ابوذر غفاری: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{خوب}} | {{خوب}} | ||
− | + | «جُندب بن جُناده» معروف به «ابوذر غِفاری» از بزرگان صحابه پیامبراکرم(ص) و یاران امام علی(ع) و یکی از ارکان اربعه اسلام بود. | |
− | == | + | ==زندگینامه== |
− | ابوذر | + | از تاریخ تولد جُندب بن جُناده [[کنیه|مکنّی]] به ابوذر، اطلاعی در دست نیست، امّا چون گفتهاند که وی در کهنسالی درگذشته است، میبایست سالیان درازی را در دورۀ پیش از [[اسلام]] سپری کرده باشد. روایات موجود دربارۀ پیشه و آیین او پیش از گرویدن به اسلام متعارض و اندک است. بنابر برخی گزارشها، قبیلۀ او به راهزنی میپرداختند و وی چندان دلیر بود که یک تنه به قبیلهها یورش میبرد.<ref>ابن سعد، ۴ / ۲۲۱-۲۲۳، ۲۲۵؛ طبرانی، ۲ / ۱۵۵.</ref> |
+ | |||
+ | روایت مفصل عبداللّه بن صامت برادرزادۀ ابوذر نشان میدهد که وی در دورۀ [[جاهلیت]] نه تنها [[بت پرستی|بتپرست]] نبوده، بلکه ۳ سال پیش از دیدار با [[پیامبر اسلام|پیامبر]] (ص)، پروردگار را نیایش میکرده است.<ref>ابنسعد، ۴ / ۲۱۹-۲۲۰.</ref> گزارش دیگری نیز به یکتاپرستی ابوذر در دورۀ پیش از اسلام اشاره دارد. همچنین ابن حبیب او را از کسانی دانسته که در دورۀ جاهلیت نیز [[شراب خواری|شراب]] و [[ازلام]] را [[حرام]] میدانستهاند. | ||
+ | |||
+ | دربارۀ [[اسلام]] آوردن ابوذر نیز در منابع کهن روایتهای گوناگونی نقل شده است که با یکدیگر همخوانی چندانی ندارند. بر پایۀ همان روایتِ عبداللّه بن صامت، ابوذر و برادرش انیس به سبب اینکه بنی غفار حرمت ماههای حرام را نگاه نمیداشتند، از آنان روی بر تافته، راه [[مکه]] را پیش گرفتند. ابوذر در نزدیکی مکه توسط برادرش که جلوتر به شهر رفته بود، از دعوت پیامبر اکرم آگاه شد و به شهر رفت و سراغ آن حضرت را گرفت، اما با خشونت و آزار کفار [[قریش]] روبهرو شد و پس از ماجراهایی که ۳۰ روز به درازا کشید، سرانجام پیامبر را دید و اسلام آورد و نزد [[ابوبکر]] مقام گزید. چون دوباره به نزد پیامبر رفت، از سوی آن حضرت برای تبلیغ اسلام به میان بنی غفار گسیل گشت.<ref>نک : ابن اسحاق، ۱۲۲؛ ابن سعد، ۴ / ۲۱۹-۲۲۵.</ref> | ||
+ | |||
+ | این ماجرا در گزارش منابع [[شیعه|شیعی]]<ref>کلینی، فروع کافی، ۸ / ۲۹۷-۲۹۸؛ ابن بابویه، امالی، ۳۸۷-۳۸۹.</ref> به صورتی دیگر آمده و حاکی از آن است که ابوذر به گونهای شگفت از دعوت پیامبر (ص) در مکه مطلع شده است. به هر حال، ابوذر را در شمار نخستین گروندگان به اسلام و چهارمین یا پنجمین مسلمان خواندهاند.<ref>ابناسحاق، ۱۱۹؛ ابنسعد، ۴ / ۲۲۴؛ یعقوبی، ۲ / ۲۳؛ طبری، تاریخ، ۲ / ۳۱۵.</ref> | ||
+ | |||
+ | ابوذر مدتها ـ تا سال ۶ ق ـ در میان قبیلۀ خود میزیست. برخی گفتهاند که وی در مکانی به نام ثنیه الغزال واقع بر جادۀ کاروانهای قریش به کاروانها حمله میبرد و اموال کاروانیان را توقیف میکرد و در صورتی باز پس میداد که صاحبان آنها شهادتین میگفتند.<ref>ابنسعد، ۳ / ۵۵۵؛ ابنقتیبه، همان، ۲۵۳.</ref> او در ۶ ق. به [[مدینه]] آمد و پیامبر (ص) او را با عدهای دیگر از بیبرگان در [[مسجد]] جای داد. این جمع به عنوان [[اصحاب صفه|اصحاب صفّه]] مشهورند.<ref>بلاذری، انساب، ۱ / ۲۷۲.</ref> به روایت ابن اسحاق، پیامبر (ص) در مدینه میان ابوذر و منذر بن عمرو پیوند [[برادری]] ایجاد کرد، ولی میدانیم که پیمان برادری پیش از [[جنگ بدر]] بوده است.<ref>ابن هشام، همانجا؛ ابن سعد، ۳ / ۵۵۵، ۴ / ۲۲۵.</ref> | ||
+ | |||
+ | ابوذر در مدینه از نزدیکان پیامبر (ص) و مورد اعتماد آن حضرت بود، چنانکه در [[غزوات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله|غزواتی]] چون غابه ـ که به چرا بردن شتران پیامبر توسط ابوذر موجب آن شد ـ و نیز [[سریه|سریهای]] در نزدیکی مدینه شرکت کرد<ref>واقدی، ۱ / ۵۳۸، ۵۷۱؛ ابنسعد، ۲ / ۸۰.</ref> و طی [[غزوه بنى مصطلق|غزوۀ بنی المصطلق]] و نیز [[حج]] عمرۀ پیامبر در سال ۷ ق، به جانشینی آن حضرت در مدینه رشتۀ کارها را در دست گرفت.<ref>ابن هشام، ۳ / ۳۰۲؛ بلاذری، همان، ۱ / ۳۵۳.</ref> در فتح مکه نیز ابوذر پرچم سپاهیان ۳۰۰ نفری بنی غفار را به دست گرفته، از برابر [[ابوسفیان]] گذشت.<ref>واقدی، ۲ / ۸۱۹.</ref> پس از آن در [[غزوه حنین]] نیز شرکت جست. | ||
+ | |||
+ | ۹ سال پس از [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت]]، ابوذر همراه پیامبر (ص) برای [[غزوه تبوک]] با مجاهدان به راه افتاد، اما پس از طی مسافتی به سبب مرگ شترش از کاروان بازماند. عدهای او را به تخلف متهم کردند. اما او بارش را بر دوش گرفت و با پای پیاده به آنان پیوست. پیامبر (ص) او را تحسین کرد و با اعضای خاندان خود همانند خواند و سرانجامش را پیشبینی کرد.<ref>واقدی، ۲ / ۱۰۰۰؛ ابن هشام، ۴ / ۱۶۷؛ ابن سعد، ۲ / ۱۶۶؛ طبری، تاریخ، ۳ / ۱۰۷.</ref> | ||
+ | |||
+ | ۱۱ سال پس از هجرت در پی [[رحلت پیامبر اسلام|رحلت پیامبر اکرم]] و گزینش [[ابوبکر]] به [[خلافت]]، ابوذر نیز در زمرۀ کسانی که دل با [[حضرت علی]] (ع) داشتند، از [[بیعت]] با ابوبکر تن زد، اما سرانجام با اکراه بیعت کرد.<ref>کتاب سلیم، ۸۱، ۸۹، ۹۱، ۹۴؛ یعقوبی، ۲ / ۱۲۴؛ ابن بابویه، الخصال، ۲ / ۴۶۱-۴۶۲؛ ابن ابی الحدید، ۱ / ۲۱۹-۲۲۰.</ref> او به حضرت علی (ع) چنان نزدیک بود که در مراسم کاملاً خصوصی تشییع پیکر [[حضرت فاطمه]] (ع)، در زمرۀ یاران ویژۀ امام شرکت کرد.<ref>یعقوبی، ۲ / ۱۱۵.</ref> | ||
+ | |||
+ | ابوذر در سال ۲۰ ق. در فتح [[مصر]] شرکت کرد، اما چندان در مصر نماند. برخی گزارشها بیرون رفتن وی را از مصر، ناشی از روایتی نبوی میدانند که طی آن پیامبر (ص) فتح مصر را پیشبینی کرده و به آنان گفته بود که در شرایطی خاص از آنجا خارج شوند.<ref>احمد بن حنبل، مسند، ۵ / ۱۷۴.</ref> | ||
+ | |||
+ | ابوذر در ۲۳ ق. نیز به همراه چند [[صحابی]] دیگر در نبردی که به فرماندهی [[معاویه]] برای تصرف عمّوریّه رخ داد، شرکت جست<ref>طبری، همان، ۴ / ۲۴۱.</ref> و در ۲۷ یا ۲۸ ق. در پیکار قبرس و فتح آن حاضر شد. وی تا ۳۰ ق. با سپاهیان خود در [[شام]]، مرز سرزمین اسلام با قلمرو روم، ماند تا در نبردهای مسلمانان شرکت جوید. در این ایام گاه به بیتالمقدس نیز میرفت.<ref>ابن سعد، ۴ / ۲۳۱؛ احمد بن حنبل، همان، ۵ / ۱۶۴.</ref> | ||
+ | |||
+ | مشاهدۀ کارهای [[عثمان]] در مدینه و کارگزار او معاویه در [[دمشق]]، همچون گماشتن خویشان بر کارهای مهم و اعطای مقرریهای کلان و ثروتاندوزیها و اسرافکاریها و بیپروایی در برابر دستورهای پیامبر (ص)،<ref>بلاذری، همان، ۵ / ۲۵-۲۶؛ ابن قتیبه، همان، ۱۹۴-۱۹۵؛ ابن عبدربه، ۴ / ۲۸۷؛ یعقوبی، ۲ / ۱۷۳-۱۷۴.</ref> ابوذر را از خلافت عثمان و حکومت معاویه سخت بیزار و خشمگین ساخت. او به قصد [[امر به معروف و نهی از منكر|نهی از منکر]] و با استفاده از مصونیتی که به موجب همصحبتی با پیامبر (ص) یافته بود، نارضایی خود را به شکلهای گوناگون ابراز میکرد: در برابر کاخ معاویه فریاد میزد و او را به [[خیانت]] در [[بیتالمال]] یا [[اسراف]] متهم میکرد و ناسازگاری کارهای او را با [[قرآن]] و [[سنت]] پیامبر (ص) برای مردم بر میشمرد.<ref>بلاذری، ۴ / ۵۴۲-۵۴۳.</ref> | ||
+ | |||
+ | ابوذر از [[امام علی]] (ع) و خاندان پیامبر (ص) طرفداری میکرد<ref>یعقوبی، ۲ / ۱۷۱-۱۷۲.</ref> و به رغم کوششهای معاویه برای تطمیع او، دست از مخالفت بر نمیداشت. او با استناد به آیۀ کَنز ([[سوره توبه]]، ۳۴) به انتقاد از معاویه میپرداخت، چه برخلاف معاویه که تنها [[اهل کتاب]] را مشمول آیه میدانست، معتقد بود که اگر مسلمانان نیز زر و سیم بیندوزند، مصداق این [[آیه]] خواهند بود.<ref>ابن سعد، ۴ / ۲۲۶؛ طبری، همان، ۴ / ۲۸۳-۲۸۶؛ ابن عبدربه، ۴ / ۳۰۶.</ref> | ||
+ | |||
+ | مسألۀ استناد به آیۀ کنز چندان بالا گرفت که گفتهاند، برخی میخواستند این آیه را اندکی تغییر دهند تا فقط اهل کتاب مشمول آن شوند، اما تهدید [[ابی بن کعب|اُبیّ بن کعب]] به بر پا کردن جنگ، مانع از آن کار شد.<ref>سیوطی، ۴ / ۱۷۸- ۱۷۹.</ref> معاویه در برابر این مخالفت، نخست مردم را از همنشینی با ابوذر نهی کرد.<ref>ابن سعد، ۴ / ۲۲۹.</ref> سپس نامهای به عثمان نوشت و او را از خطر قیام مردم به سبب سخنان ابوذر آگاه کرد و تذکر داد که او از خلیفه عیبجویی میکند.<ref>بلاذری، همان، ۴ / ۵۴۳؛ ابن اعثم، ۱ / ۳۷۳؛ یعقوبی، ۲ / ۱۷۲.</ref> عثمان از معاویه خواست که ابوذر را با خشونت به مدینه روانه کند. ابوذر را بر شتری برهنه به مدینه فرستادند و چون رنجور و خسته به مدینه درآمد، عثمان خواست او را با بخشیدن مال خشنود کند، اما او نپذیرفت و به انتقاد از دستگاه حکومت و خاندان [[بنی امیه|امیه]] پرداخت.<ref>ابن سعد، ۴ / ۲۲۶؛ احمدبن حنبل، کتاب الزهد، ۲۱۴، ۲۱۵.</ref> عثمان خشمگین شد و برای دور نگاه داشتن او از مردم، گفت تا به [[ربذه|رَبذه]] تبعیدش کردند.<ref>یعقوبی، ۲ / ۱۷۲-۱۷۳؛ طبری، همان، ۴ / ۲۸۴-۲۸۵.</ref> | ||
+ | |||
+ | چون ابوذر رهسپار ربذه شد، امام علی (ع) و برخی از نزدیکانش ـ به رغم منع عثمان ـ به مشایعتش رفتند و امام در خطبهای شیوا به ستایش از ابوذر و نکوهش از عثمان و یارانش پرداخت<ref>جوهری، ۱ / ۷۶، ۷۷؛ کلینی، همان، ۸ / ۲۰۶- ۲۰۸؛ نهجالبلاغة، خطبۀ ۱۳۰؛ مسعودی، ۲ / ۳۴۱.</ref> و این پشتیبانی امام (ع) از ابوذر، موجب مشاجرهای شدید میان آن حضرت و عثمان شد.<ref>بلاذری، همان، ۴ / ۵۴۴؛ یعقوبی، همان.</ref> | ||
+ | |||
+ | ابوذر با زن و فرزند رهسپار ربذه شد و با چند گوسفند و شتر و غلامی در آنجا مقام گرفت. او برای مردم [[احادیث|احادیثی]] از [[پیامبر]] (ص) نقل میکرد<ref>احمد بن حنبل، مسند، ۵ / ۱۴۷.</ref> و هیچگاه از انتقادهایش دست بر نمیداشت و گاه به فراخور حال به نفع امام علی (ع) تبلیغ میکرد.<ref>کشی، ۲۶؛ ابن ابی الحدید، ۱۳ / ۲۲۸.</ref> برخی روایتها گویای آن است که ابوذر اجازه داشت گاهگاه به مدینه برود و چون به مدینه میرفت، با عثمان نیز دیدار میکرد و با زبان تیز خود به او میتاخت. در این دیدارها مجادلاتی بر سر استفادۀ آزادانۀ خلیفه از بیتالمال و انباشتن سرمایه پیش میآمد و عثمان از [[کعب الاحبار]] [[یهود|یهودی]]، [[فتوا]] میخواست، ولی ابوذر وجود او را برنمیتافت و گاه با عصا او را میراند.<ref>طبری، همان، ۴ / ۲۸۴؛ امینی، ۸ / ۳۳۳، ۳۵۱.</ref> | ||
+ | |||
+ | داستان [[مرگ]] ابوذر به صورتی شگفت نقل شده است: به اتفاق تاریخنویسان، ابوذر بر مبنای پیشبینی پیامبر (ص) از جزئیات رخداد مرگ خود و بعد از آن آگاه بود. از این روی چون به حال [[احتضار]] افتاد و همسرش از بییاوری گله کرد، ابوذر سخن پیامبر (ص) را یادآور شد که میفرمود: پس از مرگ ابوذر گروهی از صالحان، [[کفن]] و [[خاکسپاری|دفن]] او را به عهده میگیرند. از اینرو همسر ابوذر پس از مرگ شوی به سفارش ابوذر کاروانی را که از آنجا میگذشت، مطلع کرد و آنان او را به خاک سپردند. بنابر برخی منابع، [[عبدالله بن مسعود|عبداللّه بن مسعود]] این مراسم را انجام داد. | ||
+ | |||
+ | وقتی خبر مرگ ابوذر به مدینه رسید، میان [[عمار یاسر|عمّار یاسر]] و عثمان در این مورد مشاجرهای تند پیش آمد و عثمان فرمان داد که عمار را بزنند و به ربذه تبعید کنند، ولی امام علی (ع)، عثمان را از این کار منع کرد.<ref>بلاذری، همان، ۴ / ۵۴۴؛ یعقوبی، ۲ / ۱۷۳.</ref> امام در مرگ ابوذر، [[عبدالرحمن بن عوف]] را نیز به سختی سرزنش کرد.<ref>بلاذری، 4 / ۵۱۲-۵۱۳؛ یعقوبی، ۲ / ۱۷۳-۱۷۴؛ ابن عبدربه، ۴ / ۲۸۳.</ref> | ||
+ | |||
+ | درگیری ابوذر با عثمان موجب بحثهای [[علم کلام|کلامی]] نیز شده است، چه کسانی که در شایستگی عثمان برای [[امامت]] تردید کردهاند، فرمان تبعید ابوذر را از مطاعن وی شمردهاند، اما قاضی عبدالجبار به دفاع از عثمان پرداخته و روایتهایی را که طرفداران عثمان ساختهاند، تا رفتن ابوذر را به ربذه به میل و اختیار خودِ او جلوه دهند، ذکر کرده و عثمان را بیگناه دانسته است. وی بر آن است که بر فرض ثابت شدن تبعید ابوذر، این فرمان به صلاح خود ابوذر بوده، زیرا عثمان بیم داشته است که مبادا اهل مدینه به او آسیبی رسانند. [[سید مرتضی]] استدلال قاضی عبدالجبار را در دفاع از عثمان نپذیرفته و با استناد به روایتهای معتبر تاریخی ثابت کرده است که عثمان ابوذر را به اجبار روانۀ ربده کرد. [[ابن ابی الحدید]] نیز از رأی سیدمرتضی جانبداری کرده است. | ||
+ | |||
+ | == جایگاه علمی و اخلاقی == | ||
+ | شخصیت ویژه و شایان توجه ابوذر از جنبههای گوناگون قابل بررسی است. امام علی (ع) او را ستوده و گفته است که وی مشتاق [[دین]] و دانش بود و در مورد هر چیزی پرسش میکرد.<ref>ابن سعد، ۲ / ۳۴۶.</ref> اما صفتی که بیش از هر چیز شخصیت ابوذر را برجسته و چشمگیر ساخته، [[قناعت]] و زندگی [[زهد|زاهدانۀ]] وی است. مطابق روایتهای بسیاری که در این زمینه، دربارۀ او نقل شده است، وی هرگاه چیزی داشت، دیگران را هم در آن سهیم میکرد، جامۀ کمبها میپوشید، مالی افزون بر نیاز روزانه، نزد خود نگاه نمیداشت و در سختترین حال، کمک هیچکس را نمیپذیرفت.<ref>احمد بن حنبل، کتاب الزهد، ۲۱۲- ۲۱۵.</ref> | ||
+ | |||
+ | در پندهایی که ابوذر از پیامبر (ص) نقل میکرد، یا از زبان خود میگفت، بر پرهیز از [[دنیا]]، تشویق به فقر اختیاری، زهد، قناعت و در نظر گرفتن بعد اخروی زندگی انسان، بسیار تأکید شده است.<ref>احمد بن حنبل، همانجا؛ ابن عبدربه، ۱ / ۲۲۸.</ref> این ویژگیهای ابوذر باتوجه به اینکه وی از جملۀ [[اصحاب صفه|اصحاب صفّه]] نیز بوده، برخی از اهل [[تصوف|تصوّف]] را بر آن داشته است که برای مشروعیت بخشیدن به روش خود و رفع اتهام بدعتگذاری در دین، خود را به اصحاب پیامبر (ص) منتسب کنند و پیدایش تصوّف را به اهل صفّه و از جمله ابوذر نسبت دهند. | ||
+ | |||
+ | ابوذر به نقل [[حدیث]] سخت دلبسته و پایبند بود، چندانکه در برخی روایات آمده است که به سبب همین گرایش در زمان [[عمر بن خطاب|عمر]] آزار دید و زندانی شد.<ref>احمد بن حنبل، العلل، ۱ / ۶۲؛ ابن حبان، ۱ / ۳۵</ref> شمار حدیثهایی که به گفتۀ نووی از او بر جای مانده است، به ۲۸۱ میرسد. [[احمد بن حنبل]] بسیاری از این احادیث را در [[مسند]] خود گرد آورده است و نویسندگان [[صحاح سته]]، برخی از آنها را نقل کردهاند. برخی از صحابه، چون [[عبدالله بن عباس|عبداللّه بن عباس]]، [[انس بن مالک]] و حذیفة بن اسید و بسیاری از [[تابعین]]، همچون عبداللّه بن صامت، [[ابوالاسود دئلى|ابوالاسود دؤلی]]، [[احنف بن قیس]]، [[سعید بن مسیب]]، معرور بن سوید، زید بن وهب، عبدالرحمن بن غنم، [[ابن ابی لیلی|عبدالرحمن بن ابی لیلی]] و صعصعة بن معاویه از او حدیث نقل کردهاند. بررسی حدیثهای نقل شده توسط ابوذر نشان میدهد که او با اینکه حدیثهای فقهی نیز از پیامبر (ص) نقل کرده، ولی تأکیدش بیش از همه بر حدیثهایی است که در آنها به [[زهد]] و [[اخلاق]] سفارش شده و از فزونخواهی و گردآوری ثروت، سخت نکوهش گردیده است.<ref>احمد بن حنبل، همان، ۵ / ۱۵۲، ۱۵۷.</ref> | ||
+ | |||
+ | اما ابوذر در میان [[امامیه]] منزلت ویژه و بسیار والایی دارد. آنان ابوذر، [[سلمان]]، [[مقداد بن اسود|مقداد]] و [[عمار یاسر|عمّار]] را که پس از پیامبر (ص) به امام علی (ع) وفادار ماندند، «ارکان اربعه» میخوانند.<ref>نوبختی، ۱۵-۱۶؛ مفید، ۶-۷؛ طوسی، رجال، ۳۶.</ref> بر پایۀ روایتی تنها ابوذر و دو نفر دیگر بودند که پس از پیامبر (ص) [[ارتداد|مرتد]] نشدند<ref>شیخ مفید، اختصاص، ۶، ۱۰؛ رجال کشی، ۶، ۱۱.</ref> و چون پیمانشکنی نکردند، به عنوان حواریان پیامبر (ص) شناخته میشوند.<ref>مفید، ۶۱.</ref> شیعیان ابوذر را در ردیف کسانی میدانند که خدا پیامبر (ص) را به دوست داشتنشان امر کرده است<ref>ابنبابویه، الخصال، ۱ / ۲۵۳- ۲۵۴؛ کشی، ۱۰؛ احمد بن حنبل، همان، ۵ / ۳۵۱؛ ترمذی، ۵ / ۶۳۶.</ref> و [[بهشت]] مشتاقشان است.<ref>ابن بابویه، همان، ۱ / ۳۰۳؛ مفید، ۱۲.</ref> او نزد آسمانیان شناختهتر از اهل زمین است. جبرئیل به پیامبر (ص) سفارش میکند تا دعایی را که ابوذر میخواند، از او بپرسید و بخواند.<ref>کلینی، الاصول، ۲ / ۵۸۷؛ کشی، ۲۵.</ref> | ||
+ | |||
+ | روایتهایی که دربارۀ ابوذر از امامان (ع) نقل شده است، نشان میدهد که ایشان به ابوذر به عنوان یک زاهد کامل که رفتار و گفتارش میتواند سرمشق [[شیعه|شیعیان]] باشد، مینگریستند و همواره پندها و احوال او را برای پیروان نقل میکردند.<ref>کلینی، همان، ۲ / ۱۱۴، ۱۳۴، ۴۵۸، الفروع، ۵ / ۶۵- ۶۸؛ ابن بابویه، همان، ۱ / ۴۰، ۴۲.</ref> در منابع شیعی روایتی از ابوالاسود دؤلی نقل شده است که پرسش و پاسخ مفصلی را میان ابوذر و پیامبر (ص) نشان میدهد و در حدّ خود یک پندنامه و رسالهای اخلاقی است.<ref>طوسی، امالی، ۵۳۶-۵۵۰؛ ورّام، ۲ / ۵۱-۶۶.</ref> | ||
+ | |||
+ | تصریح پیامبر (ص) بر [[صداقت]] ابوذر در روایت مشهور «ما أظَلَّتِ الخَضراءُ ولا أَقلَّتِ الغَبراءُ عَلى رَجُلٍ أصدَقَ لهَجَةً مِن أبی ذَرٍّ» موجب ستایش دانشمندان شیعی و [[سنی]] از ابوذر شده است.<ref>احمد بن حنبل، مسند، ۵ / ۱۹۷؛ کشی، ۲۴.</ref> | ||
==آشنایی ابوذر غفاری با دین اسلام== | ==آشنایی ابوذر غفاری با دین اسلام== | ||
− | از شگفتی های زندگی ابوذر، یگانه پرستی وی در دوران پیش از اسلام است. وی به یکی از مسلمانان گفته بود: «ای فرزند برادر! من سه سال پیش از دیدار پیامبر خدا نماز خواندم». | + | از شگفتی های زندگی ابوذر، یگانه پرستی وی در دوران پیش از اسلام است. وی به یکی از مسلمانان گفته بود: «ای فرزند برادر! من سه سال پیش از دیدار پیامبر خدا نماز خواندم». بی تردید، آیین توحیدی ای که ابوذر به آن ایمان داشت، بقایای دین حنیف [[حضرت ابراهیم(ع)]] بود. شمار اندکی در جزیره العرب این آیین را تا ظهور اسلام و [[بعثت]] پیامبر خاتم حفظ کردند و بر این باور باقی ماندند. |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | بی تردید، آیین توحیدی ای که ابوذر به آن ایمان داشت، بقایای دین حنیف [[حضرت ابراهیم(ع)]] بود. شمار اندکی در جزیره العرب این آیین را تا ظهور اسلام و [[بعثت]] پیامبر خاتم حفظ کردند و بر این باور باقی ماندند. | ||
ابوذر را از نخستین مسلمانان صدر اسلام شمرده اند. مؤلف [[تاریخ یعقوبی]] او را سومین شخص دانسته است که نزد رسول خدا(ص) اسلام آورد. وی گفته است: «ابوذر پس از [[حضرت علی(ع)]] و [[زید بن حارثه]] به دین اسلام درآمد». | ابوذر را از نخستین مسلمانان صدر اسلام شمرده اند. مؤلف [[تاریخ یعقوبی]] او را سومین شخص دانسته است که نزد رسول خدا(ص) اسلام آورد. وی گفته است: «ابوذر پس از [[حضرت علی(ع)]] و [[زید بن حارثه]] به دین اسلام درآمد». | ||
روایت های گوناگون، او را چهارمین مسلمان دانسته اند که به دست [[پیامبر اسلام]] و با کمک و زمینه سازی حضرت علی(ع) مسلمان شد. در یکی از مصادر تاریخی آمده است: و قد روی عنه انه قال: انا رابع الاسلام«از ابوذر روایت شده است که گفت: من چهارمین مسلمانم». | روایت های گوناگون، او را چهارمین مسلمان دانسته اند که به دست [[پیامبر اسلام]] و با کمک و زمینه سازی حضرت علی(ع) مسلمان شد. در یکی از مصادر تاریخی آمده است: و قد روی عنه انه قال: انا رابع الاسلام«از ابوذر روایت شده است که گفت: من چهارمین مسلمانم». | ||
سطر ۴۲: | سطر ۸۳: | ||
[[شیخ مفید]] نیز حدیثی را از [[امام کاظم(ع)]] روایت می کند که در روز [[قیامت]]، منادی ندا می دهد کجایند حواریان رسول خدا که پیمان شکنی نکردند؟ پس [[سلمان]]، [[مقداد]] و ابوذر از جا بر می خیزند. | [[شیخ مفید]] نیز حدیثی را از [[امام کاظم(ع)]] روایت می کند که در روز [[قیامت]]، منادی ندا می دهد کجایند حواریان رسول خدا که پیمان شکنی نکردند؟ پس [[سلمان]]، [[مقداد]] و ابوذر از جا بر می خیزند. | ||
− | == وفات== | + | ==وفات== |
ابوذر در ذی الحجه سال 32 هـ ق و در زمان خلافت [[عثمان]] در ربذه از دنیا رفت. ابن کثیر می نویسد: به هنگام مرگ جز همسر و فرزندش کسی نزد او نبود.زرکلی می گوید: وی در حالی از دنیا رفت که در خانه اش چیزی نبود که او را کفن کنند. مهران بن میمون نقل می کند: آن چه را من در خانه ابوذر دیدم بیشتر از دو درهم نمی ارزید. نقل است که پیامبر(ص) به او وعده داده بود که ای ابوذر تو تنها زندگی می کنی، تنها می میری، تنها مبعوث می شوی و تنها وارد بهشت می شوی. سپس [[عبدالله بن مسعود]] و همراهانش که از مدینه راهی کوفه بودند، او را غسل و کفن کرده و بر پیکرش نماز خواندند. | ابوذر در ذی الحجه سال 32 هـ ق و در زمان خلافت [[عثمان]] در ربذه از دنیا رفت. ابن کثیر می نویسد: به هنگام مرگ جز همسر و فرزندش کسی نزد او نبود.زرکلی می گوید: وی در حالی از دنیا رفت که در خانه اش چیزی نبود که او را کفن کنند. مهران بن میمون نقل می کند: آن چه را من در خانه ابوذر دیدم بیشتر از دو درهم نمی ارزید. نقل است که پیامبر(ص) به او وعده داده بود که ای ابوذر تو تنها زندگی می کنی، تنها می میری، تنها مبعوث می شوی و تنها وارد بهشت می شوی. سپس [[عبدالله بن مسعود]] و همراهانش که از مدینه راهی کوفه بودند، او را غسل و کفن کرده و بر پیکرش نماز خواندند. | ||
سطر ۵۰: | سطر ۹۱: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | *ابوذر غفاری | + | *[https://www.cgie.org.ir/fa/article/226492/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B0%D8%B1-%D8%BA%D9%81%D8%A7%D8%B1%DB%8C "ابوذر غفاری"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی]، بازیابی: 30 آذرماه 1392. |
− | * | + | *"ابوذر غفاری"، ترجمه: مهدى پيشوايى، قهرمانان راستين 133. |
− | + | *[http://www.rasekhoon.net/article/show/704458/%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B0%D8%B1-%D8%BA%D9%81%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%281%29/ "آشنایی با ابوذر غفاری"، سایت راسخون]، سید رضی سیدنژاد، تاریخ بازیابی: 30 آذرماه 1392. | |
{{سنجش کیفی | {{سنجش کیفی | ||
|سنجش=شده | |سنجش=شده | ||
سطر ۶۶: | سطر ۱۰۷: | ||
|رده= دارد | |رده= دارد | ||
}} | }} | ||
− | |||
[[رده:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]] | [[رده:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]] |
نسخهٔ ۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۲۰
«جُندب بن جُناده» معروف به «ابوذر غِفاری» از بزرگان صحابه پیامبراکرم(ص) و یاران امام علی(ع) و یکی از ارکان اربعه اسلام بود.
محتویات
زندگینامه
از تاریخ تولد جُندب بن جُناده مکنّی به ابوذر، اطلاعی در دست نیست، امّا چون گفتهاند که وی در کهنسالی درگذشته است، میبایست سالیان درازی را در دورۀ پیش از اسلام سپری کرده باشد. روایات موجود دربارۀ پیشه و آیین او پیش از گرویدن به اسلام متعارض و اندک است. بنابر برخی گزارشها، قبیلۀ او به راهزنی میپرداختند و وی چندان دلیر بود که یک تنه به قبیلهها یورش میبرد.[۱]
روایت مفصل عبداللّه بن صامت برادرزادۀ ابوذر نشان میدهد که وی در دورۀ جاهلیت نه تنها بتپرست نبوده، بلکه ۳ سال پیش از دیدار با پیامبر (ص)، پروردگار را نیایش میکرده است.[۲] گزارش دیگری نیز به یکتاپرستی ابوذر در دورۀ پیش از اسلام اشاره دارد. همچنین ابن حبیب او را از کسانی دانسته که در دورۀ جاهلیت نیز شراب و ازلام را حرام میدانستهاند.
دربارۀ اسلام آوردن ابوذر نیز در منابع کهن روایتهای گوناگونی نقل شده است که با یکدیگر همخوانی چندانی ندارند. بر پایۀ همان روایتِ عبداللّه بن صامت، ابوذر و برادرش انیس به سبب اینکه بنی غفار حرمت ماههای حرام را نگاه نمیداشتند، از آنان روی بر تافته، راه مکه را پیش گرفتند. ابوذر در نزدیکی مکه توسط برادرش که جلوتر به شهر رفته بود، از دعوت پیامبر اکرم آگاه شد و به شهر رفت و سراغ آن حضرت را گرفت، اما با خشونت و آزار کفار قریش روبهرو شد و پس از ماجراهایی که ۳۰ روز به درازا کشید، سرانجام پیامبر را دید و اسلام آورد و نزد ابوبکر مقام گزید. چون دوباره به نزد پیامبر رفت، از سوی آن حضرت برای تبلیغ اسلام به میان بنی غفار گسیل گشت.[۳]
این ماجرا در گزارش منابع شیعی[۴] به صورتی دیگر آمده و حاکی از آن است که ابوذر به گونهای شگفت از دعوت پیامبر (ص) در مکه مطلع شده است. به هر حال، ابوذر را در شمار نخستین گروندگان به اسلام و چهارمین یا پنجمین مسلمان خواندهاند.[۵]
ابوذر مدتها ـ تا سال ۶ ق ـ در میان قبیلۀ خود میزیست. برخی گفتهاند که وی در مکانی به نام ثنیه الغزال واقع بر جادۀ کاروانهای قریش به کاروانها حمله میبرد و اموال کاروانیان را توقیف میکرد و در صورتی باز پس میداد که صاحبان آنها شهادتین میگفتند.[۶] او در ۶ ق. به مدینه آمد و پیامبر (ص) او را با عدهای دیگر از بیبرگان در مسجد جای داد. این جمع به عنوان اصحاب صفّه مشهورند.[۷] به روایت ابن اسحاق، پیامبر (ص) در مدینه میان ابوذر و منذر بن عمرو پیوند برادری ایجاد کرد، ولی میدانیم که پیمان برادری پیش از جنگ بدر بوده است.[۸]
ابوذر در مدینه از نزدیکان پیامبر (ص) و مورد اعتماد آن حضرت بود، چنانکه در غزواتی چون غابه ـ که به چرا بردن شتران پیامبر توسط ابوذر موجب آن شد ـ و نیز سریهای در نزدیکی مدینه شرکت کرد[۹] و طی غزوۀ بنی المصطلق و نیز حج عمرۀ پیامبر در سال ۷ ق، به جانشینی آن حضرت در مدینه رشتۀ کارها را در دست گرفت.[۱۰] در فتح مکه نیز ابوذر پرچم سپاهیان ۳۰۰ نفری بنی غفار را به دست گرفته، از برابر ابوسفیان گذشت.[۱۱] پس از آن در غزوه حنین نیز شرکت جست.
۹ سال پس از هجرت، ابوذر همراه پیامبر (ص) برای غزوه تبوک با مجاهدان به راه افتاد، اما پس از طی مسافتی به سبب مرگ شترش از کاروان بازماند. عدهای او را به تخلف متهم کردند. اما او بارش را بر دوش گرفت و با پای پیاده به آنان پیوست. پیامبر (ص) او را تحسین کرد و با اعضای خاندان خود همانند خواند و سرانجامش را پیشبینی کرد.[۱۲]
۱۱ سال پس از هجرت در پی رحلت پیامبر اکرم و گزینش ابوبکر به خلافت، ابوذر نیز در زمرۀ کسانی که دل با حضرت علی (ع) داشتند، از بیعت با ابوبکر تن زد، اما سرانجام با اکراه بیعت کرد.[۱۳] او به حضرت علی (ع) چنان نزدیک بود که در مراسم کاملاً خصوصی تشییع پیکر حضرت فاطمه (ع)، در زمرۀ یاران ویژۀ امام شرکت کرد.[۱۴]
ابوذر در سال ۲۰ ق. در فتح مصر شرکت کرد، اما چندان در مصر نماند. برخی گزارشها بیرون رفتن وی را از مصر، ناشی از روایتی نبوی میدانند که طی آن پیامبر (ص) فتح مصر را پیشبینی کرده و به آنان گفته بود که در شرایطی خاص از آنجا خارج شوند.[۱۵]
ابوذر در ۲۳ ق. نیز به همراه چند صحابی دیگر در نبردی که به فرماندهی معاویه برای تصرف عمّوریّه رخ داد، شرکت جست[۱۶] و در ۲۷ یا ۲۸ ق. در پیکار قبرس و فتح آن حاضر شد. وی تا ۳۰ ق. با سپاهیان خود در شام، مرز سرزمین اسلام با قلمرو روم، ماند تا در نبردهای مسلمانان شرکت جوید. در این ایام گاه به بیتالمقدس نیز میرفت.[۱۷]
مشاهدۀ کارهای عثمان در مدینه و کارگزار او معاویه در دمشق، همچون گماشتن خویشان بر کارهای مهم و اعطای مقرریهای کلان و ثروتاندوزیها و اسرافکاریها و بیپروایی در برابر دستورهای پیامبر (ص)،[۱۸] ابوذر را از خلافت عثمان و حکومت معاویه سخت بیزار و خشمگین ساخت. او به قصد نهی از منکر و با استفاده از مصونیتی که به موجب همصحبتی با پیامبر (ص) یافته بود، نارضایی خود را به شکلهای گوناگون ابراز میکرد: در برابر کاخ معاویه فریاد میزد و او را به خیانت در بیتالمال یا اسراف متهم میکرد و ناسازگاری کارهای او را با قرآن و سنت پیامبر (ص) برای مردم بر میشمرد.[۱۹]
ابوذر از امام علی (ع) و خاندان پیامبر (ص) طرفداری میکرد[۲۰] و به رغم کوششهای معاویه برای تطمیع او، دست از مخالفت بر نمیداشت. او با استناد به آیۀ کَنز (سوره توبه، ۳۴) به انتقاد از معاویه میپرداخت، چه برخلاف معاویه که تنها اهل کتاب را مشمول آیه میدانست، معتقد بود که اگر مسلمانان نیز زر و سیم بیندوزند، مصداق این آیه خواهند بود.[۲۱]
مسألۀ استناد به آیۀ کنز چندان بالا گرفت که گفتهاند، برخی میخواستند این آیه را اندکی تغییر دهند تا فقط اهل کتاب مشمول آن شوند، اما تهدید اُبیّ بن کعب به بر پا کردن جنگ، مانع از آن کار شد.[۲۲] معاویه در برابر این مخالفت، نخست مردم را از همنشینی با ابوذر نهی کرد.[۲۳] سپس نامهای به عثمان نوشت و او را از خطر قیام مردم به سبب سخنان ابوذر آگاه کرد و تذکر داد که او از خلیفه عیبجویی میکند.[۲۴] عثمان از معاویه خواست که ابوذر را با خشونت به مدینه روانه کند. ابوذر را بر شتری برهنه به مدینه فرستادند و چون رنجور و خسته به مدینه درآمد، عثمان خواست او را با بخشیدن مال خشنود کند، اما او نپذیرفت و به انتقاد از دستگاه حکومت و خاندان امیه پرداخت.[۲۵] عثمان خشمگین شد و برای دور نگاه داشتن او از مردم، گفت تا به رَبذه تبعیدش کردند.[۲۶]
چون ابوذر رهسپار ربذه شد، امام علی (ع) و برخی از نزدیکانش ـ به رغم منع عثمان ـ به مشایعتش رفتند و امام در خطبهای شیوا به ستایش از ابوذر و نکوهش از عثمان و یارانش پرداخت[۲۷] و این پشتیبانی امام (ع) از ابوذر، موجب مشاجرهای شدید میان آن حضرت و عثمان شد.[۲۸]
ابوذر با زن و فرزند رهسپار ربذه شد و با چند گوسفند و شتر و غلامی در آنجا مقام گرفت. او برای مردم احادیثی از پیامبر (ص) نقل میکرد[۲۹] و هیچگاه از انتقادهایش دست بر نمیداشت و گاه به فراخور حال به نفع امام علی (ع) تبلیغ میکرد.[۳۰] برخی روایتها گویای آن است که ابوذر اجازه داشت گاهگاه به مدینه برود و چون به مدینه میرفت، با عثمان نیز دیدار میکرد و با زبان تیز خود به او میتاخت. در این دیدارها مجادلاتی بر سر استفادۀ آزادانۀ خلیفه از بیتالمال و انباشتن سرمایه پیش میآمد و عثمان از کعب الاحبار یهودی، فتوا میخواست، ولی ابوذر وجود او را برنمیتافت و گاه با عصا او را میراند.[۳۱]
داستان مرگ ابوذر به صورتی شگفت نقل شده است: به اتفاق تاریخنویسان، ابوذر بر مبنای پیشبینی پیامبر (ص) از جزئیات رخداد مرگ خود و بعد از آن آگاه بود. از این روی چون به حال احتضار افتاد و همسرش از بییاوری گله کرد، ابوذر سخن پیامبر (ص) را یادآور شد که میفرمود: پس از مرگ ابوذر گروهی از صالحان، کفن و دفن او را به عهده میگیرند. از اینرو همسر ابوذر پس از مرگ شوی به سفارش ابوذر کاروانی را که از آنجا میگذشت، مطلع کرد و آنان او را به خاک سپردند. بنابر برخی منابع، عبداللّه بن مسعود این مراسم را انجام داد.
وقتی خبر مرگ ابوذر به مدینه رسید، میان عمّار یاسر و عثمان در این مورد مشاجرهای تند پیش آمد و عثمان فرمان داد که عمار را بزنند و به ربذه تبعید کنند، ولی امام علی (ع)، عثمان را از این کار منع کرد.[۳۲] امام در مرگ ابوذر، عبدالرحمن بن عوف را نیز به سختی سرزنش کرد.[۳۳]
درگیری ابوذر با عثمان موجب بحثهای کلامی نیز شده است، چه کسانی که در شایستگی عثمان برای امامت تردید کردهاند، فرمان تبعید ابوذر را از مطاعن وی شمردهاند، اما قاضی عبدالجبار به دفاع از عثمان پرداخته و روایتهایی را که طرفداران عثمان ساختهاند، تا رفتن ابوذر را به ربذه به میل و اختیار خودِ او جلوه دهند، ذکر کرده و عثمان را بیگناه دانسته است. وی بر آن است که بر فرض ثابت شدن تبعید ابوذر، این فرمان به صلاح خود ابوذر بوده، زیرا عثمان بیم داشته است که مبادا اهل مدینه به او آسیبی رسانند. سید مرتضی استدلال قاضی عبدالجبار را در دفاع از عثمان نپذیرفته و با استناد به روایتهای معتبر تاریخی ثابت کرده است که عثمان ابوذر را به اجبار روانۀ ربده کرد. ابن ابی الحدید نیز از رأی سیدمرتضی جانبداری کرده است.
جایگاه علمی و اخلاقی
شخصیت ویژه و شایان توجه ابوذر از جنبههای گوناگون قابل بررسی است. امام علی (ع) او را ستوده و گفته است که وی مشتاق دین و دانش بود و در مورد هر چیزی پرسش میکرد.[۳۴] اما صفتی که بیش از هر چیز شخصیت ابوذر را برجسته و چشمگیر ساخته، قناعت و زندگی زاهدانۀ وی است. مطابق روایتهای بسیاری که در این زمینه، دربارۀ او نقل شده است، وی هرگاه چیزی داشت، دیگران را هم در آن سهیم میکرد، جامۀ کمبها میپوشید، مالی افزون بر نیاز روزانه، نزد خود نگاه نمیداشت و در سختترین حال، کمک هیچکس را نمیپذیرفت.[۳۵]
در پندهایی که ابوذر از پیامبر (ص) نقل میکرد، یا از زبان خود میگفت، بر پرهیز از دنیا، تشویق به فقر اختیاری، زهد، قناعت و در نظر گرفتن بعد اخروی زندگی انسان، بسیار تأکید شده است.[۳۶] این ویژگیهای ابوذر باتوجه به اینکه وی از جملۀ اصحاب صفّه نیز بوده، برخی از اهل تصوّف را بر آن داشته است که برای مشروعیت بخشیدن به روش خود و رفع اتهام بدعتگذاری در دین، خود را به اصحاب پیامبر (ص) منتسب کنند و پیدایش تصوّف را به اهل صفّه و از جمله ابوذر نسبت دهند.
ابوذر به نقل حدیث سخت دلبسته و پایبند بود، چندانکه در برخی روایات آمده است که به سبب همین گرایش در زمان عمر آزار دید و زندانی شد.[۳۷] شمار حدیثهایی که به گفتۀ نووی از او بر جای مانده است، به ۲۸۱ میرسد. احمد بن حنبل بسیاری از این احادیث را در مسند خود گرد آورده است و نویسندگان صحاح سته، برخی از آنها را نقل کردهاند. برخی از صحابه، چون عبداللّه بن عباس، انس بن مالک و حذیفة بن اسید و بسیاری از تابعین، همچون عبداللّه بن صامت، ابوالاسود دؤلی، احنف بن قیس، سعید بن مسیب، معرور بن سوید، زید بن وهب، عبدالرحمن بن غنم، عبدالرحمن بن ابی لیلی و صعصعة بن معاویه از او حدیث نقل کردهاند. بررسی حدیثهای نقل شده توسط ابوذر نشان میدهد که او با اینکه حدیثهای فقهی نیز از پیامبر (ص) نقل کرده، ولی تأکیدش بیش از همه بر حدیثهایی است که در آنها به زهد و اخلاق سفارش شده و از فزونخواهی و گردآوری ثروت، سخت نکوهش گردیده است.[۳۸]
اما ابوذر در میان امامیه منزلت ویژه و بسیار والایی دارد. آنان ابوذر، سلمان، مقداد و عمّار را که پس از پیامبر (ص) به امام علی (ع) وفادار ماندند، «ارکان اربعه» میخوانند.[۳۹] بر پایۀ روایتی تنها ابوذر و دو نفر دیگر بودند که پس از پیامبر (ص) مرتد نشدند[۴۰] و چون پیمانشکنی نکردند، به عنوان حواریان پیامبر (ص) شناخته میشوند.[۴۱] شیعیان ابوذر را در ردیف کسانی میدانند که خدا پیامبر (ص) را به دوست داشتنشان امر کرده است[۴۲] و بهشت مشتاقشان است.[۴۳] او نزد آسمانیان شناختهتر از اهل زمین است. جبرئیل به پیامبر (ص) سفارش میکند تا دعایی را که ابوذر میخواند، از او بپرسید و بخواند.[۴۴]
روایتهایی که دربارۀ ابوذر از امامان (ع) نقل شده است، نشان میدهد که ایشان به ابوذر به عنوان یک زاهد کامل که رفتار و گفتارش میتواند سرمشق شیعیان باشد، مینگریستند و همواره پندها و احوال او را برای پیروان نقل میکردند.[۴۵] در منابع شیعی روایتی از ابوالاسود دؤلی نقل شده است که پرسش و پاسخ مفصلی را میان ابوذر و پیامبر (ص) نشان میدهد و در حدّ خود یک پندنامه و رسالهای اخلاقی است.[۴۶]
تصریح پیامبر (ص) بر صداقت ابوذر در روایت مشهور «ما أظَلَّتِ الخَضراءُ ولا أَقلَّتِ الغَبراءُ عَلى رَجُلٍ أصدَقَ لهَجَةً مِن أبی ذَرٍّ» موجب ستایش دانشمندان شیعی و سنی از ابوذر شده است.[۴۷]
آشنایی ابوذر غفاری با دین اسلام
از شگفتی های زندگی ابوذر، یگانه پرستی وی در دوران پیش از اسلام است. وی به یکی از مسلمانان گفته بود: «ای فرزند برادر! من سه سال پیش از دیدار پیامبر خدا نماز خواندم». بی تردید، آیین توحیدی ای که ابوذر به آن ایمان داشت، بقایای دین حنیف حضرت ابراهیم(ع) بود. شمار اندکی در جزیره العرب این آیین را تا ظهور اسلام و بعثت پیامبر خاتم حفظ کردند و بر این باور باقی ماندند. ابوذر را از نخستین مسلمانان صدر اسلام شمرده اند. مؤلف تاریخ یعقوبی او را سومین شخص دانسته است که نزد رسول خدا(ص) اسلام آورد. وی گفته است: «ابوذر پس از حضرت علی(ع) و زید بن حارثه به دین اسلام درآمد». روایت های گوناگون، او را چهارمین مسلمان دانسته اند که به دست پیامبر اسلام و با کمک و زمینه سازی حضرت علی(ع) مسلمان شد. در یکی از مصادر تاریخی آمده است: و قد روی عنه انه قال: انا رابع الاسلام«از ابوذر روایت شده است که گفت: من چهارمین مسلمانم». در جای دیگر آمده است که ابوذر گفت: «من چهارمین مسلمانم. پیش از من سه تن اسلام آورده بودند و من چهارمین تن بودم. نزد رسول خدا رفتم و گفتم: السلام علیک یا رسول الله. آن گاه شهادتین را بر زبان آوردم و آثار شادمانی را در چهره ی رسول خدا(ص) دیدم». البته در برخی منابع، بنابر روایتی که به واقدی نسبت داده اند، ابوذر پنجمین مسلمان شمرده شده است. بنابر قولی دیگر، ابوذر خود گفته است: «من پنجمین اسلام آورنده بودم». به این ترتیب نیز گفته اند که نخستین اسلام آورنده علی(ع)، دوم خدیجه ی کبری(ع)، سوم جعفر طیار، چهارم زید بن حارثه، و پنجم ابوذر غفاری بوده اند.
داستان اسلام آوردن ابوذر غفاری
در یکی از روزهای گرم تابستان، ابوذر با عمامه ای سیاه و عبایی پاره پاره به مکه وارد شد و بدون اینکه با کسی حرفی بزند، در بازارها و کوی های مکه به گردش پرداخت. او با نگاهی کنجکاو در چهره ی مردم دقت کرده، به هر صحبتی گوش فرامی داد، اما با آنکه پیامبر را نمی شناخت، از کسی درباره ی او نپرسید. شب فرا رسید و مردم کم کم پراکنده شدند و به خانه های خویش رفتند. ابوذر در حیرت و تنهایی فرو رفت و نزدیک خانه ی کعبه دراز کشید. در همان هنگام، علی بن ابی طالب(ع) که به سوی خانه می رفت او را دید. نزد وی آمد و از او دعوت کرد تا شام مهمانش باشد. ابوذر در پی امام علی(ع) راه افتاد. آن شب بی آنکه ابوذر مقصود خود را به او بگوید یا از پیامبر سراغی بگیرد، به پایان رسید. ابوذر بامدادان از خانه ی علی(ع) روانه ی مسجد شد و چشم انتظار جمال خورشید نبوت نشست تا شب فرا رسید. باز هم علی(ع) او را در همان نقطه دید و گفت: «آیا زمان آن نرسیده است که آقا منزلش را بیابد؟» سپس او را به منزلش برد و شب دوم نیز مانند شب پیش سپری شد. ابوذر روز سوم را مانند روزهای گذشته در مسجدالحرام و به امید دیدار آفتاب رسالت گذراند. شب که از راه رسید، باز هم علی(ع) او را دید و پرسید: «ممکن است بگویی برای چه به اینجا آمده ای؟» ابوذر گفت: «اگر عهد کنی که مرا در رسیدن به هدفم یاری و هدایت کنی، مقصودم را به تو بازمی گویم». امام علی(ع) به او اطمینان داد. ابوذر هدف خود را چنین بیان کرد: «ما شنیدیم در این شهر مردی ادعای پیغمبری می کند و مردم را به کارهای نیک و ترک کارهای زشت فرامی خواند. من به برادرم گفتم: باید به مکه بروی و از درستی کار این مرد که به پیغمبری برخاسته و می گوید از آسمان به من خبر می رسد، آگاه شوی. آنگاه بیایی و به من خبر دهی. ولی اخباری که او آورد، برایم فایده ای نداشت. پس بی درنگ خودم توشه بستم و به مکه آمدم. سراغ پیغمبر به مسجد آمدم، اما نه او را می شناسم، نه جرئت می کنم احوالش را بپرسم». امام علی(ع) پرسید: «کیستی و از کجا می آیی؟» پاسخ داد: «نامم جندب بن جناده و کنیه ام ابوذر است و از قبیله ی غفارم». حضرت وقتی هدف او را دریافت، تصمیم گرفت وی را نزد پیامبر ببرد. ابوذر آن شب را با شور و امید و دل تنگی و انتظار سپری کرد و بامدادان با حضرت علی(ع) به سوی خانه ی پیامبر شتافت. چون به خانه ی پیامبر وارد شد، به آن حضرت این گونه سلام کرد: السلام علیک یا رسول الله. پیامبر نیز با مهربانی سلام او را پاسخ گفت و از موطن او و علت سفرش پرسید. در همان نخستین لحظه های آشنایی، ابوذر بزرگی و پاک طینتی فوق العاده ای را در پیامبر احساس کرد و هیبتی در او دید که خواه ناخواه دل ها را برابرش خاضع می کرد. ابوذر او را مردی نیک خو و دارای منطقی محکم و خردی سرشار یافت. او خوش برخورد، بلندنظر، مهربان و حکیم بود. این ویژگی های برجسته که در پیامبرِ تازه جمع شده بود، ابوذر را مفتون ساخت؛ به گونه ای که اطمینان کامل یافت که پیروی از این مرد، موجب عزت انسان خواهد بود. کم کم تمایل یافت دست خود را به پیکر پیامبر(ص) بکشد. گویا می خواست با این کار، خود را متبرک سازد. شاید هم می خواست بفهمد موجودی که در برابر اوست از خون و گوشت است، یا از روح و نور! هنوز دستش به شانه ی او نرسیده بود که حس کرد گویا جانش نورانی شده و روح تازه ای از بزرگی این مرد در او دمیده، که وی را به شاهراه زندگانی و رستگاری سوق می دهد. آن گاه پیامبر اکرم(ص) کلمه ی توحید را بر زبان او جاری کرد و آیه هایی را از قرآن برایش خواند. ابوذر گم شده ی همیشگی خود را در وجود شریف پیامبراکرم(ص) یافت و با شنیدن آیه هایی از قرآن مجید، روح بزرگ و جان حقیقت جویش، از ایمان و شور و عشق سرشار شد.
روایات درباره ابوذر
بنابر آن چه در روایات پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) درباره ابوذر آمده، وی دارای جایگاه رفیع و والایی است. پیامبر(ص) خطاب به او می فرماید: مرحبا یا ابوذر! تو از ما اهلبیت هستی. و یا در جایی دیگر درباره او می فرماید: آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین، احدی را نپرورانده که راستگوتر از ابوذر باشد. رسول خدا(ص) در روایتی دیگر، ابوذر را در زهد و فروتنی مانندعیسی بن مریم(ع) توصیف کرده است.
از امام علی(ع) درباره ابوذر سؤال شد. امام(ع) فرمود: او دارای علمی است که مردم از آن عاجزند و بر آن تکیه زده در حالی که از آن چیزی کم نمی شود. امیرمؤمنان(ع)، ابوذر را از افرادی می داند که بهشت مشتاق آنان است.
امام باقر(ع) در روایتی می فرماید: پس از رسول خدا(ص) همه افراد مرتد شدند و دست از علی(ع) کشیدند مگر سه نفر؛ سلمان، ابوذر و مقداد. برای عمار هم تردیدی عارض شد اما برگشت.
امام صادق(ع) درباره عبادت ابوذر فرمود: بیشترین عبادت ابوذر تفکر بود . آن قدر از ترس خدا گریه کرد تا چشمانش مجروح شد. امام صادق(ع) در روایتی دیگر فرمود: ابوذر گفت سه چیز را که مردم با آن دشمن هستند را دوست دارم؛ مرگ، فقر، بلا. امام(ع) در ادامه می فرماید: مراد ابوذر، مرگ در اطاعت خدا بهتر است از زندگی در معصیت خداوند و بلا در طاعت خدا محبوب تر از صحت در نافرمانی خدا و فقر در طاعت خدا بهتر از بی نیازی در معصیت خداوند است.
شیخ مفید نیز حدیثی را از امام کاظم(ع) روایت می کند که در روز قیامت، منادی ندا می دهد کجایند حواریان رسول خدا که پیمان شکنی نکردند؟ پس سلمان، مقداد و ابوذر از جا بر می خیزند.
وفات
ابوذر در ذی الحجه سال 32 هـ ق و در زمان خلافت عثمان در ربذه از دنیا رفت. ابن کثیر می نویسد: به هنگام مرگ جز همسر و فرزندش کسی نزد او نبود.زرکلی می گوید: وی در حالی از دنیا رفت که در خانه اش چیزی نبود که او را کفن کنند. مهران بن میمون نقل می کند: آن چه را من در خانه ابوذر دیدم بیشتر از دو درهم نمی ارزید. نقل است که پیامبر(ص) به او وعده داده بود که ای ابوذر تو تنها زندگی می کنی، تنها می میری، تنها مبعوث می شوی و تنها وارد بهشت می شوی. سپس عبدالله بن مسعود و همراهانش که از مدینه راهی کوفه بودند، او را غسل و کفن کرده و بر پیکرش نماز خواندند.
نقل شده است هنگامی که ام ذر گریه می کرد و به همسرش می گفت: تو در بیابان می میری و من پارچه ای ندارم تا تو را کفن کنم؛ ابوذر به وی گفت: گریه نکن و خوشحال باش. چرا که روزی رسول خدا(ص) در بین افرادی که من نیز در میان آنان بودم فرمود: یکی از شما در بیابان می میرد و جماعتی از مؤمنین او را به خاک می سپارند. حال تمام افرادی که آن روز با من بودند در شهر و میان مردم جان سپرده اند و گفته پیامبر(ص) درباره من است.
منابع
- "ابوذر غفاری"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، بازیابی: 30 آذرماه 1392.
- "ابوذر غفاری"، ترجمه: مهدى پيشوايى، قهرمانان راستين 133.
- "آشنایی با ابوذر غفاری"، سایت راسخون، سید رضی سیدنژاد، تاریخ بازیابی: 30 آذرماه 1392.
- ↑ ابن سعد، ۴ / ۲۲۱-۲۲۳، ۲۲۵؛ طبرانی، ۲ / ۱۵۵.
- ↑ ابنسعد، ۴ / ۲۱۹-۲۲۰.
- ↑ نک : ابن اسحاق، ۱۲۲؛ ابن سعد، ۴ / ۲۱۹-۲۲۵.
- ↑ کلینی، فروع کافی، ۸ / ۲۹۷-۲۹۸؛ ابن بابویه، امالی، ۳۸۷-۳۸۹.
- ↑ ابناسحاق، ۱۱۹؛ ابنسعد، ۴ / ۲۲۴؛ یعقوبی، ۲ / ۲۳؛ طبری، تاریخ، ۲ / ۳۱۵.
- ↑ ابنسعد، ۳ / ۵۵۵؛ ابنقتیبه، همان، ۲۵۳.
- ↑ بلاذری، انساب، ۱ / ۲۷۲.
- ↑ ابن هشام، همانجا؛ ابن سعد، ۳ / ۵۵۵، ۴ / ۲۲۵.
- ↑ واقدی، ۱ / ۵۳۸، ۵۷۱؛ ابنسعد، ۲ / ۸۰.
- ↑ ابن هشام، ۳ / ۳۰۲؛ بلاذری، همان، ۱ / ۳۵۳.
- ↑ واقدی، ۲ / ۸۱۹.
- ↑ واقدی، ۲ / ۱۰۰۰؛ ابن هشام، ۴ / ۱۶۷؛ ابن سعد، ۲ / ۱۶۶؛ طبری، تاریخ، ۳ / ۱۰۷.
- ↑ کتاب سلیم، ۸۱، ۸۹، ۹۱، ۹۴؛ یعقوبی، ۲ / ۱۲۴؛ ابن بابویه، الخصال، ۲ / ۴۶۱-۴۶۲؛ ابن ابی الحدید، ۱ / ۲۱۹-۲۲۰.
- ↑ یعقوبی، ۲ / ۱۱۵.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند، ۵ / ۱۷۴.
- ↑ طبری، همان، ۴ / ۲۴۱.
- ↑ ابن سعد، ۴ / ۲۳۱؛ احمد بن حنبل، همان، ۵ / ۱۶۴.
- ↑ بلاذری، همان، ۵ / ۲۵-۲۶؛ ابن قتیبه، همان، ۱۹۴-۱۹۵؛ ابن عبدربه، ۴ / ۲۸۷؛ یعقوبی، ۲ / ۱۷۳-۱۷۴.
- ↑ بلاذری، ۴ / ۵۴۲-۵۴۳.
- ↑ یعقوبی، ۲ / ۱۷۱-۱۷۲.
- ↑ ابن سعد، ۴ / ۲۲۶؛ طبری، همان، ۴ / ۲۸۳-۲۸۶؛ ابن عبدربه، ۴ / ۳۰۶.
- ↑ سیوطی، ۴ / ۱۷۸- ۱۷۹.
- ↑ ابن سعد، ۴ / ۲۲۹.
- ↑ بلاذری، همان، ۴ / ۵۴۳؛ ابن اعثم، ۱ / ۳۷۳؛ یعقوبی، ۲ / ۱۷۲.
- ↑ ابن سعد، ۴ / ۲۲۶؛ احمدبن حنبل، کتاب الزهد، ۲۱۴، ۲۱۵.
- ↑ یعقوبی، ۲ / ۱۷۲-۱۷۳؛ طبری، همان، ۴ / ۲۸۴-۲۸۵.
- ↑ جوهری، ۱ / ۷۶، ۷۷؛ کلینی، همان، ۸ / ۲۰۶- ۲۰۸؛ نهجالبلاغة، خطبۀ ۱۳۰؛ مسعودی، ۲ / ۳۴۱.
- ↑ بلاذری، همان، ۴ / ۵۴۴؛ یعقوبی، همان.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند، ۵ / ۱۴۷.
- ↑ کشی، ۲۶؛ ابن ابی الحدید، ۱۳ / ۲۲۸.
- ↑ طبری، همان، ۴ / ۲۸۴؛ امینی، ۸ / ۳۳۳، ۳۵۱.
- ↑ بلاذری، همان، ۴ / ۵۴۴؛ یعقوبی، ۲ / ۱۷۳.
- ↑ بلاذری، 4 / ۵۱۲-۵۱۳؛ یعقوبی، ۲ / ۱۷۳-۱۷۴؛ ابن عبدربه، ۴ / ۲۸۳.
- ↑ ابن سعد، ۲ / ۳۴۶.
- ↑ احمد بن حنبل، کتاب الزهد، ۲۱۲- ۲۱۵.
- ↑ احمد بن حنبل، همانجا؛ ابن عبدربه، ۱ / ۲۲۸.
- ↑ احمد بن حنبل، العلل، ۱ / ۶۲؛ ابن حبان، ۱ / ۳۵
- ↑ احمد بن حنبل، همان، ۵ / ۱۵۲، ۱۵۷.
- ↑ نوبختی، ۱۵-۱۶؛ مفید، ۶-۷؛ طوسی، رجال، ۳۶.
- ↑ شیخ مفید، اختصاص، ۶، ۱۰؛ رجال کشی، ۶، ۱۱.
- ↑ مفید، ۶۱.
- ↑ ابنبابویه، الخصال، ۱ / ۲۵۳- ۲۵۴؛ کشی، ۱۰؛ احمد بن حنبل، همان، ۵ / ۳۵۱؛ ترمذی، ۵ / ۶۳۶.
- ↑ ابن بابویه، همان، ۱ / ۳۰۳؛ مفید، ۱۲.
- ↑ کلینی، الاصول، ۲ / ۵۸۷؛ کشی، ۲۵.
- ↑ کلینی، همان، ۲ / ۱۱۴، ۱۳۴، ۴۵۸، الفروع، ۵ / ۶۵- ۶۸؛ ابن بابویه، همان، ۱ / ۴۰، ۴۲.
- ↑ طوسی، امالی، ۵۳۶-۵۵۰؛ ورّام، ۲ / ۵۱-۶۶.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند، ۵ / ۱۹۷؛ کشی، ۲۴.