حضرت یونس علیه السلام: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{خوب}} | {{خوب}} | ||
− | '''حضرت یونس علیه السلام''' پیامبری الهی است که از طرف خدا مأمور به هدایت قوم خود شد، اما علی رغم تلاش بسیار، آنها [[ایمان]] نیاوردند و او آنها را ترک کرد. در بین راه سوار بر | + | '''حضرت یونس علیه السلام''' پیامبری الهی است که از طرف خدا مأمور به هدایت قوم خود و دعوت به [[توحید]] شد، اما علی رغم تلاش بسیار، آنها [[ایمان]] نیاوردند و او آنها را ترک کرد. در بین راه سوار بر کشتى شد و به دنبال هجوم نهنگ به کشتی، مسافران قرعه زدند تا یکی از سرنشینان را برای رهایی از نهنگ طعمه آن بکنند. قرعه به نام او افتاد و نهنگ او را بلعید، ولی یونس با [[تسبیح]] خدا و توسل به ذکر {{متن قرآن|«...لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ...»}} نجات یافت و بار دیگر به سوى آن قوم رفت و مردم به وى ایمان آوردند. نام حضرت یونس در [[قرآن]] چهار بار آمده، و یک [[سوره یونس|سوره]] به نام او نامگذاری است. |
==نام و نسب حضرت یونس== | ==نام و نسب حضرت یونس== | ||
− | کلمه «یونس» لفظ یونانی می باشد و به معنای کبوتر است. دلیل عربی نبودن کلمه یونس، غیرمنصرف بودن آن است؛ یعنی هیچگاه کسره و تنوین بر آن درنمیآید.<ref>اعلام قرآن، (محمد خزائلی)، ص | + | کلمه «یونس» لفظ یونانی می باشد و به معنای کبوتر است. دلیل عربی نبودن کلمه یونس، غیرمنصرف بودن آن است؛ یعنی هیچگاه کسره و تنوین بر آن درنمیآید.<ref>اعلام قرآن، (محمد خزائلی)، ص ۶۸۷؛ تفسیر نمونه، (آیت الله مکارم شیرازی)، ص ۱۶۲ـ۱۶۶.</ref> |
− | پدر حضرت یونس «مَتّی» از عالمان و زاهدان وارسته و | + | پدر حضرت یونس «مَتّی» از عالمان و زاهدان وارسته و شاکر الهی بود، به همین جهت خداوند به [[حضرت داود]] علیه السلام [[وحی]] کرد که همسایه تو در [[بهشت]]، «مَتّی» پدر یونس علیه السلام است. حضرت داود و [[حضرت سلیمان]] علیهماالسلام به زیارت او رفتند و او را ستودند. |
+ | |||
+ | برخی گفته اند یونس بن مَتی از نوادگان [[حضرت یعقوب علیه السلام|حضرت یعقوب]] علیه السلام است<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۷.</ref> و به گفته بعضی او از ناحیه پدر از نواده های [[حضرت هود]] علیه السلام و از ناحیه مادر از [[بنی اسرائیل]] بود.<ref>تاریخ انبیاء، (عمادزاده)، ص ۶۸۶.</ref> و بعضی دیگر او را از نوادگان [[حضرت ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم]] علیه السلام دانستهاند.<ref>آلوسی، تفسیر آلوسی، ج۷، ص۱۸۴.</ref> ایشان از پیامبرانى است که ظاهراً بعد از [[حضرت موسی علیه السلام|حضرت موسى]] و [[حضرت هارون علیه السلام|هارون]] علیهماالسلام قدم به عرصه وجود گذاشت. | ||
+ | |||
+ | به گفته بعضی یونس علیه السلام در حدود ۸۲۵ سال قبل از میلاد، در سرزمین [[نینوا]] ظهور کرد. نینوا شهری در نزدیک موصل (در [[عراق]] کنونی) یا در اطراف [[کوفه]] در سمت [[کربلا]] بود.<ref>طبری، جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۹۳۔ </ref> هم اکنون در نزدیک کوفه در کنار مسجد الحَمراء، قبری به نام مرقد یونس علیه السلام معروف است.<ref>ابنالفقیه همدانی، کتاب البلدان، ص۲۱۱.</ref> گروهی از مورخان نیز مدفن حضرت یونس را در محل مأموریت خود در منطقه باستانی نینوا در شمال عراق میدانند، که اخیرا توسط گروه تروریستی [[داعش]] تخریب شد.<ref>ابنمستوفی، تاریخ اربل، ج۲، ص۱۷۲.</ref> | ||
==حضرت یونس در قرآن== | ==حضرت یونس در قرآن== | ||
− | نام | + | نام یونس چهار مرتبه در [[قرآن کریم]] در آیات زیر آمده است: [[سوره نساء/متن و ترجمه#۱۶۳|سوره نساء، آیه ۱۶۳]] • [[سوره انعام/متن و ترجمه#۸۶|سوره انعام، آیه ۸۶]] • [[سوره یونس/متن و ترجمه#۹۸|سوره یونس، آیه ۹۸]] • [[سوره صافات/متن و ترجمه#۱۳۹|سوره صافات، آیه ۱۳۹]]. آن حضرت یکبار در [[سوره انبیاء]] آیه ۸۷ با وصف «ذوالنون» آمده و یک بار هم به نام «صاحب الحوت» در [[سوره قلم]] آیه ۴۸ نامبرده شده است. |
− | خداى تعالى در آیاتی | + | خداى تعالى در آیاتی یونس علیه السلام را ستایش کرده است. از جمله در سوره انبیاء، آیه ۸۸ او را از مؤمنین خوانده و در [[سوره قلم]]، آیه ۵۰ فرموده: او را "اجتباء" کرده است و "اجتباء" به این است که خداوند بنده اى را خالص براى خود کند. و نیز او را از صالحان خوانده و در [[سوره انعام]]، آیه ۸۷ در زمره انبیاء شمرده و فرموده: که او را بر عالمیان برترى داده و او و سایر انبیاء را به سوى [[صراط مستقیم]] هدایت کرده است.<ref>ترجمه المیزان (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج۱۷، ص۲۵۶.</ref> |
− | قرآن کریم قسمتی از سرگذشت | + | قرآن کریم قسمتی از سرگذشت این پیامبر و قوم او را در [[سوره صافات]] (۱۴۸-۱۴۰) آورده است: |
− | :{{متن قرآن|«وَ إِنَّ | + | :{{متن قرآن|«وَ إِنَّ یونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْک الْمَشْحُونِ * فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ * فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ * فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ * لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى یوْمِ یبْعَثُونَ * فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ * وَ أَنْبَتْنا عَلَیهِ شَجَرَةً مِنْ یقْطِینٍ * وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یزِیدُونَ * فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ»}}؛ «و یونس از پیامبران بود، [یاد کن] هنگامى را که به سوى آن کشتى پر [از جمعیت و بار] گریخت، و با سرنشینان کشتى قرعه انداخت [و قرعه به نامش افتاد] و از مغلوب شدگان شد [و او را به دریا انداختند.] پس آن ماهى بزرگ او را بلعید، در حالى که سزاوار سرزنش بود. [و در شکم ماهى به تسبیح خدا مشغول شد که] اگر او از تسبیحکنندگان نبود، بى تردید تا روزى که مردم برانگیخته مى شوند در شکم ماهى مى ماند. پس او را در حالى که بیمار بود به زمینى خشک و بى گیاه افکندیم. و بر او بوته گیاهى از نوعى کدو رویاندیم، و او را به سوى [قومى] یکصد هزار نفر [ى] یا بیشتر فرستادیم. پس ایمان آوردند در نتیجه آنان را تا پایان عمرشان [از نعمت ها و مواهب خود] بهره مند کردیم.». |
− | در [[سوره انبیاء|سوره | + | در [[سوره انبیاء|سوره انبیاء]] چگونگی [[تسبیح]] گویى او در شکم ماهى بیان شده است که خداوند به سبب آن او را نجات داد: |
− | :{{متن قرآن|«وَ ذَاالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ | + | :{{متن قرآن|«وَ ذَاالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیهِ فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکذلِک نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ»}}.<ref>سوره انبیاء، آیه ۸۸-۸۷</ref> «و صاحب ماهی [حضرت یونس] را [یاد کن] زمانی که خشمناک [از میان قومش] رفت و گمان کرد که ما [زندگی را] بر او تنگ نخواهیم گرفت، پس در تاریکی ها [ی شب، زیر آب، و دل ماهی] ندا داد که معبودی جز تو نیست تو از هر عیب و نقصی منزّهی، همانا من از ستمکارانم». |
− | و در [[سوره قلم]] متعرض ناله | + | و در [[سوره قلم]] متعرض ناله اندوهگین او در شکم ماهى شده و سپس بیرون شدنش و رسیدن به مقام اجتباء (برگزیدگی) را آورده است: |
− | :{{متن قرآن|«فَاصْبِرْ | + | :{{متن قرآن|«فَاصْبِرْ لِحُکمِ رَبِّک وَ لاتَکنْ کصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَکظُومٌ * لَوْ لا أَنْ تَدارَکهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ * فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِینَ»}}.<ref>سوره قلم، آیه ۴۸-۵۰</ref> «باز تو برای حکم خدای خود صبر کن و مانند صاحب ماهی (یونس که از خشم در عذاب امت تعجیل کرد) مباش که (عاقبت پشیمان شد و در ظلمت زندان شکم ماهی افتاد و) به حال غم و اندوه (خدا را بر نجات خود) خواند. اگر رحمت و لطفی از سوی پروردگارش او را در نیافته بود، یقیناً نکوهش شده به صحرایی بی آب و گیاه افکنده می شد. پس پروردگارش او را برگزید و از شایستگان قرار داد». |
− | و در [[سوره | + | و در [[سوره یونس]] از [[ایمان]] آوردن قومش و برطرف شدن عذاب از ایشان سخن گفته است: |
− | :{{متن قرآن|«فَلَوْ | + | :{{متن قرآن|«فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یونُسَ لَمَّا آمَنُوا کشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ»}}.<ref>سوره یونس، آیه ۹۸</ref> «پس چرا هیچ شهری نبوده است که [اهلش] ایمان بیاورد تا ایمانشان به آنان سود دهد؟ مگر قوم یونس که وقتی ایمان آوردند، عذاب رسوایی را در زندگی دنیا از آنان برطرف کردیم و آنان را تا پایان عمرشان [از الطاف و نعمت های خود] برخوردار نمودیم». |
− | خلاصه آنچه از مجموع [[آیه| | + | خلاصه آنچه از مجموع [[آیه|آیات]] قرآنى استفاده مى شود با کمک قرائن موجود در اطراف این داستان این است که: یونس علیه السلام یکى از [[پیامبران]] بوده که خدا وى را به سوى مردمى گسیل داشته که جمعیت بسیارى بوده اند، یعنى آمارشان از صد هزار نفر تجاوز مى کرده و آن قوم دعوت وى را اجابت نکردند و به غیر از تکذیب عکس العملى نشان ندادند تا آن که [[عذاب|عذابى]] که یونس علیه السلام با آن تهدیدشان مى کرد فرارسید. و یونس علیه السلام خودش از میان قوم بیرون رفت. همین که عذاب نزدیک ایشان رسید و با چشم خود آن را دیدند، همگى به خدا [[ایمان]] آورده و [[توبه]] کردند خدا هم آن عذاب را که در دنیا خوارشان مى ساخت، از ایشان برداشت. |
− | و اما | + | و اما یونس علیه السلام گویا متوجه نشده که قوم او ایمان آورده و توبه کرده اند، لذا دیگر به سوى ایشان برنگشت، در حالى که از آنان خشمگین و ناراحت بود. همچنان پیش رفت در نتیجه ظاهر حالش حال کسى بود که از خدا فرار مى کند و به عنوان قهر کردن از این که چرا خدا او را نزد این مردم خوار کرد دور مى شود و نیز در حالى مى رفت که گمان مى کرد دست ما به او نمى رسد، پس سوار کشتى پر از جمعیت شد و رفت. در بین راه نهنگى بر سر راه کشتى آمد، چاره اى ندیدند جز این که یک نفر را نزد آن بیندازند تا سرگرم خوردن او شود و از سر راه کشتى به کنارى رود. به این منظور قرعه انداختند و قرعه به نام یونس درآمد، او را در دریا انداختند، نهنگ او را بلعید و کشتى نجات یافت. |
− | آنگاه خداى سبحان او را در | + | آنگاه خداى سبحان او را در شکم ماهى چند شبانه روز زنده نگه داشت و حفظ کرد. یونس علیه السلام فهمید که این جریان یک بلا و آزمایشى است که خدا وى را بدان مبتلا کرده و این مؤاخذه اى است از خدا در برابر رفتارى که او با قوم خود کرد، لذا از همان تاریکى شکم ماهى فریادش بلند شد به این که: {{متن قرآن|«...لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ...»}}. این ذکر، به [[ذکر یونسیه]] مشهور است. |
− | خداى سبحان | + | خداى سبحان این ناله او را پاسخ گفت و به نهنگ دستور داد تا یونس را بالاى آب و کنار دریا بیفکند. نهنگ چنین کرد. یونس وقتى به زمین افتاد مریض بود. خداى تعالى بوته کدویى بالاى سرش رویانید تا بر او سایه بیفکند. پس همین که حالش جا آمد، خدا او را به سوى قومش فرستاد و قوم هم دعوت او را پذیرفتند و به وى [[ایمان]] آوردند. در نتیجه با این که [[اجل|اجلشان]] رسیده بود، خداوند تا یک مدت معین عمرشان داد.<ref>ترجمه المیزان (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج۱۷، ص۲۵۲.</ref> |
− | ==حضرت یونس در | + | ==حضرت یونس در روایات== |
− | *در | + | *در روایتی از [[امام باقر]] علیه السلام منقول است که: مدت مکث آن حضرت در شکم ماهى سه روز بود، و چون ندا کرد در تاریکى شکم ماهى و تاریکى دریا و تاریکى شب که {{متن قرآن|«...لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ...»}} خدا دعاى او را مستجاب گردانید.<ref> حیوة القلوب (علامه مجلسی)، ج۲، ص۱۲۴۰.</ref> |
− | *در [[حدیث]] معتبر از امام باقر | + | *در [[حدیث]] معتبر از امام باقر علیه السلام منقول است که: اول کسى که براى او قرعه زدند، [[حضرت مریم]] علیهاالسلام بود و بعد از او براى حضرت یونس علیه السلام قرعه زدند در وقتى که با آن جماعت به کشتى سوار شد و کشتى در میان دریا ایستاد، سه مرتبه قرعه زدند هر سه مرتبه به اسم آن حضرت بیرون آمد! پس چون یونس به جانب سینه کشتى رفت دید ماهى عظیمى دهان گشوده است، پس خود را به دهان ماهى انداخت.<ref>حیوة القلوب (علامه مجلسی)، ج۲، ص۱۲۴۳.</ref> |
+ | *طبق روایتی از [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] علیه السلام نقل شده است: یونس علیه السلام چهار هفته (۲۸ روز) از قوم خود غایب گردید، هفت روز هنگام رفتن به سوی دریا، هفت روز در شکم ماهی، هفت روز پس از خروج از دریا زیر درخت کدو، و هفت روز هنگام مراجعت به [[نینوا]].<ref>بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۳۹۸.</ref> | ||
− | *[[ابو بصیر| | + | *[[ابو بصیر|ابوبصیر]] نقل کرده که وى گفت: محضر امام صادق علیه السلام عرضه داشتم: به چه علت خداوند عزوجل عذابى را که تا بالا سر قوم یونس آمده بود از ایشان برگرداند، در حالى که نسبت به هیچ قومى غیر از ایشان چنین نکرد؟ حضرت فرمودند: علتش آن است که در علم خداى عزوجل بود که ایشان [[توبه]] مى کنند و به خاطر آن نباید [[عذاب]] بشوند و این که این خبر را به یونس علیه السلام نداد به خاطر آن بود که وى در شکم ماهى با فراغت بال [[عبادت]] خدا را نماید و بدین ترتیب [[ثواب]] و کرامت این عبادت نصیبش گردد.<ref>علل الشرائع (ترجمه سید محمدجواد ذهنى تهرانى)، ج۱، ص۲۷۵.</ref> |
+ | *[[ام سلمه|اُمّ سلمه]] شبی [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه وآله را در حال مناجات با خدا دید که این دعا را میخواند: «اَللّهُمَّ لا تَکلْنی اِلی نَفْسی طَرْفَهَ عَینٍ اَبَداً». پس علّت را پرسید، پیامبر فرمود: «ایمن نیستم، خداوند یک لحظه یونس علیه السلام را به خودش واگذارد، آن همه دچار بلا شد.»<ref>مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۸۴.</ref> | ||
+ | *در او به شهر طائف رفت و از رهبران شهر تقاضا کرد به او اجازه دهند دین خود را به جای مکه، در آنجا تبلیغ کند، اما مردم او را از شهر بیرون انداختند. وی در باغ پناه گرفت. غلام آنها عداس برای او انگور آورد و محمد از او پرسید اهل کجاست و غلام خود را اهل نینوا معرفی کرد. محمد در واکنش گفت «شهر یونس صالح، پسر متی!» عداس «شگفتزده» شد زیرا «میدانست بتپرستان عرب یونس نبی را نمیشناسند.» او سپس از محمد سؤال کرد که چگونه آن مرد را میشناسد و محمد پاسخ داد: «ما برادر هستیم. یونس پیامبر خدا بود و من نیز پیامبر خدا هستم.» عداس بلافاصله اسلام آورد و دست و پاهای محمد را بوسید. | ||
+ | *زمانی که پیامبر اکرم در [[طائف]] پس از آزار و اذیت مردم در باغ عتبه و شیبه، دو عضو قبیله [[قریش]]، مشغول استراحت بود، از خادم آنان «عداس [[مسیحیت|مسیحی]]»، درباره شهر محل ولادت وی سؤال کرد. پس از آنکه گفت از اهالی نینوا است، پیامبر گفت پس از شهر «یونس بن متی» هستی. پیامبر(ص) در گفتگوی با عداس، حضرت یونس را مردی شایسته، برادر خود و پیغمبر خدا معرفی کرد. این مطالب موجب تعجب عداس شد و دست و پای پیامبر را بوسید.<ref>احمد بن علی مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۹، ص۱۸۰.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> | ||
− | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | + | *[[تفسیر نمونه (کتاب)|تفسیر نمونه]]، ناصر مکارم شیرازى؛ تهران: دارالکتب الإسلامیة، اول، ۱۳۷۴ ش. | |
− | *[[تفسیر نمونه (کتاب)| | + | *ترجمه و تفسیر راهنما؛ زین العابدین رهنما، تهران: انتشارات کیهان، ۱۳۴۶ ش. |
− | *ترجمه و | + | *[[المیزان فی تفسیر القرآن (کتاب)|المیزان]]، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، ۱۳۷۴ ش. |
− | * | + | *[[حیوة القلوب]]، علامه مجلسى؛ قم: سرور، ششم، ۱۳۸۴ ش. |
− | *[[ | + | *[[علل الشرائع]]، ترجمه ذهنى تهرانى، سید محمدجواد ذهنى تهرانى؛ قم، انتشارات مؤمنین، ۱۳۸۰ ش. |
− | *[[علل الشرائع]] | ||
{{پیامبران}} | {{پیامبران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۳۷
حضرت یونس علیه السلام پیامبری الهی است که از طرف خدا مأمور به هدایت قوم خود و دعوت به توحید شد، اما علی رغم تلاش بسیار، آنها ایمان نیاوردند و او آنها را ترک کرد. در بین راه سوار بر کشتى شد و به دنبال هجوم نهنگ به کشتی، مسافران قرعه زدند تا یکی از سرنشینان را برای رهایی از نهنگ طعمه آن بکنند. قرعه به نام او افتاد و نهنگ او را بلعید، ولی یونس با تسبیح خدا و توسل به ذکر «...لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ...» نجات یافت و بار دیگر به سوى آن قوم رفت و مردم به وى ایمان آوردند. نام حضرت یونس در قرآن چهار بار آمده، و یک سوره به نام او نامگذاری است.
نام و نسب حضرت یونس
کلمه «یونس» لفظ یونانی می باشد و به معنای کبوتر است. دلیل عربی نبودن کلمه یونس، غیرمنصرف بودن آن است؛ یعنی هیچگاه کسره و تنوین بر آن درنمیآید.[۱]
پدر حضرت یونس «مَتّی» از عالمان و زاهدان وارسته و شاکر الهی بود، به همین جهت خداوند به حضرت داود علیه السلام وحی کرد که همسایه تو در بهشت، «مَتّی» پدر یونس علیه السلام است. حضرت داود و حضرت سلیمان علیهماالسلام به زیارت او رفتند و او را ستودند.
برخی گفته اند یونس بن مَتی از نوادگان حضرت یعقوب علیه السلام است[۲] و به گفته بعضی او از ناحیه پدر از نواده های حضرت هود علیه السلام و از ناحیه مادر از بنی اسرائیل بود.[۳] و بعضی دیگر او را از نوادگان حضرت ابراهیم علیه السلام دانستهاند.[۴] ایشان از پیامبرانى است که ظاهراً بعد از حضرت موسى و هارون علیهماالسلام قدم به عرصه وجود گذاشت.
به گفته بعضی یونس علیه السلام در حدود ۸۲۵ سال قبل از میلاد، در سرزمین نینوا ظهور کرد. نینوا شهری در نزدیک موصل (در عراق کنونی) یا در اطراف کوفه در سمت کربلا بود.[۵] هم اکنون در نزدیک کوفه در کنار مسجد الحَمراء، قبری به نام مرقد یونس علیه السلام معروف است.[۶] گروهی از مورخان نیز مدفن حضرت یونس را در محل مأموریت خود در منطقه باستانی نینوا در شمال عراق میدانند، که اخیرا توسط گروه تروریستی داعش تخریب شد.[۷]
حضرت یونس در قرآن
نام یونس چهار مرتبه در قرآن کریم در آیات زیر آمده است: سوره نساء، آیه ۱۶۳ • سوره انعام، آیه ۸۶ • سوره یونس، آیه ۹۸ • سوره صافات، آیه ۱۳۹. آن حضرت یکبار در سوره انبیاء آیه ۸۷ با وصف «ذوالنون» آمده و یک بار هم به نام «صاحب الحوت» در سوره قلم آیه ۴۸ نامبرده شده است.
خداى تعالى در آیاتی یونس علیه السلام را ستایش کرده است. از جمله در سوره انبیاء، آیه ۸۸ او را از مؤمنین خوانده و در سوره قلم، آیه ۵۰ فرموده: او را "اجتباء" کرده است و "اجتباء" به این است که خداوند بنده اى را خالص براى خود کند. و نیز او را از صالحان خوانده و در سوره انعام، آیه ۸۷ در زمره انبیاء شمرده و فرموده: که او را بر عالمیان برترى داده و او و سایر انبیاء را به سوى صراط مستقیم هدایت کرده است.[۸]
قرآن کریم قسمتی از سرگذشت این پیامبر و قوم او را در سوره صافات (۱۴۸-۱۴۰) آورده است:
- «وَ إِنَّ یونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْک الْمَشْحُونِ * فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ * فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ * فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ * لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى یوْمِ یبْعَثُونَ * فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ * وَ أَنْبَتْنا عَلَیهِ شَجَرَةً مِنْ یقْطِینٍ * وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یزِیدُونَ * فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ»؛ «و یونس از پیامبران بود، [یاد کن] هنگامى را که به سوى آن کشتى پر [از جمعیت و بار] گریخت، و با سرنشینان کشتى قرعه انداخت [و قرعه به نامش افتاد] و از مغلوب شدگان شد [و او را به دریا انداختند.] پس آن ماهى بزرگ او را بلعید، در حالى که سزاوار سرزنش بود. [و در شکم ماهى به تسبیح خدا مشغول شد که] اگر او از تسبیحکنندگان نبود، بى تردید تا روزى که مردم برانگیخته مى شوند در شکم ماهى مى ماند. پس او را در حالى که بیمار بود به زمینى خشک و بى گیاه افکندیم. و بر او بوته گیاهى از نوعى کدو رویاندیم، و او را به سوى [قومى] یکصد هزار نفر [ى] یا بیشتر فرستادیم. پس ایمان آوردند در نتیجه آنان را تا پایان عمرشان [از نعمت ها و مواهب خود] بهره مند کردیم.».
در سوره انبیاء چگونگی تسبیح گویى او در شکم ماهى بیان شده است که خداوند به سبب آن او را نجات داد:
- «وَ ذَاالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیهِ فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکذلِک نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ».[۹] «و صاحب ماهی [حضرت یونس] را [یاد کن] زمانی که خشمناک [از میان قومش] رفت و گمان کرد که ما [زندگی را] بر او تنگ نخواهیم گرفت، پس در تاریکی ها [ی شب، زیر آب، و دل ماهی] ندا داد که معبودی جز تو نیست تو از هر عیب و نقصی منزّهی، همانا من از ستمکارانم».
و در سوره قلم متعرض ناله اندوهگین او در شکم ماهى شده و سپس بیرون شدنش و رسیدن به مقام اجتباء (برگزیدگی) را آورده است:
- «فَاصْبِرْ لِحُکمِ رَبِّک وَ لاتَکنْ کصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَکظُومٌ * لَوْ لا أَنْ تَدارَکهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ * فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِینَ».[۱۰] «باز تو برای حکم خدای خود صبر کن و مانند صاحب ماهی (یونس که از خشم در عذاب امت تعجیل کرد) مباش که (عاقبت پشیمان شد و در ظلمت زندان شکم ماهی افتاد و) به حال غم و اندوه (خدا را بر نجات خود) خواند. اگر رحمت و لطفی از سوی پروردگارش او را در نیافته بود، یقیناً نکوهش شده به صحرایی بی آب و گیاه افکنده می شد. پس پروردگارش او را برگزید و از شایستگان قرار داد».
و در سوره یونس از ایمان آوردن قومش و برطرف شدن عذاب از ایشان سخن گفته است:
- «فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یونُسَ لَمَّا آمَنُوا کشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ».[۱۱] «پس چرا هیچ شهری نبوده است که [اهلش] ایمان بیاورد تا ایمانشان به آنان سود دهد؟ مگر قوم یونس که وقتی ایمان آوردند، عذاب رسوایی را در زندگی دنیا از آنان برطرف کردیم و آنان را تا پایان عمرشان [از الطاف و نعمت های خود] برخوردار نمودیم».
خلاصه آنچه از مجموع آیات قرآنى استفاده مى شود با کمک قرائن موجود در اطراف این داستان این است که: یونس علیه السلام یکى از پیامبران بوده که خدا وى را به سوى مردمى گسیل داشته که جمعیت بسیارى بوده اند، یعنى آمارشان از صد هزار نفر تجاوز مى کرده و آن قوم دعوت وى را اجابت نکردند و به غیر از تکذیب عکس العملى نشان ندادند تا آن که عذابى که یونس علیه السلام با آن تهدیدشان مى کرد فرارسید. و یونس علیه السلام خودش از میان قوم بیرون رفت. همین که عذاب نزدیک ایشان رسید و با چشم خود آن را دیدند، همگى به خدا ایمان آورده و توبه کردند خدا هم آن عذاب را که در دنیا خوارشان مى ساخت، از ایشان برداشت.
و اما یونس علیه السلام گویا متوجه نشده که قوم او ایمان آورده و توبه کرده اند، لذا دیگر به سوى ایشان برنگشت، در حالى که از آنان خشمگین و ناراحت بود. همچنان پیش رفت در نتیجه ظاهر حالش حال کسى بود که از خدا فرار مى کند و به عنوان قهر کردن از این که چرا خدا او را نزد این مردم خوار کرد دور مى شود و نیز در حالى مى رفت که گمان مى کرد دست ما به او نمى رسد، پس سوار کشتى پر از جمعیت شد و رفت. در بین راه نهنگى بر سر راه کشتى آمد، چاره اى ندیدند جز این که یک نفر را نزد آن بیندازند تا سرگرم خوردن او شود و از سر راه کشتى به کنارى رود. به این منظور قرعه انداختند و قرعه به نام یونس درآمد، او را در دریا انداختند، نهنگ او را بلعید و کشتى نجات یافت.
آنگاه خداى سبحان او را در شکم ماهى چند شبانه روز زنده نگه داشت و حفظ کرد. یونس علیه السلام فهمید که این جریان یک بلا و آزمایشى است که خدا وى را بدان مبتلا کرده و این مؤاخذه اى است از خدا در برابر رفتارى که او با قوم خود کرد، لذا از همان تاریکى شکم ماهى فریادش بلند شد به این که: «...لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ...». این ذکر، به ذکر یونسیه مشهور است.
خداى سبحان این ناله او را پاسخ گفت و به نهنگ دستور داد تا یونس را بالاى آب و کنار دریا بیفکند. نهنگ چنین کرد. یونس وقتى به زمین افتاد مریض بود. خداى تعالى بوته کدویى بالاى سرش رویانید تا بر او سایه بیفکند. پس همین که حالش جا آمد، خدا او را به سوى قومش فرستاد و قوم هم دعوت او را پذیرفتند و به وى ایمان آوردند. در نتیجه با این که اجلشان رسیده بود، خداوند تا یک مدت معین عمرشان داد.[۱۲]
حضرت یونس در روایات
- در روایتی از امام باقر علیه السلام منقول است که: مدت مکث آن حضرت در شکم ماهى سه روز بود، و چون ندا کرد در تاریکى شکم ماهى و تاریکى دریا و تاریکى شب که «...لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ...» خدا دعاى او را مستجاب گردانید.[۱۳]
- در حدیث معتبر از امام باقر علیه السلام منقول است که: اول کسى که براى او قرعه زدند، حضرت مریم علیهاالسلام بود و بعد از او براى حضرت یونس علیه السلام قرعه زدند در وقتى که با آن جماعت به کشتى سوار شد و کشتى در میان دریا ایستاد، سه مرتبه قرعه زدند هر سه مرتبه به اسم آن حضرت بیرون آمد! پس چون یونس به جانب سینه کشتى رفت دید ماهى عظیمى دهان گشوده است، پس خود را به دهان ماهى انداخت.[۱۴]
- طبق روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است: یونس علیه السلام چهار هفته (۲۸ روز) از قوم خود غایب گردید، هفت روز هنگام رفتن به سوی دریا، هفت روز در شکم ماهی، هفت روز پس از خروج از دریا زیر درخت کدو، و هفت روز هنگام مراجعت به نینوا.[۱۵]
- ابوبصیر نقل کرده که وى گفت: محضر امام صادق علیه السلام عرضه داشتم: به چه علت خداوند عزوجل عذابى را که تا بالا سر قوم یونس آمده بود از ایشان برگرداند، در حالى که نسبت به هیچ قومى غیر از ایشان چنین نکرد؟ حضرت فرمودند: علتش آن است که در علم خداى عزوجل بود که ایشان توبه مى کنند و به خاطر آن نباید عذاب بشوند و این که این خبر را به یونس علیه السلام نداد به خاطر آن بود که وى در شکم ماهى با فراغت بال عبادت خدا را نماید و بدین ترتیب ثواب و کرامت این عبادت نصیبش گردد.[۱۶]
- اُمّ سلمه شبی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را در حال مناجات با خدا دید که این دعا را میخواند: «اَللّهُمَّ لا تَکلْنی اِلی نَفْسی طَرْفَهَ عَینٍ اَبَداً». پس علّت را پرسید، پیامبر فرمود: «ایمن نیستم، خداوند یک لحظه یونس علیه السلام را به خودش واگذارد، آن همه دچار بلا شد.»[۱۷]
- در او به شهر طائف رفت و از رهبران شهر تقاضا کرد به او اجازه دهند دین خود را به جای مکه، در آنجا تبلیغ کند، اما مردم او را از شهر بیرون انداختند. وی در باغ پناه گرفت. غلام آنها عداس برای او انگور آورد و محمد از او پرسید اهل کجاست و غلام خود را اهل نینوا معرفی کرد. محمد در واکنش گفت «شهر یونس صالح، پسر متی!» عداس «شگفتزده» شد زیرا «میدانست بتپرستان عرب یونس نبی را نمیشناسند.» او سپس از محمد سؤال کرد که چگونه آن مرد را میشناسد و محمد پاسخ داد: «ما برادر هستیم. یونس پیامبر خدا بود و من نیز پیامبر خدا هستم.» عداس بلافاصله اسلام آورد و دست و پاهای محمد را بوسید.
- زمانی که پیامبر اکرم در طائف پس از آزار و اذیت مردم در باغ عتبه و شیبه، دو عضو قبیله قریش، مشغول استراحت بود، از خادم آنان «عداس مسیحی»، درباره شهر محل ولادت وی سؤال کرد. پس از آنکه گفت از اهالی نینوا است، پیامبر گفت پس از شهر «یونس بن متی» هستی. پیامبر(ص) در گفتگوی با عداس، حضرت یونس را مردی شایسته، برادر خود و پیغمبر خدا معرفی کرد. این مطالب موجب تعجب عداس شد و دست و پای پیامبر را بوسید.[۱۸]
پانویس
- ↑ اعلام قرآن، (محمد خزائلی)، ص ۶۸۷؛ تفسیر نمونه، (آیت الله مکارم شیرازی)، ص ۱۶۲ـ۱۶۶.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۷.
- ↑ تاریخ انبیاء، (عمادزاده)، ص ۶۸۶.
- ↑ آلوسی، تفسیر آلوسی، ج۷، ص۱۸۴.
- ↑ طبری، جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۹۳۔
- ↑ ابنالفقیه همدانی، کتاب البلدان، ص۲۱۱.
- ↑ ابنمستوفی، تاریخ اربل، ج۲، ص۱۷۲.
- ↑ ترجمه المیزان (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج۱۷، ص۲۵۶.
- ↑ سوره انبیاء، آیه ۸۸-۸۷
- ↑ سوره قلم، آیه ۴۸-۵۰
- ↑ سوره یونس، آیه ۹۸
- ↑ ترجمه المیزان (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج۱۷، ص۲۵۲.
- ↑ حیوة القلوب (علامه مجلسی)، ج۲، ص۱۲۴۰.
- ↑ حیوة القلوب (علامه مجلسی)، ج۲، ص۱۲۴۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۳۹۸.
- ↑ علل الشرائع (ترجمه سید محمدجواد ذهنى تهرانى)، ج۱، ص۲۷۵.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۸۴.
- ↑ احمد بن علی مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۹، ص۱۸۰.
منابع
- تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى؛ تهران: دارالکتب الإسلامیة، اول، ۱۳۷۴ ش.
- ترجمه و تفسیر راهنما؛ زین العابدین رهنما، تهران: انتشارات کیهان، ۱۳۴۶ ش.
- المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، ۱۳۷۴ ش.
- حیوة القلوب، علامه مجلسى؛ قم: سرور، ششم، ۱۳۸۴ ش.
- علل الشرائع، ترجمه ذهنى تهرانى، سید محمدجواد ذهنى تهرانى؛ قم، انتشارات مؤمنین، ۱۳۸۰ ش.
پیامبران |
پیامبران اولوالعزم |
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم |
سایر پیامبران |
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون |