زنان مطرح در واقعه عاشورا
یکى از مباحث قابل طرح در مورد حادثه عاشورا، نقش زنان در این واقعه است. شهید مطهرى، در کتاب حماسه حسینى، مى گوید: «تاریخ کربلا، یک تاریخ و حادثه مذکر ـ مؤنّث است. حادثه اى است که مرد و زن، هر دو، در آن نقش دارند؛ ولى مرد، در مدار خودش و زن، در مدار خودش». در مقاله زیر نام زنان مطرح در واقعه عاشورا و پس از آن آمده است.
زنان مطرح در حادثه عاشورا
امّ البنین:
فاطمه کلابى مشهور به «اُمّ البنین»، مادر چهار شیرمرد از فرزندان امیرمؤمنان علیه السلام، یعنى: عبّاس، عبداللّه، جعفر و عثمان است. در مقاتل الطالبیین آمده است: امّ البنین - که مادر چهار برادرِ کشته شده بود - به بقیع مىرفت و در آنجا، اندوهگینترین و سوزناکترین مرثیهسرایىها را براى پسرانش انجام مىداد. مردم، نزد او گِرد مىآمدند و به آن مرثیهها گوش فرامىدادند. مروان هم از جمله کسانى بود که به بقیع مىآمد و به مرثیه اُمّ البنین، گوش مىداد و مىگریست.
امّ سلمه:
امّ سلمه، همسر بزرگوار پیامبر صلى الله علیه و آله که رابطه عاطفى عمیقى با اهل بیت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله داشت، در قیام امام حسین علیه السلام، رازدار قیام و شهادت ایشان بود. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله قطعهاى از خاک کربلا را به وى داده بود و خبر داده بود که هرگاه این تربت تبدیل به خون شد، حسین شهید شده است.
امّ سلمه قبل از حرکت، سخنانى با امام علیه السلام داشت و روز عاشورا از طریق دیدن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در خواب و نیز خون شدن خاکى از کربلا که در نزدش بود، از شهادت امام علیه السلام آگاهى یافت. او از اولین به سوگ نشستگان براى سالار شهیدان است.
امّ کلثوم، دختر امام على علیه السلام:
در بسیارى از وقایع حماسه کربلا و پس از آن، نام امّ کلثوم آمده است. درباره این که امّ کلثومِ حاضر در واقعه کربلا، همان زینب علیهاالسلام است یا دختر دیگر امام على و فاطمه علیهماالسلام، یا دختر امیرمؤمنان از غیر فاطمه علیهاالسلام، نظر قاطعى نمىتوان ابراز کرد.
رباب، همسر امام حسین علیه السلام:
رَباب، همسر باوفاى امام حسین علیه السلام و مادر سکینه و عبداللَّه بن الحسین (کودکى که در آغوش امام علیه السلام به شهادت رسید) است. علاقه امام به وى، از شعرى که براى او و سکینه سروده، آشکار مىشود:
لَعَمرُک إنَّنی لَاُحِبُّ داراً * تُضَیفُها سُکینَةُ وَالرَّبابُ
اُحِبُّهُما وَ أبذُلُ بَعدُ مالی * وَلَیس لِلائِمی فیها عِتابُ؛
به جانت سوگند، من خانهاى را دوست دارم که سَکینه و رَباب در آن پذیرایى کنند. من آن دو را دوست دارم و دارایىام را [براى آنها] مىدهم و سرزنشگرم را یاراى سرزنش نیست.
رباب را زنى زیبا، خردمند، بافضیلت و شاعر گفتهاند و او که شاهد شهادت شوهر، فرزند و دیگر نزدیکان خویش بود تنها یک سال پس از واقعه عاشورا زنده بود و در این مدت زیر هیچ سایهاى نرفت و برخى گفتهاند که در این مدت بر سرِ مزار امام علیه السلام به سوگ نشست. در نقلى آمده که در جواب خواستگارانش گفت: نمىخواهم پس از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله، پدرشوهرى برگزینم. خانه وى توسط فرماندار یزید در مدینه تخریب شد. رَباب، مرثیههاى جانگدازى در رثاى امام حسین علیه السلام سروده است، از جمله:
آن که نورى پرتو افشان بوده است، اکنون کشته دفن ناشده کربلاست. نواده پیامبر! خدا تو را از سوى ما جزاى نیکو دهد![تو] از زیان وزن اعمال [در قیامت]، دور گشتهاى. تو براى من کوهى سخت بودى که به آن، پناه مىبردم و تو با رحمت و دیندارى با ما مصاحبت مىکردى. [پس از تو] چه کسى براى یتیمان باشد و چه کسى براى درخواست کنندگان؟ و چه کسى نیاز را برطرف کند و مسکینان، به چه کسى پناه برند؟ به خدا سوگند، پس از تو با هیچ کس دیگرى ازدواج نخواهم کرد تا آن که میان شن و گِل، مدفون و ناپیدا شوم.
رقیه دختر امام حسین علیه السلام:
رُقَیه دختر سه ساله امام حسین علیه السلام است، که در سفر کربلا همراه اسراى اهل بیت علیهم السلام بوده و در شام، شبى پدر را به خواب دید و پس از بیدار شدن بسیار گریست و بىتابى کرد و پدر را خواست. خبر به یزید رسید. به دستور او سر مطهر امام حسین علیه السلام را نزد او بردند و او از این منظره بیشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام (که محل اقامت موقت اهل بیت بود) جان داد.
زنان بنى عقیل:
دختران عقیل بن ابى طالب - که شهیدان گرانقدرى از بنى عقیل را در کوفه و کربلا تقدیم کرده بودند -، مرثیه تکان دهندهاى هنگام بازگشت اسیران اهل بیت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به مدینه داشتند.
در الإرشاد شیخ مفید، آمده است: اُمّ لقمان، دختر عقیل، وقتى خبر شهادت امام حسین علیه السلام را شنید، ماتمزده بیرون آمد و خواهرانش: اُمّ هانى، اسماء، رَمْله و زینب، دختران عقیل بن ابى طالب - که رحمت خدا بر آنان باد - با او بودند.
او براى کشتگان طَفّ مىگریست و مىگفت: به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله چه خواهید گفت، اگر از شما بپرسد: «شما - اى واپسینْ امّت -، چه کردید با نسل من و خانوادهام، پس از از دست دادن من که برخى از آنها اسیرند و برخى در خون غلتیدند؟ من برایتان خیرخواهى کردم و این، پاداش من نبود که با خویشانم پس از من بدرفتارى کنید!».
زنان بنى هاشم:
زنان بنى هاشم سالها بر فاجعه کربلا گریستند و نقش مهمى در پاسداشت یاد و راه شهیدان و محکومیت جنایتکاران این حادثه داشتند. در کامل الزیارات آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: هیچیک از زنان ما خضاب نکرد و روغنى استفاده ننمود و سُرمه نکشید و شانه نزد، تا این که سرِ عبیداللَّه بن زیاد را برایمان آوردند. ما پس از آن نیز همواره گریان بودیم.
در المحاسن نیز به نقل از عمر بن على بن الحسین علیه السلام مىگوید: وقتى حسین بن على علیه السلام کشته شد، زنان بنى هاشم لباس سیاه و خشن بر تن کردند و از هیچ گرمى و سردىاى، شِکوه نمىکردند. در [موقع] سوگوارى آنان، على بن الحسین (زین العابدین علیه السلام) غذا تهیه مىکرد.
زینب کبری علیهاالسلام:
حضرت زینب علیهاالسلام از آغاز قیام امام حسین علیه السلام، همراه برادر شد و در تمام دوران قیام، همدل و همراه و رازدار او بود. گفتگوهاى او با امام علیه السلام در شب عاشورا، حضورش در کنار بدن على اکبر علیه السلام و حضرت سیدالشهداء در روز عاشورا، رثاى جانسوز او در کنار قامت خونین برادر و خطاب او با پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله در روز یازدهم محرم، از صفحات زرین و جاودانه زندگانى سرشار از جلالت، شکیبایى و والایىِ اوست.
او پس از حادثه عاشورا شکوهمند و استوار، سرپرستى قافله اسیران را به عهده گرفت و با شجاعت و صلابت و درایت، کار را به پایان برد.
سکینه دختر امام حسین علیه السلام:
سکینه در کربلا، حدود نُه سال داشت و نوعروس بود و شوهرش عبداللَّه بن الحسن علیه السلام در کربلا به شهادت رسید. امام حسین علیه السلام به شدت به وى علاقه داشت. این علاقه در شعرى از امام علیه السلام بیان شده است. وى در زمره اسیران به کوفه و شام و سپس به مدینه رفت و در آنجا زیست. او در سفر اسارت، نقشى مؤثر داشت و این جمله او خطاب به یزید: «اى یزید! آیا دختران پیامبر خدا، باید اسیر باشند؟!» مجلس یزید را دگرگون ساخت.
سکینه را زنى خوشخو، ظریف، زیبا، عفیف، اهل شعر و ادب و از راویان حدیث شمردهاند. بزرگان قریش و بزرگان شعر و ادب در مجلس وى حاضر مىشدند.
فاطمه دختر امام حسن علیه السلام:
فاطمه دختر امام حسن علیه السلام، همسر امام زین العابدین علیه السلام و مادر امام باقر علیه السلام است. درباره او از امام صادق علیه السلام روایت شده که: چنان شخصیت راستگو و درستکردارى بود که در میان خاندان امام حسن علیه السلام زنى چون او دیده نشده است. وى از جمله راهیان سفر سخت اسارت است.
فاطمه دختر امام حسین علیه السلام:
فاطمه دختر بزرگ امام حسین علیه السلام و همسر حسن مثنّى (فرزند امام مجتبى علیه السلام) است. امام حسین علیه السلام درباره او فرموده: او بیش از دختر دیگرم به مادرم فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله شبیه است.
همسرش در کربلا، مجروح در میان شهدا افتاده بود و پس از پایان نبرد معلوم شد که زنده است؛ زیرا بستگان او در لشکر عمر سعد، مانع کشتن او شده بودند. فاطمه به عنوان اسیر به کوفه و شام رفت. او روایتگر برخى حوادث مربوط به خیمهها و مجلس یزید است. خطبهاى در کوفه به او منسوب است.
فاطمه دختر امام على علیه السلام:
وى که «فاطمه صغری» نیز نامیده شده، به همراه همسر شهیدش ابوسعید بن عقیل در کربلا حضور داشت و سپس به سفر اسارت رفت. وى از راویان حوادث کربلاست.
اسماء، همسر مختار:
تاریخ الیعقوبى، سرنوشت او را چنین نقل مىکند: مصعب بن زبیر، اسماء دختر نعمان بن بشیر (همسر مختار) را دستگیر کرد و به او گفت: نظرت درباره مختار چیست؟ او گفت: به نظر من او انسانى با تقوا پاک و روزهدار بود. مصعب گفت: اى دشمن خدا! تو از کسانى هستى که مختار را از عیب، مُبرّا مىدانى؟! سپس دستور قتل وى را داد و گردن او را زدند. او اولین زنى بود که با زجر، گردنش زده شد.
اسماء، همسر ولید بن عُتبه:
بر اساس نقل الطبقات ابن سعد، در جلسهاى که ولید بن عُتبه (شوهر اسماء) - که والى مدینه بود - از امام حسین علیه السلام خواست که با یزید بیعت کند، مشاجرهاى بین امام علیه السلام و والى مدینه درگرفت. هنگامى که ولید به خانه رفت، همسرش او را به سبب این که به امام حسین علیه السلام بد گفته بود، سرزنش و توبیخ کرد.
امّ عبداللَّه، همسر مالک بن نسیر:
مالک بن نُسَیر، از حمله کنندگان به امام حسین علیه السلام در کربلا بود. او پس از ضربه زدن به سر امام علیه السلام، کلاه امام را غارت کرد و آن را به خانه برد. همسرش به شدت از تحفهاى که او به منزل برده بود، ابراز انزجار کرد.
امّ وَهْب، همسر عبداللَّه بن عُمَیر کلبى:
امّ وَهْب تنها زن شهید در کربلا است. هنگامى که همسر شجاعش قصد خود را براى پیوستن به لشکر امام علیه السلام اعلام کرد، وى ضمن تشویق شوهرش از وى خواست که همراهش برود.
در تاریخ الطبرى، ماجراى این بانو در روز عاشورا، چنین آورده شده است: اُمّ وَهْب، همسر او نیز عمود خیمهاى را برداشت و به سوى شوهرش رفت و به او گفت: پدر و مادرم، فدایت باد! براى پاکانِ نسل محمد صلى اللَّه علیه و آله بجنگ. او نیز به سوى زنش آمد و وى را نزد زنان بازگرداند؛ اما زن، به لباس او چسبید و گفت: من، تو را وانمىنهم تا آن که همراه تو جان بدهم. امام حسین علیه السلام او را ندا داد و فرمود: «براى خانواده شما، پاداش نیکو باد! خدا، رحمتت کند! به نزد زنان بازگرد و کنار آنان بنشین که جنگ بر زنان، واجب نیست». اُمّ وَهْب هم به سوى زنان، بازگشت... سپس از هر سو بر حسین علیه السلام و یارانش، هجوم آوردند و [عبداللَّه] کلبى، کشته شد... همسر کلْبى به سوى شوهرش آمد و نزد او نشست و غبار را از او زُدود و گفت: بهشت، گوارایت باد! شمر بن ذى الجوشن به غلامش رستم گفت: با عمود خیمه بر سرش بکوب. او بر سرِ آن زن کوبید و سرش شکست و سپس همانجا، جان داد.
گفتنى است که در الأمالى صدوق از امّ وهبى دیگر، ماجرایى نقل شده که شباهتها و تفاوتهایى با نقل طبرى دارد. چنان که برخى از محقّقان مطرح ساختهاند، ممکن است این دو در اصل یک نفر باشند که در این صورت از نظر ما نقل طبرى رجحان دارد.
بخشى از نقل الأمالى صدوق، چنین است: وَهْب بن وَهْب به میدان آمد. او و مادرش مسیحى بودند که بدست امام حسین علیه السلام، مسلمان شده و تا کربلا به دنبال او آمده بودند. وَهْب بر اسب سوار شد و عمود خیمه را بدست گرفت و جنگید تا هفت یا هشت تن [از سپاه دشمن] را کشت و سپس اسیر شد. او را نزد عمر بن سعد - که خدا لعنتش کند - آوردند. فرمان داد تا گردنش را بزنند. او را گردن زدند و [سرش را] به سوى لشکر امام حسین علیه السلام انداختند. مادرش، شمشیر او را برگرفت و به میدان آمد. امام حسین علیه السلام به او فرمود: «اى امّ وَهْب! بنشین که خداوند، جهاد را از دوشِ زنان برداشته است. تو و پسرت با جدم محمّد صلى اللَّه علیه و آله در بهشت خواهید بود...».
در مقتل خوارزمى نیز سرنوشت مادر وَهْب بن وَهْب نصرانى، به مانند سرنوشتى که طبرى براى اُمّ وَهْب همسر عبداللَّه بن عُمَیر تصویر کرده، رقم مىخورد؛ یعنى توسط غلام شمر به شهادت مىرسد.
دختر عبداللَّه بن عفیف:
او هنگامى که پدر پیر و نابینا و مجاهدش، عبداللَّه بن عفیف، ابن زیاد را در مسجد کوفه به باد انتقاد گرفت و در پس آن، مأموران عبیداللَّه، خانهاش را مورد هجوم قرار دادند، کمککار پدرش شد. ابتدا پدر را از حمله مأموران آگاه ساخت و سپس شمشیر آورد و بدست پدرش داد و از هر طرف که نیروهاى دشمن حمله مىکردند، پدرش را آگاه مىساخت و تا شهادت پدرش در کنار او بود.
دُلْهُم، همسر زُهَیر:
با تشویق این زن، شوهرش زهیر بن قین - که سابقه خوبى در روابطش با اهل بیت علیهم السلام نداشت -، به ملاقات امام حسین علیه السلام رفت و در ادامه از زمره یاران خاص امام و از شهیدان شاخص واقعه کربلا گردید. بر اساس برخى نقلها او هنگام وداع با شوهرش از او خواست که نزد جد حسین علیه السلام، از او یاد کند.
ریا، دایه یزید:
این زن در کهنسالى روایتگر برخى جنایتهاى یزید است. در سیر أعلام النبلاء به نقل از حمزة بن یزید آمده است: رَیا گفت: مردى بر یزید وارد شد و گفت: بشارت بده که خدا، تو را بر حسین چیره کرد و سرش را آوردهاند! سپس سر را در تَشتى نهادند... به او (رَیا) گفتم: آیا یزید با چوبدستى بر دندانهاى جلوى حسین کوبید؟ گفت: آرى، به خدا سوگند.
زنان خاندان یزید و معاویه:
این زنان نیز عمل یزید را تأیید نکردند و با خاندان امام حسین علیه السلام همدردى نمودند. از جمله در الأمالى صدوق آمده است: زنان حسین علیه السلام را بر یزید بن معاویه وارد کردند و زنان خاندان یزید و دختران معاویه و خانوادهاش صیحه زدند و فریاد کشیدند و نوحه سر دادند.
زنان اهل کوفه:
در استقبال از اسیران اهل بیت پیامبر صلى اللَه علیه و آله، زنان کوفى به شدت مى گریستند و ابراز احساسات مى نمودند. در بلاغات النساء آمده است: حِذام یا حُذَیم اسدى گفت: سال ۶۱ [سال شهادت حسین علیه السلام] به کوفه وارد شدم. زنان کوفه را در آن زمان دیدم که بر سر و صورت خود مىزنند و گریبان مىدرند.
در الملهوف آمده است: مردم صدا به گریه و ناله و زارى بلند کردند و زنان، موهاى خود را پریشان نمودند و خاک بر سرشان ریختند و ناخن به چهره کشیدند و گونههاى خود را خراشیدند و ناله و فریاد کردند. مردان نیز گریستند و ریش خود را کنْدند و هیچ روزى مرد و زن گریانى بیشتر از آن روز دیده نشد. هنگامى که اسیران اهل بیت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به دروازه شهر مدینه رسیدند، زنان و مردان مدینه با حزن و گریه شدید به استقبال آنها رفتند و به آنها تسلیت گفتند.
سید ابن طاووس از بشیر نقل مىکند که: هیچگاه به اندازه آن روز، مرد و زن گریان و پس از رحلت پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله روزى تلختر از آن روز براى مسلمانان ندیدم.
راویان خبر شهادت امام حسین از پیامبر:
پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله بر اساس اسرار غیبى، اخبار گوناگونى درباره شهادت امام حسین علیه السلام و حادثه کربلا به افرادى ارائه کرده است. زنانى که این اخبار را از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شنیده و نقل کردهاند، عبارت اند از: امّ سلمه، سلمى همسر ابورافع، زینب بنت جحش، صفیه بنت عبدالمطلب و عایشه دختر ابوبکر.
زنان منطقه کربلا:
بر اساس نقل سید ابن طاووس، هنگامى که اسراى اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله در بازگشت از شام به کربلا آمدند، چند روزى اقامه عزا کردند و از جمله کسانى که با آنان همراهى کردند، زنان منطقه کربلا بودند.
در مروج الذهب آمده است: مردم کوفه (پس از مرگ یزید) از اطاعت بنى امیه به در رفتند و ابن زیاد را از امارت خلع کردند و خواستند امیرى انتخاب کنند تا فرصت تأمّل در کار خویش داشته باشند. جمعى گفتند: «عمر بن سعد بن ابى وقّاص، شایسته این کار است» و چون خواستند او را به امارت بگذارند، جمعى از زنان همْدان، کهلان، ربیعه و نَخَع آمدند و فریادزنان و گریهکنان وارد مسجد شدند و مصیبت حسین علیه السلام را یاد کردند و مىگفتند: «براى عمر بن سعد همین بس نبود که حسین را کشت؟! اکنون مىخواهد در کوفه امیر ما شود!؟».
مردم کوفه نیز بگریستند و از امارت عمر سعد منصرف شدند. کسانى که بیشتر از همه تلاش کردند، زنان همدان بودند؛ زیرا على علیه السلام به همدانیان علاقه داشت و آنها را بر دیگران ترجیح مىداد. همو مىفرماید: اگر من دربان بهشت بودم به مردم همدان مىگفتم: «به سلامت وارد شوید!» و نیز مىفرماید: «من هَمْدانیان را آماده کردم و آنها حِمْیریان را آماده کردند».
زنى از اهل کوفه:
درباره این زن - که نامش مشخص نیست -، چنین عملکردى در کوفه گزارش شده است: زنى از کوفیان بر بالاى بام آمد و پرسید: شما از کدام اسیران هستید؟ گفتند: ما اسیرانِ خاندان محمدیم. آن زن از بام پایین آمد و چادر و پیراهن و مقنعه جمع کرد و به آنان داد تا خود را بپوشانند.
زنى از طایفه بکر بن وائل:
درباره وى در دفاع از اهل بیت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله، چنین آمده است: حمید بن مسلم گفته است: دیدم که زنى از بنى بکر بن وائل، همراه همسرش میان یاران عمر بن سعد بود و هنگامى که دید مردم به زنان حسین علیه السلام در خیمههایشان هجوم بردهاند و اموال آنان را برمىدارند، او نیز شمشیرى گرفت و به سوى خیمهها آمد و گفت: «اى خاندان بکر بن وائل! آیا اموال دختران پیامبر خدا تاراج مىشود [و شما کارى نمىکنید]؟ حکومت، جز از آنِ خدا نیست. براى خونخواهى پیامبر خدا [به پا خیزید]!»؛ ولى همسرش جلوى او را گرفت و او را به جایگاهش بازگرداند.
زنى که دو کودک اهل بیت را پناه داد:
نام این بانو که دو کودک از اهل بیت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را در پناه گرفت و در حفظ جان آنها تلاش نمود، مشخص نیست. الطبقات ابن سعد او را همسر عبداللَّه بن قُطبه طایى (از لشکریان عمر سعد) و الأمالى صدوق او را پیرزنى معرفى مىکند. منابع مشهور، آن دو کودک را فرزندان عبداللَّه بن جعفر دانستهاند و الأمالى صدوق آن دو را فرزندان مسلم معرفى مىکند.
طَوعه:
طَوعه زن شجاعى است که مسلم بن عقیل را در شرایط سخت و سنگینى که حتى یارانش وى را در کوفه تنها گذاشته بودند، پناه داد. از او پذیرایى نمود و از عواقب آن نهراسید.
عاتکه دختر یزید:
در أنساب الأشراف، چنین آمده است: یزید، سر حسین علیه السلام را براى زنانش فرستاد و دخترش عاتکه - که بعدها، مادر یزید بن عبدالملک شد -، آن را گرفت و شست و روغن مالید و خوشبویش کرد. یزید به او گفت: این، چه کارى است؟ گفت: سر پسرعمویم را آشفته و پریشان برایم فرستادى. آن را مرتب و خوشبو کردم.
ماریه، از طایفه عبد القیس:
ماریه، زنى شیعه است که در جوّ نامناسب بصره - که با اهل بیت علیهم السلام میانه خوبی نداشتند - خانهاش مدتى محل تجمع و گفتگوى طرفداران امام حسین علیه السلام بوده است. ثمره این تجمّع، حرکت سه نفر (یزید بن ثبیت و دو پسرش عبداللَّه و عبیداللَّه) به مکه و همراه شدن با قافله شهیدان کربلا بود.
نوار حضرمى، همسر خولى:
طبرى چنین نقل مىکند: حسین علیه السلام کشته شد و سرش را همان روز با خولى بن یزید و حُمَید بن مسلم اَزدى به سوى عبیداللَّه بن زیاد فرستادند. خولى، آن را آورد و خواست به کاخ برود که درِ آن را بسته دید. به خانهاش رفت و سر را زیر تَشتى در خانهشان گذاشت. همسرش با او درگیر شد و با اعتراض، او را ترک کرد. چه بسا همین کار، چشم بصیرت این بانو را باز نمود و نوری از سر مطهر امام تا به آسمان مشاهده کرد.
هنگامی که مختار روى کار آمد و مأمورانش براى دستگیرى خولى آمدند، این زن مخفیگاه خولى را نشان داد و آنان نیز او را دستگیر کرده، به سزاى عملش رساندند.
همسر و مادر شهید:
این زن فداکار، پس از آن که شوهرش عمرو بن جُناده در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسید، فرزند جوانش را به میدان فرستاد. بخشى از نقل خوارزمى، چنین است:
پس از شهادت عمرو بن جُناده مادر به او گفت: فرزند عزیزم! به میدان برو و پیشِ روى فرزند پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله بجنگ تا کشته شوى. او گفت: چنین مىکنم! حسین علیه السلام فرمود: «این، جوانى است که پدرش شهید شده است. شاید مادرش از به میدان آمدنش [براى نبرد]، خشنود نباشد». آن جوان گفت: اى فرزند پیامبر خدا! مادرم به من فرمان داده است [که به میدان بیایم]... در ادامه نقل هم آمده که چون سر پسرش را به سوى او افکندند، آن را به سوى دشمن افکند و سپس خود نیز عمودى در دست گرفت و به دشمن حمله نمود. خوارزمى در آخر، آورده است: حسین علیه السلام فرمان داد تا او را [از میدانْ] بازگردانند و آنگاه برایش دعا کرد.
هند، همسر یزید:
وى از جمله افرادى بود که یزید را به خاطر کشتن امام حسین علیه السلام، توبیخ نمود.
منابع
- محمد محمدی ری شهری، دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ص۱۰۷، دسترس در سایت حدیث نت.
قبل از واقعه | |||
شرح واقعه |
| ||
پس از واقعه | |||
بازتاب واقعه | |||
وابسته ها |