حضرت عزیر علیه السلام: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{خوب}} | {{خوب}} | ||
− | '''حضرت عُزَیر علیه السلام'''، | + | '''حضرت عُزَیر علیه السلام'''، از نسل [[حضرت هارون علیه السلام|هارون]] علیه السلام و از پیامبران قوم [[بنی اسرائیل|بنیاسرائیل]] شمرده شده است. او دین [[یهود|یهود]] را تجدید نمود، و [[تورات]] را بعد از آن که در واقعه حمله [[بخت النصر]] به [[بیت المقدس]] از بین رفت، دوباره احیا کرد. در [[قرآن|قرآن کریم]] بیان شده که گروهی از یهود «عُذیر» را «پسر خدا» دانسته و کافر شدند. |
==نام و نسب عزیر== | ==نام و نسب عزیر== | ||
− | " | + | "عزیر" در لغت عرب، همان "عزرا" در لغت [[یهود|یهود]] و به زبان عبری است، و از آن جا که عرب به هنگامى که نام بیگانه اى را بکار مى برد، معمولا در آن تغییرى ایجاد مى کند، مخصوصا گاه براى اظهار محبت آن را به صیغه "تصغیر" درمى آورد، "عزرا" را نیز تبدیل به "عزیر" کرده است، همان گونه که نام اصلى "[[حضرت عیسی علیه السلام|عیسى]]" که "یسوع" است و "[[حضرت یحیی علیه السلام|یحیى]]" که "یوحنا" است، پس از نقل به زبان عربى دگرگون شده و به شکل "عیسى" و "یحیى" درآمده است.<ref>مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۳۶۱.</ref> |
− | عزیر یا همان عزرا از نسل فینحاس و نوه [[حضرت هارون علیه السلام|هارون]] بوده است. نسب او این گونه است که: عزرا بن | + | عزیر یا همان عزرا از نسل فینحاس و نوه [[حضرت هارون علیه السلام|هارون]] بوده است. نسب او این گونه است که: عزرا بن سرایا بن غزریا بن حلقیا بن شلوم بن صاروق بن أخیطوب بن أمر یا بن عزریا بن مرایوث بن زرحیا بن عزّى بن بقى بن أبیشوع بن فینحاس بن العازار بن هارون.<ref>مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۸، ص۱۱۰.</ref> |
==حضرت عزیر در قرآن== | ==حضرت عزیر در قرآن== | ||
− | نام عزیر در [[قرآن]] یکبار و در [[سوره توبه]] آمده است: {{متن قرآن|«وَ قالَتِ | + | نام عزیر در [[قرآن]] یکبار و در [[سوره توبه]] آمده است: {{متن قرآن|«وَ قالَتِ الْیهُودُ عُزَیرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِک قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ کفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یؤْفَکون»}}. یهودیان گفتند: عزیر پسر خداست و نصرانیان گفتند: مسیح پسر خداست، این سخنى است که بر زبان دارند که مانند گفتار [[کافران]] پیشین است، خداى لعنتشان کند چگونه [[دروغ]] مى گویند؟ ([[سوره توبه]]، آیه ۳۰) |
− | عزیر (یا به زبان عبری عزرا) همان | + | گفته شده عزیر (یا به زبان عبری عزرا) همان کسى است که دین [[یهود|یهود]] را تجدید نمود، و [[تورات]] را بعد از آن که در واقعه هجوم [[بخت نصر|بخت النصر]] پادشاه [[بابل]] و تسخیر بلاد یهود و ویران نمودن معبد و سوزاندن کتاب هاى ایشان به کلى از بین رفت، دوباره آن را به صورت کتابى به رشته تحریر درآورد. بخت النصر مردان یهود را از دم تیغ گذرانید و زنان و کودکان و ضعفاى ایشان را با خود به بابل برد و نزدیک یک قرن در بابل بماندند، تا آن که بابل به دست کورش کبیر پادشاه [[ایران|ایران]] فتح شد و عزرا نزد وى رفته و براى یهودیان تبعیدى شفاعت نمود. و چون عزرا در نظر کورش صاحب احترام بود، تقاضا و شفاعتش پذیرفته شد و کورش اجازه داد که یهود به بلاد خود بازگردند و توراتشان از نو نوشته شود. و با این که نسخه هاى تورات به کلى از بین رفته بود، عزرا در حدود سنه ۴۵۷ قبل از میلاد [[حضرت عیسی علیه السلام|مسیح]] مجموعه اى نگارش داد و به نام [[تورات]] در میان یهود منتشر نمود. |
− | + | صرفنظر از این که همین مجموعه هم در زمان "انتیوکس" پادشاه [[سوریه|سوریه]] و فاتح بلاد یهود، یعنى در حدود سنه ۱۶۱ قبل از میلاد باز به کلى از بین رفت، حتى مامورین وى تمامى خانه ها و پستوها را گشته، و نسخه هاى مجموعه عزرا را یافته و سوزاندند و به طورى که در تاریخ ضبط شده در منزل هر کس مى دیدند صاحب آن را اعدام و یا جریمه مى کردند، الا این که یهود به همان جهت که عزرا وسیله برگشت ایشان به [[فلسطین]] شد، او را تعظیم نموده و به همین منظور او را پسر [[الله|خدا]] نامیدند. حال آیا این نامگذارى مانند نامگذارى مسیحیان هست که [[حضرت عیسی علیه السلام|عیسى]] را پسر خدا نامیده اند و پرتوى از جوهر ربوبیت در او قائلند، و یا او را مشتق از خدا و یا خود خدا مى دانند، و یا این که از باب احترام او را پسر خدا نامیده اند، همچنان که خود را دوستان و پسران خدا خوانده - و به نقل [[قرآن]] - گفته اند: {{متن قرآن|«نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ»}}، براى ما معلوم نشده و نمى توانیم هیچ یک از این دو احتمال را به ایشان نسبت بدهیم. | |
− | + | چیزى که هست ظاهر [[سیاق آیات|سیاق آیه]] بعد از آیه مورد بحث که مى فرماید: {{متن قرآن|«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیمَ»}}، این است که مرادشان معناى دوم است. | |
− | + | بعضى از مفسرین گفته اند: عقیده به این که عزیر پسر خدا است، کلام پاره اى از یهودیان معاصر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله بوده، و تمامى یهودیان چنین اعتقادى ندارند و اگر قرآن آن را مانند گفتن این که: {{متن قرآن|«إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ»}}: خدا فقیر است و ما توانگریم. ([[سوره آل عمران]]، آیه ۱۸۱)، و همچنین گفتن این که: {{متن قرآن|«یدُاللَّهِ مَغْلُولَةٌ»}}: دست خدا بسته است. ([[سوره مائده]]، آیه ۶۴) به همه یهودیان نسبت داده، براى این بوده که بقیه یهودیان هم به این نسبت ها راضى بوده اند، مثلا هر چند گفتار آخرى، کلام بعضى از یهودیان [[مدینه]] و معاصر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، ولیکن سایر یهودیان با آن مخالفت نداشته اند، پس در حقیقت همه متفق الرأى بوده اند.<ref>طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، ج۹، ص۳۲۴.</ref> | |
− | + | علاوه بر [[آیه 30 سوره توبه|آیه ۳۰ سوره توبه]] که نام عزیر در آن ذکر شده، داستانى در قرآن به طور فشرده در [[آیه 259 سوره بقره|آیه ۲۵۹ سوره بقره]] راجع به مرگ صد ساله شخصى، و زنده شدن او بعد از صد سال آمده که طبق روایات متعدّد، این شخص همان عُزَیر پیامبر بوده است: | |
− | + | {{متن قرآن|«أَوْ کالَّذی مَرَّ عَلى قَرْیةٍ وَ هِی خاوِیةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى یحْیی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یوْماً أَوْ بَعْضَ یوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِک وَ شَرابِک لَمْ یتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلى حِمارِک وَلِنَجْعَلَک آیةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کیفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَینَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى کلِّ شَیءٍ قَدیر»}}. | |
− | + | مانند کسى که از دهکده اى ویران عبور کرد و گفت: خدا چگونه این استخوان هاى پوسیده را پس از [[مرگ]] زنده مى سازد؟ پس خداوند او را صد سال میراند و سپس زنده کرد و از او پرسید چند وقت در این مکان درنگ کردى؟ او گفت: یک روز یا بخشى از یک روز، فرمود: بلکه صد سال درنگ نمودى، پس به غذا و نوشیدنیت بنگر که فاسد نشده اند و به چهار پایت بنگر که استخوانهایش پوسیده، حال به این استخوان ها نگاه کن که چگونه آن را زنده مى کنیم و بر آن ها گوشت مى رویانیم، براى آن که تو را آیتى براى مردم قرار دهیم، وقتى امر بر او آشکار شد، خطاب رسید: بدان که خداوند بر هر امرى تواناست. | |
− | + | [[شیخ طبرسی|طبرسی]] صاحب تفسیر [[مجمع البیان (کتاب)|مجمع البیان]] در مورد این داستان می گوید: آن کسى که از دهکده گذشت همان «عزیر» بود (از قتاده و عکرمه و سدى) و همین مطلب از [[امام صادق]] علیه السلام نقل شده است. بعضى گویند: آن مرد «ارمیا» بوده است (از وهب) و نیز از [[امام باقر]] علیه السلام نقل شده است. ابن اسحاق معتقد است که «[[حضرت خضر علیه السلام|خضر]]» بوده است.<ref> طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه گروه مترجمان، ج۳، ص۱۲۶.</ref> | |
− | + | ==حضرت عزیر در روایات== | |
− | [[ | + | *[[پیامبر اسلام|پیامبر خدا]] صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند به برادرم عزیر [[وحی]] فرمود: ای عزیر، اگر گرفتاری و مصیبتی به تو رسید از من نزد خَلقم شکایت مکن؛ زیرا از تو نیز مصائب زیادی به من رسیده و من از تو نزد [[فرشتگان]] ام شکایت نکرده ام. ای عزیر، به اندازه تحملت در برابر [[عذاب]] من، مرا نافرمانی کن و نیازهایت را به اندازه عملت از من بخواه و از مکر من آسوده خاطر مباش، تا به [[بهشت]] من درآیی. عزیر تکان خورد و گریست. خداوند به او وحی فرمود: ای عزیر، گریه مکن. زیرا اگر از روی نادانیت مرا نافرمانی کردی، من با بردباری خود تو را می بخشم؛ چرا که من بردبارم و در کیفر بندگانم شتاب نمی ورزم و من مهربانترین مهربانانم.<ref> محمدى رى شهرى، حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، ج۲، ص۲۸۲.</ref> |
− | + | *پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: چه شد که عزیر پسر خدا گردید و [[حضرت موسی علیه السلام|موسى]] که [[تورات]] را آورد پسر خدا نشد با آن معجزاتى که داشت؟ اگر عزیر به واسطه زنده کردن تورات پسر خدا باشد، موسى به این مقام شایسته تر است، در صورتى که ارج نهادن و احترام گذاشتن خدا به عزیر به واسطه این کار موجب فرزندى شود، موقعیت و مقام موسى که از او بالاتر است باید مقامى بالاتر از فرزندى براى او بوجود آورد.<ref>خسروى، موسی، احتجاجات (ترجمه جلد نهم بحارالانوار)، ج۱، ص۲۵۸.</ref> | |
− | *[[ | + | *[[ابن کوّاء]] از [[امیرالمومنین]] علیه السلام پرسید: آیا فرزندى هست که از پدرش بزرگتر باشد؟ امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: بلى آن ها فرزندان عزیر هستند زیرا که خداوند او را از دار دنیا برد و بعد از صد سال مجدداً دوباره زنده گردانید و کودکانش در این مدت رشد کردند در حالى که او به سن قبلى خود برگردانده شده بود.<ref>عزیزی، یوسف، داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص۶۰۷.</ref> |
− | + | *[[ابن عباس]] مى گوید: عزیر در مناجاتش با پروردگار اظهار داشت خدایا تمام [[حکمت]] هاى تو را توانستم درک کنم فقط یک مورد برایم مشکل ایجاد کرده است و آن این که چرا هنگامى که عذابت همه را دربرمى گیرد کودکان نیز در این مورد قربانى مى گردند؟ خداوند براى یافتن پاسخ سؤالش از عزیر خواست تا به بیابان خارج شهر برود. آن حضرت نیز در روزى بسیار گرم به زیر سایه درختى پناه برد اما ناگهان مورچه اى پاى او را گزید و عزیر براى خاراندن خود با پاشنه پا تعداد بسیارى از مورچه ها را کشت. در این حال خداوند به او گفت: هنگامى که قومى مستحق عذاب مى گردند، [[اجل]] هاى کودکان را نیز تا آن موقع و نه بیشتر مقدر کرده ام. در حقیقت آن ها به [[مرگ]] عادى و با تعیین اجل از دنیا مى روند و قوم معصیت کار به وسیله عذاب و انتقام من.<ref>عزیزی، یوسف، داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص۶۰۷.</ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | *[[ابن عباس]] مى | ||
*در جریان مناظره عالمی [[مسیحیت|مسیحی]] با [[امام باقر علیه السلام|امام باقر]] علیه السلام فرد نصرانی سؤالی را مطرح کرد که تصور میکرد امام از پاسخ آن ناتوان است. وی از امام باقر(ع) درباره دو برادر دوقلو که همزمان به دنیا آمدند و در یک زمان از دنیا رفتند اما یکی ۵۰ سال و دیگری ۱۵۰ سال عمر کرد سؤال کرد. امام پاسخ داد: آن دو پسر، «عزیز» و «عُزَیر» بودند که در یک زمان متولّد شدند و سی سال زندگی کردند. پس از آن، خدا «عُزیر» را قبض روح کرد و یکصد سال در صف مردگان بود، ولی «عزیز» همچنان در دنیا زندگی میکرد. پس از صد سال خدا «عُزیر» را زنده کرد، او را به دنیا برگرداند و بیست سال با برادرش «عزیز» زندگی کرد. سپس هر دو با هم در یک ساعت از دنیا رفتند. بر این اساس «عزیز» پنجاه سال عمر کرد، ولی «عزیر» صد و پنجاه سال عمر نمود. عالم مسیحی با شنیدن پاسخ امام از علم ایشان متحیر ماند.<ref>کلینی، الکافی، ۱۳۶۲ش، ج۸، ص۱۲۳.</ref> | *در جریان مناظره عالمی [[مسیحیت|مسیحی]] با [[امام باقر علیه السلام|امام باقر]] علیه السلام فرد نصرانی سؤالی را مطرح کرد که تصور میکرد امام از پاسخ آن ناتوان است. وی از امام باقر(ع) درباره دو برادر دوقلو که همزمان به دنیا آمدند و در یک زمان از دنیا رفتند اما یکی ۵۰ سال و دیگری ۱۵۰ سال عمر کرد سؤال کرد. امام پاسخ داد: آن دو پسر، «عزیز» و «عُزَیر» بودند که در یک زمان متولّد شدند و سی سال زندگی کردند. پس از آن، خدا «عُزیر» را قبض روح کرد و یکصد سال در صف مردگان بود، ولی «عزیز» همچنان در دنیا زندگی میکرد. پس از صد سال خدا «عُزیر» را زنده کرد، او را به دنیا برگرداند و بیست سال با برادرش «عزیز» زندگی کرد. سپس هر دو با هم در یک ساعت از دنیا رفتند. بر این اساس «عزیز» پنجاه سال عمر کرد، ولی «عزیر» صد و پنجاه سال عمر نمود. عالم مسیحی با شنیدن پاسخ امام از علم ایشان متحیر ماند.<ref>کلینی، الکافی، ۱۳۶۲ش، ج۸، ص۱۲۳.</ref> | ||
سطر ۴۸: | سطر ۴۴: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | *خسروى، موسی، احتجاجات (ترجمه جلد نهم بحارالانوار)، تهران: | + | *خسروى، موسی، احتجاجات (ترجمه جلد نهم بحارالانوار)، تهران: اسلامیه، اول، ۱۳۷۹ ش. |
− | *طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه | + | *طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش. |
− | *طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه گروه مترجمان، تهران: فراهانى، اول، | + | *طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه گروه مترجمان، تهران: فراهانى، اول، ۱۳۶۰ ش. |
− | * | + | *عزیزى، یوسف، داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، تهران: انتشارات هاد، اول، ۱۳۸۰ ش. |
− | *محمدى رى شهرى، | + | *محمدى رى شهرى، حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، قم: دارالحدیث، اول، ۱۴۲۹ ق. |
− | *مصطفوى، حسن، | + | *مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ ش. |
− | * | + | *مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الإسلامیة، اول، ۱۳۷۴ ش. |
{{پیامبران}} | {{پیامبران}} | ||
{{قرآن}} | {{قرآن}} |
نسخهٔ کنونی تا ۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۰۷
حضرت عُزَیر علیه السلام، از نسل هارون علیه السلام و از پیامبران قوم بنیاسرائیل شمرده شده است. او دین یهود را تجدید نمود، و تورات را بعد از آن که در واقعه حمله بخت النصر به بیت المقدس از بین رفت، دوباره احیا کرد. در قرآن کریم بیان شده که گروهی از یهود «عُذیر» را «پسر خدا» دانسته و کافر شدند.
نام و نسب عزیر
"عزیر" در لغت عرب، همان "عزرا" در لغت یهود و به زبان عبری است، و از آن جا که عرب به هنگامى که نام بیگانه اى را بکار مى برد، معمولا در آن تغییرى ایجاد مى کند، مخصوصا گاه براى اظهار محبت آن را به صیغه "تصغیر" درمى آورد، "عزرا" را نیز تبدیل به "عزیر" کرده است، همان گونه که نام اصلى "عیسى" که "یسوع" است و "یحیى" که "یوحنا" است، پس از نقل به زبان عربى دگرگون شده و به شکل "عیسى" و "یحیى" درآمده است.[۱]
عزیر یا همان عزرا از نسل فینحاس و نوه هارون بوده است. نسب او این گونه است که: عزرا بن سرایا بن غزریا بن حلقیا بن شلوم بن صاروق بن أخیطوب بن أمر یا بن عزریا بن مرایوث بن زرحیا بن عزّى بن بقى بن أبیشوع بن فینحاس بن العازار بن هارون.[۲]
حضرت عزیر در قرآن
نام عزیر در قرآن یکبار و در سوره توبه آمده است: «وَ قالَتِ الْیهُودُ عُزَیرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِک قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ کفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یؤْفَکون». یهودیان گفتند: عزیر پسر خداست و نصرانیان گفتند: مسیح پسر خداست، این سخنى است که بر زبان دارند که مانند گفتار کافران پیشین است، خداى لعنتشان کند چگونه دروغ مى گویند؟ (سوره توبه، آیه ۳۰)
گفته شده عزیر (یا به زبان عبری عزرا) همان کسى است که دین یهود را تجدید نمود، و تورات را بعد از آن که در واقعه هجوم بخت النصر پادشاه بابل و تسخیر بلاد یهود و ویران نمودن معبد و سوزاندن کتاب هاى ایشان به کلى از بین رفت، دوباره آن را به صورت کتابى به رشته تحریر درآورد. بخت النصر مردان یهود را از دم تیغ گذرانید و زنان و کودکان و ضعفاى ایشان را با خود به بابل برد و نزدیک یک قرن در بابل بماندند، تا آن که بابل به دست کورش کبیر پادشاه ایران فتح شد و عزرا نزد وى رفته و براى یهودیان تبعیدى شفاعت نمود. و چون عزرا در نظر کورش صاحب احترام بود، تقاضا و شفاعتش پذیرفته شد و کورش اجازه داد که یهود به بلاد خود بازگردند و توراتشان از نو نوشته شود. و با این که نسخه هاى تورات به کلى از بین رفته بود، عزرا در حدود سنه ۴۵۷ قبل از میلاد مسیح مجموعه اى نگارش داد و به نام تورات در میان یهود منتشر نمود.
صرفنظر از این که همین مجموعه هم در زمان "انتیوکس" پادشاه سوریه و فاتح بلاد یهود، یعنى در حدود سنه ۱۶۱ قبل از میلاد باز به کلى از بین رفت، حتى مامورین وى تمامى خانه ها و پستوها را گشته، و نسخه هاى مجموعه عزرا را یافته و سوزاندند و به طورى که در تاریخ ضبط شده در منزل هر کس مى دیدند صاحب آن را اعدام و یا جریمه مى کردند، الا این که یهود به همان جهت که عزرا وسیله برگشت ایشان به فلسطین شد، او را تعظیم نموده و به همین منظور او را پسر خدا نامیدند. حال آیا این نامگذارى مانند نامگذارى مسیحیان هست که عیسى را پسر خدا نامیده اند و پرتوى از جوهر ربوبیت در او قائلند، و یا او را مشتق از خدا و یا خود خدا مى دانند، و یا این که از باب احترام او را پسر خدا نامیده اند، همچنان که خود را دوستان و پسران خدا خوانده - و به نقل قرآن - گفته اند: «نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ»، براى ما معلوم نشده و نمى توانیم هیچ یک از این دو احتمال را به ایشان نسبت بدهیم.
چیزى که هست ظاهر سیاق آیه بعد از آیه مورد بحث که مى فرماید: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیمَ»، این است که مرادشان معناى دوم است.
بعضى از مفسرین گفته اند: عقیده به این که عزیر پسر خدا است، کلام پاره اى از یهودیان معاصر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، و تمامى یهودیان چنین اعتقادى ندارند و اگر قرآن آن را مانند گفتن این که: «إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ»: خدا فقیر است و ما توانگریم. (سوره آل عمران، آیه ۱۸۱)، و همچنین گفتن این که: «یدُاللَّهِ مَغْلُولَةٌ»: دست خدا بسته است. (سوره مائده، آیه ۶۴) به همه یهودیان نسبت داده، براى این بوده که بقیه یهودیان هم به این نسبت ها راضى بوده اند، مثلا هر چند گفتار آخرى، کلام بعضى از یهودیان مدینه و معاصر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، ولیکن سایر یهودیان با آن مخالفت نداشته اند، پس در حقیقت همه متفق الرأى بوده اند.[۳]
علاوه بر آیه ۳۰ سوره توبه که نام عزیر در آن ذکر شده، داستانى در قرآن به طور فشرده در آیه ۲۵۹ سوره بقره راجع به مرگ صد ساله شخصى، و زنده شدن او بعد از صد سال آمده که طبق روایات متعدّد، این شخص همان عُزَیر پیامبر بوده است:
«أَوْ کالَّذی مَرَّ عَلى قَرْیةٍ وَ هِی خاوِیةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى یحْیی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یوْماً أَوْ بَعْضَ یوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِک وَ شَرابِک لَمْ یتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلى حِمارِک وَلِنَجْعَلَک آیةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کیفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَینَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى کلِّ شَیءٍ قَدیر».
مانند کسى که از دهکده اى ویران عبور کرد و گفت: خدا چگونه این استخوان هاى پوسیده را پس از مرگ زنده مى سازد؟ پس خداوند او را صد سال میراند و سپس زنده کرد و از او پرسید چند وقت در این مکان درنگ کردى؟ او گفت: یک روز یا بخشى از یک روز، فرمود: بلکه صد سال درنگ نمودى، پس به غذا و نوشیدنیت بنگر که فاسد نشده اند و به چهار پایت بنگر که استخوانهایش پوسیده، حال به این استخوان ها نگاه کن که چگونه آن را زنده مى کنیم و بر آن ها گوشت مى رویانیم، براى آن که تو را آیتى براى مردم قرار دهیم، وقتى امر بر او آشکار شد، خطاب رسید: بدان که خداوند بر هر امرى تواناست.
طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان در مورد این داستان می گوید: آن کسى که از دهکده گذشت همان «عزیر» بود (از قتاده و عکرمه و سدى) و همین مطلب از امام صادق علیه السلام نقل شده است. بعضى گویند: آن مرد «ارمیا» بوده است (از وهب) و نیز از امام باقر علیه السلام نقل شده است. ابن اسحاق معتقد است که «خضر» بوده است.[۴]
حضرت عزیر در روایات
- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند به برادرم عزیر وحی فرمود: ای عزیر، اگر گرفتاری و مصیبتی به تو رسید از من نزد خَلقم شکایت مکن؛ زیرا از تو نیز مصائب زیادی به من رسیده و من از تو نزد فرشتگان ام شکایت نکرده ام. ای عزیر، به اندازه تحملت در برابر عذاب من، مرا نافرمانی کن و نیازهایت را به اندازه عملت از من بخواه و از مکر من آسوده خاطر مباش، تا به بهشت من درآیی. عزیر تکان خورد و گریست. خداوند به او وحی فرمود: ای عزیر، گریه مکن. زیرا اگر از روی نادانیت مرا نافرمانی کردی، من با بردباری خود تو را می بخشم؛ چرا که من بردبارم و در کیفر بندگانم شتاب نمی ورزم و من مهربانترین مهربانانم.[۵]
- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: چه شد که عزیر پسر خدا گردید و موسى که تورات را آورد پسر خدا نشد با آن معجزاتى که داشت؟ اگر عزیر به واسطه زنده کردن تورات پسر خدا باشد، موسى به این مقام شایسته تر است، در صورتى که ارج نهادن و احترام گذاشتن خدا به عزیر به واسطه این کار موجب فرزندى شود، موقعیت و مقام موسى که از او بالاتر است باید مقامى بالاتر از فرزندى براى او بوجود آورد.[۶]
- ابن کوّاء از امیرالمومنین علیه السلام پرسید: آیا فرزندى هست که از پدرش بزرگتر باشد؟ امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: بلى آن ها فرزندان عزیر هستند زیرا که خداوند او را از دار دنیا برد و بعد از صد سال مجدداً دوباره زنده گردانید و کودکانش در این مدت رشد کردند در حالى که او به سن قبلى خود برگردانده شده بود.[۷]
- ابن عباس مى گوید: عزیر در مناجاتش با پروردگار اظهار داشت خدایا تمام حکمت هاى تو را توانستم درک کنم فقط یک مورد برایم مشکل ایجاد کرده است و آن این که چرا هنگامى که عذابت همه را دربرمى گیرد کودکان نیز در این مورد قربانى مى گردند؟ خداوند براى یافتن پاسخ سؤالش از عزیر خواست تا به بیابان خارج شهر برود. آن حضرت نیز در روزى بسیار گرم به زیر سایه درختى پناه برد اما ناگهان مورچه اى پاى او را گزید و عزیر براى خاراندن خود با پاشنه پا تعداد بسیارى از مورچه ها را کشت. در این حال خداوند به او گفت: هنگامى که قومى مستحق عذاب مى گردند، اجل هاى کودکان را نیز تا آن موقع و نه بیشتر مقدر کرده ام. در حقیقت آن ها به مرگ عادى و با تعیین اجل از دنیا مى روند و قوم معصیت کار به وسیله عذاب و انتقام من.[۸]
- در جریان مناظره عالمی مسیحی با امام باقر علیه السلام فرد نصرانی سؤالی را مطرح کرد که تصور میکرد امام از پاسخ آن ناتوان است. وی از امام باقر(ع) درباره دو برادر دوقلو که همزمان به دنیا آمدند و در یک زمان از دنیا رفتند اما یکی ۵۰ سال و دیگری ۱۵۰ سال عمر کرد سؤال کرد. امام پاسخ داد: آن دو پسر، «عزیز» و «عُزَیر» بودند که در یک زمان متولّد شدند و سی سال زندگی کردند. پس از آن، خدا «عُزیر» را قبض روح کرد و یکصد سال در صف مردگان بود، ولی «عزیز» همچنان در دنیا زندگی میکرد. پس از صد سال خدا «عُزیر» را زنده کرد، او را به دنیا برگرداند و بیست سال با برادرش «عزیز» زندگی کرد. سپس هر دو با هم در یک ساعت از دنیا رفتند. بر این اساس «عزیز» پنجاه سال عمر کرد، ولی «عزیر» صد و پنجاه سال عمر نمود. عالم مسیحی با شنیدن پاسخ امام از علم ایشان متحیر ماند.[۹]
پانویس
- ↑ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۳۶۱.
- ↑ مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۸، ص۱۱۰.
- ↑ طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، ج۹، ص۳۲۴.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه گروه مترجمان، ج۳، ص۱۲۶.
- ↑ محمدى رى شهرى، حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، ج۲، ص۲۸۲.
- ↑ خسروى، موسی، احتجاجات (ترجمه جلد نهم بحارالانوار)، ج۱، ص۲۵۸.
- ↑ عزیزی، یوسف، داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص۶۰۷.
- ↑ عزیزی، یوسف، داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص۶۰۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱۳۶۲ش، ج۸، ص۱۲۳.
منابع
- خسروى، موسی، احتجاجات (ترجمه جلد نهم بحارالانوار)، تهران: اسلامیه، اول، ۱۳۷۹ ش.
- طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش.
- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه گروه مترجمان، تهران: فراهانى، اول، ۱۳۶۰ ش.
- عزیزى، یوسف، داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، تهران: انتشارات هاد، اول، ۱۳۸۰ ش.
- محمدى رى شهرى، حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، قم: دارالحدیث، اول، ۱۴۲۹ ق.
- مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ ش.
- مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الإسلامیة، اول، ۱۳۷۴ ش.
پیامبران |
پیامبران اولوالعزم |
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم |
سایر پیامبران |
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون |