هارون الرشید: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۱۰ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
+
«هارون الرشید» پنجمین خلیفه [[حکومت بنی عباس|عباسی]] بود که پس از مرگ برادرش [[هادی (خلیفه عباسی)|هادی عباسی]] در سال ۱۷۰ قمری به [[خلافت]] رسید. او با کمک برمکیان، حکومت مقتدر و مستبدی به وجود آورد و در مدت خلافت درازمدت خویش، جنایت‌های فراوانی مرتکب شد؛ از جمله چند صد نفر از خاندان [[پیامبر اکرم]] صلی الله علیه وآله از جمله [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام کاظم]] علیه السلام را به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رساند. عصر هارون به جهت درآمد زیاد، رونق تجارت، پیشرفت علم و فتوحات متعدد، عصر طلایی دوران [[حکومت بنی عباس|حکومت عباسی]] نامیده می‌شود.<ref>طقوش، محمد بن سهیل، دولت عباسیان، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۳، ص ۸۹.</ref>
{{بخشی از یک کتاب}}
 
'''''پنجمین خلیفه عباسی'''''
 
  
هارون، ابوجعفر فرزند مهدي عباسي است. در سال 145 ه.ق در شهر ري به دنيا آمد. مادرش كنيزي بنام خيزران بود.[1] فضل بن يحيي پسر يحيي بن خالد برمكي ده روز پس از او به دنیا آمد و مادر فضل رشيد را شير داد و فضل و رشيد برادر رضاعی بودند.[2]
+
==ولادت==
 +
ابوجعفر هارون الرشید، فرزند [[مهدی (خلیفه عباسی)|مهدی عباسی]] است که در [[شوال]] سال ۱۴۵ یا ۱۴۶ قمری در شهر ری به دنیا آمد. مادرش کنیزی بنام خیزران بود.<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا، ۸/ ۳۵۹-۳۴۷.</ref>
  
هارون از مشهورترين خلفاي عباسي به حساب مي‌آيد شهرت او از شرق فراتر رفت و به غرب رسيد و برخي از پادشاهان اروپا سعي در ايجاد روابط حسنه با او داشتند. عصر هارون به جهت درامد زیاد، اموال فراوان، رونق تجارت،  پيشرفت علم، فلسفه و موفقيت‌ در فتوحات، عصر طلايي دوران حكومت عباسي ناميده مي‌شود.[3]
+
==به خلافت رسیدن هارون==
  
هارون در همان شبي كه هادي درگذشت به خلافت رسيد. هنگامي كه هادي درگذشت خزيمة بن خازم در نيمه‌هاي شب بر بستر جعفر بن هادي آمد و با ارعاب و تهديد براي هارون بيعت گرفت. هارون خلافت خود را مديون مادرش و كوششهاي مداوم يحيي بن خالد برمكي بود. يحيي كه به دليل پشتيباني از هارون در زندان هادي به سر مي‌برد بلافاصله پس از انكه هارون بر خلافت رسيد از زندان رهايي يافت و از جانب خليفه به مقام وزارت منصوب شد و فرمان داد تا خبر مرگ هادي و خلافت وي را به همه ولايات گزارش كند و از اميران و سپاهيان براي او بيعت بگيرد.
+
هارون در همان شبی که [[هادی (خلیفه عباسی)|هادی عباسی]] درگذشت در [[ربیع الاول]] سال ۱۷۰ قمری به [[خلافت]] رسید. هنگامی که هادی درگذشت، خزیمة بن خازم در نیمه‌های شب بر بستر جعفر بن هادی آمد و با ارعاب و تهدید برای هارون [[بیعت]] گرفت. هارون خلافت خود را مدیون مادرش خیزران و کوشش های مداوم [[یحیی بن خالد برمکی|یحیی بن خالد برمکی]] بود.  
  
 +
یحیی که به دلیل پشتیبانی از هارون در زندان هادی بسر می‌برد بلافاصله پس از آن که هارون بر خلافت رسید از زندان رهایی یافت و از جانب خلیفه به مقام وزارت منصوب شد و فرمان داد تا خبر مرگ هادی و خلافت هارون را به همه ولایات گزارش کند و از امیران و سپاهیان برای او بیعت بگیرد.
  
==حوادث خلافت هارون==
+
==حوادث دوران خلافت هارون==
  
هارون در آغاز حكومتش خواست سياست خشن هادي را در برابر علويان جبران كند لذا با آنان ملايمت و هم دردي نشان داد و به آنان امان داد و علويان ساكن بغداد را به مدينه باز گرداند و استاندار مدينه را به جهت آزار علویان در گذشته بركنار كرد.[4]
+
هارون در آغاز حکومتش خواست سیاست خشن هادی را در برابر [[علویان]] جبران کند، لذا با آنان ملایمت و همدردی نشان داد و به آنان امان داد و علویان ساکن [[بغداد]] را به [[مدینه]] بازگرداند و استاندار مدینه را به جهت آزار علویان در گذشته برکنار کرد.<ref> طبری، پیشین، ۸/۲۳۵.</ref>
  
اما علويان از اعتقاد راسخ خود مبني بر اينكه خلافت حق ايشان است بر نگشتند و براي رسيدن به آن دست به مبارزه و شورش زدند. قيام يحيي بن عبدالله، از جمله قيامهاي علويان، در دوران هارون الرشيد اتفاق افتاد. يحيي بن عبدالله بن حسن بن حسن برادر نفس زكيه از داعيان و مبلغان او بود. او هنگامي كه قيام نفس زكيه با شكست روبرو شد و پيروانش مورد تعقيب عباسيان قرار گرفتند به ديلم رفت و خود را امام خواند و مردم نيز با وي بيعت كردند و او را فرمانرواي دولت ناميدند. هارون الرشيد براي از بين بردن خطر يحيي، وی را به همراه امان نامه‌اي كه  به امضاي قاضيان و بزرگان بني هاشم رسانده بود به بغداد دعوت کرد و یحیی نیز با فضل به بغداد آمد. هارون ابتدا مقدم يحيي را گرامي داشت ولي اندكي بعد فقيهان و قاضيان را به صدور فتوايي مبني بر مشروعيت نقض آن پيمان نامه مجبور کرد و سپس يحيي را به قتل رساند. قتل يحيي موجب برانگيخته شدن عواطف و احساسات مردم ديلم شد و زمينه‌ي تاسيس دولتي مستقل و شيعي را در قلمرو خلافت عباسي يعني علويان طبرستان را فراهم كرد.[5]
+
اما علویان از اعتقاد راسخ خود مبنی بر این که [[خلافت]] حق ایشان است برنگشتند و برای رسیدن به آن دست به مبارزه و قیامهایی زدند. قیام یحیی بن عبدالله، از جمله قیام های علویان، در دوران هارون الرشید اتفاق افتاد. یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن برادر [[نفس زکیه|نفس زکیه]] از داعیان و مبلغان او بود. او هنگامی که قیام نفس زکیه با شکست روبرو شد و پیروانش مورد تعقیب [[عباسیان]] قرار گرفتند به دیلم رفت و خود را امام خواند و مردم نیز با وی بیعت کردند و او را فرمانروای دولت نامیدند.  
  
دوران طولاني خلافت هارون با قيامها و شورشهاي مختلفي همراه بود. گروهي از خوارج كه قدرت خلفا و احكام شرعي آنان را قبول نداشتند در منطقه جزيره (قسمت شمالي عراق) به فرماندهي وليد بن طريف شاري فعال شدند و قدرت خود را به آذربايجان و ارمنستان و سواد عراق گسترش دادند كه هارون نيروي نظامي به رهبري يزيد بن مزيد شيباني به رويارويي با آنان فرستاد و در سال 179 ه.ق بر آنان چيره شد.
+
هارون الرشید برای از بین بردن خطر یحیی، وی را به همراه امان نامه‌ای که به امضای قاضیان و بزرگان [[بنی هاشم|بنی هاشم]] رسانده بود به [[بغداد]] دعوت کرد و یحیی نیز با فضل به بغداد آمد. هارون ابتدا مقدم یحیی را گرامی داشت ولی اندکی بعد فقیهان و قاضیان را به صدور فتوایی مبنی بر مشروعیت نقض آن پیمان نامه مجبور کرد و سپس یحیی را به قتل رساند. قتل یحیی موجب برانگیخته شدن عواطف و احساسات مردم دیلم شد و زمینه‌ی تاسیس دولتی مستقل و [[شیعه|شیعی]] را در قلمرو خلافت عباسی یعنی [[علویان طبرستان|علویان طبرستان]] را فراهم کرد.<ref>طبری، پیشین، ۴/ ۶۳۳-۶۲۸.</ref>
  
در سرزمين شام نیز برخوردهاي قبيله¬ای بين يمني‌ها و عرناني‌ها در سال 176 ه.ق، در دمشق به بالاترين حد خود رسيد و نزديك دو سال این درگیری¬ها طول كشيد. و هارون با كمك برمكيان توانست اوضاع را سامان دهد.[6]
+
هارون در مدت زمان طولانی خلافتش درگیری‌های مختلفی با [[شیعه|شیعیان]] داشت و در موارد متعددی به آزار و کشتن آنان اقدام کرد. اخبار این کشتارها را [[ابوالفرج اصفهانی|ابوالفرج اصفهانی]] در کتاب [[مقاتل الطالبیین (کتاب)|مقاتل الطالبیین]] و نیز برخی از آنها را [[محمد بن جریر طبری|طبری]] در کتاب تاریخ خود نقل کرده اند. به طور کلی اعمال فشار هارون نسبت به شیعیان قابل مقایسه با دوره‌های پیشین نبوده و به لحاظ گستردگی و شدت باید با دوره‌هایی مانند دوران [[متوکل (خلیفه عباسی)|متوکل]] مقایسه شود.
  
در افريقيه نيز از سال 171 ه.ق نا آرامي‌هايي به علت قيام خوارج، و بعض فرماندهان سپاه و بربرها ایجاد شد. هارون هزيمة بن اعين را استاندار افريقيه كرد كه وي توانست  آرامش را به این منطقه باز گرداند و پس از او ابراهيم بن اغلب استاندار افريقيه شد وی باعث شكوفايي  عمراني و اقتصادي در افريقيه شد و زمينه¬ی ايجاد حكومت اغلبيان را فراهم آورد و بعدها از حكومت مركزي بغداد مستقل شد و «قيروان» را در جنوب غربي تونس فعلي بر پايتختي برگزيد.[7]
+
دوران طولانی خلافت هارون با قیام ها و شورش های مختلفی همراه بود. گروهی از [[خوارج]] که قدرت خلفا و [[احکام]] شرعی آنان را قبول نداشتند در منطقه جزیره (قسمت شمالی [[عراق]]) به فرماندهی ولید بن طریف شاری فعال شدند و قدرت خود را به آذربایجان و ارمنستان و سواد عراق گسترش دادند که هارون نیروی نظامی به رهبری یزید بن مزید شیبانی به رویارویی با آنان فرستاد و در سال ۱۷۹ ه.ق بر آنان چیره شد.
  
 +
در سرزمین [[شام]] نیز برخوردهای قبیله ای بین یمنی‌ها و عدنانی‌ها در سال ۱۷۶ ه.ق، در [[دمشق]] به بالاترین حد خود رسید و نزدیک دو سال این درگیری ها طول کشید و هارون با کمک برمکیان توانست اوضاع را سامان دهد.<ref>طبری، پیشین، ۸/ ۲۶۲-۲۵۱.</ref>
  
==هارون و برامکه==
+
در افریقیه نیز از سال ۱۷۱ ه.ق ناآرامی‌هایی به علت قیام خوارج و بعض فرماندهان سپاه و بربرها ایجاد شد. هارون، هزیمة بن اعین را استاندار افریقیه کرد که وی توانست آرامش را به این منطقه بازگرداند و پس از او ابراهیم بن اغلب استاندار افریقیه شد. وی باعث شکوفایی عمرانی و اقتصادی در افریقیه شد و زمینه ایجاد حکومت اغلبیان را فراهم آورد و بعدها از حکومت مرکزی [[بغداد]] مستقل شد و «قیروان» را در جنوب غربی [[تونس]] فعلی بر پایتختی برگزید.<ref>طبری، همان، ۸/۳۱۴.</ref>
  
سقوط برمكيان از حوادث مهم دوران خلافت هارون الرشيد است. جد اين خاندان «برمك» در زمان خلافت عثمان يا عبدالملك اسلام آورد. وي پيش از آنكه اسلام آورد متولي معبد بودايي "نوبهار" در بلخ بود. نخستين فرد اين خاندان كه به دربار عباسي راه يافت "خالد بن برمك" بود كه به ابومسلم پيوست و فرماندهي بخشي از سپاه او را بعهده گرفت. وي مدتي متصدي ديوان خراج سفاح بود و مدتي هم وزارت منصور را بر عهده داشت. پس از خالد فرزندش يحيي جاي او را گرفت وي مدتب به حكومت آذربايجان و ارمنستان رسيد و در زمان خلافت مهدي مربي هارون شد. در دوره خلافت هادي به دليل دفاع از حق وليعهدي هارون به زندان افتاد و با روي كار آمدن هارون در دربار خلافت تقرب بسيار يافت و به همراه فرزندانش جعفر، فضل، موسي و محمد قدرت و نفوذي بي¬مانند به دست آورد و در هفده سال اول خلافت هارون كارهاي كشوري و لشكري را با كفايت تمام اداره این خاندان اداره مي‌كردند.[8]
+
ناآرامی‌های [[خراسان]] از شورش های اواخر عمر هارون محسوب می‌شود. ناحیه خراسان از زمان ولایتداری علی بن عیسی بن ماهان صحنه فتنه‌های خونین بود. وی فردی ستمگر و بی باک بود و در تمام مدت حکومتش با زورگویی در خراسان حکمرانی کرد. با این وجود، هارون الرشید از وی حمایت می‌کرد چرا که علی بن عیسی هدایا و تحفه‌های زیادی برای خلیفه و دولتمردان می‌فرستاد.  
  
قدرت و ثروت گسترده آل برمك حس رقابت و حسادت بزرگان عرب را برانگيخت و موجب دشمني آنان با برمكيان و سعايت ايشان نزد خليفه شد. سرانجام اين دشمني‌ها مؤثر افتاد و خليفه را نسبت به خاندان برمكي بدگمان ساخت. به دستور هارون  این خاندان و وابستگان آنها دستگیر و به قتل رسیدند[9].  
+
اهالی خراسان که از دادرسی خلیفه ناامید شده بودند، سر به شورش برآوردند و رافع بن لیث را به پیشوای خود برگزیدند. هارون هرثمة بن اعین را برای ایجاد آرامش در خراسان فرستاد. هرثمه، علی بن عیسی را در بند و اموال او را مصادره کرد، ولی فتنه رافع همچنان در سمرقند و اطراف آن ادامه داشت و باعث نگرانی خلیفه بود. هارون در سال ۱۹۲ ه.ق خود راهی خراسان شد تا قدرت خلافت را در آن دیار استحکام بخشد، ولی در همین سفر درگذشت.<ref>یعقوبی، همان، ۲/۴۴۳.</ref>
  
از بین بردن برمكيان از اشتباهات هارون محسوب مي‌شود چرا كه با سقوط اين خاندان راه براي نفوذ عناصر نالايقي چون فضل بن ربيع و علي بن عيسي بن ماهان به دربار خلافت باز شد و ضعف و فساد دستگاه اداري دولت عباسي را فرا گرفت و به گفته مسعودي «پس از برمكيان، كارها مختل شد و مردم بي تدبيري و سوء سياست‌ هارون را آشكارا ديدند»[10]
+
==هارون و امام کاظم علیه‌السلام==
  
بعدها هارون خود نيز از كرده خود پشيمان شد و از براندازي اين خاندان اظهار تأسف كرد.[11]
+
[[امام کاظم]] علیه السلام دوبار به دستور هارون به زندان افتادند. زمان مرتبه نخست ثبت نشده است، اما مرتبه دوم از سال ۱۷۹ تا ۱۸۳ هـ.ق به مدت چهار سال به طول انجامید و منجر به [[شهادت امام کاظم علیه السلام|شهادت]] آن حضرت شد.
  
هارون در مدت زمان طولاني خلافتش درگيري‌هاي مختلفي با شيعيان داشت و در موارد متعددي به آزار و كشتن آنان اقدام كرد. اخبار اين كشتارها را ابوالفرج اصفهاني در كتاب مقاتل الطالبين و نيز برخي از آنها را طبري در كتاب خود نقل کرده¬اند. به طور كلي اعمال فشار هارون نسبت به شيعيان قابل مقايسه با دوره‌هاي پيشين نبوده و به لحاظ گستردگي و شدت بايد با دوره‌هايي مانند دوران متوكل مقايسه شود.
+
هارون در مجلسی از امام کاظم علیه السلام پرسید: «چگونه شما می‌گوئید ما از ذریه [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلی الله علیه و آله هستیم، در حالی که پیامبر فرزند ذکور نداشته است و شما فرزندان دختر او هستید؟ آن حضرت دو دلیل برای او ذکر کرد؛ نخست [[آیه 85 سوره انعام|آیه ۸۵ سوره انعام]] که [[حضرت عیسی علیه السلام|عیسی]] را فرزند [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم]] می‌شمارد؛ و دوم [[آیه مباهله|آیه مباهله]] که در آن [[امام حسن علیه السلام|حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|حسین]] علیهما السلام مصداق «و أبناءنا» دانسته شده‌اند».
  
 +
اثبات این مسئله برای [[حکومت بنی عباس|عباسیان]] که به بهانه عموزادگی با [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله [[خلافت]] خود را مشروعیت بخشیده بودند، بسیار گران تمام شد.
  
==هارون و امام هفتم(ع)==
+
امام کاظم علیه السلام پس از مدت زمان طولانی در زندان مسموم شد و به شهادت رسید. مطابق روایتی از [[امام رضا]] علیه السلام قتل امام کاظم به دستور هارون و توسط یحیی بن خالد برمکی انجام شده است. از آنجا که شهادت امام علیه السلام در زندان و مخفیانه صورت گرفت، حاکمان عباسی فریبکارانه به مردم اعلام کردند که آن حضرت به [[مرگ]] طبیعی از دنیا رفته است و برخی از مورخان نیز تحت تأثیر این عوام فریبی مرگ آن حضرت را طبیعی گزارش کردند.
  
امام كاظم (ع) دوبار به دستور هارون به زندان افتادند. زمان مرتبه نخست ثبت نشده است اما مرتبه دوم از سال 179 تا 183 هـق به مدت چهار سال به طول انجاميد و منجر به شهادت آن حضرت شد.
+
پس از شهادت، جسد مبارک امام را به دو دلیل در معرض دید خواص اهل [[بغداد]] و عموم مردم قرار دادند: یکی اینکه فقها و بزرگان بغداد، از جمله هیثم بن عدی را بر سر جسد مبارک امام آوردند تا ببینند زخم و جراحت و آثار خفگی در بدن آن حضرت وجود ندارد و بپذیرند که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفته‌اند. و همچنین از آنجا که برخی از شیعیان معتقد به [[مهدویت]] آن حضرت بودند و یا احتمال داشت اعتقاد به مهدویت او پیدا کنند، جسد امام را روی پل بغداد بر زمین نهادند و یحیی بن خالد دستور داد تا فریاد زنند: این موسی بن جعفر علیه السلام است که [[رافضى|رافضه]] معتقدند او نمرده است.<ref>اضافات رسول جعفریان، دولت عباسیان، محمد سهیل طقوش، همان.</ref>
  
هارون در مجلسي از امام كاظم (ع) پرسيد: «چگونه شما مي‌گوئيد ما از ذريه رسول خدا (ص) هستيم. در حالي كه پيامبر فرزند ذكور نداشته است و شما فرزندان دختر او هستيد؟ آن حضرت دو دليل براي او ذكر كرد نخست آيه 85 سوره انعام كه عيسي را فرزند ابراهيم مي‌شمارد و دوم آيه مباهله كه در آن حسن و حسين (ع) مصداق «و ابناءنا» دانسته شده‌اند.»
+
تاریخ شهادت آن حضرت بنابر نقل [[شیخ صدوق]]، ۲۵ [[رجب]] سال ۱۸۳ قمری بوده است و پیکر ایشان در «باب التین» بغداد در مقبره قریشی‌ها ([[کاظمین]]) دفن شد.
  
اثبات اين مسئله براي عباسيان كه به بهانه¬ی عموزادگي با رسول خدا(ص) خلافت خود را مشروعيت بخشيده بودند بسيار گران تمام نشد.
+
==هارون و برامکه==
 
 
امام كاظم پس از مدت زمان طولاني در زندان مسموم و به شهادت رسيد. مطابق روايتي از امام رضا (ع) قتل امام كاظم بدستور هارون و توسط يحيي بن خالد برمكي انجام شده است. از آن جا كه شهادت امام (ع) در زندان و مخفيانه صورت گرفت حاكمان عباسي فريبكارانه به مردم اعلام كردند كه آن حضرت به مرگ طبيعي از دنيا رفته است و برخي از مورخان نيز تحت تأثير اين عوام فريبي مرگ آن حضرت را طبيعي گزارش كردند.
 
 
 
پس از شهادت جسد مبارك امام را به دو دليل در معرض ديد خواص اهل بغداد و عموم مردم قرار دادند:
 
 
 
1.  فقها و بزرگان بغداد، از جمله هيثم بن عدي را بر سر جسد مبارك امام آوردند تا ببينند زخم و جراحت و آثار خفگي در بدن آن حضرت وجود ندارد و بپذيرند كه ايشان به مرگ طبيعي از دنيا رفته‌اند.
 
  
2. از آنجا كه برخي از شيعيان معتقد به مهدويت آن حضرت بودند و يا احتمال داشت اعتقاد به مهدويت او پيدا كنند جسد امام را روي پل بغداد بر زمين نهادند و يحيي بن خالد دستور داد تا فرياد زنند: اين موسي بن جعفر(ع) است كه رافضه معتقدند او نمرده است.[12]  
+
سقوط «برمکیان» از حوادث مهم دوران خلافت هارون الرشید است. جد این خاندان «برمک» در زمان خلافت [[عثمان بن عفان|عثمان]] یا [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک]]، [[اسلام]] آورد. وی پیش از آن، متولی معبد بودایی "نوبهار" در بلخ بود. نخستین فرد این خاندان که به دربار عباسی راه یافت "خالد بن برمک" بود که به [[ابومسلم خراسانى|ابومسلم]] پیوست و فرماندهی بخشی از سپاه او را به عهده گرفت. وی مدتی متصدی دیوان [[خراج]] [[ابوالعباس سفاح|سفاح]] بود و مدتی هم وزارت [[منصور (خلیفه عباسی)|منصور]] را بر عهده داشت. پس از خالد فرزندش یحیی جای او را گرفت. وی مدتی به حکومت آذربایجان و ارمنستان رسید و در زمان خلافت [[مهدی (خلیفه عباسی)|مهدی]] مربی هارون شد. در دوره خلافت [[هادی (خلیفه عباسی)|هادی]] به دلیل دفاع از حق ولیعهدی هارون به زندان افتاد و با روی کار آمدن هارون در دربار خلافت تقرب بسیار یافت و به همراه فرزندانش جعفر، فضل، موسی و محمد قدرت و نفوذی بی مانند بدست آورد و در هفده سال اول خلافت هارون کارهای کشوری و لشکری را با کفایت تمام این خاندان اداره می‌کردند.<ref>خضری، سید احمد رضا؛ تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، تهران، سمت، ۱۳۷۹، ص ۴۸.</ref>
  
تاريخ شهادت ايشان بنابر نقل شيخ صدوق 25 رجب سال 183 ه.ق بوده است، و پيكر ايشان در «باب التين» بغداد در مقبره قريشي‌ها دفن شد.
+
قدرت و ثروت گسترده آل برمک حس رقابت و حسادت بزرگان عرب را برانگیخت و موجب دشمنی آنان با برمکیان و [[سعایت|سعایت]] ایشان نزد خلیفه شد. سرانجام این دشمنی‌ها مؤثر افتاد و خلیفه را نسبت به خاندان برمکی بدگمان ساخت. به دستور هارون این خاندان و وابستگان آنها دستگیر و به قتل رسیدند.<ref>یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ یعقوبی، مترجم ابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۸، ۲/۴۳۰.</ref>
  
 +
از بین بردن برمکیان از اشتباهات هارون محسوب می‌شود چرا که با سقوط این خاندان راه برای نفوذ عناصر نالایقی چون فضل بن ربیع و علی بن عیسی بن ماهان به دربار خلافت باز شد و ضعف و فساد دستگاه اداری دولت عباسی را فراگرفت و به گفته [[مسعودی|مسعودی]] «پس از برمکیان، کارها مختل شد و مردم بی تدبیری و سوء سیاست‌ هارون را آشکارا دیدند.<ref>مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین؛ التنبیه والاشراف، مصر، بی تا، ۱۳۵۷ق، ص ۱۹۹.</ref> بعدها هارون خود نیز از کرده خود پشیمان شد و از براندازی این خاندان اظهار تأسف کرد.<ref>خضری پیشین، ص ۴۸.</ref>
  
 
==هارون و امپراطوری روم==
 
==هارون و امپراطوری روم==
  
از موفقيت‌هاي چشمگير دوران طولاني خلافت هارون الرشيد جنگهاي خارجي با روميان است. هارون اهتمام فراواني به جهاد با روميان داشت و علاوه بر اينكه خود مكرر به جنگ با آنان مي‌رفت يكي از پسرانش به نام قاسم را وقف اين كار كرده بود.
+
از موفقیت‌های چشمگیر دوران طولانی خلافت هارون الرشید، جنگ های خارجی با رومیان است. هارون اهتمام فراوانی به جهاد با رومیان داشت و علاوه بر این که خود مکرر به جنگ با آنان می‌رفت، یکی از پسرانش به نام قاسم را وقف این کار کرده بود.
 
 
اوج اين موفقيت از سال 181 ه.ق بود كه هارون با سپاهي بزرگ به آسياي صغير لشكر كشيد و تا قسطنطنيه پيش رفت و ملكه روم كه توان مقابله با سپاه هارون را نداشت از در صلح درآمد و تعهد داد كه سالانه غرامتي براي درگاه خلافت بفرستد.[13]
 
  
چند سال پس از آن كه "نقفور" به امپراطوري روم رسید، سير قرارداد صلح مذكور را ناديده گرفت و در نامه‌اي براي هارون نوشت كه غرامتها را بازگرداند و گرنه براي جنگ آماده شود.
+
اوج این موفقیت از سال ۱۸۱ ه.ق بود که هارون با سپاهی بزرگ به آسیای صغیر لشکر کشید و تا قسطنطنیه پیش رفت و ملکه روم که توان مقابله با سپاه هارون را نداشت از در صلح درآمد و تعهد داد که سالانه غرامتی برای درگاه خلافت بفرستد.<ref>خضری، همان، ص ۴۹.</ref>
  
هارون در پاسخ امپراتور روم نامه‌اي با لحن تند و تحقير كننده نوشت و با سپاهي آسياي صغير را در نورديد و امپراطور كه در آن زمان درگير جنگهاي داخلي بود به ناچار شرايط قبلي را براي صلح پذيرفت.[14] همچنين سپاه عباسي به فرمان هارون در سال 190 ه.ق جزيره قبرس را تصرف كرد و هزاران اسير را به بغداد آورد.
+
چند سال پس از آن که "نقفور" به امپراطوری روم رسید، سیر قرارداد صلح مذکور را نادیده گرفت و در نامه‌ای برای هارون نوشت که غرامت ها را بازگرداند وگرنه برای جنگ آماده شود.
  
اين وقايع كه نشانگر اقتدار دولت عباسي و نفوذ سياسي آن در پايان قرن دوم هجري بود توجه "شارلماني" پادشاه فرانك(فرانسه) را به خود جلب كرد و چون شارلماني به طرفداري از پاپ با امپراتور روم شرقي سر جنگ داشت تصميم گرفت كه با هارون خليفه عباسي رابطه دوستي برقرار كند و از قدرت نظامي و سياسي او براي تضعيف رقيب خود سود جويد لذا سفيراني  به دربار هارون فرستاد و نامه‌هايي مبني بر اظهار صلح و دوستي  ميان آن دو رد و بدل شد.[15]
+
هارون در پاسخ امپراتور روم نامه‌ای با لحن تند و تحقیرکننده نوشت و با سپاهی آسیای صغیر را درنوردید و امپراطور که در آن زمان درگیر جنگ های داخلی بود به ناچار شرایط قبلی را برای صلح پذیرفت.<ref>طبری، پیشین، ۴/۶۶۹.</ref> همچنین سپاه عباسی به فرمان هارون در سال ۱۹۰ ه.ق جزیره قبرس را تصرف کرد و هزاران اسیر را به بغداد آورد.
  
 +
این وقایع که نشانگر اقتدار دولت عباسی و نفوذ سیاسی آن در پایان قرن دوم هجری بود توجه "شارلمانی" پادشاه فرانک (فرانسه) را به خود جلب کرد و چون شارلمانی به طرفداری از پاپ با امپراتور روم شرقی سر جنگ داشت، تصمیم گرفت که با هارون خلیفه عباسی رابطه دوستی برقرار کند و از قدرت نظامی و سیاسی او برای تضعیف رقیب خود سود جوید. لذا سفیرانی به دربار هارون فرستاد و نامه‌هایی مبنی بر اظهار صلح و دوستی میان آن دو رد و بدل شد.<ref>خضری، پیشین، ص ۵۰.</ref>
  
 
==هارون و تعیین ولیعهد==
 
==هارون و تعیین ولیعهد==
  
هارون الرشيد در سال 175 ه.ق به تعيين جانشينان خود پرداخت. وي فرزندش محمد را كه بعدها لقب امين گرفت و مادرش زبيده از نوادگان منصور بود بر فرزند بزرگترش عبدالله ملقب به مامون كه از كنيزي ايراني بود مقدم داشت و وليعهد خويش نمود. وي بعدها در سال 183 ه.ق عبدالله (مأمون) را جانشين دوم خويش كرد و براي جلوگيري از بروز اختلاف و درگيري ميان آنان پيمان نامه‌هايي، متضمن سوگندهاي فراوان جداگانه از طرف امين و مامون را به همراه گواهي فقيهان و قاضيان و بزرگان خاندان عباسي به خانه كعبه آويخت.[16]
+
هارون الرشید در سال ۱۷۵ ه.ق به تعیین جانشینان خود پرداخت. وی فرزندش محمد را که بعدها لقب [[امین (خلیفه عباسی)|امین]] گرفت و مادرش زبیده از نوادگان [[منصور (خلیفه عباسی)|منصور]] بود، بر فرزند بزرگترش عبدالله ملقب به [[مأمون|مأمون]] که از کنیزی [[ایران|ایرانی]] بود مقدم داشت و ولیعهد خویش نمود. وی بعدها در سال ۱۸۳ ه.ق عبدالله (مأمون) را جانشین دوم خویش کرد و برای جلوگیری از بروز اختلاف و درگیری میان آنان پیمان نامه‌هایی، متضمن سوگندهای فراوان جداگانه از طرف امین و مامون را به همراه گواهی فقیهان و قاضیان و بزرگان خاندان [[حکومت بنی عباس|عباسی]] به خانه [[کعبه|کعبه]] آویخت.<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، مترجم محمد بن ابراهیم آیتی، ۲/۴۲۲.</ref>
 
 
هارون پس از چندي در سال 189 ه.ق پسر ديگرش قاسم را بعنوان جانشين سوم خود انتخاب كرد به شرط آنكه مأمون در زمان خلافت خود اختيار خلع او را داشته باشد.
 
 
 
 
 
==قیام رافع بن لیث==
 
 
 
نا آرامي‌هاي خراسان از شورشهاي اواخر عمر هارون محسوب مي‌شود. ناحيه خراسان از زمان ولايتداري علي بن عيسي بن ماهان صحنه فتنه‌هاي خونين بود وي فرد ستمگر و بي باك بود و در تمام مدت حكومتش با زورگويي در خراسان حكمراني كرد با اين وجود هارون الرشيد از وي حمايت مي‌كرد چرا كه علي بن عيسي هدايا و تحفه‌هاي زيادي براي خليفه و دولتمردان مي‌فرستاد. اهالي خراسان كه از دادرسي خليفه نااميد شده بودند سر به شورش بر آوردند و رافع بن ليث را به پيشواي خود برگزيدند هارون هرثمة بن اعين را براي ايجاد آرامش در خراسان فرستاد. هرثمه، علي بن عيسي را در بند و اموال او را مصادره كرد ولي فتنه رافع همچنان در سمرقند و اطراف آن ادامه داشت و باعث نگراني خليفه بود هارون در سال 192ه.ق راهي خراسان شد تا قدرت خلافت را در آن ديار استحكام بخشد ولي در طوس در دهكده‌اي بنام سناباد بعلت بيماري منزل كرد و در جمادي الاولي سال 193 ه.ق در چهل و شش سالگي درگذشت و پسرش صالح بن هارون بر وي نماز گذارد.[17]
 
 
 
 
 
________________________________________
 
 
 
[1] . طبري، محمد ين جرير، تاريخ الطبري، بيروت، دارالكتب العلميه، بي تا،  8/ 359-347.
 
 
 
[2] .همان،  8/  357.
 
 
 
[3] . طقوش، محمد بن سهيل، دولت عباسيان، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1383، ص 89.
 
 
 
[4] . طبري، پيشين،  8/ 235.
 
 
 
[5] . طبري، پيشين،  4/ 633-628.
 
 
 
[6] . طبري، پيشين،  8/ 262-251.
 
 
 
[7] . طبري، همان،  8/ 314.
 
 
 
[8] . خضري، سيد احمد رضا؛ تاريخ خلافت عباسي از آغاز تا پايان آل بويه، تهران، سمت، 1379، ص 48.
 
 
 
[9] . يعقوبي، احمد بن واضح، تاريخ يعقوبي، مترجم ابراهيم آيتي، تهران، علمي و فرهنگي، 1378،  2/ 430.
 
 
 
[10] . مسعودي، ابوالحسن علي بن حسين؛ التنبيه و الاشراف، مصر، بي تا، 1357ق، ص 199.
 
 
 
[11] . خضري پيشين، ص 48.
 
 
 
[12] . اضافات رسول جعفريان، دولت عباسيان، محمد سهيل طقوش، همان
 
 
 
[13] . خضري، همان، ص 49.
 
 
 
[14] . طبري، پيشين،  4/ 669.
 
 
 
[15]. خضري، پيشين، ص 50.
 
 
 
[16]. يعقوبي، احمد بن واضح؛ تاريخ يعقوبي، مترجم محمد بن ابراهيم آيتي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1378،  2/430-422.
 
 
 
[17]. يعقوبي، همان،  2/ 443.
 
 
 
  
==منبع ==
+
هارون پس از چندی در سال ۱۸۹ ه.ق پسر دیگرش قاسم را به عنوان جانشین سوم خود انتخاب کرد، به شرط آن که مأمون در زمان خلافت خود اختیار خلع او را داشته باشد.
  
[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=33453  مریم علوی، پنجمین خلیفه عباسی(هارونسایت پژوهه]، بازیابی :13 دیماه 1391
+
==مرگ هارون==
 +
هارون عباسی بیش از ۲۳ سال در رأس [[خلافت]] و حکومت کشور پهناور اسلامی قرار داشت. سرانجام در سال‌های لشکرکشی به شرق عالم اسلام در اول [[جمادی الثانی]] و یا سوم و یا چهاردهم این ماه در ۴۵ سالگی در ناحیه توس در [[خراسان]] به هلاکت رسید و پس از [[نماز میت|نماز]] فرزندش صالح بن هارون بر پیکر او در روستای سناباد مدفون شد.<ref>نک: المحبر (محمد بن حبیب بغدادی)، ص ۳۹؛ التنبیه والاشراف (مسعودی)، ص ۲۹۹؛ البدایة والنهایة (ابن کثیرج ۱، ص ۳۲۲؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص ۲۵۷.</ref>
  
 +
شایان ذکر است که پس از شهادت [[امام رضا]] علیه‌السلام در خراسان، به دستور [[مأمون]] فرزند هارون الرشید، بدن مطهر آن امام همام در کنار قبر هارون، دفن گردید و هم‌اکنون [[حرم امام رضا علیه السلام|مرقد مطهر امام رضا]] علیه‌السلام در سمت قبله قبر هارون قرار دارد و به برکت قبر مقدس امام رضا علیه‌السلام این روستا به تدریج به شهر بزرگی تبدیل و به [[مشهد|مشهد مقدس]] مشهور گردید.
 +
==پانویس==
 +
{{پانویس}}
 +
==منابع==
 +
*"پنجمین خلیفه عباسی (هارون)"، [http://www.pajoohe.ir دانشنامه پژوهه]، مریم علوی، بازیابی: ۱۳ دی ماه ۱۳۹۱.
 +
*سید تقى واردى، روزشمار تاریخ اسلام، جلد چهارم، ماه جمادی الثانی.
 +
{{خلفای بنی عباس}}
 
[[رده: خلفای عباسی]]
 
[[رده: خلفای عباسی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۰۴

«هارون الرشید» پنجمین خلیفه عباسی بود که پس از مرگ برادرش هادی عباسی در سال ۱۷۰ قمری به خلافت رسید. او با کمک برمکیان، حکومت مقتدر و مستبدی به وجود آورد و در مدت خلافت درازمدت خویش، جنایت‌های فراوانی مرتکب شد؛ از جمله چند صد نفر از خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از جمله امام کاظم علیه السلام را به شهادت رساند. عصر هارون به جهت درآمد زیاد، رونق تجارت، پیشرفت علم و فتوحات متعدد، عصر طلایی دوران حکومت عباسی نامیده می‌شود.[۱]

ولادت

ابوجعفر هارون الرشید، فرزند مهدی عباسی است که در شوال سال ۱۴۵ یا ۱۴۶ قمری در شهر ری به دنیا آمد. مادرش کنیزی بنام خیزران بود.[۲]

به خلافت رسیدن هارون

هارون در همان شبی که هادی عباسی درگذشت در ربیع الاول سال ۱۷۰ قمری به خلافت رسید. هنگامی که هادی درگذشت، خزیمة بن خازم در نیمه‌های شب بر بستر جعفر بن هادی آمد و با ارعاب و تهدید برای هارون بیعت گرفت. هارون خلافت خود را مدیون مادرش خیزران و کوشش های مداوم یحیی بن خالد برمکی بود.

یحیی که به دلیل پشتیبانی از هارون در زندان هادی بسر می‌برد بلافاصله پس از آن که هارون بر خلافت رسید از زندان رهایی یافت و از جانب خلیفه به مقام وزارت منصوب شد و فرمان داد تا خبر مرگ هادی و خلافت هارون را به همه ولایات گزارش کند و از امیران و سپاهیان برای او بیعت بگیرد.

حوادث دوران خلافت هارون

هارون در آغاز حکومتش خواست سیاست خشن هادی را در برابر علویان جبران کند، لذا با آنان ملایمت و همدردی نشان داد و به آنان امان داد و علویان ساکن بغداد را به مدینه بازگرداند و استاندار مدینه را به جهت آزار علویان در گذشته برکنار کرد.[۳]

اما علویان از اعتقاد راسخ خود مبنی بر این که خلافت حق ایشان است برنگشتند و برای رسیدن به آن دست به مبارزه و قیامهایی زدند. قیام یحیی بن عبدالله، از جمله قیام های علویان، در دوران هارون الرشید اتفاق افتاد. یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن برادر نفس زکیه از داعیان و مبلغان او بود. او هنگامی که قیام نفس زکیه با شکست روبرو شد و پیروانش مورد تعقیب عباسیان قرار گرفتند به دیلم رفت و خود را امام خواند و مردم نیز با وی بیعت کردند و او را فرمانروای دولت نامیدند.

هارون الرشید برای از بین بردن خطر یحیی، وی را به همراه امان نامه‌ای که به امضای قاضیان و بزرگان بنی هاشم رسانده بود به بغداد دعوت کرد و یحیی نیز با فضل به بغداد آمد. هارون ابتدا مقدم یحیی را گرامی داشت ولی اندکی بعد فقیهان و قاضیان را به صدور فتوایی مبنی بر مشروعیت نقض آن پیمان نامه مجبور کرد و سپس یحیی را به قتل رساند. قتل یحیی موجب برانگیخته شدن عواطف و احساسات مردم دیلم شد و زمینه‌ی تاسیس دولتی مستقل و شیعی را در قلمرو خلافت عباسی یعنی علویان طبرستان را فراهم کرد.[۴]

هارون در مدت زمان طولانی خلافتش درگیری‌های مختلفی با شیعیان داشت و در موارد متعددی به آزار و کشتن آنان اقدام کرد. اخبار این کشتارها را ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین و نیز برخی از آنها را طبری در کتاب تاریخ خود نقل کرده اند. به طور کلی اعمال فشار هارون نسبت به شیعیان قابل مقایسه با دوره‌های پیشین نبوده و به لحاظ گستردگی و شدت باید با دوره‌هایی مانند دوران متوکل مقایسه شود.

دوران طولانی خلافت هارون با قیام ها و شورش های مختلفی همراه بود. گروهی از خوارج که قدرت خلفا و احکام شرعی آنان را قبول نداشتند در منطقه جزیره (قسمت شمالی عراق) به فرماندهی ولید بن طریف شاری فعال شدند و قدرت خود را به آذربایجان و ارمنستان و سواد عراق گسترش دادند که هارون نیروی نظامی به رهبری یزید بن مزید شیبانی به رویارویی با آنان فرستاد و در سال ۱۷۹ ه.ق بر آنان چیره شد.

در سرزمین شام نیز برخوردهای قبیله ای بین یمنی‌ها و عدنانی‌ها در سال ۱۷۶ ه.ق، در دمشق به بالاترین حد خود رسید و نزدیک دو سال این درگیری ها طول کشید و هارون با کمک برمکیان توانست اوضاع را سامان دهد.[۵]

در افریقیه نیز از سال ۱۷۱ ه.ق ناآرامی‌هایی به علت قیام خوارج و بعض فرماندهان سپاه و بربرها ایجاد شد. هارون، هزیمة بن اعین را استاندار افریقیه کرد که وی توانست آرامش را به این منطقه بازگرداند و پس از او ابراهیم بن اغلب استاندار افریقیه شد. وی باعث شکوفایی عمرانی و اقتصادی در افریقیه شد و زمینه ایجاد حکومت اغلبیان را فراهم آورد و بعدها از حکومت مرکزی بغداد مستقل شد و «قیروان» را در جنوب غربی تونس فعلی بر پایتختی برگزید.[۶]

ناآرامی‌های خراسان از شورش های اواخر عمر هارون محسوب می‌شود. ناحیه خراسان از زمان ولایتداری علی بن عیسی بن ماهان صحنه فتنه‌های خونین بود. وی فردی ستمگر و بی باک بود و در تمام مدت حکومتش با زورگویی در خراسان حکمرانی کرد. با این وجود، هارون الرشید از وی حمایت می‌کرد چرا که علی بن عیسی هدایا و تحفه‌های زیادی برای خلیفه و دولتمردان می‌فرستاد.

اهالی خراسان که از دادرسی خلیفه ناامید شده بودند، سر به شورش برآوردند و رافع بن لیث را به پیشوای خود برگزیدند. هارون هرثمة بن اعین را برای ایجاد آرامش در خراسان فرستاد. هرثمه، علی بن عیسی را در بند و اموال او را مصادره کرد، ولی فتنه رافع همچنان در سمرقند و اطراف آن ادامه داشت و باعث نگرانی خلیفه بود. هارون در سال ۱۹۲ ه.ق خود راهی خراسان شد تا قدرت خلافت را در آن دیار استحکام بخشد، ولی در همین سفر درگذشت.[۷]

هارون و امام کاظم علیه‌السلام

امام کاظم علیه السلام دوبار به دستور هارون به زندان افتادند. زمان مرتبه نخست ثبت نشده است، اما مرتبه دوم از سال ۱۷۹ تا ۱۸۳ هـ.ق به مدت چهار سال به طول انجامید و منجر به شهادت آن حضرت شد.

هارون در مجلسی از امام کاظم علیه السلام پرسید: «چگونه شما می‌گوئید ما از ذریه رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم، در حالی که پیامبر فرزند ذکور نداشته است و شما فرزندان دختر او هستید؟ آن حضرت دو دلیل برای او ذکر کرد؛ نخست آیه ۸۵ سوره انعام که عیسی را فرزند ابراهیم می‌شمارد؛ و دوم آیه مباهله که در آن حسن و حسین علیهما السلام مصداق «و أبناءنا» دانسته شده‌اند».

اثبات این مسئله برای عباسیان که به بهانه عموزادگی با رسول خدا صلی الله علیه و آله خلافت خود را مشروعیت بخشیده بودند، بسیار گران تمام شد.

امام کاظم علیه السلام پس از مدت زمان طولانی در زندان مسموم شد و به شهادت رسید. مطابق روایتی از امام رضا علیه السلام قتل امام کاظم به دستور هارون و توسط یحیی بن خالد برمکی انجام شده است. از آنجا که شهادت امام علیه السلام در زندان و مخفیانه صورت گرفت، حاکمان عباسی فریبکارانه به مردم اعلام کردند که آن حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفته است و برخی از مورخان نیز تحت تأثیر این عوام فریبی مرگ آن حضرت را طبیعی گزارش کردند.

پس از شهادت، جسد مبارک امام را به دو دلیل در معرض دید خواص اهل بغداد و عموم مردم قرار دادند: یکی اینکه فقها و بزرگان بغداد، از جمله هیثم بن عدی را بر سر جسد مبارک امام آوردند تا ببینند زخم و جراحت و آثار خفگی در بدن آن حضرت وجود ندارد و بپذیرند که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفته‌اند. و همچنین از آنجا که برخی از شیعیان معتقد به مهدویت آن حضرت بودند و یا احتمال داشت اعتقاد به مهدویت او پیدا کنند، جسد امام را روی پل بغداد بر زمین نهادند و یحیی بن خالد دستور داد تا فریاد زنند: این موسی بن جعفر علیه السلام است که رافضه معتقدند او نمرده است.[۸]

تاریخ شهادت آن حضرت بنابر نقل شیخ صدوق، ۲۵ رجب سال ۱۸۳ قمری بوده است و پیکر ایشان در «باب التین» بغداد در مقبره قریشی‌ها (کاظمین) دفن شد.

هارون و برامکه

سقوط «برمکیان» از حوادث مهم دوران خلافت هارون الرشید است. جد این خاندان «برمک» در زمان خلافت عثمان یا عبدالملک، اسلام آورد. وی پیش از آن، متولی معبد بودایی "نوبهار" در بلخ بود. نخستین فرد این خاندان که به دربار عباسی راه یافت "خالد بن برمک" بود که به ابومسلم پیوست و فرماندهی بخشی از سپاه او را به عهده گرفت. وی مدتی متصدی دیوان خراج سفاح بود و مدتی هم وزارت منصور را بر عهده داشت. پس از خالد فرزندش یحیی جای او را گرفت. وی مدتی به حکومت آذربایجان و ارمنستان رسید و در زمان خلافت مهدی مربی هارون شد. در دوره خلافت هادی به دلیل دفاع از حق ولیعهدی هارون به زندان افتاد و با روی کار آمدن هارون در دربار خلافت تقرب بسیار یافت و به همراه فرزندانش جعفر، فضل، موسی و محمد قدرت و نفوذی بی مانند بدست آورد و در هفده سال اول خلافت هارون کارهای کشوری و لشکری را با کفایت تمام این خاندان اداره می‌کردند.[۹]

قدرت و ثروت گسترده آل برمک حس رقابت و حسادت بزرگان عرب را برانگیخت و موجب دشمنی آنان با برمکیان و سعایت ایشان نزد خلیفه شد. سرانجام این دشمنی‌ها مؤثر افتاد و خلیفه را نسبت به خاندان برمکی بدگمان ساخت. به دستور هارون این خاندان و وابستگان آنها دستگیر و به قتل رسیدند.[۱۰]

از بین بردن برمکیان از اشتباهات هارون محسوب می‌شود چرا که با سقوط این خاندان راه برای نفوذ عناصر نالایقی چون فضل بن ربیع و علی بن عیسی بن ماهان به دربار خلافت باز شد و ضعف و فساد دستگاه اداری دولت عباسی را فراگرفت و به گفته مسعودی «پس از برمکیان، کارها مختل شد و مردم بی تدبیری و سوء سیاست‌ هارون را آشکارا دیدند.[۱۱] بعدها هارون خود نیز از کرده خود پشیمان شد و از براندازی این خاندان اظهار تأسف کرد.[۱۲]

هارون و امپراطوری روم

از موفقیت‌های چشمگیر دوران طولانی خلافت هارون الرشید، جنگ های خارجی با رومیان است. هارون اهتمام فراوانی به جهاد با رومیان داشت و علاوه بر این که خود مکرر به جنگ با آنان می‌رفت، یکی از پسرانش به نام قاسم را وقف این کار کرده بود.

اوج این موفقیت از سال ۱۸۱ ه.ق بود که هارون با سپاهی بزرگ به آسیای صغیر لشکر کشید و تا قسطنطنیه پیش رفت و ملکه روم که توان مقابله با سپاه هارون را نداشت از در صلح درآمد و تعهد داد که سالانه غرامتی برای درگاه خلافت بفرستد.[۱۳]

چند سال پس از آن که "نقفور" به امپراطوری روم رسید، سیر قرارداد صلح مذکور را نادیده گرفت و در نامه‌ای برای هارون نوشت که غرامت ها را بازگرداند وگرنه برای جنگ آماده شود.

هارون در پاسخ امپراتور روم نامه‌ای با لحن تند و تحقیرکننده نوشت و با سپاهی آسیای صغیر را درنوردید و امپراطور که در آن زمان درگیر جنگ های داخلی بود به ناچار شرایط قبلی را برای صلح پذیرفت.[۱۴] همچنین سپاه عباسی به فرمان هارون در سال ۱۹۰ ه.ق جزیره قبرس را تصرف کرد و هزاران اسیر را به بغداد آورد.

این وقایع که نشانگر اقتدار دولت عباسی و نفوذ سیاسی آن در پایان قرن دوم هجری بود توجه "شارلمانی" پادشاه فرانک (فرانسه) را به خود جلب کرد و چون شارلمانی به طرفداری از پاپ با امپراتور روم شرقی سر جنگ داشت، تصمیم گرفت که با هارون خلیفه عباسی رابطه دوستی برقرار کند و از قدرت نظامی و سیاسی او برای تضعیف رقیب خود سود جوید. لذا سفیرانی به دربار هارون فرستاد و نامه‌هایی مبنی بر اظهار صلح و دوستی میان آن دو رد و بدل شد.[۱۵]

هارون و تعیین ولیعهد

هارون الرشید در سال ۱۷۵ ه.ق به تعیین جانشینان خود پرداخت. وی فرزندش محمد را که بعدها لقب امین گرفت و مادرش زبیده از نوادگان منصور بود، بر فرزند بزرگترش عبدالله ملقب به مأمون که از کنیزی ایرانی بود مقدم داشت و ولیعهد خویش نمود. وی بعدها در سال ۱۸۳ ه.ق عبدالله (مأمون) را جانشین دوم خویش کرد و برای جلوگیری از بروز اختلاف و درگیری میان آنان پیمان نامه‌هایی، متضمن سوگندهای فراوان جداگانه از طرف امین و مامون را به همراه گواهی فقیهان و قاضیان و بزرگان خاندان عباسی به خانه کعبه آویخت.[۱۶]

هارون پس از چندی در سال ۱۸۹ ه.ق پسر دیگرش قاسم را به عنوان جانشین سوم خود انتخاب کرد، به شرط آن که مأمون در زمان خلافت خود اختیار خلع او را داشته باشد.

مرگ هارون

هارون عباسی بیش از ۲۳ سال در رأس خلافت و حکومت کشور پهناور اسلامی قرار داشت. سرانجام در سال‌های لشکرکشی به شرق عالم اسلام در اول جمادی الثانی و یا سوم و یا چهاردهم این ماه در ۴۵ سالگی در ناحیه توس در خراسان به هلاکت رسید و پس از نماز فرزندش صالح بن هارون بر پیکر او در روستای سناباد مدفون شد.[۱۷]

شایان ذکر است که پس از شهادت امام رضا علیه‌السلام در خراسان، به دستور مأمون فرزند هارون الرشید، بدن مطهر آن امام همام در کنار قبر هارون، دفن گردید و هم‌اکنون مرقد مطهر امام رضا علیه‌السلام در سمت قبله قبر هارون قرار دارد و به برکت قبر مقدس امام رضا علیه‌السلام این روستا به تدریج به شهر بزرگی تبدیل و به مشهد مقدس مشهور گردید.

پانویس

  1. طقوش، محمد بن سهیل، دولت عباسیان، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۳، ص ۸۹.
  2. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا، ۸/ ۳۵۹-۳۴۷.
  3. طبری، پیشین، ۸/۲۳۵.
  4. طبری، پیشین، ۴/ ۶۳۳-۶۲۸.
  5. طبری، پیشین، ۸/ ۲۶۲-۲۵۱.
  6. طبری، همان، ۸/۳۱۴.
  7. یعقوبی، همان، ۲/۴۴۳.
  8. اضافات رسول جعفریان، دولت عباسیان، محمد سهیل طقوش، همان.
  9. خضری، سید احمد رضا؛ تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، تهران، سمت، ۱۳۷۹، ص ۴۸.
  10. یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ یعقوبی، مترجم ابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۸، ۲/۴۳۰.
  11. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین؛ التنبیه والاشراف، مصر، بی تا، ۱۳۵۷ق، ص ۱۹۹.
  12. خضری پیشین، ص ۴۸.
  13. خضری، همان، ص ۴۹.
  14. طبری، پیشین، ۴/۶۶۹.
  15. خضری، پیشین، ص ۵۰.
  16. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، مترجم محمد بن ابراهیم آیتی، ۲/۴۲۲.
  17. نک: المحبر (محمد بن حبیب بغدادی)، ص ۳۹؛ التنبیه والاشراف (مسعودی)، ص ۲۹۹؛ البدایة والنهایة (ابن کثیر)، ج ۱، ص ۳۲۲؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص ۲۵۷.

منابع

  • "پنجمین خلیفه عباسی (هارون)"، دانشنامه پژوهه، مریم علوی، بازیابی: ۱۳ دی ماه ۱۳۹۱.
  • سید تقى واردى، روزشمار تاریخ اسلام، جلد چهارم، ماه جمادی الثانی.
خلفای بنی عباس
سفاح (132-136) • منصور (136-158) • مهدى (158-169) • هادى (169-170) • هارون الرشید (170-193) • امین (193-198) • مأمون (198-218) • معتصم (218-227) • واثق (227-232) • متوکل (232-247) • منتصر (247-248) • مستعین (248-251) • معتز (251-255) • مهتدى (255-256) • معتمد (256-279) • معتضد (279-289) • مكتفى (289-295) • مقتدر (295-320) • قاهر (320-322) • راضی (322-329) • متقی (329-333) • مستكفى (333-334) • مطیع (334-363) • طایع (363-381) • قادر (381-422) • قائم (422-467) • مقتدی (467-487) • مستظهر (487-512) • مسترشد (512-529) • راشد (529-530) • مقتفى (530-555) • مستنجد (555-566) • مستضىء (566-575) • ناصر (575-622) • ظاهر (622-623) • مستنصر (623-640) • مستعصم (640-656)