ابوسلمه مخزومی
«ابوسَلَمة بن عبدالاَسَد مَخزومی»، پسر عمّه پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله)، از نخستین اسلامآورندگان و اولین مهاجر به مدینه است. ابوسلمه در بیشتر غزوههای پیامبر از جمله بدر، اُحُد و حَمراءُ الاَسَد شرکت کرد. او در سال چهارم هجری بر اثر جراحتی که در غزوه احد بر بازویش وارد شده بود، به شهادت رسید. برخی مفسران ذیل شأن نزول برخی آیات قرآن کریم از ابوسلمه و برادر کافرش اسود بن عبدالاسد یاد کردهاند.
نسب و خاندان
عبدالله بن عبدالاسد بن هلال[۱]، مشهور به ابوسلمه[۲] از تیره بنیمخزوم قریش است.[۳] مادرش برّه دختر عبدالمطلب و عمه پیامبر اسلام(ص) بود.[۴] از آنجا که ثُوَیبه کنیز ابولهب، پیامبر، حمزه و ابوسلمه را شیر داده بود، آنان برادر رضاعی یکدیگر نیز شمرده میشدند.[۵]
همسر ابوسلمه، «ام سلمه» بود که پس از شهادت شوهرش، افتخار همسرى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را یافت.
از ابوسلمه چهار فرزند به نامهای سَلَمه،[۶] عمر،[۷] زینب (برّه)[۸] و دُرّه[۹] بر جای ماندند که پس از شهادت ابوسلمه تحت حمایت پیامبر قرار گرفتند. سلمة در حبشه تولد یافت.[۱۰] پیامبر(ص) امامه دختر حمزه را به عقد او در آورد؛[۱۱] اما وی پیش از زفاف درگذشت و کسی از نسل او نماند.[۱۲]
عمر یا عمرو، دیگر فرزند ابوسلمه، در سال دوم هجری زاده شد.[۱۳] وی از راویان حدیث پیامبر بود.[۱۴] از جمله روایات او حدیث کساء،[۱۵] حدیث غدیر[۱۶] و حدیث ائمه اِثناعَشِر است.[۱۷] او در جنگ جمل حضور داشت.[۱۸] سپس از سوی امام علی(ع) به ولایت بحرین[۱۹] و در گزارشی فارس[۲۰] منصوب شد. پیش از نبرد صِفّین، امام علی در نامهای وی را به شرکت در صفین فراخواند و او را به عنوان کسی که پشتش به وی گرم است، ستود و ضمن اظهار رضایت از او، حکمرانی بحرین را به دیگری سپرد.[۲۱] او از گواهان صلح امام حسن(ع) با معاویه بود.[۲۲] وی در سال ۸۳ق در مدینه درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد.[۲۳] نسل ابوسلمه از طریق او ادامه یافت.[۲۴]
زینب دختر ابوسلمه در حبشه زاده شد.[۲۵] برپایه گزارشی، پیامبر(ص) وی را زینب نامید.[۲۶] زینب راوی حدیث پیامبر(ص) از طریق برخی از همسران وی بود.[۲۷] از او با تعبیر فقیهترین زنان روزگار خود یاد شده است.[۲۸] وی در سال ۷۴ق درگذشت[۲۹] و در بقیع به خاک سپرده شد.[۳۰]
زندگینامه
ابوسلمه از اندک کسانی بود که هنگام بعثت پیامبر نوشتن میدانستند.[۳۱] وی در دار ارقم یا بر پایه گزارشی دیگر، پیش از آن به اسلام گروید.[۳۲] او را یازدهمین مسلمان دانستهاند.[۳۳] وی همراه چند نفر نزد پیامبر(ص) رفت و پس از شنیدن آیاتی از قرآن اسلام آورد.[۳۴]
او و همسرش امّسلمه - که پس از شهادت شوهرش همسر پیامبر شد -،[۳۵] از نخستین مهاجران به حبشه در سال پنجم هجری بودند.[۳۶] زمانی که از حبشه به مکه بازگشتند،[۳۷] ابوطالب او را در پناه خود گرفت[۳۸] و از سپردنش به بنیمخزوم خودداری کرد.[۳۹] گزارشی نیز از هجرت دیگر بار او به حبشه در دست است.[۴۰]
چون از آزار و اذیت مشرکان قریش در امان نماند، پس از آنکه فهمید گروهى از مردم مدینه ایمان آوردهاند، به آنجا هجرت کرد. از میان صحابه ابوسلمه نخستین کسی است که به یثرب هجرت کرد.[۴۱] زمان این هجرت را یک سال پیش از بیعت عقبه دوم به سال ۱۳ بعثت دانستهاند.[۴۲] او را به سبب هجرت به حبشه و مدینه، «ذو هجرتین» نامیدهاند.[۴۳] برخی هجرتش به یثرب را همراه همسرش ام سلمه و برخی به تنهایی دانستهاند.[۴۴] گزارش دوم را از این جهت درست دانستهاند که در مسیر، مردانی از تیره بنیمخزوم، همسرش ام سلمه و فرزندش سَلَمه[۴۵] را از او جدا کردند و تا نزدیک یک سال آنان نتوانستند به ابوسلمه در یثرب بپیوندند.[۴۶]
ابوسلمه پس از هجرت در محله قُبا به منزل مُبشّر بن عبدالمنذر از بنیعمرو بن عوف وارد شد.[۴۷] در پیمان برادری، رسول خدا(ص) او را با سعد بن خیثمه از تیره بنیعمرو بن عوف برادر کرد.[۴۸] ابوسلمه و همسرش در زمینهایی ساکن شدند که پیامبر(ص) برای اسکان او و مهاجران نزدیک محله بنیعبدالعزیز تعیین کرد.[۴۹] آنان بعدها با فروش آن مکان، به محله بنیکعب انتقال یافتند.[۵۰]
پیامبر(ص) در غَزوه ذو العَشیره به سال دوم هجری ابوسلمه را در مدینه جانشین خود کرد.[۵۱] برخی از جانشینی وی در غزوههای بنیقَینُقاع و سَویق در سال دوم هجری نیز یاد کردهاند.[۵۲] او در سال دوم هجری[۵۳] در غزوه بدر و در سال سوم هجری در غزوه اُحُد شرکت داشت و در این نبرد از ناحیه بازو مجروح شد و در غزوه حَمراءُ الاَسَد[۵۴] که پس از اُحد برای تعقیب قریش صورت گرفت، با همان جراحت حضور یافت.[۵۵]
ابوسلمه در اواخر سال سوم هجری به فرماندهی[۵۶] گروهی ۱۵۰ نفری به سوی قَطَن، آبگاه[۵۷] یا کوهی در کرانه وادی الرّمه از آنِ بنیاسد به فاصله ۳۳۰ کیلومتری مدینه،[۵۸] توسط پیامبر فرستاده شد.[۵۹] این نبرد به سریه ابوسلمه شهرت یافت.[۶۰] در بازگشت از این سریه، زخم بازوی او باز شد و پس از یک ماه مداوا، در روزهای پایانی ماه جمادی الثّانی[۶۱] سال چهارم هجری در مدینه[۶۲] به شهادت رسید و در محله بنیامیة بن زید از تیرههای خزرج غسل داده شد[۶۳] و در قبرستان بقیع در مدینه به خاک سپرده شد.[۶۴]
هنگام احتضار ابوسلمه، پیامبر(ص) بر بالینش حضور یافت.[۶۵] ابوسلمه در این لحظات دعا کرد که او جانشین خوبی در خانوادهاش داشته باشد. استجابت دعای او را این میدانند که پس از مدتی ام سلمه با پیامبر ازدواج کرد.[۶۶] پیامبر پس از وفات او نُه تکبیر گفت و فرمود: اگر بر ابوسلمه ۱۰۰۰ تکبیر هم گفته شود، شایسته آن است.[۶۷] پیامبر اکرم، بخشش گناهان، والایی جایگاه، بقای نسل، و وسعت و نورانیت قبر را برای وی از خدا طلبید.[۶۸]
ابوسلمه از راویان حدیث رسول خدا(ص) نیز بود. از جمله احادیث او این است که کسی که هنگام رسیدن مصیبت، کلمه استرجاع را بر زبان آورد، خداوند جایگزینی شایسته برای او در دنیا قرار میدهد.[۶۹] وی در جریان معجزه «شَقّ القمر» از گواهان پیامبر بود.[۷۰]
ابوسلمه در شأن نزول آیات
برخی مفسران ذیل شأن نزول برخی آیات قرآن از ابوسلمه یاد کردهاند:
- بنا به گزارش بلنسى آیه ۱۵ سوره اسراء در شأن ابوسلمه مؤمن نازل شده است:[۷۱][۷۲] «مَنِ اهتَدی فَإِنَّما یهتَدِی لِنَفسِهِ»؛ هر کس هدایت شود، نفع آن به خودش مىرسد.
- قرطبى در سبب نزول آیه ۵۸ و ۵۹ سوره حج مىنویسد: با درگذشت عثمان بن مظعون و ابوسلمه در مدینه بعضى از مسلمانان، شهادت در راه خدا را (براى مهاجران) برتر از مرگ طبیعى مىدانستند که در پى آن این آیه نازل شد و آنان را برابر قرار داد:[۷۳]«وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیرُ الرَّازِقِینَ * لَیدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلًا یرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ»؛ و آنان که در راه خدا مهاجرت کرده سپس کشته شدند یا مُردند، قطعاً خداوند به آنان رزقى نیکو مىبخشد و به راستى خدا بهترین روزىدهندگان است. آنان را به جایگاهى که مىپسندند، در خواهد آورد و بدون شک، خداوند دانا و بردبار است.
- در تفسیر آیه ۵۴ سوره انعام (وَإِذَا جَاءَک الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِآیاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَیکمْ...) هم ابوسلمه از جمله افرادی است که از آنها یاد شده است. بر پایه گزارشی، پیامبر(ص) پس از نزول این آیه هرگاه ایشان را میدید، در سلامکردن بر ایشان پیشی میگرفت.[۷۴]
- از سوى برخى مقصود از «مَن یَأتِى ءَامِناً» در آیه ۴۰ سوره فصلت ابوسلمه دانسته شده است:[۷۵] «أَفَمَن یلْقَى فِی النَّارِ خَیرٌ أَم مَّن یأْتِی آمِنًا یوْمَ الْقِیامَةِ»؛ آیا کسى که در آتش افکنده مىشود، بهتر است یا کسى که در نهایت امن (و امان) در قیامت (به عرصه محشر) مىآید؟
علاوه بر این، در ذیل چند آیه از ابوسلمه مؤمن و برادر کافرش اسود بن عبدالاسد در مقابل هم یاد شده است. گویا این گروه از مفسران درصدد برآمدهاند با ذکر نام آن دو در ذیل این آیات که نوعى تقابل میان کافر و مؤمن را بیان مىکند، نمونهاى از این تقابل را در صدر اسلام نشان دهند.
فراء در معانى القرآن مىگوید: آیات ۱۹ تا ۲۴ سوره حاقه در شأن ابوسلمه نازل شد: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِی کتَابَهُ بِیمِینِهِ فَیقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا کتَابِیهْ * إِنِّی ظَنَنتُ أَنِّی مُلَاقٍ حِسَابِیهْ * فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَّاضِیةٍ * فِی جَنَّةٍ عَالِیةٍ * قُطُوفُهَا دَانِیةٌ * کلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیامِ الْخَالِیةِ» و سیزده آیه بعد از آن در شأن اسود برادر وى فرود آمد.[۷۶] این شأن نزول را سمرقندى نیز از ابن عباس[۷۷] و قرطبى از ضحاک و مقاتل[۷۸] نقل کرده است.
به نقل از ابن عباس، آیات ۷ تا ۱۴ سوره انشقاق نیز در شأن ابوسلمه و برادرش دانسته شده است:[۷۹] «فَأَمَّا مَنْ أُوتِی کتَابَهُ بِیمِینِهِ * فَسَوْفَ یحَاسَبُ حِسَابًا یسِیرًا * وَینقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا * وَأَمَّا مَنْ أُوتِی کتَابَهُ وَرَاء ظَهْرِهِ * فَسَوْفَ یدْعُو ثُبُورًا...». در تفسیر قمى همین شأن نزول به نقل از امام باقر علیهالسلام دیده مىشود.[۸۰]
ذیل آیات ۳۲-۳۴ سوره کهف در کنار چند نظر درباره شأن نزول آن، از ابن عباس و کلبى نقل است که این آیات در شأن ابوسلمه و برادرش اسود نازل شده است:[۸۱] «وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا رَّجُلَینِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَینِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَینَهُمَا زَرْعًا...». این آیات که تا آیه ۴۳ یک سیاق دارد، تمثیلى از حال دو برادر است که یکى از آن دو داراى دو باغ پرثمر بوده و در حالى که خود را نیرومندتر و ثروتمندتر از رفیقش مىدانسته به این پندار رسیده است که هر آنچه دارد، زوالناپذیر است و همین پندار سبب انکار قیامت و کفر وى شده، نصایح برادرش در او بىاثر مىماند. آنگاه که خداوند همه آنچه را به او داده مىگیرد به شدت پشیمان شده، آرزو مىکند که اى کاش به پروردگارش شرک نمىورزید!
قرطبى در ذیل آیه پیشین از سوره کهف به نقل از ثعلبى و قشیرى مىنویسد:[۸۲] «قائل» و«قرین» در آیه ۵۱ سوره صافات نیز همین دو برادر هستند: «قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ إِنِّی کانَ لِی قَرِینٌ...». وى مىنویسد: هر یک از این دو برادر، چهار هزار دینار به ارث برده بود. یکى از آن دو همه دارایىاش را در راه خدا انفاق کرد و آنگاه از برادرش خیرى خواست و او در مقابل درخواست برادرش به توبیخ وى و این که چرا از تصدیقکنندگان و ایمان دارندگان به معاد است، پرداخت.
پانویس
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۳۶؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۸۲.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۳۶۹؛ الطبقات، ج۳، ص۱۸۰؛ معجم الصحابه، ج۲، ص۶۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۶؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۶؛ اسد الغابه، ج۵، ص۱۵۲.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۱۸۱؛ الانساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۵۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۱۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۹۶؛ معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۶۹۴.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۱۸۱؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۴۱.
- ↑ معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۶۹۴؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۹۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۶؛ الطبقات، ج۳، ص۱۸۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۱۸۱؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۶۴.
- ↑ السنن الکبری، ج۷، ص۷۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۶۴؛ تاریخ دمشق، ج۱۹، ص۳۶۱؛ امتاع الاسماع، ج۶، ص۲۹۸.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۸؛ المحبّر، ص۶۴؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۷.
- ↑ امتاع الاسماع، ج۶، ص۲۹۸؛ الاصابه، ج۴، ص۴۸۷.
- ↑ المحبّر، ص۲۹۳؛ تاریخ طبری، ج۱۱، ص۵۶۰؛ الاصابه، ج۴، ص۴۸۷.
- ↑ اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۰؛ امتاع الاسماع، ج۵، ص۳۸۳؛ سبل الهدی، ج۱۱، ص۴۴۴.
- ↑ مناقب، ج۲، ص۲۲۸.
- ↑ الخصال، ص۴۷۷، ح۴۱.
- ↑ المحبّر، ص۲۹۳؛ الطبقات، خامسه۲، ص۱۶۸؛ تاریخ طبری، ج۱۱، ص۵۶۰.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۱۴۴؛ اسد الغابه، ج۳، ص۶۸۰.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۱۶۸؛ المحبّر، ص۲۹۳؛ تاریخ طبری، ج۱۱، ص۵۶۰.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۱؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۳۸۶.
- ↑ مناقب، ج۳، ص۱۹۶.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۱۶۸؛ تاریخ الاسلام، ج۶، ص۱۶۰.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۱۶۶؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۴۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۶؛ الطبقات، ج۳، ص۱۸۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۵۵؛ امتاع الاسماع، ج۶، ص۳۰۰.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۰۶؛ الاصابه، ج۸، ص۱۵۹.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۵۵؛ اسد الغابه، ج۶، ص۱۳۲.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۰۶.
- ↑ الطبقات، ج۸، ص۳۳۷.
- ↑ فتوح البلدان، ص۴۵۳.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۱۸۱؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۵.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۴۰؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۹۱.
- ↑ اسد الغابه، ج۳، ص۱۹۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۶۲؛ بهجة المحافل، ج۱، ص۹۵.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۲؛ الطبقات، ج۳، ص۱۸۱؛ تاریخ الاسلام، ج۱، ص۳۱۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۶۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۳۶۷؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۹۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۷۱؛ تاریخ دمشق، ج۷۶، ص۱۶۹؛ اسد الغابه, ج۳, ص۱۹۱.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۱۸۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۶؛ سبل الهدی، ج۱۱، ص۱۸۷.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۷۵؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۶۹؛ تاریخ الاسلام، ج۱، ص۳۱۲؛ فتح الباری، ج۷، ص۲۰۴.
- ↑ معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۶۹۴؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۵.
- ↑ اسد الغابه، ج۳، ص۱۹۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۴۶۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۴؛ تاریخ الاسلام، ج۱، ص۳۱۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۴۶۹.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۱۸۱؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۷۱.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۱۸۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۸.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۱۸۲.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۱۸۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۴۰۸؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۴۰.
- ↑ امتاع الاسماع، ج۹، ص۲۲۷.
- ↑ المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۵۵؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۱۲۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۴۰-۳۴۱؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۳۲۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۴۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۴۲؛ معجم البلدان، ج۴، ص۳۷۴.
- ↑ معجم البلدان، ج۴، ص۳۷۴؛ المعالم الاثیره، ص۲۲۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۴۱؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۳۲۰.
- ↑ دلائل النبوه، ج۳، ص۳۱۹-۳۲۰.
- ↑ معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۶۹۵؛ ذخائر العقبی، ص۲۵۳.
- ↑ اسد الغابه، ج۳، ص۱۹۲.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۰۰.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۱۸۲.
- ↑ اسد الغابه، ج۳، ص۱۹۱-۱۹۲.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۴۰؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۹۱-۱۹۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۶۴؛ حیاة النبی، ج۳، ص۲۳۱.
- ↑ مسند احمد، ج۶، ص۲۹۷؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۳۸؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۹۲.
- ↑ المحبّر، ص۸۴؛ الجرح و التعدیل، ج۵، ص۱۰۷؛ معرفة الصحابه، ج۲، ص۱۶۹۵.
- ↑ الدر المنثور، ج۶، ص۱۳۳؛ روح المعانی، ج۱۴، ص۷۴.
- ↑ المحرر الوجیز، ج۳، ص۴۴۳.
- ↑ مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۱۲۹.
- ↑ قرطبى، ج ۱۲، ص ۵۹.
- ↑ کشف الاسرار، ج۳، ص۳۶۵؛ روض الجنان، ج۷، ص۳۰۴.
- ↑ قرطبى، ج ۱۵، ص ۲۳۹.
- ↑ معانى القرآن، ج ۳، ص ۱۸۲.
- ↑ سمرقندى، ج ۳، ص ۳۹۹.
- ↑ قرطبى، ج ۱۸، ص ۱۷۵.
- ↑ همان، ج ۱۹، ص ۱۷۸ و ۱۷۹.
- ↑ قمى، ج ۲، ص ۴۴۰.
- ↑ قرطبى، ج ۱۰، ص ۲۵۹.
- ↑ قرطبى، ج ۱۰، ص ۲۵۹.
منابع
- "ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومی"، دانشنامه حج و حرمین شریفین، سید خلیل جوادی.
- دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۶۹۰-۶۹۳، محمد خراسانى.