حضرت لوط علیه السلام: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
|||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{خوب}} | {{خوب}} | ||
− | حضرت | + | '''حضرت لوط علیه السلام''' از اولین کسانى بود که به [[حضرت ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم]] علیه السلام [[ایمان]] آورد و خود یکی از پیامبران الهی شد. او مامور گشت تا قوم سرکش و [[شهوت پرستی]] را که به عمل لواط دست می زدند به آیین ابراهیم علیه السلام فراخواند، ولی آنها از اطاعت او سرپیچی کردند، تا جایى که طغیانگرى آنان موجب نزول [[عذاب]] بر آنان گردید. |
− | == | + | ==نام و نسب == |
− | + | کلمه «لوط» اشتقاقش از - لاط الشىء بقلبى یلوط لوطا ولیطا - است یعنى وابستگى به دل و جان.<ref> ترجمه مفردات (خسروى حسینى سید غلامرضا)، ج۴، ص۱۷۱.</ref> گفته شده حضرت لوط به جهت آن که مجذوب و محبوب قلب [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام و لاصق به او بود، در اتباع سیره ابراهیم علیه السلام محبت شدیدى به او داشت، لوط نامیده شد.<ref> تفسیر اثنا عشری (حسینى شاه عبدالعظیمى حسین بن احمد)، ج۴، ص۱۲۷.</ref> | |
− | لوط در | + | لوط علیه السلام از کلدانیان بود که در سرزمین [[بابل]] زندگى مىکردند. برخی او را برادرزاده ابراهیم خلیل علیه السلام یعنی فرزند هاران بن تارخ می دانند<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۱۷۶.</ref> و بعضی دیگر گفته اند که لوط پسرخاله ابراهیم و برادر مادری [[ساره]]، همسر آن حضرت بوده است و برخی هم او را خواهرزاده ابراهیم دانسته اند و می گویند ابراهیم دایی لوط بوده است.<ref> قصص الأنبیاء (قصص قرآن) (فاطمه مشایخ)، ص۲۱۱.</ref> |
− | + | حضرت لوط دارای دو دختر بود و گفته شده یکی از این دختران، مادر [[حضرت ایوب علیه السلام|حضرت ایوب]] است.<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۲۴۲.</ref> [[حضرت شعیب علیه السلام|حضرت شُعَیب]] نیز داماد لوط معرفی شده است.<ref>مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۱، ص۴۵۵.</ref> | |
− | |||
− | |||
==حضرت لوط در قرآن== | ==حضرت لوط در قرآن== | ||
+ | نام لوط علیه السلام در [[قرآن]]، ۲۷ بار آمده است. خداى تعالى حضرت لوط علیه السلام را در همه مدائح و اوصافى که انبیاى گرامی خود را به وسیله آنها توصیف کرده شرکت داده است. و از جمله توصیف ها که براى خصوص آن جناب ذکر کرده این است که فرموده: {{متن قرآن|«وَ لُوطاً آتَیناهُ حُکماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْقَرْیةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِینَ وَأَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ»}} و به یاد آر لوط را که ما به او حکم و علم داده و از قریه اى که اعمال خبیث و زشت عادتشان شده بود، نجات دادیم چون آنها مردم بد و فاسق بودند و ما لوط را داخل در رحمت خود نمودیم چون از صالحان بود. ([[سوره انبیاء]]، آیه ۷۴ و ۷۵)<ref>ترجمه المیزان، (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج۱۰، ص۵۳۱.</ref> | ||
− | + | لوط علیه السلام از اولین کسانى بود که در [[ایمان]] آوردن به [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم]] علیه السلام سبقت گرفت، او به ابراهیم ایمان آورد و گفت: {{متن قرآن|«إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى رَبِّی»}} ([[سوره عنکبوت|سوره عنکبوت]]، آیه ۲۶). در نتیجه خداى تعالى او را با ابراهیم نجات داده به سرزمین [[فلسطین]]، "ارض مقدس" روانه کرد: {{متن قرآن|«وَ نَجَّیناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بارَکنا فِیها لِلْعالَمِینَ»}} (سوره انبیاء، آیه ۷۱) پس لوط در بعضى از بلاد آن سرزمین منزل کرد، که بنا به بعضى از روایات و بنا به گفته تاریخ و [[تورات]] آن شهر "سدوم" بوده است. سدوم یکی از شهرها و آبادی های قوم لوط است که در شامات (در کشور [[اردن]]) واقع شده و سرزمین آباد و پر درخت و گیاهی بود. | |
− | + | مردم این شهر و آبادی ها و شهرهاى اطراف آن که خداى تعالى آنها را در [[سوره توبه]] آیه ۷۰ "مؤتفکات" (شهرهای زیر و رو شده) خوانده، [[بت پرستی|بت پرست]] بودند و عمل فاحشه لواط را مرتکب مى شدند و این قوم اولین قوم از اقوام و نژادهاى بشر بودند که این عمل در بینشان شایع گشت، ([[سوره اعراف]]، آیه ۸۰) و شیوع آن به حدى رسیده بود که در مجالس عمومى شان آن را مرتکب مى شدند (سوره عنکبوت، آیه ۲۹) تا آن که رفته رفته عمل فاحشه سنت قومى آنان شد و عام البلوى گردید و همه بدان مبتلا گشته، زنان به کلى متروک شدند و راه تناسل را بستند. (سوره عنکبوت، آیه ۲۹) | |
− | |||
− | لوط | + | لذا خداى تعالى لوط را به سوى ایشان گسیل داشت ([[سوره شعراء]]، آیه ۱۶۲) و آن جناب ایشان را به ترس از خدا و ترک فحشاء و برگشتن به طریق [[فطرت]] دعوت کرد و [[انذار]] و تهدیدشان نمود، ولى جز بیشتر شدن سرکشى و طغیان آنان ثمره اى حاصل نگشت و جز این پاسخش ندادند که این قدر ما را تهدید مکن اگر راست مى گویى عذاب خدا را بیاور، و به این هم اکتفاء ننموده تهدیدش کردند که: {{متن قرآن|«لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ»}} (سوره شعراء، آیه ۱۶۷): "اگر اى لوط دست از دعوتت برندارى تو را از شهرمان خارج خواهیم کرد." و کار را از صرف تهدید گذرانده، به یکدیگر گفتند: خاندان لوط را از قریه خود خارج کنید که آنها مردمى هستند که مىخواهند از عمل لواط پاک باشند. ([[سوره نمل]]، آیه ۵۶) |
− | + | جریان به همین منوال ادامه یافت، یعنى از جناب لوط علیه السلام اصرار در دعوت به راه خدا و التزام به سنت فطرت و ترک فحشا، و از آنها اصرار بر انجام خبائث تا جایى که طغیانگرى ملکه آنان شد و کلمه [[عذاب الهى]] در حقشان ثابت و محقق گردید، پس خداى عزوجل رسولانى از فرشتگانى بزرگ و محترم براى هلاک کردن آنان مامور کرد، [[فرشتگان]] اول بر [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام وارد شدند و آن جناب را از ماموریتى که داشتند (یعنى هلاک کردن [[قوم لوط]]) خبر دادند، جناب ابراهیم علیه السلام با فرستادگان الهى مباحثهای کرد تا شاید بتواند عذاب را از آن قوم بردارد، و ملائکه را متذکر کرد که لوط در میان آن قوم است، فرشتگان جواب دادند: که ما بهتر مى دانیم در آنجا چه کسى هست و به موقعیت لوط و اهلش از هر کس دیگر مطلع تریم و اضافه کردند که مسأله عذاب قوم لوط حتمى شده و به هیچ وجه برگشتنى نیست. (سوره عنکبوت، آیه ۳۲، [[سوره هود]]، آیه ۷۶) | |
− | + | فرشتگان از نزد ابراهیم به سوى حضرت لوط روانه شدند و به صورت پسرانى امرد مجسم شده، به عنوان میهمان بر او وارد شدند، لوط از ورود آنان سخت به فکر فرورفت چون قوم خود را مىشناخت و مىدانست که بزودى متعرض آنان مىشوند و به هیچ وجه دست از آنان برنمى دارند، چیزى نگذشت که مردم خبردار شدند، به شتاب رو به خانه لوط نهاده و به یکدیگر مژده مىدادند، لوط از خانه بیرون آمد و در موعظه و تحریک فتوت و رشد آنان سعى بلیغ نمود تا به جایى که دختران خود را بر آنان عرضه کرد و گفت: اى مردم! این دختران من در اختیار شمایند [با آنها ازدواج کنید] و این ها براى شما پاکیزه ترند، پس از خدا بترسید و مرا نزد میهمانانم رسوا مسازید، آن گاه از در استغاثه و التماس در آمد و گفت: آیا در میان شما یک نفر مرد رشید نیست؟ مردم درخواست او را رد کرده و گفتند: ما هیچ علاقه اى به دختران تو نداریم و به هیچ وجه از میهمانان تو دست بردار نیستیم. لوط علیه السلام مایوس شد و گفت: اى کاش نیرویى در رفع شما مىداشتم و یا رکنى شدید مىبود و به آنجا پناه مىبردم. (سوره هود، آیه ۸۰) | |
− | + | در این هنگام [[ملائکه]] گفتند: اى لوط ما فرستادگان پروردگار توایم، آرام باش که این قوم به تو نخواهند رسید، آن گاه همه آن مردم را کور کردند و مردم افتان و خیزان متفرق شدند. ([[سوره قمر]]، آیه ۳۷) | |
− | + | [[فرشتگان]] سپس به لوط علیه السلام دستور دادند که شبانه اهل خود را برداشته و در همان شب پشت به مردم نموده، از قریه بیرون روند و احدى از آنان به پشت سر خود نگاه نکند ولى همسر خود را بیرون نبرد که به او آن خواهد رسید که به مردم شهر مى رسد، و نیز به وى خبر دادند که بزودى مردم شهر در صبح همین شب هلاک مىشوند. (سوره هود، آیه ۸۱؛ [[سوره حجر]]، آیه ۶۶) | |
