حضرت ایوب علیه السلام: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | حضرت ایوب علیه | + | {{خوب}} |
− | + | '''حضرت ایوب علیه السلام،''' از پیامبران الهی و از نوادگان [[حضرت ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم]] علیه السلام است. نام حضرت ایوب چهار بار در [[قرآن|قرآن مجید]] آمده و بندهای خوب و صابر معرفی شده است؛<ref>سوره ص، آیه۴۴.</ref> از آن رو که خداوند او را به داغ فرزندان و ناراحتیهای جسمانی مبتلا نمود، و او با پیشه نمودن [[صبر]] از این امتحان سربلند بیرون آمد.<ref> سوره انبیاء، آیه ۸۳ و ۸۴. سوره ص، آیه ۴۱ و ۴۴.</ref> | |
==وجه تسمیه ایوب== | ==وجه تسمیه ایوب== | ||
− | + | «ایوب» نامى است عبرى که «ایبوب» و «یوباب» نیز خوانده شده است. برخى آن را به احتمال برگرفته از ریشه عبرى «ایبوب» به معناى گریه یا از «ایبت» به معناى ندبه دانستهاند؛ برخى شارحان [[تورات]] آن را در اصل عربى و ترجمه شده به عبرى دانسته و گفتهاند: این واژه به «آیب» در عربى به معناى بازگشت کننده به سوى خدا نزدیک است. این معنا با وصف «اوّاب» که براى ایوب در [[آیه 34 سوره ص|آیه ۳۴ سوره ص]] آمده، سازگار است. برخى دیگر آن را برگرفته از «آبَ یؤوب» و به معناى کسى مى دانند که سلامتى و مال و خانواده خود را بازیافته است.<ref> دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص۲۰۶.</ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | ==نسب و خاندان == | |
+ | حضرت ایوب علیه السلام همچون بسیاری دیگر از پیامبران از ذریه [[حضرت ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم]] علیه السلام است. نسب او را تا حضرت ابراهیم چنین گفته اند: «أیوب بن أموص بن رازخ بن روم بن عیص بن اسحاق بن ابراهیم علیه السلام».<ref> جرجانی، حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج۶، ص۱۴۳.</ref> | ||
− | + | همچنین مادر او از فرزندان [[لوط|حضرت لوط]] علیه السلام بود.<ref> جرجانی، حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج۶، ص۱۴۳.</ref> همسر حضرت ایوب نیز نامش رحمة بود و به یک واسطه به [[حضرت یوسف علیه السلام|حضرت یوسف]] علیه السلام مى رسید و در حُسن و جمال شبیه ترین خلق بود به یوسف، چون پدرش خواب دید که یوسف پیراهن خود را به این دختر رحمة پوشانید و گفت این حسن و جمال من است به تو پوشانیدم و پدرش از انبیاء بود.<ref>أطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، ج۹، ص۲۲۷.</ref> | |
− | + | ==ذکر حضرت ایوب در قرآن== | |
− | + | نام حضرت ایوب علیه السلام ۴ بار در [[قرآن|قرآن مجید]] آمده است: | |
− | + | *[[سوره نساء]] آیه ۱۶۳: این آیه به مقام [[نبوت]] ایوب اشاره دارد: {{متن قرآن|«إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَىٰ نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَىٰ وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا»}}. ما همچنان که به [[حضرت نوح|نوح]] و [[پیامبران]] بعد از او [[وحی|وحى]] کردیم به تو نیز وحى کردیم و به [[حضرت ابراهیم|ابراهیم]] و [[حضرت اسماعیل|اسماعیل]] و [[حضرت اسحاق|اسحاق]] و [[حضرت یعقوب|یعقوب]] و [[اسباط]] و [[حضرت عیسی|عیسی]] و '''ایوب''' و [[حضرت یونس|یونس]] و [[حضرت هارون|هارون]] و [[حضرت سلیمان|سلیمان]] نیز وحى نمودیم و به [[حضرت داود|داود]]، [[زبور]] بخشیدیم. | |
− | + | *[[سوره انعام]] آیه ۸۴: این آیه آن حضرت را در زمره ذریه حضرت ابراهیم علیه السلام می آورد و ایشان را به اینکه از هدایت شدگان هستند ستوده و در زمره "محسنین" به حساب می آورد: {{متن قرآن|«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَارُونَ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»}}. و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را به راه راست درآوردیم و نوح را از پیش راه نمودیم و از نسل او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را هدایت کردیم و این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم. | |
− | + | *[[سوره انبیاء]] آیات ۸۳ و ۸۴: در این دو آیه به اجابت [[دعا|دعاى]] او در برطرف شدن سختى و مصیبت هایش اشاره می نماید: {{متن قرآن|«وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِكْرَىٰ لِلْعَابِدِينَ»}}. و ایوب را یاد کن هنگامى که پروردگارش را ندا داد که به من آسیب رسیده است و تویى مهربانترین مهربانان؛ پس دعای او را اجابت نمودیم و آسیب وارده بر او را برطرف کردیم و کسان او و نظیرشان را همراه با آنان مجددا به وى عطا کردیم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى [[عبادت]] کنندگان باشد. | |
− | + | *[[سوره ص]] آیات ۴۱-۴۴: در این آیات مصائب آن حضرت، پایان یافتن آن و روى آوردن نعمت هاى الهى به وى بیان شده است. همچنین حضرت ایوب علیه السلام به سه صفت عبودیت نیکو، [[صبر]] و استقامت، و بازگشت پیاپى به سوى خدا وصف شده است: {{متن قرآن|«وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ * ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَٰذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ * وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ * وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»}} و یاد کن از بنده ما ایوب هنگامى که به درگاه خداى خود عرض کرد: (پروردگارا) شیطان مرا سخت رنج و عذاب رسانیده؛ (خطاب کردیم که) پاى به زمین زن، این آبى است سرد براى شستشو و نوشیدن؛ و ما اهل و فرزندانى که از او مردند و به قدر آنها هم علاوه به او عطا کردیم تا در حق او لطف و رحمتى کنیم و تا صاحبان عقل متذکر شوند؛ و (ایوب را گفتیم) دسته اى از چوبهاى باریک (خرما) به دست گیر و (بر تن زن خود) بزن و عهد و قسمت را نشکن. ما ایوب را بنده صابرى یافتیم، نیکو بندهاى بود که دایم رجوع و توجهش به درگاه ما بود. | |
− | + | ==داستان ابتلای حضرت ایوب== | |
+ | در [[قرآن کریم]] آنچه در خصوص داستان حضرت ایوب آمده آن است که خداى تعالى او را به ناراحتى جسمى و به داغ فرزندان مبتلا نمود، و سپس، هم عافیتش داد و هم فرزندانش را و مثل آنان را به وى برگردانید. و این کار را به مقتضاى رحمت خود کرد و به این منظور کرد تا سرگذشت او مایه تذکر عابدان باشد.<ref> سوره انبیاء، آیه ۸۳ و ۸۴. سوره ص، آیه ۴۱ و ۴۴.</ref> | ||
− | + | در برخی از کتابهای [[تفسیر قرآن|تفسیری]] در مقام تبیین [[آیه|آیات]] مربوط به ابتلای حضرت ایوب داستانی از قول افرادی نقل گردیده است که به روشنی با ساحت [[انبیاء]] منافات دارد. این داستان که در نقلهایی از آن افرادی چون [[وهب بن منبه]]- که متهم به نقل [[اسرائیلیات]] است<ref>رجوع شود به وهب بن منبه و تاریخنگاری اسلامی، مهدی خزائی، فروغ وحدت، پاییز ۱۳۸۴، شماره ۱ در دسترس: [http://www.ensani.ir/fa/content/189630/default.aspx پرتال جامع علوم انسانی]</ref> - حضور دارند، حتی به منابع [[شیعه]] نیز راه یافته است تا جایی که [[تفسیر قمی (کتاب)|تفسیر قمی]] آن را به عنوان روایتی از [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] علیه السلام نقل می نماید. صورت داستان در تفسیر قمی چنین است: | |
− | + | [[ابو بصیر|ابوبصیر]] گفت: از آن جناب پرسیدم گرفتاری هایى که خداى تعالى ایوب علیه السلام را در دنیا بدانها مبتلا کرد چه بود، و چرا مبتلایش کرد؟ در جوابم فرمود: خداى تعالى نعمتى به ایوب ارزانى داشت، و ایوب علیه السلام همواره [[شکر]] آن را به جاى مى آورد، و در آن تاریخ [[شیطان]] هنوز از آسمان ها ممنوع نشده بود و تا زیر [[عرش]] بالا مى رفت. روزى از آسمان متوجه شکر ایوب شد و به وى [[حسد]] ورزیده عرضه داشت: پروردگارا! ایوب شکر این نعمت که تو به وى ارزانى داشته اى به جاى نیاورده، زیرا هر جور که بخواهد شکر این نعمت را بگذارد، باز با نعمت تو بوده، از دنیایى که تو به وى داده اى [[انفاق]] کرده، شاهدش هم این است که: اگر دنیا را از او بگیرى خواهى دید که دیگر شکر آن نعمت را نخواهد گذاشت. پس مرا بر دنیاى او مسلط بفرما تا همه را از دستش بگیرم، آن وقت خواهى دید چگونه لب از شکر فرومى بندد، و دیگر عملى از باب شکر انجام نمى دهد. از ناحیه عرش به وى خطاب شد که من تو را بر مال و اولاد او مسلط کردم، هر چه مى خواهى بکن. | |
− | + | امام سپس فرمود: [[ابلیس]] از آسمان سرازیر شد، چیزى نگذشت که تمام اموال و اولاد ایوب از بین رفتند، ولى به جاى این که ایوب از شکر بازایستد، شکر بیشترى کرد، و [[حمد]] خدا زیاده بگفت. ابلیس به خداى تعالى عرضه داشت: حال مرا بر زراعتش مسلط گردان. خداى تعالى فرمود: مسلطت کردم. ابلیس با همه شیطان هاى زیر فرمانش بیامد، و به زراعت ایوب بدمیدند، همه طعمه حریق گشت. باز دیدند که شکر و حمد ایوب زیادت یافت. عرضه داشت: پروردگارا مرا بر گوسفندانش مسلط کن تا همه را هلاک سازم، خداى تعالى مسلطش کرد. گوسفندان هم که از بین رفتند باز شکر و حمد ایوب بیشتر شد. ابلیس عرضه داشت: خدایا مرا بر بدنش مسلط کن، فرموده مسلط کردم که در بدن او به جز [[عقل]] و دو دیدگانش، هر تصرفى بخواهى بکنى. ابلیس بر بدن ایوب بدمید و سراپایش زخم و جراحت شد. مدتى طولانى بدین حال بماند، در همه مدت گرم شکر خدا و حمد او بود، حتى از طول مدت جراحات کرم در زخم هایش افتاد، و او از شکر و حمد خدا بازنمى ایستاد، حتى اگر یکى از کرم ها از بدنش مى افتاد، آن را به جاى خودش برمى گردانید، و مى گفت به همان جایى برگرد که خدا از آن جا تو را آفرید. این بار بوى تعفن به بدنش افتاد، و مردم قریه از بوى او متاذى شده، او را به خارج قریه بردند و در مزبله اى افکندند. در این میان خدمتى که از همسر او - که نامش "رحمت" دختر افراییم فرزند [[حضرت یوسف]] علیه السلام بود - سرزد این که دست به کار گدایى زده، هر چه از مردم [[صدقه]] مى گرفت نزد ایوب مى آورد، و از این راه از او پرستارى و پذیرایى مى کرد. | |
− | + | امام سپس فرمود: چون مدت بلا بر ایوب به درازا کشیده شد، و ابلیس صبر او را بدید، نزد عده اى از اصحاب ایوب که راهبان بودند، و در کوه ها زندگى مى کردند برفت، و به ایشان گفت: بیایید مرا به نزد این بنده مبتلا ببرید، احوالى از او بپرسیم، و عیادتى از او بکنیم. اصحاب بر قاطرانى سفید سوار شده، نزد ایوب شدند، همین که به نزدیکى وى رسیدند، قاطران از بوى تعفن آن جناب نفرت کرده، رمیدند. بعضى از آنان به یکدیگر نگریسته آن گاه پیاده به نزدش شدند، و در میان آنان جوانى نورس بود. همگى نزد آن جناب نشسته عرضه داشتند: خوبست به ما بگویى که چه گناهى مرتکب شدى؟ شاید ما از خدا آمرزش آن را مسألت کنیم، و ما گمان مى کنیم این بلایى که تو بدان مبتلا شده اى، و احدى به چنین بلایى مبتلا نشده، به خاطر امرى است که تو تاکنون از ما پوشیده مى دارى. ایوب علیه السلام گفت: به مقربان پروردگارم [[سوگند]] که خود او مى داند تاکنون هیچ طعامى نخورده ام، مگر آن که یتیم و یا ضعیفى با من بوده، و از آن طعام خورده است، و بر سر هیچ دو راهى که هر دو طاعت خدا بود قرار نگرفته ام، مگر آن که آن راهى را انتخاب کرده ام که طاعت خدا در آن سخت تر و بر بدنم گرانبارتر بوده است. از بین اصحاب آن جوان نورس رو به سایرین کرد و گفت: واى بر شما آیا مردى را که پیغمبر خداست سرزنش کردید تا مجبور شد از [[عبادت]] هایش که تاکنون پوشیده مى داشته پرده بردارد، و نزد شما اظهار کند؟! ایوب در اینجا متوجه پروردگارش شد، و عرضه داشت: پروردگارا اگر روزى در محکمه عدل تو راه یابم، و قرار شود که نسبت به خودم اقامه حجت کنم، آن وقت همه حرفها و درد دلهایم را فاش مى گویم. | |
− | + | ناگهان متوجه ابرى شد که تا بالاى سرش بالا آمد، و از آن ابر صدایى برخاست: اى ایوب تو هم اکنون در برابر محکمه منى، حجت هاى خود را بیاور که من اینک به تو نزدیکم هر چند که همیشه نزدیک بوده ام. ایوب علیه السلام عرضه داشت: پروردگارا! تو مى دانى که هیچگاه دو امر برایم پیش نیامد که هر دو اطاعت تو باشد و یکى از دیگرى دشوارتر، مگر آن که من آن اطاعت دشوارتر را انتخاب کرده ام، پروردگارا آیا تو را حمد و شکر نگفتم؟ و یا تسبیحت نکردم که این چنین مبتلا شدم؟! بار دیگر از ابر صدا برخاست، صدایى که با ده هزار زبان سخن مى گفت، بدین مضمون که اى ایوب! چه کسى تو را به این پایه از بندگى خدا رسانید؟ در حالى که سایر مردم از آن غافل و محرومند؟ چه کسى زبان تو را به حمد و [[تسبیح]] و [[تکبیر|تکبیر]] خدا جارى ساخت، در حالى که سایر مردم از آن غافلند. اى ایوب! آیا بر خدا منت مى نهى، به چیزى که خود منت خداست بر تو؟ امام مى فرماید: در اینجا ایوب مشتى خاک برداشت و در دهان خود ریخت، و عرضه داشت: پروردگارا منت همگى از تو است و تو بودى که مرا توفیق بندگى دادى. پس خداى عزوجل فرشته اى بر او نازل کرد، و آن فرشته با پاى خود زمین را خراشى داد و چشمه آبى جارى شد و ایوب را با آن آب بشست و تمامى زخم هایش بهبودى یافته داراى بدنى شاداب تر و زیباتر از حد تصور شد، و خدا پیرامونش باغى سبز و خرم برویانید، و اهل و مالش و فرزندانش و زراعتش را به وى برگردانید، و آن فرشته را مونسش کرد تا با او بنشیند و گفتگو کند. | |
− | + | در این میان همسرش از راه رسید، در حالى که پاره نانى همراه داشت، از دور نظر به مزبله ایوب افکند، دید وضع آن محل دگرگون شده و به جاى یک نفر دو نفر در آن جا نشسته اند، از همان دور بگریست که اى ایوب چه بر سرت آمد و تو را کجا بردند؟ ایوب صدا زد، این منم، نزدیک بیا، همسرش نزدیک آمد، و چون او را دید که خدا همه چیز را به او برگردانیده، به سجده شکر افتاد. در [[سجده]] نظر ایوب به گیسوان همسرش افتاد که بریده شده، و جریان از این قرار بود که او نزد مردم مى رفت تا صدقه اى بگیرد، و طعامى براى ایوب تحصیل کند و چون گیسوانى زیبا داشت، بدو گفتند: ما طعام به تو مى دهیم به شرطى که گیسوانت را به ما بفروشى. "رحمت" از روى اضطرار و ناچارى و به منظور این که همسرش ایوب گرسنه نماند گیسوان خود را بفروخت. ایوب چون دید گیسوان همسرش بریده شده قبل از این که از جریان بپرسد سوگند خورد که صد تازیانه به او بزند، و چون همسرش علت بریدن گیسوانش را شرح داد، ایوب علیه السلام در اندوه شد که این چه سوگندى بود که من خوردم، پس خداى عزوجل بدو [[وحى]] کرد: "وَ خُذْ بِیدِک ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لاتَحْنَثْ - یک مشت شاخه در دست بگیر و به او بزن تا سوگند خود را نشکسته باشى. او نیز یک مشت شاخه که مشتمل بر صد ترکه بود گرفته چنین کرد و از عهده سوگند برآمد.<ref> تفسیر قمى، ج۲، ص۲۴۱-۲۳۹. نقل از ترجمه المیزان، ج۱۷، ص۳۲۴)</ref> | |
− | + | بر این روایت نقدهای زیر وارد شده است: | |
− | و | + | *در سلسله راویان این [[حدیث|روایت]] عبدالله بن بحر واقع شده که فردی مجهول الحال است.<ref>زهرا کلباسی، نقد و بررسی آرای مفسران در تفسیر آیه ی ۴۴ سوره ی ص و تازیانه زدن ایوب به همسرش، آموزه های قرآنی، شماره ۲۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۴</ref> |
− | + | *مولف [[تفسیر المیزان]] این روایت را در تنافی با روایات دیگر می داند، از جمله: در «[[الخصال (کتاب)|خصال]]» از [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] علیه السلام، روایت کرده که فرمود: ایوب علیه السلام هفت سال مبتلا شد بدون این که گناهى کرده باشد، چون [[انبیاء]] به خاطر [[عصمت]] و طهارتى که دارند، [[گناه]] نمى کنند و حتى به سوى گناه - هر چند صغیره باشد - متمایل نمى شوند. و نیز فرمود: هیچ یک از ابتلائات ایوب علیه السلام عفونت پیدا نکرد و بدبو نشد و نیز صورتش زشت و زننده نگردید و حتى ذره اى خون و یا چرک از بدنش بیرون نیامد و احدى از دیدن او تنفر نیافت و از مشاهده اش وحشت نکرد و هیچ جاى بدنش کرم نینداخت، چه رفتار خداى عزوجل درباره انبیاء و اولیاى مکرمش که مورد ابتلایشان قرار مى دهد، این چنین است. و اگر مردم از او دورى کردند، به خاطر بى پولى و ضعف ظاهرى او بود، چون مردم نسبت به مقامى که او نزد پروردگارش داشت جاهل بودند، و نمى دانستند که خداى تعالى او را تایید کرده و بزودى فرجى در کارش ایجاد مى کند. ولذا مى بینیم [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله فرموده: گرفتارترین مردم از جهت بلاء انبیا و بعد از آنان هر کسى است که مقامى نزدیکتر به مقام انبیا داشته باشد. و اگر خداى تعالى او را به بلایى عظیم گرفتار کرد، بلایى که با آن در نظر تمامى مردم خوار و بى مقدار گردید، براى این بود که مردم درباره اش دعوى ربوبیت نکنند و از مشاهده نعمت هاى عظیمى که خدا به وى ارزانى داشته، او را خدا نخوانند. و نیز براى این بود که مردم از دیدن وضع او استدلال کنند بر این که [[ثواب]] هاى خدایى دو نوع است، چون خداوند بعضى را به خاطر استحقاقشان ثواب مى دهد و بعضى دیگر را بدون استحقاق به نعمت هایى اختصاص مى دهد. و نیز از دیدن وضع او [[عبرت]] گرفته، دیگر هیچ ضعیف و فقیر و مریضى را به خاطر ضعف و فقر و مرضش تحقیر نکنند، چون ممکن است خدا فرجى در کار آنان داده، ضعیف را قوى و فقیر را توانگر و مریض را بهبودى دهد. و نیز بدانند که این خداست که هر کس را بخواهد مریض مى کند، هر چند که پیغمبرش باشد و هر که را بخواهد شفا مى دهد به هر جور و به هر سببى که بخواهد.<ref>ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى، ج۱۷، ص۳۲۷.</ref> | |
− | و | + | *[[ابوالفتوح رازی|شیخ ابوالفتوح رازی]] این روایت را به دلیل امکان نداشتن تسلط [[شیطان]] بر [[انبیاء]] مردود می داند: به این دلیل که هیچ روا نباشد که خداى تعالى ابلیس را بر انبیاء و اولیا مسلّط کند.<ref>روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص: ۲۶۰ |
− | + | </ref> | |
− | و اگر مردم از او دورى | + | *اینگونه روایات با مقام [[عصمت]] انبیاء منافات دارد چرا که یکى از مراتب عصمت آن است که در وجود پیامبران امورى نباشد که مایه دورى گزیدن مردم از آنان است، زیرا انزجار مردم از پیامبر و دورى گزیدن از او، با هدف بعثت ـ که ابلاغ رسالات الهى توسط پیامبر به آنان است ـ منافات دارد.<ref>[http://www.tohid.ir/fa/index/articleview?aId=2282&cId=17 منشور عقائد امامیه، جعفر سبحانی]. |
− | + | </ref> | |
− | و اگر خداى تعالى او را به | ||
− | |||
− | و | ||
− | |||
− | و | ||
− | |||
− | و | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | * | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | * | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
==منابع== | ==منابع== | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
+ | *[[تفسیر جلاء الأذهان (کتاب)|جلاء الأذهان و جلاء الأحزان]]، ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانى؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران، اول، ۱۳۷۷ ش. | ||
+ | *[[بحارالأنوار (کتاب)|بحارالأنوار]]، علامه مجلسى؛ تهران. | ||
+ | *ترجمه [[المیزان فی تفسیر القرآن (کتاب)|المیزان]]، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش. | ||
+ | *برگزیده [[تفسیر نمونه (کتاب)|تفسیر نمونه]]، احمد على بابایى؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، سیزدهم، ۱۳۸۲ ش. | ||
+ | *[[اطیب البیان فی تفسیر القرآن (کتاب)|أطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، سید عبدالحسین طیب؛ تهران: انتشارات اسلام، دوم، ۱۳۷۸ ش. | ||
+ | *حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، محمدى رى شهرى؛ قم: دارالحدیث، اول، ۱۴۲۹ ق. | ||
+ | |||
+ | {{پیامبران}} | ||
{{قرآن}} | {{قرآن}} | ||
[[رده:قصههای قرآنی]] | [[رده:قصههای قرآنی]] | ||
[[رده:پیامبران]] | [[رده:پیامبران]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۲ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۳
حضرت ایوب علیه السلام، از پیامبران الهی و از نوادگان حضرت ابراهیم علیه السلام است. نام حضرت ایوب چهار بار در قرآن مجید آمده و بندهای خوب و صابر معرفی شده است؛[۱] از آن رو که خداوند او را به داغ فرزندان و ناراحتیهای جسمانی مبتلا نمود، و او با پیشه نمودن صبر از این امتحان سربلند بیرون آمد.[۲]
محتویات
وجه تسمیه ایوب
«ایوب» نامى است عبرى که «ایبوب» و «یوباب» نیز خوانده شده است. برخى آن را به احتمال برگرفته از ریشه عبرى «ایبوب» به معناى گریه یا از «ایبت» به معناى ندبه دانستهاند؛ برخى شارحان تورات آن را در اصل عربى و ترجمه شده به عبرى دانسته و گفتهاند: این واژه به «آیب» در عربى به معناى بازگشت کننده به سوى خدا نزدیک است. این معنا با وصف «اوّاب» که براى ایوب در آیه ۳۴ سوره ص آمده، سازگار است. برخى دیگر آن را برگرفته از «آبَ یؤوب» و به معناى کسى مى دانند که سلامتى و مال و خانواده خود را بازیافته است.[۳]
نسب و خاندان
حضرت ایوب علیه السلام همچون بسیاری دیگر از پیامبران از ذریه حضرت ابراهیم علیه السلام است. نسب او را تا حضرت ابراهیم چنین گفته اند: «أیوب بن أموص بن رازخ بن روم بن عیص بن اسحاق بن ابراهیم علیه السلام».[۴]
همچنین مادر او از فرزندان حضرت لوط علیه السلام بود.[۵] همسر حضرت ایوب نیز نامش رحمة بود و به یک واسطه به حضرت یوسف علیه السلام مى رسید و در حُسن و جمال شبیه ترین خلق بود به یوسف، چون پدرش خواب دید که یوسف پیراهن خود را به این دختر رحمة پوشانید و گفت این حسن و جمال من است به تو پوشانیدم و پدرش از انبیاء بود.[۶]
ذکر حضرت ایوب در قرآن
نام حضرت ایوب علیه السلام ۴ بار در قرآن مجید آمده است:
- سوره نساء آیه ۱۶۳: این آیه به مقام نبوت ایوب اشاره دارد: «إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَىٰ نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَىٰ وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا». ما همچنان که به نوح و پیامبران بعد از او وحى کردیم به تو نیز وحى کردیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان نیز وحى نمودیم و به داود، زبور بخشیدیم.
- سوره انعام آیه ۸۴: این آیه آن حضرت را در زمره ذریه حضرت ابراهیم علیه السلام می آورد و ایشان را به اینکه از هدایت شدگان هستند ستوده و در زمره "محسنین" به حساب می آورد: «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَارُونَ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ». و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را به راه راست درآوردیم و نوح را از پیش راه نمودیم و از نسل او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را هدایت کردیم و این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم.
- سوره انبیاء آیات ۸۳ و ۸۴: در این دو آیه به اجابت دعاى او در برطرف شدن سختى و مصیبت هایش اشاره می نماید: «وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِكْرَىٰ لِلْعَابِدِينَ». و ایوب را یاد کن هنگامى که پروردگارش را ندا داد که به من آسیب رسیده است و تویى مهربانترین مهربانان؛ پس دعای او را اجابت نمودیم و آسیب وارده بر او را برطرف کردیم و کسان او و نظیرشان را همراه با آنان مجددا به وى عطا کردیم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادت کنندگان باشد.
- سوره ص آیات ۴۱-۴۴: در این آیات مصائب آن حضرت، پایان یافتن آن و روى آوردن نعمت هاى الهى به وى بیان شده است. همچنین حضرت ایوب علیه السلام به سه صفت عبودیت نیکو، صبر و استقامت، و بازگشت پیاپى به سوى خدا وصف شده است: «وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ * ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَٰذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ * وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ * وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» و یاد کن از بنده ما ایوب هنگامى که به درگاه خداى خود عرض کرد: (پروردگارا) شیطان مرا سخت رنج و عذاب رسانیده؛ (خطاب کردیم که) پاى به زمین زن، این آبى است سرد براى شستشو و نوشیدن؛ و ما اهل و فرزندانى که از او مردند و به قدر آنها هم علاوه به او عطا کردیم تا در حق او لطف و رحمتى کنیم و تا صاحبان عقل متذکر شوند؛ و (ایوب را گفتیم) دسته اى از چوبهاى باریک (خرما) به دست گیر و (بر تن زن خود) بزن و عهد و قسمت را نشکن. ما ایوب را بنده صابرى یافتیم، نیکو بندهاى بود که دایم رجوع و توجهش به درگاه ما بود.
داستان ابتلای حضرت ایوب
در قرآن کریم آنچه در خصوص داستان حضرت ایوب آمده آن است که خداى تعالى او را به ناراحتى جسمى و به داغ فرزندان مبتلا نمود، و سپس، هم عافیتش داد و هم فرزندانش را و مثل آنان را به وى برگردانید. و این کار را به مقتضاى رحمت خود کرد و به این منظور کرد تا سرگذشت او مایه تذکر عابدان باشد.[۷]
در برخی از کتابهای تفسیری در مقام تبیین آیات مربوط به ابتلای حضرت ایوب داستانی از قول افرادی نقل گردیده است که به روشنی با ساحت انبیاء منافات دارد. این داستان که در نقلهایی از آن افرادی چون وهب بن منبه- که متهم به نقل اسرائیلیات است[۸] - حضور دارند، حتی به منابع شیعه نیز راه یافته است تا جایی که تفسیر قمی آن را به عنوان روایتی از امام صادق علیه السلام نقل می نماید. صورت داستان در تفسیر قمی چنین است:
ابوبصیر گفت: از آن جناب پرسیدم گرفتاری هایى که خداى تعالى ایوب علیه السلام را در دنیا بدانها مبتلا کرد چه بود، و چرا مبتلایش کرد؟ در جوابم فرمود: خداى تعالى نعمتى به ایوب ارزانى داشت، و ایوب علیه السلام همواره شکر آن را به جاى مى آورد، و در آن تاریخ شیطان هنوز از آسمان ها ممنوع نشده بود و تا زیر عرش بالا مى رفت. روزى از آسمان متوجه شکر ایوب شد و به وى حسد ورزیده عرضه داشت: پروردگارا! ایوب شکر این نعمت که تو به وى ارزانى داشته اى به جاى نیاورده، زیرا هر جور که بخواهد شکر این نعمت را بگذارد، باز با نعمت تو بوده، از دنیایى که تو به وى داده اى انفاق کرده، شاهدش هم این است که: اگر دنیا را از او بگیرى خواهى دید که دیگر شکر آن نعمت را نخواهد گذاشت. پس مرا بر دنیاى او مسلط بفرما تا همه را از دستش بگیرم، آن وقت خواهى دید چگونه لب از شکر فرومى بندد، و دیگر عملى از باب شکر انجام نمى دهد. از ناحیه عرش به وى خطاب شد که من تو را بر مال و اولاد او مسلط کردم، هر چه مى خواهى بکن.
امام سپس فرمود: ابلیس از آسمان سرازیر شد، چیزى نگذشت که تمام اموال و اولاد ایوب از بین رفتند، ولى به جاى این که ایوب از شکر بازایستد، شکر بیشترى کرد، و حمد خدا زیاده بگفت. ابلیس به خداى تعالى عرضه داشت: حال مرا بر زراعتش مسلط گردان. خداى تعالى فرمود: مسلطت کردم. ابلیس با همه شیطان هاى زیر فرمانش بیامد، و به زراعت ایوب بدمیدند، همه طعمه حریق گشت. باز دیدند که شکر و حمد ایوب زیادت یافت. عرضه داشت: پروردگارا مرا بر گوسفندانش مسلط کن تا همه را هلاک سازم، خداى تعالى مسلطش کرد. گوسفندان هم که از بین رفتند باز شکر و حمد ایوب بیشتر شد. ابلیس عرضه داشت: خدایا مرا بر بدنش مسلط کن، فرموده مسلط کردم که در بدن او به جز عقل و دو دیدگانش، هر تصرفى بخواهى بکنى. ابلیس بر بدن ایوب بدمید و سراپایش زخم و جراحت شد. مدتى طولانى بدین حال بماند، در همه مدت گرم شکر خدا و حمد او بود، حتى از طول مدت جراحات کرم در زخم هایش افتاد، و او از شکر و حمد خدا بازنمى ایستاد، حتى اگر یکى از کرم ها از بدنش مى افتاد، آن را به جاى خودش برمى گردانید، و مى گفت به همان جایى برگرد که خدا از آن جا تو را آفرید. این بار بوى تعفن به بدنش افتاد، و مردم قریه از بوى او متاذى شده، او را به خارج قریه بردند و در مزبله اى افکندند. در این میان خدمتى که از همسر او - که نامش "رحمت" دختر افراییم فرزند حضرت یوسف علیه السلام بود - سرزد این که دست به کار گدایى زده، هر چه از مردم صدقه مى گرفت نزد ایوب مى آورد، و از این راه از او پرستارى و پذیرایى مى کرد.
امام سپس فرمود: چون مدت بلا بر ایوب به درازا کشیده شد، و ابلیس صبر او را بدید، نزد عده اى از اصحاب ایوب که راهبان بودند، و در کوه ها زندگى مى کردند برفت، و به ایشان گفت: بیایید مرا به نزد این بنده مبتلا ببرید، احوالى از او بپرسیم، و عیادتى از او بکنیم. اصحاب بر قاطرانى سفید سوار شده، نزد ایوب شدند، همین که به نزدیکى وى رسیدند، قاطران از بوى تعفن آن جناب نفرت کرده، رمیدند. بعضى از آنان به یکدیگر نگریسته آن گاه پیاده به نزدش شدند، و در میان آنان جوانى نورس بود. همگى نزد آن جناب نشسته عرضه داشتند: خوبست به ما بگویى که چه گناهى مرتکب شدى؟ شاید ما از خدا آمرزش آن را مسألت کنیم، و ما گمان مى کنیم این بلایى که تو بدان مبتلا شده اى، و احدى به چنین بلایى مبتلا نشده، به خاطر امرى است که تو تاکنون از ما پوشیده مى دارى. ایوب علیه السلام گفت: به مقربان پروردگارم سوگند که خود او مى داند تاکنون هیچ طعامى نخورده ام، مگر آن که یتیم و یا ضعیفى با من بوده، و از آن طعام خورده است، و بر سر هیچ دو راهى که هر دو طاعت خدا بود قرار نگرفته ام، مگر آن که آن راهى را انتخاب کرده ام که طاعت خدا در آن سخت تر و بر بدنم گرانبارتر بوده است. از بین اصحاب آن جوان نورس رو به سایرین کرد و گفت: واى بر شما آیا مردى را که پیغمبر خداست سرزنش کردید تا مجبور شد از عبادت هایش که تاکنون پوشیده مى داشته پرده بردارد، و نزد شما اظهار کند؟! ایوب در اینجا متوجه پروردگارش شد، و عرضه داشت: پروردگارا اگر روزى در محکمه عدل تو راه یابم، و قرار شود که نسبت به خودم اقامه حجت کنم، آن وقت همه حرفها و درد دلهایم را فاش مى گویم.
ناگهان متوجه ابرى شد که تا بالاى سرش بالا آمد، و از آن ابر صدایى برخاست: اى ایوب تو هم اکنون در برابر محکمه منى، حجت هاى خود را بیاور که من اینک به تو نزدیکم هر چند که همیشه نزدیک بوده ام. ایوب علیه السلام عرضه داشت: پروردگارا! تو مى دانى که هیچگاه دو امر برایم پیش نیامد که هر دو اطاعت تو باشد و یکى از دیگرى دشوارتر، مگر آن که من آن اطاعت دشوارتر را انتخاب کرده ام، پروردگارا آیا تو را حمد و شکر نگفتم؟ و یا تسبیحت نکردم که این چنین مبتلا شدم؟! بار دیگر از ابر صدا برخاست، صدایى که با ده هزار زبان سخن مى گفت، بدین مضمون که اى ایوب! چه کسى تو را به این پایه از بندگى خدا رسانید؟ در حالى که سایر مردم از آن غافل و محرومند؟ چه کسى زبان تو را به حمد و تسبیح و تکبیر خدا جارى ساخت، در حالى که سایر مردم از آن غافلند. اى ایوب! آیا بر خدا منت مى نهى، به چیزى که خود منت خداست بر تو؟ امام مى فرماید: در اینجا ایوب مشتى خاک برداشت و در دهان خود ریخت، و عرضه داشت: پروردگارا منت همگى از تو است و تو بودى که مرا توفیق بندگى دادى. پس خداى عزوجل فرشته اى بر او نازل کرد، و آن فرشته با پاى خود زمین را خراشى داد و چشمه آبى جارى شد و ایوب را با آن آب بشست و تمامى زخم هایش بهبودى یافته داراى بدنى شاداب تر و زیباتر از حد تصور شد، و خدا پیرامونش باغى سبز و خرم برویانید، و اهل و مالش و فرزندانش و زراعتش را به وى برگردانید، و آن فرشته را مونسش کرد تا با او بنشیند و گفتگو کند.
در این میان همسرش از راه رسید، در حالى که پاره نانى همراه داشت، از دور نظر به مزبله ایوب افکند، دید وضع آن محل دگرگون شده و به جاى یک نفر دو نفر در آن جا نشسته اند، از همان دور بگریست که اى ایوب چه بر سرت آمد و تو را کجا بردند؟ ایوب صدا زد، این منم، نزدیک بیا، همسرش نزدیک آمد، و چون او را دید که خدا همه چیز را به او برگردانیده، به سجده شکر افتاد. در سجده نظر ایوب به گیسوان همسرش افتاد که بریده شده، و جریان از این قرار بود که او نزد مردم مى رفت تا صدقه اى بگیرد، و طعامى براى ایوب تحصیل کند و چون گیسوانى زیبا داشت، بدو گفتند: ما طعام به تو مى دهیم به شرطى که گیسوانت را به ما بفروشى. "رحمت" از روى اضطرار و ناچارى و به منظور این که همسرش ایوب گرسنه نماند گیسوان خود را بفروخت. ایوب چون دید گیسوان همسرش بریده شده قبل از این که از جریان بپرسد سوگند خورد که صد تازیانه به او بزند، و چون همسرش علت بریدن گیسوانش را شرح داد، ایوب علیه السلام در اندوه شد که این چه سوگندى بود که من خوردم، پس خداى عزوجل بدو وحى کرد: "وَ خُذْ بِیدِک ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لاتَحْنَثْ - یک مشت شاخه در دست بگیر و به او بزن تا سوگند خود را نشکسته باشى. او نیز یک مشت شاخه که مشتمل بر صد ترکه بود گرفته چنین کرد و از عهده سوگند برآمد.[۹]
بر این روایت نقدهای زیر وارد شده است:
- در سلسله راویان این روایت عبدالله بن بحر واقع شده که فردی مجهول الحال است.[۱۰]
- مولف تفسیر المیزان این روایت را در تنافی با روایات دیگر می داند، از جمله: در «خصال» از امام صادق علیه السلام، روایت کرده که فرمود: ایوب علیه السلام هفت سال مبتلا شد بدون این که گناهى کرده باشد، چون انبیاء به خاطر عصمت و طهارتى که دارند، گناه نمى کنند و حتى به سوى گناه - هر چند صغیره باشد - متمایل نمى شوند. و نیز فرمود: هیچ یک از ابتلائات ایوب علیه السلام عفونت پیدا نکرد و بدبو نشد و نیز صورتش زشت و زننده نگردید و حتى ذره اى خون و یا چرک از بدنش بیرون نیامد و احدى از دیدن او تنفر نیافت و از مشاهده اش وحشت نکرد و هیچ جاى بدنش کرم نینداخت، چه رفتار خداى عزوجل درباره انبیاء و اولیاى مکرمش که مورد ابتلایشان قرار مى دهد، این چنین است. و اگر مردم از او دورى کردند، به خاطر بى پولى و ضعف ظاهرى او بود، چون مردم نسبت به مقامى که او نزد پروردگارش داشت جاهل بودند، و نمى دانستند که خداى تعالى او را تایید کرده و بزودى فرجى در کارش ایجاد مى کند. ولذا مى بینیم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: گرفتارترین مردم از جهت بلاء انبیا و بعد از آنان هر کسى است که مقامى نزدیکتر به مقام انبیا داشته باشد. و اگر خداى تعالى او را به بلایى عظیم گرفتار کرد، بلایى که با آن در نظر تمامى مردم خوار و بى مقدار گردید، براى این بود که مردم درباره اش دعوى ربوبیت نکنند و از مشاهده نعمت هاى عظیمى که خدا به وى ارزانى داشته، او را خدا نخوانند. و نیز براى این بود که مردم از دیدن وضع او استدلال کنند بر این که ثواب هاى خدایى دو نوع است، چون خداوند بعضى را به خاطر استحقاقشان ثواب مى دهد و بعضى دیگر را بدون استحقاق به نعمت هایى اختصاص مى دهد. و نیز از دیدن وضع او عبرت گرفته، دیگر هیچ ضعیف و فقیر و مریضى را به خاطر ضعف و فقر و مرضش تحقیر نکنند، چون ممکن است خدا فرجى در کار آنان داده، ضعیف را قوى و فقیر را توانگر و مریض را بهبودى دهد. و نیز بدانند که این خداست که هر کس را بخواهد مریض مى کند، هر چند که پیغمبرش باشد و هر که را بخواهد شفا مى دهد به هر جور و به هر سببى که بخواهد.[۱۱]
- شیخ ابوالفتوح رازی این روایت را به دلیل امکان نداشتن تسلط شیطان بر انبیاء مردود می داند: به این دلیل که هیچ روا نباشد که خداى تعالى ابلیس را بر انبیاء و اولیا مسلّط کند.[۱۲]
- اینگونه روایات با مقام عصمت انبیاء منافات دارد چرا که یکى از مراتب عصمت آن است که در وجود پیامبران امورى نباشد که مایه دورى گزیدن مردم از آنان است، زیرا انزجار مردم از پیامبر و دورى گزیدن از او، با هدف بعثت ـ که ابلاغ رسالات الهى توسط پیامبر به آنان است ـ منافات دارد.[۱۳]
پانویس
- ↑ سوره ص، آیه۴۴.
- ↑ سوره انبیاء، آیه ۸۳ و ۸۴. سوره ص، آیه ۴۱ و ۴۴.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص۲۰۶.
- ↑ جرجانی، حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج۶، ص۱۴۳.
- ↑ جرجانی، حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج۶، ص۱۴۳.
- ↑ أطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، ج۹، ص۲۲۷.
- ↑ سوره انبیاء، آیه ۸۳ و ۸۴. سوره ص، آیه ۴۱ و ۴۴.
- ↑ رجوع شود به وهب بن منبه و تاریخنگاری اسلامی، مهدی خزائی، فروغ وحدت، پاییز ۱۳۸۴، شماره ۱ در دسترس: پرتال جامع علوم انسانی
- ↑ تفسیر قمى، ج۲، ص۲۴۱-۲۳۹. نقل از ترجمه المیزان، ج۱۷، ص۳۲۴)
- ↑ زهرا کلباسی، نقد و بررسی آرای مفسران در تفسیر آیه ی ۴۴ سوره ی ص و تازیانه زدن ایوب به همسرش، آموزه های قرآنی، شماره ۲۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۴
- ↑ ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى، ج۱۷، ص۳۲۷.
- ↑ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص: ۲۶۰
- ↑ منشور عقائد امامیه، جعفر سبحانی.
منابع
- جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانى؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران، اول، ۱۳۷۷ ش.
- بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
- ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش.
- برگزیده تفسیر نمونه، احمد على بابایى؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، سیزدهم، ۱۳۸۲ ش.
- أطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب؛ تهران: انتشارات اسلام، دوم، ۱۳۷۸ ش.
- حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، محمدى رى شهرى؛ قم: دارالحدیث، اول، ۱۴۲۹ ق.
پیامبران |
پیامبران اولوالعزم |
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم |
سایر پیامبران |
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون |