ابن ملجم مرادی: تفاوت بین نسخهها
(افزودن 1 رده) |
|||
(۱۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | '''عبدالرحمن بن ملجم مرادى کندى''' از بازماندگان [[خوارج]] در [[جنگ نهروان]] بود. او در سحرگاه [[۱۹ رمضان|نوزدهم ماه رمضان]] در [[مسجد کوفه]] امیرالمومنین [[امام علی]] علیه السلام را مضروب ساخت و منجر به [[شهادت امام علی علیه السلام|شهادت]] ایشان شد. | |
+ | {{خوب}} | ||
+ | ==بیعت ابنملجم با امام علی علیهالسلام== | ||
+ | وقتی [[عثمان بن عفان|عثمان]] کشته شد و مردم با امیر مؤمنان [[امام علی علیه السلام|علی]] علیه السلام [[بیعت]] کردند، مردی به نام «حبیب بن منتجب» از طرف عثمان والی یکی از شهرهای اطراف [[یمن]] بود. حضرت علی علیه السلام او را ابقا کرد و نامهای برای او نوشت و در ضمن آن خواست که ده نفر از میان مردم از عقلا و فصحای آنها که مورد اطمینانشان هستند و از اهل فهم و شجاعت اند و متدین و نیکو رای هستند برگزیند و برای بیعت به سوی آن حضرت بفرستد. والی یمن ده نفر را انتخاب نمود که یکی از آنها ابن ملجم بود. و گویا سخنگوی آن ده نفر هم ابن ملجم بوده است.<ref>منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، میرزا حبیب الله خوئی، ج۵، ص۱۲۷.۱۲۸.</ref> | ||
− | + | اما ماجرای بیعت ابن ملجم با [[امیرالمومنین]] علیه السلام شگفت انگیز است. [[حسن بن محبوب]] (بسند خود) از [[اصبغ بن نباته]] نقل می کند که گفت: ابن ملجم مرادى در زمره دیگران که (با آن حضرت) بیعت کردند، آمد و با على علیه السّلام بیعت کرد، و رو گرداند (که برود). أمیر المؤمنین علیه السّلام براى بار دوم او را خواند و بیعت محکمى از او گرفت و تأکید فرمود که بیعت را نشکند، و او چنان کرد، و رو گرداند (که برگردد). أمیر المؤمنین علیه السّلام براى سومین بار او را خواست و بمحکمى از او بیعت گرفت و تأکید کرد که بیوفائى نکند و بیعت را نشکند. (این بار) ابن ملجم گفت: اى امیر مؤمنان بخدا سوگند ندیدم با کسى این گونه که با من رفتار می کنى رفتار کنى؟ أمیر المؤمنین علیه السّلام به شعری از عمرو بن معدیکرب تمثل جست که می گوید: | |
− | + | أرید حیاته و یرید قتلى * عذیرک من خلیلک من مرادى | |
− | + | من زندگى او را می خواهم ولى او اراده کشتن مرا دارد، عذر خود را نسبت بدوست مرادى خود بیاور. | |
− | + | آنگاه امام فرمود: اى ابن ملجم برو که بخدا سوگند گمان ندارم بدان چه گفتى وفا کنى! | |
− | + | شعرى که حضرت علیه السّلام بدان تمثل جست از اشعار عمرو بن معدیکرب است که با شخصى بنام قیس بن مکشوح مرادى رفاقت داشت، و بواسطه پیش آمدى میانه آن دو بهم خورد، و قیس بن مکشوح شروع به [[کینه|کینه توزى]] در برابر عمرو کرد، و عمرو در برابر باو احسان و نیکى می نمود، و عمرو بن معدیکرب این شعر را در همین باره گفته است.<ref>ارشاد شیخ مفید، ترجمه رسولى محلاتى، ج۱، ص ۱۰</ref> | |
− | == | + | بعد از مدّتی همراهان ابن ملجم به یمن برگشتند اما ابن ملجم که بیمار شده بود از رفتن باز ماند. در این ایام امام علی علیه السلام از او پرستاری می نمود تا بهبود یافت.<ref>بحارالانوار، مجلسی، ج ۴۲، ص ۲۶۲؛ نقل از [http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/900046 "ابن ملجم، از مهر امام تا عشق قطام"، سید جواد حسینی، مبلغان، رمضان ۱۴۳۳، شماره ۱۵۵].</ref> |
− | + | [[پرونده:محراب.jpg|بندانگشتی|محراب [[مسجد کوفه]]، محل ضربت خوردن [[حضرت علی علیه السلام]]]] | |
+ | |||
+ | ==توطئه قتل امام علی علیهالسلام== | ||
+ | در پایان مراسم [[حج]] سال ۴۰ در [[مکه]]، عبدالرحمن بن ملجم و برک بن عبدالله و عمرو بن بکر تمیمى به دور هم گرد آمده، درباره حکومت اسلامى و [[جنگ نهروان]] سخن به میان آوردند و بر کردار زمامداران عیب گرفتند و سرانجام با یکدیگر عهد بستند که [[امام علی علیه السلام|على]] علیه السلام و [[معاویه]] و [[عمروعاص]] را -که سران [[فتنه]] مى پنداشتند- به قتل رسانند. | ||
+ | |||
+ | از این سه تن برک بن عبدالله مأمور قتل معاویه و عمرو بن بکر متعهد کشتن عمروعاص و ابن ملجم متعهد کشتن امیرالمؤمنین شد و [[۱۹ رمضان|۱۹ ماه رمضان]] را موعد قرار دادند که همزمان به عهد خویش وفا کنند. | ||
+ | |||
+ | چون روز موعود رسید برک بن عبدالله تنها توانست معاویه را مجروح سازد و خود دستگیر و کشته شد. عمرو بن بکر جهت کشتن عمروعاص راهى [[مصر]] گشت که وى در آن روزگار از سوى معاویه ولایت آن دیار داشت، اما عمروعاص در آن شب خارجة بن حذاقه قاضى مصر را به جاى خویش به امامت گماشته بود، عمرو بن بکر به غلط وى را بکشت و خود به اشارت عمروعاص به قتل رسید. | ||
+ | |||
+ | و اما عبدالرحمن بن ملجم به هدف شوم خود دست یافت و امیرالمؤمنین علیه السلام را به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رساند و سپس دستگیر شد و پس از درگذشت حضرت امیر به فرمان [[امام حسن]] علیه السلام [[قصاص]] شد.<ref>سید مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف.</ref> | ||
+ | |||
+ | ===نقش قطام در قتل امیرالمومنین=== | ||
+ | در منابع تاریخی و روایی از دختر یا زنی به نام [[قطام]] سخن به میان آمده است که شرط ازدواج خود با ابن ملجم را قتل [[امام علی علیه السلام|امام علی]] علیه السلام قرار داده است. اما نحوه و زمان برخورد ابن ملجم با او و چگونگی داستان نقل های متفاوتی دارد. مطابق با نقلی ابن ملجم پس از عهد و پیمانی که با آن دو در [[حج]] بست به [[کوفه|کوفه]] آمد و با یارانش از [[خوارج|خوارج]] دیدار کرد، اما هدفش را پنهان نگه داشت. روزی به تصادف زن زیبارویى به نام قطام دختر شجنة بن عدی را که از تیم الرباب بود، دید و به او دل باخت و از او خواستگاری کرد. زن که پدر و برادرش در [[جنگ نهروان|نهروان]] کشته شده بودند، این پیشنهاد را پذیرفت و یکى از شرایط ازدواج را کشتن على(ع) قرار داد. پس از آن عبدالرحمان، شبیب بن بَجَرة اشجعى را دیدار کرد و او را با خود همراه ساخت. و توطئه قتل را عملی ساخت.<ref>ابن سعد، ۳/۳۵-۳۶.</ref> | ||
+ | |||
+ | اما در [[بحارالأنوار (کتاب)|بحارالانوار]] نقل [ضعیف] دیگری آمده است که در آن قطام نقش اصلی را دارد و ابن ملجم برای رسیدن به او ناچار به قبول شرطش که قتل علی علیه السلام است شده است.<ref>بحار الأنوار، ج۴۲، ص۲۶۳-۲۸۳.</ref> | ||
+ | |||
+ | ==پانویس== | ||
+ | {{پانویس}} | ||
+ | |||
+ | {{شناختنامه امام علی (ع)}} | ||
+ | {{سنجش کیفی | ||
+ | |سنجش=شده | ||
+ | |شناسه= خوب | ||
+ | |عنوان بندی مناسب= خوب | ||
+ | |کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب | ||
+ | |رعایت سطح مخاطب عام= خوب | ||
+ | |رعایت ادبیات دانشنامه ای= متوسط | ||
+ | |جامعیت= متوسط | ||
+ | |رعایت اختصار= خوب | ||
+ | |سیر منطقی= متوسط | ||
+ | |کیفیت پژوهش= متوسط | ||
+ | |رده=دارد | ||
+ | }} | ||
[[رده:دشمنان امام علی علیه السلام]] | [[رده:دشمنان امام علی علیه السلام]] | ||
[[رده:خوارج]] | [[رده:خوارج]] | ||
+ | <references /> |
نسخهٔ کنونی تا ۲۶ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۲۱
عبدالرحمن بن ملجم مرادى کندى از بازماندگان خوارج در جنگ نهروان بود. او در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان در مسجد کوفه امیرالمومنین امام علی علیه السلام را مضروب ساخت و منجر به شهادت ایشان شد.
محتویات
بیعت ابنملجم با امام علی علیهالسلام
وقتی عثمان کشته شد و مردم با امیر مؤمنان علی علیه السلام بیعت کردند، مردی به نام «حبیب بن منتجب» از طرف عثمان والی یکی از شهرهای اطراف یمن بود. حضرت علی علیه السلام او را ابقا کرد و نامهای برای او نوشت و در ضمن آن خواست که ده نفر از میان مردم از عقلا و فصحای آنها که مورد اطمینانشان هستند و از اهل فهم و شجاعت اند و متدین و نیکو رای هستند برگزیند و برای بیعت به سوی آن حضرت بفرستد. والی یمن ده نفر را انتخاب نمود که یکی از آنها ابن ملجم بود. و گویا سخنگوی آن ده نفر هم ابن ملجم بوده است.[۱]
اما ماجرای بیعت ابن ملجم با امیرالمومنین علیه السلام شگفت انگیز است. حسن بن محبوب (بسند خود) از اصبغ بن نباته نقل می کند که گفت: ابن ملجم مرادى در زمره دیگران که (با آن حضرت) بیعت کردند، آمد و با على علیه السّلام بیعت کرد، و رو گرداند (که برود). أمیر المؤمنین علیه السّلام براى بار دوم او را خواند و بیعت محکمى از او گرفت و تأکید فرمود که بیعت را نشکند، و او چنان کرد، و رو گرداند (که برگردد). أمیر المؤمنین علیه السّلام براى سومین بار او را خواست و بمحکمى از او بیعت گرفت و تأکید کرد که بیوفائى نکند و بیعت را نشکند. (این بار) ابن ملجم گفت: اى امیر مؤمنان بخدا سوگند ندیدم با کسى این گونه که با من رفتار می کنى رفتار کنى؟ أمیر المؤمنین علیه السّلام به شعری از عمرو بن معدیکرب تمثل جست که می گوید:
أرید حیاته و یرید قتلى * عذیرک من خلیلک من مرادى
من زندگى او را می خواهم ولى او اراده کشتن مرا دارد، عذر خود را نسبت بدوست مرادى خود بیاور.
آنگاه امام فرمود: اى ابن ملجم برو که بخدا سوگند گمان ندارم بدان چه گفتى وفا کنى!
شعرى که حضرت علیه السّلام بدان تمثل جست از اشعار عمرو بن معدیکرب است که با شخصى بنام قیس بن مکشوح مرادى رفاقت داشت، و بواسطه پیش آمدى میانه آن دو بهم خورد، و قیس بن مکشوح شروع به کینه توزى در برابر عمرو کرد، و عمرو در برابر باو احسان و نیکى می نمود، و عمرو بن معدیکرب این شعر را در همین باره گفته است.[۲]
بعد از مدّتی همراهان ابن ملجم به یمن برگشتند اما ابن ملجم که بیمار شده بود از رفتن باز ماند. در این ایام امام علی علیه السلام از او پرستاری می نمود تا بهبود یافت.[۳]
توطئه قتل امام علی علیهالسلام
در پایان مراسم حج سال ۴۰ در مکه، عبدالرحمن بن ملجم و برک بن عبدالله و عمرو بن بکر تمیمى به دور هم گرد آمده، درباره حکومت اسلامى و جنگ نهروان سخن به میان آوردند و بر کردار زمامداران عیب گرفتند و سرانجام با یکدیگر عهد بستند که على علیه السلام و معاویه و عمروعاص را -که سران فتنه مى پنداشتند- به قتل رسانند.
از این سه تن برک بن عبدالله مأمور قتل معاویه و عمرو بن بکر متعهد کشتن عمروعاص و ابن ملجم متعهد کشتن امیرالمؤمنین شد و ۱۹ ماه رمضان را موعد قرار دادند که همزمان به عهد خویش وفا کنند.
چون روز موعود رسید برک بن عبدالله تنها توانست معاویه را مجروح سازد و خود دستگیر و کشته شد. عمرو بن بکر جهت کشتن عمروعاص راهى مصر گشت که وى در آن روزگار از سوى معاویه ولایت آن دیار داشت، اما عمروعاص در آن شب خارجة بن حذاقه قاضى مصر را به جاى خویش به امامت گماشته بود، عمرو بن بکر به غلط وى را بکشت و خود به اشارت عمروعاص به قتل رسید.
و اما عبدالرحمن بن ملجم به هدف شوم خود دست یافت و امیرالمؤمنین علیه السلام را به شهادت رساند و سپس دستگیر شد و پس از درگذشت حضرت امیر به فرمان امام حسن علیه السلام قصاص شد.[۴]
نقش قطام در قتل امیرالمومنین
در منابع تاریخی و روایی از دختر یا زنی به نام قطام سخن به میان آمده است که شرط ازدواج خود با ابن ملجم را قتل امام علی علیه السلام قرار داده است. اما نحوه و زمان برخورد ابن ملجم با او و چگونگی داستان نقل های متفاوتی دارد. مطابق با نقلی ابن ملجم پس از عهد و پیمانی که با آن دو در حج بست به کوفه آمد و با یارانش از خوارج دیدار کرد، اما هدفش را پنهان نگه داشت. روزی به تصادف زن زیبارویى به نام قطام دختر شجنة بن عدی را که از تیم الرباب بود، دید و به او دل باخت و از او خواستگاری کرد. زن که پدر و برادرش در نهروان کشته شده بودند، این پیشنهاد را پذیرفت و یکى از شرایط ازدواج را کشتن على(ع) قرار داد. پس از آن عبدالرحمان، شبیب بن بَجَرة اشجعى را دیدار کرد و او را با خود همراه ساخت. و توطئه قتل را عملی ساخت.[۵]
اما در بحارالانوار نقل [ضعیف] دیگری آمده است که در آن قطام نقش اصلی را دارد و ابن ملجم برای رسیدن به او ناچار به قبول شرطش که قتل علی علیه السلام است شده است.[۶]
پانویس
- ↑ منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، میرزا حبیب الله خوئی، ج۵، ص۱۲۷.۱۲۸.
- ↑ ارشاد شیخ مفید، ترجمه رسولى محلاتى، ج۱، ص ۱۰
- ↑ بحارالانوار، مجلسی، ج ۴۲، ص ۲۶۲؛ نقل از "ابن ملجم، از مهر امام تا عشق قطام"، سید جواد حسینی، مبلغان، رمضان ۱۴۳۳، شماره ۱۵۵.
- ↑ سید مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف.
- ↑ ابن سعد، ۳/۳۵-۳۶.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۲، ص۲۶۳-۲۸۳.