مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

غزوه احد: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(علت وقوع غزوه احد)
(سپاه قریش در جنگ احد)
 
(۹۷ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
+
{{خوب}}
 +
غزوه اُحُد، در روز هفتم یا نیمه [[شوال]] سال سوم [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت]] بین مسلمانان و مشرکان [[مکه]] به وقوع پیوست. این غزوه از آن جهت به این نام معروف شد که در دامنه کوه اُحُد اتفاق افتاد. در این جنگ مسلمانان در ابتدا بر سپاه مشرکان چیره شدند، ولی گروهی از تیراندازان که [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله آنان را بر کوه عینین در سمت چپ [[کوه احد]] قرار داده بود، بر خلاف فرمان ایشان، کوه را ترک کردند و این باعث شد مشرکان از همین منطقه، بار دیگر به مسلمانان حمله کنند و حدود هفتاد نفر از آنان از جمله [[حمزه سید الشهداء]] را به شهادت رسانند. در این جنگ جراحاتی بر پیامبر اکرم و [[امام علی علیه السلام|امام علی]] علیه السلام وارد شد.
  
نبردى میان مسلمانان و مشركان، كنار كوه اُحُد.
+
{{شناسنامه غزوات
 
+
|تصویر=[[پرونده:کوه احد.jpg|۲۵۰px|center]]
غزوه اُحُد، دهمین<ref> مروج‌الذهب، ج‌ 3، ص‌ 304.</ref> و به قولى، نهمین<ref> روض‌الجنان، ج‌ 5، ص‌ 45.</ref> غزوه پیامبر صلی الله علیه و آله بود كه روز هفتم<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 199؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28.</ref> یا نیمه<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59؛ تاریخ ابن‌خیاط، ص‌ 38.</ref> [[شوال]] سال سوم هجرت به وقوع پیوست. این غزوه از آن جهت به این نام معروف شد كه در دامنه كوه اُحُد اتفاق افتاد.
+
|زمان = ۷ شوال سال ۳ قمری
== کوه اُحُد ==
+
|مکان = در نزدیکی کوه احد در شمال مدینه
در وجه نام‌گذارى این كوه سرخ‌رنگ كه در شمال [[مدینه]]<ref> معجم البلدان، ج‌ 1، ص‌ 109.</ref> در فاصله شش كيلومترى شهر مدينه بوده، و اكنون شهر تا دامنه آن گسترش يافته است. گفته شده: بر اثر جدایى‌اش از دیگر كوه‌هاى منطقه، اُحُد نامیده شده است.<ref> الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 448؛ البدایة والنهایه، ج‌ 4، ص‌ 9.</ref> بر حسب روایات، چون خداوند بر كوه طور سینا تجلى كرد، چند ‌قطعه از آن جدا شد و در جاهاى گوناگون قرار ‌گرفت كه یك قطعه از آن، كوه اُحُد در مدینه است.<ref> تاریخ المدینه، ج‌ 1، ص‌ 79.</ref>
+
|غزوه قبلی = غزوه بحران
 +
|غزوه بعدی =  [[غزوه حمراء الأسد]]
 +
|علت غزوه = حمله کفار قریش برای گرفتن انتقام کشته شدگان [[غزوه بدر]]
 +
|نتیجه = شکست مسلمانان
 +
|مسلمانان = مسلمانان
 +
در اول هزار نفر، و در میدان جنگ هفتصد نفر
 +
|دشمنان = کفار [[قریش]]
 +
۳۰۰۰ نفر
 +
|فرماندهان مسلمانان = [[پیامبر اسلام|رسول خدا(ص)]]
 +
|فرماندهان دشمنان = [[ابوسفیان]]
 +
|پرجم داران مسلمانان= [[امام علی]](ع) و مصعب بن عمیر
 +
|پرچم داران دشمنان = طلحة بن أبى طلحه،عثمان بن ابى طلحه، ابو سعید بن ابى طلحه و صواب
 +
|تلفات مسلمانان = شهادت هفتاد نفر از مسلمانان ( چهار نفر از مهاجران و شصت و شش نفر از انصار) و هفتاد نفر  مجروح
 +
|تلفات دشمنان = بین هجده تا بیست هشت نفر
 +
|توضیحات = ۶۱ آیه از سوره آل عمران در مورد این غزوه است و نزول عبارت لافتی الی علی لا سیف الی ذوالفقار در وصف امیرالمؤمنین
 +
}}
  
در فضیلت آن نقل شده كه اُحُد، یكى از كوه‌هاى [[بهشت]] است. پیامبر صلی الله علیه و آله  فرمود: اُحُد كوهى ‌است كه ما را دوست دارد و ما او را دوست داریم.<ref> صحیح‌البخارى، ج ‌5، ص 47؛ السیرة‌النبویه، ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص 325.</ref>
+
==کوه احد==
==علت وقوع غزوه احد ==
+
اُحُد کوهی است سرخ‌رنگ که در شمال [[مدینه]]<ref> معجم البلدان، ج‌ ۱، ص‌ ۱۰۹.</ref> در فاصله شش کیلومترى شهر مدینه بوده است (گر چه امروزه به جهت گسترش مدینه این کوه در داخل شهر قرار گرفته است<ref>دانشنامه حج و حرمین شریفین، مدخل کوه احد</ref>). در وجه تسمیه این کوه گفته شده: بر اثر جدایى‌اش از دیگر کوه‌هاى منطقه، به این نام نامیده شده است.<ref> الروض الانف، ج‌ ۵، ص‌ ۴۴۸؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۴، ص‌ ۹.</ref>
از علل وقوع این نبرد می توان به موارد زیر اشاره کرد:
 
#گرفتن انتقام کشته شدگان قریش در بدر: قريش نمى ‌توانست پيش از اعاده حيثيت از دست رفته و گرفتن انتقام خون بزرگان خويش آرام بگيرد. چنان كه زنان خود را از گريه بر كشته ‌ها منع كرد، زيرا از يك سو غم و اندوه را از بين مى‌ برد و شعله‌ هاى خشم را فرو مى‌ نشاند و از سوى ديگر موجب سرور و شادمانى مسلمانان مى‌گرديد.
 
#تحریکات شاعرانی مانند  ابوعزّه جمحى  و ابوسفیان
 
#تحریکات یهودیان مدینه: يهوديان نيز كه در مورد مركزيت سياسى و اقتصادى خود، در منطقه احساس خطر مى‌ كردند و سلطه فرهنگى خود را در معرض نابودى مى‌ ديدند، با اعزام نمايندگانى به مكّه به تشويق قريش براى انتقام‌گيرى پرداختند. چنان كه خود نيز كينه‌ هاى درونى را آشكار و پيمان‌ هاى عدم تعرّض و حسن همجوارى را كه با رسول خدا (ص) بسته بودند، نقض كردند.
 
#تحریکات منافقان مدینه
 
== سپاه قریش در راه احد ==
 
  
 +
==زمان و علت وقوع جنگ احد==
 +
غزوه اُحُد، در روز هفتم<ref> المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۹۹؛ الطبقات، ج‌ ۲، ص‌ ۲۸.</ref> یا نیمه<ref> تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹؛ تاریخ ابن‌خیاط، ص‌ ۳۸.؛ وقایع الایام، شیخ عباس قمی، 15 شوال</ref> [[شوال]] سال سوم هجری و یکسال پس از [[غزوه بدر|جنگ بدر]] به وقوع پیوست. انگیزه اصلی [[قریش]] برای لشگر کشی به سوی مدینه خونخواهی کشتگانی بود که مشرکان در شکست سختشان در جنگ بدر متحمل شده بودند.<ref>دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل احد</ref>
  
ابوسفیان در جایگاه ثائر (انتقام‌گیرنده)، فرماندهى سپاه را بر عهده گرفت<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 200؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 47.</ref> و گریه بر كشتگان بدر را ممنوع كرد<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 824‌.</ref> صفوان‌ بن امیه پیشنهاد كرد زنان را براى یادآورى كشته‌شدگان بدر و تحریك به خونخواهى، همراه خویش سازند.<ref> المغازى، ج ‌1، ص‌ 202؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 263.</ref> به نظر برخى، بزرگان قریش از آن جهت زنان را همراه‌ خود بردند كه از جنگ نگریزند؛ زیرا فرار با ‌زنان دشوار و رهاكردن آنان در میدان جنگ ننگ بود.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 62‌.</ref>
+
مسائل دیگری که انگیزه قریش را برای این نبرد تقویت نمود عبارتند از:
  
سپاه قریش به همراه دیگر قبایل عرب (مانند بنى‌كنانه و ثقیف و اهل تهامه)<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 203؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59.</ref> مركب از 3000<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 66‌؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28.</ref> یا 5000<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 824.</ref> نفر كه 700 تن از آنان زره‌پوش بودند، همراه 200 اسب و 3000 شتر، آماده كارزار شد.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 203؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 383.</ref> تعدادى از زنان قریش (از ‌جمله هند همسر ابوسفیان) این سپاه را همراهى مى‌كردند.<ref> تاریخ طبرى، ج ‌2، ص ‌59؛ السیرة النبویه، ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 327.</ref>
+
#تحریکات [[یهود|یهودیان]] مدینه: یهودیان نیز که در مورد مرکزیت سیاسى و اقتصادى خود، در منطقه احساس خطر مى‌ کردند و سلطه فرهنگى خود را در معرض نابودى مى‌ دیدند، با اعزام نمایندگانى به [[مکه|مکه]] به تشویق قریش براى انتقام‌گیرى پرداختند. چنان که خود نیز کینه‌ هاى درونى را آشکار و پیمان‌ هاى عدم تعرّض و حسن همجوارى را که با [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (ص) بسته بودند، نقض کردند.<ref>الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم) ، ج‏۶، ص۷۶</ref>
 +
#نا امن شدن راه تجاری مشرکان مکه: پیامبر با عقد پیمان با قبائل مختلف منطقه، قریش را تحت محاصره قرار داده بود و بر راه تجاری آنان سیطره پیدا کرده بود به گونه ای که راه تجار ی آنان دیگر امن به حساب نمی آمد و لذا چاره ای جز شکستن این حصر نمی دیدند.<ref>الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم) ، ج‏۶، ص۷۶</ref>
  
مسلمانان هنگامى از تصمیم مشركان آگاه شدند كه آنان آماده حركت از [[مكه]] بودند یا خارج شده بودند. عباس‌ بن عبدالمطلب عموى پیامبر صلی الله علیه و آله طى نامه‌اى محرمانه به ‌وسیله مردى از بنى ‌غفار [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله را از زمان حركت و توان نظامى قریش آگاه كرد.
+
==سپاه قریش در جنگ احد==
 +
[[پرونده:غزوه احد (2).jpg|250px|thumb|left|نقشه جنگ احد و محل قرارگیری هر دو سپاه]]
 +
سپاه مشرکان سه هزار جنگنده داشت.<ref> المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۳؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹.</ref> که ۷۰۰ تن از آنان زره‌پوش بودند، و ۲۰۰ اسب و ۳۰۰۰ شتر، با خود داشتند.<ref> المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج‌ ۱، ص‌ ۳۸۳.</ref> [[ابوسفیان]] در جایگاه ثائر (انتقام‌گیرنده)، فرماندهى این سپاه را بر عهده داشت.<ref> المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۰؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ ۲، ص‌ ۴۷.</ref>
  
چون ابى ‌بن كعب نامه را بر حضرت خواند، پیامبر صلی الله علیه و آله از او خواست كه مضمون نامه را فاش نكند. با این حال، چیزى نگذشت كه خبر حركت قریش در [[مدینه]] شایع شد. افزون بر پیك عباس، عمرو ‌بن سالم خزاعى یا عده‌اى از بنى ‌خزاعه كه هم‌پیمان [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله بودند، حضرت را از حركت و توان نظامى قریش آگاه ساختند.<ref> انساب الاشراف، ج ‌1، ص‌ 383؛ المغازى، ج‌ ص‌ 204‌ـ‌205.</ref>
+
صفوان‌ بن امیه پیشنهاد کرد زنان را براى یادآورى کشته‌شدگان بدر و تحریک به خونخواهى، همراه خویش سازند.<ref> المغازى، ج ‌۱، ص‌ ۲۰۲؛ المنتظم، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۳.</ref> به نظر برخى، بزرگان قریش از آن جهت زنان را همراه‌ خود بردند که از جنگ نگریزند؛ زیرا فرار با ‌زنان دشوار و رهاکردن آنان در میدان جنگ ننگ بود.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ ۳، ص‌ ۶۲‌.</ref>
 +
تعدادى از زنان قریش از ‌جمله هند همسر ابوسفیان این سپاه را همراهى مى‌ کردند.<ref> تاریخ طبرى، ج ‌۲، ص ‌۵۹؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌ ۲، ص‌ ۳۲۷.</ref>
  
سپاه قریش، پنجم<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 208.</ref> یا دوازدهم<ref> الكامل، ج‌ 2، ص‌ 150؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59.</ref> [[شوال]] در دامنه كوه اُحُد نزدیك كوه عینین فرود آمد.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 62؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص 422.</ref> درباره این ‌كه چرا مشركان در جنوب [[مدینه]] كه بر سر راهشان بود، فرود نیامدند و شهر را دور زده در شمال آن فرود آمدند، علت خاصى در تاریخ ذكر نشده است؛ اما برخى، مدخل شهر مدینه را در آن زمان فقط از طریق شمال و از كنار كوه اُحُد دانسته‌اند<ref> سیره [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله، ص‌ 458.</ref> و به نظر برخى دیگر قریش براى چراندن مركب‌هاى خود در كشتزارهایى معروف به عِرْض كه در شمال مدینه قرار دارد و صدمه زدن به مسلمانان، در شمال فرود آمدند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 207؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 383.</ref>
+
قریش همچنین نمایندگانى براى کمک ‌گیرى از قبایل اطراف مکه فرستادند. این فرستادگان توانستند حمایت قبیله ‌هاى [[قبیله کنانه|کنانه]] و مردم [[تهامه]] را جلب کنند
  
پیامبر صلی الله علیه و آله حباب ‌بن منذر را محرمانه براى ارزیابى از وضعیت دشمن به ناحیه اُحُد اعزام كرد. گروهى از اصحاب براى جلوگیرى از شبیخون دشمن، شب جمعه را به پاسدارى از [[مدینه]] به ‌ویژه مسجد و خانه پیامبر صلی الله علیه و آله پرداختند.<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28‌ـ‌29؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 263.</ref>
+
ابو عامر فاسق هم با پنجاه نفر از مردم [[اوس]] که براى مخالفت با [[پیامبر اسلام|محمّد]] (صلی الله علیه وآله) از او پیروى مى‌ کردند، از مدینه به مکه آمد تا همراه قریش باشد. او مردم قریش را بر ضدّ رسول خدا (ص) تحریک مى ‌کرد و مى‌گفت: شما بر حق هستید و آنچه محمّد آورده، باطل است.
  
روز جمعه، رسول خدا صلی الله علیه و آله با مسلمانان درباره شیوه مقابله با دشمن مشورت كرد. بزرگان مهاجر و انصار موافق ماندن در مدینه بودند. عبدالله بن اُبى با این استدلال كه در كوچه‌هاى كم عرض مدینه بهتر مى‌توان با دشمن مقابله كرد، زنان و افراد ناتوان هم از بالاى بام‌ها و برج‌ها به ما كمك مى‌كنند، بر این نظر اصرار داشت و تجربه جنگ‌هاى جاهلى را مؤید نظر خویش مى‌دانست كه هرگاه از شهر بیرون رفته‌ایم، شكست خورده‌ایم؛<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 208‌ـ‌210؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 423.</ref> اما گروهى دیگر، رویارویى با دشمن در بیرون مدینه را پیشنهاد مى‌كردند.
+
در مورد منابع مالی سپاه قریش در جنگ احد گفته شده: براساس تصمیم بزرگان قریش، سود کاروان تجاری قریش ـ که [[غزوه بدر|جنگ بدر]] به خاطر آن بر پا گردیده بود ـ برای جنگ احد هزینه شد. گفته شده مال التجاره را که فروختند، هزار شتر و پنجاه هزار دینار بود، که سرمایه را به صاحبان آن دادند و سود آن را که از هر دینار سرمایه یک دینار بود به هزینه جنگ اختصاص دادند.<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏، انتشارات دانشگاه تهران‏، ۱۳۷۸ ش‏، ص ۳۰۶</ref>
  
طرفداران این نظریه، گروهى از جوانان و كسانى ‌كه توفیق شركت در غزوه بدر را نداشتند و گروهى از بزرگسالان چون حمزه (عموى پیامبر صلی الله علیه و آله) و سعد بن عباده و نعمان‌ بن مالك بودند؛ با این استدلال كه باقى ماندن در شهر بر ضعف و ترس مسلمانان حمل و سبب گستاخى مشركان مى‌شود و در جاهلیت هرگاه به ما حمله مى‌كردند و ما در شهر مى‌ماندیم تا زمانى كه بیرون از شهر با آن‌ها نمى‌جنگیدیم، طمعشان از ما قطع نمى‌شد.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 63‌؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29؛ المغازى، ج ‌1، ص‌ 210.</ref>
+
==پیش از شروع جنگ==
 +
===با خبر شدن مسلمانان از حرکت سپاه قریش===
  
سیره‌نویسان اتفاق نظر دارند كه نظر پیامبر صلی الله علیه و آله در ابتدا، ماندن در شهر بود<ref> الصحیح من سیره، ج‌ 6‌، ص‌ 106.</ref> و بر اساس خوابى كه دیده بود، خروج از مدینه را نمى‌پسندید.<ref> السیر والمغازى، ص‌ 324؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29.</ref> در نقل‌هاى تاریخى، در این ‌كه آیا ماندن در شهر، [[وحى]] الهى یا نظر شخصى [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله بوده، اشاره‌اى نشده است و خود حضرت هم بر عقیده خویش به ‌صورت دستور الهى و وحیانى بودن آن اصرار نكرده است و بعید مى‌نماید كه اگر چنین بود، آن را ابراز نمى‌كرد.<ref> سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله، ص‌ 459‌ـ‌460.</ref>
+
بنا بر گفته مورخان مسلمانان از دو طریق از حرکت سپاه مشرکان آگاه شدند:
  
سرانجام پیامبر صلی الله علیه و آله به جهت اصرار مسلمانان<ref> السیرة‌النبویه، ابن‌كثیر، ج 2، ص‌ 329؛ الصحیح من سیره، ج 6‌، ص 106.</ref> و احترام به نظر اكثریت<ref> نمونه، ج‌ 3، ص‌ 72.</ref>، نظریه خروج از مدینه را پذیرفت و پس از اقامه [[نماز جمعه]]، مسلمانان را موعظه و به جهاد امر كرد و پیروزى آنان را در گرو صبر دانست؛<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 213؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 263.</ref> آنگاه لباس رزم پوشیده، آماده حركت به ‌سوى اُحُد شد.
+
#[[عباس بن عبدالمطلب|عبّاس بن عبد المطلب]] درباره حرکت، وضعیت و شمار قریش، نامه‌ اى نوشت و آن را به مردى از بنى غفار داد که سه روزه خود را به مدینه برساند. مرد غفارى به مدینه آمد و نامه عبّاس را به پیامبر (ص) داد که بر در [[مسجد قبا|مسجد قباء]] بود. نامه را [[ابی بن کعب|ابى بن کعب]] براى حضرت خواند.<ref> : تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۰؛ المغازى، ۱/ ۲۰۴؛ انساب الاشراف، ۱/ ۳۱۴؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۷۲؛ حیاة محمّد، ۲۵۵. </ref>
 +
#واقدى نقل مى ‌کند که در این هنگام عمرو بن سالم خزاعى همراه تنى چند از خزاعه که چهار تن بودند، از مکه بیرون آمدند و هنگامى که قریش‌ در ذى طوى بودند، به آنان رسیدند. عمرو بن سالم و همراهانش آن خبر را به رسول خدا (ص) دادند و برگشتند.<ref> المغازى، ۱/ ۲۰۵؛ شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۱۸- ۲۱۹. </ref>
  
آنان كه بر خروج از مدینه اصرار داشتند؛ گفتند شایسته نیست خلاف رأى پیامبر صلی الله علیه و آله عمل كنیم. حضرت فرمود: هنگامى كه پیامبرى لباس رزم بپوشد شایسته نیست آن را بیرون آورد، مگر آن كه با دشمنى بجنگد.<ref> السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 63؛ دلائل‌النبوه، ج ‌3، ص‌ 207‌ـ‌208.</ref>
+
[[پیامبر اسلام|پیامبر اسلام]] به ابى بن کعب دستور فرمود که اطلاعات خود را در مورد حرکت قریش پوشیده دارد. هدف حضرت جلوگیرى از جنگ روانى [[یهود|یهودیان]] و [[منافقان]] و گرفتن فرصت هرگونه توطئه احتمالى بر ضدّ مسلمانان از سوى این دشمنان خطرناک بود. چه آنان در حقیقت دشمن اصلى به شمار مى‌رفتند و به نقاط ضعف و قوت مسلمانان کاملا آشنا بودند. بدین معنى که اعلان زود هنگام حرکت قریش براى جنگ موجب مى‌شد تا فرصت کافى براى شناخت طرح و برنامه دفاعى مسلمانان داشته باشند.
  
