جوانی تا بعثت پیامبر (ص)
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
گرچه در ترتیب حوادث مهم دوران جوانی رسول خدا صلی الله علیه و آله تا بعثت، بین مورخان اختلاف است؛ اما در اینکه این موارد، عمدهترین حوادث دوران جوانی تا بعثت آن حضرت را تشکیل میدهند، اتفاق نظر دارند. این حوادث با در نظر گرفتن ترتیب و فاصله تاریخی آنها، در این مقاله ذکر شده است.
محتویات
سفر اول به شام
حضرت محمد صلی الله علیه و آله دوازده[۱] یا سیزده ساله[۲] بودند که همراه عموی خود، حضرت ابوطالب با کاروانی از قریش که هر ساله برای تجارت به شام میرفت، رهسپار شام شد؛ این سفر در دهم ربیع الاول سال سیزدهم عام الفیل، اتفاق افتاد.[۳] چون کاروان به بُصری رسید، راهبی بُحیرا نام، از دانایان کیش مسیحی، از روی آثار و علائم، رسول خدا صلی الله علیه و آله را شناخت و از نبوت او خبر داد[۴] و ابوطالب را از کید یهود، نسبت به شناسایی و قتل او ترساند و به مراقبت و نگهداری از او سفارش کرد.[۵] البته در این باره بحثها و نظرات گوناگونی وجود دارد که سید جعفر مرتضی عاملی در کتاب خود «الصحیح من سیرة النبی الاعظم» به تعدادی از آنها اشاره کرده است.[۶]
حلف الفضول
پس از بازگشت قریش از جنگ فجار که در ماه شوال به انجام رسید، در ماه ذی القعده همان سال،[۷] پیمانی با نام حلفالفضول بین بنیهاشم و بنیمطلب بن عبدمناف و بنیزهره بن کلاب و بنیتمیم بن مره و بنیحارث بن فهر در خانه عبدالله بن جدعان تمیمی، منعقد شد.[۸] آنان پیمان بستند که تا دریایی هست که پشمی را خیس میکند، همواره مظلوم را برای رسیدن به حق یاری دهند و در امور زندگی با آنها مواسات کنند.[۹]
سبب این پیمان این بود که مردی از بنیزبد، از یمن به مکه آمد و کالایی به عاص بن وائل سهمی فروخته بود، عاص در پرداخت آن تعلل میکرد به نحوی که مرد مأیوس شد، آن مرد به قریش پناهنده شد و از آنان یاری خواست؛ اما کسی حق او را نگرفت؛ ناچار، هنگامی که قریش در اطراف کعبه در انجمنهای خویش بودند، بالای کوه ابوقبیس رفته و شکایت خود را ضمن شعری اعلام نمود.[۱۰] عدهای از قریشیان از این واقعه شرمنده شده به فکر چاره افتادند. اول کسی که در این کار پیش قدم شد، زبیر بن عبدالمطلب بود.[۱۱] او طوائف قریش را در دارالندوه فراهم ساخت و از آنجا به خانه عبدالله بن جدعان رفتند و آنجا پیمان بستند که برای یاری هر ستمدیده و گرفتن حق وی همداستان باشند و اجازه ندهند که در مکه بر احدی ستم شود. قریش این پیمان را حلفالفضول نامید.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله بیست ساله[۱۲] و به قول یعقوبی از بیست سال گذشته بود[۱۳] که در حلفالفضول شرکت کرد. از رسول خدا روایت شده است که پس از بعثت و هجرت به مدینه، فرمودند: «لقد شهدت حلفا فی دار عبدالله بن جدعان لو دعیت إلی مثله لأجبت و ما زاده الإسلام إلا تشدیدا» در سرای عبدالله بن جدعان، در پیمانی حضور یافتم که اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت میشدم، اجابت میکردم و اسلام جز استحکام، چیزی بر آن نیفزوده است.»[۱۴]
