رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
جامعیت مقاله متوسط
کیفیت پژوهش متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

شیعه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اضافه کردن رده مذاهب اسلامی)
(۱۸ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نوشته های اعضای دانشنامه}}
+
{{متوسط}}
 +
'''«شیعه»''' که در اصل لغت به معناى پیرو مى‌باشد، به کسانى گفته مى‌شود که جانشینى [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] (صلى الله علیه وآله) را [[حق]] اختصاصى [[اهل بیت]] آن حضرت مى‌دانند و در معارف [[اسلام]] پیرو مکتب ایشان مى‌باشند.<ref> شیعه در اسلام، علامه طباطبائی، بوستان کتاب، قم ۱۳۸۷، چاپ دوم، ص ۲۸.</ref> شیعیان برای اثبات حقانیت خود، دلایل متعددی از آیات کریمه [[قرآن]] و روایات معتبر پیامبر اسلام بیان کرده‌اند.
  
 +
== شیعه در لغت و اصطلاح ==
 +
واژه «شیعه» در لغت به معناى اَتباع، انصار و پیروان آمده است؛ بدین معنا که اگر کسی از شخصى پیروى کند و دوستى و محبت او را در دل داشته باشد و از او حمایت نماید، به او «شیعه» گفته می‌‌شود. لفظ «شیعه» به این معنا بر مفرد، جمع، مرد و زن ـ بالسّویّه ـ اطلاق می‌‌شود<ref>ابن منظور، پيشين، ج 7، ماده «شيع»، ص 258.</ref> و به همین معنا، در [[قرآن کریم]] بکار رفته است؛ آنجا که می‌‌فرماید: «هذا مِن شیعتِه و هذا مِن عدوّهِ فاستغاثَهُ الّذی مِن شیعتِه عَلى الّذی مِن عدوِّه» ([[سوره قصص]]: 15)؛ یکى از پیروان او ـ [[حضرت موسى]] علیه‌السلام ـ و دیگرى از دشمنانش. آن که از پیروانش بود، بر ضد کسى که دشمن وى بود، از او یارى خواست.
  
 +
همچنین کلمه «شیعه» در لغت، به معناى فرقه و طایفه اى که بر امرى موافقت کنند، بدون تبعیت و پیروى از یکدیگر نیز آمده<ref>خليل احمد فراهيدى، کتاب العين، اسوه، 1414 ق، ج 2، ماده «شيع»، ص 960.</ref> و به همین معنا در قرآن مجید نیز به کار رفته است. «و اِنّ من شیعتِه لَابراهیم» ([[سوره صافات]]: 83)؛ بی‌گمان، ابراهیم از شیعیان او ([[حضرت نوح]]) است.
  
 +
معلوم است که [[حضرت ابراهیم]] علیه‌السلام صاحب شریعتى مستقل بوده و از حضرت نوح علیه‌السلام پیروى نمی‌‌کرد، ولى به دلیل آن که او در دین و دعوت به [[توحید]]، با حضرت نوح علیه‌السلام هماهنگ بود و هر دو هدف واحدى را دنبال می‌‌کردند، از این رو به «شیعه نوح» تعبیر شده است.<ref>سيد محمدحسين طباطبائى، المیزان، پيشين، ج 17، ص 147.</ref>
  
شيعه كه در اصل لغت به معناى پيرو مى‌باشد، به كسانى گفته مى‌شود كه جانشينى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را [[حق]] اختصاصى خانواده [[رسالت]] مى‌دانند و در معارف اسلام پيرو مكتب [[اهل بيت]] علیهم‌السلام مى‌باشند.<ref> شیعه در اسلام، علامه طباطبائی، بوستان کتاب، [[قم]] 1387، چاپ دوم، ص 28.</ref>
+
اما «شیعه» در اصطلاح [[علم کلام|کلامى]] به گروهى از مسلمانان اطلاق می‌‌شود که [[ولایت]] و محبت [[على بن ابى طالب]] علیه‌السلام و سایر [[امامان معصوم]] علیه‌السلام از فرزندان او را در دل دارند و از ایشان پیروى می‌‌کنند.
  
 +
به عقیده شیعیان، منصب [[امامت]] و خلافت [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله همانند [[نبوت]]، یک منصب الهى است و از این رو امام باید با نصّ خاصى از جانب خدا یا رسول او تعیین شود و مردم نمی‌‌توانند از پیش خود، امام و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله را مشخص سازند. شخص امام نیز باید از ویژگی‌هایى از قبیل [[عصمت]] برخوردار باشد، وگرنه هر کسى لیاقت و شایستگى احراز مقام امامت را ندارد.<ref>سيد محمدحسين طباطبائى، المیزان، پيشين، ج 17، ص 147.</ref>
  
== خلاصه تاريخچه شيعه دوازده امامى ==
+
هر چند معناى لغوى کلمه «شیعه» اختصاص به گروهى خاص ندارد و به مطلق انصار و اتباع اطلاق می‌‌شود، ولى در اصطلاح کلامى این واژه اسم خاصى براى پیروان [[امام على]] علیه‌السلام قرار گرفته است، به گونه‌اى که هرجا با شنیدن آن، همین معنا به ذهن تبلور می‌‌کند؛ زیرا یکى از ویژگی‌هاى این گروه اعتقاد به برترى حضرت على علیه‌السلام بر همه [[صحابه]] پیامبر صلی الله علیه و آله است و بدین روى، از او پیروى می‌‌کنند.
 +
==تاریخچه شیعه==
  
 +
[[پیدایش شیعه]] مربوط به زمان حیات [[پیامبر]] صلی الله علیه و آله نیز وجود داشته و اصطلاح «شیعه» را آن حضرت به پیروان و محبان حضرت على علیه‌السلام اطلاق کرده و بشارت‌هایى به آنان داده است. شیعیان عده‌ای از دوستان و هواداران [[امام على]] علیه‌السلام بودند که پس از [[رحلت پیامبر اسلام|رحلت پیغمبر اکرم]] صلى الله علیه و آله براى احیاى حقوق [[اهل البیت|اهل بیت]] علیهم‌السلام، در خصوص [[خلافت]] و [[مرجعیت|مرجعیت]] علمى به انتقاد و اعتراض پرداختند و از اکثریت مردم جدا شدند.
  
شیعه عده‌ای از دوستان و هواداران [[امام على]] عليه‌السلام بودند كه پس از رحلت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم براى احياى حقوق اهل بيت علیهم‌السلام، در خصوص خلافت و مرجعيت علمى به انتقاد و اعتراض پرداختند و از اكثريت مردم جدا شدند.
+
«شیعه» در زمان [[خلفای نخستین|خلفاى راشدین]] (۱۱ تا ۳۵ هجرى) پیوسته زیر فشار قرار داشتند و پس از آن در مدت خلافت [[بنی امیه|بنى‌امیه]] (۴۰ تا ۱۳۲ هجری) هرگونه امن و مصونیت از جان و مالشان برداشته شده بود، ولى هر چه فشار ستم و بیدادگرى برایشان بیشتر مى‌شد، در عقیده خود استوارتر مى‌گشتند و مخصوصاً از مظلومیت خود در پیشرفت عقیده بیشتر بهره مى‌بردند و از آن پس در اواسط قرن دوم که [[خلفای عباسی|خلفاى عباسى]] زمام حکومت اسلامى را بدست گرفتند، شیعه از فتورى که در این میان پیدا شد، نفسى تازه کرد ولى با مهلت کمى باز عرصه برایشان تنگ شد و تا اواخر قرن سوم هجرى، روز به روز تنگتر مى‌شد.
  
«شيعه» در زمان خلفاى راشدين (11-35 هجرى قمرى) پيوسته زير فشار قرار داشتند و پس از آن در مدت خلافت بنى‌اميه (40-132) هر گونه امن و مصونيت از جان و مالشان برداشته شده بود، ولى هر چه فشار ستم و بيدادگرى برايشان بيشتر مى‌شد. در عقيده خود استوارتر مى‌گشتند و مخصوصاً از مظلوميت خود در پيشرفت عقيده بيشتر بهره مى‌بردند و از آن پس در اواسط قرن دوم كه خلفاى عباسى زمام حكومت اسلامى را بدست گرفتند، شيعه از فتورى كه در اين ميان پيدا شد. نفسى تازه كرد ولى با مهلت كمى باز عرصه برايشان تنگ شد تا اواخر قرن سوم هجرى، روز به روز تنگتر مى‌شد.
+
در اوایل قرن چهارم که سلاطین بانفوذ [[آل بویه|آل‌بویه]] که '''شیعه''' بودند روى کار آمدند، شیعه قدرتى کسب کرد و تا حدود زیادى آزادى عمل یافت و به مبارزه علنى پرداخت و تا آخر قرن پنجم جریان کار به همین ترتیب بود و در اوایل قرن ششم که حمله مغول آغاز شد، در اثر گرفتاری‌هاى عمومى و هم در اثر ادامه یافتن جنگ‌هاى صلیبى، حکومت‌هاى اسلامى چندان فشار به عالم تشیع وارد نمى ساختند و مخصوصاً شیعه شدن جمعى از سلاطین مغول در [[ایران|ایران]] و حکومت سلاطین مرعشى در مازندران، در قدرت و وسعت جمعیت شیعه کمک بسزایى نمود و در هر گوشه از ممالک اسلامى و خاصه در ایران، تراکم میلیون‌ها نفر شیعه را محسوس ساخت و این وضع تا اواخر قرن نهم هجرى ادامه داشت.  
  
در اوايل قرن چهارم كه سلاطين بانفوذ آل‌بويه كه [[شيعه]] بودند روى كار آمدند، شيعه قدرتى كسب كرد و تا حدود زيادى آزادى عمل يافت و به مبارزه علنى پرداخت و تا آخر قرن پنجم جريان كار به همين ترتيب بود و در اوايل قرن ششم كه حمله مغول آغاز شد.
+
همچنین از اوایل دهم هجرى، در اثر ظهور سلطنت [[صفویه|صفویه]] در ایران پهناور آن روز، مذهب شیعه رسمیت یافت و تاکنون -که ابتدای قرن پانزده هجرى مى‌باشد- به رسمیت خود باقى است و به علاوه در همه نقاط جهان، ده‌ها میلیون شیعه زندگى مى‌کنند.<ref> شیعه در اسلام، علامه طباطبائی، ص ۶۹.</ref>
  
در اثر گرفتاري‌هاى عمومى و هم در اثر ادامه يافتن جنگ‌هاى صليبى حكومت‌هاى اسلامى چندان فشار به عالم تشيع وارد نمى ساختند و مخصوصاً شيعه شدن جمعى از سلاطين مغول در ايران و حكومت سلاطين مرعشى در مازندران، در قدرت و وسعت جمعيت شيعه كمك بسزايى نمود و در هر گوشه از ممالك اسلامى و خاصه در ايران، تراكم ميليون‌ها نفر شيعه را محسوس ‍ ساخت و اين وضع تا اواخر قرن نهم هجرى ادامه داشت و از حدود افتتاح قرن دهم هجرى در اثر ظهور سلطنت صفويه در ايران پهناور آن روز، مذهب شيعه رسميت يافت و تاكنون كه اواخر قرن چهارده هجرى مى‌باشد به رسميت خود باقى است و به علاوه در همه نقاط جهان، ده‌ها ميليون شيعه زندگى مى‌كنند.<ref> همان، ص 69.</ref>
+
==دلایل شیعه بر حقانیت خود==
  
 +
'''<I>الف) [[آیه انذار|آیه إنذار]] و [[حدیث یوم الدار|واقعه یوم الدار]]:</I>'''
  
== دلایل شیعه بر حقانیت مذهب خود ==
+
[[پیامبر اسلام|پیغمبر اکرم]] صلی الله علیه و آله در اولین روزهاى [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]] با نزول آیه {{متن قرآن|«وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»}} ([[سوره شعراء]]، آیه ۲۱۴) مأموریت یافت خویشان نزدیکتر خود را به [[اسلام|دین اسلام]] دعوت کند. آن حضرت در مجلسی که برای این دعوت تشکیل داد، صریحاً فرمود: که هر یک از شما به اجابت دعوت من سبقت گیرد، وزیر و جانشین و وصى من است. [[امام علی علیه السلام|على]] علیه‌السلام پیش از همه مبادرت نموده، اسلام را پذیرفت و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله [[ایمان|ایمان]] او را پذیرفت و وعده‌هاى خود را تقبل نمود. این مطلب در بسیاری از منابع [[اهل سنت]] نیز ذکر گردیده است.<ref> برای اطلاع از چگونگی نقل این حدیث در منابع اهل سنت رجوع شود به مقاله [[حدیث یوم الدار]] در همین دانشنامه.</ref>
  
 +
'''<I>ب) [[حدیث غدیر]] و آیات تبلیغ و اکمال:</I>'''
  
'''<I>الف) [[حدیث یوم الدار]]:</I>'''
+
مطابق حدیث [[خبر متواتر|متواتر]] غدیر که هیچ یک از دانشمندان [[اسلام]] در صدور آن تردید ننموده‌اند، پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در آخرین [[حج]] خود با نام [[حجة الوداع]]، حضرت علی علیه‌السلام را از طرف [[الله|خدا]] به [[ولایت|ولایت]] عامه مردم نصب نمود.<ref> برای تفصیل به کتاب [[عبقات الانوار]] میرحامد حسین و [[الغدیر]] علامه امینی رجوع شود.</ref> [[آیه تبلیغ]] که پیامبر را مأمور به ابلاغ این پیام نموده است و [[آیه اکمال]] که اتمام نعمت و اکمال دین را با این واقعه می‌داند، در این روز بر پیامبر نازل شد.
  
پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله در اولين روزهاى بعثت با نزول آیه «وَاَنْذِرْ عَشيرَتَكَ اْلاَقْرَبينَ» ([[سوره شعراء]]، آيه 214) مأموريت يافت خويشان نزديكتر خود را به دين خود دعوت كند. آن حضرت در مجلسی که برای این دعوت تشکیل داد، صریحاً فرمود: كه هر يك از شما به اجابت دعوت من سبقت گيرد، وزير و جانشين و وصى من است. على عليه‌السلام پيش از همه مبادرت نموده، اسلام را پذيرفت و پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله ايمان او را پذيرفت و وعده‌هاى خود را تقبل نمود. این مطلب در بسیاری از منابع اهل سنت ذکر گردیده است.<ref> برای اطلاع از چگونگی نقل این حدیث در منابع اهل سنت رجوع شود به مقاله [[حدیث یوم الدار]] در همین دانشنامه.</ref>
+
آیه تبلیغ: {{متن قرآن|«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»}}؛ اى پیغمبر، آنچه از خدا بر تو نازل شد (به خلق) برسان که اگر نرسانى تبلیغ [[رسالت]] و اداء وظیفه نکرده اى و خدا تو را از (شرّ) مردمان محفوظ خواهد داشت، (و دل قوى دار که) خدا کافران را (به هیچ راه موفقیتى) راهنمایى نخواهد کرد. ([[سوره مائده]]/۶۷)
  
'''<I>ب) حدیث غدیر و آیات تبلیغ و اکمال:</I>'''
+
آیه اکمال: {{متن قرآن|«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا»}}؛ امروز دین شما را به حد کمال رساندم و نعمت را بر شما تمام کردم و بهترین آیین را که [[اسلام]] است برایتان برگزیدم». (سوره مائده/۳)
  
مطابق حدیث متواتر غدیر که هیچ یک از دانشمندان [[اسلام]] در صدور آن تردید ننموده‌اند. پیامبر صلی الله علیه و آله در آخرین [[حج]] خود با نام [[حجة الوداع]] علی علیه‌السلام را از طرف خدا به ولایت عامه مردم نصب نمود.<ref> برای تفصیل به کتاب عبقات الانوار میرحامد حسین و الغدیر [[علامه امینی]] رجوع شود.</ref> آیه تبلیغ که پیامبر را مأمور به ابلاغ این پیام نموده است و آیه اکمال که اتمام نعمت و اکمال دین را با این واقعه می‌داند در این روز بر پیامبر نازل شد.
+
در نقل‌های شیعی این روایت پیامبر بر این مسئله تأکید می‌کند که [[امامت]] و [[ولایت|ولایت]] را تا [[روز قیامت]] در نسل خود باقی می‌گذارند.<ref> برای مطالعه متن کامل خطابه غدیر به کتاب [http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/41446/%D8%AE-%D8%A7%D8%A8%D9%87%E2%80%8F-%D8%BA%D8%AF%D9%8A%D8%B1/&from=search&&query1=%D8%AE%D8%B7%D8%A7%D8%A8%D9%87%20%D8%BA%D8%AF%DB%8C%D8%B1&query2=&query3=&field1=&field2=&field3=&logic1=1&logic2=1&type1=1&type2=1&type3=1&collectionPID=0&lang=&count=20&execute=true خطابه غدیر] که به کوشش محمدباقر انصاری تنظیم گردیده است، رجوع شود.</ref>
  
آیه تبلیغ: «يَأَيهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَايهَْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ؛ اى پيغمبر، آنچه از خدا بر تو نازل شد (به خلق) برسان كه اگر نرسانى تبليغ [[رسالت]] و اداء وظيفه نكرده اى و خدا تو را از (شر) مردمان محفوظ خواهد داشت، (و دل قوى دار كه) خدا كافران را (به هيچ راه موفقيتى) راهنمايى نخواهد كرد. ([[سوره مائده]]/ 67)
+
'''<I>ج) [[آیه ولایت]] و تأیید ولایت امیرالمؤمنین:</I>'''
  
آیه اکمال: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينا؛ امروز دین شما را به حد کمال رساندم و نعمت را بر شما تمام کردم و بهترين آيين را كه [[اسلام]] است برايتان برگزيدم». (سوره مائده/3)
+
روزی [[امام علی علیه السلام|حضرت علی]] علیه‌السلام انگشتر خود را به سائلی در [[نماز]] بخشیدند، [[آیه]] نازل گردید که {{متن قرآن|«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»}}؛ ولى امر و یاور شما تنها خدا و رسول و مؤمنانى خواهند بود که نماز بپا داشته و به فقرا در حال رکوع [[زکات]] مى دهند». به اتفاق مفسران مراد از این آیه [[امام على]] علیه‌السلام است که انگشتر خود را در حال [[رکوع]] به سائلی بخشید.
  
در نقل‌های شیعی این روایت پیامبر بر این مسئله تأکید می‌کنند که امامت و ولایت را تا [[روز قیامت]] در نسل خود باقی می‌گذارند.<ref> برای مطالعه متن کامل خطابه غدیر به کتاب [http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/41446/%D8%AE-%D8%A7%D8%A8%D9%87%E2%80%8F-%D8%BA%D8%AF%D9%8A%D8%B1/&from=search&&query1=%D8%AE%D8%B7%D8%A7%D8%A8%D9%87%20%D8%BA%D8%AF%DB%8C%D8%B1&query2=&query3=&field1=&field2=&field3=&logic1=1&logic2=1&type1=1&type2=1&type3=1&collectionPID=0&lang=&count=20&execute=true خطابه غدیر] که به کوشش محمدباقر انصاری تنظیم گردیده است، رجوع شود.</ref>
+
'''<I>د) [[آیه اولی الامر|آیه اولی‌الامر]] و حدیث جابر:</I>'''
  
'''<I>ج) آیه ولایت:</I>'''
+
هنگامی که آیه‌ی {{متن قرآن|«َأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ...»}} ([[سوره نساء]]/۵۹) نازل گردید. [[جابر بن عبدالله انصاری|جابر انصاری]] از پیامبر صلی الله علیه و آله سوال نمود: یا رسول ‌الله! ما خدا و رسول او را شناخته‌ایم، لازم است [[اولی الأمر|اولوا الامر]] را نیز بشناسیم؟
  
روزی حضرت علی علیه‌السلام انگشتر خود را به سائلی در [[نماز]] بخشیدند آیه نازل گردید که «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ؛ ولى امر و ياور شما تنها خدا و رسول و مؤمنانى خواهند بود كه نماز بپا داشته و به فقرا در حال ركوع [[زكات]] مى دهند». به اتفاق مفسران مراد از این آیه [[امام على]] عليه‌السلام است که انگشتر خود را در حال رکوع به سائلی بخشید.
+
پیامبر [[اسلام]] پاسخ داد: ای جابر، آنان جانشینان من و [[ائمه اطهار|امامان]] بعد از من‌اند. نخستین آنان [[امام علی علیه السلام|علی ابن ابی‌طالب]] است و سپس به ترتیب: [[امام حسن علیه السلام|حسن بن علی]]، [[امام حسین علیه السلام|حسین بن علی]]، [[امام سجاد علیه السلام|علی بن حسین]]، [[امام باقر علیه السلام|محمد بن علی]]، که در [[تورات]] به "باقر" معروف است و تو در هنگام پیری او را خواهی دید و هر وقت او را دیدی، سلام مرا به او برسان، پس از او نیز به ترتیب: [[امام صادق علیه السلام|جعفر بن محمد]]، [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسی بن جعفر]]، [[امام رضا علیه السلام|علی بن موسی]]، [[امام جواد علیه السلام|محمد بن علی]]، [[امام هادی علیه السلام|علی بن محمد]]، [[امام حسن عسکری علیه السلام|حسن بن علی]] و پس از ایشان فرزندش ([[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|مهدی]]) می‌باشد که همنام من (محمد) و هم [[کنیه]] من (ابوالقاسم) است. اوست که از نظر مردم پنهان می‌شود و [[غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)|غیبت]] او طولانی می‌گردد تا آن جا که فقط افرادی که [[ایمان]] راسخ دارند، بر عقیده‌ی به او باقی می‌مانند.<ref> عوالی اللئالی، ابن ابی الجمهور احسائی، الجمله الثانیه: فی الاحادیث المتعلقة بالعلم و اهله و حاملیه، حدیث ۱۲۰.</ref>
  
'''<I>د) حدیث جابر و منظور از اولی‌الامر:</I>'''
+
'''<I>هـ) [[آیه تطهیر]] و ضرورت [[عصمت]] امامان:</I>'''
  
هنگامی که آیه‌ی «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوااللَّهَ وَ أَطيعُواالرَّسُولَ وَ أُولِي‌الْأَمْرِ مِنْكُم ...»([[سوره نساء]]/ 59) نازل گردید. جابر از پیامبر صلی الله علیه و آله سوال نمود: یا رسول ‌الله! ما خدا و رسول او را شناخته‌ایم، لازم است اولواالامر را نیز بشناسیم؟
+
{{متن قرآن|«وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»}}؛ و (به یاد آر) هنگامى که خدا [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم]] را به امورى امتحان فرمود و او همه را به جاى آورد، خدا به او گفت: من تو را به پیشوایى خلق برگزینم، ابراهیم عرض کرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: (اگر شایسته باشند مى دهم، زیرا) عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسید. ([[سوره بقره]]/۱۲۴)
  
پیامبر [[اسلام]] پاسخ داد: ای جابر، آنان جانشینان من و امامان بعد از من‌اند. نخستین آنان علی ابن ابی‌طالب است و سپس به ترتیب: حسن بن علی، حسین بن علی، علی بن حسین، محمد بن علی، که در [[تورات]] به "باقر" معروف است و تو در هنگام پیری او را خواهی دید و هر وقت او را دیدی، سلام مرا به او برسان. پس از محمد بن علی نیز به ترتیب جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و پس از ایشان فرزندش می‌باشد که همنام (محمد) و هم‌کنیه من (ابوالقاسم) است. اوست که از نظر مردم پنهان می‌شود و غیبت او طولانی می‌گردد تا آن جا که فقط افرادی که [[ایمان]] راسخ دارند، بر عقیده‌ی به او باقی می‌مانند.<ref> عوالی اللئالی، ابن ابی الجمهور احسائی، الجمله الثانیه: فی الاحادیث المتعلقة بالعلم و اهله و حاملیه، حدیث 120.</ref>
+
از آنجا که گناه، [[ظلم]] به نفس است پس مطابق با این آیه امامت جز معصوم به کس دیگری نمی‌رسد.<ref> برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به تفسیر این آیه در [[المیزان فی تفسیر القرآن (کتاب)|تفسیرالمیزان]] علامه طباطبائی رحمه‌الله.</ref>
  
'''<I>هـ) ضرورت عصمت امام و آیه تطهیر در شان ائمه علیهم‌السلام:</I>'''
+
خداوند همچنین در [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»}}؛ خدا چنین مى خواهد که هر رجس و آلایشى را از شما خانواده ([[نبوت]]) ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند». ([[سوره احزاب]]/۳۳)
  
«وَ إِذِ ابْتَلى  إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لايَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ و (به ياد آر) هنگامى كه خدا ابراهيم را به امورى امتحان فرمود و او همه را به جاى آورد، خدا به او گفت: من تو را به پيشوايى خلق برگزينم، ابراهيم عرض كرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: (اگر شايسته باشند مى دهم، زيرا) عهد من به مردم ستمكار نخواهد رسيد. ([[سوره بقره]]/ 124) از آنجا که گناه [[ظلم]] به نفس است پس مطابق با این آیه امامت جز معصوم به کس دیگری نمی‌رسد.<ref> برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به تفسیر این آیه در تفسیرالمیزان [[علامه طباطبائی]] رحمه‌الله.</ref>
+
موافق اخبار شیعه و [[اهل سنت]]، این آیه راجع به شخص [[پیامبر اسلام|پیغمبر]] و [[امام علی|على]] و [[حضرت فاطمه|فاطمه]] و [[امام حسن علیه السلام|حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|حسین]] علیهم‌السلام است.
  
خداوند در [[قرآن]] می‌فرماید: «إِنَّما يُريدُاللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً؛ خدا چنين مى خواهد كه هر رجس و آلايشى را از شما خانواده ([[نبوت]]) ببرد و شما را از هر عيب پاك و منزه گرداند». ([[سوره احزاب]]/ 33) موافق اخبار شيعه و اهل سنت این آیه راجع به شخص [[پیامبر اسلام|پيغمبر]] و [[امام علی|على]] و [[حضرت فاطمه|فاطمه]] و حسنين عليهم‌السلام است.
+
'''<I>و) [[آیه مباهله]] و حقانیت اهل البیت:</I>'''
  
'''<I>و) آیه مباهله موید منظور بودن ائمه علیهم‌السلام از کلمه اهل بیت در آیه تطهیر:</I>'''
+
{{متن قرآن|«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»}}؛ به آنان (مسیحیان نجران) بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت می‌کنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می‌کنیم. شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می‌کنیم شما نیز از نفوس خود را؛ آنگاه مباهله می‌کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می‌دهیم». ([[سوره آل عمران]]/۶۱)
  
«فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمْ وَ نِساءَنَا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنفُسنَا وَ أَنفُسکُمْ ثُمَّ نَبْتهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَت اللَّهِ عَلی الْکذِبِینَ؛ به آنان (مسیحیان نجران) بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت می‌کنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می‌کنیم. شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می‌کنیم شما نیز از نفوس خود را؛ آنگاه مباهله می‌کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می‌دهیم». ([[سوره آل عمران]]/61)
+
[[شأن نزول]] این آیه که [[شیعه]] و اهل سنت در مورد آن اتفاق نظر دارند. یکی دیگر از دلایل حقانیت [[اهل بیت]] علیهم‌السلام است. ما این شأن نزول را از کتاب [[اسباب النزول (واحدی) (کتاب)|اسباب نزول واحدی]] از علمای اهل سنت در قرن پنجم نقل می‌نماییم:
  
شان نزول این آیه که [[شیعه]] و اهل سنت در مورد آن اتفاق نظر دارند. یکی دیگر از دلایل حقانیت [[اهل بیت]] علیهم‌السلام است. ما این شان نزول را از کتاب اسباب نزول واحدی از علمای اهل سنت قرن پنجم نقل می‌نماییم. (کتاب او از معروفترین کتاب‌های اسباب نزول است)
+
عاقب و سید در رأس هیأت مسیحیان [[نجران|نجرانى]] نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله آمدند و پیغمبر اکرم آن دو را به [[اسلام]] دعوت کرد. گفتند: ما پیش از تو تسلیم خدا بوده ایم. فرمود: [[دروغ]] مى گویید، مى خواهید بگویم چه چیز شما را مانع از مسلمان شدن است؟ گفتند: بگو، فرمود: صلیب دوستى و [[شراب خواری|شرابخوارى]] و گوشت خوک خوردن و آن دو را دعوت به ملاعنه کرد و قرار شد فردا صبح بیایند. صبح پیغمبر صلی الله علیه و آله دست على و فاطمه و حسن و حسین را گرفت و به دنبال عاقب و سید فرستاد. آنها دعوت (به [[مباهله پیامبر اسلام با مسیحیان نجران|مباهله]]) را اجابت نکردند و پذیرفتند که [[خراج]] بدهند. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به آن که مرا به حق مبعوث کرد اگر به ملاعنه حاضر مى شدند، صحرا آتشباران مى شد.<ref> اسباب نزول واحدی، [[سوره آل عمران]]، ذیل آیه ۶۱.</ref>
  
عاقب و سيد در رأس هيأت نجرانى نزد پيغمبر صلی الله علیه و آله آمدند و پيغمبر صلی الله علیه و آله آن دو را به [[اسلام]] دعوت كرد. گفتند: ما پيش از تو تسليم خدا بوده ايم. فرمود: [[دروغ]] مى گوييد، مى خواهيد بگويم چه چيز شما را مانع از مسلمان شدن است؟ گفتند: بگو، فرمود: صليب دوستى و شرابخوارى و گوشت خوك خوردن و آن دو را دعوت به ملاعنه كرد و قرار شد فردا صبح بيايند. صبح پيغمبر صلی الله علیه و آله دست على و فاطمه و حسن و حسين را گرفت و به دنبال عاقب و سيد فرستاد دعوت (به مباهله) را اجابت نكردند و پذيرفتند كه خراج بدهند. پيغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به آن كه مرا به حق مبعوث كرد اگر به ملاعنه حاضر مى شدند، صحرا آتشباران مى شد.<ref> اسباب نزول واحدی، [[سوره آل عمران]]، ذیل آیه 61.</ref>
+
[[علامه طباطبایی]] در ذیل این آیه می‌فرماید: [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله در مقام امتثال این فرمان از «انفسنا» به غیر از [[امام علی علیه السلام|علی]] و از «نسائنا» به جز [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه]] سلام ‌الله ‌علیها و از «ابنائنا» به جز [[امام حسن علیه السلام|حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|حسین]] علیهما‌السلام را نیاورد، معلوم می‌شود برای کلمه اول به جز علی و برای کلمه دوم به جز فاطمه سلام ‌الله ‌علیها و از سوم به جز حسنین علیهما‌السلام مصداق نیافت و کانه منظور از «ابناء» و «نساء» و «انفس» همان [[اهل بیت]] رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، همچنان ‌که در بعضی روایات به این معنا تصریح شده، بعد از آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله نام‌بردگان را با خود آورد عرضه داشت: «بارالها اینان‌اند اهل بیت من»، چون این عبارت می‌فهماند پروردگارا من به ‌جز اینان کسی را نیافتم تا برای مباهله دعوت کنم.
  
[[علامه طباطبایی]] در ذیل این آیه می‌فرماید: [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله در مقام امتثال این فرمان از «انفسنا» به غیر از علی و از «نسائنا» به جز فاطمه سلام ‌الله ‌علیها و از «ابنائنا» به جز حسنین علیهم‌السلام را نیاورد، معلوم می‌شود. برای کلمه اول به جز علی و برای کلمه دوم به جز فاطمه سلام ‌الله ‌علیها و از سوم به جز حسنین علیهم‌السلام مصداق نیافت و کانه منظور از «ابناء» و «نساء» و «انفس» همان [[اهل بیت]] رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، همچنان ‌که در بعضی روایات به این معنا تصریح شده، بعد از آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله نام‌بردگان را با خود آورد عرضه داشت: «بارالها اینان‌اند اهل بیت من»، چون این عبارت می‌فهماند پروردگارا من به ‌جز اینان کسی را نیافتم تا برای مباهله دعوت کنم.
+
'''<I>ز) [[حدیث ثقلین]] بیان‌گر جایگاه اهل البیت:</I>'''
  
'''<I>ز) حدیث ثقلین بیان‌گر جایگاه اهل البیت علیهم‌السلام:</I>'''
+
مطابق با روایات، پیامبر در واپسین روزهای عمر شریف خویش به عنوان وصیتی همیشگی برای امت خود فرمودند: «إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا ولن تزلّوا؛ من در میان شما امت دو چیز نفیس وزین و گرانبهایی را باقی گذرنده‌ام که کتاب خدا و عترت من که اهل بیت منند که این دو هرگز از همدیگر جدا نمی‌شوند تا وقتی که بر من نزد حوض کوثر وارد شوند».
  
مطابق با روایات پیامبر در واپسین روزهای عمر شریف خویش به عنوان وصیتی همیشگی برای امت خود فرمودند: «إنّي تاركٌ فيكم الثّقلين كتاب الله و عترتي لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض ما إن تمسّكتم بهما لن تضّلوا ولن تزّلوا؛ من در ميان شما امت دو چيز نفيس وزين و گرانبهايي را باقي گذرنده‌ام كه كتاب خدا و عترت من كه اهل بيت منند كه اين دو هرگز از همديگر جدا نمي‌شوند تا وقتي كه بر من نزد حوض كوثر وارد شوند».
+
لازم به ذکر است، صحت و [[خبر متواتر|تواتر]] حدیث ثقلین از نظر فریقین در رساله‌ای که «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» در [[مصر]] در این مورد چاپ نموده به اثبات رسیده ‌است. این [[حدیث]] علاوه بر امامت [[ائمه اطهار|ائمه]] علیهم‌السلام، اثبات اتصال [[قرآن]] و [[اهل بیت]] علیهم‌السلام را می‌نماید و نشان می‌دهد که قرآن را به تنهایی بدون اهل بیت علیهم‌السلام نمی‌توان فهمید.
  
لازم به ذکر است صحت و تواتر حدیث ثقلین از نظر فریقین در رساله‌ای که «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» در [[مصر]] در این مورد چاپ نموده به اثبات رسیده ‌است. این [[حدیث]] علاوه بر امامت ائمه علیهم‌السلام، اثبات اتصال [[قرآن]] و [[اهل بیت]] علیهم‌السلام را می‌نماید و نشان می‌دهد که قرآن را به تنهایی بدون اهل بیت علیهم‌السلام نمی‌توان فهمید.
+
'''<I>ح) احادیث پیامبر در مورد عصمت و علم امیرالمؤمنین:</I>'''
  
'''<I>ح) احادیث پیامبر در مورد عصمت و علم حضرت علی علیه‌السلام:</I>'''
+
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به موجب چندین روایت [[حدیث مستفیض|مستفیض]] و [[خبر متواتر|متواتر]] - که [[سنی|سنى]] و '''شیعه''' روایت کرده‌اند - تصریح فرموده که [[حضرت على]] علیه‌السلام در قول و فعل خود از خطا و [[معصیت]] مصون است، هر سخنى که گوید و هر کارى که کند با دعوت دینى مطابقت کامل دارد و داناترین مردم است به معارف و شرایع اسلام.<ref> شیعه در اسلام، همان، ص ۳۰.</ref>
  
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به موجب چندين روايت مستفيض و متواتر - كه سنى و شيعه روايت كرده‌اند - تصريح فرموده كه على عليه‌السلام در قول و فعل خود از خطا و معصيت مصون است، هر سخنى كه گويد و هر كارى كه كند با دعوت دينى مطابقت كامل دارد و داناترين مردم است به معارف و شرايع اسلام.<ref> شیعه در اسلام، همان، ص 30.</ref>
+
'''<I>ط) [[حدیث سفینه]] و اهل البیت:</I>'''
  
'''<I>ط) حدیث سفینه:</I>'''
+
در «حدیث سفینه» که در بسیاری از منابع [[اهل سنت]] نقل گردیده، دلیل دیگری برای شیعه در حقانیت مذهب خود است: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «ان مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلّف عنها هلک؛ همانا مثل اهل بیت من در بین شما مثل کشتی [[حضرت نوح علیه السلام|نوح]] است هر کس سوار بر آن شود نجات یابد و آن که سرباز زند هلاک گردد».
  
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که در بسیاری از منابع اهل سنت نقل گردیده دلیل دیگری برای شیعه در حقانیت مذهب خود است: «ان مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها هلک؛ همانا مثل اهل بیت من در بین شما مثل کشتی نوح است هر کس سوار بر آن شود نجات یابد و آن که سرباز زند هلاک گردد».
+
علامه [[میر حامد حسین هندی|میر حامد حسین]] در کتاب [[عبقات الانوار]] این حدیث را از ۹۲ کتاب که به وسیله نود و دو نفر از دانشمندان معروف اهل سنت تألیف یافته است، نقل می‌کند.<ref>رجوع شود به [http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/38539/%D8%AE%D9%84%D8%A7%D8%B5%D8%A9-%D8%B9%D8%A8%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D8%A3%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D9%81%D9%8A-%D8%A5%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D8%A3%D8%A6%D9%85%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D8%A3-%D9%87%D8%A7%D8%B1/preview/18383/%D8%AD%D8%AF%D9%8A%D8%AB-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%8A%D9%86%D8%A9/ جلد ۳ کتاب خلاصة عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار] از علی حسینی میلانی.</ref>
  
علامه میرحامد حسین در کتاب [[عبقات الانوار]] این حدیث را از 92 کتاب که به وسیله نود و دو نفر از دانشمندان معروف اهل سنت تألیف یافته است، نقل می‌کند.<ref>رجوع شود به [http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/38539/%D8%AE%D9%84%D8%A7%D8%B5%D8%A9-%D8%B9%D8%A8%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D8%A3%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D9%81%D9%8A-%D8%A5%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D8%A3%D8%A6%D9%85%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D8%A3-%D9%87%D8%A7%D8%B1/preview/18383/%D8%AD%D8%AF%D9%8A%D8%AB-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%8A%D9%86%D8%A9/ جلد 3 کتاب خلاصة عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار] از علی حسینی میلانی.</ref>
+
==اعتقادات شیعه==
  
 +
روایت عرضه اعتقادات [[حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام|عبدالعظیم حسنی]] رحمه‌الله بر [[امام هادی]] علیه‌السلام، روایتی جامع است که می‌توان از متن آن برای بیان اعتقادات شیعه به خوبی بهره گرفت، این روایت از زبان ایشان بدین صورت است:
  
== اعتقادات شیعه ==
+
«بر سید و آقاى خود حضرت على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‌طالب علیهم‌السلام داخل شدم و چون مرا دید، به من فرمود که مرحبا به تو و خوش آمدى اى أبوالقاسم، تو دوست مائى از روى راستى و درستى.
  
 +
عبدالعظیم می‌گوید: که به آن حضرت عرض کردم یا ابن رسول الله به درستى که من اراده دارم که دین خود را بر تو عرضه دارم پس اگر پسندیده باشد بر آن ثابت بمانم تا آن هنگام که خداى عزوجل را ملاقات کنم. حضرت فرمود: که اى ابوالقاسم اعتقادات خود را بیان کن.
  
روایت عرضه اعتقادات عبدالعظیم حسنی رحمه‌الله بر [[امام هادی]] علیه‌السلام روایتی برای بیان اعتقادات شیعه روایتی جامع است که می‌توان از متن آن برای بیان اعتقادات شیعه به خوبی بهره گرفت، این روایت از زبان ایشان بدین صورت است:
+
عرض کردم که من می‌گویم و به این قائلم و اعتقاد دارم که خداى تبارک و تعالى یکی است که چیزى مثل و مانند او نیست، بیرون است از دو حد که یکى حد ابطال است و دیگرى حد تشبیه<ref> منظور از ابطال معدوم دانستن خدا و منظور از تشبیه مانند نمودن او در صفات به دیگران است.</ref> و آن جناب نه جسم است و نه صورت و نه عرض و نه جوهر بلکه اوست که جسم‌ها را جسم  ساخته و صورت‌ها را تصویر نموده و نگاشته و آفریننده عرض‌ها و جوهرهاست و پروردگار هر چیزى و مالک و خالق و مخترع و پدیدآورنده آنست.
  
بر سيد و آقاى خود حضرت على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى‌طالب عليهم‌السلام داخل شدم و چون مرا ديد، به من فرمود كه مرحبا به تو و خوش آمدى اى أبوالقاسم تو دوست مائى از روى راستى و درستى.
+
و می‌گویم که [[پیامبر اسلام|محمد]]، بنده و رسول او است و خاتم پیغمبران است که بعد از او هیچ پیغمبرى نیست تا روز [[قیامت|قیامت]] و می‌گویم که [[شریعت|شریعت]] آن حضرت خاتمه شریعت‌ها است که بعد از آن تا روز قیامت شریعت دیگرى نخواهد بود و می‌گویم که امام و خلیفه و ولى امر [[امامت]] و امت بعد از آن حضرت [[امیرالمومنین]] على بن ابى‌طالب است. بعد از آن [[امام حسن]] علیه‌السلام، بعد از آن [[امام حسین]] علیه‌السلام بعد از آن [[امام سجاد|على بن الحسین]] علیه‌السلام، بعد از آن [[امام باقر|محمد بن على]] بعد از آن [[امام صادق|جعفر بن محمد]]، بعد از آن [[امام کاظم|موسى بن جعفر]] بعد از آن [[امام رضا|على بن موسى]] بعد از آن [[امام جواد|محمد بن على]]، بعد از آن تو اى آقاى من. حضرت فرمود: که بعد از من پسرم [[امام حسن عسکری|حسن]]. پس از براى مردم چه حال خواهد بود با خلف بعد از او؟
  
عبدالعظيم مي‌گويد: كه به آن حضرت عرض كردم يا ابن رسول الله به درستى كه من اراده دارم كه دين خود را بر تو عرضه دارم پس اگر پسنديده باشد. بر آن ثابت بمانم تا آن هنگام كه خداى عزوجل را ملاقات كنم. حضرت فرمود: كه اى ابوالقاسم آن‌ها را بياور يعنى اعتقادات خود را بيان كن.
+
عبدالعظیم می‌گوید: که عرض کردم اى آقاى من این چگونه است و چرا این را به این طریق فرمودى؟ فرمود: زیرا که شخص او دیده نمی‌شود و یادش به نامش حلال نباشد تا وقتى که بیرون آید و زمین را از [[عدل]] و داد پر کند، چنان که از جور و ستم پر شده باشد.
  
عرض كردم كه من مي‌گويم و به اين قائلم و اعتقاد دارم كه خداى تبارك و تعالى يكيست كه چيزى مثل و مانند او نيست بيرونست از دو حد كه يكى حد ابطال است و ديگرى حد تشبيه<ref> منظور از ابطال معدوم دانستن خدا و منظور از تشبیه مانند نمودن او در صفات به دیگران است.</ref> و آن جناب نه جسم است و نه صورت و نه عرض و نه جوهر بلكه او است كه جسم‌ها را جسم  ساخته و صورت‌ها را تصوير نموده و نگاشته و آفريننده عرض‌ها و جوهرهاست و پروردگار هر چيزى و مالك و خالق و مخترع و پديدآورنده آنست.
+
عبدالعظیم می‌گوید: عرض کردم که اقرار نمودم و می‌گویم که دوست ایشان دوست خدا است و دشمن ایشان دشمن خدا و فرمانبردارى ایشان فرمانبردارى خدا و نافرمانى ایشان نافرمانى خدا است و می‌گویم که [[معراج]] یعنى بالا رفتن [[پیامبر اسلام|پیغمبر]] صلی الله علیه و آله به آسمان در حال بیدارى به بدن شریف و عنصر لطیف در شب معراج [[حق]] است. سؤال منکر و نکیر در [[قبر]] حق است و می‌گویم که [[بهشت]] حق است و [[دوزخ]] حق است و [[صراط]] حق است و ترازوى اعمال حق است.
  
و مي‌گويم كه محمد بنده و رسول او است و خاتم پيغمبران است كه بعد از او هيچ پيغمبرى نيست تا روز قيامت و مي‌گويم كه شريعت آن حضرت خاتمه شريعت‌ها است كه بعد از آن تا روز قيامت شريعت ديگرى نخواهد بود و مي‌گويم كه امام و خليفه و ولى امر امامت و امت بعد از آن حضرت [[امیرالمومنین]] على بن ابى‌طالب است. بعد از آن [[امام حسن]] علیه‌السلام، بعد از آن [[امام حسين]] علیه‌السلام بعد از آن [[امام سجاد|على بن الحسين]] علیه‌السلام، بعد از آن [[امام باقر|محمد بن على]] بعد از آن [[امام صادق|جعفر بن محمد]]، بعد از آن [[امام کاظم|موسى بن جعفر]] بعد از آن [[امام رضا|على بن موسى]] بعد از آن [[امام جواد|محمد بن على]] بعد از آن تو اى آقاى من. حضرت فرمود: كه بعد از من پسرم [[امام حسن عسکری|حسن]]. پس از براى مردم چه حال خواهد بود با خلف بعد از او؟
+
و می‌گویم که [[قیامت|قیامت]] آمدنى است و در آن هیچ شکى نیست و می‌گویم که خدا بر خواهد انگیخت آن‌ها را که در قبرهایند و می‌گویم که فریضه هاى [[واجب]] بعد از [[ولایت]]، [[نماز]] است و [[زکات]] و [[روزه]] و [[حج]] و [[جهاد]] و [[امر به معروف و نهى از منکر]].  
  
عبدالعظيم مي‌گويد: كه عرض كردم اى آقاى من اين چگونه است و چرا اين را به اين طريق فرمودى؟ فرمود: زيرا كه شخص او ديده نمي‌شود و يادش به نامش حلال نباشد تا وقتى كه بيرون آيد و زمين را از عدل و داد پر كند. چنان كه از جور و ستم پر شده باشد.
+
پس حضرت [[امام هادی علیه السلام|على بن محمد]] علیه‌السلام فرمود: که اى ابوالقاسم به خدا سوگند که این [[دین|دین]]، دین خدا است که آن را از براى بندگانش پسندیده، پس بر آن ثابت باش. خدا تو را ثابت بدارد به قول ثابت در زندگى دنیا و در آخرت».<ref> اسرار توحید (ترجمه توحید شیخ صدوق)، ترجمه محمدعلى اردکانى، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، باب دوم در بیان توحید و نفى تشبیه، ص ۶۹.</ref>
  
عبدالعظيم مي‌گويد: عرض كردم كه اقرار نمودم و مي‌گويم كه دوست ايشان دوست خدا است و دشمن ايشان دشمن خدا و فرمانبردارى ايشان فرمانبردارى خدا و نافرمانى ايشان نافرمانى خدا است و مي‌گويم كه [[معراج]] يعنى بالا رفتن پيغمبر صلی الله علیه و آله به آسمان در حال بيدارى به بدن شريف و عنصر لطيف در شب معراج حق است. سؤال منكر و نكير در قبر حق است و مي‌گويم كه [[بهشت]] حق است و [[دوزخ]] حق است و صراط حق است و ترازوى اعمال حق است.
+
==پانویس==
 
 
و مي‌گويم كه قيامت آمدنى است و در آن هيچ شكى نيست و مي‌گويم كه خدا بر خواهد انگيخت. آن‌ها را كه در قبرهايند و مي‌گويم كه فريضه هاى واجب بعد از ولايت [[نماز]] است و [[زكات]] و [[روزه]] و [[حج]] و [[جهاد]] و [[امر به معروف و نهى از منكر]] بس حضرت على بن محمد علیه‌السلام فرمود: كه اى ابوالقاسم به خدا سوگند كه اين دين، دين خدا است كه آن را از براى بندگانش پسنديده پس بر آن ثابت باش. خدا تو را ثابت بدارد به قول ثابت در زندگى دنيا و در آخرت.<ref> اسرار [[توحيد]] (ترجمه توحيد شیخ صدوق)، ترجمه محمدعلى اردكانى، انتشارات علميه اسلاميه ، تهران ، باب دوم در بيان توحيد و نفى تشبيه، ص 69.</ref>
 
 
 
==پانویس ==
 
 
<references />
 
<references />
 +
{{اسلام}}
 +
{{اعتقادات شیعه}}
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= متوسط
 +
|جامعیت= متوسط
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= متوسط
 +
|رده= دارد
 +
}}
  
 
[[رده:مذاهب اسلامی]]
 
[[رده:مذاهب اسلامی]]
 
 
[[Category:تعاریف کلی]]
 
[[Category:تعاریف کلی]]
 +
[[رده:شیعه]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]

نسخهٔ ‏۱۵ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۶:۲۸

«شیعه» که در اصل لغت به معناى پیرو مى‌باشد، به کسانى گفته مى‌شود که جانشینى پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) را حق اختصاصى اهل بیت آن حضرت مى‌دانند و در معارف اسلام پیرو مکتب ایشان مى‌باشند.[۱] شیعیان برای اثبات حقانیت خود، دلایل متعددی از آیات کریمه قرآن و روایات معتبر پیامبر اسلام بیان کرده‌اند.

شیعه در لغت و اصطلاح

واژه «شیعه» در لغت به معناى اَتباع، انصار و پیروان آمده است؛ بدین معنا که اگر کسی از شخصى پیروى کند و دوستى و محبت او را در دل داشته باشد و از او حمایت نماید، به او «شیعه» گفته می‌‌شود. لفظ «شیعه» به این معنا بر مفرد، جمع، مرد و زن ـ بالسّویّه ـ اطلاق می‌‌شود[۲] و به همین معنا، در قرآن کریم بکار رفته است؛ آنجا که می‌‌فرماید: «هذا مِن شیعتِه و هذا مِن عدوّهِ فاستغاثَهُ الّذی مِن شیعتِه عَلى الّذی مِن عدوِّه» (سوره قصص: 15)؛ یکى از پیروان او ـ حضرت موسى علیه‌السلام ـ و دیگرى از دشمنانش. آن که از پیروانش بود، بر ضد کسى که دشمن وى بود، از او یارى خواست.

همچنین کلمه «شیعه» در لغت، به معناى فرقه و طایفه اى که بر امرى موافقت کنند، بدون تبعیت و پیروى از یکدیگر نیز آمده[۳] و به همین معنا در قرآن مجید نیز به کار رفته است. «و اِنّ من شیعتِه لَابراهیم» (سوره صافات: 83)؛ بی‌گمان، ابراهیم از شیعیان او (حضرت نوح) است.

معلوم است که حضرت ابراهیم علیه‌السلام صاحب شریعتى مستقل بوده و از حضرت نوح علیه‌السلام پیروى نمی‌‌کرد، ولى به دلیل آن که او در دین و دعوت به توحید، با حضرت نوح علیه‌السلام هماهنگ بود و هر دو هدف واحدى را دنبال می‌‌کردند، از این رو به «شیعه نوح» تعبیر شده است.[۴]

اما «شیعه» در اصطلاح کلامى به گروهى از مسلمانان اطلاق می‌‌شود که ولایت و محبت على بن ابى طالب علیه‌السلام و سایر امامان معصوم علیه‌السلام از فرزندان او را در دل دارند و از ایشان پیروى می‌‌کنند.

به عقیده شیعیان، منصب امامت و خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله همانند نبوت، یک منصب الهى است و از این رو امام باید با نصّ خاصى از جانب خدا یا رسول او تعیین شود و مردم نمی‌‌توانند از پیش خود، امام و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله را مشخص سازند. شخص امام نیز باید از ویژگی‌هایى از قبیل عصمت برخوردار باشد، وگرنه هر کسى لیاقت و شایستگى احراز مقام امامت را ندارد.[۵]

هر چند معناى لغوى کلمه «شیعه» اختصاص به گروهى خاص ندارد و به مطلق انصار و اتباع اطلاق می‌‌شود، ولى در اصطلاح کلامى این واژه اسم خاصى براى پیروان امام على علیه‌السلام قرار گرفته است، به گونه‌اى که هرجا با شنیدن آن، همین معنا به ذهن تبلور می‌‌کند؛ زیرا یکى از ویژگی‌هاى این گروه اعتقاد به برترى حضرت على علیه‌السلام بر همه صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله است و بدین روى، از او پیروى می‌‌کنند.

تاریخچه شیعه

پیدایش شیعه مربوط به زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله نیز وجود داشته و اصطلاح «شیعه» را آن حضرت به پیروان و محبان حضرت على علیه‌السلام اطلاق کرده و بشارت‌هایى به آنان داده است. شیعیان عده‌ای از دوستان و هواداران امام على علیه‌السلام بودند که پس از رحلت پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله براى احیاى حقوق اهل بیت علیهم‌السلام، در خصوص خلافت و مرجعیت علمى به انتقاد و اعتراض پرداختند و از اکثریت مردم جدا شدند.

«شیعه» در زمان خلفاى راشدین (۱۱ تا ۳۵ هجرى) پیوسته زیر فشار قرار داشتند و پس از آن در مدت خلافت بنى‌امیه (۴۰ تا ۱۳۲ هجری) هرگونه امن و مصونیت از جان و مالشان برداشته شده بود، ولى هر چه فشار ستم و بیدادگرى برایشان بیشتر مى‌شد، در عقیده خود استوارتر مى‌گشتند و مخصوصاً از مظلومیت خود در پیشرفت عقیده بیشتر بهره مى‌بردند و از آن پس در اواسط قرن دوم که خلفاى عباسى زمام حکومت اسلامى را بدست گرفتند، شیعه از فتورى که در این میان پیدا شد، نفسى تازه کرد ولى با مهلت کمى باز عرصه برایشان تنگ شد و تا اواخر قرن سوم هجرى، روز به روز تنگتر مى‌شد.

در اوایل قرن چهارم که سلاطین بانفوذ آل‌بویه که شیعه بودند روى کار آمدند، شیعه قدرتى کسب کرد و تا حدود زیادى آزادى عمل یافت و به مبارزه علنى پرداخت و تا آخر قرن پنجم جریان کار به همین ترتیب بود و در اوایل قرن ششم که حمله مغول آغاز شد، در اثر گرفتاری‌هاى عمومى و هم در اثر ادامه یافتن جنگ‌هاى صلیبى، حکومت‌هاى اسلامى چندان فشار به عالم تشیع وارد نمى ساختند و مخصوصاً شیعه شدن جمعى از سلاطین مغول در ایران و حکومت سلاطین مرعشى در مازندران، در قدرت و وسعت جمعیت شیعه کمک بسزایى نمود و در هر گوشه از ممالک اسلامى و خاصه در ایران، تراکم میلیون‌ها نفر شیعه را محسوس ساخت و این وضع تا اواخر قرن نهم هجرى ادامه داشت.

همچنین از اوایل دهم هجرى، در اثر ظهور سلطنت صفویه در ایران پهناور آن روز، مذهب شیعه رسمیت یافت و تاکنون -که ابتدای قرن پانزده هجرى مى‌باشد- به رسمیت خود باقى است و به علاوه در همه نقاط جهان، ده‌ها میلیون شیعه زندگى مى‌کنند.[۶]

دلایل شیعه بر حقانیت خود

الف) آیه إنذار و واقعه یوم الدار:

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در اولین روزهاى بعثت با نزول آیه «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» (سوره شعراء، آیه ۲۱۴) مأموریت یافت خویشان نزدیکتر خود را به دین اسلام دعوت کند. آن حضرت در مجلسی که برای این دعوت تشکیل داد، صریحاً فرمود: که هر یک از شما به اجابت دعوت من سبقت گیرد، وزیر و جانشین و وصى من است. على علیه‌السلام پیش از همه مبادرت نموده، اسلام را پذیرفت و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ایمان او را پذیرفت و وعده‌هاى خود را تقبل نمود. این مطلب در بسیاری از منابع اهل سنت نیز ذکر گردیده است.[۷]

ب) حدیث غدیر و آیات تبلیغ و اکمال:

مطابق حدیث متواتر غدیر که هیچ یک از دانشمندان اسلام در صدور آن تردید ننموده‌اند، پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در آخرین حج خود با نام حجة الوداع، حضرت علی علیه‌السلام را از طرف خدا به ولایت عامه مردم نصب نمود.[۸] آیه تبلیغ که پیامبر را مأمور به ابلاغ این پیام نموده است و آیه اکمال که اتمام نعمت و اکمال دین را با این واقعه می‌داند، در این روز بر پیامبر نازل شد.

آیه تبلیغ: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»؛ اى پیغمبر، آنچه از خدا بر تو نازل شد (به خلق) برسان که اگر نرسانى تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده اى و خدا تو را از (شرّ) مردمان محفوظ خواهد داشت، (و دل قوى دار که) خدا کافران را (به هیچ راه موفقیتى) راهنمایى نخواهد کرد. (سوره مائده/۶۷)

آیه اکمال: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا»؛ امروز دین شما را به حد کمال رساندم و نعمت را بر شما تمام کردم و بهترین آیین را که اسلام است برایتان برگزیدم». (سوره مائده/۳)

در نقل‌های شیعی این روایت پیامبر بر این مسئله تأکید می‌کند که امامت و ولایت را تا روز قیامت در نسل خود باقی می‌گذارند.[۹]

ج) آیه ولایت و تأیید ولایت امیرالمؤمنین:

روزی حضرت علی علیه‌السلام انگشتر خود را به سائلی در نماز بخشیدند، آیه نازل گردید که «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»؛ ولى امر و یاور شما تنها خدا و رسول و مؤمنانى خواهند بود که نماز بپا داشته و به فقرا در حال رکوع زکات مى دهند». به اتفاق مفسران مراد از این آیه امام على علیه‌السلام است که انگشتر خود را در حال رکوع به سائلی بخشید.

د) آیه اولی‌الامر و حدیث جابر:

هنگامی که آیه‌ی «َأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ...» (سوره نساء/۵۹) نازل گردید. جابر انصاری از پیامبر صلی الله علیه و آله سوال نمود: یا رسول ‌الله! ما خدا و رسول او را شناخته‌ایم، لازم است اولوا الامر را نیز بشناسیم؟

پیامبر اسلام پاسخ داد: ای جابر، آنان جانشینان من و امامان بعد از من‌اند. نخستین آنان علی ابن ابی‌طالب است و سپس به ترتیب: حسن بن علی، حسین بن علی، علی بن حسین، محمد بن علی، که در تورات به "باقر" معروف است و تو در هنگام پیری او را خواهی دید و هر وقت او را دیدی، سلام مرا به او برسان، پس از او نیز به ترتیب: جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و پس از ایشان فرزندش (مهدی) می‌باشد که همنام من (محمد) و هم کنیه من (ابوالقاسم) است. اوست که از نظر مردم پنهان می‌شود و غیبت او طولانی می‌گردد تا آن جا که فقط افرادی که ایمان راسخ دارند، بر عقیده‌ی به او باقی می‌مانند.[۱۰]

هـ) آیه تطهیر و ضرورت عصمت امامان:

«وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»؛ و (به یاد آر) هنگامى که خدا ابراهیم را به امورى امتحان فرمود و او همه را به جاى آورد، خدا به او گفت: من تو را به پیشوایى خلق برگزینم، ابراهیم عرض کرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: (اگر شایسته باشند مى دهم، زیرا) عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسید. (سوره بقره/۱۲۴)

از آنجا که گناه، ظلم به نفس است پس مطابق با این آیه امامت جز معصوم به کس دیگری نمی‌رسد.[۱۱]

خداوند همچنین در قرآن می‌فرماید: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»؛ خدا چنین مى خواهد که هر رجس و آلایشى را از شما خانواده (نبوت) ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند». (سوره احزاب/۳۳)

موافق اخبار شیعه و اهل سنت، این آیه راجع به شخص پیغمبر و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم‌السلام است.

و) آیه مباهله و حقانیت اهل البیت:

«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»؛ به آنان (مسیحیان نجران) بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت می‌کنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می‌کنیم. شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می‌کنیم شما نیز از نفوس خود را؛ آنگاه مباهله می‌کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می‌دهیم». (سوره آل عمران/۶۱)

شأن نزول این آیه که شیعه و اهل سنت در مورد آن اتفاق نظر دارند. یکی دیگر از دلایل حقانیت اهل بیت علیهم‌السلام است. ما این شأن نزول را از کتاب اسباب نزول واحدی از علمای اهل سنت در قرن پنجم نقل می‌نماییم:

عاقب و سید در رأس هیأت مسیحیان نجرانى نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله آمدند و پیغمبر اکرم آن دو را به اسلام دعوت کرد. گفتند: ما پیش از تو تسلیم خدا بوده ایم. فرمود: دروغ مى گویید، مى خواهید بگویم چه چیز شما را مانع از مسلمان شدن است؟ گفتند: بگو، فرمود: صلیب دوستى و شرابخوارى و گوشت خوک خوردن و آن دو را دعوت به ملاعنه کرد و قرار شد فردا صبح بیایند. صبح پیغمبر صلی الله علیه و آله دست على و فاطمه و حسن و حسین را گرفت و به دنبال عاقب و سید فرستاد. آنها دعوت (به مباهله) را اجابت نکردند و پذیرفتند که خراج بدهند. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به آن که مرا به حق مبعوث کرد اگر به ملاعنه حاضر مى شدند، صحرا آتشباران مى شد.[۱۲]

علامه طباطبایی در ذیل این آیه می‌فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله در مقام امتثال این فرمان از «انفسنا» به غیر از علی و از «نسائنا» به جز فاطمه سلام ‌الله ‌علیها و از «ابنائنا» به جز حسن و حسین علیهما‌السلام را نیاورد، معلوم می‌شود برای کلمه اول به جز علی و برای کلمه دوم به جز فاطمه سلام ‌الله ‌علیها و از سوم به جز حسنین علیهما‌السلام مصداق نیافت و کانه منظور از «ابناء» و «نساء» و «انفس» همان اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، همچنان ‌که در بعضی روایات به این معنا تصریح شده، بعد از آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله نام‌بردگان را با خود آورد عرضه داشت: «بارالها اینان‌اند اهل بیت من»، چون این عبارت می‌فهماند پروردگارا من به ‌جز اینان کسی را نیافتم تا برای مباهله دعوت کنم.

ز) حدیث ثقلین بیان‌گر جایگاه اهل البیت:

مطابق با روایات، پیامبر در واپسین روزهای عمر شریف خویش به عنوان وصیتی همیشگی برای امت خود فرمودند: «إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا ولن تزلّوا؛ من در میان شما امت دو چیز نفیس وزین و گرانبهایی را باقی گذرنده‌ام که کتاب خدا و عترت من که اهل بیت منند که این دو هرگز از همدیگر جدا نمی‌شوند تا وقتی که بر من نزد حوض کوثر وارد شوند».

لازم به ذکر است، صحت و تواتر حدیث ثقلین از نظر فریقین در رساله‌ای که «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» در مصر در این مورد چاپ نموده به اثبات رسیده ‌است. این حدیث علاوه بر امامت ائمه علیهم‌السلام، اثبات اتصال قرآن و اهل بیت علیهم‌السلام را می‌نماید و نشان می‌دهد که قرآن را به تنهایی بدون اهل بیت علیهم‌السلام نمی‌توان فهمید.

ح) احادیث پیامبر در مورد عصمت و علم امیرالمؤمنین:

پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به موجب چندین روایت مستفیض و متواتر - که سنى و شیعه روایت کرده‌اند - تصریح فرموده که حضرت على علیه‌السلام در قول و فعل خود از خطا و معصیت مصون است، هر سخنى که گوید و هر کارى که کند با دعوت دینى مطابقت کامل دارد و داناترین مردم است به معارف و شرایع اسلام.[۱۳]

ط) حدیث سفینه و اهل البیت:

در «حدیث سفینه» که در بسیاری از منابع اهل سنت نقل گردیده، دلیل دیگری برای شیعه در حقانیت مذهب خود است: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «ان مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلّف عنها هلک؛ همانا مثل اهل بیت من در بین شما مثل کشتی نوح است هر کس سوار بر آن شود نجات یابد و آن که سرباز زند هلاک گردد».

علامه میر حامد حسین در کتاب عبقات الانوار این حدیث را از ۹۲ کتاب که به وسیله نود و دو نفر از دانشمندان معروف اهل سنت تألیف یافته است، نقل می‌کند.[۱۴]

اعتقادات شیعه

روایت عرضه اعتقادات عبدالعظیم حسنی رحمه‌الله بر امام هادی علیه‌السلام، روایتی جامع است که می‌توان از متن آن برای بیان اعتقادات شیعه به خوبی بهره گرفت، این روایت از زبان ایشان بدین صورت است:

«بر سید و آقاى خود حضرت على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‌طالب علیهم‌السلام داخل شدم و چون مرا دید، به من فرمود که مرحبا به تو و خوش آمدى اى أبوالقاسم، تو دوست مائى از روى راستى و درستى.

عبدالعظیم می‌گوید: که به آن حضرت عرض کردم یا ابن رسول الله به درستى که من اراده دارم که دین خود را بر تو عرضه دارم پس اگر پسندیده باشد بر آن ثابت بمانم تا آن هنگام که خداى عزوجل را ملاقات کنم. حضرت فرمود: که اى ابوالقاسم اعتقادات خود را بیان کن.

عرض کردم که من می‌گویم و به این قائلم و اعتقاد دارم که خداى تبارک و تعالى یکی است که چیزى مثل و مانند او نیست، بیرون است از دو حد که یکى حد ابطال است و دیگرى حد تشبیه[۱۵] و آن جناب نه جسم است و نه صورت و نه عرض و نه جوهر بلکه اوست که جسم‌ها را جسم ساخته و صورت‌ها را تصویر نموده و نگاشته و آفریننده عرض‌ها و جوهرهاست و پروردگار هر چیزى و مالک و خالق و مخترع و پدیدآورنده آنست.

و می‌گویم که محمد، بنده و رسول او است و خاتم پیغمبران است که بعد از او هیچ پیغمبرى نیست تا روز قیامت و می‌گویم که شریعت آن حضرت خاتمه شریعت‌ها است که بعد از آن تا روز قیامت شریعت دیگرى نخواهد بود و می‌گویم که امام و خلیفه و ولى امر امامت و امت بعد از آن حضرت امیرالمومنین على بن ابى‌طالب است. بعد از آن امام حسن علیه‌السلام، بعد از آن امام حسین علیه‌السلام بعد از آن على بن الحسین علیه‌السلام، بعد از آن محمد بن على بعد از آن جعفر بن محمد، بعد از آن موسى بن جعفر بعد از آن على بن موسى بعد از آن محمد بن على، بعد از آن تو اى آقاى من. حضرت فرمود: که بعد از من پسرم حسن. پس از براى مردم چه حال خواهد بود با خلف بعد از او؟

عبدالعظیم می‌گوید: که عرض کردم اى آقاى من این چگونه است و چرا این را به این طریق فرمودى؟ فرمود: زیرا که شخص او دیده نمی‌شود و یادش به نامش حلال نباشد تا وقتى که بیرون آید و زمین را از عدل و داد پر کند، چنان که از جور و ستم پر شده باشد.

عبدالعظیم می‌گوید: عرض کردم که اقرار نمودم و می‌گویم که دوست ایشان دوست خدا است و دشمن ایشان دشمن خدا و فرمانبردارى ایشان فرمانبردارى خدا و نافرمانى ایشان نافرمانى خدا است و می‌گویم که معراج یعنى بالا رفتن پیغمبر صلی الله علیه و آله به آسمان در حال بیدارى به بدن شریف و عنصر لطیف در شب معراج حق است. سؤال منکر و نکیر در قبر حق است و می‌گویم که بهشت حق است و دوزخ حق است و صراط حق است و ترازوى اعمال حق است.

و می‌گویم که قیامت آمدنى است و در آن هیچ شکى نیست و می‌گویم که خدا بر خواهد انگیخت آن‌ها را که در قبرهایند و می‌گویم که فریضه هاى واجب بعد از ولایت، نماز است و زکات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منکر.

پس حضرت على بن محمد علیه‌السلام فرمود: که اى ابوالقاسم به خدا سوگند که این دین، دین خدا است که آن را از براى بندگانش پسندیده، پس بر آن ثابت باش. خدا تو را ثابت بدارد به قول ثابت در زندگى دنیا و در آخرت».[۱۶]

پانویس

  1. شیعه در اسلام، علامه طباطبائی، بوستان کتاب، قم ۱۳۸۷، چاپ دوم، ص ۲۸.
  2. ابن منظور، پيشين، ج 7، ماده «شيع»، ص 258.
  3. خليل احمد فراهيدى، کتاب العين، اسوه، 1414 ق، ج 2، ماده «شيع»، ص 960.
  4. سيد محمدحسين طباطبائى، المیزان، پيشين، ج 17، ص 147.
  5. سيد محمدحسين طباطبائى، المیزان، پيشين، ج 17، ص 147.
  6. شیعه در اسلام، علامه طباطبائی، ص ۶۹.
  7. برای اطلاع از چگونگی نقل این حدیث در منابع اهل سنت رجوع شود به مقاله حدیث یوم الدار در همین دانشنامه.
  8. برای تفصیل به کتاب عبقات الانوار میرحامد حسین و الغدیر علامه امینی رجوع شود.
  9. برای مطالعه متن کامل خطابه غدیر به کتاب خطابه غدیر که به کوشش محمدباقر انصاری تنظیم گردیده است، رجوع شود.
  10. عوالی اللئالی، ابن ابی الجمهور احسائی، الجمله الثانیه: فی الاحادیث المتعلقة بالعلم و اهله و حاملیه، حدیث ۱۲۰.
  11. برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به تفسیر این آیه در تفسیرالمیزان علامه طباطبائی رحمه‌الله.
  12. اسباب نزول واحدی، سوره آل عمران، ذیل آیه ۶۱.
  13. شیعه در اسلام، همان، ص ۳۰.
  14. رجوع شود به جلد ۳ کتاب خلاصة عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار از علی حسینی میلانی.
  15. منظور از ابطال معدوم دانستن خدا و منظور از تشبیه مانند نمودن او در صفات به دیگران است.
  16. اسرار توحید (ترجمه توحید شیخ صدوق)، ترجمه محمدعلى اردکانى، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، باب دوم در بیان توحید و نفى تشبیه، ص ۶۹.
‌اعتقادات شیعه
توحید توحید ذاتی * توحید صفاتی * توحید افعالی * توحید در عبادت * بداء * اسماء و صفات الهی
عدل قضا و قدر * اختیار * امر بین الامرین
نبوت عصمت پیامبران * خاتمیت * وحی * اعجاز * عدم تحریف قرآن
امامت

باورها:

ضرورت وجود امام * عصمت امامان * اهل بیت * چهارده معصوم * ولایت تكوینی * علم غیب امامان * غیبت امام زمان (عج) * انتظار * رجعت * توسل * شفاعت * آخر الزمان

ائمه علیهم السلام:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله * امام علی(ع) * امام حسن(ع) * امام حسین(ع) * امام سجاد(ع) * امام باقر(ع) * امام صادق(ع) * امام کاظم(ع) * امام رضا(ع) * امام جواد(ع) * امام هادی(ع) * امام عسکری(ع) * امام مهدی(عج)

معاد برزخ * معاد جسمانی * حشر * صراط * میزان * بهشت * جهنم