ابوطالب و سرپرستی پیامبر
«ابوطالب» فرزند عبدالمطلب، رئیس قبیله بنیهاشم و پدر حضرت علی علیه السلام بود. بعد از فوت عبدالمطلب، ابوطالب سرپرستی حضرت محمد صلی الله علیه وآله را بر عهده داشت.
محتویات
- ۱ سفارش به سرپرستی حضرت محمد
- ۲ در دامان ابوطالب
- ۳ رفتار فاطمه بنت اسد با پیامبر
- ۴ آمدن باران به برکت وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله و دعاى ابوطالب
- ۵ خاطراتى از دوران کودکى آن حضرت از زبان ابوطالب
- ۶ دیدگاه پیامبر در مورد ابوطالب
- ۷ دیدگاه ائمه اطهار علیه السلام در مورد ایمان ابوطالب
- ۸ دیدگاه اندیشمندان مسلمان درباره ایمان ابوطالب
- ۹ وصیت ابوطالب
- ۱۰ پانویس
- ۱۱ منابع
سفارش به سرپرستی حضرت محمد
ابوطالب با عبدالله - پدر حضرت محمد صلی الله علیه و آله - از طرف پدر و مادر برادر بود و از عموهای دیگر آن حضرت نسبت به آن حضرت مهربانتر و علاقمندتر بود. و شاید به همین سبب نیز بود که عبدالمطلب چه در زمان سلامت و چه در هنگام بیماری و احتضار، سفارش آن حضرت را به ابوطالب کرده و بالاخره هم کفالت آن حضرت را پس از مرگ خود به ابوطالب سپرد.
صاحب اسدالغابة چند قول در این باره نقل کرده مانند این که:
چون هنگام مرگ عبدالمطلب فرارسید پسرانش را جمع کرده و سفارش رسول خدا را به آن ها کرد، و بدنبال آن زبیر و ابوطالب - دو تن از پسران عبدالمطلب - درباره کفالت رسول خدا صلی الله علیه و آله قرعه زدند و قرعه به نام ابوطالب درآمد، و قول دیگر آن است که این انتخاب را خود عبدالمطلب کرد و ابوطالب را برای کفالت آن حضرت انتخاب نمود، چون ابوطالب در میان عموهای آن حضرت مهربانتر از دیگران نسبت به او بود، و قول سوم آن است که عبدالمطلب در این باره مستقیما به ابوطالب وصیت کرد و محمد صلی الله علیه و آله را تحت کفالت او قرار داد... .[۱]
ولی در کتاب های تاریخی و سیره های دیگری مانند سیره ابن هشام، تاریخ طبری، تاریخ یعقوبی، مروج الذهب و طبقات ابن سعد، از این اقوال اثری نیست و همگی روایت کرده اند که: عبدالمطلب هنگام مرگ ابوطالب را کفیل رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داده و به او در این باره وصیت کرد.[۲]
همچنین سیره نویسان و اهل تاریخ اشعاری از عبدالمطلب در این باره نقل کرده اند که ابوطالب را مخاطب ساخته و بدو می گوید:
اوصیک یا عبد مناف بعدی بموحد بعد ابیه فرد فارقه و هو ضجیع المهد
فکنت کالام له فی الوجد تدنیه من احشائها والکبد فانت من ارجی بنی عندی لدفع ضیم او لشد عقد
در این اشعار عبدالمطلب فرزندش ابوطالب را - که طبق این اشعار نامش عبدمناف بوده - مخاطب ساخته و او را به حمایت و سرپرستی رسول خدا صلی الله علیه و آله توصیه می نماید.
ابن شهر آشوب در مناقب خود روایت کرده که چون هنگام مرگ عبدالمطلب فرارسید، پسرش ابوطالب را طلبید و بدو گفت: پسرم تو به خوبی شدت علاقه و محبت مرا نسبت به محمد دانسته ای، اکنون بنگر تا چگونه وصیت مرا درباره او عملی خواهی کرد.
ابوطالب در پاسخ گفت: یا ابه لاتوصنی بمحمد فانه ابنی و ابن اخی: پدر جان مرا به محمد سفارش نکن که او پسر من و برادرزاده من است؟ و بدنبال این روایت گوید: چون عبدالمطلب از دنیا رفت ابوطالب آن حضرت را بر خود و همه خاندانش در خوراک و پوشاک مقدم می داشت.[۳]
در دامان ابوطالب
پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد صلی الله علیه و آله، هشت ساله بود که عموی مهربانش حضرت ابوطالب، سرپرستی و نگهداری از ایشان را پذیرفت؛ زیرا ایشان علاقه خاصی به حضرت محمد صلی الله علیه و آله داشت.
ابوطالب صرفنظر از علاقه اى که از نظر خویشاوندى به یتیم برادر داشت، همانند جدش عبدالمطلب از آینده درخشان رسول خدا صلی الله علیه و آله باخبر بود و از روى اخبار گذشتگان و علائمى که در دست داشت به نبوت و رسالت الهى وى در آینده واقف و آگاه بود.
اکنون آن حضرت در خانه ابوطالب وارد شده و دامن پر مهر عمویش آماده تربیت و پرورش و کفالت یتیم گرانقدر برادرش عبدالله بن عبدالمطلب مى گردد، و بر کسى که از تاریخ اسلام مختصر اطلاعى داشته باشد پوشیده نیست که ابوطالب، با چه فداکارى و اخلاص و ایثارى، این وظیفه سنگین الهى و اجتماعى را تا پایان عمر که حدود چهل و سه سال طول کشید به انجام رسانید، و از این رهگذر چه حق بزرگى بر عموم مسلمانان جهان تا روز قیامت دارد.
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از ابن عباس روایت کرده که ابوطالب به برادرش عباس گفت: من (از وقتى که محمد صلی الله علیه و آله را در کفالت خود در آورده ام) از او جدا نمى شوم و اطمینان به کسى نمى کنم (که او را به وى بسپارم...) ابوطالب در این جا داستانى از شرم و حیاى آن حضرت نقل کرده و در پایان گوید: رسم ابوطالب چنان بود که هرگاه مى خواست شام و نهار به فرزندان خود بدهد به آن ها مى گفت: صبر کنید تا پسرم (محمد) بیاید، و (آن ها صبر مى کردند) محمد صلی الله علیه و آله مى آمد (و با آنها غذا مى خورد...).[۴]
و نیز روایت کرده که این فرزند چنان بود که در وقت خوردن و نوشیدن غذا و آب «بسم الله الاحد» مى گفت و شروع مى کرد و پس از فراغت نیز «الحمدلله کثیرا» مى گفت. و هیچگاه از او دروغى نشنیدم... و هیچگاه او را ندیدم که مانند دیگران بخندد... و ندیدم که با کودکان بازى کند... و تنهائى و تواضع براى او محبوبتر بود. و شبیه این گفتار در کتاب طبقات ابن سعد نیز روایت شده است.[۵]
رفتار فاطمه بنت اسد با پیامبر
ابوطالب روز اوّلی که محمد صلی الله علیه و آله را به خانه آورد، به همسر خود فاطمه بنت اسد مادر حضرت علی علیه السلام گفت: «من به برادرزاده ام خیلی علاقه دارم، مراقب او باش و از او به خوبی مواظبت کن». فاطمه بنت اسد هم به بهترین صورت از پیامبر نگهداری و مانند مادری مهربان به ایشان محبت کرد.
به همان مقدار که ابوطالب نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله علاقه و محبت داشت و در تربیت و حفاظت او مى کوشید، همسرش فاطمه نیز حد اعلاى محبت را نسبت به آن بزرگوار مى نمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز تا پایان عمر محبت هاى او را فراموش نکرد و این روایت را کلینى در داستان وفات فاطمه از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند که پس از این که رسول خدا صلی الله علیه و آله پیراهن خود را براى کفن او فرستاد و در تشییع جنازه وى حاضر گردید و تابوت او را بر دوش کشید و پیش از دفن در قبر او خوابید و پس از دفن براى او تلقین خواند... و کارهاى شگفت انگیز دیگرى که موجب پرسش عموم اصحاب آن حضرت گردید و از آن جمله در پاسخ پرسش کنندگان فرمود: الیوم فقدت برّ ابى طالب، ان کانت لتکون عندها الشىء فتؤثرنى به على نفسها و ولدها...:[۶] امروز نیکی هاى ابوطالب را از دست دادم و شیوه فاطمه چنان بود که اگر چیزى نزد او پیدا مى شد مرا بر خود و فرزندانش مقدم مى داشت... .
چنانچه در استیعاب هم نظیر این گفتار با تلخیص و اجمال نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از دفن او فرمود: انه لم یکن احد بعد ابى طالب ابرّ بى منها...:[۷] براستى که غیر از ابوطالب کسى نسبت به من از فاطمه (همسرش) مهربانتر نبود.
و در تاریخ یعقوبى نیز آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در مرگ فاطمه بنت اسد فرمود: «الیوم ماتت امى»، امروز مادرم از دنیا رفت و سپس نظیر آنچه را در بالا نقل شد، ذکر مى کند.[۸]
آمدن باران به برکت وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله و دعاى ابوطالب
قاضى دحلان در کتاب سیره خود از ابن عساکر به سند خود از مردى بنام جلهمة بن عرفطة نقل مى کند که در سال قحطى و خشکسالى به مکه رفتم و مردم مکه را که در کمال سختى بسر مى بردند، مشاهده کردم که درصدد چاره برآمده و مى خواهند براى طلب باران دعا کنند، یکى گفت: بنزد لات و عزى بروید و دیگرى گفت: به «مناة» متوسل شوید. در این میان پیرى سالمند و خوش صورت را دیدم که به مردم مى گفت: چرا بى راهه مى روید؟ با این که یادگار حضرت ابراهیم خلیل و نژاد حضرت اسماعیل در میان شماست!
بدو گفتند: گویا ابوطالب را مى گوئى؟ گفت: آرى منظورم اوست! مردم همگى برخاسته و من نیز همراه آن ها آمدم و در خانه ابوطالب اجتماع کرده در را زدند و همین که ابوطالب بیرون آمد مردم بسوى او هجوم برده و او را در میان گرفتند و بدو گفتند: اى ابوطالب تو بخوبى از قحطسالى و خشکى بیابان و گرسنگى و تشنگى مردمان باخبرى اینک وقت آن است که بیرون آیى و براى مردم از درگاه خدا باران طلب کنى!
گوید: ابوطالب که این سخن را شنید از خانه بیرون آمد و پسرى همراه او بود که همچون خورشید مى درخشید، و در حالى که اطراف او را جوانان دیگرى گرفته بودند همچنان بیامد تا به کنار خانه کعبه رسید سپس آن پسر زیبا روى را برگرفت و پشت او را به کعبه چسبانید و با انگشتان خود به سوى آسمان اشاره کرد و با زبانى تضرع آمیز به درگاه خدا دعا کرد و طولى نکشید که پاره هاى ابر از اطراف گرد آمده باران بسیارى بارید و مردم را از خشکسالى نجات داد، و به دنبال آن قصیده معروف لامیه ابوطالب را که بعدها پس از بعثت درباره رسول خدا سروده و حدود ۹۰ بیت است نقل کرده و مطلع آن این بیت است: وابیض یستسقى الغمام بوجهه ثمال الیتامى عصمة للارامل.
نگارنده گوید: این داستان - صرفنظر از مقام ارجمندى را که براى رسول خدا ثابت مى کند - شاهد زنده اى براى گفتار ما است که ما نیز به خاطر همان آن را براى شما نقل کردیم و آن توجه عمیقى است که مردم مکه نسبت به ابوطالب از نظر روحانى داشتند و نفوذ معنوى و عظمت وى را در میان قریش به خوبى ثابت مى کند، و این مطلب را هم مى رساند که میراث انبیاء گذشته نیز نزد ابوطالب بود و چنانچه در روایات معتبر شیعه آمده مقام شامخ وصایت پس از عبدالمطلب بدو واگذار شده بود.
ابوطالب صرفنظر از علاقه اى که از نظر خویشاوندى به یتیم برادر داشت، همانند جدش عبدالمطلب از آینده درخشان رسول خدا صلی الله علیه و آله باخبر بود و از روى اخبار گذشتگان و علائمى که در دست داشت به نبوت و رسالت الهى وى در آینده واقف و آگاه بود، و همین سبب علاقه بیشتر او به محمد صلى الله علیه و آله مى گردید.
و این مطلب از روى اشعار بسیارى که از ابی طالب نقل شده بخوبى واضح و روشن است و تعجب از برخى راویان و نویسندگان اهل سنت است که با این همه در ایمان ابى طالب تردید کرده و سخنانى گفته اند، و ما ان شاءالله در جاى خود با شرح و تفصیل بیشترى در این باره بحث خواهیم کرد و در این جا نیز یکى دو بیت از همان قصیده را براى شما نقل کرده و بدنبال بحث خود بازمى گردیم، که از آن جمله است این چند بیت: لقد علموا ان ابننا لامکذب لدینا و لایعنى بقول الاباطل فاصبح فینا احمد فی ارومة تقصر عنه سورة المتطاول فایده رب العباد بنصره و اظهر دینا حقه غیر باطل.[۹]
و به نظر نگارنده اگر درباره ایمان ابوطالب جز همین قصیده و همین اشعار نبود براى اثبات مطلب کافى بود تا چه رسد به دلیل ها و شواهد و روایات بسیار دیگرى که در این باره رسیده و انشاءالله در جاى خود مذکور خواهد شد.
خاطراتى از دوران کودکى آن حضرت از زبان ابوطالب
بارى ابوطالب از هیچ گونه محبت و فداکارى در مورد تربیت و نگهدارى رسول خدا در دوران کودکى دریغ نکرد و پیوسته مراقب وضع زندگى و رفع احتیاجات وى بود، و بگفته اهل تاریخ سرپرستى و تربیت آن حضرت را خود او شخصا به عهده گرفته بود و به کسى در این باره اطمینان نداشت تا جائی که به برادرش عباس مى گفت: برادر! عباس به تو بگویم که من ساعتى از شب و روز محمد را از خود جدا نمى کنم و به کسى اطمینان ندارم تا آنجا که در هنگام خواب خودم او را مى خوابانم و در بستر مى برم.
و گاهى که احتیاج به تعویض لباس و یا کندن جامه دارد به من مى گوید: عموجان صورتت را بگردان تا من جامه ام را بیرون بیاورم و چون سبب این گفتارش را مى پرسم به من پاسخ مى دهد: براى آن که شایسته نیست کسى به بدن من نظر افکند، و من از این گفتار او تعجب مى کنم و روى خود را از او مى گردانم.
و همچنین نوشته اند: شیوه ابوطالب آن بود که هرگاه مى خواست نهار یا شام به بچه هاى خود بدهد بدان ها مى گفت: صبر کنید تا فرزندم - محمد بیاید و چون آن حضرت حاضر مى شد بدان ها اجازه مى داد دست به طرف غذا ببرند.
ابن هشام در سیره خود مى نویسد: در حجاز مرد قیافه شناسى بود که نسب به طائفه «از دشنوءة» مى رسانید و هرگاه به مکه مى آمد قرشیان بچه هاى خود را به نزد او مى بردند و او نگاه بصورت آنها کرده از آینده آنها خبرهائى مى داد.
در یکى از سفرهائى که به مکه آمد، ابوطالب رسول خدا را برداشته و به نزد او آورد. چشم آن مرد به رسول خدا افتاد و سپس خود را به کارى مشغول و سرگرم ساخت، پس از آن دوباره متوجه ابوطالب شده گفت: آن کودک چه شد؟ او را نزد من آرید، ابوطالب که اصرار آن مرد را براى دیدن رسول خدا دید، آن حضرت را از نظر او پنهان کرد، قیافه شناس چندین بار تکرار کرد: آن پسرک چه شد؟ آن کودکى را که نشان من دادید بیاورید که به خدا داستانى در پیش دارد، ابوطالب که چنان دید از نزد آن مرد برخاسته و رفت.
این اظهار علاقه شدید و اهمیتى را که ابوطالب در حفظ و حراست رسول خدا نشان مى داد سبب شده بود که خانواده او نیز محمد صلی الله علیه و آله را بسیار دوست مى داشتند و در همه جا او را بر خود مقدم مى داشتند، گذشته از این که ابوطالب بطور خصوصى هم سفارش او را کرده بود.
مى نویسند: روزى که ابوطالب رسول خدا صلى الله علیه و آله را از عبدالمطلب بازگرفت و به خانه آورد به همسرش - فاطمه بنت اسد - گفت: بدان که این فرزند برادر من است که در پیش من از جان و مالم عزیزتر است و مراقب باش مبادا احدى جلوى او را از آنچه مى خواهد بگیرد. فاطمه که این سخن را شنید تبسمى کرده گفت: آیا سفارش فرزندم محمد را به من مى کنى! در صورتی که او از جان و فرزندانم نزد من عزیزتر مى باشد!
و در روایت دیگرى است که ابوطالب مى گفت: گاهى مرد زیبا صورتى را که در زیبائى مانندش نبود مى دیدم که نزد او مى آمد و دستى بسرش مى کشید و براى او دعا مى کرد و اتفاق افتاد که روزى او را گم کردم و براى یافتن او به این طرف و آن طرف رفتم ناگاه او را دیدم که به همراه مردى زیبا که مانندش را ندیده بودم مى آید، بدو گفتم: فرزندم مگر به تو نگفته بودم هیچگاه از من جدا مشو! آن مرد گفت: هرگاه از تو جدا شد من با او هستم و او را محافظت مى کنم.
دیدگاه پیامبر در مورد ابوطالب
وقتی حضرت امام علی علیه السلام خبر مرگ ابوطالب را به پیامبر داد، سخت گریست و به حضرت علی علیه السلام دستور غسل دادن و کفن و دفن را صادر نمود و از خدا برایش طلب پاداش و مغفرت نمود و آن سال را سال اندوه نامید. هنگامی که جنازه ابوطالب را آوردند فرمود: «عموجان، از یتیم سرپرستی کردی، کوچک را تربیت نمودی، بزرگ را یاری کردی. خداوند بهترین پاداش را از ناحیه من به تو عنایت کند».
در جای دیگر پیامبر در مورد ابوطالب می فرماید: «ابوطالب ایمانش را پنهان داشت و خداوند به پاس این بردباری پاداشش را دو برابر مرحمت فرمود».
دیدگاه ائمه اطهار علیه السلام در مورد ایمان ابوطالب
در روایاتی که از اهل بیت علیهم السلام وارد شده، بر ایمان ابوطالب تأکید شده است. امام رضا علیه السلام در پاسخ کسی که گفته بود: من به اسلام ابوطالب شک دارم، پس از قرائت آیه های ۱۱۵ و ۱۱۶ سوره نساء فرمود: «اگر به ایمان ابوطالب، اعتراف نکنی، بازگشت تو به سوی آتش دوزخ است».
امام صادق علیه السلام هم در مورد ایمان ابوطالب می فرماید: «همانا ابوطالب از رفقای پیامبران، صدیقان و شهیدان و صالحان است و این ها رفیقان نیکی هستند».
در محضر امام سجاد علیه السلام از ایمان ابوطالب سؤال شد. آن حضرت فرمود: «عجبا! خداوند رسولش را از ادامه ازدواج زن باایمان با کافر نهی فرموده است. فاطمه بنت اسد از پیشگامان به اسلام بود و تا آخر عمر ابوطالب در همسری او باقی ماند».
دیدگاه اندیشمندان مسلمان درباره ایمان ابوطالب
علامه مجلسی رحمه الله درباره ایمان حضرت ابوطالب می نویسد: همه شیعیان به اتفاق رأی به اسلام و ایمان ابوطالب اعتقاد دارند و معتقدند که او در آغاز بعثت، به پیامبری پیامبر ایمان داشت و هرگز بتی را نپرستیده بلکه او از اوصیای ابراهیم علیه السلام بود.
علامه طبرسی درباره ایمان ابوطالب علیه السلام می گوید: ثابت شده که اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر ایمان ابوطالب اتفاق و اجتماع دارند.
شیخ مفید در کتاب اوائل المقامات می فرماید: شیعیان بر این که ابوطالب مؤمن از دنیا رفت و آمنه بنت وهب، مادر پیامبر، بر آیین توحید بود، اتفاق نظر کامل دارند.
سید بن طاووس رحمه الله در کتاب طرائف می نویسد: به درستی که من علمای شیعه را بر ایمان ابوطالب هم داستان یافتم.
از دنیا رفت. بعضی از بزرگان ما مانند شیخ ابوالقاسم بلخی و ابوجعفر اسکافی همین اعتقاد را دارند، ولی اکثر علمای حدیث از اهل تسنن گویند که او با اعتقاد به دین قومش از دنیا رفت و بعضی گویند او در حالی که اعتقاد به دین پدرش عبدالمطلب داشت از دنیا رفت.
ابن ابی الحدید در پاسخ یکی از کسانی که کتابی به نام اسلام ابوطالب نوشت و از وی خواست تا بر آن کتاب صحه بگذارد نوشت: «من می دانم که اگر ابوطالب نبود، هیچ یک از پایه های دین پابرجا نمی ماند و نیز می دانم که او برگردن هر مسلمانی تا روز قیامت حق دارد و حق شناسی و قدردانی از طرف دار حق، واجب است».
وی روی کتاب این اشعار را نوشت: اگر ابوطالب و پسرش علی علیه السلام نبودند، ستون دین اسلام برپا نمی شد. آن ها هر دو قیام کردند. × ابوطالب در مکه پناه دهنده و حامی دین بود و امام علی علیه السلام در مدینه کبوتر دین را به پرواز درآورد. × خدا به ابوطالب خیر دهد که آغازگر راه هدایت بود و نیز به علی علیه السلام خیر دهد که تکمیل کننده ارزش های هدایت بود. × بیهوده گویی نادان و ندیده گرفتن کرامات آن بزرگوار به شکوه ابوطالب، لطمه نخواهد زد. چنان که اگر کسی روشنی صبح را تاریکی پندارد، به روز ضرری نخواهد رساند.
جعفر بن حسن شافعی، مفتی اعظم شافعی ها در مدینه، می گوید: اخبار متواتر بیانگر آن است که ابوطالب، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دوست داشت و او را در تبلیغ اسلام، یاری می نمود و تصدیق می کرد و فرزندانش مانند جعفر و حضرت علی علیه السلام را به پیروی از او و یاری او فرمان می داد. همه این اخبار صراحت دارند که سراسر قلب ابوطالب، پر از ایمان به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود.
وصیت ابوطالب
ابوطالب هنگام وفات همه بزرگان قریش و فرزندان عبدالمطلب را فراخواند و خطاب به آنان گفت: شما را به یاری محمد وصیت می کنم زیرا او امین قریش و راستگوی عرب و واجد همه خصائلی است که من به شما سفارش کرده ام. دینی را که تبلیغ می کند، دل می پذیرد مگر آن که قساوت و دشمنی مانع پذیرفتن آن شود...
پس ای گروه قریش، او را دوست بدارید و در جنگ ها از او حمایت کنید. به خدا قسم هر که او را بپذیرد، رستگار و هر که به تعلیمات او تن دهد سعادتمند می گردد.
پانویس
- ↑ اسدالغابة، ج ۱، ص ۱۵.
- ↑ سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۷۹. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۲، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۸، مروج الذهب، ج ۱، ص ۳۱۳. طبقات ابن سعد، ج ۱، ص ۱۱۸...
- ↑ مناقب آل ابی طالب (ط قم)، ج۱، ص۳۶.
- ↑ مناقب آل ابیطالب (ط قم)، ج۱، ص۳۶.
- ↑ طبقات ابن سعد، ج۱، ص۱۱۹-۱۲۰.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۵.
- ↑ تاریخ یعقوبى، ج۲، ص۹.
- ↑ تمامى این قصیده را ابن هشام در سیره، ج ۱، ص ۲۷۲-۲۸۰ ط مصر، نقل کرده و بدنبال آن گفته است: آن چه نقل شده صحت روایت آن از ابوطالب نزد من ثابت شده.
منابع
- هاشم رسولی محلاتی، درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام، جلد۱.
- ابراهیم اخوی، ابوطالب؛ عموی پیامبر صلی الله علیه و آله، گلبرگ، آبان ۱۳۸۲، شماره۴۴، صفحه۱۹۹، پایگاه اطلاع رسانی حوزه، بازیابی: ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳.