مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اطعام

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«اِطعام» از واژگان قرآنی، به معنای غذا دادن است. در فرهنگ اسلامی، گونه‌هایی از اطعام مانند اطعام نیازمندان و ایتام، به عنوان مصادیق انفاق و احسان شمرده شده و در مقابل، بى‌توجهى به نیازمندان و ترک اطعام آنان، مورد نکوهش قرار گرفته است.

واژه‌شناسی

«اطعام» مصدر باب افعال و از ریشه «ط‌ ـ‌ ع‌ ـ‌ م» به معناى طعام (غذا) دادن است.[۱] در این که مراد از طعام چیست، لغویان بر یک نظر نیستند؛ برخى گفته‌اند: هر چیزى است که چیده و جمع‌آورى شود، اعمّ از حبوبات و میوه‌ها[۲] و بعضى طعام را خصوص خرما[۳] و جمعى فقط گندم مى‌دانند.[۴] ولى به نظر مى‌رسد همه این موارد مصداق طعام باشد و همان‌گونه که ابن‌منظور و راغب گفته‌اند: طعام عبارت است از هر چیز خوردنى.[۵] بنابراین اطعام یعنى خوراندن و طعام دادن به دیگران از آنچه ذکر شد.

اطعام در قرآن

واژه «اطعام» و مشتقات آن، ۴۸ بار در قرآن کریم آمده است؛ همچنین واژه طَعام در ۵ مورد از جمله در آیه «ولا یحُضُّ عَلى طَعامِ المِسکین» (سوره الحاقه/۶۹،۳۴) به معناى اطعام (نه غذا) دانسته شده است.[۶] در برخى آیات از اطعام‌کنندگان ستایش (سوره انسان/۷۶، ۸‌ـ‌۱۳) شده و کسانى که اطعام نمى‌کنند یا دیگران را به اطعام‌ تشویق نمى‌کنند، نکوهش شده اند.(سوره الحاقه/۶۹،۳۴)[۷]

در آیات ۱۴‌ـ‌۱۸ سوره بلد/۹۰ اطعام از اوصاف اصحاب یمین شمرده شده است: «اَو اِطعامٌ فى یوم ذى مَسغَبَه * ...اُولئِک اَصحابُ المَیمَنَه». در پاره‌اى از آیات، اطعام از کارهاى پروردگار شمرده شده است: «...‌و هُوَ یُطعِمُ و لایُطعَمُ» (سوره انعام/۶، ۱۴؛ سوره قریش/۱۰۶، ۳‌ـ‌۴؛ سوره شعراء/۲۶،۷۹) در حقیقت اسناد اطعام به انسانها چیزى جز اسناد اطعام به خدا نیست، زیرا اصل وجود آنان و آنچه اطعام مى‌کنند، از آنِ خداوند است[۸]، از این‌رو «مُطعِم» یکى از اسماء و صفات الهى شمرده شده است.

اطعام از مصادیق انفاق و احسان است. اسلام براى حفظ حرمت انسان ها و ایجاد تعادل اقتصادى در جامعه، صاحبان ثروت را ملزم کرده که بخشى از اموال خود را براى تأمین هزینه زندگى و رفع‌ گرسنگى نیازمندان اختصاص دهند: «وفى اَموالِهِم حَقٌّ لِلسّائِلِ والمَحروم». (سوره ذاریات/۵۱،۱۹)

تجلى خصلت پسندیده مهمان‌نوازى بیشتر همراه با اطعام است. از‌ برخى آیات برمى‌آید که اطعام، سیره پیامبران و اولیاى الهى بوده است؛ آیات ۲۴‌ـ‌۲۶ سوره ذاریات/۵۱ و ۸۹ سوره هود/۱۱ که به داستان پذیرایى حضرت ابراهیم علیه السلام از مهمانان خود پرداخته بیانگر خصلت مهمان‌نوازى اوست. گفته‌اند: وى هنگام تناول غذا به دنبال مهمان مى‌گشت تا او را با خود شریک کند، از همین رو آن حضرت را «ابوالضیفان» یعنى پدر مهمانان مى‌گفتند؛[۹] چنان که آیه ۵۳ سوره احزاب/۳۳: «...‌اِذا دُعیتُم فَادخُلوا فَاِذا طَعِمتُم فَانتَشِروا...» حاکى از جود و خصلت اطعام در پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله است.

اهل‌ بیت علیهم السلام نیز در اطعام به دیگران الگو بودند؛ آیات ۸‌ـ‌۲۲ سوره انسان/۷۶ به نقل شیعه و سنى درباره حضرت على و حضرت فاطمه و فرزندانشان حسن و حسین علیهم السلام نازل گردیده[۱۰] و بیان کننده اطعام خالصانه و خداپسندانه ایشان است که بدون هیچ چشمداشتى و فقط براى رضاى خداوند انجام گرفت و خداى متعالى به پاکى و خلوص عمل ایشان گواهى داده است: «و یطعِمونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسکینـًا و یتیمـًا واَسیرا * اِنَّما نُطعِمُکم لِوَجهِ اللّهِ لا‌نُریدُ مِنکم جَزاءً ولاشُکورا». در ادامه، آیات ۱۰‌ـ‌۲۲ این سوره نیز از پاداش هاى الهى در مقابل این عمل مقبول و نیکوکارانه خبر مى‌دهد. اطعام در این آیات (سوره انسان/۷۶،۸‌ـ‌۲۲) از نوع اطعام واجب نیست، زیرا اطعام‌کنندگان خود به آن نیاز داشتند: «عَلى حُبِّهِ». اطعام در چنین موقعیتى که با تحمل سه روز گرسنگى همراه بود، حاکى از اوج ایثار اطعام‌کنندگان و دلیل بر خلوص و فداکارى ایشان است.

قرآن کریم بر اطعامِ نیازمند که در قحطى دچار سختى و گرسنگى شده اصرار ورزیده، یتیم و مسکین را از مصادیق بارز نیازمندان مى‌داند: «اَو اِطعامٌ فى یوم ذى مَسغَبَه * یتیمـًا ذا مَقرَبَه * اَو مِسکینـًا ذا مَترَبَه». (سوره بلد/۱۴‌ـ‌۱۶) و آن را نمودى از مجاهدت با نفس و وسوسه‌هاى شیطانى شمرده اند.[۱۱]

در روایات نیز بر مواردى از اطعام، مانند اطعام روزه‌دار و اطعام در عروسى، بازگشت از سفر حج، خرید منزل، ختنه و عقیقه فرزند تأکید شده است.[۱۲]

بایسته‌هاى اطعام

  • اطعام در صورتى ارزشمند است که صرفاً براى رضاى خدا انجام شود و هیچ انگیزه‌اى جز خشنودى پروردگار در آن نباشد: «اِنَّما نُطعِمُکم لِوَجهِ‌اللّهِ لانُریدُ مِنکم جَزاءً و لا شُکورا». (سوره انسان/۷۶،۹) طبعاً در چنین اطعامى که براى خدا و منزّه از هر گونه منت و اذیت و ریاکارى است، همه به ویژه نیازمندان شرکت داده مى‌شوند؛ اما چنانچه در اطعام اغراض دیگرى دنبال شود، بسیارى از نیازمندان به ویژه انسان هاى عفیف‌النفس و خویشتندار، محروم مى‌مانند.[۱۳]
  • شایسته است طعام دهنده، هم اطعام را دوست داشته باشد و هم از آنچه دوست مى‌دارد به دیگران بخوراند:[۱۴] «و‌یطعِمونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ...» (سوره انسان/۷۶، ۸)، «لَن تَنالوا البِرَّ حَتّى تُنفِقوا مِمّا تُحِبّونَ» (سوره آل‌ عمران/۳، ۹۲). البته اطعام محبوب چنانچه مورد نیاز خود انسان نیز باشد، فضیلت بیشتر و پاداش هاى ویژه‌اى دارد، چنان که از آیات ۸ سوره انسان/۷۶ و ۹ سوره حشر/۵۹: «...و‌یؤثِرونَ عَلى اَنفُسِهِم ولَو کانَ بِهِم خَصاصَةٌ...» استفاده مى‌شود.
  • سزاوار است در اطعام نیازمندان، آنان که احتیاج بیشترى دارند در اولویت باشند و به هنگام سختى و قحطى بیشتر مورد توجه قرار گیرند، چنان که آیات ۸ سوره انسان/۷۶ و ۱۴‌ـ‌۱۶ سوره بلد/۹۰ بر اطعام نیازمندان در روزهاى سخت زندگى و گرسنگى تأکید مى‌کند: «اَو اِطعامٌ فى یوم ذى مَسغَبَه * یتیمـًا ذا مَقرَبَه * اَو مِسکینـًا ذا مَترَبَه». بر پایه روایتى از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله، هر کس گرسنه‌اى را در روز قحطى اطعام کند خداوند او را از دَرِ مخصوص وارد بهشت مى‌کند.[۱۵] نیز اطعام مسلمانان در روز سختى از اسباب مغفرت الهی شمرده شده است.[۱۶]

اطعام واجب

قرآن کریم در مواردى به وجوب اطعام مساکین به عناوین مختلف مانند کفّاره برخى گناهان یا جایگزین کردن برخى از اعمال (فدیه)، اشاره کرده است، از جمله:

  • الف. اطعام به ۱۰ مسکین براى شکستن سوگند از روى قصد، واجب است: «لایؤاخِذُکمُ اللّهُ بِاللَّغوِ فى اَیمانِکم ولکن یؤاخِذُکم بِما‌عَقَّدتُمُ الاَیمانَ فَکفّارَتُهُ اِطعامُ عَشَرَةِ مَساکینَ مِن اَوسَطِ ما تُطعِمونَ اَهلیکم...». (سوره مائده/۵،‌۸۹) برخى جمله «مِن اَوسَطِ ما تُطعِمونَ» را اشاره به کیفیت غذا دانسته و گفته‌اند: این طعام نباید پایین‌تر از خوراک خانواده‌اش باشد.[۱۷] بعضى دیگر آن را توضیح کمّى دانسته و گفته‌اند: مقصود یک مُدّ طعام است، زیرا این مقدار حدّ متوسط خوراک افراد‌ است.[۱۸]
  • ب. شخصى که به موجب پیرى یا تشنگى طاقتفرسا توان روزه‌دارى را از دست داده، نیز زن باردارى که زایمانش نزدیک است و زن شیرده کم‌شیر، مى‌بایست به جاى هر روز روزه ماه رمضان، مسکینى را اطعام کنند و اگر بیش از آن اطعام کنند، بهتر خواهد بود.[۱۹] «و عَلَى الَّذینَ یُطیقونَهُ فِدیةٌ طَعامُ مِسکین فَمَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَهُوَ خَیرٌ لَهُ». (سوره بقره/۲، ۱۸۴)
  • ج. کسى که در حال احرام و از روى عمد صید مى‌کند، باید تعدادى از مساکین را اطعام کند: «یااَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَقتُلوا الصَّیدَ و اَنتُم حُرُمٌ و مَن قَتَلَهُ مِنکم مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ مِثلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یحکمُ بِهِ ذَوا عَدل مِنکم هَدیـًا بالِغَ الکعبَةِ اَو کفّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ...». (سوره مائده/۵، ۹۵) بر اساس آیه مقدار طعام مساکین بستگى به‌ نوع شکار دارد.[۲۰] مفسران و فقها در ترتیب یا تخییر کفارات یاد شده در آیه بر یک نظر نیستند؛[۲۱] برخى از ظاهر آیه (کلمه أو) تخییر را استفاده کرده‌اند[۲۲] و برخى ظهور کلمه «أو» را بر تخییر انکار کرده و ترتیب یا تخییر را به روایات ارجاع‌ داده‌اند.[۲۳]
  • د. اطعام ۱۰ یا ۶ مسکین به عوض تراشیدن موى سر، قبل از قربانى در مراسم حج لازم است: «و لاتَحلِقوا رُءوسَکم حَتّى یبلُغَ الهَدىُ مَحِلَّهُ فَمَن کانَ مِنکم مَریضـًا اَو بِهِ اَذىً مِن رَأسِهِ فَفِدیةٌ مِن صِیام اَو صَدَقَة اَو نُسُک...». (سوره بقره/۲، ۱۹۶) مراد از «صدقه» اطعام ۱۰ مسکین و به قولى ۶ مسکین است.[۲۴]
  • ه. وجوب اطعام از گوشت قربانى حج به بینوایان: «فَکلوا مِنها و اَطعِموا البائِسَ الفَقیر» (سوره حج/۲۲، ۲۸)، «...فَکلوا مِنها و اَطعِموا القانِعَ والمُعتَرَّ...» (سوره حج/۲۲، ۳۶) فقیر «قانع» کسى است که سؤال نمى‌کند و به آنچه داده مى‌شود قناعت مىورزد. فقیر «مُعترّ» کسى است که به آنچه داده مى‌شود معترض است و از گدایى‌کردن هراسى ندارد.[۲۵] شاید بتوان از تقدیم «قانع» بر «معترّ» در آیه، اولویت و تقدم اطعام فقیر قانع بر فقیر معترّ را استفاده کرد.
  • و. زکات مال و زکات فطره نیز از مصادیق اطعام واجب به شمار مى‌آید. افزون بر آیات زیادى که لفظ زکات در آنها به‌کار رفته، شمارى از آیات با لفظ «طَعام» و «نُطعم» به موضوع زکات پرداخته است؛ مانند: «و لایحُضُّ عَلى طَعامِ المِسکین» (سوره الحاقة/۶۹، ۳۴؛ سوره ماعون/۱۰۷، ۳)، «و‌لاتَحضّونَ عَلى طَعامِ المِسکین» (سوره فجر/۸۹، ۱۸)، «ولَم‌نَک نُطعِمُ المِسکین» (سوره مدثر/۷۴، ۴۴). برخى واژه طعام را در این آیات به معناى «اِطعام» دانسته و برخى آن را مضاف‌الیه کلمه محذوف یا مقدّر «اطعام» یا «بذل»[۲۶] مى‌دانند ولى به هر صورت اضافه طعام به مسکین بیان کننده این است که طعام، حق مسکین و گویا در واقع وى مالک آن است.[۲۷] آیه ۱۹ سوره ذاریات/۵۱: «و فى اَموالِهِم حَقٌّ لِلسّائِلِ و المَحروم» نیز گویاى همین مطلب است، ازاین‌رو در پرداخت آن به مسکین جاى هیچ‌گونه منّتى نیست. از برخى روایات استفاده مى‌شود که علت وجوب زکات در اموال توانگران فراهم شدن غذاى فقراست.[۲۸] شاید از همین روست که بیشترین مواردى که زکات در آن واجب شده مانند گندم، جو، کشمش، خرما، شتر، گاو و گوسفند، کاربردى جز طعام ندارد و زکات فطره را نیز باید از خوراک معمول خانواده و اهل شهر پرداخت.
  • ز. اطعام کسانى که نفقه آنها بر انسان واجب است؛ مانند وجوب نفقه مادر بر پدر: «و عَلَى المَولودِ لَهُ رِزقُهُنَّ و کسوَتُهُنَّ بِالمَعروفِ لاتُکلَّفُ نَفسٌ‌ اِلاّ وُسعَها...» (سوره بقره/۲، ۲۳۳)[۲۹]

آثار اطعام و ترک اطعام

خداوند در سوره بلد/۹۰، «ابرار» را ـ‌ که بر اساس روایات فریقین، امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا و حسن و حسین علیهم السلام هستند[۳۰] ـ به سبب اطعام خالصانه و ایثارگرانه ستوده است و ایشان را از شرّ روزى که از آن مى‌هراسند (قیامت) محافظت کرده و آنان را با صورت هایى نورانى و زیبا و دلهایى شاد برمى‌انگیزد و به موجب صبر بر تکالیف یا صبر بر ایثار در بهشت ساکن کرده و انواع نعمتها در دسترس و اختیار آنها قرار داده می شود. (انسان/۷۶، آیات‌۷‌ـ‌۲۱)

در روایات نیز، پاداش دنیوى اطعام، زیادشدن روزى،[۳۱] دفع و رفع بلاها و بیماری ها،[۳۲] ایجاد محبّت[۳۳] و‌... دانسته شده است.

همچنین در قرآن کریم بر ترک اطعام آثار زیانبارى مترتب شده است؛ در آیات ۱۶‌ـ‌۱۸ سوره فجر/۸۹ سختى معیشت را پیامد ترک اطعام یتیمان و مساکین برشمرده است. ترک اطعام و حتى تشویق‌ نکردن به آن در کنار بى‌ایمانى به خدا قرار گرفته است: «اِنَّهُ کانَ لایؤمِنُ بِاللّهِ العَظیم * و‌لا‌یحُضُّ عَلى طَعامِ‌المِسکین» (حاقّه/۶۹، ۳۳‌ـ‌۳۴) و این دو را از علایم اصحاب شمال برشمرده است. (سوره الحاقة/۶۹، ۲۵‌ـ‌۲۷)

بر اساس آیات ۴۰‌ـ‌۴۶ سوره مدثر/۷۴، جهنمیان بزهکار در پاسخ این پرسش که چه چیزى شما را به دوزخ کشانده گویند: از نمازگزاران نبودیم و بینوایان را اطعام نمى‌کردیم. با یاوه‌گویان یاوه‌ مى‌گفتیم و روز پاداش (آخرت) را دروغ مى‌شمردیم: «فى جَنّـت یتَساءَلون * عَنِ المُجرِمین * ما‌سَلَککم فى سَقَر * قالوا لَم‌نَک مِنَ المُصَلّین * و‌لَم‌نَک نُطعِمُ المِسکین و کنّا‌نخوض مع الخائضین و کنّا نُکذِّبُ بِیومِ الدّین».

در این آیات، عدم اطعام مساکین، ترک نماز و تکذیب آخرت، سبب جهنمى شدن شمرده شده است، چنان که در برخى از آیات، راندن یتیم و ترغیب نکردن دیگران به اطعام بینوایان خصلت کسى به شمار آمده که به روز قیامت و ثواب و عقاب باور ندارد: «اَرَءَیتَ الَّذى یکذِّبُ بِالدّین * فَذلِک الَّذى یدُعُّ الیتیم * و لایحُضُّ عَلى طَعامِ المِسکین». (سوره ماعون/۱۰۷،۱‌ـ‌۳)

ترک اطعام از ویژگی هاى کسانى است که از آیات الهى رویگردان بوده و کافرند، از این‌رو وقتى مؤمنان ایشان را به اطعام و انفاق تشویق‌ مى‌کنند با استهزا و نسبت دادن گمراهى آشکار به مؤمنان مى‌گویند: آیا اطعام کنیم کسى را که اگر خدا مى‌خواست او را اطعام مى‌کرد: «و اِذا قیلَ لَهُم اَنفِقوا مِمّا رَزَقَکمُ اللّهُ قالَ الَّذینَ کفَروا لِلَّذینَ ءامَنوا اَنُطعِمُ‌مَن لَو یشاءُ اللّهُ اَطعَمَهُ اِن اَنتُم اِلاّ فى ضَلل مُبین». (سوره یس/۳۶، ۴۷)

قرآن کریم به تارکان اطعام یادآور مى‌شود که تنگدستى و سختى معیشت آنان، پیامد دنیوى ترک اطعام و اکرام به یتیم و مسکین است: «و‌اَمّا اِذا ما ابتَلهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزقَهُ فَیقولُ رَبّى اَهنَن * کلاّ بَل‌لاتُکرِمونَ الیتیم * و لاتَحضّونَ عَلى طَعامِ المِسکین». (سوره فجر/۸۹، ۱۶‌ـ‌۱۸)[۳۴]

ترک اطعام دلیل بر پستى و بخل است؛ بر اساس روایتى از پیامبر صلى الله علیه و آله ذیل آیه «فَاَبَوا اَن یضَیفوهُما» (سوره کهف/۱۸، ۷۷)، اهل قریه‌اى که از اطعام و پذیرایى حضرت موسى و همراه وى سرباز زدند، مردمى پست بودند:[۳۵] «فَانطَلَقا حَتّى اِذا اَتَیا اَهلَ قَریة اِستَطعَما اَهلَها فَأبَوا اَن یضَیفوهُما‌...» (سوره کهف/۱۸، ۷۷)؛ گفته شده که این قریه دورترین نقطه زمین خدا از آسمان است،[۳۶] یعنى اهل آن از رحمت خدا دورند.[۳۷]

پانویس

  1. لسان‌العرب، ج‌۸، ص‌۱۶۶، «طعم» لغت نامه، ج‌۲، ص‌۲۴۵۰، «اطعام».
  2. لسان‌العرب، ج‌۸، ص‌۱۶۴؛ تاج العروس، ج‌۱۷، ص‌۴۳۷، «طعم».
  3. لسان‌العرب، ج‌۸، ص‌۱۶۴.
  4. مقاییس‌اللغه، ج‌۳، ص‌۴۱۱؛ لسان‌العرب، ج‌۸، ص‌۱۶۴؛ ترتیب‌العین، ص‌۴۸۸، «طعم».
  5. مفردات، ص‌۵۱۹؛ لسان‌العرب، ج‌۸، ص‌۱۶۴، «طعم»
  6. فتح‌القدیر، ج‌۵، ص‌۲۸۵؛ تفسیر قرطبى، ج‌۱۸، ص‌۱۷۷؛ مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۸۳۴.
  7. مجمع البیان، ج‌۱۰، ص‌۸۳۴؛ زادالمسیر، ج‌۸، ص‌۳۵۳.
  8. الفرقان، مج‌۹، ج‌۷، ص‌۳۵۷.
  9. سبل‌الهدى، ج‌۱، ص‌۳۰۶.
  10. کشف‌الاسرار، ج۱۰، ص۳۱۹ـ۳۲۱؛ البرهان، ج‌۵‌، ص۵۴۶ـ۵۴۷؛ روح‌المعانى، مج۱۶، ج۲۹، ص۲۷۰.
  11. الکشاف، ج‌۴، ص‌۷۵۶.
  12. من لایحضره الفقیه، ج‌۲، ص‌۱۳۴‌ـ‌۱۳۵؛ ج‌۳، ص‌۴۰۲؛ بحارالانوار، ج‌۷۳، ص‌۱۵۷‌ـ‌۱۵۸.
  13. الفرقان، ج‌۲۹، ص‌۳۱۴‌ـ‌۳۱۵.
  14. تفسیر قرطبى، ج‌۱۹، ص‌۸۴؛ الفرقان، ج‌۲۹، ص‌۳۱۰.
  15. مجمع البیان، ج‌۱۰، ص‌۷۵۰؛ نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۵۸۴.
  16. الکافى، ج‌۲، ص‌۲۰۱؛ کنزالعمال، ج‌۹، ص‌۲۴۳؛ نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۵۸۴.
  17. جواهرالکلام، ج۳۳، ص۲۶۲؛ زبدة‌البیان، ص۶۳۱.
  18. جواهرالکلام، ج‌۳۳، ص‌۲۶۶؛ مسالک‌الافهام، ج‌۳، ص‌۱۵۷.
  19. زبدة‌البیان، ص۲۱۲ـ۲۱۳؛ البرهان، ج۱، ص‌۳۸۷؛ مسالک‌الافهام، ج‌۱، ص‌۳۲۰‌ـ‌۳۲۱.
  20. جامع البیان، مج‌۵، ج‌۷، ص‌۵۸؛ مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۷۹.
  21. مجمع‌البیان، مج‌۳، ص‌۳۷۹؛ تفسیر قرطبى، ج‌۶، ص‌۲۰۳؛ مسالک الافهام، ج‌۲، ص‌۲۶۴.
  22. الکشاف، ج‌۱، ص‌۶۷۸‌؛ مسالک‌الافهام، ج‌۲، ص‌۲۷۱.
  23. مسالک‌الافهام، ج‌۲، ص‌۲۷۲؛ المیزان، ج‌۶، ص‌۱۴۰.
  24. التبیان، ج۲، ص‌۱۵۸؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۱۹.
  25. الکشاف، ج‌۳، ص‌۱۵۸؛ زبدة البیان، ص‌۳۰۱.
  26. الکشاف، ج‌۴، ص‌۸۰۴‌؛ مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۷۳۵؛ المیزان، ج‌۲۰، ص‌۳۶۸.
  27. التفسیرالکبیر، ج۳۲، ص۱۱۳؛ روح‌المعانى، مج‌۱۶، ج‌۳۰، ص‌۴۳۵؛ المیزان، ج‌۲۰، ص‌۳۶۸.
  28. بحارالانوار، ج‌۶، ص‌۹۶.
  29. احکام‌القرآن، ج۱، ص۵۵۶؛ التبیان، ج۲، ص‌۲۵۶.
  30. شواهدالتنزیل، ج‌۲، ص۳۹۶‌ـ‌۳۹۷؛ مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۶۱۶.
  31. الکافى، ج۶، ص۲۸۴؛ بحارالانوار، ج۷۱، ص۳۶۲، ۳۶۸.
  32. بحارالانوار، ج‌۷۱، ص‌۳۷۹، ۳۸۶.
  33. همان، ج‌۷۲، ص‌۴۴۹.
  34. التبیان، ج‌۱۰، ص‌۳۴۶.
  35. مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۷۵۱؛ روح‌المعانى، مج‌۹، ج‌۱۶، ص‌۸.
  36. تفسیر قمى، ج‌۲، ص‌۴۱۸؛ البرهان، ج‌۸، ص‌۱۶۳.
  37. جامع‌البیان، مج‌۹، ج‌۱۵، ص‌۳۵۷.

منابع