مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

نبوت: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۷ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 +
{{خوب}}
 +
'''«نبوّت»''' به معنای واسطه شدن یک انسان بین [[خدا]] و دیگر افراد بشر است. اعتقاد به نبوت یکی از [[اصول دین]] [[اسلام]] است. لازم است که پیامبران الهی، [[عصمت|معصوم]] و مصون از خطا و اشتباه و [[گناه|معصيت]] باشند.
 
==تعریف نبوت‌==
 
==تعریف نبوت‌==
 +
در کتاب [[قاموس قرآن قرشی|قاموس قرآن]] در توضیح این واژه آمده است:‌‌ لفظ «نبی» كه بر وزن فعيل است، اگر به معنى فاعل باشد، معنايش خبردهنده است، زيرا كه نبى از جانب [[الله|خدا]] خبر مي‌دهد... و اگر به معنى مفعول باشد، معنايش خبرداده شده است، كه نبى از جانب خدا خبر داده مي‌شود. مثل آیه: {{متن قرآن|«نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ»}}؛<ref> [[سوره تحريم]]، آیه 3 </ref> خداى عليم و خبير به من خبر داد.<ref> قرشی، قاموس قرآن، ج7، ص7.</ref>
  
در کتاب [[قاموس قرآن قرشی|قاموس قرآن]] در توضیح این واژه آمده است:‌‌ لفظ «نبی» كه بر وزن فعيل است اگر به معنى فاعل باشد معنايش خبردهنده است زيرا كه نبى از جانب [[الله|خدا]] خبر مي‌دهد... و اگر به معنى مفعول باشد معنايش خبرداده شده است كه نبى از جانب خدا خبر داده مي‌شود. مثل: نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ <ref> [[سوره تحريم]]، آیه 3 </ref>؛ خداى عليم و خبير به من خبر داد. 
+
[[علامه حلی]] نبی را اینگونه تعریف نموده است:‌‌ نبى انسانى است كه بدون واسطه فردی از بشر از خدا خبر دهد.<ref>علامه حلى، الباب الحادی عشر، ص8</ref>
 
 
ولى ظاهراً مراد از آن در [[قرآن|قرآن مجيد]] معناى فاعلى است لذا آن را در صحاح و قاموس و مصباح و اقرب الموارد «المخبر عن الله» معنى كرده اند. ایشان [[پيامبران|انبیاء]] را گروهی از افراد بشر می‌‌داند كه دستورهای خدا را از ناحیه خداوند می‌‌گیرند و به مردم ابلاغ می‌‌كنند و به عبارتی آن‌ها واسطه میان خداوند و سایر افراد بشر می‌‌باشند.<ref> شرح باب حادی عشر از [[علامه حلی]]، فاضل مقداد، ترجمه و تصحیح و توضیح علی‌اصغر حلبی، انتشارات اساتیر، تهران، 1373 ش، ص 139.</ref>  
 
 
 
به همین صورت [[علامه حلی]] نیز نبی را به معنای فاعلی دانسته و در معنای آن می‌‌گوید:‌‌ پیامبر عبارت از انسانی است که از خدای تعالی بی‌میانجی‌گری بشری دیگر خبر می‌دهد.<ref> قاموس قرآن ، سيد على‌اكبر قرشى، دارالكتب الإسلامية، تهران ، 1371 ش ، ج 7، ص 7.</ref>
 
  
 
==ضرورت نبوت==
 
==ضرورت نبوت==
  
ضرورت نبوت به شیوه‌های مختلفی به اثبات رسیده است که در اینجا دو نمونه را ذکر می‌‌کنیم، یکی از روایات [[امام صادق علیه السلام|صادق آل محمد]] صلی الله علیه و آله که در کتاب شریف کافی آمده است و دیگری از [[علامه طباطبائی]] رحمه الله.
+
ضرورت نبوت به شیوه‌های مختلفی از طریق روایات و ادله عقلی به اثبات رسیده است، از جمله:
 
 
===اثبات نبوت از زبان امام صادق علیه‌السلام===
 
  
[[هشام بن حكم]] گويد: [[امام صادق]] علیه‌السلام به زنديقى كه پرسيد: پيغمبران و رسولان را از چه راه ثابت مي‌كنى؟ فرمود: چون ثابت كرديم كه ما آفريننده و صانعى داريم كه از ما و تمام مخلوق برتر و با [[حكمت]] و رفعت است و روا نباشد كه خلقش او را ببينند و لمس كنند و بى واسطه با يكديگر برخورد و مباحثه كنند، ثابت شد كه براى او سفيرانى در ميان خلقش باشند كه خواست او را براى مخلوق و بندگانش بيان كنند و ايشان را به مصالح و منافعشان و موجبات تباه و فنايشان رهبرى نمايند. پس وجود امر و نهى ‌كنندگان و تقرير نمايندگان از طرف خداى حكيم دانا در ميان خلقش ثابت گشت و ايشان همان پيغمبران و برگزيده هاى خلق او باشند. حكيمانى هستند كه به حكمت تربيت شده و به حكمت مبعوث گشته اند، با آن كه در خلقت و اندام با مردم شريكند در احوال و اخلاق شريك ايشان نباشند. از جانب خداى حكيم دانا به حكمت مؤيد باشند. سپس آمدن پيغمبران در هر عصر و زمانى به سبب دلائل و براهينى كه آوردند ثابت شود تا زمين خدا از حجتى كه بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه اى داشته باشد، خالى نماند.<ref> اصول کافی، ترجمه مصطفوی، کتاب حجت، باب ناگزیری از حجت، [[حدیث]] 1.</ref>
+
الف. اثبات نبوت از زبان امام صادق علیه‌السلام:
  
===علامه طباطبائی و بحث ضرورت وحی===
+
[[هشام بن حكم]] گويد: [[امام صادق]] علیه‌السلام به زنديقى كه پرسيد: پيغمبران و رسولان را از چه راه ثابت مي‌كنى؟ فرمود: چون ثابت كرديم كه ما آفريننده و صانعى داريم كه از ما و تمام مخلوقات برتر و با [[حكمت]] و رفعت است و روا نباشد كه خلقش او را ببينند و لمس كنند و بى‌واسطه با يكديگر برخورد و مباحثه كنند، ثابت شد كه براى او سفيرانى در ميان خلقش باشند كه خواست او را براى مخلوق و بندگانش بيان كنند و ايشان را به مصالح و منافعشان و موجبات تباه و فنايشان رهبرى نمايند. پس وجود امر و نهى ‌كنندگان و تقرير نمايندگان از طرف خداى حكيم دانا در ميان خلقش ثابت گشت و ايشان همان پيغمبران و برگزيده هاى خلق او باشند. حكيمانى هستند كه به حكمت تربيت شده و به حكمت مبعوث گشته اند، با آن كه در خلقت و اندام با مردم شريكند در احوال و [[اخلاق]] شريك ايشان نباشند. از جانب خداى حكيم دانا به حكمت مؤيد باشند. سپس آمدن پيغمبران در هر عصر و زمانى به سبب دلائل و براهينى كه آوردند ثابت شود تا زمين خدا از حجتى كه بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه اى داشته باشد، خالى نماند.<ref> اصول کافی، ترجمه مصطفوی، کتاب حجت، باب ناگزیری از حجت، حدیث 1.</ref>
  
[[علامه طباطبايى|علامه طباطبائی]] در کتاب [[شیعه در اسلام]] برای اثبات ضرورت [[وحی]] و نبوت از هدایت عمومی ‌‌تکوینی استمداد می‌جویند با این مقدمه که:‌‌
+
ب. ضرورت وحی از نظر علامه طباطبائی:
  
#در ميان مراحل كه نوعى از انواع آفرينش از آغاز پيدايش تا انجام آن مى‌پيمايد يك اتصال و ارتباطى برقرار است مانند اين كه نوع نامبرده در هر يك از مراحل تحول و تكون خود از پشت سر دفع و از پيش رو جذب مى‌شود.
+
[[علامه طباطبايى|علامه طباطبائی]] در کتاب [[شیعه در اسلام]] برای اثبات ضرورت [[وحی]] و نبوت، از هدایت عمومی ‌‌تکوینی استمداد می‌جوید، با این مقدمه که:
#نظر به اتصال و ارتباط نامبرده آخرين مرحله سير هر نوع از آغاز پيدايش مطلوب و مورد توجه تكوينى همان پديده نوعى است. (قرآن:‌‌ «الَّذى اَعْطى كُلَّ شَىْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»).<ref> يعنى: ‌‌«خدايى كه به هر چيزى آفرينش ويژه‌اش را داده و پس از آن راهنمايى كرده (به سوى هدف زندگى و آفرينش)». ([[سوره طه]]، آيه 50)</ref>
 
  
آنگاه با بیان مقدماتی در مورد خصیصه خرد در انسان، اثبات می‌‌نمایند که این [[هدایت تکوینی]] برای انسان ناگزیر از طریق شعور مرموزی است که وحی نامیده می‌‌شود به این صورت که:‌‌
+
#در ميان مراحل كه نوعى از انواع آفرينش از آغاز پيدايش تا انجام آن مى‌پيمايد، يك اتصال و ارتباطى برقرار است، مانند اين كه نوع نامبرده در هر يك از مراحل تحول و تكوّن خود از پشت سر دفع و از پيش رو جذب مى‌شود.
 +
#نظر به اتصال و ارتباط نامبرده، آخرين مرحله سير هر نوع از آغاز پيدايش مطلوب و مورد توجه تكوينى همان پديده نوعى است. [[قرآن]] می فرماید:‌‌ {{متن قرآن|«الَّذى اَعْطى كُلَّ شَىْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»}}<ref>.[[سوره طه]]، آيه 50.</ref> يعنى: ‌‌«خدايى كه به هر چيزى آفرينش ويژه‌اش را داده و پس از آن راهنمايى كرده (به سوى هدف زندگى و آفرينش)».
  
#انسان نیز مانند دیگر موجودات نیازمند هدایت تکوینی به کمال خود است.
+
آنگاه با بیان مقدماتی در مورد خصیصه خرد در انسان، اثبات می‌‌نماید که این [[هدایت تکوینی]] برای انسان، ناگزیر از طریق شعور مرموزی است که «[[وحی]]» نامیده می‌‌شود؛ به این صورت که:
#انسان خصيصه اختصاصى دارد كه از ديگران تميزش مى‌دهد و آن «خرد» است.
 
#انسان به واسطه خرد به تفكر پرداخته و از هر وسيله‌اى ممكن به نفع خود استفاده مى‌نمايد.
 
#انسان به حسب طبع اولى سعادت و كمال خود را در آزادى مطلق خود مى‌بيند. (قرآن:‌‌ «اِنَّ الاِنْسانَ خُلِقَ هَلوُعاً اِذا مَسَّهُ الشَّرُ جَزوُعاً وَ اِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنوُعاً»).
 
#اما از طرفی سازمان وجودي انسان سازمان اجتماعى است و برای رفع نیازهای اجتماعی خود ناچار به تعاون با همنوعان خود يعنى پذیرش «اجتماع تعاونى» است.
 
#انسان به دنبال پذيرفتن «اجتماع تعاونى» وجود قانون را لازم مى‌شمرد.
 
#خواست هميشگى بشر قانونى است كه با جريان عملى آن هر يك از افراد جامعه به سعادت واقعى خود برسند و نيك‌بختى را كه معادل ارزش اجتماعى وى مى‌باشد، بيابند.
 
#اما خرد از تدوین چنین قانونی عاجز است چرا که تاكنون در دوره‌هاى گوناگون زندگى بشر، چنين قانونى كه تنظيم يافته عقل و خرد باشد، درك نشده است و اگر چنين قانونى به حسب تكوين به عهده خرد گذاشته شده بود، البته در اين روزگاران دراز براى بشريت درك و مفهوم مى‌شد بلكه همه افراد مردم كه با جهاز تعقل مجهز مى‌باشند آن را تفصيلاً درك مى‌كردند چنان كه لزوم آن را در جامعه خود درك مى‌كنند.
 
  
با توجه به این مقدمات ناگزير دستگاه درك كننده ديگرى در ميان نوع انسانى بايد وجود داشته باشد كه وظايف واقعى زندگى را به آنان بفهماند و در دسترس همگان گذارد و اين شعور و درك كه غير از عقل و حس مى‌باشد، «شعور وحى» ناميده مى‌شود.
+
#انسان نیز مانند دیگر موجودات، نیازمند هدایت تکوینی به کمال خود است.
 +
#انسان خصيصه اختصاصى دارد كه از ديگران تميزش مى‌دهد و آن «[[عقل]]» و خرد است.
 +
#انسان به واسطه خرد، به تفكر پرداخته و از هر وسيله‌اى ممكن به نفع خود استفاده مى‌نمايد.
 +
#انسان به حسب طبع اولى، سعادت و كمال خود را در آزادى مطلق خود مى‌بيند. ({{متن قرآن|«اِنَّ الاِنْسانَ خُلِقَ هَلوُعاً * اِذا مَسَّهُ الشَّرُ جَزوُعاً * وَ اِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنوُعاً»}}).<ref>[[سوره معارج]]، آيه 19-21.</ref>
 +
#اما از طرفی سازمان وجودی انسان، سازمان اجتماعى است و برای رفع نیازهای اجتماعی خود ناچار به تعاون با همنوعان خود يعنى پذیرش «اجتماع تعاونى» است.
 +
#انسان به دنبال پذيرفتن «اجتماع تعاونى»، وجود قانون را لازم مى‌شمرد.
 +
#خواست هميشگى بشر، قانونى است كه با جريان عملى آن، هر يك از افراد جامعه به سعادت واقعى خود برسند و نيك‌بختى را كه معادل ارزش اجتماعى وى مى‌باشد، بيابند.
 +
#اما خرد از تدوین چنین قانونی عاجز است، چرا که تاكنون در دوره‌هاى گوناگون زندگى بشر، چنين قانونى كه تنظيم يافته عقل و خرد باشد، درك نشده است و اگر چنين قانونى به حسب تكوين به عهده خرد گذاشته شده بود، البته در اين روزگاران دراز براى بشريت درك و مفهوم مى‌شد، بلكه همه افراد مردم كه با جهاز تعقل مجهز مى‌باشند آن را تفصيلاً درك مى‌كردند، چنان كه لزوم آن را در جامعه خود درك مى‌كنند.
  
شعور وحى در افرادى كه ظهور نكرده، شعورى است مرموز، چنان كه درك لذت ازدواج براى افراد نابالغ انسان، دركى است مرموز.<ref> [http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/50280/%D8%B4%D9%8A%D8%B9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85/preview/2600/%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%8A-%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8/&sa=false&#!page=38 شیعه در اسلام، علامه طباطبائی].</ref>
+
با توجه به این مقدمات، ناگزير دستگاه درك كننده ديگرى در ميان نوع انسانى بايد وجود داشته باشد كه وظايف واقعى زندگى را به آنان بفهماند و در دسترس همگان گذارد و اين شعور و درك كه غير از عقل و حس مى‌باشد، «شعور [[وحى]]» ناميده مى‌شود. شعور وحى در افرادى كه ظهور نكرده، شعورى است مرموز؛ چنان كه درك لذت [[ازدواج]] براى افراد نابالغ انسان، دركى است مرموز.<ref> [http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/50280/%D8%B4%D9%8A%D8%B9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85/preview/2600/%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%8A-%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8/&sa=false&#!page=38 شیعه در اسلام، علامه طباطبائی].</ref>
  
==عصمت نبی<ref>شیعه در اسلام، علامه طباطبائی.</ref>==
+
==عصمت پیامبران الهی==
  
پيغمبر خدا بايد به صفت [[عصمت]] متصف باشد؛ يعنى در گرفتن وحى از جانب خدا و در نگهدارى آن و در رسانيدن آن به مردم از خطا مصون باشد و [[گناه|معصيت]] (تخلف از قانون خود) نكند؛ زيرا - چنانكه گذشت - تلقى وحى و حفظ و تبليغ آن سه ركن هدايت تكوينى مى‌باشند و خطا در تكوين معنا ندارد.
+
پيامبر خدا بايد به صفت [[عصمت]] متصف باشد؛ يعنى در گرفتن [[وحى]] از جانب [[خدا]] و در نگهدارى آن و در رسانيدن آن به مردم از خطا مصون باشد و [[گناه|معصيت]] (تخلف از قانون خود) نكند؛ زيرا تلقى وحى و حفظ و تبليغ آن، سه ركن هدايت تكوينى مى‌باشند و خطا در تكوين معنا ندارد.
  
گذشته از اين كه معصيت و تخلف از مؤداى دعوت و تبليغ خود، دعوتى است عملى به ضد دعوت و موجب سلب وثوق و اطمينان مردم است از راستى و درستى دعوت و در نتيجه غرض و هدف دعوت را تباه مى‌كند.
+
گذشته از اين كه معصيت و تخلف از مؤداى دعوت و تبليغ خود، دعوتى است عملى به ضد دعوت و موجب سلب وثوق و اطمينان مردم از راستى و درستى دعوت است و در نتيجه غرض و هدف دعوت را تباه مى‌كند.
  
خداى متعال در كلام خود به عصمت پيغمبران اشاره نموده، مى‌فرمايد: «وَاجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ».<ref> يعنى: ‌‌«و پيغمبران را به سوى خود جمع‌آورى كرديم (به غير ما نمى‌پردازند و از غير ما اطاعت نمى‌كنند) و به راهى راست رسانيديم». ([[سوره انعام]]، آيه 87)</ref>
+
خداى متعال در كلام خود به عصمت پيغمبران اشاره نموده، مى‌فرمايد: {{متن قرآن|«وَاجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»}}. يعنى: ‌‌«و پيغمبران را به سوى خود جمع‌آورى كرديم (به غير ما نمى‌پردازند و از غير ما اطاعت نمى‌كنند) و به راهى راست رسانيديم».<ref>[[سوره انعام]]، آيه 87.</ref>
  
و باز مى‌فرمايد: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ اَحَداً اِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَاِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِيَعْلَمَ اَنْ قَدْ اَبْلَغَوُا رِسالاتِ رَبِّهِمْ».<ref> يعنى: ‌‌«تنها اوست كه داننده غيب است و به غيب خود كسى را مسلط نمى‌كند مگر پسنديدگان را از پيغمبران و در اين صورت از پس و پيش او (پيغمبر يا وحى) مراقبت كامل و رصدى به راه مى‌اندازد كه محققاً پيام‌هاى خداى خود را برسانند». ([[سوره جن]]، آيه 26-28)</ref>
+
و نیز مى‌فرمايد: {{متن قرآن|«عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ اَحَداً اِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَاِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِيَعْلَمَ اَنْ قَدْ اَبْلَغَوُا رِسالاتِ رَبِّهِمْ»}}. يعنى: ‌‌«تنها اوست كه داننده غيب است و به غيب خود كسى را مسلط نمى‌كند مگر پسنديدگان را از پيغمبران و در اين صورت از پس و پيش او (پيغمبر يا وحى) مراقبت كامل و رصدى به راه مى‌اندازد كه محققاً پيام‌هاى خداى خود را برسانند».<ref>[[سوره جن]]، آيه 26-28.</ref><ref> شیعه در اسلام، علامه طباطبائی.</ref>
  
==تعداد پیامبران خدا<ref> [http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/50280/%D8%B4%D9%8A%D8%B9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85/preview/2600/%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%8A-%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8/&sa=false&#!page=41 شیعه در اسلام، علامه طباطبائی].</ref>==
+
==تعداد پیامبران الهی==
  
به حسب نقل در گذشته تاريخ، پيغمبران بسيارى آمده‌اند و [[قرآن كريم]] نيز كثرت ايشان را تأييد فرموده و عده‌اى از ايشان را به نام و نشان ياد كرده ولى عده مشخص ‍ برايشان ذكر ننموده است.
+
به حسب نقل در گذشته تاريخ، پيامبران بسيارى آمده‌اند و [[قرآن كريم]] نيز كثرت ايشان را تأييد فرموده و عده‌اى از ايشان را به نام و نشان ياد كرده، ولى عده مشخص ‍ برايشان ذكر ننموده است.
  
از راه نقل قطعى شماره ايشان بدست نيامده جز اين كه در روايت معروف كه از [[ابوذر غفارى]] از [[پیامبر اسلام|پيغمبر اكرم]] صلی الله علیه و آله است عدد ايشان 124 هزار تعيين شده است.
+
از راه نقل قطعى شماره ايشان بدست نيامده جز اين كه در روايت معروف كه از [[ابوذر غفارى]] از [[پیامبر اسلام|پيغمبر اكرم]] صلی الله علیه و آله است عدد ايشان 124 هزار تعيين شده است.<ref> [http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/50280/%D8%B4%D9%8A%D8%B9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85/preview/2600/%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%8A-%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8/&sa=false&#!page=41 شیعه در اسلام، علامه طباطبائی].</ref>
  
 
==پیامبران صاحب شریعت==
 
==پیامبران صاحب شریعت==
  
در قرآن كريم در آیه 13 [[سوره شورى]] آمده است:‌‌ «شرع لکم من الدين ما وصّى به نوحا والذى اوحينا اليک و ما وصّينا به ابراهيم و موسى و عيسى؛ خدا تشريع فرمود براى شما از [[دین|دين]] آنچه به [[حضرت نوح|نوح]] علیه‌السلام توصيه شده و آنچه را كه به خودت [[وحى]] كرديم و آنچه را كه به [[حضرت ابراهیم|ابراهيم]] و [[حضرت موسی|موسى]] و [[حضرت عیسی|عيسى]] علیهم‌السلام توصيه شده است».
+
در قرآن كريم در آیه 13 [[سوره شورى]] آمده است:‌‌ {{متن قرآن|«شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰ...»}}؛ خدا تشريع فرمود براى شما از [[دین|دين]] آنچه به [[حضرت نوح|نوح]] علیه‌السلام توصيه شده و آنچه را كه به خودت [[وحى]] كرديم و آنچه را كه به [[حضرت ابراهیم|ابراهيم]] و [[حضرت موسی|موسى]] و [[حضرت عیسی|عيسى]] علیهم‌السلام توصيه شده است... .
  
از این آیه برمی‌‌آید که پیامبرانی که [[شریعت]] مستقلی آورده‌اند، منحصر هستند در این پنج نفر، چرا که این آيه در مقام امتنان است و معلوم است در اين صورت اگر غير از اين پنج تن كه در آيه ذكر شده‌اند اگر پيغمبر ديگرى صاحب شريعت بود ذكر مى‌شد.<ref> رجوع شود به الميزان في تفسير القرآن، ج  18، ص 28.</ref>
+
از این [[آیه]] برمی‌‌آید که پیامبرانی که [[شریعت]] مستقلی آورده‌اند، منحصر هستند در این پنج نفر؛ چرا که این آيه در مقام امتنان است و معلوم است که اگر غير از اين پنج تن -كه در آيه ذكر شده‌اندپيغمبر ديگرى صاحب شريعت بود، ذكر مى‌شد.<ref> رجوع شود به الميزان فی تفسير القرآن، ج18، ص 28.</ref>
  
 
این انبیاء در روایات به پیامبران [[اولوالعزم|اولوا العزم]] (صاحبان همت) که در قرآن از آنان یاد شده است، تطبیق داده شده‌اند.<ref> [http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/59220/%D9%BE%D9%8A%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%D9%8A-%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA-/preview/2812/%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%8A-%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8/&sa=false&#!page=2 پیغمبرشناسی، مصباح یزدی].</ref>
 
این انبیاء در روایات به پیامبران [[اولوالعزم|اولوا العزم]] (صاحبان همت) که در قرآن از آنان یاد شده است، تطبیق داده شده‌اند.<ref> [http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/59220/%D9%BE%D9%8A%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%D9%8A-%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA-/preview/2812/%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%8A-%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8/&sa=false&#!page=2 پیغمبرشناسی، مصباح یزدی].</ref>
سطر ۶۳: سطر ۶۰:
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 
+
==منابع==
 +
*الباب الحادی عشر، علامه حلى، آستان قدس رضوی، چاپ اول.
 +
*قاموس قرآن، سيد على‌اكبر قرشى، تهران، دارالكتب الإسلامية، 1371 ش.
 +
*شیعه در اسلام، علامه طباطبائی.
 +
*پیغمبرشناسی، مصباح یزدی.
 +
*الميزان فی تفسير القرآن، علامه طباطبائی.
 
{{اعتقادات شیعه}}
 
{{اعتقادات شیعه}}
 +
{{اسلام}}
 +
[[رده:واژگان قرآنی]]
 +
[[رده:اعتقادات]]
 +
[[رده:نبوت]]
  
[[رده:نبوت]]
+
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۱ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۵:۵۴

«نبوّت» به معنای واسطه شدن یک انسان بین خدا و دیگر افراد بشر است. اعتقاد به نبوت یکی از اصول دین اسلام است. لازم است که پیامبران الهی، معصوم و مصون از خطا و اشتباه و معصيت باشند.

تعریف نبوت‌

در کتاب قاموس قرآن در توضیح این واژه آمده است:‌‌ لفظ «نبی» كه بر وزن فعيل است، اگر به معنى فاعل باشد، معنايش خبردهنده است، زيرا كه نبى از جانب خدا خبر مي‌دهد... و اگر به معنى مفعول باشد، معنايش خبرداده شده است، كه نبى از جانب خدا خبر داده مي‌شود. مثل آیه: «نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ»؛[۱] خداى عليم و خبير به من خبر داد.[۲]

علامه حلی نبی را اینگونه تعریف نموده است:‌‌ نبى انسانى است كه بدون واسطه فردی از بشر از خدا خبر دهد.[۳]

ضرورت نبوت

ضرورت نبوت به شیوه‌های مختلفی از طریق روایات و ادله عقلی به اثبات رسیده است، از جمله:

الف. اثبات نبوت از زبان امام صادق علیه‌السلام:

هشام بن حكم گويد: امام صادق علیه‌السلام به زنديقى كه پرسيد: پيغمبران و رسولان را از چه راه ثابت مي‌كنى؟ فرمود: چون ثابت كرديم كه ما آفريننده و صانعى داريم كه از ما و تمام مخلوقات برتر و با حكمت و رفعت است و روا نباشد كه خلقش او را ببينند و لمس كنند و بى‌واسطه با يكديگر برخورد و مباحثه كنند، ثابت شد كه براى او سفيرانى در ميان خلقش باشند كه خواست او را براى مخلوق و بندگانش بيان كنند و ايشان را به مصالح و منافعشان و موجبات تباه و فنايشان رهبرى نمايند. پس وجود امر و نهى ‌كنندگان و تقرير نمايندگان از طرف خداى حكيم دانا در ميان خلقش ثابت گشت و ايشان همان پيغمبران و برگزيده هاى خلق او باشند. حكيمانى هستند كه به حكمت تربيت شده و به حكمت مبعوث گشته اند، با آن كه در خلقت و اندام با مردم شريكند در احوال و اخلاق شريك ايشان نباشند. از جانب خداى حكيم دانا به حكمت مؤيد باشند. سپس آمدن پيغمبران در هر عصر و زمانى به سبب دلائل و براهينى كه آوردند ثابت شود تا زمين خدا از حجتى كه بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه اى داشته باشد، خالى نماند.[۴]

ب. ضرورت وحی از نظر علامه طباطبائی:

علامه طباطبائی در کتاب شیعه در اسلام برای اثبات ضرورت وحی و نبوت، از هدایت عمومی ‌‌تکوینی استمداد می‌جوید، با این مقدمه که:

  1. در ميان مراحل كه نوعى از انواع آفرينش از آغاز پيدايش تا انجام آن مى‌پيمايد، يك اتصال و ارتباطى برقرار است، مانند اين كه نوع نامبرده در هر يك از مراحل تحول و تكوّن خود از پشت سر دفع و از پيش رو جذب مى‌شود.
  2. نظر به اتصال و ارتباط نامبرده، آخرين مرحله سير هر نوع از آغاز پيدايش مطلوب و مورد توجه تكوينى همان پديده نوعى است. قرآن می فرماید:‌‌ «الَّذى اَعْطى كُلَّ شَىْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»[۵] يعنى: ‌‌«خدايى كه به هر چيزى آفرينش ويژه‌اش را داده و پس از آن راهنمايى كرده (به سوى هدف زندگى و آفرينش)».

آنگاه با بیان مقدماتی در مورد خصیصه خرد در انسان، اثبات می‌‌نماید که این هدایت تکوینی برای انسان، ناگزیر از طریق شعور مرموزی است که «وحی» نامیده می‌‌شود؛ به این صورت که:

  1. انسان نیز مانند دیگر موجودات، نیازمند هدایت تکوینی به کمال خود است.
  2. انسان خصيصه اختصاصى دارد كه از ديگران تميزش مى‌دهد و آن «عقل» و خرد است.
  3. انسان به واسطه خرد، به تفكر پرداخته و از هر وسيله‌اى ممكن به نفع خود استفاده مى‌نمايد.
  4. انسان به حسب طبع اولى، سعادت و كمال خود را در آزادى مطلق خود مى‌بيند. («اِنَّ الاِنْسانَ خُلِقَ هَلوُعاً * اِذا مَسَّهُ الشَّرُ جَزوُعاً * وَ اِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنوُعاً»).[۶]
  5. اما از طرفی سازمان وجودی انسان، سازمان اجتماعى است و برای رفع نیازهای اجتماعی خود ناچار به تعاون با همنوعان خود يعنى پذیرش «اجتماع تعاونى» است.
  6. انسان به دنبال پذيرفتن «اجتماع تعاونى»، وجود قانون را لازم مى‌شمرد.
  7. خواست هميشگى بشر، قانونى است كه با جريان عملى آن، هر يك از افراد جامعه به سعادت واقعى خود برسند و نيك‌بختى را كه معادل ارزش اجتماعى وى مى‌باشد، بيابند.
  8. اما خرد از تدوین چنین قانونی عاجز است، چرا که تاكنون در دوره‌هاى گوناگون زندگى بشر، چنين قانونى كه تنظيم يافته عقل و خرد باشد، درك نشده است و اگر چنين قانونى به حسب تكوين به عهده خرد گذاشته شده بود، البته در اين روزگاران دراز براى بشريت درك و مفهوم مى‌شد، بلكه همه افراد مردم كه با جهاز تعقل مجهز مى‌باشند آن را تفصيلاً درك مى‌كردند، چنان كه لزوم آن را در جامعه خود درك مى‌كنند.

با توجه به این مقدمات، ناگزير دستگاه درك كننده ديگرى در ميان نوع انسانى بايد وجود داشته باشد كه وظايف واقعى زندگى را به آنان بفهماند و در دسترس همگان گذارد و اين شعور و درك كه غير از عقل و حس مى‌باشد، «شعور وحى» ناميده مى‌شود. شعور وحى در افرادى كه ظهور نكرده، شعورى است مرموز؛ چنان كه درك لذت ازدواج براى افراد نابالغ انسان، دركى است مرموز.[۷]

عصمت پیامبران الهی

پيامبر خدا بايد به صفت عصمت متصف باشد؛ يعنى در گرفتن وحى از جانب خدا و در نگهدارى آن و در رسانيدن آن به مردم از خطا مصون باشد و معصيت (تخلف از قانون خود) نكند؛ زيرا تلقى وحى و حفظ و تبليغ آن، سه ركن هدايت تكوينى مى‌باشند و خطا در تكوين معنا ندارد.

گذشته از اين كه معصيت و تخلف از مؤداى دعوت و تبليغ خود، دعوتى است عملى به ضد دعوت و موجب سلب وثوق و اطمينان مردم از راستى و درستى دعوت است و در نتيجه غرض و هدف دعوت را تباه مى‌كند.

خداى متعال در كلام خود به عصمت پيغمبران اشاره نموده، مى‌فرمايد: «وَاجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ». يعنى: ‌‌«و پيغمبران را به سوى خود جمع‌آورى كرديم (به غير ما نمى‌پردازند و از غير ما اطاعت نمى‌كنند) و به راهى راست رسانيديم».[۸]

و نیز مى‌فرمايد: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ اَحَداً اِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَاِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِيَعْلَمَ اَنْ قَدْ اَبْلَغَوُا رِسالاتِ رَبِّهِمْ». يعنى: ‌‌«تنها اوست كه داننده غيب است و به غيب خود كسى را مسلط نمى‌كند مگر پسنديدگان را از پيغمبران و در اين صورت از پس و پيش او (پيغمبر يا وحى) مراقبت كامل و رصدى به راه مى‌اندازد كه محققاً پيام‌هاى خداى خود را برسانند».[۹][۱۰]

تعداد پیامبران الهی

به حسب نقل در گذشته تاريخ، پيامبران بسيارى آمده‌اند و قرآن كريم نيز كثرت ايشان را تأييد فرموده و عده‌اى از ايشان را به نام و نشان ياد كرده، ولى عده مشخص ‍ برايشان ذكر ننموده است.

از راه نقل قطعى شماره ايشان بدست نيامده جز اين كه در روايت معروف كه از ابوذر غفارى از پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله است عدد ايشان 124 هزار تعيين شده است.[۱۱]

پیامبران صاحب شریعت

در قرآن كريم در آیه 13 سوره شورى آمده است:‌‌ «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰ...»؛ خدا تشريع فرمود براى شما از دين آنچه به نوح علیه‌السلام توصيه شده و آنچه را كه به خودت وحى كرديم و آنچه را كه به ابراهيم و موسى و عيسى علیهم‌السلام توصيه شده است... .

از این آیه برمی‌‌آید که پیامبرانی که شریعت مستقلی آورده‌اند، منحصر هستند در این پنج نفر؛ چرا که این آيه در مقام امتنان است و معلوم است که اگر غير از اين پنج تن -كه در آيه ذكر شده‌اند-، پيغمبر ديگرى صاحب شريعت بود، ذكر مى‌شد.[۱۲]

این انبیاء در روایات به پیامبران اولوا العزم (صاحبان همت) که در قرآن از آنان یاد شده است، تطبیق داده شده‌اند.[۱۳]

پانویس

  1. سوره تحريم، آیه 3
  2. قرشی، قاموس قرآن، ج7، ص7.
  3. علامه حلى، الباب الحادی عشر، ص8
  4. اصول کافی، ترجمه مصطفوی، کتاب حجت، باب ناگزیری از حجت، حدیث 1.
  5. .سوره طه، آيه 50.
  6. سوره معارج، آيه 19-21.
  7. شیعه در اسلام، علامه طباطبائی.
  8. سوره انعام، آيه 87.
  9. سوره جن، آيه 26-28.
  10. شیعه در اسلام، علامه طباطبائی.
  11. شیعه در اسلام، علامه طباطبائی.
  12. رجوع شود به الميزان فی تفسير القرآن، ج18، ص 28.
  13. پیغمبرشناسی، مصباح یزدی.

منابع

  • الباب الحادی عشر، علامه حلى، آستان قدس رضوی، چاپ اول.
  • قاموس قرآن، سيد على‌اكبر قرشى، تهران، دارالكتب الإسلامية، 1371 ش.
  • شیعه در اسلام، علامه طباطبائی.
  • پیغمبرشناسی، مصباح یزدی.
  • الميزان فی تفسير القرآن، علامه طباطبائی.
‌اعتقادات شیعه
توحید توحید ذاتی * توحید صفاتی * توحید افعالی * توحید در عبادت * بداء * اسماء و صفات الهی
عدل قضا و قدر * اختیار * امر بین الامرین
نبوت عصمت پیامبران * خاتمیت * وحی * اعجاز * عدم تحریف قرآن
امامت

باورها:

ضرورت وجود امام * عصمت امامان * اهل بیت * چهارده معصوم * ولایت تكوینی * علم غیب امامان * غیبت امام زمان (عج) * انتظار * رجعت * توسل * شفاعت * آخر الزمان

ائمه علیهم السلام:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله * امام علی(ع) * امام حسن(ع) * امام حسین(ع) * امام سجاد(ع) * امام باقر(ع) * امام صادق(ع) * امام کاظم(ع) * امام رضا(ع) * امام جواد(ع) * امام هادی(ع) * امام عسکری(ع) * امام مهدی(عج)

معاد برزخ * معاد جسمانی * حشر * صراط * میزان * بهشت * جهنم