رسول خدا صلی الله علیه و آله عبدالله ‌بن مكتوم را جانشین خود در مدینه قرار داد<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 150.</ref> و با 1000 نفر از مهاجر و انصار كه 100 تن از آنان زره پوشیده بودند،<ref> السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 63‌؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29.</ref> ره‌سپار اردوگاه اُحُد شد.
+
===فرود آمدن سپاه قریش در دامنه احد===
  
مورخان، زمان حركت سپاه اسلام را پس از اقامه نماز جمعه و عصر دانسته‌اند؛<ref> السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج‌ ص‌ 63؛ المغازى، ج ‌1، ص‌ 213‌ـ‌214.</ref> در ‌حالى ‌كه آیه «و ‌اِذ غَدَوتَ مِن اَهلِكَ تُبَوِّئُ المُؤمِنینَ مَقعِدَ لِلقِتالِ واللّهُ سَمیعٌ عَلیم» ([[سوره آل عمران]]/3،121)، با توجه به كلمه «غَدَوتَ» دلالت دارد كه حركت پیامبر صلی الله علیه و آله صبحگاهان بوده است. وجه جمع آیه با نظر مورخان به این است كه گفته شود: پیامبر صلی الله علیه و آله جهت مشورت با اصحاب و مشخص كردن محل جنگ<ref> جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ ص‌ 94‌ـ‌95.</ref> یا انتخاب اردوگاه جنگى در دامنه كوه اُحُد، صبح‌گاهان از خانه بیرون رفت و خروج حضرت با سپاهیانش به ‌سوى اُحُد، پس از [[نماز جمعه]] بود یا این ‌كه گفته شود: كلمه (غداة) در این ‌جا به ‌معناى مطلق خروج (در هر ساعتى از روز) است؛ چنان‌كه (رواح) مطلق بازگشت به ‌شمار مى‌رود.<ref> المصباح، ص‌ 243 «راح» و ص‌ 443 «غدا»؛ سیره رسول خدا، ص‌ 477.</ref>
+
سپاه قریش، پنجم<ref> الطبقات، ج‌ ۲، ص‌ ۲۸؛ المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۸.</ref> یا دوازدهم<ref> الکامل، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۰؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹.</ref> [[شوال]] در دامنه کوه اُحُد نزدیک کوه عینین فرود آمد.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ ۳، ص‌ ۶۲؛ الروض الانف، ج‌ ۵، ص ۴۲۲.</ref> درباره این ‌که چرا مشرکان در جنوب [[مدینه]] که بر سر راهشان بود، فرود نیامدند و شهر را دور زده در شمال آن فرود آمدند، علت خاصى در تاریخ ذکر نشده است؛ اما برخى، مدخل شهر مدینه را در آن زمان فقط از طریق شمال و از کنار کوه اُحُد دانسته‌اند.<ref> سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله، ص‌ ۴۵۸.</ref>  
  
سپاه اسلام در مسیر اُحُد به منطقه شیخان فرود آمد. [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله از سپاهیانش بازدید كرد و نوجوانانى را كه در سپاه بودند به جز رافع ‌بن خدیج كه تیراندازى ماهر و سمرة ‌بن جندب كه نوجوانى چابك بودند به مدینه بازگرداند<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 61‌؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 426.</ref> و هنگامى كه متوجه حضور هم‌پیمانان یهودى عبدالله بن اُبى شد، فرمود: براى جنگ با مشركان نباید از مشركان كمك گرفت.<ref> المغازى، ج‌ ص‌ 215؛ الطبقات، ج‌ ص‌ 30.</ref>
+
پیامبر صلی الله علیه و آله حباب ‌بن منذر را محرمانه براى ارزیابى از وضعیت دشمن به ناحیه اُحُد اعزام کرد. گروهى از اصحاب براى جلوگیرى از شبیخون دشمن، شب جمعه را به پاسدارى از [[مدینه]] به ‌ویژه مسجد و خانه پیامبر صلی الله علیه و آله پرداختند.<ref> الطبقات، ج‌ ۲، ص‌ ۲۸‌ـ‌۲۹؛ المنتظم، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۳.</ref>
  
عبدالله ابن اُبى با گروهى از پیروانش در گوشه‌اى جدا از مسلمانان منزل گزیدند.<ref> انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 385؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 216.</ref> سپاه اسلام، نیمه‌هاى شب<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 264.</ref> از مسیرى به ‌سوى اُحد حركت كرد كه به مشركان برنخورد.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 61‌؛ معجم مَااستعجم، ج‌ 1، ص‌ 109.</ref> در ‌حالى ‌كه مشركان در دامنه كوه اُحد مستقر بودند، مسلمانان از نزدیك آنان (سمت چپ) عبور كردند و به ‌سوى كوه اُحُد بالا رفتند و در شعبى از آن در لبه وادى فرود آمدند.<ref> السیرة النبویه، ابن‌اسحاق، ص‌ 325؛ البدایة والنهایه، ج‌ 4، ص 12.</ref>
+
===خواب رسول خدا در مورد جنگ احد===
  
رسول خدا صلی الله علیه و آله در ‌حالى ‌كه مشركان را مشاهده مى‌كرد، دستور داد بلال اذان بگوید تا مسلمانان [[نماز صبح]] را اقامه كنند. عبدالله ‌بن ‌اُبى به این بهانه كه پیامبر صلی الله علیه و آله با پیشنهاد او مخالفت و از رأى جوانان پیروى كرده<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 219؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 264.</ref> یا به جهت پذیرفته نشدن هم‌پیمانان یهودى او در جنگ،<ref> السیرة الحلبیه، ج‌ 2، ص‌ 42؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 216.</ref> به همراه طرفدارانش (حدود 300 نفر) از بین راه<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 64‌؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 150.</ref> یا از اُحد<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 219؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30.</ref> به مدینه بازگشت و بدین ترتیب، سپاه اسلام به 700 نفر كاهش یافت.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 65‌؛ الروض‌الانف، ج‌ 5، ص‌ 426.</ref>
+
واقدی می نویسد، پیامبر (ص) بر منبر ظاهر شد و پس از ثنا و ستایش الهى چنین فرمود: اى مردم من خوابى دیده‌ ام، در خواب دیدم که گویى در زرهى محکم هستم و شمشیرم [[ذوالفقار|ذو الفقار]]، از قبضه شکسته و شکاف برداشته است، دیدم گاو نرى کشته شد و من قوچى را از پى خود مى ‌کشیدم. مردم گفتند: آن را چگونه تعبیر مى‌ فرمایى؟ فرمود: آن زره محکم شهر مدینه است، پس در همانجا بمانید، اما شکستن شمشیرم، اندوه و مصیبتى است که به من مى‌ رسد، گاوى هم که کشته شد، کشته شدن برخى از اصحاب من است، قوچى که از پى خود مى‌ کشیدم، دشمن و لشکر است که به خواست خدا آن را خواهیم کشت.
 +
از [[ابن عباس]]  روایت کردند که پیامبر (ص) فرمود: شکاف برداشتن شمشیرم دلیل بر کشته شدن مردى از خانواده من است.<ref> ترجمه مغازی ، ص ۱۵۲ </ref>
  
عبدالله بن اُبى در توجیه بازگشت خود چنین مى‌گوید:<ref> جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 223؛ السیرة‌النبویه، ابن ‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 331.</ref> جنگى در كار نیست. اگر جنگى بود ما همراه شما مى‌ماندیم: «و‌قِیلَ لَهُم تَعالَوا قتِلوا فى سَبیلِ اللّهِ اَوِ ادفَعوا قالوا لَو‌نَعلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعنكُم‌...». ([[سوره آل عمران]]/3،167)
+
===مشورت رسول خدا با اصحاب===
 +
رسول خدا در اثر خوابی که دیده بود خوش نداشت از مدینه بیرون رود و در این باب با اصحاب خود مشورت کرد و گفت: اگر مصلحت بدانید در مدینه مى‏ مانیم و دشمن را در همان جا که فرود آمده است رها مى‏ کنیم تا اگر همان جا بمانند به زحمت باشند، و اگر به مدینه هجوم آورند با آنان نبرد کنیم. «[[عبدالله بن ابی سلول|عبداللّه بن أبىّ بن سلول]]» و بزرگان [[مهاجرین|مهاجر]] و [[انصار|أنصار]] نیز چنین عقیده داشتند.<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏، ص۳۰۹</ref> امّا کسانى که در [[غزوه بدر|بدر]] حضور نداشتند و گروهى از جوانان پرشور که مزه پیروزى بدر را چشیده بودند و نیز [[حضرت حمزه علیه السلام|حمزة بن عبد المطلب]] خواهان بیرون رفتن از مدینه بودند. آنان بر رأى خود، اصرار کردند. حتى برخى از آنان گفتند: این اسب ‌ها و شتران قریش است که کشت و زرع ما را مى‌ خورد و در مزارع به فساد و تباهى مشغول است.
  
پیامبر صلی الله علیه و آله سپاه خود را به ‌گونه‌اى استقرار داد كه كوه اُحد پشت سر و [[مدینه]] در مقابل و كوه عینین (جبل‌الرماة) در سمت چپ مسلمانان قرار داشت. این در ‌حالى بود كه مشركان در برابر مسلمانان و مدینه پشت سر آن‌ها قرار گرفته بود.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 220؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 264.</ref>
+
آنان در اثبات صحت دیدگاه خود، چنین استدلال مى ‌کردند که اقامت آنان در داخل شهر موجب خواهد شد تا دشمن فکر کند، مسلمانان ترسیده ‌اند و بدین ترتیب بر نیروهاى اسلامى جرأت پیدا کند. آنان مى ‌گفتند: در بدر که سیصد مرد جنگى داشتى، خداوند ترا بر دشمن ظفر داد، امّا حالا شمار زیادى از مردم تحت امر تواند. این کارى است که خداوند متعال به میدان آنان هدایت کرده است.
  
حضرت، سربازانش را به [[تقوا]] سفارش كرد و از اختلاف با یكدیگر برحذر داشت و آن روز را براى كسانى‌ كه یقین و صبر را پیشه سازند، روز پاداش دانست،<ref> انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 387؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 221‌ـ‌222.</ref> آن‌گاه پرچم سپاه اسلام را به مصعب ‌بن عمیر<ref> السیرة النبویه، ابن‌اسحاق، ص ‌329؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 426.</ref> و بر حسب بعضى نقل‌ها به على ‌بن ابى‌طالب سپرد.<ref> مجمع‌البیان، ج 2، ص‌ 825؛ البدایة والنهایه، ج 4، ص‌ 17؛ الصحیح من سیره، ج 6‌، ص ‌115.</ref>
+
چون بیشتر مردم خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند، رسول خدا (ص) تسلیم رأى اکثریت شد.<ref> السیرة‌النبویه، ابن‌کثیر، ج ۲، ص‌ ۳۲۹؛ الصحیح من سیره، ج ۶‌، ص ۱۰۶.</ref> پس به خانه رفت تا لباس جنگ بر تن کند. در همین اثنا آنان که در پذیرش رأى خود، اصرار ورزیدند، پشیمان شدند که چرا رأى خود را به حضرت تحمیل کرده‌ اند. در حالى که او به خواست و اراده خدا از همگان آگاه‌تر است و امر الهى از آسمان بر او فرود مى‌ آید.<ref> سیره ابن هشام، ۳/ ۶۷- ۶۸؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۲۱- ۴۲۲؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۱۸- ۲۱۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۸۸- ۱۹۰؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۹۲- ۹۳؛ دلائل النبوه (بیهقى)، ۳/ ۲۰۸- ۲۲۶؛ سیره ابن اسحاق، ۳۲۴؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۰؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۲۵- ۲۶؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۱۲- ۱۳؛ المغازى، ۱/ ۲۰۸- ۲۱۱، ۲۱۰؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۰۷. </ref> لذا به نزد پیامبر آمدند و گفتند: ما را آن حقّ نبود که رسول خدا را به کارى که بدان رغبتى نداشت وادار کنیم و اکنون هم اگر مى‏ خواهى در مدینه بمان. پیامبر در جواب آنان فرمود: «پیامبرى را سزاوار نیست که لباس جنگ بپوشد، و بى ‏آنکه جنگ کند آن را از تن در آورد، اکنون بنگرید که آنچه مى‏ فرمایم انجام دهید و به نام خدا رهسپار شوید که اگر شکیبا باشید، پیروز خواهید شد».<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏، ص ۳۱۰</ref>
  
رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن بیم داشت كه سواره نظام دشمن سپاه اسلام را (از حد فاصل كوه عینین و اُحد) دور بزند و از پشت سر هجوم ‌آورد؛<ref> المغازى، ج ‌1، ص ‌224؛ سیره [[رسول ‌خدا]]، ص‌ 463.</ref> از این‌رو، عبداللّه بن جبیر را به همراه 50‌ نفر بر كوه عینین گماشت<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 152.</ref> و به آن‌ها فرمود: اگر ما دشمن را شكست دادیم و به لشكرگاهش وارد شدیم یا دیدید، كشته شدیم شما این مكان را رها نكنید.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 224؛ دلائل النبوه، ج 3، ص‌ 209.</ref>
+
===حرکت سپاه اسلام از مدینه===
  
فرمانده قریش هم به اهمیت این محل آگاهى داشت؛ بدین جهت به فرمانده جناح راست مشركان و [[خالد بن ولید]] به همراه 200 نفر سواره‌نظام مأموریت داد تا با آغاز جنگ و در زمان مناسب از پشت سر به مسلمانان حمله كند.<ref> مجمع‌البیان، ج ‌2، ص ‌825‌.</ref>
+
رسول خدا (ص) پس از رایزنى با یاران، و پوشیدن لباس جنگ، [[عبدالله بن ام مکتوم|عبداللّه بن ام مکتوم]] را در مدینه جانشین خود کرد<ref>الاوائل، ۱/ ۱۸۳؛ الثقات، ۱/ ۲۲۴- ۲۲۵ </ref> و پیش از حرکت، سه نیزه خواست و سه پرچم بست: پرچمى براى [[اوس|أوس]] که به دست [[اسید بن حضیر|أسید بن حضیر]] داد و پرچمى براى [[خزرج]] که به دست [[حباب بن منذر]] یا [[سعد بن عباده]] سپرد و پرچمى هم براى [[مهاجرین|مهاجرین]] به دست [[امام علی علیه السلام|على بن أبى طالب]] علیه السلام.<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏، ص ۳۱۱</ref>
  
سپاه مشركان در برابر مسلمانان صف‌آرایى كرده بود و فرماندهى جناح راست را خالد‌ بن ولید و جناح چپ را عكرمة بن ابى‌جهل بر عهده داشت و پرچمدار آنان، طلحة ‌بن ابى‌طلحه بود.<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 387.</ref>
+
تعداد سپاهیان [[اسلام]] را برخی هزار نفر برخى نهصد و شمارى دیگر نهصد و پنجاه نفر گفته‌ اند. از این میان یکصد نفر زره‌پوش بودند و مسلمانان هیچ اسبى نداشتند.<ref> وفاء الوفاء، ۱/ ۲۸۴- ۲۸۵؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۲۱؛ فتح البارى‌ </ref> و گفته شده: یک اسب پیامبر (ص) داشت و یک اسب ابو بردة بن دینار.<ref> تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۲۱ </ref> در روایت دیگرى، فقط یک اسب در سپاه مسلمانان ذکر شده است.<ref> مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۷؛ حیاة الصحابة، ۳/ ۷۶۹؛ کنز العمّال، ۳/ ۱۳۵ </ref>
  
زنان قریش با خواندن اشعار حماسى، مردان را به جنگ تشویق مى‌كردند.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ ص‌ 63‌؛ السیرة النبویه، ابن‌كثیر، ج ‌2، ص‌ 333.</ref> پیامبر صلی الله علیه و آله با شنیدن اشعار آن‌ها فرمود: خدایا! از تو كمك مى‌خواهم و به تو پناه مى‌برم و در راه تو مى‌جنگم. خداوند مرا كفایت مى‌كند و او نیكو وكیلى است: «اللّهمّ بك اَحُول و بِكَ اَصول و فیك اُقاتل حسبى اللّه و نعم الوكیل».<ref> المنار، ج‌ ص‌ 100؛ انساب الاشراف، ج‌ ص‌ 388.</ref>
+
سپاه اسلام در مسیر اُحُد به منطقه شیخان فرود آمد. [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله از سپاهیانش بازدید کرد و نوجوانانى را که در سپاه بودند به جز رافع ‌بن خدیج که تیراندازى ماهر و [[سمره ‌بن جندب|سمرة ‌بن جندب]] که نوجوانى چابک بودند به مدینه بازگرداند<ref> تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۶۱‌؛ الروض الانف، ج‌ ۵، ص‌ ۴۲۶.</ref> و هنگامى که متوجه حضور هم‌پیمانان یهودى عبدالله بن اُبى شد، فرمود: براى جنگ با مشرکان نباید از مشرکان کمک گرفت.<ref> المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۵؛ الطبقات، ج‌ ۲، ص‌ ۳۰.</ref>
  
ابوعامر راهب كه در آغاز هجرت به مشركان پناهنده شده بود و وعده همكارى قومش در [[مدینه]] را در این جنگ داده بود، میان دو سپاه قرار گرفت و اوسیان را به همكارى با خویش فرا‌خواند كه سنگ‌پرانى بین دو سپاه آغاز شد و این نخستین برخورد دو سپاه با یكدیگر بود.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 223؛ السیرة النبویه، ابن‌اسحاق، ص‌ 326ـ327.</ref>
+
===بازگشت منافقان در جنگ احد===
  
طلحة‌ بن ابى‌طلحه (پرچمدار قریش)، نخستین كسى بود كه مبارز طلبید و بدست على علیه‌السلام كشته شد<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 62‌ـ‌63؛ تاریخ ابن‌خیاط، ص‌ 38.</ref> و بر حسب بعضى نقل‌ها، 9 نفر از بنى‌عبدالدار و اسود غلام عبدالدار یكى پس از دیگرى پرچم را بدست گرفتند و بدست على علیه‌السلام كشته شدند و پرچم مشركان بر زمین افتاد.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 825‌.</ref>
+
عبداللّه بن ابى همراه منافقان و شمارى از دو دلان از بین راه بازگشتند. آنان سیصد نفر بودند. ابن ابى گفت: محمّد از من سرپیچى کرد و از کودکان اطاعت نمود. او به زودى خواهد دانست که چه کرده است؟ مردم، ما نمى‌ دانیم براى چه خود و فرزندانمان را در اینجا به کشتن دهیم؟ آنان بازگشتند اما رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم حتى به پشت سر خود نگاه نیز نکرد.<ref> طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۳۹۰؛ انساب الاشرف، ج ۱، ص ۳۱۵ </ref> [[جابر بن عبدالله انصاری|جابر بن عبداللّه انصارى]] در پى ایشان شتافت و آنان را به خدا، جان و پیامبرشان سوگند مى‌داد که قبیله و پیامبرشان‌ را تنها نگذارند. عبداللّه بن ابى گفت: اگر مى ‌دانستیم جنگى پیش خواهد آمد، شما را تنها نمى ‌گذاشتیم، امّا مى‌دانیم که جنگى روى نخواهد داد. تو هم اگر از من اطاعت کنى، باید برگردى.<ref> سیره مغلطاى، ۴۹</ref>
  
پس از كشته شدن پرچم‌داران قریش (اصحاب لواء) رزمندگان اسلام در مدتى كوتاه سپاه قریش را درهم شكستند و مشركان گریختند و فریاد زنانشان بلند شد<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 31؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 439.</ref> نسطاس غلام صفوان كه در لشكرگاه قریش بود، مى‌گوید: مسلمانان تا آن جا پیش رفتند كه وى را به اسارت گرفته و اموال لشكرگاه را تصاحب كردند. در این میان، خالد ‌بن ولید چند بار به میسره سپاه اسلام هجوم ‌برد كه هر بار، تیراندازان جبل الرماة او را به عقب‌نشینى واداشتند.<ref> المغازى، ج ‌1، ص‌ 229‌ـ‌230؛ مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 825.</ref>
+
==شرح جنگ احد==
  
'''حمله دشمن از كمین‌گاه:'''
+
===صف آرایی سپاه مسلمانان در جنگ احد===
 +
[[پرونده:کوه رمات.jpg|۴۰۰px|thumb|left|تیراندازان مستقر شده در جبل الرماة در فیلم محمد رسول الله (ص)]]
 +
وقتى رسول خدا (ص) به منطقه نبرد رسید، چنان دید که در دامنه [[کوه احد|کوه احد]] فرود آید، به گونه‌اى که کوه پشت سر آنان باشد. سپس به صف‌ آرایى سپاه پرداخت و چنان صف‌ها را راست مرتب فرمود که اگر شانه مردى از صف بیرون مى ‌نمود، آن را به عقب مى‌ راند تا صف راست و یکنواخت باشد.
 +
حضرت به نیروهاى مسلمان فرمان داد که احدى نجنگد تا فرمان جنگ را صادر نماید.
  
آنچه سبب شد در این مرحله از جنگ، اوضاع به نفع مشركان تغییر یابد، این بود كه مسلمانان به جاى تعقیب دشمن تا پیروزى نهایى به دنبال جمع‌آورى غنایم رفتند و مهم‌تر این ‌كه بسیارى از پاسداران كوه عینین به همین منظور سنگر حساس خویش را ترك كردند.<ref> تاریخ طبرى، ج ‌2، ص‌ 62‌؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 210.</ref>
+
در سمت چپ مسلمانان کوهى قرار داشت که جبل عینین نام داشت. در این کوه شکافى قرار داشت. حضرت، عبداللّه بن جبیر را همراه پنجاه نفر تیرانداز بر آن گماشت و به او سفارش کرد که با تیراندازى، مواظب باشند، سواران دشمن از پشت بر مسلمانان نتازند. در روایت دیگرى است که حضرت فرمود:
 +
اگر دیدید که پرندگان بر جنازه ما نشسته ‌اند، از جاى خود تکان نخورید تا من به دنبال شما بفرستم؛ و اگر دیدید که این قوم را شکست داده‌ایم و بر آنان چیره شده‌ایم، از جاى خود تکان نخورید تا من به دنبال شما بفرستم.<ref> تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۲۳ </ref> بدین ترتیب کوه احد پشت سر [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله، کوه عینین سمت چپ و مدینه رودرروى مسلمانان بود.<ref>  المغازى، ج ۱، ص ۲۲۱ </ref>
  
خالد بن ولید كه از دور جبل‌الرماة را زیر نظر داشت، با مشاهده تیراندازان به آن‌ها حمله كرد و عبدالله‌ بن جبیر و یارانش را كه كمتر از 10 نفر بودند،<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 284؛ التفسیرالكبیر، ج ‌9، ص‌ 36.</ref> به شهادت رساند و از پشت سر به مسلمانان حمله‌ور شد. وضعیت سپاه اسلام به ‌گونه‌اى آشفته شد كه مسلمانان به یكدیگر شمشیر مى‌زدند و یكدیگر را مجروح مى‌ساختند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 232‌ـ‌233؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 266.</ref>
+
پس از آن ضمن [[خطبه]] ‌اى، مردم را توصیه به عمل به احکام الهى و پرهیز از نواهى خداوند کرده، آن روز را، روز مزد و پاداش دانستند، البته براى کسانى که صبر، یقین، تلاش و نشاط را پیشه خود کنند. آن حضرت جنگ با دشمن را جنگى سخت خواندند که تنها صبر آن را آسان مى‌ کند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: از اختلاف و نزاع با یکدیگر بپرهیزید که مایه ضعف و ناتوانى است و خداوند آن را دوست ندارد.<ref> المغازى، ج ۱، صص ۲۲۳- ۲۲۲ </ref>
  
در این میان، عامل دیگرى كه سبب تقویت روحیه دشمن شد، برافراشته شدن پرچم قریش بدست عمره، دختر علقمه بود كه باعث شد سربازان شكست خورده قریش، دوباره به میدان جنگ باز‌گردند.<ref> الكامل، ج‌ 2، ص‌ 154؛ تفسیر قمى، ج ‌1، ص‌ 141.</ref>
+
===آغاز جنگ احد===
 +
نخستین کسى که به سوى مسلمانان تیر انداخت، ابو عامر فاسق بود که با پنجاه نفر از همراهانش پیش آمد و تلاش کرد تا [[اوس|اوسیان]] را به سوى خود، جلب کند، امّا مردم اوس به او جواب درشت دادند. آنان و مسلمانان مدتى به یکدیگر تیراندازى کردند، امّا کارى از پیش نبردند و عقب‌نشینى کردند.
  
'''شایعه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله:'''
+
هنگامى که دو لشکر به روى هم ایستادند و جنگ درگرفت، زنان قریش به رهبرى‏ «هند» همسر «أبو سفیان»، نقش دف زدن و تصنیف خواندن پشت سر مردان سپاهى را به عهده گرفتند و از این راه آنان را بر جنگ دلیر مى ‏ساختند و کشتگان بدر را به یادشان مى ‏آوردند.<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏ ،ص۳۱۵</ref>
  
عبدالله ‌بن قمئه (قمیئه) مصعب ‌بن عمیر را كه از پیامبر صلی الله علیه و آله دفاع مى‌كرد، به شهادت رساند و چنین پنداشت كه حضرت را به شهادت رسانده است و با صداى بلند گفت: محمد را كشتم<ref> السیرة النبویه، ابن‌اسحاق، ص‌ 329؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص ‌435؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 94.</ref> و بنابر نقلى، ابلیس از بالاى كوه اُحُد با صداى بلند گفت: محمد كشته شد.<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 32؛ دلائل النبوه، ج ص 310؛ روض‌الجنان، ج‌ 5، ص‌ 92.</ref>
+
===پیروزی ابتدایی مسلمانان در جنگ احد===
 +
در آغاز پیکار، پرچمدار مشرکان به نام طلحة بن ابی طلحه که به او «کبش الکتیبة» (یعنی بزرگ و مهتر لشکر) می‌گفتند به پیش آمده و مبارز طلبید. [[امام علی علیه السلام|علی]] (ع) به کارزار او رفت و تنها پس از آنکه دو ضربت میان آنها رد و بدل شد او را بر ضربتی که به وسط سرش زد به خاک افکند.<ref>شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۱، ص ۸۰ - ۸۱</ref> در پی آن مسلمانان شادمان از نخستین پیروزی، [[تکبیر]] گویان به دسته ‌هاى مشرکان یورش بردند و چنان با آنان جنگیدند که صفوفشان از هم پاشید. پرچم مشرکان را پس از طلحة بن‌ابى طلحه افرادی به دست گرفتند و یکى پس از دیگرى کشته شدند: عثمان بن ابى طلحه، ابو سعید بن ابى طلحه، مسافع، کلاب بن طلحة بن ابى طلحه، جلاس بن طلحة بن ابى طلحه، ارطاة بن شرحبیل، شریح بن قانط و در آخر صواب که از همه بدتر و سخت‌ جان تر بود پرچم را بدست گرفت، على (ع) شمشیرى بدست راست او زد او پرچم را بدست چپ گرفت دست چپش را هم‌ جدا کرد پرچم را با دو دست بریده‌اش به سینه چسبانید على (ع) در این وقت شمشیرى بسر او زد و او را بموالى خودش ملحق ساخت.<ref> ترجمه الإرشاد ،ص:۷۴ </ref> پرچم‌داران کشته شدند، پرچم مشرکان روى زمین ماند و شکست خورده پا به فرار گذاشتند. در این وقت مشرکان پا به فرار گذارده مسلمانان به گردآورى غنائم پرداختند. یکى از زنان به نام عمرة بنت علقمه حارثیه پرچم را برداشت و برافراشت تا این که قریش به سوى پرچم خود بازگشتند. در این فاصله چند بار [[خالد بن ولید|خالد بن ولید]] خواست تا از سمت کوه عینین حمله کند که با تیر اندازان روبرو شده و نتوانست نفوذ کند.<ref> مجمع البیان ج ۲، ص ۴۹۶ </ref>
  
انتشار قتل پیامبر صلی الله علیه و آله به همان اندازه كه به بت‌پرستان روحیه داد، در مسلمانان تزلزل ایجاد كرد و سبب شد كه از میدان جنگ بگریزند و علت سستى و فرارشان را شایعه قتل [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله بیان كنند و حتى بعضى از آنان به فكر بازگشت به دین پیشین خود و گرفتن امان‌نامه از ابوسفیان بودند.
+
===شکست مسلمانان پس از پیروزی ابتدائی===
  
خداوند در پاسخ<ref> السیرة‌النبویه، ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 342؛ جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 149.</ref> به آن‌ها فرمود: محمد همچون پیامبران گذشته است. آیا اگر او بمیرد یا كشته شود از عقیده خود بازمى‌گردید: «و‌ما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِن ماتَ اَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلى اَعقبِكُم». ([[سوره آل عمران]]/3، 144)
+
پس از آن که مشرکان قریش رو به گریز نهادند و مسلمانان به جمع غنایم پرداختند، تیراندازان مسلمان که وظیفه پاسدارى از شکاف دره عینین به آنان سپرده شده بود، با هم در ماندن و پیوستن به غنیمت ‌جویان اختلاف کردند. برخى از آنان شکاف دره را رها کردند و براى جمع‌ آورى غنیمت به دیگران پیوستند.<ref>لائل النبوه، بیهقى، ج ۳، ص ۲۶۷ ،ترجمه  مغازی ص ۱۶۷  </ref> آنان مى ‌گفتند: ما مى ‌ترسیم که رسول خدا (ص) بگوید: هر کس چیزى برداشته، از خود اوست و غنایم را در میان سپاهیان ‌تقسیم نکند. برخى دیگر که ده نفر، بیشتر یا کمتر بودند، چنین گفتند که ما با فرمان رسول خدا (ص) مخالفت نمى ‌کنیم.
  
انس بن نضر آنان را كه از جنگ دست كشیده بودند، خطاب كرد كه اگر محمد كشته شده، خداى ‌محمد كه كشته نشده است. براى هدفى كه او جنگید، بجنگید و خود جنگید تا به شهادت رسید.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 66‌؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 156.</ref>
+
هنگامى که خالد بن ولید اندکى تیراندازان دره و خالى بودن کوه و سرگرمى مسلمانان به گردآورى غنیمت و خالى بودن پشت سر آنان را دید، در میان سوارکاران خود فریاد زد و آنان را به حرکت فرمان داد. عکرمة بن ابى جهل نیز با گروهى به دنبال او آمد. آنان به باقى‌مانده تیراندازان یورش آوردند. نیروهاى قریش که از میدان جنگ فرار کرده بودند، بازگشت جنگاوران خود را دیدند.<ref> طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۴۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۱۸؛ المغازى، ج ۱، ص ۲۳۲؛</ref> این بار عبدالله بن جُبَیر با یارانش که کمتر از ده تن بودند مقاومت کردند تا به [[شهادت]] رسیدند.
  
آشفتگى در سپاه اسلام به ‌گونه‌اى بود كه محمد بن‌ مَسلَمه مى‌گوید: با چشم خود دیدم و با ‌گوشم شنیدم كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فلان شخص و فلان شخص را كه از كوه بالا مى‌رفتند، صدا ‌مى‌زد كه من محمد هستم؛ اما آن‌ها به او توجه نكردند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 237.</ref> «اِذ تُصعِدونَ ولا‌تَلوونَ عَلى اَحَد والرَّسولُ یَدعوكُم فِى اُخركُم». ([[سوره آل عمران]]/3، 153)
+
از آنجا که مسلمانان پراکنده شده بودند و صفوفشان از هم پاشیده بود و ارتباط خود را با فرماندهى کل از دست داده بودند، و همگى سرگرم جمع‌آورى غنیمت بودند، طبیعى بود که نتوانند در برابر این ضربه ناگهانى مقاومت کنند. بدین ترتیب هر کس تلاش مى ‌کرد تا جان خودش را نجات دهد.
 +
خصوصا آنگاه که یکى از مشرکان قریش به هواى این که مصعب بن عمیر، پیغمبر است، به او که سرگرم دفاع از رسول خدا (ص) بود، حمله کرد و او را کشت، سپس فریاد برآورد که محمّد، کشته شد. این فریاد دروغین به مشرکان قدرت و جرأت داد و مسلمانان که نتوانستند جمع پراکنده خود را گرد آورند، و یک پارچه شوند، پا به فرار گذاشتند. در این میان فقط [[امام علی علیه السلام|على]] (ع) ثابت و استوار ماند و از پیغمبر (ص) دفاع مى ‌کرد.
 +
دشمن به رسول خدا (ص) دسترسى پیدا کرد. لب حضرت پاره شد و صورتش شکست و دو حلقه از زره در گونه‌اش فرو رفت و مورد هجوم سنگ‌پرانى قریش قرار گرفت. چنان که در گودالى که دشمن کنده بود، افتاد.<ref> ترجمه مغازی / ص ۱۶۷-۱۷۰ </ref>
  
پیامبر صلی الله علیه و آله كه خود در این پیكار به شدیدترین وجه با دشمن مى‌جنگید<ref> انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 394؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 157.</ref> و در ‌حالى ‌كه مجروح بود و خون از صورتش مى‌ریخت، مى‌فرمود: چگونه رستگار شوند مردمى كه صورت پیامبرشان را به خون آغشتند؛ در ‌حالى ‌كه او آن‌ها را به خدا دعوت مى‌كند.<ref> السیرة النبویه، ابن‌كثیر، ج ‌2، ص‌ 342؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 155.</ref>
+
===شهادت حمزه عموی پیامبر===
  
آیه‌ 128 [[سوره آل عمران]]/3 به پیامبر صلی الله علیه و آله دلدارى مى‌دهد كه تو مسئول هدایت آن‌ها نیستى؛ بلكه فقط به تبلیغ آن‌ها موظف هستى: «لَیسَ لَكَ مِنَ الاَمرِ شَىءٌ اَو یَتوبَ عَلَیهِم‌...».
+
[[حضرت حمزه علیه السلام|حمزه]] عموى پیغمبر (ص) را در روز احد، وحشى غلام جبیر بن مطعم به شهادت رساند. وحشى پشت درخت یا تخته سنگى پنهان شد و در کمین حمزه نشست تا وى پس از قتل ابو نیار و سباع بن عرفطة بن عبد العزى از کنار وى عبور کند. وحشى از پشت سر حمزه آمد<ref> البداء و التاریخ، ۴/ ۲۰۱. </ref> و نیزه‌اش را به سوى او پرتاب کرد. نیزه به ران حمزه نشست و از میان پاهایش بیرون آمد. حمزه به سوى وحشى برگشت، امّا ضعف بر او چیره شد و بر زمین افتاد. وقتى جان داد، وحشى به سراغ حمزه رفت و نیزه‌اش را از بدن او بیرون کشید. مسلمانان که سرگرم فرار بودند، از وحشى غافل شدند.<ref> الارشاد، ۵؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۸۴. </ref> وحشى به اردوگاه قریش بازگشت و در آنجا توقف کرد. چه هدف دیگرى جز کشتن حمزه نداشت. هند لباس و زیور آلات خود را به او داد و وعده کرد که در مکه نیز ده دینار به او پاداش خواهد داد.
  
در این روز، كسى كه صورت حضرت را مجروح ساخت، عبداللّه‌بن قمئه و كسى كه دندانش را شكست، عتبة‌ بن ابى‌وقاص بود.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 80؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 265.</ref>
+
از جمله جنایت هایی که بر روی پیکر  حضرت حمزه (سیدالشهدا) رخ داد می توان به موارد زیر اشاره کرد:
  
'''فداكارى على علیه‌السلام:'''
+
#هند بنت عتبه همسر ابوسفیان  به سراغ جنازه حمزه آمد و آن را مثله کرد، بینى، گوش‌ها و اندام‌هاى نرینه وى را جدا کرد و چونان دستبند و گردنبند، زیور خویش ساخت و تا مکه همچنان بر خود داشت. سایر زنان قریش نیز همین کار را با دیگر شهداى احد انجام دادند، امّا هند افزون بر این، شکم حمزه را شکافت و جگرش را بیرون آورد و به دندان گرفت، امّا نتوانست بجود.<ref>  المغازى، ۱/ ۲۸۶؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۴۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۹؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۹۷؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۹۷ </ref> مشرکان بیشتر جنازه‌هاى شهدا را مثله کردند. مثله کردن برخى همچون عمرو بن جموح به حدى بود که تمام اعضایش را از یکدیگر جدا کرده بودند، بطورى که شناخته نمى‌ شد.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۶۷ </ref>  تنها استثنا حنظله بود که پدرش در شمار مشرکان بوده و او آنان را از مثله کردن فرزندش باز داشت.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۷۴ </ref>
 +
#[[ابوسفیان|ابوسفیان]] کعب نیزه خود را به کنار دهان حمزه مى‌ زد و سخنى جسارت ‌آمیز مى ‌گفت. حلیس بن زیان بر وى گذر کرد و کار ناپسند او را دید و گفت: این مرد سرور قریش است که با پیکر بى‌جان عموزاده خود چنین مى‌کند، ابو سفیان گفت: این کارم را نهفته‌دار که لغزشى بود.<ref>الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۶۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۴۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۲۳۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۶؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۹۷ </ref>
  
بر حسب بعضى نقل‌ها در روز اُحُد همه مسلمانان به جز تعداد اندكى میدان جنگ را رها كردند<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 240.</ref> كه در نام آن‌ها جز على علیه‌السلام اختلاف است. به نوشته ابن ‌اثیر، على بن ‌ابى‌طالب پس از كشتن پرچمداران قریش، چندین بار به فرمان [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله به صف مشركان حمله كرد و شمارى از آنان را كشته، بقیه را پراكنده كرد.<ref> الكامل، ج‌ 2، ص‌ 154.</ref>
+
همچنین پس از شهادت ایشان به نکات زیر نیز می توان اشاره کرد:
  
فداكارى حضرت نقش بسزایى در حفظ جان پیامبر صلی الله علیه و آله داشت تا آن‌جا كه در این جنگ، 70 زخم بر پیكرش وارد شد.<ref> مجمع البیان، ج‌ 2، ص‌ 826.</ref> وى در پایان جنگ از شمشیر خمیده و خون‌آلودش به نیكى یاد مى‌كند<ref> دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 283؛ البدایة والنهایه، ج‌ 4، ص‌ 38.</ref> و برحسب بعضى نقل‌ها هنگام جنگ، شمشیرش شكست و پیامبر صلی الله علیه و آله شمشیر خویش، ذوالفقار را به على علیه‌السلام داد<ref> تفسیر قمى، ج‌ 1، ص‌ 143.</ref> و هر كس از مشركان كه به پیامبر صلی الله علیه و آله حمله مى‌كرد، به ‌وسیله على علیه‌السلام دفع مى‌شد.
+
#حمزه (سیدالشهدا) به هنگام شهادت پنجاه و نه سال سن داشت. پیامبر (ص) بر جنازه حمزه نماز خواند و هفت تکبیر گفت. سپس سایر شهدا را مى ‌آوردند و در کنار حمزه مى‌ گذاشتند و حضرت بر او و حمزه نماز مى‌ خواند تا هفتاد و دو نماز بر وى گزارده شد.
 +
#رسول خدا (ص) در بازگشت از احد، از خانه ‌هاى [[انصار]] گذر کرد، شنید که زنان انصار بر کشته ‌هاى خود گریه مى ‌کنند، گریست و گفت: لیکن حمزه را زنانى نیست که بر وى گریه کنند. سعد بن معاذ یا [[اسید بن حضیر|اسید بن حضیر]] زنان بنى عبد الاشهل را گفت تا بروند و اوّل بر حمزه گریه کنند. سپس براى کشته ‌هاى خود. چون رسول خدا (ص) شنید که بر در مسجد براى حمزه گریه مى ‌کنند، آنان را فرمود که بازگردند.<ref> سیره حلبى، ۲/ ۲۵۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۴؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۷۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۲۱۰؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۴۸؛ مسند احمد، ۲/ ۴۰؛ مسند ابو یعلى، ۶/ ۲۷۲؛ ۲۹۳- ۲۹۴؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۲۰؛ الطبقات الکبرى، ۳/ ۱/ ۱۰؛ سنن ابن ماجه، ۳/ ۹۵؛ مستدرک حاکم، ۳/ ۱۹؛ سیره ابن هشام، ۲/ ۹۵- ۹۹ </ref>
 +
#صفیه دو لباس آورد تا حمزه را کفن کند. در کنار حمزه جنازه یک نفر انصارى را دیدند که او هم مثله شده بود. پس زشت و به دور از حیا دانستند که یکى را کفن کنند و دیگرى را عریان بگذارند. از این رو قرعه زدند. لباس بزرگ‌تر به انصارى افتاد و لباس کوتاه‌تر به حمزه، پاهاى حمزه را با لیف و برگ خرما پوشاندند.<ref> تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۱- ۴۴۲ </ref>
  
به فرموده [[امام صادق]] علیه‌السلام پیامبر صلی الله علیه و آله جبرئیل را بین آسمان و زمین مشاهده كرد كه مى‌گفت: «لاسیف اِلاّ ذوالفقار ولا فتى اِلاّ علىّ»؛ پس امین وحى نازل شد و گفت: اى رسول خدا! این نهایت فداكارى است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: على از من است و من از على هستم و جبرئیل افزود: من از هر دوى شما ‌هستم.<ref> مجمع‌البیان، ج ‌2، ص‌ 826‌؛ الكامل، ج ‌2، ص‌ 154.</ref>
+
===فرار مسلمانان و رها کردن پیامبر(ص)===
  
'''حركت به ‌سوى دامنه اُحُد:'''
+
هنگامى که مسلمانان پا به فرار گذاشتند، رسول خدا (ص) آنان را به سوى‌ خود فرا مى ‌خواند و مى ‌گفت: بندگان خدا، به سوى من بیایید، بندگان خدا، به سوى من بیایید. فلانى، به سوى من بیا، فلانى، به سوى من بیا. امّا آنان از کوه بالا مى‌ رفتند و به پشت سرشان نگاه نمى ‌کردند. احدى به سوى حضرت نیامد، امّا تیرها از هر سو بر او مى ‌بارید.
 +
مسلمانان فرارى تا کوه دویدند. از جمله فراریان احد، [[ابوبکر|ابوبکر]]<ref>  منحة المعبود، ۲/ ۹۹؛ الطبقات الکبرى، ۳/ ۱۵۵؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۱؛ کنز العمّال، ۱۰/ ۲۶۸- ۲۶۹؛ حیاة الصحابة، ۲۷۲؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۹؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۵۸؛ مستدرک حاکم،۳/ ۲۷؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۲؛ حیاة محمّد، ۲۵۶؛ لباب الآداب، ۱۷۹؛ الارشاد، ۵۰؛ صحیح مسلم، ۵/ ۱۷۸؛ شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۹۳؛ العثمانیه، ۳۳۹؛ الدر المنثور، ۲/ ۹۰؛ تفسیر رازى، ۹/ ۶۷. </ref>، [[عمر بن خطاب|عمر]]<ref>  الدر المنثور، ۲/ ۸۰؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۸؛ کنز العمّال، ۲/ ۲۴۲؛ حیاة الصحابة، ۳/ ۴۹۷؛ کنز العمّال، ۱/ ۲۳۸؛ فتح القدیر، ۱/ ۳۸۸؛ جامع البیان، ۴/ ۹۵؛ التبیان، ۳/ ۲۵- ۲۶؛ شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۲۲- ۲۴؛ المغازى، ۲/ ۶۰۹؛ غرایب القرآن، ۴/ ۱۱۳؛ العثمانیه، ۱۶۹؛ تفسیر رازى، ۹/ ۵۱. </ref>، [[طلحة بن عبیدالله|طلحه بن عبیدالله]]<ref> شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۹۳، ۱۴/ ۲۸۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۹؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۶؛ الثقات، ۱/ ۲۲۸؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۶۸؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۴؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۸۸؛ الدر المنثور، ۲/ ۸۱؛ قاموس الرجال، ۲/ ۱۲۵؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۶؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۵۳۱؛ المغازى، ۱/ ۲۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۸۶؛ تفسیر القرآن العظیم، ۱/ ۲۱۴؛ نهج الحق، ۳۰۶- ۳۰۷؛ تفسیر خازن، ۱/ ۴۷۱ </ref>، [[سعد بن ابی وقاص|سعد بن ابى وقّاص]]<ref> دلائل الصدق، ۳/ ۳۵۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۲۰۱؛ شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۱۳؛ المغازى، ۱/ ۲۸۰؛ مستدرک حاکم، ۳/ ۲۶ </ref> و دیگران هستند. [[عثمان بن عفان|عثمان]] سه روز فرارى بود.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۳۷، ترجمه ارشاد، ص ۷۳(طبری، ۳۱۰ق)، ج ۴، ص ۱۴۵، ناشر: دار الفکر/تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۹، ناشر: دار الکتب العلمیة/أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج ۴، ص ۶۳، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی/ السیرة النبویة، ج ۳، ص ۵۵ ؛/ المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج ۱۷، ص ۳۴۷، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث/ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج ۳، ص ۱۰۷۴، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل/ الوافی بالوفیات، ج ۲۰، ص ۶۱، تحقیق: أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث/ البدایة والنهایة، ج ۴، ص ۲۸ ۲۹،، ناشر: مکتبة المعارف) </ref> رسول خدا (ص) به او فرمود: «خیلى راه رفتید!».
  
هنگامى كه شعله جنگ فروكش كرد و از حملات دشمن كاسته شد، پیامبر به همراه جمعى از اصحاب به دامنه كوه اُحد پناه بردند. گروهى از اصحاب كه با دیدن وى خوشحال شدند و به ‌سبب فرارشان از جنگ، ابراز شرمندگى كردند، مورد سرزنش حضرت قرار گرفتند.<ref> السیرة النبویه، ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 343؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 67‌؛ روض‌الجنان، ج‌ 5‌، ص‌ 94.</ref>
+
===دفاع امیرالمؤمنین از رسول خدا(ص)===
 +
[[پرونده:لافتی الاعلی.jpg|۳۵۰px|thumb|left|]]
 +
هنگامى که مسلمانان پا به فرار گذاشتند، رسول خدا (ص) خشمگین شد و به اطراف خود نگریست. [[امام علی علیه السلام|على]] (ع) را در کنار خود دید. فرمود: ترا چه شده که به فرزندان پدرت نپیوستى؟ گفت: یا رسول اللّه، آیا پس از ایمان، کافر شویم؟
 +
شما الگوى من هستید.<ref> بحار الانوار، ۲۰/ ۹۵، ۱۰۷؛ روضه کافى، ۱۱۰. </ref>
  
ابى ‌بن خلف كه بارها در [[مكه]] پیامبر را به [[مرگ]] تهدید مى‌كرد و حضرت در پاسخ مى‌فرمود: انشاءاللّه من تو را خواهم كشت، در دامنه كوه اُحد به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: نجات نیابم اگر تو نجات یابى. اصحاب خواستند او را بكشند كه خود حضرت با نزدیك شدن ابىّ ‌بن خلف نیزه‌اى به سویش پرتاب كرد. نیزه بر گردنش (فاصله بین كلاه ‌خود و زره) اصابت كرد و بر زمین افتاد.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 250؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 67‌ـ‌68.</ref> بنابر نقلى، آیه «و‌ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولكِنَّ اللّهَ رَمى‌...»([[سوره انفال]]/8، 17) در این‌باره نازل شده است.<ref> اسباب النزول، ص‌ 192.</ref>
+
پس از به شهادت رسیدن اصحاب و فرار سایرین، فوج ‌هاى مشرکین به سوى رسول خدا (ص) یورش آوردند. رسول خدا (ص) فرمود: على، اینان را از من دور کن. على (ع) به گروه‌هاى مشرکان حمله مى ‌کرد و آنان را پراکنده مى ‌ساخت و برخى را مى ‌کشت، آنان سواره بودند و على (ع) پیاده و چندان ضربت زد که پراکنده شدند و باز جمع شدند و على (ع) همچنان با شمشیر نبرد مى‌ کرد. [[جبرئیل|جبرئیل]] به پیامبر (ص) گفت: اى محمّد، این مواسات است و [[فرشتگان]] از مواسات این جوانمرد در شگفتند.
  
'''مثله كردن شهیدان:'''
+
پیامبر (ص) فرمود: چه چیزى او را از مواسات باز مى‌دارد که او از من و من از اویم. جبرئیل (ع) فرمود: من هم از شمایم. گوید: در آن شب سروشى از سوى آسمان بدون این که شخصى دیده شود، شنیده شد که چند بار چنین گفت:
 +
{{بیت|لا سیف الا ذوالفقار| و لا فتی الا علی}}
 +
چون از رسول خدا (ص) پرسیدند: این کیست؛ فرمود: جبرئیل است.<ref>  شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۵۰- ۲۵۱؛ ۱۳/ ۲۹۳؛ الاغانى، ۱۴/ ۱۸، الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۷؛ فرائد السمطین، ۱/ ۲۵۷؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۴؛ کنز العمّال، ۱۵/ ۱۲۶؛ البدایة و النهایه، ۶/ ۵؛ اللآلى المصنوعه، ۱/ ۳۵۶؛ تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۶؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۵۴؛ الارشاد، ۴۶؛ روضه کافى، ۱۱۰؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۵۵۹، ربیع الابرار، ۱/ ۸۳۳؛ مناقب خوارزمى، ۱۰۳؛ غایة المرام، ۴۵۷؛ الریاض النصره، ۳/ ۱۳۱؛ الغدیر، ۲/ ۵۹- ۶۲. </ref>
  
زنان قریش كه میدان جنگ را از رزمندگان اسلام خالى دیدند براى انتقام بیشتر، پیكر شهیدان را مُثله كردند. این عمل آن‌قدر زشت و ننگین بود كه حتى ابوسفیان هم از دستور دادن به آن برائت جست.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 94؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 36.</ref> هند، همسر ابوسفیان شكم حمزه را پاره كرد؛ جگر او را بیرون آورد و به دندان گرفت.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 70؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 91.</ref>
+
آن حضرت در روز احد جراحات ‌زیادى برداشت. [[انس بن مالک|انس بن مالک]] گفت: آن روز على (ع) را نزد رسول خدا (ص) آوردند، در حالى که شصت و چند زخم نیزه، شمشیر و تیر در بدن داشت. رسول خدا (ص) بر روى زخم‌ها دست مى‌کشید و چنان التیام پیدا مى ‌کرد که گویى اصلا زخمى نبوده است.<ref> بحار الانوار، ۲۰/ ۲۳؛ مجمع البیان، ۲/ ۵۰۹. </ref>
 +
===بازگشت مسلمانان برای یاری پیامبر و پایان جنگ===
  
'''زنان مسلمان در اُحُد:'''
+
کعب بن مالک نخستین فردى بود که پیغمبر (ص) را شناخت. او چشمان حضرت را از زیر کلاه‌خود دید که مى‌درخشد، فریاد کشید، مسلمانان، شما را بشارت باد که رسول خدا (ص) اینجاست. حضرت او را به سکوت فرمود.
 +
سپس مسلمانان تک تک و گروه گروه به رسول خدا (ص) پیوستند. حضرت آنان را به جنگ تحریض و ترغیب مى‌کرد و به رغم این که شمارشان کم بود، جنگ نمایانى کردند، امّا صخره‌نشینان همه یا بیشترشان به جنگ بازنگشتند و همچنان بر روى صخره آرام نشستند.
 +
حتى گفته مى‌شود، در روز احد کار بر شمارى از مردم سخت شد و از آن ترسیدند که کفّار بر آنان چیره شوند. مردى به رفیقش گفت: من پیش فلان یهودى مى‌روم و به او پناهنده مى‌شوم و چون او به آیین یهود مى‌گرایم، باشد که اگر واقعه‌اى رخ دهد یا حادثه‌اى پیش آید، به دردم بخورد. دیگرى گفت:
 +
من نزد فلان نصرانى شام مى‌روم و چون او مسیحى مى‌شوم. پس خداوند نازل ‌فرمود:
 +
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصارى‌ أَوْلِیاءَ.<ref>  مائده (۵) </ref>
 +
اى کسانى که ایمان آورده‌اید؛ یهود و نصارا را دوستان (خود) مگیرید.
  
در پیكار اُحُد، شمارى از زنان مسلمان جهت مداواى مجروحان و تعدادى جهت امدادرسانى به رزمندگان اسلام حضور داشتند و هنگامى كه جان [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله را در خطر دیدند، مردانه از او دفاع كردند. بر حسب بعضى روایات در روز اُحُد 14 زن از ‌جمله آن‌ها فاطمه علیها‌السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله آب و غذا به جبهه حمل مى‌كردند و به مجروحان تشنه آب مى‌نوشاندند و آن‌ها را مداوا مى‌كردند،<ref> دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 214؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 249.</ref> فاطمه علیهاالسلام با دست خویش خون از صورت رسول خدا صلی الله علیه و آله پاك مى‌كرد و با آبى كه على علیه‌السلام از مهراس (آبى در كوه‌اُحُد) آورده بود، زخم‌هاى پدر را مى‌شست.<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 37؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 249.</ref>
+
رسول خدا (ص) بر آن شد که نیروهاى خود را به موقعیت نخست برگرداند تا همانند قبل، کوه احد پشت سر آنان قرار گیرد و فقط از یک جبهه با دشمن در جنگ باشند.<ref> تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۵؛ بحار الانوار، ۲/ ۵۴. </ref> دقیقا همانند نقشه نخست که پشت به کوه، آرایش نظامى گرفته بودند. این آرایش جدید مشرکان را مرعوب کرد.
 +
آنان وقتى دیدند، مسلمانان به پایگاه‌هاى نخست خود بازگشته و نیروهاى پراکنده‌شان را فراهم نموده، با روحیه بالا با نظم و آرایش جدید آماده رزم هستند، وحشت کردند که مبادا مسلمانان دوباره بر آنان چیره شوند و همچون لحظات نخست جنگ، آن‌ها را در هم شکنند. از این رو ترجیح دادند که پایان جنگ را اعلام نمایند و به سلامت عقب نشینند. در این هنگام ابو سفیان پایان جنگ را اعلام کرد. بدین ترتیب که بالاى کوه ایستاد و با صداى بلند گفت:
 +
اعل هبل: زنده و بلند مرتبه باد هبل. ابو سفیان مى‌خواست چنین وانمود کند که این پیروزى ظاهرى مؤید دین و خداى او هبل است. پس رسول خدا (ص) پاسخ داد: اللّه اعلى و اجل: خداوند بلندمرتبه‌تر و شکوهمندتر است.
 +
ابو سفیان گفت: نعمت را تمام کرد، پیروزى در جنگ نوبتى است. امروز در مقابل روز بدر. گفت: چنین نیست که کشتگان ما، در بهشت خواهند بود و کشتگان شما در آتش‌<ref> الثقات، ۱/ ۲۳۱؛ مجمع البیان، ۲/ ۵۰۹؛ تفسیر القرآن العظیم: ۱/ ۴۱۳؛ تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۷ </ref> ابوسفیان افزود: وعده ما سال دیگر در منطقه بدر؛ و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود تا به او پاسخ مثبت دهند.پس از آن سپاه قریش عازم مکه شد.
  
زنان دیگرى چون اُمّ ایمن و عایشه و امّ سلیم و حمنه، دختر جحش بدین منظور در جبهه نبرد حاضر شده بودند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 249‌ـ‌250.</ref> نُسیبه دختر كعب (اُمّ عَماره) كه در روز اُحُد شاهد فرار سپاه اسلام بود، نقل مى‌كند: تعداد كسانى‌ كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع مى‌كردند، از 10‌نفر كمتر بودند كه من و شوهر و دو فرزندم از ‌جمله آن‌ها بودیم.
+
===حضور زنان مسلمان در جنگ احد===
  
فداكارى او در حفظ جان رسول خدا صلی الله علیه و آله به ‌گونه‌اى بود كه به فرموده حضرت، به هر سو كه مى‌نگریستم. اُمّ عمارة را مى‌دیدم كه از من دفاع مى‌كرد<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 270‌ـ‌271.</ref> تا آن‌جا كه جراحت‌هاى بسیارى بر او وارد شد و حضرت فرمود: مقام نُسیبه امروز جایگاهى بهتر از فلان و فلان است و نقل شده است كه هنگام وفات، 13 زخم بر تن داشت.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 269‌ـ‌270.</ref>
+
در جنگ ۱۴ نفر از زنان انصار مهاجر حضور داشتند که وظایف مانند: سقایت، مداوای مجرومان و طبخ غذا را برعهده داشتند.<ref>المغازى/ترجمه،متن،ص:۱۸۰ </ref> از جمله این زنان می توان به [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا]](س)، [[ام ایمن|ام ایمن]]، حمنه، ام سلیم و ام عماره(نسبیه) اشاره کرد.<ref> ابن اثیر ، ج ۶ ص ۷۰، </ref>
  
'''لحظات پایانى جنگ:'''
+
برای نمونه از حضور زنان در احد می توان به این روایت زیر اشاره کرد:
  
ابوسفیان به كنار كوه و نزدیك شِعْبى كه [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله و یارانش در آن بودند آمد و گفت: یا محمد! جنگ و پیروزى به نوبت است. روزى به جاى روز بدر.
+
#چون پیغمبر مجروح شد، على با سپر خود براى او (حضرت) از محلى بنام مهزاس آب آورد و خون را شست ولى خون جارى مى‌شد و بند نمى ‌آمد، فاطمه (دختر پیغمبر) او را در بغل کشید و سخت گریست سپس پاره حصیرى را سوزاند و خاکستر آن را بر زخم او (حضرت او) نهاد که خون را بند آورد.<ref>الکامل/ترجمه،ج‌۷،ص:۱۷۷ </ref>
 +
#امّ عمارة که نام وى «نسیبه» است، مى‌ گوید: من براى رسانیدن آب به سربازان اسلام در «احد» شرکت کردم، تا آنجا که دیدم نسیم فتح به جانب مسلمانان وزید. اما چیزى نگذشت که یک مرتبه ورق برگشت. مسلمانان شکست خورده پا به فرار گذاشتند. جان پیامبر در معرض خطر قرار گرفت، وظیفه خود دیدم تا سر حدّ مرگ، از پیامبر اسلام دفاع کنم. مشک آب را به زمین گذاشتم و با شمشیرى که به دست آورده بودم، از حملات دشمن مى‌ کاستم و گاهى تیراندازى مى ‌کردم. منظره دفاع این بانو، به قدرى براى پیامبر مایه خرسندى بود که درباره این بانو چنین فرمود: لمقام نسیبة بنت کعب الیوم خیر من فلان و فلان؛ موقعیت این بانوى فداکار امروز از فلانى و فلانى بالاتر است. <ref> بن ابى الحدید مى‌نویسد: راوى حدیث به پیامبر خیانت ورزیده زیرا صریحا نام آن دو نفر را که پیامبر اسم آن‌ها را برده ذکر نکرده است. ولى من گمان مى‌کنم، لفظ فلان و فلان کنایه از همان شخصیت‌هایى است که پس از رسول خدا منصب‌هاى بزرگ در میان مسلمانان پیدا کردند و راوى از نظر احترام و ترس از موقعیت، مطلب را در پرده گفته است. </ref>
  
حضرت به مسلمانان فرمود: به او پاسخ دهند كه ما با شما مساوى نیستیم. كشته‌هاى ما در [[بهشت]] و كشته‌هاى شما در جهنم هستند. ابوسفیان گفت: «إنّ لنا العُزّى ولاعُزّى لكم». پیامبر فرمود: «اللّه مولانا ولامولى لكم».
+
==پس از جنگ احد==
  
ابوسفیان گفت: «اُعل هُبل اُعل هُبل». پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اللّه أَعلى و‌أجلّ».<ref> الكامل، ج‌ 2، ص‌ 160؛ مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 844‌.</ref>ابوسفیان هنگام بازگشت، گفت: وعده ما و شما در بدر سال آینده است.<ref> السیر والمغازى، ص‌ 334؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 213.</ref>
+
===شمار شهدای جنگ احد===
 +
[[پرونده:مزار شهدای احد.jpg|۴۰۰px|thumb|left|مزار شهدای احد پس از تخریب توسط سلفی های وهابی]]
 +
در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند: چهار نفر از [[مهاجرین|مهاجران]] و شصت و شش نفر از [[انصار]]<ref>  المغازى، ۱/ ۳۰۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۵۵؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۶ </ref> هفتاد نفر نیز مجروح شدند. بسیارى از زنان انصار چند تن از بستگان خویش را در این جنگ از دست داده بودند. همسر عمرو بن جموح، جنازه شوهر، فرزند و برادرش را بر روى شتر انداخته به سوى شهر مى‌ آمد. او مى‌گفت: همین که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سالم است، هر مصیبتى را سبک مى‌کند. شتر او که در رفتن به سوى شهر تأمل مى‌کرد، وقتى به سمت احد باز گردانده شد به سرعت حرکت کرده و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آنان را در احد دفن کرد.<ref>  المغازى، ج ۱، ص ۲۶۵؛ بسیارى از مصیبت دیدگان همین که سلامتى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را مى‌شنیدندآرام مى‌گرفتند، نک: المغازى، ج ۱، صص ۲۹۲- ۲۹۱ </ref>رسول خدا در راه به حَمْته دختر جحش رسید. ابتدا او را بخاطر شهادت برادرش عبد الله تسلیت گفت و زن صبورى کرد. بعد بخاطر شهادت دایى او حمزه؛ آنگاه به خاطر شهادت مصعب شویش، و این جا بود که حَمْته فریاد کشید و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
 +
شوهر براى زن منزلت ویژه‌اى دارد.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۶۵؛</ref> بسیارى از مصیبت دیدگان همین که سلامتى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را مى ‌شنیدند آرام مى‌گرفتند.<ref> نک: المغازى، ج ۱، صص ۲۹۲- ۲۹۱ </ref>  
  
'''حركت مشركان به ‌سوى مكه:'''
+
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در وقت دفن مصعب که از فرزندان اشراف مکه بود فرمود: تو را در مکه مى ‌دیدم در حالى که هیچ کس لباس بهتر از تو نداشت اما اکنون چنین خاک آلود در بُردى به خاک افتاده‌اى‌.<ref>  السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، صص ۱۲۷- ۱۲۸ (در برخى آنها اختلاف و نک: دلائل النبویه، ج ۳، ص ۲۳۸ </ref>
  
سپاه قریش كه از پیروزى سرمست بود، با به جاى گذاشتن 22 كشته<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 129؛ تاریخ‌یعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 48.</ref> با سرعت به ‌سوى مكه حركت كرد. مسلمانان خوف آن را داشتند كه مشركان به مدینه هجوم ببرند؛ از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله به على علیه‌السلام فرمود در پى آنان برو. اگر شتران خود را سوار شدند و اسب‌ها را یدك كشیدند، آهنگ مكه كرده‌اند و اگر بر اسب‌ها سوار‌شدند و شترها را پیش راندند، آهنگ [[مدینه]] دارند. در این صورت به خدا سوگند! در همان مدینه با آنان مى‌جنگم. على علیه‌السلام پس از بازگشت گزارش داد كه آن‌ها بر شترها سوار شدند و راه مكه در پیش گرفتند.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 71؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 269‌ـ‌270.</ref>
+
شمارى از شهدا در همان احد مدفون شدند، تعدادى دیگر را به مدینه آورده و در بقیع دفن کردند دو نفر نیز در قباء مدفون شدند. این کار بدون اطلاع پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود اما وقتى حضرت از آن آگاهى یافت که دیگر انتقال آنان به احد ناممکن بود. جنازه شهداء بیشتر دو نفر دو نفر وگاه سه نفر در یک قبر نهاده مى‌ شد. رسول خدا (ص) مسلمانان را مى ‌فرمود به زیارت شهداى احد بروید و بر آنان سلام کنید. فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) هر دو سه روز یک بار به زیارت شهداى احد مى‌رفت و کنار قبر آنان مى‌ گریست و دعا مى ‌کرد.<ref> المغازى، ۱/ ۳۱۳- ۳۱۴ </ref>
  
'''خاكسپارى شهیدان:'''
+
===شمار کشته‌های قریش در جنگ احد===
  
مسلمانان براى اطلاع از همرزمان خویش و دفن شهیدان به میدان نبرد بازگشتند. در این روز، 70<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 33؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 400.</ref> تن از سپاه اسلام به شهادت رسیده بودند و تعداد بسیارى مجروح ‌شدند.
+
در جنگ احد هجده نفر از مشرکان قریش کشته شدند.<ref>  مجمع البیان، ۲/ ۵۰۰؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۲۲ </ref> شمار کشته‌ هاى قریش را در این جنگ، بیست و دو، بیست و سه<ref> سیره مغلطاى، ۵۰؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۷ </ref> و بیست و هشت نفر<ref> شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۵۴. </ref> هم گفته ‌اند.
  
[[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله با همراهانش بر پیكر شهیدان [[نماز]] گزارد و مسلمانان را از حمل پیكر شهیدان به [[مدینه]] نهى كرد و هنگام خاكسپارى آن‌ها فرمود: بنگرید هر كدام از این شهیدان كه بیشتر حافظ [[قرآن]] است، پیكرش را در قبر جلوتر از دیگران قرار ‌دهید.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج3، ص97ـ98؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 162ـ163.</ref>
+
[[امام علی علیه السلام|امیر المؤمنین على]] (ع) در جنگ احد، دوازده مرد را کشت.<ref> شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۵۴ </ref> همچنین پیامبر اکرم از جنگِ چند تن از اصحاب خویش ستایش کرد: على علیه السلام، [[سهل بن حنیف|سهل بن حنیف]]، [[ابودجانه انصارى|ابودجانه]]، عاصم بن ثابت و حارث بن صمه.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۰۰؛ المغازى، ج ۱، ص ۲۴۹ </ref>
  
در این پیكار، بزرگانى چون حمزه عموى پیامبر صلی الله علیه و آله و مُصعب‌ بن عمیر، سعد بن ربیع، عبدالله‌ بن جحش، عمرو ‌بن جموح، عبدالله‌ بن جبیر، حنظله غسیل ‌الملائكه و... به شهادت رسیدند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 300‌ـ‌307.</ref>
+
===جنگ احد در قرآن===
  
پس از غزوه اُحُد، [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله سالى یك بار به زیارت قبور شهیدان اُحُد مى‌رفت. هنگامى كه به وادى اُحُد مى‌رسید با صداى بلند خطاب به آنان مى‌فرمود: «السلام علیكم بما صبرتم فنعم عقبى‌الدار». به این سیره، خلفاى بعدى و بسیارى از صحابه عمل مى‌كردند و [[حضرت فاطمه]] زهرا علیهاالسلام هر دو سه روز یك ‌بار به زیارت شهیدان اُحُد مى‌رفت.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 313؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 306‌ـ‌308.</ref>
+
ابن عوف گفته است: اگر برآنید تا حکایت احد را بدانید آیه یکصدوبیست به بعد [[سوره آل عمران]] را بخوانید در آن صورت، گویى که در احد با ما بوده‌اید.<ref>  المغازى، ج ۱، ص ۳۱۹؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۲۷ </ref> ابن اسحاق نیز مى ‌گوید که شصت آیه از سوره آل عمران به جنگ احد اختصاص دارد.<ref> . السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۰۶ </ref> شمارى از آیات به صراحت درباره وقایع احد بوده و برخى از آنها، بطور غیر صریح به نکاتى کلى اشاره دارد.
  
'''پى‌آمدهاى شكست اُحُد:'''
+
==پانویس==
 +
<references />
  
# مشركان كه پس از پیروزى احساس غرور مى‌كردند، تصمیم گرفتند از بین راه [[مدینه]] باز‌گردند و براى همیشه به حیات اسلام (به ‌ویژه شخص پیامبر صلی الله علیه و آله) خاتمه دهند كه به [[غزوه حمراء الاسد]] انجامید.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 101‌ـ‌102؛ سیره ‌[[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله، ج 1، ص 475.</ref> (=> ‌حمراءالاسد/ غزوه)
+
==منابع==
# یهودیان مدینه مى‌پنداشتند كه توان نظامى مسلمانان پس از شكست اُحُد كاهش یافته است؛ بدین جهت درصدد شورش در مدینه برآمدند.<ref> نمونه، ج‌ 3، ص‌ 78؛ فرازهایى از تاریخ پیامبر، ص‌ 311.</ref> (=>‌ بنى‌نضیر)
 
# اقتدار مسلمانان میان قبایل خارج از مدینه متزلزل شده بود تا جایى كه آن‌ها درصدد معارضه با مسلمانان برآمدند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 340.</ref>
 
# جوسازى منافقان بر ضد مسلمانان در مدینه و این ‌كه علت شكست اُحُد را مخالفت پیامبر صلی الله علیه و آله با نظر عبدالله‌ بن ابى معرفى كردند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 317.</ref>
 
 
 
از پى‌آمدهاى مثبت این شكست، جدایى صف مؤمنان از منافقان است<ref> الدرالمنثور، ج‌ 2، ص‌ 368‌ـ‌369.</ref> كه [[قرآن]] هم بدان اشاره كرده است: «و‌ما اَصبَكُم یَومَ التَقَى الجَمعانِ فَبِاِذنِ اللّهِ ولِیَعلَمَ المُؤمِنِین × ولِیَعلَمَ الَّذینَ نافَقوا‌...». ([[سوره آل عمران]]/3، 166‌ـ‌167)
 
  
'''مباحث قرآنى اُحُد:'''
+
*لطف‌ الله خراسانی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۲، صفحه ۲۳۸-۲۵۵.
 +
*الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم)، جعفر مرتضى العاملى.
 +
*سیرت جاودانه/ ترجمه‌ الصحیح من سیرة النبی الأعظم‌، مترجم محمد سپهرى‌، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى‌، ۱۳۸۴ ش‌.
 +
*رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما.
 +
*مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
 +
*الکامل فی التاریخ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر (م ۶۳۰)، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
 +
*فروغ ابدیت تجزیه و تحلیل کاملى از زندگى پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم‌، آیت الله جعفر سبحانى‌، بوستان کتاب‌ ، قم، ۱۳۸۵.
 +
*دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل احد.
 +
*تاریخ پیامبر اسلام، محمد ابراهیم آیتى‏، انتشارات دانشگاه تهران‏، ۱۳۷۸ ش‏.
  
قرآن در آیات متعددى از سوره آل عمران/3 به ابعاد گوناگون غزوه اُحُد پرداخته است. به گفته عبدالرحمن عوف، اگر كسى بخواهد درباره جنگ اُحد آگاه شود، آیه ‌120 به بعد سوره آل عمران/3 را بخواند.
 
  
با این كار گویا در این جنگ حاضر بوده است.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص ‌319؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 106.</ref> به گفته محمد ‌بن اسحاق، 60 آیه از [[سوره آل عمران]] به جنگ اُحُد اختصاص دارد.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 106.</ref> این آیات لحن نكوهش دارد و مؤمنان را به ‌سبب سستى در جنگ و ضعف در اراده سرزنش كرده است.<ref> المیزان، ج‌ 4، ص‌ 5؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 106.</ref>
+
==آرشیو عکس و تصویر==
  
افزون بر آیات سوره آل عمران، آیات دیگرى نیز چون آیه‌ 17 و 36‌ـ‌37 [[سوره انفال]]/8؛ 126‌ـ‌127 [[سوره نحل]]/16 و 62 [[سوره نور]]/24 هم درباره غزوه اُحد نازل شده است.<ref> [[بحارالانوار]]، ج‌ 20، ص‌ 57، 63، 79؛ اسباب‌النزول، ص‌ 152 و 195.</ref> شمارى از این آیات به صراحت به وقایع اُحد پرداخته است و برخى به ‌طور غیرصریح و به نكاتى كلى اشاره دارد. در این آیات به موضوعاتى چون تهدید و نكوهش مشركان، سرزنش منافقان، وعده پیروزى و یارى مؤمنان، عوامل شكست در جنگ، شایعه قتل [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله، هشدار به مؤمنان، دلدارى به مؤمنان، مثله كردن شهیدان، مقام شهیدان و آرامش پس از جنگ پرداخته است.
+
<gallery mode="packed" heights="170">
 +
پرونده:احد1.jpg|تصویر هوایی از منطقه احد و فاصله آن تا مسجدالنبی
 +
پرونده:Ohod.jpg|موقعیت کوه احد و مقبره شهدای احد
 +
پرونده:احد9.jpg|موقعیت مکانی سپاه اسلام و سپاه کفر در جنگ احد (1.مکان استقرار سپاه اسلام - 2. مکان استقرار تیراندازان - 3. مکان استقرار سپاه ابوسفیان - 4. محل جنگ تن به تن (نقطه آغازین جنگ) - 5. محل درگیری دو سپاه - 6. محل هجوم سواران کفار به فرماندهی خالد بن ولید - 7. محل شهادت حضرت حمزه سلام الله - 8. قبر شهیدان حضرت حمزه، عمرو بن جموح و عبداللّه پدر جابر انصاری و دیگر شهدای احد سلام الله علیهم)
 +
پرونده:احد0.jpg|مقبره حضرت حمزه سلام الله و شهدای احد قبل از تخریب
 +
پرونده:احد10.jpg|ضریح حضرت حمزه سلام الله قبل از تخریب در سال 1272 شمسی
 +
پرونده:احد.jpg|قبور شهیدان حضرت حمزه، عمرو بن جموح و عبداللّه پدر جابر انصاری سلام الله علیهم بعد از تخریب
  
'''تهدید و نكوهش مشركان:'''
+
</gallery>
 
 
مشركان قریش كه از ابتداى بعثت با [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله مخالفت مى‌كردند و همواره مسلمانان را آزار مى‌دادند، در آیات متعددى از ‌جمله آیات مربوط به غزوه اُحُد مورد عتاب و سرزنش خداوند قرار گرفتند: «لِیَقطَعَ طَرَفـًا مِنَ الَّذینَ كَفَروا اَو یَكبِتَهُم فَیَنقَلِبوا خائِبین».<ref> جامع البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص ‌113.</ref> ([[سوره آل عمران]]/3، 127)
 
 
 
در این آیه، مشركان به عذاب و ذلت دنیایى تهدید شده‌اند و در آیه‌ 151 سوره آل عمران/3 مى‌فرماید: بزودى در دل‌هاى كافران به ‌سبب مشرك شدنشان بیم و هراس افكنیم: «سَنُلقى فى قُلُوبِ الَّذینَ كَفَروا الرُّعبَ بِما اَشرَكوا بِاللّهِ‌...» و در آیات بعدى، خداوند به مشركان هشدار مى‌دهد كه مهلت یافتن آنان نه به جهت حقانیت است؛ بلكه فرصت یافتن براى افزایش گناهان و در نتیجه گرفتارى به عذاب خوار‌كننده است: «و‌لا‌یَحسَبَنَّ الَّذینَ كَفَرُوا اَنَّما نُملى لَهُم خَیرٌ لاَِنفُسِهِم اِنَّما نُملى لَهُم لِیَزدادُوا اِثمـًا و لَهُم عَذابٌ مُهِین». (سوره آل عمران/3، 178)
 
 
 
از سوى دیگر خداوند عذاب بزرگ قیامت را به آنان یادآورى مى‌كند: «اِنَّ الَّذینَ اشتَرَوُا الكُفرَ بِالایمنِ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شیــًا و لَهُم عَذابٌ اَلیم». (سوره آل عمران/3، 177)
 
 
 
'''منافقان در جنگ:'''
 
 
 
یكى از آثار مهم جنگ اُحُد جدا شدن صف مؤمنان از منافقان بود كه در آیات قرآن بدان تصریح شده است: «و ‌ما ‌اَصبَكُم یَومَ التَقَى الجَمعانِ فَبِاِذنِ اللّهِ ولِیَعلَمَ المُؤمِنِین × ولِیَعلَمَ الَّذینَ نافَقوا‌...». ([[سوره آل عمران]]/3، 166‌ـ‌167)
 
 
 
نفاق عبدالله‌بن اُبى در هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به [[مدینه]] ریشه دارد؛ زیرا اوس و خزرج پیش از هجرت مصمم بودند او را فرمانرواى خود كنند؛ اما با حضور [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله در مدینه و پیمان با او، این تصمیم خود به خود از میان رفت<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج ‌2، ص ‌588؛ بحارالانوار، ج 19، ص 107‌ـ‌108؛ فروغ ابدیت، ج 1، ص 450.</ref> و غزوه اُحُد باعث شد كه او و طرفدارانش به ‌طور آشكار در برابر تصمیم رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله به مخالفت برخیزند و مورد خشم و غضب الهى قرار گیرند:<ref> التبیان، ج‌ 3، ص‌ 36.</ref> «اَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضونَ اللّهِ كَمَن باءَ بِسَخَط مِنَ اللّهِ و مَأوهُ جَهَنَّمُ‌...». (سوره آل عمران/3،162)
 
 
 
خداوند در آیه دیگر مخالفت آن روز عبدالله بن اُبى و طرفدارانش را به كفر، نزدیكتر تا به [[ایمان]] مى‌داند و از آنان به ‌صورت كسانى‌ كه به زبان چیزى مى‌گویند كه در دل بدان معتقد نیستند یاد مى‌كند: «...هُم لِلكُفرِ یَومَئِذ اَقرَبُ مِنهُم لِلایمنِ یَقولونَ بِاَفوهِهِم ما لَیسَ فى قُلوبِهِم واللّهُ اَعلَمُ بِما یَكتُمون».<ref> غررالتبیان، ص‌ 231.</ref> (سوره آل عمران/3، 167)
 
 
 
كارشكنى منافقان، افزون بر كاهش یك سوم از سپاه اسلام<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 64‌؛ تفسیر ثعالبى، ج‌ 1، ص‌ 311.</ref> سبب تردید و سستى در برخورد با منافقان در قسمتى دیگر از سپاه اسلام شد: «فَما لَكُم فِى المُنفِقینَ فِئَتَینِ‌...».([[سوره نساء]]/4،88)<ref> اسباب النزول، ص‌ 138.</ref> كه اگر لطف خداوند به مؤمنان نبود، آنان نیز با پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت مى‌كردند.<ref> كشف الاسرار، ج‌ 2، ص‌ 260.</ref>
 
 
 
خداوند در این باره مى‌فرماید: «اِذ‌هَمَّت طَائِفَتانِ مِنكُم اَن تَفشَلا واللّهُ ولِیُّهُما». ([[سوره آل عمران]]/3،122) این دو طایفه، بنوسلمه و بنوحارث از انصار یا طایفه‌اى از انصار و طایفه‌اى از مهاجران بودند.<ref> مجمع‌البیان، ج 2، ص 824‌؛ الكشاف، ج 1، ص 409.</ref> به گفته طبرى آنچه سبب سستى و تصمیم به بازگشت این دو طایفه شد، ضعف ایمان یا نفاق آن‌ها نبود؛ بلكه بازگشت عبدالله‌ بن اُبى و سخنان وى بود.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 98.</ref>
 
 
 
تبلیغات سوء آنان حتى پس از خاتمه جنگ نیز ادامه داشت و مسلمانان را سرزنش مى‌كردند كه اگر در این جنگ از ما پیروى مى‌كردید، شكست نمى‌خوردید و كشته نمى‌دادید. خداوند در پاسخ به آنان مى‌فرماید: اگر راست مى‌گویید، مرگ را از خودتان دور كنید: «قُل فَادرَءوا عَن اَنفُسِكُمُ المَوتَ اِن كُنتُم صدِقین». ([[سوره آل عمران]]/3،168) تبلیغات منافقان چه بسا باعث ضعف و تزلزل در عقیده بعضى از مسلمانان شده بود؛ بدین جهت خداوند مسلمانان را از پیروى آنان برحذر داشت؛ زیرا سبب بازگشت از دینشان مى‌شود: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تُطیعوا الَّذینَ كَفَروا یَرُدّوكُم عَلى اَعقبِكُم فَتَنقَلِبوا خسِرین». (سوره آل عمران/3،149)
 
 
 
به فرموده [[امام على]] علیه‌السلام مقصود از كافران در این آیه منافقانند كه روز اُحُد به مؤمنان گفتند: به دین پیش و میان برادران خود باز‌گردید.<ref> روض الجنان، ج‌ 5، ص‌ 103.</ref>
 
 
 
'''وعده یارى و پیروزى در جنگ:'''
 
 
 
از برخى آیات استفاده مى‌شود كه خداوند، پیش از اُحُد به مسلمانان وعده یارى و پیروزى در این جنگ را داده بود<ref> تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 1، ص‌ 420.</ref> و تا آن زمان كه مؤمنان از دستورهاى پیامبر صلی الله علیه و آله پیروى مى‌كردند، به وعده خویش وفا كرد؛<ref> جامع البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 169.</ref> اما سستى و نافرمانى مسلمانان باعث تغییر سرنوشت جنگ شد: «و‌لَقَد صَدَقَكُمُ اللّهُ وعدَهُ اِذ تَحُسّونَهُم بِاِذنِهِ حَتّى اِذا فَشِلتُم و تَنزَعتُم فِى الاَمرِ و عَصَیتُم مِن بَعدِ ما اَركُم ما تُحِبّونَ مِنكُم مَن یُریدُ الدُّنیا ومِنكُم مَن یُریدُ الأخِرَةَ‌...». ([[سوره آل عمران]]/3،152) به گفته مشهور مفسران، خداوند تا آن هنگام كه پاسداران كوه عینین سنگرشان را رها نكردند، به وعده‌اش عمل كرد.<ref> جوامع‌الجامع، ج‌ 1، ص‌ 211؛ جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 169 و 171.</ref>
 
 
 
درباره این‌كه خداوند در كجا به مسلمانان چنین وعده‌اى داده چند نظر است:
 
 
 
# از آیات متعددى استفاده مى‌شود كه خداوند، مؤمنان و كسانى‌ كه او را یارى كنند، یارى مى‌كند. ([[سوره محمد]]/47،7؛ [[سوره حج]]/22، 40 و‌...)<ref> المنار، ج‌ 4، ص‌ 181.</ref>
 
# [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله پیش از جنگ به مسلمانان وعده پیروزى داده بود و وعده رسول خدا، همان وعده الهى است.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 858؛ جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 166؛ تاریخ طبرى، ج ‌2، ص‌ 60.</ref>
 
# خداوند پیش از جنگ با نازل كردن آیاتى بر پیامبرش به مؤمنان در این جنگ وعده یارى داده بود. بر حسب بعضى نقل‌ها، آن هنگام كه مؤمنان مشركان را مشاهده كردند، به پیامبر گفتند: آیا خداوند ما را در این جنگ یارى نمى‌كند آن‌طور كه در غزوه بدر كمك كرد؟ حضرت فرمود:<ref> جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 105.</ref>
 
 
 
«...اَلَن یَكفِیَكُم اَن یُمِدَّكُم رَبُّكُم بِثَلثَةِ ءالف مِّنَ المَلئِكَةِ مُنزَلین» (سوره آل عمران/3،124) و همچنین در آیه‌ 125 خداوند به مؤمنان وعده یارى و كمك داده است به شرط آن ‌كه تقوا و صبر را پیشه كنند:<ref> مجمع البیان، ج‌ 2، ص‌ 858.</ref> «بَلى اِن تَصبِروا و تَتَّقوا و یَأتوكُم مِن فَورِهِم هذا یُمدِدكُم رَبُّكُم بِخَمسَةِ ءالف مِنَ المَلـئِكَةِ‌...».
 
 
 
به گفته بعضى از مفسران وعده یارى خداوند به ‌وسیله ملائكه در این آیات به غزوه اُحُد مربوط است؛ اما از آن‌جا كه مسلمانان از جنگ گریختند، خداوند به آن‌ها كمك ‌نكرد.<ref> جامع‌البیان، مج ‌3، ج‌ 4، ص‌ 105.</ref>
 
 
 
بر حسب نقلى دیگر فقط وعده یارى به ‌وسیله‌ 5000 فرشته در آیه‌ 125 [[سوره آل عمران]] به اُحد مربوط است و وعده یارى به ‌وسیله 3000 فرشته به غزوه بدر ارتباط دارد.<ref> التبیان، ج‌ 2، ص‌ 579.</ref> گرچه وعده یارى مؤمنان به ‌وسیله ملائكه در اُحد از آیات استفاده مى‌شود به گفته ابن ‌عباس، ملائكه جنگ نكردند مگر در غزوه بدر.<ref> مجمع البیان، ج‌ 2، ص‌ 828.</ref>
 
 
 
از طرفى دیگر عدم نزول ملائكه در اُحد مورد اتفاق مفسران نیست. به گفته مجاهد، ملائكه در اُحد نازل شدند؛ اما نجنگیدند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 235؛ البحرالمحیط، ج‌ 3، ص‌ 331.</ref> در این خصوص به روایاتى هم استشهاد شده است.
 
 
 
'''عوامل شكست در جنگ:'''
 
 
 
غزوه اُحد كه نمادى از رویارویى جبهه [[حق]] با [[باطل]] بود، در یك طرف مسلمانان به همراه رسول خدا و در طرف مقابل مشركان بودند. پس از اُحُد این پرسش در بین آنان بود كه چرا ما شكست خوردیم:<ref> التفسیرالكبیر، ج‌ 9، ص‌ 81‌؛ مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 876‌.</ref> «قُلتُم اَنّى هذا = گفتید: این (شكست) از كجا است». ([[سوره آل عمران]]/3،165)
 
 
 
خداوند در پاسخ به آنان، خود مسلمانان را عامل شكست در جنگ بیان مى‌كند: «قُل هُوَ مِن عِندِ اَنفُسِكُم» (سوره آل عمران/3،165)؛ سپس در آیات دیگر كیفیت عامل شكست بودن مسلمانان را بیان مى‌كند.
 
 
 
# قرآن مهم‌ترین عامل شكست را مخالفت با دستور پیامبر و سستى و اختلاف در امور جنگ بیان مى‌كند: «حَتّى اِذا فَشِلتُم وتَنزَعتُم فِى الاَمرِ وعَصَیتُم مِن بَعدِ ما اَركُم ما تُحِبّونَ مِنكُم مَن یُریدُ الدُّنیا ومِنكُم مَن یُریدُ الأخِرَةَ».<ref> جامع البیان، مج 3، ج 4، ص‌ 171.</ref> (سوره آل عمران/3،152) بسیارى از تیراندازان كوه عینین كه درباره ترك سنگرشان با یكدیگر اختلاف كردند، از آن بیم داشتند كه پیامبر صلی الله علیه و آله غنایم را تقسیم نكند و هر كس هر چه بدست آورده، از آنِ خودش باشد؛ بدین جهت سنگر خویش را رها كردند كه خداوند در پاسخ به آنان [[پیامبران]] را از هر گونه خیانتى مبرا مى‌سازد:<ref> مجمع‌البیان، ج ‌2، ص‌ 872‌؛ تفسیر ثعالبى، ج‌ 1، ص‌ 309.</ref> «و ‌ما ‌كانَ لِنَبِىّ اَن یَغُلَّ و مَن یَغلُل یَأتِ بِما غَلَّ یَومَ القِیمَةِ ثُمَّ تُوَفّى كُلُّ نَفس ما كَسَبَت و هُم لا‌یُظلَمون». (سوره آل عمران/3، 161) به گفته ابن ‌عباس، مقصود از «مَن یُریدُ الدُّنیا»، همین گروه‌اند كه براى جمع‌آورى غنیمت سنگرشان را ترك كردند و مقصود از «مَن یُریدُ الأخِرَةَ»، عبدالله‌ بن جبیر و دیگر تیراندازانى بودند كه سنگرشان را رها نكردند.<ref> التبیان، ج‌ 3، ص‌ 19؛ تفسیر ثعالبى، ج‌ 1، ص‌ 303.</ref>
 
# برخى از گناهان مسلمانان در گذشته سبب فرارشان از جنگ شد: «اِنَّ الَّذینَ تَوَلَّوا مِنكُم یَومَ التَقَى الجَمعانِ اِنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّیطـنُ بِبَعضِ ما كَسَبوا». (سوره آل عمران/3،155) به گفته بیشتر مفسران، گناهان گذشته مسلمانان كه از آن‌ها توبه نكرده بودند، سبب شد تا شیطان هنگام جنگ آن‌ها را بلغزاند و آن‌ها از جنگ بگریزند.<ref> مجمع‌البیان، ج ‌2، ص‌ 864‌؛ روح‌المعانى، مج ‌3، ج‌ 4، ص 154.</ref>
 
 
 
'''دلدارى به مؤمنان:'''
 
 
 
خداوند به منظور دلجویى و تسلیت به مؤمنان حاضر در اُحد، آیه ‌139 [[سوره آل عمران]]/3 را نازل كرد:<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 843؛ جامع البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 136.</ref> «و‌لا‌تَهِنوا ولا‌تَحزَنوا و اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن كُنتُم مُؤمِنین = سست و غمگین نشوید و شما برترید اگر مؤمن باشید»؛ همچنین صبر و استقامت موحدان پیشین را به مؤمنان یادآور مى‌شود تا شكست در جنگ سبب ترس و سستى آنان نشود: «و‌كَاَیِّن مِن نَبِىّ قتَلَ مَعَهُ رِبِّیّونَ كَثیرٌ فَما ‌وهَنوا لِما اَصابَهُم فى سَبیلِ اللّهِ وما ضَعُفوا ومَا‌استَكانوا‌...». ([[سوره آل عمران]]/3،146)
 
 
 
در آیه دیگر به مؤمنان یادآورى مى‌كند كه در این جنگ اگر به شما آسیبى رسید به دشمن شما هم آسیب رسیده و مشركان هم در اُحُد تعدادى كشته و زخمى داده بودند<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص ‌129؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 33.</ref> و روزهاى پیروزى و شكست میان مردم به نوبت است. آن ‌طور نیست كه پیروزى همیشه از آنِ یك گروه باشد: «اِن یَمسَسكُم قَرحٌ فَقَد مَسَّ القَومَ قَرحٌ مِثلُهُ و تِلكَ الاَیّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسِ‌...».(سوره آل عمران/3،140)
 
 
 
آن‌گاه شكست مشركان در غزوه بدر را بیان مى‌كند كه در آن، دو برابر خسارتى كه به مؤمنان وارد شده به دشمن وارد آمده است: «اَوَ لَمّا اَصبَتكُم مُصیبَةٌ قَد اَصَبتُم مِثلَیها‌...». (سوره آل عمران/3،165)
 
 
 
خداوند براى بازسازى روحى مؤمنان كه پس ‌از جنگ احساس شرم‌سارى و معصیت مى‌كردند نه ‌تنها خود، آن‌ها را مى‌بخشد: «و‌لَقَد عَفا عَنكُم واللّهُ ذو فَضل عَلَى المُؤمِنِین» ([[سوره آل عمران]]/3،152) بلكه به پیامبرش دستور مى‌دهد كه آن‌ها را عفو كند و برایشان آمرزش بخواهد: «فَاعفُ عَنهُم واستَغفِر لَهُم». (سوره آل عمران/3،159)
 
 
 
چه بسا پس از جنگ این تفكر پدید آمد كه مشورت پیامبر با مسلمانان سبب شد تا مسلمانان براى مقابله با دشمن از مدینه خارج و متحمل چنین شكستى شوند؛ پس چه لزومى دارد كه [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله در كارها با آنان مشورت كند. خداوند براى شخصیت دادن به مؤمنان به پیامبر دستور مى‌دهد كه در كارها با آنان مشورت كند و در نهایت پس از مشورت، تصمیم‌گیرنده خود پیامبر باشد و با توكل بر خداوند به آن عمل كند: «و‌شاوِرهُم فِى الاَمرِ فَاِذا عَزَمتَ فَتَوَكَّل عَلَى اللّهِ». ([[سوره آل عمران]]/3، 159)
 
 
 
'''آزمایش مؤمنان:'''
 
 
 
قرآن به صراحت غزوه اُحُد را صحنه آزمایش و امتحان مؤمنان مى‌داند و چنین حوادثى را سبب شناخته شدن افراد باایمان از مدعیان ایمان بیان مى‌كند: «...و تِلكَ الاَیّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسِ ولِیَعلَمَ اللّهُ الَّذینَ ءامَنوا و یَتَّخِذَ مِنكُم شُهَداءَ واللّهُ لا‌یُحِبُّ الظّلِمین × ولِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذینَ ءامَنوا و یَمحَقَ الكفِرین × اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنَّةَ و لَمّا یَعلَمِ اللّهُ الَّذینَ جهَدوا مِنكُم و یَعلَمَ الصّبِرین × ولَقَد كُنتُم تَمَنَّونَ المَوتَ مِن قَبلِ اَن تَلقَوهُ فَقَد رَاَیتُموهُ و اَنتُم تَنظُرون = ...و این روزها را میان مردمان مى‌گردانیم و تا خدا كسانى را كه [[ایمان]] آورده‌اند، باز‌شناسد و از شما شهیدانى برگیرد و خدا ستم‌كاران را دوست ندارد و تا كسانى را كه ایمان آورده‌اند، پاك و ناب گرداند و كافران را تباه سازد.
 
 
 
آیا چنین پنداشته‌اید كه به [[بهشت]] درمى‌آیید و حال آن ‌كه هنوز خدا كسانى از شما را كه جهاد كردند و شكیبایان را معلوم نكرده است و شما پیش از آن‌كه با [[مرگ]] روبرو شوید، آرزوى آن مى‌كردید. اكنون آن را دیدید و به آن مى‌نگرید. (سوره آل عمران/3،‌140‌ـ‌143)
 
 
 
در این آیات به مسلمانانى كه شهادت در راه خدا را آرزو مى‌كردند، یادآورى مى‌شود كه سنت الهى بر امتحان و آزمایش افراد استوار است؛ چنان‌كه در آیه‌ 154 [[سوره آل عمران]]/3 كه لحظات پس از جنگ را بیان مى‌كند به آن دسته از مسلمانان كه [[ایمان]] ضعیفى داشتند، همین مطلب را یادآور مى‌شود: «...ولِیَبتَلِىَ اللّهُ ما فى صُدورِكُم ولِیُمَحِّصَ ما فى قُلوبِكُم‌...» و تا خداى، آن‌چه در سینه‌هاى شما است بیازماید و آن‌چه را در دل‌هاى شما است، پاك كند‌...». (سوره آل عمران/3، 154)
 
 
 
خداوند در آیاتى دیگر، آن‌چه را در روز اُحُد اتفاق افتاد براى آزمودن مؤمنان از منافقان بیان مى‌كند: «و‌ما اَصبَكُم یَومَ التَقَى الجَمعانِ فَبِاِذنِ اللّهِ ولِیَعلَمَ المُؤمِنِین × ولِیَعلَمَ الَّذینَ نافَقوا‌...». (سوره آل عمران/3، 166‌ـ‌167)
 
 
 
'''دستور به خویشتندارى در عقوبت:'''
 
 
 
پس از جنگ، هنگامى كه مسلمانان با پیكرهاى مثله شده شهیدان به ‌ویژه حمزه، عموى پیامبر صلی الله علیه و آله مواجه شدند، سوگند یاد ‌كردند كه اگر بر مشركان پیروز شوند زندگان آنان را مثله خواهند كرد تا چه رسد به مردگانشان<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 6، ص‌ 605‌.</ref> یا آنان را چنان مثله خواهند كرد كه هیچ ‌كس از عرب چنین نكرده باشد<ref> [[جامع‌البیان]]، مج‌ 8‌، ج‌ 14، ص‌ 254؛ الدرالمنثور، ج‌ 5، ص 179.</ref> و بر حسب بعضى روایات، پیامبر صلی الله علیه و آله با دیدن بدن مثله شده حمزه، سوگند یاد ‌كرد كه اگر بر قریش پیروز شود، 30<ref> تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 614‌.</ref> یا 70<ref> تفسیرثعالبى، ج 2، ص 246؛ الكشاف، ج 2، ص 645‌.</ref> تن از آنان را مثله خواهد كرد.
 
 
 
این آیه نازل شد<ref> الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 645.</ref> كه اگر خواستید تلافى كنید، با عملى كه با شما شده متناسب باشد و اگر شكیبایى كنید براى شما بهتر است: «و ‌اِن ‌عاقَبتُم فَعاقِبوا بِمِثلِ ما عوقِبتُم بِهِ و‌لـَئِن‌ صَبَرتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصّبِرین». ([[سوره نحل]]/16، 126)
 
 
 
'''مقام شهیدان:'''
 
 
 
پس از غزوه اُحُد براى نخستین بار مسلمانان با خیل شهیدان و افزون بر آن، تبلیغات سوء منافقان كه اگر با ما بودید كشته نمى‌شدید، مواجه شدند؛ بدین جهت مسلمانان آرزو داشتند كه از حال برادران شهیدشان آگاه شوند.<ref> روض‌الجنان، ج‌ 5، ص‌ 146؛ جامع‌البیان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص 227.</ref>
 
 
 
خداوند در پاسخ به آنان و مقام شهیدان اُحُد خطاب به پیامبر یا هر انسانى،<ref> اسباب النزول، ص‌ 109‌ـ‌110.</ref> این آیات را نازل كرد. آنان را كه در راه خدا كشته شده‌اند، مرده مپندارید بلكه زنده‌اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند. به آن‌چه خدا از فضل خود به آن‌ها داده است، شادمانند و براى كسانى‌ كه از پى ایشان‌اند و هنوز به آنان نپیوسته‌اند، شادى مى‌كنند كه نه بیمى برایشان است و نه اندوهگین مى‌شوند...‌: 
 
 
 
«و‌لا‌تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فى سَبیلِ‌اللّهِ اَموتـًا بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون × فَرِحینَ بِما ءاتهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ و یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم‌یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلاَّ خَوفٌ عَلَیهِم ولا هُم یَحزَنون». ([[سوره آل عمران]]/3، 169‌ـ‌170)
 
 
 
بر حسب نقل دیگر، این آیات در مقام شهیدان بدر و اُحُد نازل شده است.<ref> [[مجمع البیان]]، ج‌ 2، ص‌ 880.</ref> افزون بر آیات قرآن [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله هم در مراحل گوناگون از بازماندگان شهیدان دل‌جویى كرد.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 268.</ref> و هنگامى كه در برابر شهیدان اُحُد قرار گرفت، فرمود: من بر شهیدان گواهم كه هیچ كس در راه خدا زخمى نمى‌شود، مگر آن‌كه خداوند وى را در [[قیامت]] برمى‌انگیزد؛ در ‌حالى ‌كه از زخمش خون مى‌چكد كه رنگ آن مانند خون و بوى آن همچون مشك باشد.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 97‌ـ‌98.</ref>
 
 
 
==پانویس==
 
<references/>
 
 
 
==منابع==
 
لطف‌الله خراسانی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 238-255.
 
  
 +
{{غزوات پیامبر اکرم}}
 +
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
 
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]
 
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]
 
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]]
 
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]]
 +
[[رده:سال ۳ هجری قمری]]
 +
[[رده:7 شوال]]
 +
[[رده: پیامبر اکرم]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۱۵

غزوه اُحُد، در روز هفتم یا نیمه شوال سال سوم هجرت بین مسلمانان و مشرکان مکه به وقوع پیوست. این غزوه از آن جهت به این نام معروف شد که در دامنه کوه اُحُد اتفاق افتاد. در این جنگ مسلمانان در ابتدا بر سپاه مشرکان چیره شدند، ولی گروهی از تیراندازان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آنان را بر کوه عینین در سمت چپ کوه احد قرار داده بود، بر خلاف فرمان ایشان، کوه را ترک کردند و این باعث شد مشرکان از همین منطقه، بار دیگر به مسلمانان حمله کنند و حدود هفتاد نفر از آنان از جمله حمزه سید الشهداء را به شهادت رسانند. در این جنگ جراحاتی بر پیامبر اکرم و امام علی علیه السلام وارد شد.

غزوه احد
۲۵۰px
زمان ۷ شوال سال ۳ قمری
مکان در نزدیکی کوه احد در شمال مدینه
غزوه قبلی غزوه بحران
غزوه بعدی غزوه حمراء الأسد
علت غزوه حمله کفار قریش برای گرفتن انتقام کشته شدگان غزوه بدر
نتیجه شکست مسلمانان
دوطرف درگیری و تعداد آنها
مسلمانان

در اول هزار نفر، و در میدان جنگ هفتصد نفر

کفار قریش

۳۰۰۰ نفر

فرماندهان
رسول خدا(ص) ابوسفیان
پرچم داران
امام علی(ع) و مصعب بن عمیر طلحة بن أبى طلحه،عثمان بن ابى طلحه، ابو سعید بن ابى طلحه و صواب
تلفات
شهادت هفتاد نفر از مسلمانان ( چهار نفر از مهاجران و شصت و شش نفر از انصار) و هفتاد نفر مجروح بین هجده تا بیست هشت نفر
۶۱ آیه از سوره آل عمران در مورد این غزوه است و نزول عبارت لافتی الی علی لا سیف الی ذوالفقار در وصف امیرالمؤمنین


کوه احد

اُحُد کوهی است سرخ‌رنگ که در شمال مدینه[۱] در فاصله شش کیلومترى شهر مدینه بوده است (گر چه امروزه به جهت گسترش مدینه این کوه در داخل شهر قرار گرفته است[۲]). در وجه تسمیه این کوه گفته شده: بر اثر جدایى‌اش از دیگر کوه‌هاى منطقه، به این نام نامیده شده است.[۳]

زمان و علت وقوع جنگ احد

غزوه اُحُد، در روز هفتم[۴] یا نیمه[۵] شوال سال سوم هجری و یکسال پس از جنگ بدر به وقوع پیوست. انگیزه اصلی قریش برای لشگر کشی به سوی مدینه خونخواهی کشتگانی بود که مشرکان در شکست سختشان در جنگ بدر متحمل شده بودند.[۶]

مسائل دیگری که انگیزه قریش را برای این نبرد تقویت نمود عبارتند از:

  1. تحریکات یهودیان مدینه: یهودیان نیز که در مورد مرکزیت سیاسى و اقتصادى خود، در منطقه احساس خطر مى‌ کردند و سلطه فرهنگى خود را در معرض نابودى مى‌ دیدند، با اعزام نمایندگانى به مکه به تشویق قریش براى انتقام‌گیرى پرداختند. چنان که خود نیز کینه‌ هاى درونى را آشکار و پیمان‌ هاى عدم تعرّض و حسن همجوارى را که با رسول خدا (ص) بسته بودند، نقض کردند.[۷]
  2. نا امن شدن راه تجاری مشرکان مکه: پیامبر با عقد پیمان با قبائل مختلف منطقه، قریش را تحت محاصره قرار داده بود و بر راه تجاری آنان سیطره پیدا کرده بود به گونه ای که راه تجار ی آنان دیگر امن به حساب نمی آمد و لذا چاره ای جز شکستن این حصر نمی دیدند.[۸]

سپاه قریش در جنگ احد

نقشه جنگ احد و محل قرارگیری هر دو سپاه

سپاه مشرکان سه هزار جنگنده داشت.[۹] که ۷۰۰ تن از آنان زره‌پوش بودند، و ۲۰۰ اسب و ۳۰۰۰ شتر، با خود داشتند.[۱۰] ابوسفیان در جایگاه ثائر (انتقام‌گیرنده)، فرماندهى این سپاه را بر عهده داشت.[۱۱]

صفوان‌ بن امیه پیشنهاد کرد زنان را براى یادآورى کشته‌شدگان بدر و تحریک به خونخواهى، همراه خویش سازند.[۱۲] به نظر برخى، بزرگان قریش از آن جهت زنان را همراه‌ خود بردند که از جنگ نگریزند؛ زیرا فرار با ‌زنان دشوار و رهاکردن آنان در میدان جنگ ننگ بود.[۱۳] تعدادى از زنان قریش از ‌جمله هند همسر ابوسفیان این سپاه را همراهى مى‌ کردند.[۱۴]

قریش همچنین نمایندگانى براى کمک ‌گیرى از قبایل اطراف مکه فرستادند. این فرستادگان توانستند حمایت قبیله ‌هاى کنانه و مردم تهامه را جلب کنند

ابو عامر فاسق هم با پنجاه نفر از مردم اوس که براى مخالفت با محمّد (صلی الله علیه وآله) از او پیروى مى‌ کردند، از مدینه به مکه آمد تا همراه قریش باشد. او مردم قریش را بر ضدّ رسول خدا (ص) تحریک مى ‌کرد و مى‌گفت: شما بر حق هستید و آنچه محمّد آورده، باطل است.

در مورد منابع مالی سپاه قریش در جنگ احد گفته شده: براساس تصمیم بزرگان قریش، سود کاروان تجاری قریش ـ که جنگ بدر به خاطر آن بر پا گردیده بود ـ برای جنگ احد هزینه شد. گفته شده مال التجاره را که فروختند، هزار شتر و پنجاه هزار دینار بود، که سرمایه را به صاحبان آن دادند و سود آن را که از هر دینار سرمایه یک دینار بود به هزینه جنگ اختصاص دادند.[۱۵]

پیش از شروع جنگ

با خبر شدن مسلمانان از حرکت سپاه قریش

بنا بر گفته مورخان مسلمانان از دو طریق از حرکت سپاه مشرکان آگاه شدند:

  1. عبّاس بن عبد المطلب درباره حرکت، وضعیت و شمار قریش، نامه‌ اى نوشت و آن را به مردى از بنى غفار داد که سه روزه خود را به مدینه برساند. مرد غفارى به مدینه آمد و نامه عبّاس را به پیامبر (ص) داد که بر در مسجد قباء بود. نامه را ابى بن کعب براى حضرت خواند.[۱۶]
  2. واقدى نقل مى ‌کند که در این هنگام عمرو بن سالم خزاعى همراه تنى چند از خزاعه که چهار تن بودند، از مکه بیرون آمدند و هنگامى که قریش‌ در ذى طوى بودند، به آنان رسیدند. عمرو بن سالم و همراهانش آن خبر را به رسول خدا (ص) دادند و برگشتند.[۱۷]

پیامبر اسلام به ابى بن کعب دستور فرمود که اطلاعات خود را در مورد حرکت قریش پوشیده دارد. هدف حضرت جلوگیرى از جنگ روانى یهودیان و منافقان و گرفتن فرصت هرگونه توطئه احتمالى بر ضدّ مسلمانان از سوى این دشمنان خطرناک بود. چه آنان در حقیقت دشمن اصلى به شمار مى‌رفتند و به نقاط ضعف و قوت مسلمانان کاملا آشنا بودند. بدین معنى که اعلان زود هنگام حرکت قریش براى جنگ موجب مى‌شد تا فرصت کافى براى شناخت طرح و برنامه دفاعى مسلمانان داشته باشند.

فرود آمدن سپاه قریش در دامنه احد

سپاه قریش، پنجم[۱۸] یا دوازدهم[۱۹] شوال در دامنه کوه اُحُد نزدیک کوه عینین فرود آمد.[۲۰] درباره این ‌که چرا مشرکان در جنوب مدینه که بر سر راهشان بود، فرود نیامدند و شهر را دور زده در شمال آن فرود آمدند، علت خاصى در تاریخ ذکر نشده است؛ اما برخى، مدخل شهر مدینه را در آن زمان فقط از طریق شمال و از کنار کوه اُحُد دانسته‌اند.[۲۱]

پیامبر صلی الله علیه و آله حباب ‌بن منذر را محرمانه براى ارزیابى از وضعیت دشمن به ناحیه اُحُد اعزام کرد. گروهى از اصحاب براى جلوگیرى از شبیخون دشمن، شب جمعه را به پاسدارى از مدینه به ‌ویژه مسجد و خانه پیامبر صلی الله علیه و آله پرداختند.[۲۲]

خواب رسول خدا در مورد جنگ احد

واقدی می نویسد، پیامبر (ص) بر منبر ظاهر شد و پس از ثنا و ستایش الهى چنین فرمود: اى مردم من خوابى دیده‌ ام، در خواب دیدم که گویى در زرهى محکم هستم و شمشیرم ذو الفقار، از قبضه شکسته و شکاف برداشته است، دیدم گاو نرى کشته شد و من قوچى را از پى خود مى ‌کشیدم. مردم گفتند: آن را چگونه تعبیر مى‌ فرمایى؟ فرمود: آن زره محکم شهر مدینه است، پس در همانجا بمانید، اما شکستن شمشیرم، اندوه و مصیبتى است که به من مى‌ رسد، گاوى هم که کشته شد، کشته شدن برخى از اصحاب من است، قوچى که از پى خود مى‌ کشیدم، دشمن و لشکر است که به خواست خدا آن را خواهیم کشت. از ابن عباس روایت کردند که پیامبر (ص) فرمود: شکاف برداشتن شمشیرم دلیل بر کشته شدن مردى از خانواده من است.[۲۳]

مشورت رسول خدا با اصحاب

رسول خدا در اثر خوابی که دیده بود خوش نداشت از مدینه بیرون رود و در این باب با اصحاب خود مشورت کرد و گفت: اگر مصلحت بدانید در مدینه مى‏ مانیم و دشمن را در همان جا که فرود آمده است رها مى‏ کنیم تا اگر همان جا بمانند به زحمت باشند، و اگر به مدینه هجوم آورند با آنان نبرد کنیم. «عبداللّه بن أبىّ بن سلول» و بزرگان مهاجر و أنصار نیز چنین عقیده داشتند.[۲۴] امّا کسانى که در بدر حضور نداشتند و گروهى از جوانان پرشور که مزه پیروزى بدر را چشیده بودند و نیز حمزة بن عبد المطلب خواهان بیرون رفتن از مدینه بودند. آنان بر رأى خود، اصرار کردند. حتى برخى از آنان گفتند: این اسب ‌ها و شتران قریش است که کشت و زرع ما را مى‌ خورد و در مزارع به فساد و تباهى مشغول است.

آنان در اثبات صحت دیدگاه خود، چنین استدلال مى ‌کردند که اقامت آنان در داخل شهر موجب خواهد شد تا دشمن فکر کند، مسلمانان ترسیده ‌اند و بدین ترتیب بر نیروهاى اسلامى جرأت پیدا کند. آنان مى ‌گفتند: در بدر که سیصد مرد جنگى داشتى، خداوند ترا بر دشمن ظفر داد، امّا حالا شمار زیادى از مردم تحت امر تواند. این کارى است که خداوند متعال به میدان آنان هدایت کرده است.

چون بیشتر مردم خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند، رسول خدا (ص) تسلیم رأى اکثریت شد.[۲۵] پس به خانه رفت تا لباس جنگ بر تن کند. در همین اثنا آنان که در پذیرش رأى خود، اصرار ورزیدند، پشیمان شدند که چرا رأى خود را به حضرت تحمیل کرده‌ اند. در حالى که او به خواست و اراده خدا از همگان آگاه‌تر است و امر الهى از آسمان بر او فرود مى‌ آید.[۲۶] لذا به نزد پیامبر آمدند و گفتند: ما را آن حقّ نبود که رسول خدا را به کارى که بدان رغبتى نداشت وادار کنیم و اکنون هم اگر مى‏ خواهى در مدینه بمان. پیامبر در جواب آنان فرمود: «پیامبرى را سزاوار نیست که لباس جنگ بپوشد، و بى ‏آنکه جنگ کند آن را از تن در آورد، اکنون بنگرید که آنچه مى‏ فرمایم انجام دهید و به نام خدا رهسپار شوید که اگر شکیبا باشید، پیروز خواهید شد».[۲۷]

حرکت سپاه اسلام از مدینه

رسول خدا (ص) پس از رایزنى با یاران، و پوشیدن لباس جنگ، عبداللّه بن ام مکتوم را در مدینه جانشین خود کرد[۲۸] و پیش از حرکت، سه نیزه خواست و سه پرچم بست: پرچمى براى أوس که به دست أسید بن حضیر داد و پرچمى براى خزرج که به دست حباب بن منذر یا سعد بن عباده سپرد و پرچمى هم براى مهاجرین به دست على بن أبى طالب علیه السلام.[۲۹]

تعداد سپاهیان اسلام را برخی هزار نفر برخى نهصد و شمارى دیگر نهصد و پنجاه نفر گفته‌ اند. از این میان یکصد نفر زره‌پوش بودند و مسلمانان هیچ اسبى نداشتند.[۳۰] و گفته شده: یک اسب پیامبر (ص) داشت و یک اسب ابو بردة بن دینار.[۳۱] در روایت دیگرى، فقط یک اسب در سپاه مسلمانان ذکر شده است.[۳۲]

سپاه اسلام در مسیر اُحُد به منطقه شیخان فرود آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله از سپاهیانش بازدید کرد و نوجوانانى را که در سپاه بودند به جز رافع ‌بن خدیج که تیراندازى ماهر و سمرة ‌بن جندب که نوجوانى چابک بودند به مدینه بازگرداند[۳۳] و هنگامى که متوجه حضور هم‌پیمانان یهودى عبدالله بن اُبى شد، فرمود: براى جنگ با مشرکان نباید از مشرکان کمک گرفت.[۳۴]

بازگشت منافقان در جنگ احد

عبداللّه بن ابى همراه منافقان و شمارى از دو دلان از بین راه بازگشتند. آنان سیصد نفر بودند. ابن ابى گفت: محمّد از من سرپیچى کرد و از کودکان اطاعت نمود. او به زودى خواهد دانست که چه کرده است؟ مردم، ما نمى‌ دانیم براى چه خود و فرزندانمان را در اینجا به کشتن دهیم؟ آنان بازگشتند اما رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم حتى به پشت سر خود نگاه نیز نکرد.[۳۵] جابر بن عبداللّه انصارى در پى ایشان شتافت و آنان را به خدا، جان و پیامبرشان سوگند مى‌داد که قبیله و پیامبرشان‌ را تنها نگذارند. عبداللّه بن ابى گفت: اگر مى ‌دانستیم جنگى پیش خواهد آمد، شما را تنها نمى ‌گذاشتیم، امّا مى‌دانیم که جنگى روى نخواهد داد. تو هم اگر از من اطاعت کنى، باید برگردى.[۳۶]

شرح جنگ احد

صف آرایی سپاه مسلمانان در جنگ احد

تیراندازان مستقر شده در جبل الرماة در فیلم محمد رسول الله (ص)

وقتى رسول خدا (ص) به منطقه نبرد رسید، چنان دید که در دامنه کوه احد فرود آید، به گونه‌اى که کوه پشت سر آنان باشد. سپس به صف‌ آرایى سپاه پرداخت و چنان صف‌ها را راست مرتب فرمود که اگر شانه مردى از صف بیرون مى ‌نمود، آن را به عقب مى‌ راند تا صف راست و یکنواخت باشد. حضرت به نیروهاى مسلمان فرمان داد که احدى نجنگد تا فرمان جنگ را صادر نماید.

در سمت چپ مسلمانان کوهى قرار داشت که جبل عینین نام داشت. در این کوه شکافى قرار داشت. حضرت، عبداللّه بن جبیر را همراه پنجاه نفر تیرانداز بر آن گماشت و به او سفارش کرد که با تیراندازى، مواظب باشند، سواران دشمن از پشت بر مسلمانان نتازند. در روایت دیگرى است که حضرت فرمود: اگر دیدید که پرندگان بر جنازه ما نشسته ‌اند، از جاى خود تکان نخورید تا من به دنبال شما بفرستم؛ و اگر دیدید که این قوم را شکست داده‌ایم و بر آنان چیره شده‌ایم، از جاى خود تکان نخورید تا من به دنبال شما بفرستم.[۳۷] بدین ترتیب کوه احد پشت سر پیامبر صلى الله علیه و آله، کوه عینین سمت چپ و مدینه رودرروى مسلمانان بود.[۳۸]

پس از آن ضمن خطبه ‌اى، مردم را توصیه به عمل به احکام الهى و پرهیز از نواهى خداوند کرده، آن روز را، روز مزد و پاداش دانستند، البته براى کسانى که صبر، یقین، تلاش و نشاط را پیشه خود کنند. آن حضرت جنگ با دشمن را جنگى سخت خواندند که تنها صبر آن را آسان مى‌ کند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: از اختلاف و نزاع با یکدیگر بپرهیزید که مایه ضعف و ناتوانى است و خداوند آن را دوست ندارد.[۳۹]

آغاز جنگ احد

نخستین کسى که به سوى مسلمانان تیر انداخت، ابو عامر فاسق بود که با پنجاه نفر از همراهانش پیش آمد و تلاش کرد تا اوسیان را به سوى خود، جلب کند، امّا مردم اوس به او جواب درشت دادند. آنان و مسلمانان مدتى به یکدیگر تیراندازى کردند، امّا کارى از پیش نبردند و عقب‌نشینى کردند.

هنگامى که دو لشکر به روى هم ایستادند و جنگ درگرفت، زنان قریش به رهبرى‏ «هند» همسر «أبو سفیان»، نقش دف زدن و تصنیف خواندن پشت سر مردان سپاهى را به عهده گرفتند و از این راه آنان را بر جنگ دلیر مى ‏ساختند و کشتگان بدر را به یادشان مى ‏آوردند.[۴۰]

پیروزی ابتدایی مسلمانان در جنگ احد

در آغاز پیکار، پرچمدار مشرکان به نام طلحة بن ابی طلحه که به او «کبش الکتیبة» (یعنی بزرگ و مهتر لشکر) می‌گفتند به پیش آمده و مبارز طلبید. علی (ع) به کارزار او رفت و تنها پس از آنکه دو ضربت میان آنها رد و بدل شد او را بر ضربتی که به وسط سرش زد به خاک افکند.[۴۱] در پی آن مسلمانان شادمان از نخستین پیروزی، تکبیر گویان به دسته ‌هاى مشرکان یورش بردند و چنان با آنان جنگیدند که صفوفشان از هم پاشید. پرچم مشرکان را پس از طلحة بن‌ابى طلحه افرادی به دست گرفتند و یکى پس از دیگرى کشته شدند: عثمان بن ابى طلحه، ابو سعید بن ابى طلحه، مسافع، کلاب بن طلحة بن ابى طلحه، جلاس بن طلحة بن ابى طلحه، ارطاة بن شرحبیل، شریح بن قانط و در آخر صواب که از همه بدتر و سخت‌ جان تر بود پرچم را بدست گرفت، على (ع) شمشیرى بدست راست او زد او پرچم را بدست چپ گرفت دست چپش را هم‌ جدا کرد پرچم را با دو دست بریده‌اش به سینه چسبانید على (ع) در این وقت شمشیرى بسر او زد و او را بموالى خودش ملحق ساخت.[۴۲] پرچم‌داران کشته شدند، پرچم مشرکان روى زمین ماند و شکست خورده پا به فرار گذاشتند. در این وقت مشرکان پا به فرار گذارده مسلمانان به گردآورى غنائم پرداختند. یکى از زنان به نام عمرة بنت علقمه حارثیه پرچم را برداشت و برافراشت تا این که قریش به سوى پرچم خود بازگشتند. در این فاصله چند بار خالد بن ولید خواست تا از سمت کوه عینین حمله کند که با تیر اندازان روبرو شده و نتوانست نفوذ کند.[۴۳]

شکست مسلمانان پس از پیروزی ابتدائی

پس از آن که مشرکان قریش رو به گریز نهادند و مسلمانان به جمع غنایم پرداختند، تیراندازان مسلمان که وظیفه پاسدارى از شکاف دره عینین به آنان سپرده شده بود، با هم در ماندن و پیوستن به غنیمت ‌جویان اختلاف کردند. برخى از آنان شکاف دره را رها کردند و براى جمع‌ آورى غنیمت به دیگران پیوستند.[۴۴] آنان مى ‌گفتند: ما مى ‌ترسیم که رسول خدا (ص) بگوید: هر کس چیزى برداشته، از خود اوست و غنایم را در میان سپاهیان ‌تقسیم نکند. برخى دیگر که ده نفر، بیشتر یا کمتر بودند، چنین گفتند که ما با فرمان رسول خدا (ص) مخالفت نمى ‌کنیم.

هنگامى که خالد بن ولید اندکى تیراندازان دره و خالى بودن کوه و سرگرمى مسلمانان به گردآورى غنیمت و خالى بودن پشت سر آنان را دید، در میان سوارکاران خود فریاد زد و آنان را به حرکت فرمان داد. عکرمة بن ابى جهل نیز با گروهى به دنبال او آمد. آنان به باقى‌مانده تیراندازان یورش آوردند. نیروهاى قریش که از میدان جنگ فرار کرده بودند، بازگشت جنگاوران خود را دیدند.[۴۵] این بار عبدالله بن جُبَیر با یارانش که کمتر از ده تن بودند مقاومت کردند تا به شهادت رسیدند.

از آنجا که مسلمانان پراکنده شده بودند و صفوفشان از هم پاشیده بود و ارتباط خود را با فرماندهى کل از دست داده بودند، و همگى سرگرم جمع‌آورى غنیمت بودند، طبیعى بود که نتوانند در برابر این ضربه ناگهانى مقاومت کنند. بدین ترتیب هر کس تلاش مى ‌کرد تا جان خودش را نجات دهد. خصوصا آنگاه که یکى از مشرکان قریش به هواى این که مصعب بن عمیر، پیغمبر است، به او که سرگرم دفاع از رسول خدا (ص) بود، حمله کرد و او را کشت، سپس فریاد برآورد که محمّد، کشته شد. این فریاد دروغین به مشرکان قدرت و جرأت داد و مسلمانان که نتوانستند جمع پراکنده خود را گرد آورند، و یک پارچه شوند، پا به فرار گذاشتند. در این میان فقط على (ع) ثابت و استوار ماند و از پیغمبر (ص) دفاع مى ‌کرد. دشمن به رسول خدا (ص) دسترسى پیدا کرد. لب حضرت پاره شد و صورتش شکست و دو حلقه از زره در گونه‌اش فرو رفت و مورد هجوم سنگ‌پرانى قریش قرار گرفت. چنان که در گودالى که دشمن کنده بود، افتاد.[۴۶]

شهادت حمزه عموی پیامبر

حمزه عموى پیغمبر (ص) را در روز احد، وحشى غلام جبیر بن مطعم به شهادت رساند. وحشى پشت درخت یا تخته سنگى پنهان شد و در کمین حمزه نشست تا وى پس از قتل ابو نیار و سباع بن عرفطة بن عبد العزى از کنار وى عبور کند. وحشى از پشت سر حمزه آمد[۴۷] و نیزه‌اش را به سوى او پرتاب کرد. نیزه به ران حمزه نشست و از میان پاهایش بیرون آمد. حمزه به سوى وحشى برگشت، امّا ضعف بر او چیره شد و بر زمین افتاد. وقتى جان داد، وحشى به سراغ حمزه رفت و نیزه‌اش را از بدن او بیرون کشید. مسلمانان که سرگرم فرار بودند، از وحشى غافل شدند.[۴۸] وحشى به اردوگاه قریش بازگشت و در آنجا توقف کرد. چه هدف دیگرى جز کشتن حمزه نداشت. هند لباس و زیور آلات خود را به او داد و وعده کرد که در مکه نیز ده دینار به او پاداش خواهد داد.

از جمله جنایت هایی که بر روی پیکر حضرت حمزه (سیدالشهدا) رخ داد می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. هند بنت عتبه همسر ابوسفیان به سراغ جنازه حمزه آمد و آن را مثله کرد، بینى، گوش‌ها و اندام‌هاى نرینه وى را جدا کرد و چونان دستبند و گردنبند، زیور خویش ساخت و تا مکه همچنان بر خود داشت. سایر زنان قریش نیز همین کار را با دیگر شهداى احد انجام دادند، امّا هند افزون بر این، شکم حمزه را شکافت و جگرش را بیرون آورد و به دندان گرفت، امّا نتوانست بجود.[۴۹] مشرکان بیشتر جنازه‌هاى شهدا را مثله کردند. مثله کردن برخى همچون عمرو بن جموح به حدى بود که تمام اعضایش را از یکدیگر جدا کرده بودند، بطورى که شناخته نمى‌ شد.[۵۰] تنها استثنا حنظله بود که پدرش در شمار مشرکان بوده و او آنان را از مثله کردن فرزندش باز داشت.[۵۱]
  2. ابوسفیان کعب نیزه خود را به کنار دهان حمزه مى‌ زد و سخنى جسارت ‌آمیز مى ‌گفت. حلیس بن زیان بر وى گذر کرد و کار ناپسند او را دید و گفت: این مرد سرور قریش است که با پیکر بى‌جان عموزاده خود چنین مى‌کند، ابو سفیان گفت: این کارم را نهفته‌دار که لغزشى بود.[۵۲]

همچنین پس از شهادت ایشان به نکات زیر نیز می توان اشاره کرد:

  1. حمزه (سیدالشهدا) به هنگام شهادت پنجاه و نه سال سن داشت. پیامبر (ص) بر جنازه حمزه نماز خواند و هفت تکبیر گفت. سپس سایر شهدا را مى ‌آوردند و در کنار حمزه مى‌ گذاشتند و حضرت بر او و حمزه نماز مى‌ خواند تا هفتاد و دو نماز بر وى گزارده شد.
  2. رسول خدا (ص) در بازگشت از احد، از خانه ‌هاى انصار گذر کرد، شنید که زنان انصار بر کشته ‌هاى خود گریه مى ‌کنند، گریست و گفت: لیکن حمزه را زنانى نیست که بر وى گریه کنند. سعد بن معاذ یا اسید بن حضیر زنان بنى عبد الاشهل را گفت تا بروند و اوّل بر حمزه گریه کنند. سپس براى کشته ‌هاى خود. چون رسول خدا (ص) شنید که بر در مسجد براى حمزه گریه مى ‌کنند، آنان را فرمود که بازگردند.[۵۳]
  3. صفیه دو لباس آورد تا حمزه را کفن کند. در کنار حمزه جنازه یک نفر انصارى را دیدند که او هم مثله شده بود. پس زشت و به دور از حیا دانستند که یکى را کفن کنند و دیگرى را عریان بگذارند. از این رو قرعه زدند. لباس بزرگ‌تر به انصارى افتاد و لباس کوتاه‌تر به حمزه، پاهاى حمزه را با لیف و برگ خرما پوشاندند.[۵۴]

فرار مسلمانان و رها کردن پیامبر(ص)

هنگامى که مسلمانان پا به فرار گذاشتند، رسول خدا (ص) آنان را به سوى‌ خود فرا مى ‌خواند و مى ‌گفت: بندگان خدا، به سوى من بیایید، بندگان خدا، به سوى من بیایید. فلانى، به سوى من بیا، فلانى، به سوى من بیا. امّا آنان از کوه بالا مى‌ رفتند و به پشت سرشان نگاه نمى ‌کردند. احدى به سوى حضرت نیامد، امّا تیرها از هر سو بر او مى ‌بارید. مسلمانان فرارى تا کوه دویدند. از جمله فراریان احد، ابوبکر[۵۵]، عمر[۵۶]، طلحه بن عبیدالله[۵۷]، سعد بن ابى وقّاص[۵۸] و دیگران هستند. عثمان سه روز فرارى بود.[۵۹] رسول خدا (ص) به او فرمود: «خیلى راه رفتید!».

دفاع امیرالمؤمنین از رسول خدا(ص)

لافتی الاعلی.jpg

هنگامى که مسلمانان پا به فرار گذاشتند، رسول خدا (ص) خشمگین شد و به اطراف خود نگریست. على (ع) را در کنار خود دید. فرمود: ترا چه شده که به فرزندان پدرت نپیوستى؟ گفت: یا رسول اللّه، آیا پس از ایمان، کافر شویم؟ شما الگوى من هستید.[۶۰]

پس از به شهادت رسیدن اصحاب و فرار سایرین، فوج ‌هاى مشرکین به سوى رسول خدا (ص) یورش آوردند. رسول خدا (ص) فرمود: على، اینان را از من دور کن. على (ع) به گروه‌هاى مشرکان حمله مى ‌کرد و آنان را پراکنده مى ‌ساخت و برخى را مى ‌کشت، آنان سواره بودند و على (ع) پیاده و چندان ضربت زد که پراکنده شدند و باز جمع شدند و على (ع) همچنان با شمشیر نبرد مى‌ کرد. جبرئیل به پیامبر (ص) گفت: اى محمّد، این مواسات است و فرشتگان از مواسات این جوانمرد در شگفتند.

پیامبر (ص) فرمود: چه چیزى او را از مواسات باز مى‌دارد که او از من و من از اویم. جبرئیل (ع) فرمود: من هم از شمایم. گوید: در آن شب سروشى از سوى آسمان بدون این که شخصى دیده شود، شنیده شد که چند بار چنین گفت:

لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی

چون از رسول خدا (ص) پرسیدند: این کیست؛ فرمود: جبرئیل است.[۶۱]

آن حضرت در روز احد جراحات ‌زیادى برداشت. انس بن مالک گفت: آن روز على (ع) را نزد رسول خدا (ص) آوردند، در حالى که شصت و چند زخم نیزه، شمشیر و تیر در بدن داشت. رسول خدا (ص) بر روى زخم‌ها دست مى‌کشید و چنان التیام پیدا مى ‌کرد که گویى اصلا زخمى نبوده است.[۶۲]

بازگشت مسلمانان برای یاری پیامبر و پایان جنگ

کعب بن مالک نخستین فردى بود که پیغمبر (ص) را شناخت. او چشمان حضرت را از زیر کلاه‌خود دید که مى‌درخشد، فریاد کشید، مسلمانان، شما را بشارت باد که رسول خدا (ص) اینجاست. حضرت او را به سکوت فرمود. سپس مسلمانان تک تک و گروه گروه به رسول خدا (ص) پیوستند. حضرت آنان را به جنگ تحریض و ترغیب مى‌کرد و به رغم این که شمارشان کم بود، جنگ نمایانى کردند، امّا صخره‌نشینان همه یا بیشترشان به جنگ بازنگشتند و همچنان بر روى صخره آرام نشستند. حتى گفته مى‌شود، در روز احد کار بر شمارى از مردم سخت شد و از آن ترسیدند که کفّار بر آنان چیره شوند. مردى به رفیقش گفت: من پیش فلان یهودى مى‌روم و به او پناهنده مى‌شوم و چون او به آیین یهود مى‌گرایم، باشد که اگر واقعه‌اى رخ دهد یا حادثه‌اى پیش آید، به دردم بخورد. دیگرى گفت: من نزد فلان نصرانى شام مى‌روم و چون او مسیحى مى‌شوم. پس خداوند نازل ‌فرمود: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصارى‌ أَوْلِیاءَ.[۶۳] اى کسانى که ایمان آورده‌اید؛ یهود و نصارا را دوستان (خود) مگیرید.

رسول خدا (ص) بر آن شد که نیروهاى خود را به موقعیت نخست برگرداند تا همانند قبل، کوه احد پشت سر آنان قرار گیرد و فقط از یک جبهه با دشمن در جنگ باشند.[۶۴] دقیقا همانند نقشه نخست که پشت به کوه، آرایش نظامى گرفته بودند. این آرایش جدید مشرکان را مرعوب کرد. آنان وقتى دیدند، مسلمانان به پایگاه‌هاى نخست خود بازگشته و نیروهاى پراکنده‌شان را فراهم نموده، با روحیه بالا با نظم و آرایش جدید آماده رزم هستند، وحشت کردند که مبادا مسلمانان دوباره بر آنان چیره شوند و همچون لحظات نخست جنگ، آن‌ها را در هم شکنند. از این رو ترجیح دادند که پایان جنگ را اعلام نمایند و به سلامت عقب نشینند. در این هنگام ابو سفیان پایان جنگ را اعلام کرد. بدین ترتیب که بالاى کوه ایستاد و با صداى بلند گفت: اعل هبل: زنده و بلند مرتبه باد هبل. ابو سفیان مى‌خواست چنین وانمود کند که این پیروزى ظاهرى مؤید دین و خداى او هبل است. پس رسول خدا (ص) پاسخ داد: اللّه اعلى و اجل: خداوند بلندمرتبه‌تر و شکوهمندتر است. ابو سفیان گفت: نعمت را تمام کرد، پیروزى در جنگ نوبتى است. امروز در مقابل روز بدر. گفت: چنین نیست که کشتگان ما، در بهشت خواهند بود و کشتگان شما در آتش‌[۶۵] ابوسفیان افزود: وعده ما سال دیگر در منطقه بدر؛ و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود تا به او پاسخ مثبت دهند.پس از آن سپاه قریش عازم مکه شد.

حضور زنان مسلمان در جنگ احد

در جنگ ۱۴ نفر از زنان انصار مهاجر حضور داشتند که وظایف مانند: سقایت، مداوای مجرومان و طبخ غذا را برعهده داشتند.[۶۶] از جمله این زنان می توان به حضرت زهرا(س)، ام ایمن، حمنه، ام سلیم و ام عماره(نسبیه) اشاره کرد.[۶۷]

برای نمونه از حضور زنان در احد می توان به این روایت زیر اشاره کرد:

  1. چون پیغمبر مجروح شد، على با سپر خود براى او (حضرت) از محلى بنام مهزاس آب آورد و خون را شست ولى خون جارى مى‌شد و بند نمى ‌آمد، فاطمه (دختر پیغمبر) او را در بغل کشید و سخت گریست سپس پاره حصیرى را سوزاند و خاکستر آن را بر زخم او (حضرت او) نهاد که خون را بند آورد.[۶۸]
  2. امّ عمارة که نام وى «نسیبه» است، مى‌ گوید: من براى رسانیدن آب به سربازان اسلام در «احد» شرکت کردم، تا آنجا که دیدم نسیم فتح به جانب مسلمانان وزید. اما چیزى نگذشت که یک مرتبه ورق برگشت. مسلمانان شکست خورده پا به فرار گذاشتند. جان پیامبر در معرض خطر قرار گرفت، وظیفه خود دیدم تا سر حدّ مرگ، از پیامبر اسلام دفاع کنم. مشک آب را به زمین گذاشتم و با شمشیرى که به دست آورده بودم، از حملات دشمن مى‌ کاستم و گاهى تیراندازى مى ‌کردم. منظره دفاع این بانو، به قدرى براى پیامبر مایه خرسندى بود که درباره این بانو چنین فرمود: لمقام نسیبة بنت کعب الیوم خیر من فلان و فلان؛ موقعیت این بانوى فداکار امروز از فلانى و فلانى بالاتر است. [۶۹]

پس از جنگ احد

شمار شهدای جنگ احد

مزار شهدای احد پس از تخریب توسط سلفی های وهابی

در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند: چهار نفر از مهاجران و شصت و شش نفر از انصار[۷۰] هفتاد نفر نیز مجروح شدند. بسیارى از زنان انصار چند تن از بستگان خویش را در این جنگ از دست داده بودند. همسر عمرو بن جموح، جنازه شوهر، فرزند و برادرش را بر روى شتر انداخته به سوى شهر مى‌ آمد. او مى‌گفت: همین که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سالم است، هر مصیبتى را سبک مى‌کند. شتر او که در رفتن به سوى شهر تأمل مى‌کرد، وقتى به سمت احد باز گردانده شد به سرعت حرکت کرده و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آنان را در احد دفن کرد.[۷۱]رسول خدا در راه به حَمْته دختر جحش رسید. ابتدا او را بخاطر شهادت برادرش عبد الله تسلیت گفت و زن صبورى کرد. بعد بخاطر شهادت دایى او حمزه؛ آنگاه به خاطر شهادت مصعب شویش، و این جا بود که حَمْته فریاد کشید و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: شوهر براى زن منزلت ویژه‌اى دارد.[۷۲] بسیارى از مصیبت دیدگان همین که سلامتى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را مى ‌شنیدند آرام مى‌گرفتند.[۷۳]

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در وقت دفن مصعب که از فرزندان اشراف مکه بود فرمود: تو را در مکه مى ‌دیدم در حالى که هیچ کس لباس بهتر از تو نداشت اما اکنون چنین خاک آلود در بُردى به خاک افتاده‌اى‌.[۷۴]

شمارى از شهدا در همان احد مدفون شدند، تعدادى دیگر را به مدینه آورده و در بقیع دفن کردند دو نفر نیز در قباء مدفون شدند. این کار بدون اطلاع پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود اما وقتى حضرت از آن آگاهى یافت که دیگر انتقال آنان به احد ناممکن بود. جنازه شهداء بیشتر دو نفر دو نفر وگاه سه نفر در یک قبر نهاده مى‌ شد. رسول خدا (ص) مسلمانان را مى ‌فرمود به زیارت شهداى احد بروید و بر آنان سلام کنید. فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) هر دو سه روز یک بار به زیارت شهداى احد مى‌رفت و کنار قبر آنان مى‌ گریست و دعا مى ‌کرد.[۷۵]

شمار کشته‌های قریش در جنگ احد

در جنگ احد هجده نفر از مشرکان قریش کشته شدند.[۷۶] شمار کشته‌ هاى قریش را در این جنگ، بیست و دو، بیست و سه[۷۷] و بیست و هشت نفر[۷۸] هم گفته ‌اند.

امیر المؤمنین على (ع) در جنگ احد، دوازده مرد را کشت.[۷۹] همچنین پیامبر اکرم از جنگِ چند تن از اصحاب خویش ستایش کرد: على علیه السلام، سهل بن حنیف، ابودجانه، عاصم بن ثابت و حارث بن صمه.[۸۰]

جنگ احد در قرآن

ابن عوف گفته است: اگر برآنید تا حکایت احد را بدانید آیه یکصدوبیست به بعد سوره آل عمران را بخوانید در آن صورت، گویى که در احد با ما بوده‌اید.[۸۱] ابن اسحاق نیز مى ‌گوید که شصت آیه از سوره آل عمران به جنگ احد اختصاص دارد.[۸۲] شمارى از آیات به صراحت درباره وقایع احد بوده و برخى از آنها، بطور غیر صریح به نکاتى کلى اشاره دارد.

پانویس

  1. معجم البلدان، ج‌ ۱، ص‌ ۱۰۹.
  2. دانشنامه حج و حرمین شریفین، مدخل کوه احد
  3. الروض الانف، ج‌ ۵، ص‌ ۴۴۸؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۴، ص‌ ۹.
  4. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۹۹؛ الطبقات، ج‌ ۲، ص‌ ۲۸.
  5. تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹؛ تاریخ ابن‌خیاط، ص‌ ۳۸.؛ وقایع الایام، شیخ عباس قمی، 15 شوال
  6. دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل احد
  7. الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم) ، ج‏۶، ص۷۶
  8. الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم) ، ج‏۶، ص۷۶
  9. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۳؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹.
  10. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج‌ ۱، ص‌ ۳۸۳.
  11. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۰؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ ۲، ص‌ ۴۷.
  12. المغازى، ج ‌۱، ص‌ ۲۰۲؛ المنتظم، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۳.
  13. تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ ۳، ص‌ ۶۲‌.
  14. تاریخ طبرى، ج ‌۲، ص ‌۵۹؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌ ۲، ص‌ ۳۲۷.
  15. تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏، انتشارات دانشگاه تهران‏، ۱۳۷۸ ش‏، ص ۳۰۶
  16.  : تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۰؛ المغازى، ۱/ ۲۰۴؛ انساب الاشراف، ۱/ ۳۱۴؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۷۲؛ حیاة محمّد، ۲۵۵.
  17. المغازى، ۱/ ۲۰۵؛ شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۱۸- ۲۱۹.
  18. الطبقات، ج‌ ۲، ص‌ ۲۸؛ المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۸.
  19. الکامل، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۰؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹.
  20. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ ۳، ص‌ ۶۲؛ الروض الانف، ج‌ ۵، ص ۴۲۲.
  21. سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله، ص‌ ۴۵۸.
  22. الطبقات، ج‌ ۲، ص‌ ۲۸‌ـ‌۲۹؛ المنتظم، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۳.
  23. ترجمه مغازی ، ص ۱۵۲
  24. تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏، ص۳۰۹
  25. السیرة‌النبویه، ابن‌کثیر، ج ۲، ص‌ ۳۲۹؛ الصحیح من سیره، ج ۶‌، ص ۱۰۶.
  26. سیره ابن هشام، ۳/ ۶۷- ۶۸؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۲۱- ۴۲۲؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۱۸- ۲۱۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۸۸- ۱۹۰؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۹۲- ۹۳؛ دلائل النبوه (بیهقى)، ۳/ ۲۰۸- ۲۲۶؛ سیره ابن اسحاق، ۳۲۴؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۰؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۲۵- ۲۶؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۱۲- ۱۳؛ المغازى، ۱/ ۲۰۸- ۲۱۱، ۲۱۰؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۰۷.
  27. تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏، ص ۳۱۰
  28. الاوائل، ۱/ ۱۸۳؛ الثقات، ۱/ ۲۲۴- ۲۲۵
  29. تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏، ص ۳۱۱
  30. وفاء الوفاء، ۱/ ۲۸۴- ۲۸۵؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۲۱؛ فتح البارى‌
  31. تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۲۱
  32. مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۷؛ حیاة الصحابة، ۳/ ۷۶۹؛ کنز العمّال، ۳/ ۱۳۵
  33. تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۶۱‌؛ الروض الانف، ج‌ ۵، ص‌ ۴۲۶.
  34. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۵؛ الطبقات، ج‌ ۲، ص‌ ۳۰.
  35. طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۳۹۰؛ انساب الاشرف، ج ۱، ص ۳۱۵
  36. سیره مغلطاى، ۴۹
  37. تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۲۳
  38. المغازى، ج ۱، ص ۲۲۱
  39. المغازى، ج ۱، صص ۲۲۳- ۲۲۲
  40. تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏ ،ص۳۱۵
  41. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۱، ص ۸۰ - ۸۱
  42. ترجمه الإرشاد ،ص:۷۴
  43. مجمع البیان ج ۲، ص ۴۹۶
  44. لائل النبوه، بیهقى، ج ۳، ص ۲۶۷ ،ترجمه مغازی ص ۱۶۷
  45. طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۴۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۱۸؛ المغازى، ج ۱، ص ۲۳۲؛
  46. ترجمه مغازی / ص ۱۶۷-۱۷۰
  47. البداء و التاریخ، ۴/ ۲۰۱.
  48. الارشاد، ۵؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۸۴.
  49. المغازى، ۱/ ۲۸۶؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۴۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۹؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۹۷؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۹۷
  50. المغازى، ج ۱، ص ۲۶۷
  51. المغازى، ج ۱، ص ۲۷۴
  52. الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۶۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۴۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۲۳۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۶؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۹۷
  53. سیره حلبى، ۲/ ۲۵۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۴؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۷۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۲۱۰؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۴۸؛ مسند احمد، ۲/ ۴۰؛ مسند ابو یعلى، ۶/ ۲۷۲؛ ۲۹۳- ۲۹۴؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۲۰؛ الطبقات الکبرى، ۳/ ۱/ ۱۰؛ سنن ابن ماجه، ۳/ ۹۵؛ مستدرک حاکم، ۳/ ۱۹؛ سیره ابن هشام، ۲/ ۹۵- ۹۹
  54. تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۱- ۴۴۲
  55. منحة المعبود، ۲/ ۹۹؛ الطبقات الکبرى، ۳/ ۱۵۵؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۱؛ کنز العمّال، ۱۰/ ۲۶۸- ۲۶۹؛ حیاة الصحابة، ۲۷۲؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۹؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۵۸؛ مستدرک حاکم،۳/ ۲۷؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۲؛ حیاة محمّد، ۲۵۶؛ لباب الآداب، ۱۷۹؛ الارشاد، ۵۰؛ صحیح مسلم، ۵/ ۱۷۸؛ شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۹۳؛ العثمانیه، ۳۳۹؛ الدر المنثور، ۲/ ۹۰؛ تفسیر رازى، ۹/ ۶۷.
  56. الدر المنثور، ۲/ ۸۰؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۸؛ کنز العمّال، ۲/ ۲۴۲؛ حیاة الصحابة، ۳/ ۴۹۷؛ کنز العمّال، ۱/ ۲۳۸؛ فتح القدیر، ۱/ ۳۸۸؛ جامع البیان، ۴/ ۹۵؛ التبیان، ۳/ ۲۵- ۲۶؛ شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۲۲- ۲۴؛ المغازى، ۲/ ۶۰۹؛ غرایب القرآن، ۴/ ۱۱۳؛ العثمانیه، ۱۶۹؛ تفسیر رازى، ۹/ ۵۱.
  57. شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۹۳، ۱۴/ ۲۸۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۹؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۶؛ الثقات، ۱/ ۲۲۸؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۶۸؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۴؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۸۸؛ الدر المنثور، ۲/ ۸۱؛ قاموس الرجال، ۲/ ۱۲۵؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۶؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۵۳۱؛ المغازى، ۱/ ۲۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۸۶؛ تفسیر القرآن العظیم، ۱/ ۲۱۴؛ نهج الحق، ۳۰۶- ۳۰۷؛ تفسیر خازن، ۱/ ۴۷۱
  58. دلائل الصدق، ۳/ ۳۵۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۲۰۱؛ شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۱۳؛ المغازى، ۱/ ۲۸۰؛ مستدرک حاکم، ۳/ ۲۶
  59. المغازى، ج ۱، ص ۲۳۷، ترجمه ارشاد، ص ۷۳(طبری، ۳۱۰ق)، ج ۴، ص ۱۴۵، ناشر: دار الفکر/تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۹، ناشر: دار الکتب العلمیة/أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج ۴، ص ۶۳، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی/ السیرة النبویة، ج ۳، ص ۵۵ ؛/ المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج ۱۷، ص ۳۴۷، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث/ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج ۳، ص ۱۰۷۴، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل/ الوافی بالوفیات، ج ۲۰، ص ۶۱، تحقیق: أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث/ البدایة والنهایة، ج ۴، ص ۲۸ ۲۹،، ناشر: مکتبة المعارف)
  60. بحار الانوار، ۲۰/ ۹۵، ۱۰۷؛ روضه کافى، ۱۱۰.
  61. شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۵۰- ۲۵۱؛ ۱۳/ ۲۹۳؛ الاغانى، ۱۴/ ۱۸، الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۷؛ فرائد السمطین، ۱/ ۲۵۷؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۴؛ کنز العمّال، ۱۵/ ۱۲۶؛ البدایة و النهایه، ۶/ ۵؛ اللآلى المصنوعه، ۱/ ۳۵۶؛ تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۶؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۵۴؛ الارشاد، ۴۶؛ روضه کافى، ۱۱۰؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۵۵۹، ربیع الابرار، ۱/ ۸۳۳؛ مناقب خوارزمى، ۱۰۳؛ غایة المرام، ۴۵۷؛ الریاض النصره، ۳/ ۱۳۱؛ الغدیر، ۲/ ۵۹- ۶۲.
  62. بحار الانوار، ۲۰/ ۲۳؛ مجمع البیان، ۲/ ۵۰۹.
  63. مائده (۵)
  64. تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۵؛ بحار الانوار، ۲/ ۵۴.
  65. الثقات، ۱/ ۲۳۱؛ مجمع البیان، ۲/ ۵۰۹؛ تفسیر القرآن العظیم: ۱/ ۴۱۳؛ تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۷
  66. المغازى/ترجمه،متن،ص:۱۸۰
  67. ابن اثیر ، ج ۶ ص ۷۰،
  68. الکامل/ترجمه،ج‌۷،ص:۱۷۷
  69. بن ابى الحدید مى‌نویسد: راوى حدیث به پیامبر خیانت ورزیده زیرا صریحا نام آن دو نفر را که پیامبر اسم آن‌ها را برده ذکر نکرده است. ولى من گمان مى‌کنم، لفظ فلان و فلان کنایه از همان شخصیت‌هایى است که پس از رسول خدا منصب‌هاى بزرگ در میان مسلمانان پیدا کردند و راوى از نظر احترام و ترس از موقعیت، مطلب را در پرده گفته است.
  70. المغازى، ۱/ ۳۰۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۵۵؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۶
  71. المغازى، ج ۱، ص ۲۶۵؛ بسیارى از مصیبت دیدگان همین که سلامتى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را مى‌شنیدندآرام مى‌گرفتند، نک: المغازى، ج ۱، صص ۲۹۲- ۲۹۱
  72. المغازى، ج ۱، ص ۲۶۵؛
  73. نک: المغازى، ج ۱، صص ۲۹۲- ۲۹۱
  74. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، صص ۱۲۷- ۱۲۸ (در برخى آنها اختلاف و نک: دلائل النبویه، ج ۳، ص ۲۳۸
  75. المغازى، ۱/ ۳۱۳- ۳۱۴
  76. مجمع البیان، ۲/ ۵۰۰؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۲۲
  77. سیره مغلطاى، ۵۰؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۷
  78. شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۵۴.
  79. شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۵۴
  80. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۰۰؛ المغازى، ج ۱، ص ۲۴۹
  81. المغازى، ج ۱، ص ۳۱۹؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۲۷
  82. . السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۰۶

منابع

  • لطف‌ الله خراسانی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۲، صفحه ۲۳۸-۲۵۵.
  • الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم)، جعفر مرتضى العاملى.
  • سیرت جاودانه/ ترجمه‌ الصحیح من سیرة النبی الأعظم‌، مترجم محمد سپهرى‌، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى‌، ۱۳۸۴ ش‌.
  • رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما.
  • مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
  • الکامل فی التاریخ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر (م ۶۳۰)، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
  • فروغ ابدیت تجزیه و تحلیل کاملى از زندگى پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم‌، آیت الله جعفر سبحانى‌، بوستان کتاب‌ ، قم، ۱۳۸۵.
  • دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل احد.
  • تاریخ پیامبر اسلام، محمد ابراهیم آیتى‏، انتشارات دانشگاه تهران‏، ۱۳۷۸ ش‏.


آرشیو عکس و تصویر

غزوات پیامبر اکرم (ص)
2 هجری غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره‌ * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق‌
3 هجری غزوه بدر * غزوه غطفان‌ * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد
4 هجری غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد
5 هجری غزوه دومة الجندل‌ * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه‌
6 هجری غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه
7 هجری غزوه خيبر
8 هجری غزوه فتح مكه‌ * غزوه حنين * غزوه طائف‌
9 هجری غزوه تبوك‌
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
رحمة للعالمین.jpg
رویدادهای مهم زندگی
حمله اصحاب فیل به مکهسفر پیامبر اکرم به شامازدواج با حضرت خدیجه کبری (س) • گذاشتن سنگ حجرالاسود در جای خویش • مبعثمعراجولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنسفر به طائفهجرت به مدینهازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغزوه تبوکغدیر خم
بستگان
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) •عبدالله بن عبدالمطلب(س) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • حمزه بن عبدالمطلب(ع) • عباس بن عبدالمطلبابولهبجعفر طیارآمنه(س) • فاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س)
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادابوسلمه مخزومیزيد بن حارثهعثمان بن مظعونمصعب بن عمیرابوبکرطلحهزبیرعثمان بن عفانعمر بن خطابسعد بن ابی وقاصعبدالله بن مسعوداسعد بن زرارهسعد بن معاذسعد بن عبادهعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری حذیفة بن یمانخالد بن سعيدخزیمة بن ثابتعبدالله بن رواحهاویس قرنیعبدالله بن مسعود بلال حبشی
مکان های مرتبط
مکهمدینهغار حراکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعغار ثورمسجد قبامسجد النبیمسجد الحرام