شاگردان امام صادق علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(افزودن رده جدید)
جز
 
(۸ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
==شاگردان امام صادق علیه‌السلام==
+
[[امام صادق]] علیه‌السلام در سال‌ های آخر حکومت [[امویان]] و اوایل حکومت [[عباسیان]]، با استفاده از درگیری [[بنی امیه|بنی‌ امیه]] و [[حکومت بنی عباس|بنی‌ عباس]] و مشغولیت آنان به مسایل خود که موجب تخفیف خفقان شده بود، نهضت علمی‌‌ و مذهبی خود را گسترش داده و عملا [[مدینه]] را حوزه درسی قرار دادند که در آن هزاران پژوهنده مشتاق، در رشته‌ های گوناگون از محضر آن امام بهره می‌‌ گرفتند. شهرت علمی ‌‌امام در بلاد اسلامی ‌‌آن چنان چشم‌گیر و زبانزد خاص و عام بود که از نقاط بسیار دور سرزمین‌ های اسلامی ‌‌برای کسب فیض به مدینه و حوزه درس او می‌‌ آمدند و از دریای بی کران علوم الهی او بهره می‌‌ بردند. حتی بسیاری از متفکران غیرمسلمان نیز برای مذاکره علمی‌‌ با امام به خدمتش می‌‌ رسیدند و حضرت به میزان سطح درک و علمشان پاسخ می‌‌ گفتند.<ref> نگاهی به شیوه‌های تبلیغی امام صادق علیه‌السلام، پاسدار اسلام: بهمن ۱۳۷۸ - شماره ۲۱۸. </ref>
  
[[امام صادق]] علیه‌السلام در سال‌ های آخر حکومت [[امویان]] و اوایل حکومت [[عباسیان]]، با استفاده از درگیری بنی‌ امیه و بنی‌ عباس و مشغولیت آنان به مسایل خود که موجب تخفیف خفقان شده بود، نهضت علمی‌‌ و مذهبی خود را گسترش داده و عملا [[مدینه]] را حوزه درسی قرار دادند که در آن هزاران پژوهنده مشتاق، در رشته‌ های گوناگون از محضر آن امام بهره می‌‌ گرفتند.
+
[[محدث|محدثان]]، نام راویان موثق آن امام را گرد آورده اند که شمار آنان، با وجود اختلاف در آرا و گفتار به چهارهزار تن مى‌ رسد. تنها [[ابن عقده|ابن عقده زیدى]] در کتاب رجال خود، چهار هزار راوى براى آن حضرت برشمرده و کتاب‌هاى آنان را یاد کرده است، و تنها یکى از راویان آن حضرت به نام [[ابان بن تغلب]] سى هزار [[حدیث]] از آن امام نقل کرده است. [[حسن بن علی وشاء|حسن بن على وشا]] گوید: در این مسجد ([[مسجد کوفه]])، نهصد تن از [[مشایخ|مشایخ]] حدیث را درک کردم که همگى مى‌ گفتند «[[امام صادق علیه السلام|جعفر بن محمد]]» چنین حدیث کرد.  
  
شهرت علمی ‌‌امام در بلاد اسلامی ‌‌آن چنان چشم‌گیر و زبانزد خاص و عام بود که از نقاط بسیار دور سرزمین‌ های اسلامی ‌‌برای کسب فیض به مدینه و حوزه درس او می‌‌ آمدند و از دریای بی کران علوم الهی او بهره می‌‌ بردند. حتی بسیاری از متفکران غیرمسلمان نیز برای مذاکره علمی‌‌ با امام به خدمتش می‌‌ رسیدند و حضرت به میزان سطح درک و علمشان پاسخ می‌‌ گفتند.<ref> نگاهی به شیوه‌های تبلیغی [[امام صادق]] علیه‌السلام، پاسدار اسلام: بهمن 1378 - شماره 218. </ref>
+
==یاران خاص امام صادق==
  
محدثان، نام راويان موثق آن امام را گرد آورده اند كه شمار آنان، با وجود اختلاف در آرا و گفتار به چهارهزار تن مى‌ رسد. تنها ابن عقده زيدى در كتاب رجال خود چهار هزار راوى براى آن حضرت برشمرده و كتاب‌هاى آنان را ياد كرده است تا چه رسد به ديگران و تنها يكى از راويان آن حضرت به نام [[ابان بن تغلب]] سى هزار [[حديث]] از آن امام نقل كرده است.  
+
بسیارى از پرورش‌یافتگان مکتب امام صادق علیه‌السلام خود از دانشمندان و بزرگان [[فقیه|فقهای]] زمان خود بوده‌اند. از جمله: [[زرارة بن اعین|زرارة بن اعین]] و دو برادرش بکر و [[حمران بن اعین شیبانی|حمران]]، جمیل بن صالح و [[جمیل بن دراج|جمیل بن دراج]] و [[محمد بن مسلم ثقفی کوفی|محمد بن مسلم طائفى]] و [[برید بن معاویه|برید بن معاویه]] و [[هشام بن  حکم]] و [[هشام بن سالم]] و [[ابو بصیر|ابوبصیر]] و عبیدالله و محمد و عمران حلبى و [[عبدالله بن سنان]] و ابوالصباح کنانى و بسیارى دیگر از فضلا اشاره کرد.<ref> سیره معصومان، سید محسن امین، ترجمه على حجتى کرمانى، ج ۵، ص ۶۶. </ref>
  
حسن بن على وشا گويد: در اين مسجد، ([[مسجد كوفه]]) نهصد تن از مشايخ حديث را درك كردم كه همگى مى‌ گفتند جعفر بن محمد چنين حديث كرد.
+
*[[جابر بن حیان]]: [[ابن خلکان|ابن خلکان]] در شرح حال [[امام صادق]] علیه‌السلام نویسد: شاگرد او ابوموسى جابر بن حیان صوفى طرسوسى است. کتابى در هزار ورق تألیف کرده و رساله هاى جعفر صادق علیه‌السلام را که پانصد رساله است در آن فراهم آورده.<ref> زندگانى امام صادق علیه‌السلام، سید جعفر شهیدى، ص ۶۵ به نقل از وفیات الاعیان، ج ۱، ص ۲۹۱. </ref>
  
'''برخی از یاران خاص امام صادق علیه‌السلام:'''
+
*[[جمیل بن دراج]]: از دیگر خواص امام بوده است و روایت است که حضرت اسراری را به وی می‌‌آموخت که به دیگران تعلیم نمی‌‌داد.<ref>  همان، ص ۶۶. </ref>
  
بسيارى از از پرورش‌يافتگان مكتب امام صادق علیه‌السلام خود از دانشمندان و بزرگان فقهای زمان خود بوده‌اند. ذیلاً من باب نمونه به تعدادی از این افراد اشاره می‌‌نماییم:
+
*[[ابوبصیر مرادی|لیث بن البخترى]]: از شاگردان [[امام صادق]] و [[امام باقر]] علیهماالسلام بوده و امام صادق او را از ارکان زمین و از دانشمندان معرفی می‌‌کند.<ref>  همان، ص ۶۶. </ref>
  
از اين عده مى‌ توان به كسانى همچون زرارة بن اعين و دو برادرش بكر و حمران، جميل بن صالح و جميل بن دراج و محمد بن مسلم طائفى و بريد بن معاويه و [[هشام بن  حكم]] و هشام بن سالم و ابوبصير و عبيدالله و محمد و عمران حلبى و عبدالله بن سنان و ابوالصباح كنانى و بسيارى ديگر از فضلا اشاره كرد.<ref> سيره معصومان، سيد محسن امين، ترجمه على حجتى كرمانى، ج 5، ص 66. </ref>
+
*[[هشام بن  حکم]]: از بزرگترین متکلمین [[شیعه]] و از اصحاب امام صادق علیه‌السلام بود. جایگاه او در نزد امام صادق علیه‌السلام تا حدی است که در مورد او می‌‌فرماید: هشام بن حکم مراقب و نگهبان حق ما و مؤید صدق ما و نابودکننده نظرهای باطل دشمنان ماست. کسی که از او پیروی کند، از ما پیروی کرده است و کسی که با او مخالفت کند با ما مخالفت ورزیده است.<ref> هشام بن حکم مدافع حریم ولایت، سید احمد صفائی، تهران، نشر آفاق، ط ۲، ۱۳۵۹ هـ.ش، ص ۱۴. </ref>
  
* جابر بن حیان: ابن خلكان در شرح حال [[امام صادق]] علیه‌السلام نويسد: شاگرد او ابوموسى جابر بن حيان صوفى طرسوسى است. كتابى در هزار ورق تاليف كرده و رساله هاى جعفر صادق علیه‌السلام را كه پانصد رساله است در آن فراهم آورده.<ref> زندگانى امام صادق علیه‌السلام، سيد جعفر شهيدى، ص 65 به نقل از وفيات الاعيان، ج ص 291. </ref>
+
*[[جابر بن یزید جعفی|جابر بن یزید جعفی]]: از خواص امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام بوده است. از امام صادق علیه‌السلام در مورد او نقل شده است که همانا او را جابر نامیدند زیرا کمبودهای مؤمنین را با دانش خویش جبران می‌‌کند و اوست دریائی بیکران و بابی از علم در عصر خویش.<ref> سفینه البحار، ج ۱، ص ۱۴۱-۱۴۲. </ref>
  
* جمیل بن دراج: از ديگر خواص امام بوده است و روايت است که حضرت اسراري را به وي مي‌‌آموخت که به ديگران تعليم نمي‌‌داد.<ref> همان، ص 66. </ref>
+
*[[حمران بن اعین شیبانى]]: برادر [[زرارة بن اعین|زراره]] است که از حواریین امام محمدباقر و امام جعفرصادق علیهما‌السلام بشمار رفته و حضرت امام باقر علیه‌السلام به او فرموده که تو [[شیعه]] مایى در دنیا و آخرت.<ref> منتهی الآمال، قسمت دوم، باب نهم: در تاریخ حضرت صادق علیه‌السلام. </ref>
  
* ليث بن البخترى: از شاگردان [[امام صادق]] و [[امام باقر]] علیهم‌السلام بوده و امام صادق علیه‌السلام او را از ارکان زمين و از دانشمندان معرفي مي‌‌کند.<ref>  همان، ص 66. </ref>
+
*[[ابان بن تغلب]]؛
 +
*[[ابو حمزه ثمالى ]] ؛
 +
*[[عبدالرحمن بن حجاج بجلی|عبدالرحمن بن حجاج بحلی]]؛
 +
*[[معلى بن خنيس بزاز كوفى|معلى بن خنیس بزّاز کوفى]]؛
 +
*[[معاذ بن كثير الكسائى الكوفى|معاذ بن کثیر الکسائى الکوفى]]؛
 +
*[[مؤمن الطاق|محمّد بن على بن نعمان کوفى]]؛
 +
*[[فيض بن المختار كوفى|فیض بن المختار کوفى]]؛
 +
*[[هشام بن محمد سائب کلبی|هشام بن محمّد السّائب الکلبى]]؛
 +
*[[عمران بن عبداللّه بن سعد اشعرى]]؛
 +
*[[عبدالله بن ابی یعفور|عبداللّه بن ابى یعفور]]؛
 +
*[[صفوان بن مهران]]؛
 +
*[[حريز بن عبدالله سجستانى|حریز بن عبداللّه سجستانى]]؛
 +
*[[اسحاق بن عمار صيرفى|اسحاق بن عمّار صیرفى]]؛
 +
*[[محمد بن ابی عمیر|محمد بن ابی‌عمیر]]؛
 +
*[[بهلول]]؛
 +
*[[مفضل بن عمر جعفی]]؛
 +
*[[یونس بن ظبیان|یونس بن ظبیان کوفى]].
  
* هشام بن  حكم: از بزرگترين متکلمين [[شيعه]] و از اصحاب امام صادق علیه‌السلام بود. جایگاه او در نزد امام صادق علیه‌السلام تا حدی است که در مورد او می‌‌فرماید: هشام بن حکم مراقب و نگهبان حق ما و مؤید صدق ما و نابودکننده نظرهای باطل دشمنان ماست. کسی که از او پیروی کند، از ما پیروی کرده است و کسی که با او مخالفت کند با ما مخالفت ورزیده است.<ref> هشام بن حکم مدافع حریم ولایت، سید احمد صفائی، تهران، نشر آفاق، ط 2، 1359 هـ.ش، ص 14. </ref>
+
علاوه از کسانی که در حال اعتقاد و ارادت کامل به آن حضرت از خرمن علم او بهره می‌‌بردند و مذهب [[شیعه]] را به پیروی از آن حضرت اختیار نموده بودند، شمار بسیارى از دانشمندان برجسته و پیشوایان مذاهب [[اهل سنت]] نیز از آن حضرت حدیث نقل کرده و از بهره‌ وران دانش آن حضرت محسوب مى‌ شده‌ اند. [[ابن حجرعسقلانی|ابن حجر عسقلانی]] کسانی مانند [[یحیی بن سعید|یحیى بن سعید]]، ابن جریح، مالک، [[سفیان بن عینیه|سفیان عینیه]]، [[سفیان ثوری|سفیان ثورى]]، [[ابوحنیفه|ابوحنیفه]]، شعبه و ایوب سختیانى را روایت‌کنندگان از آن حضرت دانسته است.
  
* جابر بن يزيد جعفي: از خواص امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام بوده است. از امام صادق علیه‌السلام در مورد او نقل شده است که همانا او را جابر نامیدند زیرا كمبودهای مؤمنین را با دانش خویش جبران می‌‌كند و اوست دریائی بیكران و بابی از علم در عصر خویش.<ref> سفینه البحار، ج 1، ص 141-142. </ref>
+
[[ابن شهر آشوب]] در مورد [[مالک بن انس]] -که یکی از مذاهب بزرگ اهل سنت به نام [[مالکی]] پیرو [[فقه]] اوست- می‌‌گوید: مالک در بسیارى از موارد ادعا مى‌ کرد که روایات را شخصاً از امام شنیده است و بعضى اوقات مى‌ گفت: راوى موثق و بسیار معتمد، [[امام صادق علیه السلام|جعفر بن محمد]] برایم این گونه [[حدیث]] نقل کرد.<ref> سیره معصومان، سید محسن امین، ترجمه على حجتى کرمانى، ج ۵. </ref>
  
* حمران بن اعين شيبانى: برادر زراره است كه از حواريين حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام و امام جعفرصادق علیه‌السلام بشمار رفته و حضرت امام باقر علیه‌السلام به او فرموده كه تو از [[شيعه]] مايى در دنيا و آخرت.<ref> منتهی الآمال، قسمت دوم، باب نهم: در تاريخ حضرت صادق علیه‌السلام. </ref>
+
==اصحاب اجماع از شاگردان امام صادق==
  
* [[ابان بن تغلب]]؛
+
رجالی نامدار [[ابوعمرو کشی|محمد بن عمر بن عبدالعزیز کشی]] (م. ۳۴۰ ق) درباره گروهی از راویان از [[ائمه اطهار|ائمه]] هدی علیهم‌السلام چنین گفته است: «اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عن جماعة ...».
* [[ابو حمزه ثمالى ]]؛
 
* [[ابوعبدالله عبدالرحمن بن الحجاج البجلى الكوفى|عبدالرحمن بن حجاج بحلي]]؛
 
* [[معلى بن خنيس بزّاز كوفى]]؛
 
* [[معاذ بن كثير الكسائى الكوفى]]؛
 
* [[محمّد بن على بن نعمان كوفى]]؛
 
* [[فيض بن المختار كوفى]]؛
 
* [[هشام بن محمّد السّائب الكلى ابوالمنذر]]؛
 
* [[عمران بن عبداللّه بن سعد اشعرى]]؛
 
* [[عبداللّه بن ابى يعفور]]؛
 
* [[صفوان بن مهران]]؛
 
* [[حريز بن عبداللّه سجستانى]]؛
 
* [[اسحاق بن عمّار صيرفى]]؛
 
* [[محمد بن ابي‌عمير]]؛
 
* [[بهلول]]؛
 
* [[مفضل بن عمر جعفی]]؛
 
* [[يونس بن ظبيان كوفى ]].
 
  
علاوه از کسانی که در حال اعتقاد و ارادت کامل به آن حضرت از خرمن علم او بهره می‌‌بردند و مذهب [[شیعه]] را به پیروی از آن حضرت اختیار نموده بودند، شمار بسيارى از دانشمندان برجسته و پيشوايان مذاهب اهل سنت نیز از آن حضرت حديث نقل كرده و از بهره‌ وران دانش آن حضرت محسوب مى‌ شده‌ اند. ابن حجر عسقلانی در صواعق کسانی مانند يحيى بن سعيد، ابن جريح، مالك، سفيان عينيه، سفيان ثورى، ابوحنيفه، شعبه و ايوب سختيانى را روایت‌کنندگان از آن حضرت دانسته است.
+
به نظر کشی این جمع، نخبگان و راویان موثقی هستند که همه علمای [[درایه]] و [[حدیث]] و فقها به روایاتی که از ایشان به طریق صحیح نقل شده بدون تردید و دغدغه خاطر اعتماد می‌‌کنند و آن‌ها را صحیح می‌‌دانند و عمل به آن‌ها را لازم می‌‌شمرند، اگرچه از افراد ناشناخته یا ضعیف نقل خبر کرده باشند.
  
[[ابن شهر آشوب]] در مورد مالک بن انس که یکی از مذاهب بزرگ اهل سنت به نام مالکی پیرو فقه اوست می‌‌گويد: مالك در بسيارى از موارد ادعا مى‌ كرد كه روايات را شخصاً از امام شنيده است و بعضى اوقات مى‌ گفت: راوى موثق و بسيار معتمد، جعفر بن محمد برايم اين گونه [[حديث]] نقل كرد.<ref> سيره معصومان، سيد محسن امين، ترجمه على حجتى كرمانى، ج 5. </ref>
+
این جملات بعدها به مجامع فرهنگی دینی و کتب علمی ‌‌راه یافت و گروهی از متقدمان و متأخران آن را پذیرفتند و در محاورات و نوشته‌های خود بکار بردند و اصطلاح [[اصحاب اجماع]] ابداع شد و جمعی از راویان به اصحاب اجماع شهرت پیدا کردند.
  
'''اصحاب اجماع از شاگردان امام صادق علیه‌السلام:'''<ref> «اصحاب اجماع». ناصر باقری بیدهندی، علوم حدیث، ش 6 (زمستان 1376)، ص 55-80. </ref>
+
در تعداد اصحاب اجماع بین دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد. مشهور دانشمندان آن‌ها را هیجده تن دانسته‌اند که شش تن آن‌ها از اصحاب [[امام باقر]] و [[امام صادق]] علیهما‌السلام اند و شش تن دیگر تنها از اصحاب امام صادق علیه‌السلام هستند و شش تن باقیمانده از اصحاب [[امام کاظم]] و [[امام رضا]] علیهم‌السلام محسوب می‌‌شوند.
 
 
رجالی نامدار شیخ اجل محمد بن عمر بن عبدالعزیز کشی (م. 340 ق) درباره گروهی از راویان از ائمه هدی علیهم‌السلام چنین گفته است: «اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عن جماعة».
 
 
 
به نظر کشی این جمع، نخبگان و راویان موثقی هستند که همه علمای درایه و [[حدیث]] و فقها به روایاتی که از ایشان به طریق صحیح نقل شده بدون تردید و دغدغه خاطر اعتماد می‌‌کنند و آن‌ها را صحیح می‌‌دانند و عمل به آن‌ها را لازم می‌‌شمرند، اگرچه از افراد ناشناخته یا ضعیف نقل خبر کرده باشند.
 
 
 
این جملات بعدها به مجامع فرهنگی دینی و کتب علمی ‌‌راه یافت و گروهی از متقدمان و متأخران آن را پذیرفتند و در محاورات و نوشته‌های خود بکار بردند و اصطلاح اصحاب اجماع ابداع شد و جمعی از راویان به اصحاب اجماع شهرت پیدا کردند.
 
 
 
در تعداد اصحاب اجماع بین دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد. مشهور دانشمندان آن‌ها را هیجده تن دانسته‌اند که شش تن آن‌ها از اصحاب [[امام باقر]] و [[امام صادق]] علیهم‌السلام اند و شش تن دیگر تنها از اصحاب امام صادق علیه‌السلام هستند و شش تن باقیمانده از اصحاب [[امام کاظم]] و [[امام رضا]] علیهم‌السلام محسوب می‌‌شوند.
 
  
 
شش نفری که از اصحاب امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام بوده‌اند یعنی هر دو امام را درک نموده‌اند، عبارتند از:
 
شش نفری که از اصحاب امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام بوده‌اند یعنی هر دو امام را درک نموده‌اند، عبارتند از:
  
* [[زرارة بن اعين شيبانى ]]؛
+
*[[زرارة بن اعین|زرارة بن اعین شیبانى]]؛
* [[محمّد بن مسلم بن رباح]]؛
+
*[[محمّد بن مسلم بن رباح]]؛
* [[فضيل بن يسار البصرى]]؛
+
*[[فضیل بن یسار|فضیل بن یسار البصرى]]؛
* [[بريد بن معاوية المعجلى ،ابوالقاسم]]؛
+
*[[برید بن معاویه|برید بن معاویة عجلى]]؛
* [[ابو بصیر]]؛
+
*[[ابوبصیر اسدی]]؛ بعضی به جای ابوبصیر اسدی، [[ابوبصیر مرادی]] (لیث بن مراد بختری) را روایت کرده اند.
* [[معروف بن خربوذ]].
+
*[[معروف بن خربوذ]].
  
کشی در میان این شش نفر، زراره را افضل می‌‌داند و شش نفری که تنها از اصحاب امام صادق علیه‌السلام بوده‌اند، عبارتند از:
+
[[ابوعمرو کشی|کشی]] در میان این شش نفر، زراره را افضل می‌‌داند. اما شش نفری که تنها از اصحاب امام صادق علیه‌السلام بوده‌اند، عبارتند از:
  
* [[جمیل بن دراج]]؛
+
*[[جمیل بن دراج]]؛
* [[ابان بن عثمان]]؛
+
*[[ابان بن عثمان]]؛
* [[عبدالله بن بکیر شیبانی]]؛
+
*[[عبدالله بن بکیر شیبانی]]؛
* [[عبدالله بن مسکان]]؛
+
*[[عبدالله بن مسکان]]؛
* [[حمّاد بن عيسی]]؛
+
*[[حماد بن عيسی|حمّاد بن عیسی]]؛
* [[حماد بن عثمان]].
+
*[[حماد بن عثمان]].
  
که در میان آن‌ها جمیل بن دراج را افضل دانسته‌اند.
+
که در میان آن‌ها جمیل بن دراج را افضل دانسته‌اند.<ref> «اصحاب اجماع». ناصر باقری بیدهندی، علوم حدیث، ش ۶ (زمستان ۱۳۷۶)، ص ۵۵-۸۰. </ref>
  
'''غلامان آن حضرت:'''
+
==فرزندان و غلامان امام صادق==
  
از غلامان آن حضرت نيز كسانى مانند [[ابو يزيد بسطامى]] و [[ابراهيم بن ادهم]] و [[مالك بن دينار]] از مكتب آن حضرت بهره ها بردند<ref> سيره معصومان، همان. </ref> که همگی از بزرگان و مشاهیر عرفانند.
+
حافظ عبدالعزیز بن اخضر جنابذى در کتاب خود موسوم به معالم العترة الطاهره نوشته است: روایت شده که از فرزندان [[امام صادق]] علیه‌السلام [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسى]]، محمد، اسماعیل و اسحاق از آن حضرت روایت مى  کرده اند. آنگاه وى از هر یک از آن‌ها حدیثى نقل کرده است.<ref> سیره معصومان، همان. </ref>
  
'''فرزندان امام صادق علیه‌السلام كه از وى روايت كرده اند:'''
+
از غلامان آن حضرت نیز کسانى مانند ابو یزید بسطامى و [[ابراهيم بن ادهم|ابراهیم بن ادهم]] و [[مالک بن دینار|مالک بن دینار]] از مکتب آن حضرت بهره ها بردند<ref> سیره معصومان، همان. </ref> که همگی از بزرگان و مشاهیر [[عرفان]] اند.
  
حافظ عبدالعزيز بن اخضر جنابذى در كتاب خود موسوم به معالم العترة الطاهره نوشته است: روايت  شده كه از فرزندان [[امام صادق]] علیه‌السلام موسى، محمد، اسماعيل و اسحاق از آن حضرت روايت مى كرده اند. آنگاه وى از هر يك از آن‌ها حديثى نقل كرده است.<ref> سيره معصومان، همان. </ref>
+
==نمونه‌ای از اهتمام امام به تربیت شاگردان==
 +
[[ابومنصور طبرسی|طبرسی]] در کتاب [[الاحتجاج (کتاب)|احتجاج]] از [[یونس بن یعقوب|یونس بن یعقوب]] نقل کرده است که گفت: روزى نزد امام صادق علیه‌السلام بودم که مردى از أهل [[شام]] بر آن حضرت وارد شده و گفت: من مردى وارد به [[کلام]] و [[فقه]] و فرائض مى باشم، خدمت شما براى مناظره با اصحابت رسیده ام.
  
'''یک نمونه از اهتمام آن حضرت به تربیت شاگردان:'''
+
حضرت بدو فرمود: این کلامى که مى گویى ریشه در کلام [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله دارد یا از خودت مى باشد؟ گفت: برخى از سخنان نبوى و برخى از جانب خود من است. فرمود: پس تو شریک پیغمبرى؟ گفت: نه، فرمود: از خداى عزوجل [[وحی|وحى]] شنیده اى؟ گفت: نه، فرمود: چنان که اطاعت پیغمبر را واجب مى دانى اطاعت خودت را هم واجب مى دانى؟ گفت: نه.
  
طبرسی در کتاب احتجاج از يونس بن يعقوب نقل کرده است كه گفت: روزى نزد امام صادق علیه‌السلام بودم كه مردى از أهل شام بر آن حضرت وارد شده و گفت: من مردى وارد به [[كلام]] و [[فقه]] و فرائض مى باشم، خدمت شما براى مناظره با اصحابت رسيده ام.
+
حضرت روى به من داشته و فرمود: اى یونس، این مرد پیش از آن که وارد بحث شود خودش را محکوم کرد (زیرا گفته خودش را حجت دانست بى آن که دلیلى بر حجیتش داشته باشد)، سپس فرمود: اى یونس اگر [[علم کلام|علم کلام]] خوب مى دانستى با او سخن مى گفتى، یونس گوید: من گفتم: واى و افسوس! قربانت گردم من شنیدم که شما از علم کلام نهى مى نمودى و می‌فرمودى: واى بر أصحاب علم کلام زیرا مى گویند این درست مى آید و این درست نمى آید، این به نتیجه مى رسد (و آن نمى رسد)، این را مى فهمیم و این را نمى فهمیم! فرمود: من گفتم. واى بر گروهى که گفته ام را رها کنند و دنبال خواسته خود بروند. سپس به من فرمود: برو بیرون و هر کس از متکلمین را دیدى، بیاور.
  
حضرت بدو فرمود: اين كلامى كه مى گويى ريشه در كلام [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله دارد يا از خودت مى باشد؟ گفت: برخى از سخنان نبوى و برخى از جانب خود من است.
+
[[یونس بن یعقوب|یونس]] گوید: من [[حمران بن اعین شیبانی|حمران بن اعین]] و [[مؤمن الطاق|أبوجعفر احول]] و [[هشام بن سالم]] را که علم کلام خوب مى دانستند همراه با قیس ماصر که به عقیده من در کلام بهتر از آنان بود و علم کلام را از [[امام سجاد علیه السلام|على بن حسین]] علیهماالسلام آموخته بود را آوردم، چون همگى در مجلس حاضر شدیم، آن حضرت سر از خیمه بیرون کرد - و آن خیمه اى بود که در کوه کنار حرم براى حضرت مى زدند که چند روز قبل از [[حج]] آنجا تشریف داشت - چشم حضرت به شترى افتاد که به دو مى آمد، فرمود: قسم به ربّ کعبه که این [[هشام بن حکم|هشام]] است!
  
فرمود: پس تو شريك پيغمبرى؟ گفت: نه، فرمود: از خداى عزوجل وحى شنيده اى؟ گفت: نه، فرمود: چنان كه اطاعت پيغمبر را واجب مى دانى اطاعت خودت را هم واجب مى دانى؟ گفت: نه.
+
ما فکر کردیم مقصود حضرت؛ هشام از اولاد عقیل است که او را بسیار دوست مى داشت، که ناگاه [[هشام بن حکم|هشام بن حکم]] وارد شد و او در آغاز روئیدن موى رخسار بود و همه ما از او بزرگسال‌تر بودیم. [[امام صادق]] علیه‌السلام برایش جا باز کرد و فرمود: هشام با دل و زبان و دستش یاور ماست، سپس فرمود: اى حمران با مرد شامى سخن بگو. پس او وارد بحث شد و بر شامى غلبه کرد.  
  
حضرت روى به من داشته و فرمود: اى يونس، اين مرد پيش از آن كه وارد بحث شود خودش را محكوم كرد (زيرا گفته خودش را حجت دانست بى آن كه دليلى بر حجيتش داشته باشد)، سپس فرمود: اى يونس اگر علم كلام خوب مى دانستى با او سخن مى گفتى، يونس گويد: من گفتم. واى و افسوس! قربانت گردم من شنيدم كه شما از علم كلام نهى مى نمودى و مي‌فرمودى: واى بر أصحاب علم كلام زيرا مى گويند اين درست مى آيد و اين درست نمى آيد، اين به نتيجه مى رسد (و آن نمى رسد)، اين را مى فهميم و اين را نمى فهميم!!!
+
سپس فرمود: اى طاقى ([[مؤمن الطاق|مؤمن الطّاق]]) تو با او سخن بگو. او هم سخن گفت و غالب شد. سپس فرمود: اى هشام بن سالم تو هم گفتگو کن، او با شامى برابر شد و کارشان به تعارف کشید و پیروز و غالبى نداشت. سپس امام صادق علیه‌السلام به قیس ماصر فرمود: تو با او سخن بگو، او وارد بحث شد و حضرت از مباحثه آن دو مى خندید زیرا مرد شامى گیر افتاده بود. پس به مرد شامى فرمود: با این جوان - یعنى هشام بن حکم - صحبت کن، گفت: حاضرم.
  
فرمود: من گفتم. واى بر گروهى كه گفته ام را رها كنند و دنبال خواسته خود بروند سپس به من فرمود: برو بيرون و هر كس از متكلمين را ديدى، بياور.
+
سپس شامى به هشام گفت: اى جوان درباره [[امامت]] این مرد از من بپرس، هشام (از این بى ادبى) آنچنان به خشم آمد که مى لرزید، پس هشام گفت: اى مرد، آیا پروردگارت به مخلوقش خیراندیش تر است یا مخلوق به خودشان؟ شامى: بلکه پروردگارم نسبت به مخلوق خود خیراندیش تر است.
  
يونس گويد: من حمران بن اعين و احول و هشام بن سالم را كه علم كلام خوب مى دانستند همراه با قيس ماصر كه به عقيده من در كلام بهتر از آنان بود و علم كلام را از على بن حسين عليهماالسلام آموخته بود را آوردم، چون همگى در مجلس حاضر شديم، آن حضرت سر از خيمه بيرون كرد - و آن خيمه اى بود كه در كوه كنار حرم براى حضرت مى زدند كه چند روز قبل از [[حج]] آنجا تشريف داشت - چشم حضرت به شترى افتاد كه به دو مى آمد، فرمود: قسم به ربّ كعبه كه اين هشام است!
+
هشام: در مقام خیراندیشى براى مردم چه کرده است؟ شامى: براى ایشان حجت و دلیلى بپا داشته تا متفرق و مختلف نشوند و او ایشان را با هم الفت دهد و ناهمواری‌هاى ایشان را هموار سازد و آنان را از قانون پروردگارشان آگاه سازد.
  
ما فكر كرديم مقصود حضرت؛ هشام از اولاد عقيل است كه او را بسيار دوست مى داشت، كه ناگاه هشام بن حكم وارد شد و او در آغاز روئيدن موى رخسار بود و همه ما از او بزرگسال‌تر بوديم، [[امام صادق]] علیه‌السلام برايش جا باز كرد و فرمود: هشام با دل و زبان و دستش ياور ماست سپس فرمود: اى حمران با مرد شامى سخن بگو.
+
هشام: او کیست؟ شامى: [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله است، هشام: بعد از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله کیست؟ شامى: [[قرآن]] و [[سنت]] است، هشام: قرآن و سنت براى رفع اختلاف امروز ما سودمند است؟ شامى: آرى، هشام: پس چرا من و تو اختلاف کردیم و براى مخالفتى که با تو داریم از شام به اینجا آمدى؟! و تو پندارى که رأى و نظر راه دین است و تو خود معترفى که رأى و نظر بر یک قول واحد مختلف جمع نمى گردد!
  
پس او وارد بحث شد و بر شامى غلبه كرد سپس فرمود: اى طاقى (مؤمن الطّاق أبوجعفر احول) تو با او سخن بگو. او هم سخن گفت و غالب شد سپس فرمود: اى هشام بن سالم تو هم گفتگو كن، او با شامى برابر شد و كارشان به تعارف كشيد و پيروز و غالبى نداشت سپس امام صادق علیه‌السلام به قيس ماصر فرمود: تو با او سخن بگو، او وارد بحث شد و حضرت از مباحثه آن دو مى خنديد زيرا مرد شامى گير افتاده بود پس به مرد شامى فرمود: با اين جوان - يعنى هشام بن حكم - صحبت كن، گفت: حاضرم.
+
مرد شامى در حالت تفکر و اندیشه خاموش ماند، امام صادق علیه‌السلام به او گفت: چرا سخن نمى گویى، گفت: اگر بگویم اختلاف نکرده ایم ستیزه و جدل کرده ام و اگر بگویم قرآن و سنت از ما رفع اختلاف مى کند، باطل گفته ام زیرا عبارات کتاب و سنت معانى مختلفى را متحمل است. ولى همین استدلال به سود من و زیان هشام است! حضرت فرمود: از او بپرس تا بفهمى که سرشار است.
  
سپس شامى به هشام گفت: اى جوان درباره امامت اين مرد از من بپرس، هشام (از اين بى ادبى) آنچنان به خشم آمد كه مى لرزيد، پس هشام گفت: اى مرد، آيا پروردگارت به مخلوقش خيرانديش تر است يا مخلوق به خودشان؟ شامى: بلكه پروردگارم نسبت به مخلوق خود خيرانديش تر است.
+
پس این بار شامى به هشام گفت: اى مرد، چه کسى به خلق خیراندیش تر است؛ پروردگارشان یا خودشان؟! هشام: پروردگارشان از خودشان خیراندیش تر است. شامى: آیا پروردگار شخصى را بپا داشته است که ایشان را متحد کند و ناهمواریشان را هموار سازد و [[حق]] و [[باطل]] را به ایشان بازگوید؟ هشام: آرى. شامى: او کیست؟ هشام: در ابتداى [[شریعت|شریعت]]؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله بود اما پس از او [[عترت]] آن حضرت مى باشند.
  
هشام: در مقام خيرانديشى براى مردم چه كرده است؟ شامى: براى ايشان حجت و دليلى بپا داشته تا متفرق و مختلف نشوند و او ايشان را با هم الفت دهد و ناهمواري‌هاى ايشان را هموار سازد و آنان را از قانون پروردگارشان آگاه سازد.
+
شامى: عترت پیامبر کیست که قائم مقام او و [[حجت]] مى باشد؟ هشام: امروز یا در گذشته؟ شامى: امروز کیست؟ هشام (با اشاره به [[امام صادق]] علیه‌السلام) گفت: همین شخصى که بر مسند نشسته و از اطراف جهان بسویش رهسپار گردند و به میراث علمى که از پدرانش دست به دست گرفته خبرهاى آسمان و زمین را براى ما بازگوید.
  
هشام: او كيست؟ شامى: [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله است، هشام: بعد از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله كيست؟ شامى: قرآن و سنت است، هشام: قرآن و سنت براى رفع اختلاف امروز ما سودمند است؟ شامى: آرى، هشام: پس چرا من و تو اختلاف كرديم و براى مخالفتى كه با تو داريم از شام به اينجا آمدى؟! و تو پندارى كه رأى و نظر راه دين است و تو خود معترفى كه رأى و نظر بر يك قول واحد مختلف جمع نمى گردد!
+
شامى گفت: من چگونه مى توانم آن را بفهمم؟ هشام گفت: هر چه خواهى از او بپرس. شامى گفت: عذرى برایم باقى نگذاشتى، بر من است که بپرسم. امام صادق علیه‌السلام فرمود: اى شامى، می‌خواهى گزارش سفر و راهت را به خودت بدهم؟ چنین بود و چنان بود. شامى با سرور و خوشحالى مى گفت: راست گفتى، اکنون به خدا [[اسلام]] آوردم.
  
مرد شامى در حالت تفكر و انديشه خاموش ماند، امام صادق علیه‌السلام به او گفت: چرا سخن نمى گويى، گفت: اگر بگويم اختلاف نكرده ايم ستيزه و جدل كرده ام و اگر بگويم [[قرآن]] و سنت از ما رفع اختلاف مى كند. باطل گفته ام زيرا عبارات كتاب و سنت معانى مختلفى را متحمل است ولى همين استدلال به سود من و زيان هشام است! حضرت فرمود: از او بپرس تا بفهمى كه سرشار است.
+
امام علیه‌السلام فرمود: نه، بلکه اکنون به خدا [[ایمان]] آوردى، اسلام پیش از ایمان است به وسیله اسلام از یکدیگر [[ارث]] برند و [[ازدواج]] کنند و به وسیله ایمان [[ثواب]] برند. شامى عرض کرد: درست فرمودى؛ من نیز شهادت مى دهم که جز [[الله|اللَّه]] هیچ معبودى شایسته [[عبادت]] نیست و [[پیامبر اسلام|محمد]] صلی الله علیه و آله رسول خدا است و تو جانشین اوصیایى.
  
پس شامى به هشام گفت: اى مرد، چه كسى به خلق خيرانديش تر است؛ پروردگارشان يا خودشان؟! هشام: پروردگارشان از خودشان خيرانديش تر است. شامى: آيا پروردگار شخصى را بپا داشته است كه ايشان را متحد كند و ناهمواريشان را هموار سازد و [[حق]] و [[باطل]] را به ايشان بازگويد؟ هشام: آرى. شامى: او كيست؟ هشام: در ابتداى شريعت؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله بود اما پس از او عترت آن حضرت مى باشند.
+
سپس امام صادق علیه‌السلام رو به حمران کرده و فرمود: تو سخنت را دنبال [[حدیث|حدیث]] مى برى (سخنانت مربوط است) و به حق مى رسى، و به هشام بن سام متوجه شده و فرمود: تو در پى حدیث مى گردى ولى قدرت تشخیص ندارى (قصد دارى مربوط سخن بگوئى ولى نمى توانى)، پس رو به احول نموده و فرمود: تو بسیار قیاس مى کنى، از موضوع خارج مى شوى، مطلبى باطل را به باطلى رد مى کنى و باطل تو روشنتر است. سپس رو به قیس ماصر کرده و فرمود: سخن تو به گونه اى است که هر چه خواهى به حدیث پیامبر نزدیکتر باشد دورتر شود، [[حق]] را به [[باطل]] مى آمیزى با آن که حقِ اندک از باطل بسیار بى نیاز مى کند، تو و احول از شاخه اى به شاخه اى مى پرید و بامهارتید.
  
شامى: عترت پيامبر كيست كه قائم مقام او و حجت مى باشد؟ هشام: امروز يا در گذشته؟ شامى: امروز كيست؟ هشام (با اشاره به [[امام صادق]] علیه‌السلام) گفت: همين شخصى كه بر مسند نشسته و از اطراف جهان بسويش رهسپار گردند به ميراث علمى كه از پدرانش دست به دست گرفته خبرهاى آسمان و زمين را براى ما بازگويد.
+
یونس گوید: به خدا من فکر مى کردم آن حضرت نسبت به هشام همتاى آنچه درباره آن دو گفت، مى فرماید ولى فرمود: اى هشام تو به هر دو پا به زمین نمى خورى (یعنى طورى که جوابى برایت نباشد) تا خواهى به زمین برسى پرواز مى کنى (یعنى به محض شکست خود را نجات مى دهى) همچو تویى باید با مردم سخن بگوید، خود را از لغزش نگهدار، [[شفاعت]] ما در پى آن - به خواست خداوند - مى آید.<ref> احتجاج - ترجمه جعفرى، ج ۲، ۲۸۳ تا ۲۸۹. </ref>
  
شامى گفت: من چگونه مى توانم آن را بفهمم؟ هشام گفت: هر چه خواهى از او بپرس. شامى گفت: عذرى برايم باقى نگذاشتى، بر من است كه بپرسم. امام صادق علیه‌السلام فرمود: اى شامى، مي‌خواهى گزارش سفر و راهت را به خودت بدهم؟ چنين بود و چنان بود. شامى با سرور و خوشحالى مى گفت: راست گفتى، اكنون به خدا اسلام آوردم.
+
==پانویس==
 +
<references />
  
امام علیه‌السلام فرمود: نه، بلكه اكنون به خدا [[ایمان]] آوردى، اسلام پيش از ايمان است به وسيله اسلام از يكديگر ارث برند و [[ازدواج]] كنند و به وسيله ايمان ثواب برند. شامى عرض كرد: درست فرمودى؛ من نيز شهادت مى دهم كه جز اللَّه هيچ معبودى شايسته عبادت نيست و محمد صلی الله علیه و آله رسول خدا است و تو جانشين اوصيايى.
+
{{شناختنامه امام صادق (ع)}}
  
سپس امام صادق علیه‌السلام رو به حمران كرده و فرمود: تو سخنت را دنبال حديث مى برى (سخنانت مربوط است) و به حق مى رسى، و به هشام بن سام متوجه شده و فرمود: تو در پى حديث مى گردى ولى قدرت تشخيص ندارى (قصد دارى مربوط سخن بگوئى ولى نمى توانى)، پس رو به احوال نموده و فرمود: تو بسيار قياس مى كنى، از موضوع خارج مى شوى، مطلبى باطل را به باطلى رد مى كنى و باطل تو روشنتر است.
 
 
سپس رو به قيس ماصر كرده و فرمود: سخن تو به گونه اى است كه هر چه خواهى به حديث پيامبر نزديكتر باشد دورتر شود، حق را به باطل مى آميزى با آن كه حق اندك از باطل بسيار بى نياز مى كند، تو و احول از شاخه اى به شاخه اى مى پريد و بامهارتيد.
 
 
يونس گويد: به خدا من فكر مى كردم آن حضرت نسبت به هشام همتاى آنچه درباره آن دو گفت، مى فرمايد ولى فرمود: اى هشام تو به هر دو پا به زمين نمى خورى (يعنى طورى كه جوابى برايت نباشد) تا خواهى به زمين برسى پرواز مى كنى (يعنى به محض شكست خود را نجات مى دهى) همچو تويى بايد با مردم سخن بگويد، خود را از لغزش نگهدار، شفاعت ما در پى آن - به خواست خداوند - مى آيد.<ref> احتجاج - ترجمه جعفرى، ج 2، 283 تا 289. </ref>
 
 
==پانویس==
 
<references/>
 
 
 
[[Category:امام صادق علیه السلام]]
 
[[Category:امام صادق علیه السلام]]
  
 
[[رده:اصحاب امام صادق علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام صادق علیه السلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۰۶:۲۵

امام صادق علیه‌السلام در سال‌ های آخر حکومت امویان و اوایل حکومت عباسیان، با استفاده از درگیری بنی‌ امیه و بنی‌ عباس و مشغولیت آنان به مسایل خود که موجب تخفیف خفقان شده بود، نهضت علمی‌‌ و مذهبی خود را گسترش داده و عملا مدینه را حوزه درسی قرار دادند که در آن هزاران پژوهنده مشتاق، در رشته‌ های گوناگون از محضر آن امام بهره می‌‌ گرفتند. شهرت علمی ‌‌امام در بلاد اسلامی ‌‌آن چنان چشم‌گیر و زبانزد خاص و عام بود که از نقاط بسیار دور سرزمین‌ های اسلامی ‌‌برای کسب فیض به مدینه و حوزه درس او می‌‌ آمدند و از دریای بی کران علوم الهی او بهره می‌‌ بردند. حتی بسیاری از متفکران غیرمسلمان نیز برای مذاکره علمی‌‌ با امام به خدمتش می‌‌ رسیدند و حضرت به میزان سطح درک و علمشان پاسخ می‌‌ گفتند.[۱]

محدثان، نام راویان موثق آن امام را گرد آورده اند که شمار آنان، با وجود اختلاف در آرا و گفتار به چهارهزار تن مى‌ رسد. تنها ابن عقده زیدى در کتاب رجال خود، چهار هزار راوى براى آن حضرت برشمرده و کتاب‌هاى آنان را یاد کرده است، و تنها یکى از راویان آن حضرت به نام ابان بن تغلب سى هزار حدیث از آن امام نقل کرده است. حسن بن على وشا گوید: در این مسجد (مسجد کوفه)، نهصد تن از مشایخ حدیث را درک کردم که همگى مى‌ گفتند «جعفر بن محمد» چنین حدیث کرد.

یاران خاص امام صادق

بسیارى از پرورش‌یافتگان مکتب امام صادق علیه‌السلام خود از دانشمندان و بزرگان فقهای زمان خود بوده‌اند. از جمله: زرارة بن اعین و دو برادرش بکر و حمران، جمیل بن صالح و جمیل بن دراج و محمد بن مسلم طائفى و برید بن معاویه و هشام بن حکم و هشام بن سالم و ابوبصیر و عبیدالله و محمد و عمران حلبى و عبدالله بن سنان و ابوالصباح کنانى و بسیارى دیگر از فضلا اشاره کرد.[۲]

  • جابر بن حیان: ابن خلکان در شرح حال امام صادق علیه‌السلام نویسد: شاگرد او ابوموسى جابر بن حیان صوفى طرسوسى است. کتابى در هزار ورق تألیف کرده و رساله هاى جعفر صادق علیه‌السلام را که پانصد رساله است در آن فراهم آورده.[۳]
  • جمیل بن دراج: از دیگر خواص امام بوده است و روایت است که حضرت اسراری را به وی می‌‌آموخت که به دیگران تعلیم نمی‌‌داد.[۴]
  • هشام بن حکم: از بزرگترین متکلمین شیعه و از اصحاب امام صادق علیه‌السلام بود. جایگاه او در نزد امام صادق علیه‌السلام تا حدی است که در مورد او می‌‌فرماید: هشام بن حکم مراقب و نگهبان حق ما و مؤید صدق ما و نابودکننده نظرهای باطل دشمنان ماست. کسی که از او پیروی کند، از ما پیروی کرده است و کسی که با او مخالفت کند با ما مخالفت ورزیده است.[۶]
  • جابر بن یزید جعفی: از خواص امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام بوده است. از امام صادق علیه‌السلام در مورد او نقل شده است که همانا او را جابر نامیدند زیرا کمبودهای مؤمنین را با دانش خویش جبران می‌‌کند و اوست دریائی بیکران و بابی از علم در عصر خویش.[۷]
  • حمران بن اعین شیبانى: برادر زراره است که از حواریین امام محمدباقر و امام جعفرصادق علیهما‌السلام بشمار رفته و حضرت امام باقر علیه‌السلام به او فرموده که تو شیعه مایى در دنیا و آخرت.[۸]

علاوه از کسانی که در حال اعتقاد و ارادت کامل به آن حضرت از خرمن علم او بهره می‌‌بردند و مذهب شیعه را به پیروی از آن حضرت اختیار نموده بودند، شمار بسیارى از دانشمندان برجسته و پیشوایان مذاهب اهل سنت نیز از آن حضرت حدیث نقل کرده و از بهره‌ وران دانش آن حضرت محسوب مى‌ شده‌ اند. ابن حجر عسقلانی کسانی مانند یحیى بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان عینیه، سفیان ثورى، ابوحنیفه، شعبه و ایوب سختیانى را روایت‌کنندگان از آن حضرت دانسته است.

ابن شهر آشوب در مورد مالک بن انس -که یکی از مذاهب بزرگ اهل سنت به نام مالکی پیرو فقه اوست- می‌‌گوید: مالک در بسیارى از موارد ادعا مى‌ کرد که روایات را شخصاً از امام شنیده است و بعضى اوقات مى‌ گفت: راوى موثق و بسیار معتمد، جعفر بن محمد برایم این گونه حدیث نقل کرد.[۹]

اصحاب اجماع از شاگردان امام صادق

رجالی نامدار محمد بن عمر بن عبدالعزیز کشی (م. ۳۴۰ ق) درباره گروهی از راویان از ائمه هدی علیهم‌السلام چنین گفته است: «اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عن جماعة ...».

به نظر کشی این جمع، نخبگان و راویان موثقی هستند که همه علمای درایه و حدیث و فقها به روایاتی که از ایشان به طریق صحیح نقل شده بدون تردید و دغدغه خاطر اعتماد می‌‌کنند و آن‌ها را صحیح می‌‌دانند و عمل به آن‌ها را لازم می‌‌شمرند، اگرچه از افراد ناشناخته یا ضعیف نقل خبر کرده باشند.

این جملات بعدها به مجامع فرهنگی دینی و کتب علمی ‌‌راه یافت و گروهی از متقدمان و متأخران آن را پذیرفتند و در محاورات و نوشته‌های خود بکار بردند و اصطلاح اصحاب اجماع ابداع شد و جمعی از راویان به اصحاب اجماع شهرت پیدا کردند.

در تعداد اصحاب اجماع بین دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد. مشهور دانشمندان آن‌ها را هیجده تن دانسته‌اند که شش تن آن‌ها از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما‌السلام اند و شش تن دیگر تنها از اصحاب امام صادق علیه‌السلام هستند و شش تن باقیمانده از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهم‌السلام محسوب می‌‌شوند.

شش نفری که از اصحاب امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام بوده‌اند یعنی هر دو امام را درک نموده‌اند، عبارتند از:

کشی در میان این شش نفر، زراره را افضل می‌‌داند. اما شش نفری که تنها از اصحاب امام صادق علیه‌السلام بوده‌اند، عبارتند از:

که در میان آن‌ها جمیل بن دراج را افضل دانسته‌اند.[۱۰]

فرزندان و غلامان امام صادق

حافظ عبدالعزیز بن اخضر جنابذى در کتاب خود موسوم به معالم العترة الطاهره نوشته است: روایت شده که از فرزندان امام صادق علیه‌السلام موسى، محمد، اسماعیل و اسحاق از آن حضرت روایت مى کرده اند. آنگاه وى از هر یک از آن‌ها حدیثى نقل کرده است.[۱۱]

از غلامان آن حضرت نیز کسانى مانند ابو یزید بسطامى و ابراهیم بن ادهم و مالک بن دینار از مکتب آن حضرت بهره ها بردند[۱۲] که همگی از بزرگان و مشاهیر عرفان اند.

نمونه‌ای از اهتمام امام به تربیت شاگردان

طبرسی در کتاب احتجاج از یونس بن یعقوب نقل کرده است که گفت: روزى نزد امام صادق علیه‌السلام بودم که مردى از أهل شام بر آن حضرت وارد شده و گفت: من مردى وارد به کلام و فقه و فرائض مى باشم، خدمت شما براى مناظره با اصحابت رسیده ام.

حضرت بدو فرمود: این کلامى که مى گویى ریشه در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله دارد یا از خودت مى باشد؟ گفت: برخى از سخنان نبوى و برخى از جانب خود من است. فرمود: پس تو شریک پیغمبرى؟ گفت: نه، فرمود: از خداى عزوجل وحى شنیده اى؟ گفت: نه، فرمود: چنان که اطاعت پیغمبر را واجب مى دانى اطاعت خودت را هم واجب مى دانى؟ گفت: نه.

حضرت روى به من داشته و فرمود: اى یونس، این مرد پیش از آن که وارد بحث شود خودش را محکوم کرد (زیرا گفته خودش را حجت دانست بى آن که دلیلى بر حجیتش داشته باشد)، سپس فرمود: اى یونس اگر علم کلام خوب مى دانستى با او سخن مى گفتى، یونس گوید: من گفتم: واى و افسوس! قربانت گردم من شنیدم که شما از علم کلام نهى مى نمودى و می‌فرمودى: واى بر أصحاب علم کلام زیرا مى گویند این درست مى آید و این درست نمى آید، این به نتیجه مى رسد (و آن نمى رسد)، این را مى فهمیم و این را نمى فهمیم! فرمود: من گفتم. واى بر گروهى که گفته ام را رها کنند و دنبال خواسته خود بروند. سپس به من فرمود: برو بیرون و هر کس از متکلمین را دیدى، بیاور.

یونس گوید: من حمران بن اعین و أبوجعفر احول و هشام بن سالم را که علم کلام خوب مى دانستند همراه با قیس ماصر که به عقیده من در کلام بهتر از آنان بود و علم کلام را از على بن حسین علیهماالسلام آموخته بود را آوردم، چون همگى در مجلس حاضر شدیم، آن حضرت سر از خیمه بیرون کرد - و آن خیمه اى بود که در کوه کنار حرم براى حضرت مى زدند که چند روز قبل از حج آنجا تشریف داشت - چشم حضرت به شترى افتاد که به دو مى آمد، فرمود: قسم به ربّ کعبه که این هشام است!

ما فکر کردیم مقصود حضرت؛ هشام از اولاد عقیل است که او را بسیار دوست مى داشت، که ناگاه هشام بن حکم وارد شد و او در آغاز روئیدن موى رخسار بود و همه ما از او بزرگسال‌تر بودیم. امام صادق علیه‌السلام برایش جا باز کرد و فرمود: هشام با دل و زبان و دستش یاور ماست، سپس فرمود: اى حمران با مرد شامى سخن بگو. پس او وارد بحث شد و بر شامى غلبه کرد.

سپس فرمود: اى طاقى (مؤمن الطّاق) تو با او سخن بگو. او هم سخن گفت و غالب شد. سپس فرمود: اى هشام بن سالم تو هم گفتگو کن، او با شامى برابر شد و کارشان به تعارف کشید و پیروز و غالبى نداشت. سپس امام صادق علیه‌السلام به قیس ماصر فرمود: تو با او سخن بگو، او وارد بحث شد و حضرت از مباحثه آن دو مى خندید زیرا مرد شامى گیر افتاده بود. پس به مرد شامى فرمود: با این جوان - یعنى هشام بن حکم - صحبت کن، گفت: حاضرم.

سپس شامى به هشام گفت: اى جوان درباره امامت این مرد از من بپرس، هشام (از این بى ادبى) آنچنان به خشم آمد که مى لرزید، پس هشام گفت: اى مرد، آیا پروردگارت به مخلوقش خیراندیش تر است یا مخلوق به خودشان؟ شامى: بلکه پروردگارم نسبت به مخلوق خود خیراندیش تر است.

هشام: در مقام خیراندیشى براى مردم چه کرده است؟ شامى: براى ایشان حجت و دلیلى بپا داشته تا متفرق و مختلف نشوند و او ایشان را با هم الفت دهد و ناهمواری‌هاى ایشان را هموار سازد و آنان را از قانون پروردگارشان آگاه سازد.

هشام: او کیست؟ شامى: رسول خدا صلی الله علیه و آله است، هشام: بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله کیست؟ شامى: قرآن و سنت است، هشام: قرآن و سنت براى رفع اختلاف امروز ما سودمند است؟ شامى: آرى، هشام: پس چرا من و تو اختلاف کردیم و براى مخالفتى که با تو داریم از شام به اینجا آمدى؟! و تو پندارى که رأى و نظر راه دین است و تو خود معترفى که رأى و نظر بر یک قول واحد مختلف جمع نمى گردد!

مرد شامى در حالت تفکر و اندیشه خاموش ماند، امام صادق علیه‌السلام به او گفت: چرا سخن نمى گویى، گفت: اگر بگویم اختلاف نکرده ایم ستیزه و جدل کرده ام و اگر بگویم قرآن و سنت از ما رفع اختلاف مى کند، باطل گفته ام زیرا عبارات کتاب و سنت معانى مختلفى را متحمل است. ولى همین استدلال به سود من و زیان هشام است! حضرت فرمود: از او بپرس تا بفهمى که سرشار است.

پس این بار شامى به هشام گفت: اى مرد، چه کسى به خلق خیراندیش تر است؛ پروردگارشان یا خودشان؟! هشام: پروردگارشان از خودشان خیراندیش تر است. شامى: آیا پروردگار شخصى را بپا داشته است که ایشان را متحد کند و ناهمواریشان را هموار سازد و حق و باطل را به ایشان بازگوید؟ هشام: آرى. شامى: او کیست؟ هشام: در ابتداى شریعت؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله بود اما پس از او عترت آن حضرت مى باشند.

شامى: عترت پیامبر کیست که قائم مقام او و حجت مى باشد؟ هشام: امروز یا در گذشته؟ شامى: امروز کیست؟ هشام (با اشاره به امام صادق علیه‌السلام) گفت: همین شخصى که بر مسند نشسته و از اطراف جهان بسویش رهسپار گردند و به میراث علمى که از پدرانش دست به دست گرفته خبرهاى آسمان و زمین را براى ما بازگوید.

شامى گفت: من چگونه مى توانم آن را بفهمم؟ هشام گفت: هر چه خواهى از او بپرس. شامى گفت: عذرى برایم باقى نگذاشتى، بر من است که بپرسم. امام صادق علیه‌السلام فرمود: اى شامى، می‌خواهى گزارش سفر و راهت را به خودت بدهم؟ چنین بود و چنان بود. شامى با سرور و خوشحالى مى گفت: راست گفتى، اکنون به خدا اسلام آوردم.

امام علیه‌السلام فرمود: نه، بلکه اکنون به خدا ایمان آوردى، اسلام پیش از ایمان است به وسیله اسلام از یکدیگر ارث برند و ازدواج کنند و به وسیله ایمان ثواب برند. شامى عرض کرد: درست فرمودى؛ من نیز شهادت مى دهم که جز اللَّه هیچ معبودى شایسته عبادت نیست و محمد صلی الله علیه و آله رسول خدا است و تو جانشین اوصیایى.

سپس امام صادق علیه‌السلام رو به حمران کرده و فرمود: تو سخنت را دنبال حدیث مى برى (سخنانت مربوط است) و به حق مى رسى، و به هشام بن سام متوجه شده و فرمود: تو در پى حدیث مى گردى ولى قدرت تشخیص ندارى (قصد دارى مربوط سخن بگوئى ولى نمى توانى)، پس رو به احول نموده و فرمود: تو بسیار قیاس مى کنى، از موضوع خارج مى شوى، مطلبى باطل را به باطلى رد مى کنى و باطل تو روشنتر است. سپس رو به قیس ماصر کرده و فرمود: سخن تو به گونه اى است که هر چه خواهى به حدیث پیامبر نزدیکتر باشد دورتر شود، حق را به باطل مى آمیزى با آن که حقِ اندک از باطل بسیار بى نیاز مى کند، تو و احول از شاخه اى به شاخه اى مى پرید و بامهارتید.

یونس گوید: به خدا من فکر مى کردم آن حضرت نسبت به هشام همتاى آنچه درباره آن دو گفت، مى فرماید ولى فرمود: اى هشام تو به هر دو پا به زمین نمى خورى (یعنى طورى که جوابى برایت نباشد) تا خواهى به زمین برسى پرواز مى کنى (یعنى به محض شکست خود را نجات مى دهى) همچو تویى باید با مردم سخن بگوید، خود را از لغزش نگهدار، شفاعت ما در پى آن - به خواست خداوند - مى آید.[۱۳]

پانویس

  1. نگاهی به شیوه‌های تبلیغی امام صادق علیه‌السلام، پاسدار اسلام: بهمن ۱۳۷۸ - شماره ۲۱۸.
  2. سیره معصومان، سید محسن امین، ترجمه على حجتى کرمانى، ج ۵، ص ۶۶.
  3. زندگانى امام صادق علیه‌السلام، سید جعفر شهیدى، ص ۶۵ به نقل از وفیات الاعیان، ج ۱، ص ۲۹۱.
  4. همان، ص ۶۶.
  5. همان، ص ۶۶.
  6. هشام بن حکم مدافع حریم ولایت، سید احمد صفائی، تهران، نشر آفاق، ط ۲، ۱۳۵۹ هـ.ش، ص ۱۴.
  7. سفینه البحار، ج ۱، ص ۱۴۱-۱۴۲.
  8. منتهی الآمال، قسمت دوم، باب نهم: در تاریخ حضرت صادق علیه‌السلام.
  9. سیره معصومان، سید محسن امین، ترجمه على حجتى کرمانى، ج ۵.
  10. «اصحاب اجماع». ناصر باقری بیدهندی، علوم حدیث، ش ۶ (زمستان ۱۳۷۶)، ص ۵۵-۸۰.
  11. سیره معصومان، همان.
  12. سیره معصومان، همان.
  13. احتجاج - ترجمه جعفرى، ج ۲، ۲۸۳ تا ۲۸۹.