− | + | صبح، هنگام طلوع فجر، صیحه آن قوم را فراگرفت و خداى عزوجل سنگى از گل نشاندار که نزد پروردگارت براى اسرافگران در [[گناه]] آماده شده بر آنان ببارید و شهرهایشان را زیر و رو کرد و هر کس از مؤمنین را که در آن شهرها بود بیرون نمود، البته غیر از یک خانواده، هیچ مؤمنى در آن شهرها یافت نشد و آن خانواده لوط بود و آن شهرها را آیت و مایه [[عبرت]] نسلهاى آینده کرد تا کسانى که از عذاب الیم الهى بیم دارند با دیدن آثار و خرابه هاى آن شهرها عبرت بگیرند.<ref> ترجمه المیزان (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج۱۰، ص۵۲۸.</ref> | |
− | در | + | لوط علیه السلام در هیچ حالى از پروردگارش غافل نبود و این معنا را از نظر دور نمى داشت که هر چه نصرت هست از ناحیه خداست و او را فراموش نکرده بود تا ناصرى غیر او آرزو کند.<ref> ترجمه المیزان (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج۱۰، ص۵۲۷.</ref> |
− | + | ==حضرت لوط در روایات== | |
− | + | الف. در روایتی که [[شیخ صدوق]] به [[سند حدیث|سند]] خود از [[ابو بصیر]] و غیر او از [[امام باقر]] یا [[امام صادق]] علیهما السّلام نقل کرده آمده است: | |
− | + | هنگامى که فرشتگان براى هلاک [[قوم لوط]] نزد [[حضرت ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم]] آمدند گفتند: ما اهل این قریه را هلاک خواهیم نمود. [[ساره]] گفت: من از کمى آنها و زیادى اهل قریه به شگفت آمدم، لذا گفت: چه کسى طاقت قوم لوط را دارد! فرشتگان او را به [[اسحاق]] و بعد از اسحاق به [[حضرت یعقوب|یعقوب]] بشارت دادند. ساره خندید و گفت: من پیر زن و فرتوتى عقیم هستم (او در آن روز زنى نود ساله بود). | |
− | + | بارى ابراهیم با فرشتگان [[عذاب]] به مجادله پرداخت و فرمود: چگونه این قوم را هلاک مىکنید و حال آنکه در میان ایشان لوط مىباشد؟! [[جبرئیل|جبرئیل]] گفت: ما از کسى که در بین این قوم هست کاملا مطّلع هستیم. ابراهیم اصرار و ابرام نمود در برداشته شدن عذاب از قوم لوط. جبرئیل گفت: اى ابراهیم از این خواسته درگذر امر پروردگارت مبنى بر عذاب ایشان صادر شده و قطعا عذابى که تخلفى در آن نیست بر ایشان نازل خواهد شد. | |
− | + | سپس امام علیه السّلام فرمودند: هنگامى که جبرئیل و فرشتگان دیگر براى هلاکت قوم لوط نزد آن جناب آمدند، قوم آن حضرت آگاه شده و به قصد عمل زشتى که در آن سابقه داشتند به سرعت به درگاه او وارد شدند، لوط ایستاد و دست بر درب منزل نهاد و آنها را سوگند داد و گفت: از خدا بترسید و مرا در میان میهمانانم سر افکنده نکنید. | |
− | + | آنها گفتند: مگر ما تو را نهى نکرده و از پذیرفتن میهمان بازنداشتیم. لوط دختران خود را بر ایشان عرضه کرد و پیشنهاد نمود که به جاى آن عمل ناروا با ایشان ازدواج کنید. آنها گفتند: ما را رغبت و میلى به آنها دختران نیست و تو به خوبى مىدانى که مقصود ما چیست. حضرت لوط علیه السّلام فرمود: آیا در میان شما یک مرد خیر خواه رشید خداپرست نمىباشد؟ | |
− | لوط از | + | امام علیه السّلام فرمود: آنها ابا و امتناع نمودند. لوط علیه السّلام فرمود: اى کاش مرا بر منع شما اقتدارى بود یا آنکه چون قدرت ندارم از شرّ شما به رکن محکمى پناه خواهم برد. حضرت فرمود: جبرئیل به ایشان مىنگریست و پس از کلام لوط گفت: کاش مىدانست چه اقتدار و نیرویى دارد، سپس جبرئیل لوط را خواند و آن حضرت نزد وى رفت، در همین هنگام آن قوم درب را گشوده و داخل خانه شدند، جبرئیل با دست به ایشان اشاره کرد در جا نابینا شدند، پس وقتى خواستند از منزل برگردند چون درب منزل را نمىدیدند با دست دیوار را مسّ مىکردند تا درب را پیدا کرده و از آن خارج شوند، و فرشتگان به خدا سوگند مىخوردند که اگر صبح بدمد یک نفر از قوم لوط را باقى نمىگذاریم. |
− | + | امام علیه السّلام فرمودند: وقتى جبرئیل به لوط گفت ما فرستادگان پروردگارت هستیم. لوط به جبرئیل فرمود: اى جبرئیل در عذاب این قوم شتاب کن. جبرئیل گفت: آرى. لوط علیه السّلام فرمود: اى جبرئیل در عذاب ایشان تعجیل کن. جبرئیل گفت: وعده ایشان طلوع صبح است، آیا صبح نزدیک نیست؟! | |
− | + | سپس جبرئیل گفت: اى لوط خود و فرزندانت از این قریه بیرون روید تا به فلان مکان برسید. لوط فرمود: اى جبرئیل الاغهاى سوارى من نحیف و ناتوان هستند و نمى توانند ما را به سرعت از این قریه به فلان موضع ببرند. جبرئیل گفت: وقت را مغتنم شمرده و زود از اینجا بیرون روید. | |
− | + | لوط با همراهانش از قریه بیرون رفتند، زمان مىگذشت تا سحر فرا رسید، جبرئیل در این هنگام به قریه ستمگران فرود آمد و بالش را زیر قریه برد تا آن را از بیخ کند و بلند نمود و سپس شهر را بر اهلش واژگون ساخت و دیوارهاى شهر را با سنگهایى از گل سخت شده هدف اصابت قرار داد، همسر لوط صداى مهیب و هولناکى شنیده و به واسطه آن هلاک شد.<ref>علل الشرائع، ترجمه ذهنى تهرانى، ج۲، ص۷۵۷ تا ۷۵۹</ref> | |
− | + | ب. در روایت دیگری از [[امام صادق]] علیه السلام آمده است که آن حضرت فرمود: خداوند متعال براى نابود کردن [[قوم لوط]] چهار فرشته با نام هاى [[جبرئیل]]، [[میکائیل]]، [[اسرافیل]] و کروبیل برانگیخت. آنها در حالى که عمامه بر سر داشتند بر [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم]] گذر کردند و بر او درود فرستادند. | |
− | + | ابراهیم آنها را نشناخت ولى نمود نیکویى در ایشان یافت، لذا پیش خود چنین گفت: خدمت به ایشان را جز من شایسته نیست. حضرت ابراهیم میهمان دوست بود، پس گوساله فربهى براى آنها بریان کرد تا بپخت و آن را پیش روى ایشان نهاد. پس چون گوساله را در برابر آنها گذاشت دید که دست آنها به گوساله نمى رسد. پس آنها را ناشناس تشخیص داد و از آنها هراسى در دلش افتاد. جبرئیل که چنین دید عمامه از چهره برگرفت و ابراهیم او را به جاى آورد و گفت: تو همویى؟ جبرئیل گفت: آرى. | |
− | + | در این وقت [[ساره]] همسر ابراهیم از پیش آنها گذشت و جبرئیل او را به آمدن اسحاق بشارت داد و از پى اسحاق هم به یعقوب نویدش داد. در این هنگام ساره همان سخنى را که خداوند عزوجل از او نقل کرده گفت ([[سوره هود]]، آیه ۷۲)، و آنها هم همان پاسخى را بدو دادند که در [[قرآن]] آمده (سوره هود، آیه ۷۳). | |
− | + | ابراهیم به آنها گفت: براى چه آمده اید؟ [[فرشتگان]] گفتند: براى نابود کردن قوم لوط آمده ایم. ابراهیم گفت: اگر در میان آنها صد مؤمن یافت شود باز هم آنها را نابود خواهید کرد؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر پنجاه نفر باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر سى تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر بیست تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر ده تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر، ابراهیم گفت: اگر پنج تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر یک تن باشد چه؟ جبرئیل گفت: خیر. | |
− | در | + | در این هنگام ابراهیم گفت: لوط که در میان آنهاست؟ فرشتگان در پاسخ گفتند: ما بدان کس که در میان آنهاست داناتریم. ما او و خاندانش را رهایى بخشیم مگر زنش را که از ماندگان است. آنها سپس رفتند.<ref> بهشت کافى/ترجمه روضه کافى (حمیدرضا آژیر)، ص۳۷۵.</ref> |
− | + | ==پانویس== | |
+ | <references /> | ||
− | + | ==منابع== | |
− | + | *ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، سید غلامرضا خسروى حسینى؛ تهران: مرتضوى، دوم، ۱۳۷۵ ش. | |
+ | *تفسیر اثنا عشری، حسینى شاه عبدالعظیمى حسین بن احمد؛ تهران: انتشارات میقات، اول، ۱۳۶۳ ش. | ||
+ | *ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش. | ||
+ | *ترجمه مجمع البیان، مترجمان، تهران: فراهانى، اول، ۱۳۶۰ ش. | ||
+ | *قصص الأنبیاء؛ فاطمه مشایخ، تهران: انتشارات فرحان، اول، ۱۳۸۱ ش. | ||
+ | *ترجمه و تفسیر رهنما؛ زین العابدین رهنما، تهران: انتشارات کیهان، ۱۳۴۶ ش. | ||
+ | *بهشت کافى ترجمه روضه کافى؛ حمیدرضا آژیر، قم: انتشارات سرور، اول، ۱۳۸۱ ش. | ||
− | + | == مطالب مرتبط == | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | == | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
+ | * [[قوم لوط]] | ||
+ | {{پیامبران}} | ||
{{قرآن}} | {{قرآن}} | ||
[[رده:قصههای قرآنی]] | [[رده:قصههای قرآنی]] | ||
[[رده:پیامبران]] | [[رده:پیامبران]] |
نسخهٔ کنونی تا ۷ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۴۰
حضرت لوط علیه السلام از اولین کسانى بود که به حضرت ابراهیم علیه السلام ایمان آورد و خود یکی از پیامبران الهی شد. او مامور گشت تا قوم سرکش و شهوت پرستی را که به عمل لواط دست می زدند به آیین ابراهیم علیه السلام فراخواند، ولی آنها از اطاعت او سرپیچی کردند، تا جایى که طغیانگرى آنان موجب نزول عذاب بر آنان گردید.
نام و نسب
کلمه «لوط» اشتقاقش از - لاط الشىء بقلبى یلوط لوطا ولیطا - است یعنى وابستگى به دل و جان.[۱] گفته شده حضرت لوط به جهت آن که مجذوب و محبوب قلب حضرت ابراهیم علیه السلام و لاصق به او بود، در اتباع سیره ابراهیم علیه السلام محبت شدیدى به او داشت، لوط نامیده شد.[۲]
لوط علیه السلام از کلدانیان بود که در سرزمین بابل زندگى مىکردند. برخی او را برادرزاده ابراهیم خلیل علیه السلام یعنی فرزند هاران بن تارخ می دانند[۳] و بعضی دیگر گفته اند که لوط پسرخاله ابراهیم و برادر مادری ساره، همسر آن حضرت بوده است و برخی هم او را خواهرزاده ابراهیم دانسته اند و می گویند ابراهیم دایی لوط بوده است.[۴]
حضرت لوط دارای دو دختر بود و گفته شده یکی از این دختران، مادر حضرت ایوب است.[۵] حضرت شُعَیب نیز داماد لوط معرفی شده است.[۶]
حضرت لوط در قرآن
نام لوط علیه السلام در قرآن، ۲۷ بار آمده است. خداى تعالى حضرت لوط علیه السلام را در همه مدائح و اوصافى که انبیاى گرامی خود را به وسیله آنها توصیف کرده شرکت داده است. و از جمله توصیف ها که براى خصوص آن جناب ذکر کرده این است که فرموده: «وَ لُوطاً آتَیناهُ حُکماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْقَرْیةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِینَ وَأَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» و به یاد آر لوط را که ما به او حکم و علم داده و از قریه اى که اعمال خبیث و زشت عادتشان شده بود، نجات دادیم چون آنها مردم بد و فاسق بودند و ما لوط را داخل در رحمت خود نمودیم چون از صالحان بود. (سوره انبیاء، آیه ۷۴ و ۷۵)[۷]
لوط علیه السلام از اولین کسانى بود که در ایمان آوردن به ابراهیم علیه السلام سبقت گرفت، او به ابراهیم ایمان آورد و گفت: «إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى رَبِّی» (سوره عنکبوت، آیه ۲۶). در نتیجه خداى تعالى او را با ابراهیم نجات داده به سرزمین فلسطین، "ارض مقدس" روانه کرد: «وَ نَجَّیناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بارَکنا فِیها لِلْعالَمِینَ» (سوره انبیاء، آیه ۷۱) پس لوط در بعضى از بلاد آن سرزمین منزل کرد، که بنا به بعضى از روایات و بنا به گفته تاریخ و تورات آن شهر "سدوم" بوده است. سدوم یکی از شهرها و آبادی های قوم لوط است که در شامات (در کشور اردن) واقع شده و سرزمین آباد و پر درخت و گیاهی بود.
مردم این شهر و آبادی ها و شهرهاى اطراف آن که خداى تعالى آنها را در سوره توبه آیه ۷۰ "مؤتفکات" (شهرهای زیر و رو شده) خوانده، بت پرست بودند و عمل فاحشه لواط را مرتکب مى شدند و این قوم اولین قوم از اقوام و نژادهاى بشر بودند که این عمل در بینشان شایع گشت، (سوره اعراف، آیه ۸۰) و شیوع آن به حدى رسیده بود که در مجالس عمومى شان آن را مرتکب مى شدند (سوره عنکبوت، آیه ۲۹) تا آن که رفته رفته عمل فاحشه سنت قومى آنان شد و عام البلوى گردید و همه بدان مبتلا گشته، زنان به کلى متروک شدند و راه تناسل را بستند. (سوره عنکبوت، آیه ۲۹)
لذا خداى تعالى لوط را به سوى ایشان گسیل داشت (سوره شعراء، آیه ۱۶۲) و آن جناب ایشان را به ترس از خدا و ترک فحشاء و برگشتن به طریق فطرت دعوت کرد و انذار و تهدیدشان نمود، ولى جز بیشتر شدن سرکشى و طغیان آنان ثمره اى حاصل نگشت و جز این پاسخش ندادند که این قدر ما را تهدید مکن اگر راست مى گویى عذاب خدا را بیاور، و به این هم اکتفاء ننموده تهدیدش کردند که: «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ» (سوره شعراء، آیه ۱۶۷): "اگر اى لوط دست از دعوتت برندارى تو را از شهرمان خارج خواهیم کرد." و کار را از صرف تهدید گذرانده، به یکدیگر گفتند: خاندان لوط را از قریه خود خارج کنید که آنها مردمى هستند که مىخواهند از عمل لواط پاک باشند. (سوره نمل، آیه ۵۶)
جریان به همین منوال ادامه یافت، یعنى از جناب لوط علیه السلام اصرار در دعوت به راه خدا و التزام به سنت فطرت و ترک فحشا، و از آنها اصرار بر انجام خبائث تا جایى که طغیانگرى ملکه آنان شد و کلمه عذاب الهى در حقشان ثابت و محقق گردید، پس خداى عزوجل رسولانى از فرشتگانى بزرگ و محترم براى هلاک کردن آنان مامور کرد، فرشتگان اول بر حضرت ابراهیم علیه السلام وارد شدند و آن جناب را از ماموریتى که داشتند (یعنى هلاک کردن قوم لوط) خبر دادند، جناب ابراهیم علیه السلام با فرستادگان الهى مباحثهای کرد تا شاید بتواند عذاب را از آن قوم بردارد، و ملائکه را متذکر کرد که لوط در میان آن قوم است، فرشتگان جواب دادند: که ما بهتر مى دانیم در آنجا چه کسى هست و به موقعیت لوط و اهلش از هر کس دیگر مطلع تریم و اضافه کردند که مسأله عذاب قوم لوط حتمى شده و به هیچ وجه برگشتنى نیست. (سوره عنکبوت، آیه ۳۲، سوره هود، آیه ۷۶)
فرشتگان از نزد ابراهیم به سوى حضرت لوط روانه شدند و به صورت پسرانى امرد مجسم شده، به عنوان میهمان بر او وارد شدند، لوط از ورود آنان سخت به فکر فرورفت چون قوم خود را مىشناخت و مىدانست که بزودى متعرض آنان مىشوند و به هیچ وجه دست از آنان برنمى دارند، چیزى نگذشت که مردم خبردار شدند، به شتاب رو به خانه لوط نهاده و به یکدیگر مژده مىدادند، لوط از خانه بیرون آمد و در موعظه و تحریک فتوت و رشد آنان سعى بلیغ نمود تا به جایى که دختران خود را بر آنان عرضه کرد و گفت: اى مردم! این دختران من در اختیار شمایند [با آنها ازدواج کنید] و این ها براى شما پاکیزه ترند، پس از خدا بترسید و مرا نزد میهمانانم رسوا مسازید، آن گاه از در استغاثه و التماس در آمد و گفت: آیا در میان شما یک نفر مرد رشید نیست؟ مردم درخواست او را رد کرده و گفتند: ما هیچ علاقه اى به دختران تو نداریم و به هیچ وجه از میهمانان تو دست بردار نیستیم. لوط علیه السلام مایوس شد و گفت: اى کاش نیرویى در رفع شما مىداشتم و یا رکنى شدید مىبود و به آنجا پناه مىبردم. (سوره هود، آیه ۸۰)
در این هنگام ملائکه گفتند: اى لوط ما فرستادگان پروردگار توایم، آرام باش که این قوم به تو نخواهند رسید، آن گاه همه آن مردم را کور کردند و مردم افتان و خیزان متفرق شدند. (سوره قمر، آیه ۳۷)
فرشتگان سپس به لوط علیه السلام دستور دادند که شبانه اهل خود را برداشته و در همان شب پشت به مردم نموده، از قریه بیرون روند و احدى از آنان به پشت سر خود نگاه نکند ولى همسر خود را بیرون نبرد که به او آن خواهد رسید که به مردم شهر مى رسد، و نیز به وى خبر دادند که بزودى مردم شهر در صبح همین شب هلاک مىشوند. (سوره هود، آیه ۸۱؛ سوره حجر، آیه ۶۶)
صبح، هنگام طلوع فجر، صیحه آن قوم را فراگرفت و خداى عزوجل سنگى از گل نشاندار که نزد پروردگارت براى اسرافگران در گناه آماده شده بر آنان ببارید و شهرهایشان را زیر و رو کرد و هر کس از مؤمنین را که در آن شهرها بود بیرون نمود، البته غیر از یک خانواده، هیچ مؤمنى در آن شهرها یافت نشد و آن خانواده لوط بود و آن شهرها را آیت و مایه عبرت نسلهاى آینده کرد تا کسانى که از عذاب الیم الهى بیم دارند با دیدن آثار و خرابه هاى آن شهرها عبرت بگیرند.[۸]
لوط علیه السلام در هیچ حالى از پروردگارش غافل نبود و این معنا را از نظر دور نمى داشت که هر چه نصرت هست از ناحیه خداست و او را فراموش نکرده بود تا ناصرى غیر او آرزو کند.[۹]
حضرت لوط در روایات
الف. در روایتی که شیخ صدوق به سند خود از ابو بصیر و غیر او از امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام نقل کرده آمده است:
هنگامى که فرشتگان براى هلاک قوم لوط نزد حضرت ابراهیم آمدند گفتند: ما اهل این قریه را هلاک خواهیم نمود. ساره گفت: من از کمى آنها و زیادى اهل قریه به شگفت آمدم، لذا گفت: چه کسى طاقت قوم لوط را دارد! فرشتگان او را به اسحاق و بعد از اسحاق به یعقوب بشارت دادند. ساره خندید و گفت: من پیر زن و فرتوتى عقیم هستم (او در آن روز زنى نود ساله بود).
بارى ابراهیم با فرشتگان عذاب به مجادله پرداخت و فرمود: چگونه این قوم را هلاک مىکنید و حال آنکه در میان ایشان لوط مىباشد؟! جبرئیل گفت: ما از کسى که در بین این قوم هست کاملا مطّلع هستیم. ابراهیم اصرار و ابرام نمود در برداشته شدن عذاب از قوم لوط. جبرئیل گفت: اى ابراهیم از این خواسته درگذر امر پروردگارت مبنى بر عذاب ایشان صادر شده و قطعا عذابى که تخلفى در آن نیست بر ایشان نازل خواهد شد.
سپس امام علیه السّلام فرمودند: هنگامى که جبرئیل و فرشتگان دیگر براى هلاکت قوم لوط نزد آن جناب آمدند، قوم آن حضرت آگاه شده و به قصد عمل زشتى که در آن سابقه داشتند به سرعت به درگاه او وارد شدند، لوط ایستاد و دست بر درب منزل نهاد و آنها را سوگند داد و گفت: از خدا بترسید و مرا در میان میهمانانم سر افکنده نکنید.
آنها گفتند: مگر ما تو را نهى نکرده و از پذیرفتن میهمان بازنداشتیم. لوط دختران خود را بر ایشان عرضه کرد و پیشنهاد نمود که به جاى آن عمل ناروا با ایشان ازدواج کنید. آنها گفتند: ما را رغبت و میلى به آنها دختران نیست و تو به خوبى مىدانى که مقصود ما چیست. حضرت لوط علیه السّلام فرمود: آیا در میان شما یک مرد خیر خواه رشید خداپرست نمىباشد؟
امام علیه السّلام فرمود: آنها ابا و امتناع نمودند. لوط علیه السّلام فرمود: اى کاش مرا بر منع شما اقتدارى بود یا آنکه چون قدرت ندارم از شرّ شما به رکن محکمى پناه خواهم برد. حضرت فرمود: جبرئیل به ایشان مىنگریست و پس از کلام لوط گفت: کاش مىدانست چه اقتدار و نیرویى دارد، سپس جبرئیل لوط را خواند و آن حضرت نزد وى رفت، در همین هنگام آن قوم درب را گشوده و داخل خانه شدند، جبرئیل با دست به ایشان اشاره کرد در جا نابینا شدند، پس وقتى خواستند از منزل برگردند چون درب منزل را نمىدیدند با دست دیوار را مسّ مىکردند تا درب را پیدا کرده و از آن خارج شوند، و فرشتگان به خدا سوگند مىخوردند که اگر صبح بدمد یک نفر از قوم لوط را باقى نمىگذاریم.
امام علیه السّلام فرمودند: وقتى جبرئیل به لوط گفت ما فرستادگان پروردگارت هستیم. لوط به جبرئیل فرمود: اى جبرئیل در عذاب این قوم شتاب کن. جبرئیل گفت: آرى. لوط علیه السّلام فرمود: اى جبرئیل در عذاب ایشان تعجیل کن. جبرئیل گفت: وعده ایشان طلوع صبح است، آیا صبح نزدیک نیست؟!
سپس جبرئیل گفت: اى لوط خود و فرزندانت از این قریه بیرون روید تا به فلان مکان برسید. لوط فرمود: اى جبرئیل الاغهاى سوارى من نحیف و ناتوان هستند و نمى توانند ما را به سرعت از این قریه به فلان موضع ببرند. جبرئیل گفت: وقت را مغتنم شمرده و زود از اینجا بیرون روید.
لوط با همراهانش از قریه بیرون رفتند، زمان مىگذشت تا سحر فرا رسید، جبرئیل در این هنگام به قریه ستمگران فرود آمد و بالش را زیر قریه برد تا آن را از بیخ کند و بلند نمود و سپس شهر را بر اهلش واژگون ساخت و دیوارهاى شهر را با سنگهایى از گل سخت شده هدف اصابت قرار داد، همسر لوط صداى مهیب و هولناکى شنیده و به واسطه آن هلاک شد.[۱۰]
ب. در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است که آن حضرت فرمود: خداوند متعال براى نابود کردن قوم لوط چهار فرشته با نام هاى جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و کروبیل برانگیخت. آنها در حالى که عمامه بر سر داشتند بر ابراهیم گذر کردند و بر او درود فرستادند.
ابراهیم آنها را نشناخت ولى نمود نیکویى در ایشان یافت، لذا پیش خود چنین گفت: خدمت به ایشان را جز من شایسته نیست. حضرت ابراهیم میهمان دوست بود، پس گوساله فربهى براى آنها بریان کرد تا بپخت و آن را پیش روى ایشان نهاد. پس چون گوساله را در برابر آنها گذاشت دید که دست آنها به گوساله نمى رسد. پس آنها را ناشناس تشخیص داد و از آنها هراسى در دلش افتاد. جبرئیل که چنین دید عمامه از چهره برگرفت و ابراهیم او را به جاى آورد و گفت: تو همویى؟ جبرئیل گفت: آرى.
در این وقت ساره همسر ابراهیم از پیش آنها گذشت و جبرئیل او را به آمدن اسحاق بشارت داد و از پى اسحاق هم به یعقوب نویدش داد. در این هنگام ساره همان سخنى را که خداوند عزوجل از او نقل کرده گفت (سوره هود، آیه ۷۲)، و آنها هم همان پاسخى را بدو دادند که در قرآن آمده (سوره هود، آیه ۷۳).
ابراهیم به آنها گفت: براى چه آمده اید؟ فرشتگان گفتند: براى نابود کردن قوم لوط آمده ایم. ابراهیم گفت: اگر در میان آنها صد مؤمن یافت شود باز هم آنها را نابود خواهید کرد؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر پنجاه نفر باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر سى تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر بیست تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر ده تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر، ابراهیم گفت: اگر پنج تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر یک تن باشد چه؟ جبرئیل گفت: خیر.
در این هنگام ابراهیم گفت: لوط که در میان آنهاست؟ فرشتگان در پاسخ گفتند: ما بدان کس که در میان آنهاست داناتریم. ما او و خاندانش را رهایى بخشیم مگر زنش را که از ماندگان است. آنها سپس رفتند.[۱۱]
پانویس
- ↑ ترجمه مفردات (خسروى حسینى سید غلامرضا)، ج۴، ص۱۷۱.
- ↑ تفسیر اثنا عشری (حسینى شاه عبدالعظیمى حسین بن احمد)، ج۴، ص۱۲۷.
- ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۱۷۶.
- ↑ قصص الأنبیاء (قصص قرآن) (فاطمه مشایخ)، ص۲۱۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱، ص۲۴۲.
- ↑ مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۱، ص۴۵۵.
- ↑ ترجمه المیزان، (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج۱۰، ص۵۳۱.
- ↑ ترجمه المیزان (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج۱۰، ص۵۲۸.
- ↑ ترجمه المیزان (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج۱۰، ص۵۲۷.
- ↑ علل الشرائع، ترجمه ذهنى تهرانى، ج۲، ص۷۵۷ تا ۷۵۹
- ↑ بهشت کافى/ترجمه روضه کافى (حمیدرضا آژیر)، ص۳۷۵.
منابع
- ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، سید غلامرضا خسروى حسینى؛ تهران: مرتضوى، دوم، ۱۳۷۵ ش.
- تفسیر اثنا عشری، حسینى شاه عبدالعظیمى حسین بن احمد؛ تهران: انتشارات میقات، اول، ۱۳۶۳ ش.
- ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش.
- ترجمه مجمع البیان، مترجمان، تهران: فراهانى، اول، ۱۳۶۰ ش.
- قصص الأنبیاء؛ فاطمه مشایخ، تهران: انتشارات فرحان، اول، ۱۳۸۱ ش.
- ترجمه و تفسیر رهنما؛ زین العابدین رهنما، تهران: انتشارات کیهان، ۱۳۴۶ ش.
- بهشت کافى ترجمه روضه کافى؛ حمیدرضا آژیر، قم: انتشارات سرور، اول، ۱۳۸۱ ش.
مطالب مرتبط
پیامبران |
پیامبران اولوالعزم |
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم |
سایر پیامبران |
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون |