اعلام قرآن: تفاوت بین نسخهها
سطر ۷: | سطر ۷: | ||
==علم در لغت و اصطلاح== | ==علم در لغت و اصطلاح== | ||
− | اعلام جمع عَلَم است و به آنچه در راهها و منازل بین راه برای راهنمایی مسافران نصب میشود، اعلام گفته میشود. به مناره نیز عَلَم گفته میشود.<ref>لسانالعرب، ج9، ص372-373، «علم».</ref> ابن فارس میگوید: «ع ل م» دارای یک معنای اصلی است و آن بر اثری از یک چیز دلالت میکند که آن را از چیزهای دیگر متمایز میسازد.<ref>مقاییساللغه، ج4، ص109، «علم».</ref> مفرد این واژه در [[قرآن]] دیده نمیشود؛ اما جمع آن دو بار آمده است و در هر دو مورد، کشتیهای بزرگ در دریا به آن تشبیه شده است:{{متن قرآن| | + | اعلام جمع عَلَم است و به آنچه در راهها و منازل بین راه برای راهنمایی مسافران نصب میشود، اعلام گفته میشود. به مناره نیز عَلَم گفته میشود.<ref>لسانالعرب، ج9، ص372-373، «علم».</ref> ابن فارس میگوید: «ع ل م» دارای یک معنای اصلی است و آن بر اثری از یک چیز دلالت میکند که آن را از چیزهای دیگر متمایز میسازد.<ref>مقاییساللغه، ج4، ص109، «علم».</ref> مفرد این واژه در [[قرآن]] دیده نمیشود؛ اما جمع آن دو بار آمده است و در هر دو مورد، کشتیهای بزرگ در دریا به آن تشبیه شده است:{{متن قرآن|«وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ»}}([[سوره الرحمن]]/55، 24)،{{متن قرآن|«وَمِنْ آيَاتِهِ الْجَوَارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ»}}([[سوره شوری]]/42، 32) برخی مفسّران اَعلام در این دو آیه را به معنای کوههای بلند دانستهاند.<ref>الکشاف، ج4، ص226 و 446؛ تفسیر قرطبی، ج16، ص 22-23؛ لسانالعرب، ج9، ص373، «علم».</ref> |
این واژه در اصطلاح علم نحو، معنای خاصتری به خود گرفته و بر بخشی از نامهای معرفه (در مقابل نکره) که برای شیئ معین و شخصی وضع شده باشد، اطلاق شده است.<ref>موسوعة اصطلاحات الفنون، ج2، ص12-15، «علم».</ref> این معنای اصطلاحی با معنای لغوی عَلَم یعنی نشانه یا اثری از یک چیز که آن را از چیزهای دیگر متمایز میسازد به طور کامل تناسب دارد. | این واژه در اصطلاح علم نحو، معنای خاصتری به خود گرفته و بر بخشی از نامهای معرفه (در مقابل نکره) که برای شیئ معین و شخصی وضع شده باشد، اطلاق شده است.<ref>موسوعة اصطلاحات الفنون، ج2، ص12-15، «علم».</ref> این معنای اصطلاحی با معنای لغوی عَلَم یعنی نشانه یا اثری از یک چیز که آن را از چیزهای دیگر متمایز میسازد به طور کامل تناسب دارد. | ||
سطر ۵۴: | سطر ۵۴: | ||
در [[قرآن کریم]] از 25 پیامبر، با نامهای آدم ([[سوره بقره]]/2، 31)، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، لوط، موسی، هارون، داود، سلیمان، ایوب، یونس، اِلیاس، اَلْیَسَع، زکریّا، یحیی، عیسی ([[سوره انعام]]/6، 83-86...)، ادریس، ذوالکفل ([[سوره انبیاء]]/21، 85،...)، هود، صالح، شعیب علیهم السلام، ([[سوره اعراف]]/7، 65، 77، 85؛...) و محمد صلی الله علیه و آله ([[سوره آل عمران]]/3، 144؛...) نام برده شده است. | در [[قرآن کریم]] از 25 پیامبر، با نامهای آدم ([[سوره بقره]]/2، 31)، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، لوط، موسی، هارون، داود، سلیمان، ایوب، یونس، اِلیاس، اَلْیَسَع، زکریّا، یحیی، عیسی ([[سوره انعام]]/6، 83-86...)، ادریس، ذوالکفل ([[سوره انبیاء]]/21، 85،...)، هود، صالح، شعیب علیهم السلام، ([[سوره اعراف]]/7، 65، 77، 85؛...) و محمد صلی الله علیه و آله ([[سوره آل عمران]]/3، 144؛...) نام برده شده است. | ||
− | در روایتی منقول از ابنعبّاس آمده است که از میان [[پیامبران]]، عیسی و محمد صلی الله علیه و آله دو نام داشتهاند؛<ref>همان، ص298 -305.</ref> برای [[حضرت عیسی]] علیه السلام دو نام مسیح و عیسی است و این هر دو نام در آیه 45 [[سوره آل عمران]]/3 دیده میشود: {{متن قرآن| | + | در روایتی منقول از ابنعبّاس آمده است که از میان [[پیامبران]]، عیسی و محمد صلی الله علیه و آله دو نام داشتهاند؛<ref>همان، ص298 -305.</ref> برای [[حضرت عیسی]] علیه السلام دو نام مسیح و عیسی است و این هر دو نام در آیه 45 [[سوره آل عمران]]/3 دیده میشود: {{متن قرآن|«إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَ»}} و برای [[پیامبر اسلام]] دو نام محمد صلی الله علیه و آله و احمد است که نام محمّد، 4 بار در [[سوره آل عمران]]/3، 144، [[سوره احزاب]]/33، 40، [[سوره محمد]]/47، 2 و [[سوره فتح]]/48، 29 و نام احمد یک بار آن هم در [[سوره صف]]/61، 6 دیده میشود. |
پیامبران دیگری نیز هستند که در قرآن با بیش از یک نام از آنان یاد شده است؛ مانند [[حضرت یعقوب]] که در آیه 93 [[سوره آل عمران]]/3، از وی به «اسرائیل» یا [[حضرت یونس]] که در آیه 87 [[سوره انبیاء]]/21 از وی به «ذَاالنّون» و در آیه 48 [[سوره قلم]]/68 به «صاحِبِ الحوتِ» تعبیر شده است،<ref>همان، ص 311-312.</ref> در عین حال درباره نامهای [[پیامبران]] در قرآن کریم آرای دیگری نیز وجود دارد؛ مثلاً بر پایه برخی روایات اسماعیل یکی از پیامبران بنیاسرائیل مشهور به اسماعیل صادق الوعد و او غیر از اسماعیل ذبیح اللّه فرزند ابراهیم بوده است؛<ref>تفسیر قمی، ج2، ص50؛ تفسیر ماوردی، ج3، ص377؛ المیزان، ج14، ص63.</ref> نیز برخی ذوالکفل را همان الیاس دانستهاند.<ref>الاتقان، ج2، ص303.</ref> در روایتی از ابن مسعود الیاس همان ادریس معرفی شده است.<ref>همان، ص304.</ref> | پیامبران دیگری نیز هستند که در قرآن با بیش از یک نام از آنان یاد شده است؛ مانند [[حضرت یعقوب]] که در آیه 93 [[سوره آل عمران]]/3، از وی به «اسرائیل» یا [[حضرت یونس]] که در آیه 87 [[سوره انبیاء]]/21 از وی به «ذَاالنّون» و در آیه 48 [[سوره قلم]]/68 به «صاحِبِ الحوتِ» تعبیر شده است،<ref>همان، ص 311-312.</ref> در عین حال درباره نامهای [[پیامبران]] در قرآن کریم آرای دیگری نیز وجود دارد؛ مثلاً بر پایه برخی روایات اسماعیل یکی از پیامبران بنیاسرائیل مشهور به اسماعیل صادق الوعد و او غیر از اسماعیل ذبیح اللّه فرزند ابراهیم بوده است؛<ref>تفسیر قمی، ج2، ص50؛ تفسیر ماوردی، ج3، ص377؛ المیزان، ج14، ص63.</ref> نیز برخی ذوالکفل را همان الیاس دانستهاند.<ref>الاتقان، ج2، ص303.</ref> در روایتی از ابن مسعود الیاس همان ادریس معرفی شده است.<ref>همان، ص304.</ref> | ||
سطر ۶۶: | سطر ۶۶: | ||
'''3. نام فرشتگان:''' | '''3. نام فرشتگان:''' | ||
− | نام این فرشتگان در [[قرآن]] به چشم میخورد: جبرئیل که در برخی آیات از او با نام روحالامین ([[سوره شعراء]]/26، 193) و روحالقدس ([[سوره بقره]]/2، 87، 253) نیز یاد شده است، ملکالموت ([[سوره سجده]]/32، 11)، میکائیل، هاروت، ماروت ([[سوره بقره]]/2، 98، 102) مالک (خازن و فرشته موکل بر جهنم [[سوره زخرف]]/43، 77)، رعد که مطابق حدیثی از ابن عباس پیامبر در پاسخ یهود که از رعد پرسیده بودند، گفت: رعد، فرشتهای موکّل بر ابرهاست (ر.ک: [[سوره رعد]]/13، 13؛...)، برق (فرشته دیگری است ر.ک: [[سوره روم]]/30، 24؛...)، سِجلّ سیوطی از ابن ابی حاتم نقل کرده است که نام فرشتهای است و هاروت و ماروت از اعوان او بودهاند؛ نیز از سدی نقل شده که فرشته موکل برنامههای اعمال است.<ref>الدرالمنثور، ج5، ص683؛ الاتقان، ج2، ص305-306؛ تفسیر ابن ابیحاتم، ج8، ص24-70.</ref> ([[سوره انبیاء]]/21، 104)، قعید که مجاهد گفته فرشته کاتب سیّئات است. ([[سوره ق]]/50، 17، ذوالقرنین که به قولی فرشته بوده است ([[سوره کهف]]/18، 83؛...)؛ نیز بعضی گفتهاند که سکینه در آیه 4 [[سوره فتح]]/48: {{متن قرآن|«هُوَ | + | نام این فرشتگان در [[قرآن]] به چشم میخورد: جبرئیل که در برخی آیات از او با نام روحالامین ([[سوره شعراء]]/26، 193) و روحالقدس ([[سوره بقره]]/2، 87، 253) نیز یاد شده است، ملکالموت ([[سوره سجده]]/32، 11)، میکائیل، هاروت، ماروت ([[سوره بقره]]/2، 98، 102) مالک (خازن و فرشته موکل بر جهنم [[سوره زخرف]]/43، 77)، رعد که مطابق حدیثی از ابن عباس پیامبر در پاسخ یهود که از رعد پرسیده بودند، گفت: رعد، فرشتهای موکّل بر ابرهاست (ر.ک: [[سوره رعد]]/13، 13؛...)، برق (فرشته دیگری است ر.ک: [[سوره روم]]/30، 24؛...)، سِجلّ سیوطی از ابن ابی حاتم نقل کرده است که نام فرشتهای است و هاروت و ماروت از اعوان او بودهاند؛ نیز از سدی نقل شده که فرشته موکل برنامههای اعمال است.<ref>الدرالمنثور، ج5، ص683؛ الاتقان، ج2، ص305-306؛ تفسیر ابن ابیحاتم، ج8، ص24-70.</ref> ([[سوره انبیاء]]/21، 104)، قعید که مجاهد گفته فرشته کاتب سیّئات است. ([[سوره ق]]/50، 17، ذوالقرنین که به قولی فرشته بوده است ([[سوره کهف]]/18، 83؛...)؛ نیز بعضی گفتهاند که سکینه در آیه 4 [[سوره فتح]]/48: {{متن قرآن|«هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ»}} فرشته است که قلب هر مؤمنی را آرامش و امان میبخشد؛<ref>الاتقان، ج2، ص306.</ref> اما فرشته بودن رعد، برق، ذوالقرنین، سجلّ و سکینه مبتنی بر روایات و دیدگاههای ضعیفی است که مورد توجه مفسران قرار نگرفته و این الفاظ بر معناهای رایج و شناخته شده خود حمل شده است. |
'''4. نام صحابه:''' | '''4. نام صحابه:''' | ||
سطر ۷۴: | سطر ۷۴: | ||
بنابراین در آیه پیشین، خداوند درهم پیچاندن آسمانها در آستانه قیامت را به درهم پیچاندن طومار بدست سجل تشبیه کرده است؛ اما ابن کثیر همه روایاتی که سجل را نام کاتب پیامبر معرفی کرده است منکَر و جعلی دانسته است،<ref>تفسیر ابن کثیر، ج3، ص209-210؛ غررالتبیان، ص345.</ref> همچنان که قول به فرشته بودن وی نیز پذیرفتنی نیست و سجلّ چیزی جز همان صحیفه نیست. | بنابراین در آیه پیشین، خداوند درهم پیچاندن آسمانها در آستانه قیامت را به درهم پیچاندن طومار بدست سجل تشبیه کرده است؛ اما ابن کثیر همه روایاتی که سجل را نام کاتب پیامبر معرفی کرده است منکَر و جعلی دانسته است،<ref>تفسیر ابن کثیر، ج3، ص209-210؛ غررالتبیان، ص345.</ref> همچنان که قول به فرشته بودن وی نیز پذیرفتنی نیست و سجلّ چیزی جز همان صحیفه نیست. | ||
− | سیوطی از برخی نامهای دیگر یاد کرده است که باید آنها را در شمار اصحاب [[پیامبران]] پیشین قرار داد که نام آنها چنین است: عمران، پدر حضرت مریم یا پدر حضرت موسی، عُزَیر ([[سوره توبه]]/9، 30)،<ref>الدرالمنثور، ج4، ص172-173.</ref> لقمان که برخی گفتهاند: پیامبر بوده؛ اما بیشتر مفسران معتقدند بندهای حبشی و نجار بوده است، ([[سوره لقمان]]/31، 12-13) و یوسف که در آیه 34 [[سوره غافر]]/40، از او یاد شده است:<ref>تفسیر قرطبی، ج15، ص204.</ref> {{متن قرآن| | + | سیوطی از برخی نامهای دیگر یاد کرده است که باید آنها را در شمار اصحاب [[پیامبران]] پیشین قرار داد که نام آنها چنین است: عمران، پدر حضرت مریم یا پدر حضرت موسی، عُزَیر ([[سوره توبه]]/9، 30)،<ref>الدرالمنثور، ج4، ص172-173.</ref> لقمان که برخی گفتهاند: پیامبر بوده؛ اما بیشتر مفسران معتقدند بندهای حبشی و نجار بوده است، ([[سوره لقمان]]/31، 12-13) و یوسف که در آیه 34 [[سوره غافر]]/40، از او یاد شده است:<ref>تفسیر قرطبی، ج15، ص204.</ref> {{متن قرآن|«وَلَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جَاءَكُمْ بِهِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا»}}. |
− | قرطبی درباره این یوسف سه نظر نقل کرده است که بر طبق هر سه نظر یوسف پیامبر است؛ نه از اصحاب پیامبر، چنانکه از ظاهر آیه نیز همین نظر استفاده میشود؛ نیز یعقوب، در اوّل [[سوره مریم]]/19، 6: {{متن قرآن|«يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا»}} که برخی او را یعقوب بن ماثان عموی حضرت مریم دانستهاند،<ref>همان، ج11، ص56.</ref> تقی، در سوره مریم/19، 18: {{متن قرآن| | + | قرطبی درباره این یوسف سه نظر نقل کرده است که بر طبق هر سه نظر یوسف پیامبر است؛ نه از اصحاب پیامبر، چنانکه از ظاهر آیه نیز همین نظر استفاده میشود؛ نیز یعقوب، در اوّل [[سوره مریم]]/19، 6: {{متن قرآن|«يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ ۖ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا»}} که برخی او را یعقوب بن ماثان عموی حضرت مریم دانستهاند،<ref>همان، ج11، ص56.</ref> تقی، در سوره مریم/19، 18: {{متن قرآن|«قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَٰنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا»}} که بعضی گفتهاند: وی از بهترین مردم بوده است. برخی نیز او را پسرعموی مریم دانستهاند که [[جبرئیل]] به شکل و صورت وی بر مریم آشکار شده است. در مقابل این دو نظر، بعضی معتقدند وی فردی فاسق بوده که متعرض زنان میشده است.<ref>الاتقان، ج2، ص307؛ تفسیر قرطبی، ج11، ص62.</ref> جز آنچه سیوطی یاد کرده میتوان کسان دیگری را که نام یا وصف آنها به صراحت در قرآن آمده است معرفی کرد: طالوت ([[سوره بقره]]/2، 247-249)، عزیز مصر ([[سوره یوسف]]/12، 30)، الیاسین ([[سوره صافات]]/37، 130)، ملکه سبأ ([[سوره نمل]]/27، 23) و سامری. ([[سوره طه]]/20، 85) |
'''5. نام زنان:''' | '''5. نام زنان:''' | ||
− | از نامهای زنان نیز فقط از نام مریم یاد شده است ([[سوره آل عمران]]/3، 36؛...)؛ اما بعضی گفتهاند: «بعل» در آیه 125 [[سوره صافات]]/37: | + | از نامهای زنان نیز فقط از نام مریم یاد شده است ([[سوره آل عمران]]/3، 36؛...)؛ اما بعضی گفتهاند: «بعل» در آیه 125 [[سوره صافات]]/37: {{متن قرآن|«أَتَدْعُونَ بَعْلًا»}} نیز نام زنی بوده است که مردم او را میپرستیدند.<ref>الاتقان، ج2، ص307.</ref> |
'''6. نام کافران:''' | '''6. نام کافران:''' | ||
− | نامهای کافرانی که [[سیوطی]] در قرآن معرفی کرده، عبارت است از: ابولهب، فرعون، قارون، پسرعموی [[حضرت موسی]] علیه السلام ([[سوره عنکبوت]]/29، 39؛...)، [[جالوت]] ([[سوره بقره]]/2، 250؛...)، هامان ([[سوره عنکبوت]]/29، 39؛...) و بُشری در آیه 19 [[سوره یوسف]]/12: {{متن قرآن|«قَالَ يَا بُشْرَىٰ هَٰذَا غُلَامٌ»}} سدّی گفته است: بُشری کسی بود که آب آور او را صدا کرد و گفت: یوسف را از ژرفای چاه یافته است، آزر ([[سوره انعام]]/6، 74)، نسیء در آیه 37 [[سوره توبه]]/9: {{متن قرآن| | + | نامهای کافرانی که [[سیوطی]] در قرآن معرفی کرده، عبارت است از: ابولهب، فرعون، قارون، پسرعموی [[حضرت موسی]] علیه السلام ([[سوره عنکبوت]]/29، 39؛...)، [[جالوت]] ([[سوره بقره]]/2، 250؛...)، هامان ([[سوره عنکبوت]]/29، 39؛...) و بُشری در آیه 19 [[سوره یوسف]]/12: {{متن قرآن|«قَالَ يَا بُشْرَىٰ هَٰذَا غُلَامٌ»}} سدّی گفته است: بُشری کسی بود که آب آور او را صدا کرد و گفت: یوسف را از ژرفای چاه یافته است، آزر ([[سوره انعام]]/6، 74)، نسیء در آیه 37 [[سوره توبه]]/9: {{متن قرآن|«إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا ...»}} که بعضی آن را نام فردی از بنیکنانه دانستهاند که با تأخیر انداختن ماه [[محرم]] آن را به جای ماه [[صفر]] حلال میشمرد و به جای آن، ماه صفر را برای مردم حرام اعلام میکرد.<ref>همان؛ تفسیر قرطبی، ج8، ص88.</ref> |
'''7. کنیهها و القاب:''' | '''7. کنیهها و القاب:''' | ||
سطر ۹۶: | سطر ۹۶: | ||
زرکشی در ضمن بحث درباره علم المبهمات به [[حکمت]] تصریح به بعضی از نامها اشاره دارد. وی مینویسد: برخی از اشخاص دارای دو ناماند؛ اما در [[قرآن]] به لحاظ نکتهای تربیتی معرفتی فقط از یکی از نامهای آن شخص یاد شده است؛ برای مثال، خداوند در خطاب به اهل کتاب (یهودیان) همواره از تعبیر «یبنی إسرءیل» استفاده کرده و هیچگاه تعبیر «یا بنییعقوب» را بکار نبرده است، در حالی که آنها بنییعقوب نیز بودهاند. | زرکشی در ضمن بحث درباره علم المبهمات به [[حکمت]] تصریح به بعضی از نامها اشاره دارد. وی مینویسد: برخی از اشخاص دارای دو ناماند؛ اما در [[قرآن]] به لحاظ نکتهای تربیتی معرفتی فقط از یکی از نامهای آن شخص یاد شده است؛ برای مثال، خداوند در خطاب به اهل کتاب (یهودیان) همواره از تعبیر «یبنی إسرءیل» استفاده کرده و هیچگاه تعبیر «یا بنییعقوب» را بکار نبرده است، در حالی که آنها بنییعقوب نیز بودهاند. | ||
− | راز آن این است که اسرائیل (لقب حضرت یعقوب) به معنای عبداللّه (بنده خدا) است و خداوند با این تعبیر، گویا میخواهد یهودیان را از غفلتی که بر آنها سایه انداخته، خارج سازد و دین گذشتگانشان را که همانا بندگی خداوند و تسلیم در برابر دستورهای او بوده است، به یادشان آورد و بدین وسیله آنان را به بندگی و عبادت خدای متعالی ترغیب و تشویق کند؛ امّا آنجا که میخواهد تولد یعقوب را به [[حضرت ابراهیم]] و همسرش بشارت دهد، از ایشان با نام یعقوب یاد میکند؛ نه اسرائیل زیرا در این مقام، بشارت به تولد یعقوب موهبتی به ابراهیم بود که در پی بشارتِ تولّد اسحاق به همسر ابراهیم، این بشارت نیز به وی داده شد: {{متن قرآن| | + | راز آن این است که اسرائیل (لقب حضرت یعقوب) به معنای عبداللّه (بنده خدا) است و خداوند با این تعبیر، گویا میخواهد یهودیان را از غفلتی که بر آنها سایه انداخته، خارج سازد و دین گذشتگانشان را که همانا بندگی خداوند و تسلیم در برابر دستورهای او بوده است، به یادشان آورد و بدین وسیله آنان را به بندگی و عبادت خدای متعالی ترغیب و تشویق کند؛ امّا آنجا که میخواهد تولد یعقوب را به [[حضرت ابراهیم]] و همسرش بشارت دهد، از ایشان با نام یعقوب یاد میکند؛ نه اسرائیل زیرا در این مقام، بشارت به تولد یعقوب موهبتی به ابراهیم بود که در پی بشارتِ تولّد اسحاق به همسر ابراهیم، این بشارت نیز به وی داده شد: {{متن قرآن|«فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ»}}. ([[سوره هود]]/11، 71)<ref>البرهان فی علومالقرآن، ج1، ص250-251.</ref> |
− | این لطافت در تعبیر درباره نام حضرت یعقوب را در آیه 93 [[سوره آل عمران]]/3 نیز میبینیم؛ خداوند در همه جای قرآن از آن حضرت با نام یعقوب یاد کرده، جز در این آیه که از ایشان با نام «اسرائیل» یاد شده است: {{متن قرآن|«كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ | + | این لطافت در تعبیر درباره نام حضرت یعقوب را در آیه 93 [[سوره آل عمران]]/3 نیز میبینیم؛ خداوند در همه جای قرآن از آن حضرت با نام یعقوب یاد کرده، جز در این آیه که از ایشان با نام «اسرائیل» یاد شده است: {{متن قرآن|«كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَىٰ نَفْسِهِ...»}} خداوند در این آیه، از حلال بودن همه غذاها برای بنیاسرائیل خبر میدهد، مگر غذاهایی را که اسرائیل یعنی حضرت یعقوب بر خودش حرام کرده بود. |
حال ذکر نام اسرائیل به جای یعقوب میتواند اشاره به این باشد که حضرت یعقوب در جهت بندگی و اطاعت از خداوند، خوردن برخی از خوراکی ها را بر خود حرام کرده بود، نه این که به طور مثال، از روی خواهش نفس یا به جهت بیمیلی به آن غذاها یا احیاناً ریاضت های جسمی یا به علل دیگر، آنها را حرام کرده باشد.<ref>مجمع البیان، ج2، ص794.</ref> | حال ذکر نام اسرائیل به جای یعقوب میتواند اشاره به این باشد که حضرت یعقوب در جهت بندگی و اطاعت از خداوند، خوردن برخی از خوراکی ها را بر خود حرام کرده بود، نه این که به طور مثال، از روی خواهش نفس یا به جهت بیمیلی به آن غذاها یا احیاناً ریاضت های جسمی یا به علل دیگر، آنها را حرام کرده باشد.<ref>مجمع البیان، ج2، ص794.</ref> | ||
سطر ۱۴۷: | سطر ۱۴۷: | ||
سلوی = بلدرچین ([[سوره بقره]]/2، 57)، بَعوض = پشه (بقره/2، 26)، ذباب = مگس ([[سوره حج]]/22، 73)، نحل = زنبور عسل ([[سوره نحل]]/16، 68)، عنکبوت ([[سوره عنکبوت]]/29، 41)، جراد = ملخ ([[سوره اعراف]]/7، 133؛...)، هدهد = شانه به سر ([[سوره نمل]]/27، 20)، غُراب = کلاغ ([[سوره مائده]]/5، 31)، ابابیل = پرستو ([[سوره فیل]]/105، 3)، نمل = مورچه. ([[سوره نمل]]/27، 18) | سلوی = بلدرچین ([[سوره بقره]]/2، 57)، بَعوض = پشه (بقره/2، 26)، ذباب = مگس ([[سوره حج]]/22، 73)، نحل = زنبور عسل ([[سوره نحل]]/16، 68)، عنکبوت ([[سوره عنکبوت]]/29، 41)، جراد = ملخ ([[سوره اعراف]]/7، 133؛...)، هدهد = شانه به سر ([[سوره نمل]]/27، 20)، غُراب = کلاغ ([[سوره مائده]]/5، 31)، ابابیل = پرستو ([[سوره فیل]]/105، 3)، نمل = مورچه. ([[سوره نمل]]/27، 18) | ||
− | سیوطی از این 10 نام به عنوان نامهای پرندگان (پروازکننده) در قرآن یاد کرده است. سپس درباره این که چرا مورچه جزو پرندگان به شمار آمده مینویسد: به این دلیل که طبق نقل قرآن، سلیمان زبان پرندگان را میدانست: | + | سیوطی از این 10 نام به عنوان نامهای پرندگان (پروازکننده) در قرآن یاد کرده است. سپس درباره این که چرا مورچه جزو پرندگان به شمار آمده مینویسد: به این دلیل که طبق نقل قرآن، سلیمان زبان پرندگان را میدانست: «عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْ» ([[سوره نمل]]/27، 16) و همو سخن گفتن مورچهای را با دیگر مورچگان شنید و فهمید: {{متن قرآن|«قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ... × فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا ...»}}([[سوره نمل]]/27، 18-19) بنابراین باید آن مورچه نیز از پرندگان به شمار آید. بعضی نیز برای جمع میان این دو آیه گفتهاند: مورچهای که سلیمان زبان او را فهمید، از مورچههای بالدار بوده است.<ref>الاتقان، ج2، ص311.</ref> |
شایان ذکر است که در گزارش سیوطی عنکبوت نیز از پرواز کنندهها یاد شده است، در حالی که حشره غیر پرنده است و نیز از پروانه = فراش ([[سوره قارعه]]/101، 4) که حشرهای پرواز کننده است سخن به میان نیامده است. | شایان ذکر است که در گزارش سیوطی عنکبوت نیز از پرواز کنندهها یاد شده است، در حالی که حشره غیر پرنده است و نیز از پروانه = فراش ([[سوره قارعه]]/101، 4) که حشرهای پرواز کننده است سخن به میان نیامده است. |
نسخهٔ ۴ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۳۲
نامهای خاص در قرآن کریم
شناسایی اعلام قرآن و بحث درباره آنها از دیرباز مورد توجه برخی مفسران و قرآنپژوهان بوده و به تدریج به صورت یکی از دانشهای قرآنی درآمده است.
محتویات
علم در لغت و اصطلاح
اعلام جمع عَلَم است و به آنچه در راهها و منازل بین راه برای راهنمایی مسافران نصب میشود، اعلام گفته میشود. به مناره نیز عَلَم گفته میشود.[۱] ابن فارس میگوید: «ع ل م» دارای یک معنای اصلی است و آن بر اثری از یک چیز دلالت میکند که آن را از چیزهای دیگر متمایز میسازد.[۲] مفرد این واژه در قرآن دیده نمیشود؛ اما جمع آن دو بار آمده است و در هر دو مورد، کشتیهای بزرگ در دریا به آن تشبیه شده است:«وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ»(سوره الرحمن/55، 24)،«وَمِنْ آيَاتِهِ الْجَوَارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ»(سوره شوری/42، 32) برخی مفسّران اَعلام در این دو آیه را به معنای کوههای بلند دانستهاند.[۳]
این واژه در اصطلاح علم نحو، معنای خاصتری به خود گرفته و بر بخشی از نامهای معرفه (در مقابل نکره) که برای شیئ معین و شخصی وضع شده باشد، اطلاق شده است.[۴] این معنای اصطلاحی با معنای لغوی عَلَم یعنی نشانه یا اثری از یک چیز که آن را از چیزهای دیگر متمایز میسازد به طور کامل تناسب دارد.
اقسام اسم عَلَم
برای اسم عَلمَ، تقسیمات متعدّدی از جنبههای گوناگون ذکر شده است.[۵] که در اینجا به چند مورد آن اشاره میشود:
1. لقب، کنیه و اسم:
کنیه نام مرکّبی است که با یکی از کلمات اب، ام، ابن و بنت آغاز میشود و با غرض تعظیم و احترام، بر شخص نهاده میشود؛ مانند ابوالحسن، ابنعبّاس، امحبیبه. لقب نام عَلَمی است که برای مدح یا ذم بر کسی اطلاق میشود؛ مانند صادق و هادی یا جاحظ (آن که چشمش بیرون آمده و حدقهاش فرو افتاده باشد).
اسم آن است که نه لقب باشد و نه کنیه. در حقیقت همان تعریف عَلَم بر اسم نیز صدق میکند. بدیهی است که هریک از کنیه و اسم نیز ممکن است بر مدح یا ذم دلالت کند؛ ولی این دلالت در اسم و کنیه تبعی و فرعی است؛ در حالی که مقصود اصلی و اوّلی از وضع لقب، مدح یا ذم مسمّاست.[۶]
2. عَلَم شخص و علم جنس
علم شخص اسمی است که برای فرد خارجی معین و مشخص وضع شده باشد و علم جنس اسمی است که برای حقیقتی دارای افراد بسیار بدون آنکه نظر به افراد آن باشد، وضع شده باشد. در حقیقت علم جنس همان اسم جنس است که به سبب برخی شباهتهای ظاهری و لفظی با اسمهای معرفه آن را علم جنس نامیدهاند تا از اسم جنس جدا گردد وگرنه از نظر معنا و کاربرد با اسم جنس فرقی ندارد؛[۷] مانند اسامه که آن را عَلَم جنس برای شیر دانستهاند و اسد را اسم جنس برای همان حیوان معرفی کردهاند.
3. عَلَم بالوضع و علم بالغلبه
علم بالوضع آن است که از ابتدا نامی برای شخصی معین وضع شده باشد؛ مانند نام ابراهیم که بر حضرت ابراهیم نهاده شده است. در مقابل، علم بالغلبه آن است که در آغاز نامی بر کسی یا چیزی اطلاق میشود. سپس بر اثر فراوانی کاربرد، آن نام مخصوص آن شخص میشود؛ به طوری که هرگاه آن نام بر زبان رانده شود، همان شخص خاص به ذهن میآید؛[۸] مانند، نام فرعون که در ابتدا لقب ویژه پادشاهان مصر بوده است؛ امّا بر اثر فراوانی اطلاق این لقب بر پادشاه زمان موسی علیه السلام، خاص وی شده است و از نام فرعون فقط همو به ذهن میآید. طرح این تقسیم از آن جهت ضرورت دارد که بخشی از نامهای خاص قرآن که برخی از مفسران معرفی کردهاند، در ابتدا یا حتی در زمان نزول قرآن، عَلَم نبوده و بعدها به تدریج به صورت نامی خاص برای فرد یا گروهی خاص درآمده است؛ همچنین با توجه به این که عَلَم جنس برای غیرانسان اعم از حیوانات و غیر آنها بکار میرود میتوان همه اسمهای جنس غیرانسانی را در ردیف اعلام غیرانسانی و در اعلام قرآن مورد بحث قرار داد؛ مانند نامهای حیوانات در قرآن؛ نیز میتوان از ترکیب های اضافی خاصی مانند اصحاب مدین (سوره حج/22، 44) ازواج النبی (سوره احزاب/33، 6) اهل البیت (سوره احزاب/33، 33) و برخی ترکیب های وصفی که اشتهار و تشخص پیدا کردهاند، مانند اشهرالحُرم (ماههای حرام) (سوره توبه/9، 5) و بیتالحرام (سوره مائده/5، 2) و نظایر اینها به عنوان نام عَلَم یاد کرد.
در این مقاله همه نامهای عَلَم قرآن به طور جامع و از هر قسمی که باشند معرفی خواهد شد. حتی همه نامهای معرفه و نامهای خاص و اسمهای جنس نیز به مناسبت، معرفی میشوند. شایان ذکر است که در یک تقسیمبندی دیگر میتوان نامهای علم موجود در قرآن یا مورد اشاره قرآن را به دو قسم اعلام مصرح و اعلام غیرمصرح تقسیم کرد. اعلام مصرح نامهایی است که قرآن کریم به صراحت از آنها یاد کرده است و اعلام غیرمصرح نامهایی که به طور اشاره و ضمنی از آنها یاد شده است؛ مانند برادران یوسف که با عنوان «اِخوَة» به آنان اشاره شده؛ اما نام آنان صریحاً در قرآن نیامده است. در ادامه مقاله تنها از اعلام مصرح قرآن و موارد معدودی از اعلام غیرمصرح یاد خواهد شد و از اعلام غیرمصرح قرآن در مدخل مبهمات قرآن بحث میشود.
پیشینه بحث
بحث درباره اعلام مصرح قرآن، از دیرباز مورد توجه مفسران بوده و نخستین مفسران از صحابه و تابعان به شناسایی و معرفی آن اهتمام داشتهاند؛ اما در این باره کمتر کتاب مستقلی تألیف شده است و آنچه در زمینه اعلام قرآن از صحابه و تابعان و دیگر دانشمندان علوم قرآنی گزارش شده، در لابهلای کتابهای تفسیر به ویژه تفاسیر روایی پراکنده است.
ظاهراً نخستین بار جلال الدین بلقینی در کتابش مواقع العلوم من مواقع النجوم به معرفی اعلام قرآن تحت عنوان اسمها و کنیهها و لقبها در قرآن اقدام و آن را شاخهای از علوم قرآن به شمار آورد. سپس سیوطی با الهام از وی ابتدا در کتاب التحبیر فی علمالتفسیر[۹] و سپس در الاتقان فصلی را به این بحث اختصاص داد. وی در نوع شصت و نهم الاتقان با عنوان «فیما وقع فیالقرآن منالاسماء والکُنی والألقاب» به جمع اعلام قرآن و نقل سخن مفسران در این موضوع روی آورده است. ابراهیم آبیاری[۱۰] همین بحث را با عنوان فوق در الموسوعة القرآنیه خود با تغییری ناچیز آورده است.[۱۱] وی همچنین در جلد هفتم موسوعه خود بیش از 90 عَلَم قرآنی را معرفی و شماره آیات هر یک را بیان کرده است که با کار سیوطی در الاتقان تفاوت قابل توجهی دارد.[۱۲] بحث درباره اعلام قرآن آنگونه که سیوطی مطرح کرد، پس از وی در کتب علوم قرآنی دیده نمیشود و این شاید از آن رو بوده است که اوّلاً برای آن هدف، یعنی شناسایی نامهای خاص قرآن، نیازمند بحث بیش از آنچه سیوطی آورده، نبوده است. ثانیاً این بحث از نظر درجه اهمیت، همردیف با دیگر بحثهای علوم قرآنی چون ناسخ و منسوخ، اعجاز، مکی و مدنی و محکم و متشابه نبوده است.
برخی معاصران با رویکردی متفاوت به بحث موضوعی درباره اعلام قرآن پرداخته و کتابهایی چند تألیف کردهاند:
- اعلام قرآن از محمد خزائلی که در ضمن 104 گفتار، از 115 اسم علم بحث کرده است.[۱۳]
- اعلامالقرآن از عبدالحسین شبستری. این کتاب شکل کاملتر شده کتاب دیگری از همین مؤلّف با عنوان ارشاد الاذهان الی اعلامالقرآن است.
- معجم الالفاظ والاعلام القرآنیه از محمداسماعیل ابراهیم.
- معجم اعلام القرآن الکریم از محمد التونجی. جز کتاب نخست، بقیه گرچه نام اعلام قرآن را بر جبین دارند؛ اما به معرفی اعلام مصرح و غیرمصرح قرآن (مبهمات قرآن) هر دو توجه داشتهاند.
سیوطی و معرفی اعلام قرآن
سیوطی در نوع شصت و نهم الاتقان آنچه را که در کتابهای پیشینیان و روایات گوناگون درباره اعلام قرآن دیده، گرد آورده است. وی در این نوع ذیل 14 بخش، نامهای پیامبران، فرشتگان، صحابه، زنان نیز نامهای کافران، جن، قبایل، اقوام، بتها و نیز نامهای شهرها و جایها، مکانهای آخرتی، ستارگان، پرندگان و سرانجام کنیه و لقبها در قرآن کریم را معرفی کرده است و مجموع نامهای عَلَمی را که وی گزارش کرده به حدود 136 نام میرسد.
البته همه نقلهایی را که سیوطی با استناد به آنها به شناسایی اعلام قرآن روی آورده، از یک درجه اعتبار برخوردار نیست و مواردی از آن فقط اظهارنظر برخی مفسران است، در حالی که ممکن است دیگر مفسران یا حتی بیشتر آنها، نام بودن آن کلمه را نپذیرفته باشند؛ برای مثال واژه «تَقِیًّا» در آیه 18 سوره مریم/19 که مفسران آن را وصف و به معنای پرهیزگار گرفتهاند؛ اما برخی آن را نامِ فردی خاص پنداشتهاند[۱۴] یا واژه «نَسِیءُ» در آیه 37 سوره توبه/9 که مفسران آن را مصدر و به معنای تأخیر انداختن ماه حرام دانستهاند؛[۱۵] اما برخی آن را نام مردی از بنیکنانه پنداشتهاند[۱۶] و «ق» که یکی از حروف مقطعه قرآن به شمار میرود و سوره ق (قاف) با این حرف آغاز شده است و بعضی آن را نام کوه افسانهای محیط بر زمین پنداشتهاند.[۱۷] بیش از 30 نامی که سیوطی علم بودن آن را گزارش کرده، از همین قبیل است. این نامها عبارتاند از: رعد، برق، سِجلّ، قعید، سکینه، بَعل، بُشری، جِبْت، طاغوت، رَشاد، نَقْع، حَرْد، صَریم، جُرُز، طاغیه، عِلّیون، صَعود، غَیّ، اَثام، مَوْبِق، سعیر، سائل، سُحْق، ویل، غلیظ، فَلَق.[۱۸] و ذوالقرنین به عنوان فرشته.
1. نام پیامبران:
در قرآن کریم از 25 پیامبر، با نامهای آدم (سوره بقره/2، 31)، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، لوط، موسی، هارون، داود، سلیمان، ایوب، یونس، اِلیاس، اَلْیَسَع، زکریّا، یحیی، عیسی (سوره انعام/6، 83-86...)، ادریس، ذوالکفل (سوره انبیاء/21، 85،...)، هود، صالح، شعیب علیهم السلام، (سوره اعراف/7، 65، 77، 85؛...) و محمد صلی الله علیه و آله (سوره آل عمران/3، 144؛...) نام برده شده است.
در روایتی منقول از ابنعبّاس آمده است که از میان پیامبران، عیسی و محمد صلی الله علیه و آله دو نام داشتهاند؛[۱۹] برای حضرت عیسی علیه السلام دو نام مسیح و عیسی است و این هر دو نام در آیه 45 سوره آل عمران/3 دیده میشود: «إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَ» و برای پیامبر اسلام دو نام محمد صلی الله علیه و آله و احمد است که نام محمّد، 4 بار در سوره آل عمران/3، 144، سوره احزاب/33، 40، سوره محمد/47، 2 و سوره فتح/48، 29 و نام احمد یک بار آن هم در سوره صف/61، 6 دیده میشود.
پیامبران دیگری نیز هستند که در قرآن با بیش از یک نام از آنان یاد شده است؛ مانند حضرت یعقوب که در آیه 93 سوره آل عمران/3، از وی به «اسرائیل» یا حضرت یونس که در آیه 87 سوره انبیاء/21 از وی به «ذَاالنّون» و در آیه 48 سوره قلم/68 به «صاحِبِ الحوتِ» تعبیر شده است،[۲۰] در عین حال درباره نامهای پیامبران در قرآن کریم آرای دیگری نیز وجود دارد؛ مثلاً بر پایه برخی روایات اسماعیل یکی از پیامبران بنیاسرائیل مشهور به اسماعیل صادق الوعد و او غیر از اسماعیل ذبیح اللّه فرزند ابراهیم بوده است؛[۲۱] نیز برخی ذوالکفل را همان الیاس دانستهاند.[۲۲] در روایتی از ابن مسعود الیاس همان ادریس معرفی شده است.[۲۳]
سیوطی همچنین به نقل از عمرو بن مره میگوید: 5 نفر از این پیامبران پیش از آمدن، نامگذاری شدهاند. آنها عبارتاند از: احمد (سوره صف/61، 6) نام پیامبر اسلام که از زبان عیسی علیه السلام به آمدن او بشارت داده شده، یحیی (سوره مریم/19، 7) که هنگام بشارت تولد وی به حضرت زکریا از وی نام برده شده، عیسی (سوره آل عمران/3، 45) که هنگام بشارت تولّد وی به مادرش مریم نامگذاری شده و اسحاق و یعقوب (سوره هود/11، 71) که هنگام بشارت به ابراهیم و همسرش ساره مبنی بر فرزنددار شدن وی، از آن دو نام برده شده است؛[۲۴] امّا روشن است که آنچه را عمرو بن مرّه بیان کرده، استنباطی از ظاهر آیات مربوط به بشارت به این پیامبران است.
2. نام کتابهای آسمانی:
بخشی از اعلام قرآن نیز به نام کتابهای آسمانیِ نازل شده بر پیامبران اختصاص دارد. این نامها عبارتاند از: تورات، کتاب موسی علیه السلام که گاه از آن به «الذِکر» (سوره انبیاء/21، 105) یاد شده است. انجیل، کتاب عیسی علیه السلام(سوره مائده/5، 68؛...)، زبور، کتاب داود (سوره نساء/4، 163) و صحف ابراهیم (سوره اعلی/87، 19؛ نیز باید از نامهای متعدد قرآن یاد کرد که عبارتاند از: القرآن (سوره بروج/85، 21؛...)، الفرقان (سوره فرقان/25، 1)، الکتاب (سوره نساء/4، 105)، الذکر (سوره حجر/15، 9) و التنزیل. (سوره شعراء/26، 192) برخی از مفسران بالغ بر 40 نام[۲۵] یا حتی نزدیک به 90 نام برای قرآن کریم یاد کردهاند که مقصود از نامها در این شمارشها اوصاف قرآن است.[۲۶]
3. نام فرشتگان:
نام این فرشتگان در قرآن به چشم میخورد: جبرئیل که در برخی آیات از او با نام روحالامین (سوره شعراء/26، 193) و روحالقدس (سوره بقره/2، 87، 253) نیز یاد شده است، ملکالموت (سوره سجده/32، 11)، میکائیل، هاروت، ماروت (سوره بقره/2، 98، 102) مالک (خازن و فرشته موکل بر جهنم سوره زخرف/43، 77)، رعد که مطابق حدیثی از ابن عباس پیامبر در پاسخ یهود که از رعد پرسیده بودند، گفت: رعد، فرشتهای موکّل بر ابرهاست (ر.ک: سوره رعد/13، 13؛...)، برق (فرشته دیگری است ر.ک: سوره روم/30، 24؛...)، سِجلّ سیوطی از ابن ابی حاتم نقل کرده است که نام فرشتهای است و هاروت و ماروت از اعوان او بودهاند؛ نیز از سدی نقل شده که فرشته موکل برنامههای اعمال است.[۲۷] (سوره انبیاء/21، 104)، قعید که مجاهد گفته فرشته کاتب سیّئات است. (سوره ق/50، 17، ذوالقرنین که به قولی فرشته بوده است (سوره کهف/18، 83؛...)؛ نیز بعضی گفتهاند که سکینه در آیه 4 سوره فتح/48: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» فرشته است که قلب هر مؤمنی را آرامش و امان میبخشد؛[۲۸] اما فرشته بودن رعد، برق، ذوالقرنین، سجلّ و سکینه مبتنی بر روایات و دیدگاههای ضعیفی است که مورد توجه مفسران قرار نگرفته و این الفاظ بر معناهای رایج و شناخته شده خود حمل شده است.
4. نام صحابه:
از صحابه پیامبر فقط نام زید بن حارثه در قرآن دیده میشود.(سوره احزاب/33، 37) بعضی «سِجِلِّ» را که در آیه 104 سوره انبیاء/21 آمده است: «يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ» = «روزی که آسمان را در هم بپیچانیم، چون درهم پیچاندن سِجلّ»، نام یکی از کاتبان پیامبر معرفی کردهاند.[۲۹]
بنابراین در آیه پیشین، خداوند درهم پیچاندن آسمانها در آستانه قیامت را به درهم پیچاندن طومار بدست سجل تشبیه کرده است؛ اما ابن کثیر همه روایاتی که سجل را نام کاتب پیامبر معرفی کرده است منکَر و جعلی دانسته است،[۳۰] همچنان که قول به فرشته بودن وی نیز پذیرفتنی نیست و سجلّ چیزی جز همان صحیفه نیست.
سیوطی از برخی نامهای دیگر یاد کرده است که باید آنها را در شمار اصحاب پیامبران پیشین قرار داد که نام آنها چنین است: عمران، پدر حضرت مریم یا پدر حضرت موسی، عُزَیر (سوره توبه/9، 30)،[۳۱] لقمان که برخی گفتهاند: پیامبر بوده؛ اما بیشتر مفسران معتقدند بندهای حبشی و نجار بوده است، (سوره لقمان/31، 12-13) و یوسف که در آیه 34 سوره غافر/40، از او یاد شده است:[۳۲] «وَلَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جَاءَكُمْ بِهِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا».
قرطبی درباره این یوسف سه نظر نقل کرده است که بر طبق هر سه نظر یوسف پیامبر است؛ نه از اصحاب پیامبر، چنانکه از ظاهر آیه نیز همین نظر استفاده میشود؛ نیز یعقوب، در اوّل سوره مریم/19، 6: «يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ ۖ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا» که برخی او را یعقوب بن ماثان عموی حضرت مریم دانستهاند،[۳۳] تقی، در سوره مریم/19، 18: «قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَٰنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا» که بعضی گفتهاند: وی از بهترین مردم بوده است. برخی نیز او را پسرعموی مریم دانستهاند که جبرئیل به شکل و صورت وی بر مریم آشکار شده است. در مقابل این دو نظر، بعضی معتقدند وی فردی فاسق بوده که متعرض زنان میشده است.[۳۴] جز آنچه سیوطی یاد کرده میتوان کسان دیگری را که نام یا وصف آنها به صراحت در قرآن آمده است معرفی کرد: طالوت (سوره بقره/2، 247-249)، عزیز مصر (سوره یوسف/12، 30)، الیاسین (سوره صافات/37، 130)، ملکه سبأ (سوره نمل/27، 23) و سامری. (سوره طه/20، 85)
5. نام زنان:
از نامهای زنان نیز فقط از نام مریم یاد شده است (سوره آل عمران/3، 36؛...)؛ اما بعضی گفتهاند: «بعل» در آیه 125 سوره صافات/37: «أَتَدْعُونَ بَعْلًا» نیز نام زنی بوده است که مردم او را میپرستیدند.[۳۵]
6. نام کافران:
نامهای کافرانی که سیوطی در قرآن معرفی کرده، عبارت است از: ابولهب، فرعون، قارون، پسرعموی حضرت موسی علیه السلام (سوره عنکبوت/29، 39؛...)، جالوت (سوره بقره/2، 250؛...)، هامان (سوره عنکبوت/29، 39؛...) و بُشری در آیه 19 سوره یوسف/12: «قَالَ يَا بُشْرَىٰ هَٰذَا غُلَامٌ» سدّی گفته است: بُشری کسی بود که آب آور او را صدا کرد و گفت: یوسف را از ژرفای چاه یافته است، آزر (سوره انعام/6، 74)، نسیء در آیه 37 سوره توبه/9: «إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا ...» که بعضی آن را نام فردی از بنیکنانه دانستهاند که با تأخیر انداختن ماه محرم آن را به جای ماه صفر حلال میشمرد و به جای آن، ماه صفر را برای مردم حرام اعلام میکرد.[۳۶]
7. کنیهها و القاب:
در قرآن کریم فقط یک کنیه دیده میشود و آن کنیه ابولهب است (سوره مسد/111، 1)؛ امّا لقب بیش از 8 مورد است: اسرائیل که لقب حضرت یعقوب علیه السلام است (سوره مریم/19، 58)، مسیح که لقب حضرت عیسی علیه السلام است (سوره آل عمران/3، 45؛...)، الیاس که لقب حضرت ادریس است (سوره انعام/6، 85؛...)، ذوالکفل (سوره انبیاء/21، 85؛...) و درباره آن چند نظر است لقب الیاس، الیسع، یوشع و زکریا هر کدام قائلی دارد)، نوح (سوره آل عمران/3، 33؛...) که برخی آن را لقب حضرت نوح دانستهاند و معتقدند نام آن حضرت عبدالغفار بوده و به جهت فراوانی نوحه و زاری، نوح خوانده شده است. ذوالقرنین (سوره کهف/18، 83؛...)، فرعون (سوره اعراف/7، 103؛...) و تُبَّع که بعضی گفتهاند لقب پادشاهان یمن بوده است. ([خسوره دخان]]/44، 37؛...)[۳۷]
حکمت ذکر برخی نامها در قرآن
تأمّل در نامهای موجود در قرآن که علم بودن آنها پذیرفته شده است به ویژه نام پیامبران و دیگر افراد انسانی اعمّ از نام صحابه، اصحابِ پیامبران پیشین، زنان و کافران چنین نتیجه میدهد که غرض، صرفاً یادکرد از نام آنها نبوده است بلکه افزون بر آن، بار معنایی ویژهای دارد؛ به عبارت دیگر این نامها دست کم در موارد فراوانی گویای صفتی در صاحب نام است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
زرکشی در ضمن بحث درباره علم المبهمات به حکمت تصریح به بعضی از نامها اشاره دارد. وی مینویسد: برخی از اشخاص دارای دو ناماند؛ اما در قرآن به لحاظ نکتهای تربیتی معرفتی فقط از یکی از نامهای آن شخص یاد شده است؛ برای مثال، خداوند در خطاب به اهل کتاب (یهودیان) همواره از تعبیر «یبنی إسرءیل» استفاده کرده و هیچگاه تعبیر «یا بنییعقوب» را بکار نبرده است، در حالی که آنها بنییعقوب نیز بودهاند.
راز آن این است که اسرائیل (لقب حضرت یعقوب) به معنای عبداللّه (بنده خدا) است و خداوند با این تعبیر، گویا میخواهد یهودیان را از غفلتی که بر آنها سایه انداخته، خارج سازد و دین گذشتگانشان را که همانا بندگی خداوند و تسلیم در برابر دستورهای او بوده است، به یادشان آورد و بدین وسیله آنان را به بندگی و عبادت خدای متعالی ترغیب و تشویق کند؛ امّا آنجا که میخواهد تولد یعقوب را به حضرت ابراهیم و همسرش بشارت دهد، از ایشان با نام یعقوب یاد میکند؛ نه اسرائیل زیرا در این مقام، بشارت به تولد یعقوب موهبتی به ابراهیم بود که در پی بشارتِ تولّد اسحاق به همسر ابراهیم، این بشارت نیز به وی داده شد: «فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ». (سوره هود/11، 71)[۳۸]
این لطافت در تعبیر درباره نام حضرت یعقوب را در آیه 93 سوره آل عمران/3 نیز میبینیم؛ خداوند در همه جای قرآن از آن حضرت با نام یعقوب یاد کرده، جز در این آیه که از ایشان با نام «اسرائیل» یاد شده است: «كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَىٰ نَفْسِهِ...» خداوند در این آیه، از حلال بودن همه غذاها برای بنیاسرائیل خبر میدهد، مگر غذاهایی را که اسرائیل یعنی حضرت یعقوب بر خودش حرام کرده بود.
حال ذکر نام اسرائیل به جای یعقوب میتواند اشاره به این باشد که حضرت یعقوب در جهت بندگی و اطاعت از خداوند، خوردن برخی از خوراکی ها را بر خود حرام کرده بود، نه این که به طور مثال، از روی خواهش نفس یا به جهت بیمیلی به آن غذاها یا احیاناً ریاضت های جسمی یا به علل دیگر، آنها را حرام کرده باشد.[۳۹]
نام نوح، دو نام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله (محمّد و احمد)، مریم، اصحاب مدین، اصحاب الایکه که هر دو تعبیری درباره قوم شعیب پیامبر است، ذاالنون لقب حضرت یونس و ابولهب، نمونههای دیگری است که در کنار عَلَم بودن، ممکن است بار معنایی آنها نیز مورد توجه باشد.[۴۰]
زرکشی درباره ذکر انحصاری نام زید از میان صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله میگوید: از میان اصحاب رسول خدا نام هیچ یک در قرآن نیامده، جز زید که در آیه 37 سوره احزاب/33 به نام وی تصریح شده است و شاید راز آن این باشد که چون زید به پسرخواندگی پیامبر اسلام شناخته شده بود، خداوند با ذکر نام وی خواسته است به صراحت اعلام کند که وی فرزند حقیقی پیامبر نیست و رسول خدا هیچ فرزند پسری ندارد.[۴۱]
8. نام جنّ:
از جنّیان نیز فقط نام ابلیس آمده (سوره بقره/2، 34؛...) و پدر جن معرفی شده است.[۴۲]
9. نام قبایل:
سیوطی از نامهای 7 قبیله به این شرح یاد میکند:یأجوج، مأجوج، عاد، ثمود، مدین، قریش و روم.[۴۳] اما میدانیم که روم یک کشور و رومیها یک ملت بودند نه یک قبیله و قبیله معرفی کردن آن چنین توجیه میشود که عربها نظام قبیلهای خود را به دیگران نیز تعمیم میدادند.
10. نام اقوام و گروهها:
این اقوام و گروهها عبارتاند از: قوم نوح، قوم لوط، قوم تُبَّع، قوم ابراهیم، اصحاب الایکه (برخی آنها را اصحاب مدین میدانند) و اصحاب الرّس که به گفته عکرمه همان اصحاب یاسین بودهاند؛ اما قتاده آنها را قوم شعیب و طبری همان اصحاب اخدود معرفی کرده است. [۴۴]
در اینجا سیوطی آگاهی نسبتاً ناقصی را به ما داده است، زیرا گروهها و اقوام دیگری را نیز به عنوان علم به معنای عام آن میتوان در قرآن نشان داد؛ مانند اصحاب کهف که از آنان به اصحاب رقیم نیز تعبیر شده است، (سوره کهف/18، 9)، آلابراهیم (سوره آل عمران/3، 33؛...)، آلداود (سوره سبأ/34، 13)، آل عمران(سوره آل عمران/3، 33)، آل فرعون (سوره بقره/2، 50؛...)، آللوط (سوره حجر/15، 59؛...)، آلموسی (سوره بقره/2، 248)، آل هارون (سوره بقره/2، 248)، آلیعقوب (سوره یوسف/12، 6؛...)، اصحاب الجنه یعنی صاحبان باغ سوخته (سوره قلم/68، 17)، اصحاب حجر (سوره حجر/15، 80)، اصحاب سبت (سوره نساء/4، 47)، اصحاب سفینه (سوره عنکبوت/29، 15)، اصحاب فیل (سوره فیل/105، 1)، اصحاب القریه (سوره یس/36، 13)، اصحاب مدین (سوره توبه/9، 70) اصحاب مؤتفکات (سوره توبه/9، 70)، احزاب (سوره احزاب/33، 22؛...)، اسباط (سوره بقره/2، 136؛...)، اهل لوط (سوره عنکبوت/29، 22؛...)، اهل موسی (سوره نمل/27، 7؛...)، اهل مدین (سوره طه/20، 40؛...)، اهل نوح (سوره صافات/37، 76)، برادران یوسف (سوره یوسف/12، 7؛...)، بنیاسرائیل (سوره بقره/2، 40؛...)، قوم ثمود (سوره توبه/9، 70؛...)، حواریان (سوره آل عمران/3، 52؛...)، قوم صالح (سوره هود/11، 89)، نقبای بنیاسرائیل (سوره مائده/5، 12)، قوم هود (سوره هود/11، 89؛...)، قوم یونس (سوره یونس/10، 98)، انصار (سوره توبه/9، 100-117)، مهاجران (سوره توبه/9، 100-117)، صابئان (سوره مائده/5، 69؛...)، نصاری (سوره مائده/5، 69؛...)، ملائکه (سوره بقره/2، 30؛...)، یهودیان (سوره بقره/2، 113؛...) و مجوس. (سوره حج/22، 17) سیوطی از «اصحاب الاعراف» نیز به عنوان یکی از اقوام و گروهها یاد کرده است؛[۴۵] اما روشن است که مقصود از اصحاب الاعراف گروهی از مردم در آخرتاند که در کنار اصحاب الجنه و اصحاب النار از آنان یاد شده است. (سوره اعراف/8، 46-48)
11. نام بتها:
نام این بتها در قرآن کریم آمده است: وَدّ، سواع، یغوث، یعوق و نسر (نام بتهای قوم نوح ر.ک: نوح/71، 23)، لات، عزی و منات (نام بتهای قریش ر.ک: سوره نجم/53، 19، 20)، جبت و طاغوت که بعضی آن را نام دو بت دانستهاند که مشرکان آنها را میپرستیدند (ر.ک: سوره نساء/4، 51؛...)، رشاد در آیه 29 سوره غافر/40: «وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ» که گفته شده: نام یکی از بتهای فرعون بوده؛ اما این دیدگاه بسیار ضعیف و نامقبول است و همانگونه که غالب مفسران گفتهاند مقصود از سبیل الرشاد راه صحیح و هدایت است، بعل (نام بت قوم الیاس ر.ک: سوره صافات/37، 125) و آزر (سوره انعام/6، 74) که بنا به گفته بعضی، نام بت بوده است.[۴۶]
12. نام بلاد و جایها:
از مجموع نامهای عَلَم قرآن، حدود 47 نام به این شرح به مکانها و شهرها اختصاص یافته است: بکّه (نام دیگر مکه ر.ک: آل عمران/3، 96)، (درباره بکه نظرهای دیگری نیز مطرح است)،[۴۷] مدینه (سوره توبه/9، 101؛...)، یثرب (سوره احزاب/33، 13)، بدر (سوره آل عمران/3، 123 این قرائت که منشأ آن اجتهاد قاری بوده نامعتبر و غیرمقبول است)، حنین (سوره توبه/9، 25)، جَمع (نام سرزمین مزدلفه ر.ک: سوره عادیات/100، 5)[۴۸]، مشعرالحرام (نام کوه واقع در مزدلفه ر.ک: سوره بقره/2، 198)، نقع (نام موضعی بین عرفات و مزدلفه ر.ک: عادیات/100، 4)[۴۹]، مصر (سوره یونس/10، 87؛...)، بابِل (سوره بقره/2 ، 102)، اَیْکه (سوره حجر/15، 87؛...)، حِجْر (سوره حجر/15، 80)، احقاف (سوره احقاف/46، 21)، طور سیناء (سوره مؤمنون/23، 20؛...)، جودی (سوره هود/11، 44)، طُوی (نام یک وادی ر.ک: سوره طه/20، 12؛...)، کهف، رقیم (سوره کهف/18، 9؛...) (درباره این نام اختلاف بسیاری گزارش شده است)، عَرِم (نام یک وادی ر.ک: سوره سبأ/34، 16)، حَرْد (نام قریهای ر.ک: سوره قلم/68، 25)، صریم (نام سرزمینی در یمن ر.ک: قلم/68، 20)، (بعضی گفتهاند: همان کوه قاف است و به پندار آنان، گرداگرد زمین را گرفته است. ر.ک: سوره ق/50، 1)[۵۰]، جُرُز (نام سرزمینی ر.ک: سوره سجده/32، 27)، طاغیه (نام بقعهای که قوم ثمود در آنجا نابود شدند ر.ک: سوره حاقه/69، 5)[۵۱]، صفا و مروه (سوره بقره/2، 158)، سبأ (سوره نمل/27، 22)،حجر (سوره حجر/15، 80)، مسجدالاقصی (سوره اسراء/17، 1)، اِرَم (سوره فجر/89، 7)، ارض مقدس (سوره مائده/5، 21)، ام القری (سوره انعام/6، 128)، بقعه مبارکه (سوره قصص/28، 30)، بلد امین (سوره تین/95، 3)، بیتالحرام (سوره مائده/5، 97؛...)، بیت العتیق (سوره حج/22، 29 هر دو نام کعبه است)، بیتالمعمور (سوره طور/52، 40)، تنّور (سوره هود/11، 40؛... برابر برخی روایات در جریان طوفان نوح آب از آن میجوشید)، عرفات (سوره بقره/2، 143؛...)، الکهف در آیات 10-11 سوره کهف/18 که مقصود غار اصحاب کهف است، الغار در آیه 40 سوره توبه/9 که اشاره به غار ثور دارد، کعبه (سوره مائده/5، 95، 97)، مسجد ضرار ([سوره توبه]]/9، 107)، مقام ابراهیم (سوره بقره/2، 125؛...)، وادی مقدس (سوره طه/20 12؛...)، وادی ایمن (سوره قصص/28، 30)، طور الایمن (سوره مریم/19، 52)، طور سینین (سوره تین/95، 2) و اُحُد طبق قرائت شاذی از آیه 153 سوره آل عمران/3: «اِذ تُصعِدونَ ولاتَلوونَ عَلی اَحَد» که از حمید بن قیس نقل شده: او کلمه «أَحد» را «أُحد» خوانده است.
سیوطی از 4 نام یاد میکند که منسوب به مکان است: امّی که به گفته بعضی منسوب به امّ القری یعنی مکه است (سوره اعراف/7، 157)، عَبْقَریّ که منسوب به عَبْقَر و آن نام محلی مختص به جن است و هر چیز نادر را به آن نسبت میدهند (سوره الرحمن/55، 76)، سامری که به گفته برخی منسوب به سرزمینی است که به آن سامرون یا سامره گفته میشده است (سوره طه/20، 85؛...)، عربی که گفته شده: منسوب به عربه است و عربه نام آستانه و میدان جلو خانه اسماعیل علیه السلام بوده است.[۵۲]؛ اما جز در مورد سوم (سامری) سه مورد دیگر را باید دیدگاه شاذی به شمار آورد که مفسران به این تفسیر از سه واژه اعتنایی ندارند.
13. مکانهای آخرتی:
بخشی از اعلام، معرف مکانهایی در عالم واپسین و آن 29 نام است. این نامها عبارتاند از: فردوس (عالیترین جای بهشت ر.ک: سوره کهف/18، 107؛ سوره مؤمنون/23، 11)، عِلّیّون (برخی گفتهاند: نام عالیترین جای بهشت است ر.ک: سوره مطفّفین/83، 18-19)، کوثر (نام نهری در بهشت ر.ک: سوره کوثر/108، 1)، سَلسبیل (سوره انسان/76، 17-18)، تَسنیم (نام دو چشمه در بهشت ر.ک: سوره مطففین/83، 27)، سِجّین (نام جایی که ارواح کافران در آنجاست ر.ک: مطفّفین/83، 7-8)، صَعود (نام کوهی در جهنم ر.ک: سوره مدثر/74، 17)، غَیّ (سوره مریم/19، 59)، اَثام (سوره فرقان/25، 68)، مَوبِق (سوره کهف/18، 52)، سعیر (سوره نساء/4، 10، 55)، سائل (سوره معارج/70، 1)، سُحْق (سوره ملک/67، 11)، ویل (سوره ابراهیم/14، 2) و غلیظ. (سوره هود/11، 58) 8 مورد اخیر نامهای وادی هایی در جهنم است. بعضی گفتهاند: موبق نام نهری در جهنم است و سرانجام فَلَق که گفته شده: نام چاهی در جهنّم است.[۵۳] (سوره فلق/113، 1)
برخی نامها نیز وصف بهشت یا جهنم است؛ مانند: اسفل السافلین (سوره تین/95، 5)، جنّت (سوره بقره/2، 214)، بهشت آدم (سوره بقره/2، 35) که درباره جایگاه آن اختلاف است، جنّات عدن (سوره توبه/9، 72؛...)، جنّة النعیم (سوره شعراء/26، 85؛...)، جهنّم (سوره آل عمران/3، 12؛...)، دارالخُلد (سوره فصلت/41، 28)، دارالسلام (سوره انعام/6، 127؛...)، دارالفاسقین (سوره اعراف/7، 145)، دارالقرار (سوره غافر/40، 39)، دارالمتقین (سوره نحل/16، 30)، دارالمُقامه (سوره فاطر/35، 35) و درک الاسفل. (سوره نساء/4، 145) همچنین از این مکانها میتوان یاد کرد که نه مکان اخروی است و نه مکان زمینی: افق اعلی (سوره نجم/53، 7)، افق مبین (سوره تکویر/81، 23)، سدرةالمنتهی. (سوره نجم/53، 14)
14. نام ستارگان:
مقصود از ستاره، جسم نورانی در آسمان و آن شمس، قمر (سوره یونس/10، 5؛...)، طارق (سوره طارق/86،1) و شِعْری (سوره نجم/53، 49) است.
15. نام حیوانات:
در قرآن کریم نام حدود 35 حیوان آمده است که در برخی موارد در آیات مختلف از نامهای مختلف یک حیوان یاد شده است؛ این نامها بدین قرار است:
سلوی = بلدرچین (سوره بقره/2، 57)، بَعوض = پشه (بقره/2، 26)، ذباب = مگس (سوره حج/22، 73)، نحل = زنبور عسل (سوره نحل/16، 68)، عنکبوت (سوره عنکبوت/29، 41)، جراد = ملخ (سوره اعراف/7، 133؛...)، هدهد = شانه به سر (سوره نمل/27، 20)، غُراب = کلاغ (سوره مائده/5، 31)، ابابیل = پرستو (سوره فیل/105، 3)، نمل = مورچه. (سوره نمل/27، 18)
سیوطی از این 10 نام به عنوان نامهای پرندگان (پروازکننده) در قرآن یاد کرده است. سپس درباره این که چرا مورچه جزو پرندگان به شمار آمده مینویسد: به این دلیل که طبق نقل قرآن، سلیمان زبان پرندگان را میدانست: «عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْ» (سوره نمل/27، 16) و همو سخن گفتن مورچهای را با دیگر مورچگان شنید و فهمید: «قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ... × فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا ...»(سوره نمل/27، 18-19) بنابراین باید آن مورچه نیز از پرندگان به شمار آید. بعضی نیز برای جمع میان این دو آیه گفتهاند: مورچهای که سلیمان زبان او را فهمید، از مورچههای بالدار بوده است.[۵۴]
شایان ذکر است که در گزارش سیوطی عنکبوت نیز از پرواز کنندهها یاد شده است، در حالی که حشره غیر پرنده است و نیز از پروانه = فراش (سوره قارعه/101، 4) که حشرهای پرواز کننده است سخن به میان نیامده است.
نیز قرده = میمون (سوره بقره/2، 65؛...)، بغال = استر (سوره نحل/16، 8)، غنم، نعجه، ضأن و معز = گوسفند (سوره انعام/6، 143-146؛ سوره ص/38، 23-24)، ذئب = گرگ (سوره یوسف/12، 13-15)، بعیر و جَمَل = شتر (سوره یوسف/12، 65؛ سوره اعراف/7، 40؛...)، قَسْوَرَة = شتر (سوره مدثر/74، 51)، خَیْل و جیاد (جمع جواد) و صافنات (جمع صافنه) = اسب (سوره نحل/16، 8؛ ص/38، 51)، بقر = گاو (سوره بقره/2، 70)، عِجْل = گوساله (سوره هود/11، 69)، حیّه = مار (سوره طه/20، 20)، ثُعبان = اژدها (سوره اعراف/7، 107؛...)، حمار و حمیر = اُلاغ (سوره نحل/16، 8؛ سوره بقره/2، 259؛...)، خنزیر = خوک (سوره بقره/2، 173)، کَلْب = سگ (اعراف/7، 176)، قُمَّل = شپش (سوره اعراف/7، 133)، نون و حوت = ماهی (سوره انبیاء/21، 87؛ سوره کهف/18، 63)، ضفادع = قورباغه (سوره اعراف/7، 133)، فیل (سوره فیل/105، 1)؛ همچنین میتوان از بحیره، سائبه، حام و وصیله (سوره مائده/5، 103) به عنوان نامهایی برای اصنافی از شتر و گوسفند که در میان عرب جاهلی رایج بوده است نام برد.[۵۵]
16. منسوبان:
در کنار گروههای پیشین میتوان قسم دیگری از اعلام را معرفی کرد که با پیامبران یا غیرپیامبران نسبت و رابطه دارند. اینان عبارتاند از: پسران آدم (سوره مائده/5، 27)، همسر ابراهیم (سوره هود/11، 71)، مادر موسی (سوره قصص/28، 7)، دختران لوط (سوره هود/11، 78)، دختران شعیب (سوره قصص/28، 27)، خواهر موسی (سوره طه/20، 40)، پسر مریم (سوره انبیاء/21، 91)، زن لوط (سوره عنکبوت/29، 32)، زن نوح (سوره تحریم/66، 10)، پسر نوح (سوره هود/11، 42)، هسمر زکریا(سوره آل عمران/3، 40)، همسران پیامبر اسلام (سوره احزاب/33، 28) و افراد ذیل نیز منسوب به غیر پیامبرند: همسر عزیز مصر (سوره یوسف/12، 30)، پسر لقمان (سوره لقمان/31، 13)، همسر فرعون (سوره تحریم/66، 11))، همسر عمران (سوره آلعمران/3، 35) و زن ابولهب. (سوره مسد/111، 4)
17. نام گیاهان، میوهها و خوراکیها:
رطب (سوره مریم/19، 25)، بَقْل = سبزی (سوره بقره/2، 61)، بَصَل = پیاز (سوره بقره/2، 61)، قِثّاء = خیار (سوره بقره/2، 61)، فوم = گندم یا سیر (سوره بقره/2، 61)، عدس (سوره بقره/2، 61)، سدر (سوره سبأ/34، 16؛...)، انجیر (سوره تین/95، 1)، زیتون (سوره انعام/6، 99؛...)، شجره مبارکه (سوره نور/24، 35)، رمّان = انار (سوره انعام/6، 99 و...)، اَثْل = گز (سوره سبأ/34، 16)، خَمْط = میوهای تلخ (سوره سبأ/34، 16)، عِنَب = انگور (سوره بقره/2، 266؛ سوره مریم/19، 23-25؛...)، قَضْب = سبزی (سوره عبس/80، 28) نخل و نخله = خرما (سوره بقره/2، 266؛...)، یَقْطین = کدو (سوره صافات/37، 146)، خَرْدَل (سوره انبیاء/21، 47؛...)، رَیْحان (سوره الرحمن]]/55، 12؛...)، شجره طیبه (سوره ابراهیم/14، 24)، زَقُّوم = گیاهی تلخ، بدبو و بدطعم (سوره صافات/37، 62)، لینه = درخت باارزش نخل. (سوره حشر/59، 5)
18. نام زیورآلات:
از اشیای زینتی و گرانبهای زیر در قرآن یاد شده است: لؤلؤ، مرجان، یاقوت (سوره الرحمن/55، 22-58)، طلا (ذهب)، نقره (فضّه) (توبه/9، 34).
19. نامهای قیامت:
گروه دیگری از اسمهای معرفه قرآن کریم که میتوان به عنوان علم مصرح در قرآن معرفی کرد نامها، تعبیرها و اوصافی است که درباره قیامت بکار رفته است؛ از قبیل: الواقعه = رخداد (سوره واقعه/56، 1)، الطّامة الکبری = بلای بزرگ (سوره نازعات/ 79، 34)، یوم الآزفه = روز نزدیک. (سوره غافر/40، 18) (=> قیامت، نامهای قیامت)
20. زمانها:
از نامهای علم مربوط به زمان از این نامها میتوان یاد کرد: اشهرالحرم = ماههای حرام (سوره توبه/9، 35 و 36؛...)، لیلةالقدر = شب قدر (سوره قدر/97، 1)، ماه رمضان (سوره بقره/2، 185)، السبت = شنبه (سوره بقره/2، 65؛...)، یومالجمعه = روز جمعه (سوره جمعه/62، 9)، و روز 50000 سال. (سوره معارج/70، 4)
21. سایر اعلام:
دستهای دیگر از اعلام مصرح قرآن که در دستههای پیشین جای نمیگیرد عبارتاند از: کشتی نوح (سوره عنکبوت/29، 15)، عصای موسی (سوره اعراف/7، 160؛...)، عصای سلیمان (سوره سبأ/34، 14)، تخت سلیمان (سوره ص/38، 34)، تخت بلقیس (سوره نمل/23، 41-42)، ناقه صالح (سوره اعراف/7، 73)، الواح موسی (سوره اعراف/7، 145)، تابوت بنیاسرائیل (سوره بقره/2 ، 248)، گوساله سامری (سوره طه/20، 88)، مائده آسمانی (سوره مائده/5، 112-114) و گاو بنیاسرائیل.
پانویس
- ↑ لسانالعرب، ج9، ص372-373، «علم».
- ↑ مقاییساللغه، ج4، ص109، «علم».
- ↑ الکشاف، ج4، ص226 و 446؛ تفسیر قرطبی، ج16، ص 22-23؛ لسانالعرب، ج9، ص373، «علم».
- ↑ موسوعة اصطلاحات الفنون، ج2، ص12-15، «علم».
- ↑ البهجة المرضیه، ج1، ص107-117؛ معجمالقواعد العربیه، ص306-311؛ موسوعة النحو والصرف والاعراب، ص463-465.
- ↑ موسوعة اصطلاحاتالفنون، ج2، ص1217-1218؛ البهجةالمرضیه، ج1، ص107-117؛ موسوعة النحو والصرف والاعراب، ص464-465.
- ↑ البهجة المرضیه، ج1، ص107-116.
- ↑ موسوعة النحو والصرف والاعراب، ص464.
- ↑ التحبیر، ص 378، 440.
- ↑ الاتقان، ج2، ص298.
- ↑ الموسوعة القرآنیه، ج2، ص306-315.
- ↑ همان، ج7، ص501-510.
- ↑ اعلام قرآن، ص57-31.
- ↑ الاتقان، ج2، ص307.
- ↑ مجمعالبیان، ج5، ص45.
- ↑ تفسیر ابن ابی حاتم، ج6، ص17-94؛ الاتقان، ج2، ص307.
- ↑ الاتقان، ج2، ص310.
- ↑ همان، ص 306-311.
- ↑ همان، ص298 -305.
- ↑ همان، ص 311-312.
- ↑ تفسیر قمی، ج2، ص50؛ تفسیر ماوردی، ج3، ص377؛ المیزان، ج14، ص63.
- ↑ الاتقان، ج2، ص303.
- ↑ همان، ص304.
- ↑ همان، ص 305؛ الدرالمنثور، ج4، ص452.
- ↑ روضالجنان، ج1، ص8، 14؛ تاریخ قرآن، ص9، 32.
- ↑ بصائر ذوی التمییز، ج1، ص88.
- ↑ الدرالمنثور، ج5، ص683؛ الاتقان، ج2، ص305-306؛ تفسیر ابن ابیحاتم، ج8، ص24-70.
- ↑ الاتقان، ج2، ص306.
- ↑ همان؛ التعریف والاعلام، ص213.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج3، ص209-210؛ غررالتبیان، ص345.
- ↑ الدرالمنثور، ج4، ص172-173.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج15، ص204.
- ↑ همان، ج11، ص56.
- ↑ الاتقان، ج2، ص307؛ تفسیر قرطبی، ج11، ص62.
- ↑ الاتقان، ج2، ص307.
- ↑ همان؛ تفسیر قرطبی، ج8، ص88.
- ↑ الاتقان، ج2، ص311-312.
- ↑ البرهان فی علومالقرآن، ج1، ص250-251.
- ↑ مجمع البیان، ج2، ص794.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، ج1، ص250-251.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، ص252.
- ↑ الاتقان، ج2، ص307.
- ↑ . الاتقان، ج 2، ص 308.
- ↑ همان، ص308؛ جامع البیان، مج 11، ج19، ص19-20.
- ↑ الاتقان، ج2، ص307.
- ↑ همان، ص308.
- ↑ همان، ص 308-309.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج20، ص109؛ الاتقان، ج2، ص309.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج20، ص108.
- ↑ معجمالبلدان، ج4، ص298؛ الاتقان، ج2، ص309-310.
- ↑ الاتقان، ج2، ص310.
- ↑ الاتقان، ج2، ص311؛ لسانالعرب، ج9، ص114، «عرب».
- ↑ الاتقان، ج2، ص310-311.
- ↑ الاتقان، ج2، ص311.
- ↑ مجمع البیان، ج3، ص 389-390.
منابع
- دائره المعارف قرآن کریم (جلد 4)، مدخل اعلام قرآن از محمود دشتی، تاریخ بازیابی: 7 دی 1392.