رعایت سطح مخاطب عام متوسط است
شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اَحبار

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«اَحبار» از واژگان قرآنی به معنای عالمان و کاهنان یهود است. در قرآن کریم نوع برخورد احبار با کتاب آسمانى خود (تورات) ذکر شده و در برخى از موارد این عملکرد مورد انتقاد قرار گرفته است، از جمله: نادیده گرفتن بشارت‌هاى تورات، کتمان برخى مسائل تورات، تحریف تورات و سرپیچى از احکام آن.

واژه‌شناسی

واژه‌شناسان «احبار» را جمع «حِبر» دانسته و درباره قرائت آن دیدگاه‌هاى متفاوتى بیان کرده‌اند؛ ابوهیثم و ابوعبید آن را به فتح حاء[۱]، ابن‌اثیر، فرّاء و جوهرى به کسر آن،[۲] و لیث و ابن‌سکیت هر دو وجه را قرائت کرده‌اند[۳] و اصمعى در تعیین قرائت به فتح یا کسر، اظهار بى‌اطلاعى کرده است.[۴]

حِبر در لغت، به ‌معناى «اثر نیکو»[۵]، «زینت، جمال و بهاء»،[۶] «مداد»،[۷] «نوعى از لباس»،[۸] «نعمت»[۹] و‌... آمده و در اصطلاح به هر عالم اهل‌کتاب اگرچه بعداً مسلمان شده باشد، گویند.[۱۰]

واژه‌پژوهان در ایجاد ارتباط میان معناى لغوى و اصطلاحى کوشش‌هاى فراوانى کرده‌اند؛ برخى با استدلال به آیات «اُدخُلُوا الجَنَّةَ اَنتُم واَزواجُکم تُحبَرون» (سوره زخرف/۴۳، ۷۰) و «فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یحْبَرُونَ» (سوره روم/۳۰، ۱۵) که بیشتر مفسران آن را به ‌معناى برخوردارى از نعمت تفسیر کرده‌اند،[۱۱] معناى حبر را «نعمت» دانسته و معانى دیگر مانند: شادمانى، سرور، اکرام، تحسین و‌... را از لوازم و آثار آن برشمرده‌اند.[۱۲]

برخى دیگر معناى آن را «اثر نیکو» دانسته و وجه نام‌گذارى عالم به حبر را ماندگارى آثار نیکوى آن‌ها در میان مردم ذکر کرده‌اند.[۱۳] و کسانى‌ که «حبر» را «مداد» معنا کرده‌اند، دلیل این نام‌گذارى را کتابت عالِم به ‌وسیله مداد بیان کرده و برخى از آنان گفته‌اند: «کعب الحبر» که به اشتباه «کعب‌الأَحبار» شهرت یافته نیز از همین رو، چنین نام گرفته است.[۱۴]

گروهى از لغویان بر عبرى بودن این واژه تصریح کرده و آن را برگرفته از «حابر» به معناى سحر کردن و تمرین سحر، یا «حابار» به معناى ساحر و کاهن دانسته، گفته اند: هر عالم یهودى از فرزندان حضرت هارون حبر است؛ زیرا سحر و کهانت در میان علماى پیشین یهود رواج داشته است.[۱۵] همچنین از شواهد تقویت این دیدگاه قول کسانى است که مى گویند: در زبان عبرى معناى ریشه اى «حبر» سحر است.[۱۶][۱۷]

«حبر» در زبان فارسى به «کاهن»[۱۸] (برگرفته از واژه عبرى KOhen)[۱۹] و «خاخام»[۲۰] و در انگلیسى «Rabbi»[۲۱] ترجمه شده که از لغت عبرى «Rabbi» به معناى «استاد من»، گرفته شده است.[۲۲] این واژه امروزه به رهبر روحانى و دینى جامعه یهودى اشاره دارد.[۲۳] در کتاب مقدس (عهد عتیق و جدید) به صورت مکرر این اصطلاح آمده است.

احبار در عهد عتیق و جدید

عهد عتیق

اصطلاح «احبار» پیش از ویرانى معبد دوم (سال ۷۰ ق.م) به کار نرفته است.[۲۴] بر اساس گزارش عهد عتیق نخستین کسى که به این مقام دست یافت، «هارون» برادر موسى علیه‌السلام بود.[۲۵] پس از وى پسرش «الیعازار» جانشین او شد.[۲۶] این منصب تا دوران «عیلى» که از خانواده و سلسله «ایثامار» بود، در خاندان هارون حفظ شد.[۲۷] پس از آن این نام در مورد هر کسى که به رهبرى امور دینى و معنوى مردم منصوب مى شد، اطلاق مى گردید.[۲۸]

در دوران «تلمودى» (تقریباً ۲۰۰ سال پیش از میلاد تا ۵۰۰ سال پس از میلاد) ربّیان به دو دسته تقسیم مى شدند؛ «ربّیان عالم» (TeacherRabbi) و «ربّیان قاضى» (JudgesRabbi)، دسته نخست وظیفه آموزش را بر عهده داشته و آن را به یادگیرى شریعت یهود و توانایى تفسیر مشروط مى دانستند.

آنان براى فعالیت هاى خود حقوقى دریافت نمى کردند و زندگى خود را با برخى تجارت ها و نذورات، تأمین مى کردند. دسته دوم بر اساس شناخت و اطلاعشان از شریعت و توانایى هایى مانند قضاوت و وکالت و با استفاده از اسناد و مدارکى ویژه، گزینش مى شدند. این مراسم در طول ۷ روز[۲۹] و با آیین هایى مانند قربانى، مسح با روغن و پوشاندن لباس رسمى، انجام مى گرفت.[۳۰] اینان در برابر زمانى که براى فتوا و قضاوت صرف مى کردند، مبالغى را به عنوان حقوق دریافت مى کردند.[۳۱]

البته گاهى وظیفه تعلیم و قضاوت در یک شخص جمع مى شد. بعد از نگارش کتب مقدس، انتخاب کاهنان و رئیس آنان، ابزارى در دست حاکمان بوده آنان همواره به اقتضاى امیال و دیدگاه هاى شخصى خود، آنان را عزل و نصب مى کردند.[۳۲]

در قرن دوازدهم میلادى براى این که کاهنان زمان بیشترى را در رسیدگى به فعالیت هاى دینى صرف کنند، مقرر شد در برابر تلاش هاى آنان، مبالغى حقوق به آنان پرداخت شود تا براى تأمین زندگى خود به کار نیاز نداشته باشند. این گروه جدید از کاهنان به همین مناسبت، «کاهنان حقوق بگیر» (Salaried) نامیده شدند.[۳۳]

پس از آن وظایف کاهنان به صورت مکتوب به آنان ابلاغ شده، افزون بر قانون گذارى و تبلیغ دین، کارهاى دیگرى مانند برپا کردن محاکم قضایى ریاست و اداره آن‌ها، سرپرستى مدارس متوسط و عالى، شرکت در مراسم ختنه، ازدواج و... بر عهده آنان گذاشته شد.[۳۴] به برخى از این وظایف در عهد عتیق نیز اشاره شده است. از وظایف مدنى که بر عهده کاهنان گذاشته شد، جمع آورى مالیات براى حکومت بود. این وظایف باعث بالا رفتن مقام رئیس کاهنان شد.

عهد جدید

در اناجیل عهد جدید، حواریان حضرت عیسى علیه‌السلام، مکرر او را با عنوان «رِبّى» که اصل آن «rab» واژه اى سامى به معناى «استاد- سید» است و در آرامى «rabban» و در عبرى «rabbon» است که با پسوند i به معناى «مال من» یا «استاد من» بکار مى رود.[۳۵]

همان گونه که عیسى علیه‌السلام در اناجیل «مرقس»[۳۶] و «یوحنّا»،[۳۷] «سیّد» یا «استاد» که در یونانى به شکل «Pabbquej» نوشته مى شود،[۳۸] خطاب شده و حواریان آن را خطابى احترام آمیز مى دانستند.[۳۹] غیر از حواریان، مردمان دیگر نیز عیسى علیه‌السلام را با این صفت مى خواندند.[۴۰] در انجیل یوحنا از این واژه معادل «Sisa, ka» به معناى «استاد» استفاده شده[۴۱] و در اناجیل دیگر اغلب به عنوان جایگزین همان معنا در خطاب به عیسى علیه‌السلام بکار رفته است.[۴۲]

در انجیل لوقا که هنوز واژه «ربّى» بکار برده نشده بود، عیسى علیه‌السلام با معادل یونانى دیگر (ETTl, Tata) که به معناى «استاد» بود، خطاب مى شد.[۴۳] به جز خطاب هایى که به عیسى علیه‌السلام شده است، واژه ربّى تنها یک بار در خطاب به «یوحناى تعمیددهنده»[۴۴] و دو بار به شکل «سید ما» در اعتراض به «کاتبان» و «فریسیان» (زاهدان) که دوست داشتند، با این عنوان خطاب شوند، بکار رفته است.[۴۵]

وظایف کاهنان

سومین سِفْر از اسفار پنج‌گانه تورات، «لاویان» نام دارد که قوانین، آیین‌ها، مقدار و کیفیت هدایا و قربانیان و وظایف کاهنان را بیان مى‌کند و در زبان عبرى آن را سِفْر «شریعت کاهنان» نیز مى‌نامند.[۴۶]

وظایفى که در آن سِفر بر عهده کاهنان نهاده شده، به اختصار عبارتند از: اجراى مراسم قربانى[۴۷] (گاهى قید شده است شرط پذیرش قربانى انجام آن به ‌وسیله کاهن است)[۴۸]، ذبح حیواناتى که به عنوان کفاره به ‌وسیله گنهکاران پرداخت مى‌شود،[۴۹] پاشیدن خون به محراب و پرده مقدس،[۵۰] تبلیغ شریعت حضرت موسى علیه‌السلام[۵۱]، توجه به برخى از بیماران و مداواى آنان بر طبق دستور شریعت،[۵۲] تطهیر بیماران مبتلا به بَرَص بر اساس آیین ویژه‌اى که به اعتقاد یهود، خداوند به موسى علیه‌السلام تعلیم داده است،[۵۳] برگزارى مراسم عید و زنده نگه داشتن «سَبْت» (روز شنبه) و حفظ تقدس آن،[۵۴] پرداخت جریمه‌هاى ویژه در ‌صورت ارتکاب گناه به ‌وسیله کاهن،[۵۵] قربانى گوساله‌اى جوان و بى‌عیب در روزى که کاهن به مقام مسح روغن نایل ‌مى‌شود.[۵۶]

در برابر وظایفى که بر عهده کاهنان نهاده شده، امتیازاتى نیز به آنان داده شده است که برخى از آن‌ها از این قبیل‌اند: اعطاى برخى از هدایایى که به عنوان کفاره گناهان پرداخت مى‌شود به کاهن به ‌صورت هدیه،[۵۷] اختصاص پوست قربانى ذبح شده به کاهن به عنوان شرط پذیرش قربانى.[۵۸]

اَحبار در قرآن

واژه «اَحبار»، به ‌صورت صریح ۴ بار در قرآن کریم ذکر شده است؛ دو بار به همراه «ربّانیون» (سوره مائده/۵، ۴۴ و ۶۳) و دو بار به همراه «رُهبان». (سوره توبه/۹، ۳۱ و ۳۴) همچنین آیات فراوان دیگرى بدون تصریح به نام احبار، درباره عالمان یهود سخن گفته‌اند.

اَحبار و ربّانیّون

مفسران درباره یکى بودن «ربّانى» با «احبار» یا اختلاف آن دو و نوع اختلافشان، دیدگاه‌هاى متفاوتى ارائه کرده‌اند؛ برخى با گواه گرفتن آیه: «...وَلَـکن کونُواْ رَبَّانِیینَ بِمَا کنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکتَابَ وَبِمَا کنتُمْ تَدْرُسُونَ» (سوره آل ‌عمران/۳، ۷۹)، مراد از احبار را مطلق علما و ربانیان را علماى حکیمى مى‌دانند که به سیاست و تدبیر امور مردم آگاهى دارند و آنان را تربیت کرده به اصلاح امورشان مى‌پردازند.[۵۹]

از ضحاک نقل شده که «ربّانیان»، قرّاء و «احبار»، فقهاى یهود اند.[۶۰] مجاهد و قتاده «ربّانیان» را فقهاى یهود و «احبار» را دیگر علماى آنان دانسته‌اند.[۶۱] ابن‌زید «ربّانیان» را به والیان و حاکمان و «احبار» را به علما تفسیر کرده است.[۶۲]

حسن بصری معتقد است «ربّانیان» علماى مسیحى (اهل انجیل) و «احبار» علماى یهود (اهل تورات) هستند.[۶۳] ابن‌جریر و ابى‌حاتم از سُدى نقل کرده‌اند که مراد از آن‌ها دو فرزند صوریا هستند که یکى «ربّى» و دیگرى «حبر» بوده و با پیامبر صلى الله علیه وآله عهد بستند که به پرسش‌هاى آن حضرت درباره تورات و احکام موجود در آن پاسخ دهند.[۶۴]

فخررازى از ترتیب ذکرى در آیه: «یحْکمُ بِهَا النَّبِیونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِیونَ وَالأَحْبَارُ...» (سوره مائده/۵، ۴۴) استفاده کرده است که مقام ربانیان برتر از احبار است و ربّانیان مانند مجتهدان و احبار دیگر آحاد علمایند.[۶۵]

عیاشى از ابوعمرو و زبیرى نقل مى‌کند که امام صادق علیه‌السلام فرمود: از ویژگى‌هایى که براى امام لازم است، پاکى از گناه، علم منوّر، آگاهى از نیازمندى‌هاى مردم و حلال و حرام، علم به کتاب خدا، متشابهات، ناسخ و منسوخ آن و... است. آن حضرت در پاسخ به درخواست ابوعمرو که در پى استدلالى براى این سخن بود، آیه «إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ یحْکمُ بِهَا النَّبِیونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِیونَ وَالأَحْبَارُ...» را قرائت کرده، فرمود: پس این امامان داراى مقامى پایین‌تر از انبیایى هستند که با علمشان مردم را تربیت مى‌کنند و اما احبار، علمایى پایین‌تر از ربانیانند؛ زیرا خداوند در ادامه آیه فرموده است: «...بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کتَابِ اللّهِ وَکانُواْ عَلَیهِ شُهَدَاء...» و ‌نفرمود: «بِمَا حمّلوا منه».[۶۶]

علامه طباطبایى با لطیف شمردن این استدلال معتقد است ترتیب ذکر انبیا، ربانیان و احبار در این آیه گواهى بر برترى انبیا نسبت به ربانیان و ربانیان نسبت به احبار است؛ زیرا آیه در بیان علم ربانیان «...بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کتَابِ اللّهِ وَکانُواْ عَلَیهِ شُهَدَاء...» آورده و اگر علم آنان مانند علم دیگر علما بود، مى‌فرمود: «بِما حُمِّلُوا مِنْ کتابِ اللّه» چنان‌که در سوره جمعه درباره احبار یهود فرمود: «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا...»؛ زیرا کلمه «استحفاظ» به ‌معناى تکلیف بر حفظ کتاب خداست که بر عهده ربانیان است؛ و این گفتار ما منافات با آن ندارد که احبار هم مکلّف بر حفظ و شهادت باشند؛ زیرا مکلف بودن احبار به حفظ کتاب خدا مطلبى است و این‌که نتوانستند حفظ کنند و دچار خطا و اشتباه شدند مطلبى دیگر است.[۶۷]

به ‌هر حال با توجه به ظاهر آیه: «إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ... یحْکمُ بِهَا... وَالرَّبَّانِیونَ وَالأَحْبَارُ...» که حکم به تورات را به ربانیان و احبار نسبت مى‌دهد و با توجه به سیاق آیات قبل و بعد که درباره یهود سخن مى‌گویند و با ملاحظه روایت امام صادق علیه‌السلام، به نظر مى‌رسد ربانیان و احبار هر دو از علماى یهودند؛ لیکن ربانیان داراى مقامى برتر از احبارند، زیرا این آیات پس از توضیحاتى که درباره تورات و احکام موجود در آن مى‌دهند: «وَکتَبْنَا عَلَیهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ...» (سوره مائده/۵،‌ ۴۵)، به نبوت حضرت عیسى علیه‌السلام و کتاب آسمانیش پرداخته، از مسیحیان مى‌خواهد بر اساس آنچه در انجیل آمده، حکم کنند: «وَقَفَّینَا عَلَى آثَارِهِم بِعَیسَى ابْنِ مَرْیمَ مُصَدِّقًا... وَآتَینَاهُ الإِنجِیلَ فِیهِ هُدًى وَنُورٌ...». (سوره مائده/۵، ۴۶) به ‌ویژه با توجه به تعبیر «قفّینا» روشن است که آن‌چه پیش از این اشاره شد، درباره یهودیان است.

احبار و رهبان

همانند اختلافى که درباره احبار و ربانیان بود، درباره احبار و رهبان نیز دیدگاه‌هاى گوناگون ارائه شده است؛ بیشتر مفسران «احبار» را عالمان یهود و «رهبان» را عابدان مسیحى مى‌دانند.[۶۸] برخى «احبار» را علماى یهود و «رهبان» را عالمان مسیحى مى‌دانند.[۶۹]

برخورد احبار با تورات

نوع برخورد و عملکرد احبار با کتاب آسمانى خود (تورات) متفاوت و گاه ناشایسته بوده است. قرآن کریم در برخى از موارد این عملکرد را مورد انتقاد قرار داده است.

نادیده گرفتن بشارت‌هاى تورات

بر اساس گزارش قرآن در توراتى که در دست عالمان یهود بوده، بشارت و گزارشى درباره پیامبر اسلام بعد از حضرت موسى علیه‌السلام وجود داشته که آنان با نادیده گرفتن آن، از دستورات تورات سرپیچى کرده‌اند: «وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ کتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ کأَنَّهُمْ لاَیعْلَمُونَ». (سوره بقره/۲، ۱۰۱)

جمهور مفسران مراد از «الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ» را علماى یهود، «رسول» را حضرت محمد صلى الله علیه وآله و «کتاب اللّه» را «تورات» دانسته و گفته‌اند: آن حضرت توراتى را تصدیق کرد که در آن آمدن چنین پیامبرى بشارت داده شده بود.[۷۰]

از سُدى نقل شده: هنگامى که پیامبر اسلام مبعوث شد، قرآن را بر یهود عرضه کرد و آنان میان تورات و قرآن مقایسه کرده آن دو را در بسیارى از مسائل، به ‌ویژه نبوت آن حضرت سازگار یافتند؛ ولى یهود تورات را رها کردند و به کتاب «آصف» و سحر هاروت و ماروت روى آورده و به ‌گونه‌اى عمل کردند که گویا از تورات چیزى نمى‌دانند:[۷۱] «...کاَنّهم لایَعلَمون».

کتمان برخى مسائل تورات

برخى از عالمان یهود بر اثر شناخت نادرست از خداوند، اعتراض کردند که خداوند هیچ چیزى بر هیچ انسانى نفرستاده است. آنان گویا هیچ توجهى به نزول تورات بر موسى علیه‌السلام نداشتند. خداوند در پاسخ مى‌گوید: «...قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْکتَابَ الَّذِی جَاء بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ کثِیرًا وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلاَ آبَاؤُکمْ قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یلْعَبُونَ». (سوره انعام/۶، ۹۱)

بنابر نقلى، روزى پیامبر صلى الله علیه وآله به شخصى از یهود به نام مالک ‌بن ضیف که با آن حضرت عناد و مخاصمه داشت فرمود: آیا مى‌خواهى تو را به آنچه از تورات بر موسى علیه‌السلام نازل شده راهنمایى کنم که خداوند احبار چاق را دوست نمى‌دارد؟ مالک که شخص فربهى بود، غضبناک شده و منکر نزول هر گونه کتاب آسمانى شد؛ پس این آیه نازل شد.[۷۲]

سُدى همین حکایت را درباره شخصى به نام فنحاص ‌بن عازورا نقل کرده است.[۷۳] برخى دیگر این آیه را درباره مطلق یهود مى‌دانند که منکر نزول هر گونه وحى شدند.[۷۴]

آلوسى مدعى است که از این آیه چنین برمى‌آید که یهود برخى از مسائلى را که در تورات بیان شده بود، کتمان مى‌کردند:[۷۵] «...تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ کثِیرًا..‌.» بیشتر مفسران با استفاده از قرائت «تَجعَلونَهُ قَراطیسَ» با «تاء» گفته‌اند: یهودیان بخش‌هایى از تورات را که به نفعشان بود یا ضررى براى آنان نداشت، در کاغذهایى مى‌نوشتند و براى مردم قرائت و بقیه را کتمان مى‌کردند.[۷۶] برخى مفسران «تجعلونه قراطیس» را به ‌معناى این ‌که مقام تورات را به ‌اندازه کاغذ پاره‌هایى پایین مى‌آورید، دانسته‌اند.[۷۷]

تحریف تورات

یکى از نقش‌هاى ناپسند عالمان یهود، تحریف کتاب خدا بود: «أَفَتَطْمَعُونَ أَن یؤْمِنُواْ لَکمْ وَقَدْ کانَ فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یسْمَعُونَ کلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یعْلَمُونَ». (سوره بقره/۲، ۷۵)

این آیه بنابر نقل ابن ‌عباس خطاب به پیامبر است و دلیل ذکر صیغه ‌جمع «اَفَتَطمَعونَ» براى تعظیم آن حضرت است.[۷۸] خداوند از آن حضرت مى‌خواهد به ایمان یهود امیدى نداشته باشد؛ زیرا عالمان آن‌ها (احبار) که از بزرگان آنان به‌شمار مى‌آمدند کتاب ‌خدا را تحریف کردند و دستورات آن را نادیده گرفتند.

مفسران درباره محتواى «کلام اللّه» که احبار به تحریف آن پرداخته‌اند، دیدگاه‌هاى متفاوتى مطرح کرده‌اند؛ برخى برآنند که علماى یهود با گرفتن رشوه، احکام حلال و حرامى را که در تورات بیان شده بود به نفع رشوه‌دهندگان تغییر مى‌دادند.[۷۹]

از ابن‌عباس، ربیع و ابن‌اسحاق نقل شده که مراد از این افراد، ۷۰ نفرى هستند که در پاسخ به درخواست یهود، موسى علیه‌السلام آنان را براى شنیدن کلام خدا برگزید؛ ولى آنان با این‌که آن سخن را شنیدند آن را تحریف کرده، امر پروردگار را امتثال نکردند.[۸۰]

عده‌اى دیگر از مفسران، کلام تحریف شده را ویژگى‌هایى مى‌دانند که در تورات درباره پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و بعثت آن حضرت بیان شده بود.[۸۱] شیخ طوسى با استفاده از واژه «یَسمَعونَ» که ظهور در شنیدن مستقیم دارد، قول دوم را ترجیح داده است.[۸۲]

با توجه به آیات فراوانى که درباره صفت مذموم تحریف میان یهود در قرآن وجود دارد (سوره بقره/۲، ۷۹؛ سوره نساء/۴، ۴۶؛ سوره مائده/۵، ۴۱) به نظر مى‌رسد اختصاص دادن این صفت به موردى خاص وجهى نداشته، یهود در جاهاى مختلف و هرجا آیات و دستورات خدا را به ضرر خود دیده، دست به تحریف زده است.

سرپیچى از احکام تورات

عالمان یهود نه ‌تنها با نزول قرآن کریم به دستورات آن عمل نکردند، حتى احکامى را که در تورات بیان شده بود و یهود به آن علم داشتند، زیر پا نهادند: «وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ کتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ کأَنَّهُمْ لاَیعْلَمُونَ». (سوره بقره/۲، ۱۰۱)

برخى مفسران این عناد عالمان یهود را از حسادت آنان نسبت به پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله ناشى دانسته‌اند.[۸۳] در آیه‌اى دیگر بیان شده که عالمان یهود دستورات تورات را به ‌صورت گزینشى و منفعت‌گرایانه مى‌پذیرفتند: «...وَمِنَ الَّذِینَ هِادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْکذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یأْتُوک یحَرِّفُونَ الْکلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ یقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هَـذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ..‌.».(سوره مائده/۵، ۴۱)

مفسران این آیه را درباره حکم رجم زناى محصنه دانسته‌اند که یهود براى فرار از حکم خدا و امید تغییر آن، از پیامبر اکرم تقاضاى صدور حکم کردند.[۸۴] برخى از مفسران نیز گفته‌اند: این مسأله درباره مقتولى بوده است که یهودیان به فرستاده‌هاى خود گفتند: اگر (حضرت) محمد حکم به دیه داد بپذیرید، ولى اگر دستور قصاص داد آن را رها کنید.[۸۵]

گفته شده این آیه درباره داورى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله بین قبیله بنى‌نضیر و بنى‌قریظه بوده است.[۸۶] مفسران با استناد به روایتى از امام باقر علیه‌السلام در شأن نزول این آیه گفته‌اند: یکى از اشراف یهودى خیبر با زنى از خانواده‌هاى اشرافى، زنا کرد. یهودیان که از سویى مى‌خواستند در ظاهر پاى‌بندى خود را به احکام الهى نشان دهند و از سویى دیگر از اجراى حکم «رجم» که در تورات به آن تصریح شده بود، درباره این دو شخص اشرافى نگران و ناخشنود بودند، به یهودیان مدینه پیغام فرستادند که از پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله بخواهند درباره آن دو حکم کند. پیامبر نخست از آنان اقرار گرفت که به حکم ایشان رضایت دهند. یهودیان نیز پذیرفتند. در آن هنگام جبرئیل حکم رجم زناى محصنه را به پیامبر ابلاغ کرد؛ ولى آنان از پذیرش آن حکم سرباز زده، منکر وجود چنین حکمى در تورات شدند. پیامبر آنان را به دنبال «عبد الله بن صوریا» که به اعتراف خودشان آگاه‌ترین شخص به شریعت یهود بود، فرستاد. او را نزد آن حضرت آوردند و با سوگندهایى که به او داد از وى خواست که حکم تورات را در این باره روشن سازد. او به ‌سبب سوگندهاى پیامبر، سخن آن حضرت را درباره وجود این حکم در تورات تأیید کرد. او در پاسخ پرسش پیامبر درباره علت ترک این حکم، گفت: ما این حکم را در مورد افراد عادى و ضعیفان اجرا مى‌کردیم ولى درباره ثروتمندان و اشراف آن را رها مى‌کردیم. پیامبر دستور داد آن دو را در مقابل مسجد سنگسار کنند.[۸۷]

در این آیات بر اثر برخورد ناشایسته‌اى که منافقان و یهودیان با پیامبر داشتند و هر یک به ‌گونه‌اى آن حضرت را مى‌آزردند، از آن حضرت مى‌خواهد اگر گروهى از یهودیان به نزد او آمده و از او صدور حکمى را خواستند، با آنان برخورد مناسبى کند؛ اگر خواست حکم کند وگرنه از آنان دورى بجوید؛ زیرا خداوند تورات را براى آنان فرستاده و حکمى را که آنان در پى استفتاى آن هستند، مى‌توانند در تورات بیابند.

احبار و حفظ تورات

از دیگر صفاتى که خداوند متعال به ربانیان و احبار نسبت داده، حفظ کتاب خداست: « وَالرَّبَّانِیونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کتَابِ اللّهِ..‌.» مفسران در بیان مراد آیه و توجیه این ویژگى، وحدت نظرى ندارند؛ ابن‌عباس آن را «بِمَا استودعوا مِن کتبِ اللّهِ‌...» معنا کرده.[۸۸]

جبایى گفته است: آنان به حفظ تورات و ترویج آن و ترک تضییع آن مأمور بوده‌اند.[۸۹] برخى منظور از آن را حفظ تورات در سینه، ممارست با زبان، عمل به احکام و شرایع و جلوگیرى از تحریف آن دانسته‌اند.[۹۰] برخى نیز به بیان محتواى کتاب که احبار و ربانیان آن را حفظ کرده‌اند، پرداخته و مقصود از آن را حکم رجم که مورد اختلاف آنان قرار گرفت و ایمان به پیامبرى حضرت محمد صلى الله علیه و آله، دانسته‌اند.[۹۱]

احبار و گواهى بر حکم تورات

از دیگر ویژگى‌هایى که قرآن براى احبار و ربانیان درباره تورات برمى‌شمارد، شهادت آنان است: «...وَکانُواْ عَلَیهِ شُهَدَاء..‌.» (سوره مائده/۵، ۴۴). مفسران درباره مرجع ضمیر «علیه» و متعلق این شهادت، دیدگاه‌هاى مختلفى ارائه کرده‌اند؛ ابن‌عباس متعلق شهادت را حکم پیامبر صلى الله علیه وآله درباره رجم زانى، تأیید آن و مطابقتش با تورات دانسته است؛ بنابراین، مرجع ضمیر منطوق «یحکم بها النبییون» خواهد بود.[۹۲]

برخى با باز‌گرداندن ضمیر به «کتاب اللّه»: «...بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کتَابِ اللّهِ وَکانُواْ عَلَیهِ شُهَدَاء...» متعلق شهادت را تأیید نزول آن از جانب خداوند[۹۳] یا تأیید سخنان پیامبر صلى الله علیه وآله و حقانیت او دانسته‌اند.[۹۴]

با توجه به رجحان بازگشت ضمیر «علیه»[۹۵] به «کتاب» و تعلق جار و مجرور به «شهداء» در نظر بیشتر کسانى ‌که به بیان اعراب قرآن پرداخته‌اند و یکى بودن آنچه در تورات آمده است با آنچه که خداوند به احبار و ربانیان دستور حفظ آن را داده است،[۹۶] به نظر مى‌رسد که شهادت آنان بر محتواى کتاب است که با همه آنچه مفسران مختلف گفته‌اند، سازگارى‌ دارد.[۹۷]

دخالت احبار در دین الهی

«اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّه...» (سوره توبه/آیه۳۱). خداوند می فرماید آنان دانشمندان خویش را خدای خود گرفتند، نه خدای بر حق را؛ روش یهود و نصاری در پیروی علمای خویش مانند مسلمانان نیست. علمای مسلمان ناقل احکام پیامبر یا ائمه معصومینند و هیچ حکمی از خود نمی توانند جعل کنند یا برای خود دستوری دهند بر خلاف دین، اما علمای یهود و نصاری خود نیز تشریع احکام می کنند. چنانکه پس از خرابی دوم بیت المقدس علمای یهود احکام جدید برای یهودیان قرار دادند، چون دیدند احکام تورات را نمی توان عمل کرد مگر در بیت المقدس با شرائط خاص و مسیحیان نیز هر چند بار مجلسی تشکیل می دادند و آن را کنسیل می گفتند و علما با یک دیگر مشورت می کردند. هر رأی که از آن مجلس صادر می شد مُطاع بود، مثلا مؤمنان به حضرت مسیح و خود او تا در این جهان بود به احکام شریعت عمل می کردند و محرمات شریعت را نمی خوردند، پس از عروج او اختلاف کردند و رأی دادند که غیر بنی اسرائیل اگر ایمان به حضرت مسیح آورند متابعت شریعت بر آنها واجب نیست؛ خوک و میته را حلال کردند، بلکه گفتند هیچ خوراکی حرام نیست و غسل و طهارت و امثال آن را برانداختند.

وقتی در اناجیل اختلاف شد که کدام انجیل صحیح است و کدام باطل، همان مجمع رأی داد که غیر چهار انجیل معروف را نباید خواند. در اسلام ممکن نیست عالمی چیزی را واجب کند که پیغمبر آن را واجب نکرده است، یا عملی را حلال شمارد که بداند پیغمبر حرام کرده است. مقصود از این آیه، علت تعمیم حکم مشرکان است در اهل کتاب، در آیات پیش فرمود مشرکان نجس هستند و نباید نزدیک مسجد الحرام آیند. پس از آن بیان فرمود که اهل کتاب نیز با مشرکان در یک حکمند به علت آنکه عقاید و اعمالشان شبیه اعمال مشرکان است.[۹۸]

پانویس

  1. الصحاح، ج‌ ۲، ص‌ ۶۲۰؛ الغریبین، ج‌ ۲، ص‌ ۳۹۷.
  2. همان، لسان‌العرب، ج‌ ۳، ص‌ ۱۵؛ التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۴.
  3. همان، التفسیر الکبیر، ج‌ ۶، ص‌ ۳۷؛ التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۴.
  4. همان، روح‌المعانى، مج‌ ۶، ج‌ ۱۰، ص‌ ۱۲۲.
  5. ترتیب‌العین، ص‌ ۱۶۰؛ مفردات، ص‌ ۲۱۵؛ الوجوه والنظائر، ص ۱۱۵، «حبر».
  6. مقاییس‌اللغه، ج ۲، ص ۱۲۷؛ الغریبین، ج ۲، ص ۳۹۷؛ التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۲، «حبر».
  7. ترتیب العین، ص‌ ۱۶۰، الصحاح، ج‌ ۲، ص‌ ۶۱۹، «حبر».
  8. مقاییس‌اللغه، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۷؛ التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۴، «حبر».
  9. التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۵، «حبر».
  10. ترتیب العین، ص ۱۶۰؛ تاج العروس، ج ۶، ص ۲۲۹؛ واژه‌هاى دخیل، ص ۱۰۶.
  11. جامع‌البیان، مج‌ ۱۳، ج ‌۲۵، ص ‌۱۲۲؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۷، ص‌ ۴۶۶ و ج‌ ۹، ص‌ ۸۵؛ التبیان، ج‌ ۹، ص‌ ۲۱۵.
  12. التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۵.
  13. مفردات، ص‌ ۲۱۵؛ الوجوه والنظائر، ج‌ ۱، ص‌ ۲۹۰، «حبر».
  14. التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳؛ روح‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۴۱۵؛ التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۴.
  15. التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۵؛ واژه‌هاى دخیل، ص‌ ۱۰۵.
  16. التحقیق، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۵؛ واژه‌هاى دخیل، ص‌ ۱۰۶.
  17. See The Oxford English Dictionary P.۸۴ The Encydlopedia of Religion V.۱۱ , P. ۱۸۲.
  18. قاموس کتاب مقدس، ص‌ ۷۶۰.
  19. The Encyclopedia of Religion V.۱۱, P.۵۳۴.
  20. لغت‌نامه، ج‌ ۶‌، ص‌ ۸۱۴۵‌.
  21. The Oxford, English Dictionary, P.۸۳.
  22. Ibid New Catholic Encyclopedia, V.I۲, P.۳۹.
  23. New catholic EncycloPedia, V.I۲, P.۳۹.
  24. Ibid.
  25. کتاب مقدس، خروج، ۲۸: ۱‌ـ‌۳.
  26. اعداد، ۳: ۳۲ و ۲۰: ۲۸.
  27. قاموس کتاب مقدس، ۷۱۲.
  28. New Catholic Encyclopedia, V.۱۲ , P.۳۹.
  29. کتاب مقدس، خروج، ۲۹: ۳۵.
  30. کتاب مقدس، لاویان، ۸: ۱‌ـ‌۱۵.
  31. New catholic EncycloPedia V.۱۲, PP.۳۹-۴۰.
  32. قاموس کتاب مقدس، ۷۱۲.
  33. The EncycloPedia of Religion V.۱۱, P.۱۸۲.
  34. New Catholic Encyclopedia, V.۱۲, P.۳۹.
  35. the Encyclopedia of Religion V.۱۱, P.۱۸۳ New Catholicencyclo Pedia V.۱۲, P.۴۰.
  36. کتاب مقدس، مرقس، ۱۰: ۲۰.
  37. کتاب مقدس، یوحنّا، ۲۰: ۱۵.
  38. New Catholic Encyclopedia V.۱۲, P.۴۰ The Oxford English Dictionary, P. ۸۴.
  39. همان، متّى ۲۶:۲۵ و ۴۹، مَرقُس ۹:۵، ۱۱:۲۱ و ۱۴:۴۵؛ یوحنّا ۱:۴۹، ۴:۳۱، ۹:۲ و ۱۱:۸.
  40. همان، یوحنّا ۳:۲ و ۶:۲۵.
  41. همان، یوحنّا، ۱:۳۸.
  42. همان، متّى ۸:۱۹، ۱۲:۳۸؛ مرقس ۴:۳۸، ۹:۱۷ و ۳۸؛ لوقا ۷:۴؛ یوحنّا، ۸:۴.
  43. همان، لوقا ۵:۵، ۸:۲۴ و ۴۵.
  44. همان، یوحنّا، ۳:۲۶.
  45. همان، متّى ۲۳: ۷‌ـ‌۸.
  46. قاموس کتاب مقدس، ص‌ ۷۶۰.
  47. کتاب مقدس، لاویان، ۱: ۷‌ـ‌۱۷.
  48. همان، ۲: ۳.
  49. همان، ۵: ۹‌ـ‌۱۱.
  50. کتاب مقدس، لاویان، ۴: ۶.
  51. همان، ۵: ۱۵‌ـ‌۱۹.
  52. همان، ۱۴: ۲۶‌ـ‌۴۸.
  53. همان، ۱۴: ۱‌ـ‌۱۲.
  54. همان، ۲۳: ۱‌ـ‌۵.
  55. همان، ۴: ۳‌ـ‌۱۲.
  56. همان، ۶: ۲۰، ۴: ۱‌ـ‌۸.
  57. همان، ۵: ۶‌ـ‌۷.
  58. همان، ۷: ۸‌ـ‌۹ و ۱۹.
  59. جامع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۴۴۴؛ مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۳۰۵ و ج ۲، ص ۷۸۲؛ المنار، ج‌ ۶، ص‌ ۳۹۸.
  60. جامع‌البیان، مج ۴، ج ۶، ص‌ ۳۴۰.
  61. همان؛ الدرالمنثور، ج‌ ۳، ص‌ ۸۶‌.
  62. جامع‌البیان، مج ‌۴، ج‌ ۶، ص‌ ۳۴۰.
  63. التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۹؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۳‌ـ‌۴، ص‌ ۳۳۵.
  64. جامع‌البیان، مج ۴، ج ۶، ص‌ ۳۴۰؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص‌ ۸۶.
  65. التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۲، ص‌ ۴.
  66. تفسیر عیاشى، ج‌ ۱، ص‌ ۳۲۳.
  67. المیزان، ج‌ ۵، ص‌ ۳۶۱‌ـ‌۳۶۲.
  68. التبیان، ج‌ ۵، ص ‌۲۰۶؛ جامع‌البیان، مج‌ ۶، ج‌ ۱۰، ص‌ ۱۴۶، مجمع‌البیان، ج‌ ۵، ص‌ ۳۷.
  69. الدرالمنثور، ج‌ ۴، ص‌ ۱۷۶.
  70. جامع‌البیان، مج‌ ۱، ج‌ ۱، ص‌ ۶۲۲؛ التبیان، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۸؛ البحرالمحیط، ج‌ ۱، ص‌ ۵۲۱.
  71. الدر المنثور، ج‌ ۱، ص‌ ۲۳۳؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۱، ص‌ ۱۳۸‌ـ‌۱۳۹؛ التبیان، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۸.
  72. مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۵۱۵؛ التبیان، ج‌ ۴، ص ۱۹۸‌ـ‌۱۹۹؛ روح‌المعانى، مج ۵، ج ۷، ص‌ ۳۱۷.
  73. مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص ‌۵۱۵؛ التبیان، ج‌ ۴، ص‌ ۱۹۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۵، ج‌ ۷، ص‌ ۳۴۷.
  74. التبیان، ج‌ ۴، ص‌ ۱۹۹؛ الکشاف، ج‌ ۲، ص‌ ۴۴.
  75. روح‌المعانى، مج‌ ۵، ج‌ ۷، ص‌ ۳۱۷.
  76. مجمع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۵۱۵؛ روح‌المعانى، مج‌ ۵، ج‌ ۷، ص‌ ۳۱۹؛ جامع‌البیان، مج‌ ۵، ج‌ ۷، ص‌ ۳۵۰‌ـ‌۳۵۱.
  77. روح‌المعانى، مج‌ ۵، ج‌ ۷، ص‌ ۳۱۹.
  78. روح‌المعانى، مج‌ ۱، ج‌ ۱، ص‌ ۴۷۰؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۳، ص‌ ۱۳۳.
  79. مجمع‌البیان، ج ‌۱، ص‌ ۲۸۵؛ التبیان، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱۳.
  80. مجمع البیان، ج‌ ۱، ص‌ ۲۸۵؛ التبیان، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱۳.
  81. جامع‌البیان، مج‌ ۱، ج‌ ۱، ص‌ ۵۲۱؛ روح‌المعانى، مج‌ ۱، ج‌ ۱، ص‌ ۴۷۰.
  82. التبیان، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱۳.
  83. جامع‌البیان، مج‌ ۱، ج‌ ۱، ص‌ ۶۲۲‌.
  84. مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۱؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۲۲؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۲۳.
  85. مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۱؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۲۳.
  86. جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۲۳؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۶‌، ص‌ ۱۱۵.
  87. جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۱۵‌ـ‌۳۱۶؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۲۵؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۲۹۹.
  88. جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۴۱؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۳۳؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۶.
  89. مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۶؛ روض‌الجنان، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۹۰؛ روح‌البیان، ج‌ ۲، ص‌ ۳۹۷.
  90. روح‌المعانى، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۲۱۱؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۲، ص‌ ۴؛ کشف‌الاسرار، ج‌ ۳، ص‌ ۱۳۸‌ـ‌۱۳۹.
  91. الدرالمنثور، ج‌ ۳، ص‌ ۸۶‌.
  92. روح‌المعانى، مج‌ ۴، ج‌ ۶‌، ص‌ ۲۱۲؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۵۳۳؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۶.
  93. مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۶؛ الدرالمنثور، ج‌ ۳، ص‌ ۸۶‌.
  94. جامع‌البیان، مج ‌۴، ج ‌۶‌، ص‌ ۳۴۱؛ روض‌الجنان، ج‌ ۶‌، ص‌ ۳۹۰.
  95. الدرالمصون، ج‌ ۴، ص‌ ۲۷۲؛ البحرالمحیط، ج‌ ۴، ص‌ ۲۶۸.
  96. املاء ما منّ به‌الرحمن، ج ۱، ص ۲۱۶؛ الدرالمصون، ج ۴، ص ۲۷۱.
  97. البحرالمحیط، ج‌ ۴، ص‌ ۲۶۸.
  98. علامه شعرانی، نثر طوبی، ذیل واژه حبر

منابع