رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
مختصر نویسی متوسط است
کیفیت پژوهش متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

عبدالله بن عباس: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (مهدی موسوی صفحهٔ ابن عباس را به عبدالله بن عباس که تغییرمسیر بود منتقل کرد)
 
(۱۱ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{الگو:مقاله از یک نشریه}}
+
{{خوب}}
 +
«عبدالله بن [[عباس بن عبدالمطلب]]» (م، ۶۸ ق)، محدث، مفسر و فقیه صدر اسلام ملقب به «حِبر الأمة»، پسر عموی [[پیامبر اکرم]] صلی الله علیه وآله و از [[صحابه]] کم سن و سال آن حضرت بود. ابن عباس همچنین از یاران و اصحاب باوفای [[امام علی علیه السلام|امام علی]]، [[امام حسن]] و [[امام حسین]] علیهم‌السلام به‌شمار می‌رود.
  
 +
==ولادت و خاندان==
  
 +
عبدالله بن [[عباس بن عبدالمطلب|عباس]] بن [[عبدالمطلب]] بن [[هاشم]] بن [[عبدمناف]]، پسرعموی پیامبر بوده و مادرش لبابه دختر حارث بوده و [[کنیه]] اش ابوالعباس می باشد.<ref> سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۳۲.</ref> در تاریخ ولادت ابن عباس اختلاف است، ولی مشهور این است که او سه سال قبل از [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت]] در [[شعب ابی طالب]] به دنیا آمد.<ref> اسدالغابة، ابن اثیر، ج ۳، ص ۱۹۳.</ref> ابن حبان، تاریخ ولادت ابن عباس را چهار سال قبل از هجرت می داند.<ref>کتاب الثقات، ج ۳، ص ۲۰۷.</ref>
  
 +
[[ابن اثیر]] می نویسد: «هنگام ولادت ابن عباس، [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله کام ابن عباس را با آب دهان خویش برداشت».<ref> ابن عبدالبر قرطبی، استیعاب، ج ۳، ۶۶؛ ابن جوزی، صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۲۳، شمس الدین ذهبی؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ۳۳۳؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۹۳.</ref>
  
==دودمان ابن عباس==
+
فرزندان ابن عباس، علی السجاد، عباس، فضل، محمد، عبیدالله، لبابه و اسماء می باشند.<ref> صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۲۸؛ اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۹۵؛ استیعاب، ج ۳، ص ۶۷؛ العبر، ج ۱، ص ۵۶؛ کتاب الثقات، ج ۳، ص ۲۰۸. </ref>
  
عبدالله بن عباس بن [[عبدالمطلب]] بن [[هاشم]] بن [[عبدمناف]]، پسرعموی پیامبر بوده و مادرش لبابه دختر حارث بوده و [[کنیه]] اش ابوالعباس می باشد.<ref> سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 332.</ref>
+
==ابن‌عباس در دوره پیامبر==
  
==ولادت==
+
ذهبی می نویسد: «عبدالله بن عباس بیش از سی ماه همراه [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله بوده است».<ref> سنن ابن ماجه، ح ۱۶۶؛ حُلیة الاولیاء، ج ۱، ص ۳۱۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۰، ص ۲۹۳، ج ۱۱، ص ۳۴۵؛ هندی، کنزالعمال، ح ۳۳۵۸۶.</ref>
  
در تاریخ ولادت وی اختلاف است، ولی مشهور این است که ابن عباس سه سال قبل از هجرت در [[شعب ابی طالب]] به دنیا آمد.<ref> [[اسدالغابة]]، [[ابن حجر عسقلانی]]، ج ص 193.</ref>
+
طبق نقل های تاریخی، پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد عبدالله بن عباس دعای خیر فرمود؛ چنانچه در کتب حدیثی و تاریخی آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله به ابن عباس فرمود: «اللهم علّمه الحکمةَ».<ref> کتاب الثقات، ج ۳، ص ۲۰۷، ج ۱، ص ۳۱۵؛ صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۲۳.</ref> در جای دیگر چنین فرمود: «الّلهمّ بارِکْ فیه وانْشُرْ مِنْه».<ref> حلیة الاولیاء، ج ۱، ص ۳۱۶. </ref> [[عبدالرحمان بن جوزی|ابن جوزی]] در نقل دیگر از پیامبر می نویسد: «اللهم فقّهه فی الدین و علّمهُ التأویل».<ref>صفة الصفوة، ج ۱، ص ۲۳۳.</ref>
  
[[ابن اثیر]] می نویسد: «هنگام ولادت ابن عباس، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سقّ ابن عباس را با آب دهان خویش برداشت».<ref> ابن عبدالبر قرطبی، استیعاب، ج 3، 66؛ [[ابن جوزی]]، صفة الصفوة، ج 1، ص 323، [[شمس الدین ذهبی]]؛ [[سیر اعلام النبلاء]]، ج 3، 333؛ صفدی، [[الوافی بالوفیات]]، ج 17، ص 231، اسدالغابة، ج ص 193، [[تقریب التهذیب]]، ج 1، ص 425. [[ابن حبان]]، تاریخ ولادت ابن عباس را چهار سال قبل از هجرت می داند. (کتاب الثقات، ج ص 207).</ref>
+
همچنین نقل شده پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دست مبارک خود را بر سر ابن عباس گذارده و فرمود: «اللهم اَعْطِهِ الحکمة و عَلِّمْهُ التأویل».<ref> تاریخ خلیفة بن خیاط، ص ۱۱۷؛ استیعاب، ج ۳، ص ۷۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۳؛ شمس الدین ذهبی، العِبَر، ج ۱، ص ۳۰؛ الوافی بالوفیات، ج ۱۷، ص ۲۳۴.</ref>
  
==دوران پیامبر صلی الله علیه و آله==
+
سن ابن عباس هنگام [[رحلت پیامبر اسلام|رحلت پیامبر]] صلی الله علیه و آله در کتب تاریخی بین ۱۰ تا ۱۵ سال ذکر شده است. بخاری، سن ۱۵ سال را نقل کرده است؛<ref>تاریخ الکبیر، ج ۵، ص ۵.</ref> ابن عبدالبر، سن ۱۰ سال را نقل کرده است،<ref>استیعاب، ج ۳، ص ۶۶.</ref> و ابن جوزی و [[ابن اثیر]] سن ۱۳ سال را نقل می کنند.<ref> صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۲۳؛ اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۹۳.</ref>
  
ذهبی می نویسد: «عبدالله بن عباس بیش از سی ماه همراه پیامبر بوده است».<ref> سنن ابن ماجه، ح 166؛ حُلیة الاولیاء، ج ص 315؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج 10، ص 293، ج 11، ص 345؛ هندی، [[کنزالعمال]]، ح 33586.</ref>
+
ابن عباس پس از رحلت رسول خدا(ص) در طلب علم و جمع‌آوری [[حدیث|احادیث]] ایشان بسیار کوشیده است.<ref>الاصابه، ج۴، ص۱۲۵.</ref> ذهبی می نویسد: «ابن عباس بیش از ۱۶۶۰ حدیث نقل کرده که [[محمد بن اسماعیل بخاری|بخاری]] ۱۲۰ حدیث و [[مسلم بن حجاج نیشابوری|مسلم]] فقط ۹ حدیث از وی نقل کرده اند».<ref> سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۹.</ref>
  
طبق نقل های تاریخی، [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله در مورد عبدالله بن عباس دعای خیر فرمود؛ چنانچه در کتب حدیثی و تاریخی آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله به ابن عباس فرمود: «اللهم علّمه الحکمةَ».<ref> کتاب الثقات، ج 3، ص 207، ج 1، ص 315؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 323.</ref> در جای دیگر چنین فرمود: «الّلهمّ بارِکْ فیه وانْشُرْ مِنْه».<ref> حلیة الاولیاء، ج 1، ص 316. [[ابن جوزی]] در نقل دیگر از پیامبر می نویسد: «اللهم فقّهه فی الدین و علّمهُ التأویل». صفة الصفوة، ج 1، ص 233.</ref>
+
==ابن‌عباس در دوران خلفا==
  
همچنین نقل شده پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دست مبارک خود را بر سر ابن عباس گذارده و فرمود: «اللهم اَعْطِهِ الحکمة و عَلِّمْهُ التأویل».<ref> تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 117؛ استیعاب، ج 3، ص 70؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 353؛ شمس الدین ذهبی، العِبَر، ج 1، ص 30؛ الوافی بالوفیات، ج 17، ص 234.</ref>
+
ابن عباس در دوران [[خلفای نخستین|خلفا]] مقام افتاء را بر عهده داشته و از کسانی بود که خلفا به ویژه [[عمر بن خطاب|خلیفه دوم]] و [[عثمان بن عفان|خلیفه سوم]]، در مشکلات از نظرات وی استفاده می کردند.
  
سن ابن عباس هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در کتب تاریخی بین 10 تا 15 سال نقل شده است.<ref> صفة الصفوة، ج 1، ص 323؛ اسدالغابة، ج 3، ص 193.</ref>
+
ابن عباس در زمان خلافت [[امام علی]] علیه السلام در سمت سردار سپاه، استاندار و سفیر امام ایفای وظیفه کرد. او در [[جنگ جمل]]، [[جنگ صفین]] و [[جنگ نهروان]] در رکاب علی علیه السلام شمشیر می زد. در نبرد صفین فرمانده جناح چپ سپاه بود که جمعی از مشاهیر اسلام و [[صحابی|صحابه]] نیز در آن جناح می‌جنگیدند.  
  
==دوران خلفا==
+
ابن عباس بعد از [[عثمان بن حنیف]] کارگزار امام علی در [[بصره]] بود.<ref> کتاب الثقات، ج ۳، ص ۲۰۷؛ اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۹۳.</ref> و در [[حکمیت|واقعه حکمیت]] نیز، امام وی را به عنوان حَکَم پیشنهاد کرد که [[خوارج]] وی را قبول نکردند.<ref> ابی الحسن اربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج ۲، ص ۱۰۹؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۳۳.</ref>
  
ابن عباس در دوران خلفا مقام افتاء را بر عهده داشته و از کسانی بود که خلفا به ویژه خلیفه دوم و سوم، در مشکلات از نظرات وی استفاده می کردند.<ref> بخاری، سن 15 سال را نقل کرده است. (تاریخ الکبیر، ج 5، ص 5)؛ ابن حبان سن 14 سال را نقل کرده است. (کتاب الثقات، ج 3 ص 207)، ابن عبدالبر، سن 10 سال را نقل کرده است. (استیعاب، ج 3، ص 66)، و ابن جوزی و [[ابن اثیر]] سن 13 سال را نقل می کنند. (صفة الصفوة، ج 1، ص 323، اسدالغابة، ج 3، ص 195).</ref>
+
ابن عباس همچنین در دوران [[امام حسن]] علیه السلام از اصحاب باوفای امام بوده و پس از [[شهادت امام علی]] علیه السلام مردم را به [[بیعت]] نمودن با امام حسن علیه السلام فرا می خواند.<ref> عزالدین ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۳۹۳.</ref> در دوران [[امام حسین]] علیه السلام نیز از اصحاب باوفای امام بوده است.
  
==دوران امام علی علیه السلام==
+
==ابن‌عباس و اهل‌بیت پیامبر==
  
در دوران [[امام علی]] علیه السلام نیز در [[جنگ جمل]]، [[جنگ صفین]] و [[جنگ نهروان]] در رکاب علی علیه السلام شمشیر می زد.(10)
+
برخی مواضع اعتقادی ابن عباس نسبت به [[اهل بیت]] علیهم السلام چنین است:
 
 
ابن عباس در دوران امام علی علیه السلام کارگزار امام در [[بصره]] بوده<ref> کتاب الثقات، ج 3، ص 207؛ اسدالغابة، ج 3، ص 193.</ref> و در [[واقعه حکمیت]] نیز، امام وی را به عنوان حَکَم پیشنهاد کرد که [[خوارج]] وی را قبول نکردند.<ref> ابی الحسن اربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 109؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 33.</ref>
 
 
 
==در دوران حسنین علیهماالسلام==
 
 
 
در دوران [[امام حسن]] علیه السلام نیز از اصحاب باوفای امام بوده و پس از [[شهادت امام علی]] علیه السلام مردم را به [[بیعت]] نمودن با امام حسن علیه السلام فرا می خواند.<ref> عزالدین ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 393.</ref>
 
 
 
در دوران [[امام حسین]] علیه السلام نیز از اصحاب باوفای امام بوده است.
 
 
 
==رحلت==
 
 
 
ابن عباس در اواخر عمر خود در [[مکه]] زندگی می کرد، که با نبرد عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان مواجه شد. عبدالله بن زبیر از وی بیعت خواست ولی ابن عباس سرباز زد؛ لذا ابن زبیر وی را از مکه بیرون کرد و روانه [[طائف]] ساخت.<ref> تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 110؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 353.</ref>
 
 
 
در تاریخ وفات ابن عباس، اختلاف است ولی مشهور این است که ابن عباس در سال 68 هجری و در 70 سالگی در شهر طائف بدرود حیات گفت و محمد بن حنفیه بر وی [[نماز]] خواند و جنازه وی را در همان جا دفن نمود.<ref> صفة الصفوة، ج 1، ص 323.</ref>
 
 
 
==فرزندان==
 
 
 
فرزندان وی، عباس، علی السجاد، فضل، محمد، عبیدالله، لبابه و اسماء می باشند.<ref> صفة الصفوة، ج 1، ص 328؛ اسدالغابة، ج 3، ص 195؛ استیعاب، ج 3، ص 67؛ العبر، ج 1، ص 56؛ کتاب الثقات، ج 3، ص 208. بخاری وفات ابن عباس را سال 70 هجری و خلیفة بن خیاط سال 69 ذکر کرده اند. (تاریخ الکبیر، ج 5، ص 3؛ تاریخ خلیفه، ص 166).</ref>
 
 
 
ذهبی می نویسد: «ابن عباس بیش از 1660 [[حدیث]] نقل کرده که بخاری 120 حدیث و مسلم فقط 9 حدیث از وی نقل کرده اند».<ref> سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 359.</ref>
 
 
 
==ابن عباس و اهل بیت علیهم السلام==
 
 
 
قبل از ورود به بحث اصلی، لازم است مواضع اعتقادی ابن عباس نسبت به اهل بیت تبیین شده تا تحلیل شایسته ای درباره عدم همراهی وی با [[امام حسین]] علیه السلام ارائه دهیم:
 
  
 
'''<I>ایمان به دوازده امام:</I>'''
 
'''<I>ایمان به دوازده امام:</I>'''
  
عطا می گوید: «ما سی تن از بزرگان طائف در بیماری دم [[مرگ]] عبدالله بن عباس بر او وارد شدیم، او ناتوان شده بود، سلام کردیم و نشستیم. ابن عباس از من پرسید: عطا این ها چکاره اند؟ گفتم: آقا! این ها بزرگان شهرند و عبدالله بن سلمة بن حضرمی طائفی، عمارة بن ابی الاجلح و ثابت بن مالک در میان آن هایند.
+
عطا می گوید: ما سی تن از بزرگان [[طائف]] - از جمله عبدالله بن سلمة بن حضرمی طائفی، عمارة بن ابی الاجلح و ثابت بن مالک - در بیماری دم [[مرگ]] عبدالله بن عباس بر او وارد شدیم، او ناتوان شده بود، سلام کردیم و نشستیم... آنان گفتند: ای پسر عموی [[رسول خدا]]! تو پیامبر خدا را دیده و سخن او را شنیده ای، ایشان پیرامون اختلاف این امت چه گفتند؛ گروهی [[امام علی علیه السلام|علی]] (علیه السلام) را بر دیگران مقدم دانسته اند و گروهی دیگر او را پس از سه تن قرار دادند؟  
 
 
من یک به یک از آن ها نام بردم و آنان نزد او رفتند و گفتند: ای پسر عموی [[رسول خدا]]! تو پیامبر خدا را دیده و سخن او را شنیده ای، ایشان پیرامون اختلاف این امت چه گفتند؛ گروهی علی را بر دیگران مقدم دانسته اند و گروهی دیگر او را پس از سه تن قرار دادند؟
 
 
 
ابن عباس نفسی کشید و گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «علی با [[حق]] است و حق با علی است. او امام و جانشین پس از من است؛ هر کس به او تمسک جوید، [[رستگار]] می شود و نجات می یابد و هر کس از فرمانش سرپیچی کند، گمراه شود. آری، او مرا [[کفن]] می کند و [[غسل]] می دهد و قرضم را ادا می کند. او پدر دو سبط من، حسن و حسین است و امامان نه گانه از نسل حسین هستند و مهدی این [[امت]]، از ماست».
 
 
 
عبدالله بن سلمة بن حضرمی گفت: ای پسر عموی رسول خدا! چرا پیش تر این ها را به ما نگفتید؟ گفت: به خدا سوگند! من آن چه را شنیده بودم، بازگفتم و شما را نصیحت کردم لیکن شما نصیحت کنندگان را دوست ندارید!
 
  
سپس گفت: ای بندگان خدا! [[تقوا]]ی الهی پیشه کنید همانند تقوای کسی که از این موضوع عبرت می گیرد... پیش از رسیدن [[مرگ]] برای [[آخرت]] کاری بکنید و به ریسمان محکم عترت پیامبرتان چنگ زنید که من از او شنیدم که می فرمود: «هر کس پس از من به خاندانم تمسک جوید، از رستگاران است».
+
ابن عباس نفسی کشید و گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «علی با [[حق]] است و حق با علی است. او امام و جانشین پس از من است؛ هر کس به او تمسک جوید، رستگار می شود و نجات می یابد و هر کس از فرمانش سرپیچی کند، گمراه شود. آری، او مرا [[کفن]] می کند و [[غسل]] می دهد و قرضم را ادا می کند. او پدر دو [[سبط پیامبر|سبط]] من، [[امام حسن علیه السلام|حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|حسین]] است و امامان نه گانه از نسل حسین هستند و [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|مهدی]] این [[امت]]، از ماست».
  
آن گاه به شدت گریست و حاضران گفتند: آیا با این جایگاهی که نسبت به رسول خدا داری، می گریی؟ رو به من کرد و گفت: ای عطا! من برای دو چیز می گریم؛ ترس از [[قیامت]] و جدایی دوستان!
+
عبدالله بن سلمة بن حضرمی گفت: ای پسر عموی رسول خدا! چرا پیش تر این ها را به ما نگفتی؟ گفت: به خدا سوگند! من آن چه را شنیده بودم، بازگفتم و شما را نصیحت کردم لیکن شما نصیحت کنندگان را دوست ندارید! سپس گفت: ای بندگان خدا! [[تقوا]]ی الهی پیشه کنید همانند تقوای کسی که از این موضوع عبرت می گیرد... پیش از رسیدن مرگ برای [[آخرت]] کاری بکنید و به ریسمان محکم [[عترت]] پیامبرتان چنگ زنید که من از او شنیدم که می فرمود: «هر کس پس از من به خاندانم تمسک جوید، از رستگاران است».
  
سپس مردم پراکنده شدند و ابن عباس به من گفت: ای عطا! دستم را بگیر و مرا به صحن خانه ببر، آنگاه دست ها را به آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا! من به وسیله محمد و آل محمد به تو تقرب می جویم. پروردگارا! من به وسیله آقایم علی بن ابی طالب به تو تقرب می جویم. و این عبارت را آن قدر تکرار کرد تا بر زمین افتاد. ما پس از ساعتی درنگ، او را بلند کردیم و دیدیم که چشم از جهان فرو بسته است.<ref> ابن خزاز قمی، کفایة الاثر، ص 10 ـ 22، ابو عمرو کشی، اختیار معرفة الرجال، ص 56، شماره 106؛ کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص 231 ـ 238.</ref>
+
آن گاه به شدت گریست و حاضران گفتند: آیا با این جایگاهی که نسبت به رسول خدا داری، می گریی؟ رو به من کرد و گفت: ای عطا! من برای دو چیز می گریم؛ ترس از [[قیامت]] و جدایی دوستان! سپس مردم پراکنده شدند و ابن عباس به من گفت: ای عطا! دستم را بگیر و مرا به صحن خانه ببر، آنگاه دست ها را به آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا! من به وسیله [[پیامبر اسلام|محمد]] و آل محمد به تو تقرب می جویم. پروردگارا! من به وسیله آقایم [[امام علی علیه السلام|علی بن ابی طالب]] به تو تقرب می جویم. و این عبارت را آن قدر تکرار کرد تا بر زمین افتاد. ما پس از ساعتی درنگ، او را بلند کردیم و دیدیم که چشم از جهان فرو بسته است.<ref> ابن خزاز قمی، کفایة الاثر، ص ۱۰ ـ ۲۲، ابو عمرو کشی، اختیار معرفة الرجال، ص ۵۶، شماره ۱۰۶؛ کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص ۲۳۱ ـ ۲۳۸.</ref>
  
 
'''<I>ایمان به حقوق اهل بیت:</I>'''
 
'''<I>ایمان به حقوق اهل بیت:</I>'''
  
[[ابن اعثم کوفی]] می نویسد: «پس از گفت و گوی میان [[امام حسین]] علیه السلام و عبدالله بن عباس، ابن عباس گریست و امام حسین علیه السلام نیز با او گریست و فرمود: ای پسر عباس! تو می دانی که من فرزند دختر رسول خدا هستم! ابن عباس گفت: آری، به خدا [[سوگند]] می دانیم و می شناسیم که در دنیا هیچ کس جز تو فرزند دختر رسول خدا نیست و یاری تو همانند [[نماز]] و [[زکات]] ـ که هیچ کدام بدون دیگری پذیرفته نیست ـ بر همه مردم واجب است...<ref> [[ابن اعثم کوفی]]، الفتوح، ج ص 26؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج ص 278.</ref>
+
[[ابن اعثم کوفی]] می نویسد: «پس از گفت و گوی میان [[امام حسین]] علیه السلام و عبدالله بن عباس، ابن عباس گریست و امام حسین علیه السلام نیز با او گریست و فرمود: ای پسر عباس! تو می دانی که من فرزند دختر رسول خدا هستم! ابن عباس گفت: آری، به خدا [[سوگند]] می دانیم و می شناسیم که در دنیا هیچ کس جز تو فرزند دختر رسول خدا نیست و یاری تو همانند [[نماز]] و [[زکات]] ـ که هیچ کدام بدون دیگری پذیرفته نیست ـ بر همه مردم واجب است...<ref> ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج ۵، ص ۲۶؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج ۱، ص ۲۷۸.</ref>
 
 
پرسشی که ممکن است به ذهن خطور کند، این است که کلام ابن عباس دلیلی بر التزام عملی وی نسبت به امام نمی باشد و فقط عقیده و التزام نظری خود را ابراز داشته است؟! که در پاسخ باید گفت: سیره عملی ابن عباس نسبت به امام [[امیرالمومنین]]، [[امام حسن]] و [[امام حسین]] علیهماالسلام کاشف از این [[ایمان]] و یقین و [[معرفت]] وی می باشد.
 
  
[[علامه حلی]] می فرماید: «عبدالله بن عباس از [[یاران رسول خدا]] و دوستداران و شاگردان امیرالمؤمنین بود. مقام والای وی و نیز [[اخلاص]] او نسبت به امیرالمؤمنین، روشن تر از آن است که بتوان آن را پنهان ساخت».<ref> [[علامه حلی]]، خلاصة الاقوال، ص 103؛ شیخ علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج ص 43.</ref>
+
[[علامه حلی]] می فرماید: «عبدالله بن عباس از یاران رسول خدا و دوستداران و شاگردان [[امیرالمومنین|امیرالمؤمنین]] بود. مقام والای وی و نیز [[اخلاص]] او نسبت به امیرالمؤمنین، روشن تر از آن است که بتوان آن را پنهان ساخت».<ref> علامه حلی، خلاصة الاقوال، ص ۱۰۳؛ شیخ علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج ۵، ص ۴۳.</ref>
  
مردم که به حال ابن عباس در همراهی و دلدادگی وی نسبت به علی علیه السلام آگاه بوده و می دانستند که شاگرد و دستیار اوست، به او گفتند: میزان [[علم]] تو نسبت به علم پسرعمویت چه اندازه است؟ گفت:«مانند نسبت میان قطره ای باران در برابر اقیانوس...».<ref> [[ابن ابی الحدید]]، شرح [[نهج البلاغه]]، ج ص 19.</ref>
+
مردم که به حال ابن عباس در همراهی و دلدادگی وی نسبت به علی علیه السلام آگاه بوده و می دانستند که شاگرد و دستیار اوست، به او گفتند: میزان [[علم]] تو نسبت به علم پسر عمویت چه اندازه است؟ گفت: «مانند نسبت میان قطره ای باران در برابر اقیانوس...».<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۹.</ref>
  
شیخ حسن فرزند برومند [[شهید ثانی]] می گوید: «وضعیت عبدالله ابن عباس در محبت و اخلاص نسبت به [[امیرالمومنین]] و دوستی و یاری و دفاع از او و دشمنی به خاطر رضایت او و پشتیبانی از آن حضرت، جای شک و تردید نیست...».<ref> شیخ حسن بن زین الدین [[شهید ثانی]]، التحریر الطاووسی، ص 312.</ref>
+
[[حسن بن زین الدین عاملی|شیخ حسن]] فرزند [[شهید ثانی]] می گوید: «وضعیت عبدالله ابن عباس در محبت و اخلاص نسبت به امیرالمومنین و دوستی و یاری و دفاع از او و دشمنی به خاطر رضایت او و پشتیبانی از آن حضرت، جای شک و تردید نیست...».<ref> شیخ حسن بن زین الدین شهید ثانی، التحریر الطاووسی، ص ۳۱۲.</ref>
  
پس از شهادت امیرالمؤمنین، هنگامی که [[امام حسن]] علیه السلام [[خطبه]] اش را به پایان رسانید، ابن عباس در حضور حضرت ایستاد و گفت: «ای مردم! این فرزند پیامبرتان و جانشین امامتان است؛ با او بیعت کنید...».<ref> [[کشف الغمه]]، ج ص 109؛ [[مقاتل الطالبیین]]، ص 33.</ref>
+
پس از شهادت امیرالمؤمنین، هنگامی که [[امام حسن]] علیه السلام [[خطبه]] اش را به پایان رسانید، ابن عباس در حضور حضرت ایستاد و گفت: «ای مردم! این فرزند پیامبرتان و جانشین امامتان است؛ با او بیعت کنید...».<ref> کشف الغمه، ج ۲، ص ۱۰۹؛ مقاتل الطالبیین، ص ۳۳.</ref>
  
 
'''<I>کارگزار امام علی علیه السلام:</I>'''
 
'''<I>کارگزار امام علی علیه السلام:</I>'''
  
ابن عباس از سوی امام علی علیه السلام ولایتدار [[بصره]] بود. دشمنان [[اهل بیت]] می کوشیدند تا این شخصیت بزرگوار هاشمی را متهم سازند که در دوران امام علی علیه السلام از بیت المال بصره اختلاس کرده است.
+
ابن عباس از سوی امام علی علیه السلام ولایتدار [[بصره]] بود. اما دشمنان [[اهل بیت]] می کوشیدند تا این شخصیت بزرگوار [[بنی هاشم|هاشمی]] را متهم سازند که در دوران امام علی علیه السلام از [[بیت المال]] بصره اختلاس کرده است. در اینجا مختصراً برخی از متونی را که در دفاع از ابن عباس نوشته اند، نقل می کنیم:  
 
 
'''<I>اختلاس ابن عباس، افسانه یا حقیقت؟</I>'''
 
 
 
بسیاری از پژوهشگران به این [[دروغ]] پاسخ گفته اند؛ ما نیز برای منزه ساختن چهره این «حِبْر امت»، مختصراً برخی از متونی را که در دفاع از ایشان نوشته اند، نقل می کنیم: عمرو بن عبید در بصره بر سلیمان بن علی بن عبدالله بن عباس وارد شد و به او گفت: از این سخن علی علیه السلام درباره ابن عباس برایم بگو: «درباره مورچه و شپش برای ما فتوا می دهد ولی خود با اموال مردم فرار می کند».
 
 
 
سلیمان گفت: «چگونه ممکن است علی علیه السلام چنین سخنی بگوید؛ در حالی که ابن عباس تا دم [[مرگ]] از او جدا نشد و در [[صلح امام حسن]] علیه السلام نیز شرکت جست؟ با آن که علی علیه السلام به مال نیاز داشت و هر پنج شنبه بیت المال [[کوفه]] را خالی می کرد و جاروب می زد، چه مالی می توانست در بیت المال بصره جمع شده باشد؟! مردم گفتند: او در بیت المال خواب نیم روزی می کرد؛ در این صورت چگونه اجازه می داد که در بصره اموال جمع شود؟ و این، انتقاد باطلی است».<ref> امالی المرتضی، ج 1، ص 177.</ref>
 
 
 
آقای خویی می نویسد: «این روایت (روایت اختلاس اموال بصره توسط ابن عباس) و ماقبل آن، از طریق عامه نقل شده است و تنها انگیزه ای که عامل جعل این اخبار دروغ و [[تهمت]] و [[طعن زدن]] بر ابن عباس شده، دوستی و همراهی او با [[امیرالمومنین]] می باشد تا آن جا که [[معاویه]] پس از [[نماز]] (به گفته [[طبری]]) او را همراه علی، حسنین علیهم السلام، [[قیس بن سعد بن عبادة]] و [[مالک اشتر]] لعن می کند. خلاصه این که ابن عباس منزلتی بلند و والا داشته و از مدافعان امام علی و حسنین علیهم السلام بوده است».<ref> اسدالغابة، ج 3، ص 194؛ استیعاب، ج 3، ص 67.</ref>
 
 
 
[[ابن ابی الحدید]] می نویسد: «گروه اندک دیگری گفته اند: چنین چیزی نبوده است، و عبدالله بن عباس نه از علی علیه السلام دور شده و نه با او مخالفت کرده است؛ او تا هنگام [[شهادت]] علی علیه السلام امارت بصره را بر عهده داشت. دلیل این مطلب، روایتی است که [[ابوالفرج اصفهانی]] از نامه ابن عباس به معاویه پس از شهادت [[امام علی]] علیه السلام نقل می کند».
 
 
 
ابن ابی الحدید در ادامه می گوید: «می گویند: چگونه ابن عباس مخالف علی علیه السلام می باشد و حال آن که معاویه موفق به فریفتن و جذب او به سوی خود نگشت؟ چرا که می دانیم معاویه بسیاری از کارگزاران امیرالمؤمنین را فریفت و با مال خرید، و آنان علی علیه السلام را رها کرده و به معاویه پیوستند ولی معاویه موفق به جذب ابن عباس به سوی خود نگشت! هر شخصی سیره ها را بخواند و با تاریخ آشنایی پیدا کند، روابط تیره میان ابن عباس و معاویه را پس از شهادت علی علیه السلام درمی یابد. او با سخنان کوبنده دشمنی شدید خویش را با معاویه آشکار می ساخت و پیوسته علی علیه السلام را می ستود، و ویژگی ها و فضایل آن حضرت را یادآور می گشت».
 
 
 
ابن ابی الحدید در پایان، نظر خود را این گونه بیان می کند: «با توجه به روابط تیره [[ابن عباس]] و [[معاویه]] و پایبندی ابن عباس به علی علیه السلام ضد آن چیزی که علیه ابن عباس شهرت دارد، ثابت می شود، و این مطلب در نزد من درست تر و پذیرفتنی تر است».<ref> شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 171.</ref>
 
 
 
[[علامه شوشتری]] انگیزه جعل این خبر (اختلاس ابن عباس) را چنین بیان می کند: «ریشه جعل این خبر در مورد ابن عباس، این بود که می خواستند دامن خلیفه دوم را پاک کنند؛ زیرا وی در دوران امارتش منافقان و آزاد شدگانی مانند مغیرة بن شعبة و معاویه را بکار گرفت و نزدیکان پیامبر را کنار گذاشت».<ref> محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج 6، ص 441.</ref>
 
 
 
'''<I>نقد و بررسی:</I>'''
 
 
 
در اینجا مناسب است سند دو خبری را که کشی پیرامون اختلاس ابن عباس نقل کرده است، به صورت کوتاه مورد نقد و بررسی قرار دهیم:
 
  
* سند خبر نخست: کشی می نویسد: «علی بن یزداد صائغ جرجانی عن عبدالعزیز بن عبدالاعلی جزری عن خلف المحروسی البغدادی، عن سفیان بن سعید عن زهری عن حازم بن قیس...».<ref> اختیار المعرفة الرجال، ج 1، ح 279، شماره 109.</ref>
+
عمرو بن عبید در بصره بر سلیمان بن علی بن عبدالله بن عباس وارد شد و به او گفت: از این سخن علی علیه السلام درباره ابن عباس برایم بگو: «درباره مورچه و شپش برای ما فتوا می دهد ولی خود با اموال مردم فرار می کند». سلیمان گفت: «چگونه ممکن است علی علیه السلام چنین سخنی بگوید؛ در حالی که ابن عباس تا دم [[مرگ]] از او جدا نشد و در [[صلح امام حسن]] علیه السلام نیز شرکت جست؟ با آن که علی علیه السلام به مال نیاز داشت و هر پنج شنبه بیت المال [[کوفه]] را خالی می کرد و جاروب می زد، چه مالی می توانست در بیت المال بصره جمع شده باشد؟! مردم گفتند: او در بیت المال خواب نیم روزی می کرد؛ در این صورت چگونه اجازه می داد که در بصره اموال جمع شود؟ و این، انتقاد باطلی است».<ref> امالی المرتضی، ج ۱، ص ۱۷۷.</ref>
  
وجود سفیان بن سعید ثوری در این سند، برای تضعیف روایت کافی است؛ زیرا وی از اصحاب ما نبوده و در نکوهش وی نیز روایت های صحیح بسیاری نقل شده است.<ref> ابوعلی حائری، منتهی المقال، ج 3، ص 351.</ref> از این گذشته، او از دشمنان [[امام علی]] علیه السلام بوده و این سخن مشهورش فراموش ناشدنی است: «من کینه توزتر از آنم که فضایل علی را یادآور شوم».<ref> سیر اعلام النبلاء، ج ص 353.</ref>
+
[[آیت الله خویی]] می نویسد: «این روایت (اختلاس اموال بصره توسط ابن عباس) و ماقبل آن، از طریق عامه نقل شده است و تنها انگیزه ای که عامل جعل این اخبار دروغ و [[تهمت]] و طعن زدن بر ابن عباس شده، دوستی و همراهی او با [[امیرالمومنین]] می باشد تا آن جا که [[معاویه]] پس از [[نماز]] (به گفته [[محمد بن جریر طبری|طبری]]) او را همراه علی، حسنین علیهم السلام، [[قیس بن سعد|قیس بن سعد بن عبادة]] و [[مالک اشتر]] لعن می کرد. خلاصه این که ابن عباس منزلتی بلند و والا داشته و از مدافعان امام علی و حسنین علیهم السلام بوده است».<ref> اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۹۴؛ استیعاب، ج ۳، ص ۶۷.</ref>
  
همچنین در سلسله سند، زهری قرار دارد که مدلّس بوده؛ یعنی در مقام نقل سلسله سند از ضعف راوی چشم پوشی می کرد.<ref> مزی، [[تهذیب الکمال]]، ج 30، ص 471؛ شمس الدین ذهبی، میزان الاعتدال، ج 2، ص 196، ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج 11، ص 218.</ref> مشهور است که زهری با همنشینی پادشاهان خود را تباه کرد، و برخی به دلیل این که نزد پادشاهان آمد و شد داشت، از نقل [[احادیث]] وی خودداری کرده اند.<ref> [[سیر اعلام النبلاء]]، ج 5، ص 239؛ احمد بن المقری التلمسانی، نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب، ج 3، ص 236.</ref>
+
[[ابن ابی الحدید]] می نویسد: «گروهی گفته اند: چنین چیزی نبوده است، و عبدالله بن عباس نه از علی علیه السلام دور شده و نه با او مخالفت کرده است؛ او تا هنگام شهادت علی علیه السلام امارت بصره را بر عهده داشت. دلیل این مطلب، روایتی است که [[ابوالفرج اصفهانی]] از نامه ابن عباس به معاویه پس از شهادت [[امام علی]] علیه السلام نقل می کند».
  
* سند خبر دوم: کشی می گوید: «شیخی از اهل یمامه از معلی بن هلال از شعبی...».<ref> اختیار معرفة الرجال، ج 1، ص 279، شماره 110.</ref> پیرامون سند این [[حدیث]] نیز باید گفت:
+
ابن ابی الحدید در ادامه می گوید: «می گویند: چگونه ابن عباس مخالف علی علیه السلام می باشد و حال آن که معاویه موفق به فریفتن و جذب او به سوی خود نگشت؟ چرا که می دانیم معاویه بسیاری از کارگزاران امیرالمؤمنین را فریفت و با مال خرید، و آنان علی علیه السلام را رها کرده و به معاویه پیوستند، ولی معاویه موفق به جذب ابن عباس به سوی خود نگشت! هر شخصی سیره ها را بخواند و با تاریخ آشنایی پیدا کند، روابط تیره میان ابن عباس و معاویه را پس از شهادت علی علیه السلام درمی یابد. او با سخنان کوبنده دشمنی شدید خویش را با معاویه آشکار می ساخت و پیوسته علی علیه السلام را می ستود، و ویژگی ها و فضایل آن حضرت را یادآور می گشت».
  
1- واژه شیخ، معانی متعددی دارد که از آن جمله است: کسی که با حدیث ارتباط دارد، پیشوای دینی و رئیس قبیله... ولی این عنوان غیرقابل اعتماد است چرا که مبهم و تردید آمیز است.
+
ابن ابی الحدید در پایان، نظر خود را این گونه بیان می کند: «با توجه به روابط تیره ابن عباس و معاویه و پایبندی ابن عباس به علی علیه السلام، ضد آن چیزی که علیه ابن عباس شهرت دارد، ثابت می شود و این مطلب در نزد من درست تر و پذیرفتنی تر است».<ref> شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۷۱.</ref>
  
2- [[احمد بن حنبل]] پیرامون معلی بن هلال گفته است: «حدیث وی قابل نقل نیست و جعلی و [[دروغ]] است.»؛ [[ابن معین]] چنین گفته: «او از کسانی است که به دروغگویی و جعل حدیث شهرت دارد.»؛ ابو داوود نیز گفته است: «وی مورد اعتماد و اطمینان نیست.»؛ سفیان گفته است: «معلی از دروغگوترین مردمان است.»؛ صاحب المغنی گفته است: «به اتفاق همگان، او دروغگو است».<ref> میزان الاعتدال، ج 4، ص 152؛ تهذیب التهذیب، ج 10، ص 241.</ref>
+
[[محمدتقی شوشتری|علامه شوشتری]] انگیزه جعل این خبر (اختلاس ابن عباس) را چنین بیان می کند: «ریشه جعل این خبر در مورد ابن عباس، این بود که می خواستند دامن [[عمر بن خطاب|خلیفه دوم]] را پاک کنند؛ زیرا وی در دوران امارتش منافقان و آزاد شدگانی مانند مغیرة بن شعبة و معاویه را بکار گرفت و نزدیکان پیامبر را کنار گذاشت».<ref> محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج ۶، ص ۴۴۱.</ref>
  
3- اما شعبی عامر بن شراحیل؛ [[شیخ مفید]] می گوید: «ناصبی بودن و دروغگویی شعبی به آن جا رسید که به خدا [[سوگند]] یاد کرد که: علی در حالی به گور داخل شد که [[قرآن]] را حفظ نبود! و به جایی رسید که گفت: در [[جنگ جمل]] به جز چهار تن از صحابه شرکت نداشتند، اگر پنج تن را آوردند دروغگویم... شعبی [[شرابخوار]] و [[قمارباز]] بود؛ نقل شده است که ابی حنیفه پس از شنیدن این که وی شرابخوار و قمارباز است، هر چه را از وی شنیده بود، کنار گذاشت».<ref> [[شیخ مفید]]، [[الفصول المختارة]]، ص 171؛ [[قاموس الرجال]]، ج ص 612.</ref>
+
لازم به ذکر است، [[سند حدیث|سند]] دو خبری را که [[ابوعمرو کشی|کشی]] پیرامون اختلاس ابن عباس نقل کرده است، مورد نقد و بررسی عالمان قرار گرفته است. [[شهید ثانی]] می فرماید: «همه آن چه کشی در طعن وی - ابن عباس - نقل کرده، پنج [[حدیث]] بوده که سند همه آن ها ضعیف است».<ref> شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج ۶، ص ۱۲۸.</ref>
  
[[ابو نعیم]] از [[عمرو بن ثابت]] نقل می کند که [[ابو اسحاق]] گفت: «سخن سه شخص پیرامون علی علیه السلام پذیرفته نیست: مسروق، قرّة و شُریح. و نقل شده است که شعبی نفر چهارم بود».<ref> شرح نهج البلاغة، ج 4، ص 98.</ref>
+
[[علامه حلی]] نیز می فرماید: «...کشی روایتی نقل کرده است که دربردارنده نکوهش ابن عباس می باشد، در حالی که شأن او برتر از آن است و ما در کتاب «الکبیر» خود، آنها را نقد و بررسی کرده ایم».<ref> خلاصة الاقوال، ص ۱۹۰.</ref>
  
[[شهید ثانی]] می فرماید: «همه آن چه کشی در طعن وی - ابن عباس - نقل کرده، پنج [[حدیث]] بوده که سند همه آن ها ضعیف است».<ref> [[شیخ عباس قمی]]، [[سفینة البحار]]، ج 6، ص 128.</ref>
+
محقق تفرشی می گوید: «سند همه طعن هایی که کشی درباره او وارد ساخته، ضعیف است».<ref> سید مصطفی حسینی تفرشی، نقد الرجال، ج ۳، ص ۱۱۸.</ref> همچنین محقق شوشتری<ref> ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۳، ص ۴۰۰؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ۶، ص ۱۷۹.</ref> این روایات را بی پایه و اساس می دانند. بنابراین، روایات مذمت و نکوهش ابن عباس هم از لحاظ دلالت و هم از لحاظ سند، ضعیف و غیرقابل اعتماد می باشد و هیچ لطمه ای به منزلت والای ابن عباس وارد نمی سازد. والله اعلم.
 
 
[[علامه حلی]] نیز می فرماید: «...کشی روایتی نقل کرده است که دربردارنده نکوهش ابن عباس می باشد، در حالی که شأن او برتر از آن است و ما در کتاب «[[الکبیر]]» خود، آن ها را نقد و بررسی کرده ایم».<ref> خلاصة الاقوال، ص 190.</ref>
 
 
 
[[محقق تفرشی]] می گوید: «سند همه طعن هایی که کشی درباره او وارد ساخته، ضعیف است».<ref> سید مصطفی حسینی تفرشی، نقد الرجال، ج ص 118.</ref> همچنین [[علامه نمازی]]<ref> مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 5، ص 44.</ref> و [[محقق شوشتری]]<ref> [[ابن شهر آشوب]]، مناقب آل ابی طالب، ج ص 400؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ص 179.</ref> این روایات را بی پایه و اساس می دانند. بنابراین، روایات مذمت و نکوهش ابن عباس هم از لحاظ دلالت و هم از لحاظ سند، ضعیف و غیرقابل اعتماد می باشد و هیچ لطمه ای به منزلت والای ابن عباس وارد نمی سازد. والله اعلم.
 
  
 
با این مقدمه نسبتاً طولانی به بررسی علل عدم همراهی این شخصیت والا مقام با [[سیدالشهداء]] علیه السلام می پردازیم.
 
با این مقدمه نسبتاً طولانی به بررسی علل عدم همراهی این شخصیت والا مقام با [[سیدالشهداء]] علیه السلام می پردازیم.
  
==راز عدم حضور در عاشورا==
+
'''راز عدم حضور ابن‌عباس در کربلا:'''
 
 
عبدالله بن عباس به امامت امامان دوازده گانه [[اهل بیت]] علیهم السلام [[ایمان]] داشت، به حقشان آگاه بود و یقین داشت که یاری دادن آن ها و [[جهاد]] زیر پرچمشان همانند [[نماز]] و [[روزه]] واجب است. سیره وی نسبت به امام [[امیرالمومنین]] و [[امام حسن]] و [[امام حسین]] علیهم السلام کاشف از این [[ایمان]]، یقین و معرفت است.
 
 
 
او به این که خداوند دوستی و فرمانبرداری اهل بیت را نصیب او کرده است، به خود می بالید و افتخار می کرد که سر به فرمان آن بزرگواران دارد. نقل شده است که روزی ابن عباس برای امام حسن و امام حسین علیهماالسلام رکاب گرفت تا سوار بر مرکب شوند.
 
 
 
مدرک بن زیاد با مشاهده این وضعیت، به ابن عباس اعتراض کرده و گفت: تو از آن ها سالمندتری، آیا برایشان رکاب می گیری؟ گفت: ای احمق! آیا می دانی که این ها چه کسانی هستند؟ اینان دو فرزند [[رسول خدا]]یند! آیا این افتخار خدایی نیست که برای آن ها رکاب بگیرم و آن ها را پیاده کنم؟!<ref> قاموس الرجال، ج 6، ص 441.</ref>
 
 
 
ابن عباس آن چه را که از رسول خدا و از امیرالمؤمنین پیرامون [[شهادت امام حسین]] علیه السلام شنیده بود، حفظ داشت و می گفت: هنگام رفتن به [[صفین]] در رکاب علی علیه السلام بودم، چون به [[نینوا]]، بر ساحل فرات رسیدیم با صدای بلند فرمود: ای پسر عباس! آیا این جا را می شناسی؟ گفتم: یا امیرالمؤمنین! نه. فرمود: اگر تو هم مانند من این جا را می شناختی، از آن نمی گذشتی مگر آن که چون من می گریستی!
 
 
 
ابن عباس می گوید: سپس آن قدر امام گریست که محاسنش خیس شد و اشک بر سینه اش جاری گشت، ما نیز با او گریستیم، و فرمود: «آه، آه! مرا با خاندان [[ابوسفیان]] چکار؟ مرا با خاندان حرب و حزب [[شیطان]] و دوستانِ کفر چکار؟ یا ابا عبدالله! شکیبا باش؛ آن چه از آنان به تو می رسد، به پدرت نیز رسیده است».<ref> صدوق، الامالی، ص 478، مجلس 87، ح 5.</ref>
 
 
 
ابن عباس می گفت: «ما شک نداشتیم که از میان شمار فراوان اهل بیت، حسین بن علی علیه السلام در [[کربلا]] کشته می شود».<ref> حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 179.</ref>
 
 
 
با توجه به مطالب یاد شده، این پرسش مطرح است که: چرا ابن عباس از پیوستن به کاروان حسینی و یاری دادن سرور مظلومان و رسیدن به فیض شهادت خودداری ورزید؟ آیا دل بسته دنیا شد و پس از عمری [[جهاد]] در راه خدا و یاری [[حق]]، دنیا را بر [[آخرت]] برگزید؟
 
 
 
'''<I>کسی که با سیره ابن عباس آشنا باشد، حتی چنین پرسشی هم برای او پیش نمی آید!</I>'''
 
  
مگر ابن عباس همان کسی نیست که در گفت و گوی نخست خود با [[امام حسین]] علیه السلام در [[مکه]]، در [[شعبان]] سال شصت هجری، عرضه داشت: «فدایت شوم ای فرزند [[رسول خدا]]! گویی مرا به خود می خوانی و از من امید یاری داری! به خداوند یگانه سوگند! چنانچه با این شمشیر در حضور شما زده شوم تا آن چه را دارم، از دست بدهم هنوز یک ذره [[حق]] شما را ادا نکرده ام، اینک در حضور شمایم هر امری دارید، بفرمایید».<ref> الفتوح، ج 5، ص 27؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 281.</ref>
+
با توجه به مطالب یاد شده، این پرسش مطرح است که: چرا ابن عباس از پیوستن به کاروان حسینی و یاری دادن سرور مظلومان و رسیدن به فیض [[شهادت در راه خدا|شهادت]] خودداری ورزید؟ آیا دل بسته دنیا شد و پس از عمری [[جهاد]] در راه خدا و یاری [[حق]]، دنیا را بر [[آخرت]] برگزید؟
  
همچنین وی هفتاد و دو مناظره دارد که هفتاد مورد آن در دفاع از حریم ولایت است.<ref> [[علامه امینی]]، الغدیر، ج 2، ص 81، 206، 439، و ج 10، ص 342 ـ 344.</ref>
+
پیش از پاسخ به پرسش یاد شده باید توجه داشت، عبدالله بن عباس به [[امامت]] امامان دوازده گانه [[اهل بیت]] علیهم السلام [[ایمان]] داشت، به حقشان آگاه بود و یقین داشت که یاری دادن آن ها و [[جهاد]] زیر پرچمشان همانند [[نماز]] و [[روزه]] واجب است. سیره وی نسبت به امام [[امیرالمومنین]] و [[امام حسن]] و [[امام حسین]] علیهم السلام کاشف از این ایمان، یقین و معرفت است.
  
آیا کهولت سن و گذشت عمر، او را از یاری حسین علیه السلام ناتوان ساخته بود؟ می دانیم که ابن عباس در سال 68 یا 69 هجری در 70 یا 71 سالگی بدرود حیات گفت.<ref> اختیار معرفة الرجال، ج 1، ص 272؛ [[اسدالغابة]]، ج 3، ص 159.</ref> وی در سال شصت هجری، 62 یا 63 سال داشته است؛ او حدود پنج سال از امام بزرگتر بود. بنابراین از نظر سلامت و قدرت بدنی توان جهاد را دارا بوده به ویژه آن که چیزی مبنی بر این که او نیز مانند [[محمد حنفیه]] بیمار بوده، نقل نشده است.
+
او به این که خداوند دوستی و فرمانبرداری اهل بیت را نصیب او کرده است، به خود می بالید و افتخار می کرد که سر به فرمان آن بزرگواران دارد. نقل شده است که روزی ابن عباس برای امام حسن و امام حسین علیهماالسلام رکاب گرفت تا سوار بر مرکب شوند. مدرک بن زیاد با مشاهده این وضعیت، به ابن عباس اعتراض کرده و گفت: تو از آن ها سالمندتری، آیا برایشان رکاب می گیری؟ گفت: ای احمق! آیا می دانی که این ها چه کسانی هستند؟ اینان دو فرزند رسول خدایند! آیا این افتخار نیست که برای آن ها رکاب بگیرم و آن ها را پیاده کنم؟!<ref> قاموس الرجال، ج ۶، ص ۴۴۱.</ref>
  
پس سبب خودداری وی چه بود؟ پیش از پاسخ به پرسش یاد شده و سبب خودداری ابن عباس از پیوستن به نهضت مقدس [[امام حسین]] علیه السلام به دو نکته مهم و اساسی که به معذور بودن وی کمک می کند، اشاره می کنیم:
+
ابن عباس آن چه را که از رسول خدا و از امیرالمؤمنین پیرامون شهادت امام حسین علیه السلام شنیده بود، حفظ داشت و می گفت: هنگام رفتن به [[صفین]] در رکاب علی علیه السلام بودم، چون به [[نینوا]]، بر ساحل [[فرات]] رسیدیم با صدای بلند فرمود: ای پسر عباس! آیا این جا را می شناسی؟ گفتم: یا امیرالمؤمنین! نه. فرمود: اگر تو هم مانند من این جا را می شناختی، از آن نمی گذشتی مگر آن که چون من می گریستی!
  
* 1- در همه آن چه پیرامون دیدارها و گفتگوهای ابن عباس و امام در [[مکه]] نقل شده است، دیده نشده که امام به طور مستقیم، همان گونه که خواستار یاری از ابن عمر شده، از وی نیز یاری خواسته باشد.  
+
ابن عباس می گوید: سپس آن قدر امام گریست که محاسنش خیس شد و اشک بر سینه اش جاری گشت، ما نیز با او گریستیم، و فرمود: «آه، آه! مرا با خاندان [[ابوسفیان]] چکار؟ مرا با خاندان حرب و حزب [[شیطان]] و دوستانِ کفر چکار؟ یا ابا عبدالله! شکیبا باش؛ آن چه از آنان به تو می رسد، به پدرت نیز رسیده است».<ref> صدوق، الامالی، ص ۴۷۸، مجلس ۸۷، ح ۵.</ref>
  
حتی هنگامی که امام در گفتگوی نخست خود با ابن عباس و ابن عمر فرمود که: «خداوندا! تو گواه باش»<ref> الفتوح، ج 5، ص 26؛ مقتل خوارزمی، ج ص 278.</ref> ابن عباس جان کلام امام را دریافت و آمادگی خود را برای یاری و [[جهاد]] در راه امام اعلام کرد. جز این، هیچ اشاره دور یا نزدیکی را نمی توان یافت که بر تقاضای امام از ابن عباس برای یاری خود دلالت داشته باشد.
+
ابن عباس می گفت: «ما شک نداشتیم که از میان شمار فراوان اهل بیت، حسین بن علی علیه السلام در [[کربلا]] کشته می شود».<ref> حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۷۹.</ref> همچنین وی هفتاد و دو مناظره دارد که هفتاد مورد آن در دفاع از حریم ولایت است.<ref> علامه امینی، الغدیر، ج ۲، ص ۸۱، ۲۰۶، ۴۳۹، و ج ۱۰، ص ۳۴۲ ـ ۳۴۴.</ref>
  
* 2- پس از کنکاش و جستجو در متون تاریخی و حدیثی، هیچ روایتی در تاریخ نیست که نشان دهد ابن عباس از دیدگاه [[اهل بیت]] به سبب نپیوستن به [[امام حسین]] علیه السلام مقصر دانسته شده یا وی را نکوهش کرده باشند. بلکه از [[امام صادق]] علیه السلام نقل شده است که [[امام باقر]] علیه السلام به شدت ابن عباس را دوست می داشت.<ref> اختیار معرفة الرجال، ص 57، شماره 107.</ref>
+
ابن عباس کسی است که در گفت و گوی نخست خود با [[امام حسین]] علیه السلام در [[مکه]]، در [[شعبان]] سال شصت هجری، عرضه داشت: «فدایت شوم ای فرزند [[رسول خدا]]! گویی مرا به خود می خوانی و از من امید یاری داری! به خداوند یگانه سوگند! چنانچه با این شمشیر در حضور شما زده شوم تا آن چه را دارم، از دست بدهم هنوز یک ذره حق شما را ادا نکرده ام، اینک در حضور شمایم هر امری دارید، بفرمایید».<ref> الفتوح، ج ۵، ص ۲۷؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج ۱، ص ۲۸۱.</ref>  
  
تنها [[ابن شهر آشوب]] در یک روایت مرسل می گوید: «هنگامی که ابن عباس را به خاطر ترک یاری حسین علیه السلام نکوهش کردند، گفت: یاران حسین علیه السلام نه یک تن زیاد شدند و نه کم؛ ما پیش از دیدنشان آنان را به نام می شناختیم».<ref> [[ابن شهر آشوب]]، مناقب آل ابی طالب، ج ص 53.</ref>
+
در همه آن چه پیرامون دیدارها و گفتگوهای ابن عباس و امام حسین در مکه نقل شده است، دیده نشده که امام به طور مستقیم، همان گونه که خواستار یاری از [[عبدالله بن عمر]] شده، از وی نیز یاری خواسته باشد. حتی هنگامی که امام در گفتگوی نخست خود با ابن عباس و ابن عمر فرمود که: «خداوندا! تو گواه باش»<ref> الفتوح، ج ۵، ص ۲۶؛ مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۲۷۸.</ref> ابن عباس جان کلام امام را دریافت و آمادگی خود را برای یاری و [[جهاد]] در راه امام اعلام کرد. جز این، هیچ اشاره دور یا نزدیکی را نمی توان یافت که بر تقاضای امام از ابن عباس برای یاری خود دلالت داشته باشد.
  
از این روایت برمی آید که ابن عباس برای ترک یاری امام عذری نداشته است. ولی مرسل بودن خبر و ناشناس بود سرزنش کننده و از طرف دیگر معلوم بودن دوستی ابن عباس نسبت به اهل بیت و پیروی از آنان، روی هم رفته آغاز این خبر (ابن عباس را به خاطر ترک یاری حسین نکوهش کردند) را غیرقابل اطمینان می سازد. این نکته را نیز باید یادآور شویم که به اتفاق مورخین، ابن عباس در واپسین روزهای زندگی خویش نابینا شده بود؛ و سعید بن جبیر او را راهنمایی می کرد.<ref> شیخ عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج 2، ص 191. ذهبی می نویسد: «اگر ابن عباس مدعی خلافت می شد، به خاطر نابینایی، مردم با وی [[بیعت]] نمی کردند.» [[سیر اعلام النبلاء]]، ج 3، ص 356. نیز در اخبار آمده: «ابن زبیر در [[مکه]] بر بالای منبر سرگرم خواندن [[خطبه]] بود و ابن عباس نیز پای منبر همراه مردم نشسته بود. او گفت: در این جا مردی حضور دارد که خداوند قلب او را همانند چشمش کور کرده است! ابن عباس به راهنمای خود ابن جبیر گفت: صورتم را به سوی ابن زبیر برگردان و کمی مرا بلند کن. و ابن عباس چشمانش کم سو شده بود». ر.ک: [[قاموس الرجال]]، ج 6، ص 470؛ شرح [[نهج البلاغه]]، ج 20، ص 130 و 134؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 354؛ [[منتهی المقال]]، ج 4، ص 201.</ref>
+
پس از کنکاش و جستجو در متون تاریخی و حدیثی، هیچ روایتی در تاریخ نیست که نشان دهد ابن عباس از دیدگاه [[اهل بیت]] به سبب نپیوستن به [[امام حسین]] علیه السلام مقصر دانسته شده یا وی را نکوهش کرده باشند. بلکه از [[امام صادق]] علیه السلام نقل شده است که [[امام باقر]] علیه السلام به شدت ابن عباس را دوست می داشت.<ref> اختیار معرفة الرجال، ص ۵۷، شماره ۱۰۷.</ref>  
  
ممکن است این کم سویی چشم تا نابینایی پیش رفته باشد؛ و آن طوری که از گفتار [[ابن قتیبه]] برمی آید، این کم سویی در اواخر دوران [[معاویه]] آغاز شده بود. او می گوید: «چشم های سه تن از یک نسل کم سو بود: عبدالله بن عباس، پدرش عباس بن [[عبدالمطلب]] و پدر او عبدالمطلب بن [[هاشم]]...» از این رو معاویه به ابن عباس گفت: شما [[بنی هاشم]] از ناحیه چشم بیمار می شوید. و ابن عباس در پاسخ گفت: و شما [[بنی امیه]] دلتان بیمار می شود.<ref> [[ابن قتیبه]] دینوری، المعارف، ص 589.</ref>
+
تنها [[ابن شهر آشوب]] در یک [[حدیث مرسل|روایت مرسل]] می گوید: «هنگامی که ابن عباس را به خاطر ترک یاری حسین علیه السلام نکوهش کردند، گفت: یاران حسین علیه السلام نه یک تن زیاد شدند و نه کم؛ ما پیش از دیدنشان آنان را به نام می شناختیم».<ref> ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۵۳.</ref>
  
روشن است که چنانچه دیدگان ابن عباس به شدت ضعیف نشده بود، مناسبت و انگیزه دیگری برای معاویه وجود نداشت.
+
از این روایت برمی آید که ابن عباس برای ترک یاری امام عذری نداشته است. ولی مرسل بودن خبر و ناشناس بودن سرزنش کننده و از طرف دیگر معلوم بودن دوستی ابن عباس نسبت به اهل بیت و پیروی از آنان، روی هم رفته آغاز این خبر (ابن عباس را به خاطر ترک یاری حسین نکوهش کردند) را غیرقابل اطمینان می سازد.  
  
مسروق می گوید: «هنگامی که ابن عباس را دیدم، گفتم: زیباترین مردم. و چون به سخن درآمد، گفتم: فصیح ترین مردم. و چون به نقل [[حدیث]] پرداخت، گفتم: داناترین مردم. [[عمر بن خطاب]] او را به خود نزدیک می کرد و کنارش می نشست و همراه همه صحابه با وی مشورت می کرد. در پایان عمر چشمانش کم سو شده بود».<ref> اختیار المعرفة الرجال، ج ص 272؛ تنقیح المقال، ج ص 191.</ref>
+
این نکته را نیز باید یادآور شویم که به اتفاق مورخین، ابن عباس در واپسین روزهای زندگی خویش نابینا شده بود؛ و سعید بن جبیر او را راهنمایی می کرد.<ref> شیخ عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۹۱. </ref> ذهبی می نویسد: «اگر ابن عباس مدعی [[خلافت]] می شد، به خاطر نابینایی، مردم با وی بیعت نمی کردند.»<ref>سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۶.</ref> نیز در اخبار آمده: «ابن زبیر در [[مکه]] بر بالای منبر سرگرم خواندن خطبه بود و ابن عباس نیز پای منبر همراه مردم نشسته بود. او گفت: در این جا مردی حضور دارد که خداوند قلب او را همانند چشمش کور کرده است! ابن عباس به راهنمای خود ابن جبیر گفت: صورتم را به سوی ابن زبیر برگردان و کمی مرا بلند کن. و ابن عباس چشمانش کم سو شده بود».<ref>ر.ک: قاموس الرجال، ج ۶، ص ۴۷۰؛ شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص ۱۳۰ و ۱۳۴؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۴؛ منتهی المقال، ج ۴، ص ۲۰۱.</ref>
  
می دانیم که مسروق در سال 62 یا 63 هجری درگذشته است، بنابراین می توان گفت که به احتمال بسیار زیاد، چشمان ابن عباس پیش از سال 62 یا 63 هجری کم سو بوده است؛ چرا که موضوع کم سویی چشمان ابن عباس در گفتار مسروق نیز آمده است.
+
ممکن است این کم سویی چشم تا نابینایی پیش رفته باشد؛ و آن طوری که از گفتار ابن قتیبه برمی آید، این کم سویی در اواخر دوران [[معاویه]] آغاز شده بود. او می گوید: «چشم های سه تن از یک نسل کم سو بود: عبدالله بن عباس، پدرش [[عباس بن عبدالمطلب]] و پدر او [[عبدالمطلب]]...» از این رو معاویه به ابن عباس گفت: شما [[بنی هاشم]] از ناحیه چشم بیمار می شوید. و ابن عباس در پاسخ گفت: و شما [[بنی امیه]] دلتان بیمار می شود.<ref> ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص ۵۸۹.</ref>
  
در اینجا روایتی وجود دارد که از ظاهرش برمی آید که چشمان ابن عباس در اوایل سال 61 هجری، یعنی پیش از آن که خبر شهادت [[امام حسین]] علیه السلام به [[مدینه]] برسد، کم سو و یا نابینا بوده است. این روایت را [[شیخ طوسی]] در امالی خویش به سندی که از این خبر به ابن عباس می رسد، نقل می کند:
+
مسروق می گوید: «هنگامی که ابن عباس را دیدم، گفتم: زیباترین مردم. و چون به سخن درآمد، گفتم: فصیح ترین مردم. و چون به نقل [[حدیث]] پرداخت، گفتم: داناترین مردم. [[عمر بن خطاب]] او را به خود نزدیک می کرد و کنارش می نشست و همراه همه [[صحابه]] با وی مشورت می کرد. در پایان عمر چشمانش کم سو شده بود».<ref> اختیار المعرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۷۲؛ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۹۱.</ref> می دانیم که مسروق در سال ۶۲ یا ۶۳ هجری درگذشته است، بنابراین می توان گفت که به احتمال بسیار زیاد، چشمان ابن عباس پیش از سال ۶۲ یا ۶۳ هجری کم سو بوده است.
  
«در خانه ام سرگرم استراحت بودم که ناگهان فریاد بسیار بلندی از خانه [[ام سلمه]]، همسر پیامبر بلند شد؛ بیرون آمدم و راهنمایم مرا به منزل ام سلمه برد. زن و مرد مدینه نیز به آن جا آمده بودند، چون به او رسیدم، گفتم: ای ام المؤمنین! چرا فریاد استغاثه برمی آوری؟ او پاسخی به من نداد و نزد دیگر زنان بنی هاشم رفت و گفت: ای دختران عبدالمطلب! مرا یاری و همراهی کنید و همراهم بگریید. به خدا سوگند که سرور شما و سرور جوانان [[بهشت]] کشته شد! به خدا سوگند که سبط رسول خدا و دسته گل او به شهادت رسید! گفتند: ای ام المؤمنین! این را از کجا دانستی؟ گفت: هم اینک پیامبر خدا را در خواب دیدم که پریشان و وحشت زده بود؛ چون از حالش پرسیدم، فرمود: «امروز پسرم حسین با اهل بیتش کشته شد و من آنان را به خاک سپردم و اکنون از کارشان فراغت یافته ام.» من (ام سلمه) برخاستم و در حالی که هیچ از خود نمی دانستم، به خانه رفتم و به جستجو پرداختم. ناگهان چشمم به تربت حسین علیه السلام افتاد که [[جبرئیل]] از [[کربلا]] آورد و گفت: «هرگاه این خاک تبدیل به خون شد، پسرت کشته شده است.» و [[رسول خدا]] آن را به من داد و فرمود: «این خاک را درون شیشه بگذار و نزد خویش نگهدار، هنگامی که تبدیل به خون شد، بدان که حسین کشته شده است.» و من اینک آن شیشه را دیدم که تبدیل به خون شده، می جوشد! سپس ام سلمه از آن خون برگرفت و بر چهره اش مالید و آن روز را روز ماتم و نوحه سرایی بر حسین علیه السلام قرار داد و پس از آن، کاروانیان آمدند و خبر دادند که حسین علیه السلام در آن روز کشته شده است».<ref> الفتوح، ج 5، ص 27؛ [[خوارزمی]]، مقتل الحسین، ج 1، ص 281.</ref>
+
در اینجا روایتی وجود دارد که از ظاهرش برمی آید که چشمان ابن عباس در اوایل سال ۶۱ هجری، یعنی پیش از آن که خبر شهادت [[امام حسین]] علیه السلام به [[مدینه]] برسد، کم سو و یا نابینا بوده است. این روایت را [[شیخ طوسی]] در [[الأمالی شیخ طوسی (کتاب)|امالی]] خویش به سندی که از این خبر به ابن عباس می رسد، نقل می کند:
  
این که ابن عباس می گوید: «من بیرون آمدم و راهنمایم مرا به خانه ام سلمه برد.» نشان می دهد که به احتمال زیاد، چشم او کم سو یا نابینا بوده است. آن راهنما هم خودش را (ابن عباس) راهنمایی می کرده، نه مرکبش را؛ چرا که مسافت نزدیک بود و او با گوش خود صدای ناله و شیون ام سلمه را شنید و تشخیص داد که صدا از خانه اوست.
+
«در خانه ام سرگرم استراحت بودم که ناگهان فریاد بسیار بلندی از خانه [[ام سلمه]]، همسر پیامبر بلند شد؛ بیرون آمدم و راهنمایم مرا به منزل ام سلمه برد. زن و مرد [[مدینه]] نیز به آن جا آمده بودند، چون به او رسیدم، گفتم: ای ام المؤمنین! چرا فریاد استغاثه برمی آوری؟ او پاسخی به من نداد و نزد دیگر زنان بنی هاشم رفت و گفت: ای دختران عبدالمطلب! مرا یاری و همراهی کنید و همراهم بگریید. به خدا سوگند که سرور شما و سرور جوانان [[بهشت]] کشته شد! به خدا سوگند که سبط رسول خدا و دسته گل او به شهادت رسید! گفتند: ای ام المؤمنین! این را از کجا دانستی؟ گفت: هم اینک پیامبر خدا را در خواب دیدم که پریشان و وحشت زده بود؛ چون از حالش پرسیدم، فرمود: «امروز پسرم حسین با اهل بیتش کشته شد و من آنان را به خاک سپردم و اکنون از کارشان فراغت یافته ام.» من (ام سلمه) برخاستم و در حالی که هیچ از خود نمی دانستم، به خانه رفتم و به جستجو پرداختم. ناگهان چشمم به [[تربت امام حسین علیه السلام|تربت حسین]] علیه السلام افتاد که [[جبرئیل]] از [[کربلا]] آورد و گفت: «هرگاه این خاک تبدیل به خون شد، پسرت کشته شده است.» و [[رسول خدا]] آن را به من داد و فرمود: «این خاک را درون شیشه بگذار و نزد خویش نگهدار، هنگامی که تبدیل به خون شد، بدان که حسین کشته شده است.» و من اینک آن شیشه را دیدم که تبدیل به خون شده، می جوشد! سپس ام سلمه از آن خون برگرفت و بر چهره اش مالید و آن روز را روز ماتم و نوحه سرایی بر حسین علیه السلام قرار داد و پس از آن، کاروانیان آمدند و خبر دادند که حسین علیه السلام در آن روز کشته شده است».<ref> شیخ طوسی، الامالی، ص ۳۱۴ و ۳۱۵، مجلس ۱۱، ح ۶۴۰/۸۷.</ref>
  
از آنچه گفته شد، یقین می کنیم که ابن عباس در اواخر سال شصتم هجری و بالتبع روزهای حضور امام در [[مکه]]، از کم سویی و یا نابینایی چشم رنج می برده است، و همین امر موجب گشته بود که نتواند به [[امام حسین]] علیه السلام بپیوندد و در رکابش شمشیر زند.
+
این که ابن عباس می گوید: «من بیرون آمدم و راهنمایم مرا به خانه ام سلمه برد» نشان می دهد که به احتمال زیاد، چشم او کم سو یا نابینا بوده است. از آنچه گفته شد، یقین می کنیم که ابن عباس در اواخر سال ۶۰ هجری و روزهای حضور امام حسین در [[مکه]]، از کم سویی و یا نابینایی چشم رنج می برده است، و همین امر موجب گشته بود که نتواند به [[امام حسین]] علیه السلام بپیوندد و در رکابش شمشیر زند.
  
او معذور بود و به همین سبب، امام از او برای پیوستن به خود دعوت نکرد و اجازه داد که به [[مدینه]] بازگردد و اخبار دستگاه [[بنی امیه]] را به او گزارش دهد و فرمود: «ای پسر عباس! تو پسرعموی پدر من هستی و از آن هنگام که تو را شناخته ام، پیوسته به نیکی امر می کنی. تو با پدرم همراه بودی و پیشنهادهای هدایت گرانه می دادی؛ او پیوسته از تو طلب خیرخواهی می کرد و با تو به مشورت می پرداخت و تو نیز نظر درست را به او پیشنهاد می دادی. در پناه خدا به مدینه بازگرد و چیزی از اخبارت را از من پوشیده مدار».<ref> [[شیخ طوسی]]، [[الامالی]]، ص 314 و 315، مجلس 11، ح 640/87.</ref>
+
او معذور بود و به همین سبب، امام از او برای پیوستن به خود دعوت نکرد و اجازه داد که به [[مدینه]] بازگردد و اخبار دستگاه [[بنی امیه]] را به او گزارش دهد و فرمود: «ای پسر عباس! تو پسرعموی پدر من هستی و از آن هنگام که تو را شناخته ام، پیوسته به نیکی امر می کنی. تو با پدرم همراه بودی و پیشنهادهای هدایت گرانه می دادی؛ او پیوسته از تو طلب خیرخواهی می کرد و با تو به مشورت می پرداخت و تو نیز نظر درست را به او پیشنهاد می دادی. در پناه خدا به مدینه بازگرد و چیزی از اخبارت را از من پوشیده مدار».
  
مسعودی می نویسد: «(ابن عباس) به سبب گریه بر علی، حسن و حسین علیهم السلام بینایی اش را از دست داده بود».<ref> [[مروج الذهب]]، ج ص 108.</ref>
+
[[مسعودی]] می نویسد: «(ابن عباس) به سبب گریه بر علی، حسن و حسین علیهم السلام بینایی اش را از دست داده بود».<ref> مروج الذهب، ج ۳، ص ۱۰۸.</ref> این سخن به یقینِ ما خدشه ای وارد نمی سازد، چرا که ضرورتاً از این روایت بر نمی آید که او پس از شهادت امام حسین علیه السلام نابینا شده است بلکه از ظاهر آن چنین برمی آید که سبب نابینایی و گریه های فراوان او در فقدان امیرالمومنین علی، حسن و حسین علیهم السلام بوده است. مفهوم این سخن، این است که گریه های فراوان از اندوه شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسن علیه السلام، سپس امام حسین علیه السلام اندک اندک چشمانش را کم سو کرده بود. در برخی متون آمده که سبب نابینایی او در اواخر عمر، گریه های فراوان بر [[امام علی]] علیه السلام بوده است.<ref>سفینة البحار، ج ۶، ص ۱۲۸.</ref>
  
این سخن به یقینِ ما خدشه ای وارد نمی سازد چرا که ضرورتاً از این روایت بر نمی آید که او پس از [[شهادت امام حسین]] علیه السلام نابینا شده است بلکه از ظاهر آن چنین برمی آید که سبب نابینایی و گریه های فراوان او در فقدان [[امیرالمومنین]] علی<ref> در برخی متون آمده که سبب نابینایی او در اواخر عمر، گریه های فراوان بر [[امام علی]] علیه السلام بوده. ([[سفینة البحار]]، ج 6، ص 128).</ref>، حسن و حسین علیهم السلام بوده است.
+
==وفات==
 
+
ابن عباس در اواخر عمر خود در [[مکه]] زندگی می کرد، که با نبرد [[عبدالله بن زبیر]] و [[عبدالملک بن مروان]] مواجه شد. عبدالله بن زبیر از وی [[بیعت]] خواست ولی ابن عباس سر باز زد؛ لذا ابن زبیر وی را از مکه بیرون کرد و روانه [[طائف]] ساخت.<ref> تاریخ خلیفه بن خیاط، ص ۱۱۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۳.</ref>
مفهوم این سخن، این است که گریه های فراوان از اندوه شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام و [[امام حسن]] علیه السلام <ref> شاید این کم سویی چشمان او به سبب گریه های پیوسته، اشاره بر فقدان امام علی علیه السلام بود که پس از شهادت [[امام حسن]] علیه السلام شدت یافت. ابن عباس در اواخر دوران [[معاویه]] و پس از شهادت امام حسن علیه السلام نزدیک به نابینایی بود و همین ضعف شدید بینایی سبب شد که معاویه از روی تمسخر بگوید: شما [[بنی هاشم]] از ناحیه چشم بیمار می شوید.
 
</ref>، سپس [[امام حسین]] علیه السلام اندک اندک چشمانش را کم سو کرده بود.
 
 
 
ناگفته نماند ابن عباس به خاطر این که با وجود آگاهی به سرنوشت حضرت و رنج هایی که می کشد با وی همراه نشد و در رکابش به [[شهادت]] نرسید، بسیار می گریست؛ و این ادعا، دلایل تاریخی بسیار دارد.
 
  
 +
در تاریخ وفات ابن عباس اختلاف است، ولی مشهور این است که ابن عباس در سال ۶۸ هجری و در ۷۰ سالگی در شهر طائف بدرود حیات گفت و [[محمد بن حنفیه]] بر وی [[نماز میت|نماز]] خواند و جنازه وی را در همان جا دفن نمود.<ref> صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۲۳.</ref> بخاری وفات ابن عباس را سال ۷۰ هجری و خلیفة بن خیاط سال ۶۹ هجری ذکر کرده اند.<ref>تاریخ الکبیر، ج ۵، ص ۳؛ تاریخ خلیفه، ص ۱۶۶.</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
محمدمحسن طبسی، کوثر: بهار 1381، شماره 53.
+
*محمدمحسن طبسی، مجله کوثر، بهار ۱۳۸۱، شماره ۵۳.
 
+
*[http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D۸%B۹%D۸%A۸%D۸%AF%D۸%A۷%D۹%۸۴%D۹%۸۴%D۹%۸۷+%D۸%A۸%D۹%۸۶+%D۸%B۹%D۸%A۸%D۸%A۷%D۸%B۳&SSOReturnPage=Check&Rand=۰ عبدالله بن عباس، دانشنامه رشد]، بازیابی: ۲ آبان ۱۳۹۳.
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= متوسط
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= متوسط
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= متوسط
 +
|رده=دارد
 +
}}
 
[[رده:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]]
 
[[رده:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]]
 
[[رده:اصحاب پیامبر]]
 
[[رده:اصحاب پیامبر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۳۲

«عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب» (م، ۶۸ ق)، محدث، مفسر و فقیه صدر اسلام ملقب به «حِبر الأمة»، پسر عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و از صحابه کم سن و سال آن حضرت بود. ابن عباس همچنین از یاران و اصحاب باوفای امام علی، امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام به‌شمار می‌رود.

ولادت و خاندان

عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، پسرعموی پیامبر بوده و مادرش لبابه دختر حارث بوده و کنیه اش ابوالعباس می باشد.[۱] در تاریخ ولادت ابن عباس اختلاف است، ولی مشهور این است که او سه سال قبل از هجرت در شعب ابی طالب به دنیا آمد.[۲] ابن حبان، تاریخ ولادت ابن عباس را چهار سال قبل از هجرت می داند.[۳]

ابن اثیر می نویسد: «هنگام ولادت ابن عباس، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کام ابن عباس را با آب دهان خویش برداشت».[۴]

فرزندان ابن عباس، علی السجاد، عباس، فضل، محمد، عبیدالله، لبابه و اسماء می باشند.[۵]

ابن‌عباس در دوره پیامبر

ذهبی می نویسد: «عبدالله بن عباس بیش از سی ماه همراه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بوده است».[۶]

طبق نقل های تاریخی، پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد عبدالله بن عباس دعای خیر فرمود؛ چنانچه در کتب حدیثی و تاریخی آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله به ابن عباس فرمود: «اللهم علّمه الحکمةَ».[۷] در جای دیگر چنین فرمود: «الّلهمّ بارِکْ فیه وانْشُرْ مِنْه».[۸] ابن جوزی در نقل دیگر از پیامبر می نویسد: «اللهم فقّهه فی الدین و علّمهُ التأویل».[۹]

همچنین نقل شده پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دست مبارک خود را بر سر ابن عباس گذارده و فرمود: «اللهم اَعْطِهِ الحکمة و عَلِّمْهُ التأویل».[۱۰]

سن ابن عباس هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در کتب تاریخی بین ۱۰ تا ۱۵ سال ذکر شده است. بخاری، سن ۱۵ سال را نقل کرده است؛[۱۱] ابن عبدالبر، سن ۱۰ سال را نقل کرده است،[۱۲] و ابن جوزی و ابن اثیر سن ۱۳ سال را نقل می کنند.[۱۳]

ابن عباس پس از رحلت رسول خدا(ص) در طلب علم و جمع‌آوری احادیث ایشان بسیار کوشیده است.[۱۴] ذهبی می نویسد: «ابن عباس بیش از ۱۶۶۰ حدیث نقل کرده که بخاری ۱۲۰ حدیث و مسلم فقط ۹ حدیث از وی نقل کرده اند».[۱۵]

ابن‌عباس در دوران خلفا

ابن عباس در دوران خلفا مقام افتاء را بر عهده داشته و از کسانی بود که خلفا به ویژه خلیفه دوم و خلیفه سوم، در مشکلات از نظرات وی استفاده می کردند.

ابن عباس در زمان خلافت امام علی علیه السلام در سمت سردار سپاه، استاندار و سفیر امام ایفای وظیفه کرد. او در جنگ جمل، جنگ صفین و جنگ نهروان در رکاب علی علیه السلام شمشیر می زد. در نبرد صفین فرمانده جناح چپ سپاه بود که جمعی از مشاهیر اسلام و صحابه نیز در آن جناح می‌جنگیدند.

ابن عباس بعد از عثمان بن حنیف کارگزار امام علی در بصره بود.[۱۶] و در واقعه حکمیت نیز، امام وی را به عنوان حَکَم پیشنهاد کرد که خوارج وی را قبول نکردند.[۱۷]

ابن عباس همچنین در دوران امام حسن علیه السلام از اصحاب باوفای امام بوده و پس از شهادت امام علی علیه السلام مردم را به بیعت نمودن با امام حسن علیه السلام فرا می خواند.[۱۸] در دوران امام حسین علیه السلام نیز از اصحاب باوفای امام بوده است.

ابن‌عباس و اهل‌بیت پیامبر

برخی مواضع اعتقادی ابن عباس نسبت به اهل بیت علیهم السلام چنین است:

ایمان به دوازده امام:

عطا می گوید: ما سی تن از بزرگان طائف - از جمله عبدالله بن سلمة بن حضرمی طائفی، عمارة بن ابی الاجلح و ثابت بن مالک - در بیماری دم مرگ عبدالله بن عباس بر او وارد شدیم، او ناتوان شده بود، سلام کردیم و نشستیم... آنان گفتند: ای پسر عموی رسول خدا! تو پیامبر خدا را دیده و سخن او را شنیده ای، ایشان پیرامون اختلاف این امت چه گفتند؛ گروهی علی (علیه السلام) را بر دیگران مقدم دانسته اند و گروهی دیگر او را پس از سه تن قرار دادند؟

ابن عباس نفسی کشید و گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «علی با حق است و حق با علی است. او امام و جانشین پس از من است؛ هر کس به او تمسک جوید، رستگار می شود و نجات می یابد و هر کس از فرمانش سرپیچی کند، گمراه شود. آری، او مرا کفن می کند و غسل می دهد و قرضم را ادا می کند. او پدر دو سبط من، حسن و حسین است و امامان نه گانه از نسل حسین هستند و مهدی این امت، از ماست».

عبدالله بن سلمة بن حضرمی گفت: ای پسر عموی رسول خدا! چرا پیش تر این ها را به ما نگفتی؟ گفت: به خدا سوگند! من آن چه را شنیده بودم، بازگفتم و شما را نصیحت کردم لیکن شما نصیحت کنندگان را دوست ندارید! سپس گفت: ای بندگان خدا! تقوای الهی پیشه کنید همانند تقوای کسی که از این موضوع عبرت می گیرد... پیش از رسیدن مرگ برای آخرت کاری بکنید و به ریسمان محکم عترت پیامبرتان چنگ زنید که من از او شنیدم که می فرمود: «هر کس پس از من به خاندانم تمسک جوید، از رستگاران است».

آن گاه به شدت گریست و حاضران گفتند: آیا با این جایگاهی که نسبت به رسول خدا داری، می گریی؟ رو به من کرد و گفت: ای عطا! من برای دو چیز می گریم؛ ترس از قیامت و جدایی دوستان! سپس مردم پراکنده شدند و ابن عباس به من گفت: ای عطا! دستم را بگیر و مرا به صحن خانه ببر، آنگاه دست ها را به آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا! من به وسیله محمد و آل محمد به تو تقرب می جویم. پروردگارا! من به وسیله آقایم علی بن ابی طالب به تو تقرب می جویم. و این عبارت را آن قدر تکرار کرد تا بر زمین افتاد. ما پس از ساعتی درنگ، او را بلند کردیم و دیدیم که چشم از جهان فرو بسته است.[۱۹]

ایمان به حقوق اهل بیت:

ابن اعثم کوفی می نویسد: «پس از گفت و گوی میان امام حسین علیه السلام و عبدالله بن عباس، ابن عباس گریست و امام حسین علیه السلام نیز با او گریست و فرمود: ای پسر عباس! تو می دانی که من فرزند دختر رسول خدا هستم! ابن عباس گفت: آری، به خدا سوگند می دانیم و می شناسیم که در دنیا هیچ کس جز تو فرزند دختر رسول خدا نیست و یاری تو همانند نماز و زکات ـ که هیچ کدام بدون دیگری پذیرفته نیست ـ بر همه مردم واجب است...[۲۰]

علامه حلی می فرماید: «عبدالله بن عباس از یاران رسول خدا و دوستداران و شاگردان امیرالمؤمنین بود. مقام والای وی و نیز اخلاص او نسبت به امیرالمؤمنین، روشن تر از آن است که بتوان آن را پنهان ساخت».[۲۱]

مردم که به حال ابن عباس در همراهی و دلدادگی وی نسبت به علی علیه السلام آگاه بوده و می دانستند که شاگرد و دستیار اوست، به او گفتند: میزان علم تو نسبت به علم پسر عمویت چه اندازه است؟ گفت: «مانند نسبت میان قطره ای باران در برابر اقیانوس...».[۲۲]

شیخ حسن فرزند شهید ثانی می گوید: «وضعیت عبدالله ابن عباس در محبت و اخلاص نسبت به امیرالمومنین و دوستی و یاری و دفاع از او و دشمنی به خاطر رضایت او و پشتیبانی از آن حضرت، جای شک و تردید نیست...».[۲۳]

پس از شهادت امیرالمؤمنین، هنگامی که امام حسن علیه السلام خطبه اش را به پایان رسانید، ابن عباس در حضور حضرت ایستاد و گفت: «ای مردم! این فرزند پیامبرتان و جانشین امامتان است؛ با او بیعت کنید...».[۲۴]

کارگزار امام علی علیه السلام:

ابن عباس از سوی امام علی علیه السلام ولایتدار بصره بود. اما دشمنان اهل بیت می کوشیدند تا این شخصیت بزرگوار هاشمی را متهم سازند که در دوران امام علی علیه السلام از بیت المال بصره اختلاس کرده است. در اینجا مختصراً برخی از متونی را که در دفاع از ابن عباس نوشته اند، نقل می کنیم:

عمرو بن عبید در بصره بر سلیمان بن علی بن عبدالله بن عباس وارد شد و به او گفت: از این سخن علی علیه السلام درباره ابن عباس برایم بگو: «درباره مورچه و شپش برای ما فتوا می دهد ولی خود با اموال مردم فرار می کند». سلیمان گفت: «چگونه ممکن است علی علیه السلام چنین سخنی بگوید؛ در حالی که ابن عباس تا دم مرگ از او جدا نشد و در صلح امام حسن علیه السلام نیز شرکت جست؟ با آن که علی علیه السلام به مال نیاز داشت و هر پنج شنبه بیت المال کوفه را خالی می کرد و جاروب می زد، چه مالی می توانست در بیت المال بصره جمع شده باشد؟! مردم گفتند: او در بیت المال خواب نیم روزی می کرد؛ در این صورت چگونه اجازه می داد که در بصره اموال جمع شود؟ و این، انتقاد باطلی است».[۲۵]

آیت الله خویی می نویسد: «این روایت (اختلاس اموال بصره توسط ابن عباس) و ماقبل آن، از طریق عامه نقل شده است و تنها انگیزه ای که عامل جعل این اخبار دروغ و تهمت و طعن زدن بر ابن عباس شده، دوستی و همراهی او با امیرالمومنین می باشد تا آن جا که معاویه پس از نماز (به گفته طبری) او را همراه علی، حسنین علیهم السلام، قیس بن سعد بن عبادة و مالک اشتر لعن می کرد. خلاصه این که ابن عباس منزلتی بلند و والا داشته و از مدافعان امام علی و حسنین علیهم السلام بوده است».[۲۶]

ابن ابی الحدید می نویسد: «گروهی گفته اند: چنین چیزی نبوده است، و عبدالله بن عباس نه از علی علیه السلام دور شده و نه با او مخالفت کرده است؛ او تا هنگام شهادت علی علیه السلام امارت بصره را بر عهده داشت. دلیل این مطلب، روایتی است که ابوالفرج اصفهانی از نامه ابن عباس به معاویه پس از شهادت امام علی علیه السلام نقل می کند».

ابن ابی الحدید در ادامه می گوید: «می گویند: چگونه ابن عباس مخالف علی علیه السلام می باشد و حال آن که معاویه موفق به فریفتن و جذب او به سوی خود نگشت؟ چرا که می دانیم معاویه بسیاری از کارگزاران امیرالمؤمنین را فریفت و با مال خرید، و آنان علی علیه السلام را رها کرده و به معاویه پیوستند، ولی معاویه موفق به جذب ابن عباس به سوی خود نگشت! هر شخصی سیره ها را بخواند و با تاریخ آشنایی پیدا کند، روابط تیره میان ابن عباس و معاویه را پس از شهادت علی علیه السلام درمی یابد. او با سخنان کوبنده دشمنی شدید خویش را با معاویه آشکار می ساخت و پیوسته علی علیه السلام را می ستود، و ویژگی ها و فضایل آن حضرت را یادآور می گشت».

ابن ابی الحدید در پایان، نظر خود را این گونه بیان می کند: «با توجه به روابط تیره ابن عباس و معاویه و پایبندی ابن عباس به علی علیه السلام، ضد آن چیزی که علیه ابن عباس شهرت دارد، ثابت می شود و این مطلب در نزد من درست تر و پذیرفتنی تر است».[۲۷]

علامه شوشتری انگیزه جعل این خبر (اختلاس ابن عباس) را چنین بیان می کند: «ریشه جعل این خبر در مورد ابن عباس، این بود که می خواستند دامن خلیفه دوم را پاک کنند؛ زیرا وی در دوران امارتش منافقان و آزاد شدگانی مانند مغیرة بن شعبة و معاویه را بکار گرفت و نزدیکان پیامبر را کنار گذاشت».[۲۸]

لازم به ذکر است، سند دو خبری را که کشی پیرامون اختلاس ابن عباس نقل کرده است، مورد نقد و بررسی عالمان قرار گرفته است. شهید ثانی می فرماید: «همه آن چه کشی در طعن وی - ابن عباس - نقل کرده، پنج حدیث بوده که سند همه آن ها ضعیف است».[۲۹]

علامه حلی نیز می فرماید: «...کشی روایتی نقل کرده است که دربردارنده نکوهش ابن عباس می باشد، در حالی که شأن او برتر از آن است و ما در کتاب «الکبیر» خود، آنها را نقد و بررسی کرده ایم».[۳۰]

محقق تفرشی می گوید: «سند همه طعن هایی که کشی درباره او وارد ساخته، ضعیف است».[۳۱] همچنین محقق شوشتری[۳۲] این روایات را بی پایه و اساس می دانند. بنابراین، روایات مذمت و نکوهش ابن عباس هم از لحاظ دلالت و هم از لحاظ سند، ضعیف و غیرقابل اعتماد می باشد و هیچ لطمه ای به منزلت والای ابن عباس وارد نمی سازد. والله اعلم.

با این مقدمه نسبتاً طولانی به بررسی علل عدم همراهی این شخصیت والا مقام با سیدالشهداء علیه السلام می پردازیم.

راز عدم حضور ابن‌عباس در کربلا:

با توجه به مطالب یاد شده، این پرسش مطرح است که: چرا ابن عباس از پیوستن به کاروان حسینی و یاری دادن سرور مظلومان و رسیدن به فیض شهادت خودداری ورزید؟ آیا دل بسته دنیا شد و پس از عمری جهاد در راه خدا و یاری حق، دنیا را بر آخرت برگزید؟

پیش از پاسخ به پرسش یاد شده باید توجه داشت، عبدالله بن عباس به امامت امامان دوازده گانه اهل بیت علیهم السلام ایمان داشت، به حقشان آگاه بود و یقین داشت که یاری دادن آن ها و جهاد زیر پرچمشان همانند نماز و روزه واجب است. سیره وی نسبت به امام امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام کاشف از این ایمان، یقین و معرفت است.

او به این که خداوند دوستی و فرمانبرداری اهل بیت را نصیب او کرده است، به خود می بالید و افتخار می کرد که سر به فرمان آن بزرگواران دارد. نقل شده است که روزی ابن عباس برای امام حسن و امام حسین علیهماالسلام رکاب گرفت تا سوار بر مرکب شوند. مدرک بن زیاد با مشاهده این وضعیت، به ابن عباس اعتراض کرده و گفت: تو از آن ها سالمندتری، آیا برایشان رکاب می گیری؟ گفت: ای احمق! آیا می دانی که این ها چه کسانی هستند؟ اینان دو فرزند رسول خدایند! آیا این افتخار نیست که برای آن ها رکاب بگیرم و آن ها را پیاده کنم؟![۳۳]

ابن عباس آن چه را که از رسول خدا و از امیرالمؤمنین پیرامون شهادت امام حسین علیه السلام شنیده بود، حفظ داشت و می گفت: هنگام رفتن به صفین در رکاب علی علیه السلام بودم، چون به نینوا، بر ساحل فرات رسیدیم با صدای بلند فرمود: ای پسر عباس! آیا این جا را می شناسی؟ گفتم: یا امیرالمؤمنین! نه. فرمود: اگر تو هم مانند من این جا را می شناختی، از آن نمی گذشتی مگر آن که چون من می گریستی!

ابن عباس می گوید: سپس آن قدر امام گریست که محاسنش خیس شد و اشک بر سینه اش جاری گشت، ما نیز با او گریستیم، و فرمود: «آه، آه! مرا با خاندان ابوسفیان چکار؟ مرا با خاندان حرب و حزب شیطان و دوستانِ کفر چکار؟ یا ابا عبدالله! شکیبا باش؛ آن چه از آنان به تو می رسد، به پدرت نیز رسیده است».[۳۴]

ابن عباس می گفت: «ما شک نداشتیم که از میان شمار فراوان اهل بیت، حسین بن علی علیه السلام در کربلا کشته می شود».[۳۵] همچنین وی هفتاد و دو مناظره دارد که هفتاد مورد آن در دفاع از حریم ولایت است.[۳۶]

ابن عباس کسی است که در گفت و گوی نخست خود با امام حسین علیه السلام در مکه، در شعبان سال شصت هجری، عرضه داشت: «فدایت شوم ای فرزند رسول خدا! گویی مرا به خود می خوانی و از من امید یاری داری! به خداوند یگانه سوگند! چنانچه با این شمشیر در حضور شما زده شوم تا آن چه را دارم، از دست بدهم هنوز یک ذره حق شما را ادا نکرده ام، اینک در حضور شمایم هر امری دارید، بفرمایید».[۳۷]

در همه آن چه پیرامون دیدارها و گفتگوهای ابن عباس و امام حسین در مکه نقل شده است، دیده نشده که امام به طور مستقیم، همان گونه که خواستار یاری از عبدالله بن عمر شده، از وی نیز یاری خواسته باشد. حتی هنگامی که امام در گفتگوی نخست خود با ابن عباس و ابن عمر فرمود که: «خداوندا! تو گواه باش»[۳۸] ابن عباس جان کلام امام را دریافت و آمادگی خود را برای یاری و جهاد در راه امام اعلام کرد. جز این، هیچ اشاره دور یا نزدیکی را نمی توان یافت که بر تقاضای امام از ابن عباس برای یاری خود دلالت داشته باشد.

پس از کنکاش و جستجو در متون تاریخی و حدیثی، هیچ روایتی در تاریخ نیست که نشان دهد ابن عباس از دیدگاه اهل بیت به سبب نپیوستن به امام حسین علیه السلام مقصر دانسته شده یا وی را نکوهش کرده باشند. بلکه از امام صادق علیه السلام نقل شده است که امام باقر علیه السلام به شدت ابن عباس را دوست می داشت.[۳۹]

تنها ابن شهر آشوب در یک روایت مرسل می گوید: «هنگامی که ابن عباس را به خاطر ترک یاری حسین علیه السلام نکوهش کردند، گفت: یاران حسین علیه السلام نه یک تن زیاد شدند و نه کم؛ ما پیش از دیدنشان آنان را به نام می شناختیم».[۴۰]

از این روایت برمی آید که ابن عباس برای ترک یاری امام عذری نداشته است. ولی مرسل بودن خبر و ناشناس بودن سرزنش کننده و از طرف دیگر معلوم بودن دوستی ابن عباس نسبت به اهل بیت و پیروی از آنان، روی هم رفته آغاز این خبر (ابن عباس را به خاطر ترک یاری حسین نکوهش کردند) را غیرقابل اطمینان می سازد.

این نکته را نیز باید یادآور شویم که به اتفاق مورخین، ابن عباس در واپسین روزهای زندگی خویش نابینا شده بود؛ و سعید بن جبیر او را راهنمایی می کرد.[۴۱] ذهبی می نویسد: «اگر ابن عباس مدعی خلافت می شد، به خاطر نابینایی، مردم با وی بیعت نمی کردند.»[۴۲] نیز در اخبار آمده: «ابن زبیر در مکه بر بالای منبر سرگرم خواندن خطبه بود و ابن عباس نیز پای منبر همراه مردم نشسته بود. او گفت: در این جا مردی حضور دارد که خداوند قلب او را همانند چشمش کور کرده است! ابن عباس به راهنمای خود ابن جبیر گفت: صورتم را به سوی ابن زبیر برگردان و کمی مرا بلند کن. و ابن عباس چشمانش کم سو شده بود».[۴۳]

ممکن است این کم سویی چشم تا نابینایی پیش رفته باشد؛ و آن طوری که از گفتار ابن قتیبه برمی آید، این کم سویی در اواخر دوران معاویه آغاز شده بود. او می گوید: «چشم های سه تن از یک نسل کم سو بود: عبدالله بن عباس، پدرش عباس بن عبدالمطلب و پدر او عبدالمطلب...» از این رو معاویه به ابن عباس گفت: شما بنی هاشم از ناحیه چشم بیمار می شوید. و ابن عباس در پاسخ گفت: و شما بنی امیه دلتان بیمار می شود.[۴۴]

مسروق می گوید: «هنگامی که ابن عباس را دیدم، گفتم: زیباترین مردم. و چون به سخن درآمد، گفتم: فصیح ترین مردم. و چون به نقل حدیث پرداخت، گفتم: داناترین مردم. عمر بن خطاب او را به خود نزدیک می کرد و کنارش می نشست و همراه همه صحابه با وی مشورت می کرد. در پایان عمر چشمانش کم سو شده بود».[۴۵] می دانیم که مسروق در سال ۶۲ یا ۶۳ هجری درگذشته است، بنابراین می توان گفت که به احتمال بسیار زیاد، چشمان ابن عباس پیش از سال ۶۲ یا ۶۳ هجری کم سو بوده است.

در اینجا روایتی وجود دارد که از ظاهرش برمی آید که چشمان ابن عباس در اوایل سال ۶۱ هجری، یعنی پیش از آن که خبر شهادت امام حسین علیه السلام به مدینه برسد، کم سو و یا نابینا بوده است. این روایت را شیخ طوسی در امالی خویش به سندی که از این خبر به ابن عباس می رسد، نقل می کند:

«در خانه ام سرگرم استراحت بودم که ناگهان فریاد بسیار بلندی از خانه ام سلمه، همسر پیامبر بلند شد؛ بیرون آمدم و راهنمایم مرا به منزل ام سلمه برد. زن و مرد مدینه نیز به آن جا آمده بودند، چون به او رسیدم، گفتم: ای ام المؤمنین! چرا فریاد استغاثه برمی آوری؟ او پاسخی به من نداد و نزد دیگر زنان بنی هاشم رفت و گفت: ای دختران عبدالمطلب! مرا یاری و همراهی کنید و همراهم بگریید. به خدا سوگند که سرور شما و سرور جوانان بهشت کشته شد! به خدا سوگند که سبط رسول خدا و دسته گل او به شهادت رسید! گفتند: ای ام المؤمنین! این را از کجا دانستی؟ گفت: هم اینک پیامبر خدا را در خواب دیدم که پریشان و وحشت زده بود؛ چون از حالش پرسیدم، فرمود: «امروز پسرم حسین با اهل بیتش کشته شد و من آنان را به خاک سپردم و اکنون از کارشان فراغت یافته ام.» من (ام سلمه) برخاستم و در حالی که هیچ از خود نمی دانستم، به خانه رفتم و به جستجو پرداختم. ناگهان چشمم به تربت حسین علیه السلام افتاد که جبرئیل از کربلا آورد و گفت: «هرگاه این خاک تبدیل به خون شد، پسرت کشته شده است.» و رسول خدا آن را به من داد و فرمود: «این خاک را درون شیشه بگذار و نزد خویش نگهدار، هنگامی که تبدیل به خون شد، بدان که حسین کشته شده است.» و من اینک آن شیشه را دیدم که تبدیل به خون شده، می جوشد! سپس ام سلمه از آن خون برگرفت و بر چهره اش مالید و آن روز را روز ماتم و نوحه سرایی بر حسین علیه السلام قرار داد و پس از آن، کاروانیان آمدند و خبر دادند که حسین علیه السلام در آن روز کشته شده است».[۴۶]

این که ابن عباس می گوید: «من بیرون آمدم و راهنمایم مرا به خانه ام سلمه برد» نشان می دهد که به احتمال زیاد، چشم او کم سو یا نابینا بوده است. از آنچه گفته شد، یقین می کنیم که ابن عباس در اواخر سال ۶۰ هجری و روزهای حضور امام حسین در مکه، از کم سویی و یا نابینایی چشم رنج می برده است، و همین امر موجب گشته بود که نتواند به امام حسین علیه السلام بپیوندد و در رکابش شمشیر زند.

او معذور بود و به همین سبب، امام از او برای پیوستن به خود دعوت نکرد و اجازه داد که به مدینه بازگردد و اخبار دستگاه بنی امیه را به او گزارش دهد و فرمود: «ای پسر عباس! تو پسرعموی پدر من هستی و از آن هنگام که تو را شناخته ام، پیوسته به نیکی امر می کنی. تو با پدرم همراه بودی و پیشنهادهای هدایت گرانه می دادی؛ او پیوسته از تو طلب خیرخواهی می کرد و با تو به مشورت می پرداخت و تو نیز نظر درست را به او پیشنهاد می دادی. در پناه خدا به مدینه بازگرد و چیزی از اخبارت را از من پوشیده مدار».

مسعودی می نویسد: «(ابن عباس) به سبب گریه بر علی، حسن و حسین علیهم السلام بینایی اش را از دست داده بود».[۴۷] این سخن به یقینِ ما خدشه ای وارد نمی سازد، چرا که ضرورتاً از این روایت بر نمی آید که او پس از شهادت امام حسین علیه السلام نابینا شده است بلکه از ظاهر آن چنین برمی آید که سبب نابینایی و گریه های فراوان او در فقدان امیرالمومنین علی، حسن و حسین علیهم السلام بوده است. مفهوم این سخن، این است که گریه های فراوان از اندوه شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسن علیه السلام، سپس امام حسین علیه السلام اندک اندک چشمانش را کم سو کرده بود. در برخی متون آمده که سبب نابینایی او در اواخر عمر، گریه های فراوان بر امام علی علیه السلام بوده است.[۴۸]

وفات

ابن عباس در اواخر عمر خود در مکه زندگی می کرد، که با نبرد عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان مواجه شد. عبدالله بن زبیر از وی بیعت خواست ولی ابن عباس سر باز زد؛ لذا ابن زبیر وی را از مکه بیرون کرد و روانه طائف ساخت.[۴۹]

در تاریخ وفات ابن عباس اختلاف است، ولی مشهور این است که ابن عباس در سال ۶۸ هجری و در ۷۰ سالگی در شهر طائف بدرود حیات گفت و محمد بن حنفیه بر وی نماز خواند و جنازه وی را در همان جا دفن نمود.[۵۰] بخاری وفات ابن عباس را سال ۷۰ هجری و خلیفة بن خیاط سال ۶۹ هجری ذکر کرده اند.[۵۱]

پانویس

  1. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۳۲.
  2. اسدالغابة، ابن اثیر، ج ۳، ص ۱۹۳.
  3. کتاب الثقات، ج ۳، ص ۲۰۷.
  4. ابن عبدالبر قرطبی، استیعاب، ج ۳، ۶۶؛ ابن جوزی، صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۲۳، شمس الدین ذهبی؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ۳۳۳؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۹۳.
  5. صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۲۸؛ اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۹۵؛ استیعاب، ج ۳، ص ۶۷؛ العبر، ج ۱، ص ۵۶؛ کتاب الثقات، ج ۳، ص ۲۰۸.
  6. سنن ابن ماجه، ح ۱۶۶؛ حُلیة الاولیاء، ج ۱، ص ۳۱۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۰، ص ۲۹۳، ج ۱۱، ص ۳۴۵؛ هندی، کنزالعمال، ح ۳۳۵۸۶.
  7. کتاب الثقات، ج ۳، ص ۲۰۷، ج ۱، ص ۳۱۵؛ صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۲۳.
  8. حلیة الاولیاء، ج ۱، ص ۳۱۶.
  9. صفة الصفوة، ج ۱، ص ۲۳۳.
  10. تاریخ خلیفة بن خیاط، ص ۱۱۷؛ استیعاب، ج ۳، ص ۷۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۳؛ شمس الدین ذهبی، العِبَر، ج ۱، ص ۳۰؛ الوافی بالوفیات، ج ۱۷، ص ۲۳۴.
  11. تاریخ الکبیر، ج ۵، ص ۵.
  12. استیعاب، ج ۳، ص ۶۶.
  13. صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۲۳؛ اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۹۳.
  14. الاصابه، ج۴، ص۱۲۵.
  15. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۹.
  16. کتاب الثقات، ج ۳، ص ۲۰۷؛ اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۹۳.
  17. ابی الحسن اربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج ۲، ص ۱۰۹؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۳۳.
  18. عزالدین ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۳۹۳.
  19. ابن خزاز قمی، کفایة الاثر، ص ۱۰ ـ ۲۲، ابو عمرو کشی، اختیار معرفة الرجال، ص ۵۶، شماره ۱۰۶؛ کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص ۲۳۱ ـ ۲۳۸.
  20. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج ۵، ص ۲۶؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج ۱، ص ۲۷۸.
  21. علامه حلی، خلاصة الاقوال، ص ۱۰۳؛ شیخ علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج ۵، ص ۴۳.
  22. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۹.
  23. شیخ حسن بن زین الدین شهید ثانی، التحریر الطاووسی، ص ۳۱۲.
  24. کشف الغمه، ج ۲، ص ۱۰۹؛ مقاتل الطالبیین، ص ۳۳.
  25. امالی المرتضی، ج ۱، ص ۱۷۷.
  26. اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۹۴؛ استیعاب، ج ۳، ص ۶۷.
  27. شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۷۱.
  28. محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج ۶، ص ۴۴۱.
  29. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج ۶، ص ۱۲۸.
  30. خلاصة الاقوال، ص ۱۹۰.
  31. سید مصطفی حسینی تفرشی، نقد الرجال، ج ۳، ص ۱۱۸.
  32. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۳، ص ۴۰۰؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ۶، ص ۱۷۹.
  33. قاموس الرجال، ج ۶، ص ۴۴۱.
  34. صدوق، الامالی، ص ۴۷۸، مجلس ۸۷، ح ۵.
  35. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۷۹.
  36. علامه امینی، الغدیر، ج ۲، ص ۸۱، ۲۰۶، ۴۳۹، و ج ۱۰، ص ۳۴۲ ـ ۳۴۴.
  37. الفتوح، ج ۵، ص ۲۷؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج ۱، ص ۲۸۱.
  38. الفتوح، ج ۵، ص ۲۶؛ مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۲۷۸.
  39. اختیار معرفة الرجال، ص ۵۷، شماره ۱۰۷.
  40. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۵۳.
  41. شیخ عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۹۱.
  42. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۶.
  43. ر.ک: قاموس الرجال، ج ۶، ص ۴۷۰؛ شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص ۱۳۰ و ۱۳۴؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۴؛ منتهی المقال، ج ۴، ص ۲۰۱.
  44. ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص ۵۸۹.
  45. اختیار المعرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۷۲؛ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۹۱.
  46. شیخ طوسی، الامالی، ص ۳۱۴ و ۳۱۵، مجلس ۱۱، ح ۶۴۰/۸۷.
  47. مروج الذهب، ج ۳، ص ۱۰۸.
  48. سفینة البحار، ج ۶، ص ۱۲۸.
  49. تاریخ خلیفه بن خیاط، ص ۱۱۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۳.
  50. صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۲۳.
  51. تاریخ الکبیر، ج ۵، ص ۳؛ تاریخ خلیفه، ص ۱۶۶.

منابع