جوانی تا بعثت پیامبر (ص): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی '{{الگو:نیازمند ویرایش فنی}} {{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}} گرچه در تر...' ایجاد کرد)
 
 
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{الگو:نیازمند ویرایش فنی}}
 
 
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
 
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
  
گرچه در ترتیب حوادث مهم دوران جوانی رسول‌خدا(ص) تا بعثت، کم و بیش، بین مورخان، اختلاف است؛ اما من حیث مجموع، همگی در اینکه این موارد، عمده‌ترین حوادث دوران جوانی تا بعثت حضرت را تشکیل می‌دهند، اتفاق نظر دارند. این حوادث با در نظر گرفتن ترتیب و فاصله تاریخی آنها، عبارتند از:
+
گرچه در ترتیب حوادث مهم دوران جوانی [[رسول‌ خدا]] صلی الله علیه و آله تا [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]]، بین مورخان اختلاف است؛ اما در اینکه این موارد، عمده‌ترین حوادث دوران جوانی تا بعثت آن حضرت را تشکیل می‌دهند، اتفاق نظر دارند. این حوادث با در نظر گرفتن ترتیب و فاصله تاریخی آنها، در این مقاله ذکر شده است.
  
== سفر اول به شام ==
+
==سفر اول به شام==
  
رسول‌خدا(ص) دوازده<ref> ابن سعد؛ طبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1990.ج1، ص97 و ابن جوزی؛ المنتظم، تحقیق محمد عبد القاد ر عطاء و مصطفی عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1992، ج2،ص292.</ref> یا سیزده ساله<ref> مسعودی؛ التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دار الصاوی بی تا، ص197.</ref> بودند که همراه عموی خود، ابوطالب با کاروانی از قریش که هر ساله برای تجارت، به شام می‌رفت، رهسپار شام شد؛ این سفر در دهم ربیع‌الاول سال سیزدهم واقعه فیل، اتفاق افتاد.<ref> مقریزی، احمد بن علی؛ امتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1999، ج1، ص15.</ref> چون کاروان به بصری رسید، راهبی بحیری نام، از دانایان کیش مسیحی، از روی آثار و علائم، رسول‌خدا(ص) را شناخت و از نبوت او خبر داد<ref> ابن اسحاق؛ السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، 1410، چاپ اول، ص74 و ابن هشام؛ السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا وابراهیم الأبیاری وعبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص181 و طبری؛ تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابر اهیم، دارالترات، چاپ د وم، 1967،ج2، ص278.</ref> و ابوطالب را از کید یهود، نسبت به شناسایی و قتل او ترساند و به مراقبت و نگهداری از او سفارش کرد؛<ref>  همان‌ها و طبقات الکبری، پیشین، ص97.</ref> البته در این باره بحث‌ها و نظرات گوناگونی وجود دارد که سید‌جعفر مرتضی‌عاملی در کتاب خود الصحیح من سیرة النبی الاعظم به تعدادی از آنها اشاره کرده است.<ref> عاملی، جعفر مرتضی؛الصحیح من سیرة النبی الاعظم، بیروت، دار الهادی دار السیره، چهارم، 1415، ج2، ص94  95</ref>
+
[[حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله دوازده<ref>ابن سعد؛ طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰. ج۱، ص۹۷ و ابن جوزی؛ المنتظم، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۲، ج۲، ص۲۹۲.</ref> یا سیزده ساله<ref>مسعودی؛ التنبیه والاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دارالصاوی، ص۱۹۷.</ref> بودند که همراه عموی خود، [[ابوطالب|حضرت ابوطالب]] با کاروانی از [[قریش]] که هر ساله برای تجارت به [[شام]] می‌رفت، رهسپار شام شد؛ این سفر در دهم [[ربیع‌ الاول]] سال سیزدهم [[عام الفیل]]، اتفاق افتاد.<ref>مقریزی، احمد بن علی؛ امتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۹، ج۱، ص۱۵.</ref> چون کاروان به بُصری رسید، راهبی بُحیرا نام، از دانایان کیش [[مسیحیت|مسیحی]]، از روی آثار و علائم، [[رسول‌ خدا]] صلی الله علیه و آله را شناخت و از [[نبوت]] او خبر داد<ref>ابن اسحاق؛ السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰، چاپ اول، ص۷۴ و ابن هشام؛ السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص۱۸۱ و طبری؛ تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالترات، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۲۷۸.</ref> و ابوطالب را از کید [[یهود]]، نسبت به شناسایی و قتل او ترساند و به مراقبت و نگهداری از او سفارش کرد.<ref>  همان‌ها و طبقات الکبری، پیشین، ص۹۷.</ref> البته در این باره بحث‌ها و نظرات گوناگونی وجود دارد که [[سید‌ جعفر مرتضی عاملی|سید‌ جعفر مرتضی‌ عاملی]] در کتاب خود «[[الصحیح من سیرة النبی الاعظم (کتاب)|الصحیح من سیرة النبی الاعظم]]» به تعدادی از آنها اشاره کرده است.<ref>عاملی، جعفر مرتضی؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، بیروت، دارالهادی دارالسیره، چهارم، ۱۴۱۵، ج۲، ص۹۴-۹۵.</ref>
+
 
== حلف الفضول ==
+
==حلف الفضول==
 +
 
 +
پس از بازگشت [[قریش]] از [[جنگ های فجار در تاریخ عرب|جنگ فجار]] که در ماه [[شوال]] به انجام رسید، در ماه [[ذی‌ القعده]] همان سال،<ref>طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۳ و مسعودی؛ مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دلر الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ص۲۷۰.</ref> پیمانی با نام [[حلف الفضول|حلف‌الفضول]] بین [[بنی هاشم|بنی‌هاشم]] و بنی‌مطلب بن عبدمناف و بنی‌زهره بن کلاب و بنی‌تمیم بن مره و بنی‌حارث بن فهر در خانه عبدالله بن جدعان تمیمی، منعقد شد.<ref>طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۳ و مروج الذهب، پیشین، ص۲۷۱ و یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی، بیروت، دارالصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ص۱۸.</ref> آنان پیمان بستند که تا دریایی هست که پشمی را خیس می‌کند، همواره مظلوم را برای رسیدن به حق یاری دهند و در امور زندگی با آنها مواسات کنند.<ref>همان.</ref>
 +
 
 +
سبب این پیمان این بود که مردی از بنی‌زبد، از [[یمن]] به [[مکه]] آمد و کالایی به [[عاص بن وائل|عاص بن وائل سهمی]] فروخته بود، عاص در پرداخت آن تعلل می‌کرد به نحوی که مرد مأیوس شد، آن مرد به قریش پناهنده شد و از آنان یاری خواست؛ اما کسی حق او را نگرفت؛ ناچار، هنگامی که قریش در اطراف [[کعبه]] در انجمن‌های خویش بودند، بالای [[کوه ابوقبیس]] رفته و شکایت خود را ضمن شعری اعلام نمود.<ref>مروج الذهب، پیشین، ص۲۷۱ و یعقوبی، پیشین، ص۱۸.</ref> عده‌ای از قریشیان از این واقعه شرمنده شده به فکر چاره افتادند. اول کسی که در این کار پیش قدم شد، زبیر بن عبدالمطلب بود.<ref>مروج الذهب، پیشین، ص۲۷۱.</ref> او طوائف قریش را در [[دارالندوه]] فراهم ساخت و از آنجا به خانه عبدالله بن جدعان رفتند و آنجا پیمان بستند که برای یاری هر ستمدیده و گرفتن حق وی همداستان باشند و اجازه ندهند که در [[مکه]] بر احدی ستم شود. قریش این پیمان را حلف‌الفضول نامید.
 +
 
 +
[[پیامبر اسلام|حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله بیست ساله<ref>طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۳ و تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۱۸.</ref> و به قول یعقوبی از بیست سال گذشته بود<ref>تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۱۷.</ref> که در حلف‌الفضول شرکت کرد. از رسول‌ خدا روایت شده است که پس از بعثت و هجرت به [[مدینه]]، فرمودند: «لقد شهدت حلفا فی دار عبدالله بن جدعان لو دعیت إلی مثله لأجبت و ما زاده الإسلام إلا تشدیدا» در سرای عبدالله بن جدعان، در پیمانی حضور یافتم که اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت می‌شدم، اجابت می‌کردم و اسلام جز استحکام، چیزی بر آن نیفزوده است.»<ref>التنبیه والاشراف، پیشین، ص۱۸۰.</ref>
  
پس از بازگشت، قریش از جنگ فجار که در ماه شوال به انجام رسید، در ماه ذی‌القعده همان سال،<ref>  طبقات الکبری، پیشین، ص103 و مسعودی؛ مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دلر الهجره، چاپ دوم، 1409، ص.270.</ref> پیمانی با نام حلف‌الفضول بین بنی‌هاشم و بنی‌مطلب بن عبدمناف و بنی‌زهره بن کلاب و بنی‌تمیم بن مره و بنی‌حارث بن فهر، در خانه عبدالله بن جدعان تمیمی، منعقد شد.<ref>  طبقات الکبری، پیشین، ص103 و مروج الذهب، پیشین، ص271 و یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی، بیروت، دار الصادر، چاپ دوم، 1988، ص18.</ref> آنان پیمان بستند که تا دریایی هست که پشمی را خیس می‌کند، همواره مظلوم را برای رسیدن به حق، یاری دهند و در امور زندگی با آنها مواسات کنند.<ref>  همان.</ref>
+
==شغل پیامبر اکرم==
  
سبب این پیمان این بود که مردی از بنی‌زبد، از یمن، به مکه آمد و کالایی به عاص بن وائل سهمی فروخته بود، عاص در پرداخت آن تعلل می‌کرد، به نحوی که مرد مأیوس شد، آن مرد به قریش پناهنده شد و از آنان یاری خواست؛ اما کسی حق او را نگرفت؛ ناچار، هنگامی که قریش در اطراف کعبه در انجمن‌های خویش بودند، بالای کوه ابوقبیس رفته و شکایت خود را، ضمن شعری اعلام نمود.<ref>  مروج الذهب، پیشین، ص271 و یعقوبی، پیشین، ص18.</ref> عده‌ای از قریشیان از این واقعه شرمنده شده به فکر چاره افتادند. اول کسی که در این کار پیش قدم شد، زبیر بن عبدالمطلب بود.<ref> مروج الذهب، پیشین، ص271.</ref> او طوائف قریش را در دارالندوه فراهم ساخت و از آنجا به خانه عبدالله بن جدعان رفتند و آنجا پیمان بستند که برای یاری هر ستمدیده و گرفتن حق وی همداستان باشند و اجازه ندهند که در مکه بر احدی ستم شود، قریش این پیمان را، حلف‌الفضول نامید.
+
رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله دوران نوجوانی را در منزل عموی خویش، ابوطالب گذراندند و ضمن کمک به ایشان در امور تجاری نیز اشتغال می‌ورزیدند؛ گفته شده آن حضرت با سائب بن ابی‌السائب شریک تجاری بوده و با هم به تجارت می‌پرداختند.<ref>سمهودی، نورالدین؛ الوفا باحوال المصطفی، تصحیح محمد زهر النجار، ریاض، سعیدیه، ج۱، ص۲۳۴ و امتاع الاسماع، پیشین، ج۱، ص۱۶.</ref>
  
در علت این نامگذاری، دو مطلب عنوان شده:
+
از [[ائمه اطهار|ائمه]] معصومین علیهم السلام نقل نشده که حضرت چوپانی کرده باشند؛ مگر روایتی را که [[شیخ صدوق]] در [[علل الشرائع (کتاب)|علل‌الشرایع]] نقل کرده‌ است؛ ایشان از [[امام صادق]] علیه السلام روایت می کند: «خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد؛ مگر آن که مدتی او را به چوپانی مشغول کرد تا رفتار با مردم را بیاموزد».<ref>شیخ صدوق؛ علل الشرایع، قم، مکتبة الداوری، ج۱، ص۳۲.</ref>
  
از آنجا که میان قریش، پیمان‌های بسیاری بر اساس دفاع و توانمندی هر چه بیشتر این قبیله، بسته می‌شد؛ همچون مطیبون که در آن قبایل قریش هم‌پیمان شدند که «تا کوه حراء و کوه شبیر، باقی است و تا دریایی است که پشمی را خیس کند، کعبه را وا نگذارند»، از این رو، قریش این پیمان را پیمان زائدی دانسته و به آن حلف الفضول اطلاق کردند.<ref> تاریخ یعقوبی، پیشین، ص18.</ref>
+
از [[اهل سنت]] نیز روایتی مشابه این روایت نقل گردیده، افزون بر آن نقل کرده‌اند که اصحابشان گفتند: آیا تو هم چوپانی کرده‌ای؟ فرمودند: «بله، گوسفندان اهل [[مکه]] را می‌چرانیدم».<ref>طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۱ والوفا باحوال المصطفی، پیشین، ص۲۳۳.</ref> سید جعفر مرتضی عاملی در این گزارش به شدت تشکیک کرده و برایش معارضاتی را برشمردند.<ref>الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ص۱۰۱.</ref>
  
2  گفته شده که در گذشته دور، گروهی از قبیله جرهم و قطورا به نام‌های فضیل بن حارث و فضیل بن وداعه و مفضل بن فضاله، هم ‌قسم شدند که تا ستمگری در مکه است در شهر اقامت نکنند. از این رو، به واسطه وجود این سه نفر فضل در این پیمان، به این نام، معروف شده است؛<ref>  همان و المنتظم، پیشین، ص310 و ابن اثیر؛ الکامل فی التار یخ، بیروت، دار صادر  دار بیروت، 1965، ج2، ص41.</ref> اما این پیمان، میان قریش منسوخ شده، جز نام چیزی از آن باقی نمانده بود، پس قریش، برای تجدید آن یکدیگر را فرا خوانده و در خانه عبدالله بن جدعان که از سن و سال بیشتری، نسبت به دیگران برخوردار بود، جمع شده و دوباره پیمان بستند و سوگند یاد کردند.<ref>  الکامل فی التاریخ، پیشین، ص41.</ref>
+
با این حال شبانی حضرت قابل انکار نیست، گویا چوپانی ایشان همان گونه که به روایت [[محمد بن سعد|ابن سعد]]، خود حضرت فرموده: «أنا ارعی غنم أهلی».<ref>طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۱.</ref> محدود و برای خاندان خود بوده است.
حضرت بیست ساله<ref>  طبقات الکبری،پیشین، ص103 و تاریخ یعقوبی، پیشین، ص18.</ref> و به قول یعقوبی از بیست سال گذشته بود<ref>  تاریخ یعقوبی، پیشین، ص17.</ref> که در حلف‌الفضول شرکت کرد. از رسول‌خدا(ص)، روایت شده است که پس از بعثت و هجرت به مدینه، فرمودند:«لقد شهدت خلفا فی دار عبد الله بن جدعان لو دعیت إلی مثله لأجبت و ما زاده الإسلام إلا تشدیدا» در سر ای عبدالله بن جدعان، در پیمانی حضور یافتم که اگر در اسلام هم، به مانند آن دعوت می‌شدم، اجابت می‌کردم و اسلام جز استحکام، چیزی بر آن نیفزوده است.»<ref>  التنبیه والاشر اف، پیشین، ص180.</ref>
 
  
== شغل پیامبر(ص) ==
+
==محمد امین ==
  
رسول‌خدا(ص) دوران نوجوانی را در منزل عموی خویش، ابوطالب گذراندند و ضمن کمک به ایشان، در امور تجاری نیز اشتغال می‌ورزیدند؛ گفته شده حضرت، با سائب بن ابی‌السائب شریک تجاری بوده و با هم به تجارت می‌پرداختند.<ref> سمهودی، نور الدین؛ الوفا باحوال المصطفی، تصحیح محمد زهر النجار، ریاض، سعیدیه، ج1، ص234 و امتاع الاسماع، پیشین،ج1، ص16.</ref>
+
[[حضرت محمد]] (صلی الله علیه و آله) ۲۵ ساله بودند، در حالی که در تمام [[قریش]] مردی خوش خلق‌تر، محترم‌تر، بردبارتر، راستگوتر، امانت‌دارتر، نرم‌خوتر، کریم‌تر، دلسوزتر، نیکوکارتر، متعهدتر، باوفاتر و درستکارتر از او وجود نداشت.<ref>سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۷۸ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۸۳ و ابن کثیر؛ البدایه والنهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶، ج۲، ص۲۸۷ و...</ref>
  
== چوپانی پیامبر(ص) ==
+
مردم [[مکه]] به جهت صفات شایسته و خصال پسندیده‌اش، او را «امین» می‌گفتند؛<ref>همان ها و طبقات الکبری، پیشین، ج۳، ص۱۲۴.</ref> از این‌رو اموال و دارایی‌های خود را نزدش به [[امانت]] می‌گذاشتند و این کار را پس از [[نبوت]] آن حضرت هم ادامه می‌دادند. پیامبر بعد از [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت]]، به [[حضرت علی]] علیه السلام دستور دادند که در مکه بماند و ودایع مردم را به آنها پس بدهد.<ref>طبقات الکبری، پیشین، ج۳، ص۱۵ و شیخ طوسی؛ امالی، قم، دلر الثقافه، ۱۴۱۴، ص۴۶۸ و انساب الاشراف، پیشین، ج۱، ص۲۶۱.</ref>
  
از ائمه معصومین(ع) نقل نشده که حضرت چوپانی کرده باشند؛ مگر روایتی را که شیخ صدوق در علل‌الشرایع نقل کرده‌اند؛ ایشان از امام صادق(ع)روایت کردند که:«خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد؛ مگر آنکه مدتی او را به چوپانی مشغول کرد، تا رفتار با مردم را بیاموزد.»<ref>  شیخ صدوق؛ علل الشرایع، قم، مکتبة الداوری، ج1، ص32.</ref> از اهل سنت نیز روایتی مشابه این روایت نقل گردیده، افزون بر آن، نقل کرده‌اند که اصحابشان گفتند:آیا تو هم چوپانی کرده‌ای؟ فرمودند:«بله، گوسفندان اهل مکه را می‌چرانیدم.»<ref>  طبقات الکبری، پیشین، ص101 و الوفا باحوال المصطفی، پیشین، ص233.</ref> سید جعفر مرتضی عاملی در کتاب خود الصحیح من سیرة النبی الاعظم، در این گزارش، به شدت تشکیک کرده و برایش معارضاتی را برشمردند.<ref>  همان، ص101.</ref>
+
==سفر دوم به شام==
  
با این حال شبانی حضرت قابل انکار نیست گویا چوپانی ایشان همانگونه که به روایت ابن سعد، خود حضرت فرموده، «أنا ارعی غنم أهلی»<ref> طبقات الکبری، پیشین، ص101.</ref> محدود و برای خاندان خود بوده است.
+
[[حضرت خدیجه]] علیها السلام دختر خویلد، زنی تاجرپیشه و شرافتمند و ثروتمند بود، او مردان را برای بازرگانی اجیر می‌کرد و سرمایه‌ای از مال خود را برای تجارت در اختیارشان می‌گذاشت.<ref>سیره ابن هشام، پیشین، ص۸۱ و زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۶، ج۲، ص۳۰۲.</ref> او چون از راستگویی و امانتداری و مکارم اخلاق [[رسول‌ خدا]] صلی الله علیه و آله خبر یافت، کسی را نزد وی فرستاد و به او پیشنهاد کرد که با سرمایه او، همراه غلام وی مسیره برای تجارت، رهسپار [[شام]] شود؛<ref>همان.</ref> رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله پذیرفت و با مسیره رهسپار شام شد؛ این سفر، چهار سال و نه ماه و شش روز پس از [[جنگ های فجار در تاریخ عرب|فجار]] چهارم، روی داد.<ref>مروج الذهب، پیشین، ص۲۷۱.</ref> حضرت چون به بُصری رسیدند، نسطور راهب وی را دید و مسیره را به پیامبری او مژده داد.<ref>سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۸۱ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۴ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۸۸.</ref>
  
== محمد امین(ص) ==
+
بعد از بازگشت به مکه او این خبر و نیز کراماتی را که خود از حضرت در این سفر مشاهده کرده بود به اطلاع خدیجه سلام الله علیها رساند.<ref>طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۴ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۸۱.</ref>
  
حضرت 25 ساله بودند، در حالی که در تمام قریش مردی خوش خلق‌تر، محترم‌تر، بردبارتر، راستگوتر، امانت‌دارتر، نرم‌خوتر، کریم‌تر، دلسوزتر، نیکوکارتر، متعهدتر، باوفاتر و درستکارتر از او وجود نداشت.<ref> سیره ابن اسحاق، پیشین، ص78 و سیره ابن هشام،پیشین، ص183 و ابن کثیر؛ البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1986، ج2، ص287 و....</ref> مردم مکه به جهت صفات شایسته و خصال پسندیده‌اش، او را امین می‌گفتند؛<ref>  همانها و طبقات الکبری، پیشین،ج3، ص124.</ref> از این‌رو اموال و دارایی‌های خود را نزدش به امانت می‌گذاشتند و این کار را پس از نبوت آن حضرت هم، ادامه می‌دادند؛ بعد هجرت به علی(ص) دستور دادند که در مکه بماند و ودایع مردم را به آنها پس بدهد.<ref>  طبقات الکبری، پیشین،ج3، ص15 و شیخ طوسی؛ امالی، قم، دلر الثقافه، 1414، ص468 و انساب الاشراف،پیشین، ج1، ص261.</ref>
+
==ازدواج با حضرت خدیجه ==
 
== سفر دوم به شام ==
 
  
خدیجه(س) دختر خویلد، زنی تاجر پیشه و شرافتمند و ثروتمند بود، او مردان را برای بازرگانی اجیر می‌کرد و سرمایه‌ای از مال خود را، برای تجارت، در اختیارشان می‌گذاشت.<ref> سیره ابن هشام، پیشین، ص81 و زرکلی، خیر الدین؛ الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1986، ج2، ص302.</ref> او چون از راستگویی و امانتداری و مکارم اخلاق رسول‌خدا(ص)، خبر یافت، کس نزد وی فرستاد و به او پیشنهاد کرد که با سرمایه او، همراه غلام وی مسیره، برای تجارت، رهسپار شام شود؛<ref>  همان.</ref> رسول‌خدا(ص) پذیرفت و با مسیره رهسپار شام شد؛ این سفر، چهار سال و نه ماه و شش روز، پس از فجار چهارم، روی داد.<ref> مروج الذهب، پیشین، ص271.</ref> حضرت چون به بصری، رسیدند، نسطور راهب، وی را دید و مسیر ه را به پیامبری او مژده داد.<ref>  سیره ابن اسحاق، پیشین، ص81 و طبقات الکبر ی، پیشین، ص104 و – سیر ه ابن هشام، پیشین، ص188.</ref> بعد از بازگشت به مکه، او این خبر و نیز کراماتی را که، خود از حضرت، در این سفر، مشاهده کرده بود به اطلاع خدیجه (س ) رساند.<ref> طبقات الکبری، پیشین، ص104 وسیره ابن اسحاق، پیشین، ص81.</ref>
+
بعد از گزارش مسیره، [[خدیجه کبری|حضرت خدیجه]] در [[ازدواج]] با حضرت رسول رغبت نمود؛ خدیجه زنی خردمند و دوراندیش بود، او شریف‌ترین و ثروتمندترین زنان قریش بود و در [[جاهلیت]]، طاهره خوانده می‌شد.<ref>شافعی، ابوالفرج؛ سیره حلبیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۲۷، ج۱، ص۱۹۹ و ذهبی؛ سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الأرنؤوط، بیروت، الرساله، چلپ نهم، ۱۹۹۳، ج۲، ص۱۱۱.</ref> قومش برای ازدواج با او بسیار حریص بودند، خواستگاری‌ها کرده بودند و حاضر شده بودند مهریه‌های سنگین‌ بپردازند.<ref>طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۴ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۸۲.</ref> اما او در پی [[پیامبر اسلام|محمد]] صلی الله علیه و آله فرستاد و علاقمندی خود را جهت ازدواج با ایشان اظهار داشت.<ref>همان ها و انساب الاشراف، پیشین، ص۹۸.</ref>
  
== ازدواج با خدیجه(س) ==
+
حضرت با عموهای خود مشورت کردند، سپس به همراه [[ابوطالب علیه السلام|ابوطالب]] و [[حضرت حمزه علیه السلام|حمزه]] و دو تن دیگر از عموهایشان،<ref>تاریخ طبری، پیشین، ج۲. ص۲۸۶.</ref> برای خواستگاری نزد عمرو بن خویلد، عموی خدیجه سلام الله علیها رفتند. ابوطالب او را از عمرو بن خویلد، خواستگاری کرد؛ سپس عموی خدیجه اندکی سخن گفت، بعد حضرت خدیجه نیز صحبت آغاز کرد.<ref>طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۶ و کلینی؛ اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ شمسی، ج۵، ص۳۷۵.</ref>
  
بعد از گزارش مسیره، خدیجه در ازدواج با حضرت، رغبت نمود؛ خدیجه زنی خردمند و دوراندیش بود، او شریف‌ترین و ثروتمندترین زنان قریش بود و در جاهلیت، طاهره خوانده می‌شد.<ref> شافعی، ابو الفرج؛ سیره حلبیه، بیروت، دار الکتب العلمیه،چاپ دوم، 1427، ج1، ص199 و ذهبی؛ سیر اعلام النبلاء،تحقیق شعیب الأرنؤوط، بیروت، الرساله، چلپ نهم، 1993، ج2، ص111</ref> قومش برای ازدواج با او بسیار حریص بودند، خواستگاری‌ها کرده بودند و حاضر شده بودند، مهریه‌های سنگین‌، بپردازند.<ref>  طبقات الکبری، پیشین، ص104 و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص82.</ref> او در پی رسول‌خدا(ص)، فرستاد و علاقمندی خود را جهت ازدواج با ایشان اظهار داشت.<ref>  همان ها و انساب الاشراف، پیشین، ص98.</ref> حضرت با عموهای خود مشورت کردند، سپس به همراه عموهایشان ابوطالب و حمزه و دو تن دیگر از عموهایشان،<ref>  تاریخ طبری، پیشین، ج2. ص286.</ref> برای خواستگاری، نزد عمرو بن خویلد، عموی خدیجه(س) رفتند. ابوطالب او را از عمرو بن خویلد، خواستگاری کردند؛ سپس عموی خدیجه(س)، اندکی سخن گفت، بعد خدیجه(س)، نیز صحبت آغاز کرد؛<ref>  طبقات الکبری، پیشین، ص106 و کلینی؛ اصول کافی، تهران،دارالکتب الاسلامیه، 1365 شمسی، ج5، ص375.</ref> بعد از این سخنان، ابوطالب خطبه عقد جاری کرد و بیست ماده شتر جوان صداق او کرد.<ref> تاریخ یعقوبی، پیشین، ص20.</ref> بعد مراسم خواستگاری، ابوطالب، ناقه‌ای کشت و پیامبر(ص) همراه همسرش، وارد خانه شدند.<ref> سیره ابن هشام، پیشین، ج1،ص190.</ref> تاریخ ازدواج، دو ماه و بیست و پنج روز پس از بازگشت، رسول‌خدا(ص)، از سفر شام بود.<ref> اصول کافی، پیشین، ص375.</ref> مهر خدیجه‌(س)، 12 أوقیه و نشّ بود، هر اوقیه‌ای معادل 40 درهم و هر نشّ، نصف أوقیه و برابر با 20 درهم، می‌شود که روی هم رفته، 500 درهم می‌شود.<ref> همان، ص376 و انساب الاشراف، پیشین، ص97.</ref>
+
بعد از این سخنان، ابوطالب خطبه عقد جاری کرد و بیست ماده شتر جوان [[مهریه|صداق]] او کرد.<ref>تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۲۰.</ref> بعد از مراسم خواستگاری، ابوطالب ناقه‌ای کشت و پیامبر صلی الله علیه و آله همراه همسرش، وارد خانه شدند.<ref>سیره ابن هشام، پیشین، ج۱، ص۱۹۰.</ref> تاریخ ازدواج، دو ماه و بیست و پنج روز پس از بازگشت، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله از سفر شام بود.<ref>اصول کافی، پیشین، ص۳۷۵.</ref> [[مهریه]] خدیجه‌ سلام الله علیها ۱۲ أوقیه و نشّ بود، هر اوقیه‌ای معادل ۴۰ درهم و هر نشّ، نصف أوقیه و برابر با ۲۰ درهم می‌شود که روی هم رفته، ۵۰۰ درهم می‌شود.<ref>همان، ص۳۷۶ و انساب الاشراف، پیشین، ص۹۷.</ref>
  
سیره‌نویسان در اینکه حضرت(ص)، در زمان ازدواج 25 سال داشته‌اند،<ref> سیره ابن هشام، پیشین، ص105 و الکامل، پیشین، ص39 و تاریخ طبری، پیشین، ص280 و....</ref> اتفاق نظر دارند؛ اما در رابطه با سن خدیجه(س) در زمان ازدواج اقوال مختلف است، مورخان سن شریفی را که در کتب خود برای حضرتش نقل کرده‌اند، 25 <ref> انساب الاشراف، پیشین، 98 و بیهقی، ابوبکر؛دلائل النبوه،بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1405، ج2، ص71 و حنبلی، ابن عماد؛ شذرات الذهب، تحقیق أرناؤوط، دمشق – بیروت، دار ابن کثیر، چاپ اول، 1986،ج1، ص134 و....</ref>، 28<ref> سیر اعلام النبلاء، پیشین، ج.2، ص111 و سیره حلبیه، پیشین، ج1، ص 204 و انساب الاشراف، پیشین، ص99.</ref>، 30 <ref> دیار بکری، شیخ حسین؛ تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، بیروت، دار الصادر،ج1، ص264 و سیره مغطای،ص12و....</ref>، 35 <ref> البدایه و النهایه، پیشین،ج2، ص295 و ابن کثیر؛ السیرة النبویه، ج1، ص265 و سیره حلبیه، پیشین، ج1، ص204.</ref>، 40 <ref> تاریخ طبری، پیشین، ص280 و طبقات الکبری، پیشین، ص105 و الکامل، پیشین، ص40 و....</ref>، 44<ref> ابن عساکر؛ تاریخ دمشق، بیروت، دار الفکر،1415، چاپ اول، ج3،ص184و191.</ref>،45<ref> مختصر التاریخ دمشق، ج2، ص275 و تاریخ خمیس، پیشین، ج1، ص264.</ref> و 46 سال،<ref> انساب الاشراف، پیشین، ص98 و حیاة النبوی، پیشین، ص98.</ref> عنوان کرده‌اند که قول به 25 ساله بودن ایشان<ref> شذرات الذهب، پیشین، ص134.</ref> و 28 سال، بیشتر تقویت شده است.<ref> انساب الاشراف، پیشین، ص99.</ref> علامه مرتضی عاملی، نیز در کتاب خود، قول به 28 ساله بودن ایشان در زمان ازدواج را اصح قول‌ها بر شمرده‌اند<ref>  الصحیح من سیرة النبی الاعظم، پیشین، ص116.</ref> و باکره بودن ایشان را اثبات کرده‌اند.<ref> همان، ص122 123.</ref>
+
سیره‌نویسان در این که حضرت محمد صلی الله علیه وآله در زمان ازدواج ۲۵ سال داشته‌اند،<ref>سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۰۵ والکامل، پیشین، ص۳۹ و تاریخ طبری، پیشین، ص۲۸۰ و...</ref> اتفاق نظر دارند؛ اما در رابطه با سن خدیجه سلام الله علیها در زمان ازدواج اقوال مختلف است، مورخان سن شریفی را که در کتب خود برای حضرتش نقل کرده‌اند، ۲۵،<ref>انساب الاشراف، پیشین، ۹۸ و بیهقی، ابوبکر؛ دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، ج۲، ص۷۱ و حنبلی، ابن عماد؛ شذرات الذهب، تحقیق أرناؤوط، دمشق – بیروت، دار ابن کثیر، چاپ اول، ۱۹۸۶، ج۱، ص۱۳۴ و...</ref> ۲۸،<ref>سیر اعلام النبلاء، پیشین، ج۲، ص۱۱۱ و سیره حلبیه، پیشین، ج۱، ص۲۰۴ و انساب الاشراف، پیشین، ص۹۹.</ref> ۳۰،<ref>دیار بکری، شیخ حسین؛ تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، بیروت، دارالصادر، ج۱، ص۲۶۴.</ref> ۳۵،<ref>البدایه والنهایه، پیشین، ج۲، ص۲۹۵ و ابن کثیر؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۵ و سیره حلبیه، پیشین، ج۱، ص۲۰۴.</ref> ۴۰،<ref>تاریخ طبری، پیشین، ص۲۸۰ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۵ والکامل، پیشین، ص۴۰ و...</ref> ۴۴،<ref> ابن عساکر؛ تاریخ دمشق، بیروت، دارالفکر،۱۴۱۵، چاپ اول، ج۳، ص۱۸۴ و ۱۹۱.</ref> ۴۵ <ref>مختصر التاریخ دمشق، ج۲، ص۲۷۵ و تاریخ خمیس، پیشین، ج۱، ص۲۶۴.</ref> و ۴۶ سال<ref>انساب الاشراف، پیشین، ص۹۸ و حیاة النبوی، پیشین، ص۹۸.</ref> عنوان کرده‌اند که قول به ۲۵ ساله بودن ایشان<ref>شذرات الذهب، پیشین، ص۱۳۴.</ref> و ۲۸ سال بیشتر تقویت شده است.<ref>انساب الاشراف، پیشین، ص۹۹.</ref> علامه مرتضی عاملی نیز در کتاب خود قول به ۲۸ ساله بودن ایشان در زمان ازدواج را اصح قول‌ها برشمرده‌اند<ref>  الصحیح من سیرة النبی الاعظم، پیشین، ص۱۱۶.</ref> و باکره بودن ایشان را اثبات کرده‌اند.<ref>همان، ص۱۲۲-۱۲۳.</ref>
  
== بنای کعبه ==
+
==بنای کعبه==
 
حضرت(ص) 35 ساله بودند<ref>  سیره ابن هشام، پیشین، ص192.</ref> که قریش در صدد بر آمدند، خانه کعبه را از نو بسازند و روی آن سقفی بزنند؛ سبب این تصمیم آن بود که خانه کعبه تا به آن زمان سقف نداشت و ارتفاع آن نیز کمی بیش از قامت یک انسان بود.<ref>  همان، ص193 و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص103 و تاریخ طبری، پیشین، ص283.</ref> همین امر موجب شد که سرقتی در خانه کعبه صورت گیرد و جواهرات و اموال مکه را که در چاهی درون کعبه بود، بدزدند.<ref>  همان.</ref> از سوی دیگر، به جهت اشراف کوه‌های اطراف مکه بر این شهر سیل از نواحی بالای مکه جاری شده، وارد خانه کعبه می‌شد؛<ref> طبقات الکبری، پیشین، ص116.</ref> در جریان سیلی که در آن زمان واقع شد، کعبه به شدت آسیب دیده بود،<ref>  تاریخ یعقوبی، پیشین، ص19 و مروج الذهب، پیشین، ص271.</ref> از این رو قریش تصمیم گرفتند، خانه کعبه را از نو بسازند. قریش کار خرابی و ساخت دیوارهای کعبه را بین خود تقسیم کردند؛<ref>  طبقات الکبری، پیشین، ص116 و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص105 و سیره ابن هشام، پیشین، ص196.</ref> دیوار طرف در خانه بر عهده بنی‌عبدالمناف و بنی‌زهره میان رکن حجرالاسود و رکن یمانی بر عهده بنی‌مخزوم و قبایلی از قریش طرف پشت کعبه به عهده بنی‌جمح و بنی‌سهم و دیوار طرف حجر اسماعیل، یعنی حطیم به عهده بنی‌عبدالدار و بنی‌اسد و بنی‌عدی بن کعب نهاده شد؛<ref>  سیره ابن هشام، پیشین، ص195.</ref> اما هنگامی که خواستند، شروع به کار کنند و بنای سابق را ویران کنند، ترس و وحشت آنان را فرار گرفت و چیزی که بر این ترس افزود، این بود که مار سیاهی از چاه درون کعبه بیرون آمده و روی دیوار خانه کعبه، چمبره زده بود و هر که به کعبه نزدیک می‌شد، به او حمله می‌کرد.<ref>  همان، ص193 و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص104.</ref> چند روز این جریان ادامه داشت؛ گفتند:چه باید کرد؛ ابوطالب(ص) گفت:«شایسته نیست که هزینه این کار، جز از درآمدهای پاکیزه پرداخته شود، پس مالی را که از راه ستم و تجاوز، به دست آورده باشید، در آن داخل نکنید.»<ref>  تاریخ یعقوبی، پیشین، ص19.</ref> پس آنچه را بی‌شک، از مال‌های پاکیزه خویش، می‌دانستند، آوردند و دست‌ها را به آسمان برداشتند و دعا کردند پرنده‌ای آمد و مار را با منقار خود، از دیوار کعبه گرفت و برد؛<ref>  همان و سیره ابن هشام، پیشین، ص193.</ref> پس قریش به خراب کردن آن پرداختند، تا اینکه به پایه‌های ساخت ابراهیم(ع) رسیدند؛<ref>  تاریخ یعقوبی، پیشین، ص19.</ref> سپس شروع به ساخت دیوارهای کعبه کردند، تا اینکه به محل نصب حجرالاسود رسیدند؛ پس در نصب حجرالاسود اختلاف کردند و هر طایفه‌ای می‌خواست، افتخار نصب حجرالاسود نصیب وی شود.<ref>  طبقات الکبری، پیشین، ص116 و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص107 و سیره ابن هشام، پیشین، ص196.</ref> کار سه چهار روز تعطیل بود، تا اینکه بالاخره روز چهارم، پنجم، در مسجدالحرام جمع شده تصمیم گرفتند که اولین نفری که از مسجد وارد شد، در این کار حکمیت کند و هر آنچه او گفت همگی بپذیرند.<ref>  سیره ابن هشام، پشین، ص197 و سیره ابن اسحاق، پشین، ص108 و تاریخ طبری، پشین، ص 290 و طبقات الکبری، پیشین، ص116.</ref> در این زمان حضرت(ص) وارد شدند، همگی گفتند:«هذا الامین رضینا، هذا محمد(ص).»<ref>  طبقات الکبری، پیشین، ص 116 و تاریخ طبری، پیشین، ص290.</ref> حضرت فرمودند:پارچه‌ای بیاورید، آوردند؛ رکن را در میان آن قرار داده، فرمودند هر دسته‌ای یک گوشه از آن را بگیرد و بلند کند. چنین کردند؛ تا اینکه به محل نصب آن آوردند، حضرت خود سنگ را به دست خویش در محل رکن قرار داد.<ref>  سیره ابن هشام، پیشین، ص 197 و تاریخ طبری، پیشین، ص 290 و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص109 و طبقات الکبری، پیشین، ص116.</ref>
 
 
   
 
   
 +
حضرت رسول صلی الله علیه و آله ۳۵ ساله بودند<ref>سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۹۲.</ref> که [[قریش]] در صدد برآمدند، خانه [[کعبه]] را از نو بسازند و روی آن سقفی بزنند؛ سبب این تصمیم آن بود که خانه کعبه تا به آن زمان سقف نداشت و ارتفاع آن نیز کمی بیش از قامت یک انسان بود.<ref>همان، ص۱۹۳ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۰۳ و تاریخ طبری، پیشین، ص۲۸۳.</ref> همین امر موجب شد که سرقتی در خانه کعبه صورت گیرد و جواهرات و اموال [[مکه]] را که در چاهی درون کعبه بود، بدزدند.<ref>همان.</ref>
 +
 +
از سوی دیگر به جهت اشراف کوه‌های اطراف مکه بر این شهر، سیل از نواحی بالای مکه جاری شده، وارد خانه کعبه می‌شد؛<ref>طبقات الکبری، پیشین، ص۱۱۶.</ref> در جریان سیلی که در آن زمان واقع شد، کعبه به شدت آسیب دیده بود،<ref>تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۱۹ و مروج الذهب، پیشین، ص۲۷۱.</ref> از این رو قریش تصمیم گرفتند، خانه کعبه را از نو بسازند.
 +
 +
قریش کار خرابی و ساخت دیوارهای کعبه را بین خود تقسیم کردند؛<ref>طبقات الکبری، پیشین، ص۱۱۶ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۰۵ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۹۶.</ref> دیوار طرف در خانه بر عهده بنی‌ [[عبدمناف]] و بنی‌زهره میان [[رکن حجر الاسود|رکن حجرالاسود]] و [[رکن یمانی]] بر عهده بنی‌مخزوم و قبایلی از قریش طرف پشت کعبه به عهده بنی‌جمح و بنی‌سهم و دیوار طرف [[حجر اسماعیل]] یعنی حطیم به عهده بنی‌عبدالدار و بنی‌اسد و بنی‌عدی بن کعب نهاده شد؛<ref>سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۹۵.</ref> ... قریش به خراب کردن آن پرداختند، تا این که به پایه‌های ساخت [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام رسیدند؛<ref>تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۱۹.</ref> سپس شروع به ساخت دیوارهای کعبه کردند تا این که به محل نصب [[حجرالاسود]] رسیدند؛ پس در نصب حجرالاسود اختلاف کردند و هر طایفه‌ای می‌خواست، افتخار نصب حجرالاسود نصیب وی شود.<ref>طبقات الکبری، پیشین، ص۱۱۶ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۰۷ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۹۶.</ref>
 +
 +
کار سه چهار روز تعطیل بود تا این که بالاخره در [[مسجدالحرام]] جمع شده تصمیم گرفتند که اولین نفری که از مسجد وارد شد، در این کار حکمیت کند و هر آنچه او گفت همگی بپذیرند.<ref>سیره ابن هشام، پشین، ص۱۹۷ و سیره ابن اسحاق، پشین، ص۱۰۸ و تاریخ طبری، پشین، ص ۲۹۰ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۱۶.</ref> در این زمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله وارد شدند، همگی گفتند: «هذا الامین رضینا، هذا محمد صلی الله علیه و آله».<ref>طبقات الکبری، پیشین، ص ۱۱۶ و تاریخ طبری، پیشین، ص۲۹۰.</ref> حضرت فرمودند: پارچه‌ای بیاورید، آوردند؛ حجرالاسود را در میان آن قرار داده، فرمودند هر دسته‌ای یک گوشه از آن را بگیرد و بلند کند. چنین کردند؛ تا این که به محل نصب آن آوردند، حضرت خود سنگ را به دست خویش در محل رکن قرار داد.<ref>سیره ابن هشام، پیشین، ص ۱۹۷ و تاریخ طبری، پیشین، ص ۲۹۰ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۰۹ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۱۶.</ref>
 
==پانویس==  
 
==پانویس==  
 
{{پانویس}}  
 
{{پانویس}}  
 +
==منابع==
 +
*سید علی اکبر حسینی، "جوانی تا بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله"، [http://www.pajoohe.ir دانشنامه پژوهه]، تاریخ بازیابی: ۱۸ فروردین ۱۳۹۲.
 +
 +
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
  
== منابع ==
 
[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=38667 جوانی تا بعثت پیامبر (ص)، سید علی اکبر حسینی، سایت پژوهشکده باقرالعلوم (ع) بخش فرهنگ علوم انسانی و اسلامی]
 
تاریخ بازیابی : 18 فروردین 1392 .
 
 
[[رده:پیامبر اکرم قبل از بعثت]]
 
[[رده:پیامبر اکرم قبل از بعثت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۹

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


گرچه در ترتیب حوادث مهم دوران جوانی رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله تا بعثت، بین مورخان اختلاف است؛ اما در اینکه این موارد، عمده‌ترین حوادث دوران جوانی تا بعثت آن حضرت را تشکیل می‌دهند، اتفاق نظر دارند. این حوادث با در نظر گرفتن ترتیب و فاصله تاریخی آنها، در این مقاله ذکر شده است.

سفر اول به شام

حضرت محمد صلی الله علیه و آله دوازده[۱] یا سیزده ساله[۲] بودند که همراه عموی خود، حضرت ابوطالب با کاروانی از قریش که هر ساله برای تجارت به شام می‌رفت، رهسپار شام شد؛ این سفر در دهم ربیع‌ الاول سال سیزدهم عام الفیل، اتفاق افتاد.[۳] چون کاروان به بُصری رسید، راهبی بُحیرا نام، از دانایان کیش مسیحی، از روی آثار و علائم، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله را شناخت و از نبوت او خبر داد[۴] و ابوطالب را از کید یهود، نسبت به شناسایی و قتل او ترساند و به مراقبت و نگهداری از او سفارش کرد.[۵] البته در این باره بحث‌ها و نظرات گوناگونی وجود دارد که سید‌ جعفر مرتضی‌ عاملی در کتاب خود «الصحیح من سیرة النبی الاعظم» به تعدادی از آنها اشاره کرده است.[۶]

حلف الفضول

پس از بازگشت قریش از جنگ فجار که در ماه شوال به انجام رسید، در ماه ذی‌ القعده همان سال،[۷] پیمانی با نام حلف‌الفضول بین بنی‌هاشم و بنی‌مطلب بن عبدمناف و بنی‌زهره بن کلاب و بنی‌تمیم بن مره و بنی‌حارث بن فهر در خانه عبدالله بن جدعان تمیمی، منعقد شد.[۸] آنان پیمان بستند که تا دریایی هست که پشمی را خیس می‌کند، همواره مظلوم را برای رسیدن به حق یاری دهند و در امور زندگی با آنها مواسات کنند.[۹]

سبب این پیمان این بود که مردی از بنی‌زبد، از یمن به مکه آمد و کالایی به عاص بن وائل سهمی فروخته بود، عاص در پرداخت آن تعلل می‌کرد به نحوی که مرد مأیوس شد، آن مرد به قریش پناهنده شد و از آنان یاری خواست؛ اما کسی حق او را نگرفت؛ ناچار، هنگامی که قریش در اطراف کعبه در انجمن‌های خویش بودند، بالای کوه ابوقبیس رفته و شکایت خود را ضمن شعری اعلام نمود.[۱۰] عده‌ای از قریشیان از این واقعه شرمنده شده به فکر چاره افتادند. اول کسی که در این کار پیش قدم شد، زبیر بن عبدالمطلب بود.[۱۱] او طوائف قریش را در دارالندوه فراهم ساخت و از آنجا به خانه عبدالله بن جدعان رفتند و آنجا پیمان بستند که برای یاری هر ستمدیده و گرفتن حق وی همداستان باشند و اجازه ندهند که در مکه بر احدی ستم شود. قریش این پیمان را حلف‌الفضول نامید.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله بیست ساله[۱۲] و به قول یعقوبی از بیست سال گذشته بود[۱۳] که در حلف‌الفضول شرکت کرد. از رسول‌ خدا روایت شده است که پس از بعثت و هجرت به مدینه، فرمودند: «لقد شهدت حلفا فی دار عبدالله بن جدعان لو دعیت إلی مثله لأجبت و ما زاده الإسلام إلا تشدیدا» در سرای عبدالله بن جدعان، در پیمانی حضور یافتم که اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت می‌شدم، اجابت می‌کردم و اسلام جز استحکام، چیزی بر آن نیفزوده است.»[۱۴]

شغل پیامبر اکرم

رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله دوران نوجوانی را در منزل عموی خویش، ابوطالب گذراندند و ضمن کمک به ایشان در امور تجاری نیز اشتغال می‌ورزیدند؛ گفته شده آن حضرت با سائب بن ابی‌السائب شریک تجاری بوده و با هم به تجارت می‌پرداختند.[۱۵]

از ائمه معصومین علیهم السلام نقل نشده که حضرت چوپانی کرده باشند؛ مگر روایتی را که شیخ صدوق در علل‌الشرایع نقل کرده‌ است؛ ایشان از امام صادق علیه السلام روایت می کند: «خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد؛ مگر آن که مدتی او را به چوپانی مشغول کرد تا رفتار با مردم را بیاموزد».[۱۶]

از اهل سنت نیز روایتی مشابه این روایت نقل گردیده، افزون بر آن نقل کرده‌اند که اصحابشان گفتند: آیا تو هم چوپانی کرده‌ای؟ فرمودند: «بله، گوسفندان اهل مکه را می‌چرانیدم».[۱۷] سید جعفر مرتضی عاملی در این گزارش به شدت تشکیک کرده و برایش معارضاتی را برشمردند.[۱۸]

با این حال شبانی حضرت قابل انکار نیست، گویا چوپانی ایشان همان گونه که به روایت ابن سعد، خود حضرت فرموده: «أنا ارعی غنم أهلی».[۱۹] محدود و برای خاندان خود بوده است.

محمد امین

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) ۲۵ ساله بودند، در حالی که در تمام قریش مردی خوش خلق‌تر، محترم‌تر، بردبارتر، راستگوتر، امانت‌دارتر، نرم‌خوتر، کریم‌تر، دلسوزتر، نیکوکارتر، متعهدتر، باوفاتر و درستکارتر از او وجود نداشت.[۲۰]

مردم مکه به جهت صفات شایسته و خصال پسندیده‌اش، او را «امین» می‌گفتند؛[۲۱] از این‌رو اموال و دارایی‌های خود را نزدش به امانت می‌گذاشتند و این کار را پس از نبوت آن حضرت هم ادامه می‌دادند. پیامبر بعد از هجرت، به حضرت علی علیه السلام دستور دادند که در مکه بماند و ودایع مردم را به آنها پس بدهد.[۲۲]

سفر دوم به شام

حضرت خدیجه علیها السلام دختر خویلد، زنی تاجرپیشه و شرافتمند و ثروتمند بود، او مردان را برای بازرگانی اجیر می‌کرد و سرمایه‌ای از مال خود را برای تجارت در اختیارشان می‌گذاشت.[۲۳] او چون از راستگویی و امانتداری و مکارم اخلاق رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله خبر یافت، کسی را نزد وی فرستاد و به او پیشنهاد کرد که با سرمایه او، همراه غلام وی مسیره برای تجارت، رهسپار شام شود؛[۲۴] رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله پذیرفت و با مسیره رهسپار شام شد؛ این سفر، چهار سال و نه ماه و شش روز پس از فجار چهارم، روی داد.[۲۵] حضرت چون به بُصری رسیدند، نسطور راهب وی را دید و مسیره را به پیامبری او مژده داد.[۲۶]

بعد از بازگشت به مکه او این خبر و نیز کراماتی را که خود از حضرت در این سفر مشاهده کرده بود به اطلاع خدیجه سلام الله علیها رساند.[۲۷]

ازدواج با حضرت خدیجه

بعد از گزارش مسیره، حضرت خدیجه در ازدواج با حضرت رسول رغبت نمود؛ خدیجه زنی خردمند و دوراندیش بود، او شریف‌ترین و ثروتمندترین زنان قریش بود و در جاهلیت، طاهره خوانده می‌شد.[۲۸] قومش برای ازدواج با او بسیار حریص بودند، خواستگاری‌ها کرده بودند و حاضر شده بودند مهریه‌های سنگین‌ بپردازند.[۲۹] اما او در پی محمد صلی الله علیه و آله فرستاد و علاقمندی خود را جهت ازدواج با ایشان اظهار داشت.[۳۰]

حضرت با عموهای خود مشورت کردند، سپس به همراه ابوطالب و حمزه و دو تن دیگر از عموهایشان،[۳۱] برای خواستگاری نزد عمرو بن خویلد، عموی خدیجه سلام الله علیها رفتند. ابوطالب او را از عمرو بن خویلد، خواستگاری کرد؛ سپس عموی خدیجه اندکی سخن گفت، بعد حضرت خدیجه نیز صحبت آغاز کرد.[۳۲]

بعد از این سخنان، ابوطالب خطبه عقد جاری کرد و بیست ماده شتر جوان صداق او کرد.[۳۳] بعد از مراسم خواستگاری، ابوطالب ناقه‌ای کشت و پیامبر صلی الله علیه و آله همراه همسرش، وارد خانه شدند.[۳۴] تاریخ ازدواج، دو ماه و بیست و پنج روز پس از بازگشت، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله از سفر شام بود.[۳۵] مهریه خدیجه‌ سلام الله علیها ۱۲ أوقیه و نشّ بود، هر اوقیه‌ای معادل ۴۰ درهم و هر نشّ، نصف أوقیه و برابر با ۲۰ درهم می‌شود که روی هم رفته، ۵۰۰ درهم می‌شود.[۳۶]

سیره‌نویسان در این که حضرت محمد صلی الله علیه وآله در زمان ازدواج ۲۵ سال داشته‌اند،[۳۷] اتفاق نظر دارند؛ اما در رابطه با سن خدیجه سلام الله علیها در زمان ازدواج اقوال مختلف است، مورخان سن شریفی را که در کتب خود برای حضرتش نقل کرده‌اند، ۲۵،[۳۸] ۲۸،[۳۹] ۳۰،[۴۰] ۳۵،[۴۱] ۴۰،[۴۲] ۴۴،[۴۳] ۴۵ [۴۴] و ۴۶ سال[۴۵] عنوان کرده‌اند که قول به ۲۵ ساله بودن ایشان[۴۶] و ۲۸ سال بیشتر تقویت شده است.[۴۷] علامه مرتضی عاملی نیز در کتاب خود قول به ۲۸ ساله بودن ایشان در زمان ازدواج را اصح قول‌ها برشمرده‌اند[۴۸] و باکره بودن ایشان را اثبات کرده‌اند.[۴۹]

بنای کعبه

حضرت رسول صلی الله علیه و آله ۳۵ ساله بودند[۵۰] که قریش در صدد برآمدند، خانه کعبه را از نو بسازند و روی آن سقفی بزنند؛ سبب این تصمیم آن بود که خانه کعبه تا به آن زمان سقف نداشت و ارتفاع آن نیز کمی بیش از قامت یک انسان بود.[۵۱] همین امر موجب شد که سرقتی در خانه کعبه صورت گیرد و جواهرات و اموال مکه را که در چاهی درون کعبه بود، بدزدند.[۵۲]

از سوی دیگر به جهت اشراف کوه‌های اطراف مکه بر این شهر، سیل از نواحی بالای مکه جاری شده، وارد خانه کعبه می‌شد؛[۵۳] در جریان سیلی که در آن زمان واقع شد، کعبه به شدت آسیب دیده بود،[۵۴] از این رو قریش تصمیم گرفتند، خانه کعبه را از نو بسازند.

قریش کار خرابی و ساخت دیوارهای کعبه را بین خود تقسیم کردند؛[۵۵] دیوار طرف در خانه بر عهده بنی‌ عبدمناف و بنی‌زهره میان رکن حجرالاسود و رکن یمانی بر عهده بنی‌مخزوم و قبایلی از قریش طرف پشت کعبه به عهده بنی‌جمح و بنی‌سهم و دیوار طرف حجر اسماعیل یعنی حطیم به عهده بنی‌عبدالدار و بنی‌اسد و بنی‌عدی بن کعب نهاده شد؛[۵۶] ... قریش به خراب کردن آن پرداختند، تا این که به پایه‌های ساخت حضرت ابراهیم علیه السلام رسیدند؛[۵۷] سپس شروع به ساخت دیوارهای کعبه کردند تا این که به محل نصب حجرالاسود رسیدند؛ پس در نصب حجرالاسود اختلاف کردند و هر طایفه‌ای می‌خواست، افتخار نصب حجرالاسود نصیب وی شود.[۵۸]

کار سه چهار روز تعطیل بود تا این که بالاخره در مسجدالحرام جمع شده تصمیم گرفتند که اولین نفری که از مسجد وارد شد، در این کار حکمیت کند و هر آنچه او گفت همگی بپذیرند.[۵۹] در این زمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله وارد شدند، همگی گفتند: «هذا الامین رضینا، هذا محمد صلی الله علیه و آله».[۶۰] حضرت فرمودند: پارچه‌ای بیاورید، آوردند؛ حجرالاسود را در میان آن قرار داده، فرمودند هر دسته‌ای یک گوشه از آن را بگیرد و بلند کند. چنین کردند؛ تا این که به محل نصب آن آوردند، حضرت خود سنگ را به دست خویش در محل رکن قرار داد.[۶۱]

پانویس

  1. ابن سعد؛ طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰. ج۱، ص۹۷ و ابن جوزی؛ المنتظم، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۲، ج۲، ص۲۹۲.
  2. مسعودی؛ التنبیه والاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دارالصاوی، ص۱۹۷.
  3. مقریزی، احمد بن علی؛ امتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۹، ج۱، ص۱۵.
  4. ابن اسحاق؛ السیرة النبویه، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰، چاپ اول، ص۷۴ و ابن هشام؛ السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شبلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص۱۸۱ و طبری؛ تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالترات، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۲۷۸.
  5. همان‌ها و طبقات الکبری، پیشین، ص۹۷.
  6. عاملی، جعفر مرتضی؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، بیروت، دارالهادی – دارالسیره، چهارم، ۱۴۱۵، ج۲، ص۹۴-۹۵.
  7. طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۳ و مسعودی؛ مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دلر الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ص۲۷۰.
  8. طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۳ و مروج الذهب، پیشین، ص۲۷۱ و یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی، بیروت، دارالصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ص۱۸.
  9. همان.
  10. مروج الذهب، پیشین، ص۲۷۱ و یعقوبی، پیشین، ص۱۸.
  11. مروج الذهب، پیشین، ص۲۷۱.
  12. طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۳ و تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۱۸.
  13. تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۱۷.
  14. التنبیه والاشراف، پیشین، ص۱۸۰.
  15. سمهودی، نورالدین؛ الوفا باحوال المصطفی، تصحیح محمد زهر النجار، ریاض، سعیدیه، ج۱، ص۲۳۴ و امتاع الاسماع، پیشین، ج۱، ص۱۶.
  16. شیخ صدوق؛ علل الشرایع، قم، مکتبة الداوری، ج۱، ص۳۲.
  17. طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۱ والوفا باحوال المصطفی، پیشین، ص۲۳۳.
  18. الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ص۱۰۱.
  19. طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۱.
  20. سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۷۸ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۸۳ و ابن کثیر؛ البدایه والنهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶، ج۲، ص۲۸۷ و...
  21. همان ها و طبقات الکبری، پیشین، ج۳، ص۱۲۴.
  22. طبقات الکبری، پیشین، ج۳، ص۱۵ و شیخ طوسی؛ امالی، قم، دلر الثقافه، ۱۴۱۴، ص۴۶۸ و انساب الاشراف، پیشین، ج۱، ص۲۶۱.
  23. سیره ابن هشام، پیشین، ص۸۱ و زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۶، ج۲، ص۳۰۲.
  24. همان.
  25. مروج الذهب، پیشین، ص۲۷۱.
  26. سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۸۱ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۴ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۸۸.
  27. طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۴ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۸۱.
  28. شافعی، ابوالفرج؛ سیره حلبیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۲۷، ج۱، ص۱۹۹ و ذهبی؛ سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الأرنؤوط، بیروت، الرساله، چلپ نهم، ۱۹۹۳، ج۲، ص۱۱۱.
  29. طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۴ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۸۲.
  30. همان ها و انساب الاشراف، پیشین، ص۹۸.
  31. تاریخ طبری، پیشین، ج۲. ص۲۸۶.
  32. طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۶ و کلینی؛ اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ شمسی، ج۵، ص۳۷۵.
  33. تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۲۰.
  34. سیره ابن هشام، پیشین، ج۱، ص۱۹۰.
  35. اصول کافی، پیشین، ص۳۷۵.
  36. همان، ص۳۷۶ و انساب الاشراف، پیشین، ص۹۷.
  37. سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۰۵ والکامل، پیشین، ص۳۹ و تاریخ طبری، پیشین، ص۲۸۰ و...
  38. انساب الاشراف، پیشین، ۹۸ و بیهقی، ابوبکر؛ دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، ج۲، ص۷۱ و حنبلی، ابن عماد؛ شذرات الذهب، تحقیق أرناؤوط، دمشق – بیروت، دار ابن کثیر، چاپ اول، ۱۹۸۶، ج۱، ص۱۳۴ و...
  39. سیر اعلام النبلاء، پیشین، ج۲، ص۱۱۱ و سیره حلبیه، پیشین، ج۱، ص۲۰۴ و انساب الاشراف، پیشین، ص۹۹.
  40. دیار بکری، شیخ حسین؛ تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، بیروت، دارالصادر، ج۱، ص۲۶۴.
  41. البدایه والنهایه، پیشین، ج۲، ص۲۹۵ و ابن کثیر؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۵ و سیره حلبیه، پیشین، ج۱، ص۲۰۴.
  42. تاریخ طبری، پیشین، ص۲۸۰ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۰۵ والکامل، پیشین، ص۴۰ و...
  43. ابن عساکر؛ تاریخ دمشق، بیروت، دارالفکر،۱۴۱۵، چاپ اول، ج۳، ص۱۸۴ و ۱۹۱.
  44. مختصر التاریخ دمشق، ج۲، ص۲۷۵ و تاریخ خمیس، پیشین، ج۱، ص۲۶۴.
  45. انساب الاشراف، پیشین، ص۹۸ و حیاة النبوی، پیشین، ص۹۸.
  46. شذرات الذهب، پیشین، ص۱۳۴.
  47. انساب الاشراف، پیشین، ص۹۹.
  48. الصحیح من سیرة النبی الاعظم، پیشین، ص۱۱۶.
  49. همان، ص۱۲۲-۱۲۳.
  50. سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۹۲.
  51. همان، ص۱۹۳ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۰۳ و تاریخ طبری، پیشین، ص۲۸۳.
  52. همان.
  53. طبقات الکبری، پیشین، ص۱۱۶.
  54. تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۱۹ و مروج الذهب، پیشین، ص۲۷۱.
  55. طبقات الکبری، پیشین، ص۱۱۶ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۰۵ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۹۶.
  56. سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۹۵.
  57. تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۱۹.
  58. طبقات الکبری، پیشین، ص۱۱۶ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۰۷ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۱۹۶.
  59. سیره ابن هشام، پشین، ص۱۹۷ و سیره ابن اسحاق، پشین، ص۱۰۸ و تاریخ طبری، پشین، ص ۲۹۰ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۱۶.
  60. طبقات الکبری، پیشین، ص ۱۱۶ و تاریخ طبری، پیشین، ص۲۹۰.
  61. سیره ابن هشام، پیشین، ص ۱۹۷ و تاریخ طبری، پیشین، ص ۲۹۰ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۰۹ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۱۶.

منابع

  • سید علی اکبر حسینی، "جوانی تا بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله"، دانشنامه پژوهه، تاریخ بازیابی: ۱۸ فروردین ۱۳۹۲.
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
رحمة للعالمین.jpg
رویدادهای مهم زندگی
حمله اصحاب فیل به مکهسفر پیامبر اکرم به شامازدواج با حضرت خدیجه کبری (س) • گذاشتن سنگ حجرالاسود در جای خویش • مبعثمعراجولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنسفر به طائفهجرت به مدینهازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغزوه تبوکغدیر خم
بستگان
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) •عبدالله بن عبدالمطلب(س) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • حمزه بن عبدالمطلب(ع) • عباس بن عبدالمطلبابولهبجعفر طیارآمنه(س) • فاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س)
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادابوسلمه مخزومیزيد بن حارثهعثمان بن مظعونمصعب بن عمیرابوبکرطلحهزبیرعثمان بن عفانعمر بن خطابسعد بن ابی وقاصعبدالله بن مسعوداسعد بن زرارهسعد بن معاذسعد بن عبادهعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری حذیفة بن یمانخالد بن سعيدخزیمة بن ثابتعبدالله بن رواحهاویس قرنیعبدالله بن مسعود بلال حبشی
مکان های مرتبط
مکهمدینهغار حراکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعغار ثورمسجد قبامسجد النبیمسجد الحرام