عبدالمطلب و سرپرستی پیامبر: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
 
(۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
عبدالمطلب فرزند [[هاشم]] و پدربزرگ حضرت محمد صلی الله علیه و آله بود که بعد از [[مرگ]] مادر، [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله در کنار جدش [[عبدالمطلب]] بود و تحت سرپرستي و کفالت او قرار گرفت.
+
[[عبدالمطلب]] فرزند [[هاشم بن عبد مناف|هاشم]] و پدربزرگ [[پیامبر اسلام|حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله بود که بعد از مرگ مادرش، تحت سرپرستی و کفالت او قرار گرفت. عبدالمطلب تا هشت سالگی محمد در قید حیات بود و همیشه او را مورد محبت و حمایت خویش قرار می داد.
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
 
==برخورد عبدالمطلب با حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم==
 
 
 
[[ابن اسحاق]] گفته است: رسم چنان بود که براي عبدالمطلب در کنار خانه [[کعبه]] فرش مخصوصي مي گستراندند و پسران وي در اطراف آن مي نشستند تا عبدالمطلب بيايد، و به خاطر گرامي داشت و احترام وي کسي روي آن فرش نمي نشست. گاه مي شد که [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله که در آن وقت پسرکي کوچک بود مي آمد و روي آن فرش مي نشست، عموهايش که چنان مي ديدند او را مي گرفتند تا از آن فرش دور سازند، ولي عبدالمطلب که آن منظره را مشاهده مي کرد بدان ها مي گفت: دعوا ابني فو الله ان له لشائا: فرزندم را واگذاريد که به خدا [[سوگند]] او را مقامي بزرگ است...
 
 
 
و سپس او را در کنار خود روي آن فرش مخصوص مي نشانيد و دست بر پشت او مي کشيد و از حرکات و رفتار او خرسند مي شد.<ref> [[سيره ابن هشام]]، ج 1، ص 168.</ref> و [[ابن سعد]] در طبقات روايت کرده که پس از فوت آمنه، عبدالمطلب رسول خدا صلی الله علیه و آله را نزد خود برد و بيش از فرزندان خود نسبت به او محبت و مهر مي ورزيد و او را به خود نزديک مي کرد و در وقت تنهائي و خواب به نزد او مي رفت و از او مراقبت مي کرد...
 
 
 
و نيز روايت کرده که مردمي از قبيله «[[بني مدلج]] » به عبدالمطلب گفتند: از اين فرزند محافظت کن که ما جاي پائي را شبيه تر از جاي پاي او با جاي پائي که در مقام «[[حضرت ابراهیم]] علیه السلام» است نديده ايم، و عبدالمطلب با شنيدن اين سخن به [[ابوطالب]] گفت: بشنو که اينان چه مي گويند و ابوطالب نيز پس از شنيدن اين گفتار از آن حضرت محافظت مي کرد.
 
 
 
و [[عبدالمطلب]] به ام ايمن که از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله نگهداري مي کرد و دايگي و پرستاري او را به عهده داشت مي گفت: از اين فرزند من محافظت کن که اهل کتاب او را پيغمبر اين امت مي پندارند. و عبدالمطلب چنان بود که غذائي نمي خورد جز آن که مي گفت: پسرم را نزد من آريد، و او را نزد وي مي بردند.<ref> [[طبقات ابن سعد]]، ج 1، ص 118.</ref>
 
 
 
و در کتاب [[اکمال الدين]] [[شیخ صدوق]] سندش از [[ابن عباس]] روايت کرده که گويد: در سايه خانه کعبه براي عبدالمطلب فرشي مي گستراندند که احدي به خاطر حرمت عبدالمطلب بر آن جلوس نمي کرد و فرزندان عبدالمطلب مي آمدند و اطراف آن فرش مي نشستند تا عبدالمطلب بيايد. و گاه مي شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالي که پسر کوچکي بود مي آمد و بر آن فرش مي نشست و اين جريان بر عموهاي آن حضرت (که همان فرزندان عبدالمطلب) بودند گران مي آمد و به همين جهت او را مي گرفتند تا از آن جايگاه و فرش مخصوص دور سازند و عبدالمطلب که آن وضع را مشاهده مي کرد مي گفت: پسرم را واگذاريد که او را مقامي بس بزرگ خواهد بود، و من روزي را مي بينم که او بر شما سيادت و آقائي خواهد کرد، و من در چهره او مي بينم که روزي بر مردم سيادت مي کند...
 
 
 
اين را مي گفت و سپس او را برداشته و کنار خود مي نشانيد و دست بر پشت او مي کشيد و او را مي بوسيد و مي گفت: من از اين فرزند پاک تر و خوش بوتر نديده ام... آن گاه متوجه ابوطالب - که با عبدالله از يک مادر بودند - مي شد و مي گفت: اي ابوطالب براستي که براي اين پسر مقام بزرگي است او را نگهداري کن و از وي دست باز مدار که او تنها است و براي او همانند مادري مهربان باش که صدمه اي به او نرسد...
 
 
 
سپس او را بر دوش خود سوار مي کرد و هفت بار اطراف خانه [[طواف ]] مي داد و نظير اين روايت به طور اختصار در کتاب هائي نظير [[مناقب]] [[ابن شهر آشوب]] و [[اصول کافي]] [[کليني]] و جاهاي ديگر نقل شده.<ref> مناقب ابن شهر آشوب، ج 1 ص 24 و 25 و [[اصول کافي]] ج 1، ص 448.</ref>
 
 
 
و در همين روايت اکمال الدين آمده که چون هنگام [[مرگ ]] [[عبدالمطلب]] فرارسيد به سراغ فرزندش ابوطالب فرستاد و چون وي در بالين او حاضر شد در حالي که عبدالمطلب در حال احتضار بود و مي گريست و محمد صلی الله علیه و آله روي سينه او قرار داشت به سوي ابوطالب متوجه شده و مي گفت: يا اباطالب انظر ان تکون حافظا لهذا الوحيد الذي لم يشم رائحة ابيه. و لم يذق شفقة امه. انظر يا اباطالب ان يکون من جسدک بمنزلة کبدک...: اي اباطالب بنگر تا نگهدار اين فرزندي که تک و تنها است و بوي پدر را استشمام نکرده و مهر مادر را نچشيده است باشي بنگر تا همانند جگر خود او را عزيز داري...
 
 
 
يا اباطالب ان ادرکت ايامه فاعلم اني کنت من ابصر الناس و اعلم الناس به، فان استطعت ان تتبعه فافعل وانصره بلسانک و يدک و مالک فانه والله سيسود کم...: اي ابوطالب اگر روزگار او را درک کردي بدان که من نسبت به وضع او از همه مردم بيناتر و داناترم و اگر توانستي از او پيروي کن و با دست و زبان و مال و دارائي خود، او را ياري نما که به خدا سوگند وي بر شما سيادت خواهد نمود...<ref> کمال الدين (ط جديد)، ج 1، ص 171-172.</ref>
 
  
== وفات عبدالمطلب ==
+
==جایگاه حضرت محمد نزد عبدالمطلب==
  
بر طبق گفته مشهور از اهل [[حدیث]] و تاريخ، [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله هشت ساله بود که عبدالمطلب در حالي که به گفته [[ابن اثير]] در[[اسدالغابة]] بينائي خود را از دست داده بود.<ref> اسدالغابة، ج ص 15.</ref> از دنيا رفت و درباره اين که خود عبدالمطلب در هنگام [[مرگ]] چند سال داشته اختلاف زيادي در تاريخ ديده مي شود که برخي عمر او را در هنگام وفات هشتاد و دو سال و برخي يک صد و چهل سال ذکر کرده اند<ref> طبقات ابن سعد، ج 1 ص 119 - و [[بحارالانوار]] ج 15 ص 162 - [[تاريخ يعقوبي]] ج 2 ص 8.</ref>، که تفاوت آن ها حدود شصت سال مي شود، که البته اين گونه اختلافات در تاريخ گذشتگان تازگي ندارد، و در تاريخ و روايات نمونه هاي فراواني دارد.
+
* [[ابن هشام حمیری|ابن هشام]] گفته است: رسم چنان بود که برای [[عبدالمطلب]] در کنار خانه [[کعبه]] فرش مخصوصی می گستراندند و پسران وی در اطراف آن می نشستند تا عبدالمطلب بیاید، و به خاطر گرامی داشت و احترام وی کسی روی آن فرش نمی نشست. گاه می شد که [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله که در آن وقت پسرکی کوچک بود می آمد و روی آن فرش می نشست، عموهایش که چنان می دیدند او را می گرفتند تا از آن فرش دور سازند، ولی عبدالمطلب که آن منظره را مشاهده می کرد بدان ها می گفت: دعوا ابنی فوالله انّ له لشأنا: فرزندم را واگذارید که به خدا [[سوگند]] او را مقامی بزرگ است. و سپس او را در کنار خود روی آن فرش مخصوص می نشانید و دست بر پشت او می کشید و از حرکات و رفتار او خرسند می شد.<ref> [[سیره ابن هشام|سیره ابن هشام]]، ج ۱، ص ۱۶۸.</ref>  
 +
* و [[محمد بن سعد|ابن سعد]] در [[الطبقات الکبری (کتاب)|طبقات]] روایت کرده که پس از فوت [[آمنه]]، عبدالمطلب رسول خدا صلی الله علیه و آله را نزد خود برد و بیش از فرزندان خود نسبت به او محبت و مهر می ورزید و او را به خود نزدیک می کرد و در وقت تنهائی و خواب به نزد او می رفت و از او مراقبت می کرد...
 +
* و نیز روایت کرده که مردمی از قبیله «[[بنی مدلج]]» به عبدالمطلب گفتند: از این فرزند محافظت کن که ما جای پائی را شبیه تر از جای پای او با جای پائی که در «[[مقام ابراهيم|مقام ابراهیم]]» علیه السلام است ندیده ایم، و عبدالمطلب با شنیدن این سخن به [[ابوطالب]] گفت: بشنو که اینان چه می گویند و ابوطالب نیز پس از شنیدن این گفتار از آن حضرت محافظت می کرد.
 +
* و [[عبدالمطلب]] به [[ام ایمن]] که از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله نگهداری می کرد و دایگی و پرستاری او را به عهده داشت می گفت: از این فرزند من محافظت کن که [[اهل کتاب]] او را پیغمبر این امت می پندارند. و عبدالمطلب چنان بود که غذائی نمی خورد جز آن که می گفت: پسرم را نزد من آرید، و او را نزد وی می بردند.<ref> طبقات ابن سعد، ج ۱، ص ۱۱۸.</ref>
 +
* همچنین در کتاب «[[کمال الدین و تمام النعمه (کتاب)|اکمال الدین]]»، [[شیخ صدوق]] با سند خود از [[ابن عباس]] روایت کرده که گوید: در سایه خانه [[کعبه]] برای عبدالمطلب فرشی می گستراندند که احدی به خاطر حرمت عبدالمطلب بر آن جلوس نمی کرد و فرزندان عبدالمطلب می آمدند و اطراف آن فرش می نشستند تا عبدالمطلب بیاید. و گاه می شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که پسر کوچکی بود می آمد و بر آن فرش می نشست و این جریان بر عموهای آن حضرت (که همان فرزندان عبدالمطلب بودند) گران می آمد و به همین جهت او را می گرفتند تا از آن جایگاه و فرش مخصوص دور سازند و عبدالمطلب که آن وضع را مشاهده می کرد می گفت: پسرم را واگذارید که او را مقامی بس بزرگ خواهد بود، و من روزی را می بینم که او بر شما سیادت و آقائی خواهد کرد، و من در چهره او می بینم که روزی بر مردم سیادت می کند... این را می گفت و سپس او را برداشته و کنار خود می نشانید و دست بر پشت او می کشید و او را می بوسید و می گفت: من از این فرزند پاک تر و خوش بوتر ندیده ام... آن گاه متوجه [[ابوطالب علیه السلام|ابوطالب]] - که با [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]] از یک مادر بودند - می شد و می گفت: ای ابوطالب براستی که برای این پسر مقام بزرگی است او را نگهداری کن و از وی دست باز مدار که او تنها است و برای او همانند مادری مهربان باش که صدمه ای به او نرسد... سپس او را بر دوش خود سوار می کرد و هفت بار اطراف خانه [[طواف ]] می داد.  
  
و گفته اند: خداوند به عبدالمطلب ده پسر و شش دختر عنايت کرد که پسران عبارت بودند از: حارث، ابوطالب، [[حمزه]]، زبير، عبدالله، عيذاق، مقوم، حجل، [[ابولهب]]، عباس.  
+
نظیر روایت فوق به طور اختصار در کتاب هائی نظیر [[مناقب ابن شهر آشوب (کتاب)|مناقب]] [[ابن شهر آشوب]] و [[اصول کافی]] [[کلینی]] و جاهای دیگر نقل شده است.<ref> مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱ ص ۲۴ و ۲۵ و اصول کافی، ج ۱، ص ۴۴۸.</ref>
  
که البته در برخي از اين ها اختلاف نيز هست و [[يعقوبي]] در تاريخ خود «عيذاق » و «حجل » را يکي دانسته و دهمي را «قثم» دانسته است.<ref> تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 7.</ref> چنانچه برخي مقوم و حجل را يکي دانسته اند.<ref> [[خصال]]، ج 1، ص 150.</ref>. و [[شيخ صدوق]] به جز عباس عدد آن ها را ده نفر ذکر کرده و مانند برخي ديگر فرزندي به نام «ضرار» نيز براي عبدالمطلب ذکر کرده است.<ref>[[خصال]]، ج ص 150.</ref>
+
* و در همین روایت اکمال الدین آمده که چون هنگام مرگ [[عبدالمطلب]] فرارسید به سراغ فرزندش ابوطالب فرستاد و چون وی در بالین او حاضر شد در حالی که عبدالمطلب در حال احتضار بود و می گریست و محمد صلی الله علیه و آله روی سینه او قرار داشت به سوی ابوطالب متوجه شده و می گفت: «یا اباطالب انظر ان تکون حافظا لهذا الوحید الذی لم یشم رائحة ابیه و لم یذق شفقة امه. انظر یا اباطالب ان یکون من جسدک بمنزلة کبدک... یا اباطالب ان ادرکت ایامه فاعلم انی کنت من ابصر الناس و اعلم الناس به، فان استطعت ان تتبعه فافعل وانصره بلسانک و یدک و مالک فانه والله سیسودکم...»: ای ابوطالب بنگر تا نگهدار این فرزندی که تک و تنها است و بوی پدر را استشمام نکرده و مهر مادر را نچشیده است باشی، بنگر تا همانند جگر خود او را عزیز داری... ای ابوطالب اگر روزگار او را درک کردی بدان که من نسبت به وضع او از همه مردم بیناتر و داناترم و اگر توانستی از او پیروی کن و با دست و زبان و مال و دارائی خود، او را یاری نما که به خدا سوگند وی بر شما سیادت خواهد نمود... .<ref> کمال الدین (ط جدید)، ج ۱، ص ۱۷۱-۱۷۲.</ref>
  
دختران او عبارتند از: عاتکة، اميمة، ام حکيم، برة، اروي، صفية (مادر [[زبير بن عوام]]).
+
بر طبق گفته مشهور از اهل [[حدیث]] و تاریخ، [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله هشت ساله بود که [[عبدالمطلب]] در حالی که به گفته [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] در [[اسدالغابة]] بینائی خود را از دست داده بود از دنیا رفت.<ref> اسدالغابة، ج ۱، ص ۱۵.</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
  
 
==منابع==
 
==منابع==
*هاشم رسولي محلاتي، درس هايي از تاريخ تحليلي اسلام.
 
  
 +
*هاشم رسولی محلاتی، درس هایی از تاریخ تحلیلی اسلام.
 +
 +
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
 
[[رده:پیامبر اکرم قبل از بعثت]]
 
[[رده:پیامبر اکرم قبل از بعثت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۰۶:۰۰

عبدالمطلب فرزند هاشم و پدربزرگ حضرت محمد صلی الله علیه و آله بود که بعد از مرگ مادرش، تحت سرپرستی و کفالت او قرار گرفت. عبدالمطلب تا هشت سالگی محمد در قید حیات بود و همیشه او را مورد محبت و حمایت خویش قرار می داد.

جایگاه حضرت محمد نزد عبدالمطلب

  • ابن هشام گفته است: رسم چنان بود که برای عبدالمطلب در کنار خانه کعبه فرش مخصوصی می گستراندند و پسران وی در اطراف آن می نشستند تا عبدالمطلب بیاید، و به خاطر گرامی داشت و احترام وی کسی روی آن فرش نمی نشست. گاه می شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله که در آن وقت پسرکی کوچک بود می آمد و روی آن فرش می نشست، عموهایش که چنان می دیدند او را می گرفتند تا از آن فرش دور سازند، ولی عبدالمطلب که آن منظره را مشاهده می کرد بدان ها می گفت: دعوا ابنی فوالله انّ له لشأنا: فرزندم را واگذارید که به خدا سوگند او را مقامی بزرگ است. و سپس او را در کنار خود روی آن فرش مخصوص می نشانید و دست بر پشت او می کشید و از حرکات و رفتار او خرسند می شد.[۱]
  • و ابن سعد در طبقات روایت کرده که پس از فوت آمنه، عبدالمطلب رسول خدا صلی الله علیه و آله را نزد خود برد و بیش از فرزندان خود نسبت به او محبت و مهر می ورزید و او را به خود نزدیک می کرد و در وقت تنهائی و خواب به نزد او می رفت و از او مراقبت می کرد...
  • و نیز روایت کرده که مردمی از قبیله «بنی مدلج» به عبدالمطلب گفتند: از این فرزند محافظت کن که ما جای پائی را شبیه تر از جای پای او با جای پائی که در «مقام ابراهیم» علیه السلام است ندیده ایم، و عبدالمطلب با شنیدن این سخن به ابوطالب گفت: بشنو که اینان چه می گویند و ابوطالب نیز پس از شنیدن این گفتار از آن حضرت محافظت می کرد.
  • و عبدالمطلب به ام ایمن که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نگهداری می کرد و دایگی و پرستاری او را به عهده داشت می گفت: از این فرزند من محافظت کن که اهل کتاب او را پیغمبر این امت می پندارند. و عبدالمطلب چنان بود که غذائی نمی خورد جز آن که می گفت: پسرم را نزد من آرید، و او را نزد وی می بردند.[۲]
  • همچنین در کتاب «اکمال الدین»، شیخ صدوق با سند خود از ابن عباس روایت کرده که گوید: در سایه خانه کعبه برای عبدالمطلب فرشی می گستراندند که احدی به خاطر حرمت عبدالمطلب بر آن جلوس نمی کرد و فرزندان عبدالمطلب می آمدند و اطراف آن فرش می نشستند تا عبدالمطلب بیاید. و گاه می شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که پسر کوچکی بود می آمد و بر آن فرش می نشست و این جریان بر عموهای آن حضرت (که همان فرزندان عبدالمطلب بودند) گران می آمد و به همین جهت او را می گرفتند تا از آن جایگاه و فرش مخصوص دور سازند و عبدالمطلب که آن وضع را مشاهده می کرد می گفت: پسرم را واگذارید که او را مقامی بس بزرگ خواهد بود، و من روزی را می بینم که او بر شما سیادت و آقائی خواهد کرد، و من در چهره او می بینم که روزی بر مردم سیادت می کند... این را می گفت و سپس او را برداشته و کنار خود می نشانید و دست بر پشت او می کشید و او را می بوسید و می گفت: من از این فرزند پاک تر و خوش بوتر ندیده ام... آن گاه متوجه ابوطالب - که با عبدالله از یک مادر بودند - می شد و می گفت: ای ابوطالب براستی که برای این پسر مقام بزرگی است او را نگهداری کن و از وی دست باز مدار که او تنها است و برای او همانند مادری مهربان باش که صدمه ای به او نرسد... سپس او را بر دوش خود سوار می کرد و هفت بار اطراف خانه طواف می داد.

نظیر روایت فوق به طور اختصار در کتاب هائی نظیر مناقب ابن شهر آشوب و اصول کافی کلینی و جاهای دیگر نقل شده است.[۳]

  • و در همین روایت اکمال الدین آمده که چون هنگام مرگ عبدالمطلب فرارسید به سراغ فرزندش ابوطالب فرستاد و چون وی در بالین او حاضر شد در حالی که عبدالمطلب در حال احتضار بود و می گریست و محمد صلی الله علیه و آله روی سینه او قرار داشت به سوی ابوطالب متوجه شده و می گفت: «یا اباطالب انظر ان تکون حافظا لهذا الوحید الذی لم یشم رائحة ابیه و لم یذق شفقة امه. انظر یا اباطالب ان یکون من جسدک بمنزلة کبدک... یا اباطالب ان ادرکت ایامه فاعلم انی کنت من ابصر الناس و اعلم الناس به، فان استطعت ان تتبعه فافعل وانصره بلسانک و یدک و مالک فانه والله سیسودکم...»: ای ابوطالب بنگر تا نگهدار این فرزندی که تک و تنها است و بوی پدر را استشمام نکرده و مهر مادر را نچشیده است باشی، بنگر تا همانند جگر خود او را عزیز داری... ای ابوطالب اگر روزگار او را درک کردی بدان که من نسبت به وضع او از همه مردم بیناتر و داناترم و اگر توانستی از او پیروی کن و با دست و زبان و مال و دارائی خود، او را یاری نما که به خدا سوگند وی بر شما سیادت خواهد نمود... .[۴]

بر طبق گفته مشهور از اهل حدیث و تاریخ، رسول خدا صلی الله علیه و آله هشت ساله بود که عبدالمطلب در حالی که به گفته ابن اثیر در اسدالغابة بینائی خود را از دست داده بود از دنیا رفت.[۵]

پانویس

  1. سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۶۸.
  2. طبقات ابن سعد، ج ۱، ص ۱۱۸.
  3. مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱ ص ۲۴ و ۲۵ و اصول کافی، ج ۱، ص ۴۴۸.
  4. کمال الدین (ط جدید)، ج ۱، ص ۱۷۱-۱۷۲.
  5. اسدالغابة، ج ۱، ص ۱۵.

منابع

  • هاشم رسولی محلاتی، درس هایی از تاریخ تحلیلی اسلام.
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
رحمة للعالمین.jpg
رویدادهای مهم زندگی
حمله اصحاب فیل به مکهسفر پیامبر اکرم به شامازدواج با حضرت خدیجه کبری (س) • گذاشتن سنگ حجرالاسود در جای خویش • مبعثمعراجولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنسفر به طائفهجرت به مدینهازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغزوه تبوکغدیر خم
بستگان
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) •عبدالله بن عبدالمطلب(س) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • حمزه بن عبدالمطلب(ع) • عباس بن عبدالمطلبابولهبجعفر طیارآمنه(س) • فاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س)
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادابوسلمه مخزومیزيد بن حارثهعثمان بن مظعونمصعب بن عمیرابوبکرطلحهزبیرعثمان بن عفانعمر بن خطابسعد بن ابی وقاصعبدالله بن مسعوداسعد بن زرارهسعد بن معاذسعد بن عبادهعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری حذیفة بن یمانخالد بن سعيدخزیمة بن ثابتعبدالله بن رواحهاویس قرنیعبدالله بن مسعود بلال حبشی
مکان های مرتبط
مکهمدینهغار حراکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعغار ثورمسجد قبامسجد النبیمسجد الحرام