استقامت

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو


Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«استقامت» از واژگان قرآنی، به معنای استواری و پایداری است. قرآن کریم در دو سطح فردی و اجتماعی، انسانها را به استقامت در دین و ایمان و توحید و ثبات قدم در راه حق، فرمان داده است. فراموشى یاد خدا، پیروى از هوا و هوس و دنیاطلبى، از مهمترین موانع استقامت در صراط مستقیم‌اند.

واژه‌شناسی

واژه «استقامت» از ریشه «ق‌ـ‌و‌ـ‌م» است و براى آن معانى مختلفى مانند اعتدال[۱]، ثبات و مداومت[۲] استمرار[۳]، پایدارى، ایستادن و درست شدن[۴] را بازگو کرده‌اند و معناى اعتدال شهرت بیشترى دارد.[۵] برخى گفته‌اند: استقامت همان اقامه است؛ ولى اضافه شدن دو حرف «س» و «ت» معناى آن را تأکید مى‌کند.[۶] این واژه در عرف رایج، به معنای ثبات قدم و تحمل همه سختی‌ها و ناامید نشدن در مقابل آنهاست.

در معنایى جامع مى‌توان گفت نظر به این که اصل واحد در این ماده، مفهومى است در برابر قعود و معناى اصلى آن به پاداشتن و فعلیت عمل است، استقامت با توجه به معناى‌ طلبى باب استفعال، به‌ معناى طلب قیام است و استمرار و استدامت و مانند آن از لوازم معناى اصلى به‌شمار مى‌آید.[۷]

استقامت در قرآن

استقامت در مفهوم قرآنى آن اصطلاحى براى پایدارى در دین و مسیر حق، در برابر کژی‌هاست.[۸] واژه استقامت به‌ صورت مصدرى در قرآن نیامده؛ اما صورت هاى فعلى و اسم فاعلى آن ۴۷‌ بار به‌کار رفته است: در ۹ آیه، مشتقات فعلى استقامت ۱۰ بار به صورت هاى «استَقِم» (سوره هود/۱۱، ۱۱۲؛ سوره شورى/۴۲،۱۵)، «اِستَقیما» (سوره یونس/۱۰،۸۹)، «اِستقیموا» (سوره فصلت/۴۱،۶) براى امر به استقامت، و به گونه «یستقیم» (سوره تکویر/۸۱‌،۲۸) و «استقاموا» (سوره توبه/۹،۷؛ سوره فصلت/۴۱،۳۰؛ سوره احقاف/۴۶، ۱۳‌ـ‌۱۴؛ سوره جن/۷۲،۱۶) براى بیان آثار استقامت، استعمال شده است. در ۳۷ آیه دیگر نیز واژه «مستقیم» که‌ اسم فاعل مصدر استقامت است کاربرد دارد؛ از جمله در ۵۱ سوره آل‌ عمران/۳؛ ۴ سوره یس/۳۶ و ۶۱ سوره زخرف/۴۳.

بیشتر مباحث قرآنى استقامت مربوط به ۹ آیه‌اى است که متضمن مشتقات فعلى استقامت است. در این آیات جز آیه‌ ۷ سوره توبه که به موضوع استقامت در عهد و پیمان پرداخته، سایر آیات، استقامت را در مورد توحید و سیر به سوى خدا مطرح کرده اند.

معنای استقامت

همان‌ گونه که واژه‌پژوهان براى «استقامت» چندین معنا برشمرده‌اند، مفسران نیز در معنا و تفسیر آن معانى اعتدال و دورى از افراط و تفریط[۹]، ثبات و دوام[۱۰] و طلب قیام[۱۱] را بازگو کرده‌اند.

تفسیر «استقامت به طلب قیام» به این صورت است که انسان در حال قیام و ایستادن در متعادل‌ترین حالت و مسلط بر تواناییها و کارهاى خود است و این تسلط انسان را به شخصیت و شأن انسانى خود مى‌رساند تا بتواند کارهاى مناسب با استعداد انسانى خود را انجام دهد. به این جهت، از متعادل‌ترین حالت هر چیز به‌گونه‌اى که امکان نمایان شدن همه آثار و تواناییهاى آن وجود داشته باشد، به‌صورت استعاره با واژه «قیام» یاد مى‌شود. استقامت نیز چون مصدر باب استفعال است و معناى طلب دارد به معناى طلب قیام و استدعاى ظهور همه آثار و منافع است. معناى استقامت در هر آیه‌اى با توجه به زمینه‌اى که استقامت در آن مطرح شده، متفاوت است؛ مانند قیام به حق توحید در عبودیت: «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکم یوحى اِلَىَّ اَنَّما اِلهُکم اِلهٌ واحِدٌ فَاستَقیموا اِلَیهِ» (سوره فصلت/۴۱،۶) و ثبات بر ربوبیت حق در همه شئون زندگى و محافظت بر توحید در همه امور باطنى و ظاهرى: «اِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقاموا» (سوره فصلت/۴۱،۳۰).[۱۲]

بر اساس این تفسیر، استقامت مفهومى جامع‌تر از آنچه دیگر مفسران در معناى آن گفته‌اند دارد، زیرا چیزى را برپا داشتن به‌گونه‌اى که همه آثار آن ظاهر گردد، مستلزم اعتدال، صبر و ثبات در آن است، از این‌ رو هر یک از این تعریف ها را مى‌توان تعریف به لازم استقامت و آنها را به لحاظ مفهومى، مستقل از استقامت دانست زیرا صبر در لغت به معناى بردبارى در ناملایمات است و جنبه سلبى در آن لحاظ شده است، برخلاف استقامت که ویژگى اثباتى و ایجابى دارد و همچنین الزاماً در ناملایمات بکار گرفته نمى‌شود.

ویژگی هاى معنایى واژه استقامت به همراه مفهوم قرآنى آن‌ که از زمینه طرح استقامت در آیات شکل مى‌گیرد، پیوستگى این مفهوم را با مجموعه‌اى گسترده از آیات و مفاهیم قرآن نشان مى‌دهد، زیرا تحقق استقامت در هر زمینه‌اى، افزون بر همراهى با اعتدال و صبر و ثبات، پرهیز از هر گونه زیغ، ضلل، عِوَج، الحاد، فسق و فساد را مى‌طلبد، از این‌رو مفسران، «عدل» (سوره مائده/۵،۱۰۶) و «حنف» (سوره انعام/۶،۷۹) را به استقامت معنا کرده‌اند[۱۳] و برخى، صبر و ثبات را در آیات، مرادف استقامت دانسته‌اند[۱۴] و زیغ[۱۵]، فساد[۱۶]، فسق[۱۷]، عوج‌ و الحاد[۱۸] را به خروج از استقامت تعریف کرده‌اند.

مفهوم قرآنى استقامت نیز بدان سبب که همه آیات (جز یک آیه) در یک نگاه کلى استقامت را در زمینه «توحید و باور به ربوبیت خداوند و سیر به سوى او بر اساس این باور»، مطرح کرده و مى‌توان از آن به «استقامت در دین» تعبیر کرد، با مفاهیمى چون صراط مستقیم، هدایت، عبودیت، ایمان، عمل صالح، تقوا و هرآنچه لازمه دیندارى است، پیوند دارد، زیرا استقامت در این مفهوم پس از پذیرش دین مطرح مى‌شود: «اِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقاموا» (سوره فصلت/۴۱،۳۰؛ سوره احقاف/۴۶،۱۳)، «فاستَقِم کما اُمِرتَ» (سوره هود/۱۱،۱۱۲) و استقامت به کمال رساندن مؤلفه‌هاى لازم دیندارى چون هدایت، ایمان، عبودیت، تقوا و عمل صالح است. این ویژگیهاى مفهومى و گستردگى ارتباط با مفاهیمى بنیادین چون هدایت و عبودیت، استقامت را در تعالیم قرآن و روایات دینى در جایگاه ویژه‌اى نشانده است، چنان‌که در قرآن دو‌بار به پیامبر اسلام فرمان به استقامت داده شده‌ است: «فاستَقِم کما اُمِرت وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ» (سوره شورى/۴۲،۱۵) و در ادامه یکى از این دو خطاب، پیروان پیامبر نیز به استقامت مکلف شده‌اند: «فاستَقِم کما اُمِرتَ ومَن تابَ مَعَک» (سوره هود/۱۱،۱۱۲).

موارد استقامت

یک آیه از ۹ آیه‌اى که مشخصاً به موضوع استقامت پرداخته، استقامت را در زمینه عهد و پیمان مطرح کرده است: «فَمَا‌ استَقاـموا لَکم فَاستَقیموا لَهُم» (سوره توبه/۹،۷) و سایر آیات مربوط به استقامت در زمینه توحید و ایمان به ربوبیت و الوهیت خدا و سیر به سوى او (استقامت در دین) است. در یک آیه از این آیات ذکر بودن قرآن براى کسانى مفید دانسته شده که مى‌خواهند اهل‌ استقامت در حق باشند:[۱۹] «اِن هُوَ اِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمین * لِمَن‌ شاءَ مِنکم اَن‌ یستَقیم» (سوره تکویر/۸۱‌،۲۷‌ـ‌۲۸). سایر آیات در یک تقسیم کلى یا فرمان استقامت داده (سوره یونس/۱۰،۸۹؛ سوره هود/۱۱،۱۱۲؛ سوره شورى/۴۲،۱۵) یا از آثار استقامت سخن گفته است. (سوره احقاف/۴۶،۱۳؛ سوره جن/۷۲،۱۶)

مخاطب یک آیه از ۴ آیه‌اى که فرمان استقامت داده همه انسانها هستند. این آیه با بیان وحدانیت خداى سبحان خواهان استقامت بندگان در مسیر حرکت به سوى خداست: «اَنَّما اِلهُکم اِلهٌ واحِدٌ فَاستَقیموا‌ اِلَیهِ» (سوره فصلت/۴۱،۶)؛ اما سه آیه دیگر مشخصاً بعضى از پیامبران را مخاطب قرار داده است. در دو آیه از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله خواسته شده است همان‌گونه که به او فرمان داده شده، استقامت ورزد (سوره هود/۱۱، ۱۱۲؛ سوره شورى/۴۲،۱۵). ظاهر این آیات به روشنى خواهان استقامت بر مدار فرمانهاى خداوند است؛ اما مفسران مراد از فرمانها را در این آیات متفاوت بیان کرده‌اند؛ بعضى این فرمانها را چیزى غیر از قرآن مى‌دانند که در این آیات خداوند پیامبر را مأمور اجراى آن کرده‌ است[۲۰]؛ اما مفسرانى دیگر استقامت را ناظر به دستورهاى قرآن مى‌دانند که پیش از نزول این آیات بر پیامبر فرود آمده است.[۲۱]

حضرت موسى و هارون علیهماالسلام از دیگر پیامبران الهى‌اند که در قرآن مأمور به استقامت شده‌اند:«قَالَ قَدْ أُجِیبَت دَّعْوَتُکمَا فَاسْتَقِیمَا وَلاَ تَتَّبِعَآنِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لاَ یعْلَمُونَ». (سوره یونس/۱۰،۸۹) با توجه به عبارت «لاتَتَّبِعانِّ» که در ادامه آیه، موسى و هارون را از پیروى راه نادانان بر حذر مى‌دارد، مى‌توان گفت که مراد، استقامت بر پیروى از راه خداست. برخى مقصود از آن را استقامت در دعا دانسته‌اند.[۲۲] بعضى از مفسران با توجه به این که مخاطب سه آیه‌ اخیر پیامبران الهى هستند و یکى از مهم‌ترین دستورهاى خداوند براى آنان به انجام رساندن رسالت و ابلاغ پیام خداست، استقامت را استقامت در تبلیغ دین و پیامبرى هم مى‌دانند.[۲۳]

در میان دسته‌اى دیگر از آیات که استقامت را در اندیشه و حرکت توحیدى بیان مى‌کند، دو آیه‌اى که استقامت در اعتقاد به ربوبیت الهى را مطرح مى‌کند از شهرت بیشترى برخوردار است: «الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقاموا» (سوره فصلت/۴۱،۳۰؛‌ سوره احقاف/۴۶،۱۳) برخى، از کلمه «ثمّ» که براى تراخى است استفاده کرده‌اند که باید در حال و آینده استقامت داشت و با استقامت از دنیا رفت.[۲۴]

آیه دیگر نیز استقامت در راه حق[۲۵] ایمان[۲۶] و اسلام[۲۷]را مطرح کرده است: «و‌اَن لَّوِ استَقاموا عَلَى الطَّریقَةِ» (سوره جنّ/۷۲،۱۶) در روایاتى مقصود از آیات فوق، استقامت بر ولایت‌ اهل بیت (علیهم السلام) دانسته شده[۲۸]، چنان‌که صراط مستقیم نیز اهل بیت علیهم السلام هستند.[۲۹] آیات دیگرى نیز به‌صورت غیر مستقیم به استقامت در امورى مانند جهاد پرداخته است (سوره انفال/۸‌،۴۵).

آثار استقامت

در قرآن آثارى چند براى استقامت بازگو شده که بخشى از آن، پاداش اهل استقامت در دنیا و پاره‌اى دیگر پاداش استقامت در آخرت است؛ اما ویژگى بهره‌مندى از ولایت الهی، در دنیا و آخرت شامل بندگان با استقامت مى‌گردد: «الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقـموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلـئِکةُ... نَحنُ اَولِیاؤُکم فِى الحَیوةِ الدُّنیا وفِى الأخِرَةِ» (سوره فصلت/۴۱،۳۰‌ـ‌۳۱). اهل استقامت، از رهگذر بهره‌اى که از ولایت الهى و نزول فرشتگان بشارت دهنده دارند، از ترس و اندوه آزادند: «الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلئِکةُ اَلاّ تَخافوا‌و لاتَحزَنوا... نَحنُ اَولِیاؤُکم فِى‌الحَیوةِ الدُّنیا و فِى الأخِرَةِ». (سوره فصلت/۴۱،۳۰‌ـ‌۳۱؛ سوره احقاف/۴۶،۱۳)

اهل استقامت در دنیا از برکات خداوند بهره‌مند مى‌شوند: «واَلَّوِ استَقـموا عَلَى الطَّریقَةِ لاََسقَینـهُم ماءً غَدَقـا» (سوره جنّ/۷۲،۱۶) عبارت «ماءً غَدَقاً» در این آیه که به آب فراوان[۳۰] معنا شده کنایه از وسعت و فراوانى روزى است.[۳۱] مشابه این تعبیر کنایى درباره اهل کتاب نیز آمده است[۳۲]: «ولَو اَنَّهُم اَقاموا التَّورةَ والاِنجیلَ و ما اُنزِلَ اِلَیهِم مِن رَبِّهِم لاََکلوا مِن فَوقِهِم و مِن تَحتِ اَرجُلِهِم». (سوره مائده/۵،۶۶) برخى نیز «ماءً‌ غَدَقا» را به هدایت[۳۳] و علم کثیر[۳۴] تفسیر کرده‌اند.

در آخرت هم زندگى جاودانه در بهشت موعودى که همه چیز در آن فراهم است، فرجام نیکوى بندگانى است که بر ربوبیت خداوند استقامت مى ورزند[۳۵]: «واَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتى کنتُم توعَدون... لَکم فیها ما تَشتَهى اَنفُسُکم ولَکم فیها ما تَدَّعون» (سوره فصلت/۴۱،۳۰ ـ۳۱)، «اُولـئِک اَصحـبُ الجَنَّةِ» (سوره احقاف/۴۶،۱۴).

موانع استقامت

استقامت ورزى براى مؤمنان، به سبب عوامل بازدارنده‌اى در بیرون و درون وجود آدمى، همواره با موانع و دشواریهایى همراه است که با توجه به مفهوم استقامت، هر کوتاهى و نقصى در عبودیت خدا را، مى‌توان مانع استقامت تلقى کرد، ازاین‌رو در‌ بعضى از آیات‌ مرتبط با استقامت، به چند عامل کلى اشاره شده است. این موانع عبارت است از: فراموشى یاد خدا[۳۶] (سوره جنّ/ ۷۲،۱۷)، پیروى از هوا و هوس[۳۷] (سوره شورى/ ۴۲،۱۵)، پیروى از راه نادانان[۳۸] (سوره یونس/ ۱۰،۸۹)، ممانعت شیطان از حرکت انسان در صراط مستقیم[۳۹](سوره اعراف/۷،۱۶)، اختلاف و تنازع (سوره انفال/ ۸‌،۴۶) و دنیاطلبى (سوره آل‌عمران/۳،۱۵۲).

پانویس

  1. تاج العروس، ج‌۱۷، ص‌۵۹۲؛ الصحاح، ج‌۵، ص‌۲۰۱۷؛ مجمع البحرین، ج‌۳، ص‌۵۶۶.
  2. النهایه، ج‌۴، ص‌۱۲۵.
  3. الفروق اللغویه، ص‌۵۱؛ ترتیب العین، ص‌۶۹۴.
  4. لغت نامه، ج‌۶، ص‌۲۱۸۱؛ فرهنگ فارسى، ج‌۱، ص‌۲۵۵.
  5. القاموس‌المحیط، ج‌۲، ص‌۱۵۱۷؛ المعجم‌الوسیط، ص‌۷۶۸؛ الصحاح، ج‌۵، ص‌۲۰۱۷.
  6. غرائب‌التفسیر، ج‌۱، ص‌۴۳۵؛ رحمة من‌الرحمن، ج‌۱، ص‌۲۶۵.
  7. التحقیق، ج۹، ص۳۴۱؛ المیزان، ج۱۱، ص۴۷‌ـ‌۴۸.
  8. التحریر والتنویر، ج‌۱۱، ص‌۲۸۲.
  9. روح‌المعانى، مج‌۷، ج‌۱۲، ص۲۲۷؛ التحریروالتنویر، ج‌۶، ص‌۲۳۷.
  10. جامع البیان، مج‌۷، ج‌۱۱، ص‌۲۰۹؛ مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۸؛ المیزان، ج‌۱۰، ص‌۱۱۶.
  11. المیزان، ج‌۱۱، ص‌۴۷.
  12. همان، ص‌۴۷‌ـ‌۴۸.
  13. المیزان، ج۶، ص۱۹۶؛ ج۷، ص۱۹۱؛ غریب‌القرآن، ص‌۳۸۸.
  14. نمونه، ج۳، ص۱۲۲؛ ج‌۴، ص‌۲۳۴؛ راهنما، ج‌۶، ص‌۱۹۲، ۱۹۶.
  15. المیزان، ج‌۳، ص‌۲۳.
  16. مفردات، ص‌۶۳۶، «فسد».
  17. تاج العروس، ج‌۱۳، ص‌۴۰۱‌ـ‌۴۰۲، «فسق».
  18. مجمع البیان، ج‌۶، ص‌۶۹۳.
  19. المیزان، ج‌۲۰، ص‌۲۲۰.
  20. روح المعانى، مج‌۷، ج‌۱۲، ص‌۲۲۷.
  21. المیزان، ج‌۱۱، ص‌۴۸.
  22. تفسیر قرطبى، مج‌۴، ج‌۸، ص‌۲۴۰.
  23. کشف‌الاسرار، ج‌۴، ص‌۲۰۹، ۴۵۲؛ مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۳۰۴؛ تفسیر قرطبى، مج‌۴، ج‌۸، ص‌۲۴۰.
  24. لطائف الاشارات، ج‌۲، ص‌۳۲۷.
  25. جامع البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۹، ص‌۱۴۱؛ روض الجنان، ج‌۱۹، ص‌۴۵۰.
  26. مجمع البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۵۹.
  27. روح المعانى، مج‌۱۶، ج‌۲۹، ص‌۱۵۵؛ فتح القدیر، ج‌۵، ص‌۳۰۸؛ المیزان، ج‌۲۰، ص‌۴۶.
  28. بحارالانوار، ج‌۶، ص‌۱۴۸؛ ج‌۲۴، ص‌۲۴‌ـ‌۲۹.
  29. نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۲۰‌ـ‌۲۱.
  30. مجمع البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۵۹؛ المیزان، ج‌۲۰، ص‌۴۶.
  31. تفسیر ماوردى، ج‌۶، ص‌۱۱۶؛ الدرالمنثور، ج‌۸، ص‌۳۰۵؛ المیزان، ج‌۲۰، ص‌۴۶.
  32. مجمع البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۵۹.
  33. تفسیر ماوردى، ج‌۶، ص‌۱۱۷.
  34. بحارالانوار، ج‌۲۴، ص‌۲۹.
  35. المیزان، ج‌۱۸، ص‌۱۹۶.
  36. همان، ج‌۲۰، ص‌۴۶.
  37. الکشاف، ج‌۴، ص‌۲۱۶.
  38. همان، ج‌۲، ص‌۳۶۶.
  39. همان، ص‌۹۱.

منابع