اسطوره: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
«اُسطوره» مفرد «اَساطیر» از واژگان [[قرآن|قرآنی]]، در اصطلاح یک پدیده اجتماعی با حالت سمبولیک<ref>محسنی، منوچهر؛ جامعه‌شناسی عمومی، تهران، طهوری، 1380، چاپ هفدهم،‌ ص132-130.</ref> و به‌ عنوان یک نظام فرهنگی است<ref>استریناتی، دومینیک؛ مقدمه‌ای بر نظریه‌های فرهنگ عامه، ثریا پاک‌نظر، تهران، گام نو،‌ 1388، چاپ پنجم، ص130.</ref> که بیانگر یک [[جهان بینی|جهان‌بینی]] کلی در باب جهان و منشأ آن، و جایگاه [[انسان]] در طبیعت است. اسطوره با موجودی کامل و ذهنی ژرفا (تخیل) سروکار دارد. تأویل اسطوره، متضمن فهم فرهنگ‌ها در دوران‌های ماقبل منطق و نه غیرمنطقی است.<ref>بیرو، آلن؛ پیشین، ص235.</ref>
+
'''«اُسطوره»''' مفرد «اَساطیر» از واژگان [[قرآن|قرآنی]] است که به معنای افسانه یا داستان یا خیال آمده است. اسطوره در اصطلاح، یک پدیده اجتماعی با حالت سمبولیک<ref>منوچهر محسنی، جامعه‌شناسی عمومی، تهران، طهوری، ۱۳۸۰، چاپ هفدهم،‌ ص۱۳۲-۱۳۰.</ref> و به‌ عنوان یک نظام فرهنگی است که بیانگر یک [[جهان بینی|جهان‌بینی]] کلی در باب جهان و منشأ آن، و جایگاه [[انسان]] در طبیعت است. اسطوره می‌تواند ریشه در حقایق تاریخی داشته و یا اصلا ریشه تاریخی نداشته باشد.
  
«أَساطِيرُ» جمعِ «اسطوره» به معناى حكايات و افسانه‌هاى [[خرافات|خرافى]] است كه به صورت مكتوب درآمده باشد. در قرآن اين كلمه، نُه بار از زبان كفّار نقل شده كه در همه‌ى موارد همراه كلمه‌ى «اولين» است، يعنى آنها مى‌گفتند: اين حرفها تازگى ندارد، بلكه همان بافته‌هاى پيشينيان است.
+
==معنای اسطوره==
 +
«اسطوره» کلمه‌ای معرّب به معنای روایت و خبری است که اصلی ندارد و از واژه یونانی «هیستوریا» به معنی جستجو، روایت و تاریخ گرفته شده است. ریشه یابی واژه «اسطوره» بر دو قسم است:
  
بعضى جامعه‌شناسان امروز نيز مذهب را زاييده جهل و خرافه مى‌دانند، كه شايد اين حرف، بخاطر بعضى خرافاتى باشد كه در ميان اصولِ اصيلِ اديان الهى، رخنه كرده است و در واقع ربطى به مذهب ندارد.
+
*اسطوره برگرفته شده از زبان عربی: جمع اسطوره اساطیر است که از کلمه «سَطَرَ» به معنی نوشتن برگرفته شده و جمع آن هم اسطار یا اسطیره می باشد. «اسطوره» در لغت عربی به معنای گفتاری است که هیچ‌گونه پایه و اساسی ندارد و از آن به عنوان گفتاری باطل، یاد شده است.<ref>ابن منظور، لسان العرب، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، ج ۴، ص ۳۶۳.</ref>
 +
*اسطوره برگرفته شده از زبان یونانی: کلمه اسطوره معرب واژه یونانی - ایستوریا istoria - است که در زبان انگلیسی به صورت - هیستوری history - به معنای تاریخ و - استوری story - به معنایی داستان و خبر درآمده است.
 +
 
 +
ارائه تعریف کاملی از «اُسطوره» که دربردارنده تمامی مفاهیم آن باشد کار دشواری است. اسطوره مفرد «أَساطِیر» به معناى داستانها و افسانه‌هاى پیشین است که به صورت مکتوب درآمده باشد.
 +
 
 +
اسطوره نماد زندگی دوران پیش از دانش و صنعت و نشان مشخص روزگاران [[باستان شناسی|باستان]] است. تحول اساطیر هر قوم، معرّف تحول شکل زندگی، دگرگونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانش است. در واقع، اسطوره نشانگر یک دگرگونی بنیادی در پویش بالارونده ذهن بشری است. اساطیر، روایاتی است که از طبیعت و ذهن انسان بدوی ریشه می گیرد و برآمده از رابطه دوسویه این دو است.
 +
 
 +
اسطوره به ساده‌ترین و معمولی‌ترین معنا، نوعی سرگذشت یا داستان است که معمولا به خدا یا رب‌النوع و موجودی الهی مربوط می‌شود. اسطوره بدین مفهوم، با فرهنگ‌های ابتدایی یا دوره‌های کهن فرهنگ‌های پیشرفته پیوسته است. اسطوره داستانی نیست که فقط برای داستان‌گویی نقل شود، بلکه داستانی است که بعضی خصایص جامعه‌ای را که اسطوره بدان تعلق دارد، گزارش می‌کند.
  
==اسطوره در لغت==
+
موضوعات اسطوره‌ای و مصادیق آن بیشتر در مورد موجودات ماورائی بوده و آنها در اسطوره‌ها نقش مهمی را ایفا می‌کنند. اسطوره‌سازی با الهی کردن موجودات و وقایع زمینی اتفاق می‌افتد.
  
ریشه یابی «اسطوره» بر دو قسم است:
+
== انواع اسطوره ==
 +
اسطوره را انواع گوناگونی است؛ هر اسطوره در دیدی کلی، در شمار یکی از این انواع قرار می‌گیرد:
  
*اسطوره برگرفته شده از زبان عربی: جمع اسطوره اساطیر است که از کلمه «سَطَرَ» به معنی نوشتن برگرفته شده و جمع آن هم اسطار یا اسطیر یا اسطیره یا اسطور ه می باشد.
+
'''۱. اسطورۀ آیینی'''
*اسطوره برگرفته شده از زبان یونانی: کلمه اسطوره معرب واژه یونانی - ایستوریا istoria - است که در زبان انگلیسی به صورت - هیستوری history - به معنای تاریخ و - استوری story - به معنایی داستان و خبر درآمده است.
 
  
==تاریخچه انتقال اسطوره از عالم افسانه‌ها به حوزه علم==
+
این گونه از اسطوره‌ها که نمودهای اولیۀ آن غالباً از کاخها و معابد شهرهای کهن گرفته شده، گویای راه و آیینی است که کاهنان معابد کارگزار آن بودند؛ کارهای آیینی که توسط این کاهنان برگزار می‌شد، با کلام و اوراد همراه بود. اسطوره زیرساز و سرگذشت این آیینها بود و کارکرد آن را در جامعه تبیین می‌نمود. کار آیین فراهم‌کردن شرایطی بود که زند‌گانی اجتماعی بدان وابسته بود. بدین ترتیب، شاید اسطورۀ آیینی در پیوند با اسطوره‌های آفرینش، کهن‌ترین اسطوره‌ها ست.
  
تاریخ‌نگاران یونانی مراقب بودند که خود را از "اسطوره‌نگاران" متمایز کنند؛ زیرا مدعی بودند که نویسندگان اساطیر، افسانه‌پردازی می‌کنند و اغلب افسانه‌هایی نامحتمل، نادرست و بیشتر (چنان‌که افلاطون می‌پنداشت) افسانه‌های غیراخلاقی را بازگو می‌نمایند.
+
'''۲. اسطوره‌های خاستگاهی، یا علت‌شناختی'''
  
از سوی دیگر، همین تاریخ‌نگاران هرگز در راست‌بودن برخی اسطوره‌ها، به‌ ویژه داستان‌های مربوط به جنگ تروا تردید نداشتند. در سده نوزدهم میلادی بود که پژوهندگان مدعی شدند که همه اسطوره‌ها غیرتاریخی‌اند، جنگ تروا هرگز رخ نداده و "هومر" که به زعم آنان اصلاً‌ وجود خارجی نداشت، هیچ به جز پرتوی، سرشت یک "اسطوره خورشیدی" را رقم نزده است.
+
شکلی دیگر از اسطوره و کارکرد آن بیان خاستگاه یا سبب هر چیزی است. داستان پیدایی پرند‌گان، گلها و ساختارهای فیزیکی مختلف از این شمار و پدیدآورندۀ چنین اسطوره‌هایی هستند.
  
