تکاثر
«تکاثُر» از «کثرت» به معناى افزونطلبی و ثروتاندوزی و یا فخرفروشى به دیگران به واسطه کثرت اموال و اولاد است. قرآن کریم با نکوهش ثروتاندوزی به مسلمانان دستور میدهد که اموال خود را در راه خدا و بهرهگیری مردم به کار اندازند و از اندوختن و ذخیره کردن آنها بپرهیزند.
محتویات
معنای تکاثر
«تکاثُر» از ریشه «کثر» و مصدر باب تفاعل، هم به معنای افزونطلبی و ثروتاندوزی و هم به معنای تفاخر کردن و رقابت کردن در افزایش ثروت و عزّت است.[۱]
تکاثر اختصاصی به ثروت ندارد، بلکه گاه بر زیادی فرزند و قوم و خویش نیز تعلق میگیرد. یک سوره در قرآن به نام «التکاثر» به بیان این صفت زشت و برحذر داشتن مردم از آن اختصاص داده شده است.
چنان که از کلمه تکاثر برمیآید، مفهوم آن افزایش جویی بدون اندیشه و متأثر از محیط و رقابت بین افراد است که در اصطلاح از این گونه انعکاس غیرعاقلانه به «محاکات بلا رویه» تعبیر می شود.[۲]
تکاثر در قرآن و روایات
واژه «تکاثر» دو بار در قرآن به کار رفته است. یک مورد در سوره حدید «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکمْ وَتَکاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ...»[۳]، که زیاده طلبی در مال و فرزند را از خصوصیات دنیا طلبی محسوب کرده و دیگری در سوره تکاثر، که از افتخار کردن به کثرت اموال و قوم و قبیله، نکوهش کرده است: «أَلْهاکمُ التَّکاثُرُ»؛[۴] افزون طلبی و تفاخر شما را به خود مشغول داشته است. «شیخ طوسى» گوید: این سوره درباره دو طائفه از قریش بنام بنو سهم و بنو عبدمناف نازل شده که تفاخر مینمودند تا این که به یادآورى مرده ها و شمارش آنها از لحاظ کثرت پرداختند.
با این که از امام صادق علیه السلام نقل شده که «نزدیک است که فقر به کفر بینجامد»،[۵] آنقدر که از افزون طلبی و تکاثر در اموال دنیا ترسانیده شده است، از فقر و نداری نترسانده اند؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: «از فقر براى شما ترسى ندارم، لیکن از تکاثر مىترسم».[۶]
همچنین در حدیثی از رسول الله صلی الله علیه و آله درباره مفهوم تکاثر می خوانیم که فرمودند: «تکاثر، جمع آورى اموال از طرق نامشروع، و خوددارى از اداى حق آن و بستن آنها در خزینهها و صندوقها است».[۷]
امیر مؤمنان علیه السلام، «تکاثر» را یکى از شعبه های «طمع» ذکر نموده و در بیان آن مىفرماید: «التَّکاثُرُ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ شُغْلٌ واسْتِبْدالُ الَّذى هُوَ ادْنى بِالَّذى هُوَ خَیرٌ...»؛ تکاثر همان بازیچه و سرگرمى و انتخاب پایینتر به جاى بهتر است.[۸]
ریشهها و انگیزههای تکاثر
عوامل و انگیزههاى متعدّدى، زمینههاى پیدایش و رشد این بیمارى را در وجود برخى آدمیان، فراهم مىآورند و او را گرفتار پندارهاى غلط و خیالات مىکنند، از آن جمله می توان مواردی را در قرآن و روایات برشمرد:
- گم کردن هدف: آنان که هدف زندگى و آفرینش را گم مىکنند، هم در ارتباط با آفریننده هستى دچار مشکل مىشوند، یعنى او را نمىشناسند، فرمانش را نمىبرند، به او تقرّب نمىجویند و هم با بندگان او روابط صحیح برقرار نمىکنند: حقوق آنها را نمىپردازند، از آنان بهرهکشى مىکنند، دور احسان و انفاق نمىگردند، در عوض، با خصلتهاى منفى به زراندوزى مىپردازند. امام رضا علیه السلام مىفرماید: ثروت جز با این پنج خصلت انباشته نمىشود: بخل زیاد، آرزوى دراز، حرص فراوان، قطع رابطه با خویشاوندان و ترجیح دنیا بر آخرت.[۹]
- فراموشى معاد: به طور طبیعى وقتى کسى با مبدأ آفرینش (خدا) رابطه صحیحى نداشت، با مقصد آن (معاد) نیز چندان آشنا نمىگردد و فراموشى معاد جز دلبستگى به دنیا و تاخت و تاز خودسرانه در آن، نتیجه دیگرى در پى نخواهد داشت و این دلبستگى، هر چه بیشتر او را به تکاثر ثروت وامىدارد و همه همّ و غمّش را مصروف دنیایى مىکند که به گمانش، نهایت زندگى و مقصد نهایى است؛ در قرآن می فرماید: واى بر هر عیبجوى مسخرهکنندهاى! همان کس که مال فراوانى جمعآورى و شماره کرده (بىآنکه مشروع و نامشروع آن را حساب کند).[۱۰]
- جهل و نادانى: انسان آگاه و خردمند، درآمد و هزینه زندگى خویش را برآوُرد مىکند و به اندازه رفع نیازهاى مادى و معنوى خویش به کسب درآمد مىپردازد، ولى افراد ناآگاه و کم خرد، بدون هدف و برنامهریزى اصولى به زراندوزى مىپردازند، از این رو، امام على علیه السلام مىفرماید: «تَکثُّرُک بِما لا یبْقى لَک وَ لا تَبْقى لَهُ مِنْ اعْظَمِ الْجَهْلِ»؛ انباشتن آنچه که برایت نمىپاید و تو نیز برایش نمىمانى، بزرگترین نادانى است.[۱۱]
جلوههاى تکاثر
- تکاثر در شرک و چند خدایى: «حضرت یوسف به هم زندانىهاى خود که مشرک بودند، گفت: آیا ارباب متفرق بهتر است یا خداوند یکتاى قهار؟ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ».[۱۲]
- تکاثر در غذا: بنى اسرائیل مىگفتند: ما بر یک نوع غذا صبر نداریم «لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ» ما خوردنىهاى دیگر همچون پیاز و سیر و عدس و خیار مىخواهیم. «قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها».[۱۳]
- تکاثر در عمر: چنان که بعضى دوست دارند هزار سال عمر کنند. «یوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ».[۱۴]
- تکاثر در مال: قرآن مىفرماید: برخى افراد به دنبال جمع مال و شمارش آن هستند. «الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ».[۱۵]
- تکاثر در مسکن: قرآن در مقام سرزنش بعضى مىفرماید: در دامنه هر کوهى ساختمانهاى بلند بنا مىکنید. «أَ تَبْنُونَ بِکلِّ رِیعٍ آیةً تَعْبَثُونَ».[۱۶]
- تکاثر در شهوت: اسلام براى مسئله جنسى، راه ازدواج را تجویز کرده و بهرهگیرى از همسر را بدون ملامت شمرده: «إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکتْ أَیمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیرُ مَلُومِینَ»[۱۷] و ارضاى شهوت از غیر راه ازدواج را تجاوز دانسته است. «فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِک فَأُولئِک هُمُ العادُونَ».[۱۸]
آثار و مفاسد تکاثر
در کتب اخلاقی مفاسد بسیاری برای افزون طلبی و زیاده خواهی شمرده شده، از جمله در کتاب «اخلاق اقتصادی»[۱۹] بدین موارد اشاره شده است:
- طغیان و سرکشى: نفس امّاره انسان، ظرفیتى محدود دارد و با احساس استغنا و بىنیازى، سر به طغیان برمىدارد و در برابرِ خدا، دین و خرد، گردنفرازى مىکند. این واقعیت را قرآن چنین بیان مىکند: «... انسان طغیان مىکند، از اینکه خود را بىنیاز ببیند».[۲۰] مترفان و مرفّهان بىدرد نیز -که همواره در برابر نهضت انبیا و حرکتهاى اصلاحى و انقلابهاى مردمى، قد علم مىکردند- بر فراوانى ثروت و نفرات خویش تکیه داشتند؛ چنانکه در قرآن آمده است: «و ما در هیچ شهر و دیارى پیامبرى بیمدهنده نفرستادیم مگر اینکه مترفین آنها (که مست ناز و نعمت بودند) گفتند: ما به آنچه فرستاده شدهاید کافریم! و گفتند: اموال و اولاد ما (از همه) بیشتر است؛ و ما هرگز مجازات نخواهیم شد!»[۲۱]
- سستی و تباهی در دین: زراندوزى و تکاثر علاوه بر اینکه همه یا بیشتر عمر انسان را به خود اختصاص مىدهد و از این رهگذر، فرصتى براى پرداختن به امور دینى باقى نمىماند، موجب مىشود ثروت اندوز، براى دستیابى به اهداف پلید خویش، بسیارى از احکام و مقرّرات دینى را زیر پا بگذارد، از این رو، امیرمؤمنان علیه السلام مىفرمایند: ثروت پرستى، دین را سست و باور را تباه مىسازد.[۲۲]
- سنگدلى و بىخیالى: ثروتاندوز، رحم و مروّت و خواست وجدان را رفتهرفته زیرپا مىگذارد، دلش سنگ مىشود و در برابر گرسنگى شکمهاى گرسنه و لرزش تنهاى برهنه نمىلرزد و از کنار این منظرههاى رقّت بار، بىخیال و بىاحساس مىگذرد و فارغ از دردهاى بینوایان و گناهى که مرتکب شده به زندگى روزمرّه خویش مىپردازد، بدین سبب امام على علیه السلام مىفرماید: فراوانى ثروت، دلها را تباه مىکند و گناهان را از یاد مىبرد.[۲۳]
- حسرت و ندامت: همه ثروت اندوزان و مال پرستان، در نهایت از انباشتن ثروت خویش پشیمان و با دیدن آن در دست دیگران، حسرت مىخورند؛ حسرتى که برایشان سودى ندارد. در قرآن مجید مىخوانیم: خداوند این چنین اعمال آنها را به صورت حسرتزایى به آنان نشان مىدهد؛ و هرگز از آتش (دوزخ) خارج نخواهند شد.[۲۴] امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه مىفرماید: مصداق آن، مردى است که ثروتش را بر جاى مىگذارد و از روى تنگ چشمى در راه خدا انفاق نمىکند و هنگام مرگ آن را براى دیگرى رها مىکند که در اطاعت یا معصیت خدا صرف نماید؛ حال اگر آن را در راه اطاعت خدا هزینه کنند، آن بینوا ثروت خویش را در کفّه ترازوى دیگران مىبیند و حسرت مىخورد! و اگر آن را در راه نافرمانى خدا خرج کنند، او چنین معصیت کارى را با مال خود تقویت کرده، باز موجب ندامت و حسرتش مىشود.[۲۵]
- غفلت از یاد خدا: تکاثر در اموال و اولاد و مانند آن، چه بسا انسان را از یاد خدا، غافل کرده و به خود مشغول مىدارد. قرآن کریم مىفرماید: «اموال و فرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرّب نمىسازد».[۲۶]
- تکبّر و غرور: انسان، هنگامى که از نظر ثروت بر دیگران برترى یافت، گرفتار غرور و فخر فروشى مىشود و ثروت را وسیله برترى جویى قرار مىدهد. قرآن کریم، گفتار یکى از ثروت زدگان متکبّر را نقل مىکند که به دیگران مىگوید: «من از نظر ثروت از تو برتر و از نظر نفرات نیرومندترم!».[۲۷]
- انحصار طلبى: انسان اگر گرفتار بلاى تکاثر شود، دلش مىخواهد همه امتیازها ازآنِ او شود و تمام ثروتها مخصوص او گردد، و از یاد مردم محروم و مستضعف، غافل مىشود. حضرت على علیه السلام فرمود: «مَنْ کرَمَ عَلَیهِ الْمالُ هانَتْ عَلَیهِ الرِّجالُ»؛ هر کس که مال در نزد او ارزشمند و گرامى شد، مردمان در نظر او خوار مىگردند.[۲۸] در روایتى نقل شده که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه وآله درحال طواف بودند؛ دیدند شخصى پرده کعبه را گرفته خداوند را قسم مىدهد به حقّ کعبه که از گناهانش در گذرد... حضرت فرمود: گناه تو چیست؟ عرض کرد: من شخص ثروتمندى هستم. وقتى شخص سائل به طرف من مىآید مانند آن است که آتش به سوى من زبانه مىکشد.[۲۹]
- حرص و آز: نیازهاى مادّى انسان، اشباع ناپذیر است. از این رو، هرچه بیشتر مال و ثروت جمع کند، حرص و طمع وى افزون مىگردد. حضرت على علیه السلام فرمود: «مَنْهُومانِ لا یشْبَعانِ: طالِبُ عِلْمٍ، وَطالِبُ دُنْیا»؛ دو آزمندند که سیر نمىشوند: طالب دانش و طالب دنیا.[۳۰]
- آتش دوزخ: فرجام زشتیها و تباهیهایى که ثروت اندوز براى خود به پیش فرستاده، چیزى جز جهنم و خشم خدا نخواهد بود، که خود فرموده است: اى کسانى که ایمان آوردهاید! بسیارى از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را به باطل مىخورند و (آنان را) از راه خدا بازمىدارند! و کسانى که طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره و پنهان) مىسازند و در راه خدا انفاق نمىکنند را به مجازات دردناکى بشارت ده.[۳۱]
راههای درمان تکاثر
از بین آیات قرآن و روایاتی که از معصومین نقل شده است، برای جلوگیری و درمان این صفت رذیله مواردی را ذکر فرموده اند که به دو راهکار اشاره می کنیم:
الف. هشدار به عاقبت تکاثر
زراندوزى کارى ابلهانه و بدفرجام است که با نظام طبیعت و فطرت پاک انسانى نمىسازد. قرآن مجید جهت کنترل و اصلاح رفتار آدمی هشدار مىدهد که ثروت و فرزند مایه آزمایش و فتنه است، نه وسیله ای جهت غفلت از خدا. سپس مىفرماید: اى کسانى که ایمان آوردهاید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند! و کسانى که چنین کنند، زیانکارانند![۳۲]
در همین راستا مولاى متقیان علی علیه السلام، نکته ظریفى را گوشزد کرده، مىفرماید: «الْمالُ لا ینْفَعُک حَتَّى یفارِقَک»؛ ثروت تا از تو جدا نشود، سودت نمىرساند.[۳۳]
ب. تهیه ذخیره اخروى
با توجه به مقبولیت و محبوبیت کار و تلاش و کسب و درآمد حلال در اسلام از یک سو، و ممنوعیت تکاثر ثروت از سوى دیگر، این سؤال خودنمایى مىکند که با ثروت به دست آمده چه باید کرد؟ با اندک تأمّلى در آیات و روایات اسلامى، پاسخ را چنین دریافت مىکنیم که؛ پس از اداره آبرومندانه زندگى خود، فامیل، دوستان و آشنایان، بقیه را در راه شکوفایى فرهنگ اسلامى، سازندگى مملکت، فقرزدایى، کارهاى عام المنفعه و. .. سرمایهگذارى کنید و خداوند، اصل سرمایه و دست کم هفتصد برابر سود آن را برایتان تضمین مىکند؛ «کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مىکنند، همانند بذرى هستند که هفت خوشه برویاند؛ که در هر خوشه، یکصد دانه باشد؛ و خداوند آن را براى هر کس بخواهد (و شایستگى داشته باشد)، دو یا چند برابر مىکند...».[۳۴]
بنابراین در اسلام به جاى تکاثر و پسانداز بیهوده ثروت، انفاق و پیش فرستادن خیرات پیشنهاد شده که کارى خردمندانه، خدا پسندانه، سودآور و با فرجام است و زندگى آن سرا را تأمین مىکند، چنانکه حضرت على علیه السلام فرمود: «امْسِک مِنَ الْمالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِک وَ قَدِّمِ الْفَضْلَ لِیوْمِ فاقَتِک»؛ ثروت را به اندازه نیازت نگه دار و اضافى را براى روز بىنوایىات (قیامت) پیش فرست.[۳۵]
پانویس
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، نشر دار صادر، ۱۴۱۴ ق، چاپ سوم،ج ۵، ص ۱۳۳؛ ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، سید غلامرضا خسروى، تهران، انتشارات مرتضوى، ۱۳۷۵ ش، ج ۴، ص ۳۱۳.
- ↑ طالقانی، سید محمود؛ پرتوی از قرآن، تهران، نشر شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۲ ش، چاپ چهارم،ج ۴، ص ۲۴۱.
- ↑ سوره حدید، آیه ۲۰.
- ↑ سوره تکاثر، آیه ۱.
- ↑ شیخ صدوق؛ امالی صدوق، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۰ه.ق، چاپ پنجم، ص ۲۹۵.
- ↑ پاینده، ابوالقاسم؛ نهج الفصاحه، تهران، دنیای دانش، ۱۳۸۲، چاپ چهارم، صفحه ۶۹۴.
- ↑ فتال نیشابوری؛ روضه الواعظین و بصیره المتعظین، قم، انتشارات رضی، بی تا، چاپ اول، ص ۴۹۳.
- ↑ کلینی، الکافی، اسلامیه، تهران، سال ۱۳۶۲ش، چاپ دوم، ج ۲، ص ۳۹۴.
- ↑ علامه مجلسی، بحارالانوار، موسسه الوفاء، لبنان، سال ۱۴۰۴ ه.ق، ج ۷۰، ص ۱۳۸.
- ↑ سوره همزه، آیه ۱و۲.
- ↑ تمیمی آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۶۶ش، چاپ اول، ص ۷۴.
- ↑ سوره یوسف، آیه ۲۹.
- ↑ سوره بقره، آیه ۶۱.
- ↑ سوره بقره، آیه ۹۶.
- ↑ سوره همزه، آیه ۲.
- ↑ سوره شعراء، آیه ۱۲۸.
- ↑ سوره مؤمنون، آیه ۶.
- ↑ سوره مؤمنون، آیه ۷.
- ↑ الهامی نیا، حسینی، یوسفیان؛ اخلاق اقتصادی، قم، امیران، چاپ اول، ص ۹۶.
- ↑ سوره علق، آیه ۶و۷.
- ↑ سوره سباء، آیه ۳۵.
- ↑ آرام، احمد؛ الحیاه، ترجمه احمد آرام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، ۱۳۸۰ ش، ج ۳ ص ۴۲۱.
- ↑ تمیمی آمدی؛ پیشین، ص ۳۶۸.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۶۷.
- ↑ علامه مجلسی، محمدتقی؛ پیشین، ج ۷۳، ص ۱۴۲.
- ↑ سوره سبا، آیه ۳۷.
- ↑ سوره کهف، آیه ۳۴.
- ↑ تمیمی آمدی؛ پیشین ص ۳۶۸.
- ↑ محمد دبیری، تکامل در پرتو اخلاق، مشهد، جوان یاوران، ۱۳۸۰ش، ج ۱، ص ۱۱۶.
- ↑ شیخ صدوق، الخصال، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۲ش، چاپ اول، ج ۱، ص ۵۳.
- ↑ سوره توبه، آیه ۳۴.
- ↑ سوره سبا، آیه ۳۷.
- ↑ صابری یزدی، الحکم الزاهره، ترجمه انصاری محلاتی، قم، سازمات تبلیغات، ۱۳۷۵ش، چاپ دوم،ص ۶۶۵.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۶۱.
- ↑ سید رضی؛ نهج البلاغه، قم، هجرت، ۱۴۱۴ ه.ق، چاپ اول، نامه ۲۱، ص ۳۷۷.
منابع
- "تکاثر"، دانشنامه پژوهه، رضا پارچه باف، تاریخ بازیابی: ۲۵ شهریور ۱۳۹۱.
- تفسیر نور، محسن قرائتی، ج ۱۰ ص ۵۷۹.