حضرت عزیر علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(منابع)
(ویرایش)
 
(۱۸ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
'''کلیدواژه: حضرت عزیر'''
+
{{خوب}}
 +
'''حضرت عُزَیر علیه السلام'''، از نسل [[حضرت هارون علیه السلام|هارون]] علیه السلام و از پیامبران قوم [[بنی اسرائیل|بنی‌اسرائیل]] شمرده شده است. او دین [[یهود|یهود]] را تجدید نمود، و [[تورات]] را بعد از آن که در واقعه حمله [[بخت النصر]] به [[بیت المقدس]] از بین رفت، دوباره احیا کرد. در [[قرآن|قرآن کریم]] بیان شده که گروهی از یهود «عُذیر» را «پسر خدا» دانسته و کافر شدند.
  
==وجه تسميه عزیر==
+
==نام و نسب عزیر==
  
"عزير" در لغت عرب همان "عزرا" در لغت يهود است، و از آن جا كه عرب به هنگامى كه نام بيگانه اى را بكار مى برد، معمولا در آن تغييرى ايجاد مى كند، مخصوصا گاه براى اظهار محبت آن را به صيغه "تصغير" درمى آورد، "عزرا" را نيز تبديل به "عزير" كرده است، همان گونه كه نام اصلى "عيسى" كه "يسوع" است و "يحيى" كه "يوحنا" است پس از نقل به زبان عربى دگرگون شده و به شكل "عيسى" و "يحيى" درآمده است .<ref> [[تفسير نمونه]] (مكارم شيرازى ناصر)، ج7، ص361.</ref>
+
"عزیر" در لغت عرب، همان "عزرا" در لغت [[یهود|یهود]] و به زبان عبری است، و از آن جا که عرب به هنگامى که نام بیگانه اى را بکار مى برد، معمولا در آن تغییرى ایجاد مى کند، مخصوصا گاه براى اظهار محبت آن را به صیغه "تصغیر" درمى آورد، "عزرا" را نیز تبدیل به "عزیر" کرده است، همان گونه که نام اصلى "[[حضرت عیسی علیه السلام|عیسى]]" که "یسوع" است و "[[حضرت یحیی علیه السلام|یحیى]]" که "یوحنا" است، پس از نقل به زبان عربى دگرگون شده و به شکل "عیسى" و "یحیى" درآمده است.<ref>مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۳۶۱.</ref>
  
==نسب حضرت عزیر علیه السلام==
+
عزیر یا همان عزرا از نسل فینحاس و نوه [[حضرت هارون علیه السلام|هارون]] بوده است. نسب او این گونه است که: عزرا بن سرایا بن غزریا بن حلقیا بن شلوم بن صاروق بن أخیطوب بن أمر یا بن عزریا بن مرایوث بن زرحیا بن عزّى بن بقى بن أبیشوع بن فینحاس بن العازار بن هارون.<ref>مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۸، ص۱۱۰.</ref>
 
 
عزیر یا همان عزرا از نسل فینحاس و نوه هارون بوده است. نسب او این گونه است که: عزرا بن سرايا بن غزريا بن حلقيا بن شلوم بن صاروق بن أخيطوب بن أمر يا بن عزريا بن مرايوث بن زرحيا بن عزّى بن بقى بن أبيشوع بن فينحاس بن العازار بن هارون.<ref>التحقيق في كلمات القرآن الكريم (علامه شيخ حسن مصطفوى)، ج8، ص110.</ref>
 
  
 
==حضرت عزیر در قرآن==
 
==حضرت عزیر در قرآن==
  
عزیر یکی از [[پیامبران]] [[بنی اسرائیل]] است که در [[قرآن]] یکبار و در [[سوره توبه]] نامی از او ذکر شده است.
+
نام عزیر در [[قرآن]] یکبار و در [[سوره توبه]] آمده است: {{متن قرآن|«وَ قالَتِ الْیهُودُ عُزَیرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى  الْمَسیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِک قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ کفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یؤْفَکون»}}. یهودیان گفتند: عزیر پسر خداست و نصرانیان گفتند: مسیح پسر خداست، این سخنى است که بر زبان دارند که مانند گفتار [[کافران]] پیشین است، خداى لعنتشان کند چگونه [[دروغ]] مى  گویند؟ ([[سوره توبه]]، آیه ۳۰)
 
 
* {{متن قرآن|«وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى  الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُون»}}.
 
 
 
يهوديان گفتند: عزير پسر خداست و نصرانيان گفتند: مسيح پسر خداست، اين سخنى است كه بر زبان دارند كه مانند گفتار [[كافران]] پيشين است، خداى لعنتشان كند چگونه [[دروغ]] مى  گويند؟ ([[سوره توبه]]، آیه 30)
 
 
 
عزیر یا به زبان عبری عزرا همان كسى است كه [[دين يهود]] را تجديد نمود، و [[تورات]] را بعد از آن كه در واقعه بخت النصر پادشاه بابل و تسخير بلاد يهود و ويران نمودن معبد و سوزاندن كتاب هاى ايشان به كلى از بين رفت دوباره آن را به صورت كتابى به رشته تحرير درآورد.
 
 
 
بخت النصر مردان يهود را از دم تيغ گذرانيد و زنان و كودكان و مشتى از ضعفاى ايشان را با خود به بابل برد و نزديك يك قرن در بابل بماندند، تا آن كه بابل به دست كورش كبير پادشاه ايران فتح شد و عزرا نزد وى رفته و براى يهوديان تبعيدى شفاعت نمود. و چون عزرا در نظر كورش صاحب احترام بود، تقاضا و شفاعتش پذيرفته شد و كورش اجازه داد كه يهود به بلاد خود بازگردند و توراتشان از نو نوشته شود. و با اين كه نسخه هاى تورات به كلى از بين رفته بود عزرا در حدود سنه 457 قبل از ميلاد مسيح مجموعه اى نگارش داد و به نام [[تورات]] در ميان يهود منتشر نمود.
 
 
 
صرفنظر از اين كه همين مجموعه هم در زمان "انتيوكس" پادشاه سوريه و فاتح بلاد يهود، يعنى در حدود سنه 161 قبل از ميلاد باز به كلى از بين رفت، حتى مامورين وى تمامى خانه ها و پستوها را گشته، و نسخه هاى مجموعه عزرا را يافته و سوزاندند و به طورى كه در تاريخ ضبط شده در منزل هر كس مى ديدند صاحب آن را اعدام و يا جريمه مى كردند، الا اين كه يهود به همان جهت كه عزرا وسيله برگشت ايشان به [[فلسطين]] شد، او را تعظيم نموده و به همين منظور او را پسر خدا ناميدند.
 
 
 
حال آيا اين نامگذارى مانند نامگذارى مسيحيان هست كه عيسى را پسر خدا ناميده اند و پرتوى از جوهر ربوبيت در او قائلند، و يا او را مشتق از خدا و يا خود خدا مى دانند، و يا اين كه از باب احترام او را پسر خدا ناميده اند، همچنان كه خود را دوستان و پسران خدا خوانده - و به نقل [[قرآن]] - گفته اند: {{متن قرآن|«نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ»}} براى ما معلوم نشده و نمى توانيم هيچ يك از اين دو احتمال را به ايشان نسبت بدهيم.
 
 
 
چيزى كه هست ظاهر سياق آيه بعد از آيه مورد بحث كه مى فرمايد: {{متن قرآن|«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ»}} اين است كه مرادشان معناى دوم است.
 
 
 
بعضى از مفسرين  گفته اند: عقيده به اين كه عزير پسر خدا است كلام پاره اى از يهوديان معاصر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله بوده، و تمامى يهوديان چنين اعتقادى ندارند و اگر قرآن آن را مانند گفتن اين كه: {{متن قرآن|«إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ»}}: خدا فقير است و ما توانگريم. ([[سوره آل عمران]]، آيه 181)، و همچنين گفتن اين كه: {{متن قرآن|«يَدُاللَّهِ مَغْلُولَةٌ»}}: دست خدا بسته است. ([[سوره مائده]]، آيه 64) به همه يهوديان نسبت داده، براى اين بوده كه بقيه يهوديان هم به اين نسبت  ها راضى بوده اند، مثلا هر چند گفتار آخرى، كلام بعضى از يهوديان [[مدينه]] و معاصر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، وليكن ساير يهوديان با آن مخالفت نداشته اند، پس در حقيقت همه متفق الرأى بوده اند.<ref> [[ترجمه الميزان]] (موسوى همدانى سيد محمدباقر)، ج9، ص324.</ref>
 
 
 
[[ابن عباس]] گفته: گوينده اين سخن جمعى از يهود مانند: [[سلام بن مشكم]] و [[نعمان بن اوفى]] و [[شاس بن قيس]] و [[مالك بن ضيف]] بودند كه به نزد [[رسول خدا]]‌ صلى الله عليه و آله آمده و اين سخن را گفتند، و عقيده داشتند كه عزيز [[تورات]] را از قلب خود املاء كرد، و [[جبرئيل]] بدو تعليم كرده بود و بدين جهت او را پسر خدا دانستند. ولى خدا اين گفتار را به همه يهود نسبت داد اگر چه گوينده آن همان چند تن بودند كه از ميان رفتند، چنان چه در مثل گويند:
 
 
 
[[خوارج]] معتقدند كه اطفال مشركان عذاب مي شوند اگر چه گوينده آن دسته مخصوصى از خوارجند كه همان پيروان نافع بن ازرق باشند ولى اين سخن را به همه خوارج نسبت دهند، و دليل بر اين كه اين سخن عقيده همه يهود است آن است كه چون اين آيه نازل شد يهوديان انكار نكردند با اين كه در صدد بودند تا به هر نحو شده رسول خدا صلى الله عليه و آله را تكذيب كنند، و همين تكذيب نكردن آن ها از رسول خدا - در اين گفتار - و انكار نكردنشان دليل بر اعتقاد آن ها به اين سخن بود.<ref> ترجمه [[مجمع البيان]] في تفسير القرآن، ج11، ص70.</ref>
 
  
* خدواند متعال در [[قرآن کریم]] در آیه 259 [[سوره بقره]] می فرماید: {{متن قرآن|«أَوْ كَالَّذي مَرَّ عَلى  قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى  عُرُوشِها قالَ أَنَّى يُحْيي  هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى  طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلى  حِمارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى  كُلِّ شَيْ ءٍ قَدير»}}: مانند كسى كه از دهكده اى ويران عبور كرد و گفت: خدا چگونه اين استخوان هاى پوسيده را پس از [[مرگ]] زنده مى  سازد؟ پس خداوند او را صد سال ميراند و سپس زنده كرد و از او پرسيد چند وقت در اين مكان درنگ كردى؟ او گفت: يك روز يا بخشى از يك روز، فرمود: بلكه صد سال درنگ نمودى، پس به غذا و نوشيدنيت بنگر كه فاسد نشده اند و به چهار پايت بنگر كه استخوانهايش پوسيده، حال به اين استخوان ها نگاه كن كه چگونه آن را زنده مى  كنيم و بر آن ها گوشت مى  رويانيم، براى آن كه تو را آيتى براى مردم قرار دهيم، وقتى امر بر او آشكار شد، خطاب رسيد: بدان كه خداوند بر هر امرى تواناست.
+
گفته شده عزیر (یا به زبان عبری عزرا) همان کسى است که دین [[یهود|یهود]] را تجدید نمود، و [[تورات]] را بعد از آن که در واقعه هجوم [[بخت نصر|بخت النصر]] پادشاه [[بابل]] و تسخیر بلاد یهود و ویران نمودن معبد و سوزاندن کتاب هاى ایشان به کلى از بین رفت، دوباره آن را به صورت کتابى به رشته تحریر درآورد. بخت النصر مردان یهود را از دم تیغ گذرانید و زنان و کودکان و ضعفاى ایشان را با خود به بابل برد و نزدیک یک قرن در بابل بماندند، تا آن که بابل به دست کورش کبیر پادشاه [[ایران|ایران]] فتح شد و عزرا نزد وى رفته و براى یهودیان تبعیدى شفاعت نمود. و چون عزرا در نظر کورش صاحب احترام بود، تقاضا و شفاعتش پذیرفته شد و کورش اجازه داد که یهود به بلاد خود بازگردند و توراتشان از نو نوشته شود. و با این که نسخه هاى تورات به کلى از بین رفته بود، عزرا در حدود سنه ۴۵۷ قبل از میلاد [[حضرت عیسی علیه السلام|مسیح]] مجموعه اى نگارش داد و به نام [[تورات]] در میان یهود منتشر نمود.  
  
مي گويند: آن كسى كه از دهكده گذشت همان «عزير» بود (از قتاده و عكرمه و سدى) و همين مطلب از حضرت [[امام صادق]] عليه السلام نقل شده است. بعضى گويند: آن مرد «ارميا» بوده است (از وهب) و نيز از حضرت [[امام باقر]] عليه السلام نقل شده است. [[ابن اسحاق]] معتقد است كه «خضر» بوده است.<ref> ترجمه [[مجمع البيان في تفسير القرآن]]، ج3، ص126.</ref>
+
صرفنظر از این که همین مجموعه هم در زمان "انتیوکس" پادشاه [[سوریه|سوریه]] و فاتح بلاد یهود، یعنى در حدود سنه ۱۶۱ قبل از میلاد باز به کلى از بین رفت، حتى مامورین وى تمامى خانه ها و پستوها را گشته، و نسخه هاى مجموعه عزرا را یافته و سوزاندند و به طورى که در تاریخ ضبط شده در منزل هر کس مى دیدند صاحب آن را اعدام و یا جریمه مى کردند، الا این که یهود به همان جهت که عزرا وسیله برگشت ایشان به [[فلسطین]] شد، او را تعظیم نموده و به همین منظور او را پسر [[الله|خدا]] نامیدند. حال آیا این نامگذارى مانند نامگذارى مسیحیان هست که [[حضرت عیسی علیه السلام|عیسى]] را پسر خدا نامیده اند و پرتوى از جوهر ربوبیت در او قائلند، و یا او را مشتق از خدا و یا خود خدا مى دانند، و یا این که از باب احترام او را پسر خدا نامیده اند، همچنان که خود را دوستان و پسران خدا خوانده - و به نقل [[قرآن]] - گفته اند: {{متن قرآن|«نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ»}}، براى ما معلوم نشده و نمى توانیم هیچ یک از این دو احتمال را به ایشان نسبت بدهیم.  
  
==حضرت عزیر در روايات==
+
چیزى که هست ظاهر [[سیاق آیات|سیاق آیه]] بعد از آیه مورد بحث که مى فرماید: {{متن قرآن|«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیمَ»}}، این است که مرادشان معناى دوم است.
  
* پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: خداوند به برادرم عزير [[وحی]] فرمود: اي عزير، اگر گرفتاري و مصيبتي به تو رسيد از من نزد خَلقم شكايت مكن؛ زيرا از تو نيز مصائب زيادي به من رسيده و من از تو نزد [[فرشتگان]] ام شكايت نكرده ام.
+
بعضى از مفسرین  گفته اند: عقیده به این که عزیر پسر خدا است، کلام پاره اى از یهودیان معاصر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله بوده، و تمامى یهودیان چنین اعتقادى ندارند و اگر قرآن آن را مانند گفتن این که: {{متن قرآن|«إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ»}}: خدا فقیر است و ما توانگریم. ([[سوره آل عمران]]، آیه ۱۸۱)، و همچنین گفتن این که: {{متن قرآن|«یدُاللَّهِ مَغْلُولَةٌ»}}: دست خدا بسته است. ([[سوره مائده]]، آیه ۶۴) به همه یهودیان نسبت داده، براى این بوده که بقیه یهودیان هم به این نسبت  ها راضى بوده اند، مثلا هر چند گفتار آخرى، کلام بعضى از یهودیان [[مدینه]] و معاصر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، ولیکن سایر یهودیان با آن مخالفت نداشته اند، پس در حقیقت همه متفق الرأى بوده اند.<ref>طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، ج۹، ص۳۲۴.</ref>
  
اي عزير، به اندازه تحملت در برابر [[عذاب]] من، مرا نافرماني كن و نيازهايت را به اندازه عملت از من بخواه و از مكر من آسوده خاطر مباش، تا به [[بهشت]] من درآيي. عزير تكان خورد و گريست. خداوند به او وحي فرمود: اي عزير، گريه مكن. زيرا اگر از روي نادانيت مرا نافرماني كردي، من با بردباري خود تو را مي  بخشم؛ چرا كه من بردبارم و در كيفر بندگانم شتاب نمي ورزم و من مهربانترين مهربانانم.<ref> [[حكم النبي الأعظم]] صلى الله عليه و آله و سلم (محمدى رى شهرى)، ج2، ص282.</ref>
+
علاوه بر [[آیه 30 سوره توبه|آیه ۳۰ سوره توبه]] که نام عزیر در آن ذکر شده، داستانى در قرآن به طور فشرده در [[آیه 259 سوره بقره|آیه ۲۵۹ سوره بقره]] راجع به مرگ صد ساله شخصى، و زنده شدن او بعد از صد سال آمده که طبق روایات متعدّد، این شخص همان عُزَیر پیامبر بوده است:
  
* پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: چه شد كه عزير پسر خدا گرديد و موسى كه [[تورات]] را آورد پسر خدا نشد با آن معجزاتى كه داشت اگر عزير به واسطه زنده كردن تورات پسر خدا باشد، موسى به اين مقام شايسته تر است در صورتى كه ارج نهادن و احترام گذاشتن خدا به عزير به واسطه اين كار موجب فرزندى شود، موقعيت و مقام موسى كه از او بالاتر است بايد مقامى بالاتر از فرزندى براى او بوجود آورد.<ref>احتجاجات/ترجمه جلد چهارم بحارالانوار (موسى خسروى)، ج1، ص258.</ref>
+
{{متن قرآن|«أَوْ کالَّذی مَرَّ عَلى قَرْیةٍ وَ هِی خاوِیةٌ عَلى  عُرُوشِها قالَ أَنَّى یحْیی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یوْماً أَوْ بَعْضَ یوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِک وَ شَرابِک لَمْ یتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلى حِمارِک وَلِنَجْعَلَک آیةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کیفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَینَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى کلِّ شَیءٍ قَدیر»}}.
  
* [[ابن كوّاء]] از [[اميرالمومنين]] علیه السلام پرسيد: آيا فرزندى هست كه از پدرش بزرگتر باشد؟ اميرالمومنين علیه السلام فرمودند: بلى آن ها فرزندان عزير هستند زيرا كه خداوند او را از دار دنيا برد و بعد از صد سال مجدداً دوباره زنده گردانيد و كودكانش در اين مدت رشد كردند در حالى كه او به سن قبلى خود برگردانده شده بود.<ref> داستان [[پیامبران]] يا [[قصه هاى قرآن]] از آدم تا خاتم (يوسف عزيزى)، ص607.</ref>
+
مانند کسى که از دهکده اى ویران عبور کرد و گفت: خدا چگونه این استخوان هاى پوسیده را پس از [[مرگ]] زنده مى  سازد؟ پس خداوند او را صد سال میراند و سپس زنده کرد و از او پرسید چند وقت در این مکان درنگ کردى؟ او گفت: یک روز یا بخشى از یک روز، فرمود: بلکه صد سال درنگ نمودى، پس به غذا و نوشیدنیت بنگر که فاسد نشده اند و به چهار پایت بنگر که استخوانهایش پوسیده، حال به این استخوان ها نگاه کن که چگونه آن را زنده مى  کنیم و بر آن ها گوشت مى  رویانیم، براى آن که تو را آیتى براى مردم قرار دهیم، وقتى امر بر او آشکار شد، خطاب رسید: بدان که خداوند بر هر امرى تواناست.
  
* در حديثى ديگر از [[امام علی]] علیه السلام آمده است: هنگامى كه عزير از ميان خانواده رفت و خداوند او را براى مدت زيادى [[قبض روح]] نمود تنها 25 سال داشت و زمانى كه مجدداً به دنيا بازگردانده شد فرزند يك صد ساله اش به ملاقات پدر آمد در حالى كه او همچنان 25 ساله بود.<ref> داستان پيامبران يا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم (يوسف عزيزى)، ص 608.</ref>
+
[[شیخ طبرسی|طبرسی]] صاحب تفسیر [[مجمع البیان (کتاب)|مجمع البیان]] در مورد این داستان می گوید: آن کسى که از دهکده گذشت همان «عزیر» بود (از قتاده و عکرمه و سدى) و همین مطلب از [[امام صادق]] علیه السلام نقل شده است. بعضى گویند: آن مرد «ارمیا» بوده است (از وهب) و نیز از [[امام باقر]] علیه السلام نقل شده است. ابن اسحاق معتقد است که «[[حضرت خضر علیه السلام|خضر]]» بوده است.<ref> طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه گروه مترجمان، ج۳، ص۱۲۶.</ref>
  
==اخلاق و فضائل و ويژگي هاي حضرت عزیر علیه السلام==
+
==حضرت عزیر در روایات==
  
* خداي تعالي به عزير عليه السلام [[وحی]] فرمود: ...هرگاه از جانب من به تو رزقي رسيد به مقدار اندك آن نگاه مكن، بلكه به كسي بنگر كه آن را به تو ارزاني داشته است.<ref> حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم (محمدى رى شهرى)، ج7، ص188.</ref>
+
*[[پیامبر اسلام|پیامبر خدا]] صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند به برادرم عزیر [[وحی]] فرمود: ای عزیر، اگر گرفتاری و مصیبتی به تو رسید از من نزد خَلقم شکایت مکن؛ زیرا از تو نیز مصائب زیادی به من رسیده و من از تو نزد [[فرشتگان]] ام شکایت نکرده ام. ای عزیر، به اندازه تحملت در برابر [[عذاب]] من، مرا نافرمانی کن و نیازهایت را به اندازه عملت از من بخواه و از مکر من آسوده خاطر مباش، تا به [[بهشت]] من درآیی. عزیر تکان خورد و گریست. خداوند به او وحی فرمود: ای عزیر، گریه مکن. زیرا اگر از روی نادانیت مرا نافرمانی کردی، من با بردباری خود تو را می  بخشم؛ چرا که من بردبارم و در کیفر بندگانم شتاب نمی ورزم و من مهربانترین مهربانانم.<ref> محمدى رى شهرى، حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، ج۲، ص۲۸۲.</ref>
  
* خداوند به عُزَير عليه السلام وحي فرمود: هرگاه بلايي به تو رسيد، پيش آفريدگانم شِكوه مكن، همان گونه كه من وقتي بدي ها و رسوايي  هايت فراز مي آيد از تو پيش فرشتگانم شكوه نمي كنم.<ref>[[بحارالانوار]] ([[علامه مجلسی]])، ج79، ص132.</ref>
+
*پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: چه شد که عزیر پسر خدا گردید و [[حضرت موسی علیه السلام|موسى]] که [[تورات]] را آورد پسر خدا نشد با آن معجزاتى که داشت؟ اگر عزیر به واسطه زنده کردن تورات پسر خدا باشد، موسى به این مقام شایسته تر است، در صورتى که ارج نهادن و احترام گذاشتن خدا به عزیر به واسطه این کار موجب فرزندى شود، موقعیت و مقام موسى که از او بالاتر است باید مقامى بالاتر از فرزندى براى او بوجود آورد.<ref>خسروى، موسی، احتجاجات (ترجمه جلد نهم بحارالانوارج۱، ص۲۵۸.</ref>
  
* [[ابن عباس]] مى گويد: عزير در مناجاتش با پروردگار اظهار داشت خدايا تمام [[حكمت]] هاى تو را توانستم درك كنم فقط يك مورد برايم مشكل ايجاد كرده است و آن اين كه چرا هنگامى كه عذابت همه را دربرمى گيرد كودكان نيز در اين مورد قربانى مى گردند؟ خداوند براى يافتن پاسخ سؤالش از عزير خواست تا به بيابان خارج شهر برود.  
+
*[[ابن کوّاء]] از [[امیرالمومنین]] علیه السلام پرسید: آیا فرزندى هست که از پدرش بزرگتر باشد؟ امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: بلى آن ها فرزندان عزیر هستند زیرا که خداوند او را از دار دنیا برد و بعد از صد سال مجدداً دوباره زنده گردانید و کودکانش در این مدت رشد کردند در حالى که او به سن قبلى خود برگردانده شده بود.<ref>عزیزی، یوسف، داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم،  ص۶۰۷.</ref>
  
آن حضرت نيز در روزى بسيار گرم به زير سايه درختى پناه برد اما ناگهان مورچه اى پاى او را گزيد و عزير براى خاراندن خود با پاشنه پا تعداد بسيارى از مورچه ها را كشت. در اين حال خداوند به او گفت: هنگامى كه قومى مستحق عذاب مى  گردند، اجل هاى كودكان را نيز تا آن موقع و نه بيشتر مقدر كرده ام در حقيقت آن ها به [[مرگ]] عادى و با تعيين اجل از دنيا مى  روند و قوم معصيت كار به وسيله عذاب و انتقام من.<ref> داستان پيامبران يا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم (يوسف عزيزى)، ص607.</ref>
+
*[[ابن عباس]] مى گوید: عزیر در مناجاتش با پروردگار اظهار داشت خدایا تمام [[حکمت]] هاى تو را توانستم درک کنم فقط یک مورد برایم مشکل ایجاد کرده است و آن این که چرا هنگامى که عذابت همه را دربرمى گیرد کودکان نیز در این مورد قربانى مى گردند؟ خداوند براى یافتن پاسخ سؤالش از عزیر خواست تا به بیابان خارج شهر برود. آن حضرت نیز در روزى بسیار گرم به زیر سایه درختى پناه برد اما ناگهان مورچه اى پاى او را گزید و عزیر براى خاراندن خود با پاشنه پا تعداد بسیارى از مورچه ها را کشت. در این حال خداوند به او گفت: هنگامى که قومى مستحق عذاب مى  گردند، [[اجل]] هاى کودکان را نیز تا آن موقع و نه بیشتر مقدر کرده ام. در حقیقت آن ها به [[مرگ]] عادى و با تعیین اجل از دنیا مى  روند و قوم معصیت کار به وسیله عذاب و انتقام من.<ref>عزیزی، یوسف، داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم،  ص۶۰۷.</ref>
 +
*در جریان مناظره عالمی [[مسیحیت|مسیحی]] با [[امام باقر علیه السلام|امام باقر]] علیه السلام فرد نصرانی سؤالی را مطرح کرد که تصور می‌کرد امام از پاسخ آن ناتوان است. وی از امام باقر(ع) درباره دو برادر دوقلو که همزمان به دنیا آمدند و در یک زمان از دنیا رفتند اما یکی ۵۰ سال و دیگری ۱۵۰ سال عمر کرد سؤال کرد. امام پاسخ داد: آن دو پسر، «عزیز» و «عُزَیر» بودند که در یک زمان متولّد شدند و سی سال زندگی کردند. پس از آن، خدا «عُزیر» را قبض روح کرد و یک‌صد سال در صف مردگان بود، ولی «عزیز» همچنان در دنیا زندگی می‌کرد. پس از صد سال خدا «عُزیر» را زنده کرد، او را به دنیا برگرداند و بیست سال با برادرش «عزیز» زندگی کرد. سپس هر دو با هم در یک ساعت از دنیا رفتند. بر این اساس «عزیز» پنجاه سال عمر کرد، ولی «عزیر» صد و پنجاه سال عمر نمود. عالم مسیحی با شنیدن پاسخ امام از علم ایشان متحیر ماند.<ref>کلینی، الکافی، ۱۳۶۲ش، ج۸، ص۱۲۳.</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
  
 
==منابع==
 
==منابع==
* [[تفسير نمونه]]، ناصر مكارم شيرازى؛ تهران: دارالكتب الإسلامية، اول، 1374 ش.
 
* ترجمه الميزان، سيد محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى [[حوزه علميه قم]]، پنجم، 1374 ش.
 
* ترجمه مجمع البيان، مترجمان، تهران: فراهانى، اول، 1360 ش.
 
* حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم، محمدى رى شهرى؛ قم: دارالحديث، اول، 1429 ق.
 
* [[بحارالأنوار]]، [[علامه مجلسى]]؛ تهران.
 
* داستان [[پیامبران]] يا [[قصه هاى قرآن]] از آدم تا خاتم؛ يوسف عزيزى، تهران: انتشارات هاد، اول، 1380 ش.
 
* التحقيق في كلمات القرآن الكريم، علامه شيخ حسن مصطفوى؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ش.
 
* [[احتجاجات]] - ترجمه جلد چهارم بحارالانوار، موسى خسروى؛ تهران: اسلاميه، اول، 1379 ش.
 
  
 +
*خسروى، موسی، احتجاجات (ترجمه جلد نهم بحارالانوار)، تهران: اسلامیه، اول، ۱۳۷۹ ش.
 +
*طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش.
 +
*طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه گروه مترجمان، تهران: فراهانى، اول، ۱۳۶۰ ش.
 +
*عزیزى، یوسف، داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، تهران: انتشارات هاد، اول، ۱۳۸۰ ش.
 +
*محمدى رى شهرى، حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، قم: دارالحدیث، اول، ۱۴۲۹ ق.
 +
*مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ ش.
 +
*مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الإسلامیة، اول، ۱۳۷۴ ش.
 +
{{پیامبران}}
 
{{قرآن}}
 
{{قرآن}}
  
 
[[رده:قصه‌های قرآنی]]
 
[[رده:قصه‌های قرآنی]]
 
[[رده:پیامبران]]
 
[[رده:پیامبران]]
 +
[[رده:مقاله های مهم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۰۷

حضرت عُزَیر علیه السلام، از نسل هارون علیه السلام و از پیامبران قوم بنی‌اسرائیل شمرده شده است. او دین یهود را تجدید نمود، و تورات را بعد از آن که در واقعه حمله بخت النصر به بیت المقدس از بین رفت، دوباره احیا کرد. در قرآن کریم بیان شده که گروهی از یهود «عُذیر» را «پسر خدا» دانسته و کافر شدند.

نام و نسب عزیر

"عزیر" در لغت عرب، همان "عزرا" در لغت یهود و به زبان عبری است، و از آن جا که عرب به هنگامى که نام بیگانه اى را بکار مى برد، معمولا در آن تغییرى ایجاد مى کند، مخصوصا گاه براى اظهار محبت آن را به صیغه "تصغیر" درمى آورد، "عزرا" را نیز تبدیل به "عزیر" کرده است، همان گونه که نام اصلى "عیسى" که "یسوع" است و "یحیى" که "یوحنا" است، پس از نقل به زبان عربى دگرگون شده و به شکل "عیسى" و "یحیى" درآمده است.[۱]

عزیر یا همان عزرا از نسل فینحاس و نوه هارون بوده است. نسب او این گونه است که: عزرا بن سرایا بن غزریا بن حلقیا بن شلوم بن صاروق بن أخیطوب بن أمر یا بن عزریا بن مرایوث بن زرحیا بن عزّى بن بقى بن أبیشوع بن فینحاس بن العازار بن هارون.[۲]

حضرت عزیر در قرآن

نام عزیر در قرآن یکبار و در سوره توبه آمده است: «وَ قالَتِ الْیهُودُ عُزَیرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِک قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ کفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یؤْفَکون». یهودیان گفتند: عزیر پسر خداست و نصرانیان گفتند: مسیح پسر خداست، این سخنى است که بر زبان دارند که مانند گفتار کافران پیشین است، خداى لعنتشان کند چگونه دروغ مى گویند؟ (سوره توبه، آیه ۳۰)

گفته شده عزیر (یا به زبان عبری عزرا) همان کسى است که دین یهود را تجدید نمود، و تورات را بعد از آن که در واقعه هجوم بخت النصر پادشاه بابل و تسخیر بلاد یهود و ویران نمودن معبد و سوزاندن کتاب هاى ایشان به کلى از بین رفت، دوباره آن را به صورت کتابى به رشته تحریر درآورد. بخت النصر مردان یهود را از دم تیغ گذرانید و زنان و کودکان و ضعفاى ایشان را با خود به بابل برد و نزدیک یک قرن در بابل بماندند، تا آن که بابل به دست کورش کبیر پادشاه ایران فتح شد و عزرا نزد وى رفته و براى یهودیان تبعیدى شفاعت نمود. و چون عزرا در نظر کورش صاحب احترام بود، تقاضا و شفاعتش پذیرفته شد و کورش اجازه داد که یهود به بلاد خود بازگردند و توراتشان از نو نوشته شود. و با این که نسخه هاى تورات به کلى از بین رفته بود، عزرا در حدود سنه ۴۵۷ قبل از میلاد مسیح مجموعه اى نگارش داد و به نام تورات در میان یهود منتشر نمود.

صرفنظر از این که همین مجموعه هم در زمان "انتیوکس" پادشاه سوریه و فاتح بلاد یهود، یعنى در حدود سنه ۱۶۱ قبل از میلاد باز به کلى از بین رفت، حتى مامورین وى تمامى خانه ها و پستوها را گشته، و نسخه هاى مجموعه عزرا را یافته و سوزاندند و به طورى که در تاریخ ضبط شده در منزل هر کس مى دیدند صاحب آن را اعدام و یا جریمه مى کردند، الا این که یهود به همان جهت که عزرا وسیله برگشت ایشان به فلسطین شد، او را تعظیم نموده و به همین منظور او را پسر خدا نامیدند. حال آیا این نامگذارى مانند نامگذارى مسیحیان هست که عیسى را پسر خدا نامیده اند و پرتوى از جوهر ربوبیت در او قائلند، و یا او را مشتق از خدا و یا خود خدا مى دانند، و یا این که از باب احترام او را پسر خدا نامیده اند، همچنان که خود را دوستان و پسران خدا خوانده - و به نقل قرآن - گفته اند: «نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ»، براى ما معلوم نشده و نمى توانیم هیچ یک از این دو احتمال را به ایشان نسبت بدهیم.

چیزى که هست ظاهر سیاق آیه بعد از آیه مورد بحث که مى فرماید: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیمَ»، این است که مرادشان معناى دوم است.

بعضى از مفسرین گفته اند: عقیده به این که عزیر پسر خدا است، کلام پاره اى از یهودیان معاصر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، و تمامى یهودیان چنین اعتقادى ندارند و اگر قرآن آن را مانند گفتن این که: «إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ»: خدا فقیر است و ما توانگریم. (سوره آل عمران، آیه ۱۸۱)، و همچنین گفتن این که: «یدُاللَّهِ مَغْلُولَةٌ»: دست خدا بسته است. (سوره مائده، آیه ۶۴) به همه یهودیان نسبت داده، براى این بوده که بقیه یهودیان هم به این نسبت ها راضى بوده اند، مثلا هر چند گفتار آخرى، کلام بعضى از یهودیان مدینه و معاصر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، ولیکن سایر یهودیان با آن مخالفت نداشته اند، پس در حقیقت همه متفق الرأى بوده اند.[۳]

علاوه بر آیه ۳۰ سوره توبه که نام عزیر در آن ذکر شده، داستانى در قرآن به طور فشرده در آیه ۲۵۹ سوره بقره راجع به مرگ صد ساله شخصى، و زنده شدن او بعد از صد سال آمده که طبق روایات متعدّد، این شخص همان عُزَیر پیامبر بوده است:

«أَوْ کالَّذی مَرَّ عَلى قَرْیةٍ وَ هِی خاوِیةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى یحْیی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یوْماً أَوْ بَعْضَ یوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِک وَ شَرابِک لَمْ یتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلى حِمارِک وَلِنَجْعَلَک آیةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کیفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَینَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى کلِّ شَیءٍ قَدیر».

مانند کسى که از دهکده اى ویران عبور کرد و گفت: خدا چگونه این استخوان هاى پوسیده را پس از مرگ زنده مى سازد؟ پس خداوند او را صد سال میراند و سپس زنده کرد و از او پرسید چند وقت در این مکان درنگ کردى؟ او گفت: یک روز یا بخشى از یک روز، فرمود: بلکه صد سال درنگ نمودى، پس به غذا و نوشیدنیت بنگر که فاسد نشده اند و به چهار پایت بنگر که استخوانهایش پوسیده، حال به این استخوان ها نگاه کن که چگونه آن را زنده مى کنیم و بر آن ها گوشت مى رویانیم، براى آن که تو را آیتى براى مردم قرار دهیم، وقتى امر بر او آشکار شد، خطاب رسید: بدان که خداوند بر هر امرى تواناست.

طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان در مورد این داستان می گوید: آن کسى که از دهکده گذشت همان «عزیر» بود (از قتاده و عکرمه و سدى) و همین مطلب از امام صادق علیه السلام نقل شده است. بعضى گویند: آن مرد «ارمیا» بوده است (از وهب) و نیز از امام باقر علیه السلام نقل شده است. ابن اسحاق معتقد است که «خضر» بوده است.[۴]

حضرت عزیر در روایات

  • پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند به برادرم عزیر وحی فرمود: ای عزیر، اگر گرفتاری و مصیبتی به تو رسید از من نزد خَلقم شکایت مکن؛ زیرا از تو نیز مصائب زیادی به من رسیده و من از تو نزد فرشتگان ام شکایت نکرده ام. ای عزیر، به اندازه تحملت در برابر عذاب من، مرا نافرمانی کن و نیازهایت را به اندازه عملت از من بخواه و از مکر من آسوده خاطر مباش، تا به بهشت من درآیی. عزیر تکان خورد و گریست. خداوند به او وحی فرمود: ای عزیر، گریه مکن. زیرا اگر از روی نادانیت مرا نافرمانی کردی، من با بردباری خود تو را می بخشم؛ چرا که من بردبارم و در کیفر بندگانم شتاب نمی ورزم و من مهربانترین مهربانانم.[۵]
  • پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: چه شد که عزیر پسر خدا گردید و موسى که تورات را آورد پسر خدا نشد با آن معجزاتى که داشت؟ اگر عزیر به واسطه زنده کردن تورات پسر خدا باشد، موسى به این مقام شایسته تر است، در صورتى که ارج نهادن و احترام گذاشتن خدا به عزیر به واسطه این کار موجب فرزندى شود، موقعیت و مقام موسى که از او بالاتر است باید مقامى بالاتر از فرزندى براى او بوجود آورد.[۶]
  • ابن کوّاء از امیرالمومنین علیه السلام پرسید: آیا فرزندى هست که از پدرش بزرگتر باشد؟ امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: بلى آن ها فرزندان عزیر هستند زیرا که خداوند او را از دار دنیا برد و بعد از صد سال مجدداً دوباره زنده گردانید و کودکانش در این مدت رشد کردند در حالى که او به سن قبلى خود برگردانده شده بود.[۷]
  • ابن عباس مى گوید: عزیر در مناجاتش با پروردگار اظهار داشت خدایا تمام حکمت هاى تو را توانستم درک کنم فقط یک مورد برایم مشکل ایجاد کرده است و آن این که چرا هنگامى که عذابت همه را دربرمى گیرد کودکان نیز در این مورد قربانى مى گردند؟ خداوند براى یافتن پاسخ سؤالش از عزیر خواست تا به بیابان خارج شهر برود. آن حضرت نیز در روزى بسیار گرم به زیر سایه درختى پناه برد اما ناگهان مورچه اى پاى او را گزید و عزیر براى خاراندن خود با پاشنه پا تعداد بسیارى از مورچه ها را کشت. در این حال خداوند به او گفت: هنگامى که قومى مستحق عذاب مى گردند، اجل هاى کودکان را نیز تا آن موقع و نه بیشتر مقدر کرده ام. در حقیقت آن ها به مرگ عادى و با تعیین اجل از دنیا مى روند و قوم معصیت کار به وسیله عذاب و انتقام من.[۸]
  • در جریان مناظره عالمی مسیحی با امام باقر علیه السلام فرد نصرانی سؤالی را مطرح کرد که تصور می‌کرد امام از پاسخ آن ناتوان است. وی از امام باقر(ع) درباره دو برادر دوقلو که همزمان به دنیا آمدند و در یک زمان از دنیا رفتند اما یکی ۵۰ سال و دیگری ۱۵۰ سال عمر کرد سؤال کرد. امام پاسخ داد: آن دو پسر، «عزیز» و «عُزَیر» بودند که در یک زمان متولّد شدند و سی سال زندگی کردند. پس از آن، خدا «عُزیر» را قبض روح کرد و یک‌صد سال در صف مردگان بود، ولی «عزیز» همچنان در دنیا زندگی می‌کرد. پس از صد سال خدا «عُزیر» را زنده کرد، او را به دنیا برگرداند و بیست سال با برادرش «عزیز» زندگی کرد. سپس هر دو با هم در یک ساعت از دنیا رفتند. بر این اساس «عزیز» پنجاه سال عمر کرد، ولی «عزیر» صد و پنجاه سال عمر نمود. عالم مسیحی با شنیدن پاسخ امام از علم ایشان متحیر ماند.[۹]

پانویس

  1. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۳۶۱.
  2. مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۸، ص۱۱۰.
  3. طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، ج۹، ص۳۲۴.
  4. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه گروه مترجمان، ج۳، ص۱۲۶.
  5. محمدى رى شهرى، حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، ج۲، ص۲۸۲.
  6. خسروى، موسی، احتجاجات (ترجمه جلد نهم بحارالانوار)، ج۱، ص۲۵۸.
  7. عزیزی، یوسف، داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص۶۰۷.
  8. عزیزی، یوسف، داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص۶۰۷.
  9. کلینی، الکافی، ۱۳۶۲ش، ج۸، ص۱۲۳.

منابع

  • خسروى، موسی، احتجاجات (ترجمه جلد نهم بحارالانوار)، تهران: اسلامیه، اول، ۱۳۷۹ ش.
  • طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش.
  • طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه گروه مترجمان، تهران: فراهانى، اول، ۱۳۶۰ ش.
  • عزیزى، یوسف، داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، تهران: انتشارات هاد، اول، ۱۳۸۰ ش.
  • محمدى رى شهرى، حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، قم: دارالحدیث، اول، ۱۴۲۹ ق.
  • مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ ش.
  • مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الإسلامیة، اول، ۱۳۷۴ ش.
پیامبران
پیامبران اولوالعزم
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم
سایر پیامبران
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون


قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن