مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اطعام

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۳ آوریل ۲۰۲۵، ساعت ۱۶:۴۶ توسط Mohammadi (بحث | مشارکت‌ها) (بایسته‌هاى اطعام)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«اِطعام» از واژگان قرآنی، به معنای غذا دادن است. در فرهنگ اسلامی، گونه‌هایی از اطعام مانند اطعام نیازمندان و ایتام، به عنوان مصادیق انفاق و احسان شمرده شده و در مقابل، بى‌توجهى به نیازمندان و ترک اطعام آنان، مورد نکوهش قرار گرفته است.

واژه‌شناسی

«اطعام» مصدر باب افعال و از ریشه «ط‌ ـ‌ ع‌ ـ‌ م» به معناى طعام (غذا) دادن است.[۱] در این که مراد از طعام چیست، لغویان بر یک نظر نیستند؛ برخى گفته‌اند: هر چیزى است که چیده و جمع‌آورى شود، اعمّ از حبوبات و میوه‌ها[۲] و بعضى طعام را خصوص خرما[۳] و جمعى فقط گندم مى‌دانند.[۴] ولى به نظر مى‌رسد همه این موارد مصداق طعام باشد و همان‌گونه که ابن‌منظور و راغب گفته‌اند: طعام عبارت است از هر چیز خوردنى.[۵] بنابراین اطعام یعنى خوراندن و طعام دادن به دیگران از آنچه ذکر شد.

اطعام در قرآن

واژه «اطعام» و مشتقات آن، ۴۸ بار در قرآن کریم آمده است؛ همچنین واژه طَعام در ۵ مورد از جمله در آیه «وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ»[۶]؛ به معناى اطعام (نه غذا) دانسته شده است.[۷] در برخى آیات از اطعام‌کنندگان ستایش (سوره انسان/۷۶، ۸‌ـ‌۱۳) شده و کسانى که اطعام نمى‌کنند یا دیگران را به اطعام‌ تشویق نمى‌کنند، نکوهش شده اند.(سوره الحاقه/۶۹،۳۴)[۸]

در آیات سوره بلد اطعام از اوصاف اصحاب یمین شمرده شده است: «أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ 💠[۹] ... أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ[۱۰]». در پاره‌اى از آیات، اطعام از کارهاى پروردگار شمرده شده است: «...‌ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ ...»[۱۱]؛ سوره قریش/۱۰۶، ۳‌ـ‌۴؛ سوره شعراء/۲۶،۷۹) در حقیقت اسناد اطعام به انسانها چیزى جز اسناد اطعام به خدا نیست، زیرا اصل وجود آنان و آنچه اطعام مى‌کنند، از آنِ خداوند است[۱۲]، از این‌رو «مُطعِم» یکى از اسماء و صفات الهى شمرده شده است.

اطعام از مصادیق انفاق و احسان است. اسلام براى حفظ حرمت انسان ها و ایجاد تعادل اقتصادى در جامعه، صاحبان ثروت را ملزم کرده که بخشى از اموال خود را براى تأمین هزینه زندگى و رفع‌ گرسنگى نیازمندان اختصاص دهند: «وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ»[۱۳].

تجلى خصلت پسندیده مهمان‌نوازى بیشتر همراه با اطعام است. از‌ برخى آیات برمى‌آید که اطعام، سیره پیامبران و اولیاى الهى بوده است؛ آیات ۲۴‌ـ‌۲۶ سوره ذاریات/۵۱ و ۸۹ سوره هود/۱۱ که به داستان پذیرایى حضرت ابراهیم علیه السلام از مهمانان خود پرداخته بیانگر خصلت مهمان‌نوازى اوست. گفته‌اند: وى هنگام تناول غذا به دنبال مهمان مى‌گشت تا او را با خود شریک کند، از همین رو آن حضرت را «ابوالضیفان» یعنى پدر مهمانان مى‌گفتند؛[۱۴] چنان که در سوره احزاب: «...‌ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا ...»[۱۵]؛ حاکى از جود و خصلت اطعام در پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله است.

اهل‌ بیت علیهم السلام نیز در اطعام به دیگران الگو بودند؛ آیات ۸‌ـ‌۲۲ سوره انسان/۷۶ به نقل شیعه و سنى درباره حضرت على و حضرت فاطمه و فرزندانشان حسن و حسین علیهم السلام نازل گردیده[۱۶] و بیان کننده اطعام خالصانه و خداپسندانه ایشان است که بدون هیچ چشمداشتى و فقط براى رضاى خداوند انجام گرفت و خداى متعالى به پاکى و خلوص عمل ایشان گواهى داده است: «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا 💠[۱۷] إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا[۱۸]»؛ در ادامه، آیات ۱۰‌ـ‌۲۲ این سوره نیز از پاداش هاى الهى در مقابل این عمل مقبول و نیکوکارانه خبر مى‌دهد. اطعام در این آیات (سوره انسان/۷۶،۸‌ـ‌۲۲) از نوع اطعام واجب نیست، زیرا اطعام‌کنندگان خود به آن نیاز داشتند: «عَلى حُبِّهِ». اطعام در چنین موقعیتى که با تحمل سه روز گرسنگى همراه بود، حاکى از اوج ایثار اطعام‌کنندگان و دلیل بر خلوص و فداکارى ایشان است.

قرآن کریم بر اطعامِ نیازمند که در قحطى دچار سختى و گرسنگى شده اصرار ورزیده، یتیم و مسکین را از مصادیق بارز نیازمندان مى‌داند: «أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ 💠[۱۹] يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ 💠[۲۰] أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ[۲۱]»؛ و آن را نمودى از مجاهدت با نفس و وسوسه‌هاى شیطانى شمرده اند.[۲۲]

در روایات نیز بر مواردى از اطعام، مانند اطعام روزه‌دار و اطعام در عروسى، بازگشت از سفر حج، خرید منزل، ختنه و عقیقه فرزند تأکید شده است.[۲۳]

بایسته‌هاى اطعام

  • اطعام در صورتى ارزشمند است که صرفاً براى رضاى خدا انجام شود و هیچ انگیزه‌اى جز خشنودى پروردگار در آن نباشد: «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا»[۲۴]؛ طبعاً در چنین اطعامى که براى خدا و منزّه از هر گونه منت و اذیت و ریاکارى است، همه به ویژه نیازمندان شرکت داده مى‌شوند؛ اما چنانچه در اطعام اغراض دیگرى دنبال شود، بسیارى از نیازمندان به ویژه انسان هاى عفیف‌النفس و خویشتندار، محروم مى‌مانند.[۲۵]
  • شایسته است طعام دهنده، هم اطعام را دوست داشته باشد و هم از آنچه دوست مى‌دارد به دیگران بخوراند:[۲۶] «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ ...»[۲۷]؛ «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ...»[۲۸]؛ البته اطعام محبوب چنانچه مورد نیاز خود انسان نیز باشد، فضیلت بیشتر و پاداش هاى ویژه‌اى دارد، چنان که از آیات ۸ سوره انسان/۷۶ و ۹ سوره حشر/۵۹: «... وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ ...» استفاده مى‌شود.
  • سزاوار است در اطعام نیازمندان، آنان که احتیاج بیشترى دارند در اولویت باشند و به هنگام سختى و قحطى بیشتر مورد توجه قرار گیرند، چنان که آیات ۸ سوره انسان/۷۶ و ۱۴‌ـ‌۱۶ سوره بلد/۹۰ بر اطعام نیازمندان در روزهاى سخت زندگى و گرسنگى تأکید مى‌کند: «اَو اِطعامٌ فى یوم ذى مَسغَبَه * یتیمـًا ذا مَقرَبَه * اَو مِسکینـًا ذا مَترَبَه». بر پایه روایتى از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله، هر کس گرسنه‌اى را در روز قحطى اطعام کند خداوند او را از دَرِ مخصوص وارد بهشت مى‌کند.[۲۹] نیز اطعام مسلمانان در روز سختى از اسباب مغفرت الهی شمرده شده است.[۳۰]

اطعام واجب

قرآن کریم در مواردى به وجوب اطعام مساکین به عناوین مختلف مانند کفّاره برخى گناهان یا جایگزین کردن برخى از اعمال (فدیه)، اشاره کرده است، از جمله:

  • الف. اطعام به ۱۰ مسکین براى شکستن سوگند از روى قصد، واجب است: «لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَٰكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الْأَيْمَانَ ۖ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ ...»[۳۱]؛ برخى جمله «مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ» را اشاره به کیفیت غذا دانسته و گفته‌اند: این طعام نباید پایین‌تر از خوراک خانواده‌اش باشد.[۳۲] بعضى دیگر آن را توضیح کمّى دانسته و گفته‌اند: مقصود یک مُدّ طعام است، زیرا این مقدار حدّ متوسط خوراک افراد‌ است.[۳۳]
  • ب. شخصى که به موجب پیرى یا تشنگى طاقتفرسا توان روزه‌دارى را از دست داده، نیز زن باردارى که زایمانش نزدیک است و زن شیرده کم‌شیر، مى‌بایست به جاى هر روز روزه ماه رمضان، مسکینى را اطعام کنند و اگر بیش از آن اطعام کنند، بهتر خواهد بود.[۳۴] «... وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ ۖ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ ...»[۳۵].
  • ج. کسى که در حال احرام و از روى عمد صید مى‌کند، باید تعدادى از مساکین را اطعام کند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ ۚ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْيًا بَالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ ...»[۳۶]؛ بر اساس آیه مقدار طعام مساکین بستگى به‌ نوع شکار دارد.[۳۷] مفسران و فقها در ترتیب یا تخییر کفارات یاد شده در آیه بر یک نظر نیستند؛[۳۸] برخى از ظاهر آیه (کلمه أو) تخییر را استفاده کرده‌اند[۳۹] و برخى ظهور کلمه «أو» را بر تخییر انکار کرده و ترتیب یا تخییر را به روایات ارجاع‌ داده‌اند.[۴۰]
  • د. اطعام ۱۰ یا ۶ مسکین به عوض تراشیدن موى سر، قبل از قربانى در مراسم حج لازم است: «... وَلَا تَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّىٰ يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ ۚ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ ...»[۴۱]؛ مراد از «صدقه» اطعام ۱۰ مسکین و به قولى ۶ مسکین است.[۴۲]
  • ه. وجوب اطعام از گوشت قربانى حج به بینوایان: «... فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ ۖ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ ...»[۴۳]؛ فقیر «قانع» کسى است که سؤال نمى‌کند و به آنچه داده مى‌شود قناعت مىورزد. فقیر «مُعترّ» کسى است که به آنچه داده مى‌شود معترض است و از گدایى‌کردن هراسى ندارد.[۴۴] شاید بتوان از تقدیم «قانع» بر «معترّ» در آیه، اولویت و تقدم اطعام فقیر قانع بر فقیر معترّ را استفاده کرد.
  • و. زکات مال و زکات فطره نیز از مصادیق اطعام واجب به شمار مى‌آید. افزون بر آیات زیادى که لفظ زکات در آنها به‌کار رفته، شمارى از آیات با لفظ «طَعام» و «نُطعم» به موضوع زکات پرداخته است؛ مانند: «و لایحُضُّ عَلى طَعامِ المِسکین»[۴۵][۴۶]؛ «وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ»[۴۷]؛ «وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ»[۴۸]؛ برخى واژه طعام را در این آیات به معناى «اِطعام» دانسته و برخى آن را مضاف‌الیه کلمه محذوف یا مقدّر «اطعام» یا «بذل»[۴۹] مى‌دانند ولى به هر صورت اضافه طعام به مسکین بیان کننده این است که طعام، حق مسکین و گویا در واقع وى مالک آن است.[۵۰]

«وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ»[۵۱]؛ نیز گویاى همین مطلب است، ازاین‌رو در پرداخت آن به مسکین جاى هیچ‌گونه منّتى نیست. از برخى روایات استفاده مى‌شود که علت وجوب زکات در اموال توانگران فراهم شدن غذاى فقراست.[۵۲] شاید از همین روست که بیشترین مواردى که زکات در آن واجب شده مانند گندم، جو، کشمش، خرما، شتر، گاو و گوسفند، کاربردى جز طعام ندارد و زکات فطره را نیز باید از خوراک معمول خانواده و اهل شهر پرداخت.

  • ز. اطعام کسانى که نفقه آنها بر انسان واجب است؛ مانند وجوب نفقه مادر بر پدر: «... وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ۚ لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا ...[۵۳]».[۵۴]

آثار اطعام و ترک اطعام

خداوند در سوره بلد/۹۰، «ابرار» را ـ‌ که بر اساس روایات فریقین، امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا و حسن و حسین علیهم السلام هستند[۵۵] ـ به سبب اطعام خالصانه و ایثارگرانه ستوده است و ایشان را از شرّ روزى که از آن مى‌هراسند (قیامت) محافظت کرده و آنان را با صورت هایى نورانى و زیبا و دلهایى شاد برمى‌انگیزد و به موجب صبر بر تکالیف یا صبر بر ایثار در بهشت ساکن کرده و انواع نعمتها در دسترس و اختیار آنها قرار داده می شود. (انسان/۷۶، آیات‌۷‌ـ‌۲۱)

در روایات نیز، پاداش دنیوى اطعام، زیادشدن روزى،[۵۶] دفع و رفع بلاها و بیماری ها،[۵۷] ایجاد محبّت[۵۸] و‌... دانسته شده است.

همچنین در قرآن کریم بر ترک اطعام آثار زیانبارى مترتب شده است؛ در آیات ۱۶‌ـ‌۱۸ سوره فجر/۸۹ سختى معیشت را پیامد ترک اطعام یتیمان و مساکین برشمرده است. ترک اطعام و حتى تشویق‌ نکردن به آن در کنار بى‌ایمانى به خدا قرار گرفته است: «إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ 💠[۵۹] وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ[۶۰]»؛ و این دو را از علایم اصحاب شمال برشمرده است. (سوره الحاقة/۶۹، ۲۵‌ـ‌۲۷)

بر اساس آیات ۴۰‌ـ‌۴۶ سوره مدثر/۷۴، جهنمیان بزهکار در پاسخ این پرسش که چه چیزى شما را به دوزخ کشانده گویند: از نمازگزاران نبودیم و بینوایان را اطعام نمى‌کردیم. با یاوه‌گویان یاوه‌ مى‌گفتیم و روز پاداش (آخرت) را دروغ مى‌شمردیم:«فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ 💠[۶۱] عَنِ الْمُجْرِمِينَ 💠[۶۲] مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ 💠[۶۳] قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ 💠[۶۴] وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ 💠[۶۵] وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ 💠[۶۶] وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ [۶۷]».

در این آیات، عدم اطعام مساکین، ترک نماز و تکذیب آخرت، سبب جهنمى شدن شمرده شده است، چنان که در برخى از آیات، راندن یتیم و ترغیب نکردن دیگران به اطعام بینوایان خصلت کسى به شمار آمده که به روز قیامت و ثواب و عقاب باور ندارد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ 💠[۶۸] فَذَٰلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ 💠[۶۹] وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ[۷۰]».

ترک اطعام از ویژگی هاى کسانى است که از آیات الهى رویگردان بوده و کافرند، از این‌رو وقتى مؤمنان ایشان را به اطعام و انفاق تشویق‌ مى‌کنند با استهزا و نسبت دادن گمراهى آشکار به مؤمنان مى‌گویند: آیا اطعام کنیم کسى را که اگر خدا مى‌خواست او را اطعام مى‌کرد: «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ».[۷۱]

قرآن کریم به تارکان اطعام یادآور مى‌شود که تنگدستى و سختى معیشت آنان، پیامد دنیوى ترک اطعام و اکرام به یتیم و مسکین است: «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ 💠[۷۲] كَلَّا ۖ بَلْ لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ 💠[۷۳] وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ[۷۴]».[۷۵]

ترک اطعام دلیل بر پستى و بخل است؛ بر اساس روایتى از پیامبر صلى الله علیه و آله ذیل آیه «... فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمَا ...»[۷۶]، اهل قریه‌اى که از اطعام و پذیرایى حضرت موسى و همراه وى سرباز زدند، مردمى پست بودند:[۷۷] «فَانْطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمَا ...»[۷۸]؛ گفته شده که این قریه دورترین نقطه زمین خدا از آسمان است،[۷۹] یعنى اهل آن از رحمت خدا دورند.[۸۰]

پانویس

  1. پرش به بالا لسان‌العرب، ج‌۸، ص‌۱۶۶، «طعم» لغت نامه، ج‌۲، ص‌۲۴۵۰، «اطعام».
  2. پرش به بالا لسان‌العرب، ج‌۸، ص‌۱۶۴؛ تاج العروس، ج‌۱۷، ص‌۴۳۷، «طعم».
  3. پرش به بالا لسان‌العرب، ج‌۸، ص‌۱۶۴.
  4. پرش به بالا مقاییس‌اللغه، ج‌۳، ص‌۴۱۱؛ لسان‌العرب، ج‌۸، ص‌۱۶۴؛ ترتیب‌العین، ص‌۴۸۸، «طعم».
  5. پرش به بالا مفردات، ص‌۵۱۹؛ لسان‌العرب، ج‌۸، ص‌۱۶۴، «طعم»
  6. پرش به بالا سوره الحاقه، آیه ۳۴.
  7. پرش به بالا فتح‌القدیر، ج‌۵، ص‌۲۸۵؛ تفسیر قرطبى، ج‌۱۸، ص‌۱۷۷؛ مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۸۳۴.
  8. پرش به بالا مجمع البیان، ج‌۱۰، ص‌۸۳۴؛ زادالمسیر، ج‌۸، ص‌۳۵۳.
  9. پرش به بالا سوره بلد، آیه ۱۴‌.
  10. پرش به بالا همان، آیه ۱۸.
  11. پرش به بالا سوره انعام، آیه ۱۴‌.
  12. پرش به بالا الفرقان، مج‌۹، ج‌۷، ص‌۳۵۷.
  13. پرش به بالا سوره ذاریات، آیه ۱۹.
  14. پرش به بالا سبل‌الهدى، ج‌۱، ص‌۳۰۶.
  15. پرش به بالا سوره احزاب، آیه ۵۳.
  16. پرش به بالا کشف‌الاسرار، ج۱۰، ص۳۱۹ـ۳۲۱؛ البرهان، ج‌۵‌، ص۵۴۶ـ۵۴۷؛ روح‌المعانى، مج۱۶، ج۲۹، ص۲۷۰.
  17. پرش به بالا سوره انسان، آیه ۸‌.
  18. پرش به بالا همان، آیه ۲۴.
  19. پرش به بالا سوره بلد، آیه ۱۴‌.
  20. پرش به بالا همان، آیه ۱۵.
  21. پرش به بالا همان، آیه ۱۶.
  22. پرش به بالا الکشاف، ج‌۴، ص‌۷۵۶.
  23. پرش به بالا من لایحضره الفقیه، ج‌۲، ص‌۱۳۴‌ـ‌۱۳۵؛ ج‌۳، ص‌۴۰۲؛ بحارالانوار، ج‌۷۳، ص‌۱۵۷‌ـ‌۱۵۸.
  24. پرش به بالا سوره انسان، آیه ۹.
  25. پرش به بالا الفرقان، ج‌۲۹، ص‌۳۱۴‌ـ‌۳۱۵.
  26. پرش به بالا تفسیر قرطبى، ج‌۱۹، ص‌۸۴؛ الفرقان، ج‌۲۹، ص‌۳۱۰.
  27. پرش به بالا سوره انسان، آیه ۸.
  28. پرش به بالا سوره آل‌ عمران، آیه ۹۲.
  29. پرش به بالا مجمع البیان، ج‌۱۰، ص‌۷۵۰؛ نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۵۸۴.
  30. پرش به بالا الکافى، ج‌۲، ص‌۲۰۱؛ کنزالعمال، ج‌۹، ص‌۲۴۳؛ نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۵۸۴.
  31. پرش به بالا سوره مائده، آیه ۸۹.
  32. پرش به بالا جواهرالکلام، ج۳۳، ص۲۶۲؛ زبدة‌البیان، ص۶۳۱.
  33. پرش به بالا جواهرالکلام، ج‌۳۳، ص‌۲۶۶؛ مسالک‌الافهام، ج‌۳، ص‌۱۵۷.
  34. پرش به بالا زبدة‌البیان، ص۲۱۲ـ۲۱۳؛ البرهان، ج۱، ص‌۳۸۷؛ مسالک‌الافهام، ج‌۱، ص‌۳۲۰‌ـ‌۳۲۱.
  35. پرش به بالا سوره بقره، آیه ۱۸۴.
  36. پرش به بالا سوره مائده، آیه ۹۵.
  37. پرش به بالا جامع البیان، مج‌۵، ج‌۷، ص‌۵۸؛ مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۷۹.
  38. پرش به بالا مجمع‌البیان، مج‌۳، ص‌۳۷۹؛ تفسیر قرطبى، ج‌۶، ص‌۲۰۳؛ مسالک الافهام، ج‌۲، ص‌۲۶۴.
  39. پرش به بالا الکشاف، ج‌۱، ص‌۶۷۸‌؛ مسالک‌الافهام، ج‌۲، ص‌۲۷۱.
  40. پرش به بالا مسالک‌الافهام، ج‌۲، ص‌۲۷۲؛ المیزان، ج‌۶، ص‌۱۴۰.
  41. پرش به بالا سوره بقره، آیه ۱۹۶.
  42. پرش به بالا التبیان، ج۲، ص‌۱۵۸؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۱۹.
  43. پرش به بالا سوره حج، آیه ۳۶.
  44. پرش به بالا الکشاف، ج‌۳، ص‌۱۵۸؛ زبدة البیان، ص‌۳۰۱.
  45. پرش به بالا سوره حاقه، آیه ۳۴.
  46. پرش به بالا سوره ماعون، آیه ۳.
  47. پرش به بالا سوره فجر، آیه ۱۸.
  48. پرش به بالا سوره مدثر، آیه ۴۴.
  49. پرش به بالا الکشاف، ج‌۴، ص‌۸۰۴‌؛ مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۷۳۵؛ المیزان، ج‌۲۰، ص‌۳۶۸.
  50. پرش به بالا التفسیرالکبیر، ج۳۲، ص۱۱۳؛ روح‌المعانى، مج‌۱۶، ج‌۳۰، ص‌۴۳۵؛ المیزان، ج‌۲۰، ص‌۳۶۸.
  51. پرش به بالا سوره ذاریات، آیه ۱۹.
  52. پرش به بالا بحارالانوار، ج‌۶، ص‌۹۶.
  53. پرش به بالا سوره بقره، آیه ۲۳۳.
  54. پرش به بالا احکام‌القرآن، ج۱، ص۵۵۶؛ التبیان، ج۲، ص‌۲۵۶.
  55. پرش به بالا شواهدالتنزیل، ج‌۲، ص۳۹۶‌ـ‌۳۹۷؛ مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۶۱۶.
  56. پرش به بالا الکافى، ج۶، ص۲۸۴؛ بحارالانوار، ج۷۱، ص۳۶۲، ۳۶۸.
  57. پرش به بالا بحارالانوار، ج‌۷۱، ص‌۳۷۹، ۳۸۶.
  58. پرش به بالا همان، ج‌۷۲، ص‌۴۴۹.
  59. پرش به بالا سوره حاقه، آیه ۳۳.
  60. پرش به بالا همان، آیه ۳۴.
  61. پرش به بالا سوره مدثر، آیه ۴۰‌.
  62. پرش به بالا همان، آیه ۴۱.
  63. پرش به بالا همان، آیه ۴۲.
  64. پرش به بالا همان، آیه ۴۳.
  65. پرش به بالا همان، آیه ۴۴.
  66. پرش به بالا همان، آیه ۴۵‌.
  67. پرش به بالا همان، آیه ۴۶.
  68. پرش به بالا سوره ماعون، آیه ۱.
  69. پرش به بالا همان، آیه ۲.
  70. پرش به بالا همان، آیه ۳.
  71. پرش به بالا سوره یس، آیه ۴۷.
  72. پرش به بالا سوره فجر، آیه ۱۶‌.
  73. پرش به بالا همان، آیه ۱۷.
  74. پرش به بالا همان، آیه ۱۸.
  75. پرش به بالا التبیان، ج‌۱۰، ص‌۳۴۶.
  76. پرش به بالا سوره کهف، آیه ۷۷.
  77. پرش به بالا مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۷۵۱؛ روح‌المعانى، مج‌۹، ج‌۱۶، ص‌۸.
  78. پرش به بالا سوره کهف، آیه ۷۷.
  79. پرش به بالا تفسیر قمى، ج‌۲، ص‌۴۱۸؛ البرهان، ج‌۸، ص‌۱۶۳.
  80. پرش به بالا جامع‌البیان، مج‌۹، ج‌۱۵، ص‌۳۵۷.

منابع

قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن