خطبه شقشقیه: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{خوب}} | {{خوب}} | ||
{{مدخل دائرة المعارف|[[دانشنامه جهان اسلام]]}} | {{مدخل دائرة المعارف|[[دانشنامه جهان اسلام]]}} | ||
− | + | {{شناختنامه امام علی (ع)}} | |
خطبه شقشقيه، از خطبه هاى مشهور [[نهج البلاغه]] و متضمن نقد دوران سه خليفه اول. نام اين خطبه برگرفته از جمله امام على عليه السلام در پاسخ به [[ابن عباس]] پس از ايراد خطبه است<ref>بيهقى، ج1، ص227.</ref> كه در آن امام سخن گفتن خود را در اين مقام به صداى شقشقه شتر تشبيه كرده است.<ref>رجوع کنید به نواب لاهيجانى، ص145.</ref> شقشقه در لغت چيزى مانند شش گوسفند است كه شتر، مخصوصاً به هنگام هيجان و شدت تنفس، از دهان خود خارج مى كند و در آن باد مى اندازد و زير گلويش صدا مى كند.<ref>ابن منظور، ذيل «شقق».</ref> اين خطبه بر اساس نخستين جمله آن («واللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَها ابنُ اَبى قُحافَة») مقمِّصه نيز خوانده شده است.<ref>بيهقى، همانجا.</ref> تَقَمَّصَ (از مادّه قميص به معناى پيراهن) يعنى پيراهن بر تن كرد.<ref>ابن منظور، ذيل «قمص».</ref> | خطبه شقشقيه، از خطبه هاى مشهور [[نهج البلاغه]] و متضمن نقد دوران سه خليفه اول. نام اين خطبه برگرفته از جمله امام على عليه السلام در پاسخ به [[ابن عباس]] پس از ايراد خطبه است<ref>بيهقى، ج1، ص227.</ref> كه در آن امام سخن گفتن خود را در اين مقام به صداى شقشقه شتر تشبيه كرده است.<ref>رجوع کنید به نواب لاهيجانى، ص145.</ref> شقشقه در لغت چيزى مانند شش گوسفند است كه شتر، مخصوصاً به هنگام هيجان و شدت تنفس، از دهان خود خارج مى كند و در آن باد مى اندازد و زير گلويش صدا مى كند.<ref>ابن منظور، ذيل «شقق».</ref> اين خطبه بر اساس نخستين جمله آن («واللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَها ابنُ اَبى قُحافَة») مقمِّصه نيز خوانده شده است.<ref>بيهقى، همانجا.</ref> تَقَمَّصَ (از مادّه قميص به معناى پيراهن) يعنى پيراهن بر تن كرد.<ref>ابن منظور، ذيل «قمص».</ref> | ||
نسخهٔ ۳ دسامبر ۲۰۱۶، ساعت ۰۵:۰۷
خطبه شقشقيه، از خطبه هاى مشهور نهج البلاغه و متضمن نقد دوران سه خليفه اول. نام اين خطبه برگرفته از جمله امام على عليه السلام در پاسخ به ابن عباس پس از ايراد خطبه است[۱] كه در آن امام سخن گفتن خود را در اين مقام به صداى شقشقه شتر تشبيه كرده است.[۲] شقشقه در لغت چيزى مانند شش گوسفند است كه شتر، مخصوصاً به هنگام هيجان و شدت تنفس، از دهان خود خارج مى كند و در آن باد مى اندازد و زير گلويش صدا مى كند.[۳] اين خطبه بر اساس نخستين جمله آن («واللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَها ابنُ اَبى قُحافَة») مقمِّصه نيز خوانده شده است.[۴] تَقَمَّصَ (از مادّه قميص به معناى پيراهن) يعنى پيراهن بر تن كرد.[۵]
با توجه به نكات تاريخى مطرح شده در خطبه، مانند ذكر ناكثين، قاسطين و مارقين پيداست كه اين خطبه پس از واقعه جَمَل، صِفّين و نهروان و احتمالاً در سالهاى واپسين حيات حضرت على عليه السلام ايراد شده است، يعنى در زمانى كه مردم براى رويارويى با معاويه بهانه جويى مى كردند. اكثر راويان درباره مكان ايراد خطبه سكوت كرده اند.[۶] مكان خطبه را محله رَحْبَه در نزديكى كوفه ذكر كرده اند. امام اين خطبه را در پاسخ به مردى ايراد كرد كه از او درباره سبب به تأخير انداختن تصدى خلافت پرسش كرد.[۷] اكثر منابع اين خطبه را به نقل از ابن عباس آورده اند و به حضور وى در هنگام ايراد اين خطبه اشاره كرده اند.[۸]
با وجود همه كوشش ها براى ناديده انگاشتن اين خطبه و نظاير آن و نيز مصادر و منابع آن، بسيارى از علماى اهل سنّت و شيعه آن را روايت كرده اند.[۹] اين خطبه به متون ادبى نيز راه يافته و دانشمند و اديبى چون ابن ابى اِصبَع مصرى (متوفى 654) در كتاب تحريرالتحبير كه در فن نثر است در باب استعانت از آن به عنوان خطبهاى مشهور ياد و بدان استناد كرده است.[۱۰]
اين خطبه از بسيارى از علما و محدّثان قبل از سيدرضى با تفاوت هاى اندكى در نقل روايت شده است؛ كسانى چون حافظ يحيى بن عبدالحميد حِمّانى (متوفى 228)، ابوجعفر احمد بن محمد برقى (متوفى 274 يا 280)، ابواحمد عبدالعزيز جَلوُدى بصرى، ابواحمد حسنبن عبداللّه عسكرى (متوفى 382) [۱۱] ابوجعفر ابن بابويه قمى (متوفى 381) [۱۲] ابوالقاسم بلخى (متوفى 317)، ابوجعفربن قِبَه شاگرد ابوالقاسم بلخى،[۱۳] ابوجعفر دِعبِل خُزاعى،[۱۴] ابوالحسن على بن محمد بن فرات [۱۵] ابوعلى جُبّائى [۱۶] و حافظ سليمان بن احمد طبرانى [۱۷] اين خطبه را نقل كرده اند. وجود اين خطبه در آثارى كه قبل يا همزمان با سيدرضى تدوين شده،[۱۸] حاكى از صحت انتساب آن به امام على عليهاالسلام است.
افزون بر اين اسناد و مدارك، فصاحت و نكات بلاغى [۱۹] و حسن اسلوب و نظم اين خطبه نشان از كلام امام دارد [۲۰] از لحن و شيوه انتقادآميز و تند خطبه نسبت به خلفا، از جمله عبارت «اِلى اَنْ قامَ ثالِثُ القوم...» ــ كه ابى ابن الحديد[۲۱] آن را از شعر معروف و هجوآميز خُطَيئه تندتر و تلختر دانسته است ــ و با توجه به تعبير ابن عباس از حضورش نزد اميرالمؤمنين [۲۲] و تأسف او از ناتمام ماندن سخنان حضرت، برمى آيد كه لحن معمول و عمومى حضرت چنين نبوده، بلكه اين خطبه را در جمع ياران خاص و به طور ناخواسته ايراد كرده است.[۲۳]
خطبه شقشقيه به مثابه رنجنامه امام على عليه السلام و از مهمترين خطبه هاى نهج البلاغه است. اين خطبه در عين كوتاهى، دوره كامل تاريخ خلفاى سه گانه نخستين از نگاه حضرت است. محور اصلى اين خطبه مسئله خلافت، اوضاع سياسى عصر خلفاى نخستين، علل سكوت 25 ساله حضرت و انگيزه هاى پذيرش خلافت، گروههاى سياسى عصر امام و علل انحراف آنها از محور دين است.
امام على عليهالسلام در اين خطبه نخست شكايت خود را از نخستين مرحله خلافت بيان كرده و سپس صبر و سكوتش را به سبب ترجيح منافع اسلام بر منافع شخصى دانسته است. در قسمت بعدى خطبه، حضرت خلافت عمر را چون رشوهاى دانسته كه ابوبكر به پاس خدمات عمر به او واگذار كرده است و خودسرى، اشتباه، سركشى و تلوّن و عيبجويى مردم را در اين دوره ناشى از خشونت در گفتار و رفتار و خطاهاى پى در پى عمر دانسته است.
در ادامه حضرت به چگونگى به خلافت رسيدن عثمان در شورا و دسته بندي هاى موجود در شورا اشاره كرده و پس از هجو شديد عثمان، شكمبارگى وى و دخالت هاى نابهجاى بنی اميه را عامل قتل او ذكر كرده است. در ادامه حضرت به شرح بيعت عمومى مردم با خود پرداخته و مهمترين علت ايجاد گروههاى سياسى منحرف در زمان خود را بی توجهى به تعاليم قرآن به سبب دنيازدگى دانسته است.
