۸۳ - ۸۵).</ref>
 +
===دوره های تحول در اسماعیلیه===
 +
آمار زیادى از کتب، فرق اسماعیلیه را جزء فرق اسلامى و یکى از مذاهب شیعى دانسته اند. بهرحال سیر تحول و تغییراتى که در مذهب اسماعیلیه پیش آمده را می توان به سه دوره اصلى تقسیم کرد:
  
از ياران قاسم بن ابراهيم طباطبا رسى (متوفى 264 ق ) كه فرزندان وى از جمله، الهادى الى الحق يحيى بن حسين موفق شدند دولت زيديه را در [[یمن|يمن]] تأسيس كنند.
+
۱. دوره ائمه مستور، که از زمان محمد بن اسماعیل آغاز می گردد و از این جهت اطلاع دقیقى از زندگى محمد و امامان مستور در دست نیست. و در باره محمد نوشته اند که اسماعیلیه اختلاف پیدا کردند برخى گفتند که او غائب شده و نمرده است و معتقدند که رجعت خواهد کرد ولى دسته اى هم گفتند که محمد مرده است و امامت پس از وى به دیگر ائمه مستور می رسد و اسامى ائمه مستور را به این شرح نوشته اند: محمد بن اسماعیل، احمد، حسین، على، محمد، قائم که اینان را ائمه مستقر نیز خوانده اند.<ref>(الملل والنحل، ۱/۱۶۸، فرهنگ فرق اسلامى، ۴۹ - ۵۰).</ref>
 +
در این دوره امامان مستور بوسیله دعاة و حجتهاى خویش با مردم ارتباط داشتند و آنان دعاة خود را به حوزه هاى مختلف حکومت اسلامى گسیل می داشتند و آنان مردم را به سوى ائمه مستور دعوت می کردند. این دوره از حدود سال ۱۴۳ ق آغاز شد و تا مدت یک قرن و نیم به طول انجامید. امامان مستور به دو دسته تقسیم شده اند، امام مستودع که حق واگذارى امامت به فرزندان و دیگران را ندارد و امام مستقر که از تمام امتیازات برخوردار است.<ref>(جهانگشاى جوینى، ۳/۱۴۹).</ref>
  
غير از اينان فرقه هاى ديگرى نيز مانند: ذكيريه از ياران ذكير به صفوان و ابرقيه از ياران عباد بن ابرق كوفى و مرثيه را مي توان نام برد.<ref>(مروج الذهب، 3/208، بيان الاديان، 157، مشارق انواراليقين، 210).</ref>
+
۲. دوره دوم، که از طهور عبیدالله مهدى در مغرب و تشکیل حکومت عبیدیه، در ۲۹۷ ق در آنجا آغاز می شود و نیم قرن بعد یعنى در ۳۵۶ ق فاطمیان، [[مصر]] و [[شام]] را بر متصرفات خود افزودند و جوهر سردار ایشان مصر را از کف امیر صغیر اخشیدى بیرون آورد و پس از آن شام جنوبى فتح شد و در ۳۸۱ ق حلب را مسخر کردند، پایتخت آنان نخست المهدیه نزدیک تونس بود و سپس به قاهره انتقال یافت فاطمیان اسماعیلى تا ۵۶۷ ق حکومت مقتدرى در مصر داشتند و پس از آن منقرض شدند.<ref>(الکامل، ۸/۲۴ به بعد).</ref>
 +
اسماعیلیه و فاطمیان در این دوره به بلاد دور و نزدیک به محل خلافت آنان مانند [[عراق]] در [[ایران|ایران]] نیز رفتند. حسن صباح در زمان خلافت مستنصر فاطمى از او اجازه گرفت که به ایران رفته و دعوت آنان را آشکار سازد. مستنصر به او اجازه داد و او در ۴۸۷ ق بر قلعه الموت دست یافت و سالها در آن قسمت به حکومت پرداخت و در ۵۱۸ ق درگذشت. پس از وى یکى از شاگردانش به نام کیا بزرگ به جاى او نشست و خاندان کیا به عنوان باطنیه ایران تا برافتادند و در ۶۵۴ ق زمان حمله هلاکو به قلاع الموت حکومت می کردند که با حمله مغولان به آنجا این سلسله منقرض شد. (جهانگشاى جوینى، ۳/۳۱۱ - ۳۳۴).
  
==اسماعيليه==
+
۳. دوره سوم، که از برافتادن فاطمیان در مصر و صباحیان در ایران آغاز می گردد و تا عصر کنونى می رسد که در این دوره  اخیر اسماعیلیه بیش از پیش به شاخه ها و فرق مختلفى تقسیم می گردد، و در این دوره اسماعیلیه تا کنون نتوانسته اند دولت مستقلى را تشکیل دهند.
بزرگترين فرزند [[امام صادق]] علیه السلام اسماعيل نام داشته است، امام صادق علیه السلام به او بسيار علاقه داشت و به او احترام ميگذاشت گرچه از بعضى روايات كه درباره ء وى آمده استفاده ذم وى ميشود ولى علماى شيعه او را بزرگ شمرده اند و [[شيخ طوسى]] و را جزء رجال امام صادق و اصحاب وى شمرده است و با توجه به علاقه اى كه امام صادق علیه السلام به او داشته او مردى جليل القدر بوده است و از امام صادق علیه السلام در باره ء امامت او سئوال شد و حضرت نفى كرد <ref>(رجال شيخ، 146، معجم رجال الحديث،3/124 - 126)</ref>.
 
  
پس از رحلت امام صادق علیه السلام عده اى به امامت اسماعيل باقى ماندند و گفتند پس از او امامى نيست، و برخى هم گفتند اسماعيل هنگام مرگ, پسرش محمد را به عنوان امام معرفى كرده است و يا اينكه امام صادق علیه السلام محمد سبط خود را به عنوان امام معرفى كرده است و اين گروه ها به نام اسماعيليه معروف شدند.
+
===عقائد مشترک اسماعیلیه===
 +
آنان معتقدند که ذات پروردگار از دائره وهم و فکر و عقل برتر است و ما در باره وجود و عدم، زنده و مرده، قادر و عاجز، عالم و جاهل، متکلم یا ساکت، بینا و نابینا، شنوا یا کر بودن خداوند نمی توانیم اظهار نظر کنیم چنانکه در باره صفات و تعیین حد آنها در باره خداوند نفیا و اثباتا نظرى نمی توانیم اظهار کنیم، صدور عقل کل از کلمه امر به طریق ابداع است و صدور موجودات روحانى و جسمانى که توسط عقل و نفس از امر خداوند به طریق ابداع و انبعاث است، مظهر عقل کل در این عالم وجود ناقص است. ناطقان همان [[پیامبران اولوالعزم]] هستند و شمار آنان هفت است و هر ناطقى را یک وصى است و وصى را امام نامند، ناطق نخستین [[حضرت آدم]] بود که وصى او [[شیث|شیث]] بود، ناطق دوم [[نوح]] و وصى او سام و ناطق سوم [[ابراهیم]] و وصى او [[حضرت اسماعیل علیه السلام|اسماعیل]]، ناطق چهارم [[موسى]] و وصى او [[یوشع]]، ناطق پنجم [[عیسى]] و وصى او [[شمعون]]، ناطق ششم محمد و وصى او على و ناطق هفتم اسماعیل بن جعفر صادق بود که قائم است.
  
آنها را در بلاد مختلف به نامهاى : باطنيه، تعليميه، ملاحده، سبعيه، حشيشيه، اساسيه و قرامطه نيز معرفى كرده اند كه در جاى خود ذكر خواهند شد.
+
ناطق، واضع شریعت جدید و ناسخ شریعت قدیم است، اساس یا وصى، عالم به علم تأویل شریعت است و وظیفه  او بیان اسرار و باطن شریعت می باشد. آنان معتقد به [[بهشت]] و [[دوزخ]] جسمانى نیستند، ولى براى مبتدیان این کلمات را به معنى معمول آن تفسیر می کردند.
  
برخى هم اسماعيليه را همان خطابيه دانسته اند زيرا معتقدند كه ابوالخطاب محمد بن ابى زينب اسدى دخالتتامى در تأ سيس مذهب اسماعيليه داشته است و لذا اسماعيليه خالص را همان خطابيه معرفى كرده اند <ref>(فرق الشيعة، 64، 67، 76.
+
همه فرق اسماعیلى به امامت اسماعیل اعتقاد دارند و معتقدند که هر امامى بنص امام قبل از خود این مقام را می پذیرد و امامان نصا بعد نص انتخاب می شوند، پیامبر صلی الله علیه و آله على علیه السلام را و او حسن علیه السلام و او حسین علیه السلام و او على بن حسین علیه السلام و او محمد بن على علیه السلام و او جعفر بن محمد علیهم السلام و او اسماعیل را به نص صریح به امامت برگزیدند، زمین در هیچ زمانى خالى از حجت و حى قائم نیست خواه در ظاهر باشد یا در باطن و مستور، و آنکسى که امام زمانش را نشناسد و یا بیعت امامى در گردنش نباشد در [[جاهلیت|جاهلیت]] مرده است، آنان ابوبکر و عمر و عثمان و بیشتر صحابه را کافر می دانند.<ref>(مقالات الاسلامیین، ۲۶، الفرق بین الفرق،۱۵۲، الملل والنحل، ۱/ ۱۹۲ - ۱۹۳، دائرة المعارف الاسلامیة، ۲).</ref>
  
المقالات والفرق، 80 - 83).</ref>
+
شیوه دعوت و درجات آن در مذهب اسماعیلیه براى دعوت شیوه اى خاص رعایت می شود و مراتب و درجاتى در دعوت داعیان وجود دارد که بطور خلاصه عبارتند از:
  
دسته اى هم طرفداران ميمون فداح و پسرش عبدالله كه از مردم خوزستان بودند و جزء اصحاب امام صادق علیه السلام بودند ولى بعد در اثر آميزش با ابوالخطاب به مذهب غلو گرائيد و طرفدار اسماعيل و پسرش محمد بن اسماعيل شد و او را مؤسس مذهب اسماعيليه و باطنيه معرفى كرده اند <ref>(اعتقادات فرق المسلمين، 78 ).</ref>
+
'''۱) زرق'''
  
پس از وفات امام صادق علیه السلام گروهى كه به امامت اسماعيل اعتقاد داشتند به دو فرقه ء اصلى تقسيم شدند:
+
یعنى جستجو و تفرس در حال مدعوین است که آیا قابلیت دعوت دارند یا نه.
  
'''الف ) اسماعليه خاص'''
+
'''۲) تأنیس'''
كه اعتقاد داشتند به اينكه اسماعيل در زمان پدرش امام بود و غائب شد و او امام هفتم شيعه است و پس از وى امامى نيست و اصطلاحا [[واقفه]] نيز ناميده ميشوند زيرا در امامت اسماعيل توقف كردند و گفتند او امام غائب و مهدى است و خروج خواهد كرد.
 
  
'''ب ) اسماعيليه عام'''
+
که عبارت است از دعوت بر اساس میل و انس مدعو که اگر فی المثل وى میل به [[زهد]] دارد دعوت بر اساس زهد مدعو پایه گذارى می شود.
كه مرگ اسماعيل را باوركردند و گفتند كه پيش از مرگ فرزند خود محمد را به جانشين خود تعيين كرد و امام هفتم آن طائفه محمد بن اسماعيل است <ref>(فرق الشيعه، همانجا، المقالات والفرق،83 - 85).</ref>
 
  
 +
'''۳) تشکیک و تعلیق'''
  
===دوره های تحول در اسماعیلیه===
+
که پس از انس مدعو با داعى وظیفه داعى ایجاد شک در ارکان فکرى مذهب مدعو است.
آمار زيادى از كتب، فرق اسماعيليه را جزء فرق اسلامى و يكى از مذاهب شيعى دانسته اند بهرحال سير تحول و تغييراتى كه در مذهب اسماعيليه پيش آمده را ميتوان به سه دوره ء اصلى تقسيم كرد:
 
  
1. دوره ء ائمه ء مستور، كه از زمان محمد بن اسماعيل آغاز ميگردد و از اين جهت اطلاع دقيقى از زندگى محمد و امامان مستور دردست نيست .و در باره ء محمد نوشته اند كه اسماعيليه اختلاف پيدا كردند برخى گفتند كه : او غائب شده و نمرده است و معتقدند كه رجعت خواهد كرد ولى دسته اى هم گفتند كه : محمد مرده است و امامت پس از وى به ديگر ائمه ء مستور ميرسد و اسامى ائمه ء مستور را به اين شرح نوشته اند: محمد بن اسماعيل، احمد، حسين، على،محمد، قائم كه اينان را ائمه ء مستقر نيز خوانده اند <ref>(الملل والنحل، 1/168، فرهنگ فرق اسلامى، 49 - 50).</ref>
+
'''۴) ربط'''
در اين دوره امامان مستور بوسيله ء دعاة و حجتهاى خويش با مردم ارتباط داشتند و آنان دعاة خود را به حوزه هاى مختلف حكومت اسلامى گسيل ميداشتند و آنان مردم را به سوى ائمه ء مستور دعوت ميكردند اين دوره از حدود سال 143 ق آغاز شد و تا مدت يك قرن و نيم به طول انجاميد.امامان مستور به دو دسته تقسيم شده اند، امام مستودع كه حق واگذارى امامت به فرزندان و ديگران را ندارد و امام مستقر كه از تمام امتيازات برخوردار است <ref>(جهانگشاى جوينى، 3/149).</ref>
 
  
2. دوره ء دوم، كه از طهور [[عبيدالله مهدى]] در مغرب و تشكيل حكومت عبيديه ء، در 297 ق در آنجا آغاز ميشود و نيم قرن بعد يعنى در 356 ق فاطميان، مصر و شام را بر متصرفات خود افزودند و جوهر سردار ايشان مصر را از كف امير صغير اخشيدى بيرون آورد و پس از آن شام جنوبى فتح شد و در 381 ق حلب را مسخر كردند، پايتخت آنان نخست المهديه نزديك تونس بود و سپس به قاهره انتقال يافت فاطميان اسماعيلى تا 567 ق حكومت مقتدرى در مصر داشتند و پس از آن منقرض شدند <ref>(الكامل، 8/24 به بعد).</ref>
+
پس از مرحله تشکیک که مدعو در حیرت فرو می رود براى یافتن پاسخ به داعى مراجعه می کند و داعى باید که او را بپذیرد و به او قسم دهد که هرآنچه می شنود مستور و مخفى نگاهدارد و به او بگوید که جواب تمام سؤالات تو نزد امام است ولى تا به درجه لازم نرسیده اى نمی توانى به نزد امام حاضر شوى.
اسماعيليه و فاطميان در اين دوره به بلاد دور و نزديك به محل خلافت آنان مانند عراق در ايران نيز رفتند حسن صباح در زمان خلافت مستنصر فاطمى از او اجازه گرفت كه به ايران رفته و دعوت آنان را آشكار سازد مستنصر به او اجازه داد و او در 487 ق بر [[قلعه الموت]] دست يافت و سالها در آن قسمت به حكومت پرداخت و در 518 ق درگذشت پس از وى يكى از شاگردانش به نام [[كيا بزرگ]] به جاى او نشست و خاندان كيا به عنوان باطنيه ء ايران تا برافتادند و در 654 ق زمان حمله هلاكو به قلاع الموت حكومت ميكردند كه با حمله مغولان به آنجا اين سلسله جهانگشاى جوينى، 3/311 - 334).
 
  
3. دوره ء سوم، كه از برافتادن فاطميان در مصر و صباحيان در ايران آغاز ميگردد و تا عصر كنونى ميرسد كه در اين دوره  اخير اسماعيليه بيش از پيش به شاخه ها و فرق مختلفى تقسيم ميگردد، و در اين دوره اسماعيليه تا كنون نتوانسته اند دولت مستقلى را تشكيل دهند.
+
'''۵ ) تدلیس'''
  
===عقائد مشترك اسماعيليه===
+
آن است که نفس مدعو به هریک از داعیان متمایل شد باید به نزد او هدایت شود.
آنان معتقدند كه ذات پروردگار از دائره ء وهم و فكر و عقل برتر است و ما در باره ء وجود و عدم، زنده و مرده، قادر و عاجز، عالم و جاهل، متكلم يا ساكت، بينا و نابينا، شنوا يا كر بودن خداوند نميتوانيم اظهار نظر كنيم چنانكه در باره ء صفات و تعيين حد آنها در باره ء خداوند نفيا و اثباتا نظرى نميتوانيم اظهار كنيم، صدور عقل كل از كلمه  امر به طريق ابداع است و صدور موجودات روحانى و جسمانى كه توسط عقل و نفس از امر خداوند به طريق ابداع و انبعاث است، مظهر عقل كل در اين عالم وجود ناقص است .ناطقان همان [[پيامبران اولوالعزم]] هستند و شمار آنان هفت است و هر ناطقى را يك وصى است و وصى را امام نامند، ناطق نخستين [[حضرت آدم]] بود كه وصى او [[شيث]] بود، ناطق دوم [[نوح]] و وصى او سام و ناطق سوم [[ابراهيم]] و وصى او [[اسماعيل]]، ناطق چهارم [[موسى]] و وصى او [[يوشع]]، ناطق پنجم [[عيسى]] و وصى او [[شمعون]]، ناطق ششم محمد و وصى او على و ناطق هفتم اسماعيل بن جعفر صادق بود كه قائم است .
 
  
ناطق، واضع شريعت جديد و ناسخ شريعت قديم است، اساس يا وصى، عالم به علم تأ ويل شريعت است و وظيفه  او بيان اسرار و باطن شريعت ميباشد.آنان معتقد به بهشت و دوزخ جسمانى نيستند، ولى براى مبتديان اين كلمات را به معنى معمول آن تفسير ميكردند.
+
'''۶) تأسیس'''
  
همه ء فرق اسماعيلى به امامت اسماعيل اعتقاد دارند و معتقدند كه هر امامى بنص امام قبل از خود اين مقام را ميپذيرد و امامان نصا بعد نص انتخاب ميشوند، پيامبر صلی الله علیه و آله على علیه السلام را و او حسن علیه السلام و او حسين علیه السلام و او على بن حسين علیه السلام و او محمد بن على علیه السلام و او جعفر بن محمدعلیه السلام و او اسماعيل را به نص صريح به امامت برگزيدند، زمين در هيچ زمانى خالى از حجت و حى قائم نيست خواه در ظاهر باشد يا در باطن و مستور، و آنكسى كه امام زمانش را نشناسد و يا بيعت امامى در گردنش نباشد در جاهليت مرده است، آنان ابوبكر و عمر و عثمان و بيشتر صحابه را كافر ميدانند <ref>(مقالات الاسلاميين، 26، الفرق بين الفرق،152، الملل والنحل، 1/ 192 - 193، دائرة المعارف الاسلامية، 2).</ref>
+
ایجاد مقدمات لازم جهت پذیرش ظاهرى مدعو است تا او را به باطن رهبرى کند.
  
شيوه ء دعوت و درجات آن : در مذهب اسماعيليه براى دعوت شيوه اى خاص رعايت ميشود و مراتب و درجاتى در دعوت داعيان وجود دارد كه بطور خلاصه عبارتند از:
+
'''۷) خلع'''
'''1) زرق'''
 
  
يعنى جستجو و تفرس در حال مدعوين است كه آيا قابليت دعوت دارند يا نه .
+
که اسقاط تمامى اعمال و افعال مذهبى از او است.
  
'''2) تأ نيس'''
+
'''۸) سلخ'''
  
كه عبارت است از دعوت بر اساس ميل و انس مدعو كه اگر في المثل وى ميل به زهد دارد دعوت بر اساس زهد مدعو پايه گذارى ميشود.
+
خروج از اعتقادات دینى و ارکان دین است. که در این مرحله همه لذتها بر او مباح می شود و [[شریعت|شریعت]] براى او تأویل می گردد.<ref>(الفرق الاسلامیه، ۵۳ - ۵۶).</ref>
  
'''3) تشكيك و تعليق'''
+
=== مهمترین فرقه هاى اسماعیلیه ===
 +
'''باطنیه:'''
  
كه پس از انس مدعو با داعى وظيفه ء داعى ايجاد شك در اركان فكرى مذهب مدعو است .
+
که گویند همه چیز ظاهر و باطنى دارد ظاهر به منزله پوست و باطن به منزله مغز است، در باره پیدایش این مذهب و فرقه نوشته اند که عبدالله بن میمون قداح و محمد بن حسین دندان و جماعتى دیگر که چهار بچه نام داشتند همراه با میمون بن دیصاح قداح در زندان عراق بودند، آنان باهم فکرى مذهب باطنیه را ساختند و چون آزاد شدند هریک از آنان را با براى تبلیغ فرقه خویش به سوئى رهسپار شدند و براى اینکه مذهبشان رونق پذیرد، عقائد خود عقائد طرفداران اسماعیل بن جعفر و محمد بن اسماعیل درآمیختند و به تبلیغ آن پرداختند، این گروه را از طریق بدعت گذار در دین اسلام معرفى کرده اند که منتسب به [[اسلام]] هستند.<ref>(التبصیر فیالدین، ۱۴۰ - ۱۴۱).</ref>
  
'''4) ربط'''
+
'''قرامطه:'''
  
پس از مرحله ء تشكيك كه مدعو در حيرت فرو ميرود براى يافتن پاسخ به داعى مراجعه ميكند و داعى بايد كه او را بپذيرد و به او قسم دهد كه هرآنچه ميشنود مستور و مخفى نگاهدارد و به او بگويد كه جواب تمام سؤالات تو نزد امام است ولى تا به درجه ء لازم نرسيده اى نميتوانى به نزد امام حاضر شوى .
+
پیروان مردى به نام حمدان بن اشعث قرمط، در باره این فرقه و علت پیدایششان نوشته اند که هنگامیکه عبدالله بن میمون قداح از بصره به سلمیه گریخت در آنجا با مردى به نام حمدان قرمط آشنا شد که فردى فرارى بود و حمدان را دعوت به عقیده باطنیه اسماعیلیه کرد و او دعوت را پذیرفت و به سبب هوش و استعدادى که داشت داعیانى به اطراف کوفه فرستاد، این فرقه در اواخر قرن سوم هجرى از طرف رئیس این فرقه شخصى که صاحب الظهور نام داشت و پنهان بود، دولتى در [[بحرین|بحرین]] که مرکز آن الاحساء بود تأ سیس کردند، قرامطه نه تنها در [[بین النهرین|بین النهرین]] و خوزستان بلکه در انقلابات بحرین و [[سوریه]] و [[یمن]] نیز دست داشتند و خطر بزرگى براى [[حکومت بنی عباس|خلافت عباسى]] در [[بغداد]] و حتى خلافت فاطمیان که عم عقیده آنان در مصر بودند به شمار می رفتند. رهبران آنان بیشتر ایرانى الاصل بودند حمله آنان به حاجیان معروف است و در سال ۳۱۲ ق ابوطاهر جنابى که جانشین و پسر ابو سعید جنابى (گناوه اى ) بود به [[بصره]] تاخت و غنیمتهاى فراوان بدست آورد. اصولا حکومت قرمطیان نوعى جمهورى اشتراکى بود،<ref>(اعتقادات فرق المسلمین، ۷۹، دائرة المعارف الاسلام، ۴/۶۸۷ - ۶۹۲).</ref> این فرقه را جنابیه نیز گفته اند.<ref>(تحفة اثنى عشریة، ۱۵) ( قرامطه )،</ref>
  
'''5 ) تدليس'''
+
'''مبارکیه:'''
  
آن است كه نفس مدعو به هريك از داعيان متمايل شد بايد به نزد او هدايت شود.
+
پیروان مبارک غلام آزاد شده اسماعیل بن جعفر، [[شیخ طوسى]] او را غلام آزاد شده اسماعیل بن عبدالله بن عباس دانسته که از اصحاب [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] علیه السلام بود و مردى کوفى الاصل بوده است. عقیده آنان با باطنیه یکسان است و اختلاف زیادى با آنان ندارند.<ref>(رجال شیخ طوسى، ۳۱۰، مقالات الاسلامیین، ۲۶ - ۲۷)،</ref>
  
'''6) تأ سيس'''
+
'''میمونیه:'''
  
ايجاد مقدمات لازم جهت پذيرش ظاهرى مدعو است تا او را به باطن رهبرى كند.
+
پیروان میمون قداح و یا پیروان عبدالله بن میمون قداح اهوازى که گویند عمل به ظواهر کتاب و [[سنت]] حرام است و [[معاد]] را انکار می کنند.<ref>(تحفة اثنى عشریة، ۱۵ )</ref>
  
 +
'''شمطیه:'''
  
'''7) خلع'''
+
پیروان یحیى بن ابى اشمط، که اعتقاد دارند پس از امام صادق علیه السلام امامت به هر پنج پسر امام یعنى: اسماعیل، محمد، [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسى]]، عبدالله افطح و اسحاق رسیده است.<ref>(تحفة اثنى عشریة، ۱۵ )،</ref>
  
كه اسقاط تمامى اعمال و افعال مذهبى از او است.
+
'''خلفیه:'''
  
'''8) سلخ'''
+
یاران خلف نامى هستند که از میمونیه بود و با حمزه خارجى جنگید، آنان شرط حضور در جنگ را وجود امام و با امام دانند. او پیشواى [[خوارج]] کرمان و مکران بود و نام وى مسعود بن قیس بوده است. خلف با میمونیه در قدر، استطاعت، مشیت خدا اختلاف داشت.<ref>(الفرق بین الفرق ۶۷، الملل والنحل،۱/۱۱۷)،</ref>
  
خروج از اعتقادات دينى و اركان دين است .كه در اين مرحله همه ء لذتها بر او مباح ميشود و شريعت براى او تأ ويل ميگردد <ref>(الفرق الاسلاميه، 53 - 56).</ref>
+
'''خلطیه:'''
  
مهمترين فرقه هاى اسماعيليه عبارتند از:
+
اینان معتقدند که آنچه در [[قرآن]] و [[حدیث|احادیث]] آمده است از احکامى چون [[نماز]]، [[روزه]]، [[زکات]]، [[حج]] و مانند اینها حمل می شوند بر معانى لغوى و معنائى دیگر ندارند، آنان [[قیامت]] و برخى از پیامبران را انکار می کنند و بر آنها لعنت را واجب می دانند.<ref>(تحفة اثنى عشریة، ۱۶)</ref>
  
===باطنيه===
+
'''برقعیه:'''
كه گويند همه چيز ظاهر و باطنى دارد ظاهر به منزله ء پوست و باطن به منزله ء مغز است، در باره ء پيدايش اين مذهب و فرقه نوشته اند كه عبدالله بن ميمون قداح و محمد بن حسين دندان و جماعتى ديگر كه چهار بچه نام داشتند همراه با ميمون بن ديصاح قداح در زندان عراق بودند، آنان باهم فكرى مذهب باطنيه را ساختند و چون آزاد شدند هريك از آنان را با براى تبليغ فرقه ء خويش به سوئى رهسپار شدند و براى اينكه مذهبشان رونق پذيرد، عقائد خود عقائد طرفداران اسماعيل بن جعفر و محمد بن اسماعيل درآميختند و به تبليغ آن پرداختند، اين گروه را از طريق بدعت گذار در دين اسلام معرفى كرده اند كه منتسب به اسلام هستند <ref>(التبصير فيالدين، 140 - 141).</ref>
 
  
===قرامطه===
+
یاران محمد بن على برقعى که اعتقاداتشان مشابه با عقائد خلطیه است، این چند فرقه جز مبارکیه بقیه در شمار شاخه هاى قرامطه هستند.<ref>(تحفة اثنى عشریة، ۱۶)</ref>
پيروان مردى به نام حمدان بن اشعث قرمط، در باره ء اين فرقه و علت پيدايششان نوشته اند كه هنگاميكه عبدالله بن ميمون قداح از بصره به سلميه گريخت در آنجا با مردى به نام حمدان قرمط آشنا شد كه فردى فرارى بود و حمدان را دعوت به عقيده ء باطنيه ء اسماعيليه كرد و او دعوت را پذيرفت و به سبب هوش و استعدادى كه داشت داعيانى به اطراف كوفه فرستاد، اين فرقه در اواخر قرن سوم هجرى از طرف رئيس اين فرقه شخصى كه [[صاحب الظهور]] نام داشت و پنهان بود، دولتى در [[بحرين]] كه مركز آن [[الاحساء]] بود تأ سيس كردند، قرامطه نه تنها در [[بين النهرين]] و [[خوزستان]] بلكه در انقلابات بحرين و [[سوريه]] و [[يمن]] نيز دست داشتند و خطر بزرگى براى خلافت عباسى در بغداد و حتى خلافت [[فاطميان]] كه عم عقيده ء آنان در مصر بودند به شمار ميرفتند رهبران آنان بيشتر ايرانى الاصل بودند حمله آنان به حاجيان معروف است و در سال 312 ق ابوطاهر جنابى كه جانشين و پسر ابو سعيد جنابى (گناوه اى ) بود به بصره تاخت و غنيمتهاى فراوان بدست آورد.
 
  
اصولا حكومت قرمطيان نوعى جمهورى اشتراكى بود <ref>(اعتقادات فرق المسلمين، 79، دائرة المعارف الاسلام، 4/687 - 692).</ref>اين فرقه را جنابيه نيز گفته اند <ref>(تحفة اثنى عشرية، 15) ( قرامطه )،</ref>
+
'''تعلیمیه:'''
  
===مباركيه===
+
که در حقیقت نام دیگر اسماعیلیه است، آنان را در [[خراسان]] به این نام خوانده اند، تعلیمیه معتقدند که عقلیات را نمی توان حجت قرار داد و ناچار باید حقایق را از راه تعلیم از امام [[معصوم]] آموخت و در هر عصرى باید امامى معصوم و غیر جایز الخطاء باشد که لغزش نداشته باشد و علومى که به او می رسد به دیگران بیاموزد.<ref>(خاندان نوبختى، ۲۵۲)،</ref>
پيروان مبارك غلام آزاد شده ء اسماعيل بن جعفر، [[شيخ طوسى]] او را غلام آزاد شده ء اسماعيل بن عبدالله بن عباس دانسته كه از اصحاب امام صادق علیه السلام بود و مردى كوفى الاصل بوده است .عقيده ء آنان با باطنيه يكسان است و اختلاف زيادى با آنان ندارند <ref>(رجال شيخ طوسى، 310، مقالات الاسلاميين، 26 - 27)،</ref>  
 
  
===ميمونيه===
+
'''سبعیه:'''
پيروان ميمون قداح و يا پيروان عبدالله بن ميمون قداح اهوازى كه گويند عمل به ظواهر كتاب و سنت حرام است و معاد را انكار ميكنند <ref>(تحفة اثنى عشرية، 15 )</ref>
 
  
===شمطيه===
+
که از اصول اسماعیلیه به شمار می روند، ایشان را از آن جهت سبعیه گفته اند که در باب شمار ائمه به هفت دور قائل هستند و امام هفتم را آخر ادوار هفتگانه می دانند، آنها گویند: انبیائى که ناطقین به شرایع هستند هفت نفرند: [[حضرت آدم علیه السلام|آدم]]، [[حضرت نوح علیه السلام|نوح]]، [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم]]، [[حضرت موسی علیه السلام|موسى]]، [[حضرت عیسی علیه السلام|عیسى]]، [[پیامبر اسلام|محمد]] و مهدى و مابین دو رسول هفت کس هستند و اسماعیل بن جعفر از جمله این هفت کس است که بین محمد صلی الله علیه و آله و مهدى اقامه شریعت می کند. این فرقه را اسماعیلیه خالص نیز می دانند.<ref>(فرق الشیعة، ۶۷ - ۶۹، تحفة اثنى عشریة، ۱۶)،</ref>
پيروان يحيى بن ابى اشمط، كه اعتقاد دارند پس از امام صادق علیه السلام امامت به هر پنج پسر امام يعنى : اسماعيل، محمد، موسى، عبدالله افطح و اسحاق رسيده است <ref>(تحفة اثنى عشرية، 15 )،</ref>
 
  
===خلفيه===
+
'''مهدویه:'''
ياران خلف نامى هستند كه از ميمونيه بود و با حمزه خارجى جنگيد، آنان شرط حضور در جنگ را وجود امام و با امام دانند.او پيشواى خوارج كرمان و مكران بود و نام وى مسعود بن قيس بوده است خلف با ميمونيه درقدر، استطاعت، مشيت خدا اختلاف داشت <ref>(الفرق بين الفرق 67، الملل والنحل،1/117)،</ref>
 
  
===خلطيه===
+
که این فرقه از اصول اسماعیلیه به شمار می رود و از این فرقه است که ملوک و سلاطین و خلفا و ائمه اسماعیلیه برخاسته اند. اینان نخست در مغرب و آفریقا و سپس در مصر و شام و حلب و یمن به حکومت و خلافت رسیدند. اینان امامان بعد از اسماعیل را محمد، احمد، محمد، تقى، عبدالله رضى، ابوالقاسم عبدالله، محمد مهدى، احمد قائم بامرالله، اسماعیل بن احمد المنصور بقوة الله، مصر بن اسماعیل المعز لدین الله که در مصر به امامت و خلافت رسید سلسله فاطمیان مصر را بوجود آورد، و سلسله آنان تا به عاضد لدین الله از فرزندان مستعلى و اولاد نزار ادامه یافت می دانند.<ref>(المقالات و الفرق، ۷۷، تحفة اثنى عشریة، ۱۷).</ref> این گروه را نخست عبید اللهیه می نامیدند.<ref>(الفصل ابن خرم، ۴/۱۴۳)،</ref>
اينان معتقدند كه آنچه در قرآن و احاديث آمده است از احكامى چون [[نماز]]، [[روزه]]، [[زكات]]، [[حج]] و مانند اينها حمل ميشوند بر معانى لغوى و معنائى ديگر ندارند، آنان [[قيامت]] و برخى از پيامبران را انكار ميكنند و بر آنها لعنت را واجب ميدانند <ref>(تحفة اثنى عشرية، 16)</ref>
 
  
===برقعيه===
+
'''مستعلویه:'''
ياران محمد بن على برقعى كه اعتقاداتشان مشابه با عقائد خلطيه است، اين چند فرقه جز مباركيه بقيه در شمار شاخه هاى قرامطه هستند <ref>(تحفة اثنى عشرية، 16)</ref>
 
  
===تعليميه===
+
شاخه اى از مهدویه، پیروان ابوالقاسم احمد مستعلى فرزند المستنصر نخست برادرش نزار سپس پسر خود احمد مستعلى را به امامت برگزید پس از وى مهدویه به دو دسته تقسیم شدند، دسته اول به امامت مستعلى اعتقاد پیداکردند و به مستعلویه معروف شدند، که گاهى آنها را مستعلیه نیز می نامند، عقائد این گروه را دعوت قدیم می نامند.<ref>(تحفة اثنى عشریة، ۱۷، مذاهب الاسلامیین، ۲/۳۵۲ - ۳۵۶)</ref>
كه در حقيقت نام ديگر اسماعيليه است، آنان را در خراسان به اين نام خوانده اند، تعليميه معتقدند كه عقليات را نميتوان حجت قرار داد و ناچار بايد حقايق را از راه تعليم از امام معصوم آموخت و در هر عصرى بايد امامى معصوم و غير جايز الخطاء باشد كه لغزش نداشته باشد و علومى كه به او ميرسد به ديگران بياموزد <ref>(خاندان نوبختى، 252)،</ref>
+
مستعلویه پس از شکست فاطمیان به تدریج از مصر به دو کشور یمن و هند مهاجرت کردند و در هند در ایالت گجرات اقامت کردند.<ref>(همان منبع )</ref>
  
===سبعيه===
+
'''نزاریه:'''
كه از اصول اسماعيليه به شمار ميروند، ايشان را از آن جهت سبعيه گفته اند كه در باب شمار ائمه به هفت دور قائل هستند و امام هفتم را آخر ادوار هفتگانه ميدانند، آنها گويند: انبيائى كه ناطقين به شرايع هستند هفت نفرند: آدم، نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، محمد و مهدى و مابين دو رسول هفت كس هستند و اسماعيل بن جعفر از جمله ء اين هفت كس است كه بين محمدصلی الله علیه و آله و مهدى اقامه ء شريعت ميكند.اين فرقه را اسماعيليه ء خالص نيز ميدانند <ref>(فرق الشيعة، 67 - 69، تحفة اثنى عشرية، 16)،</ref>
 
  
===مهدويه===
+
شاخه دیگرى از مهدویه که پس از شکست نزار به دست مستعلى و کشته شدنش به امامت وى باقى ماندند و از مصر و شام به یمن و ایران فرار کردند و در الموت به پیشوائى حسن صباح دولت اسماعیلیه نزارى را تشکیل دادند، برخى از نزاریه معتقد بودند که نزار کشته نشده بلکه پنهانى به ایران آمد و همو بود که دولت نزاریه را در جبال طالقان تأ سیس کرد.<ref>(تحفة اثنى عشریة، ۱۷، مذاهب الاسلامیین، ۲/۳۵۳ - ۳۶۹)</ref> این فرقه را مسقطیه و سقطیه نیز می نامند.
كه اين فرقه از اصول اسماعيليه به شمار ميرود و از اين فرقه است كه ملوك و سلاطين و خلفا و ائمه ءاسماعيليه برخاسته اند اينان نخست در مغرب و آفريقا و سپس در مصر و شام و حلب و يمن به حكومت و خلافت رسيدند اينان امامان بعد از اسماعيل را محمد، احمد، محمد، تقى، عبدالله رضى، ابوالقاسم عبدالله، محمد مهدى، احمد قائم بامرالله، اسماعيل بن احمد المنصور بقوة الله، مصر بن اسماعيل المعزلدين الله كه در مصر به امامت و خلافت رسيد سلسله ء فاطميان مصر را بوجود آورد، و سلسله ء آنان تا به عاضدلدين الله از فرزندان مستعلى و اولاد نزار ادامه يافت ميدانند <ref>(المقالات و الفرق، 77، تحفة اثنى عشرية، 17).</ref>اين گروه را نخست عبيداللهيه ميناميدند <ref>(الفصل ابن خرم، 4/143)،</ref>
 
  
===مستعلويه===
+
'''صباحیه یا حمریه:'''
شاخه اى از مهدويه، پيروان ابوالقاسم احمد مستعلى فرزند المستنصر نخست برادرش نزار سپس پسر خود احمد مستعلى را به امامت برگزيد پس از وى مهدويه به دو دسته تقسيم شدند دسته ء اول به امامت مستعلى اعتقاد پيداكردند و به مستعلويه معروف شدند، كه گاهى آنها را مستعليه نيز مينامند، عقائد اين گروه را دعوت قديم مينامند <ref>(تحفة اثنى عشرية، 17، مذاهب الاسلاميين، 2/352 - 356)</ref>
 
مستعلويه پس از شكست فاطميان به تدريج از مصر به دو كشور يمن و هند مهاجرت كردند و در هند در ايالت گجرات اقامت كردند <ref>(همان منبع )</ref>
 
  
===نزاريه===
+
پیروان حسن بن على بن محمد صباح حمیرى که وى را مؤسس دعوت جدید خوانند در مقابل دعوت قدیم که مربوط به شاخه مستعلویه بود. این فرقه را از شاخه نزاریه نیز می دانند.<ref>. (اسماعیلیه ء الموت، حسن صباح )</ref>
شاخه ء ديگرى از مهدويه كه پس از شكست نزار به دست مستعلى و كشته شدنش به امامت وى باقى ماندند و از مصر و شام به يمن و ايران فرار كردند و در [[الموت]] به پيشوائى حسن صباح دولت اسماعيليه ء نزارى را تشكيل دادند، برخى از نزاريه معتقد بودند كه نزار كشته نشده بلكه پنهانى به ايران آمد و همو بود كه دولت نزاريه را در جبال طالقان تأ سيس كرد<ref>(تحفة اثنى عشرية، 17، مذاهب الاسلاميين، 2/353 - 369)</ref> اين فرقه را مسقطيه و سقطيه نيز مينامند.
 
  
===صباحيه يا حمريه===
+
'''ناصریه:'''
پيروان حسن بن على بن محمد صباح حميرى كه وى را مؤسس دعوت جديد خوانند در مقابل دعوت قديم كه مربوط به شاخه مستعلويه بود.اين فرقه را از شاخه ء نزاريه نيز ميدانند<ref>. (اسماعيليه ء الموت، حسن صباح )</ref>
 
  
===ناصريه===
+
پیروان حمیدالدین [[ناصر خسرو|ناصر خسرو قبادیانى]] از دعات بزرگ اسماعیلیه در خراسان و طبرستان که صاحب کتابهاى: وجه دین، دلیل المتحیرین و [[سفرنامه]] است.<ref>(اعتقادات فرق المسلمین، ۷۸، تبصرة العوام، ۱۸۴ )</ref>
پيروان حميدالدين ناصر خسرو قباديانى از دعات بزرگ اسماعيليه در خراسان و طبرستان كه صاحب كتابهاى : وجه دين، دليل المتحيرين و سفرنامه است <ref>(اعتقادات فرق المسلمين، 78، تبصرة العوام، 184 )</ref>
 
  
===ابو سعيديه يا جنابيه===
+
'''ابو سعیدیه یا جنابیه:'''
  
پيروان ابو سعيد حسين گناوه اى و پيروان ابو طاهر فرزند ابو سعيد كه پيروان اين دو گروهى از اعراب بدوى و نبطيان و ايرانيان بودند، ابو سعيد دولتى در احساء بحرين تشكيل داد و سرانجام در 301 ق كشته شد، اعتقادات آنان همان اعتقادات قرامطه است و اين گروه شاخه اى از قرامطه به شمار ميروند<ref>(تلبيس ابليس، 105، اعلام الاسماعيليه، 53 )</ref>
+
پیروان ابو سعید حسین گناوه اى و پیروان ابو طاهر فرزند ابو سعید که پیروان این دو گروهى از اعراب بدوى و نبطیان و ایرانیان بودند، ابو سعید دولتى در احساء بحرین تشکیل داد و سرانجام در ۳۰۱ ق کشته شد، اعتقادات آنان همان اعتقادات قرامطه است و این گروه شاخه اى از قرامطه به شمار می روند.<ref>(تلبیس ابلیس، ۱۰۵، اعلام الاسماعیلیه، ۵۳ )</ref>
  
===غياثيه===
+
'''غیاثیه'''
پيروان شخصى به نام غياث كه شاعر و اديب بوده و كتابى در اصول اسماعيليه تأ ليف كرده است و آن را بيان ناميده و در آن معانى وضوء، نماز، روزه و احكام ديگرى را بر روش باطنيه تفسير كرده و گويد مقصود شارع معانى باطنى آنهاست و آنچه عوام الناس فهيمده اند خطاى محض است <ref>(تحفة اثنى عشرية، 9)</ref>
 
  
===خنفريه===
+
پیروان شخصى به نام غیاث که شاعر و ادیب بوده و کتابى در اصول اسماعیلیه تألیف کرده است و آن را بیان نامیده و در آن معانى [[وضو]]، [[نماز]]، [[روزه]] و [[احکام]] دیگرى را بر روش باطنیه تفسیر کرده و گوید مقصود شارع معانى باطنى آنهاست و آنچه عوام الناس فهیمده اند خطاى محض است.<ref>(تحفة اثنى عشریة، ۹)</ref>
پيروان على بن فضل خنفرى داعى اسماعيلى در يمن، اينان گويند خنفرى همه ء محرمات را حلال كرده است و مساجد را خراب كرد و دعوى نبوت نمود <ref>(حورالعين، 199 - 200)،</ref>
 
  
===دروزيه===
+
'''خنفریه:'''
كه در فرقه ء غلاة گذشت <ref>(غلاة و دائرة المعارف الاسلاميه، 9/214 - 219)،</ref>
 
  
===بهره===
+
پیروان على بن فضل خنفرى داعى اسماعیلى در یمن، اینان گویند خنفرى همه محرمات را حلال کرده است و مساجد را خراب کرد و دعوى نبوت نمود. <ref>(حورالعین، ۱۹۹ - ۲۰۰)،</ref>
شاخه اى از اسماعيليه مستعلويه هستند، كه پس از مستعلى بتدريج به يمن و هند رفتند و به پيروى از مستعلى باقى ماندند و به بهره معروف شدند، كلمه ء بهره در زبان گجراتى به معنى بازرگان است.
 
  
بعضى هم معتقدند كه بهره يا بوهرا به اسماعيليانى گفته ميشود كه از سرزمينهاى عربى و مصر و يمن به هندوستان كوچيدند و در 460 ق در آنجا سكونت كردند، نخستين پيشواى آنان شخصى به نام عبدالله يمنى بوده است، پس از او محمد على نامى در 532 ق به هند آمد و رهبرى آنان را به عهده گرفت كه مقبره ء وى در كامياى هند زيارتگاه مردم بهره است .
+
'''دروزیه:'''
  
تا 694 ق 1297 م آنان در حمايت مهاراجگان هندوى گجرات قرار داشتند، اما پس از آنكه مهاراجگان زير سلطه ء پادشاهان دهلى در آمدند، بهره ها مورد آزار مسلمانان سنى مذهب گجرات قرار گرفتند.
+
که در فرقه غلاة گذشت.<ref>(غلاة و دائرة المعارف الاسلامیه، ۹/۲۱۴ - ۲۱۹)،</ref>
  
در سال 946 ق پيشواى اين فرقه يوسف بن سليمان از يمن به هند مهاجرت كرد و در (سد هپور) اقامت كرد، پيشواى ديگر آنان داوود بن عجب شاه است و در 996 ق / 1588 م بهره ءگجرات داوود بن قطب را به پيشوايى برگزيدند ولى بهره ء يمن با او بيعت نكردند و با شخصى به نام سليمان به امامت بيعت نمودند كه خود را جانشين داوود بن عجب شاه ميدانست اين فرقه را سليمانيه ناميدند.
+
'''بهره:'''
  
اما داووديه به چند شاخه تقسيم شدند:الف بهره ء علييه، ب : بهره ء ناكوشيه، كه فرقه ء اخير تحت تاثير عقائد هندوان خوردن گوشت را گناه ميشمردند، ج : جعفريه، كه در عهد مظفر شاهى از سال 1407 م تا 1411 م بر گجرات حكومت ميكرد اين شاخه به مذهب سنت و جماعت گرائيدند.
+
شاخه اى از اسماعیلیه مستعلویه هستند، که پس از مستعلى بتدریج به یمن و هند رفتند و به پیروى از مستعلى باقى ماندند و به بهره معروف شدند، کلمه بهره در زبان گجراتى به معنى بازرگان است. بعضى هم معتقدند که بهره یا بوهرا به اسماعیلیانى گفته می شود که از سرزمینهاى عربى و مصر و یمن به هندوستان کوچیدند و در ۴۶۰ ق در آنجا سکونت کردند، نخستین پیشواى آنان شخصى به نام عبدالله یمنى بوده است، پس از او محمد على نامى در ۵۳۲ ق به هند آمد و رهبرى آنان را به عهده گرفت که مقبره وى در کامیاى هند زیارتگاه مردم بهره است. تا ۶۹۴ ق ۱۲۹۷ م آنان در حمایت مهاراجگان هندوى گجرات قرار داشتند، اما پس از آنکه مهاراجگان زیر سلطه پادشاهان دهلى در آمدند، بهره ها مورد آزار مسلمانان سنى مذهب گجرات قرار گرفتند. در سال ۹۴۶ ق پیشواى این فرقه یوسف بن سلیمان از یمن به هند مهاجرت کرد و در (سد هپور) اقامت کرد، پیشواى دیگر آنان داوود بن عجب شاه است و در ۹۹۶ ق / ۱۵۸۸ م بهره گجرات داوود بن قطب را به پیشوایى برگزیدند ولى بهره یمن با او بیعت نکردند و با شخصى به نام سلیمان به امامت بیعت نمودند که خود را جانشین داوود بن عجب شاه می دانست این فرقه را سلیمانیه نامیدند. اما داوودیه به چند شاخه تقسیم شدند: الف بهره علییه، ب: بهره ناکوشیه، که فرقه اخیر تحت تاثیر عقائد هندوان خوردن گوشت را گناه می شمردند، ج: جعفریه، که در عهد مظفر شاهى از سال ۱۴۰۷ م تا ۱۴۱۱ م بر گجرات حکومت می کرد این شاخه به مذهب سنت و جماعت گرائیدند. این فرقه منسوب به جعفر شیرازى هستند که در قرن ۱۵ میلادى می زیسته است، بهره به دو گروه بزرگ شیعه که تاجرند و [[اهل سنت|سنی]] که کشاورز هستند تقسیم می شوند، برخى از آنان در بندر گجرات و در برمه به تجارت مشغولند و گروه ثروتمندى را تشکیل میدهند و سنى مذهبند.<ref>(مجالس المؤمنین، ۲ /۱۴۹، دائرة المعارف اسلام، ۴/۳۵۱ - ۳۵۳، فرهنگ فرق اسلامى، ۱۰۸ - ۱۱۰) ( بهره )</ref>
  
اين فرقه منسوب به جعفر شيرازى هستند كه در قرن 15 ميلادى ميزيسته است، بهره به دو گروه بزرگ شيعه كه تاجرند و سنى كه كشاورز هستند تقسيم ميشوند، برخى از آنان در بندر گجرات و در برمه به تجارت مشغولند و گروه ثروتمندى را تشكيل ميدهند و سنى مذهبند <ref>(مجالس المؤمنين، 2 /149، دائرة المعارف اسلام، 4/351 - 353، فرهنگ فرق اسلامى، 108 - 110) ( بهره )</ref>
+
'''آقا (آغا) خانیه:'''
  
===آقا (آغا) خانيه===
+
شاخه اى از نزاریه و از پیروان آقاخان محلاتى هستند که اکنون در ایران و هند و برخى جاهاى دیگر وجود دارند.
شاخه اى از نزاريه و از پيروان آقاخان محلاتى هستند كه اكنون در ايران و هند و برخى جاهاى ديگر وجود دارند .
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
سطر ۴۹۸: سطر ۵۰۱:
 
==منابع==
 
==منابع==
  
*دائرة المعارف تشیع، مدخل "فرق شیعه" از على رفيعى
+
*دائرة المعارف تشیع، مدخل "فرق شیعه" از على رفیعى.
  
 
[[رده:انشعابات شیعه]]
 
[[رده:انشعابات شیعه]]
 
[[رده:شیعه]]
 
[[رده:شیعه]]
 
[[رده:تاریخ تشیع]]
 
[[رده:تاریخ تشیع]]

نسخهٔ ‏۱۸ دسامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۷:۳۳

شیعه نام عمومى تمامى فرقه هائى است که قائل به امامت و خلافت بلافصل حضرت امام على علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و اعتقاد دارند که امامت از اولاد وى خارج نمی شود. تمام فرقه هاى شیعى معتقد به وجوب تعیین و تنصیص امام از جانب خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و انبیاء و امامان را از گناهان مبرى و معصوم می دانند و به تولى و تبرى اعتقاد دارند.[۱] دشمنان شیعه آنها را رافضی می نامند.

اولین فرقه‌ها در شیعه

در بیشتر کتب فرق و کلام، اصول و پایه هاى اصلى فرق شیعى را بر سه فرقه منحصر کرده اند که عبارتند از:

الف) گروهى از صحابه که زمان حیات رسول الله صلی الله علیه و آله به على علیه السلام گرایش داشتند و از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله نام «شیعه على» بر آنها اطلاق شده و اینان: سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر و جز اینها بودند که نخستین بار به نام شیعه على علیه السلام خوانده شدند، آنان پس از مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله هم به على وفادار ماندند و او را امام واجب الاطاعة از جانب خدا و پیامبر می دانستند که مخالفت با او مخالفت با خدا و پیامبر به شمار می رفت و معتقد بودند که على علیه السلام این مقام را در شایستگى و فضائل خود بدست آورده بود و پیامبر هم درباره امامت وى تصریح کرده است.

اما برخى نوشته اند که لقب شیعه نخستین بار در ۳۷ ق یعنى پس از به خلافت رسیدن حضرت على علیه السلام پیدا شد و آنها را شیعه اولى نام نهادند.

ب) گروه دوم شیعه تفضیلیه هستند که اعتقاد به برترى على علیه السلام داشتند و او را بر همه صحابه فضیلت داده ولى خلافت ابوبکر و عمر را نیز جائز و روا می دانستند زیرا خود على علیه السلام نیز خلافت آنان را پذیرفته بود، این گروه در سال ۴۰ ق پدید آمدند.

ج) شیعه تفضیلیه سبّیه که ضمن برتر شمردن حضرت على علیه السلام بر تمامى صحابه، او را وصى بلافصل پیامبر می دانستند و معتقد بودند که کسانى که على را از مقام خود برکنار کردند کافرند و امت اسلامى پس از پیامبر صلی الله علیه و آله چون اطاعت غیر على را گردن نهادند از دین خارج شدند و به همین دلیل نیز اینان خلفاء ثلاثه را سب و لعن می کردند و معتقد بودند که پس از على علیه السلام امامت به اولاد او حسن و حسین علیهماالسلام می رسد، سپس هر کسى از اولاد على و حسن و حسین علیهم السلام که با شمشیر خروج کند و علیه دستگاه خلافت قیام نمایند و مردم را به سوى خود دعوت کند، همو امام و جانشین پیامبر است.[۲]

تمامى فرق شیعى از این سه فرقه منشعب شده اند که همه آنان را می توان ذیل نامهاى: امامیه اثنى عشریه، غلاة، کیسانیه، زیدیه، اسماعیلیه جمع کرد.[۳]

امامیه اثنى عشریه

معتقدین به امامت ائمه دوازده گانه از حضرت على علیه السلام تا امام مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف که اکثریت شیعه را تشکیل می دهند و هرجا امامیه به صورت مطلق عنوان گردد و یا لفط شیعه به صورت مطلق بیان شود منظور اثنى عشریه هستند. آنها را شیعه جعفرى یا جعفریه، اهل ایمان، اصحاب الانتظار، قائمیه نیز نامیده اند. امامیه به نص جلى و صریح پیامبر صلی الله علیه و آله درباره امامت على علیه السلام و ۱۱ فرزندش اعتقاد دارند و امامت به عقیده آنها امامت و ولایت عامه مسلمانان است در امور دین و دنیا که به نیابت از پیامبر صلی الله علیه و آله به آنها واگذار شده است زیرا آنها معتقدند که بر پیامبر صلی الله علیه و آله عقلا واجب است که براى خود جانشینى انتخاب کند.

شیعه امامیه از همان آغاز در مقابل سبعیه (هفت امامیان) اثنى عشریه خوانده شده اند. اینان امامان خود را مانند پیامبر ملهم از جانب خدا می دانند و امامت را ریاست عامه می دانند و مقام وى را مافوق بشر عادى و قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از بروز علائمى که از جانب پیامبر و ائمه پیش از او بیان شده ظهور خواهد کرد.

شیعه اثنى عشریه داراى فقهى مترقى است و مجموعه احادیث آنان در چهار کتاب که به نام کتب اربعه است جمع آورى شده است. مبانى فقه شیعه بر چهار اصل استوار است: قرآن، سنت، عقل و اجماع.

از مسائل خاص شیعه که آنها را از اهل سنت و بسیارى از فرق اسلامى دیگر متمایز می سازد عبارتند از: امامت و ولایت حضرت على علیه السلام و اولادش، عصمت در انبیاء و ائمه، تقیه، بداء، رجعت، متعه. اصول عقاید شیعه نیز پنج اصل است، توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت.[۴]

در میان امامیه در مورد شیوه اجتهاد و نحوه تعامل با احادیث، دو رویکرد کلی وجود دارد:

  1. نگرش اخباری، به پیروان این اندیشه اخباریون می گویند
  2. نگرش اصولی، که به پیروان این شیوه اصولیون می گویند.

فرقه‌های دیگر اثنی عشریه

شیخیه:

پیروان شیخ احمد احسائى مؤسس طریقه شیخیه که در ۱۲۴۱ ق در گذشته است. شیخیه اصول دین را منحصر در چهار اصل می دانند، توحید، نبوت، امامت و رکن رابع که واسطه بین شیعیان و امام غائب است. از شیخیه فرقه های دیگری به وجود آمده است است که مهمترین آنها بابیه و بهائیه است.[۵] بعضى از نویسندگان کتب فرق و ملل و شرح اعتقادات آنها لقب امامیه را در مورد تعدادى از فرقه هائى بکار برده اند که به جانشینى بلافصل حضرت على علیه السلام و امامت بعضى از ائمه معتقد بودند و نیز جهان را هیچ زمان خالى از امام و حجت نمی دانند و یکى از ویژگی هاى آنان مسأله انتظار است که همیشه منتظر خروج یکى از علویان هستند که در آخرالزمان خروج می کنند و جهان را پر از عدل و داد می کند پس از آن که پر از ستم شده باشد. ما ذیلاً فرقه هاى مزبور را ذکر کرده و به بیان مختصرى از عقاید آنان می پردازیم:

الکاملیه:

کاملیه پیروان ابوکامل شاعر که تمامى صحابه را به دلیل ترک بیعت با على علیه السلام و على را به دلیل ترک جنگ با آنها کافر می شمرد و معتقد بود که على می باید با آنها بجنگد همانطور که با اصحاب صفین و جمل جنگید.[۶]

حسنیه:

فرقه حسنیه پیروان حسن مثنى، این گروه پس از امامت امام على علیه السلام و امام حسن علیه السلام، حسن مثنى را بنابر وصیت امام حسن مجتبى علیه السلام امام می دانستند و او را ضامن آل محمد صلی الله علیه و آله می شناختند، بعد از او پسر وى عبدالله بن حسن را به عنوان امام قبول داشتند که وى با امام صادق علیه السلام مناقشاتى هم داشته است و پس از او محمد ملقب به نفس زکیه را به امامت برگزیدند.[۷] این گروه را نفسیه نیز می نامند و اعتقاد به غیبت نفس زکیه دارند.

باقریه:

گروهى که امامت را از حضرت على علیه السلام تا امام باقر علیه السلام می دانند و به استناد روایت جابر بن عبدالله انصارى وى را امام زمان و مهدى منتظر می شناسند و معتقدند که وى نمرده است و برخى گفته اند مرده است ولى دوباره رجعت خواهد داشت و ظهور خواهد نمود، گاهى آنها را واقفه هم گفته اند چون در امامت وى توقف کردند و به امام دیگرى قائل نشدند.[۸]

حاصریه:

که معتقدند پس از امام باقر علیه السلام امامت به فرزند او زکریا رسید و او در کوه حاصر مخفى است تا وقتى که اذن خروج باید.[۹]

ناووسیه:

پیروان عبدالله بن ناووس و یا عجلان بن ناووس بصرى که به همین دلیل ناووسیه خوانده شده اند و یا به علت انتسابشان به قریه اى به نام ناووسا، اینان معتقدند که امام صادق علیه السلام زنده است و غائب و او مهدى و قائم منتظر است، برخى از آنها گویند که امام، غائب کلى و مطلق نیست بلکه از طریق اولیاى خود با مردم ارتباط دارد.[۱۰]

عماریه:

پیروان شخصى به نام عمار که پس از امام صادق علیه السلام عبدالله فرزند او را امام می دانند زیرا وى بزرگترین فرزند امام بود. [۱۱] برخى هم نوشته اند که عماریه مرگ امام صادق علیه السلام را باور کردند و به امامت فرزند دیگر او محمد ایمان پیدا کردند که اینان سر منشاء پیدایش مذهب اسماعیلیه هستند. (تحفة اثنى عشریة، ۱۵)

افطحیه یا فطحیه:

جمعى که به امامت عبدالله بن جعفر صادق علیه السلام اعتقاد داشتند که ملقب به افطح بود و او برادر اسماعیل و امام موسى کاظم علیهما السلام است. زیرا معتقدند که این عبدالله بود که پدرش را غسل داد، کفن کرد و بر وى نماز گذارد و چون غسل و کفن و دفن و نماز امام بر غیر امام جایز نیست پس عبدالله امام بوده است، اینها معتقدند که گرچه عبدالله درگذشت اما رجعت خواهد کرد. ولى برخى از آنان پس از عبدالله چون وى فرزندى نداشت به امامت موسى بن جعفر علیه السلام گرایش پیدا کردند، بعضى نوشته اند که اینان پیروان عبدالله بن عماءاند و یا گفته اند پیروان عبدالله بن فطیح کوفى هستند.[۱۲]

اسحاقیه:

که به امامت اسحاق فرزند دیگر امام صادق علیه السلام اعتقاد پیدا کردند زیرا وى در علم و تقوى و ورع شبیه پدرش بود و سفیان بن عیینه و جمعى دیگر از ثقات محدثین اهل سنت از او روایت کرده اند.[۱۳] برخى هم آنها را پیروان اسحاق بن غالب و عبدالله بن سنان، محمد بن مسلم، ابوحمزة ثمالى، حمران بن اعین و ابان بن تغلب دانسته اند.[۱۴]

هشامیه:

پیروان هشام بن حکم که آنها را حکمیه هم می گویند و یا پیروان هشام بن سالم جوالیقى که آنها را جوالقیه و سالمیه هم گفته اند، بنابر آنچه در کتب ملل و نحل آمده است این فرقه معتقدند که از حضرت على علیه السلام تا امام صادق علیه السلام امام بر حق هستند، درباره خداوند قائل به تجسیم و تشبیه صریح هستند و معتقدند که معبودشان به صورت جسمى است داراى طول و عرض و عمق که این ابعاد ثلاثه باهم مساویند و صورتى مستقل از صور متعارف اجسام دارد، از قول هشام نقل شده که خداوند را نورى درخشان دانسته است. و از قول هشام بن سالم نقل شده که می گفت معبود من به صورت انسان است.[۱۵] چنان که در فرقه غلاة خواهد آمد این نسبت هاى ناروا از جانب دشمنان اهل بیت و امام صادق علیهم السلام و شیعیان به اصحاب خاص امام صادق علیه السلام وارد شده است. مناظرات هشام بن حکم با زنادقه و منحرفان از توحید بسیار معروف است.[۱۶]

زراریه:

پیروان زرارة بن اعین کوفى از اصحاب خاص امام صادق علیه السلام، برخى زراریه را از عماریه دانسته اند[۱۷] و بعضى آنها را جزء امامیه قطعیه محسوب کرده اند که نخست به امامت عبدالله بن جعفر معتقد بودند ولى بعد به امامت موسى بن جعفر علیه السلام بازگشتند و مستبصر شدند[۱۸] و برخى هم زراریه را جزء فرق غلاة دانسته اند.[۱۹] از قول وى نقل کرده اند که می گفت: صفات خداوند حادث هستند. زیرا خداوند در ازل نه علم داشت و نه قدرت و نه سمع داشت و نه بصر و نه حى بود.[۲۰] این سخنان و اتهامات را نیز به زراره بسته اند و از ساخته هاى نواصب[۲۱] و دشمنان اهل بیت است که با زیر سؤال بردن اصحاب امام صادق علیه السلام قصد ضربه زدن به امامان شیعه را داشته اند.

نعمانیه:

پیروان محمد بن نعمان احول صیرفى معروف به مؤمن الطاق که او نیز از اصحاب امام صادق علیه السلام و امام موسى کاظم علیه السلام بود، نوشته اند که وى به برخى از عقاید هشام بن حکم و هشام بن سالم اعتقاد داشت از جمله می گفت افعال بندگان اجسامند و این که خداوند در وقت اراده و تقدیر می تواند اشیاء را بشناسد و یا بداند و به او نسبت داده اند که معتقد بود که خداوند تعالى داراى جسم و اعضاء و جوارح است و به همین جهت برخى از دشمنان اهل بیت وى را شیطان الطاق نامیده اند و پیروانش را شیطانیه گفته اند[۲۲] که البته این نسبت ها دروغ است و شیعه نعمان را جزء اصحاب امام صادق علیه السلام می شناسد.

واقفه یا واقفیه:

واقفیه در اصطلاح رجالى شیعه در مقابل قطعیه است و نام عمومى فرقه هایى است که در امامت برخى از امامان توقف کردند و پس از او به امامى دیگر قائل نشدند و اصطلاحاً شامل کسانى است که در مقابل رأى اکثریت و قبول آن توقف می کنند. این گروه به چند شاخته تقسیم می شود که عبارتند از:

  1. گروهى که در مرگ امام باقر علیه السلام توقف کردند و گفتند: او امام مهدى منتظر است. (باقریه)
  2. رجعیه، قائلین به امامت و مرگ موسى بن جعفر علیه السلام ولى معتقد به رجعت وى.
  3. موسویه که در مرگ و حیات امام کاظم علیه السلام تردید و شک داشتند و گفتند: ما نمی دانیم که آیا امام کاظم علیه السلام زنده است و یا این که درگذشته؟ چون اخبارى که به ما رسیده به هر دو مورد دلالت دارد زیرا اخبارى دال بر آن است که او قائم آل محمد است، در مقابل اخبارى راجع به مرگ پدر و اجدادش و او به ما رسیده است و ما متحیریم از این رو در این مورد توقف می کنیم و اگر دلائلى بدست آوریم که بتواند امامت على بن موسى علیه السلام را ثابت کند به آن معتقد خواهیم شد. برخى از آنها هم بعدا از این عقیده برگشتند و به امامت امام رضا علیه السلام اعتقاد پیدا کردند، این ها را سبعیه (هفت امامى) هم خوانده اند.[۲۳]
  4. ممطوره، قائلین به حیات امام کاطم علیه السلام که گویند امام زنده است و او مهدى و قائم است زیرا در حدیث از امام على علیه السلام آمده است که فرمود: و سابعهم قائمهم سمى صاحب التوراة (هفتمین آنها خروج کننده و هم نام صاحب تورات است)، اینها گویند: امام ظهور خواهد کرد و زمین را از شرق و غرب مالک خواهد شد و آنها را پر از عدل و داد می کند پس از آن که پر از ظلم و جور شده باشد، آنان معتقدند که امام از زندان خارج شد ولى دشمنان وى براى فریب مردم اعلام کردند امام در گذشته است. برخى هم معتقدند که على بن موسى الرضا علیه السلام امام نیست ولى از خلفاى امام موسى علیه السلام به شمار می روند تا این که آن حضرت ظهور کند، علت نامگذارى آنها به ممطوره گفته اند که بین آنان و قطعیه مناظره اى درگرفت و رئیس قطعیه یونس بن عبدالرحمن به آنها گفت شما بی قدرتر از سگان باران خورده اید نزد ما (انتم اهون عندنا من الکلاب الممطورة) و از آن پس به این لقب معرفى شدند.[۲۴]
  5. بشیریه، پیروان محمد بن بشیر کوفى از موالى بنى اسد و فرزند او سمیع بن محمد جانشین وى. وى را نیرنگبازى دانسته اند که پس از توقف در باره حضرت موسى بن جعفر علیه السلام گفت من جانشین موسى هستم، او نمرده است بلکه زنده است و غائب و او قائم آل محمد است و انگشتر خود را به او داده است و علوم خود را به وى آموخته است. هشام بن سالم با او مناظره کرد، ایشان اباحى هستند و منکر احکام شرع.[۲۵]

قطعیه:

پیروان مفضل بن عمر که آنها را مفضلیه هم گویند، اینان اعتقاد دارند که امام کاظم علیه السلام مرگش قطعى است و هیچ شک و تردیدى در آن راه ندارد، و پس از او امام رضا علیه السلام را به امامت قبول دارند و پس از او به امامت محمد بن على، على بن محمد، حسن عسکرى، محمد بن حسن قائم آل محمد (عج) نیز قائل هستند.[۲۶]

احمدیه:

گروهى که اعتقاد به امامت احمد بن موسى کاظم علیه السلام پیدا کردند، این گروه پس از امام رضا علیه السلام قائل به امامت احمد بن موسى شدند و گفتند که وى را خود موسى بن جعفر علیه السلام به امامت پس از امام رضا علیه السلام برگزیده است، اعتقادات آنان مشابه با عقاید فطحیه است، برخى هم نوشته اند که چون امام رضا علیه السلام به شهادت رسید فرزندى وى امام جواد علیه السلام خردسال بود و به سن بلوغ نرسیده بود و این گروه گفتند که وى چون بالغ نیست نمی تواند امام باشد و به امامت احمد بن موسى رجوع کردند.[۲۷]

مؤلفه:

این فرقه پس از شهادت امام رضا علیه السلام پیرو واقفه شدند.

محدثه:

گروهى از اهل حدیث بودند که عقیده به رجاء داشته اند و به اصطلاح از مرجئه بوده اند. آنان به امامت امام موسى و على بن موسى الرضا علیه السلام اعتقاد پیدا کردند و پس از اینکه امام رضا علیه السلام رحلت کرد آنان به اصل خود رجوع کردند.[۲۸]

یونسیه:

پیروان یونس بن عبدالرحمان، وى از اصحاب امام رضا علیه السلام بود، این گروه را در عقیده به امامت شبیه قطعیه دانسته اند و گفته اند اینان در تشبیه افراط می کردند و باز جمعى آنها را از غلاة به شمار آورده اند. اما این نسبتها درست نیست به ویژه که اتهام تجسیم و تشبیه به آنها داده اند، زیرا یونس از امام رضا علیه السلام اصول دین را فرا گرفته بود و از بزرگترین شاگردان وى بوده است.[۲۹]

جعفریه:

پیروان جعفر بن على بن محمد جواد علیه السلام. وى برادر امام حسن عسکرى علیه السلام بود، او را جعفر کذاب لقب داده اند، زیرا وى پس از برادرش امام حسن عسکرى علیه السلام ادعاى امامت کرد و منکر این شد که امام حسن علیه السلام فرزندى داشته باشد. وى در ۲۷۱ ق درگذشت، او مردى دنیا طلب بود و در پى به دست آوردن مقام امامت.[۳۰]

عسکریه:

معتقدین به امامت امام حسن عسکرى علیه السلام که احتمالا در مقابل جعفریه آنها را بدین نام خوانده اند، آنان پس از امام حسن عسکرى به امام مهدى قائم آل محمد (عج) اعتقاد داشتند.[۳۱]

غلاة

غلاة جمع غالى است و به کسانى اطلاق می شود که در باره پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان خویش راه غلو و افراط را پیموده و آنان را از حدود و مقام حقیقى خویش خارج ساخته و به مرحله خدائى رسانیده اند و چه بسا امامان را به خدا و یا خداوند را به آنان تشبیه کرده اند و در دو طرف افراط و تفریط قرار گرفته اند، گاهى قائل به حلول جوهر نورانى الهى در ائمه و پیشوایانشان شده اند. شهرستانى معتقد است که عقائد غالیه از مذاهب حلولیه، تناسخیه، یهود و نصارى نشأت گرفته است و غالب آنان در عقیده مشترک هستند و در حقیقت یک فرقه بیش نیستند اما به نامهاى مختلف.

آنان خود بسته به موقعیت و مکان زندگى نامى بر خویش نهاده و یا آنها را به این نامها خوانده اند. مثلا این گروه را در اصفهان خرمیه و کوذکیه، در رى مزدکیه، سنبادیه، در آذربایجان ذاقولیه، در بعضى نقاط، محمره سرخجامگان و در ماوراءالنهر مبیضه یا سپید جامگان نامیده اند.

اینان در آغاز تنها به غلو درباره پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان خود می پرداختند ولى از قرن دوم هجرى به بعد بعضى از فرقه هاى غالیه مطالب غلو آمیز خود را با سیاست آمیخته و با دولت امویان و عباسیان به مخالفت برخاستند.[۳۲] آنان معتقد به تحریف قرآن بوده و اصولا قرآنى را که در دوره عثمان جمع آورى شده بود باور نداشتند، زیرا می گفتند که آیاتى در باره حضرت على علیه السلام در قرآن بوده که برداشته اند و حتى سوره اى به نام سورة الولایة با ۷ آیه در باره على علیه السلام بوده است که در قرآن موجود نیست.

اصول عقیده غلاة مبتنى بر ظهور، اتحاد،حلول و تناسخ است، از عقائدمشترک همه ء فرقه هاى غلاة چهار چیز است : تشبیه، تناسخ، بداء و رجعت

غلاة در باره حضرت على و امام حسین علیه السلام بیش از دیگر ائمه راه غلو را پیموده اند، برخى از آنان معتقدند که على در سرشت خدائى جاودان است و بعضى معتقدند که او در میان ابرها است و رعد، غرش شمشیر و برق انعکاس درخشش شمشیر آن حضرت است و سرخى شفق را از خون امام حسین علیه السلام در کربلا می دانند.

اصولا عامه غلاة از دو دسته بیرون نیستند: یا آنها مردمانى ساده دل و عامى بوده اند که تحت تاثیر فضائل اخلاقى و دینى و جذابیتهاى فردى ائمه علیه السلام قرارگرفته اند و در وراى شخصیت ائمه، خدا و مسائل دیگر را فراموش کرده اند.

یا اینکه افراد شیاد بوده اند که براى رسیدن به مقامات دنیوى و نفوذ در مردم و به دست آوردن مرید و پیرو، نسبتهاى غلو آمیز را به ائمه می دادند و خود را نیز شریک آنان می دانستند مانند ابوالخطاب اسدى. شیخ صدوق در اعتقادات خود نوشته است که: اعتقاد ما در باره غالیان و تفویضیان آن است که آنان کافر هستند و حتى بدتر از یهود و نصارى و مجوس و قدریه و حرویه و همه اهل بدعتها و ملیتها هستند و گمراه ترند.[۳۳]

علامه حلى در شرح یاقوت غلاة را رد کرده و گوید: جسمانى دانستن خداوند و هم چنین تشبیه معجزات امیرالمؤمنین علیه السلام به معجزات موسى و عیسى علیه السلام باطل است.[۳۴]

در قرآن آیاتى در نهى از غلو آمده است[۳۵] (چنانکه از جانب ائمه نیز غلو در باره دین و احکام و امامان نهى شده است).

در این مورد از امام صادق علیه السلام و دیگر ائمه و از خود حضرت على علیه السلام روایات بسیارى در باره غلاة آمده است که نخست آنها را نهى کرده اند و چون از گزافه گوئى خویش دست نکشیده اند آنها را طرد کرده اند و از اطراف خود رانده اند.[۳۶]

علماى اهل سنت نیز جمیع فرقه هاى غلاة را خارج از اسلام دانسته اند.[۳۷] با اینحال بسیارى از آراء و عقاید سخیفى که به غلاة نسبت داده اند از جانب دشمنان به آنان نسبت داده شده و جدا ثابت نشده است، چه در باره اصنافى که عنوان کرده اند و چه در مورد عقائد و آراء آنها.

مثلا افسانه عبدالله بن سبا و سبائیه که بعضى از مورخان از پیش خود ساخته اند و طبرى که راوى آن روایات است فقط به نقل آنها پرداخته بدون اینکه به جرح و تعدیل و حقیقت آنها پرداخته باشد و دیگران نیز با همین روش از طبرى گرفته اند.[۳۸]

فرقه‌های دیگر غلاة

سبائیه:

پیروان عبدالله بن سباء یا عبدالله بن سوداء که گفته اند نخست یهودى بوده است سپس مسلمان شده و به على علیه السلام پیوست ولى در باره آن حضرت غلو کرد و در باره ابوبکر و عمر و عثمان به طعن و لعن پرداخت. او نخستین کسى است که مذهب غالیه را به وجود آورد. و چون شنید که حضرت على علیه السلام را شهید کرده اند منکر شد و گفت على نه کشته شده و نه مرده است و اصولا مرگ ندارد و او دوباره رجعت خواهد کرد و زمین را پر از عدل و داد نماید پس از اینکه پر از ظلم و جور شده باشد. او اعتقاد به تناسخ و دور از این دنیا داشت و قیامت و بعث و حساب، بهشت و جهنم را باور نداشت. او على را خدا می دانست و پیروانش نیز ائمه را خدایان و ملائکه و انبیاء و پیامبران می دانستند.

برخى نوشته اند که تمامى فرق غالیه از سبائیه نشأت گرفته اند، اما چنانکه گفتیم اصولا اصل داستان عبدالله بن سبا خود افسانه اى بیش نیست و آنچه در مورد او گفته اند ساخته ذهن دشمنان فرقه هاى غالیه است.[۳۹]

بیانیه:

پیروان بیان بن سمعان تمیمى که معتقدند خداوند به صورت انسان ظاهر می شود و او نیز هلاک می گردد و جز وجه او باقى نمی ماند، بسیارى از بیانیه او را پیامبر می دانستند و یا اینکه می گفتند ابوهاشم عبدالله بن محمد حنیفه او را به امامت منصوب کرده است، بیان به دست خالد بن عبدالله قسرى کشته شد.[۴۰]

مغیریه:

پیروان مغیرة بن سعید عجلى، آنها معتقد بودند که معبود آنان مردى است از نور که بر سر تاج دارد و داراى اعضاء و جوارح است.

منصوریه:

پیروان ابو منصور هستند و معتقد بود که به آسمان عروج کرده و معبود با دست خویش سر وى را مسح کرده و او را مأمور تبلیغ در زمین کرده است. او معتقد بود که آل محمد همان آسمان است و شیعه نیز زمین. آنان ضمن انکار قیامت تمام محرمات را حلال می دانستند.

جناحیه:

پیروان عبدالله بن معاویة بن عبدالله بن جعفر ذوالجناحین، وى می گفت علم نیز چون گیاهان و درختان در دل می روید و ارواح داراى تناسخ هستند، و روح خداوند در آدم و سپس در پیامبران حلول کرده و در آخر نیز در جسم وى حلول کرده است.

خطابیه:

پیروان ابوالخطاب بن ابى زینب اسدى. او امامان را پیامبران جدید می دانست و می گفت: هر زمان دو پیامبر یکى ناطق و یکى صامت در میان مردم هستند، محمد صلی الله علیه و آله پیامبر ناطق و على علیه السلام صامت بود و پس از محمد (ص)، على علیه السلام پیامبر ناطق و امام دیگر صامت بود و به همین ترتیب او امام جعفر صادق علیه السلام را خدا می دانست.

مخمسه:

که سلمان فارسى، مقداد، عمار، ابوذر و عمر بن امیه ضمرى را از جانب خداوند مأ مور اداره جهان می دانستند.

غرابیه:

اعتقاد داشتند که خداوند جبرئیل را به سوى على علیه السلام فرستاد و او در اثر شباهت بسیار زیاد على و محمد صلی الله علیه و آله که به شباهت یک غراب (کلاغ) به غراب دیگر می مانست اشتباه کرده و رسالت را به محمد صلی الله علیه و آله سپرد.

ذمیه:

اینان محمد پیامبر اسلام را سرزنش می کردند زیرا اعتقاد داشتند که على، محمد صلی الله علیه و آله را به سوى مردم فرستاد تا انسانها را به سوى على علیه السلام دعوت کند اما محمد صلی الله علیه و آله مردم را به سوى خود فرا خواند.

مفوضه یا تفویضیه:

اعتقاد دارند که خداوند امور و تدبیر عالم را به محمد صلی الله علیه و آله سپرد، و او خالق جهان و مدبر اول است و محمد صلی الله علیه و آله نیز پس از خود امور جهان و تدبیر عالم را به على علیه السلام واگذار کرد و او مدیر ثانى است،

شریعیه:

پیروان فردى به نام شریعى. اینان اعتقاد دارند که خداوند در پنج نفر ظهور و تجلى کرده است و آنها: محمد، على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام و همگى آنها از آلهه هستند و براى آنان اضدادى وجود دارد که عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه و عمرو بن العاص. شریعى معتقد بود که خداوند در او حلول کرده است.

نمیریه:

پیروان نمیر که از پیروان شریعى بوده است، او خلیفه شریعى بود و پس از او مردم را به سوى خود دعوت کرد.

حربیه:

پیروان عبدالله بن عمرو بن حرب کندى، اینان اعتقاد داشتند که روح ابو هاشم بن حنفیه در وجود عبدالله بن حرب حلول کرده است و ابوهاشم او را به عنوان امام منصوب نموده است.

غلبائیه:

پیروان غلباء بن اردع اسدى یا اوسى که على علیه السلام را خدا و از حضرت محمد صلی الله علیه و آله برتر می داشت.

نصیریه:

منسوب به نصیر یا ابن نصیر که آنها را نصاریه و علویه نیز می گویند: این فرقه را برخى از فروع سبائیه به شمار آورده اند. آنان على را جاودان و پایدار در طبیعت الهى می دانند. نصیریه از قرن پنجم از شیعه امامیه منشعب شدند و بعدها در شمال غربى سوریه سکونت گرفتند، تعالیم نصیریه عبارت است از آمیزه اى از عناصر عقائد شیعى و مسیحى و اعتقادات مردم پیش از اسلام. آنان خدا را ذاتى یگانه می دانند که از سه اصل لا یتجزى ترکیب یافته به نامهاى: معنى، اسم باب، این تثلیث در وجود انبیاء تجسم و تجلى یافته و آخرین تجسم آن با ظهور اسلام مصادف شد، که وجود على علیه السلام، محمد صلی الله علیه و آله و سلمان فارسى ظهور و بروز کرد و این تجسم آخر با حروف کلمه (عمس) نشان می دهند که حرف اول نام آن سه بزرگوار است.

دروزیه:

پیروان فردى که ملقب به درزى (خیاط) بوده و گویا نام وى محمد بن اسماعیل و به قولى ایرانى الاصل و ملقب به نشتکین بوده است و در آغاز از باطنیان اسماعیلى به شمار می رفته است. او در ۴۰۸ ق به مصر رفته و با حمزة بن على زوزنى که وى نیز گویا ایرانى الاصل بوده طرح دوستى ریخته است، زوزنى در دستگاه الحاکم بامرالله ششمین خلیفه فاطمى بسیار مقرب بوده است و درزى به کمک او به دربار الحاکم راه یافت، سپس با همیارى فردى به نام على بن احمد صبا که مؤذن بوده مذهبى به نام مذهب توحید ایجاد کرد. درزى ظاهرا نخستین فردى است که قائل به الوهیت الحاکم بامرالله شد و می گفت که: عقل کلى در آدم ابوالبشر حلول کرده و به صورت او تجسد پیدا نموده و از وى به سایر انبیاء انتقال یافته تا به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امامان و خلفاى فاطمى رسیده است.

او کتابى در این باب نوشت و بر مردم فراخواند، وى ازدواج با محارم و میخوارگى را روا می دانست و قائل به تناسخ بود، در اثر ابراز این عقائد مجبور به مهاجرت از مصر شد و به شام رفت و به دست غلامان ترک کشته شد.

على الهیان:

برخى این گروه را با نصیریه و یا دیگر گروههاى غلاة یکى دانسته اند که درست نیست، زیرا فقط در اعتقاد به الوهیت حضرت على علیه السلام با دیگر فرق غلاة و نصیریه مشترکند ولى دیگر عقائید آنان سخت با هم اختلاف دارد. اینان مهمترین گروههاى غلاة هستند که دیگر فرقه ها و شاخه هاى غلاة از آنان منشعب شده اند.

برخى گروههاى غلاة را تا ۱۰۰ فرقه نیز شمرده اند. باید دانست که فرقه هاى غلاة و بسیارى از شاخه هاى آن از دیگر فرق شیعى هم منشعب شده اند مثلا از فرقه هاى زیدیه، اسماعیلیه، کیسانیه و حتى از شیعه اثنى عشریه. این نکته نیز قابل ذکر است که انتساب بعضى فرقه هاى ساخته ذهن دشمنان مانند: هشامیه، پیروان هشام بن حکم، زراریه، پیروان زرارة بن اعین، شیطانیه، پیروان مؤمن الطاق و مفضلیه پیروان مفضل نصیرى صاحب توحید المفضل به غلاة نه تنها درست نیست بلکه از روى دشمنى و عداوت انجام گرفته و این افراد از شاگردان امام صادق علیه السلام و پیروان ائمه علیهم السلام بوده اند و خود گروه و فرقه و پیروى نداشته اند، سیاست بنى عباس و دشمنان شیعه و امامان اقتضا داشته است که اینان را با انتساب به غلاة بدنام سازند.[۴۱]

کیسانیه

در مورد علت نامگذارى این فرقه به کیسانیه اختلاف نظر است، برخى نوشته اند که اینان پیروان کیسان مولى امیرالمؤمنین علیه السلام هستند.

و کیسان شاگرد محمد بن حنفیه بود اما از امام حسن و امام حسین علیه السلام و از محمد بن حنفیه علوم مختلف از جمله علم تأویل و باطن و علم آفاق و انفس آموخت و سپس به امامت محمد بن حنفیه قائل شد و براى او مراتب و درجاتى قائل شد که خارج از حد وى بود.[۴۲]

بعضى نوشته اند که کیسانیه پیروان مختار ثقفى هستند، زیرا مختار ملقب به کیسان بود از این رو کیسانیه خوانده شده اند.

شمارى هم نوشته اند که فرمانده پلیس (شرطه ) مختار، کیسان نام داشته و مکنى به ابو عمران بوده است و او در اعمال خود بسیار افراط می کرد و محمد بن حنفیه را وصى حضرت على علیه السلام می دانست و مختار را نائب او معرفى می کرد و کسانى که على علیه السلام را از مقام خود برکنار کردند از اهل صفین و جمل همگى کافر شدند. او معتقد بود که جبرئیل بر مختار وحى می آورد.[۴۳]

عقائد مشترک کیسانیه

تمام فرق کیسانیه داراى عقائدى مشترک هستند که عبارت از: اعتقاد به امامت محمد بن حنفیه فرزند على بن ابی طالب علیه السلام با عقیده به مسأله بداء، اعتقاد به تناسخ و حلول، اعتقاد به رجعت و اعتقاد به نوعى غلو در حق ائمه و پیشوایان خویش. غیر از اینها هر یک از این فرق داراى اعتقادى خاص نیز هستند که ذیل هر فرقه به آن اشاره خواهد شد.

کیسائیه پس از درگذشت محمد بن حنفیه به دو شعبه تقسیم شدند: دسته اى مرگ محمد را انکار کردند و گفتند که وى نمرده و نمی میرد و زنده است اما غائب شده و در کوه رضوى پنهان است تا روزى که به او امر شود و ظهور کند، این دسته وى را همان امام منتظر می دانند، از این رو هیچکس را پس از وى امام نمی دانند.

گروه دیگر از کیسانیه مرگ محمد را باور کرده و پسر وى ابوهاشم عبدالله بن محمد را به امامت برگزیدند و اعتقاد به حلول روح محمد در ابو هاشم پیدا نمودند.

مهمترین فرق کیسانیه

فرقه اول:

فرقه اى که اعتقاد دارند على علیه السلام به امامت محمد فرزند خود تصریح کرده و او را به جانشینى خود انتخاب نموده است. اینان معتقدند که در جنگ جمل على علیه السلام پرچم جنگ را به محمد سپرد[۴۴] در حالیکه برادرانش حسن و حسین علیهما السلام نیز در آن جنگ بودند[۴۵] از این جهت او را جانشین بلافصل على می دانند.

فرقه دوم:

معتقدند که محمد پس از برادرانش حسن و حسین علیهما السلام به امامت رسید، زیرا حسین علیه السلام در موقع خروج از مدینه محمد را به عنوان وصى و جانشین خود انتخاب کرد.[۴۶]

فرقه سوم:

معتقدند که محمد همان امام مهدى علیه السلام است و هیچ کس از اهل بیت على علیه السلام نباید با او مخالفت کند و حتى حسن و حسین علیهما السلام نیز با اجازه او بود که صلح و یا جنگ کردند وگرنه هلاک می شدند و او زنده است و در کوه رضوى پنهان است و سبب غیبت او از خلق را خدا می داند.[۴۷] اینان به نام کربیه پیروان ابو کرب ضریر می باشند.

فرقه چهارم:

برخى معتقدند که چون محمد بن حنیفه تسلیم عبدالملک بن مروان شد و با او بیعت کرد و همچنین با ابن زبیر نیز بیعت کرد، از این رو در کوه رضوى زندانى است و شکنجه می بیند.[۴۸]

فرقه پنجم، مختاریه:

پیروان مختار بن ابى عبیده ثقفى، برخى نوشته اند که مختار نخست از خوارج بود، سپس زبیرى و از طرفداران ابن زبیر گردید و پس از آن شیعه شد و سپس کیسانى گردید و قائل به امامت محمد بن حنفیه شد و مردم را به سوى او دعوت کرد، و خود را از یاران محمد و از داعیان او شمرد و کلماتى مسجع بر زبان می راند و علومى باطل را اظهار می کرد و چون محمد بن حنفیه از قضیه وى مطلع شد از او بیزارى جست اما مردم به دو دلیل به او گرویدند: یکى آنکه وى منسوب به محمد بن حنفیه بود و دیگرى آنکه به خونخواهى امام حسین علیه السلام قاتلین وى را مجازات کرد.[۴۹] برخى نوشته اند که محمد بن حنفیه، مختار را حکومت عراقین داد تا از قاتلان امام حسین علیه السلام انتقام بگیرد و او بود که مختار را کیسان نامید، از این رو کیسانیه را مختاریه هم می نامند.[۵۰]

فرقه ششم، هاشمیه:

پیروان ابو هاشم عبدالله بن محمد حنفیه، اینان مرگ محمد بن حنفیه را باور کرده و پس از وى به امامت فرزند او ابو هاشم اعتقاد پیدا کردند و گفته اند که محمد همه اسرار را به ابوهاشم منتقل ساخته است.[۵۱] این گروه پس از مرگ ابو هاشم به ۴ یا ۵ دسته دیگر تقسیم شدند. برخى نوشته اند که عده اى از فرق غلاة مانند سپید جامگان خراسان که پیروان مقنع بودند و فرق خرم دینیه، خرمیه از کیسانیه پیدا شدند.[۵۲]

فرقه هفتم:

شمارى از کیسانیه پس از مرگ محمد بن حنفیه به امامت زین العابدین امام سجاد علیه السلام اعتقاد پیدا نموده و مستبصر شدند،[۵۳] که از آن جمله می توان سید اسماعیل حمیرى را نام برد که نخست کیسانى مذهب بود، اما بعدا مستبصر شده و به امام سجادعلیه السلام پیوست.

زیدیه

پس از رحلت امام زین العابدین علیه السلام بار دیگر شیعیان اختلاف پیدا کردند و به دو فرقه دیگر تقسیم شدند، دسته اى از شیعیان امامت امام باقر علیه السلام را پذیرفتند و دسته اى دیگر از آنان اعتقاد به امامت زید بن علی بن حسین برادرش پیدا کردند، اینان اعتقاد دارند که امامت منحصر در اولاد فاطمه (س) است و در غیر آنان جایز نیست، ولى می گویند آن کس از اولاد فاطمه (س) که شجاع و سخى باشد و خروج کند و ادعاى امامت داشته باشد و مردم را به سوى خود دعوت کند امام است و اطاعت او واجب، خواه از اولاد امام حسن علیه السلام باشد و خواه از اولاد امام حسین علیه السلام.

فرقه هاى اصلى زیدیه

فرقه هاى اصلى زیدیه را برخى سه فرقه دانسته اند و بعضى آنها را ۶ فرقه و شمارى هم فرقه هاى اصلى زیدیه را ۸ فرقه دانسته اند.[۵۴] این فرقه ها که بیشترینشان را مسعودى نام برده است عبارتند از:

جارودیه:

پیروان ابوالجارود زیاد بن منذر عبدى، وى معتقد بود که پیامبر صلی الله علیه و آله در باره على علیه السلام به وصف، نص و تصریح کرده است ولى نام نبرده است و امت در شناخت على علیه السلام به عنوان امامى که پیامبر توصیف کرده بود کوتاهى کردند، آنها در شناخت موصوف کوتاهى کردند گرچه اوصاف را شناختند و از این جهت گمراه شدند و با ابوبکر و عمر بیعت کردند و لذا کافر شدند، این عقیده ابوالجارود مخالف با نظریه زید بود و زید را به امامت قبول نداشت، آنان على علیه السلام را برتر از همه مردم پس از پیامبر می دانستند. جارودیه را جزء فرقه اقویاء زیدیه نام برده اند، فرقه هاى دیگر زیدیه مانند سلیمانیه و بتریه این فرقه را تکفیر کرده اند، بغدادى نیز جارودیه و شاخه هاى منشعب از آن را تکفیر کرده است.[۵۵]

سلیمانیه، یا جریریه:

پیروان سلیمان بن جریر رقى از متکلمان زیدیه، که گمان دارند امامت شورائى است و اجماع دو نفر از برگزیدگان مسلمین و از اهل حل و عقد بر امامت مفضول در حالیکه فاضل و افضل وجود دارند درست است، و به همین دلیل اعتقاد دارند که بیعت با ابوبکر و عمر خطا بود اما آنها مستحق فسق نیستند، زیرا باختیار و اجتهاد امت انجام گرفت، ولى در باره عثمان اعتقاد دارند که وى به دلیل کارهایش و هم چنین عائشه و طلحه و زبیر کافرند، سلیمان به رافضه هم طعن می زد که به تقیه و بداء قائلند.[۵۶]

بتریه یا ابتریه:

که گاهى آنها را صالحیه نیز می نامند، پیروان حسن بن صالح بن حسن و کثیر النوى معروف به ابتر، که آنها را به جهت انتساب به حسن بن صالح، صالحیه و به دلیل پیروى از کثیر ابتر، بتریه یا ابتریه گویند، اینها در مذهب و قول به امامت با سلیمانیه متفقند اما در باره عثمان از اظهار نظر خوددارى کردند که آیا وى مؤمن است یا کافر، اما على را افضل مردم پس از پیامبر صلی الله علیه و آله می دانستند. اینان در اصول به رأى معتزله و در فروع به مذهب ابوحنیفه و در برخى مسائل پیرو شافعى و شیعه امامى هستند، و رجعت اموات را به دنیا انکار کرده اند.[۵۷] بغدادى نوشته است که اینان نزد عامه و اهل سنت بهترین اصناف زیدیه هستند، و آنها را از ضعفاء فرق زیدیه دانسته اند.[۵۸]

نعیمیه:

پیروان نعیم بن یمان که گمان دارند على مستحق امامت بود ولى خلافت ابوبکر و عمر هم بر خطا نبود و امت در این مورد خطا نکردند اما در اینکه ترک افضل نمودند خطاکارند، اینان از عثمان تبرى جسته و او را کافر می دانند.[۵۹]

صباحیه:

از یاران صباح المزنى که از ابوبکر و عمر تبرى جستند و به رجعت نیز عقیده داشتند.[۶۰]

یعقوبیه:

پیروان یعقوب بن عدى کوفى که منکر رجعت هستند و از کسانى که اعتقاد به رجعت دارند بیزارى جسته اند و ابوبکر و عمر را به امامت قبول دارند.[۶۱]

عجلیه:

پیروان هارون بن سعید عجلى هستند و آنها را نیز از ضعفاء زیدیه به شمار آورده اند.

مغیریه:

پیروان مغیرة بن سعید که پس از محمد بن عبدالله بن حسن قائل به امامى دیگر نیستند، ولى مغیره را امام می دانستند و گفتند امامت از آل على علیه السلام پس از ابوجعفر محمد بن على علیه السلام خارج شد و به مغیره رسید و دیگر امامى نیست تا محمد بن عبدالله بن حسن که زنده است خروج کند و او مهدى است، بعدها مغیریه به نبوت مغیره اعتقاد پیدا کردند، مغیره مدعى زنده کردن مردگان بود و به تناسخ نیز اعتقاد داشت.[۶۲]

مخترعه:

که قائل به امامت على علیه السلام بودند با نص خفى و ابوبکر و عمر را خطاکار می دانستند ولى تفسیق نمی کردند. اینکه آنان را مخترعه نامیده اند از آن جهت است که اعتقاد داشتند که خداوند اعراض را در اجسام اختراع می کند.[۶۳]

مطرفیه:

پیروان مطرف بن شهاب که در برخى از مسائل اصولى با زیدیه فرق دارند و زیدیه آنها را تکفیر کرده اند ولى فرقه اى از زیدیه شمرده می شوند.[۶۴]

دکینیه:

پیروان فضل بن دکین، که اعتقاداتشان شبیه به مذهب جارودیه است و اختلافى که با جارودیه دارند این است که اینان تنها طلحه و زبیر و عایشه را تکفیر می کنند، اما بقیه صحابه را به نیکى یاد کرده اند.[۶۵]

خشبیه:

پیروان خلف بن عبدالصمد، که چون با چوب و عصا علیه حاکم وقت شوریدند آنها را خشبیه گفته اند، اینها امامت را در اولاد فاطمه شورائى می دانند.[۶۶]

حسینیه:

پیروان حسین بن على بن حسن معروف به صاحب الفخ که در جائى به نام فخ در شش میلى مکه خروج کرد و به دست عیسى بن موسى کشته شد و معتقدند که هرکس از آل محمد صلی الله علیه و آله دعوت به الله کند همو امام مفترض الطاعة است اما ائمه را نیز به این ترتیب می دانند، امام على علیه السلام، امام حسین علیه السلام، زید بن على، یحیى بن زید، عیسى بن زید، محمد بن عبدالله، و پس از او هرکسى که به طاعت الله مردم را فرا خواند.[۶۷]

ادریسیه:

پیروان ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن على بن ابیطالب علیه السلام مؤسس دولت ادارسه در مغرب و شمال آفریقا که در ۱۷۵ ق / ۷۹۱ م ظهور کردند و دولت ادریسیان را بوجود آوردند. پیروان حسن بن زید بن حسن بن على علیه السلام که در ۲۵۰ ق /۸۶۴ م در طبرستان خروج کرد.

قاسمیه:

از یاران قاسم بن ابراهیم طباطبا رسى (متوفى ۲۶۴ ق ) که فرزندان وى از جمله، الهادى الى الحق یحیى بن حسین موفق شدند دولت زیدیه را در یمن تأسیس کنند.

غیر از اینان فرقه هاى دیگرى نیز مانند: ذکیریه از یاران ذکیر به صفوان و ابرقیه از یاران عباد بن ابرق کوفى و مرثیه را می توان نام برد.[۶۸]

اسماعیلیه

بزرگترین فرزند امام صادق علیه السلام اسماعیل نام داشته است، امام صادق علیه السلام به او بسیار علاقه داشت و به او احترام می گذاشت گرچه از بعضى روایات که درباره وى آمده استفاده ذم وى می شود ولى علماى شیعه او را بزرگ شمرده اند و شیخ طوسى او را جزء رجال امام صادق و اصحاب وى شمرده است و با توجه به علاقه اى که امام صادق علیه السلام به او داشته او مردى جلیل القدر بوده است و از امام صادق علیه السلام در باره ء امامت او سئوال شد و حضرت نفى کرد.[۶۹]

پس از رحلت امام صادق علیه السلام عده اى به امامت اسماعیل باقى ماندند و گفتند پس از او امامى نیست، و برخى هم گفتند اسماعیل هنگام مرگ، پسرش محمد را به عنوان امام معرفى کرده است و یا اینکه امام صادق علیه السلام محمد سبط خود را به عنوان امام معرفى کرده است و این گروه ها به نام اسماعیلیه معروف شدند.

آنها را در بلاد مختلف به نامهاى: باطنیه، تعلیمیه، ملاحده، سبعیه، حشیشیه، اساسیه و قرامطه نیز معرفى کرده اند که در جاى خود ذکر خواهند شد.

برخى هم اسماعیلیه را همان خطابیه دانسته اند زیرا معتقدند که ابوالخطاب محمد بن ابى زینب اسدى دخالت تامى در تأسیس مذهب اسماعیلیه داشته است و لذا اسماعیلیه خالص را همان خطابیه معرفى کرده اند.[۷۰]

دسته اى هم طرفداران میمون فداح و پسرش عبدالله که از مردم خوزستان بودند و جزء اصحاب امام صادق علیه السلام بودند ولى بعد در اثر آمیزش با ابوالخطاب به مذهب غلو گرائید و طرفدار اسماعیل و پسرش محمد بن اسماعیل شد و او را مؤسس مذهب اسماعیلیه و باطنیه معرفى کرده اند.[۷۱]

پس از وفات امام صادق علیه السلام گروهى که به امامت اسماعیل اعتقاد داشتند به دو فرقه اصلى تقسیم شدند:

الف) اسماعلیه خاص، که اعتقاد داشتند به اینکه اسماعیل در زمان پدرش امام بود و غائب شد و او امام هفتم شیعه است و پس از وى امامى نیست و اصطلاحا واقفه نیز نامیده می شوند زیرا در امامت اسماعیل توقف کردند و گفتند او امام غائب و مهدى است و خروج خواهد کرد.

ب) اسماعیلیه عام، که مرگ اسماعیل را باور کردند و گفتند که پیش از مرگ فرزند خود محمد را به جانشین خود تعیین کرد و امام هفتم آن طائفه محمد بن اسماعیل است.[۷۲]

دوره های تحول در اسماعیلیه

آمار زیادى از کتب، فرق اسماعیلیه را جزء فرق اسلامى و یکى از مذاهب شیعى دانسته اند. بهرحال سیر تحول و تغییراتى که در مذهب اسماعیلیه پیش آمده را می توان به سه دوره اصلى تقسیم کرد:

۱. دوره ائمه مستور، که از زمان محمد بن اسماعیل آغاز می گردد و از این جهت اطلاع دقیقى از زندگى محمد و امامان مستور در دست نیست. و در باره محمد نوشته اند که اسماعیلیه اختلاف پیدا کردند برخى گفتند که او غائب شده و نمرده است و معتقدند که رجعت خواهد کرد ولى دسته اى هم گفتند که محمد مرده است و امامت پس از وى به دیگر ائمه مستور می رسد و اسامى ائمه مستور را به این شرح نوشته اند: محمد بن اسماعیل، احمد، حسین، على، محمد، قائم که اینان را ائمه مستقر نیز خوانده اند.[۷۳] در این دوره امامان مستور بوسیله دعاة و حجتهاى خویش با مردم ارتباط داشتند و آنان دعاة خود را به حوزه هاى مختلف حکومت اسلامى گسیل می داشتند و آنان مردم را به سوى ائمه مستور دعوت می کردند. این دوره از حدود سال ۱۴۳ ق آغاز شد و تا مدت یک قرن و نیم به طول انجامید. امامان مستور به دو دسته تقسیم شده اند، امام مستودع که حق واگذارى امامت به فرزندان و دیگران را ندارد و امام مستقر که از تمام امتیازات برخوردار است.[۷۴]

۲. دوره دوم، که از طهور عبیدالله مهدى در مغرب و تشکیل حکومت عبیدیه، در ۲۹۷ ق در آنجا آغاز می شود و نیم قرن بعد یعنى در ۳۵۶ ق فاطمیان، مصر و شام را بر متصرفات خود افزودند و جوهر سردار ایشان مصر را از کف امیر صغیر اخشیدى بیرون آورد و پس از آن شام جنوبى فتح شد و در ۳۸۱ ق حلب را مسخر کردند، پایتخت آنان نخست المهدیه نزدیک تونس بود و سپس به قاهره انتقال یافت فاطمیان اسماعیلى تا ۵۶۷ ق حکومت مقتدرى در مصر داشتند و پس از آن منقرض شدند.[۷۵] اسماعیلیه و فاطمیان در این دوره به بلاد دور و نزدیک به محل خلافت آنان مانند عراق در ایران نیز رفتند. حسن صباح در زمان خلافت مستنصر فاطمى از او اجازه گرفت که به ایران رفته و دعوت آنان را آشکار سازد. مستنصر به او اجازه داد و او در ۴۸۷ ق بر قلعه الموت دست یافت و سالها در آن قسمت به حکومت پرداخت و در ۵۱۸ ق درگذشت. پس از وى یکى از شاگردانش به نام کیا بزرگ به جاى او نشست و خاندان کیا به عنوان باطنیه ایران تا برافتادند و در ۶۵۴ ق زمان حمله هلاکو به قلاع الموت حکومت می کردند که با حمله مغولان به آنجا این سلسله منقرض شد. (جهانگشاى جوینى، ۳/۳۱۱ - ۳۳۴).

۳. دوره سوم، که از برافتادن فاطمیان در مصر و صباحیان در ایران آغاز می گردد و تا عصر کنونى می رسد که در این دوره اخیر اسماعیلیه بیش از پیش به شاخه ها و فرق مختلفى تقسیم می گردد، و در این دوره اسماعیلیه تا کنون نتوانسته اند دولت مستقلى را تشکیل دهند.

عقائد مشترک اسماعیلیه

آنان معتقدند که ذات پروردگار از دائره وهم و فکر و عقل برتر است و ما در باره وجود و عدم، زنده و مرده، قادر و عاجز، عالم و جاهل، متکلم یا ساکت، بینا و نابینا، شنوا یا کر بودن خداوند نمی توانیم اظهار نظر کنیم چنانکه در باره صفات و تعیین حد آنها در باره خداوند نفیا و اثباتا نظرى نمی توانیم اظهار کنیم، صدور عقل کل از کلمه امر به طریق ابداع است و صدور موجودات روحانى و جسمانى که توسط عقل و نفس از امر خداوند به طریق ابداع و انبعاث است، مظهر عقل کل در این عالم وجود ناقص است. ناطقان همان پیامبران اولوالعزم هستند و شمار آنان هفت است و هر ناطقى را یک وصى است و وصى را امام نامند، ناطق نخستین حضرت آدم بود که وصى او شیث بود، ناطق دوم نوح و وصى او سام و ناطق سوم ابراهیم و وصى او اسماعیل، ناطق چهارم موسى و وصى او یوشع، ناطق پنجم عیسى و وصى او شمعون، ناطق ششم محمد و وصى او على و ناطق هفتم اسماعیل بن جعفر صادق بود که قائم است.

ناطق، واضع شریعت جدید و ناسخ شریعت قدیم است، اساس یا وصى، عالم به علم تأویل شریعت است و وظیفه او بیان اسرار و باطن شریعت می باشد. آنان معتقد به بهشت و دوزخ جسمانى نیستند، ولى براى مبتدیان این کلمات را به معنى معمول آن تفسیر می کردند.

همه فرق اسماعیلى به امامت اسماعیل اعتقاد دارند و معتقدند که هر امامى بنص امام قبل از خود این مقام را می پذیرد و امامان نصا بعد نص انتخاب می شوند، پیامبر صلی الله علیه و آله على علیه السلام را و او حسن علیه السلام و او حسین علیه السلام و او على بن حسین علیه السلام و او محمد بن على علیه السلام و او جعفر بن محمد علیهم السلام و او اسماعیل را به نص صریح به امامت برگزیدند، زمین در هیچ زمانى خالى از حجت و حى قائم نیست خواه در ظاهر باشد یا در باطن و مستور، و آنکسى که امام زمانش را نشناسد و یا بیعت امامى در گردنش نباشد در جاهلیت مرده است، آنان ابوبکر و عمر و عثمان و بیشتر صحابه را کافر می دانند.[۷۶]

شیوه دعوت و درجات آن در مذهب اسماعیلیه براى دعوت شیوه اى خاص رعایت می شود و مراتب و درجاتى در دعوت داعیان وجود دارد که بطور خلاصه عبارتند از:

۱) زرق

یعنى جستجو و تفرس در حال مدعوین است که آیا قابلیت دعوت دارند یا نه.

۲) تأنیس

که عبارت است از دعوت بر اساس میل و انس مدعو که اگر فی المثل وى میل به زهد دارد دعوت بر اساس زهد مدعو پایه گذارى می شود.

۳) تشکیک و تعلیق

که پس از انس مدعو با داعى وظیفه داعى ایجاد شک در ارکان فکرى مذهب مدعو است.

۴) ربط

پس از مرحله تشکیک که مدعو در حیرت فرو می رود براى یافتن پاسخ به داعى مراجعه می کند و داعى باید که او را بپذیرد و به او قسم دهد که هرآنچه می شنود مستور و مخفى نگاهدارد و به او بگوید که جواب تمام سؤالات تو نزد امام است ولى تا به درجه لازم نرسیده اى نمی توانى به نزد امام حاضر شوى.

۵ ) تدلیس

آن است که نفس مدعو به هریک از داعیان متمایل شد باید به نزد او هدایت شود.

۶) تأسیس

ایجاد مقدمات لازم جهت پذیرش ظاهرى مدعو است تا او را به باطن رهبرى کند.

۷) خلع

که اسقاط تمامى اعمال و افعال مذهبى از او است.

۸) سلخ

خروج از اعتقادات دینى و ارکان دین است. که در این مرحله همه لذتها بر او مباح می شود و شریعت براى او تأویل می گردد.[۷۷]

مهمترین فرقه هاى اسماعیلیه

باطنیه:

که گویند همه چیز ظاهر و باطنى دارد ظاهر به منزله پوست و باطن به منزله مغز است، در باره پیدایش این مذهب و فرقه نوشته اند که عبدالله بن میمون قداح و محمد بن حسین دندان و جماعتى دیگر که چهار بچه نام داشتند همراه با میمون بن دیصاح قداح در زندان عراق بودند، آنان باهم فکرى مذهب باطنیه را ساختند و چون آزاد شدند هریک از آنان را با براى تبلیغ فرقه خویش به سوئى رهسپار شدند و براى اینکه مذهبشان رونق پذیرد، عقائد خود عقائد طرفداران اسماعیل بن جعفر و محمد بن اسماعیل درآمیختند و به تبلیغ آن پرداختند، این گروه را از طریق بدعت گذار در دین اسلام معرفى کرده اند که منتسب به اسلام هستند.[۷۸]

قرامطه:

پیروان مردى به نام حمدان بن اشعث قرمط، در باره این فرقه و علت پیدایششان نوشته اند که هنگامیکه عبدالله بن میمون قداح از بصره به سلمیه گریخت در آنجا با مردى به نام حمدان قرمط آشنا شد که فردى فرارى بود و حمدان را دعوت به عقیده باطنیه اسماعیلیه کرد و او دعوت را پذیرفت و به سبب هوش و استعدادى که داشت داعیانى به اطراف کوفه فرستاد، این فرقه در اواخر قرن سوم هجرى از طرف رئیس این فرقه شخصى که صاحب الظهور نام داشت و پنهان بود، دولتى در بحرین که مرکز آن الاحساء بود تأ سیس کردند، قرامطه نه تنها در بین النهرین و خوزستان بلکه در انقلابات بحرین و سوریه و یمن نیز دست داشتند و خطر بزرگى براى خلافت عباسى در بغداد و حتى خلافت فاطمیان که عم عقیده آنان در مصر بودند به شمار می رفتند. رهبران آنان بیشتر ایرانى الاصل بودند حمله آنان به حاجیان معروف است و در سال ۳۱۲ ق ابوطاهر جنابى که جانشین و پسر ابو سعید جنابى (گناوه اى ) بود به بصره تاخت و غنیمتهاى فراوان بدست آورد. اصولا حکومت قرمطیان نوعى جمهورى اشتراکى بود،[۷۹] این فرقه را جنابیه نیز گفته اند.[۸۰]

مبارکیه:

پیروان مبارک غلام آزاد شده اسماعیل بن جعفر، شیخ طوسى او را غلام آزاد شده اسماعیل بن عبدالله بن عباس دانسته که از اصحاب امام صادق علیه السلام بود و مردى کوفى الاصل بوده است. عقیده آنان با باطنیه یکسان است و اختلاف زیادى با آنان ندارند.[۸۱]

میمونیه:

پیروان میمون قداح و یا پیروان عبدالله بن میمون قداح اهوازى که گویند عمل به ظواهر کتاب و سنت حرام است و معاد را انکار می کنند.[۸۲]

شمطیه:

پیروان یحیى بن ابى اشمط، که اعتقاد دارند پس از امام صادق علیه السلام امامت به هر پنج پسر امام یعنى: اسماعیل، محمد، موسى، عبدالله افطح و اسحاق رسیده است.[۸۳]

خلفیه:

یاران خلف نامى هستند که از میمونیه بود و با حمزه خارجى جنگید، آنان شرط حضور در جنگ را وجود امام و با امام دانند. او پیشواى خوارج کرمان و مکران بود و نام وى مسعود بن قیس بوده است. خلف با میمونیه در قدر، استطاعت، مشیت خدا اختلاف داشت.[۸۴]

خلطیه:

اینان معتقدند که آنچه در قرآن و احادیث آمده است از احکامى چون نماز، روزه، زکات، حج و مانند اینها حمل می شوند بر معانى لغوى و معنائى دیگر ندارند، آنان قیامت و برخى از پیامبران را انکار می کنند و بر آنها لعنت را واجب می دانند.[۸۵]

برقعیه:

یاران محمد بن على برقعى که اعتقاداتشان مشابه با عقائد خلطیه است، این چند فرقه جز مبارکیه بقیه در شمار شاخه هاى قرامطه هستند.[۸۶]

تعلیمیه:

که در حقیقت نام دیگر اسماعیلیه است، آنان را در خراسان به این نام خوانده اند، تعلیمیه معتقدند که عقلیات را نمی توان حجت قرار داد و ناچار باید حقایق را از راه تعلیم از امام معصوم آموخت و در هر عصرى باید امامى معصوم و غیر جایز الخطاء باشد که لغزش نداشته باشد و علومى که به او می رسد به دیگران بیاموزد.[۸۷]

سبعیه:

که از اصول اسماعیلیه به شمار می روند، ایشان را از آن جهت سبعیه گفته اند که در باب شمار ائمه به هفت دور قائل هستند و امام هفتم را آخر ادوار هفتگانه می دانند، آنها گویند: انبیائى که ناطقین به شرایع هستند هفت نفرند: آدم، نوح، ابراهیم، موسى، عیسى، محمد و مهدى و مابین دو رسول هفت کس هستند و اسماعیل بن جعفر از جمله این هفت کس است که بین محمد صلی الله علیه و آله و مهدى اقامه شریعت می کند. این فرقه را اسماعیلیه خالص نیز می دانند.[۸۸]

مهدویه:

که این فرقه از اصول اسماعیلیه به شمار می رود و از این فرقه است که ملوک و سلاطین و خلفا و ائمه اسماعیلیه برخاسته اند. اینان نخست در مغرب و آفریقا و سپس در مصر و شام و حلب و یمن به حکومت و خلافت رسیدند. اینان امامان بعد از اسماعیل را محمد، احمد، محمد، تقى، عبدالله رضى، ابوالقاسم عبدالله، محمد مهدى، احمد قائم بامرالله، اسماعیل بن احمد المنصور بقوة الله، مصر بن اسماعیل المعز لدین الله که در مصر به امامت و خلافت رسید سلسله فاطمیان مصر را بوجود آورد، و سلسله آنان تا به عاضد لدین الله از فرزندان مستعلى و اولاد نزار ادامه یافت می دانند.[۸۹] این گروه را نخست عبید اللهیه می نامیدند.[۹۰]

مستعلویه:

شاخه اى از مهدویه، پیروان ابوالقاسم احمد مستعلى فرزند المستنصر نخست برادرش نزار سپس پسر خود احمد مستعلى را به امامت برگزید پس از وى مهدویه به دو دسته تقسیم شدند، دسته اول به امامت مستعلى اعتقاد پیداکردند و به مستعلویه معروف شدند، که گاهى آنها را مستعلیه نیز می نامند، عقائد این گروه را دعوت قدیم می نامند.[۹۱] مستعلویه پس از شکست فاطمیان به تدریج از مصر به دو کشور یمن و هند مهاجرت کردند و در هند در ایالت گجرات اقامت کردند.[۹۲]

نزاریه:

شاخه دیگرى از مهدویه که پس از شکست نزار به دست مستعلى و کشته شدنش به امامت وى باقى ماندند و از مصر و شام به یمن و ایران فرار کردند و در الموت به پیشوائى حسن صباح دولت اسماعیلیه نزارى را تشکیل دادند، برخى از نزاریه معتقد بودند که نزار کشته نشده بلکه پنهانى به ایران آمد و همو بود که دولت نزاریه را در جبال طالقان تأ سیس کرد.[۹۳] این فرقه را مسقطیه و سقطیه نیز می نامند.

صباحیه یا حمریه:

پیروان حسن بن على بن محمد صباح حمیرى که وى را مؤسس دعوت جدید خوانند در مقابل دعوت قدیم که مربوط به شاخه مستعلویه بود. این فرقه را از شاخه نزاریه نیز می دانند.[۹۴]

ناصریه:

پیروان حمیدالدین ناصر خسرو قبادیانى از دعات بزرگ اسماعیلیه در خراسان و طبرستان که صاحب کتابهاى: وجه دین، دلیل المتحیرین و سفرنامه است.[۹۵]

ابو سعیدیه یا جنابیه:

پیروان ابو سعید حسین گناوه اى و پیروان ابو طاهر فرزند ابو سعید که پیروان این دو گروهى از اعراب بدوى و نبطیان و ایرانیان بودند، ابو سعید دولتى در احساء بحرین تشکیل داد و سرانجام در ۳۰۱ ق کشته شد، اعتقادات آنان همان اعتقادات قرامطه است و این گروه شاخه اى از قرامطه به شمار می روند.[۹۶]

غیاثیه

پیروان شخصى به نام غیاث که شاعر و ادیب بوده و کتابى در اصول اسماعیلیه تألیف کرده است و آن را بیان نامیده و در آن معانى وضو، نماز، روزه و احکام دیگرى را بر روش باطنیه تفسیر کرده و گوید مقصود شارع معانى باطنى آنهاست و آنچه عوام الناس فهیمده اند خطاى محض است.[۹۷]

خنفریه:

پیروان على بن فضل خنفرى داعى اسماعیلى در یمن، اینان گویند خنفرى همه محرمات را حلال کرده است و مساجد را خراب کرد و دعوى نبوت نمود. [۹۸]

دروزیه:

که در فرقه غلاة گذشت.[۹۹]

بهره:

شاخه اى از اسماعیلیه مستعلویه هستند، که پس از مستعلى بتدریج به یمن و هند رفتند و به پیروى از مستعلى باقى ماندند و به بهره معروف شدند، کلمه بهره در زبان گجراتى به معنى بازرگان است. بعضى هم معتقدند که بهره یا بوهرا به اسماعیلیانى گفته می شود که از سرزمینهاى عربى و مصر و یمن به هندوستان کوچیدند و در ۴۶۰ ق در آنجا سکونت کردند، نخستین پیشواى آنان شخصى به نام عبدالله یمنى بوده است، پس از او محمد على نامى در ۵۳۲ ق به هند آمد و رهبرى آنان را به عهده گرفت که مقبره وى در کامیاى هند زیارتگاه مردم بهره است. تا ۶۹۴ ق ۱۲۹۷ م آنان در حمایت مهاراجگان هندوى گجرات قرار داشتند، اما پس از آنکه مهاراجگان زیر سلطه پادشاهان دهلى در آمدند، بهره ها مورد آزار مسلمانان سنى مذهب گجرات قرار گرفتند. در سال ۹۴۶ ق پیشواى این فرقه یوسف بن سلیمان از یمن به هند مهاجرت کرد و در (سد هپور) اقامت کرد، پیشواى دیگر آنان داوود بن عجب شاه است و در ۹۹۶ ق / ۱۵۸۸ م بهره گجرات داوود بن قطب را به پیشوایى برگزیدند ولى بهره یمن با او بیعت نکردند و با شخصى به نام سلیمان به امامت بیعت نمودند که خود را جانشین داوود بن عجب شاه می دانست این فرقه را سلیمانیه نامیدند. اما داوودیه به چند شاخه تقسیم شدند: الف بهره علییه، ب: بهره ناکوشیه، که فرقه اخیر تحت تاثیر عقائد هندوان خوردن گوشت را گناه می شمردند، ج: جعفریه، که در عهد مظفر شاهى از سال ۱۴۰۷ م تا ۱۴۱۱ م بر گجرات حکومت می کرد این شاخه به مذهب سنت و جماعت گرائیدند. این فرقه منسوب به جعفر شیرازى هستند که در قرن ۱۵ میلادى می زیسته است، بهره به دو گروه بزرگ شیعه که تاجرند و سنی که کشاورز هستند تقسیم می شوند، برخى از آنان در بندر گجرات و در برمه به تجارت مشغولند و گروه ثروتمندى را تشکیل میدهند و سنى مذهبند.[۱۰۰]

آقا (آغا) خانیه:

شاخه اى از نزاریه و از پیروان آقاخان محلاتى هستند که اکنون در ایران و هند و برخى جاهاى دیگر وجود دارند.

پانویس

  1. (الملل والنحل، ۱/۱۴۶)
  2. (المقالات والفرق، اشعرى، ۱۵-۱۸، تحفة اثنى عشریة، ۱۱، ۱۸)
  3. (الملل والنحل، ۱/۱۴۷)
  4. (فرق الشیعة، ۱۰۸-۱۱۲، المقالات والفرق، ۱۱۲-۱۱۵، الملل والنحل، ۱/۱۷۲-۱۷۳، اصل الشیعه و اصولها، ۱۹۰-۱۹۲، عقیدة الشیعة الامامیة، ۱۱۱-۱۲۳، دائرة المعارف الاسلامیة، ۱/ماده اثنى عشریة)
  5. (دائرة المعارف الاسلامیة، ۳/۲۲۶-۲۳۱، فرهنگ فرق اسلامى، ۸۷-۹۴)
  6. (التبصیر فی الدین، ۳۵، الفرق بین الفرق، ۳۵-۳۶، الفرق الاسلامیة، ۳۵)
  7. (تحفة اثنى عشریة، ۱۵)
  8. (التبصیر فی الدین، ۳۶-۳۷، الفرق بین الفرق، ۳۸، الملل والنحل، ۱/۱۶۵-۱۶۶)
  9. (تحفة اثنى عشریة، ۱۵)
  10. (مقالات الاسلامیین، ۲۵، الملل والنحل، ۱/۱۶۶-۱۶۷، تحفة اثنى عشریة، ۱۵)
  11. (مقالات الاسلامیین، ۲۷-۲۸)
  12. (فرق الشیعه، ۷۷-۷۸، مقالات الاسلامیین، ۲۸)
  13. (تحفة اثنى عشریة، ۱۷)
  14. (تبصرة العوام، ۱۷۴)
  15. (التبصیر فی الدین، ۳۹-۴۰، الفرق بین الفرق، ۴۰-۴۳، الفرق الاسلامیه، ۴۴، تحفة اثنى عشریة، ۱۵)
  16. (احتجاج طبرسى)
  17. (مقالات الاسلامیین، ۲۸)
  18. (التبصیر فی الدین، ۴۰)
  19. (الفرق الاسلامیة، ۴۵)
  20. (تحفة اثنى عشریة، ۱۵)
  21. (تبصرة العوام، ۱۷۳-۱۷۴)
  22. (التبصیر فی الدین، ۴۰-۴۱، الفرق بین الفرق، ۴۴، الفرق الاسلامیه، ۴۶)
  23. (فرق الشیعة، ۸۲-۸۳، مقالات الاسلامیین، ۲۸-۲۹، الملل والنحل، ۱/۱۶۸-۱۶۹، تحفة اثنى عشریه، ۱۷-۱۸)
  24. (فرق الشیعة، ۸۰-۸۲، المقالات والفرق، ۹۲-۹۳، مقالات الاسلامیین، ۲۹)
  25. فرق الشیعه ۸۳، امالى، مفید، ۲/۱۰۵)،
  26. (فرق الشیعة، ۷۹ - ۸۰، مقالات الاسلامیین، ۱۷ - ۱۸، تبصرة العوام، ۱۷۳،
  27. (فرق الشیعة، ۸۵ - ۸۸، المقالات والفرق، ۹۳)،
  28. (فرق الشیعة، ۸۶، المقالات والفرق، ۹۴)
  29. (التبصیر فیالدین، ۴۰،الفرق بینالفرق، ۴۳، الفرق الاسلامیة، ۳۶، تبصرة العوام، ۱۷۳)
  30. ( فرق الشیعة، ۹۵، الغیبه ء طوسى، ۱۴۳، الملل و النحل، ۱/۱۵۱ - ۱۵۲)،
  31. (اعتقادات فرق المسلمین، ۵۵ ).
  32. (الملل والنحل، ۱/۱۷۳ - ۱۷۴، دائرة المعارف الاسلامیه، ۱۴ /۶۳).
  33. (اعتقادات صدوق، ۱۱۹)
  34. (انوارالملوک، ۲۰ )
  35. نساء، ۱۷۱، مائده، ۷۷)
  36. (آراء ائمة الشیعة الامامیة فیالغلاة، ۵۵ به بعد).
  37. (الفرق بین الفرق، ۱۸)
  38. (عبدالله بن سباء، عسکرى )
  39. (الفرق الشیعة، ۲۲، المقالات والفرق، ۴۴ - ۴۵، مقالات الاسلامیین، ۱۵، الفرق بینالفرق، ۱۸، ۱۴۳)، ۲)
  40. (مقالات الاسلامیین، ۵ - ۶)، ۳)
  41. (فرق الشیعة، نوبختى، ۲۸ - ۴۶، المقالات والفرق، اشعرى، ۴۲ - ۶۴، مقالات الاسلامیین، ۵ - ۱۶، الفرق بین الفرق، ۱۴۳ - ۱۵۴، التبصیر فیالدین، ۱۲۴ - ۱۲۸، الملل والنحل، ۱/۱۷۳ - ۱۹۰، اعتقادات فرق المسلمین، فخر رازى، ۵۷ - ۶۱، الفرق الاسلامیة، کرمانى، ۳۳ - ۴۹، تبصرة العوام، ۱۶۷ - ۱۸۰، مذاهب الاسلامین، ۲/۵۰۹ - ۶۴۵، دائرة المعارف الاسلامیة، ۹/۱۹۳ به بعد).
  42. (الملل والنحل، ۱/۱۴۷).
  43. ( فرقالشیعة، ۲۳ - ۲۴).
  44. (مقالات الاسلامیین، ۱۸)
  45. (المقالات والفرق، اشعرى، ۲۱)
  46. (مقالات الاسلامیین، ۱۹، التبصیر فیالدین، ۳۱ ).
  47. (مقالات الاسلامیین، ۱۹، المقالات والفرق، ۲۶)
  48. (مقالات الاسلامیین، ۲۰).
  49. (الملل والنحل، ۱/۱۴۷ - ۱۴۸).
  50. (فرق الشیعه، ۲۶ ).
  51. (الملل والنحل، ۱/۱۵۰ - ۱۵۱)
  52. (فرق الشیعة، ۳۵، الملل والنحل، ۱/۱۵۴).
  53. (مقالات الاسلامیین، ۲۳، التبصیر فیالدین، ۳۱)
  54. (مقالات الاسلامیین، ۱۳۲، مروج الذهب، ۳/۲۰۸، الملل والنحل، ۱/۱۵۵، ۱۵۷، اعتقادات فرق المسلمین، ۵۳-۵۲، الفرق الاسلامیة، ۵۷).
  55. (مقالات الاسلامیین، الفرق بینالفرق، ۲۳ - ۲۴، الملل والنحل، ۱/۱۵۷، التبصیر فیالدین، ۲۹)،
  56. (مقالات الاسلامیین، ۶۸، الملل والنحل، ۱/۱۵۹ - ۱۶۰، تبصرة العوام، ۱۸۶)،
  57. (مقالات الاسلامیین، ۶۹، الملل والنحل، ۱/۱۶۱ - ۱۶۲).
  58. (الفرق بینالفرق، ۷۳ )
  59. (مقالات الاسلامیین، ۶۹، تحفة اثنى عشریه،۱۱۴).
  60. (المقالات والفرق، ۷۱).
  61. (مقالات الاسلامیین، ۶۹، تاریخ مذاهب الاسلام، ۳۰۹).
  62. (المقالات والفرق، ۷۳،۷۶، ۷۷ و قس : فرقالشیعه، ۴۱، ۵۹ - ۶۰).
  63. (المنیة والامل، ۹۲).
  64. (المنیة والامل، ۹۱)
  65. (تحفة اثنى عشریة، ۱۴).
  66. (تحفة اثنى عشریة، ۱۴ - ۱۵)
  67. (فرق الشیعة، ۵۸.مقالات الاسلامیین، ۷۴، مقاتل الطالبین، ۱۵۰-۱۶۱)،
  68. (مروج الذهب، ۳/۲۰۸، بیان الادیان، ۱۵۷، مشارق انوارالیقین، ۲۱۰).
  69. (رجال شیخ، ۱۴۶، معجم رجال الحدیث،۳/۱۲۴ - ۱۲۶)
  70. (فرق الشیعة، ۶۴، ۶۷، ۷۶. المقالات والفرق، ۸۰ - ۸۳).
  71. (اعتقادات فرق المسلمین، ۷۸ ).
  72. (فرق الشیعه، همانجا، المقالات والفرق،۸۳ - ۸۵).
  73. (الملل والنحل، ۱/۱۶۸، فرهنگ فرق اسلامى، ۴۹ - ۵۰).
  74. (جهانگشاى جوینى، ۳/۱۴۹).
  75. (الکامل، ۸/۲۴ به بعد).
  76. (مقالات الاسلامیین، ۲۶، الفرق بین الفرق،۱۵۲، الملل والنحل، ۱/ ۱۹۲ - ۱۹۳، دائرة المعارف الاسلامیة، ۲).
  77. (الفرق الاسلامیه، ۵۳ - ۵۶).
  78. (التبصیر فیالدین، ۱۴۰ - ۱۴۱).
  79. (اعتقادات فرق المسلمین، ۷۹، دائرة المعارف الاسلام، ۴/۶۸۷ - ۶۹۲).
  80. (تحفة اثنى عشریة، ۱۵) ( قرامطه )،
  81. (رجال شیخ طوسى، ۳۱۰، مقالات الاسلامیین، ۲۶ - ۲۷)،
  82. (تحفة اثنى عشریة، ۱۵ )
  83. (تحفة اثنى عشریة، ۱۵ )،
  84. (الفرق بین الفرق ۶۷، الملل والنحل،۱/۱۱۷)،
  85. (تحفة اثنى عشریة، ۱۶)
  86. (تحفة اثنى عشریة، ۱۶)
  87. (خاندان نوبختى، ۲۵۲)،
  88. (فرق الشیعة، ۶۷ - ۶۹، تحفة اثنى عشریة، ۱۶)،
  89. (المقالات و الفرق، ۷۷، تحفة اثنى عشریة، ۱۷).
  90. (الفصل ابن خرم، ۴/۱۴۳)،
  91. (تحفة اثنى عشریة، ۱۷، مذاهب الاسلامیین، ۲/۳۵۲ - ۳۵۶)
  92. (همان منبع )
  93. (تحفة اثنى عشریة، ۱۷، مذاهب الاسلامیین، ۲/۳۵۳ - ۳۶۹)
  94. . (اسماعیلیه ء الموت، حسن صباح )
  95. (اعتقادات فرق المسلمین، ۷۸، تبصرة العوام، ۱۸۴ )
  96. (تلبیس ابلیس، ۱۰۵، اعلام الاسماعیلیه، ۵۳ )
  97. (تحفة اثنى عشریة، ۹)
  98. (حورالعین، ۱۹۹ - ۲۰۰)،
  99. (غلاة و دائرة المعارف الاسلامیه، ۹/۲۱۴ - ۲۱۹)،
  100. (مجالس المؤمنین، ۲ /۱۴۹، دائرة المعارف اسلام، ۴/۳۵۱ - ۳۵۳، فرهنگ فرق اسلامى، ۱۰۸ - ۱۱۰) ( بهره )


منابع

  • دائرة المعارف تشیع، مدخل "فرق شیعه" از على رفیعى.