مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
سنجش مقاله انجام نشده است

نص و ظاهر: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
 
(۱۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
== تعریف ظاهر==
+
مبحث «نصّ و ظاهر» از مباحث مهم [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول فقه]] است که در [[علوم قرآن|علوم قرآنی]] هم مطرح می شود. در «ظاهر» بر خلاف «نصّ»، علاوه بر مراد اصلی متکلم، احتمال معنای دیگر نیز وجود دارد.{{خوب}}
«ظاهر، لفظى است كه از خود آن- بدون اتّكا بر يك امر خارجى- مراد متكلم فهميده شود، ولى معناى آن، اصالة مقصود متكلم نبوده و سياق كلام بر آن دلالت ندارد.» <ref> الوجيز فى اصول الفقه، ص 338 </ref>
+
==تعریف ظاهر==
به بيان ديگر: «ظاهر، لفظى است كه معناى لغوى آن به مجرد شنيده شدن، به ذهن تبادر نموده و هر كس با لغت آشنايى داشته باشد، مى‌تواند معناى آن را باز يابد، ولى اين معنا، مقصود اصلى متكلم از كلام نيست و احتمال اين كه مراد متكلم خلاف آن باشد نيز وجود دارد، بنابراين، ظاهر، قابل تأويل است.» <ref> المناهج الاصوليه، ص 43. </ref>
+
«ظاهر، لفظى است که از خود آن -بدون اتّکا بر یک امر خارجى- مراد متکلم فهمیده شود، ولى معناى آن، اصالتا مقصود متکلم نبوده و [[سیاق آیات|سیاق]] کلام بر آن دلالت ندارد.»<ref> الوجیز فى اصول الفقه، ص ۳۳۸ </ref>
==نمونه هایی از لفظ ظاهر در قرآن==
+
به بیان دیگر: «ظاهر، لفظى است که معناى لغوى آن به مجرد شنیده شدن، به ذهن تبادر نموده و هر کس با لغت آشنایى داشته باشد، مى ‌تواند معناى آن را باز یابد، ولى این معنا، مقصود اصلى متکلم از کلام نیست و احتمال این که مراد متکلم خلاف آن باشد نیز وجود دارد، بنابراین، ظاهر، قابل [[تأویل|تأویل]] است.»<ref> المناهج الاصولیه، ص ۴۳. </ref>
براى روشن شدن مقصود اصوليون از «ظاهر»، مثال‌هايى را از آيات قرآن ذكر مى‌كنيم:
 
*1. ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.«هر چه رسول خدا دستور دهد، بگيريد و هر چه نهى كند، واگذاريد.»<ref> حشر (59) آيه 7 </ref>  
 
  
ظاهر اين آيه، بر وجوب اطاعت از تمام اوامر و نواهى رسول خدا دلالت دارد، اما سياق آن بر وجوب اطاعت از آن حضرت در خصوص تقسيم فى‌ء دلالت مى‌كند، بنابراين، مقصود اصلى از آيه اين است كه بر مسلمانان واجب است در مورد تقسيم فى‌ء از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله اطاعت كنند و دلالت آيه بر اطاعت از مطلق اوامر و نواهى آن حضرت، يك دلالت تبعى و ثانوى است.<ref>  الوجيز فى اصول الفقه، ص 339. </ref>
+
براى روشن شدن مقصود اصولیون از «ظاهر»، مثال‌هایى را از آیات [[قرآن]] ذکر مى ‌کنیم:
  
*2. فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ. «از زنان، آنچه شما را پسند افتد (يا پاك باشد براى شما)، دو تا و سه تا و چهار تا به نكاح درآوريد.»<ref> نساء (4) آيه 3 </ref>
+
*۱. {{متن قرآن|«وَمَا آتَاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»}}.«هر چه رسول خدا دستور دهد، بگیرید و هر چه نهى کند، واگذارید.»<ref> حشر (۵۹) آیه ۷ </ref> ظاهر این آیه، بر وجوب اطاعت از تمام اوامر و نواهى [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلى اللّه علیه و آله دلالت دارد، اما سیاق آن بر وجوب اطاعت از آن حضرت در خصوص تقسیم [[فیء|فى‌ء]] دلالت مى ‌کند، بنابراین، مقصود اصلى از آیه این است که بر مسلمانان واجب است در مورد تقسیم فى‌ء از پیامبر اکرم اطاعت کنند و دلالت آیه بر اطاعت از مطلق اوامر و نواهى آن حضرت، یک دلالت تبعى و ثانوى است.<ref> الوجیز فى اصول الفقه، ص ۳۳۹. </ref>
  
ظاهر اين آيه، بر اباحه ازدواج دلالت مى ‌كند، اما مقصود اصلى آيه- كه به جهت آن نازل شده- اين نيست، زيرا اين حكم، يعنى اباحه ازدواج با زنان پاكدامن، قبلا تشريع شده و همه بدان آگاه بوده‌اند، بلكه مقصود اصلى آيه، بيان جواز تعدّد زوجات است. ر. <ref> ك: المناهج الاصوليه، ص 44. </ref>
+
*۲. {{متن قرآن|«فَانْکحُوا ما طابَ لَکمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ»}}. «از زنان، آنچه شما را پسند افتد (یا پاک باشد براى شما)، دو تا و سه تا و چهار تا به [[نکاح|نکاح]] درآورید.»<ref> نساء (۴) آیه ۳ </ref> ظاهر این آیه، بر [[مباح|اباحه]] ازدواج دلالت مى ‌کند، اما مقصود اصلى آیه -که به جهت آن نازل شده- این نیست، زیرا این حکم، یعنى اباحه ازدواج با زنان پاکدامن، قبلا تشریع شده و همه بدان آگاه بوده‌ اند، بلکه مقصود اصلى آیه، بیان جواز [[تعدد زوجات|تعدّد زوجات]] است.<ref> ک: المناهج الاصولیه، ص ۴۴. </ref>
  
*3. وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا.«و حال آن كه خداوند بيع را حلال، و ربا را حرام كرد.» <ref> بقره (2) آيه 275 </ref>
+
*۳. {{متن قرآن|«وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا»}}. «و خداوند بیع را حلال، و ربا را حرام کرد.»<ref> بقره (۲) آیه ۲۷۵ </ref> ظاهر این آیه، دالّ بر [[حلال|حلّیت]] بیع و [[حرام|حرمت]] رباست، ولى مقصود اصلى از آیه این نیست، بلکه سیاق آیه نشان مى‌ دهد که مقصود، بیان عدم مساوات بیع با [[ربا خواری|ربا]] است، زیرا قبل از آن آمده است: {{متن قرآن|«قالُوا إِنَّمَا الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبا»}}. «گفتند همانا بیع مانند رباست.»<ref> بقره (۲) آیه ۲۷۵ </ref>
  
ظاهر اين آيه، دالّ بر حلّيت بيع و حرمت رباست، ولى مقصود اصلى از آيه اين نيست، بلكه سياق آيه نشان مى‌ دهد كه مقصود، بيان عدم مساوات بيع با رباست، زيرا قبل از آن آمده است: قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا.«گفتند همانا بيع مانند رباست.»<ref> بقره (2) آيه 275 </ref>
+
==انواع تأویل ظاهر==
 +
ظواهر از چند جهت قابل [[تأویل|تأویل]] اند، از آن جمله است مواردى که در پى مى ‌آید:
  
انواع تأويل ظاهر
+
. '''تخصیص''': چنانچه لفظى در عموم ظهور داشته باشد، منحصر نمودن لفظ [[عام و خاص|عام]] بر بعضى از مصادیقش، تأویل نامیده مى‌شود، زیرا لفظ بر معنایى که در آن ظهور نداشته حمل شده است.<ref> ر. ک: الوجیز فى اصول الفقه، ص ۳۳۹، المناهج الاصولیه، ص ۴۹ </ref> به طور مثال، آیه‌ {{متن قرآن|«وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا»}}<ref> بقره (۲) آیه ۲۷۵ </ref> در حلّیت همه اقسام بیع و حرمت همه انواع ربا ظهور دارد. تخصیص عموم بیع و ربا،<ref> چنان که در [[فقه]] بیان شده که بعضى از اقسام بیع، حرام است، مانند بیع اعیان نجس، و نیز بعضى از اقسام ربا حلال شمرده شده، مانند ربایى که فرزند به پدر بدهد </ref> تأویل محسوب مى ‌شود. نیز آیه‌ {{متن قرآن|«وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‌ وَ الْیتامى‌ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ‌»}}. «و بدانید آنچه به غنیمت گرفتید، پنج یک آن براى خدا و رسول و نزدیکان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است.»<ref> انفال (۸) آیه ۴۱ </ref> بر این مطلب ظهور دارد که چهار پنجم اموالى که به غنیمت در مى ‌آید- اعم از منقول و غیر منقول - اختصاص به کسانى دارد که آن اموال را به غنیمت گرفته‌ اند، ولى [[عمر بن خطاب|عمر]] آیه را به دلیل مصلحت عمومى تأویل کرده و آن سهم را به اموال منقول محدود ساخت.<ref> لمناهج الاصولیه، ص ۱۶۹ و ۱۷۰. </ref> بدون شک بسیارى از عمومات [[قرآن]]، تخصیص خورده است و این در [[شریعت|شریعت]]، امرى معمول و مرسوم بوده، تا آن جا که گفته‌ اند: «ما من عامّ الّا و قد خُصّ، هیچ عامى نیست مگر این که تخصیص خورده است».<ref> اصول فقه مظفر، ص ۱۵۶. </ref> طبق تعریفى که از [[تأویل]] و [[تفسیر قرآن|تفسیر]] ارائه شد، چنانچه الفاظ عام قرآنى به وسیله خود قرآن یا [[سنت]] قطعى و یا [[خبر (علم الحدیث)|خبر]] مشهور، تخصیص خورده باشد، تفسیر محسوب مى ‌شود،<ref> چنان که ابن مسعود عده زنى که حامله بوده و شوهرش مرده است، وضع حمل او دانسته و گفته است: آیه‌ «وَ الَّذِینَ یتَوَفَّوْنَ مِنْکمْ وَ یذَرُونَ أَزْواجاً یتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً» (بقره (۲) آیه ۲۳۴) به وسیله آیه‌ «وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یضَعْنَ حَمْلَهُنَ‌» (طلاق (۶۵) آیه ۴) تخصیص خورده است. «الوجیز فى اصول الفقه، ص ۳۴۲.» </ref> اما اگر با ادلّه دیگرى تخصیص پیدا کند، تأویل خوانده مى‌ شود.
ظواهر از چند جهت قابل تأويلند، از آن جمله است مواردى كه در پى مى‌آيد:
+
 
1. تخصيص: چنانچه لفظى در عموم ظهور داشته باشد، منحصر نمودن لفظ عام بر بعضى از مصاديقش، تأويل ناميده مى‌شود، زيرا لفظ بر معنايى كه در آن ظهور نداشته حمل شده است، «2» به طور مثال، آيه‌ وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا «3» در حلّيت همه اقسام بيع و حرمت همه انواع ربا ظهور دارد. تخصيص عموم بيع و ربا، «4» تأويل محسوب مى‌شود. نيز آيه‌ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‌ وَ الْيَتامى‌ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ‌ «5» بر اين مطلب ظهور دارد كه چهار پنجم اموالى كه به غنيمت در مى‌آيد- اعم از منقول و غير منقول- اختصاص به كسانى دارد كه آن اموال را به غنيمت گرفته‌اند، ولى عمر آيه را به دليل مصلحت عمومى تأويل كرده و آن سهم را به اموال منقول محدود ساخت. «6»
+
. '''تعمیم''': تعمیم، عکس تخصیص و آن، حمل لفظ ظاهر در خاص بر عموم است. در [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول فقه]]، درباره تخصیص الفاظ عام بحث‌هاى گسترده‌اى مطرح شده، ولى در مورد تعمیم و ضوابط آن، بحثى به میان نیامده است، در حالى که این بحث نیز حائز اهمیت است، زیرا در بسیارى موارد دیده مى‌شود مفسّران، آیاتى را که ظاهر آن به موارد خاصى مربوط است، تعمیم داده‌ اند، بنابراین، تعمیم الفاظ را نیز مى ‌توان نوعى تأویل دانست. به طور مثال، آیه کریمه‌ {{متن قرآن|«وَ اقْصِدْ فِی مَشْیک‌»}}. «در راه رفتن خود میانه ‌رو باش!» <ref> لقمان (۳۱) آیه ۱۹ </ref> که ظاهرا در مورد لزوم میانه‌ روى در راه رفتن است، اما بعضى از مفسّران مانند [[علامه طباطبایى|علامه طباطبایی]] در [[المیزان فی تفسیر القرآن|المیزان]] آن را آن قدر تعمیم داده‌ اند که آیه را دلیل بر صحّت نظریه اعتدال قوا دانسته‌ اند.<ref> المیزان، ج ۵، ص ۲۶۸ و ۲۶۹ </ref>
______________________________
+
 
(1) :
+
. '''تقیید''': حمل الفاظ [[مطلق و مقید|مطلق]] بر معناى مقید، تأویل محسوب مى ‌شود.<ref> ر. ک: الوجیز فى اصول الفقه، ص ۳۳۹ </ref> در تفاسیر، بسیارى از الفاظ مطلق قرآن، بر مقید حمل شده است، به طور مثال، آورده ‌اند: هنگامى که آیه‌ {{متن قرآن|«الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِک لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‌»}}. «کسانى که ایمان آوردند و ایمانشان را با ظلم نیالودند، براى آنان ایمنى است و ایشانند هدایت شدگان.»<ref> انعام (۶) آیه ۸۲ </ref> نازل شد، بر [[صحابی|اصحاب]] پیامبر گران آمده، گفتند: کدام یک از ما بر خودش [[ظلم]] نکرده است؟ در این هنگام [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلى اللّه علیه و آله فرمودند: معناى آیه آن طور که شما پنداشته ‌اید نیست، بلکه مراد از ظلم در آیه، همان است که لقمان به فرزندش گفت: اى فرزندم! به خدا شرک نورز، زیرا [[شرک]] ظلم بزرگى است.<ref> ر. ک: صحیح بخارى، کتاب استتابة المرتدین، باب ۹. </ref> علماى اصول، مباحث مفصلى را پیرامون [[عام و خاص|عامّ و خاص]] و [[مطلق و مقید|مطلق و مقید]] مطرح کرده‌ اند که در به دست آوردن معیار تأویل صحیح از فاسد، راه گشاست. <ref> ر. ک: کفایة الاصول، ص ۲۱۵- ۲۴۰ (المقصد الرابع فى العام و الخاص) و ص ۲۴۳- ۲۵۲ (المقصد الخامس فى المطلق و المقید)، اصول فقه مظفر، ج ۱، ص ۱۳۹- ۱۶۴ (الباب الخامس- العام و الخاص) و ص ۱۷۱- ۱۹۰ (الباب السادس- المطلق و المقید)، المحصول فى علم الاصول، ج ۱، ص ۳۵۳- ۴۴۷ (الکلام فى العموم و الخصوص) و ص ۴۵۷- ۴۶۱ (القسم الرابع فى حمل المطلق على المقید)، محمد بن على بن الطیب، المعتمد فى اصول الفقه، ج ۱، ص ۱۸۹- ۲۸۸، على بن عبد الکافى سبکى و تاج الدین عبد الوهاب، الابهاج فى شرح المنهاج، ج ۲، ص ۸۲- ۱۹۹، بدر الدین زرکشى، سلاسل الذهب، ص ۲۱۹- ۲۸۳. </ref>
(2) ر. ك: الوجيز فى اصول الفقه، ص 339، المناهج الاصوليه، ص 49.
+
 
(3) بقره (2) آيه 275.
+
*۴. '''حمل لفظ بر معناى مجازى''': اگر لفظى در معناى حقیقى ظهور داشته باشد، حمل آن بر معناى مجازى، تأویل محسوب مى ‌شود.<ref> الوجیز فى اصول الفقه، ص ۳۳۹. </ref> به طور مثال، ظاهر آیه‌ {{متن قرآن|«وَ ارْکعُوا مَعَ الرَّاکعِینَ‌»}} «با رکوع کنندگان رکوع کنید<ref> بقره (۲) آیه ۴۳ </ref> امر به [[رکوع]] است، اما گفته ‌اند: مراد آیه این است که باید مسلمانان [[نماز]] را به جماعت برگزار کرده، آن را به صورت فرادى نخوانند.<ref> نک:احمد مصطفى مراغى، تفسیر المراغى، ذیل آیه ۴۳ سوره بقره، ر. ک: فخر رازى، التفسیر الکبیر، ذیل آیه ۴۳ سوره بقره» </ref> دلیل این تفسیر آن است که در شرع، رکوع به تنهایى به عنوان یک عمل عبادى تلقى نمى ‌شود.<ref> الموجز فى اصول الفقه، ص ۱۴۴. </ref>
(4) چنان كه در فقه بيان شده كه بعضى از اقسام بيع، حرام است، مانند بيع اعيان نجس، و نيز بعضى از اقسام ربا حلال شمرده شده، مانند ربايى كه فرزند به پدر بدهد.
+
 
(5) انفال (8) آيه 41: «و بدانيد آنچه به غنيمت گرفتيد، پنج يك آن براى خدا و رسول و نزديكان و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است.»
+
==تعریف نص==
(6) المناهج الاصوليه، ص 169 و 170.
+
اما «نصّ»، عبارت است از لفظ یا کلامى که -بدون دخالت امر دیگرى- به طور واضح بر معنایى دلالت داشته و آن معنا، مقصود اصلى از نزول [[آیه|آیه]] یا تشریع حکم باشد.<ref> ر. ک: الوجیز فى اصول الفقه، ص ۳۴۰، المناهج الاصولیه، ص ۵۱. </ref>
روشهاى تأويل قرآن، ص: 275
+
 
بدون شك بسيارى از عمومات قرآن، تخصيص خورده است و اين در شريعت، امرى معمول و مرسوم بوده، تا آن جا كه گفته‌اند: «ما من عامّ الّا و قد خصّ، هيچ عامى نيست مگر اين كه تخصيص خورده است» «1». طبق تعريفى كه از تأويل و تفسير ارائه شد، چنانچه الفاظ عام قرآنى به وسيله خود قرآن يا سنت قطعى و يا خبر مشهور، تخصيص خورده باشد، تفسير محسوب مى‌شود، «2» اما اگر با ادلّه ديگرى تخصيص پيدا كند، تأويل خوانده مى‌شود.
+
نصّ از ظاهر واضح‌تر است و این وضوح بیشتر از خود لفظ نبوده، بلکه از قرینه ‌اى است که متکلم با لفظ همراه مى ‌سازد، لذا «نصّ» بدون در نظر گرفتن قرینه ‌اش، «ظاهر» است. این قرینه، همان «[[سیاق آیات|سیاق]]» گفتار است، مانند: {{متن قرآن|«وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا»}}<ref> بقره (۲) آیه ۲۷۵ </ref> که نصّ آیه، بیانگر تفاوت بین بیع و رباست، چون سیاق آن بر این معنا دلالت دارد و آیه در مقام ردّ ادعاى کفّار مبنى بر همانند بودن بیع و رباست، چنان که مى ‌فرماید: {{متن قرآن|«ذلِک بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبا»}}.<ref> محمد بن احمد سرخسى، اصول السرخسى، ج ۱، ص ۱۶۴ و ۱۶۵ </ref>
2. تعميم: تعميم، عكس تخصيص و آن، حمل لفظ ظاهر در خاص بر عموم است. در اصول فقه، درباره تخصيص الفاظ عام بحث‌هاى گسترده‌اى مطرح شده، ولى در مورد تعميم و ضوابط آن، بحثى به ميان نيامده است، در حالى كه اين بحث نيز حائز اهميت است، زيرا در بسيارى موارد ديده مى‌شود مفسّران، آياتى را كه ظاهر آن به موارد خاصى مربوط است، تعميم داده‌اند، بنابراين، تعميم الفاظ را نيز مى‌توان نوعى تأويل دانست.
+
 
به طور مثال، آيه كريمه‌ وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ‌ «3» كه ظاهرا در مورد لزوم ميانه‌روى در راه رفتن است، اما بعضى از مفسّران آن را آن قدر تعميم داده‌اند كه آيه را دليل بر صحّت نظريّه اعتدال قوا دانسته‌اند. «4»
+
==راه تشخیص ظاهر از نصّ‌==
______________________________
+
فرق نصّ و ظاهر در این است که معنایى که از نص استفاده مى ‌شود، مقصود اصلى شارع است، ولى معنایى که از ظاهر به دست مى ‌آید، اولا و بالذّات مراد شارع نیست، بلکه آن را به صورت فرعى و جنبى، در جهت زمینه سازى براى القاى معناى اصلى، قصد نموده است. براى پى بردن به مقصود اصلى شارع از کلام، توجه به موارد زیر ضرورى است:
(1) اصول فقه مظفر، ص 156.
+
 
(2) چنان كه ابن مسعود عده زنى كه حامله بوده و شوهرش مرده است، وضع حمل او دانسته و گفته است: آيه‌ وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً (بقره (2) آيه 234) به وسيله آيه‌ وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَ‌ (طلاق (65) آيه 4) تخصيص خورده است. «الوجيز فى اصول الفقه، ص 342.»
+
. [[سیاق آیات|سیاق آیه]]
(3) لقمان (31) آيه 19: «در مشى خود ميانه‌رو باش!»
+
. [[اسباب نزول|سبب نزول]] آیه
(4) مرحوم علامه طباطبايى مى‌فرمايد: معناى انسانيت به واقع كلمه جز با تعديل قواى مختلف و هر كدام را به راه ميانه مشروع بردن، به دست نمى‌آيد، و ملكه اعتدال قوا همان است كه به نام اخلاق انسانى، چون حكمت، شجاعت و عفّت و غيره مى‌ناميم و همگى زير كلمه «عدالت» جمعند ... و اين همان است كه قرآن مجيد در يك كلمه خلاصه كرده و فرموده: وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ‌. (الميزان، ج ص 268 و 269).
+
. شرایط تاریخى در هنگام نزول آیه.<ref> ر. ک: المناهج الاصولیه، ص ۴۷ و ۵۱، ر. ک: محمد باقر صدر، المعالم الجدید، ص ۱۴۳. </ref>
روشهاى تأويل قرآن، ص: 276
 
3. تقييد: حمل الفاظ مطلق بر معناى مقيّد، تأويل محسوب مى‌شود. «1» در تفاسير، بسيارى از الفاظ مطلق قرآن، بر مقيّد حمل شده است، به طور مثال، آورده‌اند: هنگامى كه آيه‌ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‌ «2» نازل شد، بر اصحاب پيامبر گران آمده، گفتند: كدام يك از ما بر خودش ظلم نكرده است؟ در اين هنگام پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمودند: معناى آيه آن طور كه شما پنداشته‌ايد نيست، بلكه مراد از ظلم در آيه، همان است كه لقمان به فرزندش گفت: اى فرزندم! به خدا شرك نورز، زيرا شرك ظلم بزرگى است. «3»
 
به هر صورت، تخصيص يا تعميم آيات و نيز اطلاق و تقييد آن، از نكات ظريفى است كه اندكى بى‌دقّتى در آن چه بسا انسان را به دام هلاكت بار تأويل باطل اندازد و لذا در روايات نيز بر اين معنا تأكيد فراوان شده، چنانچه امير مؤمنان، على عليه السّلام، در وصف حافظان راستگو مى‌فرمايد:
 
«فهو حفظ النّاسخ فعمل به و حفظ المنسوخ فجنّب عنه و عرف الخاصّ و العامّ و المحكم و المتشابه، فوضع كلّ شى‌ء موضعه و قد كان يكون من رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله الكلام له وجهان فكلام خاصّ و كلام عامّ، فيسمعه من لا يعرف ما عنى اللّه، سبحانه، به، و لا ما عنى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله فيحمله السّامع، و يوجّهه على غير معرفة بمعناه و ما قصد به، و ما خرج من اجله، «4» وى ناسخ را حفظ نموده و به آن عمل مى‌كند و منسوخ را به خاطر سپرده، از آن دورى مى‌كند، «خاص» و «عام»، محكم و متشابه را شناخته و هر كدام را در جاى خويش قرار داده است. گاهى سخنانى از پيامبر صلى اللّه عليه و آله صادر مى‌شده است كه داراى دو جنبه بوده، سخنى جنبه خصوصى دارد و گفتارى‌
 
______________________________
 
(1) ر. ك: الوجيز فى اصول الفقه، ص 339.
 
(2) انعام (6) آيه 82: «كسانى كه ايمان آوردند و ايمانشان را با ظلم نيالودند، براى آنان ايمنى است و ايشانند هدايت شدگان.»
 
(3) ر. ك: صحيح بخارى، كتاب استتابة المرتدين، باب 9.
 
(4) نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 210.
 
روشهاى تأويل قرآن، ص: 277
 
جنبه عمومى، و آن كس كه مقصود خداوند و منظور پيامبر صلى اللّه عليه و آله را از آن نمى‌دانست، مى‌شنيد و حفظ مى‌كرد و آن را بدون توجه به معنا و مقصود و هدف آن، توجيه مى‌كرد.»
 
لازم به توضيح است كه علماى اصول، مباحث مفصلى را پيرامون عامّ و خاص و مطلق و مقيّد مطرح كرده‌اند كه در به دست آوردن معيار تأويل صحيح از فاسد، راه گشاست. «1»
 
4. حمل لفظ بر معناى مجازى: اگر لفظى در معناى حقيقى ظهور داشته باشد، حمل آن بر معناى مجازى، تأويل محسوب مى‌شود. «2»
 
به طور مثال، ظاهر آيه‌ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ‌ «3» امر به ركوع است، اما گفته‌اند: مراد آيه اين است كه بايد مسلمانان نماز را به جماعت برگزار كرده، آن را به صورت فرادى نخوانند. «4» دليل اين تفسير آن است كه در شرع، ركوع به تنهايى به عنوان يك عمل عبادى تلقى نمى‌شود، «5» و يا در آيه‌
 
______________________________
 
(1) ر. ك: كفاية الاصول، ص 215- 240 (المقصد الرابع فى العام و الخاص) و ص 243- 252 (المقصد الخامس فى المطلق و المقيد)، اصول فقه مظفر، ج ص 139- 164 (الباب الخامس- العام و الخاص) و ص 171- 190 (الباب السادس- المطلق و المقيد)، المحصول فى علم الاصول، ج ص 353- 447 (الكلام فى العموم و الخصوص) و ص 457- 461 (القسم الرابع فى حمل المطلق على المقيد)، محمد بن على بن الطيب، المعتمد فى اصول الفقه، ج ص 189- 288، على بن عبد الكافى سبكى و تاج الدين عبد الوهاب، الابهاج فى شرح المنهاج، ج ص 82- 199، بدر الدين زركشى، سلاسل الذهب، ص 219- 283.
 
(2) الوجيز فى اصول الفقه، ص 339.
 
(3) بقره (2) آيه 43: «با ركوع كنندگان ركوع كنيد
 
(4) در تفسير مراغى در ذيل آيه آمده است. «و قد حث على صلاة الجماعة لما فيها من تظاهر النفوس عند مناجاة الله و ايجاد الالفة بين المؤمنين، و لانه عند اجتماعهم يتشاورون فى دفع ما ينزل بهم من البأساء او يجلب لهم السراء، و من ثم جاء فى الخبر: «صلاة الجماعة تفضل على صلاة الفذ بسبع و عشرين درجة». (احمد مصطفى مراغى، تفسير المراغى، ذيل آيه 43 سوره بقره، ر. ك: فخر رازى، التفسير الكبير، ذيل آيه 43 سوره بقره).
 
(5) الموجز فى اصول الفقه، ص 144.
 
روشهاى تأويل قرآن، ص: 278
 
وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيها «1» مراد از «القرية»، «اهل القرية» است، زيرا سؤال كردن از «قريه» ممكن نيست. «2»
 
با اين توضيحاتى كه پيرامون تخصيص، تعميم، تقييد و حمل لفظ بر معناى مجازى داده شد، روشن گرديد كه به هر تقدير، هميشه همراه معناى ظاهر الفاظ، معنا يا معانى ديگرى نيز محتمل است كه راه را براى تأويل باز مى‌گذارد. اگر لفظ، عام باشد، احتمال تخصيص و اگر مطلق باشد، احتمال تقييد و اگر خاص باشد، احتمال اراده شدن معناى مجازى وجود دارد.
 
نصّ‌
 
نصّ، عبارت است از لفظ يا كلامى كه- بدون دخالت امر ديگرى- به طور واضح بر معنايى دلالت داشته و آن معنا، مقصود اصلى از نزول آيه يا تشريع حكم باشد. «3»
 
نصّ از ظاهر واضح‌تر است و اين وضوح بيشتر از خود لفظ نبوده، بلكه از قرينه‌اى است كه متكلم با لفظ همراه مى‌سازد، لذا «نصّ» بدون در نظر گرفتن قرينه‌اش، «ظاهر» است. اين قرينه، همان «سياق» گفتار است، مانند: وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا «4» كه نصّ آيه، بيانگر تفاوت بين بيع و رباست، چون سياق آن بر اين معنا دلالت دارد و آيه در مقام ردّ ادعاى كفّار مبنى بر همانند بودن بيع و رباست، چنان كه مى‌فرمايد: ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا. «5» «6»
 
______________________________
 
(1) يوسف (12) آيه 82: «از آن قريه‌اى كه در آن بوديم، سئوال كنيد.»
 
(2) ر. ك: محمد صالح العثيمين، الاصول من علم الاصول، ص 37.
 
(3) ر. ك: الوجيز فى اصول الفقه، ص 340، المناهج الاصوليه، ص 51.
 
(4) بقره (2) آيه 275: «و حال آن كه خداوند بيع را حلال و ربا را حرام كرد.»
 
(5) همان جا: «اين بدانست كه گفتند: بيع مانند رباست.»
 
(6) محمد بن احمد سرخسى، اصول السرخسى، ج ص 164 و 165.
 
روشهاى تأويل قرآن، ص: 279
 
راه تشخيص ظاهر از نصّ‌
 
فرق نص و ظاهر در اين است كه معنايى كه از نص استفاده مى‌شود، مقصود اصلى شارع است، ولى معنايى كه از ظاهر به دست مى‌آيد، اولا و بالذّات مراد شارع نيست، بلكه آن را به صورت فرعى و جنبى، در جهت زمينه سازى براى القاى معناى اصلى، قصد نموده است. براى پى بردن به مقصود اصلى شارع از كلام، توجه به موارد زير ضرورى است:
 
1. سياق آيه، «1» 2. سبب نزول آيه، 3. شرايط تاريخى در هنگام نزول آيه. «2»
 
تأويل در نص‌
 
تأويل پذيرى يا تأويل ناپذيرى نصوص قرآن كريم، به ظنّى بودن يا قطعى بودن قراين بستگى دارد، چنان كه مجموعه قراينى كه دالّ بر مقصود شارع از كلام است، اگر دلالتش قطعى باشد، نص مذكور قابل تأويل نيست و اگر ظنّى باشد، قابل تأويل است.
 
  
=نص كتاب=
 
مقصود آيات صريح كتاب خداست كه دلالت آنها قطعى و يقينى باشد و خلاف آن احتمال داده نشود، مثل‌ «إِنَّ اللَّهَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ»
 
<ref> فرهنگ اصطلاحات قرآنى , ص371 </ref>
 
==ظاهرکتاب==
 
مقصود آياتى است كه به حسب اوضاع لغت عرب و قواعد لفظى كه بناى عقلاء در محاورات و گفت و شنيدهاى خود اعتماد بر آنهاست بر امرى دلالت كند ولى احتمال خلاف آن نيز داده شود. <ref> فرهنگ اصطلاحات قرآنى, ص257 </ref>
 
 
==پی نوشت==
 
==پی نوشت==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
 
==منابع==
 
==منابع==
فرهنگ اصطلاحات قرآنى‌, محمد يوسف حريرى‌, قم:هجرت,چاپ دوم, 1384
+
 
 +
* محمد بن احمد سرخسى، اصول السرخسى.
 +
* الوجیز فى اصول الفقه.
 +
* الموجز فى اصول الفقه.
 +
* اصول فقه مظفر.
 +
* المیزان فی تفسیر القرآن, سید محمد حسین طباطبایی.
 +
 
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=نشده
 +
|شناسه= ضعیف
 +
|عنوان بندی مناسب=
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها=
 +
|رعایت سطح مخاطب عام=
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای=
 +
|جامعیت=
 +
|رعایت اختصار=
 +
|سیر منطقی=
 +
}}
 +
 
 +
[[رده:اصول فقه]]
 +
[[رده:علوم قرآنی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۰۱

مبحث «نصّ و ظاهر» از مباحث مهم اصول فقه است که در علوم قرآنی هم مطرح می شود. در «ظاهر» بر خلاف «نصّ»، علاوه بر مراد اصلی متکلم، احتمال معنای دیگر نیز وجود دارد.

تعریف ظاهر

«ظاهر، لفظى است که از خود آن -بدون اتّکا بر یک امر خارجى- مراد متکلم فهمیده شود، ولى معناى آن، اصالتا مقصود متکلم نبوده و سیاق کلام بر آن دلالت ندارد.»[۱] به بیان دیگر: «ظاهر، لفظى است که معناى لغوى آن به مجرد شنیده شدن، به ذهن تبادر نموده و هر کس با لغت آشنایى داشته باشد، مى ‌تواند معناى آن را باز یابد، ولى این معنا، مقصود اصلى متکلم از کلام نیست و احتمال این که مراد متکلم خلاف آن باشد نیز وجود دارد، بنابراین، ظاهر، قابل تأویل است.»[۲]

براى روشن شدن مقصود اصولیون از «ظاهر»، مثال‌هایى را از آیات قرآن ذکر مى ‌کنیم:

  • ۱. «وَمَا آتَاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».«هر چه رسول خدا دستور دهد، بگیرید و هر چه نهى کند، واگذارید.»[۳] ظاهر این آیه، بر وجوب اطاعت از تمام اوامر و نواهى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله دلالت دارد، اما سیاق آن بر وجوب اطاعت از آن حضرت در خصوص تقسیم فى‌ء دلالت مى ‌کند، بنابراین، مقصود اصلى از آیه این است که بر مسلمانان واجب است در مورد تقسیم فى‌ء از پیامبر اکرم اطاعت کنند و دلالت آیه بر اطاعت از مطلق اوامر و نواهى آن حضرت، یک دلالت تبعى و ثانوى است.[۴]
  • ۲. «فَانْکحُوا ما طابَ لَکمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ». «از زنان، آنچه شما را پسند افتد (یا پاک باشد براى شما)، دو تا و سه تا و چهار تا به نکاح درآورید.»[۵] ظاهر این آیه، بر اباحه ازدواج دلالت مى ‌کند، اما مقصود اصلى آیه -که به جهت آن نازل شده- این نیست، زیرا این حکم، یعنى اباحه ازدواج با زنان پاکدامن، قبلا تشریع شده و همه بدان آگاه بوده‌ اند، بلکه مقصود اصلى آیه، بیان جواز تعدّد زوجات است.[۶]
  • ۳. «وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا». «و خداوند بیع را حلال، و ربا را حرام کرد.»[۷] ظاهر این آیه، دالّ بر حلّیت بیع و حرمت رباست، ولى مقصود اصلى از آیه این نیست، بلکه سیاق آیه نشان مى‌ دهد که مقصود، بیان عدم مساوات بیع با ربا است، زیرا قبل از آن آمده است: «قالُوا إِنَّمَا الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبا». «گفتند همانا بیع مانند رباست.»[۸]

انواع تأویل ظاهر

ظواهر از چند جهت قابل تأویل اند، از آن جمله است مواردى که در پى مى ‌آید:

  • ۱. تخصیص: چنانچه لفظى در عموم ظهور داشته باشد، منحصر نمودن لفظ عام بر بعضى از مصادیقش، تأویل نامیده مى‌شود، زیرا لفظ بر معنایى که در آن ظهور نداشته حمل شده است.[۹] به طور مثال، آیه‌ «وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا»[۱۰] در حلّیت همه اقسام بیع و حرمت همه انواع ربا ظهور دارد. تخصیص عموم بیع و ربا،[۱۱] تأویل محسوب مى ‌شود. نیز آیه‌ «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‌ وَ الْیتامى‌ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ‌». «و بدانید آنچه به غنیمت گرفتید، پنج یک آن براى خدا و رسول و نزدیکان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است.»[۱۲] بر این مطلب ظهور دارد که چهار پنجم اموالى که به غنیمت در مى ‌آید- اعم از منقول و غیر منقول - اختصاص به کسانى دارد که آن اموال را به غنیمت گرفته‌ اند، ولى عمر آیه را به دلیل مصلحت عمومى تأویل کرده و آن سهم را به اموال منقول محدود ساخت.[۱۳] بدون شک بسیارى از عمومات قرآن، تخصیص خورده است و این در شریعت، امرى معمول و مرسوم بوده، تا آن جا که گفته‌ اند: «ما من عامّ الّا و قد خُصّ، هیچ عامى نیست مگر این که تخصیص خورده است».[۱۴] طبق تعریفى که از تأویل و تفسیر ارائه شد، چنانچه الفاظ عام قرآنى به وسیله خود قرآن یا سنت قطعى و یا خبر مشهور، تخصیص خورده باشد، تفسیر محسوب مى ‌شود،[۱۵] اما اگر با ادلّه دیگرى تخصیص پیدا کند، تأویل خوانده مى‌ شود.
  • ۲. تعمیم: تعمیم، عکس تخصیص و آن، حمل لفظ ظاهر در خاص بر عموم است. در اصول فقه، درباره تخصیص الفاظ عام بحث‌هاى گسترده‌اى مطرح شده، ولى در مورد تعمیم و ضوابط آن، بحثى به میان نیامده است، در حالى که این بحث نیز حائز اهمیت است، زیرا در بسیارى موارد دیده مى‌شود مفسّران، آیاتى را که ظاهر آن به موارد خاصى مربوط است، تعمیم داده‌ اند، بنابراین، تعمیم الفاظ را نیز مى ‌توان نوعى تأویل دانست. به طور مثال، آیه کریمه‌ «وَ اقْصِدْ فِی مَشْیک‌». «در راه رفتن خود میانه ‌رو باش!» [۱۶] که ظاهرا در مورد لزوم میانه‌ روى در راه رفتن است، اما بعضى از مفسّران مانند علامه طباطبایی در المیزان آن را آن قدر تعمیم داده‌ اند که آیه را دلیل بر صحّت نظریه اعتدال قوا دانسته‌ اند.[۱۷]
  • ۳. تقیید: حمل الفاظ مطلق بر معناى مقید، تأویل محسوب مى ‌شود.[۱۸] در تفاسیر، بسیارى از الفاظ مطلق قرآن، بر مقید حمل شده است، به طور مثال، آورده ‌اند: هنگامى که آیه‌ «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِک لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‌». «کسانى که ایمان آوردند و ایمانشان را با ظلم نیالودند، براى آنان ایمنى است و ایشانند هدایت شدگان.»[۱۹] نازل شد، بر اصحاب پیامبر گران آمده، گفتند: کدام یک از ما بر خودش ظلم نکرده است؟ در این هنگام پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله فرمودند: معناى آیه آن طور که شما پنداشته ‌اید نیست، بلکه مراد از ظلم در آیه، همان است که لقمان به فرزندش گفت: اى فرزندم! به خدا شرک نورز، زیرا شرک ظلم بزرگى است.[۲۰] علماى اصول، مباحث مفصلى را پیرامون عامّ و خاص و مطلق و مقید مطرح کرده‌ اند که در به دست آوردن معیار تأویل صحیح از فاسد، راه گشاست. [۲۱]
  • ۴. حمل لفظ بر معناى مجازى: اگر لفظى در معناى حقیقى ظهور داشته باشد، حمل آن بر معناى مجازى، تأویل محسوب مى ‌شود.[۲۲] به طور مثال، ظاهر آیه‌ «وَ ارْکعُوا مَعَ الرَّاکعِینَ‌» «با رکوع کنندگان رکوع کنید.»[۲۳] امر به رکوع است، اما گفته ‌اند: مراد آیه این است که باید مسلمانان نماز را به جماعت برگزار کرده، آن را به صورت فرادى نخوانند.[۲۴] دلیل این تفسیر آن است که در شرع، رکوع به تنهایى به عنوان یک عمل عبادى تلقى نمى ‌شود.[۲۵]

تعریف نص

اما «نصّ»، عبارت است از لفظ یا کلامى که -بدون دخالت امر دیگرى- به طور واضح بر معنایى دلالت داشته و آن معنا، مقصود اصلى از نزول آیه یا تشریع حکم باشد.[۲۶]

نصّ از ظاهر واضح‌تر است و این وضوح بیشتر از خود لفظ نبوده، بلکه از قرینه ‌اى است که متکلم با لفظ همراه مى ‌سازد، لذا «نصّ» بدون در نظر گرفتن قرینه ‌اش، «ظاهر» است. این قرینه، همان «سیاق» گفتار است، مانند: «وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا»[۲۷] که نصّ آیه، بیانگر تفاوت بین بیع و رباست، چون سیاق آن بر این معنا دلالت دارد و آیه در مقام ردّ ادعاى کفّار مبنى بر همانند بودن بیع و رباست، چنان که مى ‌فرماید: «ذلِک بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبا».[۲۸]

راه تشخیص ظاهر از نصّ‌

فرق نصّ و ظاهر در این است که معنایى که از نص استفاده مى ‌شود، مقصود اصلى شارع است، ولى معنایى که از ظاهر به دست مى ‌آید، اولا و بالذّات مراد شارع نیست، بلکه آن را به صورت فرعى و جنبى، در جهت زمینه سازى براى القاى معناى اصلى، قصد نموده است. براى پى بردن به مقصود اصلى شارع از کلام، توجه به موارد زیر ضرورى است:

پی نوشت

  1. الوجیز فى اصول الفقه، ص ۳۳۸
  2. المناهج الاصولیه، ص ۴۳.
  3. حشر (۵۹) آیه ۷
  4. الوجیز فى اصول الفقه، ص ۳۳۹.
  5. نساء (۴) آیه ۳
  6. ک: المناهج الاصولیه، ص ۴۴.
  7. بقره (۲) آیه ۲۷۵
  8. بقره (۲) آیه ۲۷۵
  9. ر. ک: الوجیز فى اصول الفقه، ص ۳۳۹، المناهج الاصولیه، ص ۴۹
  10. بقره (۲) آیه ۲۷۵
  11. چنان که در فقه بیان شده که بعضى از اقسام بیع، حرام است، مانند بیع اعیان نجس، و نیز بعضى از اقسام ربا حلال شمرده شده، مانند ربایى که فرزند به پدر بدهد
  12. انفال (۸) آیه ۴۱
  13. لمناهج الاصولیه، ص ۱۶۹ و ۱۷۰.
  14. اصول فقه مظفر، ص ۱۵۶.
  15. چنان که ابن مسعود عده زنى که حامله بوده و شوهرش مرده است، وضع حمل او دانسته و گفته است: آیه‌ «وَ الَّذِینَ یتَوَفَّوْنَ مِنْکمْ وَ یذَرُونَ أَزْواجاً یتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً» (بقره (۲) آیه ۲۳۴) به وسیله آیه‌ «وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یضَعْنَ حَمْلَهُنَ‌» (طلاق (۶۵) آیه ۴) تخصیص خورده است. «الوجیز فى اصول الفقه، ص ۳۴۲.»
  16. لقمان (۳۱) آیه ۱۹
  17. المیزان، ج ۵، ص ۲۶۸ و ۲۶۹
  18. ر. ک: الوجیز فى اصول الفقه، ص ۳۳۹
  19. انعام (۶) آیه ۸۲
  20. ر. ک: صحیح بخارى، کتاب استتابة المرتدین، باب ۹.
  21. ر. ک: کفایة الاصول، ص ۲۱۵- ۲۴۰ (المقصد الرابع فى العام و الخاص) و ص ۲۴۳- ۲۵۲ (المقصد الخامس فى المطلق و المقید)، اصول فقه مظفر، ج ۱، ص ۱۳۹- ۱۶۴ (الباب الخامس- العام و الخاص) و ص ۱۷۱- ۱۹۰ (الباب السادس- المطلق و المقید)، المحصول فى علم الاصول، ج ۱، ص ۳۵۳- ۴۴۷ (الکلام فى العموم و الخصوص) و ص ۴۵۷- ۴۶۱ (القسم الرابع فى حمل المطلق على المقید)، محمد بن على بن الطیب، المعتمد فى اصول الفقه، ج ۱، ص ۱۸۹- ۲۸۸، على بن عبد الکافى سبکى و تاج الدین عبد الوهاب، الابهاج فى شرح المنهاج، ج ۲، ص ۸۲- ۱۹۹، بدر الدین زرکشى، سلاسل الذهب، ص ۲۱۹- ۲۸۳.
  22. الوجیز فى اصول الفقه، ص ۳۳۹.
  23. بقره (۲) آیه ۴۳
  24. نک:احمد مصطفى مراغى، تفسیر المراغى، ذیل آیه ۴۳ سوره بقره، ر. ک: فخر رازى، التفسیر الکبیر، ذیل آیه ۴۳ سوره بقره»
  25. الموجز فى اصول الفقه، ص ۱۴۴.
  26. ر. ک: الوجیز فى اصول الفقه، ص ۳۴۰، المناهج الاصولیه، ص ۵۱.
  27. بقره (۲) آیه ۲۷۵
  28. محمد بن احمد سرخسى، اصول السرخسى، ج ۱، ص ۱۶۴ و ۱۶۵
  29. ر. ک: المناهج الاصولیه، ص ۴۷ و ۵۱، ر. ک: محمد باقر صدر، المعالم الجدید، ص ۱۴۳.

منابع

  • محمد بن احمد سرخسى، اصول السرخسى.
  • الوجیز فى اصول الفقه.
  • الموجز فى اصول الفقه.
  • اصول فقه مظفر.
  • المیزان فی تفسیر القرآن, سید محمد حسین طباطبایی.