مشایخ
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
«مشایخ» جمع «شیخ» در اصطلاح علوم حدیث، به معنای استاد روایت و کسی است که از وی حدیث را فرامیگیرند، یا کسانی که به دلیل کثرت محفوظات روایی و دقت در ضبط و نقل حدیث، در این علم مرجعیت علمی داشته باشند. برخی تعبیر «مشایخ» را مفید مدح یا وثاقت دانستهاند.
معنای لغوی و اصطلاحی
«مشایخ» جمع «شیخ» و در لغت به مردی که سن او زیاد باشد یا از پنجاه گذشته، و به صورت کلی آن که در چهره او آثار پیری هویدا شود، اطلاق می گردد.[۱]
«شیخ» در دانش درایة الحدیث، به معنی استاد روایت و کسی است که از وی حدیث را فرامی گیرند گفته می شود، ولی معمولاً بر کسانی اطلاق می شود که در این علم مرجعیت علمی حدیث به دلیل کثرت محفوظات روایی و دقت در ضبط و نقل حدیث باشند.[۲]
تحمل حدیث راویان از مشایخ گاه به صورت مشافهه، گاه به صورت املاء شیخ بر شاگرد و در مواقعی نیز از طریق اجازه ای بوده که شیخ به شاگرد خود برای نقل روایات صادر می کرده است. وصیت،[۳] کتابت،[۴] اِعلام،[۵] و مناوله[۶] نیز، انواعی دیگر از طریق تحمل حدیث راویان از مشایخ می باشند.[۷]
دلالت یا عدم دلالت بر مدح
تعبیر «مشایخ» از حیث رجالی در مورد اساتید حدیث به خودی خود هیچ دلالتی بر مدح یا قبح شخصی ندارد؛ یعنی شیخ حدیث با غیر او هیچ فرقی ندارد. اما راجع به شیخ اجازه، یعنی استادی که از نظر علمی مشهور هست و برای راویان اجازه روایت کتب و احادیث را صادر می کند، جمعی از صاحب نظران برآنند که اشاره به مدح است، بلکه برخی دیگر نیز می گویند اشاره به وثاقت شیخ حدیث می باشد.
قاعده شیوخیت اجازه، از عصر شهید اول مورد توجه فقها قرار گرفته و نوعاً نیز آن را مفید توثیق دانسته اند. به طور کلی می توان گفت شیخ اجازه دارای مقامی است که راویان از چنین مقامی برخوردار نیستند.
شیخ بهایی و ابوعلی حائری در مقدمه منتهی المقال تعبیر «مشایخ» را از الفاظ دال بر مدح و تعدیل روای و آن را موجب نقل روایت وی دانسته اند.[۸] علامه بحرالعلوم نیز شیوخیت اجازه را از راههای توفیق راوی می داند. وی درباره سهل بن زیاد می گوید: بدان که نقل روایت از سهیل بن زیاد [گرچه گفتیم او ثقه نیست] صحیح است، زیرا او از مشایخ اجازه است، به جهت این که در طبقه آنها واقع شده، پس به صحت روایت ضرر نمی رساند.[۹] شهید ثانی نیز، محمد بن اسماعیل نیشابوری را از مشایخ اجازه دانسته و معتقد است که در مورد آنها نیازی بر نصّ تزکیه نیست.[۱۰] علامه سید محمد مجاهد معتقد است اگر ثابت شود که «مستجیز» (کسی که از شیخ خود اجازه حدیث طلب می کند) از ضعفا روایت نمی کند و کسانی را که از ضعفاء روایت می کند طعن می زند، شیوخیت این گونه اشخاص قطعاً بر توثیق دلالت می کند. خصوصاً زمانی که شیخ اجازه از عالمان مشهور باشد.[۱۱]
ولی در عین حال بعضی از فقها قانون فوق را منکر شده اند و تصریح کرده اند که شیخوخیت اجازه بر توثیق و مدح دلالت نمی کند. چنانکه آیت الله خویی به نقد این قاعده پرداخته و معتقد است که شیخوخیت اجازه بر وثاقت و مدح راوی دلالت نمی کند.[۱۲] و بر همین اساس نیز روایات «عبدالواحد بن عدوس» و «محمد بن قتیبه» را رد کرده است.[۱۳]
پانویس
- پرش به بالا ↑ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۸ ق، ج۷، ص۲۵۴.
- پرش به بالا ↑ مدیر شانهچی، کاظم، دانش درایة الحدیث، انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰ش، ص۵۲.
- پرش به بالا ↑ شیخ برای شخصی وصیت می کند که وی از کتاب معینی از جانب شیخ روایت کند.
- پرش به بالا ↑ استاد روایات درخواستی شاگردش را برای او بنویسد یا دستور بدهد تا برای او بنویسند.
- پرش به بالا ↑ شیخ به شاگردش بگوید که این حدیث، از روایت ها یا از شنیده های من از فلانی است؛ بدون این که تصریح به اجازه روایت آن داده باشد.
- پرش به بالا ↑ شیخ به شاگردش کتاب یا حدیث نوشته شده ای را بدهد تا شاگرد آن را از جانب او روایت کند که نوعاً با اجازه توأم است.
- پرش به بالا ↑ صبحی صالح، علوم حدیث و اصطلاحات آن، ترجمه و تحقیق: عادل نادرعلی، قم، انتشارات اسوه، ۱۳۸۳، ص۶۹-۸۱.
- پرش به بالا ↑ حائری، منتهی المقال، قم، آل البیت، چاپ اول، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۸۵.
- پرش به بالا ↑ بحرالعلوم، الفوائد الرجالیه، تهران، منشورات مکتبیة الصادق، چاپ اول، ج۳، ص۲۳.
- پرش به بالا ↑ همان، ص۲۵.
- پرش به بالا ↑ مجاهد، سید محمد، مفاتیح الاصول، قم، آل البیت، ص۳۷۴.
- پرش به بالا ↑ خویی، معجم رجال الحدیث، بیروت، دارالزهراء، ج۱، ص۷۶.
- پرش به بالا ↑ همان، ج۸.
منابع
- "مشایخ"، مريم مشهدی علیپور، دانشنامه پژوهه، تاریخ بازیابی: ۲ مهر ۱۳۹۲.