شغل پیامبر اکرم
رسول خدا صلی الله علیه و آله دوران نوجوانی را در منزل عموی خویش، ابوطالب گذراندند و ضمن کمک به ایشان در امور تجاری نیز اشتغال میورزیدند؛ گفته شده آن حضرت با سائب بن ابیالسائب شریک تجاری بوده و با هم به تجارت میپرداختند.[۱۵]
از ائمه معصومین علیهم السلام نقل نشده که حضرت چوپانی کرده باشند؛ مگر روایتی را که شیخ صدوق در عللالشرایع نقل کرده است؛ ایشان از امام صادق علیه السلام روایت می کند: «خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد؛ مگر آن که مدتی او را به چوپانی مشغول کرد تا رفتار با مردم را بیاموزد».[۱۶]
از اهل سنت نیز روایتی مشابه این روایت نقل گردیده، افزون بر آن نقل کردهاند که اصحابشان گفتند: آیا تو هم چوپانی کردهای؟ فرمودند: «بله، گوسفندان اهل مکه را میچرانیدم».[۱۷] سید جعفر مرتضی عاملی در این گزارش به شدت تشکیک کرده و برایش معارضاتی را برشمردند.[۱۸]
با این حال شبانی حضرت قابل انکار نیست، گویا چوپانی ایشان همان گونه که به روایت ابن سعد، خود حضرت فرموده: «أنا ارعی غنم أهلی».[۱۹] محدود و برای خاندان خود بوده است.
محمد امین
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) ۲۵ ساله بودند، در حالی که در تمام قریش مردی خوش خلقتر، محترمتر، بردبارتر، راستگوتر، امانتدارتر، نرمخوتر، کریمتر، دلسوزتر، نیکوکارتر، متعهدتر، باوفاتر و درستکارتر از او وجود نداشت.[۲۰]
مردم مکه به جهت صفات شایسته و خصال پسندیدهاش، او را «امین» میگفتند؛[۲۱] از اینرو اموال و داراییهای خود را نزدش به امانت میگذاشتند و این کار را پس از نبوت آن حضرت هم ادامه میدادند. پیامبر بعد از هجرت، به حضرت علی علیه السلام دستور دادند که در مکه بماند و ودایع مردم را به آنها پس بدهد.[۲۲]
سفر دوم به شام
حضرت خدیجه علیها السلام دختر خویلد، زنی تاجرپیشه و شرافتمند و ثروتمند بود، او مردان را برای بازرگانی اجیر میکرد و سرمایهای از مال خود را برای تجارت در اختیارشان میگذاشت.[۲۳] او چون از راستگویی و امانتداری و مکارم اخلاق رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر یافت، کسی را نزد وی فرستاد و به او پیشنهاد کرد که با سرمایه او، همراه غلام وی مسیره برای تجارت، رهسپار شام شود؛[۲۴] رسول خدا صلی الله علیه و آله پذیرفت و با مسیره رهسپار شام شد؛ این سفر، چهار سال و نه ماه و شش روز پس از فجار چهارم، روی داد.[۲۵] حضرت چون به بُصری رسیدند، نسطور راهب وی را دید و مسیره را به پیامبری او مژده داد.[۲۶]
بعد از بازگشت به مکه او این خبر و نیز کراماتی را که خود از حضرت در این سفر مشاهده کرده بود به اطلاع خدیجه سلام الله علیها رساند.[۲۷]
ازدواج با حضرت خدیجه
بعد از گزارش مسیره، حضرت خدیجه در ازدواج با حضرت رسول رغبت نمود؛ خدیجه زنی خردمند و دوراندیش بود، او شریفترین و ثروتمندترین زنان قریش بود و در جاهلیت، طاهره خوانده میشد.[۲۸] قومش برای ازدواج با او بسیار حریص بودند، خواستگاریها کرده بودند و حاضر شده بودند مهریههای سنگین بپردازند.[۲۹] اما او در پی محمد صلی الله علیه و آله فرستاد و علاقمندی خود را جهت ازدواج با ایشان اظهار داشت.[۳۰]
حضرت با عموهای خود مشورت کردند، سپس به همراه ابوطالب و حمزه و دو تن دیگر از عموهایشان،[۳۱] برای خواستگاری نزد عمرو بن خویلد، عموی خدیجه سلام الله علیها رفتند. ابوطالب او را از عمرو بن خویلد، خواستگاری کرد؛ سپس عموی خدیجه اندکی سخن گفت، بعد حضرت خدیجه نیز صحبت آغاز کرد.[۳۲]
بعد از این سخنان، ابوطالب خطبه عقد جاری کرد و بیست ماده شتر جوان صداق او کرد.[۳۳] بعد از مراسم خواستگاری، ابوطالب ناقهای کشت و پیامبر صلی الله علیه و آله همراه همسرش، وارد خانه شدند.[۳۴] تاریخ ازدواج، دو ماه و بیست و پنج روز پس از بازگشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله از سفر شام بود.[۳۵] مهریه خدیجه سلام الله علیها ۱۲ أوقیه و نشّ بود، هر اوقیهای معادل ۴۰ درهم و هر نشّ، نصف أوقیه و برابر با ۲۰ درهم میشود که روی هم رفته، ۵۰۰ درهم میشود.[۳۶]
سیرهنویسان در این که حضرت محمد صلی الله علیه وآله در زمان ازدواج ۲۵ سال داشتهاند،[۳۷] اتفاق نظر دارند؛ اما در رابطه با سن خدیجه سلام الله علیها در زمان ازدواج اقوال مختلف است، مورخان سن شریفی را که در کتب خود برای حضرتش نقل کردهاند، ۲۵،[۳۸] ۲۸،[۳۹] ۳۰،[۴۰] ۳۵،[۴۱] ۴۰،[۴۲] ۴۴،[۴۳] ۴۵ [۴۴] و ۴۶ سال[۴۵] عنوان کردهاند که قول به ۲۵ ساله بودن ایشان[۴۶] و ۲۸ سال بیشتر تقویت شده است.[۴۷] علامه مرتضی عاملی نیز در کتاب خود قول به ۲۸ ساله بودن ایشان در زمان ازدواج را اصح قولها برشمردهاند[۴۸] و باکره بودن ایشان را اثبات کردهاند.[۴۹]
بنای کعبه
حضرت رسول صلی الله علیه و آله ۳۵ ساله بودند[۵۰] که قریش در صدد برآمدند، خانه کعبه را از نو بسازند و روی آن سقفی بزنند؛ سبب این تصمیم آن بود که خانه کعبه تا به آن زمان سقف نداشت و ارتفاع آن نیز کمی بیش از قامت یک انسان بود.[۵۱] همین امر موجب شد که سرقتی در خانه کعبه صورت گیرد و جواهرات و اموال مکه را که در چاهی درون کعبه بود، بدزدند.[۵۲]
از سوی دیگر به جهت اشراف کوههای اطراف مکه بر این شهر، سیل از نواحی بالای مکه جاری شده، وارد خانه کعبه میشد؛[۵۳] در جریان سیلی که در آن زمان واقع شد، کعبه به شدت آسیب دیده بود،[۵۴] از این رو قریش تصمیم گرفتند، خانه کعبه را از نو بسازند.
قریش کار خرابی و ساخت دیوارهای کعبه را بین خود تقسیم کردند؛[۵۵] دیوار طرف در خانه بر عهده بنی عبدمناف و بنیزهره میان رکن حجرالاسود و رکن یمانی بر عهده بنیمخزوم و قبایلی از قریش طرف پشت کعبه به عهده بنیجمح و بنیسهم و دیوار طرف حجر اسماعیل یعنی حطیم به عهده بنیعبدالدار و بنیاسد و بنیعدی بن کعب نهاده شد؛[۵۶] ... قریش به خراب کردن آن پرداختند، تا این که به پایههای ساخت حضرت ابراهیم علیه السلام رسیدند؛[۵۷] سپس شروع به ساخت دیوارهای کعبه کردند تا این که به محل نصب حجرالاسود رسیدند؛ پس در نصب حجرالاسود اختلاف کردند و هر طایفهای میخواست، افتخار نصب حجرالاسود نصیب وی شود.[۵۸]
کار سه چهار روز تعطیل بود تا این که بالاخره در مسجدالحرام جمع شده تصمیم گرفتند که اولین نفری که از مسجد وارد شد، در این کار حکمیت کند و هر آنچه او گفت همگی بپذیرند.[۵۹] در این زمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله وارد شدند، همگی گفتند: «هذا الامین رضینا، هذا محمد صلی الله علیه و آله».[۶۰] حضرت فرمودند: پارچهای بیاورید، آوردند؛ حجرالاسود را در میان آن قرار داده، فرمودند هر دستهای یک گوشه از آن را بگیرد و بلند کند. چنین کردند؛ تا این که به محل نصب آن آوردند، حضرت خود سنگ را به دست خویش در محل رکن قرار داد.[۶۱]
پانویس
- ↑ ابن سعد؛ طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰. ج۱، ص۹۷ و ابن جوزی؛ المنتظم، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۲، ج۲، ص۲۹۲.
- ↑ مسعودی؛ التنبیه والاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دارالصاوی، ص۱۹۷.
- ↑ مقریزی، احمد بن علی؛ امتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۹، ج۱، ص۱۵.
- ↑ ابن اسحاق؛ السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰، چاپ اول، ص۷۴ و ابن هشام؛ السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص۱۸۱ و طبری؛ تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالترات، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۲۷۸.
- ↑ همانها و طبقات الکبری، پیشین، ص۹۷.
- ↑ عاملی، جعفر مرتضی؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، بیروت، دارالهادی – دارالسیره، چهارم، ۱۴۱۵، ج۲، ص۹۴-۹۵.
- ↑ طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۳ و مسعودی؛ مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دلر الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ص۲۷۰.
- ↑ طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۳ و مروج الذهب، پیشین، ص۲۷۱ و یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی، بیروت، دارالصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ص۱۸.
- ↑ همان.
- ↑ مروج الذهب، پیشین، ص۲۷۱ و یعقوبی، پیشین، ص۱۸.
- ↑ مروج الذهب، پیشین، ص۲۷۱.
- ↑ طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۳ و تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۱۸.
- ↑ تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۱۷.
- ↑ التنبیه والاشراف، پیشین، ص۱۸۰.
- ↑ سمهودی، نورالدین؛ الوفا باحوال المصطفی، تصحیح محمد زهر النجار، ریاض، سعیدیه، ج۱، ص۲۳۴ و امتاع الاسماع، پیشین، ج۱، ص۱۶.
- ↑ شیخ صدوق؛ علل الشرایع، قم، مکتبة الداوری، ج۱، ص۳۲.
- ↑ طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۱ والوفا باحوال المصطفی، پیشین، ص۲۳۳.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ص۱۰۱.
- ↑ طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۱.
- ↑ سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۷۸ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۸۳ و ابن کثیر؛ البدایه والنهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶، ج۲، ص۲۸۷ و...
- ↑ همان ها و طبقات الکبری، پیشین، ج۳، ص۱۲۴.
- ↑ طبقات الکبری، پیشین، ج۳، ص۱۵ و شیخ طوسی؛ امالی، قم، دلر الثقافه، ۱۴۱۴، ص۴۶۸ و انساب الاشراف، پیشین، ج۱، ص۲۶۱.
- ↑ سیره ابن هشام، پیشین، ص۸۱ و زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۶، ج۲، ص۳۰۲.
- ↑ همان.
- ↑ مروج الذهب، پیشین، ص۲۷۱.
- ↑ سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۸۱ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۴ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۸۸.
- ↑ طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۴ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۸۱.
- ↑ شافعی، ابوالفرج؛ سیره حلبیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۲۷، ج۱، ص۱۹۹ و ذهبی؛ سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الأرنؤوط، بیروت، الرساله، چلپ نهم، ۱۹۹۳، ج۲، ص۱۱۱.
- ↑ طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۴ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۸۲.
- ↑ همان ها و انساب الاشراف، پیشین، ص۹۸.
- ↑ تاریخ طبری، پیشین، ج۲. ص۲۸۶.
- ↑ طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۶ و کلینی؛ اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ شمسی، ج۵، ص۳۷۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۲۰.
- ↑ سیره ابن هشام، پیشین، ج۱، ص۱۹۰.
- ↑ اصول کافی، پیشین، ص۳۷۵.
- ↑ همان، ص۳۷۶ و انساب الاشراف، پیشین، ص۹۷.
- ↑ سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۰۵ والکامل، پیشین، ص۳۹ و تاریخ طبری، پیشین، ص۲۸۰ و...
- ↑ انساب الاشراف، پیشین، ۹۸ و بیهقی، ابوبکر؛ دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، ج۲، ص۷۱ و حنبلی، ابن عماد؛ شذرات الذهب، تحقیق أرناؤوط، دمشق – بیروت، دار ابن کثیر، چاپ اول، ۱۹۸۶، ج۱، ص۱۳۴ و...
- ↑ سیر اعلام النبلاء، پیشین، ج۲، ص۱۱۱ و سیره حلبیه، پیشین، ج۱، ص۲۰۴ و انساب الاشراف، پیشین، ص۹۹.
- ↑ دیار بکری، شیخ حسین؛ تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، بیروت، دارالصادر، ج۱، ص۲۶۴.
- ↑ البدایه والنهایه، پیشین، ج۲، ص۲۹۵ و ابن کثیر؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۵ و سیره حلبیه، پیشین، ج۱، ص۲۰۴.
- ↑ تاریخ طبری، پیشین، ص۲۸۰ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۵ والکامل، پیشین، ص۴۰ و...
- ↑ ابن عساکر؛ تاریخ دمشق، بیروت، دارالفکر،۱۴۱۵، چاپ اول، ج۳، ص۱۸۴ و ۱۹۱.
- ↑ مختصر التاریخ دمشق، ج۲، ص۲۷۵ و تاریخ خمیس، پیشین، ج۱، ص۲۶۴.
- ↑ انساب الاشراف، پیشین، ص۹۸ و حیاة النبوی، پیشین، ص۹۸.
- ↑ شذرات الذهب، پیشین، ص۱۳۴.
- ↑ انساب الاشراف، پیشین، ص۹۹.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، پیشین، ص۱۱۶.
- ↑ همان، ص۱۲۲-۱۲۳.
- ↑ سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۹۲.
- ↑ همان، ص۱۹۳ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۰۳ و تاریخ طبری، پیشین، ص۲۸۳.
- ↑ همان.
- ↑ طبقات الکبری، پیشین، ص۱۱۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۱۹ و مروج الذهب، پیشین، ص۲۷۱.
- ↑ طبقات الکبری، پیشین، ص۱۱۶ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۰۵ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۹۶.
- ↑ سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۹۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۱۹.
- ↑ طبقات الکبری، پیشین، ص۱۱۶ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۰۷ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۹۶.
- ↑ سیره ابن هشام، پشین، ص۱۹۷ و سیره ابن اسحاق، پشین، ص۱۰۸ و تاریخ طبری، پشین، ص ۲۹۰ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۱۶.
- ↑ طبقات الکبری، پیشین، ص ۱۱۶ و تاریخ طبری، پیشین، ص۲۹۰.
- ↑ سیره ابن هشام، پیشین، ص ۱۹۷ و تاریخ طبری، پیشین، ص ۲۹۰ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۰۹ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۱۶.
منابع
- سید علی اکبر حسینی، "جوانی تا بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله"، دانشنامه پژوهه، تاریخ بازیابی: ۱۸ فروردین ۱۳۹۲.