آن‌گاه اشلیمان در برابر چشم پژوهندگان، عملاً‌ در شهر تروا به حفاری پرداخت و بسیاری از باستان‌شناسان ادوار متأخر تأیید کرده‌اند که بیشتر "اسطوره‌ها"ی هومر و اسطوره‌های دیگر مانند داستان‌های کتاب مقدس درباره توفان و برج [[بابل]] اساساً راست بوده است.
+
'''۳. اسطورۀ اعتبار و شخصیت'''
  
امروزه عموماً‌ پذیرفته‌اند که اسطوره و افسانه می‌تواند ریشه در حقایق تاریخی داشته باشد و اغلب این‌طور بوده است که اسطوره و افسانه ریشه در حقایق تاریخی داشته اند.<ref>وارنر، رکی؛ دانشنامه اساطیر جهان، ابوالقاسم اسماعیل‌پور، تهران، اسطوره، 1387، چاپ سوم، ص65-19.</ref>
+
کارکرد این‌گونه از اسطوره‌ها ایجاد اعتبار برای قهرمانان و مکانها ست. شمار اسطوره‌های مربوط به [[قدمگاه|قدمگاهها]]، چشمه‌ها، تالابها و نیز نام بسیاری از شهرها که با چنین اسطوره‌هایی شکل گرفته‌اند، اندک نیست.
  
در قرن نوزدهم، اروپا رویکرد به اسطوره‌ها به‌ مثابه افسانه‌ها و خیال‌پردازی‌های شاعرانه، پراکنده و کمابیش بی‌معنا همچون خواب‌ها و رؤیاها را کنار گذاشت و آن‌ها را قالب‌هایی در نظر گرفت حامل معنایی که می‌تواند ما را به درک سازوکارهای درونی فرهنگ‌های جوامع انسانی راهنما باشند.
+
'''۴. اسطوره‌های فرجام'''
  
در تغییر این رویکرد سه عامل اساسی وجود داشت: نخست روان‌شناسی فرویدی و تعبیر جدیدی که او از رؤیا مطرح کرد؛ سپس زبان‌شناسی تاریخی که شروع آن را در سال 1786 بود و سرانجام زبان‌شناسی ساختی که تقریباً یک قرن بعد به همت زبان‌شناسانی چون دوسوسور و یاکوبسن شکل و قوام گرفت.<ref>فکوهی، ناصر؛ تحلیلی ساختی از یک اسطوره سیاسی، نامه علوم اجتماعی،‌ شماره 16، پاییز و زمستان 1379، ص139-138.</ref>
+
اسطوره‌های فرجام با روایتهای اسطوره‌ای اوضاع و احوال جهان پس از [[مرگ]] و پایان جهان پیوند دارند؛ در موضوعات مربوط به جهان پس از مرگ، زبان اسطوره کاربرد می‌یابد و همۀ آنها بازتابی می‌شود در برابر میرایی انسانها و تمهیدی برای آرزوی تداوم‌یافتن پس از مرگ. مرگ و باورداشتها و اسطور‌ه‌های مربوط بدان، خاستگاه بسیاری از اسطوره‌های فرجام است که در گریز از وحشتِ نبودن و میل به بودن برمی‌خیزد و در پاسداری آداب مردگان پدیدار می‌شود. برای انسانهای آغازین، مرگ پدیدۀ ناشناخته‌ای بود که واکنش در برابر آن به شکلهایی شگفت‌انگیز نمایان می‌شد.  
  
 
==عناصر مشترک اساطیر==
 
==عناصر مشترک اساطیر==
 +
در هر اسطوره عناصری از رخدادهای تاریخی، واقعیت‌های اجتماعی، نهادهای اقتصادی و نظام‌های‌ اعتقادی- آیینی با یکدیگر در آمیخته است. رمز استمرار و پایداری اسطوره‌ها در میان مردم نسل‌های‌ گوناگون و در دوره‌های پیاپی زندگی اجتماعی مردم‌، وجود بن‌مایه‌های نیرومند فرهنگی- اجتماعی و دینی‌ آنهاست.
 +
عناصر مشترک اساطیر را می‌توان به این شرح فهرست نمود:
 +
 +
*۱. اسطوره آفرینش؛‌ که می‌گوید جهان از کی آمده و چگونه آفریده شده است. این اسطوره‌ها جهانی به نظر می‌رسد، هر چند روایتش ممکن است متفاوت باشد: نخستین انسان‌ها را مادرْزمین و پدرْآسمان یا ایزدی دو جنس آفرید یا آفریدگاری آن‌ها را از خاک یا از گیاهان آفرید و غیره.
 +
 +
*۲. نخستین [[انسان]]؛ که می‌گوید انسان اولیه چه بوده و از کجا آمده است؛ مثلاً ‌یک اسطوره هندی می‌گوید: انسان اولیه از نور خورشید به جود آمده است و عهد عتقیق، انسان را مخلوق بهشتی و هبوط یافته می‌داند و سنت [[زرتشت|زرتشتی]] [[ایران|ایرانی]]، کیومرث را اسطوره انسان نخستین می‌داند.
 +
 +
*۳. قهرمان؛ اسطوره قهرمان در سرگذشت افسانه‌ای بسیاری از پادشاهان سده‌های میانه وجود دارد و چون هاله‌ای بر محور یک اصلاح‌طلب، انقلابی، شهید وطن و رهبر حزبی را فراگرفته است. مانند هرکول قهرمان که یونانیان را از بسیاری خطرات نجات داده است.
 +
 +
*۴. زن؛ در اسطوره‌های گوناگونی، زنان، اغواگر، روسپی، مرگ‌آفرین و نیز زندگی‌بخش هستند.
 +
 +
*۵. ایزدبانو-مادر؛ این اسطوره، وجهه معمولاً‌ غیرجنسی زن را در نظر دارد و در یونان، [[مصر]]، روم، مدیترانه و... تقریباً‌ عنصر مشترک آن‌ها همگی در زایندگی و باروری است و همواره توسط فرزندان بزرگ داشته می‌شود. در [[ایران]] نیز ایزدبانوی "آناهیتا" وجود داشته است.
  
عناصر مشترک اساطیر را می‌توان به این شرح فهرست نمود:
+
*۶. توفان؛ اسطوره‌های مربوط به توفان‌های بزرگ کیهانی که چگونگی نابودی جهان و انهدام نوع انسان به جز یک زوج یا چندین زوج یا چندین تن محدود را بیان می‌کنند و به شیوه‌ای واضح یا گاه مبهم، بازآفرینی کیهان جدید را نشان می‌دهند.
 +
 
 +
*۷. [[مرگ]]؛ این اسطوره‌ها تبیین می‌کنند که مرگ چرا به وجود آمده و معمولاً‌ چند درون‌مایه مشترک برای این مسأله دارند.
  
*1. اسطوره آفرینش؛‌ که می‌گوید جهان از کی آمده و چگونه آفریده شده است. این اسطوره‌ها جهانی به نظر می‌رسد، هر چند روایتش ممکن است متفاوت باشد: نخستین انسان‌ها را مادرْزمین و پدرْآسمان یا ایزدی دو جنس آفرید یا آفریدگاری آن‌ها را از خاک یا از گیاهان آفرید و غیره.
+
*۸. پایان جهان؛ این اساطیر هر یک پایان جهان را به عللی و کیفیتی تبیین می‌کنند.
  
*2. نخستین [[انسان]]؛ که می‌گوید انسان اولیه چه بوده و از کجا آمده است؛ مثلاً ‌یک اسطوره هندی می‌گوید: انسان اولیه از نور خورشید به جود آمده است و عهد عتقیق، انسان را مخلوق بهشتی و هبوط یافته می‌داند و سنت [[زرتشت|زرتشتی]] [[ایران|ایرانی]]، کیومرث را اسطوره انسان نخستین می‌داند.
+
*۹. [[بهشت]]؛ که در اساطیر مختلف هر یک به بیانی آن را جایگاهی آسمانی که لذایذ مادی را کامل‌تر و بهتر و بدون درد و رنج دارد، دانسته‌اند.
  
*3. قهرمان؛ اسطوره قهرمان در سرگذشت افسانه‌ای بسیاری از پادشاهان سده‌های میانه وجود دارد و چون هاله‌ای بر محور یک اصلاح‌طلب، انقلابی، شهید وطن و رهبر حزبی را فراگرفته است. مانند هرکول قهرمان که یونانیان را از بسیاری خطرات نجات داده است.
+
علاوه‌ بر این‌ درون‌مایه‌های مشترک، هزاران اسطوره در مورد انسان‌ها، گیاهان، جانوارن و جمادات و ستارگان و... وجود دارد که هر یک حکایت و پیامی در بطن خود دارند و آن موجود، نماد آن معنی است.<ref>همان، ص۵۸۸-۱۷۲.</ref>
  
*4. زن؛ در اسطوره‌های گوناگونی، زنان، اغواگر، روسپی، مرگ‌آفرین و نیز زندگی‌بخش هستند.
+
==انتقال اسطوره از عالم افسانه‌ به حوزه علم==
  
*5. ایزدبانو-مادر؛ این اسطوره، وجهه معمولاً‌ غیرجنسی زن را در نظر دارد و در یونان، [[مصر]]، روم، مدیترانه و... تقریباً‌ عنصر مشترک آن‌ها همگی در زایندگی و باروری است و همواره توسط فرزندان بزرگ داشته می‌شود. در [[ایران]] نیز ایزدبانوی "آناهیتا" وجود داشته است.
+
تاریخ‌نگاران یونانی مراقب بودند که خود را از "اسطوره‌نگاران" متمایز کنند؛ زیرا مدعی بودند که نویسندگان اساطیر، افسانه‌پردازی می‌کنند و اغلب افسانه‌هایی نامحتمل، نادرست و بیشتر (چنان‌که افلاطون می‌پنداشت) افسانه‌های غیراخلاقی را بازگو می‌نمایند.
  
*6. توفان؛ اسطوره‌های مربوط به توفان‌های بزرگ کیهانی که چگونگی نابودی جهان و انهدام نوع انسان به جز یک زوج یا چندین زوج یا چندین تن محدود را بیان می‌کنند و به شیوه‌ای واضح یا گاه مبهم، بازآفرینی کیهان جدید را نشان می‌دهند.
+
از سوی دیگر، همین تاریخ‌نگاران هرگز در راست‌بودن برخی اسطوره‌ها، به‌ ویژه داستان‌های مربوط به جنگ تروا تردید نداشتند. در سده نوزدهم میلادی بود که پژوهندگان مدعی شدند که همه اسطوره‌ها غیرتاریخی‌اند، جنگ تروا هرگز رخ نداده و "هومر" که به زعم آنان اصلاً‌ وجود خارجی نداشت، هیچ به جز پرتوی، سرشت یک "اسطوره خورشیدی" را رقم نزده است. آن‌گاه اشلیمان در برابر چشم پژوهندگان، عملاً‌ در شهر تروا به حفاری پرداخت و بسیاری از [[باستان شناسی|باستان‌شناسان]] ادوار متأخر تأیید کرده‌اند که بیشتر "اسطوره‌ها"ی هومر و اسطوره‌های دیگر مانند داستان‌های کتاب مقدس درباره توفان و برج [[بابل]] اساساً راست بوده است.
  
*7. [[مرگ]]؛ این اسطوره‌ها تبیین می‌کنند که مرگ چرا به وجود آمده و معمولاً‌ چند درون‌مایه مشترک برای این مسأله دارند.
+
امروزه عموماً‌ پذیرفته‌اند که اسطوره و افسانه می‌تواند ریشه در حقایق تاریخی داشته باشد و اغلب این‌طور بوده است که اسطوره و افسانه ریشه در حقایق تاریخی داشته اند.<ref>وارنر، رکی؛ دانشنامه اساطیر جهان، ابوالقاسم اسماعیل‌پور، تهران، اسطوره، ۱۳۸۷، چاپ سوم، ص۶۵-۱۹.</ref>
  
*8. پایان جهان؛ این اساطیر هر یک پایان جهان را به عللی و کیفیتی تبیین می‌کنند.
+
در قرن نوزدهم، اروپا رویکرد به اسطوره‌ها به‌ مثابه افسانه‌ها و خیال‌پردازی‌های شاعرانه، پراکنده و کمابیش بی‌معنا همچون خواب‌ها و رؤیاها را کنار گذاشت و آن‌ها را قالب‌هایی در نظر گرفت حامل معنایی که می‌تواند ما را به درک سازوکارهای درونی فرهنگ‌های جوامع انسانی راهنما باشند.  
  
*9. [[بهشت]]؛ که در اساطیر مختلف هر یک به بیانی آن را جایگاهی آسمانی که لذایذ مادی را کامل‌تر و بهتر و بدون درد و رنج دارد، دانسته‌اند.
+
بنابراین، نگاه به اسطوره، دو رویکرد کاملا متفاوت را تجربه کرده است. یکی تا قرن نوزدهم و دیگری رویکردی که از قرن نوزده شروع شد و در قرن بیستم به شکوفایی رسید. رویکردی که تا قبل از قرن نوزدهم میلادی وجود داشت، مطابق معنای لغوی به معنای یک تخیل و تفکر مصنوعی بود که هیچ واقعیت و ارزش خارجی نداشت و تنها به عنوان تخیل عادی از آن یاد می‌شد. این نگاه حتی در زمان ظهور [[اسلام]] نیز وجود داشت؛ مخالفان قرآن برای ابراز مخالفت خود با این کتاب آسمانی، صفت اسطوره بودن را بر آن حمل می‌کردند و [[قرآن]] در آیات متعددی گفتار آنها را نقل کرده و به شدت مورد مذمت قرار می‌دهد.
  
علاوه‌ بر این‌ درون‌مایه‌های مشترک، هزاران اسطوره در مورد انسان‌ها، گیاهان، جانوارن و جمادات و ستارگان و... وجود دارد که هر یک حکایت و پیامی در بطن خود دارند و آن موجود، نماد آن معنی است.<ref>همان، ص588-172.</ref>
+
اما از قرن نوزدهم میلادی به بعد، انقلابی در رویکرد به اسطوره‌ها در میان دانشمندان پدید آمد. آنها اسطوره را به معنای سرگذشتی واقعی و بسیار ارزش‌مند و گران‌قدر، نمونه‌وار و پر معنا دریافتند. البته این بدان معنا نیست که تمام اسطوره‌ها راست بوده و حقیقت دارند، بلکه منظور این است که اسطوره‌ها نیز از واقعیت سرچشمه گرفته و برخی از آنها منبعی واقعی دارند که به وسیله افراد مختلف و ذهن‌هایی با قابلیت فراوان بیان شده‌اند. این رویکرد جدید تنها در میان دانشمندان بوده و عموم مردم کمتر این معنای اسطوره را به‌کار برده‌اند.
  
 
==تبیین اساطیری از دین==
 
==تبیین اساطیری از دین==
  
جامعه‌شناسان [[دین]] از مناسک و آیین‌های دینی که دارای اسرار باطنی هستند با نام اسطوره یاد می‌کنند،<ref>واخ، یوآخیم؛ جامعه‌شناسی دین، جمشید آزادگان، تهران، سمت، 1380، چاپ اول، ص64.</ref> و برخی مانند ارنست کاپسرو و نیز پل تیلیش، زبان دین را کلاً‌ اسطوره‌ای می‌دانند و تمام گزاره‌های آن را نمادین می‌شمارند که سبب احضار تجارب [[عرفان|عرفانی]] در شخص می‌شود.<ref>علی‌زمانی، امیرعباس؛ زبان دین، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1375، چاپ اول، ص39.</ref>
+
جامعه‌شناسان [[دین]] از مناسک و آیین‌های دینی که دارای اسرار باطنی هستند با نام اسطوره یاد می‌کنند،<ref>یوآخیم واخ، جامعه‌شناسی دین، ترجمه جمشید آزادگان، تهران، سمت، ۱۳۸۰، چاپ اول، ص۶۴.</ref> و برخی مانند ارنست کاپسرو و نیز پل تیلیش، زبان دین را کلاً‌ اسطوره‌ای می‌دانند و تمام گزاره‌های آن را نمادین می‌شمارند که سبب احضار تجارب [[عرفان|عرفانی]] در شخص می‌شود.<ref>علی‌زمانی، امیرعباس؛ زبان دین، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۵، چاپ اول، ص۳۹.</ref> بعضى جامعه‌شناسان امروز نیز، مذهب را زاییده جهل و [[خرافات|خرافه]] مى‌دانند، که شاید این حرف، بخاطر بعضى خرافاتى باشد که در ادیان الهى، رخنه کرده است و در واقع ربطى به مذهب ندارد.
  
اما به نظر می‌رسد اساطیر، بخش بسیار مهم از معرفت [[انسان|بشر]] نسبت به [[خدا]]، انسان و جهان است که در پاسخ به بنیادی‌ترین دغدغه‌های فکری انسان یعنی معرفت نسبت به شش سوال اصلی (من کی هستم؟ از کجا آمده‌ام؟ در کجا هستم؟ برای چه آمده‌ام؟ چه می‌کنم؟ کجا می‌روم؟) به وجود آمده‌اند و رگه‌های فراوانی از حقیقت در آن‌ها یافته می‌شود و به نظر می‌رسد بسیاری از آن‌ها تعالیم و تبیین‌هایی از انبیای الهی علیهم‌السلام بوده است که در طول زمان تحریف و تغییر یافته‌اند.
+
اما به نظر می‌رسد اساطیر، بخش مهمی از معرفت [[انسان|بشر]] نسبت به [[خدا]]، انسان و جهان است که در پاسخ به بنیادی‌ترین دغدغه‌های فکری انسان یعنی معرفت نسبت به شش سوال اصلی (من کی هستم؟ از کجا آمده‌ام؟ در کجا هستم؟ برای چه آمده‌ام؟ چه می‌کنم؟ کجا می‌روم؟) به وجود آمده‌اند و رگه‌های فراوانی از حقیقت در آن‌ها یافته می‌شود و به نظر می‌رسد بسیاری از آن‌ها تعالیم و تبیین‌هایی از انبیای الهی علیهم‌السلام بوده است که در طول زمان تحریف و تغییر یافته‌اند.
  
با این مقدمه به دو نکته اساسی پرداخته می‌شود:
+
تعالیمی که دین -به‌ ویژه [[اسلام]]- درباره آغاز و پایان جهان، انسان (زن و مرد) و... ارائه نموده است، می‌تواند به بازآفرینی چهره اصلی اساطیر کمک کند و تحلیل تطبیقی متون در این راستا کمک فراوان می‌کند. به عنوان نمونه: از نظر اساطیر، زن مظهر شرّ و [[فساد]] و [[وسوسه]] [[حضرت آدم علیه السلام|حضرت آدم]] و... است. در ابتدا به نظر می‌رسد که این همان چیزی است که اسلام می‌گوید، اما نظر اسلام این است: اولاً، هر یک از زن و مرد شرّ و خوبی دارند.<ref>تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶، چاپ اول، ص۱۰۵.</ref> ثانیاً، [[قرآن کریم]] دو زن را الگو و نمونه برای خیر معرفی کرده و مؤمنین را به درس گرفتن از شخصیت آنان تشویق می‌کند، چنانکه دو زن دیگر را هم به عنوان الگو برای شرّ معرفی نموده است.<ref>[[سوره تحریم]]، ۱۱-۱۰.</ref> ثالثاً، در جریان گناه [[حضرت آدم]] علیه‌السلام، قرآن وسوسه را به هر دو نسبت داده است نه‌ تنها به زن ([[حضرت حوّا|حوّا]]).<ref>[[سوره اعراف]]، ۲۰.</ref> رابعاً، از نظر اسلام، زن و مرد هر دو می‌توانند منشا اغوا و فساد هم باشند.
  
*1. وجه اشتراک اساطیر با ادیان، هرگز به معنی وجهه اساطیری دین نسبت به مشرکان که می‌گفتند: «دین [[وحی]] الهی است نه اسطوره» نیست.
+
'''اسطوره در میان پیروان ادیان الهی'''
*2. تعالیمی که دین -به‌ ویژه [[اسلام]]- درباره آغاز و پایان جهان، انسان و زن و مرد و... ارائه نموده است، می‌تواند به بازآفرینی چهره اصلی اساطیر کمک کند و تحلیل تطبیقی متون در این راستا کمک فراوان می‌کند. به عنوان نمونه به یک تحقیق از نویسنده درباره تطبیق اسطوره زن و رویکرد زن‌شناختی اشاره می‌شود: از نظر اساطیر، زن مظهر شرّ و [[فساد]] و [[وسوسه]] [[حضرت آدم علیه السلام|حضرت آدم]] و... است. در ابتدا به نظر می‌رسد که این همان چیزی است که اسلام می‌گوید، اما نظر اسلام این است: اولاً، هر یک از زن و مرد شرّ و خوبی دارند.<ref>تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد؛ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1366، چاپ اول، ص105.</ref> ثانیاً، [[قرآن کریم]] دو زن را الگو و نمونه برای خیر معرفی کرده و مؤمنین را به درس گرفتن از شخصیت آنان تشویق می‌کند، چنانکه دو زن دیگر را هم به عنوان الگو برای شرّ معرفی نموده است.<ref>قرآن کریم، [[سوره تحریم]]: آیات 11-10.</ref> ثالثاً، در جریان گناه [[حضرت آدم]] علیه‌السلام، قرآن وسوسه را به هر دو نسبت داده است نه‌ تنها به زن ([[حضرت حوّا|حوّا]]).<ref>قرآن کریم، [[سوره اعراف]]: آیه 20.</ref> رابعاً، از نظر اسلام، زن و مرد هر دو می‌توانند منشا اغوا و فساد هم باشند.
 
  
==اسطوره در قرآن==
+
اسطوره در میان پیروان ادیان الهی شیوع بسیار دارد. شاید اصلی‌ترین علت اسطوره‌سازی، میل به بزرگ کردن و تقدس دادن به اشخاص و اعتقادات دینی می‌باشد، به خصوص که در ادیان نسل‌های متفاوتی وجود دارد، جز نسل اول، کمتر وجود پیامبر و بزرگان دین را احساس کرده‌اند و تنها گفتارهایی را شنیده‌اند. این دوری از مبدأ در ادیان سبب خلق اسطوره در اینها شده که گاه از واقعه‌ای حقیقی سرچشمه گرفته و بیان شده و گاهی نیز یک دروغ محض می‌باشد.
 +
 
 +
[[یهود|یهودیت]] به جهت برخورداری از قدمت زمانی، دارای اسطوره پردازی‌های بیشتری شده است. در کتاب مقدس یهودیان به نام عهد قدیم داستان‌ها و گفتارهایی وجود دارد که می‌توان آنها را جزو اسطوره‌ها دانست. علاوه بر اینها، بزرگداشتی که یهودیان امروز بر قومیت و نژاد خود می‌گذارند و [[بنی اسرائیل]] را فرزند خداوند می‌دانند نیز از همین اسطوره‌ سازی‌ها سرچشمه گرفته است.
 +
 
 +
در [[مسیحیت]] نیز اسطوره‌سازی به فراوانی یافت می‌شود. [[حضرت عیسی علیه السلام|حضرت عیسی]](ع) که پیامبری الهی و اسوه اخلاق بود، شأن و منزلتی ماورائی به دست آورد و مسیحیان از او اسطوره‌ای خدایی ساختند و این‌گونه قائل به [[تثلیت]] و وجود خدایگان سه‌گانه شدند.
  
[[قرآن کریم]] می‌فرماید: ‌این کتاب که هیچ شک و تردیدی در آن نیست، هدایت برای متقیان است.<ref>[[سوره بقره]]/2.</ref> افرادی که از حقیقت [[تقوی]] روگردان هستند، همواره در هر عصری در مقابل واقعیّات الهی موضع گرفته و چون خود قابلیت درک حقیقت را نداشته،‌ [[تهمت]] اساطیر به آن زده‌اند. به طور قطع همین مهم سبب آن شده است که درباره علل پیدایش مذاهب نظراتی داده شود که محکوم به بطلان و فساد است، عده‌ای خواسته‌اند علت ایجاد آن را عوامل اقتصادی یا ضداستعماری یا نیازهای اخلاقی، اجتماعی و یا جعل و بی‌اطلاعی از اسرار طبیعت و... بیان نمایند.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، انگیزه پیدایش مذاهب، مؤسسه مطبوعاتی هدف، ص11 و 12.</ref>
+
همچنین اسطوره‌سازی یا همان تبلور ذهنی اشخاص از واقعیت‌های پیرامونی را به وفور در میان مسلمانان می‌توان یافت. این نگاه چه در اشخاص و اسوه‌های دینی و چه در مسائل اعتقادی وجود داشته است. البته اسطوره دانستن موارد، به معنای تکذیب و باطل دانستن اصل این مصادیق نیست، بلکه تنها در بیان این است که برخی واقعیات خارجی که در مقام خود ارزشمند و قابل احترام هستند، از ذهن برخی راویان به گونه‌ اسطوره‌ای منتشر شده‌اند و امروزه نیز برخی خواسته و یا ناخواسته تلاش می‌کنند نگاه ماورائی را در تمام امور دینی به خصوص مواردی که حساسیت‌ها بدان بیشتر است، جاری کنند. برخی به خصوص عوام، برای بزرگ‌تر کردن این اشخاص، نقل‌ها و گفتارهایی را بیان داشته‌اند که به هیچ وجه قابل پذیرش نیست و تعبیر به [[خرافات]] در مورد آنها کاملاً به‌جا و مناسب می‌باشد. در حالی‌که نیازی به نقل و بیان به این نوع از اعتقادات نیست. منابع اصیل ما به درستی و به اندازه، آنچه باید بیان می‌شد را بیان کرده‌اند و نقل‌های خرافی و اسطوره‌ای، تنها ما را از مسیر حقیقی دور می‌کند.  
  
اسطوره در قرآن، 9 بار تکرار شده است و به معنای افسانه یا داستان یا خیال آمده است. در تمام این آیات نه گانه، قرآن نخست در پی اثبات حقایقی می‌باشد که اسطوره نیست، و علت این که افرادی چنین نسبتی به آن داده‌اند، [[کفر]] و تأثیر اعمال زشت ایشان است.
+
==اسطوره در قرآن==
 +
در [[قرآن مجید]] کلمه «أَساطِیر»، نُه بار از زبان کفّار نقل شده که در همه‌ى موارد همراه کلمه‌ى «اولین» است، یعنى آنها مى‌گفتند: این حرفها تازگى ندارد، بلکه همان بافته‌هاى پیشینیان است. در تمام این آیات نُه گانه، قرآن نخست در پی اثبات حقایقی می‌باشد که اسطوره نیست، و علت این که افرادی چنین نسبتی به آن داده‌اند، [[کفر]] و تأثیر اعمال زشت ایشان است.
  
در [[آیه 31 سوره انفال]] خبر از مشرکانی می‌دهد که نقشه ‌قتل [[حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله را داشته‌اند و در مقابل [[تحدی در قرآن|تحدی]] قرآن ادعا نموده‌اند: چیز مهمی نیست، ما مثل آن را می‌آوریم، ولی همین که عاجز ماندند عوض [[ایمان]] به آن، تهمت اسطوره به آن چسباندند: «وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَٰذَا ۙ إِنْ هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ».
+
قرآن می‌فرماید: ‌این کتاب که هیچ شک و تردیدی در آن نیست، هدایت برای متقیان است.<ref>[[سوره بقره]]، ۲.</ref> اما افرادی که از حقیقت [[تقوی]] روگردان هستند، همواره در هر عصری در مقابل واقعیّات الهی موضع گرفته و چون خود قابلیت درک حقیقت را نداشته،‌ [[تهمت]] اساطیر به آن زده‌اند. به طور قطع همین مهم سبب آن شده است که درباره علل پیدایش مذاهب نظراتی داده شود که محکوم به بطلان و فساد است، عده‌ای خواسته‌اند علت ایجاد آن را عوامل اقتصادی یا ضداستعماری یا نیازهای اخلاقی، اجتماعی و یا جعل و بی‌اطلاعی از اسرار طبیعت و... بیان نمایند.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، انگیزه پیدایش مذاهب، مؤسسه مطبوعاتی هدف، ص۱۱ و ۱۲.</ref>
  
در [[سوره نحل]] از اوّل سوره در مورد عظمت نعمت‌های خدا سخن می‌گوید تا آنجا که قابل شمارش نیست ولی کافران دنبال عبادت مخلوق رفته و قیامت را که حق است، انکار نموده و قرآن را اسطوره می‌پندارند<ref>[[سوره نحل]]، 24.</ref> و با توجه به این که معاد و قرآن حق است نمی‌تواند این مطلب حق اسطوره باشد ولی کافران که در گناه غلطیده‌اند حق را نادیده می‌گیرند. نظیر همین آیه، آیات 83 [[سوره مومنون]] و 68 [[سوره نحل]] است.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب اسلامی، چاپ هشتم، ج11، ص168، و ج14، ص293 و ج15، ص528.</ref>
+
در [[آیه 31 سوره انفال|آیه ۳۱ سوره انفال]] خبر از مشرکانی می‌دهد که نقشه ‌قتل [[حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله را داشته‌اند و در مقابل [[تحدی در قرآن|تحدی]] قرآن ادعا نموده‌اند: چیز مهمی نیست، ما مثل آن را می‌آوریم، ولی همین که عاجز ماندند عوض [[ایمان]] به آن، تهمت اسطوره به آن چسباندند: {{متن قرآن|«وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَیهِمْ آیاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَٰذَا ۙ إِنْ هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ»}}.
  
در آیه 5 [[سوره فرقان]] به قرآن نسبت اسطوره داده‌اند که دست نوشت خود [[پیامبر اسلام|پیامبر]] یا املاء‌ صبح و شام دیگران به او است «وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَىٰ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا». خداوند در پاسخ این سخن می‌فرماید: خدائی آن را نازل نمود که از حقیقت آسمان و زمین آگاه است و اوست غفور رحیم. در هر صورت این قرآن [[معجزه|اعجاز]] پیامبر است، با [[خرافات|خرافه]] و افسانه حسابش جداست.<ref>همان، ج15، ص21.</ref>
+
در [[سوره نحل]] از اوّل سوره در مورد عظمت نعمت‌های خدا سخن می‌گوید تا آنجا که قابل شمارش نیست ولی کافران دنبال عبادت مخلوق رفته و [[قیامت]] را که حق است، انکار نموده و قرآن را اسطوره می‌پندارند<ref>[[سوره نحل]]، ۲۴.</ref> و با توجه به این که [[معاد]] و قرآن حق است، نمی‌تواند این مطلب حق اسطوره باشد ولی کافران که در گناه غلطیده‌اند حق را نادیده می‌گیرند. نظیر همین آیه، آیات ۸۳ [[سوره مومنون]] و ۶۸ [[سوره نحل]] است.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب اسلامی، چاپ هشتم، ج۱۱، ص۱۶۸.</ref>
  
در آیه 17 [[سوره احقاف]] درباره کسی می باشد که عواطف انسانی خود را از دست داده، زیرا به والدین و ولی نعمت خود احترام نمی‌کند و چون مادر و پدر سوی خدا استغاثه می‌کنند و انذار به [[قیامت]] می‌کنند، او می‌گوید: قیامت از اساطیر است و سپس اصل عذاب قیامت برای آنها مسلّم می‌گیرد و آنها را به عذاب عرضه می‌کند به خاطر استفاده نامشروع از نعمت الهی و استکباری که دارند. یعنی در حقیقت همان استکباری که نسبت به والدین داشته، سبب استکبار به خدا شده است.<ref>همان، ج21، ص377.</ref>
+
در آیه ۵ [[سوره فرقان]] به قرآن نسبت اسطوره داده‌اند که دست نوشت خود [[پیامبر اسلام|پیامبر]] یا املاء‌ صبح و شام دیگران به او است {{متن قرآن|«وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکتَتَبَهَا فَهِی تُمْلَىٰ عَلَیهِ بُکرَةً وَأَصِیلًا»}}. خداوند در پاسخ این سخن می‌فرماید: خدائی آن را نازل نمود که از حقیقت آسمان و زمین آگاه است و اوست غفور رحیم. در هر صورت این قرآن [[معجزه|اعجاز]] پیامبر است، با [[خرافات|خرافه]] و افسانه حسابش جداست.<ref>همان، ج۱۵، ص۲۱.</ref>
  
در آیه 15 [[سوره قلم]] یاد می‌کند از کسانی که بخاطر کارهای زشت، قابلیت فهم و درک حقیقت قرآنی را ندارند. وقتی قرآن به آنها عرضه می‌شود، می‌گویند: اساطیر اولین است.<ref>همان، ج24، ص387.</ref> همچنین در آیه 13 [[سوره مطففین]]، از سوی همین افرادی که قلب آنها از گناه زنگار زده، چنین نسبت به قرآن داده شده است.
+
آیه ۱۷ [[سوره احقاف]] درباره کسی می باشد که عواطف انسانی خود را از دست داده، زیرا به والدین و ولی نعمت خود احترام نمی‌کند و چون مادر و پدر سوی خدا استغاثه می‌کنند و انذار به قیامت می‌کنند، او می‌گوید: قیامت از اساطیر است و سپس اصل عذاب قیامت برای آنها مسلّم می‌گیرد و آنها را به عذاب عرضه می‌کند به خاطر استفاده نامشروع از نعمت الهی و استکباری که دارند. یعنی در حقیقت همان استکباری که نسبت به والدین داشته، سبب استکبار به خدا شده است.<ref>همان، ج۲۱، ص۳۷۷.</ref>
  
در پایان اضافه می‌کنیم که پاکی درون از صفات رذیله در درک انسان از واقعیّات تأثیر مستقیم دارد، لذا قرآنی که نور است، همواره از سوی عدّه‌ای که از گناه غفلت نمی‌ورزیده‌اند مورد تهمت قرار گرفته و اسطوره نامیده شده است.  
+
در آیه ۱۵ [[سوره قلم]] یاد می‌کند از کسانی که بخاطر کارهای زشت، قابلیت فهم و درک حقیقت قرآنی را ندارند. وقتی قرآن به آنها عرضه می‌شود، می‌گویند: اساطیر اولین است.<ref>همان، ج۲۴، ص۳۸۷.</ref> همچنین در آیه ۱۳ [[سوره مطففین]]، از سوی همین افرادی که قلب آنها از [[گناه]] زنگار زده، چنین نسبت به قرآن داده شده است.
  
 +
در پایان اضافه می‌کنیم که پاکی درون از صفات رذیله، در درک انسان از واقعیّات تأثیر مستقیم دارد، لذا قرآنی که نور است، همواره از سوی عدّه‌ای که از گناه غفلت نمی‌ورزیده‌اند مورد تهمت قرار گرفته و اسطوره نامیده شده است.
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 
 
==منابع==
 
==منابع==
 
+
*[http://www.pajoohe.ir "اسطوره"، دانشنامه پژوهه]، مصطفی همدانی، بازیابی: ۵ بهمن ماه ۱۳۹۲.
*مصطفي همداني، اسطوره، [http://www.pajoohe.ir دانشنامه پژوهه]، بازیابی: 5 بهمن ماه 1392.
+
*[http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=3703&urlId=237#_ftn1 "اسطوره در قرآن به چه معنا است؟"، سایت اندیشه قم].
*اسطوره در قرآن به چه معنا است؟ [http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=3703&urlId=237#_ftn1 اندیشه قم].
+
*[https://www.islamquest.net/fa/archive/fa24858 "اسطوره چیست؟ اسطوره در ادیان مختلف چه نقشی دارد؟"، سایت اسلام کوئست].
 +
*[https://www.cgie.org.ir/fa/article/238374/%D8%A7%D8%B3%D8%B7%D9%88%D8%B1%D9%87 "اسطوره"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی].
 +
*[http://pajoohe.ir/%D8%A7%D8%B3%D8%B7%D9%88%D8%B1%D9%87--Mythos__a-46479.aspx "اسطوره Mythos"، عبدالرضا آتشين صدف، سایت پژوهه].
 +
*"بررسی واژه اسطوره و ویژگی های عمده آن"، اعظم میری، کنفرانس ملی روانشناسی، ۱۴۰۱.
  
 
{{قرآن}}
 
{{قرآن}}
 
 
[[رده:واژگان قرآنی]]
 
[[رده:واژگان قرآنی]]
 +
[[رده:اصطلاحات فرهنگ و تمدن]]
 
[[رده:ادبیات]]
 
[[رده:ادبیات]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۳۹

«اُسطوره» مفرد «اَساطیر» از واژگان قرآنی است که به معنای افسانه یا داستان یا خیال آمده است. اسطوره در اصطلاح، یک پدیده اجتماعی با حالت سمبولیک[۱] و به‌ عنوان یک نظام فرهنگی است که بیانگر یک جهان‌بینی کلی در باب جهان و منشأ آن، و جایگاه انسان در طبیعت است. اسطوره می‌تواند ریشه در حقایق تاریخی داشته و یا اصلا ریشه تاریخی نداشته باشد.

معنای اسطوره

«اسطوره» کلمه‌ای معرّب به معنای روایت و خبری است که اصلی ندارد و از واژه یونانی «هیستوریا» به معنی جستجو، روایت و تاریخ گرفته شده است. ریشه یابی واژه «اسطوره» بر دو قسم است:

  • اسطوره برگرفته شده از زبان عربی: جمع اسطوره اساطیر است که از کلمه «سَطَرَ» به معنی نوشتن برگرفته شده و جمع آن هم اسطار یا اسطیره می باشد. «اسطوره» در لغت عربی به معنای گفتاری است که هیچ‌گونه پایه و اساسی ندارد و از آن به عنوان گفتاری باطل، یاد شده است.[۲]
  • اسطوره برگرفته شده از زبان یونانی: کلمه اسطوره معرب واژه یونانی - ایستوریا istoria - است که در زبان انگلیسی به صورت - هیستوری history - به معنای تاریخ و - استوری story - به معنایی داستان و خبر درآمده است.

ارائه تعریف کاملی از «اُسطوره» که دربردارنده تمامی مفاهیم آن باشد کار دشواری است. اسطوره مفرد «أَساطِیر» به معناى داستانها و افسانه‌هاى پیشین است که به صورت مکتوب درآمده باشد.

اسطوره نماد زندگی دوران پیش از دانش و صنعت و نشان مشخص روزگاران باستان است. تحول اساطیر هر قوم، معرّف تحول شکل زندگی، دگرگونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانش است. در واقع، اسطوره نشانگر یک دگرگونی بنیادی در پویش بالارونده ذهن بشری است. اساطیر، روایاتی است که از طبیعت و ذهن انسان بدوی ریشه می گیرد و برآمده از رابطه دوسویه این دو است.

اسطوره به ساده‌ترین و معمولی‌ترین معنا، نوعی سرگذشت یا داستان است که معمولا به خدا یا رب‌النوع و موجودی الهی مربوط می‌شود. اسطوره بدین مفهوم، با فرهنگ‌های ابتدایی یا دوره‌های کهن فرهنگ‌های پیشرفته پیوسته است. اسطوره داستانی نیست که فقط برای داستان‌گویی نقل شود، بلکه داستانی است که بعضی خصایص جامعه‌ای را که اسطوره بدان تعلق دارد، گزارش می‌کند.

موضوعات اسطوره‌ای و مصادیق آن بیشتر در مورد موجودات ماورائی بوده و آنها در اسطوره‌ها نقش مهمی را ایفا می‌کنند. اسطوره‌سازی با الهی کردن موجودات و وقایع زمینی اتفاق می‌افتد.

انواع اسطوره

اسطوره را انواع گوناگونی است؛ هر اسطوره در دیدی کلی، در شمار یکی از این انواع قرار می‌گیرد:

۱. اسطورۀ آیینی

این گونه از اسطوره‌ها که نمودهای اولیۀ آن غالباً از کاخها و معابد شهرهای کهن گرفته شده، گویای راه و آیینی است که کاهنان معابد کارگزار آن بودند؛ کارهای آیینی که توسط این کاهنان برگزار می‌شد، با کلام و اوراد همراه بود. اسطوره زیرساز و سرگذشت این آیینها بود و کارکرد آن را در جامعه تبیین می‌نمود. کار آیین فراهم‌کردن شرایطی بود که زند‌گانی اجتماعی بدان وابسته بود. بدین ترتیب، شاید اسطورۀ آیینی در پیوند با اسطوره‌های آفرینش، کهن‌ترین اسطوره‌ها ست.

۲. اسطوره‌های خاستگاهی، یا علت‌شناختی

شکلی دیگر از اسطوره و کارکرد آن بیان خاستگاه یا سبب هر چیزی است. داستان پیدایی پرند‌گان، گلها و ساختارهای فیزیکی مختلف از این شمار و پدیدآورندۀ چنین اسطوره‌هایی هستند.

۳. اسطورۀ اعتبار و شخصیت

کارکرد این‌گونه از اسطوره‌ها ایجاد اعتبار برای قهرمانان و مکانها ست. شمار اسطوره‌های مربوط به قدمگاهها، چشمه‌ها، تالابها و نیز نام بسیاری از شهرها که با چنین اسطوره‌هایی شکل گرفته‌اند، اندک نیست.

۴. اسطوره‌های فرجام

اسطوره‌های فرجام با روایتهای اسطوره‌ای اوضاع و احوال جهان پس از مرگ و پایان جهان پیوند دارند؛ در موضوعات مربوط به جهان پس از مرگ، زبان اسطوره کاربرد می‌یابد و همۀ آنها بازتابی می‌شود در برابر میرایی انسانها و تمهیدی برای آرزوی تداوم‌یافتن پس از مرگ. مرگ و باورداشتها و اسطور‌ه‌های مربوط بدان، خاستگاه بسیاری از اسطوره‌های فرجام است که در گریز از وحشتِ نبودن و میل به بودن برمی‌خیزد و در پاسداری آداب مردگان پدیدار می‌شود. برای انسانهای آغازین، مرگ پدیدۀ ناشناخته‌ای بود که واکنش در برابر آن به شکلهایی شگفت‌انگیز نمایان می‌شد.

عناصر مشترک اساطیر

در هر اسطوره عناصری از رخدادهای تاریخی، واقعیت‌های اجتماعی، نهادهای اقتصادی و نظام‌های‌ اعتقادی- آیینی با یکدیگر در آمیخته است. رمز استمرار و پایداری اسطوره‌ها در میان مردم نسل‌های‌ گوناگون و در دوره‌های پیاپی زندگی اجتماعی مردم‌، وجود بن‌مایه‌های نیرومند فرهنگی- اجتماعی و دینی‌ آنهاست. عناصر مشترک اساطیر را می‌توان به این شرح فهرست نمود:

  • ۱. اسطوره آفرینش؛‌ که می‌گوید جهان از کی آمده و چگونه آفریده شده است. این اسطوره‌ها جهانی به نظر می‌رسد، هر چند روایتش ممکن است متفاوت باشد: نخستین انسان‌ها را مادرْزمین و پدرْآسمان یا ایزدی دو جنس آفرید یا آفریدگاری آن‌ها را از خاک یا از گیاهان آفرید و غیره.
  • ۲. نخستین انسان؛ که می‌گوید انسان اولیه چه بوده و از کجا آمده است؛ مثلاً ‌یک اسطوره هندی می‌گوید: انسان اولیه از نور خورشید به جود آمده است و عهد عتقیق، انسان را مخلوق بهشتی و هبوط یافته می‌داند و سنت زرتشتی ایرانی، کیومرث را اسطوره انسان نخستین می‌داند.
  • ۳. قهرمان؛ اسطوره قهرمان در سرگذشت افسانه‌ای بسیاری از پادشاهان سده‌های میانه وجود دارد و چون هاله‌ای بر محور یک اصلاح‌طلب، انقلابی، شهید وطن و رهبر حزبی را فراگرفته است. مانند هرکول قهرمان که یونانیان را از بسیاری خطرات نجات داده است.
  • ۴. زن؛ در اسطوره‌های گوناگونی، زنان، اغواگر، روسپی، مرگ‌آفرین و نیز زندگی‌بخش هستند.
  • ۵. ایزدبانو-مادر؛ این اسطوره، وجهه معمولاً‌ غیرجنسی زن را در نظر دارد و در یونان، مصر، روم، مدیترانه و... تقریباً‌ عنصر مشترک آن‌ها همگی در زایندگی و باروری است و همواره توسط فرزندان بزرگ داشته می‌شود. در ایران نیز ایزدبانوی "آناهیتا" وجود داشته است.
  • ۶. توفان؛ اسطوره‌های مربوط به توفان‌های بزرگ کیهانی که چگونگی نابودی جهان و انهدام نوع انسان به جز یک زوج یا چندین زوج یا چندین تن محدود را بیان می‌کنند و به شیوه‌ای واضح یا گاه مبهم، بازآفرینی کیهان جدید را نشان می‌دهند.
  • ۷. مرگ؛ این اسطوره‌ها تبیین می‌کنند که مرگ چرا به وجود آمده و معمولاً‌ چند درون‌مایه مشترک برای این مسأله دارند.
  • ۸. پایان جهان؛ این اساطیر هر یک پایان جهان را به عللی و کیفیتی تبیین می‌کنند.
  • ۹. بهشت؛ که در اساطیر مختلف هر یک به بیانی آن را جایگاهی آسمانی که لذایذ مادی را کامل‌تر و بهتر و بدون درد و رنج دارد، دانسته‌اند.

علاوه‌ بر این‌ درون‌مایه‌های مشترک، هزاران اسطوره در مورد انسان‌ها، گیاهان، جانوارن و جمادات و ستارگان و... وجود دارد که هر یک حکایت و پیامی در بطن خود دارند و آن موجود، نماد آن معنی است.[۳]

انتقال اسطوره از عالم افسانه‌ به حوزه علم

تاریخ‌نگاران یونانی مراقب بودند که خود را از "اسطوره‌نگاران" متمایز کنند؛ زیرا مدعی بودند که نویسندگان اساطیر، افسانه‌پردازی می‌کنند و اغلب افسانه‌هایی نامحتمل، نادرست و بیشتر (چنان‌که افلاطون می‌پنداشت) افسانه‌های غیراخلاقی را بازگو می‌نمایند.

از سوی دیگر، همین تاریخ‌نگاران هرگز در راست‌بودن برخی اسطوره‌ها، به‌ ویژه داستان‌های مربوط به جنگ تروا تردید نداشتند. در سده نوزدهم میلادی بود که پژوهندگان مدعی شدند که همه اسطوره‌ها غیرتاریخی‌اند، جنگ تروا هرگز رخ نداده و "هومر" که به زعم آنان اصلاً‌ وجود خارجی نداشت، هیچ به جز پرتوی، سرشت یک "اسطوره خورشیدی" را رقم نزده است. آن‌گاه اشلیمان در برابر چشم پژوهندگان، عملاً‌ در شهر تروا به حفاری پرداخت و بسیاری از باستان‌شناسان ادوار متأخر تأیید کرده‌اند که بیشتر "اسطوره‌ها"ی هومر و اسطوره‌های دیگر مانند داستان‌های کتاب مقدس درباره توفان و برج بابل اساساً راست بوده است.

امروزه عموماً‌ پذیرفته‌اند که اسطوره و افسانه می‌تواند ریشه در حقایق تاریخی داشته باشد و اغلب این‌طور بوده است که اسطوره و افسانه ریشه در حقایق تاریخی داشته اند.[۴]

در قرن نوزدهم، اروپا رویکرد به اسطوره‌ها به‌ مثابه افسانه‌ها و خیال‌پردازی‌های شاعرانه، پراکنده و کمابیش بی‌معنا همچون خواب‌ها و رؤیاها را کنار گذاشت و آن‌ها را قالب‌هایی در نظر گرفت حامل معنایی که می‌تواند ما را به درک سازوکارهای درونی فرهنگ‌های جوامع انسانی راهنما باشند.

بنابراین، نگاه به اسطوره، دو رویکرد کاملا متفاوت را تجربه کرده است. یکی تا قرن نوزدهم و دیگری رویکردی که از قرن نوزده شروع شد و در قرن بیستم به شکوفایی رسید. رویکردی که تا قبل از قرن نوزدهم میلادی وجود داشت، مطابق معنای لغوی به معنای یک تخیل و تفکر مصنوعی بود که هیچ واقعیت و ارزش خارجی نداشت و تنها به عنوان تخیل عادی از آن یاد می‌شد. این نگاه حتی در زمان ظهور اسلام نیز وجود داشت؛ مخالفان قرآن برای ابراز مخالفت خود با این کتاب آسمانی، صفت اسطوره بودن را بر آن حمل می‌کردند و قرآن در آیات متعددی گفتار آنها را نقل کرده و به شدت مورد مذمت قرار می‌دهد.

اما از قرن نوزدهم میلادی به بعد، انقلابی در رویکرد به اسطوره‌ها در میان دانشمندان پدید آمد. آنها اسطوره را به معنای سرگذشتی واقعی و بسیار ارزش‌مند و گران‌قدر، نمونه‌وار و پر معنا دریافتند. البته این بدان معنا نیست که تمام اسطوره‌ها راست بوده و حقیقت دارند، بلکه منظور این است که اسطوره‌ها نیز از واقعیت سرچشمه گرفته و برخی از آنها منبعی واقعی دارند که به وسیله افراد مختلف و ذهن‌هایی با قابلیت فراوان بیان شده‌اند. این رویکرد جدید تنها در میان دانشمندان بوده و عموم مردم کمتر این معنای اسطوره را به‌کار برده‌اند.

تبیین اساطیری از دین

جامعه‌شناسان دین از مناسک و آیین‌های دینی که دارای اسرار باطنی هستند با نام اسطوره یاد می‌کنند،[۵] و برخی مانند ارنست کاپسرو و نیز پل تیلیش، زبان دین را کلاً‌ اسطوره‌ای می‌دانند و تمام گزاره‌های آن را نمادین می‌شمارند که سبب احضار تجارب عرفانی در شخص می‌شود.[۶] بعضى جامعه‌شناسان امروز نیز، مذهب را زاییده جهل و خرافه مى‌دانند، که شاید این حرف، بخاطر بعضى خرافاتى باشد که در ادیان الهى، رخنه کرده است و در واقع ربطى به مذهب ندارد.

اما به نظر می‌رسد اساطیر، بخش مهمی از معرفت بشر نسبت به خدا، انسان و جهان است که در پاسخ به بنیادی‌ترین دغدغه‌های فکری انسان یعنی معرفت نسبت به شش سوال اصلی (من کی هستم؟ از کجا آمده‌ام؟ در کجا هستم؟ برای چه آمده‌ام؟ چه می‌کنم؟ کجا می‌روم؟) به وجود آمده‌اند و رگه‌های فراوانی از حقیقت در آن‌ها یافته می‌شود و به نظر می‌رسد بسیاری از آن‌ها تعالیم و تبیین‌هایی از انبیای الهی علیهم‌السلام بوده است که در طول زمان تحریف و تغییر یافته‌اند.

تعالیمی که دین -به‌ ویژه اسلام- درباره آغاز و پایان جهان، انسان (زن و مرد) و... ارائه نموده است، می‌تواند به بازآفرینی چهره اصلی اساطیر کمک کند و تحلیل تطبیقی متون در این راستا کمک فراوان می‌کند. به عنوان نمونه: از نظر اساطیر، زن مظهر شرّ و فساد و وسوسه حضرت آدم و... است. در ابتدا به نظر می‌رسد که این همان چیزی است که اسلام می‌گوید، اما نظر اسلام این است: اولاً، هر یک از زن و مرد شرّ و خوبی دارند.[۷] ثانیاً، قرآن کریم دو زن را الگو و نمونه برای خیر معرفی کرده و مؤمنین را به درس گرفتن از شخصیت آنان تشویق می‌کند، چنانکه دو زن دیگر را هم به عنوان الگو برای شرّ معرفی نموده است.[۸] ثالثاً، در جریان گناه حضرت آدم علیه‌السلام، قرآن وسوسه را به هر دو نسبت داده است نه‌ تنها به زن (حوّا).[۹] رابعاً، از نظر اسلام، زن و مرد هر دو می‌توانند منشا اغوا و فساد هم باشند.

اسطوره در میان پیروان ادیان الهی

اسطوره در میان پیروان ادیان الهی شیوع بسیار دارد. شاید اصلی‌ترین علت اسطوره‌سازی، میل به بزرگ کردن و تقدس دادن به اشخاص و اعتقادات دینی می‌باشد، به خصوص که در ادیان نسل‌های متفاوتی وجود دارد، جز نسل اول، کمتر وجود پیامبر و بزرگان دین را احساس کرده‌اند و تنها گفتارهایی را شنیده‌اند. این دوری از مبدأ در ادیان سبب خلق اسطوره در اینها شده که گاه از واقعه‌ای حقیقی سرچشمه گرفته و بیان شده و گاهی نیز یک دروغ محض می‌باشد.

یهودیت به جهت برخورداری از قدمت زمانی، دارای اسطوره پردازی‌های بیشتری شده است. در کتاب مقدس یهودیان به نام عهد قدیم داستان‌ها و گفتارهایی وجود دارد که می‌توان آنها را جزو اسطوره‌ها دانست. علاوه بر اینها، بزرگداشتی که یهودیان امروز بر قومیت و نژاد خود می‌گذارند و بنی اسرائیل را فرزند خداوند می‌دانند نیز از همین اسطوره‌ سازی‌ها سرچشمه گرفته است.

در مسیحیت نیز اسطوره‌سازی به فراوانی یافت می‌شود. حضرت عیسی(ع) که پیامبری الهی و اسوه اخلاق بود، شأن و منزلتی ماورائی به دست آورد و مسیحیان از او اسطوره‌ای خدایی ساختند و این‌گونه قائل به تثلیت و وجود خدایگان سه‌گانه شدند.

همچنین اسطوره‌سازی یا همان تبلور ذهنی اشخاص از واقعیت‌های پیرامونی را به وفور در میان مسلمانان می‌توان یافت. این نگاه چه در اشخاص و اسوه‌های دینی و چه در مسائل اعتقادی وجود داشته است. البته اسطوره دانستن موارد، به معنای تکذیب و باطل دانستن اصل این مصادیق نیست، بلکه تنها در بیان این است که برخی واقعیات خارجی که در مقام خود ارزشمند و قابل احترام هستند، از ذهن برخی راویان به گونه‌ اسطوره‌ای منتشر شده‌اند و امروزه نیز برخی خواسته و یا ناخواسته تلاش می‌کنند نگاه ماورائی را در تمام امور دینی به خصوص مواردی که حساسیت‌ها بدان بیشتر است، جاری کنند. برخی به خصوص عوام، برای بزرگ‌تر کردن این اشخاص، نقل‌ها و گفتارهایی را بیان داشته‌اند که به هیچ وجه قابل پذیرش نیست و تعبیر به خرافات در مورد آنها کاملاً به‌جا و مناسب می‌باشد. در حالی‌که نیازی به نقل و بیان به این نوع از اعتقادات نیست. منابع اصیل ما به درستی و به اندازه، آنچه باید بیان می‌شد را بیان کرده‌اند و نقل‌های خرافی و اسطوره‌ای، تنها ما را از مسیر حقیقی دور می‌کند.

اسطوره در قرآن

در قرآن مجید کلمه «أَساطِیر»، نُه بار از زبان کفّار نقل شده که در همه‌ى موارد همراه کلمه‌ى «اولین» است، یعنى آنها مى‌گفتند: این حرفها تازگى ندارد، بلکه همان بافته‌هاى پیشینیان است. در تمام این آیات نُه گانه، قرآن نخست در پی اثبات حقایقی می‌باشد که اسطوره نیست، و علت این که افرادی چنین نسبتی به آن داده‌اند، کفر و تأثیر اعمال زشت ایشان است.

قرآن می‌فرماید: ‌این کتاب که هیچ شک و تردیدی در آن نیست، هدایت برای متقیان است.[۱۰] اما افرادی که از حقیقت تقوی روگردان هستند، همواره در هر عصری در مقابل واقعیّات الهی موضع گرفته و چون خود قابلیت درک حقیقت را نداشته،‌ تهمت اساطیر به آن زده‌اند. به طور قطع همین مهم سبب آن شده است که درباره علل پیدایش مذاهب نظراتی داده شود که محکوم به بطلان و فساد است، عده‌ای خواسته‌اند علت ایجاد آن را عوامل اقتصادی یا ضداستعماری یا نیازهای اخلاقی، اجتماعی و یا جعل و بی‌اطلاعی از اسرار طبیعت و... بیان نمایند.[۱۱]

در آیه ۳۱ سوره انفال خبر از مشرکانی می‌دهد که نقشه ‌قتل حضرت محمد صلی الله علیه و آله را داشته‌اند و در مقابل تحدی قرآن ادعا نموده‌اند: چیز مهمی نیست، ما مثل آن را می‌آوریم، ولی همین که عاجز ماندند عوض ایمان به آن، تهمت اسطوره به آن چسباندند: «وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَیهِمْ آیاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَٰذَا ۙ إِنْ هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ».

در سوره نحل از اوّل سوره در مورد عظمت نعمت‌های خدا سخن می‌گوید تا آنجا که قابل شمارش نیست ولی کافران دنبال عبادت مخلوق رفته و قیامت را که حق است، انکار نموده و قرآن را اسطوره می‌پندارند[۱۲] و با توجه به این که معاد و قرآن حق است، نمی‌تواند این مطلب حق اسطوره باشد ولی کافران که در گناه غلطیده‌اند حق را نادیده می‌گیرند. نظیر همین آیه، آیات ۸۳ سوره مومنون و ۶۸ سوره نحل است.[۱۳]

در آیه ۵ سوره فرقان به قرآن نسبت اسطوره داده‌اند که دست نوشت خود پیامبر یا املاء‌ صبح و شام دیگران به او است «وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکتَتَبَهَا فَهِی تُمْلَىٰ عَلَیهِ بُکرَةً وَأَصِیلًا». خداوند در پاسخ این سخن می‌فرماید: خدائی آن را نازل نمود که از حقیقت آسمان و زمین آگاه است و اوست غفور رحیم. در هر صورت این قرآن اعجاز پیامبر است، با خرافه و افسانه حسابش جداست.[۱۴]

آیه ۱۷ سوره احقاف درباره کسی می باشد که عواطف انسانی خود را از دست داده، زیرا به والدین و ولی نعمت خود احترام نمی‌کند و چون مادر و پدر سوی خدا استغاثه می‌کنند و انذار به قیامت می‌کنند، او می‌گوید: قیامت از اساطیر است و سپس اصل عذاب قیامت برای آنها مسلّم می‌گیرد و آنها را به عذاب عرضه می‌کند به خاطر استفاده نامشروع از نعمت الهی و استکباری که دارند. یعنی در حقیقت همان استکباری که نسبت به والدین داشته، سبب استکبار به خدا شده است.[۱۵]

در آیه ۱۵ سوره قلم یاد می‌کند از کسانی که بخاطر کارهای زشت، قابلیت فهم و درک حقیقت قرآنی را ندارند. وقتی قرآن به آنها عرضه می‌شود، می‌گویند: اساطیر اولین است.[۱۶] همچنین در آیه ۱۳ سوره مطففین، از سوی همین افرادی که قلب آنها از گناه زنگار زده، چنین نسبت به قرآن داده شده است.

در پایان اضافه می‌کنیم که پاکی درون از صفات رذیله، در درک انسان از واقعیّات تأثیر مستقیم دارد، لذا قرآنی که نور است، همواره از سوی عدّه‌ای که از گناه غفلت نمی‌ورزیده‌اند مورد تهمت قرار گرفته و اسطوره نامیده شده است.

پانویس

  1. منوچهر محسنی، جامعه‌شناسی عمومی، تهران، طهوری، ۱۳۸۰، چاپ هفدهم،‌ ص۱۳۲-۱۳۰.
  2. ابن منظور، لسان العرب، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، ج ۴، ص ۳۶۳.
  3. همان، ص۵۸۸-۱۷۲.
  4. وارنر، رکی؛ دانشنامه اساطیر جهان، ابوالقاسم اسماعیل‌پور، تهران، اسطوره، ۱۳۸۷، چاپ سوم، ص۶۵-۱۹.
  5. یوآخیم واخ، جامعه‌شناسی دین، ترجمه جمشید آزادگان، تهران، سمت، ۱۳۸۰، چاپ اول، ص۶۴.
  6. علی‌زمانی، امیرعباس؛ زبان دین، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۵، چاپ اول، ص۳۹.
  7. تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶، چاپ اول، ص۱۰۵.
  8. سوره تحریم، ۱۱-۱۰.
  9. سوره اعراف، ۲۰.
  10. سوره بقره، ۲.
  11. مکارم شیرازی، ناصر، انگیزه پیدایش مذاهب، مؤسسه مطبوعاتی هدف، ص۱۱ و ۱۲.
  12. سوره نحل، ۲۴.
  13. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب اسلامی، چاپ هشتم، ج۱۱، ص۱۶۸.
  14. همان، ج۱۵، ص۲۱.
  15. همان، ج۲۱، ص۳۷۷.
  16. همان، ج۲۴، ص۳۸۷.

منابع

قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن