منابع و پی نوشتهای ضعیف
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

جنگ صفین

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

تقویم هجری قمری

روز واقعه:1 صفر
سال ۳۷ هجری قمری

«جنگ صِفّین» جنگی است که میان امام علی (علیه‌السلام) با معاویة بن ابی‌سفیان، به علت عدم بیعت و پذیرش خلافت آن حضرت از سوی معاویه، در سال ۳۷ هجری و در سرزمین «صِفّین» - در ناحیه غربی عراق - رخ داد. در انتهای جنگ که سپاه شام احساس شکست نمود، با حیله عمرو عاص، قرآن‌ها را بر سر نیزه‌ زدند و کار به حکمیت کشیده شد.

زمینه‌های جنگ صفین

زمانی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به خلافت رسید، بر آن شد تا عبدالله بن عباس را به حکومت شام بفرستد. قبل از آن نامه‌ای به معاویه نوشت و در آن، ضمن آگاه کردن او از این که مردم بدون مشورت او عثمان را کشتند اما اکنون از روی مشورت او را به خلافت انتخاب کرده‌اند، از او خواست تا همراه اشراف شام به مدینه بیاید. معاویه پاسخی به نامه امام نداد و تنها نامه سفیدی را که در آن نوشته شده بود: «از معاویه به علی بن ابی‌طالب» برای آن حضرت فرستاد. کسی که نامه را آورده بود گفت: از طرف مردمی می‌آید که معتقدند تو عثمان را کشته‌ای و جز به کشتن تو رضایت نمی‌دهند.

ماجرای مخالفت معاویه همراه شد با آغاز مساله شورشیان جمل که امام را برای مدتی به خود مشغول داشت. در این فرصت ماجرای جمل، فرصت تبلیغاتی دیگری برای معاویه فراهم کرد. او توانست با استناد به شورش طلحه، زبیر و عایشه - به عنوان همسر پیامبر صلی الله علیه و آله - دخالت امام را در قتل عثمان بهتر از پیش در اذهان شامیان تثبیت کند.

پس از خاتمه ماجرای جمل، امام در کوفه مستقر شد. در این زمان به جز شامات دیگر بلاد با امام بیعت کرده بودند و امام در کوفه برای مناطق مختلف عراق و ایران حاکمانی را مشخص کرده و اعزام نمود. امام از کوفه با فرستادن نامه‌ای به معاویه کوشید تا او را به اطاعت از امام مسلمین قانع کند. زمانی که نامه امام به معاویه رسید، معاویه از مردم خواست تا در مسجد جمع شوند. او گفت:‌ «من خلیفه عمر بن خطاب و خلیفه عثمان بر شما هستم. من ولی خون عثمان هستم که مظلوم کشته شده است، شما درباره خون عثمان چه می‌گویید؟»

همه مردم حمایت خود را از او در انتقام خون عثمان اعلام کردند و این پاسخ معاویه به امام بود. معاویه در نامه‌ای به امام پیشنهاد کرد که شام و مصر را به او واگذار کند و زمانی که درگذشت، بیعت کسی را بر عهده او نگذارد. امام قبول نکرد و فرمود: «خداوند مرا به گونه‌ای نخواهد دید که گمراه‌کنندگان را به عنوان بازوی خود استفاده کنم».

معاویه از عمرو بن عاص که در این زمان در فلسطین بسر می‌برد، خواست تا نزد وی بشتابد. معاویه کار تبلیغاتی خود را در فریب مردم شهرهای مدینه، مکه و نیز رجال سرشناس شهرهای مختلف آغاز کرد. او به مردم مدینه نوشت که ما برای انتقام خون عثمان برخاسته‌ایم و اگر پیروز شدیم کار را همانند شورایی که عمر درست کرد سامان خواهیم داد، ما طالب خلافت نیستیم. در این فاصله، دو نامه مفصل میان معاویه و امام رد و بدل شد که نکات مهمی را برداشت.

حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام نیز برجستگان اصحابش که از مهاجران و انصار بودند، فراخواند و از آن‌ها خواست تا نظرشان را درباره رفتن به شام بیان کنند. در خطبه‌ای عمومی مردم را به جهاد فراخواند و با نوشتن نامه به ابن عباس و مخفف بن سلیم، مردم بصره و اصفهان را با خود همراه کرد.

آغاز جنگ صفین

امیرالمومنین علیه‌السلام دستور دادند تا جنگجویان در نخیله که اردوگاه نظامی کوفه بود، اجتماع کنند. این امر معاویه را نیز بر آن داشت تا منبر کوفه را با لباس خونین عثمان، آزین بسته و در حالی که هفتاد هزار شیخ پیرامون آن گریه می‌کردند، مردم شام را برای مقابله با سپاه عراق آماده کند. امام در راه به مدائن وارد شد و از مردم شهر خواست تا به سپاه وی بپیوندند.

سپاه مقدم امام در مرز روم در شمال عراق و سوریه با سپاه مقدم شام به فرماندهی ابوالأعور سلمی برخورد کرد. امام مالک اشتر را به سوی آن‌ها فرستاد و به او تأکید کرد که به هیچ وجه نباید آغازگر جنگ باشد. با آمدن مالک، سپاه شام درگیری را آغاز کرده و دو طرف مدتی به نبرد با یکدیگر پرداختند. پس از آن سپاه شام عقب‌نشینی کرد.

محل درگیری، منطقه صفین بوده که با فرات فاصله کمی داشت. زمانی که سپاه عراق به سپاه شام رسیدند، متوجه شدند که آنان در منطقه مستقر شده و تنها راه سنگفرش به رود را نیز که از میان باتلاق عبور می‌کرد، در اختیار خود گرفته‌اند و تیراندازان و سوارانی را برای جلوگیری از رفت و آمد عراقیان به شریعه در آنجا مستقر کرده‌اند. سپاه عراق توانست با رشادت مالک بر آب مسلط شود و امام دستور داد تا مانع از استفاده از آب برای شامیان نشوند.

با گذشتن ماه محرم، جنگ صفین به تمام معنا در نخستین روز ماه صفر میان مالک و حبیب بن مسلمه آغاز شد. در شب آغاز جنگ، امام به همه نیروهای خود، سفارش می‌کرد: «تا آغاز به جنگ نکرده‌اند شما به جنگ با ایشان نپردازید. فرارکننده ای را نکشید و مجروحی را به قتل نرسانید و کسی را برهنه نسازید و کشته‌ای را مثله نکنید».

عمار که پیامبر صلی الله علیه وآله فرموده بود تو به دست گروهی متجاوز کشته می‌شوی و همه مردم نیز این خبر را شنیده بودند، در یکی از روزهایی که جنگ با شدت در جریان بود به شهادت رسید.

امام از معاویه خواست تا با یکدیگر مبارزه کنند تا هر کدام پیروز شدند، حکومت از آن او باشد. معاویه حاضر به پذیرش این پیشنهاد نشد. یکبار نیز امام با عمرو عاص روبرو شد که عمرو با آشکارکردن عورت خود و استفاده از حیای امام توانست از معرکه بگریزد.

معاویه می‌کوشید تا سپاه عراق را بشکند. وی نامه‌های مختلفی به ابو ایوب انصاری، عبدالله بن عباس و دیگران نوشت و به بهانه جلوگیری از خونریزی و حتی وعده خلافت به ابن عباس کوشید تا آنان را به مخالفت با امام وادار کند. به علاوه با بخشش‌های مالی مکرر او به سپاهیانش آنان را تشویق به جنگ کرد.

در یکی از آخرین روزهای جنگ، نبرد چنان سخت‌ شد که از نماز صبح آغاز شد و تا نیمه شب ادامه یافت. این شب را «لیلةالهریر» نامیده‌اند. مجدداً جنگ از نیمه آن شب آغاز شد و تا ظهر فردا ادامه داشت. امام ضمن خطبه‌ای فرمود: ‌جز یک نفس از دشمن نمانده است.

ماجرای حکمیت

معاویه و عمرو عاص که کار را تمام شده می‌دیدند و احساس شکست کردند دست به حیله زدند. فردای لیلة الهریر، پانصد قرآن بر سر نیزه‌های شامیان رفت. فریاد بلند بود که ای گروه عرب! به زنان و دختران خود بیندیشید، اگر شما نابود شوید فردا چه کسی در برابر رومیان و ترکان و پارسیان خواهد ایستاد؟

این اقدام سبب شد تا کم‌کم‌ در میان سپاه عراق این ندا شنیده شود که دشمن حکمیت قرآن را پذیرفته است و ما حق جنگ با آن‌ها را نداریم. امام به شدت در برابر این سخن ایستاد و اعلام کرد که این کار جز فریب چیزی نیست. من سزاوارترین افراد برای پذیرفتن حکمیت کتاب خدا هستم.

در این لحظه حدود بیست هزار نفر از سپاه عراق نزد امام آمده از او خواستند تا حکمیت قرآن را بپذیرد. طایفه قراء که به خواندن قرآن دلخوش بودند و شماری از آن‌ها در سلک خوراج درآمدند، در میان این افراد بودند. مخالفان جنگ از امام خواستند تا دستور دهد مالک اشتر برگردد. امام شخصی را دنبال او فرستاد. مالک پیغام داد اکنون وقت بازگشت نیست. مخالفان گفتند: اگر مالک بازنگردد تو را خواهیم کشت. این خبر سبب شد تا مالک برگشته و جنگ متوقف شد.

اشعث بن قیس که یکی از منافقان بود و با استمرار جنگ شدیداً ‌مخالفت می‌کرد، نزد معاویه رفت و از وی درباره چگونگی اجرای حکم قرآن سؤال کرد. او گفت: بهتر است یک نفر از سوی ما و فرد دیگری از سوی شما بنشینند و درباره حکم قرآن در این باره اظهارنظر کنند. او این نظر را به امام منتقل کرد.

پس از آن اهل شام، عمروعاص را برگزیدند. اشعث و شماری دیگر از کسانی که بعداً در گروه خوارج درآمدند، ابوموسی اشعری را پیشنهاد کردند. امام به دلیل مخالفت ابوموسی با وی در جنگ جمل، حاضر به قبول او نشد، اما آنها در این باره اصرار کردند. پیشنهاد امام ابن عباس و یا مالک بود اما آن‌ها نپذیرفتند.

قرار شد تا قرارنامه‌ای نوشته شود. در این قرارنامه با اشاره به انتخاب این دو نفر از سوی مردم شام و عراق، حقوق مساوی برای امام و معاویه قرار داده شده بود. عمرو بن عاص در ملاقات با ابوموسی فصلی از فضایل معاویه را برشمرد و تاکید کرد که معاویه ولیّ دم عثمان است. ابوموسی هم بر احیای سنت عمر خطاب در امر شورا تکیه داشت.

زمانی که ابوموسی بر بالای منبر، خلع فرمانروایی امام علی علیه‌السلام را اعلام کرد، عمرو بن عاص اعلام کرد: او تنها حق خلع علی را داشت و من خلافت را به معاویه واگذار می‌کنم!

منابع