غزوه خیبر
غزوه خیبر آخرین رویارویی بین مسلمانان و یهودیان در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که در محرم سال هفتم هجری در منطقه خیبر اتفاق افتاد. در این غزوه مسلمانان غنایم قابل توجهی بدست آورند، از جمله منطقه فدک و چند قلعه دیگر که خالصه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. این غزوه نیز مانند سایر غزوات دیگر، صحنه دلاوری های امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) بود.
غزوه خیبر | |
زمان | محرّم یا صفر سال هفتم |
مکان | منطقه خیبر در ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه |
غزوه قبلی | غزوه حدیبیه |
غزوه بعدی | فتح مکه |
علت غزوه | به دلیل تحریک ها، آزار و اذیت هایی که یهودیان علیه اسلام انجام می دادند رسول خدا(ص) تصمیم گرفتند تا برای همیشه ریشه آنها را برکنند. |
نتیجه | فتح خیبر و قلعه های آن |
دوطرف درگیری و تعداد آنها | |
مسلمانان
۱۴۰۰ مرد جنگی |
یهودیان خیبر |
فرماندهان | |
رسول خدا(ص) | مرحب |
پرچم داران | |
امام علی(ع) و سعد بن عباده | ـــ |
تلفات | |
شهادت ۱۵ تا ۱۸ نفر | کشته شدن ۹۳ نفر |
آیات مرتبط با این غزوه: آیه ۱۵ سوره فتح و آیه ۹۴ سوره نساء |
محتویات
تاریخ وقوع غزوه خیبر
ابن اسحاق مى گوید: رسول خدا -صلّى اللّه علیه و آله- پس از بازگشت از «حدیبیه» ماه ذى الحجّه و چند روزى از محرّم را در مدینه ماند، و حجّ آن سال را مشرکین برگزار کردند، سپس در همان ماه محرّم رهسپار «خیبر» شد.[۱]
در حالی که واقدی گوید: پیامبر (ص) در ماه ذى حجه سال ششم از حدیبیه به مدینه مراجعت فرمود، و تمام آن ماه و محرم را در مدینه اقامت کرد، و در صفر سال هفتم، و هم گفته شده است که در آغاز ربیع الاول آن سال عازم خیبر شدند.[۲]
موقعیت جغرافیایی خیبر
خَیبر منطقهاى حاصلخیز، با آب و آبادانى فراوان، از بهترین مناطق حجاز است. بیشترین محصول آن خرما بوده و وفور این محصول تا اندازهاى بود که بردن خرما به خیبر مورد طعنه بوده است. منطقه مزبور در حدود ۱۶۵ کیلومترى شمال مدینه -در راه شام- قرار داشته و مرکز فعلى آن شهر «الشُرَیف» است.[۳] در آن زمان که یهودیان به جزیرة العرب آمدند، بخشى نیز در خیبر سکونت گزیدند و به دلیل امکانات اقتصادى آن، به صورت یک قدرت بسیار قوى درآمدند. آنان قلعه هاى مستحکمى ساخته و با حفظ ذخیره هاى خوراکى و سلاح فراوان، خود را به صورت قدرتى شکست ناپذیر و مقاوم در آورده بودند. این منطقه، بازار سالیانهاى داشت که در روزهاى نخست ربیع الاول برپا شده و عنوان آن «سوق نطات خیبر» بود. در نزدیکى آنها قبیله غطفان زندگى مى کردند که از حامیان این بازار بوده و وسائل امنیت کسانى که به بازار مى آمدند را فراهم مى کردند.[۴]
یهودیان در خیبر دارای هشت حصن (دژ یا قلعه) بودند که عبارتند بود از: ناعم، قموص، کتیبه، نطاة، شق، وطیح، سلالم، صعب.[۵]
علت وقوع غزوه خیبر
پس از صلح حدیبیه، یهودیان در وضع دشوارترى قرار گرفتند، زیرا امکان استفاده از نیروى قریش و یا همپیمانان آن را نداشتند. با این حال، برخى قبایل عرب که در اطراف خیبر بودند، در دشمنى با اسلام با آنان هم داستان بودند، و در این وقت مذاکراتى میان آنان و خیبریان در جریان بود. یهودیان خیبر در دو نوبت تصمیم به حمله به مدینه را داشتند:
- هم پیمان شدن با قبیله بنى سعد که در اطراف خیبر سکونت داشت: به روایت واقدى، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از همراهى آنان با اهل خیبر آگاهى یافت و شنید که آنان قصد کمک به یهودیان را دارند. پس از آن در رمضان سال ششم، امام على علیه السلام را همراه یکصد نفر بدان سوى فرستاد. آنها در منطقه هَمَج که چاهى در میان خیبر و فدک بود به جاسوسى از قبیله مذکور برخوردند. او براى حفظ جان خود مجبور شد تا مسلمانان را تا محل چراگاه بنى سعد هدایت کند. مسلمانان بر شتران و گوسفندان یورش برده، شمار زیادى از آنها را -شامل پانصد شتر و هزار گوسفند- به غنیمت گرفتند. چوپانان فرارى خبر هجوم مسلمانان را به بنى سعد رسانده و بدین ترتیب جمعیت آنان متفرق گردید.[۶]
- هم پیمان شدن با قبیله غطفان: اقدام دیگر مسلمانان در خیبر، اعزام یک گروه سه نفره براى بدست آوردن آگاهى از وضعیت خیبر بود. رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) عبدالله بن رواحه را همراه دو نفر دیگر به خیبر فرستاد و آنان توانستند در اقامت سه روزه خود آگاهى هایى بدست آوردند. در آن زمان یسیر یا اسیر بن رزام کوشید تا با تحریک قبیله غَطَفان که مسکنشان در همان نزدیکى خیبر بود، جنگى را بر مدینه تحمیل کند. زمانى که این خبر به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) رسید، آن حضرت عبدالله بن رواحه را همراه سى نفر به سوى خیبر فرستاد. آنان با گرفتن تأمین نزد اسَیر رفته و اظهار کردند که اگر نزد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) آید او را حاکم خیبر خواهد کرد. اسیر با وجود مخالفت برخى از یهودیان پذیرفت و همراه گروهى از یهود عازم مدینه شد. پس از آنکه چندى از خیبر دور شدند، اسیر پشیمان شد. عبدالله بن انیس که مراقب او بود، به محض دیدن آثار ندامت در وى، شمشیرش را کشید و بر وى حمله کرد. مسلمانان دیگر نیز نبرد را آغاز کردند. پس از خاتمه درگیرى، تنها یک یهودى توانست بگریزد. بدین ترتیب یکى دیگر از رهبران یهود به قتل رسید.[۷]
پس از امضاى معاهده صلح، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم با آرامش بیشترى به کار یهودیان خیبر که پشتوانه یهودیان مدینه در طول سالهاى پیش از آن بودند، پرداخت. یهودیان خیبر گمان نمى کردند که پیامبر (ص) به جنگ ایشان اقدام فرماید، چه حصارهاى بسیار بلند و اسلحه فراوان و عده زیادى داشتند.
وقایع مرتبط با غزوه خیبر
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به قول ابن هشام: «نمیلة بن عبداللّه لیثى» و به قول صاحب طبقات و واقدی: «سباع بن عرفطه غفارى» یا ابوذر را در مدینه جانشین خود فرمود.[۸] البته به نظر می رسد که سباع بن عرفطه درست تر باشد.
در این جنگ پرچم (لواء) اسلام در دستان على بن ابى طالب (علیه السلام) بود و دو رایت، یکى در دست حباب بن منذر و دیگرى در اختیار سعد بن عباده قرار داشت.[۹] چون مردم براى شرکت در جنگ خیبر آماده شدند، این مسأله بر یهودیانى که در مدینه بودند و با پیامبر (ص) معاهده داشتند، گران آمد، و دانستند همینکه مسلمانان به خیبر برسند، خداوند خیبر را هم نابود خواهد فرمود، همان طور که یهود بنى قینقاع و بنی نضیر و بنى قريظه را نابود فرمود. واقدی می گوید: همینکه مسلمانان آماده حرکت شدند، هر کس از یهودیان که طلبى از مردم مدینه داشت، اصرار در وصول آن مى کرد.[۱۰]
افراد حاضر در سپاه
طبق سرشمارى زید بن ثابت در پایان جنگ، مسلمانان یک هزار و چهار نفر بودند که دویست اسب سوار میانشان بود.[۱۱] در این سپاه، بیست نفر از زنان مسلمان جهت کمک به مجروحان جنگ، آن حضرت را همراهى مى کردند.[۱۲] همچنین پیامبر اسلام(ص) از أمّهات مؤمنین، ام سلمه را با خود به همراه برد.[۱۳] از دیگر زنان همراه پیامبر می توان به صفيه دختر عبدالمطلب، و امّ أیمن نیز اشاره کرد.[۱۴]
کسانى هم که در حدیبیه از شرکت در جنگ خوددارى کرده بودند، به امید غنیمت، خواستند همراه آن حضرت حرکت کنند و گفتند همراه شما بیرون مىآییم. در حالى که نه تنها از شرکت در حدیبیه خوددارى کرده بودند، بلکه شایعه پراکنى هم مى کردند. در این موقع مى گفتند که خیبر مهمترین روستاى حجاز از لحاظ خوراک و گوشت و اموال است، و ما حتما همراه شما خواهیم آمد. پیامبر (ص) فرمود: اگر با من مى آیید فقط باید نیت شما جهاد باشد، و اگر مقصودتان غنیمت است نباید بیایید. و به همین منظور دستور فرمود جارچى جار بزند کسى که همراه ما مى آید فقط باید رغبت به جهاد داشته باشد، و کسانى که قصد غنیمت دارند، نیایند.[۱۵]
مسیر حرکت به سمت خیبر
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) با استفاده از دو راهنما از قبیله اشجع، راه خیبر را در پیش گرفت، و از آنان خواست تا مسیرى را برگزینند که سپاه اسلام را در منطقهاى حد فاصل شام و خیبر قرار دهد. دلیل این امر آن بود که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خواست تا میان قبیله غَطَفان -که همپیمانان یهودیان خیبر بودند- و قلعه هاى خیبر مستقر شود و اجازه ورود آنان را به قلعه ها ندهد. چنانکه گفته شده خیبریان براى حمایت غَطَفانى ها به آنان قول دادند تا در صورت شرکتشان در جنگ، نیمى از محصول خرماى یک ساله خیبر را به آنان دهند. آنها پس از شنیدن خبر حمله آماده شده و مرحله اى نیز جلو آمدند، اما از آنجا که براى خانواده هاى خود احساس خطر کردند بازگشتند. در نقل واقدى آمده -البته در یک روایت- که عُیینه با سپاهش تا داخل یکى از قلعه ها نیز آمده بود و در آنجا سعد بن عباده وى را صدا کرده با او سخن گفت و پیشنهاد دادن خرماى یک سال خیبر را پس از فتح به او داد تا آنجا را ترک کند. عیینه نپذیرفت. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سپاه اسلام را به سوى قلعه اى که غطفانى ها در آن بودند هدایت کرده و در آنجا بود که آنها ناگهان براى خانواده خویش احساس خطر کردند و منطقه را ترک نمودند.[۱۶]
مسلمانان در طى مسیر، به یکى از عوامل جاسوسى یهود برخوردند. او در ابتدا گفت: یهودیان خیبر همه آماده و مسلحند و ذخیره غذایى چند سال را در داخل قلعه ها آماده کرده و کسانى را در پى غطفان فرستاده و آنها نیز به خیبر آمدهاند. اما پس از بازجویى بیشتر اعتراف کرد که این اخبار را مخصوصاً به دستور یهودیان این گونه بازگو کرده تا مسلمانان را به هراس اندازد. برعکس، اهل خیبر از آمدن سپاه اسلام سخت وحشت کرده اند.[۱۷]
وقتى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) به خیبر رسید، یهود براى کار از قلعه ها خارج مى شدند که یکباره چشمشان به سپاه اسلام افتاد. واقدی می نویسد: زمانی که رسول خدا (ص) به منطقه خیبر فرود آمد، یهودیان حصارهاى خود را بدون توجه گشودند و در حالى که بیل و ماله و تیشه همراه داشتند، براى کار روزانه بیرون آمدند. و چون متوجه شدند که رسول خدا (ص) در میدانى در آنجا فرود آمده اند، فریاد کشیدند و وحشتزده گریختند و وارد حصارهاى خود شدند. پیامبر (ص) شروع به تکبیر گفتن فرمود.[۱۸]
این نشان مى دهد که آنها آگاهى از آمدن سپاه نداشته و رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) به دقت خبر حرکت سپاه را پنهان نگاه داشته است.
فتح قلعههاى خیبر
خیبر منطقه وسیعى بود که نخلستانهاى بیشمارى داشت. در آن منطقه وسیع قلعه هاى چندى با فاصله از یکدیگر بود که آنها را حصن مى نامیدند. برخى از آنها به اندازهاى وسیع بودند که چند قلعه کوچکتر را در خود جاى داده بود. می توان گفت که گاه مجموعه چند حصن یک حصن بزرگ را تشکیل مى داد.[۱۹] «نطات» نامى است که بر چند قلعه شامل قلعه ناعم، حصن صعب بن معاذ و قلعة الزبیر اطلاق مى شد.[۲۰] منطقه نطات در نخستین مرحله مورد حمله مسلمانان قرار گرفت.
فتح قلعه ناعم:
حمله به اولین قلعه یهودیان بسیار سخت و طاقت فرسا بود و مشکلاتی را برای مسلمانان ایجاد کرد که منجر به کشته شدن یکی از مسلمانان و زخمی شدن تعدادی از مسلمانان منجر شد. تا اینکه مسلمانان در یک گشت شبانه یک یهودی را دستگیر کردند. این اولین قلعه از مجموعه قلعه های نطات است که به دست امیرالمؤمنین علی (ع) گشوده شد.[۲۱]
فتح قلعه صعب بن معاذ:
بیشتر مواد غذایی و اموال و سلاح های یهودیان در این قلعه قرار داشته است. در بازجویی از یک یهودی او به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می گوید: در این حصار سلاح و خوار و بار بسیار، و گوشت فراوان است، و هم ابزارهاى جنگى براى گشودن حصارها که در جنگهاى داخلى میان خودشان به کار مىرود در همین حصار است، که آنها را در خانهاى در زیر زمین پنهان کردهاند. پیامبر (ص) فرمود: آن وسایل چیست؟ گفت: یک منجنیق باز، و دو زره پوش، و مقدارى هم زره و کلاهخود و شمشیر، امیدوارم فردا که وارد این حصار مىشوى به آن خانه هم دستیابى.[۲۲]
فتح قلعه شق:
پس از تغییر محل لشکرگاه، مسلمانان به سوى «شقّ» رفتهاند که خود حصون چندى داشته است. اولین آنها حصن ابىّ بوده است. در آنجا چند نفر از یهودیان مبارز خواستند که حباب بن منذر و ابودجانه به جنگ آنان رفته به هلاکتشان رساندند. پس از آن سپاه اسلام بر قلعه مزبور هجوم برد و یهودیان به سمت حصن نزار که در ناحیه دیگر از «شق» بود گریخته و در را محکم بستند.[۲۳] از اینان به عنوان «اشد اهل الشقّ» یاد شده که مقاومت سختى مى کردند و بالاخره پس از نبردى سخت شکست خوردند.
فتح قلعه نزار:
صفیه دختر حیى بن اخطب که پس از اسارت آزاد شده و سپس به همسرى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم درآمد، در این قلعه به اسارت گرفته شد. دلیل آنکه صفیه و چند نفر دیگر تنها اسیران در حصن نزار بودند، آن بود که یهودیان زن و فرزندان را از نطات بیرون کرده، آنجا را تنها براى جنگ اختصاص دادند. پس از تخلیه کامل نطات، زنان و فرزندان را به کتیبه منتقل کردند. در این میان بنى الحقیق چند زن و بچه را که از جمله آنان صفیه بود به نزار منتقل کردند، زیرا گمان مىکردند آنجا بسیار مستحکم است. به همین دلیل، تنها آنان به اسارت درآمدند. [۲۴]
رشادتهای حضرت علی در خیبر
بیشتر مردان یهود در قلعه قموص قرار داشتند که محکم ترین این قلعه ها بود.[۲۵] یهودیان در آن روز مسلمانان را تیر باران کردند و یاران رسول خدا (ص) خود را سپر آن حضرت قرار دادند. در آن روز بر تن رسول خدا (ص) دو زره بود و روپوشى و کلاهخودى و بر اسبى به نام ظرب (سنگ بر آمده) سوار بود، و نیزه و سپر در دست داشت و یاران گرد آن حضرت را فرا گرفته بودند.
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم صبحگاهان فرماندهى را به ابوبکر سپرد. اما حصن مزبور تا شب گشوده نشد. فرداى آن روز، رایت در دستان عمر قرار گرفت و باز گشوده نشد. شب روز سوم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «لَاعْطِینَّ الرایةَ غداً رَجُلًا یحبُّ اللَّهَ و رَسُولَهُ و یحِبُّه اللّه و رَسُولُه»؛[۲۶] فردا پرچم را به کسی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند.
چون پیامبر (ص) شب را به صبح آوردند، کسى را پى على (ع) فرستادند، و او در حالى که چشم درد داشت، به حضور پیامبر (ص) آمد و گفت: من نه دشت را مىبینم و نه کوه را. پیامبر (ص) فرمودند: چشمت را بگشا. و او چشمهایش را گشود، و رسول خدا (ص) آب دهان خود را بر چشمهاى او انداخت. على (ع) مىگفت: پس از آن هرگز چشم درد نگرفتم. آنگاه رسول خدا (ص) پرچم را به على (ع) دادند و براى او و یارانش دعا فرمودند که پیروز شوند.[۲۷] نقل شده پیامبر خطاب به امام چنین فرمود: «پروردگارا على را از شدت گرمى و سردى نگهدارى فرما -و پرچم سپید رنگ را باو داده فرمود:- پرچم را بگیر به میدان برو که جبرئیل با تو و نصرت خدا پیشاپیش تو و رعب و ترس در دل دشمنان تو افتاده. بدان اى على یهودیان در کتاب خود خواندهاند کسى که آنان را به هلاکت می رساند دلاوریست بنام "ایلیا"، چون با آنان برابر شدى بگو نام من "على" است که آنان از برکت این نام ذلیل خواهند شد».[۲۸]
کشته شدن مرحب توسط امیرالمؤمنین:
نخستین کسى که از یهودیان همراه با تکاوران خود بر مسلمانان حمله کرد، حارث برادر مرحب بود. مسلمانان به هزیمت رفتند و على (ع) به تنهایى پایدارى فرمود، و ضرباتى به یکدیگر زدند و على (ع) او را کشت. یاران حارث به سوى حصار گریختند و وارد آن شدند و در را بستند و مسلمانان به جاى خود برگشتند.[۲۹]
پس از آن مرحب یهودی بیرون آمده زره آهنین بر سر گذارده و سنگ گرانبارى را سوراخ کرده مانند کلاه خود بر روى آن نهاده و چنین رجز می خواند: من مرحبم و خیبر هم بدین معنى معترف است و همان کسم که تیغ برانم مردان را بحیرت انداخته و کار آزموده شدهام.
امام على (ع) در پاسخ او فرمودند: «منم آن کسى که مادرم مرا حیدر نامیده و مانند شیران درنده بیشه شجاعتم، شما را مانند سندره (که نام کیالى بوده) به پیمانه شمشیر مىسنجم و با نیزه دلاورى بزرگان کفار را نابود می سازم.»
هنگامى که امیر المؤمنین (ع) فرمود من على بن ابى طالبم، یکى از علماء یهود گفت سوگند به تورات موسى مغلوب شدیم و همان وقت چنان ترسى در دلهاشان افتاد که نتوانستند بجاى خود آرام بگیرند.
على (ع) گوید دو ضربت میان ما رد و بدل شد و چنان ضربتى بسر او وارد آوردم که مغفر آهنین و کلاه خود سنگى او را شکافته و سر او را دو نیم نموده ضرب شمشیر بدندانهاى او اصابت کرد همان جا بزمین افتاد.[۳۰]
کندن در قلعه توسط امیرالمؤمنین:
ابن اسحاق از ابورافع نقل مى کند که من در کنار على (ع) بودم که با یک یهودى درگیر شد و سپر از دستش افتاد. آن حضرت درِ حِصن برداشت و تا پایان نبرد، به عنوان سپر از آن بهره گرفت. ابورافع مى گوید: پس از جنگ، ما هشت نفر کوشیدیم تا در را برگردانیم نتوانستیم.[۳۱]
شیخ مفید در ارشاد می نویسد: «چون مرحب کشته شد همراهیان او بزودى وارد حصار شده و در را بروى او بستند. على (ع) خود را بدر رسانیده و با اندک کوششى در را گشود و چون بیشتر از مسلمانان نمی توانستند از خندق عبور کنند على (ع) در را مانند پلى بر روى خندق قرار داد و مسلمانان از روى آن گذشتند و وارد قلعه شده و غنیمتهاى بسیارى نصیبشان شد. چون از قلعه بازگشتند امیرالمؤمنین در قلعه را که بیست نفر مرد مىبستند بدست گرفته و چندین ذراع دورتر از خیبر بزمین افکند.[۳۲]
از سخنی که امام علی علیه السلام در نامه اش به سهل بن حنیف در این باره می نویسد معلوم می گردد که آن حضرت این کار را با نیرویی غیبی و ملکوتی انجام دادند: «و الله ماقلعت باب خیبر و رمیت به خلف ظهری أربعین ذراعا بقوة جسدیة و لاحرکة غذائیة لکنی أیدت بقوة ملکوتیة ونفس بنور ربها مضیئة».[۳۳] به خدا قسم من با قوه جسمانی و نیرویی که از غذا خوردن فراهم آمده باشد درب خیبر را از جا در نیاوردم و آن را چهل ذراع پشت سرم نیانداختم، بلکه این کار را با نیروی ملکوتی و نفسی که به نور پروردگارش روشنی یافته بود انجام دادم.
سپس سپاه اسلام به سراغ قلعه هاى کتیبه، وطیح و سلالم رفتند. دو قلعه اخیر از آن بنى الحقیق و به همراه قلعه قموص در شمار قلعههاى کتیبه بوده است. زمانى که سپاه اسلام آماده حمله به قلعه هاى سلالم و وطیح شد و ساکنان مطمئن به شکست شدند، درخواست صلح کردند. آنان همه چیز خویش را تسلیم کرده و امنیت یافتند.[۳۴]
تسلیم شدن اهالی فدک
«فدک» یکى از مراکز یهودیان بود که با منطقه خیبر اندکى فاصله داشت. منطقه مزبور که اکنون سرزمینى آباد و «حائط» نامیده مى شود،[۳۵] در سمت جنوبى منطقه خیبر قرار دارد.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) همزمان جنگ با خیبریان، کسانى را به فدک فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت کند. آنان قدرى صبر کردند تا سرنوشت خیبر را بدانند و پس از آن بود که بدون هیچگونه درگیرى با رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مصالحه کردند.
کشته شدگان در خیبر
در جنگ خیبر پانزده یا هجده تن از مسلمانان به شهادت رسیدند. از یهودیان نیز ۹۳ مرد کشته شدند.[۳۶]
تقسیم غنایم بدست آمده
پس از خاتمه جنگ غنایم به دست آمده از جنگ میان مسلمانان تقسیم شده و خُمْس آن براى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) باقى ماند. یهودیان خیبر بر اساس قراردادى پذیرفتند تا بر روى زمین کار کرده و به نخلها برسند. بدین ترتیب منطقه مزبور در دست خیبریان باقى مانده و سالانه موظف شدند تا مقدارى از محصول خود را به مدینه بفرستند. پس از آن که طبق قرارداد مزبور نیمى از محصول در اختیار یهود قرار گرفت، برخى از مسلمانان به زراعت و سبزى کارى آنان تجاوز مى کردند، یهودیان به حضرت شکایت کردند، آن حضرت مردم را جمع کرده فرمودند: ما به جان و مال اینان پناه داده و معاهده بسته ایم، همینطور در مورد زمینها نیز با آنان معاهده داریم و نمى توانیم بیش از حقى که داریم از آنان بگیریم، به دنبال آن مسلمانان مجبور شدند تا براى گرفتن هر چیزى پول پرداخت کنند.
دو فرزند ابى الحقیق نیز که بسیارى از اموال خویش را پنهان کرده و على رغم چند بار درخواست پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) و اظهار رفع امنیت از آنها در صورت یافتن اموالشان، قسم یاد کرده بودند که چیزى ندارند، وقتى اموال آنها -شامل پوستى از شتر مملو از جواهرات- یافته شد کشته شدند. در اصل اینان از سران یهود بودند که سالها در کار تحریک اعراب و یهود بر ضد اسلام فعالیت کرده بودند.[۳۷]
همچنین بخشی از اموال خیبر که با جنگ به دست آمده بود بین مسلمانان به این صورت تقسیم شد که خمس آن جدا شده و چهار پنجم آن میان شرکت کنندگان در حدیبیه و همچنین جعفر بن ابی طالب و کسانی که با او در حبشه بودند تقسیم شد.[۳۸]
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از قلعه های هشت گانه خیبر، قلعه های کتیبه و سلالم و وطیحرا مالک گردید. کتیبه را به جای خمس اموالی که با جنگ به دست آمده بود، گرفتند و سلالم و وطیح را نیز که جز «ما أفاءالله» بودند، و به صلح به دست آمده بودند، صاحب شدند.[۳۹]
آن حضرت سهم قابل توجهى از غنایم کتیبه را در اختیار فرزندان عبدالمطلب قرار داد.[۴۰] به نقل واقدى، جُبَیر بن مطعم و عثمان نزد آن حضرت آمدند و از این که به فرزندان عبدالمطلب این اندازه داده شده، گله کردند. حضرت فرمود: فرزندان عبدالمطلب نه در جاهلیت و نه در اسلام از من جدا نشدند، آنان در شعب ابى طالب همراه من بودند.[۴۱] اموال کتیبه بنا به تقسیم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در اختیار بنى هاشم بوده و بعدها، عمر حاضر شد تا از درآمد آن به یتیمان آنان بدهد. ابن عباس مىگوید: ما نپذیرفتیم و گفتیم: تنها در صورتى که همه آن به ما واگذار شود قبول خواهیم کرد.[۴۲] در اصل بنى هاشم این اموال را سهم قطعى خویش مى دانستند. زمانى که نجده خارجى از ابن عباس درباره خمس سؤال کرد او گفت: ما این اموال را حق خود مى دانیم، اما قوم ما از دادن آن به ما ابا کردند و ما صبر کردیم.[۴۳]
از آنجا که منطقه فدک بدون جنگ در اختیار مسلمانان قرار گرفت، «خالصه» رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) گردید.[۴۴] پس از رحلت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) فاطمه (علیها السلام) به استناد شهادت ام ایمن، على بن ابى طالب (علیه السلام) و فرزندانش بر این که فدک به آن حضرت واگذار شده از ابوبکر خواست تا آن را به وى باز پس دهد، اما ابوبکر نپذیرفت. این مشکل تا قرنها میان خلفا و علویان وجود داشت و مأمون با استناد به شهادت افراد مذکور، فقیهان عصر خویش را به دادن رأى به ملکیت فدک از سوى علویان تحریض کرد.[۴۵]
سوءقصد به جان رسول خدا
چون رسول خدا (ص) خیبر را فتح کرد، زینب دختر حارث شروع به پرس و جو کرد که محمد کدام قسمت گوسفند را بیشتر دوست دارد؟ گفتند: شانه و سردست را. زینب بزى را کشت، و سپس زهر کشنده تب آورى را که با مشورت یهود فراهم آورده بود به تمام گوشت و مخصوصا شانه و سردست آن زد و آن را مسموم کرد. چون غروب شد و رسول خدا (ص) به منزل خود آمد، متوجه شد که زینب کنار بارها نشسته است. از او پرسید: کارى دارى؟ او گفت: اى ابو القاسم، هدیهاى برایت آوردهام. (اگر چیزى را به پیامبر (ص) هدیه مىکردند از آن مى خوردند و اگر صدقه بود، از آن نمى خوردند.) پیامبر (ص) دستور فرمود تا هدیه او را گرفتند و در برابر آن حضرت نهادند. آنگاه فرمود: نزدیک بیایید و شام بخورید! یاران آن حضرت که حاضر بودند نشستند و شروع به خوردن کردند. پیامبر (ص) از گوشت بازو خوردند، و بشر بن براء هم استخوانى را برداشت. پیامبر (ص) از آن احساس لرزشى کردند و بشر هم لرزید. همین که پیامبر (ص) و بشر لقمه هاى خود را خوردند، پیامبر (ص) به یاران خود فرمود: از خوردن این گوشت دست بردارید که این بازو به من خبر مى دهد که مسموم است. رسول خدا (ص) زینب را فرا خواندند و پرسیدند: شانه و بازوى گوسفند را مسموم کرده بودى؟ گفت: چه کسى به تو خبر داد؟ فرمود: خود گوشت. گفت: آرى. پیامبر (ص) فرمود: چه چیزى تو را به این کار واداشت؟ گفت: پدر و عمو و همسرم را کشتى و بر قوم من رساندى آنچه رساندى، گفتم اگر پیامبر باشد که خود گوشت به او خبر مىدهد که چه کردهام، و اگر پادشاه باشد از او خلاص مى شویم.
گویند: مادر بشر بن براء مى گفت: در مرضى که منجر به مرگ پیامبر (ص) شد، به دیدنش رفتم. رسول خدا (ص) تب شدیدى داشت، دستش را گرفتم و گفتم: چنین تب شدیدى در هیچ کس ندیده ام. پیامبر (ص) فرمود: ... مردم مى پندارند که من گرفتار ذات الجنب شدهام، و حال آنکه چنین نیست و خداوند آن بیمارى را بر من مسلط نکرده است، و این ریشخندى شیطانى است. این اثر لقمه اى است که من و پسرت خوردیم، از آن روز بیمارى در من ریشه دوانده است تاکنون که پاره شدن رگ قلبم نزدیک شده است. بنابر این رسول خدا از دنیا رفت، در حالى که شهید بود.[۴۶]
بازشگت مهاجران حبشه به مدینه
پس از اینکه خیبر فتح شد، مسلمانانى که همراه جعفر بن ابى طالب با دو کشتى از پیش نجاشى در حبشه حرکت کرده بودند، رسیدند. همینکه پیامبر (ص) جعفر را دیدند فرمودند: نمى دانم از فتح خیبر خوشحال ترم یا از آمدن جعفر! سپس او را در آغوش کشیدند و میان دو چشمش را بوسیدند.[۴۷]
پانویس
- ↑ سیرت رسول الله/ ترجمه سیره ابن اسحاق،ج۲،ص:۸۲۰
- ↑ مغازى/ترجمه، ص:۴۸۲
- ↑ معجم المعالم الجغرافیه فى السیرة النبویه، ص ۱۱۸. میان مدینه و الشریف ۱۶۳ کیلومتر فاصله است.
- ↑ فى شمال غرب الجزیره، حمد جاسر، ص ۲۳۶
- ↑ الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج۱۷،ص:۷۱
- ↑ المغازى، ج ۲، صص ۵۶۳- ۵۶۲؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۶، صص ۱۵۵- ۱۵۴
- ↑ ا المغازى، ج ۲، صص ۵۶۸- ۵۵۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳ ص ۶۱۸؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۶، صص ۱۷۷- ۱۷۶
- ↑ المغازى/ترجمه، ص:۴۸۴
- ↑ . طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۰۶؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۱۸۷
- ↑ مغازى، ترجمه، ص:۴۸۲
- ↑ المغازى، ج ۲، ص ۶۸۹
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۴۲؛ المغازى، ج ۲، صص ۶۸۵- ۶۸۴
- ↑ الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج۱۷،ص:۸۱
- ↑ مغازى/ترجمه، ص:۵۲۲
- ↑ مغازى/ترجمه، ص:۴۸۳
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۳۰؛ المغازى، ج ۲، ص ۶۵۰
- ↑ المغازى، ج ۲، صص ۶۴۱- ۶۴۰
- ↑ المغازى/ترجمه، ص:۴۸۹
- ↑ المغازى، ج ۲، ص ۶۶۴
- ↑ . المغازى، ج ۲، صص ۶۴۸، ۶۵۸؛ شامى از حصن صعب چنین یاد کرده: حصن صعب بن معاذبن نطاة؛ نک: سبل الهدى، ج ۵، ص ۱۸۹
- ↑ الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج۱۷،ص:۱۶۳
- ↑ المغازى، ترجمه، ص:۴۹۳
- ↑ المغازى، ج ۲، ص ۶۶۸
- ↑ المغازى، ج ۲، ص ۶۶۸
- ↑ الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج۱۷،ص:۲۱۸
- ↑ این سخن پیامبر صلى الله علیه و آله درباره آن حضرت حتى مورد انکار ناصبىترین افراد قرار نگرفته و از صدها طریق روایى، گزارش شده است. به نقل طبقات (ج ۲، ص ۱۱۰) عمر پس از شنیدن این سخن گفت: تا آن زمان امارت را دوست نداشتم، اما با این سخن علاقمند شدم تا فرماندهى به من واگذار شود. در نقل ابن ابى شبیه آمده که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: کسى را خواهم فرستاد که: حتى یفتح الله له، لیس بفرّار؛ (نک: المصنف، ج ۷، ص ۳۹۶)؛ شاید کنایه از فرار دیگران باشد.
- ↑ مغازى/ترجمه، ص:۴۹۸
- ↑ ترجمه الإرشاد، ص:۱۱۳
- ↑ مغازى/ترجمه، ص:۴۹۸
- ↑ ترجمه الإرشاد ،ص:۱۱۳-۱۱۴
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۳۵؛ سبل الهدى، ج ۵، ص ۲۰۰؛ عیون التواریخ، ج ۱، ص ۲۶۷
- ↑ ترجمه الإرشاد، ص:۱۱۴
- ↑ امالی شیخ صدوق، ص۵۱۴
- ↑ طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۰۶،[ و حصون الکتیبه منها: القموص، و الوطیح والسلالم.]
- ↑ المعالم الاثیره، ص ۲۱۵
- ↑ صلاح تجانی، ص ۶۰-۶۱، ۹۴
- ↑ المغازى، ج ۲، ص ۶۹۱
- ↑ فتوح البلدان،ج ۱ ص ۲۸-۳۲ ، اموال ابوعبید ص ۵۶
- ↑ احکام سلطانیه ماوردی ص ۱۷۱ ،احکام سلطانیه ابویعلی ص ۱۸۳-۱۸۵ ، اموال ابوعبید ص ۵۶
- ↑ طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۰۸
- ↑ المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۳۹۳؛ المغازى، ج ۲، ص ۶۹۶؛ البدایة والنهایه، ج ۴، ص ۲۰۰
- ↑ المغازى، ج ۲، ص ۶۹۷
- ↑ احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۷۸
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۵۳
- ↑ تاریخ الیعقوبى، ج ۲، ص ۴۶۹؛ یاقوت حموى از آنچه بر فدک رفته آورده و اشاره به دستور مأمون براى بازگرداندن آن به اولاد فاطمه علیها السلام کرده است. نک: معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۴۰؛ براى آگاهىهاى بیشتر به کتاب شهید صدر تحت عنوان «فدک در تاریخ» مراجعه فرمایید. و نیز نک: الاجهاد والنص، ص ۳۵؛ مکاتیب الرسول، ج ۲، صص ۵۸۰- ۵۷۸
- ↑ مغازى/ترجمه، ص:۵۱۶-۵۱۸
- ↑ المغازى/ترجمه، ص:۵۲۱
منابع
- مغازى، تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
- الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى العاملى، دار الحدیث،قم،۱۴۲۶.
- سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما، قم، ۱۳۸۳ش.
- ارشاد/ ترجمه، شیخ مفید/ مترجم محمدباقر ساعدى خراسانى، انتشارات اسلامیة، تهران،۱۳۸۰ش.
- زندگانى محمد(ص) پیامبر اسلام، ابن هشام (م ۲۱۸)، ترجمه سید هاشم رسولى، تهران، انتشارات کتابچى، چ پنجم ، ۱۳۷۵ش.
- محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام.
- ترجمه معالم المدرستین، علامه مرتضی عسکری(ره)، دانشکده اصول دین، جلد دوم.
غزوات پیامبر اکرم (ص) | ||||||
2 هجری | غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق | |||||
3 هجری | غزوه بدر * غزوه غطفان * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد | |||||
4 هجری | غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد | |||||
5 هجری | غزوه دومة الجندل * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه | |||||
6 هجری | غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه | |||||
7 هجری | غزوه خيبر | |||||
8 هجری | غزوه فتح مكه * غزوه حنين * غزوه طائف | |||||
9 هجری | غزوه تبوك |