در بخش پايانى خطبه حضرت مهمترين علت پذيرش خلافت را حضور مردم در صحنه، اتمام حجت به واسطه وجود ياران و اداى پيمان الهى ذكر كرده و خاطرنشان ساخته است كه «اگر اين دلايل نبود حكومت را نمی پذيرفتم زيرا دنياى شما نزد من بى ارجتر از آبى است كه از بينى بُز به هنگام عطسه پراكنده می شود».
هنگامى كه سخن حضرت به اينجا می رسد، مردى از اهل سواد، نامهاى به حضرت می دهد و به اين ترتيب رشته گفتار حضرت از هم گسيخته مىگردد. عبدالزهرا حسينى [۲۴] آن فرد را منافقى مكار يا شخصى جاهل دانسته كه با طرح ده سؤال بى مورد[۲۵] از ادامه سخنرانى حضرت جلوگيرى كرده است.
يكى از دلايل مخالفان صحت انتساب نهج البلاغه به امام على عليه السلام، وجود همين خطبه در آن است. اين گروه انتقاد آن حضرت را از خلفا و صحابه پيامبر برخلاف سيره وى و جعلى دانسته اند،[۲۶] حتى برخى با اين قياس، كل نهج البلاغه را برساخته سيد مرتضى علم الهدى دانسته اند.[۲۷]
ابن ابى الحديد، از بزرگان اهل سنّت در صحت انتساب اين خطبه به امام عليهالسلام ترديد نكرده ولى برداشت هاى شيعه از آن را نقد كرده است.[۲۸] آنچه باعث تشكيك درباره اين خطبه شده محتواى آن يعنى نقد دوران خلافت سه خليفه اول است. از همين رو برخى از محدّثان شيعه آن را در ذيل ديگر مناقشات و تظلم خواهي هاى حضرت آورده اند.[۲۹]
از خطبه شقشقيه به جهت شهرتش، شرح هاى مستقل بسيارى در دست است كه از آن جمله اند: شرح الخطبة الشقشقية از سيد مرتضى علم الهدى (قم 1405)؛ شرح خطبه شقشقيه از علامه مجلسى[۳۰] اثبات الوصية فى شرح الخطبة الشقشقية اثر حريرى عاملى (بيروت 1424/2003)؛ شرح الخطبةالشقشقية اثر محمدرضا حكيمى (بيروت 1402/1982)؛ الشذرات العلوية فى شرح الخطبةالشقشقية اثر ابوذر غفارى (قم 1416/1995). همچنين شرح خطبه شقشقيه اثر مرتضى كاشانى (تهران 1378) و شرح خطبه شقشقيه اثر سيد محمدعلى موسوى خلخالى (تبريز 1358ش/1399)، شرح هاى مستقل فارسى اين خطبه اند.[۳۱]
منابع مقاله
- آقا بزرگ تهرانى
- ابن ابى الاصبع، تحريرالتحبير فى صناعةالشعر والنثر و بيان اعجازالقرآن، كتاب 2، چاپ حنفى محمد شرف، [قاهره 1383]
- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره 1385ـ1387/1965ـ1967، چاپ افست بيروت [بى تا]
- ابن بابويه، علل الشرايع، نجف 1385ـ1386، چاپ افست قم [بى تا]
- همو، معانى الاخبار، چاپ على اكبر غفارى، قم 1361ش
- ابن حجر عسقلانى، لسان الميزان، حيدرآباد، دكن 1329ـ1331، چاپ افست بيروت 1390/1971
- ابن منظور
- ابن ميثم، شرح نهج البلاغة، قم 1362ش
- عبدالحسين امينى، الغدير فى الكتاب والسنة والادب، قم 1416ـ1422/1995ـ2002
- على بن زيد بيهقى، معارج نهج البلاغة، قم 1380ش
- محمدمهدى جعفرى، پرتوى از نهج البلاغه: با نقل منابع و تطبيق با روايات مآخذ ديگر، تهران 1380ـ1381ش
- عبدالزهرا حسينى، مصادر نهج البلاغة و اسانيده، بيروت 1405/1985
- حبيب اللّه بن محمدهاشم خوئى، منهاج البراعة شرح نهج البلاغة، چاپ على عاشور، بيروت 1429/2008
- محمد بن احمد ذهبى، ميزان الاعتدال فى نقدالرجال، چاپ على محمد بجاوى، قاهره 1963ـ1964، چاپ افست بيروت [بى تا]
- سبط ابن جوزى، تذكرةالخواص، بيروت 1401/1981
- احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، چاپ محمدباقر موسوى خرسان، نجف 1386/1966، چاپ افست قم [بى تا]
- محمد بن حسن طوسى، الامالى، قم 1414
- سعيد بن هبةاللّه قطب راوندى، منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة، چاپ عبداللطيف كوهكمرى، قم 1406
- محمدباقربن محمدتقى مجلسى، بحارالانوار، ج29، چاپ عبدالزهراء علوى، بيروت: دارالرضا، [بى تا]
- محمدباقر محمودى، نهج السعادة فى مستدرك نهج البلاغة، ج2، بيروت 1396/1976
- محمد بن محمد مفيد، الارشاد فى معرفة حجج اللّه على العباد، بيروت 1414/1993
- محمدباقر بن محمد نواب لاهيجانى، شرح نهج البلاغه، چاپ محمدمهدى جعفرى و محمديوسف نيرى، تهران 1379ش
- محمد واعظزاده خراسانى، «امام على علیه السلام و وحدت»، كتاب نقد، سال 5، ش 3 (تابستان 1380)
پانویس
- ↑ بيهقى، ج1، ص227.
- ↑ رجوع کنید به نواب لاهيجانى، ص145.
- ↑ ابن منظور، ذيل «شقق».
- ↑ بيهقى، همانجا.
- ↑ ابن منظور، ذيل «قمص».
- ↑ طبرسى، ج1، ص281؛ شيخ مفيد، ج1، ص287؛ قطب راوندى، ج1، ص133.
- ↑ سبط ابن جوزى، ص117.
- ↑ براى نمونه رجوع کنید به ابن بابويه، 1385ـ1386، ج1، ص150؛ مفيد؛ طبرسى، همانجاها.
- ↑ رجوع کنید به محمودى، ج2، ص512.
- ↑ رجوع کنید به كتاب 2، ص383.
- ↑ رجوع کنید به امينى، ج7، ص110ـ111.
- ↑ ابن بابويه، 1361ش، ص360ـ364، همو، 1385ـ1386، ج1، ص150ـ151.
- ↑ رجوع کنید به ابن ابى الحديد، ج1، ص205ـ206؛ ابن ميثم، ج1، ص252.
- ↑ متوفى 246؛ رجوع کنید به طوسى، ص372.
- ↑ متوفى 312؛ رجوع کنید به ابن ميثم، ج1، ص253.
- ↑ متوفى 303؛ رجوع کنید به مجلسى، ج29، ص506.
- ↑ متوفى 360؛ رجوع کنید به قطب راوندى، همانجا؛ محمودى، ج2، ص512.
- ↑ رجوع کنید به ابن بابويه، همانجاها؛ مفيد، ج1، ص287ـ290.
- ↑ رجوع کنید به ابن ابى الحديد، ج1، ص152ـ153.
- ↑ خوئى، ج2، ص273.
- ↑ ج1، ص197.
- ↑ رجوع کنید به ابن بابويه، 1385ـ1386، ج1، ص150؛ مفيد، ج1، ص287.
- ↑ جعفرى، ج1، ص128؛ واعظ زاده خراسانى، ص24.
- ↑ ج1، ص317.
- ↑ رجوع کنید به ابن ميثم، ج1، ص269ـ270.
- ↑ رجوع کنید به همان، ج1، ص252.
- ↑ رجوع کنید به ذهبى، ج3، ص124؛ ابن حجر عسقلانى، ج4، ص223.
- ↑ رجوع کنید به ج1، ص156ـ159.
- ↑ رجوع کنید به طبرسى، ج1، ص281؛ ابن ميثم، ج1، ص251ـ252.
- ↑ رجوع کنید به مجلسى، ج29، ص497ـ548.
- ↑ براى اطلاع از ديگر شروح اين خطبه رجوع کنید به آقا بزرگ طهرانى، ج13، ص222؛ حسينى، ج1، ص324.
منابع
- خطبه شقشقیه، محمد محمودپور، دسترس در دانشنامه جهان اسلام تاریخ بازیابی: 16 آذرماه 1392.