ابن تیمیه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی ««احمد بن عبدالحلیم‌ حرانی‌ دمشقی‌ حنبلی‌» معروف به «ابن تَیْمیّه‌» (۶۶۱-...» ایجاد کرد)
 
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
«احمد بن عبدالحلیم‌ حرانی‌ دمشقی‌ حنبلی‌» معروف به «ابن  تَیْمیّه‌» (۶۶۱-۷۲۸ ق)، از شخصیت‌های‌ برجسته جهان [[اسلام‌]] در قرن هشتم هجری است‌ که‌ در اندیشه دینی‌ عصر خود اثر بسیار مهمی‌ داشته‌ و از افراد مورد مناقشه‌ در قرون‌ بعد از زمان‌ خویش‌ بوده‌ است‌.
+
«احمد بن عبدالحلیم‌ حرّانی‌ حنبلی‌» معروف به «ابن  تَیْمیّه‌» (۶۶۱-۷۲۸ ق)، از شخصیت‌های‌ مشهور [[اهل سنت]] در قرن هشتم هجری است‌ که‌ به سبب اظهار عقاید خاص‌ خود نسبت‌ به‌ مسائل‌ مختلف‌ کلامی‌، فقهی‌، عرفانی‌ و... و موضع‌گیری‌ در برابر شخصیت‌های‌ برجسته اسلامی‌، مخالفان‌ بسیاری‌ در همان‌ روزگار خویش‌ یافت‌. آرای ابن تیمیه‌ درباره [[تبرک]] و [[توسل]] و [[شفاعت]] و [[زیارت اهل قبور|زیارت قبور]]، مبنای نگرش [[وهابیت|وهابیان]] قرار گرفته است.  
  
== زندگی‌نامه==
+
==زندگی‌نامه==
  
ابن تیمیه‌، تقی‌الدین‌ ابوالعباس‌ احمد بن عبدالحلیم‌ حرانی‌ دمشقی‌، در ۱۰ [[ربیع الاول‌]] ۶۶۱ ق. در شهر حران‌ (از شهرهای‌ [[ترکیه]] کنونی) که‌ در آن‌ زمان‌ از مراکز تعلیمات‌ مذهب‌ [[حنبلی‌]] بود، متولد شد.  
+
ابن تیمیه‌، تقی‌الدین‌ ابوالعباس‌ احمد بن عبدالحلیم‌ حرانی‌ دمشقی‌، در ۱۰ [[ربیع الاول‌]] ۶۶۱ ق. در حرّان‌ (از شهرهای‌ [[ترکیه]] کنونی) که‌ در آن‌ زمان‌ از مراکز تعلیمات‌ مذهب‌ [[حنبلی‌]] بود، متولد شد. مردم حران حنبلی بوده و همچنان وفاداری خود را به [[بنی امیه|آل‌ امیّه]] حفظ کرده‌اند و رسوب افکار اموی در میان دانشمندان سده‌های متاخر این دیار نیز یافت می‌شود.[۲۶]  
ابن کثیر می‌گوید که‌ در سال ۶۶۷ق‌/۱۲۶۹م‌، هنگامی‌ که‌ ابن تیمیه‌ بیش‌ از ۶ سال‌ نداشته‌ است‌، مردم‌ حران‌ از ترس‌ حمله‌ مغول‌ شهر را ترک‌ کردند.
 
از آن‌ جمله‌ عبدالحلیم‌ پدر ابن تیمیه‌ که‌ از علمای‌ دینی‌ و خطیب‌ بزرگ‌ شهر بود، در همین‌ سال‌ به‌ همراه‌ خانواده خویش‌ روانه [[دمشق‌]] شد.
 
چون پدر ابن تیمیه، روحانی حنبلی‌ مذهب بود، فرزند خود را به مدارس حنابله فرستاد تا [[فقه]] حنبلی را فرا گیرد[۶]. برای همین او در فقه، پیرو مذهب حنبلی و در کلام، طریقت سلفیان را برگزید[۷].
 
  
نخستین‌ فرد معروف‌ این‌ خانواده‌ که‌ به‌ «ابن تیمیه‌» مشهور شده‌، فخرالدین‌ خطیب‌ محمد بن خضر (۵۴۲-۶۲۱) است‌. در وجه‌ تسمیه او گفته‌اند که‌ پدر یا جد وی‌ در سفر حج‌ در تَیْماء دخترک‌ زیبایی‌ دید و هنگامی‌ که‌ از سفر به‌ وطن‌ بازگشت‌، دختر نوزاد خویش‌ را شبیه‌ آن‌ دختر تیمایی‌ یافت‌، پس‌ او را تیمیه‌ نامید. از این‌ رو فرزندان‌ آن‌ دختر به‌ «ابن تیمیه‌» معروف‌ شدند. [۸]
+
ابن کثیر می‌گوید که‌ در سال ۶۶۷ق‌/۱۲۶۹م‌، هنگامی‌ که‌ ابن تیمیه‌ بیش‌ از ۶ سال‌ نداشته‌ است‌، مردم‌ حران‌ از ترس‌ حمله‌ مغول‌ شهر را ترک‌ کردند. از آن‌ جمله‌ عبدالحلیم‌ پدر ابن تیمیه‌ که‌ از علمای‌ دینی‌ و خطیب‌ بزرگ‌ شهر بود، در همین‌ سال‌ به‌ همراه‌ خانواده خویش‌ روانه [[دمشق‌]] شد.
 +
چون پدر ابن تیمیه، روحانی حنبلی‌ مذهب بود، فرزند خود را به مدارس حنابله فرستاد تا [[فقه]] حنبلی را فرا گیرد[۶]سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج ۳، ص ۱۹. برای همین او در فقه، پیرو مذهب حنبلی و در [[کلام]]، طریقت سَلفیان را برگزید.
  
==اساتید و مشایخ==
+
نخستین‌ فرد معروف‌ این‌ خانواده‌ که‌ به‌ «ابن تیمیه‌» مشهور شده‌، فخرالدین‌ خطیب‌ محمد بن خضر (۵۴۲-۶۲۱) است‌. در وجه‌ تسمیه او گفته‌اند که‌ پدر یا جد وی‌ در سفر حج‌ در تَیْماء دخترک‌ زیبایی‌ دید و هنگامی‌ که‌ از سفر به‌ وطن‌ بازگشت‌، دختر نوزاد خویش‌ را شبیه‌ آن‌ دختر تیمایی‌ یافت‌، پس‌ او را تیمیه‌ نامید. از این‌ رو فرزندان‌ آن‌ دختر به‌ «ابن تیمیه‌» معروف‌ شدند. [۸]ابن خلکان، شمس الدین، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان ج۴، ص۳۸۸.
 +
 
 +
دوران ابن‌ تیمیه با خطر حمله مغولان از شرق و نیز صلیبیان، فقدان حکومت مرکزی و رکود علم[۳۵][۳۶] مقارن بود. نفوذ مغولان و صلیبیان و ترکان در میان مسلمانان، در کنار مهاجرت‌های بسیار به سبب جنگ‌ها، موجب آمیختگی فرهنگی فراوان در جامعه اسلامی آن زمان ‌گشت. این پدیده افزون بر برخی پیامدهای نیکو، ناگواری‌هایی را همچون رواج آداب به نام [[شریعت]] همراه داشت.[۳۷] [[تصوف|صوفیه]] که از دیرباز مورد حمایت [[عباسیان]]، ایوبیان، و ممالیک بودند، رواج گسترده یافتند و نگرش معنوی آنان به [[دین]]، زمینه‌ساز گرایش مردم به [[زیارت اهل قبور|زیارت قبور]] پیامبران و صالحان گشته، اعتقاداتی مانند [[توسل]]، [[شفاعت]] و اخذ شفا را بسیار رونق داد.[۳۸] نیز برخی [[خرافات]] و [[بدعت|بدعت‌ها]] در کنار این جریان شکل گرفت.[۳۹] ابن‌ تیمیه در چنین فضایی از زاویه دید خود به غالیان [[شیعه]] و نصیریه و [[اسماعیلیه]]، به ترویج دیدگاه‌های افراطی خویش ‌پرداخت و همه شیعیان را به بدعت‌گذاری متهم ساخت.[۴۰]
 +
 
 +
ابن‌ تیمیه به سال ۷۰۴ق. در قتل ‌عام شیعیان کسروان، در امتداد اقدام‌های سرکوبگرانه ایوبیان و ممالیک برای قتل ‌عام شیعیان و راندن آنان از مصر و شام و سپس مدینه[۵۶][۵۷] و لبنان، نقشی مهم داشت. به گفته ابن کثیر (م،۷۴۸ق.) او برای توجیه کشتارهایش، شیعیان را کافر و گمراه نامید.[۶۰]
 +
اختلاف‌های داخلی در امت اسلامی از جمله نزاع سخت میان شافعیان و حنفیان که گاه به کشتار یکدیگر و آتش زدن مساجد می‌انجامید[۶۲] و نیز اختلاف‌های سیاسی میان حاکمان مسلمان در کشورهای اسلامی، بهترین فرصت را برای سلطه مغول و صلیبیان بر امت اسلامی فراهم ‌آورد.[۶۳] در این اوضاع، ابن‌ تیمیه به جای توجه به این ضعف‌ها و تلاش برای یکپارچه ساختن نیروی مسلمانان در برابر حمله همه‌ جانبه مغولان و صلیبیان که در آخرین گام به شام و [[فلسطین]] رسیده بودند، همواره به این اختلاف‌های درونی دامن می‌زد.[۶۴][۶۵]
  
ابن تیمیه‌ پرورش‌ علمی‌ و دینی‌ خود را ابتدا در محیط علمای‌ [[حنبلی‌]] در [[دمشق‌]] تکمیل‌ کرد. از شیوخ‌ او می‌توان‌ ابن عبدالدائم‌، علی‌ بن احمد بن عبدالدائم‌ بن نعمة المقدسی‌ الحنبلی‌ (د ۶۹۹ق‌)، مجد بن عساکر (د ۶۶۹ق‌)، یحیی‌ بن الصیرفی‌ (د ۶۹۶ق‌)، قاسم‌ اربلی‌ (د ۶۸۰ق‌)، و ابن ابی‌ الیسر (د ۶۷۲ق‌/۱۲۷۳م‌)، شمس‌الدین‌ ابوالفرج‌ عبدالرحمان‌ بن ابی‌ عمر محمد بن احمد بن محمد ابن قدامة المقدسی‌ الحنبلی‌ (د ۶۸۲ق‌)، مسلم‌ بن علان‌ شمس‌ الدین‌ ابوالغنائم‌ دمشقی‌ (۶۸۰ق‌)، ابراهیم‌ بن الدرجی‌ (د ۶۸۱ق‌) و زین‌الدین‌ ابن المنجا ابوالبرکات‌ تنوخی‌ حنبلی‌ (د ۶۹۵ق‌) را نام‌ برد. [۹]
+
بهره‌مندی گهگاهی ابن‌ تیمیه از حمایت حکومت‌ها، و نیز عقاید خاص مخالف با دیدگاه‌های متعارف، هجمه به دیدگاه‌ها یا مقدسات دیگران، به کار بردن کلمات رکیک در مناظرات[۶۶][۶۷][۶۸] به‌ رغم اعتراف به حرمت دشنام مسلمان، [۶۹] اقامه حدود و قتل افراد بر پایه تشخیص خود[۷۰] و چه بسا حسدورزی رقیبان،[۷۱] موجب بروز کشمکش‌هایی میان وی و دانشوران زمانش شد.  
 +
ابن‌ تیمیه بر تمام مخالفت‌ها و نزاع‌های خود برچسب [[جهاد]] ضدّ بدعت‌های رایج زمان می‌زد و رد این‌گونه افکار را وظیفه هر دانشمندی می‌خواند.[۸۸] اما خود هیچ اعتراضی به کارهای ظالمانه حکمرانان نکرد.[۸۹]  
  
==جایگاه علمی==
+
پس از آنکه افکار و عقاید ابن تیمیه به علمای عصرش رسید، جنجالی در میان علما بر پا شد و با او به مخالفت برخاستند و علمای آن عصر متفق شدند، اگر وی دست از عقائد باطلش برندارد او را زندانی کنند. در آن جلسه عقاید خود را ابراز نمود. به حکم قاضی او را چند روز در برجی حبس کرده و سپس او را به حبس معروفی به نام «جب» منتقل ساختند. [۳۳]شهرستانی، علی، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۴ق، ج۱۴، ص۳۸.
  
ابن تیمیه‌ در اکثر علوم‌ متداول‌ زمان‌ خود از [[فقه‌]] و [[حدیث‌]] و [[اصول فقه|اصول‌]] و [[کلام‌]] و [[تفسیر]] متبحر بود و در [[فلسفه‌]] و [[ریاضیات‌]] و ملل‌ و نحل‌ و عقاید ادیان‌ دیگر مخصوصاً [[مسیحیت‌]] و [[یهود]] نیز اطلاعات‌ فراوان‌ داشت‌ و این‌ معنی‌ در سرتاسر آثار و تصانیف‌ او مشهود است‌.
+
از آغاز قرن هشتم، برخی تفکرات وی باعث شد تا در زندگی خود دچار شرایط سخت شود. وی در آن سال‌ها عقیده تشبیه و تجسیم و جهت داشتن [[خداوند]] را مطرح کرد. وقتى ساکنان شهر «حماة» ([[سوریه]]) از او درباره آیه «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» پرسیدند، وى در [[تفسیر]] آن جایگاهى براى خداوند در [[عرش]] تعیین کرد. چنان‌که در دیگر فتاوای وی نیز مشهود است، وی قائل به جسمانیّت خداوند بلاکیف بوده و این نظر را به اهل حدیث و ظاهرگرایان نسبت داده است[۲۳]ابن تیمیه حرّانی، عبدالحلیم، التأسیس فی ردّ اسس التقدیس، ج۱، ص۱۰۱. این تفکر باعث شد تا قاضی وقت، او را در سال ۷۰۵ ه.ق در دادگاه، محکوم و به زندان فرستاد. بعد از دو سال، از زندان آزاد شد و مجدداً به نشر عقاید خود پرداخت. پافشاری دوباره ابن‌ تیمیه بر عقاید خود، سبب شد قضات هر چهار مذهب، حکم دستگیری و زندان کردن او را صادر کنند و در سال ۷۲۱ ق، دوباره محکوم به زندان شد و در آن مدت مشغول تصنیف شد، ولی پس از مدتی از نوشتن و مطالعه ممنوع شد و هر نوع کتاب، قلم و دواتی از او گرفته شد.[۳۶]ابن تغری بری، یوسف، المنهل الصافی و المستوفی بعد الوافی، ج۱، ص۶۸. او سرانجام در سال ۷۲۸ ق، در زندان قلعه دمشق درگذشت[۲۴]حافظ مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۴۶۸.
ابن تیمیه ۱۷ ساله بود که در فقه‌ حنبلی‌ به‌ درجه [[اجتهاد]] رسید و قاضی المقدسی (۶۹۹ ق) به وی اجازه [[فتوا]] در فقه حنبلی داد [۱۸].
 
وی پس‌ از مطالعه‌ و تبحر در مذاهب‌ دیگر فقهی‌، فتواهایی‌ داد که‌ با فتاوی‌ مذاهب‌ اربعه‌ اختلاف‌ داشت‌ و بدین‌ سان‌، استقلال‌ رأی‌ و نظر آزاد خود را در فقه‌ به‌ ثبوت‌ رسانید.
 
هنوز به‌ ۲۰ سالگی‌ نرسیده‌ بود که‌ پس‌ از فوت‌ پدرش‌ (۶۸۲ق‌) از آغاز سال‌ ۶۸۳ ق. در دارالحدیث‌ سکریه‌ به‌ تدریس‌ پرداخت‌.[۲۰] ابن تیمیه‌ با آن‌که‌ جوانی‌ ۲۲ ساله‌ بود، حاضران‌ را با قدرت‌ علمی‌ و حسن‌ بیان‌ خود شگفت‌زده‌ کرد، و تاج‌الدین‌ فزاری‌ آن‌ درس‌ را نوشت‌.
 
  
ابن تیمیه‌ به‌ زودی‌ بر اثر قدرت‌ بیان‌ و وسعت‌ دانش‌ و [[زهد]] و عبادت‌ خود مشهور گردید و از مراجع‌ مهم‌ فتوا در زمان‌ خود شد. هنگامی که ۳۰ ساله بود به وی پیشنهاد قاضی‌القضاتی داده شد؛ اما نپذیرفت[۲۵].
+
در خصوصیات ابن تیمیه‌ گفته اند: وی‌ شخصی تندخو بود و در بحث‌ گاه‌ بسیار تند می‌شد و به‌ مخاطب‌ اهانت‌ می‌کرد، [۱۰۸]ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۱، ص۱۶۳. در برابر کسی‌ خم‌ نمی‌شد و به‌ سلام‌ و مصافحه‌ بسنده‌ می‌کرد.
 +
با امرا و شخصیت‌های‌ بلند مقام‌ سیاسی‌ استوار و بی‌پروا روبه‌رو می‌شد. [۱۰۹]ابن رجب‌، شهاب‌ الدین‌ عبدالرحمان‌، ج۲، ص۳۹۵.
 +
خود را مجتهد می‌دانست‌ و از کسی‌ [[تقلید]] نمی‌کرد؛ در داوری‌ نسبت‌ به‌ بزرگان‌ دین‌ بی‌پروا بود و گاه‌ بر علما و فقهای‌ مشهور و مسلم‌ خرده‌ می‌گرفت‌. [۱۱۰]ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۱، ص۱۶۳.
  
از آغاز قرن هشتم، برخی تفکرات وی باعث شد تا در زندگی خود دچار شرایط سخت شود. وی در آن سال‌ها عقیده تشبیه و تجسیم و جهت داشتن [[خداوند]] را مطرح کرد. وقتى ساکنان شهر «حماة» ([[سوریه]]) از او درباره آیه «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» پرسیدند، وى در [[تفسیر]] آن جایگاهى براى خداوند در [[عرش]] تعیین کرد. چنان‌که در دیگر فتاوای وی نیز مشهود است، وی قائل به جسمانیّت خداوند بلاکیف بوده و این نظر را به اهل حدیث و ظاهرگرایان نسبت داده است[۲۳]. این تفکر باعث شد تا قاضی وقت، او را در سال ۷۰۵ ه.ق در دادگاه، محکوم و به زندان فرستاد. بعد از دو سال، از زندان آزاد شد و مجدداً به نشر عقاید خود پرداخت. پافشاری دوباره ابن‌ تیمیه بر عقاید خود، سبب شد قضات هر چهار مذهب، حکم دستگیری و زندان کردن او را صادر کنند و در سال ۷۲۱، دوباره محکوم به زندان شد و سرانجام در سال ۷۲۸ ق، در زندان قلعه دمشق درگذشت[۲۴].
+
==اساتید و مشایخ==
  
در خصوصیات ابن تیمیه‌ گفته اند: وی‌ شخصی تندخو بود و در بحث‌ گاه‌ بسیار تند می‌شد و به‌ مخاطب‌ اهانت‌ می‌کرد، [۱۰۸] در برابر کسی‌ خم‌ نمی‌شد و به‌ سلام‌ و مصافحه‌ بسنده‌ می‌کرد.
+
ابن تیمیه‌ پرورش‌ علمی‌ و دینی‌ خود را ابتدا در محیط علمای‌ [[حنبلی‌]] در [[دمشق‌]] تکمیل‌ کرد. از شیوخ‌ او می‌توان‌ ابن عبدالدائم‌، علی‌ بن احمد بن عبدالدائم‌ بن نعمة المقدسی‌ الحنبلی‌ (د ۶۹۹ق‌)، مجد بن عساکر (د ۶۶۹ق‌)، یحیی‌ بن الصیرفی‌ (د ۶۹۶ق‌)، قاسم‌ اربلی‌ (د ۶۸۰ق‌)، و ابن ابی‌ الیسر (د ۶۷۲ق‌/۱۲۷۳م‌)، شمس‌الدین‌ ابوالفرج‌ عبدالرحمان‌ بن ابی‌ عمر محمد بن احمد بن محمد ابن قدامة المقدسی‌ الحنبلی‌ (د ۶۸۲ق‌)، مسلم‌ بن علان‌ شمس‌ الدین‌ ابوالغنائم‌ دمشقی‌ (۶۸۰ق‌)، ابراهیم‌ بن الدرجی‌ (د ۶۸۱ق‌) و زین‌الدین‌ ابن المنجا ابوالبرکات‌ تنوخی‌ حنبلی‌ (د ۶۹۵ق‌) را نام‌ برد. [۹]ابن عماد، شذرات‌ الذهب‌، ج۵، ص۳۳۱.
با امرا و شخصیت‌های‌ بلند مقام‌ سیاسی‌ استوار و بی‌پروا روبه‌رو می‌شد. [۱۰۹]
 
خود را مجتهد می‌دانست‌ و از کسی‌ [[تقلید]] نمی‌کرد؛ در داوری‌ نسبت‌ به‌ بزرگان‌ دین‌ بی‌پروا بود و گاه‌ بر علما و فقهای‌ مشهور و مسلم‌ خرده‌ می‌گرفت‌. [۱۱۰]
 
  
==آثار و تألیفات==
+
==شاگردان==
ابن‌ تیمیه‌ هیچ‌گاه‌ از نوشتن‌ و تصنیف‌ فارغ‌ نبود، حتى‌ در زندان‌ همواره‌ به‌ نوشتن‌ اشتغال‌ داشت‌ و نیز بسیار سریع‌ مى‌نوشت‌. برخی شمار مصنفات‌ او را تا ۳۰۰ جلد نوشته‌اند. وی همچنین مقالات و نامه‌های بسیاری را با استفاده از زغال در زندان به رشته تحریر درآورد [۲۷] .
+
برخی از شاگردان‌ و مدافعان نامدار ابن تیمیه‌ عبارتند از:
«مجمع الرسائل»، «اقتداء السیره المستقیم»، «التوسل والوسیله»، «عده الدلاله فی عموم الرساله» «منهاج السنة النبویة» «تفسیر سورة الاخلاص»، «تفسیر المعوذتین» از مهم‌ترین آثار وی به‌شمار می‌روند [۲۸] . علاوه‌بر این کتب، «الحسبه فی الاسلام» و «السیاسة الشرعیه فی الاصلاح الراعی و الرعیة» از جمله کتاب‌هایی است که محققین، هنگام مطالعه افکار اقتصادی وی بدان‌ها مراجعه می‌کنند. البته ابن‌تیمیه در کتب دیگر خود یعنی «فتوا» و «رسائل» هم موضوعاتی را مطرح کرده که شایسته مراجعه است.
+
*[[ابن قیم‌ جوزی]] (۶۹۱-۷۵۱ق‌): بی‌شک‌ او بزرگ‌ترین‌ شاگرد و مدافع‌ ابن تیمیه‌ است‌ که‌ در همه اقوال‌ و عقاید تابع‌ و حامی‌ بی‌چون‌ و چرای‌ او بود و نشر و بسط عقاید ابن تیمیه‌ را در زمان‌ حیات‌ او و پس‌ از مرگ‌ او بر عهده‌ داشت‌ و به‌ همین‌ سبب‌ او را تازیانه‌ زدند و سوار بر شتر در شهر گرداندند و با ابن تیمیه‌ در قلعه دمشق‌ زندانی‌ کردند. از این‌ رو نام‌ او همیشه‌ با نام‌ استادش‌ قرین‌ است‌.
تاکنون محققین بسیاری پیرامون تفکرات اقتصادی ابن‌تیمیه آثاری از خود برجای گذاشته‌اند [۲۹] . که از میان آنها می‌توان به هنری لاوست (H. Laoust)، الیاس احمد (۶۶۵)، منذر قهف (۶۶۷)، محمد المبارک (۱۴۹)، شیروانی (۶۶۶)، نجاةالله صدیقی و ... اشاره کرد [۳۰].
+
*[[ابن کثیر دمشقی]]، مؤلف‌ البدایة و النهایة (م ۷۴۴ق‌): از شاگردان‌ و مدافعان‌ سرسخت‌ ابن تیمیه‌ که‌ در سراسر کتاب‌ خود به‌ هر مناسبتی‌ از ابن تیمیه‌ دفاع‌ کرده‌ و او را ستوده‌ است‌. او در روز وفات‌ استادش به‌ قلعه دمشق‌ رفت‌ و بر سر جسد او نشست‌ و صورتش‌ را باز کرد و بوسید. [۱۲۸]ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۱۳۸،
 +
*احمد بن محمد حنبلی‌: از دیگر شاگردان‌ بنام‌ او است‌ که‌ به‌ گفته [[ابن حجر عسقلانی]] نخست‌ مخالف‌ ابن تیمیه‌ بود، ولی‌ پس‌ از ملاقات‌ با او از دوستان‌ و شاگردان‌ او گردید و مصنفات‌ او را نوشت‌ و در طرفداری‌ از او پافشاری‌ کرد و در رد بر صوفیه‌ و مسأله زیارت‌ سخت‌ از او دفاع‌ کرد تا آن‌که‌ عامه‌ و صوفیان‌ بر او شوریدند و قصد کشتن‌ او کردند. [۱۳۰]ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۱، ص۳۲۳.
 +
*ابن قدامه مقدسی‌ (م ۷۴۴ق‌).
  
در ۶۹۳ق‌/۱۲۹۴م‌ واقعه‌ عساف‌ نصرانی‌ اتفاق‌ افتاد. جمعی‌ در محضر قاضی‌ گواهی‌ دادند که‌ عساف‌ به‌ حضرت‌ رسول‌ (ص‌) ناسزا گفته‌ است‌. ابن تیمیه‌ و شیخ‌ زین‌الدین‌ فارقی‌، شیخ‌ دارالحدیث‌، به‌ عزالدین‌ ایبک‌ نایب‌ السلطنة دمشق‌ شکایت‌ کردند و در شهر آشوب‌ بر پا شد.
+
==جایگاه علمی==
نایب‌ السلطنه‌ ابن تیمیه‌ و فارقی‌ را گرفت‌ و زد و در «عذراویّه‌» به‌ زندان‌ انداخت‌. عساف‌ را نیز به‌ مجلس‌ محاکمه‌ کشید؛ او در محکمه‌ ثابت‌ کرد که‌ گواهان‌ با او دشمنی‌ دارند.
 
عساف‌ تبرئه‌ شد و ابن تیمیه‌ و فارقی‌ هم‌ از زندان‌ آزاد گشتند و رضایت‌شان‌ جلب‌ شد. ابن تیمیه‌ به‌ همین‌ مناسبت‌ کتاب‌ الصارم‌ المسلول‌ علی‌ ساب‌ الرسول‌ (یا شاتم‌ الرسول‌) را تألیف‌ کرد.
 
  
به‌ گفته ابن شاکر [۳۸] ابن تیمیه‌ کتاب‌ العقیدة الحمویة الکبری‌ را در ۶۹۸ق‌ میان‌ نماز ظهر و عصر در پاسخ‌ سؤالاتی‌ که‌ درباره‌ مسائل‌ کلامی‌ از او کرده‌ بودند، نوشت‌.
+
ابن تیمیه‌ در اکثر علوم‌ متداول‌ زمان‌ خود از [[فقه‌]] و [[حدیث‌]] و [[اصول فقه|اصول‌]] و [[کلام‌]] و [[تفسیر]] متبحر بود و در [[فلسفه‌]] و [[ریاضیات‌]] و ملل‌ و نحل‌ و عقاید ادیان‌ دیگر مخصوصاً [[مسیحیت‌]] و [[یهود]] نیز اطلاعات‌ فراوان‌ داشت‌ و این‌ معنی‌ در سرتاسر آثار و تصانیف‌ او مشهود است‌.
این‌ رساله‌ که‌ در آن‌ به‌ مذهب‌ کلامی‌ اشعری‌ حمله‌ شده‌ بود، جنجال‌ سختی‌ برانگیخت‌ و به‌ همین‌ سبب‌ ابن تیمیه‌ را به‌ محضر قاضی‌ احضار کردند.
 
  
==اعتقادات==
+
ابن تیمیه ۱۷ ساله بود که در فقه‌ [[حنبلی‌]] به‌ درجه [[اجتهاد]] رسید و قاضی المقدسی (۶۹۹ ق) به وی اجازه [[فتوا]] در فقه حنبلی داد [۱۸]اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌تیمیه، ص ۲۱۵.
 +
وی پس‌ از مطالعه‌ و تبحر در مذاهب‌ دیگر فقهی‌، فتواهایی‌ داد که‌ با فتاوی‌ مذاهب‌ اربعه‌ اختلاف‌ داشت‌ و بدین‌ سان‌، استقلال‌ رأی‌ و نظر آزاد خود را در فقه‌ به‌ ثبوت‌ رسانید.
  
او معتقد به عقاید انحرافی و مخالف عقاید عموم مسلمین مانند تجسیم، حرمت زیارت قبور اولیا، حرمت [[استغاثه]] به ارواح اولیای خدا، حرمت [[شفاعت]]، حرمت [[توسل]] و... بود و برای اینکه مردم عوام آنها را بپذیرند آن عقاید را به سلف نسبت می‌داد. لکن شهرستانی – از علمای [[اهل سنت]]- ادعای ابن تیمیه درباره مذهب سلف را تکذیب کرده و می‌گوید: گروهی از متاخرین این سخن را به گفته‌های سلف اضافه کرده می‌گویند: در این [[آیات]] باید همان ظـاهر بدوی آنها را گرفت و تفسیر آنها درست به همان نحو باید باشد که وارد شده، بدون هیچ تاویلی یا توقفی در آن چه ظاهر است، همانگونه که ابن تیمیه تفسیر کرد ولذا اینها گرفتار تشبیه کامل شدند و این خلاف عقیده سلف است..[۳۲]
+
هنوز به‌ ۲۰ سالگی‌ نرسیده‌ بود که‌ پس‌ از فوت‌ پدرش‌ (۶۸۲ق‌) از آغاز سال‌ ۶۸۳ ق. در دارالحدیث‌ سکریه‌ به‌ تدریس‌ پرداخت‌.[۲۰]ابن کثیر، البدایة، ج۱۳، ص۳۰۳. ابن تیمیه‌ با آن‌که‌ جوانی‌ ۲۲ ساله‌ بود، حاضران‌ را با قدرت‌ علمی‌ و حسن‌ بیان‌ خود شگفت‌زده‌ کرد، و تاج‌الدین‌ فزاری‌ آن‌ درس‌ را نوشت‌.
  
پس از آنکه افکار و عقاید ابن تیمیه به علمای عصرش رسید جنجالی در میان علما بر پا شد و با او به مخالفت برخاستند و علمای آن عصر متفق شدند، اگر وی دست از عقائد باطلش برندارد او را زندانی کنند. در آن جلسه عقاید خود را ابراز نمود. به حکم قاضی او را چند روز در برجی حبس کرده و سپس او را به حبس معروفی به نام «جب» منتقل ساختند. [۳۳][۳۴]
+
ابن تیمیه‌ به‌ زودی‌ بر اثر قدرت‌ بیان‌ و وسعت‌ دانش‌ و [[زهد]] و عبادت‌ خود مشهور گردید و از مراجع‌ مهم‌ فتوا در زمان‌ خود شد. هنگامی که ۳۰ ساله بود به وی پیشنهاد قاضی‌القضاتی داده شد؛ اما نپذیرفت[۲۵]اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌ تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص۲۱۵.
ابن تیمیه در سال ۷۲۰ ق. در شام، کرسی تدریس و افتاء را بر عهده گرفت و در آن جا نیز فتاوا و عقاید نادر خود را مطرح نمود. این خبر به گوش علما و قضات و دستگاه حاکم رسید؛ در نتیجه او را از فتوا دادن منع کردند و او را به مدت پنج ماه زندانی کردند.[۳۵] در سال ۷۲۶ ق. باز به سبب فتوای شاذ و اصرار بر افکار خود و نشر آن، در همان قلعه سابق محبوس و تحت نظر قرار گرفت. در آن مدت مشغول تصنیف شد، ولی پس از مدتی از نوشتن و مطالعه ممنوع شد و هر نوع کتاب، قلم و دواتی از او گرفته شد.[۳۶]
 
  
جایگاه سیاسی
+
==آثار و تألیفات==
 +
ابن‌ تیمیه‌ هیچ‌گاه‌ از نوشتن‌ و تصنیف‌ فارغ‌ نبود، حتى‌ در زندان‌ همواره‌ به‌ نوشتن‌ اشتغال‌ داشت‌ و نیز بسیار سریع‌ مى‌نوشت‌. برخی شمار مصنفات‌ او را تا ۳۰۰ جلد نوشته‌اند. وی همچنین مقالات و نامه‌های بسیاری را با استفاده از زغال در زندان به رشته تحریر درآورد [۲۷] اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌ تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص ۲۱۵.
  
ابن تیمیه‌ با دخالت‌ در کارهای‌ سیاسی‌ و سخت‌گیری‌ در امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر شخصیت‌ قوی‌ خود را به‌ ثبوت‌ رسانید.
+
مهمترین ویژگی‌های آثار ابن‌ تیمیه از این قرارند: پراکندگی مباحث و نداشتن تبویب و انسجام[۴۴۵] در عین بهره‌مندی از خطابه‌های جذاب و قلمی روان و خواندنی، تکرار مباحث، استطراد، و به روز نگاری.[۴۴۶] می‌توان بیشتر مصنفات ابن‌ تیمیه را در دایره ردود یا پاسخ‌های عقیدتی و توحیدی به شمار آورد.[۴۴۳]
حضور او در همه وقایع‌ مهم‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ و دینی‌ دمشق‌ مشهود بود، چنان‌که‌ در ۷۰۱ق‌/۱۳۰۲م‌ جعلی‌ بودن‌ نامه‌ای‌ را که‌ یهودیان‌ مدعی‌ بودند، حضرت‌ رسول‌ با آن‌ نامه‌ یهودیان‌ خیبر را از ادای‌ جزیه‌ معاف‌ داشته‌ است‌، ثابت‌ کرد. [۴۹]
+
از مهمترین آثار وی عبارتند از:
هم‌چنین‌ به‌ اقامه‌ حد و تعزیر پرداخت‌ و مخالفان‌ خود را به‌ سکوت‌ واداشت‌. [۵۰]
+
*مجمع الرسائل
 +
*اقتداء السیره المستقیم
 +
*التوسل والوسیله
 +
*عدة الدلاله فی عموم الرساله
 +
*منهاج السنة النبویة، در نقض منهاج الکرامه علامه حلی (م،۷۲۴ق.)
 +
*تفسیر سورة الاخلاص
 +
*تفسیر المعوذتین
 +
*الحسبه فی الاسلام
 +
*السیاسة الشرعیه فی الاصلاح الراعی و الرعیة»
 +
*الصارم‌ المسلول‌ علی‌ ساب‌ الرسول‌ (یا شاتم‌ الرسول‌) در پاسخ به جسارت کسی که به‌ [[حضرت‌ رسول‌]] (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) ناسزا گفته‌ بود.  
 +
*العقیدة الحمویة الکبری‌: به‌ گفته ابن شاکر، ابن تیمیه‌ این کتاب‌ را در ۶۹۸ق‌. میان‌ نماز ظهر و عصر در پاسخ‌ سؤالاتی‌ که‌ درباره‌ مسائل‌ کلامی‌ از او کرده‌ بودند، نوشت‌. [۳۸]ابن شاکر، فوات‌ الوفیات‌، ج۱، ص۷۲.
 +
*تلبیس الجهمیه در شش مجلد
 +
*العقیدة الواسطیه
 +
*الجواب الصحیح لمن بدّل دین المسیح
 +
*کتاب الحمویه
 +
*فضائل القرآن
 +
*امثال القرآن
 +
*الفرقان بین اولیاء الرحمان و اولیاء الشیطان
 +
*شرح العمدة فی الفقه.  
  
 
==ابن تیمیه از دیدگاه اهل سنت==
 
==ابن تیمیه از دیدگاه اهل سنت==
*برخی از [[اهل سنت]] ابن تیمیه را فردی [[بدعت]] گو، گمراه، گمراه کننده و افراط‌گر مـی دانند؛ عبدالکافی در مقدمه کتابش می‌نویسد: ابن تیمیه بدعت‌هایی در اصول عقاید ایجاد کرد و ارکان و پایه‌های [[اسلام]] را خراب کرد اینها همه بعد از آن بود که او خود را زیر پـوشـش تبعیت از کتاب و سنت پنهان کرد و اظهار کرد که به سوی حق دعوت و به بهشت هـدایـت مـی کند. ولی از تبعیت سرباز زد و به بدعت گویی پرداخت. او با مخالفت با [[اجماع]] از جماعت مسلمین جـدا شـد.[۶۸]
+
برخی از [[اهل سنت]] ابن تیمیه را فردی [[بدعت]] گو، گمراه، گمراه کننده و افراط‌گر مـی دانند؛  
*ابوبکر حصینی درباره ابن تیمیه می‌گوید: «پس بدان که من نظر کردم در سخن این خبیث که در قلب او مرض گمراهی است، کسی که از مشتبهات [[قرآن]] و سنت با هدف ایجاد فتنه تبعیت می‌کند، و کسی که گروهی از عوام و غیره که خداوند اراده هلاکتشان کرده او را متابعت کرده‌اند، در او چیزهایی دیدم که قدرت گفتن آن را ندارم... ؛ چرا که در آن‌ها تکذیب پروردگار عالمیان است...» . [۶۹]
+
*عبدالکافی در مقدمه کتابش می‌نویسد: ابن تیمیه بدعت‌هایی در اصول عقاید ایجاد کرد و ارکان و پایه‌های [[اسلام]] را خراب کرد اینها همه بعد از آن بود که او خود را زیر پـوشـش تبعیت از کتاب و سنت پنهان کرد و اظهار کرد که به سوی حق دعوت و به بهشت هـدایـت مـی کند. ولی از تبعیت سرباز زد و به بدعت گویی پرداخت. او با مخالفت با [[اجماع]] از جماعت مسلمین جـدا شـد.[۶۸]عبد الکافی، علی، الدرة المضیة فی الرد علی ابن تیمیة، ص۲.
*[[ابن حجر عسقلانی]] می‌گوید: درباره ابن تیمیه بین مردم و علما اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی او را به تجسیم نسبت می‌دهند، به سبب آنچه که در العقیدة الحمویه و واسطیه و غیره ذکر کرده، مانند این قولش که معتقد بود خداوند دارای صفات حقیقی، دست، پا، ساق و صورت می‌باشد و او به ذاتش بر عرش قرار دارد!... برخی او را زندیق و بی دین می‌دانند؛ به سبب قولی که می‌گوید: نباید از [[پیامبر اکرم]] (صلی الله علیه وآله) کمک خواست و چنین درخواستی از عظمت نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) می‌کاهد و منع می‌کند...  برخی ابن تیمیه را به خاطر نسبت‌های ناروایی که به [[حضرت علی]] علیه‌السّلام داده، نسبت [[نفاق]] می‌دهند؛ زیرا رسول خدا (صلی الله علیه وآله) درباره علی(علیه السلام) فرمود: "لا یبغضک الا منافق"؛ جز منافق کسی بغض و دشمنی تو را به دل ندارد.[۷۰]
+
*ابوبکر حصینی درباره ابن تیمیه می‌گوید: «پس بدان که من نظر کردم در سخن این خبیث که در قلب او مرض گمراهی است، کسی که از مشتبهات [[قرآن]] و سنت با هدف ایجاد فتنه تبعیت می‌کند، و کسی که گروهی از عوام و غیره که خداوند اراده هلاکتشان کرده او را متابعت کرده‌اند، در او چیزهایی دیدم که قدرت گفتن آن را ندارم... ؛ چرا که در آن‌ها تکذیب پروردگار عالمیان است...» . [۶۹]عبد الکافی، علی، الدرة المضیة فی الرد علی ابن تیمیة، ص۳، به نقل از بحوث فی الملل و النحل، ج۴، ص۴۲.
*حسن بن علی سقاف نیز می‌گوید: «ابن تیمیه کسی است که او را شیخ الاسلام می‌نامند و گروهی نیز به کلماتش استدلال می‌کنند؛ در حالی که او [[ناصبی]] و دشمن علی (ع) است و به [[فاطمه]] (علیهاالسّلام) نسبت نفاق داده است.» [۷۱]
+
*[[ابن حجر عسقلانی]] می‌گوید: درباره ابن تیمیه بین مردم و علما اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی او را به تجسیم نسبت می‌دهند، به سبب آنچه که در العقیدة الحمویه و واسطیه و غیره ذکر کرده، مانند این قولش که معتقد بود خداوند دارای صفات حقیقی، دست، پا، ساق و صورت می‌باشد و او به ذاتش بر عرش قرار دارد!... برخی او را زندیق و بی دین می‌دانند؛ به سبب قولی که می‌گوید: نباید از [[پیامبر اکرم]] (صلی الله علیه وآله) کمک خواست و چنین درخواستی از عظمت نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) می‌کاهد و منع می‌کند...  برخی ابن تیمیه را به خاطر نسبت‌های ناروایی که به [[حضرت علی]] علیه‌السّلام داده، نسبت [[نفاق]] می‌دهند؛ زیرا رسول خدا (صلی الله علیه وآله) درباره علی(علیه السلام) فرمود: "لا یبغضک الا منافق"؛ جز منافق کسی بغض و دشمنی تو را به دل ندارد.[۷۰]عسقلانی، ابن حجر، الدرر الکامنه، ج۶، ص۶۴.
*محمد العلاء البخاری -از علمای اهل سنت- تصریح به [[کفر]] ابن تیمیه کرده و به آن فتوا داده است؛ شوکانی در این باره می‌گوید: «صرح (محمد بن محمد العلاء البخاری) بتبدیعه ثم تکفیره، ثم صار یصرح فی مجلسه ان من اطلق علی ابن تیمیه انه شیخ الاسلام فهو بهذا الاطلاق کافر»؛ محمد بن محمد بخاری در بدعت گذاری و تکفیر ابن تیمیه سخن گفته تا آنجا که در مجلس خود تصریح کرده که اگر کسی به ابن تیمیه "شیخ الاسلام" اطلاق کند، او به خاطر همین اطلاق کافر است.[۷۲]
+
*حسن بن علی سقاف نیز می‌گوید: «ابن تیمیه کسی است که او را شیخ الاسلام می‌نامند و گروهی نیز به کلماتش استدلال می‌کنند؛ در حالی که او [[ناصبی]] و دشمن علی (ع) است و به [[فاطمه]] (علیهاالسّلام) نسبت نفاق داده است.» [۷۱]سقاف، حسن بن علی، التنبیه و الرد ص۷.
 +
*محمد العلاء البخاری -از علمای اهل سنت- تصریح به [[کفر]] ابن تیمیه کرده و به آن فتوا داده است؛ شوکانی در این باره می‌گوید: «صرح (محمد بن محمد العلاء البخاری) بتبدیعه ثم تکفیره، ثم صار یصرح فی مجلسه ان من اطلق علی ابن تیمیه انه شیخ الاسلام فهو بهذا الاطلاق کافر»؛ محمد بن محمد بخاری در بدعت گذاری و تکفیر ابن تیمیه سخن گفته تا آنجا که در مجلس خود تصریح کرده که اگر کسی به ابن تیمیه "شیخ الاسلام" اطلاق کند، او به خاطر همین اطلاق کافر است.[۷۲]شوکانی، البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، ج۲، ص۲۶۲.
 +
 
 +
==عقاید و اندیشه‌ها==
 +
 
 +
ابن تیمیه معتقد به عقاید انحرافی و مخالف عقاید عموم مسلمین بود و برای اینکه مردم عوام آنها را بپذیرند، آن عقاید را به سلف نسبت می‌داد. لکن شهرستانی – از علمای [[اهل سنت]]- ادعای ابن تیمیه درباره مذهب سلف را تکذیب کرده و می‌گوید: گروهی از متاخرین این سخن را به گفته‌های سلف اضافه کرده می‌گویند: در این [[آیات]] باید همان ظاهر بدوی آنها را گرفت و تفسیر آنها درست به همان نحو باید باشد که وارد شده، بدون هیچ تاویلی یا توقفی در آن چه ظاهر است، همانگونه که ابن تیمیه تفسیر کرد، ولذا اینها گرفتار تشبیه کامل شدند و این خلاف عقیده سلف است..[۳۲]شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۱۰۰.
  
==موافقان و مخالفان==
+
ابن تیمیه تنها منبع [[شریعت]] را [[قرآن]] دانسته و [[سنت]] را شارح آن شمرده است.[۹۱][۹۲] بزرگداشت نصوص شرعی در برابر حکم [[عقل]]، [۹۳] تایید آن به اقوال سلف، رعایت ترتیب میان منابع اسلامی همچون کتاب، سنت نبوی و اقوال سلف، و واگذاشتن بحث از امور غیبی را، از ویژگی‌های عقیده او شمرده‌اند.[۹۴]
  
ابن تیمیه‌ به‌ سبب اظهار عقاید خاص‌ خود نسبت‌ به‌ مسائل‌ مختلف‌ (کلامی‌، فقهی‌، عرفانی‌ و...) و موضع‌گیری‌ در برابر شخصیت‌های‌ برجسته اسلامی‌، مخالفان‌ و نیز مریدان‌ بسیاری‌ در همان‌ روزگار خویش‌ یافت‌.
+
وی تعارض میان کتاب و سنت و عقل را منتفی می‌دانست[۹۶] [۹۷]و حجیت عقل در امور اعتقادی و احکام را رد می‌کرد[۹۸] و با [[کلام]]، [[منطق]] و [[فلسفه]] میانه خوشی نداشت. در این زمینه، کتاب‌هایی چون الرد علی الفلاسفه و نقض المنطق را نگاشته و [[محمد بن زکریای رازی]] (م،۳۱۱ق)، [[ابن سینا]] (م،۴۲۸ق) و [[غزالی]] (م،۵۰۵ق) را با تعابیری موهن، وارثان مجوس و هند و یونان و مشرک خوانده است.[۹۹][۱۰۰] البته خود وی در عمده آثارش به ترتیب دادن مقدمات منطقی و طرح مباحث کلامی روی آورده است؛ چنان‌که قیاس را مادام که به مخالفت با نص منتهی نگردد، معتبر می‌داند.[۱۰۱][۱۰۲]
  
مخالفان
+
ابن‌ تیمیه خود را تبیین‌گر و پاسدار‌ اندیشه‌های سلف دانسته است. از این رو، تنها دیدگاهی را برگزیده که به ادعای وی، اجماع سلف -که اطمینان آور و مصون از خطاست-[۱۰۳][۱۰۴] بر آن مستقر شده باشد.[۱۰۵][۱۰۶]
  
از مخالفان‌ او می‌توان‌ اینان‌ را نام‌ برد: نصر به‌ سلمان‌ بن عمر منبجی‌ (د ۷۱۹ق‌/۱۳۱۹م‌) از فقها و زهاد زمان‌ خود [۱۱۳] نورالدین‌ علی‌ بن یعقوب‌ بن جبریل‌ بکری‌ شافعی‌ (د ۷۲۴ق‌/ ۱۳۲۴م‌) از علمای‌ متعصب‌ و قشری‌؛ [۱۱۴][۱۱۵] تاج‌الدین‌ ابوالفضل‌ احمد بن محمد بن عبدالکریم‌ اسکندرانی‌ شاذلی‌ (د ۷۰۹ق‌/۱۳۰۹م‌) از بزرگان‌ صوفیه‌؛ [۱۱۶] عبدالکریم‌ کریم‌الدین‌ ابوالقاسم‌ بن عبدالله‌ آملی‌ طبری‌ (د ۷۱۰ق‌)؛ [۱۱۷] جمال‌الدین‌ ابوالمحاسن‌ یوسف‌ بن ابراهیم‌ شافعی‌ حورانی‌ معروف‌ به‌ ابن جمله‌، قاضی‌ شافعیان‌ در دمشق‌، وی‌ از کسانی‌ بود که‌ از بیم‌ مردم‌ در تشییع‌ جنازه ابن تیمیه‌ حاضر نشدند و خود را پنهان‌ کردند؛ [۱۱۸][۱۱۹] کمال‌الدین ابوالمعالی‌ محمد بن علی‌ بن عبدالواحد انصاری‌، معروف‌ به‌ ابن زملکانی‌ (د ۷۲۷ق‌/ ۱۳۲۷م‌) که‌ نخست‌ از هواداران‌ ابن تیمیه‌ بود؛ [۱۲۰][۱۲۱][۱۲۲] ابوحیان‌ محمد بن یوسف‌ بن علی‌ بن یوسف‌ اندلسی‌ نحوی‌ (د ۷۴۵ق‌/۱۳۴۴م‌) از ائمه بزرگ‌ نحو و تفسیر و حدیث‌ روزگار خویش‌ که‌ وی‌ نیز نخست‌ ابن تیمیه‌ را بزرگ‌ می‌داشت‌، ولی‌ به‌ سبب‌ خرده‌گیری‌ ابن تیمیه‌ به‌ سیبویه‌، روابطشان‌ تیره‌ شد؛ [۱۲۳] تقی‌الدین‌ علی‌ بن عبدالله‌ کافی‌ سبکی‌ (۶۸۳ -۷۵۶ق‌/ ۱۲۸۴- ۱۳۵۵م‌)، پدر تاج‌الدین‌ سبکی‌ (مؤلف‌ طبقات‌ الشافعیة)، که‌ چند کتاب‌ در رد ابن تیمیه‌ نوشته‌ است‌: الدرة المضیئة فی‌ الرد علی ابن تیمیة، نقد الاجتماع‌ و الافتراق‌ فی‌ مسائل‌ الایمان‌ و الطلاق‌ و النظر المحقق‌ فی‌ الحلف‌ بالطلاق‌ المعلق‌.
+
'''آرای حدیثی:'''
تقی‌الدین‌ سبکی‌ کتاب‌ منهاج‌ السنة ابن تیمیه‌ را خوانده‌ و پسندیده‌ بود، اما به‌ بعضی‌ مطالب‌ آن‌ ایراد گرفته‌ بود که‌ آن‌ها را در قصیده‌ای‌ منظوم‌ ساخته‌ است‌؛ این‌ قصیده‌ با رُدود آن‌ در جلد دوم‌ منهاج‌ السنة النبویة [۱۲۴] آمده‌ است‌.
 
شمس‌الدین‌ محمد ذهبی‌ حافظ و محدث‌ و مورخ‌ بزرگ‌ (د ۷۴۸ق‌) نامه‌ای‌ به‌ سبکی‌ نوشته‌ و او را به‌ جهت‌ سخنانش‌ درباره‌ ابن تیمیه‌ ملامت‌ کرده‌ است‌، و سبکی‌ در پاسخ‌ پوزش‌ خواسته‌ و ابن تیمیه‌ را به‌ عظمت‌ و جلالت‌ قدر ستوده‌ است‌، [۱۲۵] و ابن قدامه مقدسی‌ (د ۷۴۴ق‌) از شاگردان‌ ابن تیمیه‌ بر سبکی‌ رد نوشته‌ است‌. [۱۲۶]
 
از مخالفان‌ دیگر او شهاب‌الدین‌ احمد بن یحیی‌ کلابی‌ معروف‌ به‌ ابن جهیل‌ (د ۷۳۳ق‌) است‌ که‌ در رد ابن تیمیه‌ رساله‌ای‌ نوشته‌ و در آن‌ منکر «جهت‌» برای‌ ذات‌ حق‌ تعالی‌ شده‌ است‌. این‌ رساله‌ را سبکی‌ در طبقات‌ الشافعیة [۱۲۷] آورده‌ است‌.
 
  
موافقان
+
ابن‌ تیمیه معمولاً پس از نقل [[احادیث]] به بررسی درجه اعتبار آن‌ها می‌پردازد. سپس دیدگاه خود را با قطعیت کامل بیان می‌کند. گویا پرونده هر مبحث با اظهار عقیده او برای همیشه بسته خواهد شد.[۱۱۴] البته منتقدان از اشتباه‌های وی در نقل و نقد حدیث پرده برداشته‌اند. وی گاه حدیث نبوی را قدسی می‌شمرد و در بسیاری اوقات احادیث متفاوت را با هم می‌آمیخت؛ چنان‌که گاه در نسبت حدیث به مصدر یا راوی آن اشتباه می‌کرد. همین اشتباه‌ها نقشی عمده در‌ اندیشه‌های فقهی و کلامی وی داشت.[۱۱۷] تقطیع یا گزینش سخنان بر وفق دیدگاه‌های خود نیز از دیگر موارد اتهام وی است.[۱۱۸][۱۱۹]
  
از شاگردان‌ و مدافعان‌ سرسخت‌ ابن تیمیه‌ می‌توان‌ ابن کثیر، مؤلف‌ البدایة و النهایة (د ۷۴۴ق‌) را نام‌ برد که‌ در سراسر کتاب‌ خود به‌ هر مناسبتی‌ از ابن تیمیه‌ دفاع‌ کرده‌ و او را ستوده‌ است‌.
+
رجال‌شناسی ابن‌ تیمیه نیز با اشتباه‌های فاحشی همراه است. گاه از شخصیت‌هایی یاد می‌کند که در هیچ منبع رجالی یافت نمی‌شوند.[۱۲۰] تضعیف‌های رجالی‌اش از نظر متخصصان حدیث بی‌اعتبار است تا آن‌جا که اهل حدیث را بر آن داشته تا به بررسی‌های رجالی او اعتنا نکنند.[۱۲۱] رد‌کردن احادیث صحیح در فضیلت علی (علیه‌السّلام) هواداران وی را نیز به اعتراض واداشته است؛ چنان‌که البانی (م،۱۳۳۲ق.) وی را به جرئت در انکار احادیث صحیح متهم کرده است.[۱۲۲] وی بی‌مهابا برخی از تضعیف‌های خود را به اجماع نسبت داده است. مثلاً حدیث تصدّق خاتم علی (علیه‌السّلام) را به اجماع نادرست می‌شمرد[۱۲۳] [۱۲۴]؛ در حالی که بسیاری از محدثان و مفسران بدان احتجاج کرده‌اند.[۱۲۵][۱۲۶][۱۲۷]
او در روز وفات‌ ابن تیمیه‌ به‌ قلعه دمشق‌ رفت‌ و بر سر جسد او نشست‌ و صورتش‌ را باز کرد و بوسید. [۱۲۸]
 
از علمای‌ بزرگ‌ قرن‌ که‌ معاصر ابن تیمیه‌ بوده‌ و از او دفاع‌ کرده‌ و به‌ سبب‌ او در رنج‌ و زحمت‌ افتاده‌اند، حافظ و محدث‌ بسیار مشهور ابوالحجاج‌ مزی‌ صاحب‌ تهذیب‌ الکمال‌ (از معتبرترین‌ کتب‌ رجال‌ اهل‌ سنت‌) است‌ که‌ در ۷۴۲ق‌ درگذشته‌ است‌. [۱۲۹]
 
از شاگردان‌ بنام‌ او احمد بن محمد مری‌ لبلی‌ حنبلی‌ است‌ که‌ به‌ گفته ابن حجر [۱۳۰] نخست‌ مخالف‌ ابن تیمیه‌ بود، ولی‌ پس‌ از ملاقات‌ با او از دوستان‌ و شاگردان‌ او گردید و مصنفات‌ او را نوشت‌ و در طرف‌داری‌ از او پافشاری‌ کرد و در رد بر صوفیه‌ و مسأله زیارت‌ سخت‌ از او دفاع‌ کرد تا آن‌که‌ عامه‌ و صوفیان‌ بر او شوریدند و قصد کشتن‌ او کردند.
 
سرانجام‌ تقی‌الدین‌ آخنائی‌ قاضی‌ مالکی‌ او را احضار کرد و چندان‌ چوبش‌ زد تا خونین‌ شد، سپس‌ او را وارونه‌ سوار قاطر کردند و در شهر گرداندند.
 
اما بزرگ‌ترین‌ شاگرد و مدافع‌ ابن تیمیه‌ بی‌شک‌ شمس‌الدین‌ محمد ابن ابی‌ بکر بن ایوب‌، معروف‌ به‌ ابن قیم‌ الجوزیه‌ (۶۹۱ -۷۵۱ق‌/ ۱۲۹۲-۱۳۵۰م‌) است‌ که‌ در همه اقوال‌ و عقاید تابع‌ و حامی‌ بی‌چون‌ و چرای‌ او بود و نشر و بسط عقاید ابن تیمیه‌ را در زمان‌ حیات‌ او و پس‌ از مرگ‌ او بر عهده‌ داشت‌ و به‌ همین‌ سبب‌ او را تازیانه‌ زدند و سوار بر شتر در شهر گرداندند و با ابن تیمیه‌ در قلعه دمشق‌ زندانی‌ کردند.
 
او از ۷۱۲ق‌/۱۳۱۲م‌ تا سال‌ مرگ‌ ابن تیمیه‌ ملازم‌ او بود و با مخالفان‌ او از جمله‌ تقی‌الدین‌ سبکی‌ درافتاد. از این‌ رو نام‌ او همیشه‌ با نام‌ استادش‌ قرین‌ است‌.
 
  
گزارش ابن بطوطه
+
'''آرای تفسیری:'''
  
ابن بطوطه‌ سیاح‌ و جهان‌گرد معروف‌ نوشته‌ که‌ ابن تیمیه‌ را دیده‌ است‌.
+
بیشتر مباحث [[تفسیر|تفسیری]] ابن‌ تیمیه به آیات صفات و آیات مرتبط با ردّ صوفیه اختصاص دارد[۱۳۰] که به طور پراکنده در لابه‌لای کتاب‌هایش یافت می‌شوند.
او می‌نویسد: روز جمعه‌ ابن تیمیه‌ را بر منبر مسجد جامع‌ دمشق‌ دیدم‌ که‌ می‌گفت‌: خداوند بر آسمان‌ دنیا فرود می‌آید، هم‌چنان‌که‌ من‌ فرود می‌آیم‌ و سپس‌ یک‌ پله‌ پایین‌ آمد.
 
این‌ عمل‌ او مورد اعتراض‌ یک‌ فقیه‌ مالکی‌ قرار گرفت‌ ولی‌ مردم‌ او را مضروب‌ ساختند. [۱۳۱]
 
این‌ گزارش‌ ابن بطوطه‌ درست‌ نمی‌نماید، زیرا اگر چه‌ ابن تیمیه‌ به‌ استناد حدیثی‌ که‌ در این‌ باب‌ وارد شده‌، به‌ نزول‌ خدا معتقد بود، ولی‌ این‌ نزول‌ و موارد مشابه‌ آن‌ را با تأکید، اما «بدون‌ تشبیه‌» بیان‌ می‌کند و پیوسته‌ در این‌ موارد «لیس‌ کمثله‌ شی‌ٔ» را در کتب‌ و آثار خود متذکر می‌گردد.
 
اگر او از منبر یک‌ یا دو پله‌ فرود آید و بگوید: «خداوند این‌ چنین‌ فرود می‌آید»، با اصرار او به‌ نفی‌ تشبیه‌ منافات‌ دارد.
 
علاوه‌ بر این‌، ابن بطوطه‌ می‌گوید: روز پنجشنبه‌ ۹ رمضان‌ ۷۲۶ق‌ وارد دمشق‌ شده‌ است‌ و بنابراین‌ او بایست‌ پس‌ از این‌ تاریخ‌ ابن تیمیه‌ را در جامع‌ دمشق‌ دیده‌ باشد، اما به‌ گفته ابن کثیر به‌ نقل‌ از برزالی‌ ابن تیمیه‌ از روز دوشنبه‌ شانزدهم‌ شعبان‌ ۷۲۶ق‌ زندانی‌ شده‌ است‌ و در همین‌ زندان‌ بود که‌ در ۷۲۸ق‌ درگذشت‌ [۱۳۲] (مقریزی [۱۳۳] دوشنبه‌ ششم‌ شعبان‌).
 
پس‌ پذیرفتن‌ این‌ گزارش‌ که‌ ابن تیمیه‌ در رمضان‌ آن‌ سال‌ بر منبر سخن‌ می‌گفته‌، دشوار است‌.
 
  
 +
عقاید تشبیهی ابن‌ تیمیه در تفسیرش نیز اثری بارز نهاده است؛ تا جایی که وجود [[متشابه]] را در [[قرآن]] انکار می‌کند و آن را امری کاملاً نسبی می‌داند. از این رو، بر این باور است که برای تفسیر آیات قرآن هیچ نیازی به ارجاع آیه متشابه به آیه محکم نیست و هر آیه‌ای خودبسند است.[۱۳۳]
  
۳۵ - پانویس
+
'''آرای اعتقادی:'''
[ویرایش]
 
۱. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیه: عقائده و موفقه، ص ۱۷، قم، مرکز الغیر للداراسات الاسلامی، مطبعة الباقری، ۱۴۱۷ ه ق، ۱۹۹۷ م.
 
۲. ↑ اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص۲۱۵، ترجمه دکتر احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۵.
 
۳. ↑ عشیمین، محمد بن صالح، تعلیقات على عقیدة واسطیّه، ص ۳، شارجه، دار الفتح، ۱۴۱۵ ه . ق، چاپ اول.
 
۴. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۳، ص۲۵۵، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۵. ↑ کرمی‌، مرعی‌ بن یوسف‌، ج۱، ص۵۲ - ۵۳، الکواکب‌ الدرّیة فی‌ مناقب‌ المجتهد ابن تیمیة، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.
 
۶. ↑ سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج ۳، ص ۱۹، قم، انتشارات توحید، چاپ اول، ۱۳۷۳    .
 
۷. ↑ دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه دهخدا، ج۱، ص ۳۴۶، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۷، چاپ دوم از دوره جدید
 
۸. ↑ ابن خلکان، شمس الدین، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان ج۴، ص۳۸۸.
 
۹. ↑ ابن عماد، شذرات‌ الذهب‌، ج۵، ص۳۳۱، قاهره‌، ۱۳۵۱ق‌.
 
۱۰. ↑ ابن عماد، شذرات‌ الذهب‌، ج۵، ص۳۳۸، قاهره‌، ۱۳۵۱ق‌.
 
۱۱. ↑ ابن عماد، شذرات‌ الذهب‌، ج۵، ص۳۶۱، قاهره‌، ۱۳۵۱ق‌.
 
۱۲. ↑ ابن عماد، شذرات‌ الذهب‌، ج۵، ص۳۶۷، قاهره‌، ۱۳۵۱ق‌.
 
۱۳. ↑ ابن عماد، شذرات‌ الذهب‌، ج۵، ص۳۶۹، قاهره‌، ۱۳۵۱ق‌.
 
۱۴. ↑ ابن عماد، شذرات‌ الذهب‌، ج۵، ص۳۷۳، قاهره‌، ۱۳۵۱ق‌.
 
۱۵. ↑ ابن عماد، شذرات‌ الذهب‌، ج۵، ص۳۷۶، قاهره‌، ۱۳۵۱ق‌.
 
۱۶. ↑ ابن عماد، شذرات‌ الذهب‌، ج۵، ص۴۳۲، قاهره‌، ۱۳۵۱ق‌.
 
۱۷. ↑ ابن عماد، شذرات‌ الذهب‌، ج۵، ص۴۵۱، قاهره‌، ۱۳۵۱ق‌.
 
۱۸. ↑ اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌تیمیه، ص ۲۱۵، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ترجمه دکتر احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۵.
 
۱۹. ↑ صائب، عبدالحمید، ص۶۵، عقائده و موفقه، قم، مرکز الغیر للداراسات الاسلامی، مطبعة الباقری، ۱۴۱۷ ه ق، ۱۹۹۷ م.
 
۲۰. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۳، ص۳۰۳، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۲۱. ↑ ابن عماد، شذرات‌ الذهب‌، ج۶، ص۸۱، قاهره‌، ۱۳۵۱ق‌.
 
۲۲. ↑ شهر «حماة» در ۱۵۰ کیلومترى دمشق قرار دارد
 
۲۳. ↑ ابن تیمیه حرّانی، عبدالحلیم، التأسیس فی ردّ اسس التقدیس، ج۱، ص۱۰۱، عربستان، (بی‌تا)
 
۲۴. ↑ حافظ مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۴۶۸، موسسه الرساله، چاپ اول، بیروت، ۱۴۰۶ه.ق
 
۲۵. ↑ اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌ تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص۲۱۵، ترجمه دکتر احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۵
 
۲۶. ↑ کتبی، محمدبن شاکر، فوات‌ الوفیات و الذیل علیها‌، ج اول، ص۷۷ – ۸۲، بیروت، دارصادر، ۱۹۵۱م‌.
 
۲۷. ↑ اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌ تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص ۲۱۵، ترجمه دکتر احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، ۱۳۸۵، چاپ اول.
 
۲۸. ↑ غفاری، هادی و ابوالحسنی، اصغر، تاریخ اندیشه‌های اقتصادی متفکران مسلمان، ص ۹۱، تهران، انتشارات پیام نور، ۱۳۸۹، چاپ اول.
 
۲۹. ↑ صدیقی، نجات‌الله، بررسی کو شش‌های اخیر پیرامون مطالعه تاریخ تفکر اقتصادی در اسلام، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص ۹۲، ترجمه احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، ۱۳۸۵، چاپ اول
 
۳۰. ↑ خورشید، احمد، مطالعاتی در اقتصاد اسلامی، ترجمه محمدجواد مهدوی، ص ۳۴۶، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۷۴، چاپ اول.
 
۳۱. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۳، ص۳۴۴، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۳۲. ↑ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۱۰۰، بیروت، دارالمعرفه، (۱۴۰۴)ق.
 
۳۳. ↑ شهرستانی، علی، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۴ق، ج۱۴، ص۳۸.
 
۳۴. ↑ رضوانی، علی اصغر، ابن تیمیه مؤسس افکار وهابیت، انتشارات مسجد مقدس جمکران، ۱۳۸۵ش، چاپ اول، ص۱۶.
 
۳۵. ↑ عبدالحمید، صائب، ابن تیمیه حیاته و عقایده، ص۶۲.
 
۳۶. ↑ ابن تغری بری، یوسف، المنهل الصافی و المستوفی بعد الوافی، ج۱، ص۶۸.
 
۳۷. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۳، ص۳۵۱-۳۵۲، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۳۸. ↑ ابن شاکر، فوات‌ الوفیات‌، ج۱، ص۷۲، مصر، ۱۹۵۱م‌.
 
۳۹. ↑ مقریزی‌، تقی‌الدین‌، ج۱، ص۸۲۸، کتاب‌ السلوک‌، قاهره‌، ۱۹۴۱م‌.
 
۴۰. ↑ لائوست‌، هانری‌، ج۱، ص‌ ۲۵۲-۲۵۳، نظریات‌ شیخ‌ الاسلام‌ ابن تیمیه‌ فی‌ السیاسة و الاجتماع‌، ترجمه محمد عبدالعظیم‌ علی‌، قاهره‌، ۱۹۷۷م‌.
 
۴۱. ↑ لائوست‌، هانری‌، ج۱، ص۲۷۲، نظریات‌ شیخ‌ الاسلام‌ ابن تیمیه‌ فی‌ السیاسة و الاجتماع‌، ترجمه محمد عبدالعظیم‌ علی‌، قاهره‌، ۱۹۷۷م‌.
 
۴۲. ↑ مقریزی‌، تقی‌الدین‌، ج۱، ص۸۸۹، کتاب‌ السلوک‌، قاهره‌، ۱۹۴۱م‌.
 
۴۳. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۷- ۸، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۴۴. ↑ دواداری‌، ابوبکر بن عبدالله‌، ج۹، ص۳۵، کنز الدرر و جامع‌ الغرر، قاهره‌، ۱۳۷۹ق‌/۱۹۶۰م‌.
 
۴۵. ↑ دواداری‌، ابوبکر بن عبدالله‌، ج۹، ص۳۶، کنز الدرر و جامع‌ الغرر، قاهره‌، ۱۳۷۹ق‌/۱۹۶۰م‌.
 
۴۶. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۱۲، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۴۷. ↑ مقریزی‌، تقی‌الدین‌، ج۲، ص۱۲، کتاب‌ السلوک‌، قاهره‌، ۱۹۴۱م‌.
 
۴۸. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۳۵، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.
 
۴۹. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۱۹، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۵۰. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۱۹، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۵۱. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۲۲، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۵۲. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۲۴، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۵۳. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۲۵-۲۶، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۵۴. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۲۵-۲۶، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۵۵. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۲۵-۲۶، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۵۶. ↑ ابن شاکر، فوات‌ الوفیات‌، ج۱، ص۷۳، مصر، ۱۹۵۱م‌.
 
۵۷. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۳۳-۳۴، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۵۸. ↑ مقریزی‌، تقی‌الدین‌، ج۲، ص۸ - ۹، کتاب‌ السلوک‌، قاهره‌، ۱۹۴۱م‌.
 
۵۹. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۳۴، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۶۰. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۳۶، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۶۱. ↑ ابن تیمیه‌، مجموعة الرسائل‌ و المسائل‌، ج۱، ص۱۳۳- ۱۵۵، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.
 
۶۲. ↑ دواداری‌، ابوبکر بن عبدالله‌، ج۹، ص۱۴۳، کنز الدرر و جامع‌ الغرر، قاهره‌، ۱۳۷۹ق‌/۱۹۶۰م‌.
 
۶۳. ↑ ابن تیمیه‌، مجموعة الرسائل‌ و المسائل‌، ج۱، ص۱۶۹-۱۹۰، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.
 
۶۴. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۳۷، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۶۵. ↑ یوسف‌/سوره۱۲، آیه۳۲.   
 
۶۶. ↑ دواداری‌، ابوبکر بن عبدالله‌، ج۹، ص۱۳۹-۱۴۲، کنز الدرر و جامع‌ الغرر، قاهره‌، ۱۳۷۹ق‌/۱۹۶۰م‌.
 
۶۷. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۴۳، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۶۸. ↑ عبد الکافی، علی، الدرة المضیة فی الرد علی ابن تیمیة، ص۲.
 
۶۹. ↑ عبد الکافی، علی، الدرة المضیة فی الرد علی ابن تیمیة، ص۳، به نقل از بحوث فی الملل و النحل، ج۴، ص۴۲.
 
۷۰. ↑ عسقلانی، ابن حجر، الدرر الکامنه، ج۶، ص۶۴.   
 
۷۱. ↑ سقاف، حسن بن علی، التنبیه و الرد ص۷.
 
۷۲. ↑ الشوکانی، محمد بن علی، البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، بیروت، دار المعرفة، ج۲، ص۲۶۲.   
 
۷۳. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۵۰، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۷۴. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۵۳ -۵۴، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۷۵. ↑ هانری‌، نظریات‌ شیخ‌ الاسلام‌ ابن تیمیه‌ فی‌ السیاسة و الاجتماع‌، ترجمه محمد عبدالعظیم‌ علی‌، به‌ نقل‌ از الکواکب‌ الدریة، لائوست‌، ج۱، ص۲۹۴، قاهره‌، ۱۹۷۷م‌.
 
۷۶. ↑ کرمی‌، مرعی‌ بن یوسف‌، ج۱، ص۱۸۴، الکواکب‌ الدرّیة فی‌ مناقب‌ المجتهد ابن تیمیة، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.
 
۷۷. ↑ ابوزهره‌، محمد، ج۱، ص۴۳۰، ابن تیمیة حیاته‌ و عصره‌، مصر، ۱۹۵۸م‌.
 
۷۸. ↑ مقریزی‌، تقی‌الدین‌، ج۲، ص۲۷۳، کتاب‌ السلوک‌، قاهره‌، ۱۹۴۱م‌.
 
۷۹. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۱۲۳، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۸۰. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۱۲۳، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۸۱. ↑ مقریزی‌، تقی‌الدین‌، ج۱، ص۲۷۳، کتاب‌ السلوک‌، قاهره‌، ۱۹۴۱م‌.
 
۸۲. ↑ مقریزی‌، تقی‌الدین‌، ج۱، ص۲۷۳، کتاب‌ السلوک‌، قاهره‌، ۱۹۴۱م‌.
 
۸۳. ↑ ابن رجب‌، شهاب‌ الدین‌ عبدالرحمان‌، ج۲، ص۴۰۱، کتاب‌ ذیل‌ علی‌ طبقات‌ الحنابلة، قاهره‌، ۱۳۷۲ق‌/۱۹۵۳م‌.
 
۸۴. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۱۲۴، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۸۵. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۱۲۴، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۸۶. ↑ صدیقی، نجات الله، بررسی کو شش‌های اخیر پیرامون مطالعه تاریخ تفکر اقتصادی در اسلام، ص۹۵
 
۸۷. ↑ اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص ۲۱۹، ترجمه دکتر احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۵.
 
۸۸. ↑ اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌ تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص ۲۱۹، ترجمه دکتر احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۵.
 
۸۹. ↑ محمدصادق، ابوالحسن، تفکر اقتصاد اسلامی، ص۳۲، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، دکتر احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۵.
 
۹۰. ↑ نوراحمدی، محمدجواد، اقتصاد دینی از منظر اندیشمندان مسلمان و مسیحی، ص۱۳۳ و ۱۳۴، تهران، دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۹.
 
۹۱. ↑ اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌ تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص ۱۳۳-۱۳۴، ترجمه دکتر احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۵
 
۹۲. ↑ اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌ تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص ۲۲۳ و ۲۲۵، ترجمه دکتر احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۵.
 
۹۳. ↑ غفاری، هادی و ابوالحسنی، اصغر، تاریخ اندیشه‌های اقتصادی متفکران مسلمان، ص ۹۹ و ۱۰۰، تهران، انتشارات پیام نور، چاپ اول، ۱۳۸۹
 
۹۴. ↑ غفاری، هادی و ابوالحسنی، اصغر، تاریخ اندیشه‌های اقتصادی متفکران مسلمان، ص ۱۰۰، تهران، انتشارات پیام نور، چاپ اول، ۱۳۸۹
 
۹۵. ↑ اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌ تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص۲۳۶، ترجمه دکتر احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۵
 
۹۶. ↑ اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌ تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص۲۳۷ و ۲۳۸، ترجمه دکتر احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۵
 
۹۷. ↑ قانون گرشام: هنگامی‌که دو پول برابر، با فلزات با ارزش غیر برابر شاخته شود و به‌صورت همزمان در جریان قرار گیرد، پول ارزان‌تر باعث خواهد شد تا پول گران‌تر از گردش خارج شود و پول خوب به‌دلیل نفع بالاتر یا ذوب شده و یا صادر می‌شود.
 
۹۸. ↑ اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌ تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص ۲۳۸، ترجمه دکتر احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۵
 
۹۹. ↑ اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌ تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص۲۴۶، ترجمه دکتر احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۵
 
۱۰۰. ↑ اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌ تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص۲۴۸، ترجمه دکتر احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۵
 
۱۰۱. ↑ غفاری، هادی و ابوالحسنی، اصغر، تاریخ اندیشه‌های اقتصادی متفکران مسلمان، ص ۱۱۲ و ۱۱۳، تهران، انتشارات پیام نور، چاپ اول، ۱۳۸۹
 
۱۰۲. ↑ اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌ تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص۲۴۸، ترجمه دکتر احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۵
 
۱۰۳. ↑ اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌ تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص۲۴۸، ترجمه دکتر احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۵
 
۱۰۴. ↑ غفاری، هادی و ابوالحسنی، اصغر، تاریخ اندیشه‌های اقتصادی متفکران مسلمان، ص ۱۱۲ و ۱۱۳، تهران، انتشارات پیام نور، چاپ اول، ۱۳۸۹
 
۱۰۵. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۱۳۵-۱۳۶، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۱۰۶. ↑ ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۱، ص۱۶۲، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعید خان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۳ق‌/۱۹۷۳م‌.
 
۱۰۷. ↑ ابن رجب‌، شهاب‌ الدین‌ عبدالرحمان‌، ج۲، ص۳۹۵، کتاب‌ ذیل‌ علی‌ طبقات‌ الحنابلة، قاهره‌، ۱۳۷۲ق‌/۱۹۵۳م‌.
 
۱۰۸. ↑ ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۱، ص۱۶۳، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعید خان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۳ق‌/۱۹۷۳م‌.
 
۱۰۹. ↑ ابن رجب‌، شهاب‌ الدین‌ عبدالرحمان‌، ج۲، ص۳۹۵، کتاب‌ ذیل‌ علی‌ طبقات‌ الحنابلة، قاهره‌، ۱۳۷۲ق‌/۱۹۵۳م‌.
 
۱۱۰. ↑ ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۱، ص۱۶۳، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعید خان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۳ق‌/۱۹۷۳م‌.
 
۱۱۱. ↑ ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۱، ص۱۶۵، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعید خان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۳ق‌/۱۹۷۳م‌.
 
۱۱۲. ↑ ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۱، ص۱۶۵، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعید خان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۳ق‌/۱۹۷۳م‌.
 
۱۱۳. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۳۷، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۱۱۴. ↑ ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۱، ص۱۶۵، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعید خان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۳ق‌/۱۹۷۳م‌.
 
۱۱۵. ↑ ابن رجب‌، شهاب‌ الدین‌ عبدالرحمان‌، ج۲، ص۴۰۰، کتاب‌ ذیل‌ علی‌ طبقات‌ الحنابلة، قاهره‌، ۱۳۷۲ق‌/۱۹۵۳م‌.
 
۱۱۶. ↑ ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۱، ص۲۹۱-۲۹۲، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعید خان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۳ق‌/۱۹۷۳م‌.
 
۱۱۷. ↑ ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۳، ص۱۱، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعید خان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۳ق‌/۱۹۷۳م‌.
 
۱۱۸. ↑ ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۵، ص۲۲۰، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعید خان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۳ق‌/۱۹۷۳م‌.
 
۱۱۹. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۱۳۹، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۱۲۰. ↑ ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۴، ص۱۹۳، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعید خان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۳ق‌/۱۹۷۳م‌.
 
۱۲۱. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۳۶، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۱۲۲. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۱۳۱-۱۳۲، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۱۲۳. ↑ ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۱، ص۱۷۷- ۱۷۸، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعید خان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۳ق‌/۱۹۷۳م‌.
 
۱۲۴. ↑ ابن تیمیه‌، منهاج‌ السنة النبویة، ج۱، ص‌ ۳ به‌ بعد، قاهره‌، دارالفکر.
 
۱۲۵. ↑ ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۱، ص۱۶۹، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعید خان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۳ق‌/۱۹۷۳م‌.
 
۱۲۶. ↑ ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۳، ص۴۲۱، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعید خان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۳ق‌/۱۹۷۳م‌.
 
۱۲۷. ↑ سبکی‌، عبدالوهاب‌ بن علی‌، ج۹، ص۳۵ به‌ بعد، طبقات‌ الشافعیة الکبری‌، مصر، ۱۳۸۳ق‌/۱۹۶۴م‌.
 
۱۲۸. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۱۳۸، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۱۲۹. ↑ ذهبی‌، محمد بن احمد، ج۴، ص۱۴۹۸- ۱۴۹۹، تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن‌، ۱۹۵۶م‌.
 
۱۳۰. ↑ ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۱، ص۳۲۳، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعید خان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۳ق‌/۱۹۷۳م‌.
 
۱۳۱. ↑ ابن بطوطه‌، رحلة، ج۱، ص‌ ۹۵، بیروت‌، ۱۳۸۴ق‌/۱۹۶۴م‌.
 
۱۳۲. ↑ ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۱۲۳، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌.   
 
۱۳۳. ↑ مقریزی‌، تقی‌الدین‌، ج۲، ص۲۷۳، کتاب‌ السلوک‌، قاهره‌، ۱۹۴۱م‌.
 
۱۳۴. ↑ ابن شاکر، فوات‌ الوفیات‌، ج۱، ص۷۷-۸۲، مصر، ۱۹۵۱م‌.
 
  
 +
ابن‌ تیمیه در امور اعتقادی، ظاهر کتاب را حجت دانسته، تاویل کلام بر خلاف ظاهر[۱۴۶] یا هر‌گونه باطن مخالف با ظاهر را که گاه به بهانه دوری از تشبیه و تجسیم مطرح می‌گردد، رد می‌کند.[۱۴۷]
  
==
+
در تفسیر صفات خبری با دو‌گونه موضع‌گیری از ابن‌ تیمیه روبه‌رو می‌شویم که جمع آن دو نتیجه‌ای جز تشبیه و تجسیم به دست نمی‌دهد.
تیمیه، فقیه، محدّث، مدافع مذهب منسوب به سلف و الهام بخش عقیدتی وهابیت در شبه جزیره است. وی به سبب کثرت و تنوع فعالیت‌ها و شیوه رفتار خاصش در امور سیاسی و برخورد سختگیرانه با پیروان مذاهب اسلامی، شخصیتی چالش‌برانگیز به شمار رفته و دو مواجهه کاملاً متفاوت پدید آورده است؛ از طرفداری سرسختانه کسانی مانند ابن کثیر دمشقی، ابن قیم جوزیه و وهابیان در دوره معاصر تا مخالفان سرسخت از علمای بارز مذاهب اسلامی. افزون بر این، آرای او درباره زیارت قبور و تبرک و توسل و شفاعت، مبنای نگرش وهابیان در اداره امور حرمین قرار گرفته است. هر چند آرای تندروانه ابن‌ تیمیه درباره موضوعات پیش گفته و نیز نگرش تعصب آمیزش به مذاهب اسلامی، نقش یک مؤسس را در جریان سلفی به وی داده است. پیش از وی نیز شخصیت‌هایی چون عز بن عبدالسلام و محمد بربهاری (م،۳۲۹ ق) و برخی حنبلیان تندرو چنین دیدگاه‌هایی داشته‌اند.
+
به باور وی، از آن‌جا که اسماء و صفات خداوند توقیفی هستند، نمی‌توان خداوند را به جسمانیت متصف کرد.[۱۶۹] این همه در حالی است که وی در نوشتارهای خود صریحاً به استواء، مجیء، دست، پا، [۱۷۲] فرح و غضب و... برای خداوند اشاره دارد و روایت‌های این باب را می‌پذیرد و بر تفسیر آن‌ها بر پایه معنای ظاهری و عرفی آن تاکید می‌ورزد[۱۷۳].
  
۱ - معرفی اجمالی
+
حصنی (م،۸۲۹ق.)، ابن حجر هیتمی (م،۹۷۳ق.) و بسیاری دیگر ابن‌ تیمیه را به تشبیه و تجسیم وصف کرده‌اند.[۱۷۹][۱۸۰][۱۸۱][۱۸۲] بسیاری نیز بر این باورند که ابن‌ تیمیه به جهت و تحیز قائل بوده است.[۱۸۳][۱۸۴][۱۸۵][۱۸۶] به روایت [[ابن بطوطه]] (م،۷۷۹ق.) وی حدیث نزول خداوند بر آسمان دنیا را به نزول خود از منبر تشبیه کرد.[۱۸۸] فارغ از گزارش ابن بطوطه به عنوان جهانگردی بی‌طرف، به گزارش ابوحیّان (م،۷۴۵ق.) نیز وی در کتاب العرش خود آورده که خداوند بر کرسی جلوس نموده و جایی را برای نشستن پیامبرش خالی کرده است.[۱۸۹] شاهد صحت این نسبت آن است که ابن‌ تیمیه این حدیث را صحیح شمرده است![۱۹۰]  
[ویرایش]
 
وی را با القابی چون مفسّر، رجالی، حافظ، مفتی، ادیب و لغت‌شناس[۱][۲][۳] و آگاه از کلام، ملل و نحل، تاریخ و اصول[۴] در کنار اوصافی چون زاهد و شجاع[۵][۶] ستوده‌اند. وی تندخو بود و در برابر مخالفان خود پرخاش می‌کرد.[۷] از قریحه شعر[۸] و حافظه قوی برخوردار بود.[۹] خاندان وی بیش از یک قرن[۱۰] از دانشمندان دینی به شمار می‌آمدند.[۱۱][۱۲][۱۳][۱۴][۱۵] محمد بن خضر (م،۶۲۲ ق) جدّ اعلای وی از دانشمندان حنبلی‌مذهب و نخستین فرد ملقب به ابن‌ تیمیه بود که سبط بن جوزی (م،۶۵۴ ق) او را فردی انحصارطلب خوانده که در آن خطه مجال فعالیت به هیچ دانشوری نمی‌داد.[۱۶]درباره سبب نام‌گذاری مادر وی به تیمیه، دیدگاه‌هایی چند وجود دارد.[۱۷]
 
  
۲ - محل تولد
+
'''آرای فقهی:'''
[ویرایش]
 
تقی‌الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام حرّانی دمشقی (م،۷۲۸ ق) در دوازدهم ربیع الاول سال ۶۶۱ ق در حرّان زاده شد.[۱۸][۱۹] حرّان در ترکیه کنونی قرار داشته و به‌ رغم پیشینه درخشان، به گفته ابن جبیر (۶۱۴م ق) در آن سال‌ها در وضع جغرافیایی خشک و خشن و دور از مظاهر تمدن بوده است.[۲۰] از دیرباز صابئیان[۲۱] و گاه مسیحیان در این شهر می‌زیسته‌اند.[۲۲] سبط بن عجمی (م،۸۸۴ ق) قصیده‌ای در هجو اهالی این دیار سروده و آنان را به بخل، اخلاق خشن، و فرومایگی وصف کرده است.[۲۳] ساکنان این شهر از قبیله مضر به شمار می‌رفتند.[۲۴] پس از فتوحات در زمان خلیفه دوم، مردم این شهر به تدریج به اسلام گرویدند. این شهر در جنگ‌های صلیبی و یورش مغولان مورد تاخت و تاز مهاجمان قرار گرفت.[۲۵] مردمش حنبلی بوده و همچنان وفاداری خود را به آل‌ امیّه حفظ کرده‌اند و رسوب افکار اموی در میان دانشمندان سده‌های متاخر این دیار نیز یافت می‌شود.[۲۶]
 
روزگار ابن‌ تیمیه با حکومت ممالیک (۶۴۸-۷۸۴ ق) همراه بود. او دوران حکمرانی بیبرس (۶۲۵-۶۷۶ ق) [۲۷] و دو فرزندش محمد برکه (م،۶۷۸ ق) [۲۸] و سلامش (م،۶۹۰ ق) [۲۹] و آن‌گاه سلطان قلاوون (م،۶۸۹ق.) [۳۰] و فرزندانش اشرف (م،۶۹۳ ق) و پس از کشته شدن وی[۳۱] ملک ناصر (م،۷۴۱ ق) را درک کرد و در اوج جنگ‌های ممالیک با ایلخانان مغول می‌زیست.[۳۲] وی در سال ۶۶۷ ق در شش سالگی در پی تهدید مغول، همراه خانواده و بسیاری از مردم حران کوچ کرد و عازم شام گشت.[۳۳][۳۴]
 
دوران ابن‌ تیمیه با خطر حمله مغولان از شرق و نیز صلیبیان، فقدان حکومت مرکزی و رکود علم[۳۵][۳۶] مقارن بود. نفوذ مغولان و صلیبیان و ترکان در میان مسلمانان، در کنار مهاجرت‌های بسیار به سبب جنگ‌ها، موجب آمیختگی فرهنگی فراوان در جامعه اسلامی آن زمان ‌گشت. این پدیده افزون بر برخی پیامدهای نیکو، ناگواری‌هایی را همچون رواج آداب به نام شریعت همراه داشت.[۳۷] صوفیه که از دیرباز مورد حمایت عباسیان، ایوبیان، و ممالیک بودند، رواج گسترده یافتند و نگرش معنوی آنان به دین، زمینه‌ساز گرایش مردم به زیارت قبور پیامبران و صالحان گشته، اعتقاداتی مانند توسل، شفاعت و اخذ شفا را بسیار رونق داد.[۳۸] نیز برخی خرافه‌گرایی‌ها و بدعت‌ها در کنار این جریان شکل گرفت.[۳۹] ابن‌ تیمیه در چنین فضایی از زاویه دید خود به غالیان شیعه و نصیریه و اسماعیلیه، به ترویج دیدگاه‌های افراطی خویش ‌پرداخت و همه شیعیان را به بدعت‌گذاری متهم ساخت.[۴۰]
 
  
۳ - مشایخ
+
الف. زیارت:
[ویرایش]
 
ابن تیمیه در دمشق از محضر مشایخی چون ابن ابی‌الیسر (م،۶۷۲ ق)، کمال بن عبدزاده (م،۵۸۹ ق) ، مجد بن عساکر (م،۶۹۹ ق) ، یحیی بن صیرفی (۶۷۸ ق) ، احمد بن ابوالخیرزاده (م ۵۸۹ ق) و قاسم بن ابی‌بکر اربلی (م ۶۸۰ ق.) بهره برد. برخی مشایخ وی را بیش از ۲۰۰ نفر دانسته‌اند[۴۱] که در میان ایشان زنان محدّث نیز به چشم می‌خورند.[۴۲] در ۱۷ سالگی صاحب کرسی تدریس و فتوا گردید[۴۳] و با مرگ پدرش (م،۶۸۲ ق) در دارالحدیث سکریه در محله قصاعین دمشق به تدریس پرداخت و با اقبال دانشمندان زمان روبه‌رو شد.[۴۴] احمد بن نعمه (م،۶۹۴ ق) آخرین استاد وی، اجازه فتوای او را صادر کرد.[۴۵] یک سال بعد در روزهای جمعه، به مدت دو سال، در مسجد جامع اموی به تدریس تفسیر قرآن پرداخت.[۴۶] با وفات زین‌الدین بن منجا (م، ۶۹۵ ق)، ابن‌ تیمیه به جای وی به تدریس مذهب حنبلی در مدرسه حنبلیه مشغول شد.[۴۷]
 
  
۴ - امور سیاسی و نظامی
+
ابن‌ تیمیه مسلمانان را از رفتن بر مزار پیامبران بازمی‌دارد و تنها روی‌کردن به قبر ایشان را هنگام سلام بر آنان می‌پذیرد.[۲۱۸] وی بر آن است که هرگونه نماز یا دعا برای خود نزد قبر هر میتی بدعت و حرام است[۲۱۹][۲۲۰]؛ نیز نشستن نزدیک قبر پیامبران و مسح یا بوسیدن قبور آنان ممنوع است.[۲۲۱]  
[ویرایش]
 
ابن‌ تیمیه در امور سیاسی و نظامی نیز نقشی مهم داشت. وی به سال ۶۹۳ ق در جریان معروف به «عساف نصرانی» با شکایت از فردی مسیحی به سبب اهانت به پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به دست نایب السلطنه دمشق، محبوس گشت و آن فرد از اتهام تبرئه شد.[۴۸] در سال ۶۹۹ق با لشکرکشی مغولان به سمت حلب، ابن‌ تیمیه در نامه‌ای به اهالی مصر، مردم آن دیار را به جهاد فراخواند.[۴۹] سپس به روایت ابن خلدون (م،۸۰۸ق.) همراه برخی دیگر از بزرگان دمشق برای دریافت امان‌نامه از غازان رهسپار اردوگاه وی شد؛ اما برخی فرماندهان به‌ رغم اصرار ابن‌ تیمیه و دیگر شیوخ، از اعطای این امان‌نامه سرباز زدند.[۵۰] به ادعای ابن کثیر، تسلیم نشدن قلعه دمشق به درخواست ابن‌ تیمیه بوده است.[۵۱] همین باعث بروز هرج و مرج شد که با دخالت نظامی ابن‌ تیمیه و نظامالدین محمود بن علی شیبانی خنثا گردید. وی نیز برای آزاد سازی اسیران مسلمان به خیمه‌گاه بولای از فرماندهان مغول رفت و تا‌اندازه‌ای نیز توفیق یافت. با رسیدن خبر لشکرکشی سپاه مصر، سپاهیان مغول عقب‌نشینی نسبی کردند و ابن‌ تیمیه نیز با خیالی آسوده مردم را به صبر و جهاد و همکاری با سپاه مصر دعوت کرد.[۵۲] به عقیده برخی شاگردان ابن‌ تیمیه، او نقشی مهم در تشجیع سپاه شام و مصر برای نبرد موسوم به شقحب با غازان مغول در سال ۷۰۲ق. داشت. وی آنان را که مسلمان شده بودند، به خوارج تشبیه کرد[۵۳] و سپس خود نیز به صف مبارزان پیوست.[۵۴] او گاه مکاتبات مخفیانه‌ای با مغولان داشته و به همین سبب، مورد انتقاد قرار گرفته است.[۵۵]
 
  
۵ - قتل‌ عام شیعیان
+
ابن‌ تیمیه هر‌گونه بنا بر قبور را نشانه [[شرک]] و ریشه بت‌پرستی خوانده[۲۴۰] و تعظیم قبور را آیین مشرکان و کار [[اهل کتاب]] شمرده است.[۲۴۱]  
[ویرایش]
 
ابن‌ تیمیه به سال ۷۰۴ق. در قتل ‌عام شیعیان کسروان، در امتداد اقدام‌های سرکوبگرانه ایوبیان و ممالیک برای قتل ‌عام شیعیان و راندن آنان از مصر و شام و سپس مدینه[۵۶][۵۷] و لبنان، نقشی مهم داشت. به گزارش ابن فضل‌ الله عمری (م،۷۴۹ق.) گاه خود نیز در جنگ شرکت می‌جست و گاه جنگجویان را بدین کار تشویق می‌کرد و گاهی برای تدارک نیرو به نزد مهنّا بن عیسی (م،۷۳۵ق.) از امرای قبایل ایلاتی شام[۵۸] می‌رفت و با تعابیر خشم‌آلود آنان را به لشکرکشی وامی‌داشت.[۵۹] به گفته ابن کثیر (م،۷۴۸ق.) او برای توجیه کشتارهایش شیعیان را کافر و گمراه نامید.[۶۰] دامنه این کشتار تا قتل عام علویان شمال لبنان، قنیطره، عاقوره، بترون و عکا نیز امتداد یافت. در پی این تاراج، کسانی که جان به در بردند، به مناطق دیگر کوچ کردند.[۶۱]
 
اختلاف‌های داخلی در امت اسلامی از جمله نزاع سخت میان شافعیان و حنفیان که گاه به کشتار یکدیگر و آتش زدن مساجد می‌انجامید[۶۲] و نیز اختلاف‌های سیاسی میان حاکمان مسلمان در کشورهای اسلامی، بهترین فرصت را برای سلطه مغول و صلیبیان بر امت اسلامی فراهم ‌آورد.[۶۳] در این اوضاع، ابن‌ تیمیه به جای توجه به این ضعف‌ها و تلاش برای یکپارچه ساختن نیروی مسلمانان در برابر حمله همه‌ جانبه مغولان و صلیبیان که در آخرین گام به شام و فلسطین رسیده بودند، همواره به این اختلاف‌های درونی دامن می‌زد.[۶۴][۶۵]
 
  
۶ - محاکمه بر سر عقاید
+
برخی از مخالفان ابن‌ تیمیه این سخنان را انکار حیات پیامبران در قبر، [۲۵۱] مساوات قبور ایشان و دیگران[۲۵۲] و انکار رسالت نبوی پس از وفات وی[۲۵۳]دانسته‌اند. به عقیده ایشان ادله تعظیم شعائر الهی (حجّ/۲۲، ۳۲) و وجوب محبت [[پیامبر اکرم]] (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) و [[اهل‌ بیت]] ایشان (شوری/۴۲، ۲۳)، نیز گزارش قرآن از رواج سنت بنای مسجد بر قبور صالحان و تایید ضمنی آن (کهف/۱۸، ۲۱) و تصریح قرآن به اراده الهی بر بزرگداشت مادی یا معنوی خانه‌هایی که در آن یاد خدا می‌شود (نور/۲۴، ۳۶-۳۷) از ادله قرآنی مطلوبیت ساخت مشاهد بر قبور صالحان‌اند.[۲۵۴] نیز بقای آثار باستانی قبور پیامبران در منطقه حجاز، فلسطین و شامات به‌ رغم دسترسی مسلمانان روزگار نزول و امکان تخریب آن‌ها شاهدی بر جواز آن است.[۲۵۵] ادله روایی ابن‌ تیمیه و شاگردان مکتب وی نیز با مناقشات سندی، متنی و دلالی روبه رو شده است.[۲۵۶]
[ویرایش]
 
بهره‌مندی گهگاهی ابن‌ تیمیه از حمایت حکومت‌ها، و نیز عقاید خاص مخالف با دیدگاه‌های متعارف، هجمه به دیدگاه‌ها یا مقدسات دیگران، به کار بردن کلمات رکیک در مناظرات[۶۶][۶۷][۶۸] به‌ رغم اعتراف به حرمت دشنام مسلمان، [۶۹] اقامه حدود و قتل افراد بر پایه تشخیص خود[۷۰] و چه بسا حسدورزی رقیبان[۷۱] موجب بروز کشمکش‌هایی میان وی و دانشوران زمانش شد. وی به سال ۶۹۸ق. در پی اعتراض دانشمندان شافعی و حنفی به عقیده وی در باب تجسیم، به دادگاه فراخوانده شد؛ ولی از حضور در آن خودداری کرد و امیر سیف‌الدین جاعان (م،۶۹۹ق.) به حمایت از وی برخاست و با ضرب و جرح برخی از مخالفان ابن‌ تیمیه، غائله را پایان داد.[۷۲] او در سال ۷۰۱ق. جعلی بودن نامه یهودیانی را اثبات کرد که مدعی بودند پیامبر با آن نامه یهود خیبر را از پرداخت جزیه معاف کرده است.[۷۳] وی در سال ۷۰۴ق سنگی را که بدان تبرک می‌جستند، خراب کرد[۷۴][۷۵] و در سال بعد با برخی از فرقه‌های صوفیه درافتاد و درباره احوال و مسلک آنان کتابی نگاشت.[۷۶] در همین سال، به دعوت بیبرس سلطان مصر، مجلس مناظره‌ای میان ابن مخلوف (م،۷۰۹ق.) قاضی مالکی و نصر منبجی بر سر کتاب العقائد الواسطیه صورت گرفت. علت اصلی این فراخوان، انتقاد‌های ابن‌ تیمیه به محیی‌الدین عربی (م،۶۳۸ق.) و منبجی پیرو وی بود. در همین زمان جمالالدین مزی (م،۷۴۲ق.) که به سبب تدریس فصلی از کتاب افعال العباد بخاری در ردّ بر جهمیه مورد خشم فقیهان زمان قرار گرفته بود، به‌ رغم تلاش‌های ابن‌ تیمیه و به فتوای ابن ‌صصری (م،۷۲۳ق.) قاضی شافعیان به زندان افتاد. پس از کشمکش‌هایی ابن‌ تیمیه همراه ابن‌ صصری برای محاکمه به مصر فراخوانده شد. ابن‌ مخلوف قاضی دادگاه با برشمردن پاره‌ای از عقاید ابن‌ تیمیه در زمینه جسمانیت و نزول خداوند از وی توضیح خواست. او از توضیح خودداری کرد و از این رو، به موجب حکم دادگاه به محبس رفت. ابن ‌صصری پس از استعفای خود دیگر بار به عنوان قاضی شام منصوب شد و به فعالیت بر ضدّ عقاید ابن‌ تیمیه در آن خطه پرداخت.[۷۷]
 
  
۷ - حبس
+
ب. توسّل:
[ویرایش]
 
حبس ابن‌ تیمیه تا ۲۳ ربیع الاول سال ۷۰۷ق. به طول انجامید. وی پس از آزادی به پیشنهاد طرفداران خود در مصر ماند و در آن‌جا به ترویج عقاید خود پرداخت. او به سبب مخالفت با عقاید صوفیه دیگر بار به دادگاه احضار شد و پس از ابراز عقاید خود در جواز شفاعت‌جویی از پیامبر در زمان حیات ایشان و حرمت استغاثه از آن حضرت، به اتهام اسائه ادب به پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) محکوم شد که میان حبس در مصر و تبعید به اسکندریه یا دمشق، یکی را برگزیند. وی بازگشت به موطن خویش را پذیرفت؛ اما به درخواست حکومت دیگر بار حبس گردید. وی در طول مدت حبس آزادانه به ترویج عقاید خویش ادامه می‌داد.[۷۸]
 
ابن‌ تیمیه در سال ۷۰۹ق. به اسکندریه رفت و در آن‌جا به مدت هشت ماه اقامت گزید. به ادعای برخی، علت این سفر توطئه برای نابودی وی بود.[۷۹] وی در سال ۷۱۳ق. با شنیدن خبر خطر حمله محمد خدابنده اولجایتو (حک: ۷۰۳-۷۱۶ق.) به شام، همراه ملک ناصر عازم دمشق گردید و با منتفی شدن خطر، در آن‌جا به قصد تدریس اقامت گزید. رابطه گرم میان وی با ملک ناصر نیز چندان پایدار نماند و در سال ۷۱۹ق. ملک ناصر در حکمی از وی خواست تا از فتوای خود در مسئله‌ای در زمینه طلاق دست بردارد.[۸۰][۸۱] او بر اثر برخی فتاوایش در سال ۷۲۰ق. بیش از پنج ماه در قلعه دمشق زندانی شد.[۸۲] بار دیگر در ششم شعبان ۷۲۶ق. به دستور ملک ناصر، این بار به سبب فتوایش در مسئله حرمت سفر به قصد زیارت قبر پیامبر، محبوس گشت. در نیمه شعبان قاضی دمشق دستور بازداشت پیروانش را صادر کرد.[۸۳] وی در شب بیستم ذی قعده سال ۷۲۸ق. در زندان درگذشت.[۸۴][۸۵] جنازه وی را تشییع نمودند و اشعاری در مدح او سرودند.[۸۶][۸۷]
 
ابن‌ تیمیه بر تمام مخالفت‌ها و نزاع‌های خود برچسب جهاد ضدّ بدعت‌های رایج زمان می‌زد و رد این‌گونه افکار را وظیفه هر دانشمندی می‌خواند.[۸۸] اما خود هیچ اعتراضی به کارهای ظالمانه حکمرانان نکرد.[۸۹] برخورد آشتی‌آمیز وی با هواداران خاندان اموی و تقدیس‌گران یزید و نامیدن ایشان به اهل‌ سنت و جماعت و فرقه منجیه[۹۰] بیانگر میزان صحت ادعای وی است.
 
  
۸ - اندیشه‌ها
+
به باور ابن‌ تیمیه، توسل به معنای تبعیت از سنت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است.[۲۵۷] وی گر چه دعای مؤمنان درباره یکدیگر را پسندیده می‌داند، درخواست دعا از صالحان پس از مرگشان را ناخواسته خداوند می‌شمرد[۲۵۸] وی [[شفاعت‌]]جویی از پیامبر در زمان وفات وی را نیز بدعت‌آمیز دانسته، آیات دال بر مطلوبیت درخواست [[استغفار]] از پیامبران را ویژه زمان زندگی ایشان می‌داند.[۲۶۱] وی بر این باور است که تعبیر توسل به پیامبر در کلمات صحابه و دانشوران تنها در زمان حیات صالحان[۲۶۲][۲۶۳] و به معنای تمسک به دعا و شفاعت ایشان است.[۲۶۴] از این رو، توسل به ذات صالحان هر چند مقامی ارجمند نزد خدا داشته باشند، مؤثر نیست[۲۶۵]؛ زیرا ذات ایشان چیزی ندارد که اقتضای اجابت دعا کند.[۲۶۶][۲۶۷] نیز درخواست دعا برای اموری چون شفای بیمار و ادای دِین و آمرزش گناهان که جز خداوند کسی قادر بر آن نیست، حرام است.[۲۶۹]  
[ویرایش]
 
وی تنها منبع شریعت را قرآن دانسته و سنت را شارح آن شمرده است.[۹۱][۹۲] بزرگداشت نصوص شرعی در برابر حکم عقل، [۹۳] تایید آن به اقوال سلف، رعایت ترتیب میان منابع اسلامی همچون کتاب، سنت نبوی و اقوال سلف، و واگذاشتن بحث از امور غیبی را از ویژگی‌های عقیده او شمرده‌اند.[۹۴] گاه مباحثی جالب در فقه اللغه و بسامد معنایی واژگان نیز مطرح کرده است.[۹۵] اما تشتت روش‌شناختی فراوان در‌اندیشه او به چشم می‌خورد؛ به گونه‌ای که به هیچ یک از ویژگی‌های یاد شده به طور مطلق پایبند نبوده و نمونه‌های بسیار تخلف از قول سلف در آثار او دیده می‌شود.
 
وی تعارض میان کتاب و سنت و عقل را منتفی می‌دانست[۹۶] [۹۷]و حجیت عقل در امور اعتقادی و احکام را رد می‌کرد[۹۸] و با کلام، منطق و فلسفه میانه خوشی نداشت. در این زمینه، کتاب‌هایی چون الرد علی الفلاسفه و نقض المنطق را نگاشته و رازی (م،۳۱۱ق.) ، ابن سینا (م،۴۲۸ق.) و غزالی (م،۵۰۵ق.) را با تعابیری موهن، وارثان مجوس و هند و یونان و مشرک خوانده است.[۹۹][۱۰۰] البته خود وی در عمده آثارش به ترتیب دادن مقدمات منطقی و طرح مباحث کلامی روی آورده است؛ چنان‌که قیاس را مادام که به مخالفت با نص منتهی نگردد، معتبر می‌داند.[۱۰۱][۱۰۲]
 
ابن‌ تیمیه خود را تبیین‌گر و پاسدار‌ اندیشه‌های سلف دانسته است. از این رو، تنها دیدگاهی را برگزیده که به ادعای وی اجماع سلف که اطمینان آور و مصون از خطاست[۱۰۳][۱۰۴] بر آن مستقر شده باشد.[۱۰۵][۱۰۶] البته در جای دیگر از این اطلاق دست شسته و به صرف وجود آن دیدگاه در میان دانشمندان بسنده کرده است.[۱۰۷] این بدان روست که صحابه جز به کلام پیامبر تمسک نمی‌کردند و از سویی آگاه‌ترین مردم به سنت نبوی بودند[۱۰۸]؛ پس سخنان غیر حدیثی ایشان نیز حجت ‌است.[۱۰۹] البته این حجیت تا جایی است که نصی بر خلاف آن نرسیده باشد و صحابه دیگر نیز با ایشان مخالفت نکرده باشند، به ویژه اگر شهرت یافته باشند؛ زیرا در این صورت عدم مخالفت به معنای «اجماع اقراری» بر پذیرش آن است. بر این اساس، سخنان خلفای راشدین نیز به خودی خود پذیرفتنی نیست.[۱۱۰] وی می‌کوشد تا میان سخنان صحابه جمع کند[۱۱۱]؛ اما ادعای عدم حجیت سخنان متعارض صحابه با رحمت‌آور خواندن این‌گونه اختلاف‌ها و تخییر مکلّف در تمسک به هر یک از آن‌ها متعارض می‌نماید.[۱۱۲] او تا آن‌جا که به سود خود ببیند، اختلاف‌ها را رحمت می‌خواند؛ ولی اگر سخن صحابی را مخالف رای خود بپندارد، آن را رد می‌کند.[۱۱۳]
 
‚
 
۹ - آرای حدیثی
 
[ویرایش]
 
ابن‌ تیمیه معمولاً پس از نقل احادیث به بررسی درجه اعتبار آن‌ها می‌پردازد. سپس دیدگاه خود را با قطعیت کامل بیان می‌کند. گویا پرونده هر مبحث با اظهار عقیده او برای همیشه بسته خواهد شد.[۱۱۴] این نوع جزم‌گرایی در کنار‌اندوخته‌های وافر حدیثی وی شاگردانش را بر این عقیده داشت که هر چه او معتبر نشناسد، حدیث ندانند.[۱۱۵][۱۱۶] البته منتقدان از اشتباه‌های وی در نقل و نقد حدیث پرده برداشته‌اند. وی گاه حدیث نبوی را قدسی می‌شمرد و در بسیاری اوقات احادیث متفاوت را با هم می‌آمیخت؛ چنان‌که گاه در نسبت حدیث به مصدر یا راوی آن اشتباه می‌کرد. همین اشتباه‌ها نقشی عمده در‌ اندیشه‌های فقهی و کلامی وی داشت.[۱۱۷] تقطیع یا گزینش سخنان بر وفق دیدگاه‌های خود نیز از دیگر موارد اتهام وی است.[۱۱۸][۱۱۹]
 
رجال‌شناسی ابن‌ تیمیه نیز با اشتباه‌های فاحشی همراه است. گاه از شخصیت‌هایی یاد می‌کند که در هیچ منبع رجالی یافت نمی‌شوند.[۱۲۰] تضعیف‌های رجالی‌اش از نظر متخصصان حدیث بی‌اعتبار است تا آن‌جا که اهل حدیث را بر آن داشته تا به بررسی‌های رجالی او اعتنا نکنند.[۱۲۱] رد‌کردن احادیث صحیح در فضیلت علی (علیه‌السّلام) هواداران وی را نیز به اعتراض واداشته است؛ چنان‌که البانی (م،۱۳۳۲ق.) وی را به جرئت در انکار احادیث صحیح متهم کرده است.[۱۲۲] وی بی‌مهابا برخی از تضعیف‌های خود را به اجماع نسبت داده است. مثلاً حدیث تصدّق خاتم علی (علیه‌السّلام) را به اجماع نادرست می‌شمرد[۱۲۳] [۱۲۴]؛ در حالی که بسیاری از محدثان و مفسران بدان احتجاج کرده‌اند.[۱۲۵][۱۲۶][۱۲۷]این‌گونه تعامل با روایت‌ها، تداعی‌کننده روش جدال‌گرایانه وی در نقد علمی است.[۱۲۸]
 
وی در نگاشته‌هایش از آثار حدیثی نویسندگان صحاح سته، عبدالله بن محمد جعفی (م،۲۲۹ق.) ، ابوبکر بن اثرم (م،۲۶۱ق.) ، حنبل بن اسحاق (م،۲۷۳ق.) ، ابوداود سجستانی (م،۲۷۵ق.) ، دارمی (م،۲۸۰ق.) ، ابن ابی‌عاصم (م،۲۸۷ق.) ، عبدالله بن احمد حنبل (م،۲۹۰ق.) ، خلّال (م،۳۱۱ق.) ، ابن ابی‌زمنین (م،۳۱۰ق.) ، ابن ابی‌حاتم (م،۳۲۷ق.) ، ابوحفص بن شاهین (م،۳۸۵ق.) ، ابن منده (م،۳۹۵ق.) ، ابوذر هروی (م،۴۳۴ق.) و نیز کتاب التوحید اثر ابن خزیمه (م،۳۱۱ق.) ، الشریعه اثر ابوبکر آجری (م،۳۶۰ق.) ، الابانه از ابن‌بطه (م،۳۸۷ق.) ، شرح اصول السنه تفسیر ثعلبی لالکائی (م،۴۱۸ق.) و عقیدة السلف و اصحاب الحدیث از صابونی (م،۴۴۹ق.) بهره برده است.[۱۲۹]
 
‚
 
۱۰ - آرای تفسیری
 
[ویرایش]
 
بیشتر مباحث تفسیری ابن‌ تیمیه به آیات صفات و آیات مرتبط با ردّ صوفیه اختصاص دارد[۱۳۰] که به طور پراکنده در لابه‌لای کتاب‌هایش یافت می‌شوند و به قلم عبدالرحمن عمیره با عنوان التفسیر الکبیر؛ و محمد سید جلیند با عنوان دقائق التفسیر گرد آمده است.
 
به باور وی پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تمام قرآن را تفسیر فرمود. از این رو، اختلاف اصحاب در تفسیر بسیار کم و بیشتر مربوط به اختلاف در تعابیر یا مصداق‌های یک عنوان عام است.[۱۳۱] البته گاه نیز به سبب اشتراک لفظی یک آیه بر اثر نزول مکرّر آن آیه یا اراده هر دو معنا در عرض یکدیگر، هر دو تفسیر درست‌اند.[۱۳۲] عقاید تشبیهی ابن‌ تیمیه در تفسیرش نیز اثری بارز نهاده است؛ تا جایی که وجود متشابه را در قرآن انکار می‌کند و آن را امری کاملاً نسبی می‌داند. از این رو، بر این باور است که برای تفسیر آیات قرآن هیچ نیازی به ارجاع آیه متشابه به آیه محکم نیست و هر آیه‌ای خودبسند است.[۱۳۳] وی در جایی دیگر اِحکام را به سه معنای اِحکام در تنزیل با امحای القائات شیاطین، [۱۳۴] اِحکام در ابقای تنزیل با عدم نسخ آن و اِحکام معنا در برابر تفاسیر ناروا دانسته است.[۱۳۵] وی تفسیر قرآن به قرآن را بهترین شیوه تفسیر و سپس تفسیر به سنت، سخنان صحابه و آن‌گاه تابعین را مطلوب دانسته است.[۱۳۶] او بهترین تفسیر را جامع البیان طبری با اسانید ثابت و به دور از نقل بدعت یا نقل از متهمین می‌شمارد.[۱۳۷] تفسیر قرآن بر پایه مقتضای عربیت، بدون در نظر گرفتن قراین مرتبط با متکلم و مخاطب و سیاق آیه را نادرست می‌خواند.[۱۳۸] تفسیر به رای به معنای تفسیر از روی ظنّ و گمان یا آرای شخصی بدون مراجعه به لغت و شرع، حرام است[۱۳۹]؛ اما وی عملاً آیات را بر مقتضای رای تشبیهی خود حمل کرده است؛ چنان‌که در گزارش صفدی در ذیل آیات ۱۸۹-۱۹۰ اعراف/۷ شاهد هستیم.[۱۴۰] رجوع به اهل کتاب به قصد استشهاد و نه اعتقاد رواست؛ اما ابن‌ تیمیه اسرائیلیات را به سه‌گونه درست، نادرست و مسکوت قسمت کرده و در‌گونه سوم تنها نقل آن را جایز می‌شمارد.[۱۴۱] تفسیر نزول قرآن بر هفت حرف به قرائات هفت‌گانه اشتباه است؛ اما این اختلاف ممکن است به اختلاف در معنای غیر مخل به حقانیت دعوت، منتهی شود.[۱۴۲] وی در جای دیگر مدعی می‌شود که قرائات هفت‌گانه در زمان پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و به تایید ایشان بوده است[۱۴۳] و ترادف به جهت کاربست تضمین در قرآن، بسیار نادر است[۱۴۴] و احادیث مربوط به فضیلت‌های سور نیز دروغ‌اند.[۱۴۵]
 
‚
 
۱۱ - آرای اعتقادی
 
[ویرایش]
 
به برخی از آرای اعتقادی این تیمیه در ذیل اشاره می‌شود:
 
  
۱۱.۱ - ظاهر کتاب
+
برخی از منتقدان در پاسخ، مسئله توسل و زیارت را به [[اجماع]] عملی امت اسلامی نسبت داده و او را بنیان‌گذار تحریم این کارها دانسته‌اند.[۲۷۲][۲۷۳][۲۷۴] به عقیده ایشان، ابن‌ تیمیه تمام احادیث صحیح دال بر جواز توسل را تاویل برده است.[۲۷۵] در پاسخ به شرک‌آمیز بودن توسل به کسی جز خدا نیز میان باور به استقلال در سببیت و وساطت در پیشگاه خداوند تفاوت‌ نهاده و قسم دوم را خارج از شرک و عین توحید دانسته‌اند[۲۷۶]؛ همان‌گونه که توسل در حال حیات نیز شرک نیست.[۲۷۷] بر این اساس، کمک‌خواهی از اولیای الهی در حال حیات و در امور جزئی (کهف/۱۸، ۹۵) یا برای دعا و طلب مغفرت (ر. ک: نساء، ۴/ ۶۴؛ توبه/۹، ۱۰۳) یا انجام امور فراعادی (اعراف/۷، ‌۱۶۰؛ نمل/۲۷، ۳۸؛ مائده/۵، ۱۱۰) و نیز پس از وفات ایشان رواست؛ زیرا با الهام از قرآن، نه مرگ به معنای معدوم شدن است و نه اتصال به عالم ارواح یا همان حقیقت آدمی محال است.[۲۷۸] اموات مؤمنان به سان زندگان در قبر خویش قدرت درک و برآوردن نیازها را به اذن خداوند دارند.[۲۷۹] آیات (مائده/۵، ۳۵؛ فرقان/۲۵، ۵۷)، [۲۸۰] روایت‌ها[۲۸۱][۲۸۲][۲۸۳][۲۸۴] و سیره مسلمانان نیز یاری خواستن از ارواح مطهر اولیای خدا را تایید می‌کنند.[۲۸۵]  
ابن‌ تیمیه در امور اعتقادی، ظاهر کتاب را حجت دانسته، تاویل کلام بر خلاف ظاهر[۱۴۶] یا هر‌گونه باطن مخالف با ظاهر را که گاه به بهانه دوری از تشبیه و تجسیم مطرح می‌گردد، رد می‌کند.[۱۴۷] وی بر دیدگاه کسانی که اسما و صفات الهی را بر خلاف ظاهر درخور مخلوقات حمل می‌کنند، نیز می‌تازد و آن را مفسده انگیز می‌خواند.[۱۴۸] این همه در حالی است که برخی او را به تاویل‌گرایی در اثبات دعاوی فاسد خود متهم کرده‌اند.[۱۴۹][۱۵۰] وی با استناد به آیه نفر، خبر واحد اعتقادی را حجت دانسته است. بر این اساس، چنانچه فارغ از طریق صدور، مفاد خبری قطع‌آور باشد، در فهم دین استنادپذیر خواهد بود.[۱۵۱][۱۵۲] البته این حجیت مشروط به آن است که قرینه‌ای دال بر صحت آن همچون وجود آن خبر در کتاب‌های صحاح، یا عمل بر وفق آن وجود داشته باشد.[۱۵۳][۱۵۴][۱۵۵] همین اعتراض مخالفان را فراهم آورده است.[۱۵۶][۱۵۷]
 
  
۱۱.۲ - صفات خبری
+
ج. تبرّک:
در تفسیر صفات خبری با دو‌گونه موضع‌گیری از ابن‌ تیمیه روبه‌رو می‌شویم که جمع آن دو نتیجه‌ای جز تشبیه و تجسیم به دست نمی‌دهد. وی از یک‌سو به تنزیه خداوند از صفات مخلوق اشاره می‌کند[۱۵۸][۱۵۹] و تشبیه اوصاف خداوند به بندگان را بدعت و ضلالت می‌خواند و در کنار عطف توجه به مبنای ظاهرگرایانه خود با پرهیز از تاویل این صفات به عدم توان عقل بر فهم کیفیت آن‌ها عنایت می‌ورزد[۱۶۰] و در جای دیگر با منسوب ساختن نظریه تجسیم به برخی شیعه[۱۶۱] دامن خود و اهل‌ سنت را از این دیدگاه، پاک و پیراسته می‌خواند[۱۶۲][۱۶۳] و باور به تمثیل، [۱۶۴] مصافحه[۱۶۵] و تجسیم[۱۶۶] درباره خداوند را کفرآمیز دانسته، به عقیده «جسمانیت خداوند» اعتراض کرده، آن را مستلزم تشبیه می‌داند.[۱۶۷] همو در جای دیگر با ارائه تفسیری متفاوت از جسمانیت از دعوی خود ضدّ شیعه دست کشیده است.[۱۶۸] اعتراض دیگر او به نو پدید بودن اصطلاح جسمانیّت است.
 
  
۱۱.۳ - اسماء و صفات الهی
+
ابن‌ تیمیه [[تبرک]] به اجزای بدن پیامبران را روا و جز آن را حرام می‌شمارد.[۲۹۵] اما بر پایه گزارش‌های فراوان تاریخی، یاران رسول خدا به آثاری چون ظرفی که وی از آن نوشیده، [۲۹۶][۲۹۷][۲۹۸][۲۹۹] جای لبان و دست مبارک وی، [۳۰۰][۳۰۱][۳۰۲][۳۰۳][۳۰۴][۳۰۵][۳۰۶] منبر، [۳۰۷][۳۰۸][۳۰۹][۳۱۰] [۳۱۱] [۳۱۲] دینارهای اعطایی، [۳۱۳][۳۱۴][۳۱۵][۳۱۶][۳۱۷] عصا، [۳۱۸][۳۱۹][۳۲۰] لباس، [۳۲۱][۳۲۲][۳۲۳] مکان عبور[۳۲۴] و قبر ایشان[۳۲۵] تبرک می‌جستند.
به باور وی، از آن‌جا که اسماء و صفات خداوند توقیفی هستند، نمی‌توان خداوند را به جسمانیت متصف کرد.[۱۶۹] از این رو، با توجیه عقیده کرامیه درباره جسمانیت خداوند و تاویل آن به موجودیت، اشکال اخیر را بر آنان متوجه می‌داند[۱۷۰] و بر همین اساس از پاسخ به متحیّز و جهت‌دار بودن خداوند دوری کرده، این الفاظ را مجمل و فارغ از آموزه‌های کتاب و سنت می‌داند.[۱۷۱] این همه در حالی است که وی در نوشتارهای خود صریحاً به استواء، مجیء، دست، پا، [۱۷۲] فرح و غضب و... برای خداوند اشاره دارد و روایت‌های این باب را می‌پذیرد و بر تفسیر آن‌ها بر پایه معنای ظاهری و عرفی آن تاکید می‌ورزد[۱۷۳]؛ چنان‌که تشبیه محال را تنها در اوصاف اختصاصی خداوند می‌پذیرد و تشبیه در برخی جهات را مستلزم تمثیل محال نمی‌شمارد.[۱۷۴] وی خداوند را در ما فوق آسمان‌های هفت‌گانه بر روی عرش خود که جهتی عدمی است، متحیز می‌داند. مراد از «جهت عدمی» توصیف خداوند به عدم تحقق در مخلوقاتش است.[۱۷۵][۱۷۶] از همین رو، وی قابل اشاره است و از این روست که هنگام دعا دست‌ها را به سمت آسمان می‌گیریم یا ذیل آیات۳۶-۳۷ غافر/۴۰ فرعون در پی گفتار موسی، به‌هامان دستور ساخت کوشک بزرگی می‌دهد تا بدان وسیله بر خدای عالم مشرف شود.[۱۷۷][۱۷۸]
 
  
۱۱.۴ - تشبیه و تجسیم
+
'''آرای تاریخی:'''
حصنی (م،۸۲۹ق.) ، ابن حجر هیتمی (م،۹۷۳ق.) و بسیاری دیگر ابن‌ تیمیه را به تشبیه و تجسیم وصف کرده‌اند.[۱۷۹][۱۸۰][۱۸۱][۱۸۲] بسیاری نیز بر این باورند که ابن‌ تیمیه به جهت و تحیز قائل بوده است.[۱۸۳][۱۸۴][۱۸۵][۱۸۶] حصنی در این زمینه می‌نویسد: ابن‌ تیمیه بر بالای منبردفع شبه من شبه مسجد جامع اموی مسئله استواری خداوند بر عرش را به نشستن خود بر منبر تشبیه کرد و از همین رو حاضران به او اعتراض کردند.[۱۸۷] به روایت ابن بطوطه (م،۷۷۹ق.) وی حدیث نزول خداوند بر آسمان دنیا را به نزول خود از منبر تشبیه کرد.[۱۸۸] فارغ از گزارش ابن بطوطه به عنوان جهانگردی بی‌طرف، به گزارش ابوحیّان (م،۷۴۵ق.) نیز وی در کتاب العرش خود آورده که خداوند بر کرسی جلوس نموده و جایی را برای نشستن پیامبرش خالی کرده است.[۱۸۹] شاهد صحت این نسبت آن است که ابن‌ تیمیه این حدیث را صحیح شمرده است: عرش آن‌گاه که خداوند بر آن جلوس فرماید، تنها به پهنای چهار انگشت فضای خالی دارد![۱۹۰] البته مفقود ماندن کتاب مورد اشاره ابوحیّان بعید نیست؛ چنان‌که در میان تاریخ‌نگاران همفکر ابن‌ تیمیه به نوعی پنهان‌کاری در منسوب ساختن نظریه تجسیم به وی برمی‌خوریم و پس از مراجعه به دیگر تواریخ این راز آشکار می‌شود.[۱۹۱][۱۹۲] ابن‌ تیمیه، خود، در جلسه دادگاهی که بدین منظور برگزار شده بود، حضور نیافت و حکومت با اعلان حمایت از وی و ضرب و شتم مخالفان، از آشکار شدن عقیده او جلوگیری کرد. موضع‌گیری‌های علمای مذاهب و احضار مکرر وی به دادگاه و درخواست توضیح درباره عقیده او در تشبیه و تجسیم حاکی از وجود برخی گفته‌های نانگاشته یا نگاشته‌های نایافته از سوی وی است.[۱۹۳] پرهیز ابن‌ تیمیه از تشبیه، به معنای پرهیز از همگون خواندن اعضای خداوند با اعضای انسان یا هر موجود دیگر خواهد بود؛ امری که به تعبیر برخی نویسندگان، حتی مورد انکار مشبّهه نیز قرار گرفته است.[۱۹۴][۱۹۵]
 
بر اساس ترسیم شهرستانی (م،۵۴۸ق.) و ابن جوزی (م،۵۹۷ق.) از دیدگاه‌های مربوط به تفسیر صفات خبری و تقسیم آن به تاویل‌گرایی معتزلی، توقف سلفی همراه با تاویل به منظور فرار از تشبیه، یا ظاهرگرایی و تشبیه که در میان متاخرین رواج داشته است، ابن‌ تیمیه را می‌بایست مخالف منهج سلف به شمار آورد.[۱۹۶][۱۹۷] به ادعای وی، با ملاحظه بیش از ۱۰۰ کتاب تفسیری می‌توان دریافت که هیچ یک از سلف صالح آیات و روایت‌های مرتبط با صفات را تاویل نبرده و آن را بر ظاهرش حمل کرده‌اند.[۱۹۸] اما بسیاری از صحابه و دانشمندان در این‌گونه صفات راه تاویل را برگزیده‌اند.[۱۹۹] برخی نویسندگان، عقیده تشبیه و تجسیم ابن‌ تیمیه را برگرفته از ابوالبرکات بغدادی (م،۵۴۷ق.) که فردی یهودی زاده بود[۲۰۰] یا محصول گرایش‌های کرّامی وی[۲۰۱] یا به پیروی از طیف مجسمه حنابله همچون محمد بربهاری (م،۳۲۹ق.) و قاضی ابویعلی (م،۴۵۸ق.) [۲۰۲] دانسته‌اند.
 
  
۱۱.۵ - قضا و قدر
+
الف. صحابه:
ابن‌ تیمیه در عین التزام به قضا و قدر الهی و تفسیر جبری از آن، هیچ عذری را برای مرتکبان جرایم نمی‌پذیرد و این‌گونه عذرتراشی را مستلزم کفر می‌داند.[۲۰۳] ابن‌ تیمیه دین را دارای سه مرتبه اسلام، ایمان و احسان دانسته است. از این رو، هر مسلمی مؤمن نیست؛ چنان‌که هر مؤمنی نیز محسن نیست.[۲۰۴] بر همین اساس، ایمان در صورتی که همراه با اسلام یاد گردد، به معنای اعمال قلبی و اسلام به معنای اعمال ظاهری خواهد بود.[۲۰۵] وی ایمان جامع اسلام را مرکب از قول قلب و زبان، و عمل قلب و زبان و جوارح و قابل زیادت و نقصان می‌دانست.[۲۰۶] او کفر را عدم ایمان به خداوند و پیامبرانش می‌داند؛ خواه مقرون به تکذیب باشد یا شک. هیچ مسلمانی به صرف گناه کافر نیست و میان تکفیر مطلق و معیّن می‌بایست تفاوت گذاشت؛ زیرا گاه کلام کفرآمیز از آن‌جا که حجت بر قائل آن تمام نیست، مستلزم کفر وی نیست.[۲۰۷][۲۰۸][۲۰۹][۲۱۰] به عقیده وی، «حجت» توانایی بر دانستن و قدرت بر عمل طبق آن است.[۲۱۱]
 
‚
 
۱۲ - آرای فقهی
 
[ویرایش]
 
به برخی از آرای فقهی ابن تیمیه در ذیل اشاره می‌شود:
 
  
۱۲.۱ - تقلید
+
ابن‌ تیمیه در قصیده‌ای محبت همه [[صحابه]] را مذهب خود دانسته، [۳۲۶] بر رعایت حقوق ایشان به اتفاق [[اهل‌ سنت]][۳۲۷] و اهل [[بهشت]] بودن تمام ایشان به مقتضای رضایت الهی از آن‌ها[۳۲۸] تاکید می‌ورزد. وی اعتقاد به [[ارتداد]] صحابه را موجب [[کفر]] خوانده و درباره جواز [[لعن]] تردید کرده است.[۳۲۹][۳۳۰] وی خطاهای ایشان را به سبب کارهای نیکشان مغفور می‌داند و بر این باور است که از ایشان گناهانی بخشوده می‌شود که از غیر آنان بخشوده نخواهد شد.[۳۳۱] به باور وی، باید از بازگو‌کردن اختلاف‌های صحابه خودداری کرد و به بیان فضیلت‌های آنان و استغفار برای ایشان بسنده نمود.[۳۳۲][۳۳۳] این بدان روست که برخی از اشتباه‌های ایشان از روی عذر صورت گرفته و برخی به سبب توبه یا انجام کار خیر بخشوده شده است و یادکرد کارهای زشت آنان موجب بغض و دشمنی به آنان می‌گردد.[۳۳۴]
ابن‌ تیمیه تقلید در اصول اعتقاد از هر مذهبی را ممنوع می‌داند.[۲۱۲] وی گرچه مدافع نگرش حنبلی به شمار می‌رود و در دفاع از باورهاشان آنان را پیروان راستین قرآن و سنت دانسته است، [۲۱۳] هیچ تعهدی به پذیرش کلام غیر مستند به حدیث نبوی از ابن حنبل (م ۲۴۱ق]].) ندارد.[۲۱۴] به باور وی، عقیده حق در ابن حنبل منحصر نیست[۲۱۵] و او هم فتاوای خلاف جمهور داشته است؛ از جمله: طلاق در حالت حیض واقع نمی‌شود؛ قضای نماز بر تارک الصلاة اگر توبه کند، مشروع نیست؛ در صورت اقامه بیّنه بر رؤیت هلال، روزه ادامه روز مشروع است، گر چه پیش از آن چیزی خورده شده باشد؛ حائض هنگام ضرورت می‌تواند طواف کند و فدیه‌ای بر او واجب نیست؛ حکم محرمیّت با شیر در بزرگسالی نیز تحقق‌پذیر است؛ اجاره حیوان و درخت برای استفاده از منافع آن جایز است.[۲۱۶] وی بر خلاف فقیهان مذاهب چهارگانه، معتقد است که مدت حیض تقدیرپذیر نیست؛ نماز در سفر، کوتاه یا بلند، شکسته است؛ جمع بین دو نماز هنگام حاجت نیز رواست؛ اگر بنی‌هاشم از خمس محروم گردند، می‌توانند از زکات بهره گیرند؛ در صورت شک در طلوع فجر می‌توان مبطلات روزه را انجام داد؛ زنان بت‌پرست نیز قابل ملکیت یمین‌اند.[۲۱۷]
 
  
۱۲.۲ - زیارت
+
این همه در حالی است که به عقیده برخی نویسندگان، هیچ فردی حتی صحابه از دشمنی و تکفیر ابن‌ تیمیه در امان نمانده است.[۳۳۵][۳۳۶] برخی نیز وی را به خبث نیت و برداشت غلط یا کینه‌ورزی به صحابه متهم می‌دانند[۳۳۷][۳۳۸] و او را ضعیف العقل می‌خوانند.[۳۳۹][۳۴۰] به گزارش ایشان، ابن‌ تیمیه [[ابوبکر]] را به عدم فهم اسلام[۳۴۱] و عمر را به عدم اعتنا به سخنانش[۳۴۲] و [[عثمان]] را به مال‌دوستی[۳۴۳] متهم کرده است. ابن‌ تیمیه تحت تاثیر باورهای [[اموی]] دمشق، از ارادتمندان [[معاویه]] به شمار می‌رود. وی با نگارش فضائل معاویة و فی یزید و انّه لا یسبّ نخستین بار آرزوی دیرینه شام را جامه عمل پوشاند.[۳۴۴] وی معاویه را صحابی عادل و بهترین سلطان و فردی فقیه دانسته است.[۳۴۵][۳۴۶] نیز به برائت [[مروان بن حکم]] از هرگونه گناهی که سبب تبعیدش گردد، تصریح کرده است.[۳۴۷]
ابن‌ تیمیه مسلمانان را از رفتن بر مزار پیامبران بازمی‌دارد و تنها روی‌کردن به قبر ایشان را هنگام سلام بر آنان می‌پذیرد؛ اما بر این باور است که هنگام دعا برای میّت باید رو به قبله بود.[۲۱۸] وی بر آن است که هرگونه نماز یا دعا برای خود نزد قبر هر میتی بدعت و حرام است[۲۱۹][۲۲۰]؛ نیز نشستن نزدیک قبر پیامبران و مسح یا بوسیدن قبور آنان ممنوع است.[۲۲۱] وی با رد احادیث استحباب زیارت قبر پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن‌ها را دروغ دانسته است.[۲۲۲] او در جای دیگر در تبیین عقیده سلف، به اختلاف میان ایشان بر سر تحریم مطلق زیارت قبور، استحباب یا کراهت آن اشاره کرده و در تحلیل این سخنان، هر یک از آن‌ها را نسبتاً صحیح دانسته؛ زیرا زیارت اگر همراه شرک یا نوحه‌سرایی گردد، حرام خواهد بود و در صورتی که به سبب حزن بر مرده باشد، مباح است و اگر به قصد دعا برای مردگان باشد، مستحب به شمار می‌رود.[۲۲۳][۲۲۴] به عقیده وی، مراد از زیارت، همان حضور در مسجدالنبی و نماز خواندن در آن‌جا و سلام گفتن بر پیامبر هنگام ورود به مسجد است که به اتفاق مسلمانان جایز است.[۲۲۵] او از به کار بردن لفظ زیارت به سبب ابهام موجود در آن احتراز می‌کند و لفظ سلام بر میت را به کار می‌بندد.[۲۲۶] مخالفان وی در پاسخ، ادله روایی دال بر حرمت زیارت را به قرینه ادله ترخیص، مقطعی و برای قطع علاقه میان مسلمان و اموات کافر وی یا به سبب نهی از آداب خاص جاهلیت در نوحه‌سراییِِِِ باطل و خلاف شرع می‌دانند.[۲۲۷]
 
ابن‌ تیمیه پس از اشاره به اختلاف دانشمندان درباره‌ حرمت یا عدم استحباب سفر به قصد زیارت قبور، دیدگاه نخست را منسوب به جمهور دانشمندان دانسته و پذیرفته است.[۲۲۸] به عقیده وی تمام ائمه مسلمین بر حدیث عدم قصد سفر جز برای رفتن به مسجدالحرام، و مسجدالاقصی اتفاق‌نظر دارند[۲۲۹][۲۳۰]؛ چنان‌که سیره صحابه نیز بر همین بوده است.[۲۳۱] این دیدگاه هم با اعتراض مخالفان روبه‌روست[۲۳۲][۲۳۳][۲۳۴]؛ زیرا سفر به قصد زیارت در سیره مسلمانان و صحابه همچون خلیفه دوم در توصیه به کعب الاحبار (م،۳۲ق.)، بلال حبشی (م،۲۰ق.) و عمر بن عبدالعزیز (م،۱۰۱ق.) یافت می‌شود.[۲۳۵] روایت «شدّ الرحال» نیز با مناقشه دلالی به گونه‌ای دیگر تفسیر شده است.[۲۳۶] این همه در حالی است که به گزارش حصنی (م،۸۲۹ق.) فتوایی مکتوب از ابن‌ تیمیه در تحریم مطلق زیارت قبور پیامبران وجود دارد.[۲۳۷]
 
ابن‌ تیمیه به پیروی از ابن عبدالبر (م،۴۶۳ق.) [۲۳۸] و ابن‌قدامه (م،۶۲۰ق.) [۲۳۹] هر‌گونه بنا بر قبور را نشانه شرک و ریشه بت‌پرستی خوانده[۲۴۰] و تعظیم قبور را آیین مشرکان و کار اهل کتاب شمرده است.[۲۴۱] او در این زمینه به روایت‌های متواتر[۲۴۲] و عمل پیامبر و صحابه استناد می‌کند که ساختن بنا بر قبور در زمانشان رواجی نداشت[۲۴۳] و بدعت به شمار می‌رفت[۲۴۴]؛ چنان‌که صحابه پیامبر بر ویران‌کردن این مشاهد تاکید می‌ورزیدند.[۲۴۵] وی ظهور مشاهد و روایت‌های دال بر فضیلت زیارت آن‌ها را مربوط به دوران سلطه قرامطه بر کشورهای اسلامی[۲۴۶] و منهدم ساختن چنین مکان‌هایی را تکلیف هر مسلمان دانسته است.[۲۴۷] به عقیده او نماز کنار قبور، خواه به قصد تبرّک[۲۴۸][۲۴۹] و خواه بدون قصد[۲۵۰] جایز نیست.
 
برخی از مخالفان ابن‌ تیمیه این سخنان را انکار حیات پیامبران در قبر، [۲۵۱] مساوات قبور ایشان و دیگران[۲۵۲] و انکار رسالت نبوی پس از وفات وی[۲۵۳]دانسته‌اند. به عقیده ایشان ادله تعظیم شعائر الهی (حجّ/۲۲، ۳۲) و وجوب محبت پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اهل‌ بیت ایشان (شوری/۴۲، ۲۳)، نیز گزارش قرآن از رواج سنت بنای مسجد بر قبور صالحان و تایید ضمنی آن (کهف/۱۸، ۲۱) و تصریح قرآن به اراده الهی بر بزرگداشت مادی یا معنوی خانه‌هایی که در آن یاد خدا می‌شود (نور/۲۴، ۳۶-۳۷) از ادله قرآنی مطلوبیت ساخت مشاهد بر قبور صالحان‌اند.[۲۵۴] نیز بقای آثار باستانی قبور پیامبران در منطقه حجاز، فلسطین و شامات به‌ رغم دسترسی مسلمانان روزگار نزول و امکان تخریب آن‌ها شاهدی بر جواز آن است.[۲۵۵] ادله روایی ابن‌ تیمیه و شاگردان مکتب وی نیز با مناقشات سندی، متنی و دلالی روبه رو شده است.[۲۵۶]
 
  
۱۲.۳ - توسل
+
ب. اهل‌ بیت:
به باور ابن‌ تیمیه، توسل به معنای تبعیت از سنت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است.[۲۵۷] وی گر چه دعای مؤمنان درباره یکدیگر را پسندیده می‌داند، درخواست دعا از صالحان پس از مرگشان را ناخواسته خداوند می‌شمرد[۲۵۸] و در جای دیگر، درخواستی را که تنها مصلحت درخواست‌کننده را در نظر گیرد، نامطلوب می‌داند.[۲۵۹] ‌به همین سبب، خلیفه اول و امثال وی هیچ گاه از پیامبر گرامی پس از رحلت ایشان درخواست دعا نکردند.[۲۶۰] وی شفاعت‌جویی از پیامبر در زمان وفات وی را نیز بدعت‌آمیز دانسته، آیات دال بر مطلوبیت درخواست استغفار از پیامبران را ویژه زمان زندگی ایشان می‌داند.[۲۶۱] وی بر این باور است که تعبیر توسل به پیامبر در کلمات صحابه و دانشوران تنها در زمان حیات صالحان[۲۶۲][۲۶۳] و به معنای تمسک به دعا و شفاعت ایشان است.[۲۶۴] از این رو، توسل به ذات صالحان هر چند مقامی ارجمند نزد خدا داشته باشند، مؤثر نیست[۲۶۵]؛ زیرا ذات ایشان چیزی ندارد که اقتضای اجابت دعا کند.[۲۶۶][۲۶۷] شرک به خدا رهاورد توسل به پیامبران پس از مرگشان بوده است.[۲۶۸] نیز درخواست دعا برای اموری چون شفای بیمار و ادای دِین و آمرزش گناهان که جز خداوند کسی قادر بر آن نیست، حرام است.[۲۶۹] سوگند یاد‌کردن به مخلوقات نیز حرام است.[۲۷۰] وی توسل به پیامبر در آخرت برای شفاعت را می‌پذیرد و آن را به اجماع مسلمانان نسبت می‌دهد.[۲۷۱] برخی از منتقدان در پاسخ، مسئله توسل و زیارت را به اجماع عملی امت اسلامی نسبت داده و او را بنیان‌گذار تحریم این کارها دانسته‌اند.[۲۷۲][۲۷۳][۲۷۴] به عقیده ایشان، ابن‌ تیمیه تمام احادیث صحیح دال بر جواز توسل را تاویل برده است.[۲۷۵] در پاسخ به شرک‌آمیز بودن توسل به کسی جز خدا نیز میان باور به استقلال در سببیت و وساطت در پیشگاه خداوند تفاوت‌ نهاده و قسم دوم را خارج از شرک و عین توحید دانسته‌اند[۲۷۶]؛ همان‌گونه که توسل در حال حیات نیز شرک نیست.[۲۷۷] بر این اساس، کمک‌خواهی از اولیای الهی در حال حیات و در امور جزئی (کهف/۱۸، ۹۵) یا برای دعا و طلب مغفرت (ر. ک: نساء، ۴/ ۶۴؛ توبه/۹، ۱۰۳) یا انجام امور فراعادی (اعراف/۷، ‌۱۶۰؛ نمل/۲۷، ۳۸؛ مائده/۵، ۱۱۰) و نیز پس از وفات ایشان رواست؛ زیرا با الهام از قرآن، نه مرگ به معنای معدوم شدن است و نه اتصال به عالم ارواح یا همان حقیقت آدمی محال است.[۲۷۸] اموات مؤمنان به سان زندگان در قبر خویش قدرت درک و برآوردن نیازها را به اذن خداوند دارند.[۲۷۹] آیات (مائده/۵، ۳۵؛ فرقان/۲۵، ۵۷)، [۲۸۰] روایت‌ها[۲۸۱][۲۸۲][۲۸۳][۲۸۴] و سیره مسلمانان نیز یاری خواستن از ارواح مطهر اولیای خدا را تایید می‌کنند.[۲۸۵] مثلاً فردی هنگام خشکسالی نزد قبر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمد و پس از توسل به ایشان نزد خلیفه دوم رفت و بشارت پیامبر در خوابش به خلیفه را به وی ابلاغ کرد و او خشنود شد.[۲۸۶][۲۸۷][۲۸۸][۲۸۹] نیز فردی در محضر صحابه خود را بر قبر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)‌ انداخت و از وی طلب استغفار کرد و با مخالفت صحابه روبه‌رو نشد.[۲۹۰] توسل در میان تابعینی چون محمد بن منکدر (م،۱۳۰ق.) [۲۹۱] و دانشورانی چون شافعی (م،۲۰۴ق.)، [۲۹۲] طبرانی (م،۳۶۰ق.) ، ابوبکر بن مقری (م،۳۸۱ق.) ، ابوالشیخ (م،۳۶۹ق.) رواج داشته است.[۲۹۳] ابن‌ تیمیه در اعتراض به این روایت، آن را که تنها در نقل قاضی عیاض به چشم می‌خورد، از جهت سندی محکوم به ضعف و ارسال و اعراض اصحاب مالک می‌شمرد و از جهت متنی نیز مخالف دیدگاه سلف و منافی با دیگر آرای مالک می‌داند؛ زیرا به باور مالک، تنها هنگام سلام می‌توان رو به قبر کرد.[۲۹۴]
 
  
۱۲.۴ - تبرک
+
ابن‌ تیمیه رویکردی دوگانه درباره [[اهل بیت]] علیهم السلام دارد. در جایی سبب تقدم آنان را رسوم [[جاهلیت|جاهلی]] و رابطه خویشاوندی ایشان دانسته[۳۴۸] و در جای دیگری محبت اهل‌ بیت را فریضه[۳۴۹] و فراتر از محبت به سایر قبایل [[قریش]][۳۵۰] دانسته و آن را فارغ از نسب، به سبب ایمان قوی ایشان خوانده است.[۳۵۱] به عقیده وی، اجماع اهل‌ بیت، حجت[۳۵۵] و [[صلوات]] بر ایشان سنت[۳۵۶] و واجب است.[۳۵۷] او در جایی [[فاطمه زهرا]] (سلام‌الله‌علیها) را سرور زنان جهان خوانده[۳۶۰] و در جای دیگر او را به [[منافقان]] تشبیه کرده است.[۳۶۱] نیز [[حسین بن علی]] (علیه‌السلام) را شهید و قاتل وی را ملعون دانسته[۳۶۲]؛ اما [[یزید]] را از مشارکت در قتل وی تبرئه کرده و او را از بشارت یافتگان به بهشت خوانده است. وی قیام امام حسین (علیه‌السلام) را به هدف دستیابی به خلافت به گمان همکاری اهل [[عراق]] با وی وصف کرده است.[۳۶۳]
ابن‌ تیمیه تبرک به اجزای بدن پیامبران را روا و جز آن را حرام می‌شمارد.[۲۹۵] اما بر پایه گزارش‌های فراوان تاریخی، یاران رسول خدا به آثاری چون ظرفی که وی از آن نوشیده، [۲۹۶][۲۹۷][۲۹۸][۲۹۹] جای لبان و دست مبارک وی، [۳۰۰][۳۰۱][۳۰۲][۳۰۳][۳۰۴][۳۰۵][۳۰۶] منبر، [۳۰۷][۳۰۸][۳۰۹][۳۱۰] [۳۱۱] [۳۱۲] دینارهای اعطایی، [۳۱۳][۳۱۴][۳۱۵][۳۱۶][۳۱۷] عصا، [۳۱۸][۳۱۹][۳۲۰] لباس، [۳۲۱][۳۲۲][۳۲۳] مکان عبور[۳۲۴] و قبر ایشان[۳۲۵] تبرک می‌جستند.
 
‚
 
۱۳ - آرای تاریخی
 
[ویرایش]
 
از آرای تاریخی ابن تیمیه می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:
 
  
۱۳.۱ - صحابه
+
او دیگر [[ائمه]] [[شیعه]] را گاه به عنوان فقیه، [[تابعین|تابعی]] و عابد ستوده است.[۳۶۴][۳۶۵][۳۶۶][۳۶۷] [[امام علی]] (علیه‌السلام) را چهارمین صحابی در فضیلت و خلافت، [۳۶۸][۳۶۹] محبوب خداوند[۳۷۰] و زاهد[۳۷۱] خوانده و دعوتگر به جنگ با وی را دوزخی شمرده است.[۳۷۲] با این حال، در جریان نبرد وی و معاویه، هر دو را بر حق نسبی دانسته است، گرچه علی (علیه‌السلام) به حق نزدیک‌تر بود. [۳۷۳] [۳۷۴] [۳۷۵][۳۷۶][۳۷۷] وی بسیاری از فضیلت‌های علی (علیه‌السلام) را رد کرده یا آن را در حد فضیلت‌های سایر صحابه تلقی کرده است. به عقیده وی، علی (علیه‌السلام) پیش از [[اسلام]] همچون خلفای سه‌گانه بت‌پرست بوده و اسلام وی نیز به سبب خردسالی پذیرفته نیست.[۳۷۸][۳۷۹] او علم باطن آن امام را انکار کرده[۳۸۰] و جانشینی وی در [[مدینه]] هنگام [[جنگ تبوک]] را بسان جانشینی [[ابن‌ ام مکتوم]] و دیگران در سایر جنگ‌ها دانسته[۳۸۱] و ربط [[ایمان]] به حبّ علی(ع) و [[نفاق]] به بغض وی را نیز بسان ربط این دو به حبّ و بغض [[انصار]] شمرده[۳۸۲] و شجاعتش را همسان دیگران[۳۸۳] خوانده است. وی تنقیص‌هایی را که از جانب شیعه بر سه خلیفه نخست وارد شده، درباره علی (علیه‌السلام) نیز وارد می‌داند.[۳۸۴][۳۸۵]
ابن‌ تیمیه در قصیده‌ای محبت همه صحابه را مذهب خود دانسته، [۳۲۶] بر رعایت حقوق ایشان به اتفاق اهل‌ سنت[۳۲۷] و اهل بهشت بودن تمام ایشان به مقتضای رضایت الهی از آن‌ها[۳۲۸] تاکید می‌ورزد. وی اعتقاد به ارتداد صحابه را موجب کفر خوانده و درباره جواز لعن تردید کرده است.[۳۲۹][۳۳۰] وی خطاهای ایشان را به سبب کارهای نیکشان مغفور می‌داند و بر این باور است که از ایشان گناهانی بخشوده می‌شود که از غیر آنان بخشوده نخواهد شد.[۳۳۱] به باور وی، باید از بازگو‌کردن اختلاف‌های صحابه خودداری کرد و به بیان فضیلت‌های آنان و استغفار برای ایشان بسنده نمود.[۳۳۲][۳۳۳] این بدان روست که برخی از اشتباه‌های ایشان از روی عذر صورت گرفته و برخی به سبب توبه یا انجام کار خیر بخشوده شده است و یادکرد کارهای زشت آنان موجب بغض و دشمنی به آنان می‌گردد.[۳۳۴]
 
این همه در حالی است که به عقیده برخی نویسندگان، هیچ فردی حتی صحابه از دشمنی و تکفیر ابن‌ تیمیه در امان نمانده است.[۳۳۵][۳۳۶] برخی نیز وی را به خبث نیت و برداشت غلط یا کینه‌ورزی به صحابه متهم می‌دانند[۳۳۷][۳۳۸] و او را ضعیف العقل می‌خوانند.[۳۳۹][۳۴۰] به گزارش ایشان، ابن‌ تیمیه ابوبکر را به عدم فهم اسلام[۳۴۱] و عمر را به عدم اعتنا به سخنانش[۳۴۲] و عثمان را به مال‌دوستی[۳۴۳] متهم کرده است. ابن‌ تیمیه تحت تاثیر باورهای اموی دمشق، از ارادتمندان معاویه به شمار می‌رود. وی با نگارش فضائل معاویة و فی یزید و انّه لا یسبّ نخستین بار آرزوی دیرینه شام را جامه عمل پوشاند.[۳۴۴] وی معاویه را صحابی عادل و بهترین سلطان و فردی فقیه دانسته است.[۳۴۵][۳۴۶] نیز به برائت مروان بن حکم از هرگونه گناهی که سبب تبعیدش گردد، تصریح کرده است.[۳۴۷]
 
  
۱۳.۲ - اهل‌بیت
+
ج. شیعه:
ابن‌ تیمیه رویکردی دوگانه درباره اهل‌بیت دارد. در جایی سبب تقدم آنان را رسوم جاهلی و رابطه خویشاوندی ایشان دانسته[۳۴۸] و در جای دیگری محبت اهل‌ بیت را فریضه[۳۴۹] و فراتر از محبت به سایر قبایل قریش[۳۵۰] دانسته و آن را فارغ از نسب، به سبب ایمان قوی ایشان خوانده است.[۳۵۱] به عقیده وی، اهل‌ بیت از فیء بهره‌مند بوده‌اند[۳۵۲] و صدقه بر ایشان حرام است.[۳۵۳][۳۵۴] اجماع ایشان حجت[۳۵۵] و صلوات بر ایشان سنت[۳۵۶] و واجب است.[۳۵۷] وی درباره شمول نسبت «آل» به همسران پیامبر، به دو روایت از ابن حنبل (م،۲۴۱ق.) اشاره کرده و روایت تاییدگر را پذیرفته[۳۵۸] و صله به نسب را در مقایسه با صله به صهر، اولی دانسته است.[۳۵۹] او در جایی فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) را سرور زنان جهان خوانده[۳۶۰] و در جای دیگر او را به منافقان تشبیه کرده است.[۳۶۱] نیز حسین بن علی (علیه‌السلام) را شهید و قاتل وی را ملعون دانسته[۳۶۲]؛ اما یزید را از مشارکت در قتل وی تبرئه کرده و او را از بشارت یافتگان به بهشت خوانده است. وی قیام امام حسین (علیه‌السلام) را به هدف دستیابی به خلافت به گمان همکاری اهل عراق با وی وصف کرده است.[۳۶۳]
 
او دیگر ائمه شیعه را گاه به عنوان فقیه، تابعی و عابد ستوده است.[۳۶۴][۳۶۵][۳۶۶][۳۶۷] امام علی (علیه‌السلام) را چهارمین صحابی در فضیلت و خلافت، [۳۶۸][۳۶۹] محبوب خداوند[۳۷۰] و زاهد[۳۷۱] خوانده و دعوتگر به جنگ با وی را دوزخی شمرده است.[۳۷۲] با این حال، در جریان نبرد وی و معاویه، هر دو را بر حق نسبی دانسته است، گر چه علی (علیه‌السلام) به حق نزدیک‌تر بود. [۳۷۳] [۳۷۴] [۳۷۵][۳۷۶][۳۷۷] وی بسیاری از فضیلت‌های علی (علیه‌السلام) را رد کرده یا آن را در حد فضیلت‌های سایر صحابه تلقی کرده است. به عقیده وی، علی (علیه‌السلام) پیش از اسلام همچون خلفای سه‌گانه بت‌پرست بوده و اسلام وی نیز به سبب خردسالی پذیرفته نیست.[۳۷۸][۳۷۹] او علم باطن آن امام را انکار کرده[۳۸۰] و جانشینی وی در مدینه هنگام جنگ تبوک را به سان جانشینی ابن‌ ام‌مکتوم و دیگران در سایر جنگ‌ها دانسته[۳۸۱] و ربط ایمان به حبّ علی و نفاق به بغض وی را نیز به سان ربط این دو به حبّ و بغض انصار شمرده[۳۸۲] و شجاعتش را همسان دیگران[۳۸۳] خوانده است. وی تنقیص‌هایی را که از جانب شیعه بر سه خلیفه نخست وارد شده، درباره علی (علیه‌السلام) نیز وارد می‌داند.[۳۸۴][۳۸۵]
 
  
۱۳.۳ - فضائل حضرت علی
+
ابن‌ تیمیه گاهی در برخورد با مخالفان خود -خصوصا [[امامیه]]- دچار قضاوت نادرست و افراطی می‌گردد؛ چنان‌که در نقد [[محیی الدین ابن عربی]] (م،۶۳۸ق.) اتهام‌هایی چون فضیلت دادن اولیا بر انبیا، [۴۱۱] تنقیص پیامبران[۴۱۲] و ... بر او وارد کرده است که با مطالعه آثارش، ناوارد می‌نماید.[۴۱۴] وی [[خواجه نصیرالدین طوسی]] (م،۶۷۲ق.) را نیز به مواردی مانند مشاوره به هلاکو در قتل خلیفه عباسی و مسلمانان، و ارتکاب محرمات متهم کرده[۴۱۵] که با استنادات تاریخی ناسازگار است.[۴۱۶][۴۱۷]  
به تصریح او، مجموع احادیث صحیح در فضل علی (علیه‌السلام) افزون بر ۱۰ حدیث است[۳۸۶]؛ ولی بر پایه برخی گزارش‌ها، وی هیچ حدیثی را در مناقب علی (علیه‌السلام) صحیح نمی‌داند.[۳۸۷] به عنوان نمونه، احادیث سد الابواب، [۳۸۸] منزلت، [۳۸۹] معیّت علی و حق، [۳۹۰] مؤاخات، [۳۹۱] مدینة العلم، [۳۹۲] ولایت علی بر تمام مومنان، [۳۹۳] رد الشمس، [۳۹۴] حدیث معروف غدیر، [۳۹۵] و صدقه دادن انگشتری در مسجد[۳۹۶][۳۹۷] از این دست‌اند.[۳۹۸] برخی این‌ رویکرد را برابر با شیوه منصفانه او در بازگو‌کردن واقعیات به دور از غلو شمرده[۳۹۹] یا پیامد اشتباه‌های علمی وی به خاطر تکیه بر حافظه در نقل و نقد احادیث دانسته‌اند.[۴۰۰] اما گروهی آن را بر پایه شیوه خاص مناظرات وی در برابر مخالفان، بدون پایبندی به مفاد کلام خود، شمرده‌اند.[۴۰۱] برخی نیز با الهام از مناقشات بی‌امان وی در انکار احادیث صحیح در فضیلت‌های علی (علیه‌السلام) آن را حاکی از نوعی بغض پنهانی به ایشان دانسته‌اند.[۴۰۲][۴۰۳] بسیاری از نویسندگان، روایت‌های یاد شده را بررسی کرده و از طرق مختلف صحت آن را به اثبات رسانده‌اند.[۴۰۴][۴۰۵][۴۰۶]
 
  
۱۳.۴ - سیاست
+
ابن‌ تیمیه با استناد به روایت شعبی (م،۱۰۵ق.)، [۴۱۹] پایه‌گذار [[شیعه]] را عبدالله بن سباء یهودی و دیگر زنادقه خوانده است.[۴۲۰] اما دانشمندان منصف، مبدا تشیع را [[پیامبر]] و [[اهل‌ بیت]] خوانده[۴۲۲] و این انتساب دروغین به ابن سبا را دسیسه‌ای برای خدشه‌دار‌ کردن تشیع دانسته‌اند.[۴۲۳]  
ابن‌ تیمیه در عرصه نظریه‌پردازی سیاسی، دیدگاهی دوسویه‌ درباره ارتباط دیانت و سیاست برگزیده است. از یک سو، در تحلیلی جامعه‌شناختی، نگاه بدبینانه به سیاست را مولود روش بد حاکمان خوانده و با تخطئه جدا انگاری دیانت و سیاست و مغضوب خواندن دنیاگرایان دین ستیز و گمراه دانستن دین‌مداران دنیاگریز، راه میانه را در
 
برگزیدن کتاب و شمشیر دانسته[۴۰۷] و از سوی دیگر، به حرمت خروج بر حاکم فاسد فتوا داده[۴۰۸] و خود را مرد دین و نه دولت خوانده است.[۴۰۹]
 
  
۱۴ - شیوه برخورد با مخالفان
+
ابن‌ تیمیه در موارد فراوان عقاید [[غلات]] را به [[امامیه]] نسبت داده.[۴۲۴] اما امامیه، خود، غُلات را کافر خوانده اند.[۴۲۵] وی شیعه را به ایمان به سحر و [[فلسفه]] به عنوان جبت و طاغوت، ادای مناسک حج‌گونه هنگام زیارت قبور و همکاری با مشرکان در جنگ با مسلمانان، متهم کرده است.[۴۲۸]  
[ویرایش]
 
ابن‌ تیمیه گرچه گاه با شرح مقصود دشمنان و محل نزاع، برخی از اشکالات بیجای وارد بر ایشان را دفع می‌کند، [۴۱۰] دیگرگاه خود پرچمدار سوء برداشت می‌گردد؛ چنان‌که در نقد محیی‌الدین (م،۶۳۸ق.) اتهام‌هایی چون فضیلت دادن اولیا بر انبیا، [۴۱۱] تنقیص پیامبران و برخی مشایخ اسلامی[۴۱۲] و عقیده عینیت وجود حادث و قدیم (وحدت وجود)[۴۱۳] را بر او وارد کرده است که با مطالعه آثارش ناوارد می‌نماید.[۴۱۴] وی نصیرالدین طوسی (م،۶۷۲ق.) را نیز به مواردی مانند مشاوره به هلاکو در قتل خلیفه عباسی و مسلمانان، و نیز استمداد از ساحران و مشرکان و ارتکاب محرمات متهم کرده[۴۱۵] که با استنادات تاریخی ناسازگار است.[۴۱۶][۴۱۷] وی کتاب مناسک حج المشاهد را به شیخ مفید نسبت داده[۴۱۸] که در شمار نگاشته‌های شیخ مفید هیچ یادی از آن نشده است.
 
ابن‌ تیمیه با استناد به روایت شعبی (م،۱۰۵ق.)، [۴۱۹] پایه‌گذار شیعه را عبدالله سبا یهودی و دیگر زنادقه خوانده[۴۲۰] و پس از غوغاگری بسیار در این زمینه، به جعلی بودن این روایت اقرار کرده است.[۴۲۱] اما دانشمندان منصف مبدا تشیع را پیامبر و اهل‌ بیت خوانده[۴۲۲] این انتساب دروغین به ابن سبا را دسیسه‌ای برای خدشه‌دار‌کردن تشیع دانسته‌اند.[۴۲۳] ابن‌ تیمیه در موارد فراوان عقاید غلات را به امامیه نسبت داده، گر چه گاه نیز به نام غلات تصریح کرده است.[۴۲۴] اما امامیه، خود، غلات را کافر خوانده، [۴۲۵] از شخصیت‌های مورد استناد وی تبرّی می‌جویند.[۴۲۶][۴۲۷] وی شیعه را به ایمان به سحر و فلسفه به عنوان جبت و طاغوت، ادای مناسک حج‌گونه هنگام زیارت قبور و همکاری با مشرکان در جنگ با مسلمانان، متهم کرده است.[۴۲۸] در جای دیگر، در تعریف ناصبی از زبان شیعه، وی را کسی می‌داند که به حقانیت خلفای سه‌گانه معتقد باشد[۴۲۹]؛ چنان‌که صحابه را بدترین امت پیامبر از منظر شیعه معرفی می‌کند.[۴۳۰]اما به عقیده شیعه، ناصبی به معنای کینه‌ورز به اهل‌ بیت[۴۳۱][۴۳۲][۴۳۳] است. شیعیان صحابه‌ای را که با اهل‌ بیت دشمنی نکرده باشند، شایسته صلوات، [۴۳۴] بهترین انسان‌ها و برترین خاستگاه برای رشد امّت اسلامی می‌دانند[۴۳۵][۴۳۶] و باور دارند که صحابه در یک درجه نبودند و حتی برخی همچون عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح مرتد گشتند.[۴۳۷] از این رو، ابن خلدون (م،۸۰۸ق.) بدگویی از خلفای نخستین را به غلات شیعه نسبت داده که نزد شیعه و اهل‌ سنت مطرودند.[۴۳۸] ابن تیمیه شیعه را به قتل عثمان متهم کرده است.[۴۳۹]
 
  
۱۵ - آثار
+
==تاثیرات اجتماعی==
[ویرایش]
 
تالیفات ابن‌ تیمیه را بیش از ۴۰۰۰ رساله (بین چهار تا هشت برگ) دانسته‌اند.[۴۴۰] بسیاری از این آثار بدون مراجعه به منابع و با تکیه بر حافظه یا در مدت حبس نگاشته شده و نزد حاکمان و گاه شاگردان باقی مانده است. برخی تصنیفات ابن‌ تیمیه را به سه دسته تقریر عقاید سلف مانند العقیدة الواسطیه، پاسخگو به شبهات مانند الجواب الصحیح لمن بدّل دین المسیح و ترکیبی از این دو دسته مانند کتاب الحمویه تقسیم کرده‌اند.[۴۴۱] این آثار در چند بخش عمده کتاب‌ها، اَمالی، رسائل و اجازه نامه‌ها گاه برای نقد و رد دانش‌ها و فرقه‌های مذهبی و کلامی همچون فلسفه، مسیحیت، جهمیه، تشیع، صوفیه و برخی فتاوای فقهی و گاه نیز در قالب پاسخ به افراد یا گروه‌ها مرقوم می‌گشت؛ چنان‌که الصارم المسلول در پاسخ به جسارت عساف نصرانی به پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)‌[۴۴۲] و منهاج السنه در نقض منهاج الکرامه علامه حلی (م،۷۲۴ق.) و تلبیس الجهمیه در شش مجلد در مصر نگاشته شده‌اند. از نگاه دیگر می‌توان بیشتر مصنفات ابن‌ تیمیه را در دایره ردود یا پاسخ‌های عقیدتی و توحیدی به شمار آورد.[۴۴۳]
 
از این رو، کتاب‌های فراوان در زمینه مباحث عقیدتی و توحید عبادی از وی بر جای مانده است. در زمینه تالیفات قرآنی نیز فضائل القرآن، اقسام القرآن، امثال القرآن، الفرقان بین اولیاء الرحمان و اولیاء الشیطان، الکیلانیه، البغدادیه، القادریه، الازهریه، البعلبکیه و المصریه در آثار وی به چشم می‌خورد. تعلیقه بر المحرر فی الفقه، شرح العمدة فی الفقه، مجموعه‌ای از فتاوای فقهی که پس از گرد‌آوری به دست شاگردانش به الفتاوی المصریه مشهور شده و نیز تالیفاتی در زمینه حج پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)‌، متعة الحج و طواف حائض از مکتوبات فقهی اوست. این همه فارغ از قواعد فراوان عقیدتی، فقهی و اصولی، اخلاقی، تاریخی و حدیثی است که از وی بر جای مانده‌اند. در این شمار است رسائل بسیار همچون رساله‌ای به اهل عراق یا بصره یا بحرین و نیز رساله‌ای در پاسخ به قاضی حنفیه در مصر، شمسالدین سروجی یا به پادشاه قبرس، پادشاه مصر و نیز پاسخ‌هایی که به پرسش‌ها و برخی شبهات اعتقادی نگاشته ‌است.
 
ابن‌ تیمیه در اوایل عمر در زمینه مناسک حج کتابی نگاشت که جنبه تقلیدی دارد و بر احادیث غیر صحیح مشتمل است. از همین رو، به درخواست برخی دوستانش کتابی دیگر نوشت که به سان دیگر کتاب‌های فقهی و عقیدتی او استدلالی و اجتهادی بود و الهام‌بخش شنقیطی (م،۱۳۹۲ق.) در تفسیر سوره حجّ شد.[۴۴۴] مهم‌ترین ویژگی‌های آثار ابن‌ تیمیه از این قرارند: پراکندگی مباحث و نداشتن تبویب و انسجام[۴۴۵] در عین بهره‌مندی از خطابه‌های جذاب و قلمی روان و خواندنی، تکرار مباحث، استطراد، و به روز نگاری.[۴۴۶]
 
  
۱۶ - جایگاه و تاثیرات اجتماعی
+
ابن‌ تیمیه در سه حوزه علمی، عملی و عقیدتی، تاثیراتی عمده‌ بر حرکت‌های سلفی پس از خود نهاد.[۴۴۷] تاکید بر پیروی از منهج سلف و پرهیز از هرگونه اظهار نظر یا تفسیر جدید را نوعی بدعت‌گذاری دانستن، عقل ستیزی و تفسیر خاص از ابعاد توحید و پیوند احکام و آداب شرعی از جمله احکام حج و حرمین با این تفسیر، نیز نبرد وی با مخالفان، الهام‌بخش حرکت سلفیه در تعامل با نصوص شرعی، دیدگاه‌های عقیدتی و حرکت‌های نظامی بوده است.[۴۴۸] با گذشت پنج سده از نگارش کتاب‌های مختلف در نقد و رد افکار ابن‌ تیمیه و افول نسبی این تفکر، در بحرانی‌ترین وضعیت، [[محمد بن عبدالوهاب]] (م، ۱۲۰۶ق) با [[تکفیر]] هر مسلمانی که عقیده وی را نداشته باشد و با همکاری برخی سران ایلات به کشتار مسلمانان پرداخت.[۴۴۹]  
[ویرایش]
 
ابن‌ تیمیه در سه حوزه علمی، عملی و عقیدتی، تاثیراتی عمده‌ بر حرکت‌های سلفی پس از خود نهاد.[۴۴۷] تاکید بر پیروی از منهج سلف و پرهیز از هرگونه اظهار نظر یا تفسیر جدید را نوعی بدعت‌گذاری دانستن، عقل ستیزی و تفسیر خاص از ابعاد توحید و پیوند احکام و آداب شرعی از جمله احکام حج و حرمین با این تفسیر، نیز نبرد وی با مخالفان، الهام‌بخش حرکت سلفیه در تعامل با نصوص شرعی، دیدگاه‌های عقیدتی و حرکت‌های نظامی بوده است.[۴۴۸] با گذشت پنج سده از نگارش کتاب‌های مختلف در نقد و رد افکار ابن‌ تیمیه و افول نسبی این تفکر، در بحرانی‌ترین وضعیت، محمد بن عبدالوهاب (م،۱۲۰۶ق.) با تکفیر هر مسلمانی که عقیده وی را نداشته باشد و با همکاری برخی سران ایلات به کشتار مسلمانان پرداخت.[۴۴۹] تاکید ابن‌ تیمیه بر لزوم محو مظاهر شرک و بدعت، موجب یورش وهابیان به حرم حسینی در سال ۱۲۱۶ق. و کشتار بیش از ۵۰۰۰ مسلمان[۴۵۰] شد. در سال ۱۳۴۳ق. و پس از یک استفتای صوری از دانشوران مدینه درباره جواز ساخت بارگاه برای اهل‌ بیت و صحابه، این مشاهد ویران شدند.[۴۵۱] ترویج این عقاید در کشورهای اسلامی موجب ظهور موجی از حرکت‌های انتحاری در میان وابستگان به این حرکت گردیده است. جالب آن است که برخی این معارضه را در مسیر دعوت به وحدت اسلامی تعریف کرده‌اند.[۴۵۲] ابن قیم جوزی (م،۷۵۱ق.) بزرگ‌ترین شاگرد و مروج افکار ابن‌ تیمیه به شمار می‌آید. نیز ابن سید المرسلین (م،۷۳۴ق.) ، ابن عبدالدائم (م،۷۷۵ق.) ، ذهبی (م،۷۴۸ق.) ، و ابن کثیر (م،۷۷۴ق.) از ستایشگران وی هستند.[۴۵۳]
 
  
۱۷ - مخالفان
+
تاکید ابن‌ تیمیه بر لزوم محو مظاهر [[شرک]] و [[بدعت]]، موجب یورش وهابیان به [[حرم امام حسین|حرم حسینی]] در سال ۱۲۱۶ق. و کشتار بیش از ۵۰۰۰ مسلمان[۴۵۰] شد. در سال ۱۳۴۳ق. و پس از یک استفتای صوری از دانشوران مدینه درباره جواز ساخت بارگاه برای [[اهل‌ بیت]] و [[صحابه]]، این مشاهد ویران شدند.[۴۵۱] ترویج این عقاید در کشورهای اسلامی موجب ظهور موجی از حرکت‌های انتحاری در میان وابستگان به این حرکت گردیده است. جالب آن است که برخی این معارضه را در مسیر دعوت به وحدت اسلامی تعریف کرده‌اند.[۴۵۲]  
[ویرایش]
 
برخی مخالفان ابن‌ تیمیه را چهار دسته دانسته‌اند: فقیهان و قاضیان، متکلمان اشعری، صوفیه و شیعه.[۴۵۴] اوج این مخالفت در جانب فقیهان مربوط به فتوای عدم انعقاد طلاق در فرض قسم بر طلاق و یک طلاق شمردن اجرای صیغه سه طلاقه، عدم انعقاد طلاق محرم[۴۵۵] و نیز عدم جواز قصد سفر برای زیارت قبور یا توسل به ایشان و دعا به پیشگاهشان است؛ چنان‌که اشاعره نیز به نگارش کتاب‌های العقیدة الحمویه و سپس العقیدة الواسطیه درباره مسائل تجسیم و تشبیه خرده گرفته‌اند. صوفیه و در راس آنان نصر منبجی (م،۷۱۹ق.) نیز به حمایت از ابن عربی (م،۶۳۸ق.) در برابر تکفیرهای ابن‌ تیمیه[۴۵۶] برخاستند.[۴۵۷] نگارش منهاج السنة النبویه و رویکرد ناصبی‌وار آن در کنار رسائل، فتاوا و جنگ‌های ابن‌ تیمیه بر ضدّ شیعه نیز موجب برانگیختن احساسات شیعیان شد. تقی‌الدین سُبکی شافعی (م،۷۵۶ق.) ، با نگارش کتاب‌های الدرّة المضیئة فی الرد علی ابن‌ تیمیه و شفاء السقام فی زیارة خیر الانام و السیف الصقیل، ملا علی قاری حنفی (م،۱۰۱۴ق.) در شرح خود بر شفاء السقام، محمد بن ابی‌بکر اَخنائی مالکی (م،۷۶۳ق.) در کتاب المقالة المرضیة فی الرد علی ابن‌ تیمیه، علی بن محمد سمهودی شافعی (م،۹۱۱ق.) در وفاء الوَفاء باَخبار دار المصطفی درباره زیارت، شفاعت، توسل و استغاثه، محمد بن علی زَمْلَکانی شافعی در الدرة المضیئة فی الرد علی ابن‌ تیمیه، تقی‌الدین حصنی شافعی (م،۸۲۹ق.) در دفع شبه من شبّه و تمرّد و بسیاری دیگر به نقد دیدگاه‌های وی پرداخته‌اند.[۴۵۸] هر دو گروه اشعاری نیز در نقد یکدیگر سروده‌اند[۴۵۹][۴۶۰] که پاره‌ای از آن‌ها در کتاب الحمیة الاسلامیه گردآمده است.
 
نقل و نقد افکار ابن‌ تیمیه گاه با زیاده‌روی‌هایی در هر دو طیف روبه رو شده؛ چنان‌که خود او از تعمّد بر دروغ‌پردازی در زمینه عقایدش خبر داده است.[۴۶۱] دامنه این مخالفت تا بدان جا پیش رفت که افرادی چون محمد بن عبدالمؤمن حصنی شافعی (م،۸۲۹ق.) [۴۶۲] وی را تکفیر کردند و برخی نیز هر که او را شیخ الاسلام بداند، کافر دانستند.[۴۶۳] البته این‌گونه واکنش در برابر کسی که دیگران را به چوب تکفیر می‌راند، دور از انتظار نیست.
 
  
۱۸ - فهرست منابع
 
[ویرایش]
 
(۱) ابن تیمیة حیاته عقائده: صائب عبدالحمید، قم، الغدیر، ۱۴۱۴ق.
 
(۲) ابن تیمیة لیس سلفیاً: منصور عویس، دار النهضة العربیه، ۱۹۷۰م.
 
(۳) ابن تیمیة و امامة علی (علیه‌السلام): سید علی میلانی، مرکز الابحاث العقائدیه، ۱۴۲۱ق.
 
(۴) احیاء علومالدین: الغزالی (م،۵۰۵ق.) ، بیروت، دار المعرفه.
 
(۵) اسباب النزول: الواحدی (م،۴۶۸ق.) ، قاهره، الحلبی و شرکاه، ۱۳۸۸ق.
 
(۶) الاستبصار: الطوسی (م ۴۶۰ق.) ، به کوشش موسوی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش.
 
(۷) الاستیعاب: ابن عبدالبر (م،۴۶۳ق.) ، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
 
(۸) اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م،۶۳۰ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
 
(۹) الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م،۸۵۲ق.) ، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
 
(۱۰) اصل الشیعة و اصولها: محمد حسین آل کاشف الغطاء (م،۱۳۷۳ق.) ، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۳ق.
 
(۱۱) الاعتقادات: الصدوق (م،۳۸۱ق.) ، به کوشش عصام عبدالسید، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
 
(۱۲) الاعلام العلیّة فی مناقب شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه: ابوحفص البزار، به کوشش صلاح‌الدین، بیروت، دار الکتاب الجدید، ۱۳۹۶ق.
 
(۱۳) الاعلام: الزرکلی (م،۱۳۶۹ق.) ، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م.
 
(۱۴) اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م،۱۳۷۱ق.) ، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف.
 
(۱۵) اقتضاء الصراط المستقیم لمخالفة اصحاب الجحیم: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش ناصر العقل، دار المسلم، ۱۴۱۵ق.
 
(۱۶) الاکلیل فی المتشابه و التاویل: ابن‌تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش محمد الشیمی، دار ابن تیمیه، الایمان.
 
(۱۷) امتاع الاسماع: المقریزی (م،۸۴۵ق.) ، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
 
(۱۸) الایمان: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش البانی، عمان، المکتب الاسلامی، ۱۴۱۶ق.
 
(۱۹) بحث حول الولایه: محمد باقر صدر، بیروت، دار التعارف، ۱۳۹۹ق.
 
(۲۰) البدایة و النهایه: ابن کثیر (م،۷۷۴ق.) ، بیروت، مکتبة المعارف.
 
(۲۱) براءة الاشعریین من عقاید المخالفین: ابوحامد بن مرزوق، دمشق، العلم، ۱۳۸۷ق.
 
(۲۲) البراهین الجلیة فی رفع تشکیکات الوهابیه: محمد حسن قزوینی.
 
(۲۳) البرهان الجلی فی تحقیق انتساب الصوفیة الی علی (علی بن ابی‌طالب امام العارفین): احمد غماری، السعاده، ۱۳۸۹ق.
 
(۲۴) بیان تلبیس الجهمیه: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش عبدالرحمن، مکه، الحکومه، ۱۳۹۱ق.
 
(۲۵) تاریخ ابن الوردی: عمر بن مظفر (م،۷۴۹ق.) ، نجف، ۱۳۸۹ق.
 
(۲۶) تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م،۸۰۸ق.) ، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق.
 
(۲۷) تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م،۷۴۸ق.) ، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق.
 
(۲۸) التبرک: علی الاحمدی المیانجی، تهران، مشعر، ۱۴۲۲ق.
 
(۲۹) تبصرة الحکام فی اصول الاقضیة و مناهج الاحکام: ابراهیم بن علی فرحون (م،۷۹۹ق.) ، مکتبة الکلیات الازهریه، ۱۴۰۶ق.
 
(۳۰) التبصیر فیالدین و تمییز الفرق الناجیة عن الفرق الهالکین: ابوالمظفر اسفرایینی، به کوشش محمد کوثری، الانور، ۱۳۵۹ق.
 
(۳۱) تحفة الزوار الی قبر النبی المختار: ابن حجر الهیتمی (م،۹۷۴ق.) ، به کوشش سید ابوعمه، دار الصحابه، ۱۴۱۲ق.
 
(۳۲) التدمریه: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش محمد السعوی، ریاض، شرکة العبیکان، ۱۴۰۵ق. .
 
(۳۳) تفسیر ابن ابی‌حاتم رازی (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابی‌حاتم (م،۳۲۷ق.) ، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، ۱۴۱۹ق.
 
(۳۴) تفسیر ابن تیمیه (التفسیر الکبیر): ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق.
 
(۳۵) تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): الثعلبی (م،۴۲۷ق.) ، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
 
(۳۶) تفسیر سورة النور: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه.
 
(۳۷) تفسیر مقاتل بن سلیمان: عبدالله محمود شحاته، بیروت، التاریخ العربی، ۱۴۲۳ق.
 
(۳۸) التمهید لما فی الموطّا من المعانی و الاسانید: ابن ‌عبدالبر (م،۴۶۳ق.) ، به کوشش العلوی و البکری، مغرب، وزارت اوقاف، ۱۳۸۷ق.
 
(۳۹) التوسل بالنبی و جهلة الوهابیین: ابوحامد بن مرزوق، استانبول، مکتبة اشیق، ۱۳۹۶ق.
 
(۴۰) التوسل و الوسیله: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش ابراهیم رمضان، بیروت، دار الفکر، ۱۹۹۲م.
 
(۴۱) التوسل: جعفر سبحانی، بیروت، دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۱۲ق.
 
(۴۲) الثقات: ابن حبان (م،۳۵۴ق.) ، الکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق.
 
(۴۳) جامع الرسائل: ابن‌ تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش محمد رشاد، ریاض، دار العطاء، ۱۴۲۲ق.
 
(۴۴) جامع‌ البیان: الطبری (م،۳۱۰ق.) ، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
 
(۴۵) جغرافیای حافظ ابرو: عبدالله خوافی (م،۸۳۳ق.) ، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۷۵ش.
 
(۴۶) الجواب الباهر فی زوار المقابر: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش سلیمان صنیع و المعلمی، السلفیه.
 
(۴۷) الجواب الصحیح لمن بدّل دین المسیح: ابن‌ تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش علی حسن ناصر و دیگران، دار العاصمه، ۱۴۱۴ق.
 
(۴۸) الجوهر المنظم فی زیارة القبر الشریف النبوی المکرم: ابن حجر الهیتمی (م،۹۷۴ق.) ، دار جوامع الکلم. .
 
(۴۹) الحسنة و السیئه: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه.
 
(۵۰) الحقائق الجلیّة فی الردّ علی ابن تیمیّة فیما اورده فی الفتوی الحمویه: شهاب‌الدین بن جهبل، به کوشش طه الدسوقی، ۱۹۸۷ق.
 
(۵۱) حقیقة مرزوق، ابوحامد، التوسل و الوسیلة علی ضوء الکتاب و السنه: موسی علی، دار التراث العربی، ۱۴۱۰ق.
 
(۵۲) الحوادث الجامعة و التجارب النافعه: عبدالرزاق بن فوطی (م،۷۲۳ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
 
(۵۳) درء تعارض العقل و النقل: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش محمد رشاد، ریاض، دانشگاه محمد بن سعود الاسلامیه، ۱۴۰۱ق.
 
(۵۴) دراسات فی منهاج السنّة لمعرفة ابن‌ تیمیه: سید علی حسینی میلانی، ۱۴۱۹ق.
 
(۵۵) الدرر الکامنه: ابن‌ حجر العسقلانی (م،۸۵۲ق.) ، به کوشش محمد عبدالمعید خان‌، حیدرآباد، ۱۳۹۳ق.
 
(۵۶) دعاوی المناوئین لشیخ الاسلام ابن‌ تیمیه: عبدالله بن صالح الغصن، عربستان، دار ابن جوزی، ۱۴۲۴ق.
 
(۵۷)دفع شبه التشبیه باکف التنزیه: عبدالرحمن بن جوزی (م،۵۹۷ق.) ، قاهره، المکتبة التوفیقیه، ۱۹۷۶ق.
 
(۵۸) دفع شبه من شبّه و تمرّد و نسب ذلک الی الامام احمد: تقی‌الدین الحصنی، به کوشش الکوثری، قاهره، المکتبة الازهریه، ۱۳۵۰ق.
 
(۵۹) دقائق التفسیر: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش محمد السید، دمشق، مؤسسة علوم القرآن، ۱۴۰۴ق.
 
(۶۰) دلائل الصدق: محمد حسین مظفّر (م،۱۳۸۱ق.) ، قم، آل‌ البیت:، ۱۴۲۲ق.
 
(۶۱) دلائل النبوه: البیهقی (م،۴۵۸ق.) ، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
 
(۶۲) راس الحسین: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش الفقی، السنة المحمدیه، ۱۳۶۸ق.
 
(۶۳) رجال کشی (اختیار معرفة الرجال): محمد بن عمرکشی (م،۳۴۰ق.) ، به کوشش دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ش.
 
(۶۴) رحلة ابن بطوطه: ابن بطوطه (م،۷۷۹ق.) ، الرباط، آکادیمیة المملکة المغربیه، ۱۴۱۷ق.
 
(۶۵) رحلة ابن جبیر: محمد بن‌ احمد (م،۶۱۴ق.) ، بیروت، دار مکتبة الهلال، ۱۹۸۶م.
 
(۶۶) الرد الوافر علی من زعم بان من سمّی ابن تیمیة شیخ الاسلام کافر: محمد بن ابی‌بکر دمشقی (م،۸۴۲ق.) ، به کوشش الشاویش، بیروت، المکتب الاسلامی، ۱۳۹۳ق.
 
(۶۷) الرد علی الاخنائی و استحباب زیارة خیر البریه: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش المعلمی، ریاض، رئاسة ادارات البحوث العلمیه، ۱۴۰۴ق.
 
(۶۸) الرد علی البکری: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، هند، دار العلمیه، ۱۴۰۵ق.
 
(۶۹) الرد علی المنطقیین: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، بمبئی، القیمه، ۱۳۶۸ق.
 
(۷۰) رفع الاشتباه فی استحالة الجهة علی الله: یوسف النبهانی.
 
(۷۱) رفع الملام عن الائمة زرکلی، خیرالدین، الاعلام: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه.
 
(۷۲) سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م،۹۴۲ق.) ، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
 
(۷۳) سفرنامه ناصر خسرو: ناصر خسرو (م،۴۸۱ق.) ، تهران، زوار، ۱۳۸۱ش.
 
(۷۴) سلسلة الاحادیث الصحیحه: محمد ناصرالدین البانی، ریاض، مکتبة المعارف، ۱۴۱۵ق.
 
(۷۵) السلفیه: سید محمد کثیری، بیروت، الغدیر، ۱۴۱۸ق.
 
(۷۶) سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م،۲۷۵ق.) ، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۵ق.
 
(۷۷) السنن الکبری: البیهقی (م،۴۵۸ق.) ، بیروت، دار الفکر.
 
(۷۸) سنن النسائی: النسائی (م،۳۰۳ق.) ، به کوشش عبدالغفار و سید کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
 
(۷۹) سؤال فی یزید بن معاویه: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش صلاح‌الدین، بیروت، دار الکتاب الجدید.
 
(۸۰) السیاسة الشرعیّة فی اصلاح الراعی و الرعیه: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش ابویعلی القویسینی، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۹ق.
 
(۸۱) سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م،۷۴۸ق.) ، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق.
 
(۸۲) السیرة النبویه: ابن هشام (م،۸-۲۱۳ق.) ، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه.
 
(۸۳) السیف الصقیل فی الردّ علی ابن زنجفیل: تقی‌الدین السبکی (م،۷۵۶ق.) ، تکملة محمد کوثری، مصر، السعاده، ۱۳۵۶ق.
 
(۸۴) شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م،۱۰۸۹ق.) ، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق.
 
(۸۵) شرح حدیث النزول: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش محمد الخمیس، دار العاصمه، ۱۴۱۴ق.
 
(۸۶) شرح نهج البلاغه: ابن ابی‌الحدید (م،۶۵۶ق.) ، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
 
(۸۷) شفاء السقام: تقی‌الدین السبکی (م،۷۵۶ق.) ، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۱ق.
 
(۸۸) الشفاء بتعریف حقوق المصطفی: قاضی عیاض (م،۵۴۴ق.) ، عمان، دار الفیحاء، ۱۴۰۷ق. .
 
(۸۹) شواهد الحق: یوسف النبهانی (م،۱۳۵۰ق.) .
 
(۹۰) شیخ الاسلام ابن تیمیة لم یکن ناصبیاً: سلیمان صالح بن خراش، ریاض، دار الوطن، ۱۴۱۹ق.
 
(۹۱) الصارم المسلول علی شاتم الرسول: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش محمد محیی‌الدین، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۳۹۸ق.
 
(۹۲) صحیح البخاری: البخاری (م،۲۵۶ق.) ، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، دار ابن‌کثیر، ۱۴۰۷ق.
 
(۹۳) صحیح الکلم الطیب لشیخ الاسلام ابن تیمیه: محمد ناصرالدین البانی، ریاض، مکتبة المعارف، ۱۴۰۷ق.
 
(۹۴) صحیفه سجادیه: قم، الهادی، ۱۳۷۶ش.
 
(۹۵) الصفدیه: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش محمد رشاد، قاهره، مکتبة ابن تیمیه، ۱۴۰۶ق.
 
(۹۶) الضوء اللامع: شمسالدین السخاوی (م،۹۰۲ق.) ، دار مکتبة الحیاة.
 
(۹۷) الطبقات الکبری: ابن سعد (م،۲۳۰ق.) ، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
 
(۹۸) عقد الجمان فی تاریخ اهل الزمان: محمد بن احمد العینی (م،۸۵۵ق.) ، مصر، الهیئة المصریة العامة للکتاب، ۱۴۰۷ق.
 
(۹۹) عقلیات اسلامیه: محمد جواد مغنیه، بیروت، دار التیار- دار الجواد، ۱۴۰۴ق.
 
(۱۰۰) ابن عبدالهادی، العقود الدریه (مجموعة القول الجلی و ما لحقها): ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۵م.
 
(۱۰۱) العقیدة الحمویة الکبری: ابن‌ تیمیه (م،۷۲۸ق.) .
 
(۱۰۲) الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب: عبدالحسین امینی، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۳ق.
 
(۱۰۳) الفتاوی الحدیثیه: ابن حجر الهیتمی (م،۹۷۴ق.) ، مطبعة مصطفی البابی حلبی، ۱۳۹۰ق.
 
(۱۰۴) الفتاوی الکبری: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، دار المعرفه.
 
(۱۰۵) فتح الملک العلی لصحة حدیث باب مدینة العلم علی: احمد غماری، السعاده، ۱۳۸۹ق.
 
(۱۰۶) الفتوی الحمویة الکبری: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش محمد عبدالرزاق، مصر، ۱۴۰۳ق.
 
(۱۰۷)الفرقان بین اولیاء الرحمن و اولیاء الشیطان: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، جماعة الدعوة الی القرآن و السنه، پیشاور.
 
(۱۰۸) فضائل الخسمة من الصحاح السته: سید مرتضی حسینی فیروزآبادی (م،۱۴۱۰ق.) ، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۹۲ق.
 
(۱۰۹) فضل اهل البیت و حقوقهم: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، جده، دار القبله، ۱۴۰۵ق. .
 
(۱۱۰) فوات الوفیات: محمد بن شاکر الکتبی (م،۷۶۴ق.) ، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر، ۱۹۷۳م.
 
(۱۱۱) فیض الوهاب فی بیان اهل الحقّ ممن ضلّ عن الصواب: عبد ربّه بن سلیمان، دار القومیه، ۱۳۸۳ق. .
 
(۱۱۲) قاعدة جلیلة فی مرزوق، ابوحامد، التوسل و الوسیله: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش ربیع مدخلی، مصر، لینه، ۱۴۰۹ق.
 
(۱۱۳) قاعدة عظیمة فی الفرق بین عبادات اهل الاسلام و عبادات اهل الشرک و النفاق: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش سلیمان الغصن، دار العاصمه، ۱۴۱۱ق.
 
(۱۱۴) الکافی: الکلینی (م،۳۲۹ق.) ، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
 
(۱۱۵) کتاب الزیاره: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، دار و مکتبة الحیاة.
 
(۱۱۶) کشف النقاب عن عقائد ابن عبدالوهاب: ابوالحسن طباطبائی، نجف، ۱۳۴۵ق.
 
(۱۱۷) الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م،۶۳۰ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
 
(۱۱۸) الکشاف: الزمخشری (م،۵۳۸ق.) ، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
 
(۱۱۹) کشف الارتیاب: سید محسن امین (م،۱۳۷۱ق.) ، دار الکتب الاسلامی.
 
(۱۲۰) کنوز الذهب فی تاریخ حلب: سبط ابن العجمی الحلبی (م،۸۸۴ق.) ، حلب، دار القلم، ۱۴۱۷ق.
 
(۱۲۱) لسان المیزان: ابن حجر العسقلانی (م،۸۵۲ق.) ، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۰ق.
 
(۱۲۲) لله و للحقیقه: علی آل محسن، تهران‌، مشعر، ۱۳۸۲ش. .
 
(۱۲۳) مجموع الفتاوی: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش عبدالرحمن، مکتبة ابن‌ تیمیه.
 
(۱۲۴)مجموعة الرسائل الکبری: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
 
(۱۲۵) مجموعه آثار طه حسین: بیروت، دار الکتاب اللبنانی.
 
(۱۲۶) محاضرات فی الاعتقادات: سید علی حسینی میلانی، مرکز الابحاث العقائدیه، ۱۴۲۱ق.
 
(۱۲۷) المداخل الی آثار شیخ الاسلام ابن تیمیة و ما لحقها من اعمال: بکر بن عبدالله ابوزید، مکه، دار عالم الفوائد، ۱۴۲۲ق.
 
(۱۲۸) مسالک الابصار فی ممالک الامصار: احمد بن یحیی عمری (م،۷۴۹ق.) ، ابوظبی، المجمع الثقافی، ۱۴۲۳ق.
 
(۱۲۹) المسالک و الممالک: حسن بن احمد المهلبی (م،۳۸۰ق.) ، دمشق، التکوین للطباعة و النشر، ۲۰۰۶م.
 
(۱۳۰) مسند احمد: احمد بن حنبل (م،۲۴۱ق.) ، بیروت، دار صادر.
 
(۱۳۱) مسند الشامیین: الطبرانی (م،۳۶۰ق.) ، به کوشش حمدی، بیروت، الرساله، ۱۴۱۷ق.
 
(۱۳۲) المسودة لآل تیمیه: عبدالسلام و عبدالحلیم و احمد بن تیمیه، به کوشش محمد محیی‌الدین، قاهره، ۱۳۸۴ق.
 
(۱۳۳) المصنف: ابن‌ ابی‌شیبه، به کوشش کمال یوسف، ریاض، مکتبة الرشد، ۱۴۰۹ق.
 
(۱۳۴) معجم ما الّف علماء الامامیة رداً علی خرافات الفرقة الوهابیه: سید عبدالله محمد علی، مجلة تراثنا، ۱۴۱۹ق.
 
(۱۳۵) المغازی: الواقدی (م،۲۰۷ق.) ، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق.
 
(۱۳۶) المغنی: ابن قدامه (م،۶۲۰ق.) ، به کوشش عبدالله ترکی، دار هجر، ۱۴۰۶ق.
 
(۱۳۷) المقالات السنیة فی کشف ضلالات احمد بن تیمیه: عبدالله هروی، دار المشاریع، ۱۴۱۴ق.
 
(۱۳۸) مقالات الکوثری: محمد زاهد کوثری، المکتبة الازهریة للتراث، ۱۴۱۴ق.
 
(۱۳۹) المقدمات الخمس و العشرون فی اثبات وجود الله و وحدانیّته...: موسی بن میمون (م،۶۰۱ق.) ، حاشیه تبریزی، المکتبة الازهریة للتراث، ۱۴۱۳ق.
 
(۱۴۰) مقدّمة فی اصول التفسیر: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، بیروت، مکتبة الحیاة، ۱۴۰۹ق.
 
(۱۴۱) الملل و النحل: جعفر سبحانی، قم، نشر اسلامی.
 
(۱۴۲) الملل و النحل: الشهرستانی (م،۵۴۸ق.) ، به کوشش سید کیلانی، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۵ق.
 
(۱۴۳) منسک شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش العمران، مکه، دار عالم الفوائد، ۱۴۱۸ق.
 
(۱۴۴) منهاج السنة النبویه: ابن‌ تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش محمد رشاد، مؤسسة قرطبه، ۱۴۰۶ق.
 
(۱۴۵) منهج شیخ الاسلام ابن تیمیة التجدیدی السلفی و دعوته الاصلاحیه: سعید عبدالعظیم، اسکندریه، دار ابن تیمیه، الایمان.
 
(۱۴۶) الموطّا: مالک بن انس (م،۱۷۹ق.) ، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۶ق.
 
(۱۴۷) النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهره: یوسف ابن تغری بردی (م،۸۷۴ق.) ، قاهره، الموسسة المصریة العامه.
 
(۱۴۸) نشاة الفکر الفلسفی فی الاسلام: علی سامی النشار، مصر، دار المعارف، ۱۹۷۵م.
 
(۱۴۹) نصیرالدین الطوسی: سید علی حسینی میلانی، مرکز الابحاث العقائدیه، ۱۴۲۱ق.
 
(۱۵۰) الوافی بالوفیات: خلیل بن ایبک الصفدی (۷۶۴ق.) ، ۱۳۸۱ق.
 
(۱۵۱) الوصیة الکبری: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش محمد حمود، کتابخانه ابن جوزی، ۱۴۰۸ق.
 
(۱۵۲) وفیات الاعیان: ابن خلکان (م،۶۸۱ق.) ، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.
 
(۱۵۳) الوهابیة بین المبانی الفکریة و النتائج العملیه: جعفر سبحانی، قم، موسسه امام صادق۷، ۱۴۲۶ق. .
 
(۱۵۴) الوهابیة فی المیزان: جعفر سبحانی، قم، موسسه امام صادق۷، ۱۴۲۷ق. .
 
(۱۵۵) الوهابیون و البیوت المرفوعه: شیخ محمد همدانی، ۱۴۱۸ق. ‌
 
  
 
۱۹ - پانویس
 
۱۹ - پانویس

نسخهٔ ‏۱۳ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۵۸

«احمد بن عبدالحلیم‌ حرّانی‌ حنبلی‌» معروف به «ابن تَیْمیّه‌» (۶۶۱-۷۲۸ ق)، از شخصیت‌های‌ مشهور اهل سنت در قرن هشتم هجری است‌ که‌ به سبب اظهار عقاید خاص‌ خود نسبت‌ به‌ مسائل‌ مختلف‌ کلامی‌، فقهی‌، عرفانی‌ و... و موضع‌گیری‌ در برابر شخصیت‌های‌ برجسته اسلامی‌، مخالفان‌ بسیاری‌ در همان‌ روزگار خویش‌ یافت‌. آرای ابن تیمیه‌ درباره تبرک و توسل و شفاعت و زیارت قبور، مبنای نگرش وهابیان قرار گرفته است.

زندگی‌نامه

ابن تیمیه‌، تقی‌الدین‌ ابوالعباس‌ احمد بن عبدالحلیم‌ حرانی‌ دمشقی‌، در ۱۰ ربیع الاول‌ ۶۶۱ ق. در حرّان‌ (از شهرهای‌ ترکیه کنونی) که‌ در آن‌ زمان‌ از مراکز تعلیمات‌ مذهب‌ حنبلی‌ بود، متولد شد. مردم حران حنبلی بوده و همچنان وفاداری خود را به آل‌ امیّه حفظ کرده‌اند و رسوب افکار اموی در میان دانشمندان سده‌های متاخر این دیار نیز یافت می‌شود.[۲۶]

ابن کثیر می‌گوید که‌ در سال ۶۶۷ق‌/۱۲۶۹م‌، هنگامی‌ که‌ ابن تیمیه‌ بیش‌ از ۶ سال‌ نداشته‌ است‌، مردم‌ حران‌ از ترس‌ حمله‌ مغول‌ شهر را ترک‌ کردند. از آن‌ جمله‌ عبدالحلیم‌ پدر ابن تیمیه‌ که‌ از علمای‌ دینی‌ و خطیب‌ بزرگ‌ شهر بود، در همین‌ سال‌ به‌ همراه‌ خانواده خویش‌ روانه دمشق‌ شد. چون پدر ابن تیمیه، روحانی حنبلی‌ مذهب بود، فرزند خود را به مدارس حنابله فرستاد تا فقه حنبلی را فرا گیرد[۶]سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج ۳، ص ۱۹. برای همین او در فقه، پیرو مذهب حنبلی و در کلام، طریقت سَلفیان را برگزید.

نخستین‌ فرد معروف‌ این‌ خانواده‌ که‌ به‌ «ابن تیمیه‌» مشهور شده‌، فخرالدین‌ خطیب‌ محمد بن خضر (۵۴۲-۶۲۱) است‌. در وجه‌ تسمیه او گفته‌اند که‌ پدر یا جد وی‌ در سفر حج‌ در تَیْماء دخترک‌ زیبایی‌ دید و هنگامی‌ که‌ از سفر به‌ وطن‌ بازگشت‌، دختر نوزاد خویش‌ را شبیه‌ آن‌ دختر تیمایی‌ یافت‌، پس‌ او را تیمیه‌ نامید. از این‌ رو فرزندان‌ آن‌ دختر به‌ «ابن تیمیه‌» معروف‌ شدند. [۸]ابن خلکان، شمس الدین، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان ج۴، ص۳۸۸.

دوران ابن‌ تیمیه با خطر حمله مغولان از شرق و نیز صلیبیان، فقدان حکومت مرکزی و رکود علم[۳۵][۳۶] مقارن بود. نفوذ مغولان و صلیبیان و ترکان در میان مسلمانان، در کنار مهاجرت‌های بسیار به سبب جنگ‌ها، موجب آمیختگی فرهنگی فراوان در جامعه اسلامی آن زمان ‌گشت. این پدیده افزون بر برخی پیامدهای نیکو، ناگواری‌هایی را همچون رواج آداب به نام شریعت همراه داشت.[۳۷] صوفیه که از دیرباز مورد حمایت عباسیان، ایوبیان، و ممالیک بودند، رواج گسترده یافتند و نگرش معنوی آنان به دین، زمینه‌ساز گرایش مردم به زیارت قبور پیامبران و صالحان گشته، اعتقاداتی مانند توسل، شفاعت و اخذ شفا را بسیار رونق داد.[۳۸] نیز برخی خرافات و بدعت‌ها در کنار این جریان شکل گرفت.[۳۹] ابن‌ تیمیه در چنین فضایی از زاویه دید خود به غالیان شیعه و نصیریه و اسماعیلیه، به ترویج دیدگاه‌های افراطی خویش ‌پرداخت و همه شیعیان را به بدعت‌گذاری متهم ساخت.[۴۰]

ابن‌ تیمیه به سال ۷۰۴ق. در قتل ‌عام شیعیان کسروان، در امتداد اقدام‌های سرکوبگرانه ایوبیان و ممالیک برای قتل ‌عام شیعیان و راندن آنان از مصر و شام و سپس مدینه[۵۶][۵۷] و لبنان، نقشی مهم داشت. به گفته ابن کثیر (م،۷۴۸ق.) او برای توجیه کشتارهایش، شیعیان را کافر و گمراه نامید.[۶۰] اختلاف‌های داخلی در امت اسلامی از جمله نزاع سخت میان شافعیان و حنفیان که گاه به کشتار یکدیگر و آتش زدن مساجد می‌انجامید[۶۲] و نیز اختلاف‌های سیاسی میان حاکمان مسلمان در کشورهای اسلامی، بهترین فرصت را برای سلطه مغول و صلیبیان بر امت اسلامی فراهم ‌آورد.[۶۳] در این اوضاع، ابن‌ تیمیه به جای توجه به این ضعف‌ها و تلاش برای یکپارچه ساختن نیروی مسلمانان در برابر حمله همه‌ جانبه مغولان و صلیبیان که در آخرین گام به شام و فلسطین رسیده بودند، همواره به این اختلاف‌های درونی دامن می‌زد.[۶۴][۶۵]

بهره‌مندی گهگاهی ابن‌ تیمیه از حمایت حکومت‌ها، و نیز عقاید خاص مخالف با دیدگاه‌های متعارف، هجمه به دیدگاه‌ها یا مقدسات دیگران، به کار بردن کلمات رکیک در مناظرات[۶۶][۶۷][۶۸] به‌ رغم اعتراف به حرمت دشنام مسلمان، [۶۹] اقامه حدود و قتل افراد بر پایه تشخیص خود[۷۰] و چه بسا حسدورزی رقیبان،[۷۱] موجب بروز کشمکش‌هایی میان وی و دانشوران زمانش شد. ابن‌ تیمیه بر تمام مخالفت‌ها و نزاع‌های خود برچسب جهاد ضدّ بدعت‌های رایج زمان می‌زد و رد این‌گونه افکار را وظیفه هر دانشمندی می‌خواند.[۸۸] اما خود هیچ اعتراضی به کارهای ظالمانه حکمرانان نکرد.[۸۹]

پس از آنکه افکار و عقاید ابن تیمیه به علمای عصرش رسید، جنجالی در میان علما بر پا شد و با او به مخالفت برخاستند و علمای آن عصر متفق شدند، اگر وی دست از عقائد باطلش برندارد او را زندانی کنند. در آن جلسه عقاید خود را ابراز نمود. به حکم قاضی او را چند روز در برجی حبس کرده و سپس او را به حبس معروفی به نام «جب» منتقل ساختند. [۳۳]شهرستانی، علی، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۴ق، ج۱۴، ص۳۸.

از آغاز قرن هشتم، برخی تفکرات وی باعث شد تا در زندگی خود دچار شرایط سخت شود. وی در آن سال‌ها عقیده تشبیه و تجسیم و جهت داشتن خداوند را مطرح کرد. وقتى ساکنان شهر «حماة» (سوریه) از او درباره آیه «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» پرسیدند، وى در تفسیر آن جایگاهى براى خداوند در عرش تعیین کرد. چنان‌که در دیگر فتاوای وی نیز مشهود است، وی قائل به جسمانیّت خداوند بلاکیف بوده و این نظر را به اهل حدیث و ظاهرگرایان نسبت داده است[۲۳]ابن تیمیه حرّانی، عبدالحلیم، التأسیس فی ردّ اسس التقدیس، ج۱، ص۱۰۱. این تفکر باعث شد تا قاضی وقت، او را در سال ۷۰۵ ه.ق در دادگاه، محکوم و به زندان فرستاد. بعد از دو سال، از زندان آزاد شد و مجدداً به نشر عقاید خود پرداخت. پافشاری دوباره ابن‌ تیمیه بر عقاید خود، سبب شد قضات هر چهار مذهب، حکم دستگیری و زندان کردن او را صادر کنند و در سال ۷۲۱ ق، دوباره محکوم به زندان شد و در آن مدت مشغول تصنیف شد، ولی پس از مدتی از نوشتن و مطالعه ممنوع شد و هر نوع کتاب، قلم و دواتی از او گرفته شد.[۳۶]ابن تغری بری، یوسف، المنهل الصافی و المستوفی بعد الوافی، ج۱، ص۶۸. او سرانجام در سال ۷۲۸ ق، در زندان قلعه دمشق درگذشت[۲۴]حافظ مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۴۶۸.

در خصوصیات ابن تیمیه‌ گفته اند: وی‌ شخصی تندخو بود و در بحث‌ گاه‌ بسیار تند می‌شد و به‌ مخاطب‌ اهانت‌ می‌کرد، [۱۰۸]ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۱، ص۱۶۳. در برابر کسی‌ خم‌ نمی‌شد و به‌ سلام‌ و مصافحه‌ بسنده‌ می‌کرد. با امرا و شخصیت‌های‌ بلند مقام‌ سیاسی‌ استوار و بی‌پروا روبه‌رو می‌شد. [۱۰۹]ابن رجب‌، شهاب‌ الدین‌ عبدالرحمان‌، ج۲، ص۳۹۵. خود را مجتهد می‌دانست‌ و از کسی‌ تقلید نمی‌کرد؛ در داوری‌ نسبت‌ به‌ بزرگان‌ دین‌ بی‌پروا بود و گاه‌ بر علما و فقهای‌ مشهور و مسلم‌ خرده‌ می‌گرفت‌. [۱۱۰]ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۱، ص۱۶۳.

اساتید و مشایخ

ابن تیمیه‌ پرورش‌ علمی‌ و دینی‌ خود را ابتدا در محیط علمای‌ حنبلی‌ در دمشق‌ تکمیل‌ کرد. از شیوخ‌ او می‌توان‌ ابن عبدالدائم‌، علی‌ بن احمد بن عبدالدائم‌ بن نعمة المقدسی‌ الحنبلی‌ (د ۶۹۹ق‌)، مجد بن عساکر (د ۶۶۹ق‌)، یحیی‌ بن الصیرفی‌ (د ۶۹۶ق‌)، قاسم‌ اربلی‌ (د ۶۸۰ق‌)، و ابن ابی‌ الیسر (د ۶۷۲ق‌/۱۲۷۳م‌)، شمس‌الدین‌ ابوالفرج‌ عبدالرحمان‌ بن ابی‌ عمر محمد بن احمد بن محمد ابن قدامة المقدسی‌ الحنبلی‌ (د ۶۸۲ق‌)، مسلم‌ بن علان‌ شمس‌ الدین‌ ابوالغنائم‌ دمشقی‌ (۶۸۰ق‌)، ابراهیم‌ بن الدرجی‌ (د ۶۸۱ق‌) و زین‌الدین‌ ابن المنجا ابوالبرکات‌ تنوخی‌ حنبلی‌ (د ۶۹۵ق‌) را نام‌ برد. [۹]ابن عماد، شذرات‌ الذهب‌، ج۵، ص۳۳۱.

شاگردان

برخی از شاگردان‌ و مدافعان نامدار ابن تیمیه‌ عبارتند از:

  • ابن قیم‌ جوزی (۶۹۱-۷۵۱ق‌): بی‌شک‌ او بزرگ‌ترین‌ شاگرد و مدافع‌ ابن تیمیه‌ است‌ که‌ در همه اقوال‌ و عقاید تابع‌ و حامی‌ بی‌چون‌ و چرای‌ او بود و نشر و بسط عقاید ابن تیمیه‌ را در زمان‌ حیات‌ او و پس‌ از مرگ‌ او بر عهده‌ داشت‌ و به‌ همین‌ سبب‌ او را تازیانه‌ زدند و سوار بر شتر در شهر گرداندند و با ابن تیمیه‌ در قلعه دمشق‌ زندانی‌ کردند. از این‌ رو نام‌ او همیشه‌ با نام‌ استادش‌ قرین‌ است‌.
  • ابن کثیر دمشقی، مؤلف‌ البدایة و النهایة (م ۷۴۴ق‌): از شاگردان‌ و مدافعان‌ سرسخت‌ ابن تیمیه‌ که‌ در سراسر کتاب‌ خود به‌ هر مناسبتی‌ از ابن تیمیه‌ دفاع‌ کرده‌ و او را ستوده‌ است‌. او در روز وفات‌ استادش به‌ قلعه دمشق‌ رفت‌ و بر سر جسد او نشست‌ و صورتش‌ را باز کرد و بوسید. [۱۲۸]ابن کثیر، البدایة، ج۱۴، ص۱۳۸،
  • احمد بن محمد حنبلی‌: از دیگر شاگردان‌ بنام‌ او است‌ که‌ به‌ گفته ابن حجر عسقلانی نخست‌ مخالف‌ ابن تیمیه‌ بود، ولی‌ پس‌ از ملاقات‌ با او از دوستان‌ و شاگردان‌ او گردید و مصنفات‌ او را نوشت‌ و در طرفداری‌ از او پافشاری‌ کرد و در رد بر صوفیه‌ و مسأله زیارت‌ سخت‌ از او دفاع‌ کرد تا آن‌که‌ عامه‌ و صوفیان‌ بر او شوریدند و قصد کشتن‌ او کردند. [۱۳۰]ابن حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۱، ص۳۲۳.
  • ابن قدامه مقدسی‌ (م ۷۴۴ق‌).

جایگاه علمی

ابن تیمیه‌ در اکثر علوم‌ متداول‌ زمان‌ خود از فقه‌ و حدیث‌ و اصول‌ و کلام‌ و تفسیر متبحر بود و در فلسفه‌ و ریاضیات‌ و ملل‌ و نحل‌ و عقاید ادیان‌ دیگر مخصوصاً مسیحیت‌ و یهود نیز اطلاعات‌ فراوان‌ داشت‌ و این‌ معنی‌ در سرتاسر آثار و تصانیف‌ او مشهود است‌.

ابن تیمیه ۱۷ ساله بود که در فقه‌ حنبلی‌ به‌ درجه اجتهاد رسید و قاضی المقدسی (۶۹۹ ق) به وی اجازه فتوا در فقه حنبلی داد [۱۸]اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌تیمیه، ص ۲۱۵. وی پس‌ از مطالعه‌ و تبحر در مذاهب‌ دیگر فقهی‌، فتواهایی‌ داد که‌ با فتاوی‌ مذاهب‌ اربعه‌ اختلاف‌ داشت‌ و بدین‌ سان‌، استقلال‌ رأی‌ و نظر آزاد خود را در فقه‌ به‌ ثبوت‌ رسانید.

هنوز به‌ ۲۰ سالگی‌ نرسیده‌ بود که‌ پس‌ از فوت‌ پدرش‌ (۶۸۲ق‌) از آغاز سال‌ ۶۸۳ ق. در دارالحدیث‌ سکریه‌ به‌ تدریس‌ پرداخت‌.[۲۰]ابن کثیر، البدایة، ج۱۳، ص۳۰۳. ابن تیمیه‌ با آن‌که‌ جوانی‌ ۲۲ ساله‌ بود، حاضران‌ را با قدرت‌ علمی‌ و حسن‌ بیان‌ خود شگفت‌زده‌ کرد، و تاج‌الدین‌ فزاری‌ آن‌ درس‌ را نوشت‌.

ابن تیمیه‌ به‌ زودی‌ بر اثر قدرت‌ بیان‌ و وسعت‌ دانش‌ و زهد و عبادت‌ خود مشهور گردید و از مراجع‌ مهم‌ فتوا در زمان‌ خود شد. هنگامی که ۳۰ ساله بود به وی پیشنهاد قاضی‌القضاتی داده شد؛ اما نپذیرفت[۲۵]اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌ تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص۲۱۵.

آثار و تألیفات

ابن‌ تیمیه‌ هیچ‌گاه‌ از نوشتن‌ و تصنیف‌ فارغ‌ نبود، حتى‌ در زندان‌ همواره‌ به‌ نوشتن‌ اشتغال‌ داشت‌ و نیز بسیار سریع‌ مى‌نوشت‌. برخی شمار مصنفات‌ او را تا ۳۰۰ جلد نوشته‌اند. وی همچنین مقالات و نامه‌های بسیاری را با استفاده از زغال در زندان به رشته تحریر درآورد [۲۷] اصلاحی، عبدالعظیم، مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن‌ تیمیه، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ص ۲۱۵.

مهمترین ویژگی‌های آثار ابن‌ تیمیه از این قرارند: پراکندگی مباحث و نداشتن تبویب و انسجام[۴۴۵] در عین بهره‌مندی از خطابه‌های جذاب و قلمی روان و خواندنی، تکرار مباحث، استطراد، و به روز نگاری.[۴۴۶] می‌توان بیشتر مصنفات ابن‌ تیمیه را در دایره ردود یا پاسخ‌های عقیدتی و توحیدی به شمار آورد.[۴۴۳] از مهمترین آثار وی عبارتند از:

  • مجمع الرسائل
  • اقتداء السیره المستقیم
  • التوسل والوسیله
  • عدة الدلاله فی عموم الرساله
  • منهاج السنة النبویة، در نقض منهاج الکرامه علامه حلی (م،۷۲۴ق.)
  • تفسیر سورة الاخلاص
  • تفسیر المعوذتین
  • الحسبه فی الاسلام
  • السیاسة الشرعیه فی الاصلاح الراعی و الرعیة»
  • الصارم‌ المسلول‌ علی‌ ساب‌ الرسول‌ (یا شاتم‌ الرسول‌) در پاسخ به جسارت کسی که به‌ حضرت‌ رسول‌ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) ناسزا گفته‌ بود.
  • العقیدة الحمویة الکبری‌: به‌ گفته ابن شاکر، ابن تیمیه‌ این کتاب‌ را در ۶۹۸ق‌. میان‌ نماز ظهر و عصر در پاسخ‌ سؤالاتی‌ که‌ درباره‌ مسائل‌ کلامی‌ از او کرده‌ بودند، نوشت‌. [۳۸]ابن شاکر، فوات‌ الوفیات‌، ج۱، ص۷۲.
  • تلبیس الجهمیه در شش مجلد
  • العقیدة الواسطیه
  • الجواب الصحیح لمن بدّل دین المسیح
  • کتاب الحمویه
  • فضائل القرآن
  • امثال القرآن
  • الفرقان بین اولیاء الرحمان و اولیاء الشیطان
  • شرح العمدة فی الفقه.

ابن تیمیه از دیدگاه اهل سنت

برخی از اهل سنت ابن تیمیه را فردی بدعت گو، گمراه، گمراه کننده و افراط‌گر مـی دانند؛

  • عبدالکافی در مقدمه کتابش می‌نویسد: ابن تیمیه بدعت‌هایی در اصول عقاید ایجاد کرد و ارکان و پایه‌های اسلام را خراب کرد اینها همه بعد از آن بود که او خود را زیر پـوشـش تبعیت از کتاب و سنت پنهان کرد و اظهار کرد که به سوی حق دعوت و به بهشت هـدایـت مـی کند. ولی از تبعیت سرباز زد و به بدعت گویی پرداخت. او با مخالفت با اجماع از جماعت مسلمین جـدا شـد.[۶۸]عبد الکافی، علی، الدرة المضیة فی الرد علی ابن تیمیة، ص۲.
  • ابوبکر حصینی درباره ابن تیمیه می‌گوید: «پس بدان که من نظر کردم در سخن این خبیث که در قلب او مرض گمراهی است، کسی که از مشتبهات قرآن و سنت با هدف ایجاد فتنه تبعیت می‌کند، و کسی که گروهی از عوام و غیره که خداوند اراده هلاکتشان کرده او را متابعت کرده‌اند، در او چیزهایی دیدم که قدرت گفتن آن را ندارم... ؛ چرا که در آن‌ها تکذیب پروردگار عالمیان است...» . [۶۹]عبد الکافی، علی، الدرة المضیة فی الرد علی ابن تیمیة، ص۳، به نقل از بحوث فی الملل و النحل، ج۴، ص۴۲.
  • ابن حجر عسقلانی می‌گوید: درباره ابن تیمیه بین مردم و علما اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی او را به تجسیم نسبت می‌دهند، به سبب آنچه که در العقیدة الحمویه و واسطیه و غیره ذکر کرده، مانند این قولش که معتقد بود خداوند دارای صفات حقیقی، دست، پا، ساق و صورت می‌باشد و او به ذاتش بر عرش قرار دارد!... برخی او را زندیق و بی دین می‌دانند؛ به سبب قولی که می‌گوید: نباید از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) کمک خواست و چنین درخواستی از عظمت نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) می‌کاهد و منع می‌کند... برخی ابن تیمیه را به خاطر نسبت‌های ناروایی که به حضرت علی علیه‌السّلام داده، نسبت نفاق می‌دهند؛ زیرا رسول خدا (صلی الله علیه وآله) درباره علی(علیه السلام) فرمود: "لا یبغضک الا منافق"؛ جز منافق کسی بغض و دشمنی تو را به دل ندارد.[۷۰]عسقلانی، ابن حجر، الدرر الکامنه، ج۶، ص۶۴.
  • حسن بن علی سقاف نیز می‌گوید: «ابن تیمیه کسی است که او را شیخ الاسلام می‌نامند و گروهی نیز به کلماتش استدلال می‌کنند؛ در حالی که او ناصبی و دشمن علی (ع) است و به فاطمه (علیهاالسّلام) نسبت نفاق داده است.» [۷۱]سقاف، حسن بن علی، التنبیه و الرد ص۷.
  • محمد العلاء البخاری -از علمای اهل سنت- تصریح به کفر ابن تیمیه کرده و به آن فتوا داده است؛ شوکانی در این باره می‌گوید: «صرح (محمد بن محمد العلاء البخاری) بتبدیعه ثم تکفیره، ثم صار یصرح فی مجلسه ان من اطلق علی ابن تیمیه انه شیخ الاسلام فهو بهذا الاطلاق کافر»؛ محمد بن محمد بخاری در بدعت گذاری و تکفیر ابن تیمیه سخن گفته تا آنجا که در مجلس خود تصریح کرده که اگر کسی به ابن تیمیه "شیخ الاسلام" اطلاق کند، او به خاطر همین اطلاق کافر است.[۷۲]شوکانی، البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، ج۲، ص۲۶۲.

عقاید و اندیشه‌ها

ابن تیمیه معتقد به عقاید انحرافی و مخالف عقاید عموم مسلمین بود و برای اینکه مردم عوام آنها را بپذیرند، آن عقاید را به سلف نسبت می‌داد. لکن شهرستانی – از علمای اهل سنت- ادعای ابن تیمیه درباره مذهب سلف را تکذیب کرده و می‌گوید: گروهی از متاخرین این سخن را به گفته‌های سلف اضافه کرده می‌گویند: در این آیات باید همان ظاهر بدوی آنها را گرفت و تفسیر آنها درست به همان نحو باید باشد که وارد شده، بدون هیچ تاویلی یا توقفی در آن چه ظاهر است، همانگونه که ابن تیمیه تفسیر کرد، ولذا اینها گرفتار تشبیه کامل شدند و این خلاف عقیده سلف است..[۳۲]شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۱۰۰.

ابن تیمیه تنها منبع شریعت را قرآن دانسته و سنت را شارح آن شمرده است.[۹۱][۹۲] بزرگداشت نصوص شرعی در برابر حکم عقل، [۹۳] تایید آن به اقوال سلف، رعایت ترتیب میان منابع اسلامی همچون کتاب، سنت نبوی و اقوال سلف، و واگذاشتن بحث از امور غیبی را، از ویژگی‌های عقیده او شمرده‌اند.[۹۴]

وی تعارض میان کتاب و سنت و عقل را منتفی می‌دانست[۹۶] [۹۷]و حجیت عقل در امور اعتقادی و احکام را رد می‌کرد[۹۸] و با کلام، منطق و فلسفه میانه خوشی نداشت. در این زمینه، کتاب‌هایی چون الرد علی الفلاسفه و نقض المنطق را نگاشته و محمد بن زکریای رازی (م،۳۱۱ق)، ابن سینا (م،۴۲۸ق) و غزالی (م،۵۰۵ق) را با تعابیری موهن، وارثان مجوس و هند و یونان و مشرک خوانده است.[۹۹][۱۰۰] البته خود وی در عمده آثارش به ترتیب دادن مقدمات منطقی و طرح مباحث کلامی روی آورده است؛ چنان‌که قیاس را مادام که به مخالفت با نص منتهی نگردد، معتبر می‌داند.[۱۰۱][۱۰۲]

ابن‌ تیمیه خود را تبیین‌گر و پاسدار‌ اندیشه‌های سلف دانسته است. از این رو، تنها دیدگاهی را برگزیده که به ادعای وی، اجماع سلف -که اطمینان آور و مصون از خطاست-[۱۰۳][۱۰۴] بر آن مستقر شده باشد.[۱۰۵][۱۰۶]

آرای حدیثی:

ابن‌ تیمیه معمولاً پس از نقل احادیث به بررسی درجه اعتبار آن‌ها می‌پردازد. سپس دیدگاه خود را با قطعیت کامل بیان می‌کند. گویا پرونده هر مبحث با اظهار عقیده او برای همیشه بسته خواهد شد.[۱۱۴] البته منتقدان از اشتباه‌های وی در نقل و نقد حدیث پرده برداشته‌اند. وی گاه حدیث نبوی را قدسی می‌شمرد و در بسیاری اوقات احادیث متفاوت را با هم می‌آمیخت؛ چنان‌که گاه در نسبت حدیث به مصدر یا راوی آن اشتباه می‌کرد. همین اشتباه‌ها نقشی عمده در‌ اندیشه‌های فقهی و کلامی وی داشت.[۱۱۷] تقطیع یا گزینش سخنان بر وفق دیدگاه‌های خود نیز از دیگر موارد اتهام وی است.[۱۱۸][۱۱۹]

رجال‌شناسی ابن‌ تیمیه نیز با اشتباه‌های فاحشی همراه است. گاه از شخصیت‌هایی یاد می‌کند که در هیچ منبع رجالی یافت نمی‌شوند.[۱۲۰] تضعیف‌های رجالی‌اش از نظر متخصصان حدیث بی‌اعتبار است تا آن‌جا که اهل حدیث را بر آن داشته تا به بررسی‌های رجالی او اعتنا نکنند.[۱۲۱] رد‌کردن احادیث صحیح در فضیلت علی (علیه‌السّلام) هواداران وی را نیز به اعتراض واداشته است؛ چنان‌که البانی (م،۱۳۳۲ق.) وی را به جرئت در انکار احادیث صحیح متهم کرده است.[۱۲۲] وی بی‌مهابا برخی از تضعیف‌های خود را به اجماع نسبت داده است. مثلاً حدیث تصدّق خاتم علی (علیه‌السّلام) را به اجماع نادرست می‌شمرد[۱۲۳] [۱۲۴]؛ در حالی که بسیاری از محدثان و مفسران بدان احتجاج کرده‌اند.[۱۲۵][۱۲۶][۱۲۷]

آرای تفسیری:

بیشتر مباحث تفسیری ابن‌ تیمیه به آیات صفات و آیات مرتبط با ردّ صوفیه اختصاص دارد[۱۳۰] که به طور پراکنده در لابه‌لای کتاب‌هایش یافت می‌شوند.

عقاید تشبیهی ابن‌ تیمیه در تفسیرش نیز اثری بارز نهاده است؛ تا جایی که وجود متشابه را در قرآن انکار می‌کند و آن را امری کاملاً نسبی می‌داند. از این رو، بر این باور است که برای تفسیر آیات قرآن هیچ نیازی به ارجاع آیه متشابه به آیه محکم نیست و هر آیه‌ای خودبسند است.[۱۳۳]

آرای اعتقادی:

ابن‌ تیمیه در امور اعتقادی، ظاهر کتاب را حجت دانسته، تاویل کلام بر خلاف ظاهر[۱۴۶] یا هر‌گونه باطن مخالف با ظاهر را که گاه به بهانه دوری از تشبیه و تجسیم مطرح می‌گردد، رد می‌کند.[۱۴۷]

در تفسیر صفات خبری با دو‌گونه موضع‌گیری از ابن‌ تیمیه روبه‌رو می‌شویم که جمع آن دو نتیجه‌ای جز تشبیه و تجسیم به دست نمی‌دهد. به باور وی، از آن‌جا که اسماء و صفات خداوند توقیفی هستند، نمی‌توان خداوند را به جسمانیت متصف کرد.[۱۶۹] این همه در حالی است که وی در نوشتارهای خود صریحاً به استواء، مجیء، دست، پا، [۱۷۲] فرح و غضب و... برای خداوند اشاره دارد و روایت‌های این باب را می‌پذیرد و بر تفسیر آن‌ها بر پایه معنای ظاهری و عرفی آن تاکید می‌ورزد[۱۷۳].

حصنی (م،۸۲۹ق.)، ابن حجر هیتمی (م،۹۷۳ق.) و بسیاری دیگر ابن‌ تیمیه را به تشبیه و تجسیم وصف کرده‌اند.[۱۷۹][۱۸۰][۱۸۱][۱۸۲] بسیاری نیز بر این باورند که ابن‌ تیمیه به جهت و تحیز قائل بوده است.[۱۸۳][۱۸۴][۱۸۵][۱۸۶] به روایت ابن بطوطه (م،۷۷۹ق.) وی حدیث نزول خداوند بر آسمان دنیا را به نزول خود از منبر تشبیه کرد.[۱۸۸] فارغ از گزارش ابن بطوطه به عنوان جهانگردی بی‌طرف، به گزارش ابوحیّان (م،۷۴۵ق.) نیز وی در کتاب العرش خود آورده که خداوند بر کرسی جلوس نموده و جایی را برای نشستن پیامبرش خالی کرده است.[۱۸۹] شاهد صحت این نسبت آن است که ابن‌ تیمیه این حدیث را صحیح شمرده است![۱۹۰]

آرای فقهی:

الف. زیارت:

ابن‌ تیمیه مسلمانان را از رفتن بر مزار پیامبران بازمی‌دارد و تنها روی‌کردن به قبر ایشان را هنگام سلام بر آنان می‌پذیرد.[۲۱۸] وی بر آن است که هرگونه نماز یا دعا برای خود نزد قبر هر میتی بدعت و حرام است[۲۱۹][۲۲۰]؛ نیز نشستن نزدیک قبر پیامبران و مسح یا بوسیدن قبور آنان ممنوع است.[۲۲۱]

ابن‌ تیمیه هر‌گونه بنا بر قبور را نشانه شرک و ریشه بت‌پرستی خوانده[۲۴۰] و تعظیم قبور را آیین مشرکان و کار اهل کتاب شمرده است.[۲۴۱]

برخی از مخالفان ابن‌ تیمیه این سخنان را انکار حیات پیامبران در قبر، [۲۵۱] مساوات قبور ایشان و دیگران[۲۵۲] و انکار رسالت نبوی پس از وفات وی[۲۵۳]دانسته‌اند. به عقیده ایشان ادله تعظیم شعائر الهی (حجّ/۲۲، ۳۲) و وجوب محبت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) و اهل‌ بیت ایشان (شوری/۴۲، ۲۳)، نیز گزارش قرآن از رواج سنت بنای مسجد بر قبور صالحان و تایید ضمنی آن (کهف/۱۸، ۲۱) و تصریح قرآن به اراده الهی بر بزرگداشت مادی یا معنوی خانه‌هایی که در آن یاد خدا می‌شود (نور/۲۴، ۳۶-۳۷) از ادله قرآنی مطلوبیت ساخت مشاهد بر قبور صالحان‌اند.[۲۵۴] نیز بقای آثار باستانی قبور پیامبران در منطقه حجاز، فلسطین و شامات به‌ رغم دسترسی مسلمانان روزگار نزول و امکان تخریب آن‌ها شاهدی بر جواز آن است.[۲۵۵] ادله روایی ابن‌ تیمیه و شاگردان مکتب وی نیز با مناقشات سندی، متنی و دلالی روبه رو شده است.[۲۵۶]

ب. توسّل:

به باور ابن‌ تیمیه، توسل به معنای تبعیت از سنت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است.[۲۵۷] وی گر چه دعای مؤمنان درباره یکدیگر را پسندیده می‌داند، درخواست دعا از صالحان پس از مرگشان را ناخواسته خداوند می‌شمرد[۲۵۸] وی شفاعت‌جویی از پیامبر در زمان وفات وی را نیز بدعت‌آمیز دانسته، آیات دال بر مطلوبیت درخواست استغفار از پیامبران را ویژه زمان زندگی ایشان می‌داند.[۲۶۱] وی بر این باور است که تعبیر توسل به پیامبر در کلمات صحابه و دانشوران تنها در زمان حیات صالحان[۲۶۲][۲۶۳] و به معنای تمسک به دعا و شفاعت ایشان است.[۲۶۴] از این رو، توسل به ذات صالحان هر چند مقامی ارجمند نزد خدا داشته باشند، مؤثر نیست[۲۶۵]؛ زیرا ذات ایشان چیزی ندارد که اقتضای اجابت دعا کند.[۲۶۶][۲۶۷] نیز درخواست دعا برای اموری چون شفای بیمار و ادای دِین و آمرزش گناهان که جز خداوند کسی قادر بر آن نیست، حرام است.[۲۶۹]

برخی از منتقدان در پاسخ، مسئله توسل و زیارت را به اجماع عملی امت اسلامی نسبت داده و او را بنیان‌گذار تحریم این کارها دانسته‌اند.[۲۷۲][۲۷۳][۲۷۴] به عقیده ایشان، ابن‌ تیمیه تمام احادیث صحیح دال بر جواز توسل را تاویل برده است.[۲۷۵] در پاسخ به شرک‌آمیز بودن توسل به کسی جز خدا نیز میان باور به استقلال در سببیت و وساطت در پیشگاه خداوند تفاوت‌ نهاده و قسم دوم را خارج از شرک و عین توحید دانسته‌اند[۲۷۶]؛ همان‌گونه که توسل در حال حیات نیز شرک نیست.[۲۷۷] بر این اساس، کمک‌خواهی از اولیای الهی در حال حیات و در امور جزئی (کهف/۱۸، ۹۵) یا برای دعا و طلب مغفرت (ر. ک: نساء، ۴/ ۶۴؛ توبه/۹، ۱۰۳) یا انجام امور فراعادی (اعراف/۷، ‌۱۶۰؛ نمل/۲۷، ۳۸؛ مائده/۵، ۱۱۰) و نیز پس از وفات ایشان رواست؛ زیرا با الهام از قرآن، نه مرگ به معنای معدوم شدن است و نه اتصال به عالم ارواح یا همان حقیقت آدمی محال است.[۲۷۸] اموات مؤمنان به سان زندگان در قبر خویش قدرت درک و برآوردن نیازها را به اذن خداوند دارند.[۲۷۹] آیات (مائده/۵، ۳۵؛ فرقان/۲۵، ۵۷)، [۲۸۰] روایت‌ها[۲۸۱][۲۸۲][۲۸۳][۲۸۴] و سیره مسلمانان نیز یاری خواستن از ارواح مطهر اولیای خدا را تایید می‌کنند.[۲۸۵]

ج. تبرّک:

ابن‌ تیمیه تبرک به اجزای بدن پیامبران را روا و جز آن را حرام می‌شمارد.[۲۹۵] اما بر پایه گزارش‌های فراوان تاریخی، یاران رسول خدا به آثاری چون ظرفی که وی از آن نوشیده، [۲۹۶][۲۹۷][۲۹۸][۲۹۹] جای لبان و دست مبارک وی، [۳۰۰][۳۰۱][۳۰۲][۳۰۳][۳۰۴][۳۰۵][۳۰۶] منبر، [۳۰۷][۳۰۸][۳۰۹][۳۱۰] [۳۱۱] [۳۱۲] دینارهای اعطایی، [۳۱۳][۳۱۴][۳۱۵][۳۱۶][۳۱۷] عصا، [۳۱۸][۳۱۹][۳۲۰] لباس، [۳۲۱][۳۲۲][۳۲۳] مکان عبور[۳۲۴] و قبر ایشان[۳۲۵] تبرک می‌جستند.

آرای تاریخی:

الف. صحابه:

ابن‌ تیمیه در قصیده‌ای محبت همه صحابه را مذهب خود دانسته، [۳۲۶] بر رعایت حقوق ایشان به اتفاق اهل‌ سنت[۳۲۷] و اهل بهشت بودن تمام ایشان به مقتضای رضایت الهی از آن‌ها[۳۲۸] تاکید می‌ورزد. وی اعتقاد به ارتداد صحابه را موجب کفر خوانده و درباره جواز لعن تردید کرده است.[۳۲۹][۳۳۰] وی خطاهای ایشان را به سبب کارهای نیکشان مغفور می‌داند و بر این باور است که از ایشان گناهانی بخشوده می‌شود که از غیر آنان بخشوده نخواهد شد.[۳۳۱] به باور وی، باید از بازگو‌کردن اختلاف‌های صحابه خودداری کرد و به بیان فضیلت‌های آنان و استغفار برای ایشان بسنده نمود.[۳۳۲][۳۳۳] این بدان روست که برخی از اشتباه‌های ایشان از روی عذر صورت گرفته و برخی به سبب توبه یا انجام کار خیر بخشوده شده است و یادکرد کارهای زشت آنان موجب بغض و دشمنی به آنان می‌گردد.[۳۳۴]

این همه در حالی است که به عقیده برخی نویسندگان، هیچ فردی حتی صحابه از دشمنی و تکفیر ابن‌ تیمیه در امان نمانده است.[۳۳۵][۳۳۶] برخی نیز وی را به خبث نیت و برداشت غلط یا کینه‌ورزی به صحابه متهم می‌دانند[۳۳۷][۳۳۸] و او را ضعیف العقل می‌خوانند.[۳۳۹][۳۴۰] به گزارش ایشان، ابن‌ تیمیه ابوبکر را به عدم فهم اسلام[۳۴۱] و عمر را به عدم اعتنا به سخنانش[۳۴۲] و عثمان را به مال‌دوستی[۳۴۳] متهم کرده است. ابن‌ تیمیه تحت تاثیر باورهای اموی دمشق، از ارادتمندان معاویه به شمار می‌رود. وی با نگارش فضائل معاویة و فی یزید و انّه لا یسبّ نخستین بار آرزوی دیرینه شام را جامه عمل پوشاند.[۳۴۴] وی معاویه را صحابی عادل و بهترین سلطان و فردی فقیه دانسته است.[۳۴۵][۳۴۶] نیز به برائت مروان بن حکم از هرگونه گناهی که سبب تبعیدش گردد، تصریح کرده است.[۳۴۷]

ب. اهل‌ بیت:

ابن‌ تیمیه رویکردی دوگانه درباره اهل بیت علیهم السلام دارد. در جایی سبب تقدم آنان را رسوم جاهلی و رابطه خویشاوندی ایشان دانسته[۳۴۸] و در جای دیگری محبت اهل‌ بیت را فریضه[۳۴۹] و فراتر از محبت به سایر قبایل قریش[۳۵۰] دانسته و آن را فارغ از نسب، به سبب ایمان قوی ایشان خوانده است.[۳۵۱] به عقیده وی، اجماع اهل‌ بیت، حجت[۳۵۵] و صلوات بر ایشان سنت[۳۵۶] و واجب است.[۳۵۷] او در جایی فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) را سرور زنان جهان خوانده[۳۶۰] و در جای دیگر او را به منافقان تشبیه کرده است.[۳۶۱] نیز حسین بن علی (علیه‌السلام) را شهید و قاتل وی را ملعون دانسته[۳۶۲]؛ اما یزید را از مشارکت در قتل وی تبرئه کرده و او را از بشارت یافتگان به بهشت خوانده است. وی قیام امام حسین (علیه‌السلام) را به هدف دستیابی به خلافت به گمان همکاری اهل عراق با وی وصف کرده است.[۳۶۳]

او دیگر ائمه شیعه را گاه به عنوان فقیه، تابعی و عابد ستوده است.[۳۶۴][۳۶۵][۳۶۶][۳۶۷] امام علی (علیه‌السلام) را چهارمین صحابی در فضیلت و خلافت، [۳۶۸][۳۶۹] محبوب خداوند[۳۷۰] و زاهد[۳۷۱] خوانده و دعوتگر به جنگ با وی را دوزخی شمرده است.[۳۷۲] با این حال، در جریان نبرد وی و معاویه، هر دو را بر حق نسبی دانسته است، گرچه علی (علیه‌السلام) به حق نزدیک‌تر بود. [۳۷۳] [۳۷۴] [۳۷۵][۳۷۶][۳۷۷] وی بسیاری از فضیلت‌های علی (علیه‌السلام) را رد کرده یا آن را در حد فضیلت‌های سایر صحابه تلقی کرده است. به عقیده وی، علی (علیه‌السلام) پیش از اسلام همچون خلفای سه‌گانه بت‌پرست بوده و اسلام وی نیز به سبب خردسالی پذیرفته نیست.[۳۷۸][۳۷۹] او علم باطن آن امام را انکار کرده[۳۸۰] و جانشینی وی در مدینه هنگام جنگ تبوک را بسان جانشینی ابن‌ ام مکتوم و دیگران در سایر جنگ‌ها دانسته[۳۸۱] و ربط ایمان به حبّ علی(ع) و نفاق به بغض وی را نیز بسان ربط این دو به حبّ و بغض انصار شمرده[۳۸۲] و شجاعتش را همسان دیگران[۳۸۳] خوانده است. وی تنقیص‌هایی را که از جانب شیعه بر سه خلیفه نخست وارد شده، درباره علی (علیه‌السلام) نیز وارد می‌داند.[۳۸۴][۳۸۵]

ج. شیعه:

ابن‌ تیمیه گاهی در برخورد با مخالفان خود -خصوصا امامیه- دچار قضاوت نادرست و افراطی می‌گردد؛ چنان‌که در نقد محیی الدین ابن عربی (م،۶۳۸ق.) اتهام‌هایی چون فضیلت دادن اولیا بر انبیا، [۴۱۱] تنقیص پیامبران[۴۱۲] و ... بر او وارد کرده است که با مطالعه آثارش، ناوارد می‌نماید.[۴۱۴] وی خواجه نصیرالدین طوسی (م،۶۷۲ق.) را نیز به مواردی مانند مشاوره به هلاکو در قتل خلیفه عباسی و مسلمانان، و ارتکاب محرمات متهم کرده[۴۱۵] که با استنادات تاریخی ناسازگار است.[۴۱۶][۴۱۷]

ابن‌ تیمیه با استناد به روایت شعبی (م،۱۰۵ق.)، [۴۱۹] پایه‌گذار شیعه را عبدالله بن سباء یهودی و دیگر زنادقه خوانده است.[۴۲۰] اما دانشمندان منصف، مبدا تشیع را پیامبر و اهل‌ بیت خوانده[۴۲۲] و این انتساب دروغین به ابن سبا را دسیسه‌ای برای خدشه‌دار‌ کردن تشیع دانسته‌اند.[۴۲۳]

ابن‌ تیمیه در موارد فراوان عقاید غلات را به امامیه نسبت داده.[۴۲۴] اما امامیه، خود، غُلات را کافر خوانده اند.[۴۲۵] وی شیعه را به ایمان به سحر و فلسفه به عنوان جبت و طاغوت، ادای مناسک حج‌گونه هنگام زیارت قبور و همکاری با مشرکان در جنگ با مسلمانان، متهم کرده است.[۴۲۸]

تاثیرات اجتماعی

ابن‌ تیمیه در سه حوزه علمی، عملی و عقیدتی، تاثیراتی عمده‌ بر حرکت‌های سلفی پس از خود نهاد.[۴۴۷] تاکید بر پیروی از منهج سلف و پرهیز از هرگونه اظهار نظر یا تفسیر جدید را نوعی بدعت‌گذاری دانستن، عقل ستیزی و تفسیر خاص از ابعاد توحید و پیوند احکام و آداب شرعی از جمله احکام حج و حرمین با این تفسیر، نیز نبرد وی با مخالفان، الهام‌بخش حرکت سلفیه در تعامل با نصوص شرعی، دیدگاه‌های عقیدتی و حرکت‌های نظامی بوده است.[۴۴۸] با گذشت پنج سده از نگارش کتاب‌های مختلف در نقد و رد افکار ابن‌ تیمیه و افول نسبی این تفکر، در بحرانی‌ترین وضعیت، محمد بن عبدالوهاب (م، ۱۲۰۶ق) با تکفیر هر مسلمانی که عقیده وی را نداشته باشد و با همکاری برخی سران ایلات به کشتار مسلمانان پرداخت.[۴۴۹]

تاکید ابن‌ تیمیه بر لزوم محو مظاهر شرک و بدعت، موجب یورش وهابیان به حرم حسینی در سال ۱۲۱۶ق. و کشتار بیش از ۵۰۰۰ مسلمان[۴۵۰] شد. در سال ۱۳۴۳ق. و پس از یک استفتای صوری از دانشوران مدینه درباره جواز ساخت بارگاه برای اهل‌ بیت و صحابه، این مشاهد ویران شدند.[۴۵۱] ترویج این عقاید در کشورهای اسلامی موجب ظهور موجی از حرکت‌های انتحاری در میان وابستگان به این حرکت گردیده است. جالب آن است که برخی این معارضه را در مسیر دعوت به وحدت اسلامی تعریف کرده‌اند.[۴۵۲]


۱۹ - پانویس [ویرایش] ۱. ↑ ابن عبدالهادی، العقود الدریه، ص۲۶. ۲. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۷. ۳. ↑ عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۵. ۴. ↑ ابن عبدالهادی، العقود الدریه، ص۲۶. ۵. ↑ ابن عبدالهادی، العقود الدریه، ص۱۹۳. ۶. ↑ شاکرالکتبی، محمد، فوات الوفیات، ج۱، ص۷۴. ۷. ↑ عسقلانی، ابن حجر، الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۷۰. ۸. ↑ نک: ابن عبدالهادی، العقود الدریه، ص۶۴-۶۹. ۹. ↑ ابن عبدالهادی، العقود الدریه، ص۲۰. ۱۰. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۷. ۱۱. ↑ ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۴۵، ص۱۳۴. ۱۲. ↑ ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۴۸، ص۱۶۱. ۱۳. ↑ ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۵۰، ص۲۵۷. ۱۴. ↑ ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۵۱، ص۱۰۴. ۱۵. ↑ ابن عبدالهادی، العقود الدریه، ص۲۵. ۱۶. ↑ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۸۶-۳۸۷. ۱۷. ↑ ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۴۵، ص۱۳۴. ۱۸. ↑ ابن عبدالهادی، العقود الدریه، ص۱۸. ۱۹. ↑ عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۳. ۲۰. ↑ ابن جبیر، محمد، رحلة ابن جبیر، ص۱۹۷. ۲۱. ↑ خوافی ، عبدالله، جغرافیای حافظ ابرو، ج۲، ص۳۵. ۲۲. ↑ ناصر خسرو، سفرنامه ناصر خسرو، ص۱۵. ۲۳. ↑ سبط ابن العجمی، موفقالدین، کنوز الذهب، ج۲، ص۳۵۷. ۲۴. ↑ مهلبی، حسن، المسالک و الممالک، ص۱۱۱. ۲۵. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۳-۲۴. ۲۶. ↑ ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۵۱۱. ۲۷. ↑ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۲، ص۷۹ . ۲۸. ↑ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۶، ص۵۲. ۲۹. ↑ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۳، ص۱۰۶. ۳۰. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۲۸۹. ۳۱. ↑ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۲، ص۳۲۱. ۳۲. ↑ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۷، ص۱۱. ۳۳. ↑ ابن عبدالهادی، العقود الدریه، ص۵۸. ۳۴. ↑ عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۸، ص۱۶۳. ۳۵. ↑ محمد‌جزری، ابن اثیر، الکامل، ج۱۲، ص۳۶۰-۳۶۱. ۳۶. ↑ ابن عبدالهادی، العقود الدریه، ص۶۰. ۳۷. ↑ صالح الغصن، عبدالله، دعاوی المناوئین، ص۲۷. ۳۸. ↑ ابن فوطی، الحوادث الجامعه، ص۱۹۴. ۳۹. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۴۸. ۴۰. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۲. ۴۱. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۸-۵۹. ۴۲. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۶. ۴۳. ↑ ابن عبدالهادی، العقود الدریه، ص۲۰. ۴۴. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۰۳. ۴۵. ↑ احمدعینی، محمد، عقد الجمان، ج۳، ص۲۸۵. ۴۶. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۰۳. ۴۷. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۴۴. ۴۸. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۳۵-۳۳۶. ۴۹. ↑ عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۷، ص۷۹۴. ۵۰. ↑ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۵، ص۴۷۴. ۵۱. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۷. ۵۲. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۰-۱۱. ۵۳. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۳-۲۴. ۵۴. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۵. ۵۵. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۲. ۵۶. ↑ علی فرحون، ابراهیم، تبصرة الحکام، ج۳، ص۳۵۴. ۵۷. ↑ کثیری، سید محمد، السلفیه، ص۶۳۴. ۵۸. ↑ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۷، ص۳۱۶. ۵۹. ↑ یحیی‌عمری، احمد، مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۱. ۶۰. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۲. ۶۱. ↑ سبحانی، جعفر، الملل و النحل، ج۸، ص۴۱۳-۴۱۴. ۶۲. ↑ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۳۷-۲۳۸. ۶۳. ↑ ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج۷، ص۳۶۳ به بعد. ۶۴. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۹۹-۴۱۸. ۶۵. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۶۱-۲۶۳. ۶۶. ↑ سبکی، تقی‌الدین، شفاء السقام، ص۱۳۲. ۶۷. ↑ سبحانی، جعفر، التوسل، ص۱۸۱. ۶۸. ↑ مرزوق، ابوحامد، برائة الاشعریین، ص۲۵۴. ۶۹. ↑ ابن تیمیه، رفع الملام، ص۶۵. ۷۰. ↑ یحیی‌عمری، احمد، مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۰. ۷۱. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۹، ۳۷. ۷۲. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴. ۷۳. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۹. ۷۴. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۱۵. ۷۵. ↑ عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۸، ص۱۹. ۷۶. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۶. ۷۷. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۷-۳۸. ۷۸. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴۵-۴۶. ۷۹. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴۹-۵۰. ۸۰. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۹۷. ۸۱. ↑ عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۸، ص۹۳. ۸۲. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۹۷. ۸۳. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۲۳. ۸۴. ↑ ابن عبدالهادی، العقود الدریه، ص۳۸۵. ۸۵. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۵. ۸۶. ↑ یحیی‌عمری، احمد، مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۳. ۸۷. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۶. ۸۸. ↑ بزار، ابوحفص، الاعلام العلیه، ص۳۴. ۸۹. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۸۳. ۹۰. ↑ ابن تیمیه، الوصیة الکبری، ص۵. ۹۱. ↑ عبدالعظیم، سعید، منهج شیخ الاسلام، ص۳۸. ۹۲. ↑ ابن تیمیه، الایمان، ص۳۶. ۹۳. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۷. ۹۴. ↑ صالح الغصن، عبدالله، دعاوی المناوئین، ص۳۹-۵۱. ۹۵. ↑ صالح الغصن، عبدالله، دعاوی المناوئین، ص۴۷-۵۱. ۹۶. ↑ ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۳۱-۲۳۳. ۹۷. ↑ ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص ۲۵۵. ۹۸. ↑ عبدالعظیم، سعید، منهج شیخ الاسلام، ص۳۶. ۹۹. ↑ ابن تیمیه، العقیدة الحمویه، ص۷. ۱۰۰. ↑ ابن عبدالهادی، العقود الدریه، ص۹۸. ۱۰۱. ↑ ابن تیمیه، مجموعة الرسائل، ج۲، ص۲۳۸. ۱۰۲. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۱۹، ص۲۹۸-۲۹۹. ۱۰۳. ↑ ابن تیمیه، الفرقان، ص۲۰، ۷۵. ۱۰۴. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۵، ص۱۸۲. ۱۰۵. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۲۲۹. ۱۰۶. ↑ صالح الغصن، عبدالله، دعاوی المناوئین، ص۴۰. ۱۰۷. ↑ ابن تیمیه، الرد علی الاخنائی، ص۱۹۵. ۱۰۸. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویه، ج۵، ص۱۸۲. ۱۰۹. ↑ ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل، ج۲، ص۳۰۱. ۱۱۰. ↑ مرزوق، ابوحامد، التوسل و الوسیله، ص۱۱۳. ۱۱۱. ↑ ابن تیمیه، الجواب الصحیح، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۰. ۱۱۲. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۷۹-۸۱. ۱۱۳. ↑ مرزوق، ابوحامد، التوسل و الوسیله، ص۱۱۳. ۱۱۴. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۶۹. ۱۱۵. ↑ مظفر، عمر، تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۷۷. ۱۱۶. ↑ ابن عبدالهادی، العقود الدریه، ص۷۱. ۱۱۷. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۶۹-۷۲. ۱۱۸. ↑ جوزی، عبد‌الرحمان، دفع شبه التشبیه، ص۷۴. ۱۱۹. ↑ دمشقیه، عبدالرحمن، المقالات السنیه، ص۲۰۵-۲۰۶. ۱۲۰. ↑ ابن تیمیه، کتاب الزیاره، ص۲۳. ۱۲۱. ↑ عسقلانی، ابن حجر، لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹. ۱۲۲. ↑ بانی، محمدناصرالدین، سلسلة الاحادیث الصحیحه، ج۴، ص۳۴۴. ۱۲۳. ↑ ابن تیمیه، مقدمة فی اصول التفسیر، ص۳۱. ۱۲۴. ↑ ابن تیمیه، مقدمة فی اصول التفسیر، ص۳۶. ۱۲۵. ↑ شحاته، عبدالله محمود، تفسیر مقاتل، ج۱، ص۴۸۶. ۱۲۶. ↑ طبری، محمد، جامع البیان، ج۶، ص۸۶. ۱۲۷. ↑ ابن ابی حاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، ج۴، ص۱۱۶۲. ۱۲۸. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۷۵. ۱۲۹. ↑ صالح الغصن، عبدالله، دعاوی المناوئین، ص۴۲-۴۴. ۱۳۰. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ج۷، ص۱۴۱. ۱۳۱. ↑ ایبک صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۱-۹۵. ۱۳۲. ↑ ایبک صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۶. ۱۳۳. ↑ ابن تیمیه، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۶۴. ۱۳۴. ↑ ابن‌تیمیه، الاکلیل، ص۸. ۱۳۵. ↑ ابن تیمیه، دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰. ۱۳۶. ↑ ابن تیمیه، دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۱. ۱۳۷. ↑ ابن تیمیه، دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۷. ۱۳۸. ↑ ابن تیمیه، دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۵. ۱۳۹. ↑ ابن تیمیه، دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۶. ۱۴۰. ↑ ایبک صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، ج۷، ص۲۰-۲۱. ۱۴۱. ↑ ابن تیمیه، دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۲. ۱۴۲. ↑ ابن تیمیه، دقائق التفسیر، ج۱، ص۶۸-۶۹. ۱۴۳. ↑ ابن تیمیه، دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۹. ۱۴۴. ↑ ابن تیمیه، دقائق التفسیر، ج۱، ص۹۶. ۱۴۵. ↑ ابن تیمیه، دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۴. ۱۴۶. ↑ ابن تیمیه، الصفدیه، ج۱، ص۲۹۱. ۱۴۷. ↑ جهبل، شهاب‌الدین، الفتوی الحمویه، ص۱۰۶-۱۱۰. ۱۴۸. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۶، ص۳۵۷. ۱۴۹. ↑ نبهانی، یوسف، شواهد الحق، ص۲۲۷. ۱۵۰. ↑ سبکی، تقی‌الدین، السیف الصقیل، ص۱۳۲، ۱۳۶. ۱۵۱. ↑ ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل، ج۳، ص۳۸۳-۳۸۴. ۱۵۲. ↑ ابن تیمیه، المسوده، ص۲۴۸. ۱۵۳. ↑ ابن تیمیه، الرد علی المنطقیین، ص۳۸. ۱۵۴. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۱۳، ص۳۵۱. ۱۵۵. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۱۸، ص۴۸. ۱۵۶. ↑ حسینی، سید محمد رشید رضا، الحقائق الجلیه، ص۸۷. ۱۵۷. ↑ نبهانی، یوسف، رفع الاشتباه، ص۲۳۲. ۱۵۸. ↑ ابن تیمیه، شرح حدیث النزول، ص۱۱۴. ۱۵۹. ↑ ابن تیمیه، الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۰۶. ۱۶۰. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹. ۱۶۱. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷. ۱۶۲. ↑ ابن تیمیه، شرح حدیث النزول، ص۱۳۰، ۲۳۷-۲۵۲، ۲۵۸. ۱۶۳. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷. ۱۶۴. ↑ ابن تیمیه، الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۰۶. ۱۶۵. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۲، ص۵۰۰، ۵۲۰. ۱۶۶. ↑ ابن تیمیه، الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۵۱، ۴۵۳-۴۵۴. ۱۶۷. ↑ ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل، ج۱۰، ص۳۱۲. ۱۶۸. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۱، ص۲۴۳، ۲۵۶. ۱۶۹. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۸. ۱۷۰. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۲، ص۱۳۷. ۱۷۱. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۵. ۱۷۲. ↑ بانی، محمد ناصرالدین، صحیح الکلم، ص۴۳. ۱۷۳. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹-۶۴۰. ۱۷۴. ↑ ابن تیمیه، التدمریه، ص۳۹-۴۰. ۱۷۵. ↑ ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل، ج۱، ص۲۵۳. ۱۷۶. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۵، ص۲۶۲. ۱۷۷. ↑ ابن تیمیه، العقیدة الحمویه، ص۹۴. ۱۷۸. ↑ ابن تیمیه، شرح حدیث النزول، ص۵۹. ۱۷۹. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۹، ۱۲۹-۱۳۰. ۱۸۰. ↑ طباطبائی، ابوالحسن، کشف النقاب، ص۱۵. ۱۸۱. ↑ سلیمان، عبدربّه، فیض الوهاب، ج۲، ص۵۰. ۱۸۲. ↑ سبکی، تقی‌الدین، السیف الصقیل، ص۴۲. ۱۸۳. ↑ هیتمی، ابن حجر، الفتاوی الحدیثیه، ص۱۱۶. ۱۸۴. ↑ نبهانی، یوسف، شواهد الحق، ص۲۰۹. ۱۸۵. ↑ حسینی، سید محمد رشید رضا، الحقائق الجلیه، ص۶۱. ۱۸۶. ↑ عویس، منصور، ابن تیمیة لیس سلفیاً، ص۷۴. ۱۸۷. ↑ حصنی، ابو بکر، دفع شبه من شبه، ص۴۱. ۱۸۸. ↑ ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطه، ج۱، ص۳۱۷. ۱۸۹. ↑ حصنی، ابو بکر، دفع شبه من شبه، ص۴۷. ۱۹۰. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۱، ص۶۲۸-۶۳۰. ۱۹۱. ↑ مظفر، عمر، تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۴۶. ۱۹۲. ↑ ایبک صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، ج۷، ص۱۹. ۱۹۳. ↑ ابن تیمیه، احمد، ابن‌تیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۷-۱۱۸، ۱۲۵. ۱۹۴. ↑ ابن تیمیه، احمد، ابن‌تیمیة حیاته عقائده، ص۱۳۰. ۱۹۵. ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۰۵. ۱۹۶. ↑ جوزی، عبد‌الرحمان، دفع شبه التشبیه، ص۷۳. ۱۹۷. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۳۰. ۱۹۸. ↑ ابن تیمیه، تفسیر سورة النور، ص۱۷۸-۱۷۹. ۱۹۹. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۲۱-۱۲۹. ۲۰۰. ↑ میمون، موسی، المقدمات الخمس و العشرون، ص۹-۱۰. ۲۰۱. ↑ نشار، علی سامی، نشاة الفکر الفلسفی، ج۱، ص۳۱۱. ۲۰۲. ↑ اسفرایینی، ابوالمظفر، التبصیر فیالدین، ص۶۷. ۲۰۳. ↑ ابن تیمیه، مجموعة الرسائل، ج۲، ص۸۹-۹۱. ۲۰۴. ↑ ابن تیمیه، الایمان، ص۸. ۲۰۵. ↑ ابن تیمیه، الایمان، ص۱۵. ۲۰۶. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۱. ۲۰۷. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۲۳، ص۳۴۸-۳۴۹. ۲۰۸. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۱۲، ص۴۸۷-۴۸۸. ۲۰۹. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۱۱، ص۴۰۶. ۲۱۰. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۴۷۸. ۲۱۱. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۱۶۷. ۲۱۲. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۶، ص۲۱۶. ۲۱۳. ↑ ابن تیمیه، بیان تلبیس الجهمیه، ج۳، ص۵۴۸. ۲۱۴. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۹. ۲۱۵. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۸۹. ۲۱۶. ↑ عبدالعظیم، سعید، منهج شیخ الاسلام، ابن‌ تیمیه، ص۱۸۸-۱۸۹. ۲۱۷. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۱. ۲۱۸. ↑ ابن تیمیه، قاعدة عظیمه، ص۵۶، ۸۸. ۲۱۹. ↑ ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۲. ۲۲۰. ↑ ابن تیمیه، قاعدة عظیمه، ص۵۷. ۲۲۱. ↑ ابن تیمیه، قاعدة عظیمه، ص۵۷. ۲۲۲. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۲۴، ص۳۵۶-۳۵۷. ۲۲۳. ↑ ابن تیمیه، الجواب الباهر، ص۴۴-۴۶. ۲۲۴. ↑ ابن تیمیه، قاعدة عظیمه، ص۶۱-۶۲. ۲۲۵. ↑ ابن تیمیه، الجواب الباهر، ص۲۲. ۲۲۶. ↑ محیطی، مجتبی، قاعدة جلیله، ص۱۴۰-۱۴۱. ۲۲۷. ↑ سبحانی، جعفر، الوهابیة فی المیزان، ص۱۰۳. ۲۲۸. ↑ ابن تیمیه، الرد علی الاخنائی، ص۱۳. ۲۲۹. ↑ ابن تیمیه، الجواب الباهر، ص۴۳. ۲۳۰. ↑ ابن تیمیه، قاعدة عظیمه، ص۶۲. ۲۳۱. ↑ ابن تیمیه، قاعدة عظیمه، ص۴۸-۴۹. ۲۳۲. ↑ سبکی، تقی‌الدین، شفاء السقام، ص۱۱۵. ۲۳۳. ↑ سبکی، تقی‌الدین، السیف الصقیل، ص۱۵۶. ۲۳۴. ↑ هیتمی، ابن حجر، الجوهر المنظم، ص۲۳. ۲۳۵. ↑ سبحانی تبریزی، جعفر، الوهابیة بین المبانی الفکریه، ص۱۸۱-۱۸۳. ۲۳۶. ↑ غزالی، احیاء علومالدین، ج۲، ص۲۴۷، ۴۴۸. ۲۳۷. ↑ حصنی، ابو بکر، دفع شبه من شبه، ص۴۷. ۲۳۸. ↑ ابن ‌عبدالبر، التمهید، ج۱، ص۱۶۸. ۲۳۹. ↑ ابن قدامه، موفق الدین، المغنی، ج۳، ص۴۴۱. ۲۴۰. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷. ۲۴۱. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۴. ۲۴۲. ↑ ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۲. ۲۴۳. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۹. ۲۴۴. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷. ۲۴۵. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۱، ص۴۸۰. ۲۴۶. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۶۷. ۲۴۷. ↑ ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۵. ۲۴۸. ↑ ابن تیمیه، الرد علی البکری، ج۱، ص۱۱۵. ۲۴۹. ↑ ابن تیمیه، قاعدة عظیمه، ص۴۵. ۲۵۰. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۴۸۸. ۲۵۱. ↑ سبکی، تقی‌الدین، السیف الصقیل، ص۱۷۶. ۲۵۲. ↑ حصنی، ابو بکر، دفع شبه من شبه، ص۴۵. ۲۵۳. ↑ حصنی، ابو بکر، دفع شبه من شبه، ص۶۵، ۶۷. ۲۵۴. ↑ سبحانی، جعفر، الوهابیة فی المیزان، ص۳۳-۴۲. ۲۵۵. ↑ سبحانی، جعفر، الوهابیة فی المیزان، ص۴۵. ۲۵۶. ↑ سبحانی، جعفر، الوهابیة فی المیزان، ص۵۳. ۲۵۷. ↑ ابن تیمیه، قاعدة ‌جلیله، ص ۲۴۱. ۲۵۸. ↑ محیطی، مجتبی، قاعدة جلیله، ص۵۸. ۲۵۹. ↑ محیطی، مجتبی، قاعدة جلیله، ص۷۱. ۲۶۰. ↑ محیطی، مجتبی، قاعدة جلیله، ص۶۰. ۲۶۱. ↑ ابن‌ تیمیه، جامع الرسائل، ج۲، ص۳۷۶. ۲۶۲. ↑ ابن‌ تیمیه، جامع الرسائل، ‌ج۲، ‌ص۳۷۸. ۲۶۳. ↑ ابن تیمیه، الرد علی البکری، ص۱۲۶. ۲۶۴. ↑ ابن‌ تیمیه، جامع الرسائل، ‌ج۲، ص۳۷۹. ۲۶۵. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۳۳. ۲۶۶. ↑ ابن‌ تیمیه، الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۶۵. ۲۶۷. ↑ محیطی، مجتبی، قاعدة جلیله، ص۲۷۵. ۲۶۸. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۸۰-۸۱. ۲۶۹. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۶۷. ۲۷۰. ↑ ابن‌ تیمیه، الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۷۰-۳۷۱. ۲۷۱. ↑ محیطی، مجتبی، قاعدة جلیله، ص۲۴۴. ۲۷۲. ↑ سبکی، تقی‌الدین، شفاء السقام، ص۱۵۳. ۲۷۳. ↑ زاهد کوثری، محمد، مقالات الکوثری، ص۴۶۸. ۲۷۴. ↑ سبحانی، جعفر، المذاهب الاسلامی، ص۳۲۱. ۲۷۵. ↑ سبکی، تقی‌الدین، السیف الصقیل، ص۱۵۵. ۲۷۶. ↑ همدانی، محمد، الوهابیون و البیوت المرفوعه، ص۱۵. ۲۷۷. ↑ کون قزوینی حائری، محمد حسن، البراهین الجلیه، ص۳۴. ۲۷۸. ↑ سبحانی، جعفر، التوسل، ص۱۱-۵۵. ۲۷۹. ↑ سبحانی، جعفر، التوسل، ص۴۹. ۲۸۰. ↑ سبحانی، جعفر، التوسل، ص۹۹-۱۰۷. ۲۸۱. ↑ هیتمی، ابن حجر، تحفة الزوار، ص۱۱۱. ۲۸۲. ↑ حصنی، ابو بکر، دفع شبه من شبه، ص۷۵. ۲۸۳. ↑ هیتمی، ابن حجر، الجوهر المنظم، ص۱۲۴-۱۲۵. ۲۸۴. ↑ سبحانی، جعفر، التوسل، ص۱۲۲-۱۷۹. ۲۸۵. ↑ سبحانی، جعفر، التوسل، ص۷۶. ۲۸۶. ↑ بیهقی، دلائل النبوه، ج۷، ص۴۷. ۲۸۷. ↑ ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۲۷۳. ۲۸۸. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۹۲. ۲۸۹. ↑ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۲۱۶. ۲۹۰. ↑ یوسف صالحی، محمد، سبل الهدی، ج۱۲، ص۳۸۱. ۲۹۱. ↑ ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۸، ص۲۵۶. ۲۹۲. ↑ حسینی فیروزآبادی، مرتضی، فضائل الخمسه، ج۲، ص۸۱. ۲۹۳. ↑ احمدی میانجی، علی، التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲. ۲۹۴. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۱، ص۲۲۸-۲۳۳. ۲۹۵. ↑ ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۰-۶۸۱. ۲۹۶. ↑ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱۳۴. ۲۹۷. ↑ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۶، ص۲۶۷۳. ۲۹۸. ↑ بیهقی، السنن الکبری، ج۵، ص۳۴۹. ۲۹۹. ↑ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۲۷۶. ۳۰۰. ↑ حنبل، احمد، مسند احمد، ج۳، ص۱۱۹. ۳۰۱. ↑ حنبل، احمد، مسند احمد، ج۶، ص۳۷۶. ۳۰۲. ↑ مسند الشامیین، ج۱، ص۳۶۹. ۳۰۳. ↑ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۳۲. ۳۰۴. ↑ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۲۰۰. ۳۰۵. ↑ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۴۲۶. ۳۰۶. ↑ احمدی میانجی، علی، التبرک، ص۱۲۱-۱۳۸. ۳۰۷. ↑ ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۹. ۳۰۸. ↑ ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۱۹۶. ۳۰۹. ↑ ابن‌ ابی‌شیبه، المصنف، ج۳، ص۴۵۰. ۳۱۰. ↑ قاضی عیاض، الشفا، ج۲، ص۱۲۷. ۳۱۱. ↑ قاضی عیاض، الشفا، ج۲، ص۲۰۰ ۳۱۲. ↑ قاضی عیاض، الشفا، ج۲، ص ۶۶۴-۶۶۵ ۳۱۳. ↑ واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۸۷. ۳۱۴. ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۳. ۳۱۵. ↑ حنبل، احمد، مسند احمد، ج۳، ص۳۱۴. ۳۱۶. ↑ حنبل، احمد، مسند احمد، ج۶، ص۳۸۰. ۳۱۷. ↑ نسائی، سنن النسائی، ج۷، ص۲۹۸. ۳۱۸. ↑ واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۳۳. ۳۱۹. ↑ ابن سعد، الطبقات، ج۲، ص۳۹. ۳۲۰. ↑ محمدجزری، ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۱۵۲. ۳۲۱. ↑ حنبل، احمد، مسند احمد، ج۵، ص۳۳۳. ۳۲۲. ↑ [ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۳۵۱. ۳۲۳. ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۴۱. ۳۲۴. ↑ انس، مالک، الموطا، ج۱، ص۲۱۶ ۳۲۵. ↑ احمدی میانجی، علی، التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲. ۳۲۶. ↑ ابن تیمیه، سؤال فی یزید بن معاویه، ص۱۹. ۳۲۷. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۲. ۳۲۸. ↑ ابن تیمیه، الصارم المسلول، ص۵۷۱-۵۷۳. ۳۲۹. ↑ ابن تیمیه، الصارم المسلول، ص۵۸۶. ۳۳۰. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۵۸. ۳۳۱. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۵. ۳۳۲. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۴. ۳۳۳. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۵، ص۱۴۶-۱۴۷. ۳۳۴. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۹. ۳۳۵. ↑ نشار، علی سامی، نشاة الفکر الفلسفی، ج۲، ص۱۱۶-۱۶۲. ۳۳۶. ↑ حصنی، ابو بکر، دفع شبه من شبه، ص۶۲، ۶۴، ۱۲۳. ۳۳۷. ↑ حصنی، ابو بکر، دفع شبه من شبه، ص۹۴، ۱۰۷، ۱۲۱. ۳۳۸. ↑ غماری، احمد، البرهان الجلی، ص۵۶. ۳۳۹. ↑ سبکی، تقی‌الدین، السیف الصقیل، ص۲۱. ۳۴۰. ↑ هیتمی، ابن حجر، الجوهر المنظم، ص۲۸. ۳۴۱. ↑ بکر عسقلانی، ابن حجر، الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱. ۳۴۲. ↑ حصنی، ابو بکر، دفع شبه من شبه، ص۶۲. ۳۴۳. ↑ عسقلانی، ابن حجر، الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱. ۳۴۴. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۷۷-۲۷۸. ۳۴۵. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۵۳، ۴۶۶، ۴۷۸. ۳۴۶. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۶، ص۲۳۲، ۲۳۵. ۳۴۷. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۳، ص۱۹۶. ۳۴۸. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۲. ۳۴۹. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۸۷. ۳۵۰. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۵۹۹-۶۰۲. ۳۵۱. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۳. ۳۵۲. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰. ۳۵۳. ↑ ابن تیمیه، فضل اهل البیت، ص۲۴. ۳۵۴. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰. ۳۵۵. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۳. ۳۵۶. ↑ ابن تیمیه، فضل اهل البیت، ص۲۳. ۳۵۷. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۷، ص۲۴۳-۲۴۴. ۳۵۸. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۷، ص۷۶. ۳۵۹. ↑ ابن تیمیه، فضل اهل البیت، ص۲۱. ۳۶۰. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۶۳. ۳۶۱. ↑ حسینی میلانی، سید علی، ابن‌تیمیة و امامة علی (علیه‌السلام)، ص۵۶. ۳۶۲. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۸، ص۱۴۱. ۳۶۳. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۴۲. ۳۶۴. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۵. ۳۶۵. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۵۰، ۵۲. ۳۶۶. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۵، ص۱۶۲-۱۶۳. ۳۶۷. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۷، ص۵۳۴. ۳۶۸. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۶، ص۳۳۰. ۳۶۹. ↑ ابن تیمیه، الوصیة الکبری، ص۴۱. ۳۷۰. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۷، ص۲۱۸. ۳۷۱. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۷، ص۴۸۹. ۳۷۲. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۷. ۳۷۳. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۹ ۳۷۴. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۳ ۳۷۵. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۸. ۳۷۶. ↑ ابن تیمیه، الجواب الصحیح، ج۶، ص۱۱۴. ۳۷۷. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۸. ۳۷۸. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۸، ص۲۸۵-۲۸۶. ۳۷۹. ↑ عسقلانی، ابن حجر، الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۸. ۳۸۰. ↑ ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۵. ۳۸۱. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۱-۲۷۲. ۳۸۲. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۳۷۱. ۳۸۳. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۷، ص۴۵۳. ۳۸۴. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۲۵۳. ۳۸۵. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۸، ص۹۱. ۳۸۶. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۸، ص۴۲۱. ۳۸۷. ↑ حسینی میلانی، سیدعلی، ابن تیمیة و امامة علی (علیه‌السلام)، ص۵۵. ۳۸۸. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۵، ص۳۵. ۳۸۹. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۷، ص۳۲۶. ۳۹۰. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۲۳۸. ۳۹۱. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۳۳. ۳۹۲. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۱۰. ۳۹۳. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۷، ص۳۹۱. ۳۹۴. ↑ ابن تیمیه، الجواب الصحیح، ج۶، ص۳۴۲-۳۴۳. ۳۹۵. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۴۱۸. ۳۹۶. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۲، ص۳۰-۳۲. ۳۹۷. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۱۸. ۳۹۸. ↑ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۳، ص۱۵۶. ۳۹۹. ↑ صالح الغصن، عبدالله، دعاوی المناوئین، ص۵۴۹. ۴۰۰. ↑ عسقلانی، ابن حجر، لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹. ۴۰۱. ↑ سلیمان خراشی، سلیمان، شیخ الاسلام لم یکن ناصبیاً، ص۴۸. ۴۰۲. ↑ غماری، احمد، فتح الملک العلی، ص۷۳. ۴۰۳. ↑ دمشقیه، عبدالرحمن، المقالات السنیه، ص۲۰۰، ۲۰۸. ۴۰۴. ↑ مظفر، محمدحسین، دلائل الصدق، ج۶، ص۵-۲۸۲. ۴۰۵. ↑ حسینی میلانی، سید علی، محاضرات فی الاعتقادات، ج۱، ص۹۱. ۴۰۶. ↑ حسینی میلانی، سید علی، محاضرات فی الاعتقادات، ج۱، ص۳۵. ۴۰۷. ↑ ابن تیمیه، السیاسة الشرعیه، ص۱۴۱. ۴۰۸. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۱. ۴۰۹. ↑ ابن تیمیه، الحسنة و السیئه، ص۳. ۴۱۰. ↑ ابن تیمیه، الایمان، ص۴۵. ۴۱۱. ↑ ابن تیمیه، الفرقان، ص۸۰. ۴۱۲. ↑ ابن تیمیه، الفرقان، ص۹۸. ۴۱۳. ↑ ابن تیمیه، الفرقان، ص۹۹. ۴۱۴. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۶۰-۱۶۸. ۴۱۵. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۳، ص۴۴۵-۴۵۱. ۴۱۶. ↑ حسینی میلانی، سید علی، الشیخ نصیر الدین الطوسی وسقوط بغداد، ص۳۶. ۴۱۷. ↑ حسینی میلانی، سید علی، دراسات فی منهاج السنّة، ص۱۷-۲۰. ۴۱۸. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۲، ص۹۳. ۴۱۹. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۱، ص۶. ۴۲۰. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۱، ص۳. ۴۲۱. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۱، ص۸. ۴۲۲. ↑ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۱۴-۲۱۵. ۴۲۳. ↑ طه حسین، مجموعه آثار طه حسین، ج۴، ص۵۱۸، «علی و بنوه. ۴۲۴. ↑ صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۴۶. ۴۲۵. ↑ شیخ صدوق، الاعتقادات، ص۹۷. ۴۲۶. ↑ عمرکشی، محمد، رجال کشی، ص۱۹۱. ۴۲۷. ↑ شیخ کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۲۵. ۴۲۸. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۳، ص۴۵۱-۴۵۲. ۴۲۹. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۱، ص۲۵۷. ۴۳۰. ↑ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۱، ص۶. ۴۳۱. ↑ شیخ طوسی، الاستبصار، ج۴، ص۸۷. ۴۳۲. ↑ آل محسن، علی، لله و للحقیقه، ص۴۹۴. ۴۳۳. ↑ مغنیه، محمدجواد، عقلیّات اسلامیه، ج۲، ص۶۱۸. ۴۳۴. ↑ امام سجاد (علیه‌السلام)، صحیفه سجادیه، ص۴۲. ۴۳۵. ↑ آل کاشف الغطاء، محمدحسین، اصل الشیعة و اصولها، ص۴۷-۴۸. ۴۳۶. ↑ صدر، محمدباقر، بحث حول الولایه، ص۷۴-۷۵. ۴۳۷. ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۸. ۴۳۸. ↑ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۴۷. ۴۳۹. ↑ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۴۳. ۴۴۰. ↑ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۱، ص۱۴۴. ۴۴۱. ↑ صالح الغصن، عبدالله، دعاوی المناوئین، ص۴۵. ۴۴۲. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۳۵-۳۳۶. ۴۴۳. ↑ عبدالله ابوزید، بکر، المداخل الی آثار ابن‌ تیمیه، ص۴۶. ۴۴۴. ↑ ابن تیمیه، منسک شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه، ص۶-۷. ۴۴۵. ↑ عبدالله ابوزید، بکر، المداخل الی آثار ابن‌ تیمیه، ص۴۵. ۴۴۶. ↑ عبدالله ابوزید، بکر، المداخل الی آثار ابن‌ تیمیه، ص۵۰-۵۱. ۴۴۷. ↑ عبدالعظیم، سعید، منهج شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه، ص۱۰۷. ۴۴۸. ↑ عبدالعظیم، سعید، منهج شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه، ص۱۱۰-۱۲۴. ۴۴۹. ↑ سبحانی تبریزی، جعفر، الوهابیة بین المبانی الفکریه، ص۴۷-۵۱. ۴۵۰. ↑ سبحانی، جعفر، الملل و النحل، سبحانی، ج۴، ص۵۸۷. ۴۵۱. ↑ امین، سید‌محسن، کشف الارتیاب، ص۵۱-۵۲. ۴۵۲. ↑ عبدالعظیم، سعید، منهج شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه، ص۱۱۰. ۴۵۳. ↑ ابی‌بکر دمشقی، محمد، الرد الوافر، ص۲۶-۱۳۵. ۴۵۴. ↑ صالح الغصن، عبدالله، دعاوی المناوئین، ص۶۲-۷۳. ۴۵۵. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۳۳، ص۷. ۴۵۶. ↑ ابن تیمیه، راس الحسین، ص۴۱. ۴۵۷. ↑ عسقلانی، ابن حجر، الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۵۷. ۴۵۸. ↑ محمد علی، عبدالله، معجم ما الّفه علماء الامامه. ۴۵۹. ↑ ایبک صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، ج۲۱، ص۲۶۲. ۴۶۰. ↑ امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۵، ص۳۹۸. ۴۶۱. ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۲. ۴۶۲. ↑ سخاوی، شمس‌الدین، الضوء اللامع، ج۶، ص۸۳. ۴۶۳. ↑ ابی‌بکر دمشقی، محمد، الرد الوافر، ص۲۱.

منابع

  • سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ابن تیمیه حرانی»، تاریخ بازیابی۹۵/۱/۲۴.
  • دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابن تیمیه»، شماره۱۰۰۸.
  • فرهنگ علم کلام، احمد خاتمی، ص۴۸.
  • دانشنامه حج و حرمین شریفین، برگرفته از مقاله «ابن تیمیه»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۴/۱۶ .