عبدالمطلب و سرپرستی پیامبر: تفاوت بین نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | عبدالمطلب فرزند [[هاشم]] و پدربزرگ حضرت محمد صلی الله علیه و آله بود که بعد از | + | [[عبدالمطلب]] فرزند [[هاشم بن عبد مناف|هاشم]] و پدربزرگ [[پیامبر اسلام|حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله بود که بعد از مرگ مادرش، تحت سرپرستی و کفالت او قرار گرفت. عبدالمطلب تا هشت سالگی محمد در قید حیات بود و همیشه او را مورد محبت و حمایت خویش قرار می داد. |
− | == | + | ==جایگاه حضرت محمد نزد عبدالمطلب== |
− | [[ابن | + | * [[ابن هشام حمیری|ابن هشام]] گفته است: رسم چنان بود که برای [[عبدالمطلب]] در کنار خانه [[کعبه]] فرش مخصوصی می گستراندند و پسران وی در اطراف آن می نشستند تا عبدالمطلب بیاید، و به خاطر گرامی داشت و احترام وی کسی روی آن فرش نمی نشست. گاه می شد که [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله که در آن وقت پسرکی کوچک بود می آمد و روی آن فرش می نشست، عموهایش که چنان می دیدند او را می گرفتند تا از آن فرش دور سازند، ولی عبدالمطلب که آن منظره را مشاهده می کرد بدان ها می گفت: دعوا ابنی فوالله انّ له لشأنا: فرزندم را واگذارید که به خدا [[سوگند]] او را مقامی بزرگ است. و سپس او را در کنار خود روی آن فرش مخصوص می نشانید و دست بر پشت او می کشید و از حرکات و رفتار او خرسند می شد.<ref> [[سیره ابن هشام|سیره ابن هشام]]، ج ۱، ص ۱۶۸.</ref> |
+ | * و [[محمد بن سعد|ابن سعد]] در [[الطبقات الکبری (کتاب)|طبقات]] روایت کرده که پس از فوت [[آمنه]]، عبدالمطلب رسول خدا صلی الله علیه و آله را نزد خود برد و بیش از فرزندان خود نسبت به او محبت و مهر می ورزید و او را به خود نزدیک می کرد و در وقت تنهائی و خواب به نزد او می رفت و از او مراقبت می کرد... | ||
+ | * و نیز روایت کرده که مردمی از قبیله «[[بنی مدلج]]» به عبدالمطلب گفتند: از این فرزند محافظت کن که ما جای پائی را شبیه تر از جای پای او با جای پائی که در «[[مقام ابراهيم|مقام ابراهیم]]» علیه السلام است ندیده ایم، و عبدالمطلب با شنیدن این سخن به [[ابوطالب]] گفت: بشنو که اینان چه می گویند و ابوطالب نیز پس از شنیدن این گفتار از آن حضرت محافظت می کرد. | ||
+ | * و [[عبدالمطلب]] به [[ام ایمن]] که از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله نگهداری می کرد و دایگی و پرستاری او را به عهده داشت می گفت: از این فرزند من محافظت کن که [[اهل کتاب]] او را پیغمبر این امت می پندارند. و عبدالمطلب چنان بود که غذائی نمی خورد جز آن که می گفت: پسرم را نزد من آرید، و او را نزد وی می بردند.<ref> طبقات ابن سعد، ج ۱، ص ۱۱۸.</ref> | ||
+ | * همچنین در کتاب «[[کمال الدین و تمام النعمه (کتاب)|اکمال الدین]]»، [[شیخ صدوق]] با سند خود از [[ابن عباس]] روایت کرده که گوید: در سایه خانه [[کعبه]] برای عبدالمطلب فرشی می گستراندند که احدی به خاطر حرمت عبدالمطلب بر آن جلوس نمی کرد و فرزندان عبدالمطلب می آمدند و اطراف آن فرش می نشستند تا عبدالمطلب بیاید. و گاه می شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که پسر کوچکی بود می آمد و بر آن فرش می نشست و این جریان بر عموهای آن حضرت (که همان فرزندان عبدالمطلب بودند) گران می آمد و به همین جهت او را می گرفتند تا از آن جایگاه و فرش مخصوص دور سازند و عبدالمطلب که آن وضع را مشاهده می کرد می گفت: پسرم را واگذارید که او را مقامی بس بزرگ خواهد بود، و من روزی را می بینم که او بر شما سیادت و آقائی خواهد کرد، و من در چهره او می بینم که روزی بر مردم سیادت می کند... این را می گفت و سپس او را برداشته و کنار خود می نشانید و دست بر پشت او می کشید و او را می بوسید و می گفت: من از این فرزند پاک تر و خوش بوتر ندیده ام... آن گاه متوجه [[ابوطالب علیه السلام|ابوطالب]] - که با [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]] از یک مادر بودند - می شد و می گفت: ای ابوطالب براستی که برای این پسر مقام بزرگی است او را نگهداری کن و از وی دست باز مدار که او تنها است و برای او همانند مادری مهربان باش که صدمه ای به او نرسد... سپس او را بر دوش خود سوار می کرد و هفت بار اطراف خانه [[طواف ]] می داد. | ||
− | + | نظیر روایت فوق به طور اختصار در کتاب هائی نظیر [[مناقب ابن شهر آشوب (کتاب)|مناقب]] [[ابن شهر آشوب]] و [[اصول کافی]] [[کلینی]] و جاهای دیگر نقل شده است.<ref> مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱ ص ۲۴ و ۲۵ و اصول کافی، ج ۱، ص ۴۴۸.</ref> | |
− | و | + | * و در همین روایت اکمال الدین آمده که چون هنگام مرگ [[عبدالمطلب]] فرارسید به سراغ فرزندش ابوطالب فرستاد و چون وی در بالین او حاضر شد در حالی که عبدالمطلب در حال احتضار بود و می گریست و محمد صلی الله علیه و آله روی سینه او قرار داشت به سوی ابوطالب متوجه شده و می گفت: «یا اباطالب انظر ان تکون حافظا لهذا الوحید الذی لم یشم رائحة ابیه و لم یذق شفقة امه. انظر یا اباطالب ان یکون من جسدک بمنزلة کبدک... یا اباطالب ان ادرکت ایامه فاعلم انی کنت من ابصر الناس و اعلم الناس به، فان استطعت ان تتبعه فافعل وانصره بلسانک و یدک و مالک فانه والله سیسودکم...»: ای ابوطالب بنگر تا نگهدار این فرزندی که تک و تنها است و بوی پدر را استشمام نکرده و مهر مادر را نچشیده است باشی، بنگر تا همانند جگر خود او را عزیز داری... ای ابوطالب اگر روزگار او را درک کردی بدان که من نسبت به وضع او از همه مردم بیناتر و داناترم و اگر توانستی از او پیروی کن و با دست و زبان و مال و دارائی خود، او را یاری نما که به خدا سوگند وی بر شما سیادت خواهد نمود... .<ref> کمال الدین (ط جدید)، ج ۱، ص ۱۷۱-۱۷۲.</ref> |
− | + | بر طبق گفته مشهور از اهل [[حدیث]] و تاریخ، [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله هشت ساله بود که [[عبدالمطلب]] در حالی که به گفته [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] در [[اسدالغابة]] بینائی خود را از دست داده بود از دنیا رفت.<ref> اسدالغابة، ج ۱، ص ۱۵.</ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | بر طبق گفته مشهور از اهل [[حدیث]] و | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
==منابع== | ==منابع== | ||
− | *هاشم | + | |
+ | *هاشم رسولی محلاتی، درس هایی از تاریخ تحلیلی اسلام. | ||
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}} | {{شناختنامه رسول خدا (ص)}} | ||
[[رده:پیامبر اکرم قبل از بعثت]] | [[رده:پیامبر اکرم قبل از بعثت]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۵ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۰۶:۰۰
عبدالمطلب فرزند هاشم و پدربزرگ حضرت محمد صلی الله علیه و آله بود که بعد از مرگ مادرش، تحت سرپرستی و کفالت او قرار گرفت. عبدالمطلب تا هشت سالگی محمد در قید حیات بود و همیشه او را مورد محبت و حمایت خویش قرار می داد.
جایگاه حضرت محمد نزد عبدالمطلب
- ابن هشام گفته است: رسم چنان بود که برای عبدالمطلب در کنار خانه کعبه فرش مخصوصی می گستراندند و پسران وی در اطراف آن می نشستند تا عبدالمطلب بیاید، و به خاطر گرامی داشت و احترام وی کسی روی آن فرش نمی نشست. گاه می شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله که در آن وقت پسرکی کوچک بود می آمد و روی آن فرش می نشست، عموهایش که چنان می دیدند او را می گرفتند تا از آن فرش دور سازند، ولی عبدالمطلب که آن منظره را مشاهده می کرد بدان ها می گفت: دعوا ابنی فوالله انّ له لشأنا: فرزندم را واگذارید که به خدا سوگند او را مقامی بزرگ است. و سپس او را در کنار خود روی آن فرش مخصوص می نشانید و دست بر پشت او می کشید و از حرکات و رفتار او خرسند می شد.[۱]
- و ابن سعد در طبقات روایت کرده که پس از فوت آمنه، عبدالمطلب رسول خدا صلی الله علیه و آله را نزد خود برد و بیش از فرزندان خود نسبت به او محبت و مهر می ورزید و او را به خود نزدیک می کرد و در وقت تنهائی و خواب به نزد او می رفت و از او مراقبت می کرد...
- و نیز روایت کرده که مردمی از قبیله «بنی مدلج» به عبدالمطلب گفتند: از این فرزند محافظت کن که ما جای پائی را شبیه تر از جای پای او با جای پائی که در «مقام ابراهیم» علیه السلام است ندیده ایم، و عبدالمطلب با شنیدن این سخن به ابوطالب گفت: بشنو که اینان چه می گویند و ابوطالب نیز پس از شنیدن این گفتار از آن حضرت محافظت می کرد.
- و عبدالمطلب به ام ایمن که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نگهداری می کرد و دایگی و پرستاری او را به عهده داشت می گفت: از این فرزند من محافظت کن که اهل کتاب او را پیغمبر این امت می پندارند. و عبدالمطلب چنان بود که غذائی نمی خورد جز آن که می گفت: پسرم را نزد من آرید، و او را نزد وی می بردند.[۲]
- همچنین در کتاب «اکمال الدین»، شیخ صدوق با سند خود از ابن عباس روایت کرده که گوید: در سایه خانه کعبه برای عبدالمطلب فرشی می گستراندند که احدی به خاطر حرمت عبدالمطلب بر آن جلوس نمی کرد و فرزندان عبدالمطلب می آمدند و اطراف آن فرش می نشستند تا عبدالمطلب بیاید. و گاه می شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که پسر کوچکی بود می آمد و بر آن فرش می نشست و این جریان بر عموهای آن حضرت (که همان فرزندان عبدالمطلب بودند) گران می آمد و به همین جهت او را می گرفتند تا از آن جایگاه و فرش مخصوص دور سازند و عبدالمطلب که آن وضع را مشاهده می کرد می گفت: پسرم را واگذارید که او را مقامی بس بزرگ خواهد بود، و من روزی را می بینم که او بر شما سیادت و آقائی خواهد کرد، و من در چهره او می بینم که روزی بر مردم سیادت می کند... این را می گفت و سپس او را برداشته و کنار خود می نشانید و دست بر پشت او می کشید و او را می بوسید و می گفت: من از این فرزند پاک تر و خوش بوتر ندیده ام... آن گاه متوجه ابوطالب - که با عبدالله از یک مادر بودند - می شد و می گفت: ای ابوطالب براستی که برای این پسر مقام بزرگی است او را نگهداری کن و از وی دست باز مدار که او تنها است و برای او همانند مادری مهربان باش که صدمه ای به او نرسد... سپس او را بر دوش خود سوار می کرد و هفت بار اطراف خانه طواف می داد.
نظیر روایت فوق به طور اختصار در کتاب هائی نظیر مناقب ابن شهر آشوب و اصول کافی کلینی و جاهای دیگر نقل شده است.[۳]
- و در همین روایت اکمال الدین آمده که چون هنگام مرگ عبدالمطلب فرارسید به سراغ فرزندش ابوطالب فرستاد و چون وی در بالین او حاضر شد در حالی که عبدالمطلب در حال احتضار بود و می گریست و محمد صلی الله علیه و آله روی سینه او قرار داشت به سوی ابوطالب متوجه شده و می گفت: «یا اباطالب انظر ان تکون حافظا لهذا الوحید الذی لم یشم رائحة ابیه و لم یذق شفقة امه. انظر یا اباطالب ان یکون من جسدک بمنزلة کبدک... یا اباطالب ان ادرکت ایامه فاعلم انی کنت من ابصر الناس و اعلم الناس به، فان استطعت ان تتبعه فافعل وانصره بلسانک و یدک و مالک فانه والله سیسودکم...»: ای ابوطالب بنگر تا نگهدار این فرزندی که تک و تنها است و بوی پدر را استشمام نکرده و مهر مادر را نچشیده است باشی، بنگر تا همانند جگر خود او را عزیز داری... ای ابوطالب اگر روزگار او را درک کردی بدان که من نسبت به وضع او از همه مردم بیناتر و داناترم و اگر توانستی از او پیروی کن و با دست و زبان و مال و دارائی خود، او را یاری نما که به خدا سوگند وی بر شما سیادت خواهد نمود... .[۴]
بر طبق گفته مشهور از اهل حدیث و تاریخ، رسول خدا صلی الله علیه و آله هشت ساله بود که عبدالمطلب در حالی که به گفته ابن اثیر در اسدالغابة بینائی خود را از دست داده بود از دنیا رفت.[۵]
پانویس
منابع
- هاشم رسولی محلاتی، درس هایی از تاریخ تحلیلی اسلام.