حضرت ایوب علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۲۱ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
==حضرت ایوب عليه السلام==
+
{{خوب}}
 +
'''حضرت ایوب علیه السلام،''' از پیامبران الهی و از نوادگان [[حضرت ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم]] علیه السلام است. نام حضرت ایوب چهار بار در [[قرآن|قرآن مجید]] آمده و بنده‌ای خوب و صابر معرفی شده است؛<ref>سوره ص، آیه۴۴.</ref> از آن رو که خداوند او را به داغ فرزندان و ناراحتی‌های جسمانی مبتلا نمود، و او با پیشه نمودن [[صبر]] از این امتحان سربلند بیرون آمد.<ref> سوره انبیاء، آیه ۸۳ و ۸۴. سوره ص، آیه ۴۱ و ۴۴.</ref>
 +
==وجه تسمیه ایوب==
  
'''وجه تسمیه ایوب'''
+
«ایوب» نامى است عبرى که «ایبوب» و «یوباب» نیز خوانده شده است. برخى آن را به احتمال برگرفته از ریشه عبرى «ایبوب» به معناى گریه یا از «ایبت» به معناى ندبه دانسته‌اند؛ برخى شارحان [[تورات]] آن را در اصل عربى و ترجمه شده به عبرى دانسته و گفته‌اند: این واژه به «آیب» در عربى به ‌معناى بازگشت کننده به سوى خدا نزدیک است. این معنا با وصف «اوّاب» که براى ایوب در [[آیه 34 سوره ص|آیه ۳۴ سوره ص]] آمده، سازگار است. برخى دیگر آن را برگرفته از «آبَ یؤوب» و به معناى کسى مى ‌دانند که سلامتى و مال و خانواده خود را باز‌یافته است.<ref> دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص۲۰۶.</ref>
  
ايوب نامى است [[عبرى]] كه ايبوب و يوباب نيز خوانده شده است برخى آن را به احتمال برگرفته از ريشه عبرى ايبوب به معناى گريه يا از ايبت به معناى [[ندبه]] دانسته‌اند؛ برخى شارحان [[تورات]] آن را در اصل عربى و ترجمه شده به عبرى دانسته و گفته‌اند: اين واژه به آيب در عربى به ‌معناى بازگشت كننده به سوى خدا نزديك است. اين معنا با وصف «اواب» كه براى ايوب در آيه 34 [[سوره ص]] آمده، سازگاراست. برخى ديگر آن را برگرفته از آبَ يَؤوب و به معناى كسى مى ‌دانند كه سلامتى و مال و خانواده خود را باز‌يافته است.<ref> [[دائرة المعارف]] [[قرآن کریم]] (جلد 5) تدوین: (مرکز فرهنگ و معارف [[قرآن]]).</ref>
+
==نسب و خاندان ==
 +
حضرت ایوب علیه السلام همچون بسیاری دیگر از پیامبران از ذریه [[حضرت ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم]] علیه السلام است. نسب او را تا حضرت ابراهیم چنین گفته اند: «أیوب بن أموص بن رازخ بن روم بن عیص بن اسحاق بن ابراهیم علیه السلام».<ref> جرجانی، حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج۶، ص۱۴۳.</ref>
  
'''نسب ایوب'''
+
همچنین مادر او از فرزندان [[لوط|حضرت لوط]] علیه السلام بود.<ref> جرجانی، حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج۶، ص۱۴۳.</ref> همسر حضرت ایوب نیز نامش رحمة بود و به یک واسطه به [[حضرت یوسف علیه السلام|حضرت یوسف]] علیه السلام مى رسید و در حُسن و جمال شبیه ترین خلق بود به یوسف، چون پدرش خواب دید که یوسف پیراهن خود را به این دختر رحمة پوشانید و گفت این حسن و جمال من است به تو پوشانیدم و پدرش از انبیاء بود.<ref>أطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، ج۹، ص۲۲۷.</ref>
  
ايوب مردى بود از اهل [[روم]] و هو أيوب بن أموص بن رازخ بن روم بن عيص بن اسحاق بن ابراهيم عليه السلام  و مادر او از فرزندان [[لوط]] بود و خداى تعالى او را برگزيد و پيغمبرى داد.<ref> [[جلاء الأذهان و جلاء الأحزان]] ([[ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجانى]])، ج  6، ص: 143.</ref>
+
==ذکر حضرت ایوب در قرآن==
  
'''حضرت ایوب در قرآن'''
+
نام حضرت ایوب علیه السلام ۴ بار در [[قرآن|قرآن مجید]] آمده است:
  
نام حضرت ايوب عليه السلام 4 بار در قرآن آمده است:
+
*[[سوره نساء]] آیه ۱۶۳: این آیه به مقام [[نبوت]] ایوب اشاره دارد: {{متن قرآن|«إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَىٰ نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ  وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَىٰ وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا»}}. ما همچنان که به [[حضرت نوح|نوح]] و [[پیامبران]] بعد از او [[وحی|وحى]] کردیم به تو نیز وحى کردیم و به [[حضرت ابراهیم|ابراهیم]] و [[حضرت اسماعیل|اسماعیل]] و [[حضرت اسحاق|اسحاق]] و [[حضرت یعقوب|یعقوب]] و [[اسباط]] و [[حضرت عیسی|عیسی]] و '''ایوب''' و [[حضرت یونس|یونس]] و [[حضرت هارون|هارون]] و [[حضرت سلیمان|سلیمان]] نیز وحى نمودیم و به [[حضرت داود|داود]]، [[زبور]] بخشیدیم.
  
* [[سوره نساء]] آیه 163: که در این آیه به مقام [[نبوت]] ایوب اشاره دارد.
+
*[[سوره انعام]] آیه ۸۴: این آیه آن حضرت را در زمره ذریه حضرت ابراهیم علیه السلام می آورد و ایشان را به اینکه از هدایت شدگان هستند ستوده و در زمره "محسنین" به حساب می آورد: {{متن قرآن|«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَارُونَ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»}}. و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را به راه راست درآوردیم و نوح را از پیش راه نمودیم و از نسل او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را هدایت کردیم و این گونه نیکوکاران را پاداش مى  دهیم.
  
«إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَ عِيسَى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هَارُونَ وَ سُلَيْمَانَ وَ آتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا». ما همچنان كه به [[حضرت نوح]] و [[پیامبران]] بعد از او وحى كرديم به تو نيز [[وحى]] كرديم و به [[حضرت ابراهیم]] و [[حضرت اسماعیل]] و [[حضرت اسحاق]] و [[حضرت یعقوب]] و حضرت اسباط و [[حضرت عیسی]] و حضرت ايوب و [[حضرت یونس]] و [[حضرت هارون]] و [[حضرت سلیمان]] نيز وحى نموديم و به [[حضرت داود]]، [[زبور]] بخشيديم.
+
*[[سوره انبیاء]] آیات ۸۳ و ۸۴: در این دو آیه به اجابت [[دعا|دعاى]] او در برطرف شدن سختى و مصیبت هایش اشاره می نماید: {{متن قرآن|«وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ  وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِكْرَىٰ لِلْعَابِدِينَ»}}. و ایوب را یاد کن هنگامى که پروردگارش را ندا داد که به من آسیب رسیده است و تویى مهربانترین مهربانان؛ پس دعای او را اجابت نمودیم و آسیب وارده بر او را برطرف کردیم و کسان او و نظیرشان را همراه با آنان مجددا به وى عطا کردیم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى [[عبادت]] کنندگان باشد.
  
* [[سوره انعام]] آیه 84: که در این آیه علاوه بر مقام نبوت به بعضى صفات برجسته او تصريح شده است.
+
*[[سوره ص]] آیات ۴۱-۴۴: در این آیات مصائب آن حضرت، پایان یافتن آن و روى ‌آوردن نعمت هاى الهى به وى بیان شده است. همچنین حضرت ایوب علیه السلام به سه صفت عبودیت نیکو، [[صبر]] و استقامت، و بازگشت پیاپى به سوى خدا وصف شده است: {{متن قرآن|«وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ * ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَٰذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ * وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ * وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»}} و یاد کن از بنده ما ایوب هنگامى که به درگاه خداى خود عرض کرد: (پروردگارا) شیطان مرا سخت رنج و عذاب رسانیده؛ (خطاب کردیم که) پاى به زمین زن، این آبى است سرد براى شستشو و نوشیدن؛ و ما اهل و فرزندانى که از او مردند و به قدر آنها هم علاوه به او عطا کردیم تا در حق او لطف و رحمتى کنیم و تا صاحبان عقل متذکر شوند؛ و (ایوب را گفتیم) دسته ‏اى از چوبهاى باریک (خرما) به دست گیر و (بر تن زن خود) بزن و عهد و قسمت را نشکن. ما ایوب را بنده صابرى یافتیم، نیکو بنده‏‌اى بود که دایم رجوع و توجهش به درگاه ما بود.
  
«وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَ نُوحًا هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَ مِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَ سُلَيْمَانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسَى وَ هَارُونَ وَ كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ». و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را به راه راست درآورديم و [[حضرت نوح]] را از پيش راه نموديم و از نسل او داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را هدايت كرديم و اين گونه نيكوكاران را پاداش مى  دهيم.
+
==داستان ابتلای حضرت ایوب==
 +
در [[قرآن کریم]] آنچه در خصوص داستان حضرت ایوب آمده آن است که خداى تعالى او را به ناراحتى جسمى و به داغ فرزندان مبتلا نمود، و سپس، هم عافیتش  داد و هم فرزندانش را و مثل آنان را به وى برگردانید. و این کار را به مقتضاى رحمت خود کرد و به این منظور کرد تا سرگذشت او مایه تذکر عابدان باشد.<ref> سوره انبیاء، آیه ۸۳ و ۸۴. سوره ص، آیه ۴۱ و ۴۴.</ref>
  
* [[سوره انبياء]] آیه 83 و 84: که در این دو آیه به [[اجابت دعا]]ى او در برطرف شدن سختى و مصيبت هايش اشاره دارد.
+
در برخی از کتابهای [[تفسیر قرآن|تفسیری]] در مقام تبیین [[آیه|آیات]] مربوط به ابتلای حضرت ایوب داستانی از قول افرادی نقل گردیده است که به روشنی با ساحت [[انبیاء]] منافات دارد. این داستان که در نقلهایی از آن افرادی چون [[وهب بن منبه]]- که متهم به نقل [[اسرائیلیات]] است<ref>رجوع شود به وهب بن منبه و تاریخنگاری اسلامی، مهدی خزائی، فروغ وحدت، پاییز ۱۳۸۴، شماره ۱ در دسترس: [http://www.ensani.ir/fa/content/189630/default.aspx پرتال جامع علوم انسانی]</ref> - حضور دارند، حتی به منابع [[شیعه]] نیز راه یافته است تا جایی که [[تفسیر قمی (کتاب)|تفسیر قمی]] آن را به عنوان روایتی از [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] علیه السلام نقل می نماید. صورت داستان در تفسیر قمی چنین است:
  
«وَ أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ × فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَ آتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ ذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ». و ايوب را ياد كن هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه به من آسيب رسيده است و تويى مهربانترين مهربانان × پس [[دعا]]ى او را اجابت نموديم و آسيب وارده بر او را برطرف كرديم و كسان او و نظيرشان را همراه با آنان مجددا به وى عطا كرديم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى [[عبادت]]  كنندگان باشد.
+
[[ابو بصیر|ابوبصیر]] گفت: از آن جناب پرسیدم گرفتاری هایى که خداى تعالى ایوب علیه السلام را در دنیا بدانها مبتلا کرد چه بود، و چرا مبتلایش کرد؟ در جوابم فرمود: خداى تعالى نعمتى به ایوب ارزانى داشت، و ایوب علیه السلام همواره [[شکر]] آن را به جاى مى  آورد، و در آن تاریخ [[شیطان]] هنوز از آسمان ها ممنوع نشده بود و تا زیر [[عرش]] بالا مى رفت. روزى از آسمان متوجه شکر ایوب شد و به وى [[حسد]] ورزیده عرضه داشت: پروردگارا! ایوب شکر این نعمت که تو به وى ارزانى داشته اى به جاى نیاورده، زیرا هر جور که بخواهد شکر این نعمت را بگذارد، باز با نعمت تو بوده، از دنیایى که تو به وى داده اى [[انفاق]] کرده، شاهدش هم این است که: اگر دنیا را از او بگیرى خواهى دید که دیگر شکر آن نعمت را نخواهد گذاشت. پس مرا بر دنیاى او مسلط بفرما تا همه را از دستش بگیرم، آن وقت خواهى دید چگونه لب از شکر فرومى بندد، و دیگر عملى از باب شکر انجام نمى دهد. از ناحیه عرش به وى خطاب شد که من تو را بر مال و اولاد او مسلط کردم، هر چه مى خواهى بکن.
  
* [[سوره ص]] آیه 41-44: که در این آیات مشكلات آن حضرت، پايان يافتن آن و روى ‌آوردن [[نعمت هاى الهى]] به وى بيان شده است.
+
امام سپس فرمود: [[ابلیس]] از آسمان سرازیر شد، چیزى نگذشت که تمام اموال و اولاد ایوب از بین رفتند، ولى به جاى این که ایوب از شکر بازایستد، شکر بیشترى کرد، و [[حمد]] خدا زیاده بگفت. ابلیس به خداى تعالى عرضه داشت: حال مرا بر زراعتش مسلط گردان. خداى تعالى فرمود: مسلطت کردم. ابلیس با همه شیطان هاى زیر فرمانش بیامد، و به زراعت ایوب بدمیدند، همه طعمه حریق گشت. باز دیدند که شکر و حمد ایوب زیادت یافت. عرضه داشت: پروردگارا مرا بر گوسفندانش مسلط کن تا همه را هلاک سازم، خداى تعالى مسلطش کرد. گوسفندان هم که از بین رفتند باز شکر و حمد ایوب بیشتر شد. ابلیس عرضه داشت: خدایا مرا بر بدنش مسلط کن، فرموده مسلط کردم که در بدن او به جز [[عقل]] و دو دیدگانش، هر تصرفى بخواهى بکنى. ابلیس بر بدن ایوب بدمید و سراپایش زخم و جراحت شد. مدتى طولانى بدین حال بماند، در همه مدت گرم شکر خدا و حمد او بود، حتى از طول مدت جراحات کرم در زخم هایش افتاد، و او از شکر و حمد خدا بازنمى ایستاد، حتى اگر یکى از کرم ها از بدنش مى  افتاد، آن را به جاى خودش برمى  گردانید، و مى  گفت به همان جایى برگرد که خدا از آن جا تو را آفرید. این بار بوى تعفن به بدنش افتاد، و مردم قریه از بوى او متاذى شده، او را به خارج قریه بردند و در مزبله اى افکندند. در این میان خدمتى که از همسر او - که نامش "رحمت" دختر افراییم فرزند [[حضرت یوسف]] علیه السلام بود - سرزد این که دست به کار گدایى زده، هر چه از مردم [[صدقه]] مى  گرفت نزد ایوب مى  آورد، و از این راه از او پرستارى و پذیرایى مى  کرد.  
  
در [[قرآن کریم]] از داستان آن جناب به جز اين نيامده كه: خداى تعالى او را به ناراحتى جسمى و به داغ فرزندان مبتلا نمود، و سپس، هم عافيتش داد، و هم فرزندانش را و مثل آنان را به وى برگردانيد. و اين كار را به مقتضاى [[رحمت]] خود كرد، و به اين منظور كرد تا سرگذشت او مايه تذكر [[عابدان]] باشد.<ref> [[سوره انبياء]]، آيه 83 و 84. [[سوره ص]]، آيه 41 و 44.</ref>
+
امام سپس فرمود: چون مدت بلا بر ایوب به درازا کشیده شد، و ابلیس صبر او را بدید، نزد عده اى از اصحاب ایوب که راهبان بودند، و در کوه ها زندگى مى  کردند برفت، و به ایشان گفت: بیایید مرا به نزد این بنده مبتلا ببرید، احوالى از او بپرسیم، و عیادتى از او بکنیم. اصحاب بر قاطرانى سفید سوار شده، نزد ایوب شدند، همین که به نزدیکى وى رسیدند، قاطران از بوى تعفن آن جناب نفرت کرده، رمیدند. بعضى از آنان به یکدیگر نگریسته آن گاه پیاده به نزدش شدند، و در میان آنان جوانى نورس بود. همگى نزد آن جناب نشسته عرضه داشتند: خوبست به ما بگویى که چه گناهى مرتکب شدى؟ شاید ما از خدا آمرزش آن را مسألت کنیم، و ما گمان مى کنیم این بلایى که تو بدان مبتلا شده اى، و احدى به چنین بلایى مبتلا نشده، به خاطر امرى است که تو تاکنون از ما پوشیده مى دارى. ایوب علیه السلام گفت: به مقربان پروردگارم [[سوگند]] که خود او مى داند تاکنون هیچ طعامى نخورده ام، مگر آن که یتیم و یا ضعیفى با من بوده، و از آن طعام خورده است، و بر سر هیچ دو راهى که هر دو طاعت خدا بود قرار نگرفته ام، مگر آن که آن راهى را انتخاب کرده ام که طاعت خدا در آن سخت تر و بر بدنم گرانبارتر بوده است. از بین اصحاب آن جوان نورس رو به سایرین کرد و گفت: واى بر شما آیا مردى را که پیغمبر خداست سرزنش کردید تا مجبور شد از [[عبادت]] هایش که تاکنون پوشیده مى  داشته پرده بردارد، و نزد شما اظهار کند؟! ایوب در اینجا متوجه پروردگارش شد، و عرضه داشت: پروردگارا اگر روزى در محکمه عدل تو راه یابم، و قرار شود که نسبت به خودم اقامه حجت کنم، آن وقت همه حرفها و درد دلهایم را فاش مى گویم.
  
'''حضرت ایوب در روایات'''
+
ناگهان متوجه ابرى شد که تا بالاى سرش بالا آمد، و از آن ابر صدایى برخاست: اى ایوب تو هم اکنون در برابر محکمه منى، حجت هاى خود را بیاور که من اینک به تو نزدیکم هر چند که همیشه نزدیک بوده ام. ایوب علیه السلام عرضه داشت: پروردگارا! تو مى  دانى که هیچگاه دو امر برایم پیش نیامد که هر دو اطاعت تو باشد و یکى از دیگرى دشوارتر، مگر آن که من آن اطاعت دشوارتر را انتخاب کرده ام، پروردگارا آیا تو را حمد و شکر نگفتم؟ و یا تسبیحت نکردم که این چنین مبتلا شدم؟! بار دیگر از ابر صدا برخاست، صدایى که با ده هزار زبان سخن مى  گفت، بدین مضمون که اى ایوب! چه کسى تو را به این پایه از بندگى خدا رسانید؟ در حالى که سایر مردم از آن غافل و محرومند؟ چه کسى زبان تو را به حمد و [[تسبیح]] و [[تکبیر|تکبیر]] خدا جارى ساخت، در حالى که سایر مردم از آن غافلند. اى ایوب! آیا بر خدا منت مى  نهى، به چیزى که خود منت خداست بر تو؟ امام مى  فرماید: در اینجا ایوب مشتى خاک برداشت و در دهان خود ریخت، و عرضه داشت: پروردگارا منت همگى از تو است و تو بودى که مرا توفیق بندگى دادى. پس خداى عزوجل فرشته اى بر او نازل کرد، و آن فرشته با پاى خود زمین را خراشى داد و چشمه آبى جارى شد و ایوب را با آن آب بشست و تمامى زخم هایش بهبودى یافته داراى بدنى شاداب تر و زیباتر از حد تصور شد، و خدا پیرامونش باغى سبز و خرم برویانید، و اهل و مالش و فرزندانش و زراعتش را به وى برگردانید، و آن فرشته را مونسش کرد تا با او بنشیند و گفتگو کند.
  
* در روایتی از [[امام صادق]] علیه السلام در مورد رنج و بلا حضرت ایوب آمده که: يُجاءُ بصاحِبِ البَلاءِ الذي قد أصابَتهُ الفِتنَةُ في بَلائهِ، فيقولُ: يا ربِّ، شَدَّدتَ علَيَّ البَلاءَ حتَّي افتُتِنتُ، فيُجاءُ بأيّوبَ عليه  السلام فيقالُ: أبَلِيَّتُكَ أشَدُّ أو بَلِيَّةُ هذا؟ فقدِ ابتُلِيَ فلم يُفتَتَنْ: [[روز قيامت]] شخص  گرفتار و بلازده اي را مي  آورند كه  بر اثر آن به [[فتنه]] و گمراهي درافتاده است. او مي گويد: پروردگارا! مرا به  شدت  گرفتار و مبتلا كردي  تا اين كه به فتنه و تباهي درافتادم. پس ايوب عليه  السلام را مي  آورند و به آن  مرد گفته  مي  شود: آيا رنج  و بلاي تو سخت تر بود يا رنج و بلاي اين؟ او هم به رنج و بلا درافتاد اما دستخوش فتنه و تباهي نشد.<ref> [[بحارالأنوار]] ([[علامه مجلسى]])، ج  7، ص: 285.</ref>
+
در این میان همسرش از راه رسید، در حالى که پاره نانى همراه داشت، از دور نظر به مزبله ایوب افکند، دید وضع آن محل دگرگون شده و به جاى یک نفر دو نفر در آن جا نشسته اند، از همان دور بگریست که اى ایوب چه بر سرت آمد و تو را کجا بردند؟ ایوب صدا زد، این منم، نزدیک بیا، همسرش نزدیک آمد، و چون او را دید که خدا همه چیز را به او برگردانیده، به سجده شکر افتاد. در [[سجده]] نظر ایوب به گیسوان همسرش افتاد که بریده شده، و جریان از این قرار بود که او نزد مردم مى رفت تا صدقه اى بگیرد، و طعامى براى ایوب تحصیل کند و چون گیسوانى زیبا داشت، بدو گفتند: ما طعام به تو مى دهیم به شرطى که گیسوانت را به ما بفروشى. "رحمت" از روى اضطرار و ناچارى و به منظور این که همسرش ایوب گرسنه نماند گیسوان خود را بفروخت. ایوب چون دید گیسوان همسرش بریده شده قبل از این که از جریان بپرسد سوگند خورد که صد تازیانه به او بزند، و چون همسرش علت بریدن گیسوانش را شرح داد، ایوب علیه السلام در اندوه شد که این چه سوگندى بود که من خوردم، پس خداى عزوجل بدو [[وحى]] کرد: "وَ خُذْ بِیدِک ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لاتَحْنَثْ - یک مشت شاخه در دست بگیر و به او بزن تا سوگند خود را نشکسته باشى. او نیز یک مشت شاخه که مشتمل بر صد ترکه بود گرفته چنین کرد و از عهده سوگند برآمد.<ref> تفسیر قمى، ج۲، ص۲۴۱-۲۳۹. نقل از ترجمه المیزان، ج۱۷، ص۳۲۴)</ref>
  
* امام صادق علیه السلام می فرماید: ماسَألَ أيُّوبُ عليه  السلام العافِيَةَ في شَيءٍ مِن بَلائهِ: ايوب عليه  السلام در هيچ بلايش، [[عافيت]] و بهبودي مسألت نكرد.<ref> بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج  12، ص: 350.</ref>
+
بر این روایت نقدهای زیر وارد شده است:
  
* داستان آن جناب در برخی روايات: در [[تفسير قمى]] آمده كه پدرم از [[ابن فضال]]، از [[عبدالله بن بحر]]، از [[ابن مسكان]]، از ابى بصير، از [[امام صادق]] علیه السلام چنين [[حديث]] كرد كه [[ابوبصير]] گفت: از آن جناب پرسيدم گرفتاري هايى كه خداى تعالى ايوب علیه السلام را در [[دنيا]] بدانها مبتلا كرد چه بود، و چرا مبتلايش كرد؟ در جوابم فرمود: خداى تعالى نعمتى به ايوب ارزانى داشت، و ايوب علیه السلام همواره [[شكر]] آن را به جاى مى  آورد، و در آن تاريخ [[شيطان]] هنوز از آسمان ها ممنوع نشده بود و تا زير [[عرش]] بالا مى  رفت.
+
*در سلسله راویان این [[حدیث|روایت]] عبدالله بن بحر واقع شده که فردی مجهول الحال است.<ref>زهرا کلباسی، نقد و بررسی آرای مفسران در تفسیر آیه ی ۴۴ سوره ی ص و تازیانه زدن ایوب به همسرش، آموزه های قرآنی، شماره ۲۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۴</ref>
 
+
*مولف [[تفسیر المیزان]] این روایت را در تنافی با روایات دیگر می داند، از جمله: در «[[الخصال (کتاب)|خصال]]» از [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] علیه السلام، روایت کرده که فرمود: ایوب علیه السلام هفت سال مبتلا شد بدون این که گناهى کرده باشد، چون [[انبیاء]] به خاطر [[عصمت]] و طهارتى که دارند، [[گناه]] نمى  کنند و حتى به سوى گناه - هر چند صغیره باشد - متمایل نمى شوند. و نیز فرمود: هیچ یک از ابتلائات ایوب علیه السلام عفونت پیدا نکرد و بدبو نشد و نیز صورتش زشت و زننده نگردید و حتى ذره اى خون و یا چرک از بدنش بیرون نیامد و احدى از دیدن او تنفر نیافت و از مشاهده اش وحشت نکرد و هیچ جاى بدنش کرم نینداخت، چه رفتار خداى عزوجل درباره انبیاء و اولیاى مکرمش که مورد ابتلایشان قرار مى دهد، این چنین است. و اگر مردم از او دورى کردند، به خاطر بى پولى و ضعف ظاهرى او بود، چون مردم نسبت به مقامى که او نزد پروردگارش داشت جاهل بودند، و نمى دانستند که خداى تعالى او را تایید کرده و بزودى فرجى در کارش ایجاد مى کند. ولذا مى بینیم [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله فرموده: گرفتارترین مردم از جهت بلاء انبیا و بعد از آنان هر کسى است که مقامى نزدیکتر به مقام انبیا داشته باشد. و اگر خداى تعالى او را به بلایى عظیم گرفتار کرد، بلایى که با آن در نظر تمامى مردم خوار و بى مقدار گردید، براى این بود که مردم درباره اش دعوى ربوبیت نکنند و از مشاهده نعمت هاى عظیمى که خدا به وى ارزانى داشته، او را خدا نخوانند. و نیز براى این بود که مردم از دیدن وضع او استدلال کنند بر این که [[ثواب]] هاى خدایى دو نوع است، چون خداوند بعضى را به خاطر استحقاقشان ثواب مى دهد و بعضى دیگر را بدون استحقاق به نعمت هایى اختصاص مى دهد. و نیز از دیدن وضع او [[عبرت]] گرفته، دیگر هیچ ضعیف و فقیر و مریضى را به خاطر ضعف و فقر و مرضش تحقیر نکنند، چون ممکن است خدا فرجى در کار آنان داده، ضعیف را قوى و فقیر را توانگر و مریض را بهبودى دهد. و نیز بدانند که این خداست که هر کس را بخواهد مریض مى کند، هر چند که پیغمبرش باشد و هر که را بخواهد شفا مى دهد به هر جور و به هر سببى که بخواهد.<ref>ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى، ج۱۷، ص۳۲۷.</ref>
روزى از آسمان متوجه شكر ايوب شد و به وى [[حسد]] ورزيده عرضه داشت: پروردگارا! ايوب شكر اين [[نعمت]] كه تو به وى ارزانى داشته اى به جاى نياورده، زيرا هر جور كه بخواهد شكر اين نعمت را بگذارد، باز با نعمت تو بوده، از دنيايى كه تو به وى داده اى [[انفاق]] كرده، شاهدش هم اين است كه: اگر دنيا را از او بگيرى خواهى ديد كه ديگر شكر آن نعمت را نخواهد گذاشت. پس مرا بر دنياى او مسلط بفرما تا همه را از دستش بگيرم، آن وقت خواهى ديد چگونه لب از شكر فرومى بندد، و ديگر عملى از باب شكر انجام نمى  دهد. از ناحيه عرش به وى خطاب شد كه من تو را بر مال و اولاد او مسلط كردم، هر چه مى خواهى بكن.
+
*[[ابوالفتوح رازی|شیخ ابوالفتوح رازی]] این روایت را به دلیل امکان نداشتن تسلط [[شیطان]] بر [[انبیاء]] مردود می داند: به این دلیل که هیچ روا نباشد که خداى تعالى ابلیس را بر انبیاء و اولیا مسلّط کند.<ref>روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۳، ص: ۲۶۰
 
+
</ref>
امام سپس فرمود: [[ابليس]] از آسمان سرازير شد، چيزى نگذشت كه تمام اموال و اولاد ايوب از بين رفتند، ولى به جاى اين كه ايوب از شكر بازايستد، شكر بيشترى كرد، و [[حمد]] خدا زياده بگفت. ابليس به خداى تعالى عرضه داشت: حال مرا بر زراعتش مسلط گردان.
+
*اینگونه روایات با مقام [[عصمت]] انبیاء منافات دارد چرا که یکى از مراتب عصمت آن است که در وجود پیامبران امورى نباشد که مایه دورى گزیدن مردم از آنان است، زیرا انزجار مردم از پیامبر و دورى گزیدن از او، با هدف بعثت ـ که ابلاغ رسالات الهى توسط پیامبر به آنان است ـ منافات دارد.<ref>[http://www.tohid.ir/fa/index/articleview?aId=2282&cId=17 منشور عقائد امامیه، جعفر سبحانی].
 
+
</ref>
خداى تعالى فرمود: مسلطت كردم. ابليس با همه شيطان هاى زير فرمانش بيامد، و به زراعت ايوب بدميدند، همه طعمه حريق گشت. باز ديدند كه شكر و حمد ايوب زيادت يافت. عرضه داشت: پروردگارا مرا بر گوسفندانش مسلط كن تا همه را هلاك سازم، خداى تعالى مسلطش كرد. گوسفندان هم كه از بين رفتند باز شكر و حمد ايوب بيشتر شد.
 
 
 
ابليس عرضه داشت: خدايا مرا بر بدنش مسلط كن، فرموده مسلط كردم كه در بدن او به جز [[عقل]] و دو ديدگانش، هر تصرفى بخواهى بكنى. ابليس بر بدن ايوب بدميد و سراپايش زخم و جراحت شد. مدتى طولانى بدين حال بماند، در همه مدت گرم شكر خدا و حمد او بود، حتى از طول مدت جراحات كرم در زخم هايش افتاد، و او از شكر و حمد خدا بازنمى  ايستاد، حتى اگر يكى از كرم ها از بدنش مى  افتاد، آن را به جاى خودش برمى  گردانيد، و مى  گفت به همان جايى برگرد كه خدا از آن جا تو را آفريد. اين بار بوى تعفن به بدنش افتاد، و مردم قريه از بوى او متاذى شده، او را به خارج قريه بردند و در مزبله اى افكندند.
 
 
 
در اين ميان خدمتى كه از همسر او - كه نامش "رحمت" دختر افراييم فرزند [[حضرت یوسف]] بن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم علیه السلام بود - سرزد اين كه دست به كار گدايى زده، هر چه از مردم [[صدقه]] مى  گرفت نزد ايوب مى  آورد، و از اين راه از او پرستارى و پذيرايى مى  كرد.
 
 
 
امام سپس فرمود: چون مدت بلا بر ايوب به درازا كشيده شد، و ابليس صبر او را بديد، نزد عده اى از اصحاب ايوب كه راهبان بودند، و در كوه ها زندگى مى  كردند برفت، و به ايشان گفت: بياييد مرا به نزد اين بنده مبتلا ببريد، احوالى از او بپرسيم، و عيادتى از او بكنيم. اصحاب بر قاطرانى سفيد سوار شده، نزد ايوب شدند، همين كه به نزديكى وى رسيدند، قاطران از بوى تعفن آن جناب نفرت كرده، رميدند. بعضى از آنان به يكديگر نگريسته آن گاه پياده به نزدش شدند، و در ميان آنان جوانى نورس بود.
 
 
 
همگى نزد آن جناب نشسته عرضه داشتند: خوبست به ما بگويى كه چه گناهى مرتكب شدى؟ شايد ما از خدا آمرزش آن را مسألت كنيم، و ما گمان مى كنيم اين بلايى كه تو بدان مبتلا شده اى، و احدى به چنين بلايى مبتلا نشده، به خاطر امرى است كه تو تاكنون از ما پوشيده مى  دارى.
 
 
 
ايوب علیه السلام گفت: به [[مقربان]] پروردگارم [[سوگند]] كه خود او مى  داند تاكنون هيچ طعامى نخورده ام، مگر آن كه [[يتيم]] و يا ضعيفى با من بوده، و از آن طعام خورده است، و بر سر هيچ دو راهى كه هر دو [[طاعت]] خدا بود قرار نگرفته ام، مگر آن كه آن راهى را انتخاب كرده ام كه طاعت خدا در آن سخت تر و بر بدنم گرانبارتر بوده است. از بين اصحاب آن جوان نورس رو به سايرين كرد و گفت: واى بر شما آيا مردى را كه پيغمبر خداست سرزنش كرديد تا مجبور شد از [[عبادت]] هايش كه تاكنون پوشيده مى  داشته پرده بردارد، و نزد شما اظهار كند؟! ايوب در اينجا متوجه پروردگارش شد، و عرضه داشت: پروردگارا اگر روزى در محكمه عدل تو راه يابم، و قرار شود كه نسبت به خودم اقامه حجت كنم، آن وقت همه حرف ها و درد دلهايم را فاش مى  گويم.
 
 
 
ناگهان متوجه ابرى شد كه تا بالاى سرش بالا آمد، و از آن ابر صدايى برخاست: اى ايوب تو هم اكنون در برابر محكمه منى، حجت  هاى خود را بياور كه من اينك به تو نزديكم هر چند كه هميشه نزديك بوده ام.
 
 
 
ايوب علیه السلام عرضه داشت: پروردگارا! تو مى  دانى كه هيچ گاه دو امر برايم پيش نيامد كه هر دو [[اطاعت]] تو باشد و يكى از ديگرى دشوارتر، مگر آن كه من آن اطاعت دشوارتر را انتخاب كرده ام، پروردگارا آيا تو را حمد و شكر نگفتم؟ و يا تسبيحت نكردم كه اين چنين مبتلا شدم؟! بار ديگر از ابر صدا برخاست، صدايى كه با ده هزار زبان سخن مى  گفت، بدين مضمون كه اى ايوب! چه كسى تو را به اين پايه از بندگى خدا رسانيد؟ در حالى كه ساير مردم از آن غافل و محرومند؟ چه كسى زبان تو را به حمد و [[تسبيح]] و [[تكبير خدا]] جارى ساخت، در حالى كه ساير مردم از آن غافلند. اى ايوب! آيا بر خدا منت مى  نهى، به چيزى كه خود منت خداست بر تو؟ امام مى  فرمايد: در اينجا ايوب مشتى خاك برداشت و در دهان خود ريخت، و عرضه داشت: پروردگارا منت همگى از تو است و تو بودى كه مرا توفيق بندگى دادى.
 
 
 
پس خداى [[عزوجل]] فرشته اى بر او نازل كرد، و آن فرشته با پاى خود زمين را خراشى داد، و چشمه آبى جارى شد، و ايوب را با آن آب بشست، و تمامى زخم هايش بهبودى يافته داراى بدنى شاداب تر و زيباتر از حد تصور شد، و خدا پيرامونش باغى سبز و خرم برويانيد، و اهل و مالش و فرزندانش و زراعتش را به وى برگردانيد، و آن فرشته را مونسش كرد تا با او بنشيند و گفتگو كند.
 
 
 
در اين ميان همسرش از راه رسيد، در حالى كه پاره نانى همراه داشت، از دور نظر به مزبله ايوب افكند، ديد وضع آن محل دگرگون شده و به جاى يك نفر دو نفر در آن جا نشسته اند، از همان دور بگريست كه اى ايوب چه بر سرت آمد و تو را كجا بردند؟ ايوب صدا زد، اين منم، نزديك بيا، همسرش نزديك آمد، و چون او را ديد كه خدا همه چيز را به او برگردانيده، به [[سجده شكر]] افتاد. در [[سجده]] نظر ايوب به گيسوان همسرش افتاد كه بريده شده، و جريان از اين قرار بود كه او نزد مردم مى  رفت تا [[صدقه]] اى بگيرد، و طعامى براى ايوب تحصيل كند و چون گيسوانى زيبا داشت، بدو گفتند: ما طعام به تو مى  دهيم به شرطى كه گيسوانت را به ما بفروشى. "رحمت" از روى اضطرار و ناچارى و به منظور اين كه همسرش ايوب گرسنه نماند گيسوان خود را بفروخت.
 
 
 
ايوب چون ديد گيسوان همسرش بريده شده قبل از اين كه از جريان بپرسد [[سوگند]] خورد كه صد تازيانه به او بزند، و چون همسرش علت بريدن گيسوانش را شرح داد، ايوب علیه السلام در اندوه شد كه اين چه سوگندى بود كه من خودم، پس خداى عزوجل بدو [[وحى]] كرد: "وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لاتَحْنَثْ - يك مشت شاخه در دست بگير و به او بزن تا سوگند خود را نشكسته باشى. او نيز يك مشت شاخه كه مشتمل بر صد تركه بود گرفته چنين كرد و از عهده سوگند برآمد.<ref> ترجمه الميزان (موسوى همدانى سيد محمد باقر)، ج  17، ص: 324 و تفسير قمى، ج 2، ص 241-239.</ref>
 
 
 
مولف [[کتاب المیزان]] می گوید: [[ابن عباس]] هم قريب به اين مضمون را روايت كرده. و از وهب روايت شده كه همسر ايوب دختر ميشا فرزند يوسف بوده. و اين روايت - به طورى كه ملاحظه گرديد - ابتلاى ايوب را به نحوى بيان كرد كه مايه نفرت طبع هر كسى است، و البته روايات ديگرى هم مؤيد اين روايات هست، ولى از سوى ديگر از ائمه [[اهل بيت]] علیهم السلام رواياتى رسيده كه اين معنا را با شديدترين لحن انكار مى  كند و - ان شاء اللَّه - آن روايات از نظر خواننده خواهد گذشت.
 
 
 
و از [[خصال]] نقل شده كه از قطان از سكرى، از جوهرى، از [[ابن عماره]]، از پدرش از [[امام صادق]] علیه السلام، روايت كرده كه فرمود: ايوب علیه السلام هفت سال مبتلا شد، بدون اين كه گناهى كرده باشد، چون [[انبياء]] به خاطر [[عصمت]] و طهارتى كه دارند، [[گناه]] نمى  كنند، و حتى به سوى گناه - هر چند صغيره باشد - متمايل نمى شوند.
 
 
 
و نيز فرمود: هيچ يك از ابتلائات ايوب علیه السلام عفونت پيدا نكرد، و بدبو نشد، و نيز صورتش زشت و زننده نگرديد، و حتى ذره اى خون و يا چرك از بدنش بيرون نيامد، و احدى از ديدن او تنفر نيافت و از مشاهده اش وحشت نكرد، و هيچ جاى بدنش كرم نينداخت، چه رفتار خداى عزوجل درباره انبياء و اولياى مكرمش كه مورد ابتلايشان قرار مى دهد، اين چنين است.
 
 
 
و اگر مردم از او دورى كردند، به خاطر بى پولى و ضعف ظاهرى او بود، چون مردم نسبت به مقامى كه او نزد پروردگارش داشت جاهل بودند، و نمى دانستند كه خداى تعالى او را تاييد كرده، و بزودى فرجى در كارش ايجاد مى كند ولذا مى بينيم [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله فرموده: گرفتارترين مردم از جهت بلاء انبياء و بعد از آنان هر كسى است كه مقامى نزديكتر به مقام انبياء داشته باشد.
 
 
 
و اگر خداى تعالى او را به بلايى عظيم گرفتار كرد، بلايى كه با آن در نظر تمامى مردم خوار و بى مقدار گرديد، براى اين بود كه مردم درباره اش دعوى [[ربوبيت]] نكنند، و از مشاهده نعمت هاى عظيمى كه خدا به وى ارزانى داشته، او را خدا نخوانند.
 
 
 
و نيز براى اين بود كه مردم از ديدن وضع او استدلال كنند بر اين كه ثواب هاى خدايى دو نوع است، چون خداوند بعضى را به خاطر استحقاقشان ثواب مى دهد، و بعضى ديگر را بدون استحقاق به نعمت هايى اختصاص مى دهد.
 
 
 
و نيز از ديدن وضع او عبرت گرفته، ديگر هيچ ضعيف و فقير و مريضى را به خاطر ضعف و [[فقر]] و مرضش تحقير نكنند، چون ممكن است خدا فرجى در كار آنان داده، ضعيف را قوى، و فقير را توانگر، و مريض را بهبودى دهد.
 
 
 
و نيز بدانند كه اين خداست كه هر كس را بخواهد مريض مى كند، هر چند كه پيغمبرش باشد، و هر كه را بخواهد [[شفا]] مى دهد به هر جور و به هر سببى كه بخواهد.<ref> ترجمه الميزان (موسوى همدانى سيد محمد باقر)، ج  17، ص: 327.</ref>
 
 
 
'''اخلاق و فضائل و ویژگی های حضرت ایوب'''
 
 
 
* 1- خداوند ايوب عليه السلام را به سه صفت مهم: مقام [[عبوديت]]، [[صبر]] و استقامت، و [[بازگشت پياپى به سوى خدا]] وصف كرده است:
 
 
 
«اِنّا وجَدنهُ صابِرًا نِعمَ العَبدُ اِنَّهُ اَوّاب». ([[سوره ص]]، 38) و تنها ايوب و سليمان را (سوره ص، 30) «[[نعم العبد]]» خوانده، زيرا در حال نعمت شكرگزار بودند. ايوب عليه السلام از سلسله [[پیامبران]] ابراهيمى است، زيرا از ذريه آن حضرت و از نيكوكاران است: «و مِن ذُرِّيَّتِهِ داوودَ و سُلَيمنَ و اَيّوبَ و يوسُفَ و موسى و هرون و كَذلِكَ نَجزِى المُحسِنين». ([[سوره انعام]]‌، 84) و او از [[هدايت ويژه الهى]] كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله مأموريت يافت از آن پيروى كند برخوردار شده است: «اُولئِكَ الَّذينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدهُمُ اقتَدِهُ». (سوره انعام، 90) و از پيامبرانى است كه قرآن از [[وحى]] به آنان به طور ويژه سخن گفته است: «اِنّا اَوحَينا اِلَيكَ كَما‌اَوحَينا اِلى نوح والنَّبِيّينَ مِن بَعدِهِ و اَوحَينا اِلى اِبرهيمَ و اِسمعِيلَ و اِسحقَ و يَعقوبَ والاَسباطِ و عِيسى و اَيّوبَ...». ([[سوره نساء]]، 163)<ref> دائرة المعارف قرآن كريم، جلد پنجم. (مركز فرهنگ و معارف قرآن)</ref>
 
 
 
حضرت ايوب در عصر خود در عزت و شرافت و حسب و نسب و ثروت و دولت عديل و نظير نداشت، اما حسب و نسب او به سه واسطه به يعقوب مى  رسيد. ايوب هم پدرش نبى بود و ثروت زيادى داشت كه به [[ميراث]] به ايوب رسيد.
 
 
 
* 2- در خبر از حضرت [[امام صادق]] عليه السلام به روايت [[تحفة الاخوان]] از ابى بصير است كه: ايوب هزار اسب و هزار ماديان و هزار بغل و هزار بغله و سه هزار شتر و هزار و پانصد ناقه، و هزار بقره، و ده هزار گوسفند و پانصد ميش و سيصد خر ماده داشته و هر ماديانى يك يا دو يا سه كره داشته و هر ناقه فصيل داشت و همچنين جميع مواشى او، و بر هر پنجاه از اين حيوانات يك راعى كه مملوك او بود و هر مملوكى اهل و اولاد داشت. اين يك قسمت از [[حديث]] بود نقل كرديم، و اولاد زيادى پسر و دختر داشت كه در عدد آن ها و اسامى آن ها اخبار مختلف است و تمام اين دولت و ثروت و اولاد آن هلاك شدند و از بين رفتند.<ref> أطيب البيان في تفسير القرآن (طيب سيد عبدالحسين)، ج 9، ص: 227.</ref>
 
 
 
رسول اکرم صلي  الله  عليه  و  آله در مورد ایوب می فرماید: كانَ أيُّوبُ أحلَمَ النّاسِ، وأصبَرَ النّاسِ، وأكظَمَ النّاسِ لِغَيظٍ: ايوب بردبارترين مردم و شكيباترين مردمان بود و بيش از همه مردم [[كظم غيظ]] مي  كرد.<ref> [[حكم النبي الأعظم]] صلى الله عليه و آله و سلم (محمدى رى شهرى)، ج 2، ص: 273.</ref>
 
 
 
«ايوب» سرگذشتى غم انگيز، و در عين حال پرشكوه و با ابهت دارد، صبر و شكيبايى او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجيب بود، به گونه اى كه «[[صبر ايوب]]» يك ضرب المثل قديمى است.<ref> [[برگزيده تفسير نمونه]] (بابايى احمد على)، ج  3، ص: 184.</ref>
 
 
 
'''همسر ایوب'''
 
 
 
عيال ایوب نامش رحمة بود به يك واسطه به يوسف مى  رسيد، و در حسن و جمال شبيه ترين خلق بود به يوسف چون پدرش خواب ديد كه يوسف پيراهن خود را به اين دختر رحمة پوشانيد و گفت: اين حسن و جمال من است به تو پوشانيدم و پدرش از انبياء بود.<ref> [[أطيب البيان في تفسير القرآن]] (طيب سيد عبدالحسين)، ج  9، ص: 227.</ref>
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
  
 
==منابع==
 
==منابع==
  
* جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجانى؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران، اول، 1377 ش.
+
*[[تفسیر جلاء الأذهان (کتاب)|جلاء الأذهان و جلاء الأحزان]]، ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانى؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران، اول، ۱۳۷۷ ش.
* بحارالأنوار، [[علامه مجلسى ]]؛ تهران.
+
*[[بحارالأنوار (کتاب)|بحارالأنوار]]، علامه مجلسى؛ تهران.
* ترجمه الميزان، سيد محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علميه قم، پنجم، 1374 ش.
+
*ترجمه [[المیزان فی تفسیر القرآن (کتاب)|المیزان]]، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش.
* برگزيده تفسير نمونه، احمد على بابايى؛ تهران: دارالكتب الاسلاميه، سیزدهم، 1382 ش.
+
*برگزیده [[تفسیر نمونه (کتاب)|تفسیر نمونه]]، احمد على بابایى؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، سیزدهم، ۱۳۸۲ ش.
* أطيب البيان في تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب؛ تهران: انتشارات اسلام، دوم، 1378 ش.
+
*[[اطیب البیان فی تفسیر القرآن (کتاب)|أطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، سید عبدالحسین طیب؛ تهران: انتشارات اسلام، دوم، ۱۳۷۸ ش.
* حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم، محمدى رى شهرى؛ قم: دارالحديث، اول، 1429 ق.
+
*حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، محمدى رى شهرى؛ قم: دارالحدیث، اول، ۱۴۲۹ ق.
 +
 
 +
{{پیامبران}}
 +
{{قرآن}}
  
 
[[رده:قصه‌های قرآنی]]
 
[[رده:قصه‌های قرآنی]]
 
[[رده:پیامبران]]
 
[[رده:پیامبران]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۳

حضرت ایوب علیه السلام، از پیامبران الهی و از نوادگان حضرت ابراهیم علیه السلام است. نام حضرت ایوب چهار بار در قرآن مجید آمده و بنده‌ای خوب و صابر معرفی شده است؛[۱] از آن رو که خداوند او را به داغ فرزندان و ناراحتی‌های جسمانی مبتلا نمود، و او با پیشه نمودن صبر از این امتحان سربلند بیرون آمد.[۲]

وجه تسمیه ایوب

«ایوب» نامى است عبرى که «ایبوب» و «یوباب» نیز خوانده شده است. برخى آن را به احتمال برگرفته از ریشه عبرى «ایبوب» به معناى گریه یا از «ایبت» به معناى ندبه دانسته‌اند؛ برخى شارحان تورات آن را در اصل عربى و ترجمه شده به عبرى دانسته و گفته‌اند: این واژه به «آیب» در عربى به ‌معناى بازگشت کننده به سوى خدا نزدیک است. این معنا با وصف «اوّاب» که براى ایوب در آیه ۳۴ سوره ص آمده، سازگار است. برخى دیگر آن را برگرفته از «آبَ یؤوب» و به معناى کسى مى ‌دانند که سلامتى و مال و خانواده خود را باز‌یافته است.[۳]

نسب و خاندان

حضرت ایوب علیه السلام همچون بسیاری دیگر از پیامبران از ذریه حضرت ابراهیم علیه السلام است. نسب او را تا حضرت ابراهیم چنین گفته اند: «أیوب بن أموص بن رازخ بن روم بن عیص بن اسحاق بن ابراهیم علیه السلام».[۴]

همچنین مادر او از فرزندان حضرت لوط علیه السلام بود.[۵] همسر حضرت ایوب نیز نامش رحمة بود و به یک واسطه به حضرت یوسف علیه السلام مى رسید و در حُسن و جمال شبیه ترین خلق بود به یوسف، چون پدرش خواب دید که یوسف پیراهن خود را به این دختر رحمة پوشانید و گفت این حسن و جمال من است به تو پوشانیدم و پدرش از انبیاء بود.[۶]

ذکر حضرت ایوب در قرآن

نام حضرت ایوب علیه السلام ۴ بار در قرآن مجید آمده است:

  • سوره نساء آیه ۱۶۳: این آیه به مقام نبوت ایوب اشاره دارد: «إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَىٰ نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَىٰ وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا». ما همچنان که به نوح و پیامبران بعد از او وحى کردیم به تو نیز وحى کردیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان نیز وحى نمودیم و به داود، زبور بخشیدیم.
  • سوره انعام آیه ۸۴: این آیه آن حضرت را در زمره ذریه حضرت ابراهیم علیه السلام می آورد و ایشان را به اینکه از هدایت شدگان هستند ستوده و در زمره "محسنین" به حساب می آورد: «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَارُونَ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ». و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را به راه راست درآوردیم و نوح را از پیش راه نمودیم و از نسل او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را هدایت کردیم و این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم.
  • سوره انبیاء آیات ۸۳ و ۸۴: در این دو آیه به اجابت دعاى او در برطرف شدن سختى و مصیبت هایش اشاره می نماید: «وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِكْرَىٰ لِلْعَابِدِينَ». و ایوب را یاد کن هنگامى که پروردگارش را ندا داد که به من آسیب رسیده است و تویى مهربانترین مهربانان؛ پس دعای او را اجابت نمودیم و آسیب وارده بر او را برطرف کردیم و کسان او و نظیرشان را همراه با آنان مجددا به وى عطا کردیم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادت کنندگان باشد.
  • سوره ص آیات ۴۱-۴۴: در این آیات مصائب آن حضرت، پایان یافتن آن و روى ‌آوردن نعمت هاى الهى به وى بیان شده است. همچنین حضرت ایوب علیه السلام به سه صفت عبودیت نیکو، صبر و استقامت، و بازگشت پیاپى به سوى خدا وصف شده است: «وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ * ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَٰذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ * وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ * وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» و یاد کن از بنده ما ایوب هنگامى که به درگاه خداى خود عرض کرد: (پروردگارا) شیطان مرا سخت رنج و عذاب رسانیده؛ (خطاب کردیم که) پاى به زمین زن، این آبى است سرد براى شستشو و نوشیدن؛ و ما اهل و فرزندانى که از او مردند و به قدر آنها هم علاوه به او عطا کردیم تا در حق او لطف و رحمتى کنیم و تا صاحبان عقل متذکر شوند؛ و (ایوب را گفتیم) دسته ‏اى از چوبهاى باریک (خرما) به دست گیر و (بر تن زن خود) بزن و عهد و قسمت را نشکن. ما ایوب را بنده صابرى یافتیم، نیکو بنده‏‌اى بود که دایم رجوع و توجهش به درگاه ما بود.

داستان ابتلای حضرت ایوب

در قرآن کریم آنچه در خصوص داستان حضرت ایوب آمده آن است که خداى تعالى او را به ناراحتى جسمى و به داغ فرزندان مبتلا نمود، و سپس، هم عافیتش داد و هم فرزندانش را و مثل آنان را به وى برگردانید. و این کار را به مقتضاى رحمت خود کرد و به این منظور کرد تا سرگذشت او مایه تذکر عابدان باشد.[۷]

در برخی از کتابهای تفسیری در مقام تبیین آیات مربوط به ابتلای حضرت ایوب داستانی از قول افرادی نقل گردیده است که به روشنی با ساحت انبیاء منافات دارد. این داستان که در نقلهایی از آن افرادی چون وهب بن منبه- که متهم به نقل اسرائیلیات است[۸] - حضور دارند، حتی به منابع شیعه نیز راه یافته است تا جایی که تفسیر قمی آن را به عنوان روایتی از امام صادق علیه السلام نقل می نماید. صورت داستان در تفسیر قمی چنین است:

ابوبصیر گفت: از آن جناب پرسیدم گرفتاری هایى که خداى تعالى ایوب علیه السلام را در دنیا بدانها مبتلا کرد چه بود، و چرا مبتلایش کرد؟ در جوابم فرمود: خداى تعالى نعمتى به ایوب ارزانى داشت، و ایوب علیه السلام همواره شکر آن را به جاى مى آورد، و در آن تاریخ شیطان هنوز از آسمان ها ممنوع نشده بود و تا زیر عرش بالا مى رفت. روزى از آسمان متوجه شکر ایوب شد و به وى حسد ورزیده عرضه داشت: پروردگارا! ایوب شکر این نعمت که تو به وى ارزانى داشته اى به جاى نیاورده، زیرا هر جور که بخواهد شکر این نعمت را بگذارد، باز با نعمت تو بوده، از دنیایى که تو به وى داده اى انفاق کرده، شاهدش هم این است که: اگر دنیا را از او بگیرى خواهى دید که دیگر شکر آن نعمت را نخواهد گذاشت. پس مرا بر دنیاى او مسلط بفرما تا همه را از دستش بگیرم، آن وقت خواهى دید چگونه لب از شکر فرومى بندد، و دیگر عملى از باب شکر انجام نمى دهد. از ناحیه عرش به وى خطاب شد که من تو را بر مال و اولاد او مسلط کردم، هر چه مى خواهى بکن.

امام سپس فرمود: ابلیس از آسمان سرازیر شد، چیزى نگذشت که تمام اموال و اولاد ایوب از بین رفتند، ولى به جاى این که ایوب از شکر بازایستد، شکر بیشترى کرد، و حمد خدا زیاده بگفت. ابلیس به خداى تعالى عرضه داشت: حال مرا بر زراعتش مسلط گردان. خداى تعالى فرمود: مسلطت کردم. ابلیس با همه شیطان هاى زیر فرمانش بیامد، و به زراعت ایوب بدمیدند، همه طعمه حریق گشت. باز دیدند که شکر و حمد ایوب زیادت یافت. عرضه داشت: پروردگارا مرا بر گوسفندانش مسلط کن تا همه را هلاک سازم، خداى تعالى مسلطش کرد. گوسفندان هم که از بین رفتند باز شکر و حمد ایوب بیشتر شد. ابلیس عرضه داشت: خدایا مرا بر بدنش مسلط کن، فرموده مسلط کردم که در بدن او به جز عقل و دو دیدگانش، هر تصرفى بخواهى بکنى. ابلیس بر بدن ایوب بدمید و سراپایش زخم و جراحت شد. مدتى طولانى بدین حال بماند، در همه مدت گرم شکر خدا و حمد او بود، حتى از طول مدت جراحات کرم در زخم هایش افتاد، و او از شکر و حمد خدا بازنمى ایستاد، حتى اگر یکى از کرم ها از بدنش مى افتاد، آن را به جاى خودش برمى گردانید، و مى گفت به همان جایى برگرد که خدا از آن جا تو را آفرید. این بار بوى تعفن به بدنش افتاد، و مردم قریه از بوى او متاذى شده، او را به خارج قریه بردند و در مزبله اى افکندند. در این میان خدمتى که از همسر او - که نامش "رحمت" دختر افراییم فرزند حضرت یوسف علیه السلام بود - سرزد این که دست به کار گدایى زده، هر چه از مردم صدقه مى گرفت نزد ایوب مى آورد، و از این راه از او پرستارى و پذیرایى مى کرد.

امام سپس فرمود: چون مدت بلا بر ایوب به درازا کشیده شد، و ابلیس صبر او را بدید، نزد عده اى از اصحاب ایوب که راهبان بودند، و در کوه ها زندگى مى کردند برفت، و به ایشان گفت: بیایید مرا به نزد این بنده مبتلا ببرید، احوالى از او بپرسیم، و عیادتى از او بکنیم. اصحاب بر قاطرانى سفید سوار شده، نزد ایوب شدند، همین که به نزدیکى وى رسیدند، قاطران از بوى تعفن آن جناب نفرت کرده، رمیدند. بعضى از آنان به یکدیگر نگریسته آن گاه پیاده به نزدش شدند، و در میان آنان جوانى نورس بود. همگى نزد آن جناب نشسته عرضه داشتند: خوبست به ما بگویى که چه گناهى مرتکب شدى؟ شاید ما از خدا آمرزش آن را مسألت کنیم، و ما گمان مى کنیم این بلایى که تو بدان مبتلا شده اى، و احدى به چنین بلایى مبتلا نشده، به خاطر امرى است که تو تاکنون از ما پوشیده مى دارى. ایوب علیه السلام گفت: به مقربان پروردگارم سوگند که خود او مى داند تاکنون هیچ طعامى نخورده ام، مگر آن که یتیم و یا ضعیفى با من بوده، و از آن طعام خورده است، و بر سر هیچ دو راهى که هر دو طاعت خدا بود قرار نگرفته ام، مگر آن که آن راهى را انتخاب کرده ام که طاعت خدا در آن سخت تر و بر بدنم گرانبارتر بوده است. از بین اصحاب آن جوان نورس رو به سایرین کرد و گفت: واى بر شما آیا مردى را که پیغمبر خداست سرزنش کردید تا مجبور شد از عبادت هایش که تاکنون پوشیده مى داشته پرده بردارد، و نزد شما اظهار کند؟! ایوب در اینجا متوجه پروردگارش شد، و عرضه داشت: پروردگارا اگر روزى در محکمه عدل تو راه یابم، و قرار شود که نسبت به خودم اقامه حجت کنم، آن وقت همه حرفها و درد دلهایم را فاش مى گویم.

ناگهان متوجه ابرى شد که تا بالاى سرش بالا آمد، و از آن ابر صدایى برخاست: اى ایوب تو هم اکنون در برابر محکمه منى، حجت هاى خود را بیاور که من اینک به تو نزدیکم هر چند که همیشه نزدیک بوده ام. ایوب علیه السلام عرضه داشت: پروردگارا! تو مى دانى که هیچگاه دو امر برایم پیش نیامد که هر دو اطاعت تو باشد و یکى از دیگرى دشوارتر، مگر آن که من آن اطاعت دشوارتر را انتخاب کرده ام، پروردگارا آیا تو را حمد و شکر نگفتم؟ و یا تسبیحت نکردم که این چنین مبتلا شدم؟! بار دیگر از ابر صدا برخاست، صدایى که با ده هزار زبان سخن مى گفت، بدین مضمون که اى ایوب! چه کسى تو را به این پایه از بندگى خدا رسانید؟ در حالى که سایر مردم از آن غافل و محرومند؟ چه کسى زبان تو را به حمد و تسبیح و تکبیر خدا جارى ساخت، در حالى که سایر مردم از آن غافلند. اى ایوب! آیا بر خدا منت مى نهى، به چیزى که خود منت خداست بر تو؟ امام مى فرماید: در اینجا ایوب مشتى خاک برداشت و در دهان خود ریخت، و عرضه داشت: پروردگارا منت همگى از تو است و تو بودى که مرا توفیق بندگى دادى. پس خداى عزوجل فرشته اى بر او نازل کرد، و آن فرشته با پاى خود زمین را خراشى داد و چشمه آبى جارى شد و ایوب را با آن آب بشست و تمامى زخم هایش بهبودى یافته داراى بدنى شاداب تر و زیباتر از حد تصور شد، و خدا پیرامونش باغى سبز و خرم برویانید، و اهل و مالش و فرزندانش و زراعتش را به وى برگردانید، و آن فرشته را مونسش کرد تا با او بنشیند و گفتگو کند.

در این میان همسرش از راه رسید، در حالى که پاره نانى همراه داشت، از دور نظر به مزبله ایوب افکند، دید وضع آن محل دگرگون شده و به جاى یک نفر دو نفر در آن جا نشسته اند، از همان دور بگریست که اى ایوب چه بر سرت آمد و تو را کجا بردند؟ ایوب صدا زد، این منم، نزدیک بیا، همسرش نزدیک آمد، و چون او را دید که خدا همه چیز را به او برگردانیده، به سجده شکر افتاد. در سجده نظر ایوب به گیسوان همسرش افتاد که بریده شده، و جریان از این قرار بود که او نزد مردم مى رفت تا صدقه اى بگیرد، و طعامى براى ایوب تحصیل کند و چون گیسوانى زیبا داشت، بدو گفتند: ما طعام به تو مى دهیم به شرطى که گیسوانت را به ما بفروشى. "رحمت" از روى اضطرار و ناچارى و به منظور این که همسرش ایوب گرسنه نماند گیسوان خود را بفروخت. ایوب چون دید گیسوان همسرش بریده شده قبل از این که از جریان بپرسد سوگند خورد که صد تازیانه به او بزند، و چون همسرش علت بریدن گیسوانش را شرح داد، ایوب علیه السلام در اندوه شد که این چه سوگندى بود که من خوردم، پس خداى عزوجل بدو وحى کرد: "وَ خُذْ بِیدِک ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لاتَحْنَثْ - یک مشت شاخه در دست بگیر و به او بزن تا سوگند خود را نشکسته باشى. او نیز یک مشت شاخه که مشتمل بر صد ترکه بود گرفته چنین کرد و از عهده سوگند برآمد.[۹]

بر این روایت نقدهای زیر وارد شده است:

  • در سلسله راویان این روایت عبدالله بن بحر واقع شده که فردی مجهول الحال است.[۱۰]
  • مولف تفسیر المیزان این روایت را در تنافی با روایات دیگر می داند، از جمله: در «خصال» از امام صادق علیه السلام، روایت کرده که فرمود: ایوب علیه السلام هفت سال مبتلا شد بدون این که گناهى کرده باشد، چون انبیاء به خاطر عصمت و طهارتى که دارند، گناه نمى کنند و حتى به سوى گناه - هر چند صغیره باشد - متمایل نمى شوند. و نیز فرمود: هیچ یک از ابتلائات ایوب علیه السلام عفونت پیدا نکرد و بدبو نشد و نیز صورتش زشت و زننده نگردید و حتى ذره اى خون و یا چرک از بدنش بیرون نیامد و احدى از دیدن او تنفر نیافت و از مشاهده اش وحشت نکرد و هیچ جاى بدنش کرم نینداخت، چه رفتار خداى عزوجل درباره انبیاء و اولیاى مکرمش که مورد ابتلایشان قرار مى دهد، این چنین است. و اگر مردم از او دورى کردند، به خاطر بى پولى و ضعف ظاهرى او بود، چون مردم نسبت به مقامى که او نزد پروردگارش داشت جاهل بودند، و نمى دانستند که خداى تعالى او را تایید کرده و بزودى فرجى در کارش ایجاد مى کند. ولذا مى بینیم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: گرفتارترین مردم از جهت بلاء انبیا و بعد از آنان هر کسى است که مقامى نزدیکتر به مقام انبیا داشته باشد. و اگر خداى تعالى او را به بلایى عظیم گرفتار کرد، بلایى که با آن در نظر تمامى مردم خوار و بى مقدار گردید، براى این بود که مردم درباره اش دعوى ربوبیت نکنند و از مشاهده نعمت هاى عظیمى که خدا به وى ارزانى داشته، او را خدا نخوانند. و نیز براى این بود که مردم از دیدن وضع او استدلال کنند بر این که ثواب هاى خدایى دو نوع است، چون خداوند بعضى را به خاطر استحقاقشان ثواب مى دهد و بعضى دیگر را بدون استحقاق به نعمت هایى اختصاص مى دهد. و نیز از دیدن وضع او عبرت گرفته، دیگر هیچ ضعیف و فقیر و مریضى را به خاطر ضعف و فقر و مرضش تحقیر نکنند، چون ممکن است خدا فرجى در کار آنان داده، ضعیف را قوى و فقیر را توانگر و مریض را بهبودى دهد. و نیز بدانند که این خداست که هر کس را بخواهد مریض مى کند، هر چند که پیغمبرش باشد و هر که را بخواهد شفا مى دهد به هر جور و به هر سببى که بخواهد.[۱۱]
  • شیخ ابوالفتوح رازی این روایت را به دلیل امکان نداشتن تسلط شیطان بر انبیاء مردود می داند: به این دلیل که هیچ روا نباشد که خداى تعالى ابلیس را بر انبیاء و اولیا مسلّط کند.[۱۲]
  • اینگونه روایات با مقام عصمت انبیاء منافات دارد چرا که یکى از مراتب عصمت آن است که در وجود پیامبران امورى نباشد که مایه دورى گزیدن مردم از آنان است، زیرا انزجار مردم از پیامبر و دورى گزیدن از او، با هدف بعثت ـ که ابلاغ رسالات الهى توسط پیامبر به آنان است ـ منافات دارد.[۱۳]

پانویس

  1. سوره ص، آیه۴۴.
  2. سوره انبیاء، آیه ۸۳ و ۸۴. سوره ص، آیه ۴۱ و ۴۴.
  3. دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص۲۰۶.
  4. جرجانی، حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج۶، ص۱۴۳.
  5. جرجانی، حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج۶، ص۱۴۳.
  6. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، ج۹، ص۲۲۷.
  7. سوره انبیاء، آیه ۸۳ و ۸۴. سوره ص، آیه ۴۱ و ۴۴.
  8. رجوع شود به وهب بن منبه و تاریخنگاری اسلامی، مهدی خزائی، فروغ وحدت، پاییز ۱۳۸۴، شماره ۱ در دسترس: پرتال جامع علوم انسانی
  9. تفسیر قمى، ج۲، ص۲۴۱-۲۳۹. نقل از ترجمه المیزان، ج۱۷، ص۳۲۴)
  10. زهرا کلباسی، نقد و بررسی آرای مفسران در تفسیر آیه ی ۴۴ سوره ی ص و تازیانه زدن ایوب به همسرش، آموزه های قرآنی، شماره ۲۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۴
  11. ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى، ج۱۷، ص۳۲۷.
  12. روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۳، ص: ۲۶۰
  13. منشور عقائد امامیه، جعفر سبحانی.

منابع

  • جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانى؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران، اول، ۱۳۷۷ ش.
  • بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
  • ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش.
  • برگزیده تفسیر نمونه، احمد على بابایى؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، سیزدهم، ۱۳۸۲ ش.
  • أطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب؛ تهران: انتشارات اسلام، دوم، ۱۳۷۸ ش.
  • حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، محمدى رى شهرى؛ قم: دارالحدیث، اول، ۱۴۲۹ ق.
پیامبران
پیامبران اولوالعزم
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم
سایر پیامبران
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون


قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن