حضرت ادریس علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
 
(۲۷ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
==حضرت ادریس علیه السلام==
+
{{خوب}}
 +
'''حضرت ادریس علیه السلام''' از پیامبران الهی است که در زمان بین [[حضرت آدم علیه السلام|حضرت آدم]] و [[حضرت نوح علیه السلام|حضرت نوح]] علیهماالسلام می زیست. [[قرآن|قرآن کریم]] او را به [[صبر]] و راستی در اعتقاد و کردار و گفتار ستوده است. مطابق با روایات، ادریس نخستین کسى بوده که با قلم نوشت و نیز خیاطی کرد و چون کتاب‌ها را بسیار درس می‌داد او را ادریس نامیدند. حضرت ادریس را ابوالحکما نامیده‌اند و مبادی و اصول اولیه بسیاری از علوم را به او نسبت می‌دهند. گفته شده ادریس نبی از پیامبرانی بوده که [[غیبت]] داشته است و پس از غیبت، او با نام [[الیاس]] و به عنوان رسول دوباره بر مردم مبعوث شد.
  
'''وجه تسميه ادریس'''
+
==وجه تسمیه ادریس==
  
بيشتر لغويان «ادريس» را واژه‌اى عربى و از ماده «درس» مشتق دانسته و وجه اين نامگذارى را كثرت دانش يا ممارست او بر آموزش، ذكر كرده‌اند<ref> [[مجمع ‌البيان]] ([[طبرسی]])، ج ‌6، ص‌ 802 خ.</ref> اگر چه برخى به اشتقاق آن از ماده «دروس» به ‌معناى پنهان شدن، معتقد بوده و علت آن را پنهان شدن ناگهانى ادريس بيان نموده‌اند.<ref> [[اعلام قرآن]] (محمد خزائلي)، ص‌ 100.</ref>
+
بیشتر لغویان «ادریس» را واژه‌اى عربى و از ماده «درس» مشتق دانسته و وجه این نامگذارى را کثرت دانش یا ممارست او بر آموزش، ذکر کرده‌اند؛<ref> ابن منظور، لسان العرب، ۱۴۱۴ق، ج۴، ص۳۲۹؛ طبرسی، مجمع‏ البیان، ج۶، ص۸۰۲</ref> اگر چه برخى به اشتقاق آن از ماده «دروس» به ‌معناى پنهان شدن، معتقد بوده و علت آن را پنهان شدن ناگهانى ادریس بیان نموده‌اند.<ref>مرکز فرهنگ و معارف قرآن، اعلام قرآن از دایره المعارف قرآن کریم، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۳۱</ref>
  
فيروزآبادى در كتاب قاموس مي نويسد ادريس پيغمبر عليه السلام از دراسة «خواندن» نيست، زيرا آن اعجمى است، ليكن در تفسير على ابن ابراهيم قمى رحمه اللَّه است:
+
روایتی از [[امام صادق]] علیه السلام در [[تفسیر قمی]] وجه اول را تایید می‌نماید: و سُمّى ادریس لکثرة دراسته الکتب: این که او ادریس نامیده شد براى آنست که کتاب ها را بسیار درس می‌داد.»<ref>قمی، تفسیر قمی، ج‏۲، ۱۳۶۳ش، ص۵۲</ref>
  
«حضرت [[امام صادق]] عليه السلام فرموده: و سمى ادريس لكثرة دراسته الكتب: اين كه او ادريس ناميده شد براى آنست كه كتاب ها را بسيار مي خواند و درس مي داد.» بنابراين قطعا لفظ ادريس عربى خواهد بود، و آنچه فيروزآبادى گفته درست نيست.<ref> [[ترجمه فيض الاسلام]] (فيض الاسلام سيد على نقى)، ج 2، ص: 609.</ref>
+
مطابق با گفته دیلمى در محبوب القلوب، ادریس را عبرانیان اخنوخ و یونانیان ارمیس می گفتند که در نزد آنها به معنی عطارد بود. و عرب او را ادریس می خوانند مطابق با آنچه خدا در کتابش او را نامگذاری نموده و وجه آن بسیاری درس گفتن اوست.<ref>«هرمس الهرامسة المسمى عند العبرانیین اخنوخ، و عند الیونانیین ارمیس، و معنى ارمیس عندهم عطارد، و عند العرب ادریس کما سماه الله تعالى فی کتابه العزیز لکثرة دراسته». حسن زاده آملی، دروس هیئت و دیگر رشته‏‌هاى ریاضى، ج‏۲، ص۶۸۲.</ref>
  
'''نسب ادریس'''
+
به گفته [[علامه حسن زاده آملی]] حکماى یونان هر جا در کتابهای خود هرمس حکیم می نویسند، مرادشان حضرت ادریس علیه السلام است.<ref>حسن زاده آملی، دروس هیئت و دیگر رشته‏‌هاى ریاضى، ج‏۲، ص۶۸۲.</ref> هرمس الهرامسه نیز نام دیگری است که به ایشان می گفتند.<ref>طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱۴، ص۷۱</ref> و در مورد وجه آن گفته شده از آنجا که در یونان مردم هرمس را دوست داشتند، بسیاری از آنان نام نوزادان خود را هرمس گذاشته بودند. از بین این هرمس نامها بسیاری از حکما و علما شدند و دانشوران برای تمییز بین او و دیگر حکمای با نام هرمس او را هرمس الهرامسه خواندند.<ref>صمدی آملی، شرح دروس هیئت، جلسه اول، [http://www.tafrid.ir/%D8%B4%D8%B1%D8%AD-%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%B3-%D9%87%DB%8C%D8%A6%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%B5%D9%85%D8%AF%DB%8C-%D8%A2%D9%85%D9%84%DB%8C/ سایت تفرید]</ref>
  
نسب او ادریس بن یارد بن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم علیه السلام می باشد.<ref> [[التحرير والتنوير]] ([[ابن عاشور]] محمد بن طاهر)، ج  4، ص: 315.</ref>
+
==نسب ادریس نبی==
 +
به گفته بسیاری از منابع، «ادریس» همان «اخنوخ» یا خنوخ است که نزد [[اهل کتاب|اهل‏ کتاب]]، یکى از پیامبران پیش از [[حضرت نوح]] علیه السلام بوده و کتاب‏هاى فراوانى به او نسبت داده شده است.<ref>مرکز فرهنگ و معارف قرآن، اعلام قرآن از دایره المعارف قرآن کریم، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۳۱</ref> نسب ادریس در کتاب مقدس<ref>کتاب مقدس، پیدایش ۵: ۱- ۲۰</ref> و در بیش‏تر کتاب‏هاى تاریخى و [[تفسیر قرآن|تفسیرى]] به این ترتیب آمده است: «ادریس» «اخنوخ» بن یرد (یارد، یارید) بن مهلائیل بن قینان بن انوش‏ بن شیث‏ بن آدم علیهم السلام‏.<ref>مرکز فرهنگ و معارف قرآن، اعلام قرآن از دائره المعارف قرآن کریم، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۳۲</ref>
  
[[ابن اثير]] در (كامل) مى گويد: بعد از او شيث انوش به سياست مملكت پرداخت و جانشين پدر شد و عمر انوش 705 سال بود، بعد از او پسرش قينان به وصايت رسيد در حالى كه انوش فرزندان بسيارى داشت. و بعد از قينان پسرش مهلائيل به وصايت رسيد و بعد از مهلائيل پسرش يارد وصى او شد و از يارد اخنوخ متولد شد كه همان ادريس نبى علیه السلام است و حكماى يونان او را هرمس حكيم مى  نامند.<ref> [[قصص الأنبياء]] ([[قصص قرآن]])(فاطمه مشايخ) ص 108.</ref>
+
در [[مجمع البیان]] آمده که او جد پدر نوح است و در [[تورات]] سِفر تکوین باب پنجم مى نویسد: یارد ۱۶۲ سال زندگى کرد و خنوخ را به دنیا آورد و از خنوخ، متوشالخ به دنیا آمد. سپس متوشالخ را «لمک» نام مى برد و گوید: از «لمک» نوح به دنیا آمد.<ref> قرشى، سید على اکبر، تفسیر أحسن الحدیث، ج۶، ص۳۴۳.</ref>
  
در [[مجمع البيان]] فرموده: او جد پدر [[حضرت نوح]] عليه السلام است، اسم او در [[تورات]] اخنوخ است، و ناگفته نماند: روايات درباره آسمان رفتن او زياد است  و اين در صورت صحيح بودن بعيد نيست، در تورات سفر تكوين باب پنجم مى  نويسد: يارد صد و شصت دو سال زندگى كرد و خنوخ را به دنيا آورد، و از خنوخ، متوشالخ به دنيا آمد سپس متوشالخ را «لمك» نام مى  برد و گويد: از «لمك» نوح به دنيا آمد اين مؤيد سخن. مجمع البيان است كه فرمود: ادريس جد نوح بود.<ref> تفسير أحسن الحديث، (قرشى سيد على اكبر) ج  6، ص: 343.</ref>
+
==جایگاه ادریس در علم و تمدن==
 +
حضرت ادریس علیه السلام را منشاء و معلم بسیاری از علوم دانسته اند. [[علامه طباطبایى|علامه طباطبائی]] زنده ماندن یاد او در بین فلاسفه و احترام آنها به او و اینکه آنها نسل به نسل او را سرچشمه اصول علم می دانند را دلیل بر این می داند که او از قدیمى‏‌ترین پیشوایان علم بوده که افکار بشرى را به سمت استدلال و دقت در بحث، و جستجوى از معارف الهى سوق داده‌اند، و یا اینکه او اولین ایشان بوده است.<ref>طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱۴، ص۷۳</ref>
  
'''حضرت ادریس در قرآن'''
+
[[محیی الدین ابن عربی|محی الدین ابن عربی]] او را به این می ستاید که به او علم حروف و اسرار [[حکمت]] و لطائف عددیه و اشارت های عددیه داده شده بود. و علما به دور او ازدحام داشتند و سائر حکما از مشکات او اقتباس می‌نمودند.<ref>حسن زاده آملی، دروس هیئت و دیگر رشته‌‏هاى ریاضى، ج‏۲، ص۶۸۸</ref>
  
قرآن در دو جا از او نامبرده و از او به نيكى ياد كرده است:
+
همچنین گفته اند او اولین کسی است که [[علم نجوم]] را به الهام الهی استخراج نمود. و زمین را به چهار ربع تقسیم نمود و در هر ربعی پادشاهی که به امور آن قیام کند معین نمود.<ref>دیلمی، محبوب القلوب، ص۸۸</ref> در دعای روز اول [[ماه رجب]] نیز به علم ادریس(علیه السلام) اشاره شده است: «وَ مُعَلِّمَ إِدْرِیسَ عَدَدَ النُّجُومِ وَ الْحِسابِ وَ السِّنِینِ وَ الشُّهُورِ وَ أَوْقاتِ الْأَزْمان؛ و تعلیم دهنده به ادریس عدد ستارگان، و حساب و سالها و ماه ها و اوقات زمانها را».<ref>سید بن طاووس، الاقبال، ۱۳۷۷ش، ج۳،ص۲۰۵.</ref>
  
# «وَ إِسْمعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَاالْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصّابِرِينَ»: و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را ياد كن كه همه از صابران بودند. ([[سوره انبياء]] آیه 85)
+
==حضرت ادریس در قرآن==
# «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا»: و در اين كتاب، ادريس را ياد كن كه پيامبرى بسيار راستگو بود.
 
  
(در این آیه چون ادريس «كه در زمان بين آدم و نوح بوده» نخستين كسى بود كه اظهار [[نبوت]] كرده و پيغمبرى را آشكار ساخته او را يادآورى نموده مي فرمايد:  
+
[[قرآن|قرآن کریم]] در دو جا از ادریس علیه السلام نامبرده و از او به نیکى یاد کرده است:
  
اى محمد صلى الله عليه و آله براى مردم داستان) ادريس (يكى از اجداد نوح) را (كه نام او اخنوخ است) ياد كن كه او (در گفتار و كردار) بسيار راستگو و هم پيغمبر (بلند مرتبه و بزرگوار) بوده (گفته اند: چون كتاب ها را بسيار درس مي داد از اين رو او را ادريس ناميدند، و او نخستين كسى بوده كه قلم بدست گرفت و نوشت و خياط و دوزنده بوده و دوختن لباس را ياد داد، و خداى تعالى علم نجوم و ستاره شناسى و علم حساب و هيئت «علمى كه در آن از اجرام سماويه گفتگو مي شود» را به او آموخت .<ref> ترجمه فيض الاسلام (فيض الاسلام سيد على نقى)، ج  2، ص: 609.</ref>
+
*{{متن قرآن|«وَ إِسْمعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَاالْکفْلِ کلٌّ مِنَ الصّابِرِینَ * وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَاإِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ»}}: و اسماعیل و ادریس و [[حضرت ذوالکفل علیه السلام|ذوالکفل]] را یاد کن که همه از صابران بودند. و آنها را در رحمت خود داخل گردانیدیم. بدرستی که آنها از صالحان بودند ([[سوره انبیاء]]، آیه ۸۵).
 +
*{{متن قرآن|«وَاذْکرْ فِی الْکتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقًا نَّبِیا * وَرَفَعْنَاهُ مَکانًا عَلِیا»}}: و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبرى بسیار راستگو بود. و او را به مکانى بلند فرا بردیم‏ ([[سوره مریم]]، آیه ۵۶).
  
برخى از مفسران در آيه ‌هاى: «و ‌زَكَرِيّا و يَحيى و عيسى و اِلياسَ كُلٌّ مِنَ الصّلِحين» ([[سوره انعام]] آیه 85) و «و ‌اِنَّ اِلياسَ لَمِنَ المُرسَلين» ([[سوره صافات]] آیه 123) الياس را همان «ادريس» دانسته، ويژگى ‌ها و داستان ‌هايى را كه براى ادريس گفته شده، در ذيل اين آيات براى «الياس» آورده‌اند.<ref> مجمع ‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 510.</ref>
+
همچنین برخى از مفسران در [[تفسیر قرآن|تفسیر]] آیه ‌هاى: {{متن قرآن|«وَزَکرِیا وَیحْیىٰ وَعِیسَىٰ وَإِلْیاسَ کلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ»}} ([[سوره انعام]]، آیه ۸۵) و {{متن قرآن|«و ‌اِنَّ اِلیاسَ لَمِنَ المُرسَلین»}} ([[سوره صافات]]، آیه ۱۲۳) الیاس را همان «ادریس» دانسته اند، و ویژگى ‌ها و داستان ‌هایى را که براى ادریس گفته شده، در ذیل این آیات براى «الیاس» آورده‌اند.<ref> مجمع ‌البیان، ج‌۴، ص‌۵۱۰.</ref> مطابق با برخی روایات نیز، الیاس‏ همان ادریس‏ است. عبدالغنى نابلسى در شرح فص الیاسى فصوص الحکم، تعدادی از این روایات را آورده است.<ref>حسن زاده آملی، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۳۰</ref> [[علامه حسن زاده آملی]] در این مورد می گوید: إلیاس همان إدریس است، زیرا آن حضرت را ظهور و [[غیبت|غیبت]] بوده و دوباره مبعوث شده است، یک بار پیش از غیبت که إدریس‏ نبى بود، قوله تعالى:{{متن قرآن|«وَ اذْکرْ فِی الْکتابِ إِدْرِیسَ‏ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیا، وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیا»}} (سوره مریم، آیه ۵۶-۵۷) و زمان غیبتش ۳۶۵ سال بوده است، و پس از آن به اسم [[حضرت الیاس علیه السلام|الیاس‏]] رسول ظهور فرموده است، قوله سبحانه: {{متن قرآن|«وَإِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ‏ »}} (سوره صافات، آیه ۱۲۴).<ref>حسن زاده آملی، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص۶۴۲</ref>
  
برخى آيه «سَلمٌ عَلى ‌اِلياسين» (سوره صافات آیه 130) را «سَلمٌ عَلى اِدراسين» يا «اِلياسين» قرائت كرده و آن را به «ادريس» تفسير كرده‌اند.<ref> تفسير [[ابن ‌كثير]]، ج‌ 4، ص‌ 22.</ref> ولى گويا «الياس» غير از «ادريس» است; زيرا در سوره انعام آمده است:
+
برخى نیز آیه {{متن قرآن|«سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ یاسِینَ»}} (سوره صافات، آیه ۱۳۰) را «سَلمٌ عَلى اِدراسین» یا «اِلیاسین» قرائت کرده و آن را به «ادریس» تفسیر کرده‌اند.<ref> تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌۴، ص‌۲۲.</ref>  
  
«و ‌تِلكَ حُجَّتُنا ءاتَينها اِبرهيمَ عَلى قَومِهِ نَرفَعُ دَرَجت مَن نَشاءُ اِنَّ رَبَّكَ حَكيمٌ عَليم × و وهَبنا لَهُ اِسحـقَ و يَعقوبَ كُلاًّ هَدَينا و نوحا هَدَينا مِن قَبلُ و مِن ذُرِّيَّتِهِ داوودَ و سُلَيمنَ و اَيّوبَ و يوسُفَ و موسى و هرونَ و كَذلِكَ نَجزِى المُحسِنين × و زَكَرِيّا و يَحيى و عيسى و اِلياسَ كُلٌّ مِنَ الصّلِحين». (سوره انعام آیه های 83‌ـ‌85): در اين آيه، ضمير «مِن ذُرِّيَّتِهِ» يا به «ابراهيم» يا به «نوح» باز‌مى ‌گردد كه در هر دو صورت نمى ‌تواند مراد از «الياس»، همان «ادريس» باشد; زيرا الياس يا از فرزندان [[حضرت ابراهیم]] خواهد بود يا [[حضرت نوح]]; در ‌حالى ‌كه ادريس، پيش از نوح و از نياكان او است.<ref> مجمع ‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 510‌ـ‌511.</ref>
+
==حضرت ادریس در روایات==
  
'''حضرت ادریس در روایات'''
+
*[[پیامبر اسلام|پیامبر خدا]] صلی الله علیه و آله فرمودند: نخستین کسی که با [[قلم]] نوشت، ادریس علیه  السلام بود.<ref> حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، محمدى رى شهرى، ج۲، ص۲۶۹.</ref>
  
* 1- از حضرت [[امام باقر]] علیه السلام منقول است كه:
+
*[[امام صادق]] علیه السلام فرمودند: [[مسجد سهله]] جایگاه خانه ادریس پیامبر است که در آن خیاطی می کرد.<ref> بحارالأنوار، علامه مجلسى، ج۱۱، ص۲۸۴.</ref>
 +
*در روایت آمده که سبب بردن ادریس به آسمان این بود که: فرشته اى به او بشارت قبولى اعمال و آمرزش لغزش ها داد، او نیز آرزو کرد زنده بماند، فرشته پرسید: براى چه آرزوى حیات دارى؟ گفت: براى این که سپاس حق را به جاى آورم، زیرا در مدت حیات، دعا مى  کردم اعمالم قبول شود، حال که به مقصود خود نایل گشته ام، مى  خواهم شکر خدا را به جاى آورم؟ آن فرشته بال خود را گشود و او را دربرگرفت و به آسمان ها برد.<ref> ارشاد القلوب، ترجمه على سلگى نهاوندى، ج  ۱ ص ۳۲۶.</ref>
  
ابتداى پيغمبرى ادريس عليه السلام آن بود كه در زمان او پادشاه جبارى بود، روزى سوار شد به عزم سير، پس گذشت به زمين سبز خوش آينده اى كه ملك يكى از [[رافضيان]] بود يعنى [[مؤمنان خالص]] كه ترك [[دين]] باطل كرده و بيزارى از اهل آن مى كردند پس آن زمين او را خوش آمد و از وزيران خود پرسيد: از كيست اين زمين؟
+
==صحف ادریس==
 +
[[پیامبر اسلام|پیامبر خدا]] صلی الله علیه و آله، در پاسخ به سؤال [[ابوذر]] از تعداد کتاب هایی که خداوند نازل کرده است، فرمود: ۱۰۴ کتاب نازل کرد؛ پنجاه صحیفه بر شیث، سی صحیفه بر حضرت ادریس، بیست صحیفه بر [[حضرت ابراهیم]] و چهار کتاب [[تورات]] و [[انجیل]] و [[زبور]] و [[فرقان]] ([[قرآن]]).<ref> بحارالأنوار، علامه مجلسى، ج۱۱، ص۳۲.</ref>
  
گفتند: از بنده اى است از بندگان پادشاه كه فلان رافضى است. پادشاه او را طلبيد و زمين را از او خواست. او گفت كه: عيال من به اين زمين محتاجترند از تو. پادشاه گفت: به من بفروش من قيمت آن را مى دهم. گفت: نمى بخشم و نمى فروشم، ترك كن ذكر اين زمين را.
+
۲۹ صحیفه از صُحُف ادریس در جلد ۹۵ کتاب «[[بحارالأنوار (کتاب)|بحارالانوار]]» آمده است که از صفحه‌ی ۴۵۳ آغاز می‌شود. دو نمونه زیر بخش هایی از این صحف هستند:
  
پادشاه در غضب شد و متغير گرديد و غمناك و متفكر با اهل خود برگشت. و او زنى داشت از ازارقه و او را بسيار دوست مى داشت و در كارها با او مشورت مى كرد، چون در مجلس خود قرار گرفت زن را طلبيد كه با او مشورت كند، چون زن او را در نهايت غضب ديد از او پرسيد كه: اى پادشاه! تو را چه داهيه عارض شده است كه چنين غضب از روى تو ظاهر گرديده است؟ پادشاه قصه زمين را به او نقل كرد، و آن چه او به صاحب زمين گفته بود و آنچه صاحب زمين به او گفته بود.
+
*هر که آفریده را شناخت، آفریدگار را شناخت و هر که [[رزق|روزی]] را شناخت، روزی رسان را شناخت و هر که خود را شناخت، پروردگارش را شناخت.<ref>بحارالأنوار، علامه مجلسى، ج۹۲، ص۴۵۶.</ref>
 +
*چون وارد [[نماز]] شدید، ذهن و فکر خود را متوجه آن سازید و [[الله|خدا]] را با دلی پاک و فارغ (از هر چه جز اوست) بخوانید و با [[خضوع]] و [[خشوع]] و فرمانبرداری، مصالح و منافع خود را از او بخواهید و هرگاه [[رکوع]] و [[سجود]] کردید افکار دنیوی و خیالات بد و ناشایست و کردارهای زشت و اندیشه مکر و خدعه و [[حرام]] خواری و تجاوز و دشمنی و [[کینه|کینه]] را، از خود دور سازید و همه اینها را از میان خود به دور افکنید.<ref> بحارالأنوار، علامه مجلسى، ج۸۱، ص۲۵۳.</ref>
  
زن گفت: اى پادشاه! كسى غم مى خورد و به غضب مى آيد كه قدرت بر تغيير و انتقام نداشته باشد، و اگر نمى خواهى كه او را بى حجتى بكشى، من تدبيرى در باب كشتن او مى كنم كه زمين بدست تو درآيد و تو را نزد اهل مملكت خود در اين باب عذرى بوده باشد. پادشاه گفت: آن تدبير چيست؟
+
==پانویس==
 +
<references />
  
زن گفت: جماعتى از ازارقه را كه اصحاب منند مى فرستم به نزد او كه او را بياورند و نزد تو [[شهادت]] بدهند كه او بيزارى جسته است از [[دين]] تو، پس جايز مى شود تو را كه او را بكشى و زمين را بگيرى.
+
==منابع==
 
 
پادشاه گفت: پس بكن اين كار را. و آن زن اصحابى چند داشت از ازارقه كه بر دين آن زن بودند و [[حلال]] مى دانستند كشتن رافضيان از مؤمنان را، پس آن جماعت را طلبيد و ايشان نزد پادشاه شهادت دادند كه آن رافضى بيزار شد از دين پادشاه و به اين سبب پادشاه او را كشت و زمين او را گرفت.
 
 
 
پس حق تعالى در اين وقت براى آن مؤمن غضب كرد برايشان و [[وحى]] فرمود به ادريس كه: برو به نزد آن جبار و به او بگو كه: راضى نشدى به اين كه بنده مرا به ستم كشتى تا آن كه زمين او را نيز براى خود گرفتى و عيال او را محتاج و گرسنه گذاشتى؟ به عزت خود [[سوگند]] مى خورم كه در [[قيامت]] از براى او از تو انتقام بكشم و در دنيا پادشاهى را از تو سلب كنم و شهر تو را خراب كنم و عزتت را به ذلت بدل كنم و به خورد سگان بدهم گوشت زن تو را، آيا تو را مغرور كرد اى امتحان كرده شده [[حلم]] من؟
 
 
 
پس حضرت ادريس عليه السلام بر پادشاه داخل شد در وقتى كه در مجلس نشسته بود و اصحابش بر دورش نشسته بودند و گفت: اى جبار! من رسول خدايم بسوى تو؛ و [[رسالت]] را تمام ادا كرد. آن جبار گفت كه: بيرون رو از مجلس من اى ادريس كه از دست من جان نخواهى برد. پس زنش را طلبيد و رسالت ادريس را به او نقل كرد. زن گفت: مترس از رسالت خداى ادريس كه من كسى را مى فرستم كه ادريس را بكشد و [[باطل]] شود رسالت خداى او و آن چه پيغام براى تو آورده بود. پادشاه گفت: پس بكن.
 
 
 
و ادريس اصحابى چند داشت از رافضيان مؤمنان كه جمع مى شدند در مجلس او و انس مى گرفتند به او و ادريس انس مى گرفت به ايشان، پس خبر داد ادريس ايشان را به آن چه خدا به او [[وحى]] كرد و رسالتى كه به آن جبار رسانيد، پس ايشان ترسيدند بر ادريس و اصحاب او، و ترسيدند كه او را بكشند.
 
 
 
و آن زن چهل تن از ازارقه را فرستاد كه ادريس را بكشند، چون آمدند به آن محلى كه در آن جا ادريس با اصحاب خود مى نشست، او را در آن جا نيافتند و برگشتند، و چون اصحاب ادريس يافتند كه ايشان به قصد كشتن او آمده بودند متفرق شدند و ادريس را يافتند و به او گفتند كه: اى ادريس !در حذر باش كه اين جبار اراده كشتن تو را دارد و امروز چهل نفر از ازارقه را براى كشتن تو فرستاده بود، پس از اين شهر بيرون رو.
 
 
 
ادريس در همان روز با جماعتى از اصحاب خود از آن شهر بيرون رفت، و چون سحر شد مناجات كرد و گفت: پروردگارا! مرا فرستادى بسوى جبارى پس رسالت تو را به او رسانيدم و مرا تهديد به كشتن كرد و اكنون در مقام كشتن من است اگر مرا بيابد، خدا وحى فرمود به او كه: از شهر او بيرون رو و به كنارى رو و مرا با او بگذار كه به عزت خودم سوگند كه امر خود را در جارى گردانم و گفته تو و رسالت تو را در [[حق]] او راست گردانم.
 
 
 
ادريس گفت: پروردگارا! حاجتى دارم. حق تعالى فرمود: سؤال كن تا عطا نمايم. ادريس گفت: سؤال مى كنم كه باران نبارى بر اهل اين شهر و حوالى و نواحى آن تا من سؤال كنم كه ببارى. خدا فرمود: اى ادريس! شهرشان خراب مى شود و اهلش به گرسنگى و مشقت مبتلا مى شوند. ادريس گفت: هر چند بشود من چنين سؤال مى كنم. حق تعالى فرمود: من به تو عطا كردم آن چه سؤال نمودى و باران برايشان نمى فرستم تا از من سؤال كنى و من سزاوارترم از همه كس به وفا نمودن به عهد خود.
 
 
 
پس ادريس خبر داد اصحاب خود را به آن چه از خدا سؤال كرد از منع باران از ايشان و به آن چه خدا وحى كرد بسوى او، و گفت: اى گروه مؤمنان! از اين شهر بيرون رويد به شهرهاى ديگر؛ پس بيرون رفتند و عدد ايشان بيست نفر بود؛ پس پراكنده شدند در شهرها و شايع شد خبر ادريس در شهرها كه از خدا چنين سؤال كرده است.
 
 
 
و ادريس رفت بسوى غارى كه در كوه بلندى بود و در آن جا پنهان شد، و حق تعالى ملكى را به او موكل گردانيد كه نزد هر شام طعام او را مى آورد، و او در روزها [[روزه]] مى داشت و هر شام ملك از براى او طعام مى آورد. و حق تعالى پادشاهى آن جبار را سلب كرد و او را كشت و شهرش را خراب كرد و گوشت زنش را به خورد سگان داد به سبب غضب نمودن براى آن مؤمن، و در آن شهر جبارى ديگر معصيت كننده پيدا شد، پس بيست سال بعد از بيرون رفتن ادريس عليه السلام ماندند كه يك قطره باران برايشان نباريد و به مشقت افتادند آن گروه، و حال ايشان بد شد و از شهرهاى دور آذوقه مى آوردند.
 
 
 
و چون كار ايشان بسيار تنگ شد با يكديگر گفتند: اين بلا كه بر ما نازل شده است به سبب اين است كه ادريس از خدا خواسته است كه تا او سؤال نكند. باران از آسمان نبارد، و او از ما پنهان شده است و جايش را نمى دانيم و خدا به ما رحيم تر است از او، پس راى همه بر اين قرار گرفت كه [[توبه]] كنند بسوى خدا و [[دعا]] و تضرع و استغاثه نمايند و سؤال نمايند كه باران آسمان بر شهر ايشان و حوالى آن ببارد.
 
 
 
پس پلاس ها پوشيدند و بر روى خاكستر ايستادند و خاك بر سر خود مى ريختند و بازگشت نمودند بسوى خدا به توبه و استغفار و گريه و تضرع، تا خدا وحى كرد بسوى ادريس عليه السلام كه: اى ادريس! اهل شهر تو صدا بلند كرده اند بسوى من به توبه و استغفار و گريه و تضرع، و منم خداوند رحمان رحيم، قبول مى كنم توبه را و عفو مى نمايم از [[گناه]]، و رحم كردم برايشان و مانع نشد مرا از اجابت ايشان در سؤال باران چيزى مگر آن چه تو سؤال كرده بودى كه باران برايشان نبارم تا از من سؤال كنى، پس سؤال كن از من اى ادريس تا باران برايشان بفرستم.
 
 
 
ادريس گفت: خداوندا! من سؤال نمى كنم. حق تعالى فرمود: اى ادريس! سؤال كن. گفت: خداوندا! سؤال نمى كنم. پس حق تعالى وحى فرمود بسوى آن ملكى كه مامور بود كه هر شب طعام ادريس ‍ عليه السلام را ببرد كه: حبس كن طعام را از ادريس و از براى او مبر.
 
 
 
پس چون شام شد، طعام ادريس نرسيد، محزون و گرسنه شد و صبر كرد، و چون در روز دوم نيز طعام نرسيد گرسنگى و اندوهش زياد شد، و چون در شب سوم طعامش نرسيد مشقت و گرسنگى و اندوهش عظيم شد و صبرش كم شد و [[مناجات]] كرد كه: پروردگارا! روزى را از من بازداشتى پيش از آن كه جانم را بگيرى؟
 
 
 
پس خدا وحى كرد به او كه: اى ادريس! به جزع آمدى از آن كه سه شبانه روز طعام تو را حبس كردم. و جزع نمى كنى و پرواندارى از گرسنگى و مشقت اهل شهر خود در مدت بيست سال، و من از تو سؤال كردم كه ايشان در مشقتند و من رحم كرده ام برايشان، سؤال كن كه باران برايشان ببارم، سؤال نكردى و بخل كردى برايشان به سؤال كردن، پس گرسنگى را به تو چشانيدم و صبرت كم شد و جزعت ظاهر گرديد، پس از اين غار پائين رو و طلب معاش از براى خود بكن كه تو را به خود گذاشتم كه چاره روزى خود بكنى و طلب نمائى.
 
 
 
پس ادريس از جاى خود فرود آمد كه طلب خوردنى بكند براى رفع گرسنگى، و چون به نزديك شهر رسيد دودى ديد كه از بعضى خانه ها بالا مى رود، پس بسوى آن خانه رفت و داخل شد و ديد پير زالى را كه دو نان را تنگ گرفته است و بر آتش ‍ انداخته است، گفت: اى زن! مرا طعام بده كه از گرسنگى بى طاقت شده ام.
 
 
 
زن گفت: اى بنده خدا! نفرين ادريس براى ما زيادتى نگذاشته است كه به ديگرى بخورانيم. و [[سوگند]] ياد كرد كه: مالك چيزى به غير اين دو گرده نان نيستم و گفت: برو و طلب معاش از غير مردم اين شهر بكن.
 
 
 
ادريس گفت: آن قدر طعام به من بده كه جان خود را به آن نگاه دارم و در پايم قوت رفتار بهم رسد كه به طلب معاش بروم.
 
 
 
زن گفت: اين دو گرده نان است: يكى از من است و ديگرى از پسر من است، اگر قوت خود را به تو دهم مى ميرم، و اگر قوت پسر خود را به تو دهم او مى ميرد و در اين جا زيادتى نيست كه به تو بدهم.
 
 
 
ادريس گفت: پسر تو طفل است و نيم قرص براى زندگى او كافى است، و نيم قرص ‍ براى من كافى است كه به آن زنده بمانم و من و او هر دو به اين يك گرده نان اكتفا مى توانيم نمود. پس زن گرده نان خود را خورد و گرده ديگر را ميان ادريس و پسر خود قسمت كرد. چون پسر ديد كه ادريس از گرده نان او مى خورد اضطراب كرد تا مرد، مادرش گفت :اى بنده خدا! فرزند مرا كشتى؟!
 
 
 
ادريس گفت: جزع مكن كه من او را به اذن خدا زنده مى گردانم، پس ادريس دو بازوى طفل را به دو دست خود گرفت و گفت: اى روحى كه بيرون رفته اى از بدن اين پسر! به اذن خدا برگرد بسوى بدن او به اذن خدا، و منم ادريس پيغمبر. پس [[روح]] طفل برگشت بسوى او به اذن خدا.
 
 
 
پس چون آن زن سخن ادريس را شنيد و پسرش را ديد كه بعد از مردن زنده شد گفت: گواهى مى دهم كه تو ادريس پيغمبرى؛ و بيرون آمد و به صداى بلند فرياد كرد در ميان شهر كه: بشارت باد شما را به فرج كه ادريس به شهر شما درآمده است.
 
 
 
و ادريس رفت و نشست بر موضعى كه شهر آن جبار اول در آن جا بود و آن بر بالاى تلى بود، پس به گرد آمدند نزد او گروهى از اهل شهر او و گفتند: اى ادريس! آيا بر ما رحم نكردى در اين بيست سال كه ما در مشقت و تعب و گرسنگى بوديم؟ پس [[دعا]] كن كه خدا باران بر ما ببارد.
 
 
 
ادريس گفت: دعا نمى كنم تا بيايد اين پادشاه جبار و جميع اهل شهر شما همگى پياده با پاهاى برهنه و از من سؤال كنند تا من دعا كنم. چون آن جبار اين سخن را شنيد چهل كس فرستاد كه ادريس را نزد او حاضر گردانند، چون به نزد او آمدند گفتند: جبار ما را فرستاده است كه تو را به نزد او بريم، پس آن حضرت [[نفرين]] كرد برايشان و همگى مردند.
 
  
چون اين خبر به آن جبار رسيد پانصد نفر فرستاد كه او را بياورند، چون آمدند و گفتند كه ما آمده ايم كه تو را به نزد جبار بريم آن حضرت گفت: نظر كنيد بسوى آن چهل نفر كه چگونه مرده اند، اگر برنگرديد شما را نيز چنين كنم، گفتند: اى ادريس! ما را به گرسنگى كشتى در مدت بيست سال و الحال نفرين [[مرگ]] بر ما مى كنى، آيا تو را رحم نيست؟
+
*ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع - دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
 +
*علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، ۱۳۶۳ش.
 +
*حسن زاده آملى، دروس هیئت و دیگر رشته‌‏هاى ریاضى، قم، بوستان کتاب، چاپ چهارم، ۱۳۷۸ش.
 +
*علامه طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۳۹۰ق.
 +
*محمد دیلمی، محبوب القلوب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد، ۱۳۸۰ش.
 +
*قصص الأنبیاء، فاطمه مشایخ، تهران، انتشارات فرحان، اول، ۱۳۸۱ش.
 +
*قرشى، تفسیر أحسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، سوم، ۱۳۷۷.
 +
*قطب راوندى، قصص الأنبیاء علیهم السلام، مشهد، مؤسسة البحوث الإسلامیة، ۱۴۰۹ق.
 +
*بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
 +
*حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، محمدى رى شهرى و همکاران؛ قم: دارالحدیث، اول، ۱۴۲۹ق.
 +
*ارشاد القلوب، ترجمه على سلگى نهاوندى؛ قم: ناصر، اول، ۱۳۷۶.
 +
*مرکز فرهنگ و معارف قرآن، اعلام قرآن از دایره المعارف قرآن کریم، قم، بوستان کتاب قم، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
 +
*حسن زاده آملى، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ۱جلد، تهران، وزارت ارشاد، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
 +
*طبرسی، مجمع البیان فی‌ تفسیر‌ القرآن‌، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش.
  
ادريس گفت: من به نزد آن جبار نمى آيم و دعاى باران نمى كنم تا جبار شما با جميع اهل شهر شما پياده و پابرهنه بيايند به نزد من. پس آن گروه برگشتند بسوى آن جبار و سخن آن حضرت را به او نقل كردند و از او التماس كردند كه با اهل شهر پياده و پابرهنه به نزد ادريس برود، پس به اين حال آمدند و به نزد آن حضرت ايستادند با خضوع و شكستگى، و استدعا كردند كه دعا كند تا خدا برايشان باران ببارد، پس قبول فرمود و از خدا طلبيد كه باران بر آن شهر و نواحى آن بفرستد، پس ابرى بر بالاى سر ايشان بلند شد و رعد و برق از آن ظاهر شد و در همان ساعت برايشان باران باريد به حدى كه گمان كردند غرق خواهند شد و بزودى خود را به خانه هاى خود رسانيدند.<ref> قصص الانبياء ([[راوندى]]) 73.</ref>
+
==مطالب مرتبط==
 
 
* 2- در روايت آمده كه سبب بردن ادريس به آسمان اين بود كه: فرشته اى به او بشارت قبولى اعمال و آمرزش لغزش ها داد، او نيز آرزو كرد زنده بماند، فرشته پرسيد: براى چه آرزوى حيات دارى؟ گفت: براى اين كه سپاس [[حق]] را به جاى آورم، زيرا در مدت حيات، دعا مى  كردم اعمالم قبول شود، حال كه به مقصود خود نايل گشته ام، مى  خواهم [[شكر خدا]] را به جاى آورم؟ آن فرشته بال خود را گشود و او را دربرگرفت و به آسمان ها برد.<ref> [[ارشاد القلوب]]/ترجمه سلگى (على سلگى نهاوندى) ج  1 ص 326.</ref>
 
 
 
* 3- پيامبر خدا صلي  الله  عليه  و  آله، در پاسخ به سؤال [[ابوذر]] از تعداد كتاب هايي كه خداوند نازل كرده است، فرمود: يكصد و چهار كتاب پنجاه [[صحيفه]] بر شيث نازل كرد، سي صحيفه بر حضرت ادريس، بيست صحيفه بر [[حضرت ابراهیم]] و [[تورات]] و [[انجيل]] و [[زبور]] و [[فرقان]].<ref> [[بحارالأنوار]] ([[علامه مجلسى]])، ج  11، ص: 32.</ref>
 
 
 
* 4- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: نخستين كسي كه با قلم نوشت، ادريس بود.<ref> حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم (محمدى رى شهرى)، ج  2، ص: 269.</ref>
 
 
 
* 5- [[امام صادق]] عليه  السلام فرمودند: [[مسجد سهله]] جايگاه خانه ادريس پيامبر عليه  السلام است كه در آن خياطي مي  كرد.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج  11، ص: 284.</ref>
 
 
 
'''اخلاق و فضائل و ويژگي هاي حضرت ادریس'''
 
 
 
* 1- ادريس عليه السلام از جمله [[بندگانِ صابر الهى]] و [[بندگان صالح خداوند]] و برخوردارى ادريس عليه السلام از رحمت خاص الهى می باشد: «...و إدريس‌... كلٌّ مّن الصّبرين × وأدخلنهم فى رحمتنآ ‌إنّهم مّن الصّلحين». ([[سوره انبياء‌‌]] 85 و 86‌)
 
 
 
* 2- ادريس عليه السلام پيامبرى راست ‌گفتار و درست ‌كردار و داراى منزلتى والا، نزد پروردگار می باشد: «واذكر فى الكتب إدريس إنّه كان صدّيقا نّبيا × ورفعنه مكانا عليا». ([[سوره مريم‌]] آیه ‌56 و 57)
 
 
 
* 3- در صحف ادريس آمده است: هر كه آفريده را شناخت، آفريدگار را شناخت و هر كه روزي را شناخت، روزي  رسان را شناخت و هر كه خود را شناخت، پروردگارش را شناخت.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج  92، ص: 456.</ref>
 
 
 
* 4- در [[صحف]] ادريس آمده است: چون وارد [[نماز]] شديد، ذهن و فكر خود را متوجه آن سازيد و خدا را با دلي پاك و فارغ (از هر چه جز اوست) بخوانيد و با خضوع و خشوع و فرمانبرداري و فروتني، مصالح و منافع خود را از او بخواهيد و هرگاه [[ركوع]] و [[سجود]] كرديد افكار دنيوي و خيالات بد و ناشايست و كردارهاي زشت و انديشه مكر و خدعه و [[حرام]] خواري و تجاوز و دشمني و كينه  ها را، از خود دور سازيد و همه اين ها را از ميان خود به دور افكنيد.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج  81، ص: 253.</ref>
 
 
 
==پانویس==
 
<references/>
 
 
 
==منابع==
 
  
* [[مجمع البيان في تفسير القرآن ]]؛ [[شيخ طبرسى]]، [[تهران]]: [[ناصرخسرو]]، سوم، 1372 ش.
+
*[[حضرت الیاس علیه السلام]]
* قصص الأنبياء؛ فاطمه مشايخ، تهران: انتشارات فرحان، اول، 1381 ش.
+
{{پیامبران}}
* تفسير أحسن الحديث، سيد على اكبر قرشى؛ تهران: بنياد [[بعثت]]، سوم، 1377.
+
{{قرآن}}
* قصص الأنبياء عليهم السلام، [[قطب راوندى]]؛ مشهد: مؤسسة البحوث الإسلامية، 1409 ق.
 
* بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
 
* حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم، محمدى رى شهرى و همكاران؛ قم: دارالحديث، اول، 1429 ق.
 
* [[ارشاد القلوب]]/ترجمه سلگى، على سلگى نهاوندى؛ قم: ناصر، اول، 1376.
 
  
 
[[رده:قصه‌های قرآنی]]
 
[[رده:قصه‌های قرآنی]]
 
[[رده:پیامبران]]
 
[[رده:پیامبران]]
 +
[[رده:مقاله های مهم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۲۸

حضرت ادریس علیه السلام از پیامبران الهی است که در زمان بین حضرت آدم و حضرت نوح علیهماالسلام می زیست. قرآن کریم او را به صبر و راستی در اعتقاد و کردار و گفتار ستوده است. مطابق با روایات، ادریس نخستین کسى بوده که با قلم نوشت و نیز خیاطی کرد و چون کتاب‌ها را بسیار درس می‌داد او را ادریس نامیدند. حضرت ادریس را ابوالحکما نامیده‌اند و مبادی و اصول اولیه بسیاری از علوم را به او نسبت می‌دهند. گفته شده ادریس نبی از پیامبرانی بوده که غیبت داشته است و پس از غیبت، او با نام الیاس و به عنوان رسول دوباره بر مردم مبعوث شد.

وجه تسمیه ادریس

بیشتر لغویان «ادریس» را واژه‌اى عربى و از ماده «درس» مشتق دانسته و وجه این نامگذارى را کثرت دانش یا ممارست او بر آموزش، ذکر کرده‌اند؛[۱] اگر چه برخى به اشتقاق آن از ماده «دروس» به ‌معناى پنهان شدن، معتقد بوده و علت آن را پنهان شدن ناگهانى ادریس بیان نموده‌اند.[۲]

روایتی از امام صادق علیه السلام در تفسیر قمی وجه اول را تایید می‌نماید: و سُمّى ادریس لکثرة دراسته الکتب: این که او ادریس نامیده شد براى آنست که کتاب ها را بسیار درس می‌داد.»[۳]

مطابق با گفته دیلمى در محبوب القلوب، ادریس را عبرانیان اخنوخ و یونانیان ارمیس می گفتند که در نزد آنها به معنی عطارد بود. و عرب او را ادریس می خوانند مطابق با آنچه خدا در کتابش او را نامگذاری نموده و وجه آن بسیاری درس گفتن اوست.[۴]

به گفته علامه حسن زاده آملی حکماى یونان هر جا در کتابهای خود هرمس حکیم می نویسند، مرادشان حضرت ادریس علیه السلام است.[۵] هرمس الهرامسه نیز نام دیگری است که به ایشان می گفتند.[۶] و در مورد وجه آن گفته شده از آنجا که در یونان مردم هرمس را دوست داشتند، بسیاری از آنان نام نوزادان خود را هرمس گذاشته بودند. از بین این هرمس نامها بسیاری از حکما و علما شدند و دانشوران برای تمییز بین او و دیگر حکمای با نام هرمس او را هرمس الهرامسه خواندند.[۷]

نسب ادریس نبی

به گفته بسیاری از منابع، «ادریس» همان «اخنوخ» یا خنوخ است که نزد اهل‏ کتاب، یکى از پیامبران پیش از حضرت نوح علیه السلام بوده و کتاب‏هاى فراوانى به او نسبت داده شده است.[۸] نسب ادریس در کتاب مقدس[۹] و در بیش‏تر کتاب‏هاى تاریخى و تفسیرى به این ترتیب آمده است: «ادریس» «اخنوخ» بن یرد (یارد، یارید) بن مهلائیل بن قینان بن انوش‏ بن شیث‏ بن آدم علیهم السلام‏.[۱۰]

در مجمع البیان آمده که او جد پدر نوح است و در تورات سِفر تکوین باب پنجم مى نویسد: یارد ۱۶۲ سال زندگى کرد و خنوخ را به دنیا آورد و از خنوخ، متوشالخ به دنیا آمد. سپس متوشالخ را «لمک» نام مى برد و گوید: از «لمک» نوح به دنیا آمد.[۱۱]

جایگاه ادریس در علم و تمدن

حضرت ادریس علیه السلام را منشاء و معلم بسیاری از علوم دانسته اند. علامه طباطبائی زنده ماندن یاد او در بین فلاسفه و احترام آنها به او و اینکه آنها نسل به نسل او را سرچشمه اصول علم می دانند را دلیل بر این می داند که او از قدیمى‏‌ترین پیشوایان علم بوده که افکار بشرى را به سمت استدلال و دقت در بحث، و جستجوى از معارف الهى سوق داده‌اند، و یا اینکه او اولین ایشان بوده است.[۱۲]

محی الدین ابن عربی او را به این می ستاید که به او علم حروف و اسرار حکمت و لطائف عددیه و اشارت های عددیه داده شده بود. و علما به دور او ازدحام داشتند و سائر حکما از مشکات او اقتباس می‌نمودند.[۱۳]

همچنین گفته اند او اولین کسی است که علم نجوم را به الهام الهی استخراج نمود. و زمین را به چهار ربع تقسیم نمود و در هر ربعی پادشاهی که به امور آن قیام کند معین نمود.[۱۴] در دعای روز اول ماه رجب نیز به علم ادریس(علیه السلام) اشاره شده است: «وَ مُعَلِّمَ إِدْرِیسَ عَدَدَ النُّجُومِ وَ الْحِسابِ وَ السِّنِینِ وَ الشُّهُورِ وَ أَوْقاتِ الْأَزْمان؛ و تعلیم دهنده به ادریس عدد ستارگان، و حساب و سالها و ماه ها و اوقات زمانها را».[۱۵]

حضرت ادریس در قرآن

قرآن کریم در دو جا از ادریس علیه السلام نامبرده و از او به نیکى یاد کرده است:

  • «وَ إِسْمعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَاالْکفْلِ کلٌّ مِنَ الصّابِرِینَ * وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَاإِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ»: و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را یاد کن که همه از صابران بودند. و آنها را در رحمت خود داخل گردانیدیم. بدرستی که آنها از صالحان بودند (سوره انبیاء، آیه ۸۵).
  • «وَاذْکرْ فِی الْکتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقًا نَّبِیا * وَرَفَعْنَاهُ مَکانًا عَلِیا»: و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبرى بسیار راستگو بود. و او را به مکانى بلند فرا بردیم‏ (سوره مریم، آیه ۵۶).

همچنین برخى از مفسران در تفسیر آیه ‌هاى: «وَزَکرِیا وَیحْیىٰ وَعِیسَىٰ وَإِلْیاسَ کلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ» (سوره انعام، آیه ۸۵) و «و ‌اِنَّ اِلیاسَ لَمِنَ المُرسَلین» (سوره صافات، آیه ۱۲۳) الیاس را همان «ادریس» دانسته اند، و ویژگى ‌ها و داستان ‌هایى را که براى ادریس گفته شده، در ذیل این آیات براى «الیاس» آورده‌اند.[۱۶] مطابق با برخی روایات نیز، الیاس‏ همان ادریس‏ است. عبدالغنى نابلسى در شرح فص الیاسى فصوص الحکم، تعدادی از این روایات را آورده است.[۱۷] علامه حسن زاده آملی در این مورد می گوید: إلیاس همان إدریس است، زیرا آن حضرت را ظهور و غیبت بوده و دوباره مبعوث شده است، یک بار پیش از غیبت که إدریس‏ نبى بود، قوله تعالى:«وَ اذْکرْ فِی الْکتابِ إِدْرِیسَ‏ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیا، وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیا» (سوره مریم، آیه ۵۶-۵۷) و زمان غیبتش ۳۶۵ سال بوده است، و پس از آن به اسم الیاس‏ رسول ظهور فرموده است، قوله سبحانه: «وَإِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ‏ » (سوره صافات، آیه ۱۲۴).[۱۸]

برخى نیز آیه «سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ یاسِینَ» (سوره صافات، آیه ۱۳۰) را «سَلمٌ عَلى اِدراسین» یا «اِلیاسین» قرائت کرده و آن را به «ادریس» تفسیر کرده‌اند.[۱۹]

حضرت ادریس در روایات

  • پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: نخستین کسی که با قلم نوشت، ادریس علیه السلام بود.[۲۰]
  • امام صادق علیه السلام فرمودند: مسجد سهله جایگاه خانه ادریس پیامبر است که در آن خیاطی می کرد.[۲۱]
  • در روایت آمده که سبب بردن ادریس به آسمان این بود که: فرشته اى به او بشارت قبولى اعمال و آمرزش لغزش ها داد، او نیز آرزو کرد زنده بماند، فرشته پرسید: براى چه آرزوى حیات دارى؟ گفت: براى این که سپاس حق را به جاى آورم، زیرا در مدت حیات، دعا مى کردم اعمالم قبول شود، حال که به مقصود خود نایل گشته ام، مى خواهم شکر خدا را به جاى آورم؟ آن فرشته بال خود را گشود و او را دربرگرفت و به آسمان ها برد.[۲۲]

صحف ادریس

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، در پاسخ به سؤال ابوذر از تعداد کتاب هایی که خداوند نازل کرده است، فرمود: ۱۰۴ کتاب نازل کرد؛ پنجاه صحیفه بر شیث، سی صحیفه بر حضرت ادریس، بیست صحیفه بر حضرت ابراهیم و چهار کتاب تورات و انجیل و زبور و فرقان (قرآن).[۲۳]

۲۹ صحیفه از صُحُف ادریس در جلد ۹۵ کتاب «بحارالانوار» آمده است که از صفحه‌ی ۴۵۳ آغاز می‌شود. دو نمونه زیر بخش هایی از این صحف هستند:

  • هر که آفریده را شناخت، آفریدگار را شناخت و هر که روزی را شناخت، روزی رسان را شناخت و هر که خود را شناخت، پروردگارش را شناخت.[۲۴]
  • چون وارد نماز شدید، ذهن و فکر خود را متوجه آن سازید و خدا را با دلی پاک و فارغ (از هر چه جز اوست) بخوانید و با خضوع و خشوع و فرمانبرداری، مصالح و منافع خود را از او بخواهید و هرگاه رکوع و سجود کردید افکار دنیوی و خیالات بد و ناشایست و کردارهای زشت و اندیشه مکر و خدعه و حرام خواری و تجاوز و دشمنی و کینه را، از خود دور سازید و همه اینها را از میان خود به دور افکنید.[۲۵]

پانویس

  1. ابن منظور، لسان العرب، ۱۴۱۴ق، ج۴، ص۳۲۹؛ طبرسی، مجمع‏ البیان، ج۶، ص۸۰۲
  2. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، اعلام قرآن از دایره المعارف قرآن کریم، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۳۱
  3. قمی، تفسیر قمی، ج‏۲، ۱۳۶۳ش، ص۵۲
  4. «هرمس الهرامسة المسمى عند العبرانیین اخنوخ، و عند الیونانیین ارمیس، و معنى ارمیس عندهم عطارد، و عند العرب ادریس کما سماه الله تعالى فی کتابه العزیز لکثرة دراسته». حسن زاده آملی، دروس هیئت و دیگر رشته‏‌هاى ریاضى، ج‏۲، ص۶۸۲.
  5. حسن زاده آملی، دروس هیئت و دیگر رشته‏‌هاى ریاضى، ج‏۲، ص۶۸۲.
  6. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱۴، ص۷۱
  7. صمدی آملی، شرح دروس هیئت، جلسه اول، سایت تفرید
  8. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، اعلام قرآن از دایره المعارف قرآن کریم، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۳۱
  9. کتاب مقدس، پیدایش ۵: ۱- ۲۰
  10. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، اعلام قرآن از دائره المعارف قرآن کریم، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۳۲
  11. قرشى، سید على اکبر، تفسیر أحسن الحدیث، ج۶، ص۳۴۳.
  12. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱۴، ص۷۳
  13. حسن زاده آملی، دروس هیئت و دیگر رشته‌‏هاى ریاضى، ج‏۲، ص۶۸۸
  14. دیلمی، محبوب القلوب، ص۸۸
  15. سید بن طاووس، الاقبال، ۱۳۷۷ش، ج۳،ص۲۰۵.
  16. مجمع ‌البیان، ج‌۴، ص‌۵۱۰.
  17. حسن زاده آملی، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۳۰
  18. حسن زاده آملی، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص۶۴۲
  19. تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌۴، ص‌۲۲.
  20. حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، محمدى رى شهرى، ج۲، ص۲۶۹.
  21. بحارالأنوار، علامه مجلسى، ج۱۱، ص۲۸۴.
  22. ارشاد القلوب، ترجمه على سلگى نهاوندى، ج ۱ ص ۳۲۶.
  23. بحارالأنوار، علامه مجلسى، ج۱۱، ص۳۲.
  24. بحارالأنوار، علامه مجلسى، ج۹۲، ص۴۵۶.
  25. بحارالأنوار، علامه مجلسى، ج۸۱، ص۲۵۳.

منابع

  • ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع - دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
  • علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، ۱۳۶۳ش.
  • حسن زاده آملى، دروس هیئت و دیگر رشته‌‏هاى ریاضى، قم، بوستان کتاب، چاپ چهارم، ۱۳۷۸ش.
  • علامه طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۳۹۰ق.
  • محمد دیلمی، محبوب القلوب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد، ۱۳۸۰ش.
  • قصص الأنبیاء، فاطمه مشایخ، تهران، انتشارات فرحان، اول، ۱۳۸۱ش.
  • قرشى، تفسیر أحسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، سوم، ۱۳۷۷.
  • قطب راوندى، قصص الأنبیاء علیهم السلام، مشهد، مؤسسة البحوث الإسلامیة، ۱۴۰۹ق.
  • بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
  • حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، محمدى رى شهرى و همکاران؛ قم: دارالحدیث، اول، ۱۴۲۹ق.
  • ارشاد القلوب، ترجمه على سلگى نهاوندى؛ قم: ناصر، اول، ۱۳۷۶.
  • مرکز فرهنگ و معارف قرآن، اعلام قرآن از دایره المعارف قرآن کریم، قم، بوستان کتاب قم، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
  • حسن زاده آملى، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ۱جلد، تهران، وزارت ارشاد، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
  • طبرسی، مجمع البیان فی‌ تفسیر‌ القرآن‌، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش.

مطالب مرتبط

پیامبران
پیامبران اولوالعزم
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم
سایر پیامبران
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون


قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن