آیه 22 سوره قصص

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ

مشاهده آیه در سوره


<<21 آیه 22 سوره قصص 23>>
سوره : سوره قصص (28)
جزء : 20
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و چون رو به جانب شهر مدین آورد، با خود گفت: امید است که خدا مرا به راه‌مستقیم هدایت فرماید.

هنگامی که به سوی مدین روی آورد، گفت: امید است پروردگارم مرا به راه راست [که انسان را به نتیجه مطلوب می رساند] راهنمایی کند.

و چون به سوى [شهر] مدين رو نهاد [با خود] گفت: «اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند.»

چون به جانب مدين روان شد، گفت: شايد پروردگار من مرا به راه راست رهبرى كند.

و هنگامی که متوجّه جانب مدین شد گفت: «امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

And when he turned his face toward Midian, he said, ‘Maybe my Lord will show me the right way.’

And when he turned his face towards Madyan, he said: Maybe my Lord will guide me in the right path.

And when he turned his face toward Midian, he said: Peradventure my Lord will guide me in the right road.

Then, when he turned his face towards (the land of) Madyan, he said: "I do hope that my Lord will show me the smooth and straight Path."

معانی کلمات آیه

  • تلقاء: جهت و طرقى كه در مقابل است «جلس تلقاء فلان» يعنى مقابل او نشست در اين مثال ظرف مكان آمده است.
  • مدين: نام شهرى (يا محلى) بود كه شعيب عليه السّلام بر اهل آنجا مبعوث گرديد هاكس در قاموس كتاب مقدس آن را مديان نوشته و گويد: به قولى زمين مديان از خليج عقبة تا به مو آب و كوه سينا امتداد داشت. در فرهنگ قصص قرآن آمده: محل اين شهر در شرق عقبه است، مردم آن عرب و از اولاد اسماعيل عليه السّلام بودند، نام آن شهر اكنون معان است. نگارنده گويد: معان در حال حاضر يكى از استانهاى مملكت اردن مى‏باشد، گويند: فاصله آنجا تا مصر هشت شبانه روز راه بود و جزء مملكت مصر نبود.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى‌ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ «22»

و چون (موسى) به سوى مدين روى نهاد، گفت: اميد است كه پروردگارم مرا به راه راست هدايت فرمايد.

نکته ها

«مَدْيَنَ» شهرى در جنوب شام وشمال حجاز، ونزديك تبوك است كه در آن زمان از قلمرو حكومت فرعون، بيرون بوده است.

پیام ها

1- تحرّك، هجرت و بكارگيرى تاكتيك‌هاى متفاوت از لوازم يك انقلاب است.

«وَ لَمَّا تَوَجَّهَ»

2- اوّل حركت كنيم، سپس دعا كنيم و اميدوار باشيم. وَ لَمَّا تَوَجَّهَ‌ ... قالَ عَسى‌ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي‌

3- اميدوارى، در همه‌ى حالات پسنديده است. «عَسى‌ رَبِّي»

4- فراز و نشيب‌ها، يك سنّت الهى در راه تربيت انسان‌هاست. وَ لَمَّا تَوَجَّهَ‌ ... قالَ عَسى‌ رَبِّي‌

5- كار خود را با استمداد از پروردگار آغاز كنيم. وَ لَمَّا تَوَجَّهَ‌ ... قالَ عَسى‌ رَبِّي‌ ...

«1». قصص، 16.

«2». قصص، 17.

«3». قصص، 24.

جلد 7 - صفحه 36

6- در محيطهاى طاغوت‌زده كه زمينه‌ى انحراف و تصميمات نابخردانه فراهم است، از خداوند، هدايت بجوييم. «يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى‌ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ «22»

وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ‌: و چون متوجه شد و روى نهاد به سوى مدين، و آن شهرى بود به نام بانى آن كه مدين پسر ابراهيم خليل عليه السّلام بود و شعيب در آنجا مقيم و در تحت تصرف فرعون نبود. و بنا بقولى هشت روز راه بود «2». موسى چون راه را نمى‌دانست از روى توكل و حسن ظن به خداى خود: قالَ عَسى‌ رَبِّي‌: گفت اميد است پروردگار من، أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ‌: اينكه راه نمايد مرا به راه راست. مروى است كه در اثناء راه به سر سه راه رسيد، اوسط آن را اختيار نمود، و «سواء سبيل» عبارت از آن باشد، زيرا آن به معنى وسط و معظم آنست‌ «3».

«1» تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 120.

«2» مجمع البيان، ج 4، ص 247.

«3» تفسير منهج الصادقين، ج 7، ص 85.

جلد 10 - صفحه 120

مأمورين فرعون كه در تعقيب موسى بودند به آنجا رسيده به دو راه ديگر رفتند و موسى را نيافتند. خلاصه موسى هشت روز و شب مى‌رفت و جز گياه صحرا خوردنى نداشت. سعيد بن جبير گفته كه موسى پابرهنه بود و به مدين نرسيد تا آنكه پايش مجروح شد، و چون توكل بر خدا نموده از او طلب هدايت كرد، حق تعالى ملكى را فرستاد بر اسب سوار، نيزه‌اى به دست گرفته گفت: اى موسى كجا مى‌روى؟ جواب داد: به مدين. گفت: راه را دانى؟ گفت: نه. گفت: من راهبر و بدرقه توام. پس موسى با او روان شد تا به آب مدين رسيد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى‌ قالَ يا مُوسى‌ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ «20» فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «21» وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى‌ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ «22» وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ «23» فَسَقى‌ لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ «24»

ترجمه‌

و آمد مردى از انتهاى شهر كه ميشتافت گفت اى موسى همانا بزرگان مشورت ميكنند در باره تو كه بكشندت پس بيرون رو همانا من ترا از خير خواهانم‌

پس بيرون رفت از آن ترسان كه منتظر ميبود گفت اى پروردگار من نجات ده مرا از گروه ستمكاران‌

و چون متوجه شد بسوى مدين گفت اميد است كه پروردگارم هدايت كند مرا براه راست‌

و چون رسيد بآب مدين يافت بر آن گروهى از مردم را كه آب ميدادند و يافت در جاى پائين‌تر از جاى آنان دو زن را كه باز ميداشتند گفت چيست قصد شما گفتند آب نميدهيم تا باز گردانند شبانان و پدر ما پيرى است بزرگ‌

پس آبداد براى آن دو پس برگشت بسوى سايه پس گفت پروردگار من همانا من بآنچه فرو فرستى بر من از خير محتاجم.

تفسير

بعد از وقايع مذكوره در آيات سابقه مردى كه گفته‌اند حزقيل يا حزئيل نام داشت و از قبطيان و مؤمن بموسى عليه السّلام بود از قصريكه فرعون در آخر شهر داشت بشتاب آمد نزد آنحضرت و گفت بزرگان قبط در موضوع تو مشورت ميكنند براى كشتن تو در مقابل قتلى كه از تو واقع شده پس زود از اين شهر بيرون رو كه من از براى تو از خير خواهانم و اينكه بر مشاوره ايتمار اطلاق ميشود براى آنستكه هر يك از مشاورين طلب ميكند امر مشاور ديگر را بآنچه صواب ميداند و قمى ره نقل فرموده كه خزانه‌دار فرعون مؤمن بموسى عليه السّلام بود و او همانستكه خداوند در باره او فرموده و گفت مرد مؤمنى از آل فرعون كه كتمان مينمود ايمان خود را و چون خبر قتل موسى آنمرد قبطى را بفرعون رسيد و او حضرت را طلب نمود كه بقتل برساند او شخصى را بعث نمود كه موسى عليه السّلام را خبردار كند و كرد چنانچه خداوند فرموده و بعضى‌

جلد 4 صفحه 180

گفته‌اند او پسر عموى حضرت موسى بوده در هر حال حضرت از آنشهر در حاليكه خائف و مترصّد تعقيب قبطيان از او بود بيرون رفت و از خدا خواست كه او را از شرّ آنها حفظ فرمايد و قمى ره نقل نموده كه او براست و چپ خود توجّه مينمود و اين دعا را ميفرمود و بجانب مدين كه تا آنجا سه روز راه بود متوجه شد و آنشهر در تصرّف فرعون نبود و بنام مدين بن ابراهيم عليه السّلام بنا شده بود و حضرت شعيب پيغمبر در آنجا اقامت داشت ولى حضرت موسى نه راه را بلد بود و نه بلدى داشت و نه زاد و راحله‌ئى فقط توكّل بخدا داشت كه عرض كرد اميد است پروردگار من مرا براه راست هدايت فرمايد و خداوند هم او را نااميد نفرمود و مستقيما بمدين رسانيد و در كنار چاه آبى بدرختى تكيه كرد و نشست و ديد جماعت بسيارى از مردمان مختلف مشغول آب دادن مواشى و اغنام خودشان ميباشند و در مكان پائين‌ترى از مكان آنها دو زن گوسفندان خود را آورده‌اند كه آب بدهند ولى مانع ميشوند از آنكه آنها مخلوط بگوسفندان سايرين شوند و آب بخورند حضرت بآنها فرمود مقصود شما از اين ممانعت چيست و شما دو زن براى چه كار اينجا آمديد گفتند ما آب نميدهيم گوسفندان خود را تا بازگردانند گله‌داران گله‌هاشان را از سر آب براى آنكه مزاحم و داخل در مردان نشويم و بعضى يصدر بفتح ياء و ضمّ دال قرائت نموده‌اند يعنى تا بازگردند گله‌داران از سر چاه و پدر ما پيرمرد سالخورده‌اى است كه توانائى بيرون آمدن از منزل و آبدادن گوسفندان را ندارد و از روى ناچارى ما بايد اينكار را انجام دهيم و حضرت بر آنها ترحّم فرمود و گوسفندانشان را آب داد و بجاى خود بازگشت و در سايه آندرخت جاى گرفت و چون خسته و گرسنه بود عرضه داشت پروردگارا من بروزى حلالى كه برايم بفرستى محتاجم و قمى ره نقل فرموده كه سه روز بود غذا نخورده بود و چون ترحّما خواست براى آندو سقايت نمايد بكسانيكه سر چاه بودند گفت من يك دلو براى خودم ميكشم يكدلو براى شما و آنها دلوى باو دادند كه معمولا ده نفر مرد آنرا ميكشيد و حضرت بتنهائى يكدلو براى آنها كشيد و يكدلو براى دختران شعيب عليه السّلام و گوسفندان آنها را سيراب نمود و از چند روايت معتبر استفاده ميشود كه غرض‌

جلد 4 صفحه 181

حضرت از طلب نزول خير طعام بوده چون در مدّت مسافرت چيزى جز علف بيابان نخورده بود و نيز روايت شده كه گله‌داران سنگى بر سر آنچاه ميگذاردند كه كمتر از هفت مرد نميتوانستند آنرا بردارند و حضرت به تنهائى آنرا برداشت.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لَمّا تَوَجَّه‌َ تِلقاءَ مَديَن‌َ قال‌َ عَسي‌ رَبِّي‌ أَن‌ يَهدِيَنِي‌ سَواءَ السَّبِيل‌ِ «22»

و چون‌ متوجه‌ شد بطرف‌ مدين‌ ‌که‌ ‌از‌ مصر خارج‌ شد و بطرف‌ مدين‌ سير ‌او‌ ‌بود‌ ‌گفت‌ اميد ‌است‌ ‌که‌ پروردگار ‌من‌ مرا هدايت‌ فرمايد براه‌ مستوي‌ و صراط مستقيم‌.

وَ لَمّا تَوَجَّه‌َ تِلقاءَ مَديَن‌َ مدين‌ ‌از‌ تصرف‌ فرعون‌ بيرون‌ ‌بود‌ و بعين‌ ‌اينکه‌ توجه‌ موسي‌ بطرف‌ مدين‌ شبيه‌ هجرت‌ حضرت‌ رسالت‌ ‌بود‌ ‌از‌ مكه‌ معظمه‌ ‌که‌ ليلة المبيت‌ اطراف‌ خانه‌ ‌آن‌ حضرت‌ ‌را‌ گرفتند ‌که‌ ‌آن‌ حضرت‌ ‌را‌ بقتل‌ رسانند حضرت‌ هجرت‌ فرمود بمدينه‌ طيبه‌ خداوند شوكت‌ و عظمت‌ داد باو و ‌در‌ موقع‌ فتح‌ مكه‌ مراجعت‌ كرد و تمام‌ دشمنان‌ ‌آن‌ حضرت‌ ‌ يا ‌ بشرف‌ اسلام‌ مشرف‌ شدند ‌ يا ‌ ‌از‌ ‌بين‌ رفتند ‌پس‌ ‌از‌ چند سال‌ حضرت‌ موسي‌ ‌هم‌ ‌پس‌ ‌از‌ چند سال‌ ‌که‌ نزد شعيب‌ ‌بود‌ مقام‌ رسالت‌ باو عنايت‌ فرمود و ‌با‌ معجزات‌ محير العقول‌ مراجعت‌ كرد و فرعونيان‌ هلاك‌ شدند و آنچه‌ قابل‌ هدايت‌ بودند هدايت‌ شدند ‌که‌ ‌در‌ حق‌ پيغمبر (ص‌) ميفرمايد إِن‌َّ الَّذِي‌ فَرَض‌َ

جلد 14 - صفحه 221

عَلَيك‌َ القُرآن‌َ لَرادُّك‌َ إِلي‌ مَعادٍ (همين‌ سوره‌ ‌آيه‌ 85) بنا ‌بر‌ بعض‌ تفاسير لكن‌ ‌از‌ ائمه‌ ‌است‌ ‌که‌ مراد رجعت‌ ‌است‌ چنانچه‌ بيايد.

قال‌َ عَسي‌ رَبِّي‌ أَن‌ يَهدِيَنِي‌ سَواءَ السَّبِيل‌ِ مفسرين‌ گفتند راه‌ ‌را‌ گم‌ كرده‌ ‌بود‌، لذا ‌اينکه‌ كلمه‌ ‌را‌ درخواست‌ كرد لكن‌ ‌اينکه‌ جمله‌ باين‌ معني‌ منافي‌ ‌با‌ جمله‌ قبل‌ ‌است‌ ‌که‌ فرمود «وَ لَمّا تَوَجَّه‌َ تِلقاءَ مَديَن‌َ» بطرف‌ مدين‌ سير ميكرد چون‌ ميدانست‌ ‌که‌ فرعون‌ تصرفي‌ ‌در‌ مدين‌ ندارد و ‌اينکه‌ جمله‌ ‌گفت‌ ‌از‌ باب‌ يقيني‌ ‌که‌ داشت‌ ‌از‌ ‌آن‌ وحي‌ ‌که‌ بمادرش‌ ‌شده‌ ‌بود‌ ‌که‌ فرمود «وَ جاعِلُوه‌ُ مِن‌َ المُرسَلِين‌َ.» لذا تعبير بعسي‌ ربي‌ كرد و انتظار مقام‌ رسالت‌ ‌را‌ داشت‌ ‌که‌ ‌پس‌ ‌از‌ اعطاء مقام‌ نبوت‌ بمقام‌ رسالت‌ ‌هم‌ نائل‌ شود بلكه‌ بالاتر ‌از‌ مقام‌ رسالت‌ ‌که‌ مقام‌ اولي‌ العزمي‌ ‌را‌ ‌هم‌ خداوند باو عنايت‌ فرمود چون‌ قبلا ‌با‌ اينكه‌ مقام‌ نبوت‌ داشت‌ تابع‌ دين‌ ابراهيم‌ ‌بود‌ ‌بعد‌ ‌از‌ مقام‌ رسالت‌ دين‌ ابراهيم‌ ‌در‌ بني‌ اسرائيل‌ نسخ‌ شد و دين‌ موسي‌ آمد ولي‌ ‌در‌ بني‌ اسمعيل‌ باقي‌ ‌بود‌ ‌تا‌ زمان‌ رسالت‌ حضرت‌ خاتم‌ و ‌اينکه‌ ‌است‌ ظاهرا معني‌ أَن‌ يَهدِيَنِي‌ سَواءَ السَّبِيل‌ِ.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 22)- موسی تصمیم گرفت که به سوی سر زمین «مدین» که شهری در جنوب شام و شمال حجاز بود و از قلمرو مصر و حکومت فرعونیان جدا محسوب می‌شد برود، او در این سفر سخت، تنها یک سرمایه بزرگ همراه داشت، سرمایه ایمان و توکل بر خدا! لذا «هنگامی که متوجه جانب مدین شد گفت: امیدوارم که پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند»! (وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏8، ص:31-32

منابع