منابع و پی نوشتهای متوسط
مختصر نویسی متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اصحاب مدین: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'كافران قوم حضرت شعيب علیه‌السلام كه در پى تكذيب وى با عذاب فراگير نابود شدند....' ایجاد کرد)
 
 
(۱۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
كافران قوم [[حضرت شعيب]] علیه‌السلام كه در پى تكذيب وى با عذاب فراگير نابود شدند.
+
{{خوب}}
 +
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 +
'''«اصحاب مَدیَن»'''، تعبیری [[قرآن|قرآنی]]، ناظر به قوم [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام است که در منطقه [[شام]] سکونت داشتند، و به سبب تکذیب پیامبرشان و سایر انحرافات اجتماعی مانند فساد و کم‌فروشى، گرفتار [[عذاب]] الهی شدند.
  
مشهور فرهنگ نويسان،<ref> الصحاح، ج‌ ص‌ 2201؛ لسان العرب، ج‌ 13، ص‌ 56، «مدين».</ref> جغرافيدانان<ref> معجم البلدان، ج‌ ص‌ 77.</ref> و مفسران<ref> التفسير الكبير، ج‌ 18، ص‌ 40؛ الميزان، ج‌ 10، ص‌ 361.</ref>، مَدْين را نام شهرى مى‌دانند كه حضرت شعيب علیه‌السلام به سوى مردم آن برانگيخته شد. ظاهر كاربرد قرآنى آن، به ويژه تركيب «اصحاب مدين» ([[سوره توبه]]/9،70؛ [[سوره حج]]/22، 44) و «اهل‌ مدين» ([[سوره طه]]/20، 40؛ [[سوره قصص]]/28، 45) نيز اين ديدگاه را تأييد مى‌كند.
+
==موقعیت جغرافیایى مدین==
 +
مشهور فرهنگ نویسان،<ref> الصحاح، ج‌ ۶، ص‌ ۲۲۰۱؛ لسان العرب، ج‌ ۱۳، ص‌ ۵۶، «مدین».</ref> جغرافیدانان<ref> معجم البلدان، ج‌ ۵، ص‌ ۷۷.</ref> و مفسران<ref> التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۸، ص‌ ۴۰؛ المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۶۱.</ref>، مَدْین را نام شهرى مى‌دانند که [[حضرت شعیب علیه السلام|حضرت شعیب]] علیه‌السلام به سوى مردم آن برانگیخته شد. ظاهر کاربرد [[قرآن|قرآنى]] آن، به ویژه ترکیب «اصحاب مدین» ([[سوره توبه]]/۹،۷۰؛ [[سوره حج]]/۲۲، ۴۴) و «اهل‌ مدین» ([[سوره طه]]/۲۰، ۴۰؛ [[سوره قصص]]/۲۸، ۴۵) نیز این دیدگاه را تأیید مى‌کند. در مقابل، برخى آن را افزون بر شهر، نام قبیله وى نیز دانسته‌اند.<ref> مجمع‌البیان، ج ‌۵، ص‌ ۲۸۵؛ فرهنگ لغات قرآن، ص‌ ۳۹۷؛ اعلام قرآن، ص‌ ۵۷۳.</ref>
  
در مقابل برخى آن را افزون بر شهر، نام قبيله وى نيز دانسته‌اند.<ref> مجمع‌البيان، ج ‌5، ص‌ 285؛ فرهنگ لغات قرآن، ص‌ 397؛ اعلام قرآن، ص‌ 573.</ref> عربى يا دخيل بودن واژه مدين مورد اختلاف است؛ در كنار انگاره‌اى كه با زايد خواندن «ياء» آن را واژه‌اى عربى و برگرفته از «مَدَنَ بالمكان» (‌=‌در جاى معينى ساكن شد) مى‌داند،<ref> معجم‌البلدان، ج‌ ص ‌77؛ لسان العرب، ج‌ 13، ص‌ 402.</ref> اغلب پژوهشگران آن را از واژگان دخيل در [[قرآن]]،<ref> المعرب، ص‌ 154؛ لسان العرب، ج‌ 13، ص‌ 56؛ اعلام قرآن، ص‌ 573.</ref> برگرفته از زبان سريانى و منابع مسيحى و گاه همان «مِدْيان» ياد شده در عهد عتيق دانسته‌اند.<ref> واژه‌هاى دخيل، ص‌ 375.</ref>
+
عربى یا دخیل بودن واژه مدین مورد اختلاف است؛ در کنار انگاره‌اى که با زاید خواندن «یاء» آن را واژه‌اى عربى و برگرفته از «مَدَنَ بالمکان» (‌=‌در جاى معینى ساکن شد) مى‌داند،<ref> معجم‌البلدان، ج‌ ۵، ص ‌۷۷؛ لسان العرب، ج‌ ۱۳، ص‌ ۴۰۲.</ref> اغلب پژوهشگران آن را از واژگان دخیل در [[قرآن]]،<ref> المعرب، ص‌ ۱۵۴؛ لسان العرب، ج‌ ۱۳، ص‌ ۵۶؛ اعلام قرآن، ص‌ ۵۷۳.</ref> برگرفته از زبان [[سریانى]] و منابع [[مسیحیت|مسیحى]] و گاه همان «مِدْیان» یاد شده در عهد عتیق دانسته‌اند.<ref> واژه‌هاى دخیل، ص‌ ۳۷۵.</ref>
  
گروهى از مورخان<ref> تاريخ طبرى، ج‌ ص‌ 217، 219؛ البداية والنهايه، ج‌ ص‌ 213؛ تاريخ ابن ‌خلدون، ج‌ ص‌ 37.</ref> و مفسران<ref> جامع‌البيان، مج‌ ج‌ ص‌ 307؛ غريب القرآن، ص‌ 556؛ زادالمسير، ج‌ ص‌ 155.</ref> مسلمان به پيروى از ابن ‌اسحاق آن را منسوب به مَدْين فرزند ابراهيم خليل و ساكنان آن را از نوادگان و نسل وى و گروهى نيز آنان را از نسل [[حضرت اسماعيل]] علیه‌السلام مى‌دانند.<ref> اعلام قرآن، ص‌ 573؛ قاموس كتاب مقدس، ص‌ 788.</ref>
+
گروهى از مورخان<ref> تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۷، ۲۱۹؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۳؛ تاریخ ابن ‌خلدون، ج‌ ۲، ص‌ ۳۷.</ref> و مفسران مسلمان<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۵، ج‌ ۸، ص‌ ۳۰۷؛ غریب القرآن، ص‌ ۵۵۶؛ زادالمسیر، ج‌ ۳، ص‌ ۱۵۵.</ref> به پیروى از [[ابن اسحاق|ابن ‌اسحاق]] آن را منسوب به مَدْین فرزند [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم خلیل]] علیه‌السلام و ساکنان آن را از نوادگان و نسل وى و گروهى نیز آنان را از نسل [[حضرت اسماعیل]] علیه‌السلام مى‌دانند.<ref> اعلام قرآن، ص‌ ۵۷۳؛ قاموس کتاب مقدس، ص‌ ۷۸۸.</ref>
  
تأثيرپذيرى مورخان مسلمان به ويژه ابن ‌اسحاق از منابع سريانى و يونانى در گزارش‌هاى مربوط به پيش از اسلام از يك سو<ref> بين الحبشة والعرب، ص‌ 50.</ref> و گزارش‌هاى عهد عتيق درباره مِدْيان و اشتراك آن با مواردى از روايت‌هاى قرآن در ارتباط با مَدْين از سوى ديگر،<ref> كتاب مقدس، خروج 2: 15‌ـ‌21.</ref> مى‌تواند مؤيد دخيل بودن واژه ياد شده و انتساب احتمالى آن به مدين‌ بن ‌ابراهيم علیه‌السلام ‌باشد.
+
تأثیرپذیرى مورخان مسلمان به ویژه ابن ‌اسحاق از منابع سریانى و یونانى در گزارش‌هاى مربوط به پیش از اسلام از یک سو<ref> بین الحبشة والعرب، ص‌ ۵۰.</ref> و گزارش‌هاى عهد عتیق درباره مِدْیان و اشتراک آن با مواردى از روایت‌هاى قرآن در ارتباط با مَدْین از سوى دیگر،<ref> کتاب مقدس، خروج ۲: ۱۵‌ـ‌۲۱.</ref> مى‌تواند مؤید دخیل بودن واژه یاد شده و انتساب احتمالى آن به مدین‌ بن ‌ابراهیم علیه‌السلام ‌باشد.
  
در عهد عتيق، مِدْيان نام يكى از فرزندان [[حضرت ابراهيم]] خليل علیه‌السلام از همسرى به نام قِطُوْراه<ref> همان، تكوين 25: 1‌ـ‌2.</ref> و نيز اسم سرزمينى كه نوادگان و نسل وى (مِدْيانيان) در آن ساكن شدند، آمده است چنان كه در دوره‌هاى گوناگون تاريخى از سكونت نوادگان [[حضرت اسماعيل]] علیه‌السلام (اسماعيليان) و [[حضرت موسى]] علیه‌السلام در آنجا و ازدواج وى با دختر كاهن مِدْيان به نام رِعُوْئيل و از نسل ابراهيم و قِطُوْراه، درگيري‌هاى مديانيان با بنى‌اسرائيل و غلبه يوشع بر آنان، سخن گفته شده است.<ref> قاموس كتاب مقدس، ص‌ 788، 944؛ تاريخ يعقوبى، ج‌ ص‌ 34؛ تاريخ ابن ‌خلدون، ج‌ ص‌ 86.</ref>
+
در عهد عتیق، مِدْیان نام یکى از فرزندان [[حضرت ابراهیم]] علیه‌السلام از همسرى به نام قِطُوْراه<ref> همان، تکوین ۲۵: ۱‌ـ‌۲.</ref> و نیز اسم سرزمینى که نوادگان و نسل وى (مِدْیانیان) در آن ساکن شدند، آمده است چنان که در دوره‌هاى گوناگون تاریخى از سکونت نوادگان [[حضرت اسماعیل]] علیه‌السلام (اسماعیلیان) و [[حضرت موسى]] علیه‌السلام در آنجا و [[ازدواج]] وى با دختر کاهن مِدْیان به نام رِعُوْئیل و از نسل ابراهیم و قِطُوْراه، درگیری‌هاى مدیانیان با [[بنی اسرائیل|بنى‌اسرائیل]] و غلبه [[یوشع بن نون|حضرت یوشع]] بر آنان، سخن گفته شده است.<ref> قاموس کتاب مقدس، ص‌ ۷۸۸، ۹۴۴؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ ۱، ص‌ ۳۴؛ تاریخ ابن ‌خلدون، ج‌ ۲، ص‌ ۸۶.</ref>
  
نام كنونى مدين را معان و موقعيت جغرافيايى آن را ميان مدينه و شام، مقابل سرزمين تبوك در ساحل درياى سرخ (قُلْزُم) گفته‌اند. برخى امتداد آن را از شرق خليج عقبه تا جنوب شرقى سينا دانسته‌اند.<ref> قاموس كتاب مقدس، ص‌ 788؛ معجم البلدان، ج‌ ص‌ 77؛ البداية و‌النهايه، ج‌ 1، ص‌ 213؛ تاريخ ابن ‌خلدون، ج‌ ص‌ 43.</ref> بر اساس گفته طبرى، مدين در جنوب سوريه قرار دارد.<ref> باستان‌شناسى و جغرافياى تاريخى قصص قرآن، ص‌ 177.</ref>
+
نام کنونى مدین را معان و موقعیت جغرافیایى آن را میان [[مدینه]] و [[شام]]، مقابل سرزمین [[تبوک]] در ساحل دریاى سرخ (قُلْزُم) گفته‌اند. برخى امتداد آن را از شرق خلیج عقبه تا جنوب شرقى سینا دانسته‌اند.<ref> قاموس کتاب مقدس، ص‌ ۷۸۸؛ معجم البلدان، ج‌ ۵، ص‌ ۷۷؛ تاریخ ابن ‌خلدون، ج‌ ۲، ص‌ ۴۳.</ref> بر اساس گفته [[محمد بن جریر طبری|طبرى]]، مدین در جنوب [[سوریه]] قرار دارد.<ref> باستان‌شناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن، ص‌ ۱۷۷.</ref>
  
واژه مَدْين 10 بار در [[قرآن]] آمده است؛ اما هيچيك از آيات به امورى چون چگونگى پيدايش، موقعيت تاريخى و جغرافيايى و نيز تاريخ و هويت قومى و نژادى ساكنان آن در دوره‌هاى مختلف تاريخى نپرداخته است. گزارش قرآن درباره شهر ياد شده و مردم آن كه گاه در نگاهى سطحى تكرار به نظر مى‌رسد، كاملا گزينشى، فراقومى، غيرتاريخى و بر اساس سبك خاصِ خود قرآن در امتداد اهداف توحيدى است؛ در سه مورد به عنوان شهرى كه [[حضرت شعيب]] علیه‌السلام به سوى مردم آن مبعوث گرديد ياد شده است:
+
==پیشینه تاریخى مدین==
 +
ظاهراً [[قرآن]] درباره مدین و ساکنان آن در دوره‌هاى تاریخى دیگر، گزارشى نداده است. افزون بر پاره‌اى گزارش‌هاى تاریخى،<ref>البدایة والنهایه، ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۳.</ref> تفسیرى<ref>المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۷۳.</ref> و نیز برخى [[احادیث]] اسلامى،<ref>تفسیر عیاشى، ج‌ ۲، ص‌ ۳۴.</ref> بعضى آیات نشان مى‌دهد که قوم [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام در دوره تاریخى پس از [[قوم لوط]] ([[سوره هود]]/۱۱،۸۹) و معاصر [[حضرت موسى]] علیه‌السلام و [[بنی اسرائیل|بنى‌اسرائیل]]، پیش از ترک [[مصر]] مى‌زیسته‌اند. (نک: [[سوره قصص]]/۲۸، ۲۱‌ـ‌۲۳)
  
«واِلى مَديَنَ اَخاهُم شُعَيبـًا» در اين سه مورد و آيات پس از آن ([[سوره اعراف]]/7، 85‌ـ‌93؛ [[سوره هود]]/11، 84‌ـ‌95؛ [[سوره عنكبوت]]/29، 36‌ـ‌37) اصل داستان اصحاب مدين و شعيب به ‌طور مبسوط، روايت و باورها و ارزش‌هاى انحرافى آنان، محورها و شيوه‌هاى تبليغى شعيب علیه‌السلام، چگونگى برخورد مردم با وى و فرجام هر يك از دو گروه مؤمن و كافر گزارش شده و هدف عمده در اين موارد، انذار كافران، تبشير، تذكار و تعليم مؤمنان است.<ref> الميزان، ج‌ ص‌ ج‌ 10، ص‌ 135.</ref>
+
از گزارش‌هاى مربوط به کم‌فروشى و بکارگیرى پیمانه و ترازو ([[سوره اعراف]]/۷،۸۵؛ [[سوره هود]]/۱۱،۸۵)، سیراب کردن گوسفندان ([[سوره قصص]]/۲۸، ۲۳‌ـ‌۲۴) و قرارداد کارى حضرت موسى و حضرت شعیب علیهماالسلام (سوره قصص /۲۸، ۲۷‌ـ‌۲۸) که بنابر ظاهر برخى آیات ([[سوره طه]]/۲۰، ۱۸) و نیز گزارش عهد عتیق<ref>کتاب مقدس، خروج‌ ۲: ۱۶‌ـ‌۲۰.</ref> براى چوپانى گوسفندان شعیب علیه‌السلام بوده است، برمى‌آید که قوم شعیب علیه‌السلام مردمى تجارت پیشه، کشاورز و دامدار بوده‌اند؛ همچنین مى‌توان نتیجه گرفت که آنان داراى منطقه‌اى حاصلخیز، سرسبز و پرآب و علف و برخوردار از فرآورده‌هاى فراوان کشاورزى و نیز تجارت پررونقى بوده‌اند، چنان که برخى آیات از قدرت، ثروت و جمعیت فراوان آنان حکایت مى‌کند. ([[سوره توبه]]/۹، ۶۹-۷۰؛ [[سوره هود]]/۱۱،۸۴) از ظاهر این آیات و مجموع گزارش‌هاى عهد عتیق و<ref>همان، پیدایش ۳۷: ۲۸؛ اعداد ۲۵: ۱۶‌ـ‌۱۸.</ref> برخى منابع تاریخى<ref>تاریخ ابن ‌خلدون، ج‌ ۲، ص‌ ۴۳، ۸۲.</ref> برمى‌آید که قوم مدین یکى از قبایل بزرگ عرب در [[شام]] با پیشینه دیرین تاریخى بوده است.<ref>البدایة والنهایه، ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۳.</ref>
  
در [[سوره توبه]] و [[سوره حج]] نيز با تركيب «اصحاب مدين» از كافران آن شهر و نابودى آنان با عذاب الهى در پى تكذيب [[حضرت شعيب]] علیه‌السلام ياد شده است. البته هدف از ياد كردن آنان در هر يك از دو آيه، متفاوت از ديگرى است؛ در سوره توبه با هدف انذار و بازدارندگى منافقان از مخالفت و آزار و اذيت [[پيامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله، ياد شده‌اند؛ قومى كه به رغم برترى آن‌ها نسبت به منافقان در ثروت و قدرت به سبب تكذيب پيامبر خويش نابود شدند. (نك: [[سوره توبه]]/ 9،42‌ـ‌70)
+
زیستن این قوم در دوره تاریخى پس از [[حضرت ابراهیم]] علیه‌السلام و پیش از بعثت [[حضرت موسى]] علیه‌السلام نشان مى‌دهد که مردمان مدین در آغاز بر آیین ابراهیم علیه‌السلام بوده و در گذر ایام به [[کفر]] و [[شرک]] گراییده‌اند. آیه {{متن قرآن|«وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا»}} ([[سوره اعراف]]/۷، ۸۵)، مى‌تواند مؤیدى بر این ادعا باشد. بنابراین، مى‌توان گفت: شعیب علیه‌السلام که [[شریعت]] مستقلى نداشته، قوم خود را به آیین ابراهیم علیه‌السلام مى‌خوانده است.
  
اما در [[سوره حج]]، هدف، دلدارى دادن به [[پيامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله است و اين كه نه ‌تنها مشركان قريش بلكه بسيارى از اقوام پيشين از جمله اصحاب مدين نيز به تكذيب پيامبر خويش پرداختند: «و اِن يُكَذِّبوكَ فَقَد‌كَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح و عادٌ و ثَمود × و قَومُ اِبرهيمَ و قَومُ لوط × و اَصحبُ مَديَنَ و كُذِّبَ موسى‌...».([[سوره حج]]/22،42‌ـ‌44)
+
تاریخ مدین و ساکنان آن را در دوران حیات شعیب علیه‌السلام مى‌توان به دو دوره تقسیم کرد:
  
در آيه 95 [[سوره هود]]/11 و در پى گزارش از تكذيب حضرت شعيب علیه‌السلام و عذاب كافران، مدين و كافران آن مورد نفرين قرار ‌گرفته‌اند: «ألا بُعداً لمدين كما بَعِدَتْ ثَمود». در اين آيه كه پس از گزارش انحرافات مردم مدين، دعوت شعيب علیه‌السلام و بدفرجامى آنان در پى‌تكذيب آن حضرت آمده است. (سوره هود/11، 87‌ـ‌94) خداوند نه در مقام گزارش بلكه بر آن است كه نگاه خود را درباره اصحاب مدين ابراز كند زيرا لعن و نفرين بر آنان نشان منفور و مبغوض بود نشان نزد خداوند است.
+
*دوره پیش از [[عذاب]] که مردم پس از دعوت شعیب علیه‌السلام به دو گروه اقلیت مؤمنان و اکثریت کافران تقسیم شدند. (سوره اعراف/۷، ۸۷‌ـ‌۸۸؛ سوره هود/۱۱،۹۱) از این که [[قرآن]] در این دوره از مخالفان شعیب علیه‌السلام با عنوان ملأ مستکبر (سوره اعراف/۷،۸۸) یاد کرده است، مى‌توان به وجود طبقه اشراف و ثروتمند و در نتیجه وجود فاصله طبقاتى در مدینِ آن زمان پى برد. از کافرانى که در این دوره زمانى با عذاب ‌الهى نابود شدند، با «اصحاب مدین» یاد مى‌شود. ([[سوره توبه]]/۹، ۷۰؛ [[سوره حج]]/۲۲، ۴۴)
 +
*دوره پس از عذاب و نابودى کافران که همراه با شرایط اجتماعى ـ سیاسى و دینى مساعدى بوده است. از ساکنان مدین در این برهه با عنوان «اهل مدین» یاد شده و ظاهر آیات نشان مى‌دهد که پناه بردن موسى علیه‌السلام به مدین و سکونت چندین ‌ساله وى در آنجا به هنگام پیرى و از کارافتادگى شعیب علیه‌السلام در همین دوره بوده است. ([[سوره طه]]/۲۰،۴۰؛ [[سوره قصص]]/۲۸، ۲۷‌ـ‌۲۷)
  
حركت موسى علیه‌السلام به سوى مدين هنگام فرار از مصر، رسيدن وى بر سر چاه آن و ديدن چوپان‌ها و دختران ‌شعيب علیه‌السلام در [[سوره قصص]]/28، 22‌ـ‌23 بازگو شده است. در اين آيات نگاه مستقلى به مدين نشده بلكه در گزارش بخشى از حوادث زندگى [[حضرت موسى]] علیه‌السلام پيش از بعثت، يادى از آن به ميان آمده است؛ شهرى كه دست تقدير الهى موسى علیه‌السلام را به سوى آن رهنمون شد تا به سبب شرايط متفاوت آن با مصر در آنجا مأوا گزيند و براى رسالتى كه در پيش رو داشت آماده گردد: «فَخَرَجَ مِنها خائِفـًا يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنى مِنَ القَومِ الظّلِمين × ولَمّا تَوَجَّهَ تِلقاءَ مَديَنَ قالَ عَسى رَبّى اَن يَهدِيَنى سَواءَ السَّبيل × ولَمّا ورَدَ ماءَ مَديَنَ وَجَدَ عَلَيهِ اُمَّةً مِنَ النّاسِ يَسقونَ...».([[سوره قصص]]/28،21‌ـ‌23)، افزون بر اين در دو مورد ديگر عنوان اهل مدين آمده است. ([[سوره طه]]/20،40؛ سوره قصص/28،45)
+
برخلاف دوره نخست که شعیب علیه‌السلام و پیروانش با انواع فشارهاى اجتماعى رو‌برو بوده (سوره اعراف/۷،۸۶) و به اخراج از خانه و کاشانه خویش تهدید مى‌شده‌اند (سوره اعراف/۷،۸۸)، در این دوره آن حضرت با برخوردارى از جایگاه اجتماعى مطلوب، ضمن پناه ‌دادن به موسى علیه‌السلام وى را اجیر مى‌کند. شاید بتوان از مفاد قرار داد کارى شعیب علیه‌السلام با موسى علیه‌السلام بدست آورد که در آن زمان مردان جوان، متناسب با شرایط اجتماعى روز براى مدت معینى شبیه آنچه امروزه به نام شیربها مرسوم است، براى پدر همسر خویش کار مى‌کرده‌اند. (سوره قصص/۲۸،‌ ۲۵‌ـ۲۸)
  
در آيه نخست سكونت چندين ساله [[حضرت موسى]] علیه‌السلام در ميان مردم مدين از نعمت‌ها و امدادهاى الهى شمرده شده كه پيش از بعثت و براى نجات وى از اندوه و خطر كشته شدن، شامل حال وى گرديد: «وقَتَلتَ نَفسـًا فَنَجَّينكَ مِنَ الغَمِّ وفَتَنّكَ فُتونـًا فَلَبِثتَ سِنينَ فى اَهلِ مَديَنَ ثُمَّ جِئتَ عَلى قَدَر يموسى» (سوره طه/20،40) در اين آيه هدف يادآورى امدادهاى گذشته الهى است تا به موسى كه پس از بعثت و مأموريت براى فراخوان فرعون به توحيد، دچار هراس و دلنگرانى شده بود، (نك: سوره طه/20، 24‌ـ‌40، 43‌ـ‌46) قوت قلب و آرامش بخشد.
+
برخى مفسران با استناد به آیه ۲۷ [[سوره قصص]]/۲۸ بر این باورند که فریضه [[حج]] نیز در میان آنان رایج و به نوعى سالشمار آن‌ها هم بوده است.<ref>المیزان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۵۱.</ref>
  
در آيه دوم آگاهى پيامبر از اخبار اقوام و انبياى پيشين، رحمت خدا خوانده شده كه براى انذار قوم در اختيار وى قرار داده شده است وگرنه پيامبر صلی الله علیه و آله در ميان آنان از جمله اهل مدين نبود تا از وضع آن‌ها آگاه گردد: «و ما كُنتَ ثاويـًا فى اَهلِ مَديَنَ تَتلوا عَلَيهِم ءايتِنا ولكِنّا كُنّا مُرسِلين × و ما‌كُنتَ بِجانِبِ الطّورِ... ولكِن رَحمَةً مِن رَبِّكَ لِتُنذِرَ قَومـًا‌...». (سوره قصص/28،45‌ـ‌46)
+
در این که «[[اصحاب ایکه|اصحاب ایکه]]» و «اهل مدین» در [[قرآن]] دو‌نام براى یک قوم است یا آن که دو قوم بودند که [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام پیامبر هر دو بوده، میان مفسران اختلاف است.
 +
==اصحاب مدین در قرآن==
 +
واژه مَدْین ۱۰ بار در [[قرآن]] آمده است؛ اما هیچیک از [[آیه|آیات]] به امورى چون چگونگى پیدایش، موقعیت تاریخى و جغرافیایى و نیز تاریخ و هویت قومى و نژادى ساکنان آن در دوره‌هاى مختلف تاریخى نپرداخته است. گزارش قرآن درباره شهر یاد شده و مردم آن که گاه در نگاهى سطحى تکرار به نظر مى‌رسد، کاملا گزینشى، فرا قومى، غیرتاریخى و بر اساس سبک خاصِ خود قرآن در امتداد اهداف [[توحید|توحیدى]] است؛ در سه مورد به عنوان شهرى که [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام به سوى مردم آن مبعوث گردید یاد شده است: {{متن قرآن|«وَإِلَى مَدْینَ أَخَاهُمْ شُعَیبًا»}}.
  
'''پيشينه تاريخى مدين'''
+
در این سه مورد و آیات پس از آن ([[سوره اعراف]]/۷، ۸۵‌ـ‌۹۳؛ [[سوره هود]]/۱۱، ۸۴‌ـ‌۹۵؛ [[سوره عنکبوت]]/۲۹، ۳۶‌ـ‌۳۷) اصل داستان اصحاب مدین و حضرت شعیب به ‌طور مبسوط، روایت و باورها و ارزش‌هاى انحرافى آنان، محورها و شیوه‌هاى تبلیغى شعیب علیه‌السلام، چگونگى برخورد مردم با وى و فرجام هر یک از دو گروه مؤمن و کافر گزارش شده و هدف عمده در این موارد، [[انذار]] کافران، تبشیر، تذکار و تعلیم مؤمنان است.<ref> المیزان، ج‌۸، ص‌۶؛ ج‌۱۰، ص‌۱۳۵.</ref>
  
ظاهراً قرآن درباره مدين و ساكنان آن در دوره‌هاى تاريخى ديگر، گزارشى نداده است. افزون بر پاره‌اى گزارش‌هاى تاريخى،<ref> البداية والنهايه، ج‌ 1، ص‌ 213.</ref> تفسيرى<ref> الميزان، ج‌ 10، ص‌ 373.</ref> و نيز برخى [[احاديث]] اسلامى،<ref> تفسير عياشى، ج‌ 2، ص‌ 34.</ref> بعضى آيات نشان مى‌دهد كه قوم [[حضرت شعيب]] علیه‌السلام در دوره تاريخى پس از [[قوم لوط]] ([[سوره هود]]/11،89) و معاصر [[حضرت موسى]] علیه‌السلام و بنى‌اسرائيل، پيش از ترك مصر مى‌زيسته‌اند. (نك: [[سوره قصص]]/28، 21‌ـ‌23)
+
در [[سوره توبه]] و [[سوره حج]] نیز با ترکیب «اصحاب مدین» از کافران آن شهر و نابودى آنان با [[عذاب]] الهى در پى تکذیب [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام یاد شده است. البته هدف از یاد کردن آنان در هر یک از دو آیه، متفاوت از دیگرى است؛ در سوره توبه با هدف [[انذار]] و بازدارندگى منافقان از مخالفت و آزار و اذیت [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله، یاد شده‌اند؛ قومى که به رغم برترى آن‌ها نسبت به منافقان در ثروت و قدرت به سبب تکذیب پیامبر خویش نابود شدند. (نک: [[سوره توبه]]/ ۹،۴۲‌ـ‌۷۰)
  
از گزارش‌هاى مربوط به كم‌فروشى و بكارگيرى پيمانه و ترازو ([[سوره اعراف]]/7،85؛ [[سوره هود]]/11،85)، سيراب كردن گوسفندان ([[سوره قصص]]/28، 23‌ـ‌24) و قرارداد كارى [[حضرت موسى]] و [[حضرت شعيب]] عليهماالسلام (سوره قصص /28، 27‌ـ‌28) كه بنابر ظاهر برخى آيات ([[سوره طه]]/20،18) و نيز گزارش عهد عتيق<ref> كتاب مقدس، خروج‌ 2: 16‌ـ‌20.</ref> براى چوپانى گوسفندان شعيب علیه‌السلام بوده است. برمى‌آيد كه قوم شعيب علیه‌السلام مردمى تجارت پيشه، كشاورز و دامدار بوده‌اند؛ همچنين مى‌توان نتيجه گرفت كه آنان داراى منطقه‌اى حاصلخيز، سرسبز و پرآب و علف و برخوردار از فرآورده‌هاى فراوان كشاورزى و نيز تجارت پررونقى بوده‌اند، چنان كه برخى آيات از قدرت، ثروت و جمعيت فراوان آنان حكايت مى‌كند. ([[سوره توبه]]/9،69؛ قس: توبه/9،70؛ [[سوره هود]]/11،84) از ظاهر اين آيات و مجموع گزارش‌هاى عهد عتيق و<ref> همان، پيدايش 37: 28؛ اعداد 25: 16‌ـ‌18.</ref> برخى منابع تاريخى<ref> تاريخ ابن ‌خلدون، ج‌ 2، ص‌ 43، 82.</ref> برمى‌آيد كه قوم مدين يكى از قبايل بزرگ عرب در شام با پيشينه ديرين تاريخى بوده است.<ref> البداية والنهايه، ج‌ 1، ص‌ 213.</ref>
+
اما در [[سوره حج]]، هدف، دلدارى دادن به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است و این که نه ‌تنها مشرکان [[قریش]] بلکه بسیارى از اقوام پیشین از جمله اصحاب مدین نیز به تکذیب پیامبر خویش پرداختند: {{متن قرآن|«وَإِن یکذِّبُوک فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ * وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ * وَأَصْحَابُ مَدْینَ وَکُذِّبَ مُوسَى...»}}.([[سوره حج]]/۲۲، ۴۲‌ـ‌۴۴)
  
زيستن اين قوم در دوره تاريخى پس از [[حضرت ابراهيم]] علیه‌السلام و پيش از بعثت [[حضرت موسى]] علیه‌السلام نشان مى‌دهد كه مردمان مدين در آغاز بر آيين ابراهيم علیه‌السلام بوده و در گذر ايام به كفر و شرك گراييده‌اند. آيه «ولا تُفسِدوا فِى‌الاَرضِ بَعدَ اِصلحِها» ([[سوره اعراف]]/7،85)، مى‌تواند مؤيدى بر اين ادعا باشد بنابراين، مى‌توان گفت: شعيب علیه‌السلام كه شريعت مستقلى نداشته، قوم خود را به آيين ابراهيم علیه‌السلام مى‌خوانده است.
+
در آیه ۹۵ [[سوره هود]]/۱۱ و در پى گزارش از تکذیب حضرت شعیب علیه‌السلام و عذاب کافران، مدین و کافران آن مورد نفرین قرار ‌گرفته‌اند: {{متن قرآن|« أَلاَ بُعْدًا لِّمَدْینَ کمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ»}}. در این آیه که پس از گزارش انحرافات مردم مدین، دعوت شعیب علیه‌السلام و بدفرجامى آنان در پى‌تکذیب آن حضرت آمده است. (سوره هود/۱۱، ۸۷‌ـ‌۹۴) خداوند نه در مقام گزارش بلکه بر آن است که نگاه خود را درباره اصحاب مدین ابراز کند زیرا [[لعن]] و نفرین بر آنان نشان منفور و مبغوض بودنشان نزد خداوند است.
  
تاريخ مدين و ساكنان آن را در دوران حيات شعيب علیه‌السلام مى‌توان به دو دوره تقسيم كرد:
+
حرکت [[حضرت موسى]] علیه‌السلام به سوى مدین هنگام فرار از [[مصر]]، رسیدن وى بر سر چاه آن و دیدن چوپان‌ها و [[دختران حضرت شعیب|دختران ‌شعیب]] علیه‌السلام در [[سوره قصص]]/۲۸، ۲۲‌ـ‌۲۳ بازگو شده است. در این آیات نگاه مستقلى به مدین نشده بلکه در گزارش بخشى از حوادث زندگى موسى علیه‌السلام پیش از بعثت، یادى از آن به میان آمده است؛ شهرى که دست تقدیر الهى موسى علیه‌السلام را به سوى آن رهنمون شد تا به سبب شرایط متفاوت آن با مصر در آنجا مأوا گزیند و براى رسالتى که در پیش رو داشت آماده گردد: {{متن قرآن|«فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْینَ قَالَ عَسَى رَبِّی أَن یهْدِینِی سَوَاء السَّبِیلِ * وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْینَ وَجَدَ عَلَیهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ یسْقُونَ...»}}.([[سوره قصص]]/۲۸، ۲۱‌ـ‌۲۳) افزون بر این در دو مورد دیگر عنوان اهل مدین آمده است. ([[سوره طه]]/۲۰،۴۰؛ سوره قصص/۲۸،۴۵)
  
# دوره پيش از عذاب كه مردم پس از دعوت شعيب علیه‌السلام به دو گروه اقليت مؤمنان و اكثريت كافران تقسيم شدند. (سوره اعراف/7، 87‌ـ‌88؛ سوره هود/11،91) از اين كه [[قرآن]] در اين دوره از مخالفان شعيب علیه‌السلام با عنوان ملأ مستكبر (سوره اعراف/7،88) ياد كرده است، مى‌توان به وجود طبقه اشراف و ثروتمند و در نتيجه وجود فاصله طبقاتى در مدينِ آن زمان پى برد. از كافرانى كه در اين دوره زمانى با عذاب ‌الهى نابود شدند، با «اصحاب مدين» ياد مى‌شود. ([[سوره توبه]]/9،70؛ [[سوره حج]]/22،44)
+
در آیه نخست سکونت چندین ساله [[حضرت موسى]] علیه‌السلام در میان مردم مدین از نعمت‌ها و امدادهاى الهى شمرده شده که پیش از بعثت و براى نجات وى از اندوه و خطر کشته شدن، شامل حال وى گردید: {{متن قرآن|«وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّینَاک مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاک فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْینَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ یا مُوسَى»}} (سوره طه/۲۰، ۴۰) در این آیه هدف یادآورى امدادهاى گذشته الهى است تا به موسى که پس از بعثت و مأموریت براى فراخوان [[فرعون]] به [[توحید]]، دچار هراس و دلنگرانى شده بود، (نک: سوره طه/۲۰، ۲۴‌ـ‌۴۰، ۴۳‌ـ‌۴۶) قوت قلب و آرامش بخشد.
  
# دوره پس از عذاب و نابودى كافران كه همراه با شرايط اجتماعى ـ سياسى و دينى مساعدى بوده است. از ساكنان مدين در اين برهه با عنوان «اهل مدين» ياد شده و ظاهر آيات نشان مى‌دهد كه پناه بردن موسى علیه‌السلام به مدين و سكونت چندين ‌ساله وى در آنجا به هنگام پيرى و از كارافتادگى شعيب علیه‌السلام در همين دوره بوده است. ([[سوره طه]]/20،40؛ [[سوره قصص]]/28، 27‌ـ‌27)
+
در آیه دوم آگاهى پیامبر صلی الله علیه و آله از اخبار اقوام و انبیاى پیشین، رحمت خدا خوانده شده که براى انذار قوم در اختیار وى قرار داده شده است وگرنه پیامبر در میان آنان از جمله اهل مدین نبود تا از وضع آن‌ها آگاه گردد: {{متن قرآن|«وَمَا کنتَ ثَاوِیا فِی أَهْلِ مَدْینَ تَتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِنَا وَلَکنَّا کنَّا مُرْسِلِینَ * وَمَا کنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ... وَلَکن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّک لِتُنذِرَ قَوْمًا...»}} (سوره قصص/۲۸، ۴۵‌ـ‌۴۶).
  
برخلاف دوره نخست كه شعيب علیه‌السلام و پيروانش با انواع فشارهاى اجتماعى رو‌برو بوده (سوره اعراف/7،86) و به اخراج از خانه و كاشانه خويش تهديد مى‌شده‌اند (سوره اعراف/7،88)، در اين دوره آن حضرت با برخوردارى از جايگاه اجتماعى مطلوب، ضمن پناه ‌دادن به موسى علیه‌السلام وى را اجير مى‌كند. شايد بتوان از مفاد قرار داد كارى شعيب علیه‌السلام با موسى علیه‌السلام بدست آورد كه در آن زمان مردان جوان، متناسب با شرايط اجتماعى روز براى مدت معينى شبيه آنچه امروزه به نام شيربها مرسوم است، براى پدر همسر خويش كار مى‌كرده‌اند. (سوره قصص/28،‌25‌ـ28)
+
==انحرافات اصحاب مدین==
 +
مردم مدین هم در حوزه باورها و عقاید و هم در ارتباط با ارزش‌هاى عبادى و اجتماعى دچار انحراف بوده‌اند. دعوت آنان از سوى [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام به پرستش [[الله|اللّه]] و نفى خدایان دیگر، حکایت از [[شرک]] و [[بت پرستی|بت‌پرستى]] آنان دارد: {{متن قرآن|«اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَـهٍ غَیرُهُ»}} ([[سوره اعراف]]/۷، ۸۵؛ [[سوره هود]]/۱۱، ۸۴، ۹۲؛ [[سوره عنکبوت]]/۲۹، ۳۶). ظاهر برخى [[آیه|آیات]] نشان مى‌دهد که شرک و بت پرستى، پیشینه نسبتاً دیرینه‌اى در میان آنان داشته و به یکى از مؤلفه‌هاى اصلى فرهنگ آن‌ها تبدیل شده بوده است: {{متن قرآن|«قَالُواْ یا شُعَیبُ أَصَلاَتُک تَأْمُرُک أَن نَّتْرُک مَا یعْبُدُ آبَاؤُنَا»}}. (سوره هود/۱۱، ۸۷)
  
برخى مفسران با استناد به آيه 27 [[سوره قصص]]/28 بر اين باورند كه فريضه [[حج]] نيز در ميان آنان رايج و به نوعى سالشمار آن‌ها هم بوده است.<ref> الميزان، ج‌ ص‌ 351.</ref> در اين كه «اصحاب ايكه» و «اهل مدين» در [[قرآن]] دو‌نام براى يك قوم است يا آن كه دو قوم بودند كه [[حضرت شعيب]] علیه‌السلام پيامبر هر دو بوده، ميان مفسران اختلاف است. (‌=> ‌اصحاب‌ايكه)
+
بر اساس پاره‌اى گزارش‌ها، آنان درختى را پرستش مى‌کرده‌اند؛<ref> البدایة والنهایه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۲.</ref> همچنین از ظاهر آیات برمى‌آید که آنان اعتقاد به [[معاد]] نیز نداشته‌اند:<ref> المیزان، ج‌ ۱۶، ص‌ ۱۲۷.</ref> {{متن قرآن|«فَقَالَ یا قَوْمِ... وَارْجُوا الْیوْمَ الْآخِرَ»}} ([[سوره عنکبوت]]/۲۹، ۳۶). [[قرآن]] از ناهنجاری‌هاى اجتماعى، به ویژه در حوزه روابط اقتصادى، کم‌فروشى و فسادانگیزى آنان گزارش کرده است: {{متن قرآن|«فَأَوْفُواْ الْکیلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِکمْ خَیرٌ لَّکمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ»}}. (سوره اعراف/۷، ۸۵ و نیز سوره هود/۱۱، ۸۴‌ـ‌۸۵) گزارش از کم‌فروشى و فسادانگیزى قوم شعیب به صورتى برجسته، نشان از شیوع گسترده آن در میان آنان دارد.<ref> التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۴، ص‌ ۱۷۳؛ المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۶۱‌ـ‌۳۶۲.</ref>
  
'''انحرافات اهل مدين'''
+
مفسران در بیان ارتباط یا تفاوت دو جمله {{متن قرآن|«فَأَوْفُواْ الْکیلَ...»}} و {{متن قرآن|«وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ...»}} با یکدیگر، جمله دومى را تأکید یا [[تفسیر قرآن|تفسیر]] جمله نخست دانسته‌اند؛ همچنین گفته‌اند: جمله دوم از آن حکایت دارد که قوم [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام افزون بر اجناس مکیل و موزون که اغلب در فرآورده‌هاى کشاورزى است، در داد و ستد سایر کالاها و به ‌گونه‌هاى دیگر نیز کم‌فروشى ‌مى‌کرده‌اند.<ref>الکشاف، ج ۲، ص ۱۲۷، ۴۱۷‌ـ‌۴۱۸؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۴، ص‌ ۱۷۴؛ ج ‌۱۸، ص‌ ۴۱؛ المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۶۳.</ref>
  
مردم مدين هم در حوزه باورها و عقايد و هم در ارتباط با ارزش‌هاى عبادى و اجتماعى دچار انحراف بوده‌اند. فراخوان آنان از سوى شعيب علیه‌السلام به پرستش اللّه و نفى خدايان ديگر حكايت از شرك و بت‌پرستى آنان دارد: «اعبُدُوااللّهَ ما لَكُم مِن اِله غَيرُهُ» ([[سوره اعراف]]/7،85؛ [[سوره هود]]/11،84، 92؛ [[سوره عنكبوت]]/29،36) ظاهر برخى آيات نشان مى‌دهد كه شرك و بت پرستى، پيشينه نسبتاً ديرينه‌اى در ميان آنان داشته و به يكى از مؤلفه‌هاى اصلى فرهنگ آن‌ها تبديل شده بوده است: «قالوا يشُعَيبُ اَصَلوتُكَ تَأمُرُكَ اَن نَترُكَ ما يَعبُدُ ءاباؤُنا» (سوره هود/11،87)
+
این که تعبیر افساد در زمین، کدام یک از ناهنجاری‌هاى اجتماعى شایع در میان مردم مدین را گزارش مى‌کند نیز مورد اختلاف است؛ گروهى ـ ‌هر چند با اختلاف بر سر مصادیق‌ ـ معناى آن را مطلق و شامل همه [[گناهان]]، اعم از آنچه مربوط به حوزه ارتباط با خدا و جامعه است و در نتیجه مراد از آن را مواردى چون [[کفر]]، شرک، کم‌فروشى<ref> جامع البیان، مج‌ ۵، ج‌ ۸، ص‌ ۳۰۸؛ مج ‌۷، ج‌ ۱۲، ص‌ ۱۳۱.</ref>، ستمگرى، تعدى و حرام کردن حلال الهى دانسته‌اند.<ref> کشف الاسرار، ج‌ ۳، ص‌ ۶۷۵؛ مجمع البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۶۸۸.</ref>
  
بر اساس پاره‌اى گزارش‌ها، آنان درختى را پرستش مى‌كرده‌اند؛<ref> البداية والنهايه، ج‌ ص‌ 172.</ref> همچنين از ظاهر آيات برمى‌آيد كه آنان اعتقاد به [[معاد]] نيز نداشته‌اند:<ref> الميزان، ج‌ 16، ص‌ 127.</ref> «فَقالَ يقَومِ... وارجُوا اليَومَ الأخِرَ» ([[سوره عنكبوت]]/29،36) قرآن از ناهنجاري‌هاى اجتماعى، به ويژه در حوزه روابط اقتصادى، كم‌فروشى و فسادانگيزى آنان گزارش كرده است.
+
دیدگاه دوم با استناد به ذکر افساد در زمین در مقابل آیاتى که قبل و بعد از آن آمده است (سوره اعراف/۷، ۸۵‌ـ‌۸۶) معناى آن را اخص و مراد از آن را مفاسد و ناهنجاری‌هایى چون راهزنى، غارت اموال، هتک حرمت زنان و کشتن انسان‌ها مى‌داند که امنیت اجتماعى را در حوزه‌هاى گوناگون مالى، جانى و حیثیتى به خطر مى‌اندازد.<ref> المیزان، ج‌ ۸، ص‌ ۱۸۷؛ ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۶۳.</ref>
  
«فَاَوفُوا الكَيلَ والميزانَ ولاتَبخَسُوا النّاسَ اَشياءَهُم ولاتُفسِدوا فِى الاَرضِ بَعدَ اِصلحِها ذلِكُم خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنين». (سوره اعراف/7،85 و نيز سوره هود/11، 84‌ـ‌85) گزارش از كم‌فروشى و فسادانگيزى قوم شعيب به صورتى برجسته، نشان از شيوع گسترده آن در ميان آنان دارد.<ref> التفسير الكبير، ج‌ 14، ص‌ 173؛ الميزان، ج‌ 10، ص‌ 361‌ـ‌362.</ref>
+
البته [[علامه طباطبایی]] در تفسیر آیات مشابه احتمال مى‌دهد که {{متن قرآن|«وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ»}} (سوره هود/۱۱، ۸۵) عطف تفسیرى و نهى تأکیدى براى دو جمله پیش از خود باشد. وى در توضیح این که چگونه کم‌فروشى مى‌تواند فسادانگیز باشد به نقش محورى تعامل اجتماعى به ویژه در حوزه روابط اقتصادى و داد و ستد کالاهاى مورد نیاز جامعه به عنوان یکى از ارکان حیات اجتماعى تأکید کرده و گسترش کم‌فروشى، فریبکارى و خیانت در معامله را سبب سلب اعتماد عمومى و پیدایش اختلال و تباهى در روند زندگى سالم جامعه مى‌داند.<ref> همان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۶۳‌ـ‌۳۶۴.</ref>
  
مفسران در بيان ارتباط يا تفاوت دو جمله «فَأوفوا الكَيلَ‌...» و «وَلا تَبخَسوا الناسَ‌...» با يكديگر، جمله دومى را تأكيد يا تفسير جمله نخست دانسته‌اند؛ همچنين گفته‌اند: جمله دوم از آن حكايت دارد كه قوم [[حضرت شعيب]] علیه‌السلام افزون بر اجناس مكيل و موزون كه اغلب، فرآورده‌هاى كشاورزى است در داد و ستد ساير كالاها و به ‌گونه‌هاى ديگر نيز كم‌فروشى ‌مى‌كرده‌اند.<ref> الكشاف، ج 2، ص 127، 417‌ـ‌418؛ التفسير الكبير، ج‌ 14، ص‌ 174؛ ج ‌18، ص‌ 41؛ الميزان، ج‌ 10، ص‌ 363.</ref>
+
بر اساس روایتى منسوب به [[امام سجاد]] علیه‌السلام، [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام نخستین کسى است که پیمانه و ترازو را اختراع کرد و مردم مدین، ابتدا در سنجش اجناس با آن دو اندازه را رعایت مى‌کردند؛ اما پس از مدتى و به تدریج به کم‌کردن پیمانه و وزن پرداختند.<ref> قصص الانبیاء، ص‌ ۱۴۵.</ref> از این ‌روایت مى‌توان برداشت کرد که فسادانگیزى مردم مدین پس از اصلاح زمین به احتمال همان کم‌فروشى بوده است.
  
اين كه تعبير افساد در زمين، كدام يك از ناهنجاري‌هاى اجتماعى شايع در ميان مردم مدين را گزارش مى‌كند نيز مورد اختلاف است؛ گروهى ـ ‌هر چند با اختلاف بر سر مصاديق‌ ـ معناى آن را مطلق و شامل همه گناهان، اعم از آنچه مربوط به حوزه ارتباط با خدا و جامعه است و در نتيجه مراد از آن را مواردى چون كفر، شرك، كم‌فروشى<ref> جامع البيان، مج‌ 5، ج‌ 8، ص‌ 308؛ مج ‌7، ج‌ 12، ص‌ 131.</ref>، ستمگرى، تعدى و حرام كردن حلال الهى دانسته‌اند.<ref> كشف الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 675؛ مجمع البيان، ج‌ 4، ص‌ 688.</ref>
+
== حضرت شعیب و اصحاب مدین ==
 +
'''الف. برخورد حضرت شعیب با اصحاب مدین'''
  
ديدگاه دوم با استناد به ذكر افساد در زمين در مقابل آياتى كه قبل و بعد از آن آمده است (سوره اعراف/7، 85‌ـ‌86) معناى آن را اخص و مراد از آن را مفاسد و ناهنجاري‌هايى چون راهزنى، غارت اموال، هتك حرمت زنان و كشتن انسان‌ها مى‌داند كه امنيت اجتماعى را در حوزه‌هاى گوناگون مالى، جانى و حيثيتى به خطر مى‌اندازد.<ref> الميزان، ج‌ 8، ص‌ 187؛ ج‌ 10، ص‌ 363.</ref>
+
[[حضرت شعیب]] علیه‌السلام را بر اساس روایتى از [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه وآله خطیب انبیاء خوانده‌اند. شاید بتوان گزارش تعابیر و بیان‌هاى گوناگون با معانى یکسان یا نزدیک به هم از زبان او را (قس: [[سوره اعراف]]/۷، ۸۵‌ـ‌۸۶؛ [[سوره هود]]/۱۱، ۸۴‌ـ‌۸۵) مؤیدى بر آن دانست. بررسى آیات نشان مى‌دهد که وى همانند دیگر انبیاى الهى با رعایت [[ادب]] و سخنان نیکو آنان را به باورها و ارزش‌هاى [[توحید|توحیدى]] فرا مى‌خوانده است.<ref> المیزان، ج‌ ۶، ص‌ ۲۹۷.</ref>
  
البته صاحب اين ديدگاه در تفسير آيات مشابه احتمال مى‌دهد كه «ولاتَعثَوا فِى الاَرضِ مُفسِدين» (سوره هود/11،85) عطف تفسيرى و نهى تأكيدى براى دو جمله پيش از خود باشد. وى در توضيح اين كه چگونه كم‌فروشى مى‌تواند فسادانگيز باشد به نقش محورى تعامل اجتماعى به ويژه در حوزه روابط اقتصادى و داد و ستد كالاهاى مورد نياز جامعه به عنوان يكى از اركان حيات اجتماعى تأكيد كرده و گسترش كم‌فروشى، فريبكارى و خيانت در معامله را سبب سلب اعتماد عمومى و پيدايش اختلال و تباهى در روند زندگى سالم جامعه مى‌داند.<ref> همان، ج‌ 10، ص‌ 363‌ـ‌364.</ref>
+
در مجموع مى‌توان تبلیغ و دعوت وى را بر اساس راهبرد فرهنگى و تبلیغى [[امر به معروف و نهى از منکر]] (دعوت به باورها و ارزش‌هاى توحیدى و نهى از باورها و ارزش‌هاى کفرآلود و شرک‌آمیز) مبتنى دانست. (سوره اعراف/۸، ۸۵‌ـ‌۸۶؛ سوره هود/۱۱، ۸۴‌ـ‌۸۵) حضرت شعیب علیه‌السلام براى عملیاتى کردن راهبرد یاد شده از راهکارهاى گوناگونى استفاده مى‌کرد، از جمله:
  
بر اساس روايتى منسوب به [[امام سجاد]] علیه‌السلام، [[حضرت شعيب]] علیه‌السلام نخستين كسى است كه پيمانه و ترازو را اختراع كرد و مردم مدين، ابتدا در سنجش اجناس با آن دو اندازه را رعايت مى‌كردند؛ اما پس از مدتى و به تدريج به كم‌كردن پيمانه و وزن پرداختند.<ref> قصص الانبياء، ص‌ 145.</ref> از اين ‌روايت مى‌توان برداشت كرد كه فسادانگيزى مردم مدين پس از اصلاح زمين به احتمال همان كم‌فروشى بوده است.
+
'''''۱. ‌نشان دادن معجزه:'''''
  
'''برخورد شعيب علیه‌السلام با اصحاب مدين'''
+
[[قرآن]] همانند بسیارى دیگر از انبیا نامى از [[معجزه]] برای شعیب نبی نبرده است؛ اما چنان که مفسران نیز گفته‌اند، «بینه» در آیه {{متن قرآن|«قَدْ جَاءتْکم بَینَةٌ مِّن رَّبِّکمْ»}} (سوره اعراف/۷، ۸۵؛ سوره هود/۱۱، ۸۸) اشاره به معجزه آن حضرت دارد که وى به عنوان گواه صدق [[رسالت]] خویش و در همان آغاز دعوت بر آن تأکید مى‌ورزید.<ref> جامع البیان، مج‌ ۵، ج‌ ۸، ص‌ ۳۰۸؛ کشف الاسرار، ج‌ ۳، ص‌ ۶۷۵؛ مجمع البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۶۸۸.</ref> در برخى منابع از مواردى چند به عنوان معجزه شعیب علیه‌السلام یاد شده است.<ref> الکشاف، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۷؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۴، ص‌ ۱۷۳؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ ۲، ص‌ ۹۴‌ـ‌۹۵.</ref>
  
 حضرت شعيب را بر اساس روايتى از پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله خطيب انبياء خوانده‌اند. شايد بتوان گزارش تعابير و بيان‌هاى گوناگون با معانى يكسان يا نزديك به هم از زبان او را (قس: [[سوره اعراف]]/7، 85‌ـ‌86؛ [[سوره هود]]/11، 84‌ـ‌85) مؤيدى بر آن دانست. بررسى آيات نشان مى‌دهد كه وى همانند ديگر انبياى الهى با رعايت ادب و سخنان نيكو آنان را به باورها و ارزش‌هاى توحيدى فرا مى‌خوانده است.<ref> الميزان، ج‌ 6، ص‌ 297.</ref>
+
'''''۲. روشنگرى:'''''
  
 
+
حضرت شعیب علیه‌السلام پس از [[امر به معروف و نهى از منکر]]، رعایت آن را از سوى مردم به خیر و صلاح خود آنان مى‌دانست، از جمله به دنبال فراخوان قوم خویش به پرستش الله، رعایت اندازه در پیمانه و ترازو، پرهیز از هر گونه کم فروشى و فسادانگیزى را خیر و صلاح آنان مى‌خواند: {{متن قرآن|«ذَلِکمْ خَیرٌ لَّکمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ»}}. ([[سوره اعراف]]/۷، ۸۵) زیرا هنگامى که کم فروشى، فریبکارى و غشّ در معامله گسترش یافته و امنیت عمومى جامعه در حوزه‌هاى مختلف از بین برود، زیان آن متوجه همه افراد حتى خودِ کم‌فروشان، فریبکاران و مختل‌کنندگان امنیت اجتماعى نیز مى‌شود.<ref> المیزان، ج‌ ۸، ص‌ ۱۸۷.</ref> همچنین در جاى دیگر پس از امر به رعایت اندازه در سنجش با پیمانه و ترازو و نهى از کم کردن اموال مردم، سود عادلانه و مشروع را بهتر و نیکوتر از ثروت حاصل از کم‌فروشى مى‌خواند:<ref> جامع البیان، مج‌ ۷، ج‌ ۱۲، ص‌ ۱۳۲‌ـ‌۱۳۳؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۵، ص‌ ۲۸۶؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۷۸.</ref> {{متن قرآن|«وَیا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکیالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیاءهُمْ...»}} (سوره هود/۱۱، ۸۵‌).
  
در مجموع مى‌توان تبليغ و دعوت وى را بر اساس راهبرد فرهنگى و تبليغى امر به معروف و نهى از منكر (دعوت به باورها و ارزش‌هاى توحيدى و نهى از باورها و ارزش‌هاى كفرآلود و شرك‌آميز) مبتنى دانست. (سوره اعراف/8، 85‌ـ‌86؛ سوره هود/11، 84‌ـ‌85) حضرت شعيب علیه‌السلام براى عملياتى كردن راهبرد ياد شده از راهكارهاى گوناگونى استفاده مى‌كرد. از اين قبيل است:
+
'''''۳. تذکر به نعمتها:'''''
  
'''''1. ‌نشان دادن معجزه:'''''
+
نیکى کردن و نعمت دادن با تأثیر عاطفى که در پى دارد، دل انسان را به فرد نیکوکار و مُنعم نرم و مهربان کرده و حس سپاسگزارى در برابر او را که ریشه در سرشت آدمیان دارد، برمى‌انگیزد. از این ‌رو شعیب علیه‌السلام در دعوت قوم خود به سوى [[توحید]]، نعمت‌هاى الهى ارزانى شده بر آنان را یادآورى مى‌کرد: {{متن قرآن|«وَاذْکرُواْ إِذْ کنتُمْ قَلِیلاً فَکثَّرَکمْ»}}. (سوره اعراف/۷، ۸۶)
  
[[قرآن]] همانند بسيارى ديگر از انبيا نامى از معجزه شعيب نبرده است؛ اما چنان كه مفسران نيز گفته‌اند، «بينه» در آيه «قَد جاءَتكُم بَيِّنَةٌ مِن رَبِّكُم» (سوره اعراف/7،85؛ سوره هود/11،88) اشاره به معجزه آن حضرت دارد كه وى به عنوان گواه صدق رسالت خويش و در همان آغاز دعوت بر آن تأكيد مى‌ورزيد.<ref> جامع البيان، مج‌ ج‌ ص‌ 308؛ كشف الاسرار، ج‌ ص‌ 675؛ مجمع البيان، ج‌ ص‌ 688.</ref> در برخى منابع از مواردى چند به عنوان [[معجزه]] شعيب علیه‌السلام ياد شده است.<ref> الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 127؛ التفسير الكبير، ج‌ 14، ص‌ 173؛ تفسير بيضاوى، ج‌ ص‌ 94‌ـ‌95.</ref>
+
بیشتر -چنان که از ظاهر آیه نیز برمى‌آید-، آن را به افزایش جمعیت پس از کم‌شمار بودن، [[تفسیر]] کرده‌اند.<ref> جامع‌البیان، مج ‌۵، ج‌ ۸، ص‌ ۳۱۱؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۳‌ـ‌۴، ص‌ ۶۸۹؛ الکشاف، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۸.</ref> برخى نیز گفته‌اند: این آیه به [[ازدواج]] مدین ‌بن ‌ابراهیم علیه‌السلام با دختر [[حضرت لوط]] و برکتى که خداوند به نسل آنان داد اشاره دارد.<ref> مجمع البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۶۸۹.</ref> به ثروت پس از فقر و قدرت پس از ضعف نیز تفسیر شده است.<ref> الکشاف، ج ۲، ص ۱۲۸؛ مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۶۸۹.</ref> همچنین در [[سوره هود]]/۱۱، ۸۴ و در پى نهى از کم‌فروشى به نعمت‌هایى چون حاصلخیزى سرزمین، ارزانى، ثروت و [[رزق|روزى]] فراوان اشاره مى‌کند و یادآور مى‌شود که با وجود چنین شرایط مساعدى، دیگر نیازى به کم فروشى و انباشت ثروت از راه نامشروع نیست:<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۷، ج‌ ۱۲، ص‌ ۱۳۰؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۵، ص‌ ۲۸۵؛ المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۱۶۱.</ref> {{متن قرآن|«وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِکیالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّی أَرَاکم بِخَیرٍ»}}. تفسیر خیر به ارزانى و حاصلخیزى در برخى [[احادیث]] نیز آمده ‌است.<ref> تفسیر عیاشى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۹.</ref>
  
'''''2. روشنگرى:'''''
+
'''''۴. انذار و تبشیر:'''''
  
حضرت شعيب علیه‌السلام پس از [[امر به معروف و نهى از منكر]]، رعايت آن را از سوى مردم به خير و صلاح خود آنان مى‌دانست از جمله به دنبال فراخوان قوم خويش به پرستش الله، رعايت اندازه در پيمانه و ترازو، پرهيز از هر گونه كم فروشى و فسادانگيزى را خير و صلاح آنان مى‌خواند: «ذلِكُم خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنين». ([[سوره اعراف]]/7،85) زيرا هنگامى كه كم فروشى، فريبكارى و غش در معامله گسترش يافته و امنيت عمومى جامعه در حوزه‌هاى مختلف از بين برود.
+
بیم و امید از ویژگی‌هاى روانى انسان است که همواره زمینه و بستر لازم براى تهدید و تطمیع افراد را فراهم مى‌سازد. بکارگیرى دو راهکار اساسى و دیرین [[انذار]] و تبشیر از سوى همه انبیا در دعوت به توحید بر همین اساس قابل تحلیل است که در شیوه‌هاى تبلیغى شعیب علیه‌السلام نیز به چشم مى‌خورد؛ وى گاهى قوم خود را از [[عذاب]] فراگیر روز [[قیامت]] به عنوان پیامد [[بت پرستی|بت‌پرستى]] و کم‌فروشى آنان در [[آخرت]] مى‌ترساند: {{متن قرآن|« وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیکمْ عَذَابَ یوْمٍ مُّحِیطٍ»}} ([[سوره هود]]/۱۱، ۸۴)؛ و گاه فرجام شوم فاسدان در اقوام پیشین را به آنان گوشزد مى‌کرد: {{متن قرآن|«وَانظُرُواْ کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ»}} ([[سوره اعراف]]/۷، ۸۶ و نیز [[سوره هود]]/۱۱، ۸۹) و سرانجام هنگامى که با اصرار کافران بر بت‌پرستى، کم‌فروشى و تکذیب خود رو‌برو شد و از [[ایمان]] ‌آوردن آنان ناامید گردید، آن‌ها را به عذاب الهى تهدید کرد: {{متن قرآن|«وَیا قَوْمِ اعْمَلُواْ عَلَى مَکانَتِکمْ إِنِّی عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یأْتِیهِ عَذَابٌ یخْزِیهِ وَمَنْ هُوَ کاذِبٌ وَارْتَقِبُواْ إِنِّی مَعَکمْ رَقِیبٌ»}}. ([[سوره هود]]/۱۱، ۹۳؛ [[سوره اعراف]]/۷، ۸۷)
  
زيان آن متوجه همه افراد حتى خودِ كم‌فروشان، فريبكاران و مختل‌كنندگان امنيت اجتماعى نيز مى‌شود؛<ref> الميزان، ج‌ 8، ص‌ 187.</ref> همچنين در جاى ديگر پس از امر به رعايت اندازه در سنجش با پيمانه و ترازو و نهى از كم كردن اموال مردم، سود عادلانه و مشروع را بهتر و نيكوتر از ثروت حاصل از كم‌فروشى مى‌خواند:<ref> جامع البيان، مج‌ 7، ج‌ 12، ص‌ 132‌ـ‌133؛ مجمع‌البيان، ج‌ 5، ص‌ 286؛ تفسير بيضاوى، ج‌ 2، ص‌ 278.</ref> «يقَومِ اَوفُوا المِكيالَ والميزانَ بِالقِسطِ ولاتَبخَسوا النّاسَ اَشياءَهُم‌... × بَقِيَّتُ اللّهِ خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنين». (سوره هود/11،85‌ـ‌86)
+
همچنین شعیب علیه‌السلام در ترغیب قوم به پرهیز از بت‌پرستى، کم‌فروشى و فسادانگیزى، از پیامدهاى نیک آن به شرط مؤمن بودن آنان خبر ‌مى‌داد: {{متن قرآن|«یا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَـهٍ غَیرُهُ... ذَلِکمْ خَیرٌ لَّکمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ»}}. ([[سوره اعراف]]/۷، ۸۵) از این که خیر بودن امور یاد شده در ‌گرو ایمان آن‌ها خوانده شده و همچنین از تعبیر {{متن قرآن|«بَقِیةُ اللّهِ خَیرٌ لَّکمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ»}} (سوره هود/۱۱، ۸۶)، مى‌توان بدست آورد که بیش از هر چیز، مراد، پاداش آخرتى موارد یاد شده است چنان که آن حضرت در پى مخالفت از سوى قوم (سوره هود/۱۱،۸۹) ضمن فراخواندن آن‌ها به طلب آمرزش گناهان و بازگشت به سوى خدا و با هدف ایجاد امید به پذیرش [[توبه]] از رحمت و مهربانى خداوند به بندگانش خبر مى‌داد: {{متن قرآن|«وَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّکمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ»}}. (سوره هود/۱۱، ۹۰)
  
'''''3. تذكّر:'''''
+
'''ب. برخورد اصحاب مدین با حضرت شعیب'''
  
نيكى كردن و نعمت دادن با تأثير عاطفى كه در پى دارد، دل انسان را به فرد نيكوكار و منعم نرم و مهربان كرده و حس سپاسگزارى در برابر او را كه ريشه در سرشت آدميان دارد، برمى‌انگيزد. از اين ‌رو شعيب علیه‌السلام در دعوت قوم خود به سوى توحيد، نعمت‌هاى الهى ارزانى شده بر آنان را يادآورى مى‌كرد: «واذكُروا اِذ كُنتُم قَليلاً فَكَثَّرَكُم» (سوره اعراف/7،86)
+
با آغاز و استمرار دعوت [[حضرت شعیب]] علیه‌السلام گروهى از مردم به وى گرویده و جامعه مدین به دو ‌دسته تقسیم شد: {{متن قرآن|«وَإِن کانَ طَآئِفَةٌ مِّنکمْ آمَنُواْ بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَآئِفَةٌ لَّمْ یؤْمِنُواْ...»}} (سوره اعراف/۷، ۸۷؛ سوره هود/۱۱، ۹۴). کافران با اتخاذ راهبرد تکذیب، ([[سوره عنکبوت]]/۲۹، ۳۷) اغلب از شیوه‌ها و راهکارهاى روانى براى عملیاتى کردن آن در برخورد با شعیب علیه‌السلام و مؤمنان بهره مى‌گرفتند. راهکارهاى یاد شده که از آن‌ها مى‌توان بدست آورد که کافران در اکثریت و مؤمنان در اقلیت<ref> المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۶۱.</ref> بوده‌اند عبارت است از:
  
بيشتر چنان كه از ظاهر آيه نيز برمى‌آيد، آن را به افزايش جمعيت پس از كم‌شمار بودن، تفسير كرده‌اند.<ref> جامع‌البيان، مج ‌5، ج‌ 8، ص‌ 311؛ مجمع‌البيان، ج‌ 3‌ـ‌4، ص‌ 689؛ الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 128.</ref> برخى نيز گفته‌اند: اين آيه به ازدواج مدين ‌بن ‌ابراهيم علیه‌السلام با دختر حضرت لوط و بركتى كه خداوند به نسل آنان داد اشاره دارد.<ref> مجمع البيان، ج‌ 4، ص‌ 689.</ref> به ثروت پس از فقر و قدرت پس از ضعف نيز تفسير شده است.<ref> الكشاف، ج 2، ص 128؛ مجمع‌البيان، ج 4، ص 689.</ref>
+
'''''۱. استهزا و تمسخر:'''''
  
همچنين در [[سوره هود]]/11، 84 و در پى نهى از كم‌فروشى به نعمت‌هايى چون حاصلخيزى سرزمين، ارزانى، ثروت و روزى فراوان اشاره مى‌كند و يادآور مى‌شود كه با وجود چنين شرايط مساعدى، ديگر نيازى به كم فروشى و انباشت ثروت از راه نامشروع نيست:<ref> جامع‌البيان، مج‌ 7، ج‌ 12، ص‌ 130؛ مجمع‌البيان، ج‌ 5، ص‌ 285؛ الميزان، ج‌ 10، ص‌ 161.</ref> «ولاتَنقُصُوا المِكيالَ والميزانَ اِنّى اَركُم بِخَير» تفسير خير به ارزانى و حاصلخيزى در برخى [[احاديث]] نيز آمده ‌است.<ref> تفسير عياشى، ج‌ 2، ص‌ 159.</ref>
+
به [[استهزاء|سخره]] گرفتن [[پیامبران]] و باورها و ارزش‌هاى الهى، راهکارى است که بنا به تصریح [[قرآن]] در تقابل با همه انبیاء بکار رفته است؛ خداوند در [[سوره توبه]]/۹، ۶۴‌ـ‌۶۵ تمسخر [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله از سوى منافقان را گزارش کرده و در آیات ۶۹‌ـ‌۷۰ همین سوره، برخورد یاد شده را همانند برخورد اقوام پیشین از جمله اصحاب مدین با پیامبران الهى معرفى مى‌کند.
  
'''''4. انذار:'''''
+
مقایسه آیات نامبرده نشان مى‌دهد که شعیب علیه‌السلام نیز از سوى کافران مورد استهزا قرار گرفته است؛ همچنین مفسران، آیه ۸۷ [[سوره هود]]/۱۱ را بیان کننده استهزاى شعیب علیه‌السلام دانسته‌اند: {{متن قرآن|«قَالُواْ یا شُعَیبُ أَصَلاَتُک تَأْمُرُک أَن نَّتْرُک مَا یعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء إِنَّک لَأَنتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ»}}.
  
بيم و اميد از ويژگي‌هاى روانى انسان است كه همواره زمينه و بستر لازم براى تهديد و تطميع افراد را فراهم مى‌سازد. بكارگيرى دو راهكار اساسى و ديرين انذار و تبشير از سوى همه انبيا در دعوت به توحيد بر همين اساس قابل تحليل است كه در شيوه‌هاى تبليغى شعيب علیه‌السلام نيز به چشم مى‌خورد؛ وى گاهى قوم خود را از عذاب فراگير روز قيامت به عنوان پيامد بت‌پرستى و كم‌فروشى آنان در آخرت مى‌ترساند: «و ‌اِنّى اَخافُ عَلَيكُم عَذابَ يَوم مُحيط» ([[سوره هود]]/11،84) و گاه فرجام شوم فاسدان در اقوام پيشين را به آنان گوشزد مى‌كرد: «وانظُروا كَيفَ كانَ عقِبَةُ المُفسِدين» ([[سوره اعراف]]/7،86 و نيز [[سوره هود]]/11،89) و سرانجام هنگامى كه با اصرار كافران بر بت‌پرستى، كم‌فروشى و تكذيب خود رو‌برو شد و از [[ايمان]] ‌آوردن آنان نااميد گرديد. آن‌ها را به عذاب الهى تهديد كرد: «ويقَومِ اعمَلوا عَلى مَكانَتِكُم اِنّى عمِلٌ سَوفَ تَعلَمونَ مَن يَأتيهِ عَذابٌ يُخزيهِ ومَن هُوَ كذِبٌ وارتَقِبوا اِنّى مَعَكُم رَقيب». ([[سوره هود]]/11،93؛ [[سوره اعراف]]/7،87)
+
بیشتر مفسران بر این باورند که شعیب علیه‌السلام بسیار [[نماز]] مى‌گزارد و کافران آن را به سخره گرفته، در قالب استفهام انکارى مى‌گفتند: آیا نمازت به تو فرمان مى‌دهد که ما خداى نیاکان خویش را وانهاده، از تصرف دلخواه در اموالمان خوددارى کنیم؟! چنین سخن سفیهانه از انسان حلیم و رشیدى چون تو دور است.<ref> جامع‌البیان، مج ۷، ج ۱۲، ص ۱۳۳ـ۱۳۵؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۵، ص‌ ۲۸۶؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۷۹.</ref>
  
'''''5. تبشير:'''''
+
'''''۲. نامفهوم خواندن آموزه‌هاى وحى:'''''
  
شعيب علیه‌السلام در ترغيب قوم به پرهيز از بت‌پرستى، كم‌فروشى و فسادانگيزى از پيامدهاى نيك آن به شرط مؤمن بودن آنان خبر ‌مى‌داد: «يقَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَكُم مِن اِله غَيرُهُ... ذلِكُم خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنين». ([[سوره اعراف]]/7،85) از اين كه خير بودن امور ياد شده در ‌گرو ايمان آن‌ها خوانده شده و همچنين از تعبير «بَقِيَّتُ اللّهِ خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم مُؤمِنين». (سوره هود/11،86)
+
کافران که خود را از پاسخ به سخنان روشن و منطقى حضرت شعیب علیه‌السلام در واکنش به گفتار تمسخرآمیز آنان ناتوان مى‌یافتند، گفته‌هاى وى را نامفهوم خواندند و وى را فاقد قدرت و موقعیت برترى مى‌دانستند که به سبب آن به سخنان وى بها داده و براى درک آن تلاش کنند:<ref> المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۷۴.</ref> {{متن قرآن|«قَالُواْ یا شُعَیبُ مَا نَفْقَهُ کثِیرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاک فِینَا ضَعِیفًا»}}.([[سوره هود]]/۱۱، ۹۱) نامفهوم خواندن سخنان وى کنایه از بى‌فایده و بیهوده بودن آن است.<ref> المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۷۴.</ref>
  
مى‌توان بدست آورد كه بيش از هر چيز مراد، پاداش آخرتى موارد ياد شده است چنان كه آن حضرت در پى مخالفت از سوى قوم (سوره هود/11،89) ضمن فراخواندن آن‌ها به طلب آمرزش گناهان و بازگشت به سوى خدا و با هدف ايجاد اميد به پذيرش توبه از رحمت و مهربانى خداوند به بندگانش خبر مى‌داد: «واستَغفِروا رَبَّكُم ثُمَّ توبوا اِلَيهِ اِنَّ رَبّى رَحيمٌ وَدود». (سوره هود/11،90)
+
'''''۳. تهدید و تحقیر:'''''
  
'''برخورد اصحاب مدين با شعيب علیه‌السلام'''
+
شعیب علیه‌السلام و پیروانش براى دست کشیدن از آیین توحیدى، با انواع فشارهاى اجتماعى و روانى از جمله اشکال گوناگونى از تهدید نیز رو‌برو بودند. کافران هنگامى که با پاسخ منطقى شعیب به ادعاى نامفهوم بودن گفته‌هاى او نیز مواجه شدند وى را به سنگسار شدن که از بدترین و فجیع‌ترین انواع مجازات است تهدید کردند: {{متن قرآن|«وَلَوْلاَ رَهْطُک لَرَجَمْنَاک وَمَا أَنتَ عَلَینَا بِعَزِیزٍ»}}. (سوره هود/۱۱، ۹۱) گویند: شعیب علیه‌السلام از جایگاه و احترام ویژه و والایى در میان قبیله خود برخوردار بود و کافران که براى قبیله وى حرمت قائل بودند، مى‌گفتند: سنگسار‌کردن و کشتن تو براى ما دشوار نیست زیرا نزد ما عزت و احترامى ندارى و ما فقط به ‌سبب رعایت احترام قبیله‌ات چنین کارى را انجام‌نمى‌دهیم. این نیز به نوعى توهین و تحقیر آن ‌حضرت به ‌شمار مى‌رفت.<ref> مجمع البیان، ج‌ ۵، ص‌ ۲۸۸؛ المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۷۵‌ـ‌۳۷۶.</ref>
  
با آغاز و استمرار دعوت [[حضرت شعيب]] علیه‌السلام گروهى از مردم به وى گرويده و جامعه مدين به دو ‌دسته تقسيم شد: «و اِن كانَ طَائِفَةٌ مِنكُم ءَامَنوا بالَّذى اُرسِلتُ بِهِ وطَائِفَةٌ لَم‌يُؤمِنوا...» (سوره اعراف/7،87؛ سوره هود/11،94) كافران با اتخاذ راهبرد تكذيب، ([[سوره عنكبوت]]/29،37) اغلب از شيوه‌ها و راهكارهاى روانى براى عملياتى كردن آن در برخورد با شعيب علیه‌السلام و مؤمنان بهره مى‌گرفتند. راهكارهاى ياد شده كه از آن‌ها مى‌توان بدست آورد كه كافران در اكثريت و مؤمنان در اقليت<ref> الميزان، ج‌ 10، ص‌ 361.</ref> بوده‌اند عبارت است از:
+
هنگامى که شعیب علیه‌السلام و پیروانش بر آیین توحیدى خویش پافشارى کردند، اشراف و سران کافر قوم که از امتیازات و موقعیت فرادست اجتماعى برخوردار بودند، دچار خودبرتربینى شده و گردن نهادن به سیادت و رهبرى دیگرى و نیز دست ‌برداشتن از آیین نیاکان را برنمى‌تافتند، از این‌رو آنان را به تبعید و بیرون راندن از خانه و کاشانه تهدید کردند: {{متن قرآن|«قَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ اسْتَکبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّک یا شُعَیبُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَک مِن قَرْیتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا»}}. (سوره اعراف/۷، ۸۸)
  
'''''1. استهزا:'''''
+
چنان که بیشتر مفسران نامدار نخستین<ref> ر.ک: جامع‌البیان، مج‌ ۶، ص‌ ۹، ص ۳۳؛ مجمع‌البیان، ج ۳ـ۴، ص ۶۶۹؛ تفسیر قرطبى، ج ۷ـ‌۸، ص ۱۵۹.</ref> و متأخر<ref> المیزان، ج‌ ۸، ص‌ ۱۸۸.</ref> نیز برداشت کرده‌اند، ظاهر برخى آیات نشان مى‌دهد که کافران راه را بر مؤمنان گرفته و آنان را که به دیدار شعیب علیه‌السلام رفته یا اعمال دینى انجام مى‌دادند، به قتل تهدید ‌مى‌کردند تا شاید بتوانند از گرایش بیشتر افراد به وى و گسترش دعوتش جلوگیرى کنند: {{متن قرآن|«وَلاَ تَقْعُدُواْ بِکلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ»}} (سوره اعراف/۷، ۸۶)؛ همچنین آنان با دروغگو خواندن شعیب علیه‌السلام و گمراه نامیدن<ref> همان؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۶۸۹‌.</ref> آیین وى تلاش مى‌کردند که در آن القاى شبهه و تردید افکنى کنند: «وتَبغونَها عِوَجـًا» (سوره اعراف/۷، ۸۶). ترساندن مؤمنان از پیامد [[ایمان]] به شعیب علیه‌السلام و دست برداشتن از آیین نیاکان و مایه ‌خسران خواندن آن نیز مى‌تواند از این قبیل باشد:<ref> المیزان، ج‌ ۸، ص‌ ۱۹۲.</ref> {{متن قرآن|«وَقَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ کفَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیباً إِنَّکمْ إِذاً لَّخَاسِرُونَ»}} (سوره اعراف/۷، ۹۰).
  
به سخره گرفتن [[پيامبران]] و باورها و ارزش‌هاى الهى، راهكارى است كه بنا به تصريح [[قرآن]] در تقابل با همه انبياء بكار رفته است؛ خداوند در [[سوره توبه]]/9، 64‌ـ‌65 تمسخر [[پيامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله از سوى منافقان را گزارش كرده و در آيات 69‌ـ‌70 همين سوره، برخورد ياد شده را همانند برخورد اقوام پيشين از جمله اصحاب مدين با پيامبران الهى معرفى مى‌كند.
+
== فرجام اصحاب مدین ==
 +
هنگامى که [[حضرت شعیب علیه السلام|حضرت شعیب]] علیه‌السلام با اصرار کافران بر باورها و ارزش‌هاى شرک‌آلود و کفرآمیز و همچنین تکذیب و تهدید به اخراج از شهر رو‌برو شد و از [[ایمان]] آوردن آن‌ها ناامید گردید، آنان را نفرین کرد:<ref> جامع البیان، مج‌ ۶، ج ‌۹، ص‌ ۴‌ـ‌۵؛ کشف الاسرار، ج‌ ۳، ص‌ ۶۷۹؛ المیزان، ج ‌۸، ص‌ ۱۹۲.</ref> {{متن قرآن|«رَبَّنَا افْتَحْ بَینَنَا وَبَینَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیرُ الْفَاتِحِینَ»}} (سوره اعراف/۷، ۸۹ و نیز سوره اعراف/۷، ۸۷) و چون از سوى کافران به سنگسارشدن تهدید شد به آن‌ها وعده [[عذاب]] داد: {{متن قرآن|«وَیا قَوْمِ اعْمَلُواْ عَلَى مَکانَتِکمْ إِنِّی عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یأْتِیهِ عَذَابٌ یخْزِیهِ وَمَنْ هُوَ کاذِبٌ وَارْتَقِبُواْ إِنِّی مَعَکمْ رَقِیبٌ»}}. ([[سوره هود]]/۱۱، ۹۳)
  
مقايسه آيات نامبرده نشان مى‌دهد كه شعيب علیه‌السلام نيز از سوى كافران مورد استهزا قرار گرفته است؛ همچنين مفسران، آيه 87 [[سوره هود]]/11 را بيان كننده استهزاى شعيب علیه‌السلام دانسته‌اند: «قالوا يشُعَيبُ اَصَلوتُكَ تَأمُرُكَ اَن نَترُكَ ما يَعبُدُ ءاباؤُنا اَو اَن نَفعَلَ فى اَمولِنا ما نَشؤُا اِنَّكَ لاََنتَ الحَليمُ الرَّشيد».
+
سرانجام عذاب الهى فرا رسید و شعیب علیه‌السلام و مؤمنان نجات یافتند و کافران نابود شدند: {{متن قرآن|«وَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّینَا شُعَیبًا وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مَّنَّا...»}}(سوره هود/۱۱، ۹۴).  
  
بيشتر مفسران بر اين باورند كه شعيب علیه‌السلام بسيار [[نماز]] مى‌گزارد و كافران آن را به سخره گرفته، در قالب استفهام انكارى مى‌گفتند: آيا نمازت به تو فرمان مى‌دهد كه ما خداى نياكان خويش را وانهاده، از تصرف دلخواه در اموالمان خوددارى كنيم؟! چنين سخن سفيهانه از انسان حليم و رشيدى چون تو دور است.<ref> جامع‌البيان، مج 7، ج 12، ص 133ـ135؛ مجمع‌البيان، ج‌ 5، ص‌ 286؛ تفسير بيضاوى، ج‌ ص‌ 279.</ref>
+
در آیات ۹۱ [[سوره اعراف]]و ۳۷ [[سوره عنکبوت]]/۲۹ گفته شده که نابودى اصحاب مدین به وسیله عذاب زلزله بود که آنان را در خانه‌هایشان به ‌صورت اجساد بى‌جانى که به رو بر زمین افتاده بودند، درآورد: {{متن قرآن|«فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ»}}؛ ولى در آیه ۹۴ سوره هود/۱۱ از نابودى آنان بر اثر صیحه آسمانى یاد شده است: {{متن قرآن|«وَأَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ الصَّیحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دِیارِهِمْ جَاثِمِینَ»}}. بنابراین مى‌توان گفت که آنان به وسیله هر دو از بین رفته‌اند.<ref> المیزان، ج‌ ۱۶، ص‌ ۱۲۶.</ref>
  
'''''2. نامفهوم خواندن آموزه‌هاى وحى:'''''
+
کافران افزون بر نابودى به وسیله عذاب الهى، به پیامدهاى بد دیگر تکذیب نیز دچار شدند. در آیه ۹۲ سوره اعراف/۷ از خسران و زیانکار شدن آنان ‌خبر مى‌دهد: {{متن قرآن|«الَّذِینَ کذَّبُواْ شُعَیبًا کانُواْ هُمُ الْخَاسِرِینَ»}}.
  
كافران كه خود را از پاسخ به سخنان روشن و منطقى شعيب علیه‌السلام در واكنش به گفتار تمسخرآميز آنان ناتوان مى‌يافتند گفته‌هاى وى را نامفهوم خواندند و وى را فاقد قدرت و موقعيت برترى مى‌دانستند كه به سبب آن به سخنان وى بها داده و براى درك آن تلاش كنند:<ref> الميزان، ج‌ 10، ص‌ 374.</ref> «قالوا يشُعَيبُ ما‌نَفقَهُ كَثيرًا مِمّا تَقولُ و اِنّا لَنَركَ فينا ضَعيفـًا».([[سوره هود]]/11،91) نامفهوم خواندن سخنان وى كنايه از بى‌فايده و بيهوده بودن آن است.<ref> الميزان، ج‌ 10، ص‌ 374.</ref>
+
آنان که پیروى از شعیب علیه‌السلام را زمینه خسران مؤمنان مى‌خواندند، خود با نابودى و از دست دادن همه سرمایه‌هاى مادى و معنوى، مصداق {{متن قرآن|«خَسِرَ الدُّنْیا وَالْآخِرَةَ»}} ([[سوره حج]]/۲۲، ۱۱) شدند.<ref> همان، ج‌ ۸، ص‌ ۱۹۲.</ref>
  
'''''3. تهديد:'''''
+
حبط و نابودى اعمال در دنیا و آخرت ([[سوره توبه]]/۹،۶۹‌ـ‌۷۰) و نفرین الهى بر آنان، از دیگر پیامدهاى سوء تکذیب شعیب علیه‌السلام بود: {{متن قرآن|«أَلاَ بُعْدًا لِّمَدْینَ کمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ»}}. ([[سوره هود]]/۱۱، ۹۵)
 
+
==پانویس==
شعيب علیه‌السلام و پيروانش براى دست كشيدن از آيين توحيدى با انواع فشارهاى اجتماعى و روانى از جمله اشكال گوناگونى از تهديد نيز رو‌برو بودند. كافران هنگامى كه با پاسخ منطقى شعيب به ادعاى نامفهوم بودن گفته‌هاى او نيز مواجه شدند وى را به سنگسار شدن كه از بدترين و فجيع‌ترين انواع مجازات است تهديد كردند: «ولَو لا‌رَهطُكَ لَرَجَمنكَ وما‌اَنتَ عَلَينا بِعَزيز». (سوره هود/11،91) گويند: شعيب علیه‌السلام از جايگاه و احترام ويژه و والايى در ميان قبيله خود برخوردار بود و كافران كه براى قبيله وى حرمت قائل بودند، مى‌گفتند: سنگسار‌كردن و كشتن تو براى ما دشوار نيست زيرا نزد ما عزت و احترامى ندارى و ما فقط به ‌سبب رعايت احترام قبيله‌ات چنين كارى را انجام‌نمى‌دهيم. اين نيز به نوعى توهين و تحقير آن ‌حضرت به ‌شمار مى‌رفت.<ref> مجمع البيان، ج‌ 5، ص‌ 288؛ الميزان، ج‌ 10، ص‌ 375‌ـ‌376.</ref>
 
 
 
هنگامى كه شعيب علیه‌السلام و پيروانش بر آيين توحيدى خويش پافشارى كردند، اشراف و سران كافر قوم كه از امتيازات و موقعيت فرادست اجتماعى برخوردار بودند، دچار خود برتربينى شده و گردن نهادن به سيادت و رهبرى ديگرى و نيز دست ‌برداشتن از آيين نياكان را برنمى‌تافتند، از اين‌رو آنان را به تبعيد و بيرون راندن از خانه و كاشانه تهديد كردند: «قالَ المَلاَُ الَّذينَ استَكبَروا مِن قَومِهِ لَنُخرِجَنَّكَ يشُعَيبُ والَّذينَ ءامَنوا مَعَكَ مِن قَريَتِنا اَولَتَعودُنَّ فى مِلَّتِنا». (سوره اعراف/7،88)
 
 
 
چنان كه بيشتر مفسران نامدار نخستين<ref> ر.ك: جامع‌البيان، مج‌ 6، ص‌ 9، ص 33؛ مجمع‌البيان، ج 3ـ4، ص 669؛ تفسير قرطبى، ج 7ـ‌8، ص 159.</ref> و متأخر<ref> الميزان، ج‌ 8، ص‌ 188.</ref> نيز برداشت كرده‌اند، ظاهر برخى آيات نشان مى‌دهد كه كافران راه را بر مؤمنان گرفته و آنان را كه به ديدار شعيب علیه‌السلام رفته يا اعمال دينى انجام مى‌دادند به قتل تهديد ‌مى‌كردند تا شايد بتوانند از گرايش بيشتر افراد به وى و گسترش دعوتش جلوگيرى كنند: «ولا‌تَقعُدوا بِكُلِّ صِرط توعِدونَ وتَصُدّونَ عَن سَبيلِ اللّهِ مَن ءامَنَ بِهِ» (سوره اعراف/7،86)؛ همچنين آنان با دروغگو خواندن شعيب علیه‌السلام و گمراه ناميدن<ref> همان؛ مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 689‌.</ref> آيين وى تلاش مى‌كردند كه در آن القاى شبهه و ترديد افكنى كنند: «وتَبغونَها عِوَجـًا» (سوره اعراف/7،86) ترساندن مؤمنان از پيامد [[ايمان]] به شعيب علیه‌السلام و دست برداشتن از آيين نياكان و مايه ‌خسران خواندن آن نيز مى‌تواند از اين قبيل باشد:<ref> الميزان، ج‌ 8، ص‌ 192.</ref> «وقالَ المَلاَُ الَّذينَ كَفَروا مِن قَومِهِ لـَئِنِ‌اتَّبَعتُم شُعَيبـًا اِنَّكُم اِذًا لَخسِرون». (سوره اعراف/7،90)
 
 
 
'''فرجام اصحاب مدين:'''
 
 
 
هنگامى كه شعيب علیه‌السلام با اصرار كافران بر باورها و ارزش‌هاى شرك‌آلود و كفرآميز و همچنين تكذيب و تهديد به اخراج از شهر رو‌برو و از [[ايمان]] آوردن آن‌ها نااميد شد آنان را نفرين كرد:<ref> جامع البيان، مج‌ 6، ج ‌9، ص‌ 4‌ـ‌5؛ كشف الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 679؛ الميزان، ج ‌8، ص‌ 192.</ref> «رَبَّنَا افتَح بَينَنا وبَينَ قَومِنا بِالحَقِّ واَنتَ خَيرُ الفتِحين» (سوره اعراف/7،89 و نيز سوره اعراف/7،87) و چون از سوى كافران به سنگسارشدن تهديد شد به آن‌ها وعده عذاب داد: «ويقَومِ اعمَلوا عَلى مَكانَتِكُم اِنّى عمِلٌ سَوفَ تَعلَمونَ مَن يَأتيهِ عَذابٌ يُخزيهِ و مَن هُوَ كذِبٌ وارتَقِبوا اِنّى مَعَكُم رَقيب». ([[سوره هود]]/11،93)
 
 
 
سرانجام عذاب الهى فرا رسيد و شعيب علیه‌السلام و مؤمنان نجات يافتند و كافران نابود شدند: «ولَمّا جاءَ اَمرُنا نَجَّينا شُعَيبـًا والَّذينَ ءامَنوا مَعَهُ بِرَحمَة مِنّا...».(سوره هود/11،94) در آيات 91 [[سوره اعراف]]/7 و 37 [[سوره عنكبوت]]/29 گفته شده كه نابودى اصحاب مدين به وسيله عذاب زلزله بود كه آنان را در خانه‌هايشان به ‌صورت اجساد بى‌جانى كه به رو بر زمين افتاده بودند، درآورد: «فَاَخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ فَاَصبَحوا فى دارِهِم جثِمين»؛ ولى در آيه 94 سوره هود/11 از نابودى آنان بر اثر صيحه آسمانى ياد شده است: «واَخَذَتِ الَّذينَ ظَلَمُوا الصَّيحَةُ فَاَصبَحوا فى دیرِهِم جثِمين»، بنابراين مى‌توان گفت كه آنان به وسيله هر دو از بين رفته‌اند.<ref> الميزان، ج‌ 16، ص‌ 126.</ref>
 
 
 
كافران افزون بر نابودى به وسيله عذاب الهى به پيامدهاى بد ديگر تكذيب نيز دچار شدند. در آيه 92 سوره اعراف/7 از خسران و زيانكار شدن آنان ‌خبر مى‌دهد: «اَلَّذينَ كَذَّبوا شُعَيبـًا كانوا هُمُ الخسِرين».
 
 
 
آنان كه پيروى از شعيب علیه‌السلام را زمينه خسران مؤمنان مى‌خواندند، خود با نابودى و از دست دادن همه سرمايه‌هاى مادى و معنوى، مصداق «خسر الدنيا والاخرة». ([[سوره حج]]/22،11) شدند.<ref> همان، ج‌ 8، ص‌ 192.</ref>
 
 
 
حبط و نابودى اعمال در دنيا و آخرت ([[سوره توبه]]/9،69‌ـ‌70) و نفرين الهى بر آنان از ديگر پيامدهاى سوء تكذيب شعيب علیه‌السلام بود: «اَلا بُعدًا لِمَديَنَ كَما بَعِدَت ثَمود». ([[سوره هود]]/11،95)
 
 
 
==پانویس ==
 
 
<references />
 
<references />
===منابع===
+
==منابع==
 
+
* [[دائرة المعارف قرآن کریم|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، على اسدى، جلد ۳، صفحه ۴۵۹-۴۷۰.
على اسدى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد صفحه 459-470
+
{{سنجش کیفی
 
+
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= متوسط
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= متوسط
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}
 
[[رده: واژگان قرآنی]]
 
[[رده: واژگان قرآنی]]
 +
[[رده: قصه‌های قرآنی]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۴۳


Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«اصحاب مَدیَن»، تعبیری قرآنی، ناظر به قوم حضرت شعیب علیه‌السلام است که در منطقه شام سکونت داشتند، و به سبب تکذیب پیامبرشان و سایر انحرافات اجتماعی مانند فساد و کم‌فروشى، گرفتار عذاب الهی شدند.

موقعیت جغرافیایى مدین

مشهور فرهنگ نویسان،[۱] جغرافیدانان[۲] و مفسران[۳]، مَدْین را نام شهرى مى‌دانند که حضرت شعیب علیه‌السلام به سوى مردم آن برانگیخته شد. ظاهر کاربرد قرآنى آن، به ویژه ترکیب «اصحاب مدین» (سوره توبه/۹،۷۰؛ سوره حج/۲۲، ۴۴) و «اهل‌ مدین» (سوره طه/۲۰، ۴۰؛ سوره قصص/۲۸، ۴۵) نیز این دیدگاه را تأیید مى‌کند. در مقابل، برخى آن را افزون بر شهر، نام قبیله وى نیز دانسته‌اند.[۴]

عربى یا دخیل بودن واژه مدین مورد اختلاف است؛ در کنار انگاره‌اى که با زاید خواندن «یاء» آن را واژه‌اى عربى و برگرفته از «مَدَنَ بالمکان» (‌=‌در جاى معینى ساکن شد) مى‌داند،[۵] اغلب پژوهشگران آن را از واژگان دخیل در قرآن،[۶] برگرفته از زبان سریانى و منابع مسیحى و گاه همان «مِدْیان» یاد شده در عهد عتیق دانسته‌اند.[۷]

گروهى از مورخان[۸] و مفسران مسلمان[۹] به پیروى از ابن ‌اسحاق آن را منسوب به مَدْین فرزند ابراهیم خلیل علیه‌السلام و ساکنان آن را از نوادگان و نسل وى و گروهى نیز آنان را از نسل حضرت اسماعیل علیه‌السلام مى‌دانند.[۱۰]

تأثیرپذیرى مورخان مسلمان به ویژه ابن ‌اسحاق از منابع سریانى و یونانى در گزارش‌هاى مربوط به پیش از اسلام از یک سو[۱۱] و گزارش‌هاى عهد عتیق درباره مِدْیان و اشتراک آن با مواردى از روایت‌هاى قرآن در ارتباط با مَدْین از سوى دیگر،[۱۲] مى‌تواند مؤید دخیل بودن واژه یاد شده و انتساب احتمالى آن به مدین‌ بن ‌ابراهیم علیه‌السلام ‌باشد.

در عهد عتیق، مِدْیان نام یکى از فرزندان حضرت ابراهیم علیه‌السلام از همسرى به نام قِطُوْراه[۱۳] و نیز اسم سرزمینى که نوادگان و نسل وى (مِدْیانیان) در آن ساکن شدند، آمده است چنان که در دوره‌هاى گوناگون تاریخى از سکونت نوادگان حضرت اسماعیل علیه‌السلام (اسماعیلیان) و حضرت موسى علیه‌السلام در آنجا و ازدواج وى با دختر کاهن مِدْیان به نام رِعُوْئیل و از نسل ابراهیم و قِطُوْراه، درگیری‌هاى مدیانیان با بنى‌اسرائیل و غلبه حضرت یوشع بر آنان، سخن گفته شده است.[۱۴]

نام کنونى مدین را معان و موقعیت جغرافیایى آن را میان مدینه و شام، مقابل سرزمین تبوک در ساحل دریاى سرخ (قُلْزُم) گفته‌اند. برخى امتداد آن را از شرق خلیج عقبه تا جنوب شرقى سینا دانسته‌اند.[۱۵] بر اساس گفته طبرى، مدین در جنوب سوریه قرار دارد.[۱۶]

پیشینه تاریخى مدین

ظاهراً قرآن درباره مدین و ساکنان آن در دوره‌هاى تاریخى دیگر، گزارشى نداده است. افزون بر پاره‌اى گزارش‌هاى تاریخى،[۱۷] تفسیرى[۱۸] و نیز برخى احادیث اسلامى،[۱۹] بعضى آیات نشان مى‌دهد که قوم حضرت شعیب علیه‌السلام در دوره تاریخى پس از قوم لوط (سوره هود/۱۱،۸۹) و معاصر حضرت موسى علیه‌السلام و بنى‌اسرائیل، پیش از ترک مصر مى‌زیسته‌اند. (نک: سوره قصص/۲۸، ۲۱‌ـ‌۲۳)

از گزارش‌هاى مربوط به کم‌فروشى و بکارگیرى پیمانه و ترازو (سوره اعراف/۷،۸۵؛ سوره هود/۱۱،۸۵)، سیراب کردن گوسفندان (سوره قصص/۲۸، ۲۳‌ـ‌۲۴) و قرارداد کارى حضرت موسى و حضرت شعیب علیهماالسلام (سوره قصص /۲۸، ۲۷‌ـ‌۲۸) که بنابر ظاهر برخى آیات (سوره طه/۲۰، ۱۸) و نیز گزارش عهد عتیق[۲۰] براى چوپانى گوسفندان شعیب علیه‌السلام بوده است، برمى‌آید که قوم شعیب علیه‌السلام مردمى تجارت پیشه، کشاورز و دامدار بوده‌اند؛ همچنین مى‌توان نتیجه گرفت که آنان داراى منطقه‌اى حاصلخیز، سرسبز و پرآب و علف و برخوردار از فرآورده‌هاى فراوان کشاورزى و نیز تجارت پررونقى بوده‌اند، چنان که برخى آیات از قدرت، ثروت و جمعیت فراوان آنان حکایت مى‌کند. (سوره توبه/۹، ۶۹-۷۰؛ سوره هود/۱۱،۸۴) از ظاهر این آیات و مجموع گزارش‌هاى عهد عتیق و[۲۱] برخى منابع تاریخى[۲۲] برمى‌آید که قوم مدین یکى از قبایل بزرگ عرب در شام با پیشینه دیرین تاریخى بوده است.[۲۳]

زیستن این قوم در دوره تاریخى پس از حضرت ابراهیم علیه‌السلام و پیش از بعثت حضرت موسى علیه‌السلام نشان مى‌دهد که مردمان مدین در آغاز بر آیین ابراهیم علیه‌السلام بوده و در گذر ایام به کفر و شرک گراییده‌اند. آیه «وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا» (سوره اعراف/۷، ۸۵)، مى‌تواند مؤیدى بر این ادعا باشد. بنابراین، مى‌توان گفت: شعیب علیه‌السلام که شریعت مستقلى نداشته، قوم خود را به آیین ابراهیم علیه‌السلام مى‌خوانده است.

تاریخ مدین و ساکنان آن را در دوران حیات شعیب علیه‌السلام مى‌توان به دو دوره تقسیم کرد:

  • دوره پیش از عذاب که مردم پس از دعوت شعیب علیه‌السلام به دو گروه اقلیت مؤمنان و اکثریت کافران تقسیم شدند. (سوره اعراف/۷، ۸۷‌ـ‌۸۸؛ سوره هود/۱۱،۹۱) از این که قرآن در این دوره از مخالفان شعیب علیه‌السلام با عنوان ملأ مستکبر (سوره اعراف/۷،۸۸) یاد کرده است، مى‌توان به وجود طبقه اشراف و ثروتمند و در نتیجه وجود فاصله طبقاتى در مدینِ آن زمان پى برد. از کافرانى که در این دوره زمانى با عذاب ‌الهى نابود شدند، با «اصحاب مدین» یاد مى‌شود. (سوره توبه/۹، ۷۰؛ سوره حج/۲۲، ۴۴)
  • دوره پس از عذاب و نابودى کافران که همراه با شرایط اجتماعى ـ سیاسى و دینى مساعدى بوده است. از ساکنان مدین در این برهه با عنوان «اهل مدین» یاد شده و ظاهر آیات نشان مى‌دهد که پناه بردن موسى علیه‌السلام به مدین و سکونت چندین ‌ساله وى در آنجا به هنگام پیرى و از کارافتادگى شعیب علیه‌السلام در همین دوره بوده است. (سوره طه/۲۰،۴۰؛ سوره قصص/۲۸، ۲۷‌ـ‌۲۷)

برخلاف دوره نخست که شعیب علیه‌السلام و پیروانش با انواع فشارهاى اجتماعى رو‌برو بوده (سوره اعراف/۷،۸۶) و به اخراج از خانه و کاشانه خویش تهدید مى‌شده‌اند (سوره اعراف/۷،۸۸)، در این دوره آن حضرت با برخوردارى از جایگاه اجتماعى مطلوب، ضمن پناه ‌دادن به موسى علیه‌السلام وى را اجیر مى‌کند. شاید بتوان از مفاد قرار داد کارى شعیب علیه‌السلام با موسى علیه‌السلام بدست آورد که در آن زمان مردان جوان، متناسب با شرایط اجتماعى روز براى مدت معینى شبیه آنچه امروزه به نام شیربها مرسوم است، براى پدر همسر خویش کار مى‌کرده‌اند. (سوره قصص/۲۸،‌ ۲۵‌ـ۲۸)

برخى مفسران با استناد به آیه ۲۷ سوره قصص/۲۸ بر این باورند که فریضه حج نیز در میان آنان رایج و به نوعى سالشمار آن‌ها هم بوده است.[۲۴]

در این که «اصحاب ایکه» و «اهل مدین» در قرآن دو‌نام براى یک قوم است یا آن که دو قوم بودند که حضرت شعیب علیه‌السلام پیامبر هر دو بوده، میان مفسران اختلاف است.

اصحاب مدین در قرآن

واژه مَدْین ۱۰ بار در قرآن آمده است؛ اما هیچیک از آیات به امورى چون چگونگى پیدایش، موقعیت تاریخى و جغرافیایى و نیز تاریخ و هویت قومى و نژادى ساکنان آن در دوره‌هاى مختلف تاریخى نپرداخته است. گزارش قرآن درباره شهر یاد شده و مردم آن که گاه در نگاهى سطحى تکرار به نظر مى‌رسد، کاملا گزینشى، فرا قومى، غیرتاریخى و بر اساس سبک خاصِ خود قرآن در امتداد اهداف توحیدى است؛ در سه مورد به عنوان شهرى که حضرت شعیب علیه‌السلام به سوى مردم آن مبعوث گردید یاد شده است: «وَإِلَى مَدْینَ أَخَاهُمْ شُعَیبًا».

در این سه مورد و آیات پس از آن (سوره اعراف/۷، ۸۵‌ـ‌۹۳؛ سوره هود/۱۱، ۸۴‌ـ‌۹۵؛ سوره عنکبوت/۲۹، ۳۶‌ـ‌۳۷) اصل داستان اصحاب مدین و حضرت شعیب به ‌طور مبسوط، روایت و باورها و ارزش‌هاى انحرافى آنان، محورها و شیوه‌هاى تبلیغى شعیب علیه‌السلام، چگونگى برخورد مردم با وى و فرجام هر یک از دو گروه مؤمن و کافر گزارش شده و هدف عمده در این موارد، انذار کافران، تبشیر، تذکار و تعلیم مؤمنان است.[۲۵]

در سوره توبه و سوره حج نیز با ترکیب «اصحاب مدین» از کافران آن شهر و نابودى آنان با عذاب الهى در پى تکذیب حضرت شعیب علیه‌السلام یاد شده است. البته هدف از یاد کردن آنان در هر یک از دو آیه، متفاوت از دیگرى است؛ در سوره توبه با هدف انذار و بازدارندگى منافقان از مخالفت و آزار و اذیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، یاد شده‌اند؛ قومى که به رغم برترى آن‌ها نسبت به منافقان در ثروت و قدرت به سبب تکذیب پیامبر خویش نابود شدند. (نک: سوره توبه/ ۹،۴۲‌ـ‌۷۰)

اما در سوره حج، هدف، دلدارى دادن به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است و این که نه ‌تنها مشرکان قریش بلکه بسیارى از اقوام پیشین از جمله اصحاب مدین نیز به تکذیب پیامبر خویش پرداختند: «وَإِن یکذِّبُوک فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ * وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ * وَأَصْحَابُ مَدْینَ وَکُذِّبَ مُوسَى...».(سوره حج/۲۲، ۴۲‌ـ‌۴۴)

در آیه ۹۵ سوره هود/۱۱ و در پى گزارش از تکذیب حضرت شعیب علیه‌السلام و عذاب کافران، مدین و کافران آن مورد نفرین قرار ‌گرفته‌اند: « أَلاَ بُعْدًا لِّمَدْینَ کمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ». در این آیه که پس از گزارش انحرافات مردم مدین، دعوت شعیب علیه‌السلام و بدفرجامى آنان در پى‌تکذیب آن حضرت آمده است. (سوره هود/۱۱، ۸۷‌ـ‌۹۴) خداوند نه در مقام گزارش بلکه بر آن است که نگاه خود را درباره اصحاب مدین ابراز کند زیرا لعن و نفرین بر آنان نشان منفور و مبغوض بودنشان نزد خداوند است.

حرکت حضرت موسى علیه‌السلام به سوى مدین هنگام فرار از مصر، رسیدن وى بر سر چاه آن و دیدن چوپان‌ها و دختران ‌شعیب علیه‌السلام در سوره قصص/۲۸، ۲۲‌ـ‌۲۳ بازگو شده است. در این آیات نگاه مستقلى به مدین نشده بلکه در گزارش بخشى از حوادث زندگى موسى علیه‌السلام پیش از بعثت، یادى از آن به میان آمده است؛ شهرى که دست تقدیر الهى موسى علیه‌السلام را به سوى آن رهنمون شد تا به سبب شرایط متفاوت آن با مصر در آنجا مأوا گزیند و براى رسالتى که در پیش رو داشت آماده گردد: «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْینَ قَالَ عَسَى رَبِّی أَن یهْدِینِی سَوَاء السَّبِیلِ * وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْینَ وَجَدَ عَلَیهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ یسْقُونَ...».(سوره قصص/۲۸، ۲۱‌ـ‌۲۳) افزون بر این در دو مورد دیگر عنوان اهل مدین آمده است. (سوره طه/۲۰،۴۰؛ سوره قصص/۲۸،۴۵)

در آیه نخست سکونت چندین ساله حضرت موسى علیه‌السلام در میان مردم مدین از نعمت‌ها و امدادهاى الهى شمرده شده که پیش از بعثت و براى نجات وى از اندوه و خطر کشته شدن، شامل حال وى گردید: «وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّینَاک مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاک فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْینَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ یا مُوسَى» (سوره طه/۲۰، ۴۰) در این آیه هدف یادآورى امدادهاى گذشته الهى است تا به موسى که پس از بعثت و مأموریت براى فراخوان فرعون به توحید، دچار هراس و دلنگرانى شده بود، (نک: سوره طه/۲۰، ۲۴‌ـ‌۴۰، ۴۳‌ـ‌۴۶) قوت قلب و آرامش بخشد.

در آیه دوم آگاهى پیامبر صلی الله علیه و آله از اخبار اقوام و انبیاى پیشین، رحمت خدا خوانده شده که براى انذار قوم در اختیار وى قرار داده شده است وگرنه پیامبر در میان آنان از جمله اهل مدین نبود تا از وضع آن‌ها آگاه گردد: «وَمَا کنتَ ثَاوِیا فِی أَهْلِ مَدْینَ تَتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِنَا وَلَکنَّا کنَّا مُرْسِلِینَ * وَمَا کنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ... وَلَکن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّک لِتُنذِرَ قَوْمًا...» (سوره قصص/۲۸، ۴۵‌ـ‌۴۶).

انحرافات اصحاب مدین

مردم مدین هم در حوزه باورها و عقاید و هم در ارتباط با ارزش‌هاى عبادى و اجتماعى دچار انحراف بوده‌اند. دعوت آنان از سوى حضرت شعیب علیه‌السلام به پرستش اللّه و نفى خدایان دیگر، حکایت از شرک و بت‌پرستى آنان دارد: «اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَـهٍ غَیرُهُ» (سوره اعراف/۷، ۸۵؛ سوره هود/۱۱، ۸۴، ۹۲؛ سوره عنکبوت/۲۹، ۳۶). ظاهر برخى آیات نشان مى‌دهد که شرک و بت پرستى، پیشینه نسبتاً دیرینه‌اى در میان آنان داشته و به یکى از مؤلفه‌هاى اصلى فرهنگ آن‌ها تبدیل شده بوده است: «قَالُواْ یا شُعَیبُ أَصَلاَتُک تَأْمُرُک أَن نَّتْرُک مَا یعْبُدُ آبَاؤُنَا». (سوره هود/۱۱، ۸۷)

بر اساس پاره‌اى گزارش‌ها، آنان درختى را پرستش مى‌کرده‌اند؛[۲۶] همچنین از ظاهر آیات برمى‌آید که آنان اعتقاد به معاد نیز نداشته‌اند:[۲۷] «فَقَالَ یا قَوْمِ... وَارْجُوا الْیوْمَ الْآخِرَ» (سوره عنکبوت/۲۹، ۳۶). قرآن از ناهنجاری‌هاى اجتماعى، به ویژه در حوزه روابط اقتصادى، کم‌فروشى و فسادانگیزى آنان گزارش کرده است: «فَأَوْفُواْ الْکیلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِکمْ خَیرٌ لَّکمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ». (سوره اعراف/۷، ۸۵ و نیز سوره هود/۱۱، ۸۴‌ـ‌۸۵) گزارش از کم‌فروشى و فسادانگیزى قوم شعیب به صورتى برجسته، نشان از شیوع گسترده آن در میان آنان دارد.[۲۸]

مفسران در بیان ارتباط یا تفاوت دو جمله «فَأَوْفُواْ الْکیلَ...» و «وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ...» با یکدیگر، جمله دومى را تأکید یا تفسیر جمله نخست دانسته‌اند؛ همچنین گفته‌اند: جمله دوم از آن حکایت دارد که قوم حضرت شعیب علیه‌السلام افزون بر اجناس مکیل و موزون که اغلب در فرآورده‌هاى کشاورزى است، در داد و ستد سایر کالاها و به ‌گونه‌هاى دیگر نیز کم‌فروشى ‌مى‌کرده‌اند.[۲۹]

این که تعبیر افساد در زمین، کدام یک از ناهنجاری‌هاى اجتماعى شایع در میان مردم مدین را گزارش مى‌کند نیز مورد اختلاف است؛ گروهى ـ ‌هر چند با اختلاف بر سر مصادیق‌ ـ معناى آن را مطلق و شامل همه گناهان، اعم از آنچه مربوط به حوزه ارتباط با خدا و جامعه است و در نتیجه مراد از آن را مواردى چون کفر، شرک، کم‌فروشى[۳۰]، ستمگرى، تعدى و حرام کردن حلال الهى دانسته‌اند.[۳۱]

دیدگاه دوم با استناد به ذکر افساد در زمین در مقابل آیاتى که قبل و بعد از آن آمده است (سوره اعراف/۷، ۸۵‌ـ‌۸۶) معناى آن را اخص و مراد از آن را مفاسد و ناهنجاری‌هایى چون راهزنى، غارت اموال، هتک حرمت زنان و کشتن انسان‌ها مى‌داند که امنیت اجتماعى را در حوزه‌هاى گوناگون مالى، جانى و حیثیتى به خطر مى‌اندازد.[۳۲]

البته علامه طباطبایی در تفسیر آیات مشابه احتمال مى‌دهد که «وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ» (سوره هود/۱۱، ۸۵) عطف تفسیرى و نهى تأکیدى براى دو جمله پیش از خود باشد. وى در توضیح این که چگونه کم‌فروشى مى‌تواند فسادانگیز باشد به نقش محورى تعامل اجتماعى به ویژه در حوزه روابط اقتصادى و داد و ستد کالاهاى مورد نیاز جامعه به عنوان یکى از ارکان حیات اجتماعى تأکید کرده و گسترش کم‌فروشى، فریبکارى و خیانت در معامله را سبب سلب اعتماد عمومى و پیدایش اختلال و تباهى در روند زندگى سالم جامعه مى‌داند.[۳۳]

بر اساس روایتى منسوب به امام سجاد علیه‌السلام، حضرت شعیب علیه‌السلام نخستین کسى است که پیمانه و ترازو را اختراع کرد و مردم مدین، ابتدا در سنجش اجناس با آن دو اندازه را رعایت مى‌کردند؛ اما پس از مدتى و به تدریج به کم‌کردن پیمانه و وزن پرداختند.[۳۴] از این ‌روایت مى‌توان برداشت کرد که فسادانگیزى مردم مدین پس از اصلاح زمین به احتمال همان کم‌فروشى بوده است.

حضرت شعیب و اصحاب مدین

الف. برخورد حضرت شعیب با اصحاب مدین

حضرت شعیب علیه‌السلام را بر اساس روایتى از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله خطیب انبیاء خوانده‌اند. شاید بتوان گزارش تعابیر و بیان‌هاى گوناگون با معانى یکسان یا نزدیک به هم از زبان او را (قس: سوره اعراف/۷، ۸۵‌ـ‌۸۶؛ سوره هود/۱۱، ۸۴‌ـ‌۸۵) مؤیدى بر آن دانست. بررسى آیات نشان مى‌دهد که وى همانند دیگر انبیاى الهى با رعایت ادب و سخنان نیکو آنان را به باورها و ارزش‌هاى توحیدى فرا مى‌خوانده است.[۳۵]

در مجموع مى‌توان تبلیغ و دعوت وى را بر اساس راهبرد فرهنگى و تبلیغى امر به معروف و نهى از منکر (دعوت به باورها و ارزش‌هاى توحیدى و نهى از باورها و ارزش‌هاى کفرآلود و شرک‌آمیز) مبتنى دانست. (سوره اعراف/۸، ۸۵‌ـ‌۸۶؛ سوره هود/۱۱، ۸۴‌ـ‌۸۵) حضرت شعیب علیه‌السلام براى عملیاتى کردن راهبرد یاد شده از راهکارهاى گوناگونى استفاده مى‌کرد، از جمله:

۱. ‌نشان دادن معجزه:

قرآن همانند بسیارى دیگر از انبیا نامى از معجزه برای شعیب نبی نبرده است؛ اما چنان که مفسران نیز گفته‌اند، «بینه» در آیه «قَدْ جَاءتْکم بَینَةٌ مِّن رَّبِّکمْ» (سوره اعراف/۷، ۸۵؛ سوره هود/۱۱، ۸۸) اشاره به معجزه آن حضرت دارد که وى به عنوان گواه صدق رسالت خویش و در همان آغاز دعوت بر آن تأکید مى‌ورزید.[۳۶] در برخى منابع از مواردى چند به عنوان معجزه شعیب علیه‌السلام یاد شده است.[۳۷]

۲. روشنگرى:

حضرت شعیب علیه‌السلام پس از امر به معروف و نهى از منکر، رعایت آن را از سوى مردم به خیر و صلاح خود آنان مى‌دانست، از جمله به دنبال فراخوان قوم خویش به پرستش الله، رعایت اندازه در پیمانه و ترازو، پرهیز از هر گونه کم فروشى و فسادانگیزى را خیر و صلاح آنان مى‌خواند: «ذَلِکمْ خَیرٌ لَّکمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ». (سوره اعراف/۷، ۸۵) زیرا هنگامى که کم فروشى، فریبکارى و غشّ در معامله گسترش یافته و امنیت عمومى جامعه در حوزه‌هاى مختلف از بین برود، زیان آن متوجه همه افراد حتى خودِ کم‌فروشان، فریبکاران و مختل‌کنندگان امنیت اجتماعى نیز مى‌شود.[۳۸] همچنین در جاى دیگر پس از امر به رعایت اندازه در سنجش با پیمانه و ترازو و نهى از کم کردن اموال مردم، سود عادلانه و مشروع را بهتر و نیکوتر از ثروت حاصل از کم‌فروشى مى‌خواند:[۳۹] «وَیا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکیالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیاءهُمْ...» (سوره هود/۱۱، ۸۵‌).

۳. تذکر به نعمتها:

نیکى کردن و نعمت دادن با تأثیر عاطفى که در پى دارد، دل انسان را به فرد نیکوکار و مُنعم نرم و مهربان کرده و حس سپاسگزارى در برابر او را که ریشه در سرشت آدمیان دارد، برمى‌انگیزد. از این ‌رو شعیب علیه‌السلام در دعوت قوم خود به سوى توحید، نعمت‌هاى الهى ارزانى شده بر آنان را یادآورى مى‌کرد: «وَاذْکرُواْ إِذْ کنتُمْ قَلِیلاً فَکثَّرَکمْ». (سوره اعراف/۷، ۸۶)

بیشتر -چنان که از ظاهر آیه نیز برمى‌آید-، آن را به افزایش جمعیت پس از کم‌شمار بودن، تفسیر کرده‌اند.[۴۰] برخى نیز گفته‌اند: این آیه به ازدواج مدین ‌بن ‌ابراهیم علیه‌السلام با دختر حضرت لوط و برکتى که خداوند به نسل آنان داد اشاره دارد.[۴۱] به ثروت پس از فقر و قدرت پس از ضعف نیز تفسیر شده است.[۴۲] همچنین در سوره هود/۱۱، ۸۴ و در پى نهى از کم‌فروشى به نعمت‌هایى چون حاصلخیزى سرزمین، ارزانى، ثروت و روزى فراوان اشاره مى‌کند و یادآور مى‌شود که با وجود چنین شرایط مساعدى، دیگر نیازى به کم فروشى و انباشت ثروت از راه نامشروع نیست:[۴۳] «وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِکیالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّی أَرَاکم بِخَیرٍ». تفسیر خیر به ارزانى و حاصلخیزى در برخى احادیث نیز آمده ‌است.[۴۴]

۴. انذار و تبشیر:

بیم و امید از ویژگی‌هاى روانى انسان است که همواره زمینه و بستر لازم براى تهدید و تطمیع افراد را فراهم مى‌سازد. بکارگیرى دو راهکار اساسى و دیرین انذار و تبشیر از سوى همه انبیا در دعوت به توحید بر همین اساس قابل تحلیل است که در شیوه‌هاى تبلیغى شعیب علیه‌السلام نیز به چشم مى‌خورد؛ وى گاهى قوم خود را از عذاب فراگیر روز قیامت به عنوان پیامد بت‌پرستى و کم‌فروشى آنان در آخرت مى‌ترساند: « وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیکمْ عَذَابَ یوْمٍ مُّحِیطٍ» (سوره هود/۱۱، ۸۴)؛ و گاه فرجام شوم فاسدان در اقوام پیشین را به آنان گوشزد مى‌کرد: «وَانظُرُواْ کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ» (سوره اعراف/۷، ۸۶ و نیز سوره هود/۱۱، ۸۹) و سرانجام هنگامى که با اصرار کافران بر بت‌پرستى، کم‌فروشى و تکذیب خود رو‌برو شد و از ایمان ‌آوردن آنان ناامید گردید، آن‌ها را به عذاب الهى تهدید کرد: «وَیا قَوْمِ اعْمَلُواْ عَلَى مَکانَتِکمْ إِنِّی عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یأْتِیهِ عَذَابٌ یخْزِیهِ وَمَنْ هُوَ کاذِبٌ وَارْتَقِبُواْ إِنِّی مَعَکمْ رَقِیبٌ». (سوره هود/۱۱، ۹۳؛ سوره اعراف/۷، ۸۷)

همچنین شعیب علیه‌السلام در ترغیب قوم به پرهیز از بت‌پرستى، کم‌فروشى و فسادانگیزى، از پیامدهاى نیک آن به شرط مؤمن بودن آنان خبر ‌مى‌داد: «یا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَـهٍ غَیرُهُ... ذَلِکمْ خَیرٌ لَّکمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ». (سوره اعراف/۷، ۸۵) از این که خیر بودن امور یاد شده در ‌گرو ایمان آن‌ها خوانده شده و همچنین از تعبیر «بَقِیةُ اللّهِ خَیرٌ لَّکمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ» (سوره هود/۱۱، ۸۶)، مى‌توان بدست آورد که بیش از هر چیز، مراد، پاداش آخرتى موارد یاد شده است چنان که آن حضرت در پى مخالفت از سوى قوم (سوره هود/۱۱،۸۹) ضمن فراخواندن آن‌ها به طلب آمرزش گناهان و بازگشت به سوى خدا و با هدف ایجاد امید به پذیرش توبه از رحمت و مهربانى خداوند به بندگانش خبر مى‌داد: «وَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّکمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ». (سوره هود/۱۱، ۹۰)

ب. برخورد اصحاب مدین با حضرت شعیب

با آغاز و استمرار دعوت حضرت شعیب علیه‌السلام گروهى از مردم به وى گرویده و جامعه مدین به دو ‌دسته تقسیم شد: «وَإِن کانَ طَآئِفَةٌ مِّنکمْ آمَنُواْ بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَآئِفَةٌ لَّمْ یؤْمِنُواْ...» (سوره اعراف/۷، ۸۷؛ سوره هود/۱۱، ۹۴). کافران با اتخاذ راهبرد تکذیب، (سوره عنکبوت/۲۹، ۳۷) اغلب از شیوه‌ها و راهکارهاى روانى براى عملیاتى کردن آن در برخورد با شعیب علیه‌السلام و مؤمنان بهره مى‌گرفتند. راهکارهاى یاد شده که از آن‌ها مى‌توان بدست آورد که کافران در اکثریت و مؤمنان در اقلیت[۴۵] بوده‌اند عبارت است از:

۱. استهزا و تمسخر:

به سخره گرفتن پیامبران و باورها و ارزش‌هاى الهى، راهکارى است که بنا به تصریح قرآن در تقابل با همه انبیاء بکار رفته است؛ خداوند در سوره توبه/۹، ۶۴‌ـ‌۶۵ تمسخر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از سوى منافقان را گزارش کرده و در آیات ۶۹‌ـ‌۷۰ همین سوره، برخورد یاد شده را همانند برخورد اقوام پیشین از جمله اصحاب مدین با پیامبران الهى معرفى مى‌کند.

مقایسه آیات نامبرده نشان مى‌دهد که شعیب علیه‌السلام نیز از سوى کافران مورد استهزا قرار گرفته است؛ همچنین مفسران، آیه ۸۷ سوره هود/۱۱ را بیان کننده استهزاى شعیب علیه‌السلام دانسته‌اند: «قَالُواْ یا شُعَیبُ أَصَلاَتُک تَأْمُرُک أَن نَّتْرُک مَا یعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء إِنَّک لَأَنتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ».

بیشتر مفسران بر این باورند که شعیب علیه‌السلام بسیار نماز مى‌گزارد و کافران آن را به سخره گرفته، در قالب استفهام انکارى مى‌گفتند: آیا نمازت به تو فرمان مى‌دهد که ما خداى نیاکان خویش را وانهاده، از تصرف دلخواه در اموالمان خوددارى کنیم؟! چنین سخن سفیهانه از انسان حلیم و رشیدى چون تو دور است.[۴۶]

۲. نامفهوم خواندن آموزه‌هاى وحى:

کافران که خود را از پاسخ به سخنان روشن و منطقى حضرت شعیب علیه‌السلام در واکنش به گفتار تمسخرآمیز آنان ناتوان مى‌یافتند، گفته‌هاى وى را نامفهوم خواندند و وى را فاقد قدرت و موقعیت برترى مى‌دانستند که به سبب آن به سخنان وى بها داده و براى درک آن تلاش کنند:[۴۷] «قَالُواْ یا شُعَیبُ مَا نَفْقَهُ کثِیرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاک فِینَا ضَعِیفًا».(سوره هود/۱۱، ۹۱) نامفهوم خواندن سخنان وى کنایه از بى‌فایده و بیهوده بودن آن است.[۴۸]

۳. تهدید و تحقیر:

شعیب علیه‌السلام و پیروانش براى دست کشیدن از آیین توحیدى، با انواع فشارهاى اجتماعى و روانى از جمله اشکال گوناگونى از تهدید نیز رو‌برو بودند. کافران هنگامى که با پاسخ منطقى شعیب به ادعاى نامفهوم بودن گفته‌هاى او نیز مواجه شدند وى را به سنگسار شدن که از بدترین و فجیع‌ترین انواع مجازات است تهدید کردند: «وَلَوْلاَ رَهْطُک لَرَجَمْنَاک وَمَا أَنتَ عَلَینَا بِعَزِیزٍ». (سوره هود/۱۱، ۹۱) گویند: شعیب علیه‌السلام از جایگاه و احترام ویژه و والایى در میان قبیله خود برخوردار بود و کافران که براى قبیله وى حرمت قائل بودند، مى‌گفتند: سنگسار‌کردن و کشتن تو براى ما دشوار نیست زیرا نزد ما عزت و احترامى ندارى و ما فقط به ‌سبب رعایت احترام قبیله‌ات چنین کارى را انجام‌نمى‌دهیم. این نیز به نوعى توهین و تحقیر آن ‌حضرت به ‌شمار مى‌رفت.[۴۹]

هنگامى که شعیب علیه‌السلام و پیروانش بر آیین توحیدى خویش پافشارى کردند، اشراف و سران کافر قوم که از امتیازات و موقعیت فرادست اجتماعى برخوردار بودند، دچار خودبرتربینى شده و گردن نهادن به سیادت و رهبرى دیگرى و نیز دست ‌برداشتن از آیین نیاکان را برنمى‌تافتند، از این‌رو آنان را به تبعید و بیرون راندن از خانه و کاشانه تهدید کردند: «قَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ اسْتَکبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّک یا شُعَیبُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَک مِن قَرْیتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا». (سوره اعراف/۷، ۸۸)

چنان که بیشتر مفسران نامدار نخستین[۵۰] و متأخر[۵۱] نیز برداشت کرده‌اند، ظاهر برخى آیات نشان مى‌دهد که کافران راه را بر مؤمنان گرفته و آنان را که به دیدار شعیب علیه‌السلام رفته یا اعمال دینى انجام مى‌دادند، به قتل تهدید ‌مى‌کردند تا شاید بتوانند از گرایش بیشتر افراد به وى و گسترش دعوتش جلوگیرى کنند: «وَلاَ تَقْعُدُواْ بِکلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ» (سوره اعراف/۷، ۸۶)؛ همچنین آنان با دروغگو خواندن شعیب علیه‌السلام و گمراه نامیدن[۵۲] آیین وى تلاش مى‌کردند که در آن القاى شبهه و تردید افکنى کنند: «وتَبغونَها عِوَجـًا» (سوره اعراف/۷، ۸۶). ترساندن مؤمنان از پیامد ایمان به شعیب علیه‌السلام و دست برداشتن از آیین نیاکان و مایه ‌خسران خواندن آن نیز مى‌تواند از این قبیل باشد:[۵۳] «وَقَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ کفَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیباً إِنَّکمْ إِذاً لَّخَاسِرُونَ» (سوره اعراف/۷، ۹۰).

فرجام اصحاب مدین

هنگامى که حضرت شعیب علیه‌السلام با اصرار کافران بر باورها و ارزش‌هاى شرک‌آلود و کفرآمیز و همچنین تکذیب و تهدید به اخراج از شهر رو‌برو شد و از ایمان آوردن آن‌ها ناامید گردید، آنان را نفرین کرد:[۵۴] «رَبَّنَا افْتَحْ بَینَنَا وَبَینَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیرُ الْفَاتِحِینَ» (سوره اعراف/۷، ۸۹ و نیز سوره اعراف/۷، ۸۷) و چون از سوى کافران به سنگسارشدن تهدید شد به آن‌ها وعده عذاب داد: «وَیا قَوْمِ اعْمَلُواْ عَلَى مَکانَتِکمْ إِنِّی عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یأْتِیهِ عَذَابٌ یخْزِیهِ وَمَنْ هُوَ کاذِبٌ وَارْتَقِبُواْ إِنِّی مَعَکمْ رَقِیبٌ». (سوره هود/۱۱، ۹۳)

سرانجام عذاب الهى فرا رسید و شعیب علیه‌السلام و مؤمنان نجات یافتند و کافران نابود شدند: «وَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّینَا شُعَیبًا وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مَّنَّا...»(سوره هود/۱۱، ۹۴).

در آیات ۹۱ سوره اعراف/۷ و ۳۷ سوره عنکبوت/۲۹ گفته شده که نابودى اصحاب مدین به وسیله عذاب زلزله بود که آنان را در خانه‌هایشان به ‌صورت اجساد بى‌جانى که به رو بر زمین افتاده بودند، درآورد: «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ»؛ ولى در آیه ۹۴ سوره هود/۱۱ از نابودى آنان بر اثر صیحه آسمانى یاد شده است: «وَأَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ الصَّیحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دِیارِهِمْ جَاثِمِینَ». بنابراین مى‌توان گفت که آنان به وسیله هر دو از بین رفته‌اند.[۵۵]

کافران افزون بر نابودى به وسیله عذاب الهى، به پیامدهاى بد دیگر تکذیب نیز دچار شدند. در آیه ۹۲ سوره اعراف/۷ از خسران و زیانکار شدن آنان ‌خبر مى‌دهد: «الَّذِینَ کذَّبُواْ شُعَیبًا کانُواْ هُمُ الْخَاسِرِینَ».

آنان که پیروى از شعیب علیه‌السلام را زمینه خسران مؤمنان مى‌خواندند، خود با نابودى و از دست دادن همه سرمایه‌هاى مادى و معنوى، مصداق «خَسِرَ الدُّنْیا وَالْآخِرَةَ» (سوره حج/۲۲، ۱۱) شدند.[۵۶]

حبط و نابودى اعمال در دنیا و آخرت (سوره توبه/۹،۶۹‌ـ‌۷۰) و نفرین الهى بر آنان، از دیگر پیامدهاى سوء تکذیب شعیب علیه‌السلام بود: «أَلاَ بُعْدًا لِّمَدْینَ کمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ». (سوره هود/۱۱، ۹۵)

پانویس

  1. الصحاح، ج‌ ۶، ص‌ ۲۲۰۱؛ لسان العرب، ج‌ ۱۳، ص‌ ۵۶، «مدین».
  2. معجم البلدان، ج‌ ۵، ص‌ ۷۷.
  3. التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۸، ص‌ ۴۰؛ المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۶۱.
  4. مجمع‌البیان، ج ‌۵، ص‌ ۲۸۵؛ فرهنگ لغات قرآن، ص‌ ۳۹۷؛ اعلام قرآن، ص‌ ۵۷۳.
  5. معجم‌البلدان، ج‌ ۵، ص ‌۷۷؛ لسان العرب، ج‌ ۱۳، ص‌ ۴۰۲.
  6. المعرب، ص‌ ۱۵۴؛ لسان العرب، ج‌ ۱۳، ص‌ ۵۶؛ اعلام قرآن، ص‌ ۵۷۳.
  7. واژه‌هاى دخیل، ص‌ ۳۷۵.
  8. تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۷، ۲۱۹؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۳؛ تاریخ ابن ‌خلدون، ج‌ ۲، ص‌ ۳۷.
  9. جامع‌البیان، مج‌ ۵، ج‌ ۸، ص‌ ۳۰۷؛ غریب القرآن، ص‌ ۵۵۶؛ زادالمسیر، ج‌ ۳، ص‌ ۱۵۵.
  10. اعلام قرآن، ص‌ ۵۷۳؛ قاموس کتاب مقدس، ص‌ ۷۸۸.
  11. بین الحبشة والعرب، ص‌ ۵۰.
  12. کتاب مقدس، خروج ۲: ۱۵‌ـ‌۲۱.
  13. همان، تکوین ۲۵: ۱‌ـ‌۲.
  14. قاموس کتاب مقدس، ص‌ ۷۸۸، ۹۴۴؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ ۱، ص‌ ۳۴؛ تاریخ ابن ‌خلدون، ج‌ ۲، ص‌ ۸۶.
  15. قاموس کتاب مقدس، ص‌ ۷۸۸؛ معجم البلدان، ج‌ ۵، ص‌ ۷۷؛ تاریخ ابن ‌خلدون، ج‌ ۲، ص‌ ۴۳.
  16. باستان‌شناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن، ص‌ ۱۷۷.
  17. البدایة والنهایه، ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۳.
  18. المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۷۳.
  19. تفسیر عیاشى، ج‌ ۲، ص‌ ۳۴.
  20. کتاب مقدس، خروج‌ ۲: ۱۶‌ـ‌۲۰.
  21. همان، پیدایش ۳۷: ۲۸؛ اعداد ۲۵: ۱۶‌ـ‌۱۸.
  22. تاریخ ابن ‌خلدون، ج‌ ۲، ص‌ ۴۳، ۸۲.
  23. البدایة والنهایه، ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۳.
  24. المیزان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۵۱.
  25. المیزان، ج‌۸، ص‌۶؛ ج‌۱۰، ص‌۱۳۵.
  26. البدایة والنهایه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۲.
  27. المیزان، ج‌ ۱۶، ص‌ ۱۲۷.
  28. التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۴، ص‌ ۱۷۳؛ المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۶۱‌ـ‌۳۶۲.
  29. الکشاف، ج ۲، ص ۱۲۷، ۴۱۷‌ـ‌۴۱۸؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۴، ص‌ ۱۷۴؛ ج ‌۱۸، ص‌ ۴۱؛ المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۶۳.
  30. جامع البیان، مج‌ ۵، ج‌ ۸، ص‌ ۳۰۸؛ مج ‌۷، ج‌ ۱۲، ص‌ ۱۳۱.
  31. کشف الاسرار، ج‌ ۳، ص‌ ۶۷۵؛ مجمع البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۶۸۸.
  32. المیزان، ج‌ ۸، ص‌ ۱۸۷؛ ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۶۳.
  33. همان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۶۳‌ـ‌۳۶۴.
  34. قصص الانبیاء، ص‌ ۱۴۵.
  35. المیزان، ج‌ ۶، ص‌ ۲۹۷.
  36. جامع البیان، مج‌ ۵، ج‌ ۸، ص‌ ۳۰۸؛ کشف الاسرار، ج‌ ۳، ص‌ ۶۷۵؛ مجمع البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۶۸۸.
  37. الکشاف، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۷؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۴، ص‌ ۱۷۳؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ ۲، ص‌ ۹۴‌ـ‌۹۵.
  38. المیزان، ج‌ ۸، ص‌ ۱۸۷.
  39. جامع البیان، مج‌ ۷، ج‌ ۱۲، ص‌ ۱۳۲‌ـ‌۱۳۳؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۵، ص‌ ۲۸۶؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۷۸.
  40. جامع‌البیان، مج ‌۵، ج‌ ۸، ص‌ ۳۱۱؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۳‌ـ‌۴، ص‌ ۶۸۹؛ الکشاف، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۸.
  41. مجمع البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۶۸۹.
  42. الکشاف، ج ۲، ص ۱۲۸؛ مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۶۸۹.
  43. جامع‌البیان، مج‌ ۷، ج‌ ۱۲، ص‌ ۱۳۰؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۵، ص‌ ۲۸۵؛ المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۱۶۱.
  44. تفسیر عیاشى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۹.
  45. المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۶۱.
  46. جامع‌البیان، مج ۷، ج ۱۲، ص ۱۳۳ـ۱۳۵؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۵، ص‌ ۲۸۶؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ ۲، ص‌ ۲۷۹.
  47. المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۷۴.
  48. المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۷۴.
  49. مجمع البیان، ج‌ ۵، ص‌ ۲۸۸؛ المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۷۵‌ـ‌۳۷۶.
  50. ر.ک: جامع‌البیان، مج‌ ۶، ص‌ ۹، ص ۳۳؛ مجمع‌البیان، ج ۳ـ۴، ص ۶۶۹؛ تفسیر قرطبى، ج ۷ـ‌۸، ص ۱۵۹.
  51. المیزان، ج‌ ۸، ص‌ ۱۸۸.
  52. همان؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۶۸۹‌.
  53. المیزان، ج‌ ۸، ص‌ ۱۹۲.
  54. جامع البیان، مج‌ ۶، ج ‌۹، ص‌ ۴‌ـ‌۵؛ کشف الاسرار، ج‌ ۳، ص‌ ۶۷۹؛ المیزان، ج ‌۸، ص‌ ۱۹۲.
  55. المیزان، ج‌ ۱۶، ص‌ ۱۲۶.
  56. همان، ج‌ ۸، ص‌ ۱۹۲.

منابع