واز پدران وذرّيه وبرادرانشان، كسانى را (مورد لطف قرارداده وبه خاطر لياقتشان آنان را به نبوّت) برگزيديم و به راه راست هدايتشان كرديم.
جلد 2 - صفحه 504
نکته ها
برخى گمان كردهاند كه ذريّه تنها به نوههاى پسرى گفته مىشود، در حالى كه حضرت عيسى كه پدر نداشت و تنها از طرف مادر به ابراهيم عليه السلام منسوب بود، در اين آيه از ذريّه حضرت ابراهيم به شمار آمده است. وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ ... عِيسى امام صادق و امام كاظم عليهما السلام به استناد همين آيه، اهلبيت عليهم السلام را كه از طرف مادر به پيامبر مىرسند، ذرّيه رسول اللّه و ابناء رسول اللّه دانستهاند. «1» فخررازى نيز در تفسير خود، اين نكته را پذيرفته است. در «تفسير المنار» هم حديثى از صحيح بخارى نقل شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله كلمهى ذريّه را دربارهى امام حسن عليه السلام به كار برده است.
برخى خواستهاند از كلمهى «مِنْ» در «مِنْ آبائِهِمْ» استفاده كنند كه در ميان پدران انبيا افراد منحرف هم بودهاند ولى لحن آيات، در مقام برگزيدگى پدران براى نبوت است. نه در مقام كفر و ايمان آنان. «2»
وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى: و ديگر هدايت فرموديم زكريا پسر اذن، و يحيى را كه پسر زكريا، وَ عِيسى: و عيسى پسر مريم دختر عمران.
تبصره- از اينجا معلوم مىشود كه نسبت از جانب مادر صحيح است، چه عيسى از ذريه نوح يا ابراهيم شمرده شده، و حال آنكه نسب او از طرف مادر است نه پدر. پس حضرت حسن و حسين عليهما السّلام را از اولاد رسول صلّى اللّه عليه و آله بايد دانست، و بنو اميه (لعنهم اللّه) اين را مضايقه كردند. و عجب از نواصب روا دارند كه عيسى عليه السّلام با چندين هزار فاصله پسر نوح عليه السّلام باشد، و روا ندارند حضرت حسن و حسين فرزند پيغمبر باشند، و حال آنكه ما بين عيسى و نوح پنجاه پدر فاصله و ميان پيغمبر و حسنين جز يك
«1» بحار الانوار، جلد 12، صفحه 218- مجمع البيان ج 3 ص 209.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 322
دختر (حضرت فاطمه سلام اللّه عليها) فاصله نباشد و از موافق و مخالف مروى است فرمود: ابناى هذان امامان قاما او قعدا. «1» دو پسر من، اين دو امامند، چه جنگ و قيام به حرب نمايند، يا دست بازداشته در خانه نشينند. و در حق حضرت حسن عليه السّلام فرمود: ابنى هذا سيّد «2» و همه اصحاب پيغمبر هر يك از ايشان را ندا مىكردند يا ابن رسول اللّه. و به روايت صحيحه متواتره ثابت شده كه در حق حضرت حسين عليه السّلام فرمود: ابنى هذا امام بن امام ابو الائمّة تسع تاسعهم قائمهم و به روايت ديگر فرمود: انت امام بن امام اخو امام ابو ائمّة تسع تاسعهم قائمهم «3» يعنى تو امام پسر امام برادر امام پدر ائمّه نهگانه. نهمى ايشان قائم ايشان است. وَ إِلْياسَ: و ديگر الياس را كه پسر بشر بن فنحاص بن العيزار بن هرون بن عمران است بنا بقول محمّد بن اسحق و روايت معروف از ابن مسعود نام او ادريس است مانند اسرائيل كه نام يعقوب است. اين روايت دور مىنمايد چه ادريس از آباى نوح است نه از اولاد او مگر بر وجه تغليب او را داخل ذريه گردانيم و اين بعيد باشد. كعب گفته: خضر عليه السّلام است. به هر تقدير كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ: همه اين انبيا كاملانند در صلاح، يعنى آنچه شايسته است از اتصاف به ممدوحات و اجتناب از مذمومات.
تنبيه- تفسير رازى- روزى مأمون به حضرت رضا عليه السّلام عرض كرد:
در كتاب خدا، آيتى هست كه دلالت كند تو فرزند رسول خدائى از صلب او؟
فرمود: بلى، گفت مراد من غير آيه مباهله و آيه «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ- الخ» حضرت فرمود: قوله تعالى حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ- الخ» «4» پرسيد چگونه دلالت دارد بر اين مدعى؟ فرمود: اگر رسول خدا حاضر شود و دختر تو را به خطبه از تو بخواهد، به او مىدهى يا نه؟ گفت: چگونه ندهم و كه باشد اين رغبت نكند؟ حضرت
«1» مجمع البيان، جلد 2، صفحه 330- اثبات الهداة، جلد 2، صفحه 547، حديث 17 و صفحه 549، حديث 23.
«2» مجمع البيان ج 2 ص 330.
«3» كمال الدين، صدوق، باب 24، صفحه حديث.
«4» نساء آيه 22.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 323
فرمود: اگر از من بخواهد، به او ندهم مأمون گفت: چرا؟! حضرت فرمود: اجماع است كه فرزند فرزند، خواه از دختر و خواه از پسر باشد، بر مرد حرام است، و ديگر آنكه اگر من زوجه خود را طلاق بدهم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله نتواند او را نكاح كند. گفت از كجا مىگوئى؟ فرمود لقوله «وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ» «1» و فى العيون- عن الكاظم عليه السّلام انّما الحق عيسى بذرارى الانبياء من طريق مريم و كذلك الحقنا بذرارى النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله من قبل امّنا فاطمة. «2» در عيون- از حضرت كاظم عليه السّلام مروى است بدرستى كه ملحق شده عيسى به ذريه انبياء از طريق مريم، همچنين ما ائمه هم ملحق شديم به ذريه پيغمبر از طرف مادرمان حضرت فاطمه.
و زكريّا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگانند.
تفسير
عطف است بر انبياء نامبرده در آيه سابقه و مسلما تمامى از نسل حضرت ابراهيم (ع) ميباشند مگر حضرت الياس كه بعضى گفتهاند لقب حضرت ادريس جدّ حضرت نوح است و بعضى نسب او را بحضرت هرون برادر حضرت موسى مرتبا ذكر نمودهاند و ظاهر آيه شريفه و اخبار مذكوره در ذيل آيه سابقه براى استدلال باطلاق ذريّه بر اولاد دخترى مثبت اين قول است چون اگر چنين باشد آنهم از نسل حضرت
جلد 2 صفحه 347
ابراهيم است و عطف شده است انبياء مذكوره در اين آيه بر انبياء نامبرده شده در آيه سابقه از ذريّه آنحضرت پس اطلاق ذريّه بر حضرت عيسى شده است و الا بايد حمل نمود اين آيه را بآنكه عطف شده است بر نوح در آيه سابقه بتقدير هدينا و اين بسيار بعيد است لفظا و معنا چون تاكنون مقام مناسب ذكر انبياء بنى اسرائيل بوده و بنظر حقير به اين جهت ذكر حضرت اسمعيل مؤخر شده است در آيه بعد با آنكه اهتمام بشأن آن حضرت اقتضاء تقديم را داشت و بجهات ديگرى كه ذكرش موجب تطويل است و بنابر اين نميشود نام پيغمبرى كه از آنها نباشد در عداد آنها ذكر شود و ممكن است جمع شود بين دو قول بآنكه الياس علاوه بر آنكه لقب حضرت ادريس بوده نام پيغمبرى از اولاد هرون هم بوده و بنابر اين ظاهر آيه و روايات محفوظ است و حضرت يحيى پسر حضرت زكريا است كه شرح حالشان در سوره آل عمران ذكر شد و زكريا از نسل حضرت سليمان است و اينها همه از معاريف انبيا و برجستگان در صلاح و تقوى بودهاند ..
وَ مِن آبائِهِم وَ ذُرِّيّاتِهِم وَ إِخوانِهِم ظاهر اينست که اينکه جمله اشاره بسائر انبياء است که نام آنها ذكر نشده و آنها بعضي پدران اينکه مذكورين بودند و بعضي ذراري آنها و بعضي اخوان آنها و قرينه بر اينکه ظهور يكي اينكه اينکه آيات شريفه در مقام ذكر انبياء بوده و ديگر جمله اخيره که ميفرمايد وَ اجتَبَيناهُم که خداوند اينها را برگزيد وَ هَدَيناهُم بهدايت مطلقه عامه إِلي صِراطٍ مُستَقِيمٍ که هيچگونه اعوجاجي در او نباشد از حيث عقائد و اخلاق و اعمال و آنها هدايت شدند و اينکه موهبت خاص انبياء و اوصياء آنها و معصومين مثل مريم و صديقه طاهره است زيرا غير معصوم خالي از اعوجاج نيست و اقويتر دليل که موجب نصّ در اينکه مدّعي ميشود آيات بعد است که ميفرمايد:
131
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 85)
و در این آیه اضافه می کند: «و (همچنین) زکریا و یحیی و عیسی و الیاس هر کدام از صالحان بودند» (وَ زَکرِیا وَ یحیی وَ عِیسی وَ إِلیاسَ کلٌّ مِنَ الصّالِحِینَ). یعنی، مقامات آنها جنبه تشریفاتی و اجباری نداشت بلکه در پرتو عمل صالح در پیشگاه خدا شخصیت و عظمت یافتند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید: