مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

کمیل بن زیاد نخعی

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از كمیل)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


کمیل بن زیاد از یاران امام علی (علیه السلام) و مردی شجاع و سلحشور و زاهدی عابد بود. برخی از سخنان نقل شده از امام علی علیه السلام توسط او نشان می دهد که او از یاران خاص و اصحاب سرّ آن حضرت بوده است. او مدتی در زمان امیرالمومنین علیه السلام از جانب آن حضرت والی شهر «هیت» بود. کمیل پس از شهادت امام علی علیه السلام همواره از یاران اهل بیت علیهم السلام بود تا اینکه سرانجام به جرم اخلاص به مقام ولایت امیرمومنان علیه السلام در سال ۸۲ هجری به دست حجاج بن یوسف ثقفی به شهادت رسید.

ولادت و نسب

کمیل پسر زیاد بن نهیک بن هیثم بن سعد بن مالک بن حارث بن صهبان بن سعد بن مالک بن نخع از قبیله مذحج (یکی از قبایل یمن) می‌باشد.[۱]

از زمان دقیق تولد کمیل، اطلاعی در دست نیست؛ ولی با توجه به این که وی در سال ۸۳ هجری (زمان شهادت) ۹۰ سال از عمرش می‌گذشته، می‌توان تولد او را ۷ سال قبل از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله؛ یعنی سال پنجم بعثت دانست. کمیل فرد با نفوذی در بین قومش و از عباد کوفه بود.[۲]

اسلام آوردن کمیل

کمیل، دوران نوجوانی عمر خویش را سپری می کرد که حضرت علی علیه السلام از طرف پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در سال هشتم هجری مامور شد که برای تبلیغ احکام و معارف الهی به سرزمین یمن برود؛ در همین سفر بود که کمیل به اسلام گروید و از همان زمان شیفته امام علی علیه السلام شد.[۳]

کمیل صحابی یا تابعی؟

بیشتر رجال شناسان، کمیل را «تابعی»[۴] معرفی نموده و صحابه‌نگاران رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیز نامی از وی به میان نیاورده‌اند؛ ولی از آن جا که او بخشی از دوران جوانی خود را در حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گذرانده، صحابی بودن وی با گمان قوی همراه است؛ چرا که طبق آنچه برآورد نمودیم، در زمان رحلت آن حضرت، کمیل ۱۸ سال داشته است.

از این رو، ابن حجر عسقلانی (۷۷۳-۸۵۲ ق) می‌گوید: له ادراک، قد ادرک من الحیاة النبویة ثمانی عشرة سنة[۵]؛ کمیل ۱۸ سال از عمر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را درک نموده است.

تحقیق و جمع بین سخنان مختلف، آن است که چنانچه «صحابی» را کسی بدانیم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را درک کرده یا دیده باشد، در حالی که مسلمان بوده، کمیل جزء اصحاب آن حضرت بشمار می‌رود؛ ولی اگر «صحابی» را کسی بدانیم که از ایشان بدون واسطه روایت هم نقل کرده باشد، او را نمی‌توان جزء اصحاب محسوب نمود؛ چرا که کمیل روایتی را از حضرتش بدون واسطه نقل نکرده است. و اما معصومان دیگری که کمیل در خدمت آنان بوده، عبارتند از: امام علی، امام حسن، امام حسین و امام سجاد علیهم السلام؛ بلکه به گواهی دانشمندان رجال، او از خواص آن بزرگواران محسوب می‌شود.

کمیل در دوران امیرمؤمنان علیه السلام

کمیل از کسانی است که در زمان امام علی علیه السلام از مدافعان سرسخت آن حضرت بود. امام علی علیه السلام در خطبه ۱۱۸ نهج البلاغه به نام برخی از یاران مورد اعتماد خود، اشاره می‌نماید[۶] و کمیل را می‌توان یکی از مصادیق این سخن یافت. چه اینکه روزی آن حضرت به کاتب خود، عبدالله بن ابی رافع فرمان داد تا ده نفر از معتمدان ایشان را حاضر نماید. عبدالله عرض کرد: ای امیرمؤمنان! آنان را مشخص فرمایید. حضرتش ده نفر، از جمله کمیل را نام برد.[۷] این حدیث، بیانگر جایگاه ویژه کمیل نزد امام علی علیه السلام است.

برخی روایات که کمیل از امام علی علیه السلام نقل نموده است به خوبی نشان از جایگاه رفیع معنوی او و قرب او به آن حضرت دارد. به عنوان نمونه او خود نقل می‌کند: با علی علیه السلام در مسجد کوفه بودم. نماز عشاء را به جای می‌آوردیم که حضرت دست مرا گرفت و از مسجد خارج شدیم. او راه را در پیش گرفت تا این که به بیرون شهر رسیدیم. در این مدت، حضرتش هیچ سخنی با من نگفت. چون به بیابان رسیدیم، حضرت نفسی تازه کرد و فرمود: ای کمیل! این قلب‌ها ظروفی هستند و بهترینشان با ظرفیت‌ترین آن‌هاست. آن چه را می‌گویم به خاطر بسپار! مردم بر سه قسمند: عالِمٌ رَبَّانی وَ مُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ...؛ دانشمندانِ هدایت یافته از جانب خداوند، فراگیرندگان دانش که راه نجات را در پیش گرفته‌اند و افراد نادانی که به هر سو متمایل و هر بانگی را پیروی می‌نمایند. آن‌ها، هم جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانی نگشته و به ملجأ مورد اعتمادی نیز پناه نبرده‌اند. یا کمیل! العلمُ خیرٌ مِنَ المال...؛ ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ چرا که دانش، تو را حفظ می‌کند؛ اما تو نگهبان ثروت هستی. مال با پرداخت، کاسته می‌گردد؛ ولی علم با انفاق، افزون می شود...

آن گاه اشاره به سینه مبارک خود کرد و فرمود: هاهْ، هاه اِنَّ ههُنا لَعِلْماً جَمّاً...؛ آه! آه! در این جا علوم فراوانی است؛ ولی حاملی برای آن ها نمی‌یابم، بلکه آنچه هست (یکی از سه گروه‌اند:) تیزهوشانی که دین را وسیله کسب دنیا قرار داده و بر بندگان خدا فخر می‌فروشند. متدینانی نادان که با اولین شبهه بر آنها شک عارض می‌گردد و یا شهوت‌پرستان و مال‌اندوزانی که کاری به دین نداشته و به چهارپایان شبیه‌ترند و این چنین است که علم با مرگ حاملانش می‌میرد...[۸]

در حدیث دیگری موسوم به حدیث حقیقت، کمیل خود از امام سوال می کند که آیا من صاحب سر تو نیستم و امام جوابی می دهد که هم تایید می کند او صاحب سر امیر المومنین علیه السلام است و هم مقام رفیع و ژرفای وجود آن حضرت را به کمیل گوشزد می کند: قالَ بلی و لکِنَّ یَتَرَشَّحَ علیکَ ما یَطفَحُ منّی؛ گفت بله صاحب سر من هستی لیکن می ریزد بر تو آنچه از دیگ سینه من بجوش آید.[۹]

مخالفت و اعتراض‌های کمیل به عثمان:

در کتب مشهور تاریخی از حالات کمیل در زمان خلافت ابوبکر (۱۱-۱۳ هجری) و عمر (۱۳-۲۳ هجری) که او در سنین جوانی بوده، گزارشی نقل نشده است، ولی در زمان خلافت عثمان (۲۴-۳۵) حضور پررنگ کمیل به خوبی مشاهده می شود که نقش آفرینی او عمدتاً به صورت اعتراض و مخالفت با شیوه حکومتی عثمان و تحمل آزار و اذیت های عثمان بود. نمونه بارز این اعتراض، قیام بر ضد سعید بن عاص، والی کوفه، بود که باعث دستگیری آنان شد و داروغه و پلیس شهر، آنان را به بهانه زیاده خواهی به شدت مورد ضرت و شتم قرار داد و سخت مورد غضب سعید بن عاص و عثمان قرار گرفتند. در پی آن عثمان با اطلاع از موضوع دستور داد که کمیل و بعضی از دوستانش مانند مالک اشتر و صعصعة بن صوحان را از کوفه به شام تبعید و از خانواده و دوستانشان جدا کنند.[۱۰] اما آنان در شام نیز به مبارزات سیاسی خود بر ضد حکومت عثمان و معاویه - که والی عثمان در شام - بود، ادامه دادند. آنان مخالفت ها و اعتراضات خود را با شیوه های مختلف ابراز می داشتند؛ به طوری که معاویه در نامه ای به عثمان، از کنترل آنها اظهار عجز کرد. اینجا بود که آنها به دستور عثمان دوباره از شام به کوفه نزد سعید بن عاص برگشتند.

آنان در کوفه بیش از پیش به انتقاد خود ادامه دادند. با شکایت سعید بن عاص به عثمان، او دستور داد که آنان را نزد عبد الرحمن بن خالد بن ولید به حمص بفرستد. بدین ترتیب کمیل، مالک، صعصعه، جندب و ...، به جرم دفاع از حضرت علی علیه السلام و مبارزه با ظلم به حمص تبعید شدند. عبد الرحمن بن خالد به شدت ایشان را مورد آزار و اذیت و بی احترامی قرار می داد و حتی هرگاه سوار اسب می شد، ایشان را با پای پیاده به دنبال خود در شهر می گرداند و با آنان بد رفتاری می کرد. بعد از مدتی عبد الرحمن بن خالد به عثمان نامه ای نوشت و تقاضای عفو ایشان را کرد و آنان را به کوفه برگرداند که عثمان هم پیشنهاد او را پذیرفت.

در اواخر حکومت عثمان کمیل بن زیاد به همراه مالک اشتر و چند تن از اصحاب دیگر از کوفه پیش عثمان آمدند و از او خواستند سعید بن‌ عاص را از کوفه عزل کند. سعید هم از کوفه حرکت کرد و همان هنگام که آنان پیش عثمان بودند، او هم رسید و عثمان از عزل او خوددارى کرد و به او دستور داد به کار خویش بازگردد.[۱۱] این اقدام موجب شد که در بازگشت این جمع به کوفه مالک اشتر برای مردم خطبه بخواند و قیام مسلحانه انجام داده با تهدید سعید بن عاص به قتل مانع بازگشت او گردد و ابوموسی اشعری را به جای او بگمارد.[۱۲]

مطابق با گفته بلاذری در کتاب انساب الاشراف کمیل از اولین کسانی است که برای خلع عثمان دعا کرد و با علی(ع) بیعت کرد.[۱۳]

کمیل و عمرو بن زراره فرزند قیس نخعی مردم را دور خود جمع کرده و در جمع آنها به سخنرانی پرداخته و گفتند: «ای مردم، عثمان در حالی که حق و باطل را به خوبی از هم تشخیص می دهد، عمداً آن را پشت سر انداخته و نادیده گرفته است. اشخاص پست و ناشایست را بر جان و مال پاکان و صلحای شما مسلّط کرده و به آنها قدرت و حکومت داده است... .»[۱۴]

حضور کمیل در جنگهای امام علی علیه السلام:

کمیل در جنگ صفین حضور داشت[۱۵] و هم چنین در جنگ دیرالجماجم که بین ابن اشعث و حجاج واقع شد در لشکر ابن اشعث حضور داشت. حجاج سپاه خود را به مقابله کمیل بن زیاد فرستاد. وی مردی بود که در نبرد معتبر و دلیر و در نزد افراد مورد اطمینان و معتمد بود. دسته سواره نظام وی دسته سوار قاریان نام داشت که از حمله حریفان از جا نمی‌رفتند و زمانی که حمله می‌کردند با تمام توان خود می‌جنگیدند و به این ترتیب مشهور بودند.[۱۶]

کمیل در جنگ نهروان نیز حضور داشت، اما در نبرد جمل (سال ۳۶)، ابن اثیر (۶۳۰-۵۵۵ ق) می‌گوید: به علی علیه السلام گزارش داده شد که عایشه و طلحه و زبیر همدست شده، آهنگ خروج بر علیه حکومت وی را دارند. آن حضرت، مردم مدینه را در جریان قرار داده، از ایشان برای مقابله با دشمن دعوت به عمل آورد؛ ولی آنان سستی به خرج دادند. آن گاه علی علیه السلام کمیل نخعی را نزد عبدالله بن عُمر فرستاد و از او درخواست یاری نمود، که او نیز همکاری خود را مشروط به همراهی مردم مدینه نمود.[۱۷]

فرمانداری امام علی علیه السلام:

در سال ۳۹هـ . ق. کمیل بن زیاد از طرف امیرالمؤمین(علیه السلام) به فرمانداری شهر هیت منصوب شد. پس از مدتی خبر به وی رسید که یاران معاویه به فرماندهی «سفیان بن عوف» قصد یورش به هیت را دارند، کمیل به خیال اینکه آنها در «قرقیسا» هستند، بدون اجازه امام علی(علیه السلام) ۵۰ نیروی مسلح را برای دفاع در شهر گذاشت و خود و یارانش به طرف آنجا حرکت کرد، تا در جنگ پیشدستی کرده باشد. سپاهیان معاویه از فرصت استفاده کرده به هیت حمله کردند و به غارت پرداختند. امام علی(علیه السلام) نامه ای به کمیل بن زیاد نوشت و او را به این نحو سرزنش کرد:[۱۸] «پس از یاد خدا و درود! سستی انسان در انجام کارهایی که بر عهده اوست، و پافشاری در کاری که از مسؤولیّت او خارج است، نشانه ناتوانی آشکار، و اندیشه ویرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقیسا» در مقابل رها کردنِ مرزهایی که تو را بر آن گمارده بودیم و کسی در آنجا نیست تا آنجا را حفظ کند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، اندیشه ای باطل است. تو در آنجا پلی شده ای که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت هجوم آورند، نه قدرتی داری که در کنار تو نبرد کنند، و نه هیبتی داری که از تو بترسند و بگریزند، نه مرزی را می توانی حفظ کنی، و نه شوکت دشمن را می توانی درهم بشکنی، نه نیازهای مردم دیارت را کفایت می کنی، و نه امام خود را راضی نگه می داری.»[۱۹]

کمیل از اینکه اسباب ناراحتی امام را فراهم کرده بود، به شدّت رنج می برد و دنبال فرصتی می گشت که ضعفش را جبران کند تا اینکه معاویه، لشکری را به فرماندهی «عبدالرحمان بن قباث» برای غارت شهرهای جزیره[۲۰] رهسپار کرد. از قضا «شبیب بن عامر» (یار مخلص علی علیه السلام) در شهر «نصیبین» که در همین محدوده واقع شده است، می‌زیست؛ او ماجرای ورود سپاه معاویه را در ضمن نامه‌ای به کمیل، که در هیت بود، گزارش داد.

کمیل، لشکری متشکل از ۶۰۰ نفر سواره ترتیب داده، به آن منطقه گسیل کرد. دو لشکر در منطقه‌ای به نام «کفَرتوثا» به یکدیگر برخورد نمودند و جنگ درگرفت؛ اما کمیل توانست سپاه شام را درهم شکسته، افراد زیادی از آنان را از بین ببرد. او دستور داد نه به تعقیب فراری بپردازند و نه به مصدومان آسیب رسانند. در این جنگ تنها دو نفر از یاران کمیل به شهادت رسیدند.

پس از این واقعه، کمیل نامه‌ای به امام علی علیه السلام نوشته و پیروزی خود را به ایشان گزارش داد. آن حضرت نیز پاداش خوبی به کمیل عنایت کرد و نامه‌ای همراه با ابراز رضایت از وی ارسال نمود.[۲۱]

کمیل در زمان امام حسن و امام حسین علیهما السلام

پس از شهادت حضرت امیر در ماه رمضان ۴۰ هجری، مردم کوفه با امام حسن مجتبی علیه السلام بیعت کردند. جناب کمیل هم که همه خصایص حضرت امیر را در فرزندش امام حسن علیه السلام متجلی می دید، با حضرتش بیعت کرد و جزء سربازان و فدائیان حضرتش گردید. مرحوم مجلسی به نقل از ابن شهر آشوب، کمیل بن زیاد را از اصحاب امام حسن علیه السلام می شمارد.

در زمان امام حسین علیه السلام مردانی چون: کمیل و قنبر غلام حضرت علی علیه السلام به دستور معاویه و یزید و به جرم دلدادگی و طرفداری از اهل بیت علیهم السلام به زندان افتادند و درست یک روز بعد از واقعه عاشورا از زندان آزاد شدند.

کمیل بن زیاد در نگاه دیگران

جایگاه والای «کمیل بن زیاد» نزد دانشمندان شیعه بر کسی پوشیده نیست. همه محدثان، مورخان و اهل رجال، او را در زمره مقربان حضرت علی علیه السلام ثبت نموده‌اند. او به خلوص در بارگاه ائمه اطهار علیهم السلام معروف است.

آیت الله سید ابوالقاسم خویی می‌فرماید: شیخ طوسی، کمیل را از اصحاب امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام شمرده و شیخ مفید در کتاب اختصاص او را از سابقین و مقربین به علی علیه السلام معرفی نموده و ابن داود نیز کمیل را از خواص اصحاب این دو امام معصوم علیهماالسلام یاد کرده است. آیت الله خویی در پایان می‌گوید: اقول جلالة کمیل و اختصاصه بامیرالمؤمنین علیه السلام من الواضحات التی لایدخلها ریب[۲۲]؛ عظمت و قرب کمیل نزد علی علیه السلام از واضحاتی است که شکی در آن‌ها نیست.

اکثر دانشمندان اهل سنت نیز کمیل را به نیکی و عظمت یاد نموده‌اند. ابن سعد زهری (متوفی ۲۳۰ ق) می‌گوید: کان شریفاً مطاعاً فی قومه[۲۳]؛ کمیل، مردی شریف و در خاندان و قبیله خود فرمانروا بود. و حافظ ابوحجاج یوسف المزی (۷۴۲-۶۵۴ ق) می‌نویسد: کان شریفاً مطاعاً فی قومه و کان ثقة[۲۴]؛ کمیل، مردی شریف و در خاندانش مورد اعتماد بود.

البته برخی از عالمان اهل سنت چون: ابن حبان (متوفی ۳۵۴ ق) زبان به مذمت کمیل گشوده و اشکالاتی نسبت به او ایراد نموده‌اند؛ مانند: رافضی بودن، افراط در حُبّ علی علیه السلام و نقل معجزات علی علیه السلام و بدین سبب برخی از آنان در مورد کمیل گفته‌اند: وکان بلاءً من البلاء.[۲۵]

دعای کمیل

برای تفصیل رجوع کنید: دعای کمیل

کمیل روایتگر دعای معروف کمیل است. این دعا یکی از ادعیه معروف است و علامه مجلسى آن را از بهترین دعاها می داند. مطابق با روایتی دعای معروف به دعای کمیل، دعای حضرت خضر علیه السلام است که امیر المومنین علیه السلام آن را به کمیل آموخت. این روایت در کتاب اقبال الاعمال سید بن طاووس چنین آمده است:

كميل مى گويد: با مولايم اميرالمؤمنين در مسجد بصره نشسته بودم و اصحابش با او بودند، یکی از آنان گفت معنى قول خداى عزوجل فيها يفرق كل امر حكيم چيست؟ امام فرمود: شب نيمه شعبان است سوگند به كسى كه جان على در دست او است هيچ بنده‌اى نيست مگر اين كه جميع خير و شر براى او در اين شب تا همان شب آينده مقسوم است، و هر بنده اى كه اين شب را احياء كند و دعاى خضر عليه السلام را بخواند دعاى او به اجابت مى رسد، پس چون حضرت منصرف شد و مراجعت فرمود شب به خدمت او رفتم‏ همين كه مرا ديد پرسيد كه اى كميل چه مى خواهى و چه چيز سبب آمدن تو شده است؟ گفتم يا اميرالمؤمنين به طلب دعاى خضر آمده ام. فرمود بنشين اى كميل چون اين دعا را حفظ كرده اى در هر شب جمعه يا در هر ماه يك بار و يا در سال يك بار و يا در عمر يك بار بخوان تا از بدى ها باز داشته شوى و يارى شده و روزى داده شوى و هرگز از آمرزش محروم نمانى، اى كميل طول صحبت تو با ما موجب شد كه چ‏نين نعمت و عطائى را به تو ببخشم.[۲۶]

کمیل و روایت حدیث

مطابق با گفته ابن حجر و ذهبی، کمیل از عمر، عثمان، امام علی(علیه السلام) و عبدالله بن مسعود و جماعت بسیاری از تابعین حدیث نقل کرده است.[۲۷] اهل سنت، کمیل را به «قلیل الحدیث» بودن، متصف نموده‌اند[۲۸] اما این، مربوط به جوامع حدیثی اهل سنت است؛ چرا که در جوامع و منابع حدیثی شیعه، روایات کمیل بسیار است.[۲۹] از کمیل افراد بسیار چون عبدالرحمن بن جندب و ابوحمزه ثمالی، عبدالرحمن بن عابس، ابواسحاق السّبیعی، الاعمش و دیگران روایت نقل کرده‌اند.[۳۰]

چند حدیث به روایت کمیل:

  • ۱. امام علی علیه السلام فرمود: «یا کمیل! مر اهلک ان یروحوا فی کسب المکارم و یدلجوا فی حاجة من هو نائم»[۳۱]؛ ای کمیل! به خاندانت امر کن در کسب اخلاق کریمانه، سرعت ورزند و به رفع حاجت نیازمندی که در خواب است، بپردازند.
  • ۲. امام رضا علیه السلام فرمود: از جمله فرمایشات علی علیه السلام به کمیل این بود که یا کمیل «اخوک دینک فاحتط لدینک بما شئت»[۳۲]؛ دین تو برادرت است پس تا می‌توانی در مورد دینت احتیاط نما!
  • ۳. امام علی علیه السلام در مورد آداب غذاخوردن به کمیل فرمود: هرگاه غذا می‌خوری، آرام میل کن، تا دیگران که هم غذای تو هستند نیز بهره‌مند شوند و هنگامی که بر سر سفره قرار می‌گیری، با صدای بلند حمد خدا کن تا دیگران نیز حمد خدا نمایند و بدین سبب برای تو اجر خواهد بود. معده خود را مملو از غذا قرار نده، بلکه بخشی را برای آب و بخشی را برای هوا (نفس) قرار ده.[۳۳]
  • ۴. امیرمؤمنان علی علیه السلام در ضمن وصایای بسیار مهم به کمیل فرمود: هیچ علمی نیست مگر این که من گشاینده آنم و هیچ سِرّی نیست مگر این که قائم علیه السلام خاتم آن است.[۳۴]
  • ۵. کمیل می‌گوید: از امام علی علیه السلام سؤال کردم ارکان اسلام کدام است؟ حضرت فرمود: هفت چیز:

۱. عقل که اساس صبر است؛

۲. حفظ آبرو و راستگویی؛

۳. تلاوت قرآن، آن چنان که شایسته است؛

۴. دوست داشتن و دشمن داشتن در راه خدا؛

۵. شناخت حق آل محمد و معرفت به ایشان؛

۶. به جا آوردن حق برادران دینی و حمایت از ایشان؛

۷. با مردم رفتار نیک داشتن.[۳۵]

شهادت

شیخ مفید، ماجرای شهادت کمیل را چنین آورده است: چون حجاج بن یوسف فرماندار کوفه شد، در پی کمیل برآمد. کمیل گریخت و پنهان شد. حجاج که این خبر را شنید، حقوق فامیل و قبیله کمیل را از بیت المال قطع نمود. وقتی کمیل از جریان مطلع شد، با خود گفت: من پیری سالخورده هستم و عمرم بسر آمده است؛ روا نیست که به خاطر من حقوق قبیله‌ام قطع گردد. پس، از مخفیگاه خود بیرون آمده، وارد کوفه شد و خود را تسلیم حجاج نمود. هنگامی که حجاج او را دید، گفت: بسیار دوست داشتم تو را بیابم!

کمیل گفت: آوازت را بر من درشت نکن و مرا به مرگ تهدید منما! به خدا سوگند که از عمرم چیزی باقی نمانده جز مانند باقی مانده غبار. هر چه می‌خواهی درباره من انجام بده، فان الموعد لله؛ زیرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از کشتن، حساب در کار است. و همانا امیرمؤمنان علیه السلام به من خبر داده که تو قاتل من هستی! حجاج گفت: پس حجت بر تو تمام است! کمیل گفت: این در صورتی است که قضا و قدر به دست تو باشد! حجاج گفت: آری، به دست من است. تو در زمره قاتلان عثمان بن عفان هستی! سپس به مأمورانش اشاره کرد: بزنید گردنش را...!

شیخ مفید در پایان این ماجرا می‌نویسد: این روایتی است که راویان عامه از راستگویان خود نقل کرده‌اند و شیعیان نیز در نقل با آن‌ها شریکند، که مضمون آن از معجزات علی علیه السلام و جزء براهین و بینات دانش‌های غیبی علی علیه السلام است.[۳۶]

پانویس

  1. . ابن سعد؛ الطبقات الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق، ج ۶، ص ۲۱۷ و السمعانی؛ الأنساب، حیدرآباد، مجلس دایرة المعارف العثمانیة، ۱۳۸۲ش، ج ۸، ص ۲۵۱ و ابن حزم؛ جمهرة أنساب العرب، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۳ق، ص ۴۱۵.
  2. ابن سعد؛ الطبقات الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق، ج ۶، ص ۲۱۷ و ابن حجر عسقلانی؛ الاصابة، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق، ج ۵، ص ۴۸۶.
  3. کمیل از اصحاب سر امیرالمؤمنین(ع)/سمت دوم، خُلُق مهر و آبان 1387 - شماره 7، در دسترس در سایت حوزه
  4. کسی که رسول خدا صلی الله علیه و آله را درک نکرده یا از ایشان روایت ننموده باشد.
  5. الاصابة فی تمییز الصحابة، احمد بن علی بن حجرالعسقلانی، ج ۳، ص ۳۲۵، دارالکتب العلمیة، بیروت.
  6. انتم الانصار علی الحقّ والاخوان فی الدّین، والجُنن یوم البأس، والبِطانة دون النّاس، بکم اَضرِبُ المدبِر، و ارجو طاعةَ المُقبل... (نهج البلاغه، صبحی صالح، خ ۱۱۸).
  7. وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج ۳۰، ص ۲۳۵، مؤسسة آل البیت.
  8. الامالی، شیخ مفید (متوفی ۴۱۳ ق)، ص ۲۵۰-۲۴۷، مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۲ ق؛ نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷. این حدیث علاوه بر این که در بسیاری از جوامع روایی شیعه نقل گردیده، مورد شرح و بسط فرزانگانی چون: شیخ بهایی (متوفی ۱۰۳۱ ق) در اربعین نیز قرار گرفته است.
  9. مجموعه رسائل فیض کاشانی، ج3، کلمات مکنونه، ص42
  10. ترجمه تاریخ طبری، ج ۶، ص۲۱۹۹.
  11. الذهبى، شمس الدین محمد بن احمد (م ۷۴۸)؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، ط الثانیة، ، ۱۴۱۳، ج‌۳، ص۴۳۲.
  12. محسن محمد زاده، سعید بن عاص بن سعید،دانشنامه پژوهه، بازیابی: 14 مرداد 1396
  13. . البلاذری؛ انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ق، ج ۵، ص ۵۱۷.
  14. نقش عایشه در تاریخ اسلام، علامه سید مرتضی عسکری، ج۱، ص۱۷۳
  15. . ابن اعثم کوفی؛ پیشین، ج ۲، ص ۳۸۷ و السمعانی؛ پیشین، ج ۱۳، ص ۶۹ و ابن حجر؛ پیشین، ج ۵، ص ۴۸۵.
  16. . الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش، ج ۶، ص ۳۵۰ و ابن اثیر؛
  17. الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۲۰۵.
  18. سفینة البحار، ج۷، ص۵۳۹
  19. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص۵۹۹
  20. «جزیره»، محدوده شمال بین النهرین (دجله و فرات) را گویند که بین عراق و ترکیه واقع شده است (المنجد، لویس معلوف).
  21. الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۴۲۸.
  22. معجم رجال الحدیث، آیت الله خویی، ج ۱۴، ص ۱۲۸، نشر مدینةالعلم.
  23. الطبقات الکبیر، ج ۸، ص ۲۹۹.
  24. تهذیب الکمال، ج ۲۴، ص ۲۱۹.
  25. همان؛ میزان الاعتدال فی نقدالرجال، محمد بن احمد بن عثمان الذهبی (متوفی ۷۴۸ ق)، ج ۳، ص ۴۱۵، دارالمعرفة، بیروت.
  26. نقل از ولايت تكوينى، حسن زاده آملی، ص41
  27. . ابن حجر؛ پیشین، ج ۵، ص ۴۸۶ و الذهبی؛ تاریخ الاسلام، بیروت، دارالکتب العربی، ۱۴۱۳ق، چاپ دوم، ج ۵، ص ۵۱۶.
  28. . الذهبی؛ پیشین، ج ۶، ص ۱۷۷ و خیرالذین زرکلی، الاعلامبیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۹م، ج ۳، ص ۲۳۴.
  29. تهذیب الکمال، ج ۱۵، ص ۴۱۶.
  30. . الذهبی، تاریخ الاسلام، ج ۶، ص ۱۷۶ و زرکلی؛ پیشین، ج ۵، ص ۲۳۴.
  31. بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۳.
  32. همان، ج ۲، ص ۲۵۸.
  33. همان، ج ۶۶، ص ۴۲۴.
  34. تحف العقول، ص ۱۷۱
  35. همان، ج ۶۸، ص ۳۸۱.
  36. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج ۱، ص ۳۲۸، علمیه اسلامیه.

منابع

  • سید جعفر ربانی، فرهنگ کوثر شماره ۶۱، بهار ۱۳۸۴.
  • مريم السادات قدمی، كميل بن زياد، دانشنامه پژوهه، تاریخ بازیابی:5 دی ماه 1392.
  • محمد کاظم پور، کمیل بن زیاد را بشناسیم، سایت تبیان تاریخ بازیابی:5 دی ماه 1392.
  • سید حبیب حسینی، کمیل از اصحاب سر امیرالمؤمنین(ع)/قسمت دوم، خُلُق، مهر و آبان 1387، شماره 7، در دسترس در سایت حوزه، بازیابی: 19 شهریور 1393.

آرشیو عکس و تصویر