اعداد در قرآن
واژه عدد 6 بار در قرآن به صورت اسم و به دو معنا آمده است.[۱]
محتویات
واژه شناسی اَعداد
اعداد جمع عدد و عدد اسم و مشتق از «ع د د» است.[۲] واژه عدد در لغت غالباً به معنای شماره و رقم و گاه به معنای شمارش تعداد یا به معنای معدود (شمرده و مقدار) است.[۳]
لغت شناسان عدد را به یکی های ترکیب شده یا ترکیب آحاد تعریف کردهاند.[۴] عدد در اصطلاح فلسفه، از مقوله «کمّ» به حساب میآید که یکی از مقولات عشر است. برخی فلاسفه عدد را از مفاهیم ماهوی[۵] و بعضی آن را از مفاهیم اعتباری میدانند.[۶]
ریاضیدانان اعداد را به حقیقی، صحیح، طبیعی، کسری، گویا، مخلوط، موهومی، مثبت، منفی و... تقسیم میکنند.[۷]
تاریخچه اعداد
شمارش در تاریخ بشر پیشینهای کهن دارد و بشر پیش از اختراع خط به آن آگاهی داشته است. انسانهای نخستین برای نشان دادن اعداد و ارقام، خطوطی را رسم میکردند. مورخان با توجه به اسناد تاریخی، بابلی ها را نخستین واضعان حساب و عدد میدانند؛ ایشان با وضع حساب و عدد، سال را به 12 ماه و ماه را به 30 شبانه روز و شبانه روز را به ساعات، دقایق و ثانیهها تقسیم کردند و عدد را تا 60 به توان 4 میشمردند. تقسیمات شمارشی آنها شصت شصت بوده که در اصطلاح «حساب ستّینی» نامیده میشود.[۸] برخی نیز بر این باورند که اعداد و مسمیات آنها و ارقام و مدلولاتشان از علم اسماء است که خداوند به حضرت آدم علیه السلام آموخت.[۹]: «و عَلَّمَ ءادَمَ الاَسماءَ کُلَّها». (سوره بقره/2، 31)
استفاده از عدد و حساب در همه شئون زندگی و رشتههای علمی گوناگون، شاخص و صفت علمی غالب عصر ماست. کشف اتم، فضانوردی و کاوش در کرات آسمانی، طب، اقتصاد و بسیاری دیگر از رشتههای علمی و حتی اداره یک زندگی ساده همگی، عرصههای استفاده از اعداد، ارقام و حساب است.
در خواندن برخی ادعیه و اذکار مستحب وارده از سوی معصومان علیهم السلام عدد و روز خاصی سفارش شده است که رعایت آن طبق دستور لازم است.
امام صادق علیه السلام فرمود: بدانید که اسماءاللّه به منزله گنجاند و عدد به منزله ذراع، اگر ذراع را کمتر بگیری به گنج نمیرسی و اگر فزونتر بگیری از آن درمیگذری.[۱۰] از این رو عرفا برای اعداد، اسرار، ارواح و منازلی قائلاند و عدد را سرّی از اسرار الهی در عالم وجود میدانند.[۱۱]
قرآن در آیاتی پرشمار با ذکر اعداد و ارقام، توجه انسان را به شمارش و حساب جلب کرده است: «و اِنَّ یَومًا عِندَ رَبِّکَ کَاَلفِ سَنَة مِمّا تَعُدّون». (سوره حج/22، 47)؛ همچنین انسان را متوجه عناصر زمان کرده که با محاسبه به ساعات، ایام، ماهها و سالها منتهی میشود.
«هُوَ الَّذی جَعَلَ الشَّمسَ ضِیاءً والقَمَرَ نورًا و قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعلَموا عَدَدَ السِّنینَ والحِسابَ». (سوره یونس/10، 5) تاریخ، مبتنی بر گردش ماه و خورشید طبیعی و همگانی است.
عدد در قرآن
واژه عدد 6 بار در قرآن به صورت اسم و به دو معنا آمده است:[۱۲]
- تعداد، شماره، شمارش. (سوره یونس/10، 5؛ سوره اسراء/17، 12؛ سوره مؤمنون/23، 112؛ سوره جن/72، 24، 28)
- زیاد، بسیار و در عین حال معین و مشخص. [۱۳](سوره کهف/18، 11)
مصادیق اعدادی که در قرآن ذکر شده 30 عدد صحیح است که بعضی از آنها بارها تکرار شده[۱۴] و با احتساب عدد 950 که ضمناً از آن یاد شده: «فَلَبِثَ فیهِم اَلفَ سَنَة اِلاّ خَمسینَ عامًا» (سوره عنکبوت/14، 29)، 31 عدد صحیح و 8 عدد کسری است[۱۵] که به ترتیب از کوچک به بزرگ، آنها را ذکر میکنیم:
اعداد صحیح
واحد
به معنای یک که 61 بار در قرآن آمده و 22 بار آن در ارتباط با توحید و یگانگی خداست: «واِلهُکُم اِلهٌ واحِدٌ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحمنُ الرَّحیم». (سوره بقره/2، 163)
این گونه آیات دلالت دارد که خدا یکی است و اله و معبودی جز او نیست. مقصود از وحدت و یگانگی خدا «وحدت عددی» نیست.[۱۶] بلکه منظور «وحدت حَقّه» است؛ یعنی وجود خدا به گونهای است که تصور هر گونه شریک دیگری برای او ممکن نیست[۱۷] و ذات او از هر گونه کثرت و ترکیب پیراسته است.[۱۸] (=>توحید و نیز=>اللّه)
دو
واژههای اثنان، اثنین و اثنتین، معادل عربی عدد «دو» است که 15 بار در قرآن در 12 آیه و مرتبط با 9 موضوع ذکر شده است:
- الف. سهمالارث فرزندان میت در صورتی که دو یا بیش از دو دختر باشند. (سوره نساء/4، 11، 176)
- ب. دوبار زنده شدن و مردن انسانها به صورت مردن پس از زندگی دنیا و زنده شدن برای حیات برزخی و سپس مردن پس از حیات برزخی و زنده شدن برای حساب روز قیامت.[۱۹] (سوره غافر/40، 11)
- ج. شاهد و گواه گرفتن دو نفر بر وصیت. (سوره مائده/5، 106)
- د. زوجیت در آفرینش حیوانات (دو گونه نر و ماده) (سوره انعام/6، 143-144)
- ه. زوجیت در آفرینش میوهها (دو گونه ترش و شیرین، تابستانی و زمستانی و...) (سوره رعد/13، 3)
- و. نفی شرک و دوگانهپرستی. (سوره نحل/16، 51)
- ز. داستان حضرت نوح علیه السلام در طوفان و دستور خدا به او که از هر نوعی از حیوانات یک جفت (نر و ماده) بر کشتی سوار کند تا نسل آنها قطع نشود.[۲۰] (سوره مؤمنون/23، 27؛ سوره هود/11، 40)
- ح. تکذیب فرستادگان خدا به سوی مردم انطاکیه که در ابتدا دو نفر بودند.(سوره یس/36، 14)
- همچنین واژه «مَثْنی» که به معنای دوتا دوتاست.[۲۱]
سه بار در قرآن آمده است:
- الف. جواز ازدواج با بیش از یک زن. (سوره نساء/4، 3)
- ب. قیام در راه خدا. (سوره سبا/34، 46)
- ج. قدرت فرشتگان. (سوره فاطر/35، 1) واژه «ثانی» نیز به معنای دوم یک مرتبه درباره هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله که تنها یک همراه داشت، در قرآن ذکر شده است. (سوره توبه/9، 40)
سه
واژههای ثلاث و ثلاثه که معادل عربی عدد سه است 17 بار در 16 آیه و مرتبط با 13 موضوع در قرآن ذکر شده است:
- الف. عدّه طلاق که سه طُهر است. (سوره طلاق/65، 4؛ سوره بقره/2، 228)
- ب. کفّاره قربانی به این ترتیب که اگر کسی در ایام حج نتوانست قربانی کند باید 10 روز، روزه بگیرد؛ سه روز در ایام حج و 7 روز پس از بازگشت. (سوره بقره/2، 196)[۲۲]
- ج. نفی شرک و قائل شدن به اقانیم سهگانه اب و ابن و روحالقدس.[۲۳] (سوره نساء/4، 171؛ سوره مائده/5، 73)
- د. تعداد احتمالی اصحاب کهف. (سوره کهف/18، 22)
- ه. فرزنددار شدن زکریا، به این ترتیب که خداوند در دوران پیری به او مژده آن را داد و او که از این امر شگفتزده شده بود از خدا خواست تا نشانهای برایش قرار دهد. خداوند هم این نشانه را قرار داد که تا سه روز نتواند با مردم سخن بگوید، در حالی که صحیح و سالم بود. (سوره مریم/19، 10؛ سوره آل عمران/3، 41)[۲۴]
- و. کفاره شکستن سوگند که عبارت است از اطعام یا پوشاندن 10 مسکین، آزاد کردن یک بنده یا سهروز، روزه. (سوره مائده/5، 89)[۲۵]
- ز. متخلفان از جنگ تبوک که سه نفر بودند: کعب بن مالک، هلال بن امیه و مرارة بن ربیع. (سوره توبه/9، 118)[۲۶]
- ح. نجوا که هرگاه سه نفر با هم آهسته و در گوشی سخن بگویند خداوند چهارمی آنهاست و سخن آهسته و در گوشی آنها را میشنود و هیچچیز بر او پوشیده نیست. (سوره مجادله/58، 7)[۲۷]
- ط. آفرینش انسان در تاریکی های سهگانه؛ خداوند انسان را در تاریکی شکم و رحم و پرده نازک دور تا دور جنین میآفریند. (سوره زمر/39، 6)[۲۸]
- ی. اجازه گرفتن کودکان برای ورود به اتاق پدر و مادر در سه وقت: پیش از نماز صبح، هنگام استراحت ظهر و پس از نماز عشاء که پوشش آنها متناسب با وضعیت خواب است. (سوره نور/24، 58)[۲۹]
- ک. سایه سه شعبه آتش جهنم؛ دود آتش جهنم سه شعبه دارد: شاخهای از بالای سر، شاخهای از سمت راست و شاخهای از سمت چپ، گنهکاران را احاطه میکند و آنها را در کام خود فرو میبرد. (سوره مرسلات/77، 30)[۳۰]
- ل. مدّت مهلت به پیکنندگان ناقه صالح؛ حضرت صالح علیه السلام به کسانی که ناقه وی را پی کردند سه روز مهلت داد تا از لذایذ دنیوی استفاده کنند و پس از سه روز عذاب الهی فرود آمد و آنها را نابود کرد. (سوره هود/11، 65)[۳۱]
- م. گروهبندی انسانها در قیامت؛ مردم در روز قیامت سه صنف و گروه هستند: اصحاب یمین، اصحاب شمال و سابقون. (سوره واقعه/56، 7)[۳۲]
واژههای «ثالث و ثالثه» به معنای سوم نیز سه بار در قرآن ذکر شده است:
- الف. معتقدان به تثلیث در زمره کافراناند. (سوره مائده/5، 73)
- ب. فرستاده شدن سومین رسول به سوی انطاکیه پس از تکذیب دو رسول. (سوره یس/36، 14)
- ج. منات، سومین بت مشرکان پس از لات و عزّی است. (سوره نجم/53، 20)؛ همچنین واژه ثُلاث به معنای سه تا سه تا.[۳۳]
دو بار در قرآن ذکر شده است:
چهار
واژههای اربع و اربعه 12 بار در 12 آیه و مرتبط با 10 موضوع در قرآن دیده میشود:
- الف. عده وفات که 4 ماه و اندی است. (سوره بقره/2، 234)[۳۴]
- ب. 4 پرنده که حضرت ابراهیم علیه السلام به دستور خداوند و برای رؤیت چگونگی زنده کردن مردگان کشت. (سوره بقره/2، 260)[۳۵]
- ج. ایلاء؛ اگر مردی از روی خشم و برای اذیت کردن همسرش سوگند یاد کرد که با او نزدیکی نکند، حاکم شرع 4 ماه به او مهلت میدهد که یا به مقتضای زوجیت بازگردد یا زن را طلاق دهد. (سوره بقره/2، 226)[۳۶]
- د. قذف؛ اگر کسی به زن محصنه و عفیفهای نسبت زنا داد و 4 گواه که ناظر زنا بودهاند، نیاورد 80 تازیانه میخورد. (سوره نور/24، 4، 13)
- ه. لعان؛ کسانی که به زنان خود نسبت زنا میدهند و 4 شاهد ندارند، باید 4 بار پیاپی بگویند: خدا را گواه میگیرم که در این نسبتی که میدهم، صادقم و بار پنجم بگویند: لعنت خدا بر من اگر از دروغگویان باشم. در مقابل، زن نیز باید 4 بار بگوید: خدا را شاهد میگیرم که این مرد از دروغگویان است و بار پنجم بگوید: لعنت خدا بر من اگر این مرد از راستگویان باشد. (سوره نور/24، 69)[۳۷]
- و. شهادت بر زنا؛ خداوند فقط برای شهادت بر زنا 4 شاهد قرار داده و این به جهت سختگیری بر مدعی و حفظ آبروی مردم است. (سوره نساء/4، 15)[۳۸]
- ز. تعداد ماههای حرام که 4 تا است: ذی القعده، ذی الحجه، محرم و رجب. (سوره توبه/9، 36)[۳۹]
- ح. اتمام حجت پیامبر صلی الله علیه و آله با مشرکان و تعیین 4 ماه فرصت به آنها. (سوره توبه/9، 2)[۴۰]
- ط. چهارپایان که در کنار خزندگان و دو پایان از گونههای جانداراناند. (سوره نور/24، 45)[۴۱]
- ی. آفرینش کوهها و دیگر پدیدهها و نعمتهای زمین در 4 روز. (سوره فصلت/41، 10)[۴۲]
واژه «رابع» نیز به معنای چهارم دو مرتبه در قرآن ذکر شده است:
- الف. شمار احتمالی اصحاب کهف. (سوره کهف/18، 22)
- ب. علم و احاطه خدا بر نجوا و سخنان درگوشی. (سوره مجادله/58، 7) واژه «رُباع» نیز که به معنای 4 تا 4 تاست[۴۳] دو بار در قرآن آمده است: جواز ازدواج با بیش از یک زن (سوره نساء/4، 3) و بالهای فرشتگان. (سوره فاطر/35، 1)
پنج
این عدد دو مرتبه در قرآن و مرتبط با دو موضوع دیده میشود:
- الف. شمار احتمالی اصحاب کهف. (سوره کهف/18، 22)
- ب. هیچگاه سه نفر با هم نجوا نمیکنند، مگر این که خداوند چهارمین آنهاست و هیچگاه 5 نفر با هم نجوا نمیکنند، مگر اینکه خداوند ششمین آنهاست. (سوره مجادله/58، 7) در این آیه نخست از نجوای سه نفری و سپس 5 نفری سخن میگوید و از نجوای 4 نفری برای رعایت فصاحت در کلام و عدم تکرار سخن نگفته[۴۴] و به مراتب عدد از سه تا 6 بدون هیچگونه تکرار اشاره کرده است.[۴۵] واژه «خامسه» نیز به معنای پنجم دو بار در ارتباط با موضوع لعان در قرآن آمده است. (سوره نور/24، 7-9)
شش
این عدد 7 بار در قرآن آمده و در همه موارد با آفرینش آسمانها و زمین مرتبط است؛ در 4 آیه، تعبیر «خَلَقَ السَّموتِ والاَرضَ فی سِتَّةِ اَیّام» آمده (سوره اعراف/7، 54؛ سوره یونس/10، 3؛ سوره هود/11، 7؛ سوره حدید/57، 4) و در سه آیه، افزون بر آسمانها و زمین «مابینهما» نیز آمده است که در حقیقت توضیحی است برای جمله قبل. (سوره فرقان/25، 59؛ سوره سجده/32، 4؛ سوره ق/50، 38)[۴۶]
واژه «سادس» نیز که به معنای ششم است، دو بار در قرآن آمده است:
- الف. شمار احتمالی اصحاب کهف. (سوره کهف/18، 22)
- ب. علم و احاطه خداوند به نجوا و سخنان درِ گوشی. (سوره مجادله/58، 7)
هفت
این عدد، 24 بار و مرتبط با 9 موضوع در قرآن آمده است:
- الف. آسمانهای هفتگانه که در 9 آیه قرآن از آن یاد شده است. (سوره بقره/2، 29؛ سوره مؤمنون/23، 17، 86؛ سوره فصلت/41، 12؛ سوره طلاق/65، 12؛ سوره ملک/67، 3؛ سوره نوح/71، 15؛ سوره اسراء/17، 44؛ سوره نبا/78، 12) مفسران و قرآنپژوهان در این که مراد از آسمانهای هفتگانه چیست نظرات گوناگونی ابراز داشتهاند.[۴۷]
- ب. رؤیای پادشاه مصر که 7 گاو لاغر را در حال خوردن 7 گاو چاق و همچنین 7 خوشه سبز را در کنار 7 خوشه خشک دید. حضرت یوسف علیه السلام خوابش را چنین تعبیر کرد که پس از 7 سال فراوانی نعمت، 7 سال قحطی پیش میآید؛[۴۸] نیز به آنان گفت: 7 سال پیاپی کشت و کار کنند و آنچه را میدروند، در خوشه نگهداری و انبار کنند و جز کمی از آن را نخورند تا در سالهای قحطی و سختی از آن استفاده کنند. (سوره یوسف/12، 43، 46-49)[۴۹]
- ج. تشبیه انفاق در راه خدا به دانهای که از آن 7 خوشه بروید و در هر خوشهای 100 دانه باشد، یعنی انفاق در راه خدا 700 برابر پاداش دارد. (سوره بقره/2، 261)[۵۰]
- د. نابودی قوم عاد به وسیله باد سرد و شدیدی که 7 شب و 8 روز پیاپی بر آنها وزید. (سوره حاقه/69، 7)[۵۱]
- ه. سبع مثانی. (سوره حجر/15، 87) مقصود از «سبع مثانی» بنابر روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام سوره حمد است.[۵۲]
- و. درهای هفتگانه جهنم. (سوره حجر/15، 44) مفسران در بیان منظور از این درها گفتهاند: جهنم 7 نوع عذاب دارد و هر نوعی به مقتضای واردان چند قسم است. گناهانی که مستوجب آتش جهنم است 7 قسم است.[۵۳]
- ز. بینهایت بودن کلمات الهی. (سوره لقمان/31، 27) اگر همه درختان به قلم تبدیل شوند و دریاها به اضافه 7 برابر خود مرکب شوند و کلمات و نشانههای خدا را بنویسند، دریاها میخشکند پیش از آنکه کلمات الهی تمام شوند؛ چون کلمات خدا نامتناهی است.[۵۴]
- ح. شمار احتمالی اصحاب کهف (سوره کهف/18، 22) که بنا به شواهدی در آیه، نظر مورد تأیید قرآن همین قول است.[۵۵]
- ط. کفاره کسی که در حج قربانی نکرده، سه روز روزه در حج و 7 روز پس از بازگشت است. (سوره بقره/2، 196)[۵۶]
هشت
عدد 8 در قرآن 5 مرتبه و مرتبط با 4 موضوع آمده است:
- الف. آفرینش 8 تا از دامها (گاو، شتر، گوسفند و بز): «و اَنزَلَ لَکُم مِنَ الاَنعمِ ثَمنیَةَ اَزوج» (سوره زمر/39، 6 و نیز سوره انعام/6، 143) مقصود از «ثمانیة ازواج» این است که خداوند از هر یک از «ضأن» «معز»، «بقر» و «ابل» دو تا یعنی دو گونه نر و ماده آفریده است.[۵۷]
- ب. شمار حاملان عرش الهی: «و یَحمِلُ عَرشَ رَبِّکَ فَوقَهُم یَومَئِذ ثَمنِیَه» (سوره حاقه/69، 17) در این که منظور از این حاملان هشتگانه، 8 نفر از ملائکه یا از پیامبران و امامان یا 8 ردیف فرشته است، نظرات مختلفی از سوی مفسران ارائه شده است.[۵۸]
- ج. هلاکت قوم هود در 7 شب و 8 روز. (سوره حاقه/69، 7)
- د. مهریه همسر حضرت موسی علیه السلام: «عَلی اَن تَأجُرَنی ثَمنِیَ حِجَج» (سوره قصص/28، 27) که 8 سال حضرت موسی علیه السلام در خدمت شعیب بود و بعد به اختیار موسی علیه السلام دو سال بر آن افزوده شد.[۵۹] واژه «ثامن» که به معنای هشتم است نیز یک بار در ارتباط با شمار اصحاب کهف در قرآن آمده است. (سوره کهف/18، 22)
نُه
عدد 9 سه بار و مرتبط با دو موضوع در قرآن دیده میشود:
- الف. معجزات نُهگانه حضرت موسی علیه السلام: «ولَقَد ءاتَینا موسی تِسعَ ءایت بَیِّنت» (سوره اسراء/17، 101) منظور از این معجزات تنها معجزاتی است که در برابر فرعون آورده شده که عبارت است از عصا، ید بیضا، طوفان، ملخ، قورباغه، آفت نباتی، خون، قحطی و کمبود میوهها.[۶۰] (نیز ر.ک: سوره اعراف/7، 130، 133؛ سوره نمل/27، 10، 12)
- ب. پیکنندگان ناقه صالح در شهر حجر که 9 نفر بودهاند: «و کانَ فِیالمَدینَةِ تِسعَةُ رَهط یُفسِدونَ فِیالاَرضِ». (سوره نمل/27، 48)[۶۱]
ده
عدد 10، 9 بار و مرتبط با 9 موضوع در قرآن آمده است:
- الف. پاداش نیکوکاری: «مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها» (سوره انعام/6، 160) که طبق این آیه 10 برابر میگردد.
- ب. کفاره قربانی حج؛ کسی که نتواند در حج قربانی کند باید سه روز در ایام حج و 7 روز هنگام بازگشت، روزه بگیرد که مجموعاً 10 روز میشود: «و سَبعَة اِذا رَجَعتُم تِلکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ» (سوره بقره/2، 196)
- ج. کفاره حَنث قسم؛ اگر کسی بر انجام یا ترک کاری سوگند یاد کرد و مطابق آن عمل نکرد باید بندهای را آزاد، یا 10 مستمند را اطعام کند یا سه روز، روزه بگیرد: «فَکَفّرَتُهُ اِطعامُ عَشَرَةِ مَسکینَ». (سوره مائده/5، 89)[۶۲]
- د. عده زن شوهر مرده که 4 ماه و 10 روز است: «یَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ اَربَعَةَ اَشهُر و عَشرًا». (سوره بقره/2، 234)
- ه. میقات حضرت موسی علیه السلام که مجموعاً 40 شب، از ماه ذی القعده تا شب دهم ذیحجه بود:«و وعَدنا موسی ثَلثینَ لَیلَةً و اَتمَمنها بِعَشر» (اعراف/7،142)[۶۳] و. مهریه همسر موسی(علیه السلام) که 8 سال کارگری برای حضرت شعیب(علیه السلام)بود و در پایان، از روی اختیار 10 سال شد:«فَاِن اَتمَمتَ عَشرًا فَمِن عِندِکَ» (قصص/28،27)[۶۴] ز. شبهای دهگانه که مورد سوگند الهی قرار گرفته و منظور از آنها شبهای دهگانه اول ذی حجه است[۶۵] یا امامان معصوم از امام حسن مجتبی تا امام حسن عسکری(علیهم السلام) در کنار شفع که امیرمؤمنان و فاطمه(علیهما السلام) را شامل میشود و وَتْر که خدای واحد است:«والفَجر * ولَیال عَشر» (فجر/89،1 2)[۶۶] ح. تحدّی به آوردن 10 سوره بهسان قرآن:«قُل فَأتوا بِعَشرِ سُوَر مِثلِهِ مُفتَرَیت» (هود/11،13) ط. گفتوگوی مجرمان در روز قیامت که بر اثر طولانی بودن عذاب، مدت درنگ در دنیا را تنها 10 روز میپندارند:«یَتَخفَتونَ بَینَهُم اِن لَبِثتُم اِلاّ عَشرا» (طه/20،103)[۶۷]
یازده
عدد 11 یک بار در قرآن، در ارتباط با رؤیای حضرت یوسف(علیه السلام) ذکر شده است:«یاَبَتِ اِنّی رَاَیتُ اَحَدَ عَشَرَ کَوکَبًا والشَّمسَ والقَمَرَ رَاَیتُهُم لی سجِدین» (یوسف/12،4) امام باقر(علیه السلام)فرمود:تأویل خواب این بود که یوسف(علیه السلام)به پادشاهی مصر رسید و پدر و مادر و برادرانش نزد او آمدند. خورشید مادر، ماه پدر و 11 ستاره برادرانش بودند که همگی وقتی نزد وی آمدند و نگاهشان به یوسف(علیه السلام)افتاد، سجده شکر کردند و سجودشان برای خدا بود.[۶۸]
دوازده
این عدد 5 بار، در 4 آیه و مرتبط با 4 موضوع در قرآن کریم آمده است:الف. ماههای دوازدهگانه سال:«اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِندَ اللّهِ اثنا عَشَرَ شَهرًا» (توبه/9،37) ب. تقسیم بنیاسرائیل به 12 گروه:«و قَطَّعنهُمُ اثنَتَی عَشرَةَ اَسباطًا اُمَمًا» (اعراف/7،160) ج. شمار نقبای بنیاسرائیل که 12 نفر و بنا به نظر برخی مفسران از وزیران موسی(علیه السلام)بودهاند[۶۹]:«و بَعَثنا مِنهُمُ اثنَی عَشَرَ نَقیبًا» (مائده/5،12) د. شمار چشمههایی که خداوند برای بنیاسرائیل از سنگ جوشاند:«فَانفَجَرَت مِنهُ اثنَتا عَشرَةَ عَینًا» (بقره/2،60؛ اعراف/7، 160)
نوزده
عدد 19 یک بار در قرآن آمده است:«عَلَیها تِسعَةَ عَشَر» (مدثّر/74،30)؛ 19 فرشته بر جهنم موکل و عهدهدار عذاب مجرمان هستند.[۷۰] برخی گفتهاند:مقصود 19 صنف از اصناف فرشتگان است.[۷۱] برخی نیز آنان را رؤسا و سرگروههای فرشتگان مأمور عذاب میدانند که شمار همه آنها را با هیچ لفظ و عبارتی نمیتوان بیان کرد.[۷۲] در این باره که چرا عدد 19 درباره فرشتگان دوزخ بهکار رفته، بین مفسران اختلاف است؛ عدهای راز آن را هماهنگی با اخبار پیامبران پیشین میدانند و برخی میگویند:چون عدد 19 بزرگترین عدد آحاد، یعنی 9 و کوچکترین عدد عشرات یعنی 10 را در خود جمع کرده است.[۷۳] برخی دیگر بر این باورند که مقصود از آن مبالغه در کثرت است.[۷۴]
بیست
این عدد یک بار در قرآن، درباره تشویق و ترغیب مسلمانان به جهاد با کافران و مشرکان آمده است:«اِن یَکُن مِنکُم عِشرونَ صبِرونَ یَغلِبوا مِائَتَینِ» (انفال/8،65) در صدر اسلام بر هر مسلمانی واجب بود که با 10 نفر از کافران بجنگد و اگر میگریخت، فراری محسوب میشد. سپس خداوند به علت ضعف آنها این حکم را برداشت و بر آنها واجب کرد که یک نفر از مسلمانان با دو نفر از کافران بجنگد.[۷۵] مجاهد میگوید:این حکم مربوط به جنگ بدر است که هر مسلمانی مأمور بود با 10 نفر از مشرکان بجنگد[۷۶] و هر 20 نفر باید با 200 نفر میجنگید.
سی
عدد 30 دو بار و مرتبط با دو موضوع در قرآن آمدهاست:الف. میقاتموسی(علیه السلام):«و وعَدنا موسی ثَلثینَ لَیلَةً واَتمَمنها بِعَشر» (اعراف/7،142) ب. اقل مدت بارداری و دوران شیردهی:«و حَملُهُ و فِصلُهُ ثَلثونَ شَهرًا» (احقاف/46،15) 30 ماه مدتی است که برای اقل حمل و حدّ کامل شیردهی مقدّر شده است، چون مدت کامل شیردهی 24 ماه است (بقره/2،233)، پس اقل مدت حمل 6 ماه است، بنابراین، اگر فرزند 9 ماهه به دنیا آمد، موجب نقصان دوران شیردهی نمیشود.[۷۷] برخی گفتهاند:این مدت، مجموع ایام حمل و شیردهی است؛ یعنی اگر بچهای 6 ماهه به دنیا آمد دوران شیردهی 24 ماه و اگر 9 ماهه به دنیا آمد، دوران شیردهی 21 ماه است.[۷۸] این قول از ابن عباس نقل شده است.[۷۹]
چهل
این عدد 4 بار در قرآن آمده است. ( => اربعین)
پنجاه
عدد 50 در قرآن یک بار و در ارتباط با بیان مدت پیامبری حضرت نوح(علیه السلام)آمده است:«ولَقَد اَرسَلنا نوحًا اِلی قَومِهِ فَلَبِثَ فیهِم اَلفَ سَنَة اِلاّ خَمسینَ عامًا» (عنکبوت/29،14) ( => هزار، در همین مقاله)
شصت
این عدد یک بار و درباره کفّاره ظهار در قرآن آمده که سه چیز است:آزاد کردن بنده، و در صورت عجز دو ماه روزه پی در پی و در صورت ناتوانی، اطعام 60 مسکین:«فَمَن لَم یَستَطِع فَاِطعَامُ سِتّینَ مِسکینًا» (مجادله/58،4)[۸۰] ظهار، نوعی طلاق در زمان جاهلیت بوده که مرد به همسر خود میگفت:ظَهْرکِ کظهر أمّی (پشت تو مانند پشت مادر من است) و بدین وسیله او را مانند مادر خویش بر خود حرام میکرد.
هفتاد
عدد 70 سه بار، در سه آیه و مرتبط با سه موضوع در قرآن آمده است:الف. شمار برگزیدگان موسی(علیه السلام) برای میقات با خدا:«واختارَ موسی قَومَهُ سَبعینَ رَجُلاً لِمیقتِنا» (اعراف/7،155) و گرفتار آمدن آنها به عذاب، پس از اصرار بر تقاضای رؤیت خداوند و زنده شدن مجدّد آنان به درخواست موسی(علیه السلام). (اعراف/7،155)[۸۱] ب. عدم آمرزش منافقان، هر چند رسول خدا(صلی الله علیه وآله) 70 بار برای آنان طلب آمرزش کند:«اِن تَستَغفِر لَهُم سَبعینَ مَرَّةً فَلَن یَغفِرَ اللّهُ لَهُم» (توبه/9،80) ذکر عدد 70 در اینجا کنایه از کثرت است و خصوصیتی ندارد، چنان که عدد 100 و 1000 گاهی در کثرت بهکار میرود.[۸۲] ج. طول زنجیری که جهنمیان را با آن میبندند که 70 ذراع است:«ثُمَّ فی سِلسِلَة ذَرعُها سَبعونَ ذِراعًا فاسلُکوه» (حاقّه/69،32) برخی مفسران، اندازه ذراعهای اخروی را متفاوت از ذراعهای دنیا دانسته[۸۳] و برخی نیز گفتهاند:ممکن است مقصود از 70 همین عدد خاص باشد که در این صورت خدا میداند حکمت 70 زراع بودن این زنجیر چیست و برخی نیز تکثیر و مبالغه را منظور نظر آیه دانستهاند.[۸۴]
هشتاد
این عدد یک بار و درباره حدّ «قذف» در قرآن آمده است. شخص قذف کننده وقتی بیّنه و شاهدی برای صحت گفتارش نیاورد، سه حکم بر او ثابت است:80 ضربه شلاّق، عدم پذیرش شهادت وی، و فاسق بودن او نزد خدا و مردم:«فَاجلِدوهُم ثَمنینَ جَلدَةً ولا تَقبَلوا لَهُم شَهدَةً اَبَدًا و اُولئِکَ هُمُ الفسِقون» (نور/24،4)[۸۵]
نود و نه
عدد 99 یک بار و درباره کسانی که برای طرح دعوا و فصل خصومت نزد حضرت داود(علیه السلام)آمدند، مطرح شده است:«اِنَّ هذا اَخی لَهُ تِسعٌ و تِسعونَ نَعجَةً ولِیَ نَعجَةٌ واحِدَةٌ» (ص/38،23) بیشتر مفسران معتقدند این دو نفر از فرشتگان بودند که خداوند برای آزمودن داود(علیه السلام)نزد او فرستاد.[۸۶]یکی از آن دو گفت:این برادر من 99 گوسفند دارد و من یک گوسفند و آن یک گوسفند را هم میخواهد از من بگیرد.[۸۷]او در دعوا بر من غالب آمده، چون در طرح حجت از من تواناتر است.[۸۸] داود(علیه السلام) به نفع برادری که یک میش داشت حکم کرد و سپس متوجه شد که این امتحانی از جانب خدا بوده و او شتابزده داوری کرده است. طبق روایتی از امام رضا(علیه السلام)عجله او از این جهت بود که از مدّعی بیّنه نخواست و نظر مدّعی علیه را هم نپرسید.[۸۹]
صد
عدد 100، 6بار، در 5آیه و مرتبط با 4 موضوع در قرآن آمده است:الف. داستان عزیر[۹۰] یا ارمیا[۹۱] که به دستور خداوند پس از 100 سال دوباره زنده شد:«فَاَماتَهُ اللّهُ مِائَةَ عام ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَم لَبِثتَ قالَ لَبِثتُ یَومًا اَو بَعضَ یَوم قالَ بَل لَبِثتَ مِائَةَ عام» (بقره/2،259) و بدین ترتیب نشانهای بر امکان برپا شدن رستاخیز اقامه شد. ب. پاداش انفاق که به دانه گندمی تشبیه شده که به 7 خوشه و هر خوشه با 100 دانه گندم تبدیل میشود:«مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم فی سَبیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّة اَنبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنبُلَة مِائَةُ حَبَّة» (بقره/2،261)[۹۲] ج. تحریک و ترغیب مسلمانان به جهاد که 100 نفر از آنان میتوانند بر 1000 یا 200 نفر از کافران چیره شوند:«واِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ یَغلِبوا اَلفًا... فَاِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغلِبوا مِائَتَینِ» (انفال/8،65 66) د. حدّ زنای غیر محصنه؛ زن یا مرد آزاد، بالغ و عاقلی که محصن (همسردار) نیستند اگر مرتکب زنا شدند کیفر هریک 100 ضربه تازیانه است، به عقوبت گناهی که انجام دادهاند:«الزّانِیَةُ والزّانی فَاجلِدوا کُلَّ واحِد مِنهُما مِائَةَ جَلدَة» (نور/24،2)[۹۳]
دویست
این عدد دو بار در آیات 65 66 انفال/8 که درباره تشویق مسلمانان به جهاد است ذکر شده است. ( => عدد بیست و صد در همین
مقاله)
سیصد و سیصد و نه
این دو عدد هرکدام یک بار، در یک آیه و در ارتباط با مدت خواب اصحاب کهف در قرآن آمده است:«و لَبِثوا فی کَهفِهِم ثَلثَ مِائَة سِنینَ وازدادوا تِسعا» (کهف/18،25) افزودن 9 سال به 300 سال مفید این معناست که مدّت توقف و خواب اصحاب کهف در غار، 300 سال شمسی و 309 سال قمری بوده است، چون تفاوت حساب شمسی و قمری در 300 سال حدود 9 سال است.[۹۴]
نهصد و پنجاه
عدد 950 یک بار، در یک آیه و درباره مدت پیامبری حضرت نوح(علیه السلام)ذکر شده است:«ولَقَد اَرسَلنا نوحًا اِلی قَومِهِ فَلَبِثَ فیهِم اَلفَ سَنَة اِلاّ خَمسینَ عامًا» (عنکبوت/29،14) خداوند به جای 950 سال فرموده:1000 سال به جز 50 سال که برای تکثیر عدد است. ظاهر آیه این است که 950 سال مدت پیامبری نوح(علیه السلام)بوده؛ نه مدت عمرش، بنابراین، نظر قرآن با تورات کنونی که مدت عمر نوح(علیه السلام)را 950 سال میداند،[۹۵] مغایر است.
هزار
این عدد 8 بار، در 8 آیه قرآن کریم آمده است:الف. خداوند در آیه 96 بقره/2 درباره حرص یهود به زندگی دنیا فرموده:هریک از آنها (یهودیان یا علمای یهود)[۹۶] دوست دارد 1000 سال، یعنی طولانیترین و بیشترین عمر را داشته باشد:«یَوَدُّ اَحَدُهم لَوْ یُعَمَّر اَلْفَ سَنَة» عدد 1000 در اینجا کنایه از کثرت است.[۹۷] ب. پیامبر و مسلمانان در جنگ بدر با توجه به کمی شمار لشکر خود و فزونی لشکر دشمن، از خداوند کمک خواستند و خداوند دعای آنها را مستجاب کرد و آنان را با 1000 نفر از فرشتگان یاری داد:«اَنّی مَمِدُّکُمْ بِاَلْف مِنَ الْمَلئکَةِ مُرْدِفین» (انفال/9،8)[۹۸] ج و د. طبق آیات 65 66 انفال/8 که درباره تشویق مسلمانان به جهاد است، ابتدا هر 100 نفر از مسلمانان باید با 1000 نفر میجنگید و پس از تخفیف، هر 1000 نفر با 2000 نفر:«و اِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ یَغلِبوا اَلفًا... *... و اِن یَکُن مِنکُم اَلفٌ یَغلِبوا اَلفَینِ» ه. در آیه 47 حجّ/22 هر روز نزد خداوند معادل 1000 سال انسانها شمرده شده است:«و اِنَّ یَومًا عِندَ رَبِّکَ کَاَلفِ سَنَة مِمّا تَعُدّون» دیدگاههای مفسران درباره این آیه متفاوت است؛ گروهی از جمله ابن عباس، معتقدند که یک روز از روزهای قیامت با 1000 سال برابر است. گروهی دیگر بر این باورند که یک روز از روزهایی که خدا آسمانها و زمین را در آن آفرید برابر با 1000 سال است. بعضی معتقدند مفهوم آیه این است که در برابر قدرت خدا یک روز و 1000 سال یکی است و برخی دیگر هم بر این عقیدهاند که یک روز عذاب آخرت از نظر شدت و عظمت، با 1000 سال عذاب دنیا برابر است، همانگونه که یک روز نعمتهای گوناگون بهشت با نعمتهای متنوع 1000 ساله این دنیا برابر است.[۹۹] و. در آیه 5 سجده/32 نیز از روزی به درازی 1000 سال بشری یاد شده است:«ثُمَّ یَعرُجُ اِلَیهِ فی یَوم کانَ مِقدارُهُ اَلفَ سَنَة مِمّا تَعُدّون» از ابن عباس دو تفسیر راجع به این آیه ذکر شده:یکی اینکه مقصود فرشتگانی است که برای انجام فرمان خدا با آوردن وحی فرود میآیند و باز میگردند، آمد و شد آنها در یک روز بهگونهای است که اگر شما بخواهید آن اندازه راه بروید و باز گردید، 1000 سال طول میکشد و دیگر اینکه مقصود روز قیامت است که برابر 1000 سال دنیاست. وی تهافت ظاهری این آیه را با آیه چهارم سوره معارج که میگوید:مدت روز قیامت 000/50 سال است، اینگونه حل میکند که آن آیه درباره کافران است، چون حال مردم در قیامت متفاوت است.[۱۰۰] ز. در آیه 3 قدر/97 درباره بزرگداشت شب قدر آمده است که عمل نیک در آن بهتر از عمل نیک در 1000 ماهی است که شب قدر در آنها نباشد:«لَیلَةُ القَدرِ خَیرٌ مِن اَلفِ شَهر». ح. آیه 14 عنکبوت/29 درباره مدت دعوت نوح. ( => همین مقاله، نهصد و پنجاه)
دو هزار
عدد 2000 یک بار در یک آیه قرآن و درباره تشویق مسلمانان به جهاد ذکر شده است:«و اِن یَکُن مِنکُم اَلفٌ یَغلِبوا اَلفَینِ» (انفال/8،66) ( => همین مقاله، هزار)
سه هزار
این عدد یک بار، در قرآن و درباره شمار فرشتگانی است که مسلمانان را در جنگ بدر کمک کردهاند[۱۰۱]:«اَلَن یَکفِیَکُم اَن یُمِدَّکُم رَبُّکُم بِثَلثَةِ ءالف مِّنَ المَلئِکَةِ مُنزَلین» (آلعمران/3،124)
پنج هزار
این عدد یک بار، در قرآن و درباره شمار فرشتگانی است که خداوند وعده داد در جنگ احد به کمک مسلمانان بیایند:[۱۰۲]«یُمدِدکُم رَبُّکُم بِخَمسَةِ ءالف مِنَ المَلئِکَةِ» (آلعمران/3،125)
پنجاه هزار
این عدد یک بار، در آیه 4 معارج/70 درباره مدت عروج روح و فرشتگان، به ساحت قدس ربوبی آمده است:«تَعرُجُ المَلئِکَةُ والرّوحُ اِلَیهِ فی یَوم کانَ مِقدارُهُ خَمسینَ اَلفَسَنَه»
صد هزار
این عدد یک بار، در آیه 147 صافّات/37 ذکر شده است:«و اَرسَلنهُ اِلی مِائَةِ اَلف اَویَزیدون = و او [یونس] را به سوی جمعیت 000/100 نفری یا بیشتر فرستادیم». خداوند پس از نجات دادن یونس(علیه السلام) از شکم ماهی او را به سوی مردم نینوا فرستاد. تعداد افرادی که یونس(علیه السلام)به عنوان رسول الهی به سوی آنها رفت 000/100 یا بیشتر بود. در مقدار افزون بر 000/100 اختلاف است؛ 000/20، 000/30 و 000/70 نقل شده است.[۱۰۳]
اعداد كسرى
يك دوم
اين عدد، 7 بار و در ارتباط با 4 موضوع در قرآن آمده است: الف. مهر زنانى كه با آنان آميزش نشده، هنگام طلاق:«و اِن طَـلَّقتُموهُنَّ مِن قَبلِ اَن تَمَسُّوهُنَّ وقَد فَرَضتُم لَهُنَّ فَريضَةً فَنِصفُ ما فَرَضتُم» (بقره/2،237) ب. سهمالارث كه يك دوم آن به سه دسته از افراد اختصاص دارد. (نساء/4، 11 ـ 12 ، 176) ج. حدّ زناى كنيزان، نيمى از حد زناى زنان آزاد است: «فَاِذا احصنّ فَاِنْ اَتَينَ بِفاحِشَة فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصِنات» (نساء/4،25)، پس درخصوص كنيزانمحصنه 50 ضربهشلاق است.[1] د. فرمان شب زندهدارى به پيامبر به اندازه نيمى از شب يا اندكى كمتر كه در آيات 2 ـ 3 و 20 مزمّل/73 به آن اشاره شده است: «قمالّيل الاّ قليلا * نصفه او انقص منه قليلا»
يك سوم
اين عدد سه مرتبه در قرآن و درباره دو موضوع ذكر شده است: الف. سهمالارث دو دسته از وارثان كه در آيات 11 ـ 12 نساء/4 به آن اشاره شده است. ( => ارث) ب. شب زندهدارى پيامبر و گروهى از ياران آن حضرت: «اِنَّ رَبَّكَ يَعلَمُ اَنَّكَ تَقومُ اَدنى مِن ثُلُثَىِ الَّيلِ ونِصفَهُ وثُلُثَهُ و طَـائِفَةٌ مِنَ الَّذينَ مَعَكَ» (مزمّل/73،20)
يك چهارم
اين عدد كسرى دو بار در آيه 12 نساء/4 درباره سهم الارث دو دسته از وارثان آمده است. ( => ارث)
يك پنجم
اين عدد يك بار در آيه 41 انفال/8 و درباره خمس اموال آمده است. ( => خمس)
يك ششم
اين كسر سه بار در آيات 11 ـ 12 نساء/4 درباره سهم الارث سه گروه آمده است. ( => ارث)
يك هشتم
اين عدد يك بار در آيه 12 نساء/4 و در زمينه سهم الارث يك گروه از وارثان آمده است. ( => ارث)
دو سوم
اين كسر سه بار در قرآن و درارتباط با دوموضوع آمده است: الف. سهمالارث دو گروه از وارثان كه در آيات 11 و 176 نساء/4 آمده است. ( => ارث) ب. شب زندهدارى پيامبر(صلى الله عليه وآله)و گروهى از ياران او كه در آيه 20 مزمّل/73 بيان شده است.
يك دهم
آيه 45 سبأ/34 در زمينه تكذيب پيامبران از ناحيه اقوام پيش از اسلام و مشركان قريش است، در حالى كه «معشار» (101) قوت و نيرو و مال و طول عمر پيشينيان را نداشتند[2]؛ همچنين گفته شده: در تعدادى از آيات قرآن 4 عمل اصلى حساب ذكر شده است[3]: جمع (اعراف/7،142؛ كهف/18،25)، تفريق (عنكبوت/29،14؛ توبه/9،36)، ضرب (بقره/2،261) و تقسيم. (بقره/2،237؛ نساء/4،11 ـ 12)
پانویس
- ↑ واژگان پژوهی قرآنی، ص236، «عد».
- ↑ لسانالعرب، ج9، ص76؛ تاج العروس، ج5، ص94-95، «عدّ».
- ↑ قاموس قرآن، ج4، ص299، «عدد»؛ فرهنگ الرائد، ج2، ص1170؛ فرهنگ معاصر، ص403، «عد».
- ↑ مفردات، ص550، «عد».
- ↑ الشفا، ص103-105، 112-115.
- ↑ آموزش فلسفه، ج2، ص183.
- ↑ فرهنگ بزرگ سخن، ج5، 49-79، «عدد».
- ↑ اعلام قرآن، ص244؛ موسوعة المورد، ج1، ص99.
- ↑ معجزة الارقام والترقیم، ص57.
- ↑ نور علی نور، ص53.
- ↑ الفتوحات المکیه، ج1، ص349.
- ↑ واژگان پژوهی قرآنی، ص236، «عد».
- ↑ التبیان، ج7، ص13؛ مجمعالبیان، ج6، ص698.
- ↑ عجائب العدد والمعدود، ص107.
- ↑ موسوعة الاعداد، ص29.
- ↑ المیزان، ج6، ص87؛ الخصال، ص2.
- ↑ منشور جاوید، ج2، ص183.
- ↑ همان، ص220.
- ↑ المیزان، ج17، ص313.
- ↑ نمونه، ج9، ص98.
- ↑ مجمع البحرین، ج1، ص326.
- ↑ مجمع البیان، ج2، ص520.
- ↑ لغتنامه، ج2، ص2664.
- ↑ جامع البیان، مج9، ج16، ص65-66.
- ↑ مجمعالبیان، ج3، ص368.
- ↑ همان، ج5، ص120؛ تفسیرالمنار، ج11، ص66.
- ↑ جامع البیان، مج14، ج28، ص17-18.
- ↑ مجمع البیان، ج8، ص766.
- ↑ همان، ج7، ص242.
- ↑ التبیان، ج10، ص230؛ نمونه، ج25، ص417.
- ↑ مجمع البیان، ج5، ص265.
- ↑ جامع البیان، مج13، ج27، ص220.
- ↑ مجمع البحرین، ج1، ص326.
- ↑ المیزان، ج2، ص242-243.
- ↑ همان، ص375؛ البرهان، ج1، ص536.
- ↑ المیزان، ج2، ص226.
- ↑ همان، ج15، ص82.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج5، ص56؛ روح المعانی، مج3، ج4، ص366.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج8، ص85.
- ↑ جامعالبیان، مج6، ج10، ص81؛ تفسیر قرطبی، ج8، ص85؛ نورالثقلین، ج2، ص181-183.
- ↑ المیزان، ج15، ص137.
- ↑ جامع البیان، مج12، ج24، ص121-122.
- ↑ مجمع البحرین، ج1، ص326.
- ↑ نمونه، ج23، ص425.
- ↑ المیزان، ج19، ص184.
- ↑ نمونه، ج6، ص200.
- ↑ همان، ج1، ص166-167.
- ↑ مجمعالبیان، ج5، ص364-365.
- ↑ مجمعالبیان، ج5، ص364-365.
- ↑ مجمعالبیان، ج2، ص646.
- ↑ روحالمعانی، مج16، ج29، ص71؛ المیزان، ج19، ص393.
- ↑ المیزان، ج12، ص191.
- ↑ روحالمعانی، مج8، ج14، ص83؛ المیزان، ج12، ص170.
- ↑ تفسیر ماوردی، ج4، ص344؛ المیزان، ج16، ص232-233.
- ↑ مجمعالبیان، ج6، ص710؛ المیزان، ج13، ص268.
- ↑ تحریرالوسیله، ج1، ص411.
- ↑ مجمعالبیان، ج4، ص581؛ المیزان، ج7، ص365.
- ↑ المیزان، ج19، ص398-401؛ انوارالقرآن، ج6، ص362.
- ↑ انوارالقرآن، ج4، ص443.
- ↑ المیزان، ج13، ص218؛ نمونه، ج12، ص311؛ انوارالقرآن، ج4، ص375.
- ↑ مجمعالبیان، ج7، ص354؛ انوارالقرآن، ج4، ص397.
- ↑ تحریرالوسیله، ج2، ص110.
- ↑ . التبیان، ج4، ص531؛ مجمعالبیان، ج 4، ص 728.
- ↑ . انوارالقرآن، ج4، ص443؛ التبیان، ج 8، ص 145.
- ↑ . انوار القرآن، ج 6، ص 621؛ نورالثقلین، ج 5، ص 571.
- ↑ . البرهان، ج 5، ص 650.
- ↑ . مجمعالبیان، مج 7، ص 48؛ انوارالقرآن، ج 3، ص 634.
- ↑ . البرهان، ج 3، ص 153؛ نورالثقلین، ج 2، ص 410.
- ↑ . روح المعانی، مج 4، ج 6، ص 129.
- ↑ . المیزان، ج 20، ص 88.
- ↑ . انوار القرآن، ج 6، ص 447.
- ↑ . تفسیر قرطبی، ج 19، ص 53.
- ↑ . مجمعالبیان، ج 10، ص 586.
- ↑ . نثر طوبی، ج 1، ص 107.
- ↑ . البرهان، ج 2، ص 709.
- ↑ . تفسیر ماوردی، ج 2، ص 332.
- ↑ . همان، ج 5، ص 276.
- ↑ . همان، ج 5، ص 276.
- ↑ . مجمع البیان، مج 9، ص 130.
- ↑ . تحریرالوسیله، ج 2، ص 318.
- ↑ . التبیان، ج 4، ص 556؛ البرهان، ج 2، ص 591؛ المیزان، ج 8، ص 270.
- ↑ . همان، ج 9، ص 351 352؛ انوار القرآن، ج 2، ص 576.
- ↑ . جامعالبیان، مج 14، ج 29، ص 78.
- ↑ . روحالمعانی، مج 16، ج 29، ص 85.
- ↑ . تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 275.
- ↑ . المیزان، ج17، ص193.
- ↑ . تفسیر مراغی، مج8، ج23، ص109.
- ↑ . انوار القرآن، ج 5، ص 193.
- ↑ . عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 394؛ المیزان، ج 17، ص 200.
- ↑ . نورالثقلین، ج 1، ص 269.
- ↑ . البرهان، ج 1، ص 529، 532.
- ↑ . نورالثقلین، ج 1، ص 282.
- ↑ . تفسیر مراغی، مج 6، ج 18، ص 68.
- ↑ . المیزان، ج 13، ص 276.
- ↑ . کتاب مقدس، تکوین، 9:29.
- ↑ . مجمعالبیان، ج 1، ص 323.
- ↑ . المیزان، ج 1، ص 229.
- ↑ . انوارالقرآن، ج 2، ص 445 446.
- ↑ . مجمعالبیان، ج 7، ص 142 143.
- ↑ . همان، ج 8، ص 510.
- ↑ . مجمعالبیان، ج 8، ص 828.
- ↑ . مجمعالبیان، ج 8، ص 828.
- ↑ . مجمعالبیان، ج 8، ص 716 717.
منابع
- محمدحسين حقيقى،اعداد،دايرة المعارف قرآن کریم ،ج 4،مرکز فرهنگ و معارف قرآن