رعایت سطح مخاطب عام متوسط است
شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اَحبار: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۸ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
+
{{خوب}}
 +
'''«اَحبار»''' از واژگان [[قرآن|قرآنی]] به معنای عالمان و کاهنان [[یهود]] است. در [[قرآن]] [[قرآن کریم|کریم]] نوع برخورد احبار با کتاب آسمانى خود ([[تورات]]) ذکر شده و در برخى از موارد این عملکرد مورد انتقاد قرار گرفته است، از جمله: نادیده گرفتن بشارت‌هاى تورات، کتمان برخى مسائل تورات، تحریف تورات و سرپیچى از احکام آن.
  
عالمان یهود، كاهنان.
+
==واژه‌شناسی==
 +
واژه‌شناسان «احبار» را جمع «حِبر» دانسته و درباره قرائت آن دیدگاه‌هاى متفاوتى بیان کرده‌اند؛ ابوهیثم و ابوعبید آن را به فتح حاء<ref> الصحاح، ج‌ ۲، ص‌ ۶۲۰؛ الغریبین، ج‌ ۲، ص‌ ۳۹۷.</ref>، ابن‌اثیر، فرّاء و جوهرى به کسر آن،<ref> همان، لسان‌العرب، ج‌ ۳، ص‌ ۱۵؛ التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۴.</ref> و لیث و [[ابن سکیت اهوازی|ابن‌سکیت]] هر دو وجه را قرائت کرده‌اند<ref> همان، التفسیر الکبیر، ج‌ ۶، ص‌ ۳۷؛ التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۴.</ref> و اصمعى در تعیین قرائت به فتح یا کسر، اظهار بى‌اطلاعى کرده است.<ref> همان، روح‌المعانى، مج‌ ۶، ج‌ ۱۰، ص‌ ۱۲۲.</ref>
  
واژه «اَحبار»، به ‌صورت صریح 4 بار در [[قرآن كریم]] ذكر شده است؛ دو بار به همراه «ربانیون» ([[سوره مائده]]/5، 44 و 63) و دو بار به همراه «رُهبان». ([[سوره توبه]]/9، 31 و 34) همچنین آیات فراوان دیگرى بدون تصریح به نام احبار، درباره عالمان یهود سخن گفته‌اند.
+
حِبر در لغت، به ‌معناى «اثر نیکو»<ref> ترتیب‌العین، ص‌ ۱۶۰؛ مفردات، ص‌ ۲۱۵؛ الوجوه والنظائر، ص ۱۱۵، «حبر».</ref>، «زینت، جمال و بهاء»،<ref>مقاییس‌اللغه، ج ۲، ص ۱۲۷؛ الغریبین، ج ۲، ص ۳۹۷؛ التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۲، «حبر».</ref> «مداد»،<ref> ترتیب العین، ص‌ ۱۶۰، الصحاح، ج‌ ۲، ص‌ ۶۱۹، «حبر».</ref> «نوعى از لباس»،<ref>مقاییس‌اللغه، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۷؛ التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۴، «حبر».</ref> «نعمت»<ref> التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۵، «حبر».</ref> و‌... آمده و در اصطلاح به هر عالم [[اهل کتاب|اهل‌کتاب]] اگرچه بعداً مسلمان شده باشد، گویند.<ref> ترتیب العین، ص ۱۶۰؛ تاج العروس، ج ۶، ص ۲۲۹؛ واژه‌هاى دخیل، ص ۱۰۶.</ref>
  
واژه‌شناسان «احبار» را جمع «حِبر» دانسته و درباره قرائت آن دیدگاه‌هاى متفاوتى بیان كرده‌اند؛ ابوهیثم و ابوعبید آن را به فتح حاء<ref> الصحاح، ج‌ ص‌ 620؛ الغریبین، ج‌ 2، ص‌ 397.</ref>، ابن‌اثیر، فرّاء و جوهرى به كسر آن،<ref> همان، لسان‌العرب، ج‌ ص‌ 15؛ التحقیق، ج‌ ص‌ 154.</ref> ولیث و ابن‌سكیت هر دو وجه را قرائت كرده‌اند<ref> همان، التفسیر الكبیر، ج‌ 6، ص‌ 37؛ التحقیق، ج‌ 2، ص‌ 154.</ref> و اصمعى در تعیین قرائت به فتح یا كسر، اظهار بى‌اطلاعى كرده است.<ref> همان، روح‌المعانى، مج‌ 6، ج‌ 10، ص‌ 122.</ref>
+
واژه‌پژوهان در ایجاد ارتباط میان معناى لغوى و اصطلاحى کوشش‌هاى فراوانى کرده‌اند؛ برخى با استدلال به آیات {{متن قرآن|«اُدخُلُوا الجَنَّةَ اَنتُم واَزواجُکم تُحبَرون»}} ([[سوره زخرف]]/۴۳، ۷۰) و {{متن قرآن|«فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یحْبَرُونَ»}} ([[سوره روم]]/۳۰، ۱۵) که بیشتر مفسران آن را به ‌معناى برخوردارى از نعمت [[تفسیر قرآن|تفسیر]] کرده‌اند،<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۱۳، ج ‌۲۵، ص ‌۱۲۲؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۷، ص‌ ۴۶۶ و ج‌ ۹، ص‌ ۸۵؛ التبیان، ج‌ ۹، ص‌ ۲۱۵.</ref> معناى حبر را «نعمت» دانسته و معانى دیگر مانند: شادمانى، سرور، اکرام، تحسین و‌... را از لوازم و آثار آن برشمرده‌اند.<ref> التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۵.</ref>
  
حِبر در لغت، به ‌معناى «اثر نیكو»<ref> ترتیب‌العین، ص‌ 160؛ مفردات، ص‌ 215؛ الوجوه والنظائر، ص 115، «حبر».</ref>، «زینت، جمال و بهاء»،<ref>مقاییس‌اللغه، ج 2، ص 127؛ الغریبین، ج 2، ص 397؛ التحقیق، ج‌ ص‌ 162، «حبر».</ref> «مداد»،<ref> ترتیب العین، ص‌ 160، الصحاح، ج‌ 2، ص‌ 619، «حبر».</ref> «نوعى از لباس»،<ref>مقاییس‌اللغه، ج‌ ص‌ 127؛ التحقیق، ج‌ ص‌ 164، «حبر».</ref> «نعمت»<ref> التحقیق، ج‌ ص‌ 155، «حبر».</ref> و‌... آمده و در اصطلاح به هر عالم اهل‌كتاب اگرچه بعداً مسلمان شده باشد، گویند.<ref> ترتیب العین، ص 160؛ تاج العروس، ج 6، ص 229؛ واژه‌هاى دخیل، ص 106.</ref>
+
برخى دیگر معناى آن را «اثر نیکو» دانسته و وجه نام‌گذارى عالم به حبر را ماندگارى آثار نیکوى آن‌ها در میان مردم ذکر کرده‌اند.<ref>مفردات، ص‌ ۲۱۵؛ الوجوه والنظائر، ج‌ ۱، ص‌ ۲۹۰، «حبر».</ref> و کسانى‌ که «حبر» را «مداد» معنا کرده‌اند، دلیل این نام‌گذارى را کتابت عالِم به ‌وسیله مداد بیان کرده و برخى از آنان گفته‌اند: «کعب الحبر» که به اشتباه «کعب‌الأَحبار» شهرت یافته نیز از همین رو، چنین نام گرفته است.<ref> التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳؛ روح‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۴۱۵؛ التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۴.</ref>  
  
واژه‌پژوهان در ایجاد ارتباط میان معناى لغوى و اصطلاحى كوشش‌هاى فراوانى كرده‌اند؛ برخى با استدلال به آیات {{متن قرآن|«اُدخُلُوا الجَنَّةَ اَنتُم واَزوجُكُم تُحبَرون»}} ([[سوره زخرف]]/43، 70) و {{متن قرآن|«فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ»}} ([[سوره روم]]/30، 15) كه بیشتر مفسران آن را به ‌معناى برخوردارى از نعمت تفسیر كرده‌اند،<ref> جامع‌البیان، مج‌ 13، ج ‌25، ص ‌122؛ مجمع‌البیان، ج‌ 7، ص‌ 466 و ج‌ ص‌ 85؛ التبیان، ج‌ 9، ص‌ 215.</ref> معناى حبر را «نعمت» دانسته و معانى دیگر مانند: شادمانى، سرور، اكرام، تحسین و‌... را از لوازم و آثار آن برشمرده‌اند.<ref> التحقیق، ج‌ ص‌ 155.</ref>
+
گروهى از لغویان بر عبرى بودن این واژه تصریح کرده و آن را برگرفته از «حابر» به معناى سحر کردن و تمرین سحر، یا «حابار» به معناى ساحر و کاهن دانسته، گفته اند: هر عالم یهودى از فرزندان [[حضرت هارون علیه السلام|حضرت هارون]] حبر است؛ زیرا سحر و کهانت در میان علماى پیشین یهود رواج داشته است.<ref> التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۵؛ واژه‌هاى دخیل، ص‌ ۱۰۵.</ref> همچنین از شواهد تقویت این دیدگاه قول کسانى است که مى گویند: در زبان عبرى معناى ریشه اى «حبر» سحر است.<ref> التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۵؛ واژه‌هاى دخیل، ص‌ ۱۰۶.</ref><ref> See The Oxford English Dictionary P.۸۴  The Encydlopedia of Religion V.۱۱ , P. ۱۸۲.</ref>
  
برخى دیگر معناى آن را «اثر نیكو» دانسته و وجه نام‌گذارى عالم به حبر را ماندگارى آثار نیكوى آن‌ها در میان مردم ذكر كرده‌اند.<ref>مفردات، ص‌ 215؛ الوجوه والنظائر، ج‌ ص‌ 290، «حبر».</ref> و كسانى‌ كه «حبر» را «مداد» معنا كرده‌اند، دلیل این نام‌گذارى را كتابت عالِم به ‌وسیله مداد بیان كرده و برخى از آنان گفته‌اند: «كعب الحبر» كه به اشتباه «كعب‌الأَحبار» شهرت یافته نیز از همین رو، چنین نام گرفته است.<ref> التفسیر الكبیر، ج‌ 12، ص‌ 3؛ روح‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 415؛ التحقیق، ج‌ 2، ص‌ 154.</ref>  
+
«حبر» در زبان فارسى به «کاهن»<ref> قاموس کتاب مقدس، ص‌ ۷۶۰.</ref> (برگرفته از واژه عبرى KOhen)<ref> The Encyclopedia of Religion V.۱۱, P.۵۳۴.</ref> و «خاخام»<ref> لغت‌نامه، ج‌ ۶‌، ص‌ ۸۱۴۵‌.</ref> و در انگلیسى «Rabbi»<ref> The Oxford, English Dictionary, P.۸۳.</ref> ترجمه شده که از لغت عبرى «Rabbi» به معناى «استاد من»، گرفته شده است.<ref> Ibid  New Catholic Encyclopedia, V.I۲, P.۳۹.</ref> این واژه امروزه به رهبر روحانى و دینى جامعه یهودى اشاره دارد.<ref> New catholic EncycloPedia, V.I۲, P.۳۹.</ref> در کتاب مقدس (عهد عتیق و جدید) به صورت مکرر این اصطلاح آمده است.
  
گروهى از لغویان بر عبرى بودن این واژه تصریح كرده و آن را برگرفته از «حابر» به معناى سحر كردن و تمرین سحر، یا «حابار» به معناى ساحر و كاهن دانسته، گفته اند: هر عالم یهودى از فرزندان هارون حبر است؛ زیرا سحر و كهانت در میان علماى پیشین یهود رواج داشته است.<ref> التحقیق، ج‌ 2، ص‌ 155؛ واژه‌هاى دخیل، ص‌ 105.</ref> همچنین از شواهد تقویت این دیدگاه قول كسانى است كه مى گویند: در زبان عبرى معناى ریشه اى «حبر» سحر است.<ref> التحقیق، ج‌ 2، ص‌ 155؛ واژه‌هاى دخیل، ص‌ 106.</ref><ref> See The Oxford English Dictionary P.84  The Encydlopedia of Religion V.11 , P. 182.</ref>
+
==احبار در عهد عتیق و جدید==
  
«حبر» در زبان فارسى به «كاهن»<ref> قاموس كتاب مقدس، ص‌ 760.</ref> (برگرفته از واژه عبرى (KOhen) (<ref> The Encyclopedia of Religion V.11, P.534.</ref> و «خاخام» <ref> لغت‌نامه، ج‌ 6‌، ص‌ 8145‌.</ref> و در انگلیسى <ref> The Oxford, English Dictionary, P.83.</ref>«Rabbi»» ترجمه شده كه از لغت عبرى «Rabbi» به معناى «استاد من»، گرفته شده است.<ref> Ibid  New Catholic Encyclopedia, V.I2, P.39.</ref> این واژه امروزه به رهبر روحانى و دینى جامعه یهودى اشاره دارد.<ref> New catholic EncycloPedia, V.I2, P.39.</ref> در كتاب مقدس (عهد عتیق و جدید) به صورت مكرر این اصطلاح آمده است.
+
===عهد عتیق===
  
'''عهد عتیق:'''
+
اصطلاح «احبار» پیش از ویرانى معبد دوم (سال ۷۰ ق.م) به کار نرفته است.<ref> Ibid.</ref> بر اساس گزارش عهد عتیق نخستین کسى که به این مقام دست یافت، «[[حضرت هارون علیه السلام|هارون]]» برادر [[حضرت موسی علیه السلام|موسى]] علیه‌السلام بود.<ref> کتاب مقدس، خروج، ۲۸: ۱‌ـ‌۳.</ref> پس از وى پسرش «الیعازار» جانشین او شد.<ref> اعداد، ۳: ۳۲ و ۲۰: ۲۸.</ref> این منصب تا دوران «عیلى» که از خانواده و سلسله «ایثامار» بود، در خاندان هارون حفظ شد.<ref> قاموس کتاب مقدس، ۷۱۲.</ref> پس از آن این نام در مورد هر کسى که به رهبرى امور دینى و معنوى مردم منصوب مى شد، اطلاق مى گردید.<ref> New Catholic Encyclopedia, V.۱۲ , P.۳۹.</ref>
  
این اصطلاح پیش از ویرانى معبد دوم (سال 70 ق.م) به كار نرفته است.<ref> Ibid.</ref> بر اساس گزارش عهد عتیق نخستین كسى كه به این مقام دست یافت، «هارون» برادر موسى علیه‌السلام بود.<ref> كتاب مقدس، خروج، 28: 1‌ـ‌3.</ref>
+
در دوران «تلمودى» (تقریباً ۲۰۰ سال پیش از میلاد تا ۵۰۰ سال پس از میلاد) ربّیان به دو دسته تقسیم مى شدند؛ «ربّیان عالم» (TeacherRabbi) و «ربّیان قاضى» (JudgesRabbi)، دسته نخست وظیفه آموزش را بر عهده داشته و آن را به یادگیرى شریعت [[یهود]] و توانایى تفسیر مشروط مى دانستند.
  
پس از وى پسرش «الیعازار» جانشین او شد<ref> اعداد، 3: 32 و 20: 28.</ref> این منصب تا دوران «عیلى» كه از خانواده و سلسله «ایثامار» بود، در خاندان هارون حفظ شد.<ref> قاموس كتاب مقدس، 712.</ref> پس از آن این نام در مورد هر كسى كه به رهبرى امور دینى و معنوى مردم منصوب مى شد، اطلاق مى گردید.<ref> New Catholic Encyclopedia, V.12 , P.39.</ref>
+
آنان براى فعالیت هاى خود حقوقى دریافت نمى کردند و زندگى خود را با برخى تجارت ها و نذورات، تأمین مى کردند. دسته دوم بر اساس شناخت و اطلاعشان از شریعت و توانایى هایى مانند قضاوت و وکالت و با استفاده از اسناد و مدارکى ویژه، گزینش مى شدند. این مراسم در طول ۷ روز<ref> کتاب مقدس، خروج، ۲۹: ۳۵.</ref> و با آیین هایى مانند قربانى، مسح با روغن و پوشاندن لباس رسمى، انجام مى گرفت.<ref> کتاب مقدس، لاویان، ۸: ۱‌ـ‌۱۵.</ref> اینان در برابر زمانى که براى فتوا و قضاوت صرف مى کردند، مبالغى را به عنوان حقوق دریافت مى کردند.<ref> New catholic EncycloPedia V.۱۲, PP.۳۹-۴۰.</ref>
  
در دوران «تلمودى» (تقریباً 200 سال پیش از میلاد تا 500 سال پس از میلاد) ربّیان به دو دسته تقسیم مى شدند؛ «ربّیان عالم» (TeacherRabbi) و «ربّیان قاضى» (JudgesRabbi)، دسته نخست وظیفه آموزش را بر عهده داشته و آن را به یادگیرى شریعت یهود و توانایى تفسیر مشروط مى دانستند.
+
البته گاهى وظیفه تعلیم و قضاوت در یک شخص جمع مى شد. بعد از نگارش کتب مقدس، انتخاب کاهنان و رئیس آنان، ابزارى در دست حاکمان بوده آنان همواره به اقتضاى امیال و دیدگاه هاى شخصى خود، آنان را عزل و نصب مى کردند.<ref> قاموس کتاب مقدس، ۷۱۲.</ref>
  
آنان براى فعالیت هاى خود حقوقى دریافت نمى كردند و زندگى خود را با برخى تجارت ها و نذورات، تأمین مى كردند. دسته دوم بر اساس شناخت و اطلاعشان از شریعت و توانایى هایى مانند قضاوت و وكالت و با استفاده از اسناد و مداركى ویژه، گزینش مى شدند.
+
در قرن دوازدهم میلادى براى این که کاهنان زمان بیشترى را در رسیدگى به فعالیت هاى دینى صرف کنند، مقرر شد در برابر تلاش هاى آنان، مبالغى حقوق به آنان پرداخت شود تا براى تأمین زندگى خود به کار نیاز نداشته باشند. این گروه جدید از کاهنان به همین مناسبت، «کاهنان حقوق بگیر» (Salaried) نامیده شدند.<ref> The EncycloPedia of Religion V.۱۱, P.۱۸۲.</ref>
  
این مراسم در طول 7 روز<ref> كتاب مقدس، خروج، 29: 35.</ref> و با آیین هایى مانند قربانى، مسح با روغن و پوشاندن لباس رسمى، انجام مى گرفت.<ref> كتاب مقدس، لاویان، 8: 1‌ـ‌15.</ref> اینان در برابر زمانى كه براى فتوا و قضاوت صرف مى كردند، مبالغى را به عنوان حقوق دریافت مى كردند.<ref> New catholic EncycloPedia V.12, PP.39-40.</ref>
+
پس از آن وظایف کاهنان به صورت مکتوب به آنان ابلاغ شده، افزون بر قانون گذارى و تبلیغ دین، کارهاى دیگرى مانند برپا کردن محاکم قضایى ریاست و اداره آن‌ها، سرپرستى مدارس متوسط و عالى، شرکت در مراسم ختنه، ازدواج و... بر عهده آنان گذاشته شد.<ref> New Catholic Encyclopedia, V.۱۲, P.۳۹.</ref> به برخى از این وظایف در عهد عتیق نیز اشاره شده است. از وظایف مدنى که بر عهده کاهنان گذاشته شد، جمع آورى مالیات براى حکومت بود. این وظایف باعث بالا رفتن مقام رئیس کاهنان شد.
  
البته گاهى وظیفه تعلیم و قضاوت در یك شخص جمع مى شد. بعد از نگارش كتب مقدس، انتخاب كاهنان و رئیس آنان، ابزارى در دست حاكمان بوده آنان همواره به اقتضاى امیال و دیدگاه هاى شخصى خود، آنان را عزل و نصب مى كردند.<ref> قاموس كتاب مقدس، 712.</ref>
+
===عهد جدید===
  
در قرن دوازدهم میلادى براى این كه كاهنان زمان بیشترى را در رسیدگى به فعالیت هاى دینى صرف كنند، مقرر شد در برابر تلاش هاى آنان، مبالغى حقوق به آنان پرداخت شود تا براى تأمین زندگى خود به كار نیاز نداشته باشند. این گروه جدید از كاهنان به همین مناسبت، «كاهنان حقوق بگیر» (Salaried) نامیده شدند.<ref> The EncycloPedia of Religion V.11, P.182.</ref>
+
در [[انجیل|اناجیل]] عهد جدید، [[حواریون|حواریان]] [[حضرت عیسى]] علیه‌السلام، مکرر او را با عنوان «رِبّى» که اصل آن «rab» واژه اى سامى به معناى «استاد- سید» است و در آرامى «rabban» و در عبرى «rabbon» است که با پسوند i به معناى «مال من» یا «استاد من» بکار مى رود.<ref> the Encyclopedia of Religion V.۱۱, P.۱۸۳  New Catholicencyclo Pedia V.۱۲, P.۴۰.</ref>
  
پس از آن وظایف كاهنان به صورت مكتوب به آنان ابلاغ شده، افزون بر قانون گذارى و تبلیغ دین، كارهاى دیگرى مانند برپا كردن محاكم قضایى ریاست و اداره آن‌ها، سرپرستى مدارس متوسط و عالى، شركت در مراسم ختنه، ازدواج و... بر عهده آنان گذاشته شد.<ref> New Catholic Encyclopedia, V.12, P.39.</ref> به برخى از این وظایف در عهد عتیق نیز اشاره شده است.
+
همان گونه که عیسى علیه‌السلام در اناجیل «[[انجیل مرقس|مرقس]]»<ref> کتاب مقدس، مرقس، ۱۰: ۲۰.</ref> و «[[انجیل یوحنا|یوحنّا]]»،<ref> کتاب مقدس، یوحنّا، ۲۰: ۱۵.</ref> «سیّد» یا «استاد» که در یونانى به شکل «Pabbquej» نوشته مى شود،<ref> New Catholic Encyclopedia V.۱۲, P.۴۰  The Oxford English Dictionary, P. ۸۴.</ref> خطاب شده و حواریان آن را خطابى احترام آمیز مى دانستند.<ref> همان، متّى ۲۶:۲۵ و ۴۹، مَرقُس ۹:۵، ۱۱:۲۱ و ۱۴:۴۵؛ یوحنّا ۱:۴۹، ۴:۳۱، ۹:۲ و ۱۱:۸.</ref> غیر از حواریان، مردمان دیگر نیز عیسى علیه‌السلام را با این صفت مى خواندند.<ref>همان، یوحنّا ۳:۲ و ۶:۲۵.</ref> در [[انجیل یوحنا]] از این واژه معادل «Sisa, ka» به معناى «استاد» استفاده شده<ref> همان، یوحنّا، ۱:۳۸.</ref> و در اناجیل دیگر اغلب به عنوان جایگزین همان معنا در خطاب به عیسى علیه‌السلام بکار رفته است.<ref> همان، متّى ۸:۱۹، ۱۲:۳۸؛ مرقس ۴:۳۸، ۹:۱۷ و ۳۸؛ لوقا ۷:۴؛ یوحنّا، ۸:۴.</ref>
  
(همین مقاله وظایف كاهنان) از وظایف مدنى كه بر عهده كاهنان گذاشته شد، جمع آورى مالیات براى حكومت بود. این وظایف باعث بالا رفتن مقام رئیس كاهنان شد.
+
در [[انجیل لوقا]] که هنوز واژه «ربّى» بکار برده نشده بود، عیسى علیه‌السلام با معادل یونانى دیگر (ETTl, Tata) که به معناى «استاد» بود، خطاب مى شد.<ref> همان، لوقا ۵:۵، ۸:۲۴ و ۴۵.</ref> به جز خطاب هایى که به عیسى علیه‌السلام شده است، واژه ربّى تنها یک بار در خطاب به «یوحناى تعمیددهنده»<ref> همان، یوحنّا، ۳:۲۶.</ref> و دو بار به شکل «سید ما» در اعتراض به «کاتبان» و «فریسیان» (زاهدان) که دوست داشتند، با این عنوان خطاب شوند، بکار رفته است.<ref> همان، متّى ۲۳: ۷‌ـ‌۸.</ref>
  
'''عهد جدید:'''
+
===وظایف کاهنان===
  
در اناجیل عهد جدید، حواریان [[حضرت عیسى]] علیه‌السلام، مكرر او را با عنوان «رِبّى» كه اصل آن «rab» واژه اى سامى به معناى «استاد- سید» است و در آرامى «rabban» و در عبرى «rabbon» است كه با پسوند i به معناى «مال من»: «استاد من» بكار مى رود.<ref> the Encyclopedia of Religion V.11, P.183  New Catholicencyclo Pedia V.12, P.40.</ref>
+
سومین سِفْر از اسفار پنج‌گانه [[تورات]]، «لاویان» نام دارد که قوانین، آیین‌ها، مقدار و کیفیت هدایا و قربانیان و وظایف کاهنان را بیان مى‌کند و در زبان عبرى آن را سِفْر «شریعت کاهنان» نیز مى‌نامند.<ref> قاموس کتاب مقدس، ص‌ ۷۶۰.</ref>
  
همان گونه كه عیسى علیه‌السلام در اناجیل «مرقس»<ref> كتاب مقدس، مرقس، 10: 20.</ref> و «یوحنّا»،<ref> كتاب مقدس، یوحنّا، 20: 15.</ref> «سیّد» یا «استاد» كه در یونانى به شكل «Pabbquej» نوشته مى شود.<ref> New Catholic Encyclopedia V.12, P.40  The Oxford English Dictionary, P. 84.</ref>
+
وظایفى که در آن سِفر بر عهده کاهنان نهاده شده، به اختصار عبارتند از: اجراى مراسم قربانى<ref> کتاب مقدس، لاویان، ۱: ۷‌ـ‌۱۷.</ref> (گاهى قید شده است شرط پذیرش قربانى انجام آن به ‌وسیله کاهن است)<ref> همان، ۲: ۳.</ref>، ذبح حیواناتى که به عنوان [[کفاره]] به ‌وسیله گنهکاران پرداخت مى‌شود،<ref> همان، ۵: ۹‌ـ‌۱۱.</ref> پاشیدن خون به محراب و پرده مقدس،<ref> کتاب مقدس، لاویان، ۴: ۶.</ref> تبلیغ شریعت [[حضرت موسى]] علیه‌السلام<ref> همان، ۵: ۱۵‌ـ‌۱۹.</ref>، توجه به برخى از بیماران و مداواى آنان بر طبق دستور [[شریعت]]،<ref>همان، ۱۴: ۲۶‌ـ‌۴۸.</ref> تطهیر بیماران مبتلا به بَرَص بر اساس آیین ویژه‌اى که به اعتقاد [[یهود]]، خداوند به موسى علیه‌السلام تعلیم داده است،<ref> همان، ۱۴: ۱‌ـ‌۱۲.</ref> برگزارى مراسم عید و زنده نگه داشتن «[[سبت|سَبْت]]» (روز شنبه) و حفظ تقدس آن،<ref>همان، ۲۳: ۱‌ـ‌۵.</ref> پرداخت جریمه‌هاى ویژه در ‌صورت ارتکاب گناه به ‌وسیله کاهن،<ref> همان، ۴: ۳‌ـ‌۱۲.</ref> قربانى گوساله‌اى جوان و بى‌عیب در روزى که کاهن به مقام مسح روغن نایل ‌مى‌شود.<ref> همان، ۶: ۲۰، ۴: ۱‌ـ‌۸.</ref>
  
خطاب شده و حواریان آن را خطابى احترام آمیز مى دانستند.<ref> همان، متّى 26:25 و 49، مَرقُس 9:5، 11:21 و 14:45؛ یوحنّا 1:49، 4:31، 9:2 و 11:8.</ref> غیر از حواریان، مردمان دیگر نیز عیسى علیه‌السلام را با این صفت مى خواندند.<ref>همان، یوحنّا 3:2 و 6:25.</ref> در انجیل یوحنا از این واژه معادل «Sisa, ka» به معناى «استاد» استفاده شده<ref> همان، یوحنّا، 1:38.</ref> و در اناجیل دیگر اغلب به عنوان جایگزین همان معنا در خطاب به عیسى علیه‌السلام بكار رفته است.<ref> همان، متّى 8:19، 12:38؛ مرقس 4:38، 9:17 و 38؛ لوقا 7:4؛ یوحنّا، 8:4.</ref>
+
در برابر وظایفى که بر عهده کاهنان نهاده شده، امتیازاتى نیز به آنان داده شده است که برخى از آن‌ها از این قبیل‌اند: اعطاى برخى از هدایایى که به عنوان کفاره گناهان پرداخت مى‌شود به کاهن به ‌صورت هدیه،<ref> همان، ۵: ۶‌ـ‌۷.</ref> اختصاص پوست قربانى ذبح شده به کاهن به عنوان شرط پذیرش قربانى.<ref> همان، ۷: ۸‌ـ‌۹ و ۱۹.</ref>  
  
در انجیل لوقا كه هنوز واژه «ربّى» بكار برده نشده بود، عیسى علیه‌السلام با معادل یونانى دیگر (ETTl, Tata) كه به معناى «استاد» بود، خطاب مى شد.<ref> همان، لوقا 5:5، 8:24 و 45.</ref> به جز خطاب هایى كه به عیسى علیه‌السلام شده است، واژه ربّى تنها یك بار در خطاب به «یوحناى تعمیددهنده» <ref> همان، یوحنّا، 3:26.</ref> و دو بار به شكل «سید ما» در اعتراض به «كاتبان» و «فریسیان» (زاهدان) كه دوست داشتند، با این عنوان خطاب شوند، بكار رفته است.<ref> همان، متّى 23: 7‌ـ‌8.</ref>
+
==اَحبار در قرآن==
  
'''وظایف كاهنان:'''
+
واژه «اَحبار»، به ‌صورت صریح ۴ بار در [[قرآن کریم]] ذکر شده است؛ دو بار به همراه «ربّانیون» ([[سوره مائده]]/۵، ۴۴ و ۶۳) و دو بار به همراه «[[رهبانیت|رُهبان]]». ([[سوره توبه]]/۹، ۳۱ و ۳۴) همچنین آیات فراوان دیگرى بدون تصریح به نام احبار، درباره عالمان [[یهود]] سخن گفته‌اند.
  
سومین سِفْر از اسفار پنج‌گانه [[تورات]]، «لاویان» نام دارد كه قوانین، آیین‌ها، مقدار و كیفیت هدایا و قربانیان و وظایف كاهنان را بیان مى‌كند و در زبان عبرى آن را سِفْر «شریعت كاهنان» نیز مى‌نامند.<ref> قاموس كتاب مقدس، ص‌ 760.</ref>
+
===اَحبار و ربّانیّون===
  
وظایفى كه در آن سِفر بر عهده كاهنان نهاده شده، به اختصار عبارتند از: اجراى مراسم قربانى<ref> كتاب مقدس، لاویان، 1: 7‌ـ‌17.</ref> (گاهى قید شده است شرط پذیرش قربانى انجام آن به ‌وسیله كاهن است)<ref> همان، 2: 3.</ref>، ذبح حیواناتى كه به عنوان كفاره به ‌وسیله گنه‌كاران پرداخت مى‌شود،<ref> همان، 5: 9‌ـ‌11.</ref> پاشیدن خون به محراب و پرده مقدس،<ref> كتاب مقدس، لاویان، 4: 6.</ref> تبلیغ شریعت [[حضرت موسى]] علیه‌السلام<ref> همان، 5: 15‌ـ‌19.</ref>، توجه به برخى از بیماران و مداواى آنان بر طبق دستور شریعت،<ref>همان، 14: 26‌ـ‌48.</ref> تطهیر بیماران مبتلا به بَرَص بر اساس آیین ویژه‌اى كه به اعتقاد یهود، خداوند به موسى علیه‌السلام تعلیم داده است،<ref> همان، 14: 1‌ـ‌12.</ref> برگزارى مراسم عید و زنده نگه داشتن «سَبْت» (روز شنبه) و حفظ تقدس آن،<ref>همان، 23: 1‌ـ‌5.</ref> پرداخت جریمه‌هاى ویژه در ‌صورت ارتكاب گناه به ‌وسیله كاهن،<ref> همان، 4: 3‌ـ‌12.</ref> قربانى گوساله‌اى جوان و بى‌عیب در روزى كه كاهن به مقام مسح روغن نایل ‌مى‌شود.<ref> همان، 6: 20، 4: 1‌ـ‌8.</ref>
+
مفسران درباره یکى بودن «ربّانى» با «احبار» یا اختلاف آن دو و نوع اختلافشان، دیدگاه‌هاى متفاوتى ارائه کرده‌اند؛ برخى با گواه گرفتن آیه: {{متن قرآن|«...وَلَـکن کونُواْ رَبَّانِیینَ بِمَا کنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکتَابَ وَبِمَا کنتُمْ تَدْرُسُونَ»}} ([[سوره آل ‌عمران]]/۳، ۷۹)، مراد از احبار را مطلق علما و ربانیان را علماى حکیمى مى‌دانند که به سیاست و تدبیر امور مردم آگاهى دارند و آنان را تربیت کرده به اصلاح امورشان مى‌پردازند.<ref> جامع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۴۴۴؛ مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۳۰۵ و ج ۲، ص ۷۸۲؛ المنار، ج‌ ۶، ص‌ ۳۹۸.</ref>  
  
در برابر وظایفى كه بر عهده كاهنان نهاده شده، امتیازاتى نیز به آنان داده شده است كه برخى از آن‌ها از این قبیل‌اند: اعطاى برخى از هدایایى كه به عنوان كفاره گناهان پرداخت مى‌شود به كاهن به ‌صورت هدیه،<ref> همان، 5: 6‌ـ‌7.</ref> اختصاص پوست قربانى ذبح شده به كاهن به عنوان شرط پذیرش قربانى،<ref> همان، 7: 8‌ـ‌9 و 19.</ref> اختصاص همه هدیه آردى كه در تنور پخته مى‌شود و هر چه در پاتیل یا تابه بریان مى‌شود به هارون و یكى از فرزندان كاهن او<ref> همان، 7: 9‌ـ‌10.</ref> (گاهى هدیه قربانى به مذكر بودن كاهن مشروط شده است).<ref> همان، 7: 6.</ref>
+
از ضحاک نقل شده که «ربّانیان»، قرّاء و «احبار»، فقهاى [[یهود]] اند.<ref> جامع‌البیان، مج ۴، ج ۶، ص‌ ۳۴۰.</ref> مجاهد و قتاده «ربّانیان» را فقهاى یهود و «احبار» را دیگر علماى آنان دانسته‌اند.<ref> همان؛ الدرالمنثور، ج‌ ۳، ص‌ ۸۶‌.</ref> ابن‌زید «ربّانیان» را به والیان و حاکمان و «احبار» را به علما [[تفسیر قرآن|تفسیر]] کرده است.<ref> جامع‌البیان، مج ‌۴، ج‌ ۶، ص‌ ۳۴۰.</ref>
  
'''اَحبار در قرآن:'''
+
[[حسن بصری]] معتقد است «ربّانیان» علماى [[مسیحیت|مسیحى]] (اهل [[انجیل]]) و «احبار» علماى [[یهود]] (اهل [[تورات]]) هستند.<ref> التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۹؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۳‌ـ‌۴، ص‌ ۳۳۵.</ref> ابن‌جریر و ابى‌حاتم از سُدى نقل کرده‌اند که مراد از آن‌ها دو فرزند صوریا هستند که یکى «ربّى» و دیگرى «حبر» بوده و با [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه وآله عهد بستند که به پرسش‌هاى آن حضرت درباره تورات و احکام موجود در آن پاسخ دهند.<ref>جامع‌البیان، مج ۴، ج ۶، ص‌ ۳۴۰؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص‌ ۸۶.</ref>
  
واژه اَحبار در [[قرآن كریم]] در مواردى همراه با «ربّانیّون» و در مواردى دیگر همراه «رُهبان» بكار رفته است، مفسران در این‌باره دیدگاه‌هاى متفاوتى ارائه كرده‌اند.
+
[[فخر رازى|فخررازى]] از ترتیب ذکرى در آیه: {{متن قرآن|«یحْکمُ بِهَا النَّبِیونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِیونَ وَالأَحْبَارُ...»}} ([[سوره مائده]]/۵، ۴۴) استفاده کرده است که مقام ربانیان برتر از احبار است و ربّانیان مانند مجتهدان و احبار دیگر آحاد علمایند.<ref> التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۲، ص‌ ۴.</ref>
  
'''اَحبار و ربّانیّون:'''
+
[[محمد بن مسعود عیاشی|عیاشى]] از ابوعمرو و زبیرى نقل مى‌کند که [[امام صادق]] علیه‌السلام فرمود: از ویژگى‌هایى که براى [[امام]] لازم است، پاکى از [[گناه]]، علم منوّر، آگاهى از نیازمندى‌هاى مردم و حلال و حرام، علم به کتاب خدا، [[آیات محکم و متشابه|متشابهات]]، [[ناسخ و منسوخ]] آن و... است. آن حضرت در پاسخ به درخواست ابوعمرو که در پى استدلالى براى این سخن بود، آیه {{متن قرآن|«إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ یحْکمُ بِهَا النَّبِیونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِیونَ وَالأَحْبَارُ...»}} را قرائت کرده، فرمود: پس این امامان داراى مقامى پایین‌تر از انبیایى هستند که با علمشان مردم را تربیت مى‌کنند و اما احبار، علمایى پایین‌تر از ربانیانند؛ زیرا خداوند در ادامه آیه فرموده است: {{متن قرآن|«...بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کتَابِ اللّهِ وَکانُواْ عَلَیهِ شُهَدَاء...»}} و ‌نفرمود: «بِمَا حمّلوا منه».<ref> تفسیر عیاشى، ج‌ ۱، ص‌ ۳۲۳.</ref>
  
مفسران درباره یكى بودن «ربّانى» با «احبار» یا اختلاف آن دو و نوع اختلافشان، دیدگاه‌هاى متفاوتى ارائه كرده‌اند؛ برخى با گواه گرفتن آیه{{متن قرآن|«...وَلَـكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ»}}. ([[سوره آل ‌عمران]]/3، 79)
+
[[علامه طباطبایى]] با لطیف شمردن این استدلال معتقد است ترتیب ذکر انبیا، ربانیان و احبار در این [[آیه]] گواهى بر برترى انبیا نسبت به ربانیان و ربانیان نسبت به احبار است؛ زیرا آیه در بیان علم ربانیان {{متن قرآن|«...بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کتَابِ اللّهِ وَکانُواْ عَلَیهِ شُهَدَاء...»}} آورده و اگر علم آنان مانند علم دیگر علما بود، مى‌فرمود: {{متن قرآن|«بِما حُمِّلُوا مِنْ کتابِ اللّه»}} چنان‌که در [[سوره جمعه]] درباره احبار یهود فرمود: {{متن قرآن|«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا...»}}؛ زیرا کلمه «استحفاظ» به ‌معناى تکلیف بر حفظ کتاب خداست که بر عهده ربانیان است؛ و این گفتار ما منافات با آن ندارد که احبار هم مکلّف بر حفظ و شهادت باشند؛ زیرا مکلف بودن احبار به حفظ کتاب خدا مطلبى است و این‌که نتوانستند حفظ کنند و دچار خطا و اشتباه شدند مطلبى دیگر است.<ref> المیزان، ج‌ ۵، ص‌ ۳۶۱‌ـ‌۳۶۲.</ref>
  
مراد از احبار را مطلق علما و ربانیان را علماى حكیمى مى‌دانند كه به سیاست و تدبیر امور مردم آگاهى دارند و آنان را تربیت كرده به اصلاح امورشان مى‌پردازند.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 3، ص‌ 444 و مج‌ 4، ج‌ 6، ص 339؛ مجمع‌البیان، ج 3، ص 305 و ج 2، ص 782؛ المنار، ج‌ 6، ص‌ 398.</ref> از ضحاك نقل شده كه «ربّانیان»، قرّاء و احبار، فقهاى یهودند.<ref> جامع‌البیان، مج 4، ج 6، ص‌ 340.</ref>
+
به ‌هر حال با توجه به ظاهر آیه: {{متن قرآن|«إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ... یحْکمُ بِهَا... وَالرَّبَّانِیونَ وَالأَحْبَارُ...»}} که حکم به [[تورات]] را به ربانیان و احبار نسبت مى‌دهد و با توجه به [[سیاق آیات]] قبل و بعد که درباره یهود سخن مى‌گویند و با ملاحظه روایت [[امام صادق]] علیه‌السلام، به نظر مى‌رسد ربانیان و احبار هر دو از علماى یهودند؛ لیکن ربانیان داراى مقامى برتر از احبارند، زیرا این آیات پس از توضیحاتى که درباره تورات و احکام موجود در آن مى‌دهند: {{متن قرآن|«وَکتَبْنَا عَلَیهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ...»}} ([[سوره مائده]]/۵،‌ ۴۵)، به نبوت [[حضرت عیسى]] علیه‌السلام و کتاب آسمانیش پرداخته، از مسیحیان مى‌خواهد بر اساس آنچه در [[انجیل]] آمده، حکم کنند: {{متن قرآن|«وَقَفَّینَا عَلَى آثَارِهِم بِعَیسَى ابْنِ مَرْیمَ مُصَدِّقًا... وَآتَینَاهُ الإِنجِیلَ فِیهِ هُدًى وَنُورٌ...»}}. ([[سوره مائده]]/۵، ۴۶) به ‌ویژه با توجه به تعبیر «قفّینا» روشن است که آن‌چه پیش از این اشاره شد، درباره یهودیان است.
 +
===احبار و رهبان===
  
مجاهد و قتاده «ربّانیان» را فقهاى یهود و «احبار» را دیگر علماى آنان دانسته‌اند.<ref> همان؛ الدرالمنثور، ج‌ ص‌ 86‌.</ref> ابن‌زید «ربّانیان» را به والیان و حاكمان و «احبار» را به علما تفسیر كرده است.<ref> جامع‌البیان، مج ‌4، ج‌ ص‌ 340.</ref>
+
همانند اختلافى که درباره احبار و ربانیان بود، درباره احبار و رهبان نیز دیدگاه‌هاى گوناگون ارائه شده است؛ بیشتر مفسران «احبار» را عالمان یهود و «رهبان» را عابدان مسیحى مى‌دانند.<ref> التبیان، ج‌ ۵، ص ‌۲۰۶؛ جامع‌البیان، مج‌ ۶، ج‌ ۱۰، ص‌ ۱۴۶، مجمع‌البیان، ج‌ ۵، ص‌ ۳۷.</ref> برخى «احبار» را علماى یهود و «رهبان» را عالمان مسیحى مى‌دانند.<ref> الدرالمنثور، ج‌ ۴، ص‌ ۱۷۶.</ref>
  
حسن بصرى معتقد است «ربّانیان» علماى مسیحى (اهل انجیل) و «احبار» علماى یهود (اهل تورات) هستند.<ref> التبیان، ج‌ 3، ص‌ 579؛ مجمع‌البیان، ج‌ 3‌ـ‌4، ص‌ 335.</ref> ابن‌جریر و ابى‌حاتم از سدى نقل كرده‌اند كه مراد از آن‌ها دو فرزند صوریا هستند كه یكى «ربّى» و دیگرى «حبر» بوده و با پیامبر صلى الله علیه و آله عهد بستند كه به پرسش‌هاى آن حضرت درباره [[تورات]] و [[احكام]] موجود در آن پاسخ دهند.<ref>جامع‌البیان، مج 4، ج 6، ص‌ 340؛ الدرالمنثور، ج 3، ص‌ 86.</ref>
+
==برخورد احبار با تورات==
  
فخررازى از ترتیب ذكرى در آیه: {{متن قرآن|«يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ...»}} ([[سوره مائده]]/5، 44) استفاده كرده است كه مقام ربانیان برتر از احبار است و ربّانیان مانند مجتهدان و احبار دیگر آحاد علمایند.<ref> التفسیر الكبیر، ج‌ 12، ص‌ 4.</ref>
+
نوع برخورد و عملکرد احبار با کتاب آسمانى خود ([[تورات]]) متفاوت و گاه ناشایسته بوده است. [[قرآن]] [[قرآن کریم|کریم]] در برخى از موارد این عملکرد را مورد انتقاد قرار داده است.
  
عیاشى از ابوعمرو و زبیرى نقل مى‌كند كه [[امام صادق]] علیه‌السلام فرمود: از ویژگى‌هایى كه براى امام لازم است، پاكى از گناه، علم منوّر، آگاهى از نیازمندى‌هاى مردم و حلال و حرام، علم به كتاب خدا، متشابهات، ناسخ و منسوخ آن و... است.
+
===نادیده گرفتن بشارت‌هاى تورات===
  
آن حضرت در پاسخ به درخواست ابى‌عمرو كه در پى استدلالى براى این سخن بود، آیه {{متن قرآن|«إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ...»}} را قرائت كرده.
+
بر اساس گزارش [[قرآن کریم|قرآن]] در توراتى که در دست عالمان [[یهود]] بوده، بشارت و گزارشى درباره [[پیامبر اسلام]] بعد از [[حضرت موسى]] علیه‌السلام وجود داشته که آنان با نادیده گرفتن آن، از دستورات تورات سرپیچى کرده‌اند: {{متن قرآن|«وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ کتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ کأَنَّهُمْ لاَیعْلَمُونَ»}}. ([[سوره بقره]]/۲، ۱۰۱)
  
فرمود: پس این امامان داراى مقامى پایین‌تر از انبیایى هستند كه با علمشان مردم را تربیت مى‌كنند و اما احبار، علمایى پایین‌تر از ربانیانند؛ زیرا خداوند در ادامه آیه فرموده است: {{متن قرآن|«...بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء...»}} و ‌نفرمود: «بِمَا حمّلوا منه».<ref> تفسیر عیاشى، ج‌ ص‌ 323.</ref>
+
جمهور مفسران مراد از {{متن قرآن|«الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ»}} را علماى یهود، «رسول» را [[حضرت محمد]] صلى الله علیه وآله و «کتاب اللّه» را «[[تورات]]» دانسته و گفته‌اند: آن حضرت توراتى را تصدیق کرد که در آن آمدن چنین پیامبرى بشارت داده شده بود.<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۱، ج‌ ۱، ص‌ ۶۲۲؛ التبیان، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۸؛ البحرالمحیط، ج‌ ۱، ص‌ ۵۲۱.</ref>
  
[[علامه طباطبایى]] با لطیف شمردن این استدلال معتقد است ترتیب ذكر انبیا، ربانیان و احبار در این آیه گواهى بر برترى انبیا نسبت به ربانیان و ربانیان نسبت به احبار است؛ زیرا آیه در بیان علم ربانیان {{متن قرآن|«...بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء...»}} آورده و اگر علم آنان مانند علم دیگر علما بود، مى‌فرمود: {{متن قرآن|«بِما حُمِّلُوا مِنْ كِتابِ اللّه»}} چنان‌كه در [[سوره جمعه]] درباره احبار یهود فرمود: {{متن قرآن|«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا...»}}؛ زیرا كلمه «استحفاظ» به ‌معناى تكلیف بر حفظ كتاب خداست كه بر عهده ربانیان است؛ و این گفتار ما منافات با آن ندارد كه احبار هم مكلف بر حفظ و شهادت باشند؛ زیرا مكلف بودن احبار به حفظ كتاب خدا مطلبى است و این‌كه نتوانستند حفظ كنند و دچار خطا و اشتباه شدند مطلبى دیگر است.<ref> المیزان، ج‌ ص‌ 361‌ـ‌362.</ref>
+
از سُدى نقل شده: هنگامى که [[پیامبر اسلام]] مبعوث شد، قرآن را بر یهود عرضه کرد و آنان میان تورات و قرآن مقایسه کرده آن دو را در بسیارى از مسائل، به ‌ویژه [[نبوت]] آن حضرت سازگار یافتند؛ ولى یهود تورات را رها کردند و به کتاب «آصف» و سحر هاروت و ماروت روى آورده و به ‌گونه‌اى عمل کردند که گویا از تورات چیزى نمى‌دانند:<ref> الدر المنثور، ج‌ ۱، ص‌ ۲۳۳؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۸‌ـ‌۱۳۹؛ التبیان، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۸.</ref> «...کاَنّهم لایَعلَمون».
  
به ‌هر حال با توجه به ظاهر آیه: {{متن قرآن|«إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ... يَحْكُمُ بِهَا... وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ...»}} كه حكم به [[تورات]] را به ربانیان و احبار نسبت مى‌دهد و با توجه به سیاق آیات قبل و بعد كه درباره یهود سخن مى‌گویند و با ملاحظه روایت [[امام صادق]] علیه‌السلام به نظر مى‌رسد ربانیان و احبار هر دو از علماى یهودند؛ لیكن ربانیان داراى مقامى برتر از احبارند زیرا این آیات پس از توضیحاتى كه درباره تورات و احكام موجود در آن مى‌دهند:
+
===کتمان برخى مسائل تورات===
  
{{متن قرآن|«وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ...»}} ([[سوره مائده]]/5،‌ 45)، به نبوت [[حضرت عیسى]] علیه‌السلام و كتاب آسمانیش پرداخته، از مسیحیان مى‌خواهد بر اساس آنچه در انجیل آمده، حكم كنند: {{متن قرآن|«وَقَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِم بِعَيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا... وَآتَيْنَاهُ الإِنجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ...»}}. ([[سوره مائده]]/5، 46) به ‌ویژه با توجه به تعبیر «قفّینا» روشن است كه آن‌چه پیش از این اشاره شد، درباره یهودیان است.
+
برخى از عالمان یهود بر اثر شناخت نادرست از [[خداوند]]، اعتراض کردند که خداوند هیچ چیزى بر هیچ انسانى نفرستاده است. آنان گویا هیچ توجهى به نزول تورات بر [[حضرت موسی علیه السلام|موسى]] علیه‌السلام نداشتند. خداوند در پاسخ مى‌گوید: {{متن قرآن|«...قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْکتَابَ الَّذِی جَاء بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ کثِیرًا وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلاَ آبَاؤُکمْ قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یلْعَبُونَ»}}. ([[سوره انعام]]/۶، ۹۱)
  
'''احبار و رهبان:'''
+
بنابر نقلى، روزى پیامبر صلى الله علیه وآله به شخصى از یهود به نام مالک ‌بن ضیف که با آن حضرت عناد و مخاصمه داشت فرمود: آیا مى‌خواهى تو را به آنچه از تورات بر موسى علیه‌السلام نازل شده راهنمایى کنم که خداوند احبار چاق را دوست نمى‌دارد؟ مالک که شخص فربهى بود، غضبناک شده و منکر نزول هر گونه کتاب آسمانى شد؛ پس این [[آیه]] نازل شد.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۵۱۵؛ التبیان، ج‌ ۴، ص ۱۹۸‌ـ‌۱۹۹؛ روح‌المعانى، مج ۵، ج ۷، ص‌ ۳۱۷.</ref>
  
همانند اختلافى كه درباره احبار و ربانیان بود، درباره احبار و رهبان نیز دیدگاه‌هاى گوناگون ارائه شده است؛ جمهور مفسران «احبار» را عالمان یهود و «رهبان» را عابدان مسیحى مى‌دانند.<ref> التبیان، ج‌ 5، ص ‌206؛ جامع‌البیان، مج‌ ج‌ 10، ص‌ 146، مجمع‌البیان، ج‌ 5، ص‌ 37.</ref> برخى «احبار» را علماى یهود و «رهبان» را عالمان مسیحى مى‌دانند.<ref> الدرالمنثور، ج‌ ص‌ 176.</ref>
+
سُدى همین حکایت را درباره شخصى به نام فنحاص ‌بن عازورا نقل کرده است.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص ‌۵۱۵؛ التبیان، ج‌ ۴، ص‌ ۱۹۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۵، ج‌ ۷، ص‌ ۳۴۷.</ref> برخى دیگر این آیه را درباره مطلق یهود مى‌دانند که منکر نزول هر گونه [[وحى]] شدند.<ref> التبیان، ج‌ ۴، ص‌ ۱۹۹؛ الکشاف، ج‌ ۲، ص‌ ۴۴.</ref>
  
'''احبار و تورات:'''
+
آلوسى مدعى است که از این آیه چنین برمى‌آید که یهود برخى از مسائلى را که در [[تورات]] بیان شده بود، کتمان مى‌کردند:<ref> روح‌المعانى، مج‌ ۵، ج‌ ۷، ص‌ ۳۱۷.</ref> {{متن قرآن|«...تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ کثِیرًا..‌.»}} بیشتر مفسران با استفاده از قرائت «تَجعَلونَهُ قَراطیسَ» با «تاء» گفته‌اند: یهودیان بخش‌هایى از تورات را که به نفعشان بود یا ضررى براى آنان نداشت، در کاغذهایى مى‌نوشتند و براى مردم قرائت و بقیه را کتمان مى‌کردند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۵۱۵؛ روح‌المعانى، مج‌ ۵، ج‌ ۷، ص‌ ۳۱۹؛ جامع‌البیان، مج‌ ۵، ج‌ ۷، ص‌ ۳۵۰‌ـ‌۳۵۱.</ref> برخى مفسران «تجعلونه قراطیس» را به ‌معناى این ‌که مقام تورات را به ‌اندازه کاغذ پاره‌هایى پایین مى‌آورید، دانسته‌اند.<ref> روح‌المعانى، مج‌ ۵، ج‌ ۷، ص‌ ۳۱۹.</ref>
  
نوع برخورد و عمل‌كرد احبار با كتاب آسمانى خود متفاوت و گاه ناشایسته بوده است. [[قرآن]] در برخى از موارد این عملكرد را مورد انتقاد قرار داده است:
+
===تحریف تورات===
  
'''''1. نادیده گرفتن بشارت‌هاى تورات:'''''
+
یکى از نقش‌هاى ناپسند عالمان یهود، تحریف کتاب خدا بود: {{متن قرآن|«أَفَتَطْمَعُونَ أَن یؤْمِنُواْ لَکمْ وَقَدْ کانَ فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یسْمَعُونَ کلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یعْلَمُونَ»}}. ([[سوره بقره]]/۲، ۷۵)
  
بر اساس گزارش [[قرآن كریم]] در توراتى كه در دست عالمان یهود بوده، بشارت و گزارشى درباره پیامبر موعود بعد از [[حضرت موسى]] علیه‌السلام وجود داشته كه آنان با نادیده گرفتن آن، از دستورات تورات سرپیچى كرده‌اند: {{متن قرآن|«وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَيَعْلَمُونَ»}}. ([[سوره بقره]]/2، 101)
+
این آیه بنابر نقل [[عبدالله بن عباس|ابن ‌عباس]] خطاب به پیامبر است و دلیل ذکر صیغه ‌جمع {{متن قرآن|«اَفَتَطمَعونَ»}} براى تعظیم آن حضرت است.<ref> روح‌المعانى، مج‌ ۱، ج‌ ۱، ص‌ ۴۷۰؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۳، ص‌ ۱۳۳.</ref> خداوند از آن حضرت مى‌خواهد به [[ایمان]] یهود امیدى نداشته باشد؛ زیرا عالمان آن‌ها (احبار) که از بزرگان آنان به‌شمار مى‌آمدند کتاب ‌خدا را تحریف کردند و دستورات آن را نادیده گرفتند.
  
جمهور مفسران مراد از {{متن قرآن|«الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ»}} را علماى یهود، «رسول» را [[حضرت محمد]] صلى الله علیه و آله و «كتاب اللّه» را «تورات» دانسته و گفته‌اند: آن حضرت توراتى را تصدیق كرد كه در آن آمدن چنین پیامبرى بشارت داده شده بود.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 622؛ التبیان، ج‌ 1، ص‌ 368؛ البحرالمحیط، ج‌ 1، ص‌ 521.</ref>
+
مفسران درباره محتواى «کلام اللّه» که احبار به تحریف آن پرداخته‌اند، دیدگاه‌هاى متفاوتى مطرح کرده‌اند؛ برخى برآنند که علماى یهود با گرفتن [[رشوه خواری|رشوه]]، احکام حلال و حرامى را که در تورات بیان شده بود به نفع رشوه‌دهندگان تغییر مى‌دادند.<ref> مجمع‌البیان، ج ‌۱، ص‌ ۲۸۵؛ التبیان، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱۳.</ref>
  
از سدى نقل شده: هنگامى كه [[پیامبر اسلام]] مبعوث شد [[قرآن]] را بر یهود عرضه كرد و آنان میان [[تورات]] و قرآن مقایسه كرده آن دو را در بسیارى از مسائل، به ‌ویژه نبوت آن حضرت سازگار یافتند؛ ولى یهود تورات را رها كردند و به كتاب «آصف» و سحر هاروت و ماروت روى آورده و به ‌گونه‌اى عمل كردند كه گویا از تورات چیزى نمى‌دانند:<ref> الدر المنثور، ج‌ ص‌ 233؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 1، ص‌ 138‌ـ‌139؛ التبیان، ج‌ ص‌ 368.</ref> «...‌كاَنّهم لایَعلَمون».
+
از ابن‌عباس، ربیع و ابن‌اسحاق نقل شده که مراد از این افراد، ۷۰ نفرى هستند که در پاسخ به درخواست یهود، موسى علیه‌السلام آنان را براى شنیدن کلام خدا برگزید؛ ولى آنان با این‌که آن سخن را شنیدند آن را تحریف کرده، امر پروردگار را امتثال نکردند.<ref> مجمع البیان، ج‌ ۱، ص‌ ۲۸۵؛ التبیان، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱۳.</ref>
  
'''''2. كتمان برخى مسائل تورات:'''''
+
عده‌اى دیگر از مفسران، کلام تحریف شده را ویژگى‌هایى مى‌دانند که در [[تورات]] درباره پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و بعثت آن حضرت بیان شده بود.<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۱، ج‌ ۱، ص‌ ۵۲۱؛ روح‌المعانى، مج‌ ۱، ج‌ ۱، ص‌ ۴۷۰.</ref> [[شیخ طوسى]] با استفاده از واژه «یَسمَعونَ» که ظهور در شنیدن مستقیم دارد، قول دوم را ترجیح داده است.<ref> التبیان، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱۳.</ref>
  
برخى از عالمان یهود بر اثر شناخت نادرست از خداوند اعتراض كردند كه خداوند هیچ چیزى بر هیچ انسانى نفرستاده است. آنان گویا هیچ توجهى به نزول تورات بر موسى علیه‌السلام نداشتند.
+
با توجه به آیات فراوانى که درباره صفت مذموم تحریف میان یهود در قرآن وجود دارد ([[سوره بقره]]/۲، ۷۹؛ [[سوره نساء]]/۴، ۴۶؛ [[سوره مائده]]/۵، ۴۱) به نظر مى‌رسد اختصاص دادن این صفت به موردى خاص وجهى نداشته، یهود در جاهاى مختلف و هرجا آیات و دستورات خدا را به ضرر خود دیده، دست به تحریف زده است.
  
خداوند در پاسخ مى‌گوید: {{متن قرآن|«...قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاء بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلاَ آبَاؤُكُمْ قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»}}. ([[سوره انعام]]/6، 91)
+
===سرپیچى از احکام تورات===
  
بنابر نقلى، روزى پیامبر صلى الله علیه و آله به شخصى از یهود به نام مالك ‌بن ضیف كه با آن حضرت عناد و مخاصمه داشت فرمود: آیا مى‌خواهى تو را به آنچه از تورات بر موسى علیه‌السلام نازل شده راه‌نمایى كنم كه خداوند احبار چاق را دوست نمى‌دارد؟ مالك كه شخص فربهى بود، غضبناك شده و منكر نزول هر گونه كتاب آسمانى شد؛ پس این آیه نازل شد.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 515؛ التبیان، ج‌ 4، ص 198‌ـ‌199؛ روح‌المعانى، مج 5، ج 7، ص‌ 317.</ref>
+
عالمان یهود نه ‌تنها با نزول [[قرآن کریم]] به دستورات آن عمل نکردند، حتى احکامى را که در تورات بیان شده بود و یهود به آن علم داشتند، زیر پا نهادند: {{متن قرآن|«وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ کتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ کأَنَّهُمْ لاَیعْلَمُونَ»}}. ([[سوره بقره]]/۲، ۱۰۱)
  
سدى همین حكایت را درباره شخصى به نام فنحاص ‌بن عازورا نقل كرده است.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص ‌515؛ التبیان، ج‌ 4، ص‌ 198؛ جامع‌البیان، مج‌ ج‌ ص‌ 347.</ref> برخى دیگر این آیه را درباره مطلق یهود مى‌دانند كه منكر نزول هر گونه [[وحى]] شدند.<ref> التبیان، ج‌ 4، ص‌ 199؛ الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 44.</ref>
+
برخى مفسران این عناد عالمان یهود را از [[حسادت]] آنان نسبت به پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله ناشى دانسته‌اند.<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۱، ج‌ ۱، ص‌ ۶۲۲‌.</ref> در آیه‌اى دیگر بیان شده که عالمان یهود دستورات تورات را به ‌صورت گزینشى و منفعت‌گرایانه مى‌پذیرفتند: {{متن قرآن|«...وَمِنَ الَّذِینَ هِادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْکذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یأْتُوک یحَرِّفُونَ الْکلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ یقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هَـذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ..‌.»}}.([[سوره مائده]]/۵، ۴۱)
  
آلوسى مدعى است كه از این آیه چنین برمى‌آید كه یهود برخى از مسائلى را كه در [[تورات]] بیان شده بود، كتمان مى‌كردند:<ref> روح‌المعانى، مج‌ 5، ج‌ 7، ص‌ 317.</ref> {{متن قرآن|«...تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا..‌.»}} بیشتر مفسران با استفاده از قرائت «تَجعَلونَهُ قَراطیسَ» با «تاء» گفته‌اند: یهودیان بخش‌هایى از تورات را كه به نفعشان بود یا ضررى براى آنان نداشت، در كاغذهایى مى‌نوشتند و براى مردم قرائت و بقیه را كتمان مى‌كردند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ص‌ 515؛ روح‌المعانى، مج‌ 5، ج‌ ص‌ 319؛ جامع‌البیان، مج‌ ج‌ ص‌ 350‌ـ‌351.</ref> برخى مفسران «تجعلونه قراطیس» را به ‌معناى این ‌كه مقام تورات را به ‌اندازه كاغذ پاره‌هایى پایین مى‌آورید، دانسته‌اند.<ref> روح‌المعانى، مج‌ 5، ج‌ ص‌ 319.</ref>
+
مفسران این آیه را درباره حکم رجم زناى [[محصن|محصنه]] دانسته‌اند که یهود براى فرار از حکم خدا و امید تغییر آن، از پیامبر اکرم تقاضاى صدور حکم کردند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۱؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۲۲؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۲۳.</ref> برخى از مفسران نیز گفته‌اند: این مسأله درباره مقتولى بوده است که یهودیان به فرستاده‌هاى خود گفتند: اگر (حضرت) [[پیامبر اسلام|محمد]] حکم به [[دیه]] داد بپذیرید، ولى اگر دستور [[قصاص]] داد آن را رها کنید.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۱؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۲۳.</ref>
  
'''''3. تحریف تورات:'''''
+
گفته شده این آیه درباره داورى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله بین قبیله [[بنی نضیر|بنى‌نضیر]] و [[بنی قریظه|بنى‌قریظه]] بوده است.<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۲۳؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۶‌، ص‌ ۱۱۵.</ref> مفسران با استناد به روایتى از [[امام باقر]] علیه‌السلام در [[شأن نزول]] این آیه گفته‌اند: یکى از اشراف یهودى خیبر با زنى از خانواده‌هاى اشرافى، زنا کرد. یهودیان که از سویى مى‌خواستند در ظاهر پاى‌بندى خود را به [[احکام]] الهى نشان دهند و از سویى دیگر از اجراى حکم «رجم» که در [[تورات]] به آن تصریح شده بود، درباره این دو شخص اشرافى نگران و ناخشنود بودند، به یهودیان مدینه پیغام فرستادند که از [[پیامبر اسلام]] صلى الله علیه وآله بخواهند درباره آن دو حکم کند. پیامبر نخست از آنان اقرار گرفت که به حکم ایشان رضایت دهند. یهودیان نیز پذیرفتند. در آن هنگام [[جبرئیل]] حکم رجم زناى محصنه را به پیامبر ابلاغ کرد؛ ولى آنان از پذیرش آن حکم سرباز زده، منکر وجود چنین حکمى در تورات شدند. پیامبر آنان را به دنبال «[[عبد الله بن صوریا]]» که به اعتراف خودشان آگاه‌ترین شخص به شریعت یهود بود، فرستاد. او را نزد آن حضرت آوردند و با سوگندهایى که به او داد از وى خواست که حکم تورات را در این باره روشن سازد. او به ‌سبب سوگندهاى پیامبر، سخن آن حضرت را درباره وجود این حکم در تورات تأیید کرد. او در پاسخ پرسش پیامبر درباره علت ترک این حکم، گفت: ما این حکم را در مورد افراد عادى و ضعیفان اجرا مى‌کردیم ولى درباره ثروتمندان و اشراف آن را رها مى‌کردیم. پیامبر دستور داد آن دو را در مقابل [[مسجد]] سنگسار کنند.<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۱۵‌ـ‌۳۱۶؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۲۵؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۲۹۹.</ref>
  
یكى از نقش‌هاى ناپسند عالمان یهود، تحریف كتاب خدا بود: {{متن قرآن|«أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ»}}. ([[سوره بقره]]/2، 75)
+
در این آیات بر اثر برخورد ناشایسته‌اى که [[منافقان]] و یهودیان با پیامبر داشتند و هر یک به ‌گونه‌اى آن حضرت را مى‌آزردند، از آن حضرت مى‌خواهد اگر گروهى از یهودیان به نزد او آمده و از او صدور حکمى را خواستند، با آنان برخورد مناسبى کند؛ اگر خواست حکم کند وگرنه از آنان دورى بجوید؛ زیرا خداوند تورات را براى آنان فرستاده و حکمى را که آنان در پى استفتاى آن هستند، مى‌توانند در تورات بیابند.
  
این آیه بنابر نقل ابن ‌عباس خطاب به پیامبر است و دلیل ذكر صیغه ‌جمع «اَفَتَطمَعونَ» براى تعظیم آن حضرت است.<ref> روح‌المعانى، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 470؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 3، ص‌ 133.</ref> خداوند از آن حضرت مى‌خواهد به [[ایمان]] یهود امیدى نداشته باشد؛ زیرا عالمان آن‌ها (احبار) كه از بزرگان آنان به‌شمار مى‌آمدند كتاب ‌خدا را تحریف كردند و دستورات آن را نادیده گرفتند.
+
===احبار و حفظ تورات===
  
مفسران درباره محتواى «كلام اللّه» كه احبار به تحریف آن پرداخته‌اند، دیدگاه‌هاى متفاوتى مطرح كرده‌اند؛ برخى برآنند كه علماى یهود با گرفتن رشوه [[احكام]] [[حلال]] و حرامى را كه در تورات بیان شده بود به نفع رشوه‌دهندگان تغییر مى‌دادند.<ref> مجمع‌البیان، ج ‌1، ص‌ 285؛ التبیان، ج‌ ص‌ 313.</ref>
+
از دیگر صفاتى که خداوند متعال به ربانیان و احبار نسبت داده، حفظ کتاب خداست: {{متن قرآن|« وَالرَّبَّانِیونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کتَابِ اللّهِ..‌.»}} مفسران در بیان مراد [[آیه]] و توجیه این ویژگى، وحدت نظرى ندارند؛ ابن‌عباس آن را «بِمَا استودعوا مِن کتبِ اللّهِ‌...» معنا کرده.<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۴۱؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۳۳؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۶.</ref>
  
از ابن‌عباس، ربیع و ابن‌اسحاق نقل شده كه مراد از این افراد، 70 نفرى هستند كه در پاسخ به درخواست یهود، موسى علیه‌السلام آنان را براى شنیدن كلام خدا برگزید؛ ولى آنان با این‌كه آن سخن را شنیدند آن را تحریف كرده، امر پروردگار را امتثال نكردند.<ref> مجمع البیان، ج‌ 1، ص‌ 285؛ التبیان، ج‌ ص‌ 313.</ref>
+
جبایى گفته است: آنان به حفظ [[تورات]] و ترویج آن و ترک تضییع آن مأمور بوده‌اند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۶؛ روض‌الجنان، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۹۰؛ روح‌البیان، ج‌ ۲، ص‌ ۳۹۷.</ref> برخى منظور از آن را حفظ تورات در سینه، ممارست با زبان، عمل به [[احکام]] و شرایع و جلوگیرى از تحریف آن دانسته‌اند.<ref> روح‌المعانى، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۲۱۱؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۲، ص‌ ۴؛ کشف‌الاسرار، ج‌ ۳، ص‌ ۱۳۸‌ـ‌۱۳۹.</ref> برخى نیز به بیان محتواى کتاب که احبار و ربانیان آن را حفظ کرده‌اند، پرداخته و مقصود از آن را حکم رجم که مورد اختلاف آنان قرار گرفت و [[ایمان]] به پیامبرى [[حضرت محمد]] صلى الله علیه و آله، دانسته‌اند.<ref> الدرالمنثور، ج‌ ۳، ص‌ ۸۶‌.</ref>
  
عده‌اى دیگر از مفسران كلام تحریف شده را ویژگى‌هایى مى‌دانند كه در [[تورات]] درباره پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و بعثت آن حضرت بیان شده بود.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 521؛ روح‌المعانى، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 470.</ref> [[شیخ طوسى]] با استفاده از واژه «یَسمَعونَ» كه ظهور در شنیدن مستقیم دارد قول دوم را ترجیح داده است.<ref> التبیان، ج‌ 1، ص‌ 313.</ref>
+
===احبار و گواهى بر حکم تورات===
  
با توجه به آیات فراوانى كه درباره صفت مذموم تحریف میان یهود در [[قرآن]] وجود دارد ([[سوره بقره]]/2، 79؛ [[سوره نساء]]/4، 46؛ [[سوره مائده]]/5، 41) به نظر مى‌رسد اختصاص دادن این صفت به موردى خاص وجهى نداشته، یهود در جاهاى مختلف و هر جا آیات و دستورات خدا را به ضرر خود دیده، دست به تحریف زده است.
+
از دیگر ویژگى‌هایى که [[قرآن]] براى احبار و ربانیان درباره [[تورات]] برمى‌شمارد، شهادت آنان است: {{متن قرآن|«...وَکانُواْ عَلَیهِ شُهَدَاء..‌.»}} ([[سوره مائده]]/۵، ۴۴). مفسران درباره مرجع ضمیر «علیه» و متعلق این شهادت، دیدگاه‌هاى مختلفى ارائه کرده‌اند؛ ابن‌عباس متعلق شهادت را حکم پیامبر صلى الله علیه وآله درباره رجم زانى، تأیید آن و مطابقتش با تورات دانسته است؛ بنابراین، مرجع ضمیر منطوق «یحکم بها النبییون» خواهد بود.<ref> روح‌المعانى، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۲۱۲؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۳۳؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۶.</ref>
  
'''''4. سرپیچى از احكام تورات:'''''
+
برخى با باز‌گرداندن ضمیر به «کتاب اللّه»: {{متن قرآن|«...بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کتَابِ اللّهِ وَکانُواْ عَلَیهِ شُهَدَاء...»}} متعلق شهادت را تأیید نزول آن از جانب خداوند<ref>مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۶؛ الدرالمنثور، ج‌ ۳، ص‌ ۸۶‌.</ref> یا تأیید سخنان پیامبر صلى الله علیه وآله و حقانیت او دانسته‌اند.<ref> جامع‌البیان، مج ‌۴، ج ‌۶‌، ص‌ ۳۴۱؛ روض‌الجنان، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۹۰.</ref>
  
عالمان یهود نه ‌تنها با نزول قرآن كریم به دستورات آن عمل نكردند، حتى احكامى را كه در تورات بیان شده بود و یهود به آن علم داشتند، زیر پا نهادند: {{متن قرآن|«وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَيَعْلَمُونَ»}}. ([[سوره بقره]]/2، 101)
+
با توجه به رجحان بازگشت ضمیر «علیه»<ref>الدرالمصون، ج‌ ۴، ص‌ ۲۷۲؛ البحرالمحیط، ج‌ ۴، ص‌ ۲۶۸.</ref> به «کتاب» و تعلق جار و مجرور به «شهداء» در نظر بیشتر کسانى ‌که به بیان [[اعراب قرآن]] پرداخته‌اند و یکى بودن آنچه در تورات آمده است با آنچه که خداوند به احبار و ربانیان دستور حفظ آن را داده است،<ref> املاء ما منّ به‌الرحمن، ج ۱، ص ۲۱۶؛ الدرالمصون، ج ۴، ص ۲۷۱.</ref> به نظر مى‌رسد که شهادت آنان بر محتواى کتاب است که با همه آنچه مفسران مختلف گفته‌اند، سازگارى‌ دارد.<ref> البحرالمحیط، ج‌ ۴، ص‌ ۲۶۸.</ref>
  
برخى مفسران این عناد عالمان یهود را از حسادت آنان نسبت به پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله ناشى دانسته‌اند.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 622‌.</ref> در آیه‌اى دیگر بیان شده كه عالمان یهود دستورات تورات را به ‌صورت گزینشى و منفعت‌گرایانه مى‌پذیرفتند: {{متن قرآن|«...وَمِنَ الَّذِينَ هِادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَـذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ..‌.»}}.([[سوره مائده]]/5، 41)
+
===دخالت احبار در دین الهی===
  
مفسران این آیه را درباره حكم رجم زناى محصنه دانسته‌اند كه یهود براى فرار از حكم خدا و امید تغییر آن، از پیامبر اكرم تقاضاى صدور حكم كردند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 301؛ التبیان، ج‌ 3، ص‌ 522؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6‌، ص‌ 323.</ref> برخى از مفسران نیز گفته‌اند: این مسأله درباره مقتولى بوده است كه یهودیان به فرستاده‌هاى خود گفتند: اگر (حضرت) محمد صلى الله علیه و آله حكم به دیه داد، بپذیرید ولى اگر دستور قصاص داد آن را رها كنید.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 301؛ التبیان، ج‌ 3، ص‌ 523.</ref>
+
{{متن قرآن|«اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّه...»}} ([[سوره توبه]]/آیه۳۱). خداوند می فرماید آنان دانشمندان خویش را خدای خود گرفتند، نه خدای بر حق را؛ روش [[یهود]] و [[مسیحیت|نصاری]] در پیروی علمای خویش مانند مسلمانان نیست. علمای مسلمان ناقل احکام [[پیامبر اسلام|پیامبر]] یا [[ائمه اطهار|ائمه]] معصومینند و هیچ حکمی از خود نمی توانند جعل کنند یا برای خود دستوری دهند بر خلاف [[دین]]، اما علمای یهود و نصاری خود نیز تشریع احکام می کنند. چنانکه پس از خرابی دوم [[بیت المقدس]] علمای یهود احکام جدید برای یهودیان قرار دادند، چون دیدند احکام تورات را نمی توان عمل کرد مگر در بیت المقدس با شرائط خاص و مسیحیان نیز هر چند بار مجلسی تشکیل می دادند و آن را کنسیل می گفتند و علما با یک دیگر مشورت می کردند. هر رأی که از آن مجلس صادر می شد مُطاع بود، مثلا مؤمنان به [[حضرت عیسی علیه السلام|حضرت مسیح]] و خود او تا در این جهان بود به احکام [[شریعت]] عمل می کردند و محرمات شریعت را نمی خوردند، پس از عروج او اختلاف کردند و رأی دادند که غیر [[بنی اسرائیل]] اگر ایمان به حضرت مسیح آورند متابعت شریعت بر آنها واجب نیست؛ خوک و میته را [[حلال]] کردند، بلکه گفتند هیچ خوراکی [[حرام]] نیست و [[غسل]] و طهارت و امثال آن را برانداختند.
 
 
گفته شده این آیه درباره داورى پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله بین قبیله بنى‌نضیر و بنى‌قریظه بوده است.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6‌، ص‌ 323؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 6‌، ص‌ 115.</ref> مفسران با استناد به روایتى از [[امام باقر]] علیه‌السلام در شأن نزول این آیه گفته‌اند: یكى از اشراف یهودى خیبر با زنى از خانواده‌هاى اشرافى، زنا كرد.
 
 
 
یهودیان كه از سویى مى‌خواستند در ظاهر پاى‌بندى خود را به [[احكام]] الهى نشان دهند و از سویى دیگر از اجراى حكم «رجم» كه در [[تورات]] به آن تصریح شده بود، درباره این دو شخص اشرافى نگران و ناخشنود بودند به یهودیان مدینه پیغام فرستادند كه از [[پیامبر اسلام]] صلى الله علیه و آله بخواهند درباره آن دو حكم كند.
 
 
 
پیامبر نخست از آنان اقرار گرفت كه به حكم ایشان رضایت دهند. یهودیان نیز پذیرفتند. در آن هنگام جبرئیل حكم رجم زناى محصنه را به پیامبر ابلاغ كرد؛ ولى آنان از پذیرش آن حكم سرباز زده، منكر وجود چنین حكمى در تورات شدند. پیامبر آنان را به دنبال «[[عبد الله بن صوریا]]» كه به اعتراف خودشان آگاه‌ترین شخص به شریعت یهود بود، فرستاده. او را نزد آن حضرت آوردند با سوگندهایى كه به او داد از وى خواست كه حكم تورات را در این باره روشن سازد.
 
 
 
او به ‌سبب سوگندهاى پیامبر، سخن آن حضرت را درباره وجود این حكم در تورات تأیید كرد. او در پاسخ پرسش پیامبر درباره علت ترك این حكم، گفت: ما این حكم را در مورد افراد عادى و ضعیفان اجرا مى‌كردیم ولى درباره ثروتمندان و اشراف آن را رها مى‌كردیم.
 
 
 
پیامبر دستور داد آن دو را در مقابل مسجد سنگسار كنند.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6‌، ص‌ 315‌ـ‌316؛ التبیان، ج‌ 3، ص‌ 525؛ مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 299.</ref> در این آیات بر اثر برخورد ناشایسته‌اى كه منافقان و یهودیان با پیامبر داشتند و هر یك به ‌گونه‌اى آن حضرت را مى‌آزردند، از آن حضرت مى‌خواهد اگر گروهى از یهودیان به نزد او آمده. از او صدور حكمى را خواستند با آنان برخورد مناسبى كند؛ اگر خواست حكم كند وگرنه از آنان دورى بجوید؛ زیرا خداوند تورات را براى آنان فرستاده و حكمى را كه آنان در پى استفتاى آن هستند، مى‌توانند در تورات بیابند.
 
 
 
'''''5. احبار و حفظ تورات:'''''
 
 
 
از دیگر صفاتى كه خداوند متعال به ربانیان و احبار نسبت داده، حفظ كتاب خداست: {{متن قرآن|« وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللّهِ..‌.»}} مفسران در بیان مراد آیه و توجیه این ویژگى، وحدت نظرى ندارند؛ ابن‌عباس آن را «بِمَا استودعوا مِن كِتبِ اللّهِ‌...» معنا كرده.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6‌، ص‌ 341؛ التبیان، ج‌ 3، ص‌ 533؛ مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 306.</ref>
 
 
 
جبایى گفته است: آنان به حفظ [[تورات]] و ترویج آن و ترك تضییع آن مأمور بوده‌اند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 306؛ روض‌الجنان، ج‌ 6‌، ص‌ 390؛ روح‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 397.</ref> برخى منظور از آن را حفظ تورات در سینه، ممارست با زبان، عمل به [[احكام]] و شرایع و جلوگیرى از تحریف آن دانسته‌اند.<ref> روح‌المعانى، مج‌ 4، ج‌ 6‌، ص‌ 211؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 12، ص‌ 4؛ كشف‌الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 138‌ـ‌139.</ref> برخى نیز به بیان محتواى كتاب كه احبار و ربانیان آن را حفظ كرده‌اند، پرداخته مقصود از آن را حكم رجم كه مورد اختلاف آنان قرار گرفت و [[ایمان]] به پیامبرى [[حضرت محمد]] صلى الله علیه و آله، دانسته‌اند.<ref> الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 86‌.</ref>
 
 
 
'''''6‌. احبار و گواهى بر حكم تورات:'''''
 
 
 
از دیگر ویژگى‌هایى كه [[قرآن]] براى احبار و ربانیان درباره تورات برمى‌شمارد، شهادت آنان است: {{متن قرآن|«...وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء..‌.»}} ([[سوره مائده]]/5، 44) مفسران درباره مرجع ضمیر «علیه» و متعلق این شهادت، دیدگاه‌هاى مختلفى ارائه كرده‌اند؛ ابن‌عباس متعلق شهادت را حكم پیامبر صلى الله علیه و آله درباره رجم زانى، تأیید آن و مطابقتش با تورات دانسته است؛ بنابراین، مرجع ضمیر منطوق «یحكم بها النبییون» خواهد بود.<ref> روح‌المعانى، مج‌ 4، ج‌ 6‌، ص‌ 212؛ التبیان، ج‌ 3، ص‌ 533؛ مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 306.</ref>
 
 
 
برخى با باز‌گرداندن ضمیر به «كتاب اللّه»: {{متن قرآن|«...بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء...»}} متعلق شهادت را تأیید نزول آن از جانب خداوند<ref>مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 306؛ الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 86‌.</ref> یا تأیید سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله و حقانیت او دانسته‌اند.<ref> جامع‌البیان، مج ‌4، ج ‌6‌، ص‌ 341؛ روض‌الجنان، ج‌ 6‌، ص‌ 390.</ref>
 
 
 
با توجه به رجحان بازگشت ضمیر «علیه»<ref>الدرالمصون، ج‌ 4، ص‌ 272؛ البحرالمحیط، ج‌ 4، ص‌ 268.</ref> به «كتاب» و تعلق جار و مجرور به «شهداء» در نظر بیشتر كسانى ‌كه به بیان اعراب [[قرآن]] پرداخته‌اند و یكى بودن آنچه در [[تورات]] آمده است با آنچه كه خداوند به احبار و ربانیان دستور حفظ آن را داده است،<ref> املاء ما منّ به‌الرحمن، ج 1، ص 216؛ الدرالمصون، ج 4، ص 271.</ref> به نظر مى‌رسد كه شهادت آنان بر محتواى كتاب است كه با همه آنچه مفسران مختلف گفته‌اند، سازگارى‌ دارد.<ref> البحرالمحیط، ج‌ 4، ص‌ 268.</ref>
 
  
 +
وقتی در [[اناجیل]] اختلاف شد که کدام انجیل صحیح است و کدام باطل، همان مجمع رأی داد که غیر چهار انجیل معروف را نباید خواند. در [[اسلام]] ممکن نیست عالمی چیزی را [[واجب]] کند که پیغمبر آن را واجب نکرده است، یا عملی را حلال شمارد که بداند پیغمبر حرام کرده است. مقصود از این [[آیه]]، علت تعمیم حکم مشرکان است در [[اهل کتاب]]، در آیات پیش فرمود مشرکان [[نجاسات|نجس]] هستند و نباید نزدیک [[مسجد الحرام]] آیند. پس از آن بیان فرمود که اهل کتاب نیز با مشرکان در یک حکمند به علت آنکه عقاید و اعمالشان شبیه اعمال مشرکان است.<ref> علامه شعرانی، نثر طوبی، ذیل واژه حبر </ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
ابوالفضل روحی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 172-191.
+
* [[دائرة المعارف قرآن کریم|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ابوالفضل روحی، ج۲، ص۱۷۲-۱۹۱.
 
+
* [[نثر طوبی (کتاب)|نثر طوبی]]، علامه شعرانی، ذیل واژه "حبر".
 
[[رده: واژگان قرآنی]]
 
[[رده: واژگان قرآنی]]
 +
[[رده:یهودیت]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= متوسط
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= متوسط
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۰۴

«اَحبار» از واژگان قرآنی به معنای عالمان و کاهنان یهود است. در قرآن کریم نوع برخورد احبار با کتاب آسمانى خود (تورات) ذکر شده و در برخى از موارد این عملکرد مورد انتقاد قرار گرفته است، از جمله: نادیده گرفتن بشارت‌هاى تورات، کتمان برخى مسائل تورات، تحریف تورات و سرپیچى از احکام آن.

واژه‌شناسی

واژه‌شناسان «احبار» را جمع «حِبر» دانسته و درباره قرائت آن دیدگاه‌هاى متفاوتى بیان کرده‌اند؛ ابوهیثم و ابوعبید آن را به فتح حاء[۱]، ابن‌اثیر، فرّاء و جوهرى به کسر آن،[۲] و لیث و ابن‌سکیت هر دو وجه را قرائت کرده‌اند[۳] و اصمعى در تعیین قرائت به فتح یا کسر، اظهار بى‌اطلاعى کرده است.[۴]

حِبر در لغت، به ‌معناى «اثر نیکو»[۵]، «زینت، جمال و بهاء»،[۶] «مداد»،[۷] «نوعى از لباس»،[۸] «نعمت»[۹] و‌... آمده و در اصطلاح به هر عالم اهل‌کتاب اگرچه بعداً مسلمان شده باشد، گویند.[۱۰]

واژه‌پژوهان در ایجاد ارتباط میان معناى لغوى و اصطلاحى کوشش‌هاى فراوانى کرده‌اند؛ برخى با استدلال به آیات «اُدخُلُوا الجَنَّةَ اَنتُم واَزواجُکم تُحبَرون» (سوره زخرف/۴۳، ۷۰) و «فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یحْبَرُونَ» (سوره روم/۳۰، ۱۵) که بیشتر مفسران آن را به ‌معناى برخوردارى از نعمت تفسیر کرده‌اند،[۱۱] معناى حبر را «نعمت» دانسته و معانى دیگر مانند: شادمانى، سرور، اکرام، تحسین و‌... را از لوازم و آثار آن برشمرده‌اند.[۱۲]

برخى دیگر معناى آن را «اثر نیکو» دانسته و وجه نام‌گذارى عالم به حبر را ماندگارى آثار نیکوى آن‌ها در میان مردم ذکر کرده‌اند.[۱۳] و کسانى‌ که «حبر» را «مداد» معنا کرده‌اند، دلیل این نام‌گذارى را کتابت عالِم به ‌وسیله مداد بیان کرده و برخى از آنان گفته‌اند: «کعب الحبر» که به اشتباه «کعب‌الأَحبار» شهرت یافته نیز از همین رو، چنین نام گرفته است.[۱۴]

گروهى از لغویان بر عبرى بودن این واژه تصریح کرده و آن را برگرفته از «حابر» به معناى سحر کردن و تمرین سحر، یا «حابار» به معناى ساحر و کاهن دانسته، گفته اند: هر عالم یهودى از فرزندان حضرت هارون حبر است؛ زیرا سحر و کهانت در میان علماى پیشین یهود رواج داشته است.[۱۵] همچنین از شواهد تقویت این دیدگاه قول کسانى است که مى گویند: در زبان عبرى معناى ریشه اى «حبر» سحر است.[۱۶][۱۷]

«حبر» در زبان فارسى به «کاهن»[۱۸] (برگرفته از واژه عبرى KOhen)[۱۹] و «خاخام»[۲۰] و در انگلیسى «Rabbi»[۲۱] ترجمه شده که از لغت عبرى «Rabbi» به معناى «استاد من»، گرفته شده است.[۲۲] این واژه امروزه به رهبر روحانى و دینى جامعه یهودى اشاره دارد.[۲۳] در کتاب مقدس (عهد عتیق و جدید) به صورت مکرر این اصطلاح آمده است.

احبار در عهد عتیق و جدید

عهد عتیق

اصطلاح «احبار» پیش از ویرانى معبد دوم (سال ۷۰ ق.م) به کار نرفته است.[۲۴] بر اساس گزارش عهد عتیق نخستین کسى که به این مقام دست یافت، «هارون» برادر موسى علیه‌السلام بود.[۲۵] پس از وى پسرش «الیعازار» جانشین او شد.[۲۶] این منصب تا دوران «عیلى» که از خانواده و سلسله «ایثامار» بود، در خاندان هارون حفظ شد.[۲۷] پس از آن این نام در مورد هر کسى که به رهبرى امور دینى و معنوى مردم منصوب مى شد، اطلاق مى گردید.[۲۸]

در دوران «تلمودى» (تقریباً ۲۰۰ سال پیش از میلاد تا ۵۰۰ سال پس از میلاد) ربّیان به دو دسته تقسیم مى شدند؛ «ربّیان عالم» (TeacherRabbi) و «ربّیان قاضى» (JudgesRabbi)، دسته نخست وظیفه آموزش را بر عهده داشته و آن را به یادگیرى شریعت یهود و توانایى تفسیر مشروط مى دانستند.

آنان براى فعالیت هاى خود حقوقى دریافت نمى کردند و زندگى خود را با برخى تجارت ها و نذورات، تأمین مى کردند. دسته دوم بر اساس شناخت و اطلاعشان از شریعت و توانایى هایى مانند قضاوت و وکالت و با استفاده از اسناد و مدارکى ویژه، گزینش مى شدند. این مراسم در طول ۷ روز[۲۹] و با آیین هایى مانند قربانى، مسح با روغن و پوشاندن لباس رسمى، انجام مى گرفت.[۳۰] اینان در برابر زمانى که براى فتوا و قضاوت صرف مى کردند، مبالغى را به عنوان حقوق دریافت مى کردند.[۳۱]

البته گاهى وظیفه تعلیم و قضاوت در یک شخص جمع مى شد. بعد از نگارش کتب مقدس، انتخاب کاهنان و رئیس آنان، ابزارى در دست حاکمان بوده آنان همواره به اقتضاى امیال و دیدگاه هاى شخصى خود، آنان را عزل و نصب مى کردند.[۳۲]

در قرن دوازدهم میلادى براى این که کاهنان زمان بیشترى را در رسیدگى به فعالیت هاى دینى صرف کنند، مقرر شد در برابر تلاش هاى آنان، مبالغى حقوق به آنان پرداخت شود تا براى تأمین زندگى خود به کار نیاز نداشته باشند. این گروه جدید از کاهنان به همین مناسبت، «کاهنان حقوق بگیر» (Salaried) نامیده شدند.[۳۳]

پس از آن وظایف کاهنان به صورت مکتوب به آنان ابلاغ شده، افزون بر قانون گذارى و تبلیغ دین، کارهاى دیگرى مانند برپا کردن محاکم قضایى ریاست و اداره آن‌ها، سرپرستى مدارس متوسط و عالى، شرکت در مراسم ختنه، ازدواج و... بر عهده آنان گذاشته شد.[۳۴] به برخى از این وظایف در عهد عتیق نیز اشاره شده است. از وظایف مدنى که بر عهده کاهنان گذاشته شد، جمع آورى مالیات براى حکومت بود. این وظایف باعث بالا رفتن مقام رئیس کاهنان شد.

عهد جدید

در اناجیل عهد جدید، حواریان حضرت عیسى علیه‌السلام، مکرر او را با عنوان «رِبّى» که اصل آن «rab» واژه اى سامى به معناى «استاد- سید» است و در آرامى «rabban» و در عبرى «rabbon» است که با پسوند i به معناى «مال من» یا «استاد من» بکار مى رود.[۳۵]

همان گونه که عیسى علیه‌السلام در اناجیل «مرقس»[۳۶] و «یوحنّا»،[۳۷] «سیّد» یا «استاد» که در یونانى به شکل «Pabbquej» نوشته مى شود،[۳۸] خطاب شده و حواریان آن را خطابى احترام آمیز مى دانستند.[۳۹] غیر از حواریان، مردمان دیگر نیز عیسى علیه‌السلام را با این صفت مى خواندند.[۴۰] در انجیل یوحنا از این واژه معادل «Sisa, ka» به معناى «استاد» استفاده شده[۴۱] و در اناجیل دیگر اغلب به عنوان جایگزین همان معنا در خطاب به عیسى علیه‌السلام بکار رفته است.[۴۲]

در انجیل لوقا که هنوز واژه «ربّى» بکار برده نشده بود، عیسى علیه‌السلام با معادل یونانى دیگر (ETTl, Tata) که به معناى «استاد» بود، خطاب مى شد.[۴۳] به جز خطاب هایى که به عیسى علیه‌السلام شده است، واژه ربّى تنها یک بار در خطاب به «یوحناى تعمیددهنده»[۴۴] و دو بار به شکل «سید ما» در اعتراض به «کاتبان» و «فریسیان» (زاهدان) که دوست داشتند، با این عنوان خطاب شوند، بکار رفته است.[۴۵]

وظایف کاهنان

سومین سِفْر از اسفار پنج‌گانه تورات، «لاویان» نام دارد که قوانین، آیین‌ها، مقدار و کیفیت هدایا و قربانیان و وظایف کاهنان را بیان مى‌کند و در زبان عبرى آن را سِفْر «شریعت کاهنان» نیز مى‌نامند.[۴۶]

وظایفى که در آن سِفر بر عهده کاهنان نهاده شده، به اختصار عبارتند از: اجراى مراسم قربانى[۴۷] (گاهى قید شده است شرط پذیرش قربانى انجام آن به ‌وسیله کاهن است)[۴۸]، ذبح حیواناتى که به عنوان کفاره به ‌وسیله گنهکاران پرداخت مى‌شود،[۴۹] پاشیدن خون به محراب و پرده مقدس،[۵۰] تبلیغ شریعت حضرت موسى علیه‌السلام[۵۱]، توجه به برخى از بیماران و مداواى آنان بر طبق دستور شریعت،[۵۲] تطهیر بیماران مبتلا به بَرَص بر اساس آیین ویژه‌اى که به اعتقاد یهود، خداوند به موسى علیه‌السلام تعلیم داده است،[۵۳] برگزارى مراسم عید و زنده نگه داشتن «سَبْت» (روز شنبه) و حفظ تقدس آن،[۵۴] پرداخت جریمه‌هاى ویژه در ‌صورت ارتکاب گناه به ‌وسیله کاهن،[۵۵] قربانى گوساله‌اى جوان و بى‌عیب در روزى که کاهن به مقام مسح روغن نایل ‌مى‌شود.[۵۶]

در برابر وظایفى که بر عهده کاهنان نهاده شده، امتیازاتى نیز به آنان داده شده است که برخى از آن‌ها از این قبیل‌اند: اعطاى برخى از هدایایى که به عنوان کفاره گناهان پرداخت مى‌شود به کاهن به ‌صورت هدیه،[۵۷] اختصاص پوست قربانى ذبح شده به کاهن به عنوان شرط پذیرش قربانى.[۵۸]

اَحبار در قرآن

واژه «اَحبار»، به ‌صورت صریح ۴ بار در قرآن کریم ذکر شده است؛ دو بار به همراه «ربّانیون» (سوره مائده/۵، ۴۴ و ۶۳) و دو بار به همراه «رُهبان». (سوره توبه/۹، ۳۱ و ۳۴) همچنین آیات فراوان دیگرى بدون تصریح به نام احبار، درباره عالمان یهود سخن گفته‌اند.

اَحبار و ربّانیّون

مفسران درباره یکى بودن «ربّانى» با «احبار» یا اختلاف آن دو و نوع اختلافشان، دیدگاه‌هاى متفاوتى ارائه کرده‌اند؛ برخى با گواه گرفتن آیه: «...وَلَـکن کونُواْ رَبَّانِیینَ بِمَا کنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکتَابَ وَبِمَا کنتُمْ تَدْرُسُونَ» (سوره آل ‌عمران/۳، ۷۹)، مراد از احبار را مطلق علما و ربانیان را علماى حکیمى مى‌دانند که به سیاست و تدبیر امور مردم آگاهى دارند و آنان را تربیت کرده به اصلاح امورشان مى‌پردازند.[۵۹]

از ضحاک نقل شده که «ربّانیان»، قرّاء و «احبار»، فقهاى یهود اند.[۶۰] مجاهد و قتاده «ربّانیان» را فقهاى یهود و «احبار» را دیگر علماى آنان دانسته‌اند.[۶۱] ابن‌زید «ربّانیان» را به والیان و حاکمان و «احبار» را به علما تفسیر کرده است.[۶۲]

حسن بصری معتقد است «ربّانیان» علماى مسیحى (اهل انجیل) و «احبار» علماى یهود (اهل تورات) هستند.[۶۳] ابن‌جریر و ابى‌حاتم از سُدى نقل کرده‌اند که مراد از آن‌ها دو فرزند صوریا هستند که یکى «ربّى» و دیگرى «حبر» بوده و با پیامبر صلى الله علیه وآله عهد بستند که به پرسش‌هاى آن حضرت درباره تورات و احکام موجود در آن پاسخ دهند.[۶۴]

فخررازى از ترتیب ذکرى در آیه: «یحْکمُ بِهَا النَّبِیونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِیونَ وَالأَحْبَارُ...» (سوره مائده/۵، ۴۴) استفاده کرده است که مقام ربانیان برتر از احبار است و ربّانیان مانند مجتهدان و احبار دیگر آحاد علمایند.[۶۵]

عیاشى از ابوعمرو و زبیرى نقل مى‌کند که امام صادق علیه‌السلام فرمود: از ویژگى‌هایى که براى امام لازم است، پاکى از گناه، علم منوّر، آگاهى از نیازمندى‌هاى مردم و حلال و حرام، علم به کتاب خدا، متشابهات، ناسخ و منسوخ آن و... است. آن حضرت در پاسخ به درخواست ابوعمرو که در پى استدلالى براى این سخن بود، آیه «إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ یحْکمُ بِهَا النَّبِیونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِیونَ وَالأَحْبَارُ...» را قرائت کرده، فرمود: پس این امامان داراى مقامى پایین‌تر از انبیایى هستند که با علمشان مردم را تربیت مى‌کنند و اما احبار، علمایى پایین‌تر از ربانیانند؛ زیرا خداوند در ادامه آیه فرموده است: «...بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کتَابِ اللّهِ وَکانُواْ عَلَیهِ شُهَدَاء...» و ‌نفرمود: «بِمَا حمّلوا منه».[۶۶]

علامه طباطبایى با لطیف شمردن این استدلال معتقد است ترتیب ذکر انبیا، ربانیان و احبار در این آیه گواهى بر برترى انبیا نسبت به ربانیان و ربانیان نسبت به احبار است؛ زیرا آیه در بیان علم ربانیان «...بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کتَابِ اللّهِ وَکانُواْ عَلَیهِ شُهَدَاء...» آورده و اگر علم آنان مانند علم دیگر علما بود، مى‌فرمود: «بِما حُمِّلُوا مِنْ کتابِ اللّه» چنان‌که در سوره جمعه درباره احبار یهود فرمود: «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا...»؛ زیرا کلمه «استحفاظ» به ‌معناى تکلیف بر حفظ کتاب خداست که بر عهده ربانیان است؛ و این گفتار ما منافات با آن ندارد که احبار هم مکلّف بر حفظ و شهادت باشند؛ زیرا مکلف بودن احبار به حفظ کتاب خدا مطلبى است و این‌که نتوانستند حفظ کنند و دچار خطا و اشتباه شدند مطلبى دیگر است.[۶۷]

به ‌هر حال با توجه به ظاهر آیه: «إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ... یحْکمُ بِهَا... وَالرَّبَّانِیونَ وَالأَحْبَارُ...» که حکم به تورات را به ربانیان و احبار نسبت مى‌دهد و با توجه به سیاق آیات قبل و بعد که درباره یهود سخن مى‌گویند و با ملاحظه روایت امام صادق علیه‌السلام، به نظر مى‌رسد ربانیان و احبار هر دو از علماى یهودند؛ لیکن ربانیان داراى مقامى برتر از احبارند، زیرا این آیات پس از توضیحاتى که درباره تورات و احکام موجود در آن مى‌دهند: «وَکتَبْنَا عَلَیهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ...» (سوره مائده/۵،‌ ۴۵)، به نبوت حضرت عیسى علیه‌السلام و کتاب آسمانیش پرداخته، از مسیحیان مى‌خواهد بر اساس آنچه در انجیل آمده، حکم کنند: «وَقَفَّینَا عَلَى آثَارِهِم بِعَیسَى ابْنِ مَرْیمَ مُصَدِّقًا... وَآتَینَاهُ الإِنجِیلَ فِیهِ هُدًى وَنُورٌ...». (سوره مائده/۵، ۴۶) به ‌ویژه با توجه به تعبیر «قفّینا» روشن است که آن‌چه پیش از این اشاره شد، درباره یهودیان است.

احبار و رهبان

همانند اختلافى که درباره احبار و ربانیان بود، درباره احبار و رهبان نیز دیدگاه‌هاى گوناگون ارائه شده است؛ بیشتر مفسران «احبار» را عالمان یهود و «رهبان» را عابدان مسیحى مى‌دانند.[۶۸] برخى «احبار» را علماى یهود و «رهبان» را عالمان مسیحى مى‌دانند.[۶۹]

برخورد احبار با تورات

نوع برخورد و عملکرد احبار با کتاب آسمانى خود (تورات) متفاوت و گاه ناشایسته بوده است. قرآن کریم در برخى از موارد این عملکرد را مورد انتقاد قرار داده است.

نادیده گرفتن بشارت‌هاى تورات

بر اساس گزارش قرآن در توراتى که در دست عالمان یهود بوده، بشارت و گزارشى درباره پیامبر اسلام بعد از حضرت موسى علیه‌السلام وجود داشته که آنان با نادیده گرفتن آن، از دستورات تورات سرپیچى کرده‌اند: «وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ کتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ کأَنَّهُمْ لاَیعْلَمُونَ». (سوره بقره/۲، ۱۰۱)

جمهور مفسران مراد از «الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ» را علماى یهود، «رسول» را حضرت محمد صلى الله علیه وآله و «کتاب اللّه» را «تورات» دانسته و گفته‌اند: آن حضرت توراتى را تصدیق کرد که در آن آمدن چنین پیامبرى بشارت داده شده بود.[۷۰]

از سُدى نقل شده: هنگامى که پیامبر اسلام مبعوث شد، قرآن را بر یهود عرضه کرد و آنان میان تورات و قرآن مقایسه کرده آن دو را در بسیارى از مسائل، به ‌ویژه نبوت آن حضرت سازگار یافتند؛ ولى یهود تورات را رها کردند و به کتاب «آصف» و سحر هاروت و ماروت روى آورده و به ‌گونه‌اى عمل کردند که گویا از تورات چیزى نمى‌دانند:[۷۱] «...کاَنّهم لایَعلَمون».

کتمان برخى مسائل تورات

برخى از عالمان یهود بر اثر شناخت نادرست از خداوند، اعتراض کردند که خداوند هیچ چیزى بر هیچ انسانى نفرستاده است. آنان گویا هیچ توجهى به نزول تورات بر موسى علیه‌السلام نداشتند. خداوند در پاسخ مى‌گوید: «...قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْکتَابَ الَّذِی جَاء بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ کثِیرًا وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلاَ آبَاؤُکمْ قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یلْعَبُونَ». (سوره انعام/۶، ۹۱)

بنابر نقلى، روزى پیامبر صلى الله علیه وآله به شخصى از یهود به نام مالک ‌بن ضیف که با آن حضرت عناد و مخاصمه داشت فرمود: آیا مى‌خواهى تو را به آنچه از تورات بر موسى علیه‌السلام نازل شده راهنمایى کنم که خداوند احبار چاق را دوست نمى‌دارد؟ مالک که شخص فربهى بود، غضبناک شده و منکر نزول هر گونه کتاب آسمانى شد؛ پس این آیه نازل شد.[۷۲]

سُدى همین حکایت را درباره شخصى به نام فنحاص ‌بن عازورا نقل کرده است.[۷۳] برخى دیگر این آیه را درباره مطلق یهود مى‌دانند که منکر نزول هر گونه وحى شدند.[۷۴]

آلوسى مدعى است که از این آیه چنین برمى‌آید که یهود برخى از مسائلى را که در تورات بیان شده بود، کتمان مى‌کردند:[۷۵] «...تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ کثِیرًا..‌.» بیشتر مفسران با استفاده از قرائت «تَجعَلونَهُ قَراطیسَ» با «تاء» گفته‌اند: یهودیان بخش‌هایى از تورات را که به نفعشان بود یا ضررى براى آنان نداشت، در کاغذهایى مى‌نوشتند و براى مردم قرائت و بقیه را کتمان مى‌کردند.[۷۶] برخى مفسران «تجعلونه قراطیس» را به ‌معناى این ‌که مقام تورات را به ‌اندازه کاغذ پاره‌هایى پایین مى‌آورید، دانسته‌اند.[۷۷]

تحریف تورات

یکى از نقش‌هاى ناپسند عالمان یهود، تحریف کتاب خدا بود: «أَفَتَطْمَعُونَ أَن یؤْمِنُواْ لَکمْ وَقَدْ کانَ فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یسْمَعُونَ کلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یعْلَمُونَ». (سوره بقره/۲، ۷۵)

این آیه بنابر نقل ابن ‌عباس خطاب به پیامبر است و دلیل ذکر صیغه ‌جمع «اَفَتَطمَعونَ» براى تعظیم آن حضرت است.[۷۸] خداوند از آن حضرت مى‌خواهد به ایمان یهود امیدى نداشته باشد؛ زیرا عالمان آن‌ها (احبار) که از بزرگان آنان به‌شمار مى‌آمدند کتاب ‌خدا را تحریف کردند و دستورات آن را نادیده گرفتند.

مفسران درباره محتواى «کلام اللّه» که احبار به تحریف آن پرداخته‌اند، دیدگاه‌هاى متفاوتى مطرح کرده‌اند؛ برخى برآنند که علماى یهود با گرفتن رشوه، احکام حلال و حرامى را که در تورات بیان شده بود به نفع رشوه‌دهندگان تغییر مى‌دادند.[۷۹]

از ابن‌عباس، ربیع و ابن‌اسحاق نقل شده که مراد از این افراد، ۷۰ نفرى هستند که در پاسخ به درخواست یهود، موسى علیه‌السلام آنان را براى شنیدن کلام خدا برگزید؛ ولى آنان با این‌که آن سخن را شنیدند آن را تحریف کرده، امر پروردگار را امتثال نکردند.[۸۰]

عده‌اى دیگر از مفسران، کلام تحریف شده را ویژگى‌هایى مى‌دانند که در تورات درباره پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و بعثت آن حضرت بیان شده بود.[۸۱] شیخ طوسى با استفاده از واژه «یَسمَعونَ» که ظهور در شنیدن مستقیم دارد، قول دوم را ترجیح داده است.[۸۲]

با توجه به آیات فراوانى که درباره صفت مذموم تحریف میان یهود در قرآن وجود دارد (سوره بقره/۲، ۷۹؛ سوره نساء/۴، ۴۶؛ سوره مائده/۵، ۴۱) به نظر مى‌رسد اختصاص دادن این صفت به موردى خاص وجهى نداشته، یهود در جاهاى مختلف و هرجا آیات و دستورات خدا را به ضرر خود دیده، دست به تحریف زده است.

سرپیچى از احکام تورات

عالمان یهود نه ‌تنها با نزول قرآن کریم به دستورات آن عمل نکردند، حتى احکامى را که در تورات بیان شده بود و یهود به آن علم داشتند، زیر پا نهادند: «وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ کتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ کأَنَّهُمْ لاَیعْلَمُونَ». (سوره بقره/۲، ۱۰۱)

برخى مفسران این عناد عالمان یهود را از حسادت آنان نسبت به پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله ناشى دانسته‌اند.[۸۳] در آیه‌اى دیگر بیان شده که عالمان یهود دستورات تورات را به ‌صورت گزینشى و منفعت‌گرایانه مى‌پذیرفتند: «...وَمِنَ الَّذِینَ هِادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْکذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یأْتُوک یحَرِّفُونَ الْکلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ یقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هَـذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ..‌.».(سوره مائده/۵، ۴۱)

مفسران این آیه را درباره حکم رجم زناى محصنه دانسته‌اند که یهود براى فرار از حکم خدا و امید تغییر آن، از پیامبر اکرم تقاضاى صدور حکم کردند.[۸۴] برخى از مفسران نیز گفته‌اند: این مسأله درباره مقتولى بوده است که یهودیان به فرستاده‌هاى خود گفتند: اگر (حضرت) محمد حکم به دیه داد بپذیرید، ولى اگر دستور قصاص داد آن را رها کنید.[۸۵]

گفته شده این آیه درباره داورى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله بین قبیله بنى‌نضیر و بنى‌قریظه بوده است.[۸۶] مفسران با استناد به روایتى از امام باقر علیه‌السلام در شأن نزول این آیه گفته‌اند: یکى از اشراف یهودى خیبر با زنى از خانواده‌هاى اشرافى، زنا کرد. یهودیان که از سویى مى‌خواستند در ظاهر پاى‌بندى خود را به احکام الهى نشان دهند و از سویى دیگر از اجراى حکم «رجم» که در تورات به آن تصریح شده بود، درباره این دو شخص اشرافى نگران و ناخشنود بودند، به یهودیان مدینه پیغام فرستادند که از پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله بخواهند درباره آن دو حکم کند. پیامبر نخست از آنان اقرار گرفت که به حکم ایشان رضایت دهند. یهودیان نیز پذیرفتند. در آن هنگام جبرئیل حکم رجم زناى محصنه را به پیامبر ابلاغ کرد؛ ولى آنان از پذیرش آن حکم سرباز زده، منکر وجود چنین حکمى در تورات شدند. پیامبر آنان را به دنبال «عبد الله بن صوریا» که به اعتراف خودشان آگاه‌ترین شخص به شریعت یهود بود، فرستاد. او را نزد آن حضرت آوردند و با سوگندهایى که به او داد از وى خواست که حکم تورات را در این باره روشن سازد. او به ‌سبب سوگندهاى پیامبر، سخن آن حضرت را درباره وجود این حکم در تورات تأیید کرد. او در پاسخ پرسش پیامبر درباره علت ترک این حکم، گفت: ما این حکم را در مورد افراد عادى و ضعیفان اجرا مى‌کردیم ولى درباره ثروتمندان و اشراف آن را رها مى‌کردیم. پیامبر دستور داد آن دو را در مقابل مسجد سنگسار کنند.[۸۷]

در این آیات بر اثر برخورد ناشایسته‌اى که منافقان و یهودیان با پیامبر داشتند و هر یک به ‌گونه‌اى آن حضرت را مى‌آزردند، از آن حضرت مى‌خواهد اگر گروهى از یهودیان به نزد او آمده و از او صدور حکمى را خواستند، با آنان برخورد مناسبى کند؛ اگر خواست حکم کند وگرنه از آنان دورى بجوید؛ زیرا خداوند تورات را براى آنان فرستاده و حکمى را که آنان در پى استفتاى آن هستند، مى‌توانند در تورات بیابند.

احبار و حفظ تورات

از دیگر صفاتى که خداوند متعال به ربانیان و احبار نسبت داده، حفظ کتاب خداست: « وَالرَّبَّانِیونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کتَابِ اللّهِ..‌.» مفسران در بیان مراد آیه و توجیه این ویژگى، وحدت نظرى ندارند؛ ابن‌عباس آن را «بِمَا استودعوا مِن کتبِ اللّهِ‌...» معنا کرده.[۸۸]

جبایى گفته است: آنان به حفظ تورات و ترویج آن و ترک تضییع آن مأمور بوده‌اند.[۸۹] برخى منظور از آن را حفظ تورات در سینه، ممارست با زبان، عمل به احکام و شرایع و جلوگیرى از تحریف آن دانسته‌اند.[۹۰] برخى نیز به بیان محتواى کتاب که احبار و ربانیان آن را حفظ کرده‌اند، پرداخته و مقصود از آن را حکم رجم که مورد اختلاف آنان قرار گرفت و ایمان به پیامبرى حضرت محمد صلى الله علیه و آله، دانسته‌اند.[۹۱]

احبار و گواهى بر حکم تورات

از دیگر ویژگى‌هایى که قرآن براى احبار و ربانیان درباره تورات برمى‌شمارد، شهادت آنان است: «...وَکانُواْ عَلَیهِ شُهَدَاء..‌.» (سوره مائده/۵، ۴۴). مفسران درباره مرجع ضمیر «علیه» و متعلق این شهادت، دیدگاه‌هاى مختلفى ارائه کرده‌اند؛ ابن‌عباس متعلق شهادت را حکم پیامبر صلى الله علیه وآله درباره رجم زانى، تأیید آن و مطابقتش با تورات دانسته است؛ بنابراین، مرجع ضمیر منطوق «یحکم بها النبییون» خواهد بود.[۹۲]

برخى با باز‌گرداندن ضمیر به «کتاب اللّه»: «...بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کتَابِ اللّهِ وَکانُواْ عَلَیهِ شُهَدَاء...» متعلق شهادت را تأیید نزول آن از جانب خداوند[۹۳] یا تأیید سخنان پیامبر صلى الله علیه وآله و حقانیت او دانسته‌اند.[۹۴]

با توجه به رجحان بازگشت ضمیر «علیه»[۹۵] به «کتاب» و تعلق جار و مجرور به «شهداء» در نظر بیشتر کسانى ‌که به بیان اعراب قرآن پرداخته‌اند و یکى بودن آنچه در تورات آمده است با آنچه که خداوند به احبار و ربانیان دستور حفظ آن را داده است،[۹۶] به نظر مى‌رسد که شهادت آنان بر محتواى کتاب است که با همه آنچه مفسران مختلف گفته‌اند، سازگارى‌ دارد.[۹۷]

دخالت احبار در دین الهی

«اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّه...» (سوره توبه/آیه۳۱). خداوند می فرماید آنان دانشمندان خویش را خدای خود گرفتند، نه خدای بر حق را؛ روش یهود و نصاری در پیروی علمای خویش مانند مسلمانان نیست. علمای مسلمان ناقل احکام پیامبر یا ائمه معصومینند و هیچ حکمی از خود نمی توانند جعل کنند یا برای خود دستوری دهند بر خلاف دین، اما علمای یهود و نصاری خود نیز تشریع احکام می کنند. چنانکه پس از خرابی دوم بیت المقدس علمای یهود احکام جدید برای یهودیان قرار دادند، چون دیدند احکام تورات را نمی توان عمل کرد مگر در بیت المقدس با شرائط خاص و مسیحیان نیز هر چند بار مجلسی تشکیل می دادند و آن را کنسیل می گفتند و علما با یک دیگر مشورت می کردند. هر رأی که از آن مجلس صادر می شد مُطاع بود، مثلا مؤمنان به حضرت مسیح و خود او تا در این جهان بود به احکام شریعت عمل می کردند و محرمات شریعت را نمی خوردند، پس از عروج او اختلاف کردند و رأی دادند که غیر بنی اسرائیل اگر ایمان به حضرت مسیح آورند متابعت شریعت بر آنها واجب نیست؛ خوک و میته را حلال کردند، بلکه گفتند هیچ خوراکی حرام نیست و غسل و طهارت و امثال آن را برانداختند.

وقتی در اناجیل اختلاف شد که کدام انجیل صحیح است و کدام باطل، همان مجمع رأی داد که غیر چهار انجیل معروف را نباید خواند. در اسلام ممکن نیست عالمی چیزی را واجب کند که پیغمبر آن را واجب نکرده است، یا عملی را حلال شمارد که بداند پیغمبر حرام کرده است. مقصود از این آیه، علت تعمیم حکم مشرکان است در اهل کتاب، در آیات پیش فرمود مشرکان نجس هستند و نباید نزدیک مسجد الحرام آیند. پس از آن بیان فرمود که اهل کتاب نیز با مشرکان در یک حکمند به علت آنکه عقاید و اعمالشان شبیه اعمال مشرکان است.[۹۸]

پانویس

  1. الصحاح، ج‌ ۲، ص‌ ۶۲۰؛ الغریبین، ج‌ ۲، ص‌ ۳۹۷.
  2. همان، لسان‌العرب، ج‌ ۳، ص‌ ۱۵؛ التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۴.
  3. همان، التفسیر الکبیر، ج‌ ۶، ص‌ ۳۷؛ التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۴.
  4. همان، روح‌المعانى، مج‌ ۶، ج‌ ۱۰، ص‌ ۱۲۲.
  5. ترتیب‌العین، ص‌ ۱۶۰؛ مفردات، ص‌ ۲۱۵؛ الوجوه والنظائر، ص ۱۱۵، «حبر».
  6. مقاییس‌اللغه، ج ۲، ص ۱۲۷؛ الغریبین، ج ۲، ص ۳۹۷؛ التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۲، «حبر».
  7. ترتیب العین، ص‌ ۱۶۰، الصحاح، ج‌ ۲، ص‌ ۶۱۹، «حبر».
  8. مقاییس‌اللغه، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۷؛ التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۴، «حبر».
  9. التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۵، «حبر».
  10. ترتیب العین، ص ۱۶۰؛ تاج العروس، ج ۶، ص ۲۲۹؛ واژه‌هاى دخیل، ص ۱۰۶.
  11. جامع‌البیان، مج‌ ۱۳، ج ‌۲۵، ص ‌۱۲۲؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۷، ص‌ ۴۶۶ و ج‌ ۹، ص‌ ۸۵؛ التبیان، ج‌ ۹، ص‌ ۲۱۵.
  12. التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۵.
  13. مفردات، ص‌ ۲۱۵؛ الوجوه والنظائر، ج‌ ۱، ص‌ ۲۹۰، «حبر».
  14. التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳؛ روح‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۴۱۵؛ التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۴.
  15. التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۵؛ واژه‌هاى دخیل، ص‌ ۱۰۵.
  16. التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۵؛ واژه‌هاى دخیل، ص‌ ۱۰۶.
  17. See The Oxford English Dictionary P.۸۴ The Encydlopedia of Religion V.۱۱ , P. ۱۸۲.
  18. قاموس کتاب مقدس، ص‌ ۷۶۰.
  19. The Encyclopedia of Religion V.۱۱, P.۵۳۴.
  20. لغت‌نامه، ج‌ ۶‌، ص‌ ۸۱۴۵‌.
  21. The Oxford, English Dictionary, P.۸۳.
  22. Ibid New Catholic Encyclopedia, V.I۲, P.۳۹.
  23. New catholic EncycloPedia, V.I۲, P.۳۹.
  24. Ibid.
  25. کتاب مقدس، خروج، ۲۸: ۱‌ـ‌۳.
  26. اعداد، ۳: ۳۲ و ۲۰: ۲۸.
  27. قاموس کتاب مقدس، ۷۱۲.
  28. New Catholic Encyclopedia, V.۱۲ , P.۳۹.
  29. کتاب مقدس، خروج، ۲۹: ۳۵.
  30. کتاب مقدس، لاویان، ۸: ۱‌ـ‌۱۵.
  31. New catholic EncycloPedia V.۱۲, PP.۳۹-۴۰.
  32. قاموس کتاب مقدس، ۷۱۲.
  33. The EncycloPedia of Religion V.۱۱, P.۱۸۲.
  34. New Catholic Encyclopedia, V.۱۲, P.۳۹.
  35. the Encyclopedia of Religion V.۱۱, P.۱۸۳ New Catholicencyclo Pedia V.۱۲, P.۴۰.
  36. کتاب مقدس، مرقس، ۱۰: ۲۰.
  37. کتاب مقدس، یوحنّا، ۲۰: ۱۵.
  38. New Catholic Encyclopedia V.۱۲, P.۴۰ The Oxford English Dictionary, P. ۸۴.
  39. همان، متّى ۲۶:۲۵ و ۴۹، مَرقُس ۹:۵، ۱۱:۲۱ و ۱۴:۴۵؛ یوحنّا ۱:۴۹، ۴:۳۱، ۹:۲ و ۱۱:۸.
  40. همان، یوحنّا ۳:۲ و ۶:۲۵.
  41. همان، یوحنّا، ۱:۳۸.
  42. همان، متّى ۸:۱۹، ۱۲:۳۸؛ مرقس ۴:۳۸، ۹:۱۷ و ۳۸؛ لوقا ۷:۴؛ یوحنّا، ۸:۴.
  43. همان، لوقا ۵:۵، ۸:۲۴ و ۴۵.
  44. همان، یوحنّا، ۳:۲۶.
  45. همان، متّى ۲۳: ۷‌ـ‌۸.
  46. قاموس کتاب مقدس، ص‌ ۷۶۰.
  47. کتاب مقدس، لاویان، ۱: ۷‌ـ‌۱۷.
  48. همان، ۲: ۳.
  49. همان، ۵: ۹‌ـ‌۱۱.
  50. کتاب مقدس، لاویان، ۴: ۶.
  51. همان، ۵: ۱۵‌ـ‌۱۹.
  52. همان، ۱۴: ۲۶‌ـ‌۴۸.
  53. همان، ۱۴: ۱‌ـ‌۱۲.
  54. همان، ۲۳: ۱‌ـ‌۵.
  55. همان، ۴: ۳‌ـ‌۱۲.
  56. همان، ۶: ۲۰، ۴: ۱‌ـ‌۸.
  57. همان، ۵: ۶‌ـ‌۷.
  58. همان، ۷: ۸‌ـ‌۹ و ۱۹.
  59. جامع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۴۴۴؛ مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۳۰۵ و ج ۲، ص ۷۸۲؛ المنار، ج‌ ۶، ص‌ ۳۹۸.
  60. جامع‌البیان، مج ۴، ج ۶، ص‌ ۳۴۰.
  61. همان؛ الدرالمنثور، ج‌ ۳، ص‌ ۸۶‌.
  62. جامع‌البیان، مج ‌۴، ج‌ ۶، ص‌ ۳۴۰.
  63. التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۹؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۳‌ـ‌۴، ص‌ ۳۳۵.
  64. جامع‌البیان، مج ۴، ج ۶، ص‌ ۳۴۰؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص‌ ۸۶.
  65. التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۲، ص‌ ۴.
  66. تفسیر عیاشى، ج‌ ۱، ص‌ ۳۲۳.
  67. المیزان، ج‌ ۵، ص‌ ۳۶۱‌ـ‌۳۶۲.
  68. التبیان، ج‌ ۵، ص ‌۲۰۶؛ جامع‌البیان، مج‌ ۶، ج‌ ۱۰، ص‌ ۱۴۶، مجمع‌البیان، ج‌ ۵، ص‌ ۳۷.
  69. الدرالمنثور، ج‌ ۴، ص‌ ۱۷۶.
  70. جامع‌البیان، مج‌ ۱، ج‌ ۱، ص‌ ۶۲۲؛ التبیان، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۸؛ البحرالمحیط، ج‌ ۱، ص‌ ۵۲۱.
  71. الدر المنثور، ج‌ ۱، ص‌ ۲۳۳؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۸‌ـ‌۱۳۹؛ التبیان، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۸.
  72. مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۵۱۵؛ التبیان، ج‌ ۴، ص ۱۹۸‌ـ‌۱۹۹؛ روح‌المعانى، مج ۵، ج ۷، ص‌ ۳۱۷.
  73. مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص ‌۵۱۵؛ التبیان، ج‌ ۴، ص‌ ۱۹۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۵، ج‌ ۷، ص‌ ۳۴۷.
  74. التبیان، ج‌ ۴، ص‌ ۱۹۹؛ الکشاف، ج‌ ۲، ص‌ ۴۴.
  75. روح‌المعانى، مج‌ ۵، ج‌ ۷، ص‌ ۳۱۷.
  76. مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۵۱۵؛ روح‌المعانى، مج‌ ۵، ج‌ ۷، ص‌ ۳۱۹؛ جامع‌البیان، مج‌ ۵، ج‌ ۷، ص‌ ۳۵۰‌ـ‌۳۵۱.
  77. روح‌المعانى، مج‌ ۵، ج‌ ۷، ص‌ ۳۱۹.
  78. روح‌المعانى، مج‌ ۱، ج‌ ۱، ص‌ ۴۷۰؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۳، ص‌ ۱۳۳.
  79. مجمع‌البیان، ج ‌۱، ص‌ ۲۸۵؛ التبیان، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱۳.
  80. مجمع البیان، ج‌ ۱، ص‌ ۲۸۵؛ التبیان، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱۳.
  81. جامع‌البیان، مج‌ ۱، ج‌ ۱، ص‌ ۵۲۱؛ روح‌المعانى، مج‌ ۱، ج‌ ۱، ص‌ ۴۷۰.
  82. التبیان، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱۳.
  83. جامع‌البیان، مج‌ ۱، ج‌ ۱، ص‌ ۶۲۲‌.
  84. مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۱؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۲۲؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۲۳.
  85. مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۱؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۲۳.
  86. جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۲۳؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۶‌، ص‌ ۱۱۵.
  87. جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۱۵‌ـ‌۳۱۶؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۲۵؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۲۹۹.
  88. جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۴۱؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۳۳؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۶.
  89. مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۶؛ روض‌الجنان، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۹۰؛ روح‌البیان، ج‌ ۲، ص‌ ۳۹۷.
  90. روح‌المعانى، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۲۱۱؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۲، ص‌ ۴؛ کشف‌الاسرار، ج‌ ۳، ص‌ ۱۳۸‌ـ‌۱۳۹.
  91. الدرالمنثور، ج‌ ۳، ص‌ ۸۶‌.
  92. روح‌المعانى، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۲۱۲؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۳۳؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۶.
  93. مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۶؛ الدرالمنثور، ج‌ ۳، ص‌ ۸۶‌.
  94. جامع‌البیان، مج ‌۴، ج ‌۶‌، ص‌ ۳۴۱؛ روض‌الجنان، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۹۰.
  95. الدرالمصون، ج‌ ۴، ص‌ ۲۷۲؛ البحرالمحیط، ج‌ ۴، ص‌ ۲۶۸.
  96. املاء ما منّ به‌الرحمن، ج ۱، ص ۲۱۶؛ الدرالمصون، ج ۴، ص ۲۷۱.
  97. البحرالمحیط، ج‌ ۴، ص‌ ۲۶۸.
  98. علامه شعرانی، نثر طوبی، ذیل واژه حبر

منابع