مداین: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۱۱ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{مقاله از یک نشریه}}
 
{{مقاله از یک نشریه}}
 +
[[پرونده:طاق کسری.jpg|thumb||چپ|بقایای طاق کسری در مدائن]]
 +
==مفهوم شناسی==
 +
«مداین» جمع «مدین» است و این عنوان در چند آیه [[قرآن کریم]]<ref>ر.ک: [[سوره اعراف]]، آیه ۱۱۱ و [[سوره شعراء]]، آیه ۳۶ و ۵۳.</ref> آمده که به معنای شهرها می‌باشد.<ref>برگزیده مشترک یاقوت حموی، ترجمه محمد پروین گنابادی، ص ۱۶۹ و ۱۷۰.</ref>
  
«مداين» جمع «مدين» است و اين عنوان در چند آيه [[قرآن کريم]]<ref>ر.ک: [[سوره اعراف]]، آيه 111 و [[سوره شعراء]]، آيه 36 و 53.</ref> آمده که به معناي شهرها مي‌باشد.<ref>برگزيده مشترک ياقوت حموي، ترجمه محمد پروين گنابادي، ص 169 و 170.</ref>
+
اما مداین مورد نظر در این نوشتار، مجموعه شهرهایی در [[عراق]] کنونی است که به مداین عراق، مداین کسرا و مداین خسرو معروفند.<ref>غلامحسین مصاحب، دایرة المعارف فارسی، ج ۲، ص ۲۷۱۴.</ref>
  
اما مداين مورد نظر در اين نوشتار، مجموعه شهرهايي در [[عراق]] کنوني است که به مداين عراق، مداين کسرا و مداين خسرو معروفند.<ref>غلامحسين مصاحب، دايرة المعارف فارسي، ج ص 2714.</ref>
+
مداین یا مداین در ۳۲ کیلومتری جنوب شرقی [[بغداد]] بر دو ساحل [[دجله]] واقع است و اطلاق نام مداین بر این محل، بدین مناسبت بوده است که دو شهر بزرگ «سلوکیه» در غرب و «تیسفون» در شرق رودخانه دجله در مقابل یکدیگر، قرار داشته و عده‌ای نیز آبادی‌های نزدیک را یک واحد جغرافیایی به شمار آورده‌اند.<ref>بویل.ا.ج، تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی ساسانیان، ترجمه حسن انوشه، ج ۳، ص۱۶۳؛ برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ۱۰۸.</ref>
  
مداين يا مداين در 32 کيلومتري جنوب شرقي [[بغداد]] بر دو ساحل [[دجله]] واقع است و اطلاق نام مداين بر اين محل، بدين مناسبت بوده است که دو شهر بزرگ «سلوکيه» در غرب و «تيسفون» در شرق رودخانه دجله در مقابل يکديگر، قرار داشته و عده‌اي نيز آبادي‌هاي نزديک را يک واحد جغرافيايي به شمار آورده‌اند.<ref>بويل.ا.ج، تاريخ ايران از سلوکيان تا فروپاشي ساسانيان، ترجمه حسن انوشه، ج 3، ص163؛ برگزيده مشترک ياقوت حموي، ص 108.</ref>
+
یکی از توابع مداین به نام «ساباط» حومه تختگاه ساسانی بوده و نام اصلی آن «ولاش‌‌آباد» است. گویند که اردشیر آن را بازسازی کرد و باغ ‌شاهی در این‌جا ساختند و سکه‌‌خانه‌ای هم در آن دایر کردند که از اهمیت اقتصادی آن حکایت دارد.<ref>کریستین سن‌آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، ص ۳۷۹ و ۳۸۰.</ref>
  
يکي از توابع مداين به نام «ساباط» حومه تختگاه ساساني بوده و نام اصلي آن «ولاش‌‌آباد» است. گويند که اردشير آن را بازسازي کرد و باغ ‌شاهي در اين‌جا ساختند و سکه‌‌خانه‌اي هم در آن داير کردند که از اهميت اقتصادي آن حکايت دارد.<ref>کريستين سن‌آرتور، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمي، ص 379 و 380.</ref>
+
در مغرب دجله، آثار حصاری دیده می‌شود که بخش بزرگی از آن را با مصالح شهر بابل ساخته‌اند. این شهر همان «سلوکیه» است که باستانی‌‌ترین قسمت‌های پایتخت به شمار می‌رود. اردشیر اول بخشی از آن را بازسازی کرد اما حصارش مربوط به عهد سلوکیان است. این دیار مرکز عیسویان [[ایران|ایران]] و مقر «جاثلیق» نیز بوده است و کلیسای بزرگ سلوکیه در آن‌‌جا بوده که هنگام فرمانروایی شاپور دوم، ویران گردید اما با مرگ او دوباره ساخته شده.
  
در مغرب دجله، آثار حصاري ديده مي‌شود که بخش بزرگي از آن را با مصالح شهر بابل ساخته‌اند. اين شهر همان «سلوکيه» است که باستاني‌‌ترين قسمت‌هاي پايتخت به شمار مي‌رود. اردشير اول بخشي از آن را بازسازي کرد اما حصارش مربوط به عهد سلوکيان است. اين ديار مرکز عيسويان ايران و مقر «جاثليق» نيز بوده است و کليساي بزرگ سلوکيه در آن‌‌جا بوده که هنگام فرمانروايي شاپور دوم، ويران گرديد اما با مرگ او دوباره ساخته شده.
+
در مجموع این هفت شهر که به «مداین» موسومند، عبارتند از: تیسفون، رومگان، سلوکیه، درزیندان، ولاش‌‌آباد (ساباط)، اسپانبر و ماحوزا.<ref>علی بن حسین مسعودی، التنبیه والاشراف، ص ۲۳۸ و ۲۳۹؛ محمد حمیدالله، وثائق، ص ۱۱۰ و ۱۱۱.</ref>
  
در مجموع اين هفت شهر که به «مداين» موسومند، عبارتند از: تيسفون، رومگان، سلوکيه، درزيندان، ولاش‌‌آباد (ساباط)، اسپانبر و ماحوزا.<ref>علي بن حسين مسعودي، التنبيه والاشراف، ص 238 و 239؛ محمد حميدالله، وثائق، ص 110 و 111.</ref>
+
==مدائن در زمان بعثت پیامبر==
 +
چون [[اسلام]] آشکار گردید و بعثت [[پیامبر اسلام|نبی اکرم]] صلی الله علیه و آله موجی از معنویت و امیدواری در جهان به وجود آورد و مردمان جزیرة‌العرب در پرتو این‌ آیین، اقتداری بدست آوردند و با دولت‌های مجاور روابط سیاسی برقرار کردند، در این حالت [[حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله از طریق نامه‌نگاری با فرمان‌روایان و سران اقوام و قبایل، آنان را به سوی [[توحید|توحید]] و یکتاپرستی فراخواند.
  
چون اسلام آشکار گرديد و بعثت نبي اکرم صلی الله علیه و آله موجي از معنويت و اميدواري در جهان به وجود آورد و مردمان جزيرة‌العرب در پرتو اين‌ آيين، اقتداري بدست آوردند و با دولت‌هاي مجاور روابط سياسي برقرار کردند، در اين حالت [[حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله از طريق نامه‌نگاري با فرمان‌روايان و سران اقوام و قبايل، آنان را به سوي توحيد و يکتاپرستي فراخواند.
+
«عبدالله بن حذافه سهمی» موظف شد تا نامه پیامبر را به [[خسرو پرویز|خسرو پرویز]]، فرزند هرمز که در مداین اقامت داشت به وی برساند. اما این حاکم جاه‌‌طلب که غرور، نخوت و دنیاطلبی او را در هاله‌ای از جهالت و غفلت فرو برده بود، متن این نامه را برنتابید و پوستی را که مکتوب پیامبر بر آن نگاشته شده بود، پاره کرد و به «باذان» والی خود در [[یمن|یمن]] نوشت که او را نزد وی در مداین بفرستد. باذان نیز «فیروز دیلمی» و «خسرو بابویه» را با گروهی مأمور کرد تا نزد پیامبر بروند و فرمان خسرو پرویز را اجرا کنند. آنها در [[مدینه]] خدمت حضرت محمد صلی الله علیه و آله رسیدند. پیامبر به آن فرستادگان فرمودند: همان شب شیرویه، پسر پرویز، پدرش خسرو را در مداین کشته است و ماجرا همان بود که خاتم پیامبران خبر داده بود.<ref>ابن‌‌خلدون، مقدمه، ج۱، ص۳۱۰.</ref>
  
«عبدالله بن حذافه» سهمي موظف شد تا نامه پيامبر را به خسرو پرويز، فرزند هرمز که در مداين اقامت داشت به وي برساند اما اين حاکم جاه‌‌طلب که غرور، نخوت و دنياطلبي او را در هاله‌اي از جهالت و غفلت فرو برده بود، متن اين نامه را برنتابيد و پوستي را که مکتوب پيامبر بر آن نگاشته شده بود. پاره کرد و به «باذان» والي خود در يمن نوشت که او را نزد وي در مداين بفرستد.
+
==سقوط تیسفون==
  
باذان نيز «فيروز ديلمي» و «خسرو بابويه» را با گروهي مأمور کرد تا نزد پيامبر بروند و فرمان خسرو پرويز را اجرا کنند. آنها در [[مدينه]] خدمت حضرت محمد صلی الله علیه و آله رسيدند. پيامبر به آن فرستادگان فرمودند: همان شب شيرويه، پسر پرويز، پدرش خسرو را در مداين کشته است و ماجرا همان بود که خاتم پيامبران خبر داده بود.<ref>ابن‌‌خلدون، مقدمه، ج1، ص310.</ref>
+
به گفته [[ابن‌ خلدون|ابن‌‌خلدون]] وقتی دولتی مرکز حکومت خود را از دست بدهد، باقی ماندن نواحی دیگر برایش سودی نخواهد داشت و به سرعت دچار اضمحلال خواهد شد؛ زیرا پایتخت به منزله قلب است که روح از آن برانگیخته می‌شود و چون این شریان حیاتی از دست فرمانروا خارج گردد، تمام نقاط و مرزهای کشور منهزم ‌می‌گردد. این وضع درباره دولت ایران که مرکز آن مداین بود، روی داد و مسلمانان تصمیم گرفتند تا بعد از فتح [[قادسیه|قادسیه]]، این کانون مهم سیاسی و استراتژیکی ایران را به تصرف خود درآورند. آنان مطمئن بودند که با این پیروزی، سراسر ایران رو به انقراض خواهد نهاد و بقیه ممالکی که در اختیار یزگرد سوم مانده بود، برایش فایده‌ای نمی‌داشت.<ref>احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص ۳۷۵-۳۷۷.</ref>
  
==سقوط تيسفون==
+
به همین دلیل رزمندگان مسلمان به مداین روی آوردند. برای آنها تصرف این منطقه، از نظر نظامی ضرورتی تام داشت. احاطه بر مرکز امپراتوری ایران و جایگاه اصلی اقتدار این ابرقدرت در [[عراق]]، تسلط بر مرکز فرماندهی را به دنبال داشت و توان نظامی ایران را بی‌اثر می‌کرد. نبرد قادسیه روحیه مسلمانان را برای این فتح بزرگ آماده ساخت. چون به ساباط در نزدیکی مداین رسیدند و در شهر «بَهرَسیر» اجتماع کردند، نه ماه و به روایتی هجده ماه در این قلمرو ماندند؛ چنان که نخل‌ها دو نوبت میوه داد و از آن خوردند.
  
به گفته ابن‌‌خلدون وقتي دولتي مرکز حکومت خود را از دست بدهد، باقي ماندن نواحي ديگر برايش سودي نخواهد داشت و به سرعت دچار اضمحلال خواهد شد؛ زيرا پايتخت به منزله قلب است که روح از آن برانگيخته مي‌شود و چون اين شريان حياتي از دست فرمانروا خارج گردد، تمام نقاط و مرزهاي کشور منهزم ‌مي‌گردد. اين وضع درباره دولت ايران که مرکز آن مداين بود، روي داد و مسلمانان تصميم گرفتند تا بعد از فتح قادسيه، اين کانون مهم سياسي و استراتژيکي ايران را به تصرف خود درآورند.
+
مردم شهر پیوسته با مسلمین می‌جنگیدند و چون دست از پیکار می‌کشیدند، به دیار خود بازمی‌گشتند. [[سعد بن ابی وقاص|سعد وقاص]] «خالد بن عُرفطه» را به فرماندهی طلایه سپاه روانه کرد و خود ماند تا ساباط را فتح کرد؛ آن‌گاه به راه افتاد و در رومیه (رومگان) اقامت گزید تا اهل آن امان خواستند. مسلمانان شرط کردند هر کس از ایشان که بخواهد بیرون برود، آزاد است و آنها که می‌خواهند بمانند، باید اطاعت کنند و خراج‌گزار باشند؛ مسلمانان را در ادامه فتوحات راهنمایی کنند و با ایشان از در حیله‌ وارد نشوند.<ref>عبدالحسین زرین کوب، بامداد اسلام، ص ۹۴.</ref>
  
آنان مطمئن بودند که با اين پيروزي، سراسر ايران رو به انقراض خواهد نهاد و بقيه ممالکي که در اختيار يزگرد سوم مانده بود، برايش فايده‌اي نمي‌داشت.<ref>احمد بن يحيي بلاذري، فتوح البلدان، ص 375-377.</ref>
+
وقتی یزدگرد از مداین بیرون رفت تا در حدود جبال، تدارک حمله و نبرد با مسلمانان را ببیند، ناراضی‌های مداین، مسلمانان را تشویق کردند تا تمام کانون‌های شهری و توابع این سرزمین مهم را تسخیر کنند. اگرچه نگهبانان مقاومت‌هایی نشان دادند اما شبانه گریختند و از دروازه شرقی به سوی «جلولا» رفتند.
  
به همين دليل رزمندگان مسلمان به مداين روي آوردند. براي آنها تصرف اين منطقه، از نظر نظامي ضرورتي تام داشت. احاطه بر مرکز امپراتوري ايران و جايگاه اصلي اقتدار اين ابرقدرت در [[عراق]]، تسلط بر مرکز فرماندهي را به دنبال داشت و توان نظامي ايران را بي‌اثر مي‌کرد. نبرد قادسيه روحيه مسلمانان را براي اين فتح بزرگ آماده ساخت. چون به ساباط در نزديکي مداين رسيدند و در شهر «بَهرَسير» اجتماع کردند، نه ماه و به روايتي هجده ماه در اين قلمرو ماندند؛ چنان که نخل‌ها دو نبوت ميوه داد و از آن خوردند.
+
سعد وقاص با یاران خود به تیسفون آمد و به شکرانه فتح، هشت رکعت نماز خواند. وقتی به ایوان کسرا آمد و آن باغ‌های باصفا و بستان‌های دل‌گشای بی‌صاحب و متروک را دید، آیه {{متن قرآن|«کمْ تَرَکوا مِن جَنَّاتٍ وَعُیونٍ»}} را که بسیار مناسب بود خواند. در تیسفون غنایم فراوانی بدست مسلمین افتاد. اگرچه ذخایر زیادی را یزدگرد و همراهان با خود برده بودند ولی آنچه باقی مانده بود، بین حدود شصت‌‌هزار جنگجو به غنیمت تقسیم گردید. بدین‌ ترتیب همان‌‌گونه که [[پیامبر اسلام|رسول اکرم]] صلی الله علیه و آله وعده داده بود، گنج‌های خسروان با فتح تیسفون بدست آنان افتاد و تخت و تاج لرزان یزگرد هم در برابر شور و شوق فاتحان از خطر مصون نبود.<ref>عبدالحسین زرین‌کوب، دو قرن سکوت، ص ۸۳ و ۸۴.</ref>
 +
[[پرونده:سلمان (7).jpg|left|thumb|آرامگاه سلمان محمدی در مدائن]]
  
مردم شهر پيوسته با مسلمين مي‌جنگيدند و چون دست از پيکار مي‌کشيدند، به ديار خود بازمي‌گشتند. سعد وقاص «خالد بن عُرفطه» را به فرماندهي طلايه سپاه روانه کرد و خود ماند تا ساباط را فتح کرد؛ آن‌گاه به راه افتاد و در روميه (رومگان) اقامت گزيد تا اهل آن امان خواستند. مسلمانان شرط کردند هر کس از ايشان که بخواهد بيرون برود، آزاد است و آنها که مي‌خواهند بمانند، بايد اطاعت کنند و خراج‌گزار باشند؛ مسلمانان را در ادامه فتوحات راهنمايي کنند و با ايشان از در حيله‌ وارد نشوند.<ref>عبدالحسين زرين کوب، بامداد اسلام، ص 94.</ref>
+
==نقش سلمان در فتح مدائن==
  
وقتي يزدگرد از مداين بيرون رفت تا در حدود جبال، تدارک حمله و نبرد با مسلمانان را ببيند، ناراضي‌هاي مداين، مسلمانان را تشويق کردند تا تمام کانون‌هاي شهري و توابع اين سرزمين مهم را تسخير کنند. اگرچه نگهبانان مقاومت‌هايي نشان دادند اما شبانه گريختند و از دروازه شرقي به سوي «جلولا» رفتند.
+
با سقوط مداین، عظمت و جلال خاندان کسرا یکسره درهم ریخت و هر گونه مقاومت جدی و مؤثری را که امکان داشت در برابر مسلمان‌ها روی دهد، از میان بُرد. در واقع این فتح، از پیروزی قطعی [[ایمان]] و [[عدالت]] بر ستم و فساد حکایت داشت: غلبه نهایی [[قناعت]] و ساده‌زیستی و وارستگی بر خودخواهی، جاه‌طلبی و تجمل‌پرستی.
  
سعد وقاص با ياران خود به تيسفون آمد و به شکرانه فتح، هشت رکعت نماز خواند. وقتي به ايوان کسرا آمد و آن باغ‌هاي باصفا و بستان‌هاي دل‌گشاي بي‌صاحب و متروک را ديد، آيه {{متن قرآن|«کم ترکوا من جنّات و عيون»}} را که بسيار مناسب بود خواند. در تيسفون غنايم فراواني بدست مسلمين افتاد. اگرچه ذخاير زيادي را يزدگرد و همراهان با خود برده بودند ولي آنچه باقي مانده بود، بين حدود شصت‌‌هزار جنگجو به غنيمت تقسيم گرديد. بدين‌ ترتيب همان‌‌گونه که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وعده داده بود، گنج‌هاي خسروان با فتح تيسفون بدست آنان افتاد و تخت و تاج لرزان يزگرد هم در برابر شور و شوق فاتحان از خطر مصون نبود.<ref>عبدالحسين زرين‌کوب، دو قرن سکوت، ص 83 و 84.</ref>
+
این فتح چنان شگفت‌انگیز و حیرت‌افزا رخ داد که به نظر می‌رسید نصرتی آسمانی بوده است. رزمندگانی که جای خسروان و مرزبانان پرشکوه و جلال ساسانی را می‌گرفتند، مردم ساده‌زیست و بی‌پیرایه‌ای بودند که جز جبروت حق تعالی نمی‌دیدند و از هیچ قدرتی نمی‌هراسیدند. این گونه زندگی، در دیده مردمی که هزینه تجمل و شکوه شاهان ساسانی را با تحمل رنج و فشار و شکنجه می‌پرداختند، به [[اسلام]] و مسلمین ارج فراوان اعطا می‌کرد. در روزگاری که مردم ایران شاهان خود را تا درجه خدایان می‌پرستیدند و با آنها از بیم و آزرم رویارو نمی‌شدند و اگر نیز به درگاه می‌رفتند، پارچه‌ای در روی می‌کشیدند؛ چنان‌‌که در آتشگاه‌ها رسم بود با رهبر و فرمانده خویش در نهایت سادگی سلوک می‌کردند.<ref>محمد بن عمر واقدی، فتوح الاسلام لبلاد العجم و خراسان، ص ۴۹ ـ ۵۱.</ref>  
  
 +
در فتح مداین نباید نقش [[سلمان فارسی]] را فراموش کرد. هنگامی که مسلمانان وارد مداین شدند و قصرها را یک به یک می‌گشودند، نگهبانان یکی از قصرها در برابرشان مقاومت کردند. در این کاخ سرداران چابک و نیرومندی بودند که نمی‌خواستند به سادگی تسلیم شوند. سلمان نزد ‌آنان رفت و به زبان پارسی خطاب به ایشان گفت: انسان تا زمانی با جان و مال خویش می‌جنگد که رهایی یابد؛ در حالی که برای شما نجاتی نمی‌بینم؛ زیرا کسرا در مقابل ارتش اسلام عقب‌‌نشینی کرده و متواری شده است و بر مقر حکومتش دست یافته‌اند؛ چنان‌‌که سربازی از او در مداین باقی نمانده است. شایسته است با دست خود، خویشتن را به هلاک نیافکنید و تسلیم شوید.
  
 +
آنان از این سخن سلمان خشمگین شده به سویش تیراندازی کردند. آنگاه از او پرسیدند: تو که هستی؟! او ماجرای زندگی خویش و چگونگی آشنایی با رسول اکرم صلی الله علیه و آله را برایشان بازگو کرد و از کرامت‌های اخلاقی و فضایل آن حضرت سخن‌ها گفت. ایرانیان تسلیم گردیدند و دروازه‌های قصر را گشودند و از آن خارج شدند.<ref>حسین مجیب مصری، سلمان در ترازوی ادب و تحقیق، ترجمه حسین یوسفی، ص ۹۸.</ref>
  
 +
سلمان در میان رزمندگان، افزون بر این که به [[زهد]] و قناعت معروف بود از مرگ هراسی نداشت و در میان صفوف مسلمانان، حضوری دلیرانه داشت و در برابر ایرانیانی که در دفاع از هویت و بلادشان مبارز می‌طلبیدند، سینه سپر می‌کرد و از ایشان دلهره‌ای نداشت. این شهامتش از قلبی آکنده از ایمان و پارسایی سرچشمه می‌گرفت.<ref>ابن‌مسکویه، تجارب الامم، ج ۱، ۲۳۰.</ref>
  
نقش سلمان در فتح مدائن
+
به نوشته برخی مورخان سلمان ضمن عملیات رزمی، سفیر و مترجم مسلمان نیز بود. هنگامی که مسلمانان سرزمین مداین را فتح کردند، عده‌ای از ایرانیان در قصر ابیض پناه گرفتند. سلمان فارسی از آنان خواست که از مردم «بَهرَسیر» عبرت آموزند و ایشان را میان سه امر مخیر گرداند: اسلام آورند؛ جزیه بدهند؛ به نبرد ادامه دهند. سرانجام بعد از مذاکرات سلمان فارسی، پذیرفتند که جزیه دهند.<ref>عزالدین ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۴۲۸.</ref>
  
با سقوط مداين، عظمت و جلال خاندان کسرا يکسره درهم ريخت و هرگونه مقاومت جدي و مؤثري را که امکان داشت در برابر مسلمان‌ها روي دهد، از ميان بُرد. در واقع اين فتح، از پيروزي قطعي ايمان و عدالت بر ستم و فساد حکايت داشت: غلبه نهايي قناعت و ساده‌زيستي و وارستگي بر خودخواهي، جاه‌طلبي و تجمل‌پرستي. اين فتح چنان شگفت‌انگيز و حيرت‌افزا رخ داد که به نظر مي‌رسيد نصرتي آسماني بوده است. رزمندگاني که جاي خسروان و مرزبانان پرشکوه و جلال ساساني را مي‌گرفتند، مردم ساده‌زيست و بي‌پيرايه‌اي بودند که جز جبروت حق تعالي نمي‌ديدند و از هيچ قدرتي نمي‌هراسيدند. اين گونه زندگي، در ديده مردمي که هزينه تجمل و شکوه شاهان ساساني را با تحمل رنج و فشار و شکنجه مي‌پرداختند، به اسلام و مسلمين ارج فراوان اعطا مي‌کرد. در روزگاري که مردم ايرن شاهان خود را تا درجه خدايان مي‌پرستيدند و با آنها از بيم و آزرم رويارو نمي‌شدند و اگر نيز به درگاه مي‌رفتند، پارچه‌اي در روي مي‌کشيدند؛ چنان‌‌که در آتشگاه‌ها رسم بود، با رهبر و فرمانده خويش در نهايت سادگي سلوک مي‌کردند.<ref>محمد بن عمر واقدي، فتوح الاسلام لبلاد العجم و خراسان، ص 49 ـ 51.</ref>
+
سلمان در نبرد مداین نقش تبلیغاتی و ارشادی نیز داشت و در تشویق سپاهیان و تقویت روحیه آنان، اهتمام می‌ورزید. هنگام عبور از دجله، مسلمانان تردید‌هایی داشتند اما سلمان آنان را تشویق کرد که چگونه با اسب از آب بگذرند و گفت: همان‌گونه که خشکی‌ها رام مسلمین است، آب‌ها نیز تسلیم خواهند بود و سوگند یاد کرد همان‌گونه که گروه گروه به آب وارد می‌شوید، از آن بیرون خواهید آمد و نگران نباشید.<ref>احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۷، فتوح البلدان، ص ۳۹۲ و ۳۹۵.</ref>
  
 +
سلمان فارسی و [[حذیفة بن یمان]] مأمور شدند تا سرزمین مناسبی را برگزینند که با خلق و خو و شیوه زندگی اعراب سازگاری داشته باشد. سرانجام در [[ماه محرم|محرم]] سال ۱۷ هجری و حدود یک سال و دو ماه پس از فتح مداین، سرزمینی که بعدها [[کوفه]] نام گرفت، انتخاب شد و سعد بن ابی‌‌وقاص برای اسکان قوای نظامی و قبایل مهاجر در این ناحیه تلاش کرد.
  
در فتح مداين نبايد نقش سلمان فارسي را فراموش کرد. هنگامي که مسلمانان وارد مداين شدند و قصرها را يک به يک مي‌گشودند، نگهبانان يکي از قصرها در برابرشان مقاومت کردند. در اين کاخ سرداران چابک و نيرومندي بودند که نمي‌خواستند به سادگي تسليم شوند. سلمان نزد ‌آنان رفت و به زبان پارسي خطاب به ايشان گفت: انسان تا زماني با جان و مال خويش مي‌جنگد که رهايي يابد؛ در حالي که براي شما نجاتي نمي‌بينم؛ زيرا کسرا در مقابل ارتش اسلام عقب‌‌نشيني کرده و متواري شده است و بر مقر حکومتش دست يافته‌اند؛ چنان‌‌که سربازي از او در مداين باقي نمانده است. شايسته است با دست خود، خويشتن را به هلاک نيافکنيد و تسليم شويد. آنان از اين سخن سلمان خشمگين شده، به سويش تيراندازي کردند. آنگاه از او پرسيدند: تو که هستي؟! او ماجراي زندگي خويش و چگونگي آشنايي با رسول اکرم صلی الله علیه و آله را برايشان بازگو کرد و از کرامت‌هاي اخلاقي و فضايل آن حضرت سخن‌ها گفت. ايرانيان تسليم گرديدند و دروازه‌هاي قصر را گشودند و از آن خارج شدند.<ref>حسين مجيب مصري، سلمان در ترازوي ادب و تحقيق، ترجمه حسين يوسفي، ص 98.</ref>
+
==سلمان و امارت مدائن==
 +
[[پرونده:Salman.jpg|left|thumb|مقبره سلمان صحابی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین امام علی علیه السلام در شهر مدائن]]
 +
سلمان فارسی با استناد به سخنان و نصوصی که از حضرت پیامبر دیده و شنیده بود، بر این اعتقاد بود که [[امام علی علیه السلام|علی بن ابی‌طالب]] علیه السلام جانشین راستین و بر حق رسول اکرم صلی الله علیه و آله است. بنابراین همواره از حکومت وقت انتقاد می‌کرد؛ اما با این وصف، حکومت مداین را پذیرفت؛ زیرا در این مسئولیت خطیر، رضای پروردگار و صلاح بندگان خدا را می‌دید. البته سلمان بی‌اذن امیرمؤمنان علیه السلام این مقام را نپذیرفت. هدف خلفا این بود که ولایتمدارانی چون سلمان را با اعطای این مناصب، خاموش کنند و مترصد آن بودند که وی مرتکب خطایی شود تا آن را دستاویر حذفش قرار دهند؛ اما سلمان از این آزمون سربلند بیرون آمد.<ref>سید علی‌ خان، الدرجات الرفیعه، ص ۲۱۵.</ref>
  
 +
چون سلمان به حوالی مداین رسید، مردم به استقبالش شتافتند و خواستند که او را در کاخ سفید مسکن دهند؛ اما او نپذیرفت و گفت: من در میان مردم و در محل رفت و آمد آنان (در بازار شهر) ساکن می‌شوم تا در دسترش همه باشم و هرگاه کسی شکایتی یا مشکلی دارد، بتواند به آسانی مرا ببیند.<ref>داود الهامی، سلمان نخستین مسلمان ایرانی، ص ۲۴۷.</ref> سلمان تنها از حاصل دست‌‌رنج خویش استفاده می‌کرد و پیش از این‌‌که به فرمانداری مداین منصوب شود، از لیف خرما سبد می‌بافت و از این راه زندگی می‌گذراند. زمانی هم که به امارت رسید، در بازار شهر دکانی اجاره کرد تا از نزدیک شاهد مشکلات مردم باشد و گره از از مشکلاتشان بگشاید.<ref>سلمان فارسی در ترازوی ادب و تحقیق، ص ۸۹.</ref>
  
سلمان در ميان رزمندگان، افزون بر اين که به زهد و قناعت معروف بود، از مرگ هراسي نداشت و در ميان صفوف مسلمانان، حضوري دليرانه داشت و در برابر ايرانياني که در دفاع از هويت و بلادشان مبارز مي‌طلبيدند، سينه سپر مي‌کرد و از ايشان دلهره‌اي نداشت. اين شهامتش از قلبي آکنده از ايمان و پارسايي سرچشمه مي‌گرفت.<ref>ابن‌مسکويه، تجارب الامم، ج 1، 230.</ref>
+
او تمام فقیران، کارگران و اهل حرفه‌ها و فنون را فراخواند و گفت: شما را برای امر مهمی فراخوانده‌ام؛ بدانید که اسلام [[تکاثر]] و جمع‌آوری افراطی اموال را منع کرده است. ای صنعت‌گران! شما را دعوت کردم که بگویم من از شما حمایت می‌کنم و درب دکانم بر روی شما گشوده است. از اهل هر حرفه و فنی می‌خواهم که نماینده‌ای برای خود برگزیند تا هرگاه مسئله‌ای یا مظلمه‌ای پیش آمد، به بزرگ آن حرفه مراجعه کند. خداوند دوست دارد که انسان از محصول تلاش خود بهره برد ولی من تمام دریافتی خود از [[بیت المال|بیت‌‌المال]] را که پنج‌‌هزار درهم است، به محرومان و بینوایان می‌دهم و خود سبد می‌بافم و از ثمره کارم بهره‌برداری می‌کنم. صدای مردم از هر جانب بلند شد که این روشی شگفت است! ای امیر! اینها را تاکنون نشنیده بودیم. سلمان گفت: این اسلام راستین است.<ref>لویی ماسینیون، سلمان پاک، ترجمه علی شریعتی، ص ۶۷.</ref>
  
 +
==امام علی علیه السلام و اهالی مداین==
  
به نوشته برخي مورخان سلمان ضمن عمليات رزمي، سفير و مترجم مسلمان نيز بود. هنگامي که مسلمانان سرزمين مداين را فتح کردند، عده‌اي از ايرانيان در قصر ابيض پناه گرفتند. سلمان فارسي از آنان خواست که از مردم «بَهرَسير» عبرت آموزند و ايشان را ميان سه امر مخير گرداند: اسلام آورند؛ جزيه بدهند؛ به نبرد ادامه دهند. سرانجام بعد از مذاکرات سلمان فارسي، پذيرفتند که جزيه دهند.<ref>عزالدين ابن‌اثير، الکامل في التاريخ، ج 4، ص 1428.</ref>
+
[[امام علی علیه السلام|حضرت علی]] علیه السلام پس از ۲۵ سال خانه‌‌نشینی، به اصرار مردم، در رأس جامعه اسلامی قرار گرفت. این زمامداری از سال ۳۵ هجری آغاز شد و نزدیک به چهار سال و نه ماه ادامه یافت. از آن‌‌جا که شیوه حکومت انقلابی‌ آن امام مظلوم برای مخالفان و دشمنان قابل تحمل نبود و با منافع سیاسی و دنیایی آنان در تضاد بود، از هر سو سر به اعتراض برداشتند و جنگ‌های داخلی خونینی برپا کردند. [[جنگ صفین|جنگ صفین]] یک سال‌‌ و نیم به طول انجامید و سبب آن، طمع [[معاویه|معاویه]] به منصب [[خلافت]] بود.
  
 +
به فرمان امام، سپاه اسلام در روز چهارشنبه پنجم [[شوال]] ۳۶ هجری به سوی صفین حرکت کرد. امام پس از عبور از سرزمینی که پس از شهادت فرزندش [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه السلام به [[کربلا]] معروف گردید، وارد شهر مداین شد. دهقانان آن سامان نزد ایشان آمدند و پیشنهاد ضیافت و تهیه وسایل پذیرایی از ایشان دادند؛ اما امام فرمود: نه، ما را بر شما چنین حقی نباشد (نمی‌خواهم زحمتی بر شما تحمیل کنم). چون صبح شد او در «مُظلم» ساباط بود و وقتی کاخ‌ها و عمارت‌های آن‌جا را دیدند، فرمودند: {{متن قرآن|«أَتَبْنُونَ بِکلِّ رِیعٍ آیةً تَعْبَثُونَ»}}؛<ref>آیه ۱۲۸ از [[سوره شعراء]] که در ادامه می‌فرماید: «وَ تَتَّخذونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُم تَخلُدُونَ»؛ بدین پندار که همواره زنده‌اید، کوشک‌هایی می‌سازید.</ref> آیا بر فراز هر بلندی به بیهودگی عمارت و کاخی بنا می‌کنید (و خود را به بازی دنیا سرگرم می‌کنید؟!).<ref>نصر بن مزاحم منقدی، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، ص ۱۹۰؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۸۸.</ref>
  
سلمان در نبرد مداين نقش تبليغاتي و ارشادي نيز داشت و در تشويق سپاهيان و تقويت روحيه آنان، اهتمام مي‌ورزيد. هنگام عبور از دجله، مسلمانان ترديد‌هايي داشتند، اما سلمان آنان را تشويق کرد که چگونه با اسب از آب بگذرند و گفت: همان‌گونه که خشکي‌ها رام مسلمين است، آب‌ها نيز تسليم خواهند بود و سوگند ياد کرد همان‌گونه که گروه گروه به آب وارد مي‌شويد، از آن بيرون خواهيد آمد و نگران نباشيد.<ref>احمد بن ابي‌يعقوب، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 37، فتوح البلدان، ص 392 و 395.</ref>
+
مردم مداین در عصر زمامداری حضرت علی علیه السلام غالباً [[شیعه]] بودند. صحنه‌های تحریک‌آمیزی که معاویه به نام انتقام خون [[عثمان بن عفان|عثمان]] در سرزمین [[شام]] به وجود آورد، این قلمرو را از [[علویان|علویان]] و پیروان علی علیه السلام خالی کرد و آنان برای این که در آرامش و به دور از ظلم [[بنی امیه|امویان]] زندگی کنند، ناگزیر به سرزمین [[عراق]] آمدند و در [[کوفه]]، مداین و [[بصره]] اقامت گزیدند. در میان این مهاجران، [[صحابی|صحابه]] رسول اکرم علیه السلام اعم از [[مهاجرین|مهاجر]] و [[انصار]] نیز بودند.<ref>پیکار صفین، ص ۳۰.</ref>
  
 +
==کارگزاران امیرمؤمنان علیه السلام در مداین==
  
سلمان فارسي و حذيفة بن يمان مأمور شدند تا سرزمين مناسبي ر برگزينند که با خلق و خو و شيوه زندگي اعراب سازگاري داشته باشد. سرانجام در محرم سال 17 هجري و حدود يک سال و دو ماه پس از فتح مداين، سرزميني که بعدها کوفه نام گرفت، انتخاب شد و سعد بن ابي‌‌وقاص براي اسکان قواي نظامي و قبايل مهاجر در اين ناحيه تلاش کرد.
+
«زَحْر بن قیس کوفی جعفی» از یاران حضرت علی علیه السلام است که امام ایشان را همراه گروهی به عنوان رابط بر مداین گماشت. هنگامی که حضرت در [[کوفه]] اقامت گزید و تصمیم گرفت تا والیان قلمرو خود را منصوب کند، در این میان «یزید بن قیس ارحبی» را به ولایت سراسر مداین و جوخا فرستاد.<ref>همان، ص ۲۵.</ref>
  
سلمان و امارت مدائن
+
در برخی منابع آمده است که [[عثمان بن عفان]]، «حارث بن حکم» را به مداین فرستاد. او چنان با مردم بدرفتاری و جفا کرد که اعتراض اهالی را برانگیخت؛ لذا عثمان وی را عزل و در اواخر عمر خود «[[حذیفة بن یمان]]» را به فرمانداری مداین گمارد؛ همان کسی که پیش از روی کار آمدن سلمان فارسی، مدتی حاکم این منطقه بود.<ref>حسن بن ابی‌الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۳۲۱.</ref>
  
سلمان فارسي با استناد به سخنان و نصوصي که از حضرت پيامبر ديده و شنيده بود، بر اين اعتقاد بود که علي بن ابي‌طالب علیه السلام جانشين راستين و بر حق رسول اکرم صلی الله علیه و آله است. بنابراين همواره از حکومت وقت انتقاد مي‌کرد؛ اما با اين وصف، حکومت مداين را پذيرفت؛ زيرا در اين مسئوليت خطير، رضاي پروردگار و صلاح بندگان خدا را مي‌ديد. البته سلمان بي‌اذن امير مؤمنان علیه السلام اين مقام را نپذيرفت. هدف خلفا اين بود که ولايتمداراني چون سلمان را با اعطاي اين مناصب، خاموش کنند و مترصد آن بودند که وي مرتکب خطايي شود تا آن را دستاوير حذفش قرار دهند؛ اما سلمان از اين آزمون سربلند بيرون آمد.<ref>سيد علي‌ خان، الدرجات الرفيعه، ص 215.</ref>
+
حذیفه از صحابی بزرگ نبی اکرم صلی الله علیه و آله بود و در ردیف سلمان، [[ابوذر غفاری|ابوذر]] و [[مقداد]] قرار دارد. حذیفه در دوستی و یاری امیرمؤمنان علیه السلام ثابت‌‌قدم بود و از زبان پیامبر روایاتی در فضایل آن حضرت نقل نموده است. حذیفه تنها فرمانداری است که علی علیه السلام او را در سمت خود ابقا کرد و در نامه‌ای خطاب به وی نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان. از بنده خدا علی امیرمؤمنین به حذیفة بن یمان. درود بر تو؛ اما بعد، تو را ولایت دادم بر آنچه قبل از من ولایت داشتی از مناطق و حدود مداین و برای تو جمع‌آوری [[خراج]] شهر و روستا و جمع‌آوری مالیات [[اهل ذمه|اهل ذمّه]] را قرار دادم... به تو فرمان می‌دهم که خراج سرزمین‌ها را با حق و انصاف جمع‌آوری نمایی و آن را بین افرادی که استحقاق دریافتش را دارند، با رعایت عدل و مساوات تقسیم کنی و بال مهر و عطوفت خود را بر روی مردم مداین بگستران. در میان آنان قسط را برپای دار و از هوای نفس پیروی مکن... و برای تو نامه‌ای فرستادم که آن را برای اهالی بخوانی و از کوچک و بزرگشان برای ما بیعت بگیر؛ ان‌شاءالله تعالی.
  
 +
حذیفه بعد از قرائت نامه امام برای مردم، برفراز منبر رفت و پس از حمد الهی، اعلام کرد که علی علیه السلام بهترین فرد پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سزاوارترین و شایسته‌ترین اشخاص برای زمامداری است. در ادامه از فضایل، مکارم و ویژگی‌های معنوی امام سخن گفت و از مردم خواست تا بر اساس مبانی کتاب خدا و [[سنت]] پیامبر با او بیعت کنند. پس از درخواست او تمام اهالی مداین با امیرمؤمنان علیه السلام به بهترین وجهی بیعت کردند.<ref>همان، ج ۲، ص ۳۲۳ ـ ۳۲۷؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۸۸؛ علم‌الهدی کاشانی، معادن الحکمة، ج ۱، ص ۱۸۰؛ محمدباقر محمودی، نهج‌‌السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۹ ـ ۲۴.</ref>
  
چون سلمان به حوالي مداين رسيد، مردم به استقبالش شتافتند و خواستند که او را در کاخ سفيد مسکن دهند؛ اما او نپذيرفت و گفت: من در ميان مردم و در محل رفت و آمد آنان (در بازار شهر) ساکن مي‌شوم تا در دسترش همه باشم و هرگاه کسي شکايتي يا مشکلي دارد، بتواند به آساني مرا ببيند.<ref>داود الهامي، سلمان نخستين مسلمان ايراني، ص 247.</ref>
+
بنا بر گفته [[ابوالحسن احمد ابوجعفر بلاذری|بلاذری]]، برادر مادری [[عدی بن حاتم|عدی بن حاتم]] که «لام بن زیاد» نام داشت، برای مدتی از سوی امیرمؤمنان علیه السلام کارگزار مداین بود.<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۱۳۳.</ref>
سلمان تنها از حاصل دست‌‌رنج خويش استفاده مي‌کرد و پيش از اين‌‌که به فرمانداري مداين منصوب شود، از ليف خرما سبد مي‌بافت و از اين راه زندگي مي‌گذراند. زماني هم که به امارت رسيد، در بازار شهر دکاني اجاره کرد تا از نزديک شاهد مشکلات مردم باشد و گره از از مشکلاتشان بگشايد.<ref>سلمان فارسي در ترازوي ادب و تحقيق، ص 89.</ref>
 
  
 +
[[خطیب بغدادی|خطیب بغدادی]] در کتاب خود «ثابت بن قیس خطیم ظفری» را در زمره اشخاصی معرفی کرده است که امیرمؤمنان علیه السلام بر مداین گمارد. وی در [[غزوه احد]] و نبردهای پس از آن در رکاب رسول اکرم صلی الله علیه و آله با دشمنان می‌جنگید و حضرت علی علیه السلام را در جنگ‌های [[جنگ جمل|جمل]]، [[جنگ صفین|صفین]] و [[جنگ نهروان|نهروان]] یاری کرد.<ref>محدث قمی، الکنی والالقاب، ج ۳، ص ۱۷۳؛ ابن‌اثیر جزری، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج ۱، ص ۲۷۴.</ref>
  
او تمام فقيران، کارگران و اهل حرفه‌ها و فنون را فراخواند و گفت: شما را براي امر مهمي فراخوانده‌ام؛ بدانيد که اسلام تکاثر و جمع‌آوري افراطي اموال را منع کرده است. اي صنعت‌گران! شما را دعوت کردم که بگويم من از شما حمايت مي‌کنم و درب دکانم بر روي شما گشوده است. از اهل هر حرفه و فني مي‌خواهم که نماينده‌اي براي خود برگزيند تا هر گاه مسئله‌اي يا مظلمه‌اي پيش آمد، به بزرگ آن حرفه مراجعه کند. خداوند دوست دارد که انسان از محصول تلاش خود بهره برد، ولي من تمام دريافتي خود از بيت‌‌المال را که پنج‌‌هزار درهم است، به محرومان و بينوايان مي‌دهم و خود سبد مي‌بافم و از ثمره کارم بهره‌برداري مي‌کنم. صداي مردم از هر جانب بلند شد که اين روشي شگفت است! اي امير! اينها را تاکنون نشنيده بوديم. سلمان گفت: اين اسلام راستين است.<ref>لويي ماسينيون، سلمان پاک، ترجمه علي شريعتي، ص 67.</ref>
+
«سعد بن مسعود ثقفی» (عموی [[مختار ثقفی|مختار ثقفی]]) و از یاران امیرمؤمنان بود که آن حضرت وی را به سمت فرمانداری مداین برگزید. او در خلال جنگ صفین این مسئولیت را پذیرفت.<ref>ابن‌قتیبه دینوری، اخبار الطوال، ص ۱۵۳؛ بحارالانوار، ج ۳۲، ص ۳۵۷.</ref>
  
 +
هنگامی که سعد در جنگ نهروان (میان واسط و مداین) برای نبرد با [[خوارج]]، به یاری حضرت علی علیه السلام شتافت، مداین توسط فرزند برادرش مختار ثقفی که جوانی بود، اداره می‌شد.<ref>سید ابوفاضل رضوی اردکانی، ماهیت قیام مختار بن ابی‌عبید ثقفی، ص۳۹۰و۳۹۱؛ اصغر منتظرالقائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل‌‌بیت علیهم السلام، ص۳۱۷.</ref>
  
امام علي  علیه السلام و اهالي مداين
+
==امام حسن علیه السلام در مداین==
  
حضرت علي علیه السلام پس از 25 سال خانه‌‌نشيني، به اصرار مردم، در رأس جامعه اسلامي قرار گرفت. اين زمامداري از سال 35 هجري آغاز شد و نزديک به چهار سال و نه ماه ادامه يافت. از آن‌‌جا که شيوه حکومت انقلابي‌آن امام مظلوم براي مخالفان و دشمنان قابل تحمل نبود و با منافع سياسي و دنيايي آنان در تضاد بود، از هر سو سر به اعتراض برداشتند و جنگ‌هاي داخلي خونيني برپا کردند. جنگ صفين يک سال‌‌ونيم به طول انجاميد و سبب آن، طمع معاويه به منصب خلافت بود.
+
پس از شهادت مولای متقیان، مردم [[کوفه]] و توابع آن با [[امام حسن]] مجتبی علیه السلام بیعت کردند. مردم مداین نیز در این امر با کوفیان همراه شدند و چون کوفه مرکز خلافت آن حضرت تعیین شد و بزرگانی از مسلمانان و برخی پارسیان از مداین به این دیار مهاجرت کردند و در آن سکنا گزیدند، معاویه به مخالفت و کارشکنی با امام حسن علیه السلام پرداخت و لشکری انبوه گرد آورد و به سوی عراق روانه گشت. امام به بسیج نیروها برای نبرد با [[بنی امیه|امویان]] و سپاه [[شام]] اقدام کرد و سپاهی عظیم با ایشان از کوفه بیرون آمد و در دو اردوگاه مداین و مسکن اردو زدند.
  
به فرمان امام، سپاه اسلام در روز چهارشنبه پنجم شوال 36 هجري به سوي صفين حرکت کرد. امام پس از عبور از سرزميني که پس از شهادت فرزندش امام حسين علیه السلام به کربلا معروف گرديد، وارد شهر مداين شد. دهقانان آن سامان نزد ايشان آمدند و پيشنهاد ضيافت و تهيه وسايل پذيرايي از ايشان دادند؛ اما امام فرمود: نه، ما را بر شما چنين حقي ن‌باشد (نمي‌خواهم زحمتي بر شما تحميل کنم). چون صبح شد او در «مُظلم» ساباط بود و وقتي کاخ‌ها و عمارت‌هاي آن‌جا را ديدند، فرمودند: (اَتَبنُونَ بَکُلِّ ريعٍ آيةً تَعبثونَ)؛<ref>آيه 128 از سوره شعراء که در ادامه مي‌فرمايد: (وَ تَتَّخذونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُم تَخلُدُونَ)؛ بدين پندار که همواره زنده‌ايد، کوشک‌هايي مي‌سازيد.</ref>
+
از جانب امام، «زیاد بن عبید» بر این نواحی نظارت داشت؛ اما اردوگاه مسکن جایی بود که در آن نیروهای امام مقابل دشمن قرار گرفتتند و چون از نظر محصولات، دشت‌های گسترده و منابع آب، منطقه آبادی به شما می‌رفت، مکان مناسبی برای صف‌آرایی و جنگ شمرده می‌شد.
آيا بر فراز هر بلندي به بيهودگي عمارت و کاخي بنا مي‌کنيد (و خود را به بازي دنيا سرگرم مي‌کنيد؟!).<ref>نصر بن مزاحم منقدي، پيکار صفين، ترجمه پرويز اتابکي، ص 190؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 88.</ref>
 
  
 +
امام مداین را به سبب موقعیت حساس و ویژه آن، پایگاه عالی فرماندهی خود قرار داد تا هم نیروهای کمکی‌اش بتوانند از مناطق نزدیک به آن، در آن‌‌جا گرد ‌آیند و هم در پشت میدان جنگ با معاویه و اهل شام، یعنی اردوگاه مسکن موضع گرفته باشد. این دو اردوگاه حدود نود کیلومتر با هم فاصله داشتند. رفتن امام به مقر فرمانداری مداین برای دور بودن از این محیط فتنه‌آلود بود؛ اما در چنان وضعی قرار گرفت که امکان هیچ اقدامی برای ایشان باقی نماند و حتی در برابر سپاهیان خود نیز نتوانستند ظاهر شوند. در چنین اوضاع نابسامانی، چاره‌ای جز قبول پیمان [[صلح امام حسن علیه السلام|صلح]] نبود و امام ناگزیر به آن رضایت داد.<ref>علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۹۸ و ۹۹.</ref>
  
مردم مداين در عصر زمامداري حضرت علي علیه السلام غالباً شيعه بودند. صحنه‌هاي تحريک‌آميزي که معاويه به نام انتقام خون عثمان در سرزمين شام به وجود آورد، اين قلمرو را از علويان و پيروان علي علیه السلام خالي کرد و آنان براي اين که در آرامش و به دور از ظلم امويان زندگي کنند، ناگزير به سرزمين عراق آمدند و در کوفه، مداين و بصره اقامت گزيدند. در ميان اين مهاجران صحابه رسول اکرم علیه السلام اعم از مهاجر و انصار نيز بودند.<ref>پيکار صفين، ص 30.</ref>
+
==مداین و قیام توابین==
  
 +
در عصر [[امام حسین]] علیه السلام بیشتر مردم مداین [[شیعه]] بودند و به سه گروه تقسیم شده‌ بودند: پارسیان؛ موالیان که بومی منطقه بودند؛ مهاجرین یمنی و نیز شیعیانی که هنگام خلافت غاصبانه معاویه، به این دیار کوچ کردند. البته [[خوارج]] و طرفداران اموی در مداین فعالیت‌های فرقه‌ای و سیاسی داشتند، ولی فضای عمومی مداین به خاندان [[اهل البیت|اهل‌بیت]] علیهم السلام گرایش داشت.
  
کارگزاران امير مؤمنان  علیه السلام در مداين
+
پس از قیام شکوهمند امام حسین علیه السلام اهل مداین برای پیوستن به [[قیام توابین|قیام توابین]] اعلام آمادگی کردند. نخستین گام اجرایی «[[سلیمان بن صرد خزاعی|سلیمان بن صرد خزاعی]]» تلاش برای جلب بزرگان [[کوفه]] و گسترش عضوگیری و نامه‌‌نگاری با شیعیان مداین و دیگر نواحی عراق بود. در جریان این روابط، برنامه‌های کلی قیام و قلمروی آن تشریح می‌شد و سپس پیوستن به اردوگاه «[[نخیله|نُخَیله]]» مورد تأکید قرار می‌گرفت. سلیمان در نامه‌ای به شیعیان مداین، آنان را برای پیوستن به جنبش توابین دعوت کرد و آنان نیز این فراخوانی را اجابت کردند.
  
«زَحْر بن قيس کوفي جعفي» از ياران حضرت علي علیه السلام است که امام ايشان را همراه گروهي به عنوان رابط بر مداين گماشت. هنگامي که حضرت در کوفه اقامت گزيد و تصميم گرفت تا واليان قلمرو خود را منصوب کند، در اين ميان «يزيد بن قيس ارحبي» را به ولايت سراسر مداين و جوخا فرستاد.<ref>همان، ص 25.</ref>
+
خونخواهان حسین علیه السلام در «عین الورده» با سپاه شام به فرماندهی [[عبیدالله بن زیاد|عبیدالله بن زیاد]] روبرو شدند. عده‌ای از پیشتازان سپاه توابین، پس از رزمی بی‌امان و حماسی به شهادت رسیدند که سلیمان بن صرد و «مسیب بن نجبه فزاری» در میان آنان بودند. در این هنگام قوایی از مداین به فرماندهی «سعد بن حذیفه» از پی آنان آمدند و فریاد زدند: خدایا! ما را ببخش که توبه کردیم. «عبدالله بن سعد بن نفیل» مشغول جنگ بود که دریافت مداینی‌ها به جنبش پیوسته‌اند. اولین فرد از اهل مداین که در نبرد با امویان به شهادت رسید، «کثیر بن عمرو مدنی» بود. «سعد بن ابی‌‌سعد حنفی» و «عبدالله خطل طلانی» زخمی شدند. «ابوالحویرث عبدی» با گروهی بر جای ماند و شامیان که ثبات و مقاومت اهل کوفه، مداین و بصره را دیدند، تقاضای متارکه جنگ کردند. شیعیان مداین در این حال به سوی محل اقامت خویش بازگشتند. این نبرد در سال ۶۵ هجری و در زمان خلافت غاصبانه [[عبدالملک بن مروان]] صورت گرفت.<ref>نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت علیهم السلام، ص ۲۹۲.</ref>
  
 +
==مداین و خروش مختار ثقفی==
  
در برخي منابع آمده است که عثمان بن عفان، «حارث بن حکم» را به مداين فرستاد. او چنان با مردم بدرفتاري و جفا کرد که اعتراض اهالي را برانگيخت؛ لذا عثمان وي را عزل و در اواخر عمر خود «حذيفة بن يمان» را به فرمانداري مداين گمارد؛ همان کسي که پيش از روي کار آمدن سلمان فارسي، مدتي حاکم اين منطقه بود.<ref>حسن بن ابي‌الحسن ديلمي، ارشاد القلوب، ج ص 321.</ref>
+
[[مختار ثقفی|مختار]]، فرزند ابوعبید ثقفی که هنگام شهادت پدرش در نبرد با ایرانیان، نوجوانی بیش نبود، تحت تربیت عمویش «سعد بن مسعود»، استاندار مداین در زمان حضرت علی و امام حسن علیهم السلام قرار گرفت.<ref>اخبار الطوال، ص ۲۹۶؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۳۴.</ref>
حذيفه از صحابي بزرگ نبي اکرم صلی الله علیه و آله بود و در رديف سلمان، ابوذر و مقدار قرار دارد. حذيفه در دوستي و ياري اميرمؤمنان علیه السلام ثابت‌‌قدم بود و از زبان پيامبر رواياتي در فضايل آن حضرت نقل نموده است. حذيفه تنها فرمانداري است که علي علیه السلام او را در سمت خود ابقا کرد و در نامه‌اي خطاب به وي نوشت:
 
  
به نام خداوند بخشنده مهربان. از بنده خدا علي امير مؤمنين به حذيفة بن يمان. درود بر تو؛ اما بعد، تو را ولايت دادم بر آنچه قبل از من ولايت داشتي از مناطق و حدود مداين و براي تو جمع‌آوري خراج شهر و روستا و جمع‌آوري مآليات اهل ذمّه را قرار دادم ... به تو فرمان مي‌دهم که خراج سرزمين‌ها را با حق و انصاف جمع‌آوري نمايي و آن را بين افرادي که استحقاق دريافتش را دارند، با رعايت عدل و مساوات تقسيم کني و بال مهر و عطوفت خود را بر روي مردم مداين بگستران. در ميان آنان قسط را برپاي دار و از هواي نفس پيروي مکن ... و براي تو نامه‌اي فرستادم که آن را براي اهالي بخواني و از کوچک و بزرگشان براي ما بيعت بگير؛ ان‌شاءالله تعالي.
+
به هنگام قیام مختار، موالیان ساکن مداین و گروهی از یمنی‌های مقیم این دیار با او همراه شدند. بیشتر یاران مختار از ایرانیان غیرعرب، با سیمایی سرخ و سفید و گلگون بودند که در [[کوفه]] و مداین می‌زیستند و به آنها «احامره» یا «جند الحمراء» می‌گفتند.<ref>ماهیت قیام مختار بن ابی‌عبید ثقفی، ص ۳۹۰ و ۳۹۱؛ نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت علیهم السلام، ص ۳۱۷.</ref>
  
حذيفه بعد از قرائت نامه امام براي مردم، برفراز منبر رفت و پس از حمد الهي، اعلام کرد که علي علیه السلام بهترين فرد پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سزاوارترين و شايسته‌ترين اشخاص براي زمامداري است. در ادامه از فضايل، مکارم و ويژگي‌هاي معنوي امام سخن گفت و از مردم خواست تا بر اساس مباني کتاب خدا و سنت پيامبر با او بيعت کنند. پس از درخواست او، تمام اهالي مداين با اميرمؤمنان علیه السلام به بهترين وجهي بيعت کردند.<ref>همان، ج 2، ص 323 ـ 327؛ محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج 28، ص 88؛ علم‌الهدي کاشاني، معادن الحکمة، ج 1، ص 180؛ محمدباقر محمودي، نهج‌‌السعادة في مستدرک نهج البلاغه ، ج ص 19 ـ 24.</ref>
+
هنگامی که مختار تا حدودی بر اشرار و مخالفان غلبه یافت و در کوفه حکومت تشکیل داد، والیان توابع را تعیین کرد. «اسحاق بن مسعود» از جانب وی به سمت استانداری مداین و منطقه جوخی منصوب شد.<ref>تاریخ طبری، ج ۸، ص ۳۳۱۹.</ref>
  
 +
هنگامی که مختار در زندان [[عبیدالله بن زیاد|ابن‌ زیاد]] بود، عده‌ای از اهل مداین که در جنبش توابین حماسه‌‌آفرینی کرده بودند به سرپرستی «سعد بن مسعود ثقفی» محرمانه به وی پیغام دادند که حاضریم شما را از زندان رهانیده و آماده قیام و هر گونه همکاری هستیم. مختار پس از پیروزی، سعد بن حذیفه را که از مشاوران نزدیکش بود، به استانداری منطقه حلوان برگزید.
  
بنا بر گفته بلاذري، برادر مادري عدي بن حاتم که «لام بن زياد» نام داشت، براي مدتي از سوي اميرمؤمنان علیه السلام کارگزار مداين بود.<ref>احمد بن يحيي بلاذري، انساب الاشراف، ج 2، ص 133.</ref>
+
بیش از هزار رزمنده مسلح مداینی از نیروهای سعد، وی را همراهی می‌کردند. او با همین قوا به محل مأموریت خویش اعزام شد. مختار ماهانه هزار درهم برای سعد و سلحشورانش حقوق مقرر کرد و به سعد تأکید کرد که به محض رسیدن به حلوان، اشرار، راهزنان و خرابکاران را تعقیب و سرکوب کند و امنیت کامل را در راه‌ها برقرار سازد. افزون بر این به تمام کارگزاران نواحی شمالی عراق دستور داد تا به فرمان سعد بن حذیفه باشند و مالیات‌های مراکز تحت قلمرو خود را به او تحویل دهند.<ref>علی‌قلی میرزا اعتضادالسلطنه، نامه دانشوران ناصری، ص ۹۶؛ سید محمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، ص ۲۶.</ref>
خطيب بغدادي در کتاب خود «ثابت بن قيس خطيم ظفري» را در زمره اشخاصي معرفي کرده است که اميرمؤمنان علیه السلام بر مداين گمارد. وي در غزه احد و نبرهاي پس از آن، در رکاب رسول اکر صلی الله علیه و آله با دشمنان مي‌جنگيد و حضرت علي علیه السلام را در جنگ‌هاي جمل، صفين و نهروان ياري کرد.<ref>محدث قمي، الکني و الالقاب، ج 3، ص 173؛ ابن‌اثير جزري، اسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 1، ص 274.</ref>
 
  
 +
==مردم مداین و دیگر خیزش‌های شیعه==
  
«سعد بن مسعود ثقفي» (عموي مختار ثقفي) و از ياران اميرمؤمنان بود که آن حضرت وي را به سمت فرمانداري مداين برگزيد. او در خلال جنگ صفين اين مسئوليت را پذيرفت.<ref>ابن‌قتيبه دينوري، اخبار الطوال، ص 153؛ بحار الانوار، ج 32، ص 357.</ref>
+
[[زید بن علی بن الحسین|زید]]، فرزند [[امام سجاد]] علیه السلام پرچمدار قیام خونینی در شهر [[کوفه]] به سال ۱۲۱ یا ۱۲۲ هجری علیه [[هشام بن عبدالملک]] بود. مردم مداین از این حرکت سیاسی ـ اجتماعی استقبال کردند و هزاران نفر از شیعیان آن سامان به نهضت مقدس زید پیوستند. این همگامی باشکوه، روح امید را در رهبر انقلاب و اهالی کوفه دمید. شیعیان و محبان اهل‌بیت علیهم السلام بر آن بودند که وقت‌ آن فرا رسیده است که غاصبان خلافت را از اریکه قدرت به پایین کشند و حق را به صاحبان اصلی بازگردانند.<ref>سید ابوفاضل رضوی اردکانی، شخصیت و قیام زید بن علی، ص ۱۷۳؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۱۴۶.</ref> «هلال بن جناب» از فقها و محدثان و قاضی مداین بود که به تقاضای مکتوب زید مبنی بر حمایت از نهضت پاسخ مثبت داد و با او بیعت نمود.<ref>تجارب السلف، هندوشاه نخجوانی، ص ۸۲ - ۸۱، دو قرن سکوت، ص ۱۰۶.</ref>
هنگامي که سعد در جنگ نهروان (ميان واسط و مداين) براي نبرد با خوارج، به ياري حضرت علي علیه السلام شتافت، مداين توسط فرزند برادرش مختار ثقفي که جواني بود، اداره مي‌شد.<ref>سيد ابوفاضل رضوي اردکاني، ماهيت قيام مختار بن ابي‌عبيد ثقفي، ص390و391؛ اصغر منتظرالقائم، نقش قبايل يمني در حمايت از اهل‌‌بيت(علیهم السلام)، ص317.</ref>
 
  
 +
وقتی دعوت زید آشکار گردید، «[[یوسف بن عمر ثقفی|یوسف بن عمر]]» (حاکم کوفه) لشکری عظیم جمع کرد و نبرد خونینی را با فرزند [[امام سجاد]] علیه السلام آغاز کرد. عده‌ای از لشکریان زید پراکنده شدند و او با فوجی اندک به نبرد ادامه داد تا به شهادت رسید.<ref>مقاتل الطالبیین، ص ۱۵۷.</ref>
  
حضرت امام حسن  علیه السلام در مداين
+
«[[یحیی بن زید|یحیی بن زید]]» که جوانی لایق و شجاع بود، بنابر اعتقاد خویش و تأکید پدر با دشمنان اهل بیت علیهم السلام به نبرد پرداخت. او از کوفه بیرون آمد و چون در آن زمان مداین بر سر راه مسافرینی بود که از [[عراق]] به خراسان می‌رفتند، در این شهر توقف کرد. والی کوفه «حریث بن ابی‌‌الجهم کلبی» را برای دستگیری وی به مداین فرستاد ولی پیش از آن‌‌که او به مداین برسد، یحیی از این دیار بیرون آمد و مأموران نتوانستند ردپایی از او بدست آورند. منزل یحیی در مداین، خانه دهقانی بود که با اشتیاق از وی پذیرایی می‌کرد. یحیی از مداین خارج شد و به مسیرش ادامه داد تا به «جوزجان» از توابع [[خراسان]] بزرگ رسید؛ تا این‌که در آن‌‌جا نبردی میان او و دشمنان درگرفت و این امامزاده وارسته به شهادت رسید.<ref>مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان، ترجمه سیدکاظم طباطبایی، ص ۱۵۸، ۱۵۹، ۱۷۴.</ref>
  
پس از شهادت مولاي متقيان، مردم کوفه و توابع آن با امام حسن مجتبي علیه السلام بيعت کردند. مردم مداين نيز در اين امر با کوفيان همراه شدند و چون کوفه مرکز خلافت آن حضرت تعيين شد و بزرگاني از مسلمانان و برخي پارسيان از مداين به اين ديار مهاجرت کردند و در آن سکنا گزيدند، معاويه به مخالفت و کارشکني با امام حسن علیه السلام پرداخت و لشکري انبوه گرد آورد و به سوي عراق روانه گشت. امام به بسيج نيروها براي نبرد با امويان و سپاه شام اقدام کرد و سپاهي عظيم با ايشان از کوفه بيرون آمد و در دو اردوگاه مداين و مسکن اردو زدند.
+
ابراهیم، فرزند «عبدالله محض» فرزند «[[حسن بن حسن بن على علیه السلام|حسن مثنی]]» که در دانش، دیانت و دلیری امتیازات برجسته‌ای داشت، پیش از آن‌که در بصره قیام کند به مداین سفر کرد و دور از چشم [[منصور (خلیفه عباسی)|منصور عباسی]]، مخفیانه با مشاهیری از شیعیان این دیار دیدارهایی داشت و اهداف قیام خویش را با‌ آنان در میان نهاد و عده‌ای از اهالی مداین را با خود همراه ساخت. آن‌گاه در آغاز سال ۱۴۳ هجری نهانی در بصره اقامت گزید و در اولین روزهای [[رمضان|ماه رمضان]] سال ۱۴۵ هجری در این شهر قیام کرد. جنبش وی از آغاز تا شهادت حدود سه سال به درازا کشید و او در ۲۵ [[ذی القعده]] ۱۴۵ هجری به شهادت رسید.<ref>دایرة المعارف فارسی، ج ۲، ص ۲۷۱۴؛ محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلام، ص ۴۳ و ۴۴.</ref>
  
از جانب امام، «زياد بن عبيد» بر اين نواحي نظارت داشت؛ اما اردوگاه مسکن جايي بود که در آن نيروهاي امام مقابل دشمن قرار گرفتتند و چون از نظر محصولات، دشت‌هاي گسترده و منابع آب، منطقه آبادي به شما مي‌رفت، مکان مناسبي براي صف‌آرايي و جنگ شمرده مي‌شد.
+
==مداین در عصر امویان و عباسیان==
  
امام مداين را به سبب موقعيت حساس و ويژه آن، پايگاه عالي فرماندهي خود قرار داد تا هم نيروهاي کمکي‌اش بتوانند از مناطق نزديک به آن، در آن‌‌جا گرد ‌آيند و هم در پشت ميدان جنگ با معاويه و اهل شام، يعني اردوگاه مسکن موضع گرفته باشد. اين دو اردوگاه حدود نود کيلومتر با هم فاصله داشتند. رفتن امام به مقر فرمانداري مداين براي دور بودن از اين محيط فتنه‌آلود بود؛ اما در چنان وضعي قرار گرفت که امکان هيچ اقدامي براي ايشان باقي ن‌ماند و حتي در برابر سپاهيان خود نيز نتوانستند ظاهر شوند. در چنين اوضاع نابساماني، چاره‌اي جز قبول پيمان صلح نبود و امام ناگزير به آن رضايت داد.<ref>علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 98 و 99.</ref>
+
در زمان [[بنی امیه|بنی‌‌‌امیه]] اگرچه از اعتبار سیاسی و استراتژیکی مداین کاسته شد، ولی این شهر در شکل‌گیری مبارزات شیعیان علیه کارگزاران این سلسله بسیار فعال بود. فرقه‌ای از [[خوارج]] به نام «ازارقه» که نام خود را از پیشوای خویش «نافع بن ازرق» گرفته بودند، در سال ۶۸ هجری مداین و حوالی آن را عرصه فعالیت‌های تبلیغی و سیاسی خود قرار دادند و موفق شدند مداین را در اختیار بگیرند. آنان شهر را غارت کردند و عده‌ای از مسلمانان [[شیعه]] را کشتند.<ref>فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۵۲؛ هشام جعیط، کوفه پیدایش شهر اسلامی، ص ۲۹۹ ـ ۳۰۱.</ref>
  
 +
در سال‌های ۷۶ و ۷۷ هجری یکی از سران خوارج به نام «شبیب بن یزید بن نعیم» هزار مرد از خوارج صالحیه را گرد آورد و با ایشان بر مداین چیره گشت. «[[حجاج بن یوسف|حجاج بن یوسف ثقفی]]» حاکم کوفه عده‌ای پرشمار را به جنگش فرستاد، ولی شبیب وی را شکست داد. پس از وی «عبدالرحمن محمد اشعث» را به سوی وی گسیل داشت، اما سرکرده خوارج که بر مداین استیلا یافته بود، او را نیز شکست سختی داد. «عتاب بن ورقا تمیمی» نیز مأمور سرکوبی شبیب گردید ولی خودش کشته شد. حجاج در طول دو سال، بیست لشکر را روانه مداین کرد ولی تمام آنها از خوارج مستقر در این منطقه شکست خوردند.<ref>دایرة المعارف فارسی، ج ۲، ص ۲۷۱۴؛ دانش‌‌نامه دانش‌گستر، ج ۱۵، ص ۳۵۰.</ref>
  
مداين و قيام توابين
+
در قرن دوم هجری، [[غلو|غالی‌گری]] در مداین رواج یافت. دو شهر عمده مداین، یعنی «تیسفون» و «بَهرَسیر» تا چندین دهه به صورت شهرهایی کوچک باقی ماند.<ref>گای لسترنج، سرزمین‌های خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، ص ۳۷؛ برگزیده مشترک یاقوت حمومی، ص ۲۰.</ref>
  
در عصر امام حسين علیه السلام بيشتر مردم مداين شيعه بودند و به سه گروه تقسيم شده‌ بودند: پارسيان؛ مواليان که بومي منطقه بودند؛ مهاجرين يمني و نيز شيعياني که هنگام خلافت غاصبانه معاويه، به اين ديار کوچ کردند. البته خوارج و طرفداران اموي در مداين فعاليت‌هاي فرقه‌اي و سياسي داشتند، ولي فضاي عمومي مداين به خاندان اهل‌بيت علیهم السلام گرايش داشت. پس از قيام شکوهمند امام حسين علیه السلام اهل مداين براي پيوستن به قيام توابين اعلام آمادگي کردند. نخستين گام اجرايي «سليمان بن صرد خزاعي» تلاش براي جلب بزرگان کوفه و گسترش عضوگيري و نامه‌‌نگاري با شيعيان مداين و ديگر نواحي عراق بود. در جريان اين روابط، برنامه‌هاي کلي قيام و قلمروي آن تشريح مي‌شد و سپس پيوستن به اردوگاه «نُخَيله» مورد تأکيد قرار مي‌گرفت. سليمان در نامه‌اي به شيعيان مداين، آنان را براي پيوستن به جنبش توابين دعوت کرد و آنان نيز اين فراخواني را اجابت کردند.
+
هنگامی که [[منصور (خلیفه عباسی)|منصور عباسی]] می‌خواست شهر [[بغداد]] را بنا کند، مصمم گردید که طاق کسرا را ویران کرده و مصالح آن را در بنای شهر جدید به کار ببرد. «[[خالد بن یحیی برمکی|خالد برمکی]]» وزیر ایرانی او کوشید تا وی را از این تصمیم منصرف سازد، اما مؤثر نیفتاد. چون به تخریب این بنای عظیم مشغول شدند، دریافتند که خرج و زحمت تخریب آن، از ساختن و تهیه آجر و سنگ افزون‌تر است. بدین‌‌گونه ایوان کسرا از خطر ویرانی رهایی یافت. البته بعدها در سال ۲۹۰ هجری به امر «[[مكتفى|مکتفی]]» خلیفه عباسی برای باروی قصر جدید تاج در بغداد شرقی، از مصالح مداین استفاده کردند.<ref>مروج الذهب، ح ۲، ص ۲۹۳ ـ ۲۹۵؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۵۶؛ تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۴۱۳؛ سرزمین‌های خلافت شرقی، ص ۳۷.</ref>
  
خون‌خواهان حسين علیه السلام در «عين الورده» با سپاه شام به فرماندهي عبيدالله بن زياد روبه‌رو شدند. عده‌اي از پيشتازان سپاه توابين، پس از رزمي بي‌امان و حماسي، به شهادت رسيدند که سليمان بن صرد و «مسيب بن نجبه فزاري» در ميان آنان بودند. در اين هنگام قوايي از مداين به فرماندهي «سعد بن حذيفه» از پي آنان آمدند و فرياد زدند: خدايا! ما را ببخش که توبه کرديم. «عبدالله بن سعد بن نفيل» مشغول جنگ بود که دريافت مدايني‌ها به جنبش پيوسته‌اند. اولين فرد از اهل مداين که در نبرد با امويان به شهادت رسيد، «کثير بن عمرو مدني» بود. «سعد بن ابي‌‌سعد حنفي» و «عبدالله خطل طلاني» زخمي شدند. «ابوالحويرث عبدي» با گروهي برجاي ماند و شاميان که ثبات و مقاومت اهل کوفه، مداين و بصره را ديدند، تقاضاي متارکه جنگ کردند. شيعيان مداين در اين حال به سوي محل اقامت خويش بازگشتند. اين نبرد در سال 65 هجري و در زمان خلافت غاصبانه عبدالملک، فرزند مروان صورت گرفت.<ref>نقش قبايل يمني در حمايت از اهل بيت(علیهم السلام)، ص 292.</ref>
+
منصور عباسی مدتی مرکز حکم‌رانی خود را به «رومیه» از توابع بغداد منتقل کرد، اما با طبعش موافق نیفتاد. در همین شهر منصور با داعی عباسیان، یعنی «[[ابومسلم خراسانى|ابومسلم خراسانی]]» به مجادله و عتاب برخاست و در خاتمه دستور کشتنش را داد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۶۴؛ التنبیه والاشراف، ص ۳۳۳.</ref>
  
 +
[[مأمون|مأمون عباسی]] هم مدتی در آبادی ساباط، در نزدیکی رومیه اقامت گزید. «[[حسن بن سهل]]» از جانب او والی مداین گردید.<ref>تاریخ یعقوبی،ِ ج ۲، ص ۵۱۸.</ref>
  
مداين و خروش مختار ثقفي
+
در دوران [[متوکل|متوکل عباسی]]، مداین یکی از مراکز تفریحی کارگزاران عباسی بود.<ref>دو قرن سکوت، ص ۱۷۹.</ref>
  
مختار، فرزند ابوعبيد ثقفي که هنگام شهادت پدرش در نبرد با ايرانيان، نوجواني پيش نبود، تحت تربيت عمويش «سعد بن مسعود»، استاندار مداين در زمان حضرت علي و امام حسن صلی الله علیه و آله قرار گرفت.<ref>اخبار الطوال، ص 296؛ بحار الانوار، ج 45، ص 334.</ref>
+
[[حکومت بنی عباس|خلفای عباسی]] در بغداد چنان سراهای رفیع و قصرهای بدیع به وجود آوردند که گویی تجملات و تشریفات و رفاه‌زدگی دوران کسرای ساسانی را زنده کردند.<ref>[[شیخ صدوق]]، کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، ص ۱۵۰ و ۱۵۱.</ref>
به هنگام قيام مختار، مواليان ساکن مداين و گروهي از يمني‌هاي مقيم اين ديار، با او همراه شدند. بيشتر ياران مختار از ايرانيان غيرعرب، با سيمايي سرخ و سفيد و گلگون بودند که در کوفه و مداين مي‌زيستند و به آنها «احامره» يا «جند الحمراء» مي‌گفتند.<ref>ماهيت قيام مختار بن ابي‌عبيد ثقفي، ص 390 و 391؛ نقش قبايل يمني در حمايت از اهل بيت(علیهم السلام)، ص 317.</ref>
 
  
 +
با وجود اختناق شدیدی که [[عباسیان]] به وجود آوردند، مردم مداین با [[ائمه اطهار|ائمه هدی]] علیهم السلام ارتباط داشتند؛ چنان‌‌که چند روز پیش از شهادت [[امام حسن عسکری]] علیه السلام آن امام همام به خادم خود «ابوالادیان» نامه‌هایی داد و فرمود: این نامه‌ها را به مداین ببر و به فلان افراد برسان. پس از پانزده روز که به [[سامرا]] بازگشتی، صدای شیون از خانه امام می‌شنوی و می‌فهمی که من به سرای جاوید رحلت کرده‌ام.<ref>رجال شیخ طوسی، ص ۴۰۰.</ref>
  
هنگامي که مختار تا حدودي بر اشرار و مخالفان غلبه يافت و در کوفه حکومت تشکيل داد، واليان توابع را تعيين کرد. «اسحاق بن مسعود» از جانب وي به سمت استانداري مداين و منطقه جوخي منصوب شد.<ref>تاريخ طبري، ج 8، ص 3319.</ref>
+
«عمرو بن سوید مداینی» از اصحاب خاص امام یازدهم بوده است.<ref>شیخ راضی آل‌یاسین، صلح امام حسن علیه السلام، ص ۱۹ (پاورقی مترجم).</ref>
هنگامي که مختار در زندان ابن‌‌زياد بود، عده‌اي از اهل مداين که در جنبش توابين حماسه‌‌آفريني کرده بودند، به سرپرستي «سعد بن مسعود ثقفي» محرمانه به وي پيغام دادند که حاضريم شما را از زندان رهانيده و آماده قيام و هرگونه همکاري هستيم. مختار پس از پيروزي، سعد بن حذيفه را که از مشاوران نزديکش بود، به استانداري منطقه حلوان برگزيد.
 
  
بيش از هزار رزمنده مسلح مدايني از نيروهاي سعد، وي را همراهي مي‌کردند. او با همين قوا به محل مأموريت خويش اعزام شد. مختار ماهانه هزار درهم براي سعد و سلحشورانش حقوق مقرر کرد و به سعد تأکيد کرد که به محض رسيدن به حلوان، اشرار، راهزنان و خرابکاران را تعقيب و سرکوب کند و امنيت کامل را در راه‌ها برقرار سازد. افزون بر اين، به تمام کارگزاران نواحي شمالي عراق دستور داد تا به فرمان سعد بن حذيفه باشند و ماليات‌هاي مراکز تحت قلمرو خود را به او تحويل دهند.<ref>علي‌قلي ميرزا اعتضادالسلطنه، نامه دانشوران ناصري، ص 96؛ سيد محمدحسين طباطبايي، شيعه در اسلام، ص 26.</ref>
+
اگرچه مداین پس از احداث شهرهای [[بصره]] و [[کوفه]] و سپس [[بغداد]]، رونق اولیه را از دست داد و از نیمه قرن دوم هجری به صورت منطقه‌ای کوچک و فراموش شده درآمد، ولی تا قرن هفتم هجری همواره [[شیعه|شیعیان]] خالص و پرشوری در ‌آن اقامت داشته‌اند.<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۲۴و ۴۲۵.</ref>
  
 +
[[مسعودی|مسعودی]]، مورخ قرن چهارم هجری درباره عراق عرب می‌نویسد: شهرهای آن، مداین است و توابعش. مردم‌ آن دارای بهترین رنگ و خوش‌‌بوی و برترین مزاج و نیکوترین قریحه‌اند و در میان‌ آنان تمامی فضیلت‌ها و زبده‌ترین خوبی‌ها وجود دارد.<ref>حدود العالم من المشرقی الی المغرب، ص ۱۵۱.</ref>
  
مردم مداين و ديگر خيزش‌هاي شيعه
+
اما مؤلف گمنام کتاب «حدود العالم» می‌نویسد: مداین شهرکی است بر مشرق دجله و مستقر خسروان بوده است؛ شهری بزرگ بوده و با آبادانی، و آبادانی وی به بغداد بردند. این گزارش مربوط به سال ۳۷۲ هجری است.<ref>حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، ص ۴۱.</ref>
  
زيد، فرزند امام سجاد علیه السلام پرچمدار قيام خونيني در شهر کوفه به سال 121 يا 122 هجري عليه هشام بن عبدالملک بود. مردم مداين از اين حرکت سياسي ـ اجتماعي استقبال کردند و هزاران نفر از شيعيان آن سامان به نهضت مقدس زيد پيوستند. اين همگامي باشکوه، روح اميد را در رهبر انقلاب و اهالي کوفه دميد. شيعيان و محبان اهل‌بيت علیهم السلام بر آن بودند که وقت‌ آن فرا رسيده است که غاصبان خلافت را از اريکه قدرت به پايين کشند و حق را به صاحبان اصلي بازگردانند.<ref>سيد ابوفاضل رضوي اردکاني، شخصيت و قيام زيد بن علي، ص 173؛ ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيّين، ص 146.</ref>
+
حمدالله مستوفی مورخ و جغرافیدان قرن هفتم هجری نوشته است: رومیه (از توابع مداین) از اقلیم سیم است و از مداین سبعه عراق عرب بود، نزدیک مداین؛ اکنون خراب است.<ref>دانش‌‌نامه دانش‌‌گستر، ج ۱۵، ص ۳۵۰.</ref> اکنون از مداین، ایوان آن و دو شهرک حذیفه و سلمان پاک باقی است.
 
 
 
 
«هلال بن جناب» از فقها و محدثان و قاضي مداين بود که به تقاضاي مکتوب زيد مبني بر حمايت از نهضت پاسخ مثبت داد و با او بيعت نمود.<ref>تجارب السلف، هندوشاه نخجواني، ص 82 - 81، دو قرن سکوت، ص 106.</ref>
 
وقتي دعوت زيد آشکار گرديد، «يوسف بن عمر» (حاکم کوفه) لشکري عظيم جمع کرد و نبرد خونيني را با فرزند امام سجاد علیه السلام آغاز کرد. عده‌اي از لشکريان زيد پراکنده شدند و او با فوجي اندک به نبرد ادامه داد تا به شهادت رسيد.<ref>مقاتل الطالبيّين، ص 157.</ref>
 
 
 
 
 
«يحيي بن زيد» که جواني لايق و شجاع بود، بنا بر اعتقاد خويش و تأکيد پدر، با دشمنان اهل بيت علیهم السلام به نبرد پرداخت. او از کوفه بيرون آمد و چون در آن زمان مداين بر سر راه مسافريني بود که از عراق به خراسان مي‌رفتند، در اين شهر توقف کرد. والي کوفه «حريث بن ابي‌‌الجهم کلبي» را براي دستگيري وي به مداين فرستاد، ولي پيش از آن‌‌که او به مداين برسد، يحيي از اين ديار بيرون آمد و مأموران نتوانستند رد پايي از او به دست آورند. منزل يحيي در مداين، خانه دهقاني بود که با اشتياق از وي پذيرايي مي‌کرد. يحيي از مداين خارج شد و به مسيرش ادامه داد تا به «جوزجان» از توابع خراسان بزرگ رسيد؛ تا اين‌که در آن‌‌جا نبردي ميان او و دشمنان درگرفت و اين امامزاده وارسته به شهادت رسيد.<ref>مبارزات شيعيان در دوره نخست خلافت عباسيان، ترجمه سيدکاظم طباطبايي، ص 158، 159، 174.</ref>
 
 
 
 
 
ابراهيم، فرزند «عبدالله محض» فرزند «حسن مثني» که در دانش، ديانت و دليري امتيازات برجسته‌اي داشت، پيش از آن‌که در بصره قيام کند، به مداين سفر کرد و دور از چشم منصور عباسي، مخفيانه با مشاهيري از شيعيان اين ديار ديدارهايي داشت و اهداف قيام خويش را با‌ آنان در ميان نهاد و عده‌اي از اهالي مداين را با خود همراه ساخت. آن‌گاه در آغاز سال 143 هجري نهاني در بصره اقامت گزيد و در اولين روزهاي رمضان سال 145 هجري در اين شهر قيام کرد. جنبش وي از آغاز تا شهادت حدود سه سال به درازا کشيد و او در 25 ذي‌قعده 145 هجري به شهادت رسيد.<ref>دايرة المعارف فارسي، ج 2، ص 2714؛ محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلام، ص 43 و 44.</ref>
 
 
 
 
 
مداين در عصر امويان و عباسيان
 
 
 
در زمان بني‌‌‌اميه اگرچه از اعتبار سياسي و استراتژيکي مداين کاسته شد، ولي اين شهر در شکل‌گيري مبارزات شيعيان عليه کارگزاران اين سلسله بسيار فعال بود. فرقه‌اي از خوارج به نام «ازارقه» که نام خود را از پيشواي خويش «نافع بن ازرق» گرفته بودند، در سال 68 هجري مداين و حوالي آن را عرصه فعاليت‌هاي تبليغي و سياسي خود قرار دادند و موفق شدند مداين را در اختيار بگيرند. آنان شهر را غارت کردند و عده‌اي از مسلمانان شيعه را کشتند.<ref>فرهنگ فرق اسلامي، ص 252؛ هشام جعيط، کوفه پيدايش شهر اسلامي، ص 299 ـ 301.</ref>
 
 
 
 
 
در سال‌هاي 76 و 77 هجري يکي از سران خوارج به نام «شبيب بن يزيد بن نعيم» هزار مرد از خوارج صالحيه را گرد آورد و با ايشان بر مداين چيره گشت. «حجاج بن يوسف ثقفي» حاکم کوفه عده‌اي پرشمار را به جنگش فرستاد، ولي شبيب وي را شکست داد. پس از وي «عبدالرحمن محمد اشعث» را به سوي وي گسيل داشت، اما سرکرده خوارج که بر مداين استيلا يافته بود، او را نيز شکست سخني داد. عتاب بن ورقا تميمي» نيز مأمور سرکوبي شبيب گرديد، ولي خودش کشته شد. حجاج در طول دو سال، بيست لشکر را روانه مداين کرد، ولي تمام آنها از خوارج مستقر در اين منطقه شکست خوردند.<ref>دايرة المعارف فارسي، ج 2، ص 2714؛ دانش‌‌نامه دانش‌گستر، ج 15، ص 350.</ref>
 
 
 
 
 
در قرن دوم هجري، غالي‌گري در مداين رواج يافت. دو شهر عمده مداين، يعني «تيسفون» و «بَهرَسير» تا چندين دهه به صورت شهرهايي کوچک باقي ماند.<ref>گاي لسترنج، سرزمين‌هاي خلافت شرقي، ترجمه محمود عرفان، ص 37؛ برگزيده مشترک ياقوت حمومي، ص 20.</ref>
 
 
 
 
 
هنگامي که منصور عباسي مي‌خواست شهر بغداد را بنا کند، مصمم گرديد که طاق کسرا را ويران کرده و مصالح آن را در بناي شهر جديد به کار ببرد. «خالد برمکي» وزير ايراني او کوشيد تا وي را از اين تصميم منصرف سازد، اما مؤثر نيفتاد. چون به تخريب اين بناي عظيم مشغول شدند، دريافتند که خرج و زحمت تخريب آن، از ساختن و تهيه آجر و سنگ افزون‌تر است. بدين‌‌گونه ايوان کسرا از خطر ويراني رهايي يافت. البته بعدها در سال 290 هجري به امر «علي مکتفي» خليفه عباسي براي باروي قصر جديد تاج در بغداد شرقي، از مصالح مداين استفاده کردند.<ref>مروج الذهب، ح 2، ص 293 ـ 295؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 356؛ تاريخ ايران بعد از اسلام، ص 413؛ سرزمين‌هاي خلافت شرقي، ص 37.</ref>
 
منصور عباسي مدتي مرکز حکم‌راني خود را به «روميه» از توابع بغداد منتقل کرد، اما با طبعش موافق نيفتاد. در همين شهر منصور با داعي عباسيان، يعني «ابومسلم خراساني» به مجادله و عتاب برخاست و در خاتمه دستور کشتنش را داد.<ref>تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 464؛ التنبيه و الاشراف، ص 333.</ref>
 
مأمون عباسي هم مدتي در آبادي ساباط، در نزديکي روميه اقامت گزيد. «حسن بن سهل» از جانب او والي مداين گرديد.<ref>تاريخ يعقوبي،ِ ج 2، ص 518.</ref>
 
در دوران متوکل عباسي، مداين يکي از مراکز تفريحي کارگزاران عباسي بود.<ref>دو قرن سکوت، ص 179.</ref>
 
 
 
 
 
خلفاي عباسي در بغداد چنان سراهاي رفيع و قصرهاي بديع به وجود آوردند که گويي تجملات و تشريفات و رفاه‌زدگي دوران کسراي ساساني را زنده کردند.<ref>شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، ج 1، ص 150 و 151.</ref>
 
با وجود اختناق شديدي که عباسيان به وجود آوردند، مردم مداين با ائمه هدي علیهم السلام ارتباط داشتند؛ چنان‌‌که چند روز پيش از شهادت امام حسن عسکري علیه السلام آن امام همام به خادم خود «ابوالاديان» نامه‌هايي داد و فرمود: اين نامه‌ها را به مداين ببر و به فلان افراد برسان. پس از پانزده روز که به سامرا بازگشتي، صداي شيون از خانه امام مي‌شنوي و مي‌فهمي که من به سراي جاويد رحلت کرده‌ام.<ref>رجال شيخ طوسي، ص 400.</ref>
 
«عمرو بن سويد مدايني» از اصحاب خاص امام يازدهم بوده است.<ref>شيخ راضي آل‌ياسين، صلح امام حسن، ص 19 (پاورقي مترجم).</ref>
 
 
 
 
 
اگرچه مداين پس از احداث شهرهاي بصره و کوفه و سپس بغداد، رونق اوليه را از دست داد و از نيمه قرن دوم هجري به صورت منطقه‌اي کوچک و فراموش شده درآمد، ولي تا قرن هفتم هجري همواره شيعيان خالص و پرشوري در ‌آن اقامت داشته‌اند.<ref>مروج الذهب، ج 2، ص 424و 425.</ref>
 
مسعودي، مورخ قرن چهارم هجري درباره عراق عرب مي‌نويسد:
 
 
 
شهرهاي آن، مداين است و توابعش. مردم‌آن داراي بهترين رنگ و خوش‌‌بوي و برترين مزاج و نيکوترين قريحه‌اند و در ميان‌آنان تمامي فضيلت‌ها و زبده‌ترين خوبي‌ها وجود دارد.<ref>حدود العالم من المشرقي الي المغرب، ص 151.</ref>
 
 
 
 
 
اما مؤلف گمنام کتاب «حدود العالم» مي‌نويسد:
 
 
 
مداين شهرکي است بر مشرق دجله و مستقر خسروان بوده است؛ شهري بزرگ بوده و با آباداني و آباداني وي به بغداد بردند. اين گزارش مربوط به سال 372 هجري است.<ref>حمدالله مستوفي، نزهة القلوب، ص 41.</ref>
 
 
 
 
 
حمدالله مستوفي مورخ و جغرافي‌دان قرن هفتم هجري نوشته است:
 
 
 
روميه (از توابع مداين) از اقليم سيّم است و از مداين سبعه عراق عرب بود، نزديک مداين؛ اکنون خراب است.<ref>دانش‌‌نامه دانش‌‌گستر، ج 15، ص 350.</ref> اکنون از مداين، ايوان آن و دو شهرک حذيفه و سلمان پاک باقي است.-
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
  
==منابع==
+
==منبع==
 
غلامرضا گلی زواره، مداین؛ موقعیت و اهمیت، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره 8.
 
غلامرضا گلی زواره، مداین؛ موقعیت و اهمیت، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره 8.
  
 
[[رده:شهرهای اسلامی]]
 
[[رده:شهرهای اسلامی]]
 +
 +
{{الگو:قیام مختار}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۷:۴۸

مقاله‌ی مربوط به این عنوان از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon article.jpg
محتوای فعلی "مقاله‌ یک نشریه" متناسب با این عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
بقایای طاق کسری در مدائن

مفهوم شناسی

«مداین» جمع «مدین» است و این عنوان در چند آیه قرآن کریم[۱] آمده که به معنای شهرها می‌باشد.[۲]

اما مداین مورد نظر در این نوشتار، مجموعه شهرهایی در عراق کنونی است که به مداین عراق، مداین کسرا و مداین خسرو معروفند.[۳]

مداین یا مداین در ۳۲ کیلومتری جنوب شرقی بغداد بر دو ساحل دجله واقع است و اطلاق نام مداین بر این محل، بدین مناسبت بوده است که دو شهر بزرگ «سلوکیه» در غرب و «تیسفون» در شرق رودخانه دجله در مقابل یکدیگر، قرار داشته و عده‌ای نیز آبادی‌های نزدیک را یک واحد جغرافیایی به شمار آورده‌اند.[۴]

یکی از توابع مداین به نام «ساباط» حومه تختگاه ساسانی بوده و نام اصلی آن «ولاش‌‌آباد» است. گویند که اردشیر آن را بازسازی کرد و باغ ‌شاهی در این‌جا ساختند و سکه‌‌خانه‌ای هم در آن دایر کردند که از اهمیت اقتصادی آن حکایت دارد.[۵]

در مغرب دجله، آثار حصاری دیده می‌شود که بخش بزرگی از آن را با مصالح شهر بابل ساخته‌اند. این شهر همان «سلوکیه» است که باستانی‌‌ترین قسمت‌های پایتخت به شمار می‌رود. اردشیر اول بخشی از آن را بازسازی کرد اما حصارش مربوط به عهد سلوکیان است. این دیار مرکز عیسویان ایران و مقر «جاثلیق» نیز بوده است و کلیسای بزرگ سلوکیه در آن‌‌جا بوده که هنگام فرمانروایی شاپور دوم، ویران گردید اما با مرگ او دوباره ساخته شده.

در مجموع این هفت شهر که به «مداین» موسومند، عبارتند از: تیسفون، رومگان، سلوکیه، درزیندان، ولاش‌‌آباد (ساباط)، اسپانبر و ماحوزا.[۶]

مدائن در زمان بعثت پیامبر

چون اسلام آشکار گردید و بعثت نبی اکرم صلی الله علیه و آله موجی از معنویت و امیدواری در جهان به وجود آورد و مردمان جزیرة‌العرب در پرتو این‌ آیین، اقتداری بدست آوردند و با دولت‌های مجاور روابط سیاسی برقرار کردند، در این حالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله از طریق نامه‌نگاری با فرمان‌روایان و سران اقوام و قبایل، آنان را به سوی توحید و یکتاپرستی فراخواند.

«عبدالله بن حذافه سهمی» موظف شد تا نامه پیامبر را به خسرو پرویز، فرزند هرمز که در مداین اقامت داشت به وی برساند. اما این حاکم جاه‌‌طلب که غرور، نخوت و دنیاطلبی او را در هاله‌ای از جهالت و غفلت فرو برده بود، متن این نامه را برنتابید و پوستی را که مکتوب پیامبر بر آن نگاشته شده بود، پاره کرد و به «باذان» والی خود در یمن نوشت که او را نزد وی در مداین بفرستد. باذان نیز «فیروز دیلمی» و «خسرو بابویه» را با گروهی مأمور کرد تا نزد پیامبر بروند و فرمان خسرو پرویز را اجرا کنند. آنها در مدینه خدمت حضرت محمد صلی الله علیه و آله رسیدند. پیامبر به آن فرستادگان فرمودند: همان شب شیرویه، پسر پرویز، پدرش خسرو را در مداین کشته است و ماجرا همان بود که خاتم پیامبران خبر داده بود.[۷]

سقوط تیسفون

به گفته ابن‌‌خلدون وقتی دولتی مرکز حکومت خود را از دست بدهد، باقی ماندن نواحی دیگر برایش سودی نخواهد داشت و به سرعت دچار اضمحلال خواهد شد؛ زیرا پایتخت به منزله قلب است که روح از آن برانگیخته می‌شود و چون این شریان حیاتی از دست فرمانروا خارج گردد، تمام نقاط و مرزهای کشور منهزم ‌می‌گردد. این وضع درباره دولت ایران که مرکز آن مداین بود، روی داد و مسلمانان تصمیم گرفتند تا بعد از فتح قادسیه، این کانون مهم سیاسی و استراتژیکی ایران را به تصرف خود درآورند. آنان مطمئن بودند که با این پیروزی، سراسر ایران رو به انقراض خواهد نهاد و بقیه ممالکی که در اختیار یزگرد سوم مانده بود، برایش فایده‌ای نمی‌داشت.[۸]

به همین دلیل رزمندگان مسلمان به مداین روی آوردند. برای آنها تصرف این منطقه، از نظر نظامی ضرورتی تام داشت. احاطه بر مرکز امپراتوری ایران و جایگاه اصلی اقتدار این ابرقدرت در عراق، تسلط بر مرکز فرماندهی را به دنبال داشت و توان نظامی ایران را بی‌اثر می‌کرد. نبرد قادسیه روحیه مسلمانان را برای این فتح بزرگ آماده ساخت. چون به ساباط در نزدیکی مداین رسیدند و در شهر «بَهرَسیر» اجتماع کردند، نه ماه و به روایتی هجده ماه در این قلمرو ماندند؛ چنان که نخل‌ها دو نوبت میوه داد و از آن خوردند.

مردم شهر پیوسته با مسلمین می‌جنگیدند و چون دست از پیکار می‌کشیدند، به دیار خود بازمی‌گشتند. سعد وقاص «خالد بن عُرفطه» را به فرماندهی طلایه سپاه روانه کرد و خود ماند تا ساباط را فتح کرد؛ آن‌گاه به راه افتاد و در رومیه (رومگان) اقامت گزید تا اهل آن امان خواستند. مسلمانان شرط کردند هر کس از ایشان که بخواهد بیرون برود، آزاد است و آنها که می‌خواهند بمانند، باید اطاعت کنند و خراج‌گزار باشند؛ مسلمانان را در ادامه فتوحات راهنمایی کنند و با ایشان از در حیله‌ وارد نشوند.[۹]

وقتی یزدگرد از مداین بیرون رفت تا در حدود جبال، تدارک حمله و نبرد با مسلمانان را ببیند، ناراضی‌های مداین، مسلمانان را تشویق کردند تا تمام کانون‌های شهری و توابع این سرزمین مهم را تسخیر کنند. اگرچه نگهبانان مقاومت‌هایی نشان دادند اما شبانه گریختند و از دروازه شرقی به سوی «جلولا» رفتند.

سعد وقاص با یاران خود به تیسفون آمد و به شکرانه فتح، هشت رکعت نماز خواند. وقتی به ایوان کسرا آمد و آن باغ‌های باصفا و بستان‌های دل‌گشای بی‌صاحب و متروک را دید، آیه «کمْ تَرَکوا مِن جَنَّاتٍ وَعُیونٍ» را که بسیار مناسب بود خواند. در تیسفون غنایم فراوانی بدست مسلمین افتاد. اگرچه ذخایر زیادی را یزدگرد و همراهان با خود برده بودند ولی آنچه باقی مانده بود، بین حدود شصت‌‌هزار جنگجو به غنیمت تقسیم گردید. بدین‌ ترتیب همان‌‌گونه که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وعده داده بود، گنج‌های خسروان با فتح تیسفون بدست آنان افتاد و تخت و تاج لرزان یزگرد هم در برابر شور و شوق فاتحان از خطر مصون نبود.[۱۰]

آرامگاه سلمان محمدی در مدائن

نقش سلمان در فتح مدائن

با سقوط مداین، عظمت و جلال خاندان کسرا یکسره درهم ریخت و هر گونه مقاومت جدی و مؤثری را که امکان داشت در برابر مسلمان‌ها روی دهد، از میان بُرد. در واقع این فتح، از پیروزی قطعی ایمان و عدالت بر ستم و فساد حکایت داشت: غلبه نهایی قناعت و ساده‌زیستی و وارستگی بر خودخواهی، جاه‌طلبی و تجمل‌پرستی.

این فتح چنان شگفت‌انگیز و حیرت‌افزا رخ داد که به نظر می‌رسید نصرتی آسمانی بوده است. رزمندگانی که جای خسروان و مرزبانان پرشکوه و جلال ساسانی را می‌گرفتند، مردم ساده‌زیست و بی‌پیرایه‌ای بودند که جز جبروت حق تعالی نمی‌دیدند و از هیچ قدرتی نمی‌هراسیدند. این گونه زندگی، در دیده مردمی که هزینه تجمل و شکوه شاهان ساسانی را با تحمل رنج و فشار و شکنجه می‌پرداختند، به اسلام و مسلمین ارج فراوان اعطا می‌کرد. در روزگاری که مردم ایران شاهان خود را تا درجه خدایان می‌پرستیدند و با آنها از بیم و آزرم رویارو نمی‌شدند و اگر نیز به درگاه می‌رفتند، پارچه‌ای در روی می‌کشیدند؛ چنان‌‌که در آتشگاه‌ها رسم بود با رهبر و فرمانده خویش در نهایت سادگی سلوک می‌کردند.[۱۱]

در فتح مداین نباید نقش سلمان فارسی را فراموش کرد. هنگامی که مسلمانان وارد مداین شدند و قصرها را یک به یک می‌گشودند، نگهبانان یکی از قصرها در برابرشان مقاومت کردند. در این کاخ سرداران چابک و نیرومندی بودند که نمی‌خواستند به سادگی تسلیم شوند. سلمان نزد ‌آنان رفت و به زبان پارسی خطاب به ایشان گفت: انسان تا زمانی با جان و مال خویش می‌جنگد که رهایی یابد؛ در حالی که برای شما نجاتی نمی‌بینم؛ زیرا کسرا در مقابل ارتش اسلام عقب‌‌نشینی کرده و متواری شده است و بر مقر حکومتش دست یافته‌اند؛ چنان‌‌که سربازی از او در مداین باقی نمانده است. شایسته است با دست خود، خویشتن را به هلاک نیافکنید و تسلیم شوید.

آنان از این سخن سلمان خشمگین شده به سویش تیراندازی کردند. آنگاه از او پرسیدند: تو که هستی؟! او ماجرای زندگی خویش و چگونگی آشنایی با رسول اکرم صلی الله علیه و آله را برایشان بازگو کرد و از کرامت‌های اخلاقی و فضایل آن حضرت سخن‌ها گفت. ایرانیان تسلیم گردیدند و دروازه‌های قصر را گشودند و از آن خارج شدند.[۱۲]

سلمان در میان رزمندگان، افزون بر این که به زهد و قناعت معروف بود از مرگ هراسی نداشت و در میان صفوف مسلمانان، حضوری دلیرانه داشت و در برابر ایرانیانی که در دفاع از هویت و بلادشان مبارز می‌طلبیدند، سینه سپر می‌کرد و از ایشان دلهره‌ای نداشت. این شهامتش از قلبی آکنده از ایمان و پارسایی سرچشمه می‌گرفت.[۱۳]

به نوشته برخی مورخان سلمان ضمن عملیات رزمی، سفیر و مترجم مسلمان نیز بود. هنگامی که مسلمانان سرزمین مداین را فتح کردند، عده‌ای از ایرانیان در قصر ابیض پناه گرفتند. سلمان فارسی از آنان خواست که از مردم «بَهرَسیر» عبرت آموزند و ایشان را میان سه امر مخیر گرداند: اسلام آورند؛ جزیه بدهند؛ به نبرد ادامه دهند. سرانجام بعد از مذاکرات سلمان فارسی، پذیرفتند که جزیه دهند.[۱۴]

سلمان در نبرد مداین نقش تبلیغاتی و ارشادی نیز داشت و در تشویق سپاهیان و تقویت روحیه آنان، اهتمام می‌ورزید. هنگام عبور از دجله، مسلمانان تردید‌هایی داشتند اما سلمان آنان را تشویق کرد که چگونه با اسب از آب بگذرند و گفت: همان‌گونه که خشکی‌ها رام مسلمین است، آب‌ها نیز تسلیم خواهند بود و سوگند یاد کرد همان‌گونه که گروه گروه به آب وارد می‌شوید، از آن بیرون خواهید آمد و نگران نباشید.[۱۵]

سلمان فارسی و حذیفة بن یمان مأمور شدند تا سرزمین مناسبی را برگزینند که با خلق و خو و شیوه زندگی اعراب سازگاری داشته باشد. سرانجام در محرم سال ۱۷ هجری و حدود یک سال و دو ماه پس از فتح مداین، سرزمینی که بعدها کوفه نام گرفت، انتخاب شد و سعد بن ابی‌‌وقاص برای اسکان قوای نظامی و قبایل مهاجر در این ناحیه تلاش کرد.

سلمان و امارت مدائن

مقبره سلمان صحابی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین امام علی علیه السلام در شهر مدائن

سلمان فارسی با استناد به سخنان و نصوصی که از حضرت پیامبر دیده و شنیده بود، بر این اعتقاد بود که علی بن ابی‌طالب علیه السلام جانشین راستین و بر حق رسول اکرم صلی الله علیه و آله است. بنابراین همواره از حکومت وقت انتقاد می‌کرد؛ اما با این وصف، حکومت مداین را پذیرفت؛ زیرا در این مسئولیت خطیر، رضای پروردگار و صلاح بندگان خدا را می‌دید. البته سلمان بی‌اذن امیرمؤمنان علیه السلام این مقام را نپذیرفت. هدف خلفا این بود که ولایتمدارانی چون سلمان را با اعطای این مناصب، خاموش کنند و مترصد آن بودند که وی مرتکب خطایی شود تا آن را دستاویر حذفش قرار دهند؛ اما سلمان از این آزمون سربلند بیرون آمد.[۱۶]

چون سلمان به حوالی مداین رسید، مردم به استقبالش شتافتند و خواستند که او را در کاخ سفید مسکن دهند؛ اما او نپذیرفت و گفت: من در میان مردم و در محل رفت و آمد آنان (در بازار شهر) ساکن می‌شوم تا در دسترش همه باشم و هرگاه کسی شکایتی یا مشکلی دارد، بتواند به آسانی مرا ببیند.[۱۷] سلمان تنها از حاصل دست‌‌رنج خویش استفاده می‌کرد و پیش از این‌‌که به فرمانداری مداین منصوب شود، از لیف خرما سبد می‌بافت و از این راه زندگی می‌گذراند. زمانی هم که به امارت رسید، در بازار شهر دکانی اجاره کرد تا از نزدیک شاهد مشکلات مردم باشد و گره از از مشکلاتشان بگشاید.[۱۸]

او تمام فقیران، کارگران و اهل حرفه‌ها و فنون را فراخواند و گفت: شما را برای امر مهمی فراخوانده‌ام؛ بدانید که اسلام تکاثر و جمع‌آوری افراطی اموال را منع کرده است. ای صنعت‌گران! شما را دعوت کردم که بگویم من از شما حمایت می‌کنم و درب دکانم بر روی شما گشوده است. از اهل هر حرفه و فنی می‌خواهم که نماینده‌ای برای خود برگزیند تا هرگاه مسئله‌ای یا مظلمه‌ای پیش آمد، به بزرگ آن حرفه مراجعه کند. خداوند دوست دارد که انسان از محصول تلاش خود بهره برد ولی من تمام دریافتی خود از بیت‌‌المال را که پنج‌‌هزار درهم است، به محرومان و بینوایان می‌دهم و خود سبد می‌بافم و از ثمره کارم بهره‌برداری می‌کنم. صدای مردم از هر جانب بلند شد که این روشی شگفت است! ای امیر! اینها را تاکنون نشنیده بودیم. سلمان گفت: این اسلام راستین است.[۱۹]

امام علی علیه السلام و اهالی مداین

حضرت علی علیه السلام پس از ۲۵ سال خانه‌‌نشینی، به اصرار مردم، در رأس جامعه اسلامی قرار گرفت. این زمامداری از سال ۳۵ هجری آغاز شد و نزدیک به چهار سال و نه ماه ادامه یافت. از آن‌‌جا که شیوه حکومت انقلابی‌ آن امام مظلوم برای مخالفان و دشمنان قابل تحمل نبود و با منافع سیاسی و دنیایی آنان در تضاد بود، از هر سو سر به اعتراض برداشتند و جنگ‌های داخلی خونینی برپا کردند. جنگ صفین یک سال‌‌ و نیم به طول انجامید و سبب آن، طمع معاویه به منصب خلافت بود.

به فرمان امام، سپاه اسلام در روز چهارشنبه پنجم شوال ۳۶ هجری به سوی صفین حرکت کرد. امام پس از عبور از سرزمینی که پس از شهادت فرزندش امام حسین علیه السلام به کربلا معروف گردید، وارد شهر مداین شد. دهقانان آن سامان نزد ایشان آمدند و پیشنهاد ضیافت و تهیه وسایل پذیرایی از ایشان دادند؛ اما امام فرمود: نه، ما را بر شما چنین حقی نباشد (نمی‌خواهم زحمتی بر شما تحمیل کنم). چون صبح شد او در «مُظلم» ساباط بود و وقتی کاخ‌ها و عمارت‌های آن‌جا را دیدند، فرمودند: «أَتَبْنُونَ بِکلِّ رِیعٍ آیةً تَعْبَثُونَ»؛[۲۰] آیا بر فراز هر بلندی به بیهودگی عمارت و کاخی بنا می‌کنید (و خود را به بازی دنیا سرگرم می‌کنید؟!).[۲۱]

مردم مداین در عصر زمامداری حضرت علی علیه السلام غالباً شیعه بودند. صحنه‌های تحریک‌آمیزی که معاویه به نام انتقام خون عثمان در سرزمین شام به وجود آورد، این قلمرو را از علویان و پیروان علی علیه السلام خالی کرد و آنان برای این که در آرامش و به دور از ظلم امویان زندگی کنند، ناگزیر به سرزمین عراق آمدند و در کوفه، مداین و بصره اقامت گزیدند. در میان این مهاجران، صحابه رسول اکرم علیه السلام اعم از مهاجر و انصار نیز بودند.[۲۲]

کارگزاران امیرمؤمنان علیه السلام در مداین

«زَحْر بن قیس کوفی جعفی» از یاران حضرت علی علیه السلام است که امام ایشان را همراه گروهی به عنوان رابط بر مداین گماشت. هنگامی که حضرت در کوفه اقامت گزید و تصمیم گرفت تا والیان قلمرو خود را منصوب کند، در این میان «یزید بن قیس ارحبی» را به ولایت سراسر مداین و جوخا فرستاد.[۲۳]

در برخی منابع آمده است که عثمان بن عفان، «حارث بن حکم» را به مداین فرستاد. او چنان با مردم بدرفتاری و جفا کرد که اعتراض اهالی را برانگیخت؛ لذا عثمان وی را عزل و در اواخر عمر خود «حذیفة بن یمان» را به فرمانداری مداین گمارد؛ همان کسی که پیش از روی کار آمدن سلمان فارسی، مدتی حاکم این منطقه بود.[۲۴]

حذیفه از صحابی بزرگ نبی اکرم صلی الله علیه و آله بود و در ردیف سلمان، ابوذر و مقداد قرار دارد. حذیفه در دوستی و یاری امیرمؤمنان علیه السلام ثابت‌‌قدم بود و از زبان پیامبر روایاتی در فضایل آن حضرت نقل نموده است. حذیفه تنها فرمانداری است که علی علیه السلام او را در سمت خود ابقا کرد و در نامه‌ای خطاب به وی نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان. از بنده خدا علی امیرمؤمنین به حذیفة بن یمان. درود بر تو؛ اما بعد، تو را ولایت دادم بر آنچه قبل از من ولایت داشتی از مناطق و حدود مداین و برای تو جمع‌آوری خراج شهر و روستا و جمع‌آوری مالیات اهل ذمّه را قرار دادم... به تو فرمان می‌دهم که خراج سرزمین‌ها را با حق و انصاف جمع‌آوری نمایی و آن را بین افرادی که استحقاق دریافتش را دارند، با رعایت عدل و مساوات تقسیم کنی و بال مهر و عطوفت خود را بر روی مردم مداین بگستران. در میان آنان قسط را برپای دار و از هوای نفس پیروی مکن... و برای تو نامه‌ای فرستادم که آن را برای اهالی بخوانی و از کوچک و بزرگشان برای ما بیعت بگیر؛ ان‌شاءالله تعالی.

حذیفه بعد از قرائت نامه امام برای مردم، برفراز منبر رفت و پس از حمد الهی، اعلام کرد که علی علیه السلام بهترین فرد پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سزاوارترین و شایسته‌ترین اشخاص برای زمامداری است. در ادامه از فضایل، مکارم و ویژگی‌های معنوی امام سخن گفت و از مردم خواست تا بر اساس مبانی کتاب خدا و سنت پیامبر با او بیعت کنند. پس از درخواست او تمام اهالی مداین با امیرمؤمنان علیه السلام به بهترین وجهی بیعت کردند.[۲۵]

بنا بر گفته بلاذری، برادر مادری عدی بن حاتم که «لام بن زیاد» نام داشت، برای مدتی از سوی امیرمؤمنان علیه السلام کارگزار مداین بود.[۲۶]

خطیب بغدادی در کتاب خود «ثابت بن قیس خطیم ظفری» را در زمره اشخاصی معرفی کرده است که امیرمؤمنان علیه السلام بر مداین گمارد. وی در غزوه احد و نبردهای پس از آن در رکاب رسول اکرم صلی الله علیه و آله با دشمنان می‌جنگید و حضرت علی علیه السلام را در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان یاری کرد.[۲۷]

«سعد بن مسعود ثقفی» (عموی مختار ثقفی) و از یاران امیرمؤمنان بود که آن حضرت وی را به سمت فرمانداری مداین برگزید. او در خلال جنگ صفین این مسئولیت را پذیرفت.[۲۸]

هنگامی که سعد در جنگ نهروان (میان واسط و مداین) برای نبرد با خوارج، به یاری حضرت علی علیه السلام شتافت، مداین توسط فرزند برادرش مختار ثقفی که جوانی بود، اداره می‌شد.[۲۹]

امام حسن علیه السلام در مداین

پس از شهادت مولای متقیان، مردم کوفه و توابع آن با امام حسن مجتبی علیه السلام بیعت کردند. مردم مداین نیز در این امر با کوفیان همراه شدند و چون کوفه مرکز خلافت آن حضرت تعیین شد و بزرگانی از مسلمانان و برخی پارسیان از مداین به این دیار مهاجرت کردند و در آن سکنا گزیدند، معاویه به مخالفت و کارشکنی با امام حسن علیه السلام پرداخت و لشکری انبوه گرد آورد و به سوی عراق روانه گشت. امام به بسیج نیروها برای نبرد با امویان و سپاه شام اقدام کرد و سپاهی عظیم با ایشان از کوفه بیرون آمد و در دو اردوگاه مداین و مسکن اردو زدند.

از جانب امام، «زیاد بن عبید» بر این نواحی نظارت داشت؛ اما اردوگاه مسکن جایی بود که در آن نیروهای امام مقابل دشمن قرار گرفتتند و چون از نظر محصولات، دشت‌های گسترده و منابع آب، منطقه آبادی به شما می‌رفت، مکان مناسبی برای صف‌آرایی و جنگ شمرده می‌شد.

امام مداین را به سبب موقعیت حساس و ویژه آن، پایگاه عالی فرماندهی خود قرار داد تا هم نیروهای کمکی‌اش بتوانند از مناطق نزدیک به آن، در آن‌‌جا گرد ‌آیند و هم در پشت میدان جنگ با معاویه و اهل شام، یعنی اردوگاه مسکن موضع گرفته باشد. این دو اردوگاه حدود نود کیلومتر با هم فاصله داشتند. رفتن امام به مقر فرمانداری مداین برای دور بودن از این محیط فتنه‌آلود بود؛ اما در چنان وضعی قرار گرفت که امکان هیچ اقدامی برای ایشان باقی نماند و حتی در برابر سپاهیان خود نیز نتوانستند ظاهر شوند. در چنین اوضاع نابسامانی، چاره‌ای جز قبول پیمان صلح نبود و امام ناگزیر به آن رضایت داد.[۳۰]

مداین و قیام توابین

در عصر امام حسین علیه السلام بیشتر مردم مداین شیعه بودند و به سه گروه تقسیم شده‌ بودند: پارسیان؛ موالیان که بومی منطقه بودند؛ مهاجرین یمنی و نیز شیعیانی که هنگام خلافت غاصبانه معاویه، به این دیار کوچ کردند. البته خوارج و طرفداران اموی در مداین فعالیت‌های فرقه‌ای و سیاسی داشتند، ولی فضای عمومی مداین به خاندان اهل‌بیت علیهم السلام گرایش داشت.

پس از قیام شکوهمند امام حسین علیه السلام اهل مداین برای پیوستن به قیام توابین اعلام آمادگی کردند. نخستین گام اجرایی «سلیمان بن صرد خزاعی» تلاش برای جلب بزرگان کوفه و گسترش عضوگیری و نامه‌‌نگاری با شیعیان مداین و دیگر نواحی عراق بود. در جریان این روابط، برنامه‌های کلی قیام و قلمروی آن تشریح می‌شد و سپس پیوستن به اردوگاه «نُخَیله» مورد تأکید قرار می‌گرفت. سلیمان در نامه‌ای به شیعیان مداین، آنان را برای پیوستن به جنبش توابین دعوت کرد و آنان نیز این فراخوانی را اجابت کردند.

خونخواهان حسین علیه السلام در «عین الورده» با سپاه شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد روبرو شدند. عده‌ای از پیشتازان سپاه توابین، پس از رزمی بی‌امان و حماسی به شهادت رسیدند که سلیمان بن صرد و «مسیب بن نجبه فزاری» در میان آنان بودند. در این هنگام قوایی از مداین به فرماندهی «سعد بن حذیفه» از پی آنان آمدند و فریاد زدند: خدایا! ما را ببخش که توبه کردیم. «عبدالله بن سعد بن نفیل» مشغول جنگ بود که دریافت مداینی‌ها به جنبش پیوسته‌اند. اولین فرد از اهل مداین که در نبرد با امویان به شهادت رسید، «کثیر بن عمرو مدنی» بود. «سعد بن ابی‌‌سعد حنفی» و «عبدالله خطل طلانی» زخمی شدند. «ابوالحویرث عبدی» با گروهی بر جای ماند و شامیان که ثبات و مقاومت اهل کوفه، مداین و بصره را دیدند، تقاضای متارکه جنگ کردند. شیعیان مداین در این حال به سوی محل اقامت خویش بازگشتند. این نبرد در سال ۶۵ هجری و در زمان خلافت غاصبانه عبدالملک بن مروان صورت گرفت.[۳۱]

مداین و خروش مختار ثقفی

مختار، فرزند ابوعبید ثقفی که هنگام شهادت پدرش در نبرد با ایرانیان، نوجوانی بیش نبود، تحت تربیت عمویش «سعد بن مسعود»، استاندار مداین در زمان حضرت علی و امام حسن علیهم السلام قرار گرفت.[۳۲]

به هنگام قیام مختار، موالیان ساکن مداین و گروهی از یمنی‌های مقیم این دیار با او همراه شدند. بیشتر یاران مختار از ایرانیان غیرعرب، با سیمایی سرخ و سفید و گلگون بودند که در کوفه و مداین می‌زیستند و به آنها «احامره» یا «جند الحمراء» می‌گفتند.[۳۳]

هنگامی که مختار تا حدودی بر اشرار و مخالفان غلبه یافت و در کوفه حکومت تشکیل داد، والیان توابع را تعیین کرد. «اسحاق بن مسعود» از جانب وی به سمت استانداری مداین و منطقه جوخی منصوب شد.[۳۴]

هنگامی که مختار در زندان ابن‌ زیاد بود، عده‌ای از اهل مداین که در جنبش توابین حماسه‌‌آفرینی کرده بودند به سرپرستی «سعد بن مسعود ثقفی» محرمانه به وی پیغام دادند که حاضریم شما را از زندان رهانیده و آماده قیام و هر گونه همکاری هستیم. مختار پس از پیروزی، سعد بن حذیفه را که از مشاوران نزدیکش بود، به استانداری منطقه حلوان برگزید.

بیش از هزار رزمنده مسلح مداینی از نیروهای سعد، وی را همراهی می‌کردند. او با همین قوا به محل مأموریت خویش اعزام شد. مختار ماهانه هزار درهم برای سعد و سلحشورانش حقوق مقرر کرد و به سعد تأکید کرد که به محض رسیدن به حلوان، اشرار، راهزنان و خرابکاران را تعقیب و سرکوب کند و امنیت کامل را در راه‌ها برقرار سازد. افزون بر این به تمام کارگزاران نواحی شمالی عراق دستور داد تا به فرمان سعد بن حذیفه باشند و مالیات‌های مراکز تحت قلمرو خود را به او تحویل دهند.[۳۵]

مردم مداین و دیگر خیزش‌های شیعه

زید، فرزند امام سجاد علیه السلام پرچمدار قیام خونینی در شهر کوفه به سال ۱۲۱ یا ۱۲۲ هجری علیه هشام بن عبدالملک بود. مردم مداین از این حرکت سیاسی ـ اجتماعی استقبال کردند و هزاران نفر از شیعیان آن سامان به نهضت مقدس زید پیوستند. این همگامی باشکوه، روح امید را در رهبر انقلاب و اهالی کوفه دمید. شیعیان و محبان اهل‌بیت علیهم السلام بر آن بودند که وقت‌ آن فرا رسیده است که غاصبان خلافت را از اریکه قدرت به پایین کشند و حق را به صاحبان اصلی بازگردانند.[۳۶] «هلال بن جناب» از فقها و محدثان و قاضی مداین بود که به تقاضای مکتوب زید مبنی بر حمایت از نهضت پاسخ مثبت داد و با او بیعت نمود.[۳۷]

وقتی دعوت زید آشکار گردید، «یوسف بن عمر» (حاکم کوفه) لشکری عظیم جمع کرد و نبرد خونینی را با فرزند امام سجاد علیه السلام آغاز کرد. عده‌ای از لشکریان زید پراکنده شدند و او با فوجی اندک به نبرد ادامه داد تا به شهادت رسید.[۳۸]

«یحیی بن زید» که جوانی لایق و شجاع بود، بنابر اعتقاد خویش و تأکید پدر با دشمنان اهل بیت علیهم السلام به نبرد پرداخت. او از کوفه بیرون آمد و چون در آن زمان مداین بر سر راه مسافرینی بود که از عراق به خراسان می‌رفتند، در این شهر توقف کرد. والی کوفه «حریث بن ابی‌‌الجهم کلبی» را برای دستگیری وی به مداین فرستاد ولی پیش از آن‌‌که او به مداین برسد، یحیی از این دیار بیرون آمد و مأموران نتوانستند ردپایی از او بدست آورند. منزل یحیی در مداین، خانه دهقانی بود که با اشتیاق از وی پذیرایی می‌کرد. یحیی از مداین خارج شد و به مسیرش ادامه داد تا به «جوزجان» از توابع خراسان بزرگ رسید؛ تا این‌که در آن‌‌جا نبردی میان او و دشمنان درگرفت و این امامزاده وارسته به شهادت رسید.[۳۹]

ابراهیم، فرزند «عبدالله محض» فرزند «حسن مثنی» که در دانش، دیانت و دلیری امتیازات برجسته‌ای داشت، پیش از آن‌که در بصره قیام کند به مداین سفر کرد و دور از چشم منصور عباسی، مخفیانه با مشاهیری از شیعیان این دیار دیدارهایی داشت و اهداف قیام خویش را با‌ آنان در میان نهاد و عده‌ای از اهالی مداین را با خود همراه ساخت. آن‌گاه در آغاز سال ۱۴۳ هجری نهانی در بصره اقامت گزید و در اولین روزهای ماه رمضان سال ۱۴۵ هجری در این شهر قیام کرد. جنبش وی از آغاز تا شهادت حدود سه سال به درازا کشید و او در ۲۵ ذی القعده ۱۴۵ هجری به شهادت رسید.[۴۰]

مداین در عصر امویان و عباسیان

در زمان بنی‌‌‌امیه اگرچه از اعتبار سیاسی و استراتژیکی مداین کاسته شد، ولی این شهر در شکل‌گیری مبارزات شیعیان علیه کارگزاران این سلسله بسیار فعال بود. فرقه‌ای از خوارج به نام «ازارقه» که نام خود را از پیشوای خویش «نافع بن ازرق» گرفته بودند، در سال ۶۸ هجری مداین و حوالی آن را عرصه فعالیت‌های تبلیغی و سیاسی خود قرار دادند و موفق شدند مداین را در اختیار بگیرند. آنان شهر را غارت کردند و عده‌ای از مسلمانان شیعه را کشتند.[۴۱]

در سال‌های ۷۶ و ۷۷ هجری یکی از سران خوارج به نام «شبیب بن یزید بن نعیم» هزار مرد از خوارج صالحیه را گرد آورد و با ایشان بر مداین چیره گشت. «حجاج بن یوسف ثقفی» حاکم کوفه عده‌ای پرشمار را به جنگش فرستاد، ولی شبیب وی را شکست داد. پس از وی «عبدالرحمن محمد اشعث» را به سوی وی گسیل داشت، اما سرکرده خوارج که بر مداین استیلا یافته بود، او را نیز شکست سختی داد. «عتاب بن ورقا تمیمی» نیز مأمور سرکوبی شبیب گردید ولی خودش کشته شد. حجاج در طول دو سال، بیست لشکر را روانه مداین کرد ولی تمام آنها از خوارج مستقر در این منطقه شکست خوردند.[۴۲]

در قرن دوم هجری، غالی‌گری در مداین رواج یافت. دو شهر عمده مداین، یعنی «تیسفون» و «بَهرَسیر» تا چندین دهه به صورت شهرهایی کوچک باقی ماند.[۴۳]

هنگامی که منصور عباسی می‌خواست شهر بغداد را بنا کند، مصمم گردید که طاق کسرا را ویران کرده و مصالح آن را در بنای شهر جدید به کار ببرد. «خالد برمکی» وزیر ایرانی او کوشید تا وی را از این تصمیم منصرف سازد، اما مؤثر نیفتاد. چون به تخریب این بنای عظیم مشغول شدند، دریافتند که خرج و زحمت تخریب آن، از ساختن و تهیه آجر و سنگ افزون‌تر است. بدین‌‌گونه ایوان کسرا از خطر ویرانی رهایی یافت. البته بعدها در سال ۲۹۰ هجری به امر «مکتفی» خلیفه عباسی برای باروی قصر جدید تاج در بغداد شرقی، از مصالح مداین استفاده کردند.[۴۴]

منصور عباسی مدتی مرکز حکم‌رانی خود را به «رومیه» از توابع بغداد منتقل کرد، اما با طبعش موافق نیفتاد. در همین شهر منصور با داعی عباسیان، یعنی «ابومسلم خراسانی» به مجادله و عتاب برخاست و در خاتمه دستور کشتنش را داد.[۴۵]

مأمون عباسی هم مدتی در آبادی ساباط، در نزدیکی رومیه اقامت گزید. «حسن بن سهل» از جانب او والی مداین گردید.[۴۶]

در دوران متوکل عباسی، مداین یکی از مراکز تفریحی کارگزاران عباسی بود.[۴۷]

خلفای عباسی در بغداد چنان سراهای رفیع و قصرهای بدیع به وجود آوردند که گویی تجملات و تشریفات و رفاه‌زدگی دوران کسرای ساسانی را زنده کردند.[۴۸]

با وجود اختناق شدیدی که عباسیان به وجود آوردند، مردم مداین با ائمه هدی علیهم السلام ارتباط داشتند؛ چنان‌‌که چند روز پیش از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام آن امام همام به خادم خود «ابوالادیان» نامه‌هایی داد و فرمود: این نامه‌ها را به مداین ببر و به فلان افراد برسان. پس از پانزده روز که به سامرا بازگشتی، صدای شیون از خانه امام می‌شنوی و می‌فهمی که من به سرای جاوید رحلت کرده‌ام.[۴۹]

«عمرو بن سوید مداینی» از اصحاب خاص امام یازدهم بوده است.[۵۰]

اگرچه مداین پس از احداث شهرهای بصره و کوفه و سپس بغداد، رونق اولیه را از دست داد و از نیمه قرن دوم هجری به صورت منطقه‌ای کوچک و فراموش شده درآمد، ولی تا قرن هفتم هجری همواره شیعیان خالص و پرشوری در ‌آن اقامت داشته‌اند.[۵۱]

مسعودی، مورخ قرن چهارم هجری درباره عراق عرب می‌نویسد: شهرهای آن، مداین است و توابعش. مردم‌ آن دارای بهترین رنگ و خوش‌‌بوی و برترین مزاج و نیکوترین قریحه‌اند و در میان‌ آنان تمامی فضیلت‌ها و زبده‌ترین خوبی‌ها وجود دارد.[۵۲]

اما مؤلف گمنام کتاب «حدود العالم» می‌نویسد: مداین شهرکی است بر مشرق دجله و مستقر خسروان بوده است؛ شهری بزرگ بوده و با آبادانی، و آبادانی وی به بغداد بردند. این گزارش مربوط به سال ۳۷۲ هجری است.[۵۳]

حمدالله مستوفی مورخ و جغرافیدان قرن هفتم هجری نوشته است: رومیه (از توابع مداین) از اقلیم سیم است و از مداین سبعه عراق عرب بود، نزدیک مداین؛ اکنون خراب است.[۵۴] اکنون از مداین، ایوان آن و دو شهرک حذیفه و سلمان پاک باقی است.

پانویس

  1. ر.ک: سوره اعراف، آیه ۱۱۱ و سوره شعراء، آیه ۳۶ و ۵۳.
  2. برگزیده مشترک یاقوت حموی، ترجمه محمد پروین گنابادی، ص ۱۶۹ و ۱۷۰.
  3. غلامحسین مصاحب، دایرة المعارف فارسی، ج ۲، ص ۲۷۱۴.
  4. بویل.ا.ج، تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی ساسانیان، ترجمه حسن انوشه، ج ۳، ص۱۶۳؛ برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ۱۰۸.
  5. کریستین سن‌آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، ص ۳۷۹ و ۳۸۰.
  6. علی بن حسین مسعودی، التنبیه والاشراف، ص ۲۳۸ و ۲۳۹؛ محمد حمیدالله، وثائق، ص ۱۱۰ و ۱۱۱.
  7. ابن‌‌خلدون، مقدمه، ج۱، ص۳۱۰.
  8. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص ۳۷۵-۳۷۷.
  9. عبدالحسین زرین کوب، بامداد اسلام، ص ۹۴.
  10. عبدالحسین زرین‌کوب، دو قرن سکوت، ص ۸۳ و ۸۴.
  11. محمد بن عمر واقدی، فتوح الاسلام لبلاد العجم و خراسان، ص ۴۹ ـ ۵۱.
  12. حسین مجیب مصری، سلمان در ترازوی ادب و تحقیق، ترجمه حسین یوسفی، ص ۹۸.
  13. ابن‌مسکویه، تجارب الامم، ج ۱، ۲۳۰.
  14. عزالدین ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۴۲۸.
  15. احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۷، فتوح البلدان، ص ۳۹۲ و ۳۹۵.
  16. سید علی‌ خان، الدرجات الرفیعه، ص ۲۱۵.
  17. داود الهامی، سلمان نخستین مسلمان ایرانی، ص ۲۴۷.
  18. سلمان فارسی در ترازوی ادب و تحقیق، ص ۸۹.
  19. لویی ماسینیون، سلمان پاک، ترجمه علی شریعتی، ص ۶۷.
  20. آیه ۱۲۸ از سوره شعراء که در ادامه می‌فرماید: «وَ تَتَّخذونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُم تَخلُدُونَ»؛ بدین پندار که همواره زنده‌اید، کوشک‌هایی می‌سازید.
  21. نصر بن مزاحم منقدی، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، ص ۱۹۰؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۸۸.
  22. پیکار صفین، ص ۳۰.
  23. همان، ص ۲۵.
  24. حسن بن ابی‌الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۳۲۱.
  25. همان، ج ۲، ص ۳۲۳ ـ ۳۲۷؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۸۸؛ علم‌الهدی کاشانی، معادن الحکمة، ج ۱، ص ۱۸۰؛ محمدباقر محمودی، نهج‌‌السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۹ ـ ۲۴.
  26. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۱۳۳.
  27. محدث قمی، الکنی والالقاب، ج ۳، ص ۱۷۳؛ ابن‌اثیر جزری، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج ۱، ص ۲۷۴.
  28. ابن‌قتیبه دینوری، اخبار الطوال، ص ۱۵۳؛ بحارالانوار، ج ۳۲، ص ۳۵۷.
  29. سید ابوفاضل رضوی اردکانی، ماهیت قیام مختار بن ابی‌عبید ثقفی، ص۳۹۰و۳۹۱؛ اصغر منتظرالقائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل‌‌بیت علیهم السلام، ص۳۱۷.
  30. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۹۸ و ۹۹.
  31. نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت علیهم السلام، ص ۲۹۲.
  32. اخبار الطوال، ص ۲۹۶؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۳۴.
  33. ماهیت قیام مختار بن ابی‌عبید ثقفی، ص ۳۹۰ و ۳۹۱؛ نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت علیهم السلام، ص ۳۱۷.
  34. تاریخ طبری، ج ۸، ص ۳۳۱۹.
  35. علی‌قلی میرزا اعتضادالسلطنه، نامه دانشوران ناصری، ص ۹۶؛ سید محمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، ص ۲۶.
  36. سید ابوفاضل رضوی اردکانی، شخصیت و قیام زید بن علی، ص ۱۷۳؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۱۴۶.
  37. تجارب السلف، هندوشاه نخجوانی، ص ۸۲ - ۸۱، دو قرن سکوت، ص ۱۰۶.
  38. مقاتل الطالبیین، ص ۱۵۷.
  39. مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان، ترجمه سیدکاظم طباطبایی، ص ۱۵۸، ۱۵۹، ۱۷۴.
  40. دایرة المعارف فارسی، ج ۲، ص ۲۷۱۴؛ محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلام، ص ۴۳ و ۴۴.
  41. فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۵۲؛ هشام جعیط، کوفه پیدایش شهر اسلامی، ص ۲۹۹ ـ ۳۰۱.
  42. دایرة المعارف فارسی، ج ۲، ص ۲۷۱۴؛ دانش‌‌نامه دانش‌گستر، ج ۱۵، ص ۳۵۰.
  43. گای لسترنج، سرزمین‌های خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، ص ۳۷؛ برگزیده مشترک یاقوت حمومی، ص ۲۰.
  44. مروج الذهب، ح ۲، ص ۲۹۳ ـ ۲۹۵؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۵۶؛ تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۴۱۳؛ سرزمین‌های خلافت شرقی، ص ۳۷.
  45. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۶۴؛ التنبیه والاشراف، ص ۳۳۳.
  46. تاریخ یعقوبی،ِ ج ۲، ص ۵۱۸.
  47. دو قرن سکوت، ص ۱۷۹.
  48. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، ص ۱۵۰ و ۱۵۱.
  49. رجال شیخ طوسی، ص ۴۰۰.
  50. شیخ راضی آل‌یاسین، صلح امام حسن علیه السلام، ص ۱۹ (پاورقی مترجم).
  51. مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۲۴و ۴۲۵.
  52. حدود العالم من المشرقی الی المغرب، ص ۱۵۱.
  53. حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، ص ۴۱.
  54. دانش‌‌نامه دانش‌‌گستر، ج ۱۵، ص ۳۵۰.

منبع

غلامرضا گلی زواره، مداین؛ موقعیت و اهمیت، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره 8.