اصحاب صفه: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۲: | سطر ۲: | ||
{{مدخل دائرة المعارف|دائرة المعارف قرآن کریم}} | {{مدخل دائرة المعارف|دائرة المعارف قرآن کریم}} | ||
− | '''''گروهى از یاران پیامبر | + | '''«اصحاب صُفّه»''' گروهى از یاران [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه وآله که به سایبانى در [[مسجد النبی (ص)|مسجد نبوی]] به نام «صُفّه» منسوباند. ساکنان صفّه را عموما [[مهاجران|مهاجرانی]] بیسرپناه و تهیدست یا مهمانان [[اسلام]] خواندهاند. |
==اصطلاح اهل صفه== | ==اصطلاح اهل صفه== | ||
− | مورخان و محدثان نخستین که بنا به مناسبت، یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه | + | مورخان و [[محدثان]] نخستین که بنا به مناسبت، یاران [[پیامبر اکرم]] صلی الله علیه وآله را به مکان یا رخدادی نسبت میدادند،<ref>المختصر فی اخبار البشر، ج۱، ص۱۵۴.</ref> به پیروی از پیامبر<ref>الکافی، ج۳، ص۵۵۰؛ الدرالمنثور، ج۱، ص۳۵۸.</ref> برخی از یاران آن حضرت را به صفه [[مسجد النبی (ص)|مسجد نبوی]] نسبت دادهاند و این گروه را «اصحاب صفّه»، «اهلالصفّه» یا «اهل المَظَلّه» (سایبان) خواندهاند.<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۹۶، ۲۳۲.</ref> |
− | صفّه اصطلاحی است که بر نوعی خاص از معماری در یثرب عهد پیامبر اطلاق میشود، | + | صفّه اصطلاحی است که بر نوعی خاص از معماری در [[یثرب]] عهد پیامبر اطلاق میشود، و عمدتاً مفهوم صفه را به بنایی شبیه «سقیفه» تعریف کردهاند.<ref>مجمعالبحرین، ج۲، ص۶۱۷؛ تاج العروس، ج۱، ص۲۲۴؛ الصحاح، ج۴، ص۱۳۹۶؛ لسان العرب، ج۵، ص۵۵.</ref> با توجه به تعاریف لغتشناسان، صفّه سایبان خنکی در تابستانهای گرم و محل تجمع، پذیرایی یا استراحت افراد بوده است. |
− | با تغییر قبله از سمت شمال به جنوب (سال دوم هجری) بخشی از قسمت مسقف شمال مسجد نبوی صفّه نام گرفت.<ref>المصنف، ابنابیشیبه، | + | با [[تغییر قبله]] از سمت شمال به جنوب (سال دوم هجری) بخشی از قسمت مسقف شمال مسجد نبوی صفّه نام گرفت.<ref>المصنف، ابنابیشیبه، ج۱، ۳۷۲؛ عونالمعبود، ج۴، ۲۳۰؛ وفاءالوفاء، ج۲، ص۴۵۳-۴۵۴.</ref> به همین دلیل بعدها صفّه را انتهای مسجد دانستهاند.<ref>فتحالباری، ج۶، ص۴۳۶؛ عونالمعبود، ج۴، ص۲۳۱؛ وفاءالوفاء، ج۲، ص۴۵۳.</ref> |
− | صفّه در مسجد نبوی کاربردی ثابت و محدود نداشت و به عنوان مهمانپذیر، مسکن دائم یا موقت، محل آموزش یا عبادت و... مورد استفاده قرار میگرفت؛ اما در یک نگاه کلی صفه با پدیده مهاجرت پیوندی مستقیم دارد. مسلمانان اولیه که قبل از پیامبر به یثرب آمده بودند توانستند در منازل انصار به ویژه در قُبا سکنا بگیرند؛ امّا محلی که پیامبر برای ساختن مسجد و استقرار خود برگزید، از قبا فاصله داشت و بسیاری از مهاجران به ویژه مهاجران مجرد که جوار پیامبر را ترجیح میدادند در مسجد مستقر شدند. در دورههای بعدی مهاجرت، چون مهاجران آشنایی در یثرب نداشتند به مسجد پناه میبردند.<ref>الطبقات، | + | صفّه در مسجد نبوی کاربردی ثابت و محدود نداشت و به عنوان مهمانپذیر، مسکن دائم یا موقت، محل آموزش یا عبادت و... مورد استفاده قرار میگرفت؛ اما در یک نگاه کلی صفه با پدیده [[هجرت|مهاجرت]] پیوندی مستقیم دارد. مسلمانان اولیه که قبل از پیامبر به یثرب آمده بودند توانستند در منازل [[انصار]] به ویژه در [[قبا|قُبا]] سکنا بگیرند؛ امّا محلی که پیامبر برای ساختن [[مسجد]] و استقرار خود برگزید، از قبا فاصله داشت و بسیاری از [[مهاجران]] به ویژه مهاجران مجرد که جوار پیامبر را ترجیح میدادند در مسجد مستقر شدند. در دورههای بعدی مهاجرت، چون مهاجران آشنایی در یثرب نداشتند به مسجد پناه میبردند.<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۹۶؛ اسدالغابه، ج۵، ص۷۷.</ref> از این رو ساکنان صفه را مهاجرانی بی سرپناه و مجرد<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۹۶.</ref> یا مهمانان [[اسلام]] خواندهاند.<ref>المستدرک، ج۳، ص۱۷.</ref> برخی از بتپرستان قبایل اطراف هم مدتی در صفه مانده و سپس مسلمان شدند.<ref>صحیح البخاری، ج۱، ص۱۳۰؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۹۸۱۰۱.</ref> اسرای مشرک [[قریش]] نیز شبها در مسجد میخوابیدند.<ref>الام، ج۱، ص۷۱؛ العمده، ص۱۷۷؛ الطرائف، ص۶۲.</ref> |
− | درباره اطلاق واژه «اهل صفّه» بر مهاجران ساکن در آن، معیار و ضابطهای مشخص ارائه نشده، از این رو این صفت به هر کسی که مدتی را در صفّه میگذرانید اطلاق میشد. صحابه شناسان حتی برخی صحرانشینان را که تنها شبی در ماه مبارک [[رمضان]] را در صفّه میگذرانیدند جزو اهل صفّه دانستهاند. این عده روزها از این سایبان برای رهایی از آفتاب سوزان استفاده میکردند؛ اما در شب میتوانستند در هر جای مسجد بخوابند.<ref>قربالاسناد، | + | درباره اطلاق واژه «اهل صفّه» بر مهاجران ساکن در آن، معیار و ضابطهای مشخص ارائه نشده، از این رو این صفت به هر کسی که مدتی را در صفّه میگذرانید اطلاق میشد. [[صحابه]] شناسان حتی برخی صحرانشینان را که تنها شبی در ماه مبارک [[رمضان]] را در صفّه میگذرانیدند جزو اهل صفّه دانستهاند. این عده روزها از این سایبان برای رهایی از آفتاب سوزان استفاده میکردند؛ اما در شب میتوانستند در هر جای مسجد بخوابند.<ref>قربالاسناد، ص۱۴۸؛ المصنف، صنعانی، ج۱، ص۴۲۱، ۴۲۳.</ref> از این رو فقهای متعددی درباره جواز خوابیدن در مسجد بحث کرده<ref>روضة الطالبین، ج۱، ص۱۹۸؛ البحرالرائق، ج۲، ص۶۳؛ نیل الاوطار، ج۲، ص۱۶۲.</ref> و برخی خوابیدن در مسجد را تنها برای غیر بومیان مجاز دانستهاند.<ref>المجموع، ج۲، ص۱۷۳.</ref> |
==صفّه نشینان== | ==صفّه نشینان== | ||
− | طبیعتاً فرودستان مهاجر از | + | طبیعتاً فرودستان مهاجر از [[مکه]]، چون [[بلال|بلال بن رباح]]، [[خباب بن ارت|خباب بن الارت]]، صهیب بن سنان، [[عبدالله بن مسعود|ابن مسعود]]، [[مقداد]] و [[عمار یاسر]]، جزو نخستین ساکنان صفه بودهاند.<ref>المستدرک، ج۳، ص۲۰.</ref> با بازگشت [[ابوذر]] به [[مدینه]] در سال سوم یا پنجم هجری<ref>الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۱؛ الطبقات، ج۴، ص۱۶۸.</ref> و خریداری و آزاد شدن [[سلمان فارسی|سلمان]] در سال پنجم، این دو به دیگر صفه نشینان پیوستند.<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۹۷.</ref> سکوت یا ابهام منابع اسلامی درباره محل سکونت یا زمان [[ازدواج]] و شمار فرزندان این دسته از ساکنان صفه، حضور دراز مدت برخی از آنها را در صفه در زمان حیات پیامبر تقویت میکند. |
− | به مرور زمان که حکومت پیامبر استحکام و دین اسلام گسترش بیشتری | + | به مرور زمان که حکومت پیامبر استحکام و دین [[اسلام]] گسترش بیشتری مییافت، مهاجران بیشتری به مدینه پناه میآوردند؛ اما پیامبر از تعبیر مهاجر برای کسانی که پس از [[فتح مکه]] (سال هشتم هجری) به مدینه آمدند امتناع ورزید. پیوستن [[ابوهریره]]، واثلة بن اسقع و برخی دیگر از صفّهنشینان مورد توجه [[اهل سنت]] به صفه، به همین مقطع متأخر تعلق دارد. |
− | صحابهنگاران، بسیاری از [[انصار]] را نیز به صفه منتسب کردهاند. در جمعبندی برخی گزارشها میتوان نتیجه گرفت که بسیاری از جوانان انصاری به سبب دوری بسیاری از محلّههای [[یثرب]] با مسجد نبوی و برای ملازمت با پیامبر صلی الله علیه و آله، از صفّه به عنوان محلی برای | + | صحابهنگاران، بسیاری از [[انصار]] را نیز به صفه منتسب کردهاند. در جمعبندی برخی گزارشها میتوان نتیجه گرفت که بسیاری از جوانان انصاری به سبب دوری بسیاری از محلّههای [[یثرب]] با مسجد نبوی و برای ملازمت با پیامبر صلی الله علیه و آله، از صفّه به عنوان محلی برای [[عبادت]]، آموزش، استراحت یا خدمت به آن حضرت بهره بردهاند. وجود تعابیر متفاوتی چون «اهل صفّه» و «اصحاب صفّه» هم به این تمایز کمک میکند. «اهل» معمولاً به ساکنان گفته میشود.<ref>مقاییس اللغه، ج۱، ص۱۵۰؛ ترتیبالعین، ۶۲، «اهل».</ref> در حالی که «اصحاب» به معنای معاشران است. بعدها در منابع تاریخی و روایی کمتر به تفاوت این دو واژه توجه شده است، در نتیجه به مهاجران صفهنشین «اهل صفّه» گفته میشد و انصاریانی که به رغم برخورداری از دارایی و خانه و کاشانه به صفه میرفتند، اصحاب صفّه نام داشتند. از معروفترین انصاریان صفه میتوان به [[جابر بن عبدالله انصاری|جابر بن عبدالله انصاری]]، [[ابوسعید خدری]] و [[حنظله غسیل الملائکه|حنظله غسیلالملائکه]] اشاره کرد. |
− | + | برخی به اشتباه، عمده ساکنان صفّه را مهاجران [[قریش|قریشی]] دانستهاند.<ref>الکشاف، ج۱، ص۳۱۸؛ مبهمات القرآن، ص۲۶۸.</ref> در حالی که بررسی نام و نسب آنان نشان میدهد که غالباً از مهاجران غیرقرشی بودهاند. نومسلمانان قبایل صحرانشین منطقه، بر اثر تهدیدهای موجود، دارایی و خانههای خود را رها کرده بودند تا در سایه امنیتی که در مدینه برای مسلمانان فراهم آمده بود، در کنار دیگر مسلمانان، همنشین [[پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله باشند<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۹۶.</ref> و از این رو بدانان «أوفاض» گفتهاند،<ref>السننالکبری، ج۱۴، ص۲۶۳؛ مسند احمد، ج۷، ص۵۳۷.</ref> زیرا اوفاض به معنای جمعی است که متشکل از اعضای قبایل گوناگون باشند.<ref>غریب الحدیث، ج۱، ص۸۱.</ref> اعضایی از بنیغفار<ref>اسدالغابه، ج۳، ص۹۷-۹۸.</ref> بنی سلیم<ref>المستدرک، ج۱، ص۱۷۵.</ref> جُهینه،<ref>همان، ج۳، ص۲۰.</ref> اسلم<ref>الطبقات، ج۴، ص۲۲۳.</ref> و دیگر قبایل منطقه در میان اهل صفّه حضور داشتند. در مجموع، منابع در ضبط نام ساکنان صفّه، اطلاعات پراکنده و ناچیزی را ثبت کردهاند. به دلایلی در منابع [[اهل سنت]] بر صفهای های متأخر به ویژه ابوهریره، بیشتر تأکید شده است و از نخستین ساکنان صفه کمتر یاد میشود. | |
− | + | با توجه به کاربردهای متعدد صفه نمیتوان آمار ثابتی برای ساکنان آن در نظر گرفت. ساکنان صفه به تناوب و به ناچار در آنجا بودند و همانگونه که روند مهاجرت بر آمارشان میافزود، اموری چون [[مرگ]]، شرکت در جنگها، [[شهادت در راه خدا|شهادت]]، مسافرت، اشتغال به کار و [[ازدواج]]، از شمار آنان میکاست.<ref>فتحالباری، ج۱۱، ص۲۴۵.</ref> آمار نقل شده در متون روایی عمدتاً در زمانهای متفاوتی ارائه شده است؛ آماری چون ۲۰<ref>معجمالکبیر، ج۲۲، ص۹۰؛ کنزالعمال، ج۱۲، ص۳۸۰.</ref> ،۳۰<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۵۵؛ عیونالاثر، ج۲، ص۴۰۳.</ref>، ۵۰ <ref>مجمع الزوائد، ج۸، ص۳۰۷.</ref> بیش از ۷۰<ref>صحیحالبخاری، ج۱، ص۱۳۰؛ السنن الکبری، ج۲، ص۲۴۱.</ref>، ۸۰ <ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۲۰۶-۲۰۷.</ref> و... . زبیدی نام ۹۲ تن از آنها را در کتابچهای به نام «تحفة اهل الزلفة فی التوسل باهل الصّفه» جمع کرد.<ref>الاعلام، ج۸، ص۹۷.</ref> [[ابونعیم اصفهانی|ابونعیم]] نیز به حدود ۹۰ نفر از آنان اشاره کرده است.<ref>حلیة الاولیا، ج۱، ص۴۲۵؛ ج۲، ص۴۳.</ref> منابع متأخرتر برآیند اصحاب صفه را بدون آنکه از آنها نام ببرند ۴۰۰ تن دانستهاند.<ref>الکشاف، ج۱، ص۳۱۸؛ عوارف العارف،، ص۲۵؛ مجمعالبیان، ج۲، ص۶۶۶.</ref> | |
− | + | ==مشکلات اصحاب صفّه== | |
− | + | مورخان و راویان هر جا که از عنوان «اهل صفّه» یاد کردهاند، فقر و وضعیت أسف بار معیشتی جمعی از آنها را گزارش کرده و آنان را تهیدستان جامعه نبوی تصور کردهاند.<ref>فتحالباری، ج۱۱، ص۲۴۴.</ref> و هنگامی که گزارش از تعلیم و تزکیه یا از دلاوری ها و حضور آنها در میادین جنگ با کافران است، دیگر عنوان جمعی اهل صفه مشاهده نمیشود و عمدتاً به نام افراد اشاره شده است، در حالی که فقر در دوره [[پیامبر]] در میان عموم [[مهاجران]] و برخی [[انصار]] گزارش شده<ref>الطبقات، ج۳، ص۴۷۱؛ فتوح البلدان، ج۱، ص۲۱.</ref> و به اصحاب صفه اختصاص نداشت، چنان که اهل صفّه نیز به فقیران محدود نمیشد و در میان آنها، اغنیایی هم وجود داشت.<ref>الاصابه، ج۴، ص۲۹۰-۲۹۳؛ ج۷، ص۲۸۹-۲۹۰.</ref> شاید یکی از دلایل عمده این امر به نقش راویان بازگردد.<ref>شیخ المضیره، ص۵۲.</ref> | |
− | + | بنابر همین روایات، اهل صفّه که لباسشان ناکافی و خوراکشان ناچیز بود در مسجد ساکن بودند. آنان در مواقع بحرانی گاه در هر وعده دو عدد خرما بیشتر نمیخوردند و گاه مدتهای طولانی از بیغذایی به اجبار سنگ بر شکم بسته یا [[روزه]] میگرفتند.<ref>جامع البیان، مج۱۴، ج۲۸، ص۵۲.</ref> گفته شده: برخی اوقات اهل صفه بر اثر ضعف بدنی نمیتوانستند در [[نماز]] به درستی بایستند و طنابهایی را که در مسجد (احتمالاً از سقف) آویخته بودند، بدست میگرفتند.<ref>المصنف، ابنابی شیبه، ج۱، ص۳۷۲.</ref> مهاجرت این گروه و تحمل چنین شرایطی موجب شده بود برخی صحرانشینانی که به جهتی به مدینه میآمدند اینان را دیوانه بخوانند. | |
− | + | یکی از مهاجران قریشی صفّهنشین گفته است: ما معمولاً تا [[فتح خیبر]] (سال ششم هجری) سیر نمیشدیم.<ref>صحیحالبخاری، ج۵، ص۸۳؛ فتحالباری، ج۹، ص۴۳۵.</ref> این روایت وضع اهل صفه را بهتر روشن میکند، هر چند انتساب چنین گزارشی به دیگر مهاجران نیز میتواند صادق باشد. | |
− | + | هر چند اطلاعات چندانی درباره سبد غذایی ساکنان صفه وجود ندارد؛ اما به نظر میرسد عمدهترین محصول زراعی [[مدینه]]، یعنی خرما بیشتر به [[انفاق]] در اختیارشان قرار میگرفت. چنانچه خرمای کافی در اختیار بود، به هر دو نفر روزانه یک مُدّ خرما میرسید.<ref>مسند احمد، ج۴، ص۵۴۰؛ اسدالغابه، ج۳، ص۸۹.</ref> در غیر این صورت مجبور بودند با چند خرما، روز خود را سپری کنند.<ref>مسند اسحاق، ج۱، ص۲۰۱؛ موارد الظمآن، ص۶۳۰؛ تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۳۱۹-۳۲۰.</ref> | |
− | + | درباره وضعیت لباس اهل صفه روایاتی، از محدودیت های اهل صفه در این زمینه حکایت میکند. به گفته واثله، نداشتن لباس، گرد و غبار آمیخته با عرق را بر تنمان خشک میکرد.<ref>تاریخ دمشق، ج۶۲، ص۳۵۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۸۵؛ المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۷۰.</ref> در مقطع دیگری ۷۰ تن از اصحاب صفه لباسی کمتر از متعارف داشتند، به گونهای که در [[نماز]] دائماً نگران ستر عورت خویش (احتمالاً از ناف تا زانو) بودند.<ref>صحیح البخاری، ج۱، ص۱۳۰.</ref> در روایتی دیگر ۳۰ تن از ساکنان صفه با بالا تنه عریان پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله نماز میگزاردند.<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۹۶؛ عیون الاثر، ج۲، ص۳۸۵.</ref> و گاه با حضور پیامبر صلی الله علیه و آله خود را پشت سر دیگران مخفی میکردند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۷۱.</ref> | |
− | + | پیامبر قبل از هر چیز ساکنان صفه و عموم تهیدستان را از گدایی منع کرده بود. آیه ۲۷۳ [[سوره بقره]] در همین زمینه نازل شده است. خداوند در این آیه از مؤمنان میخواهد تا در کمک کردن کوتاهی نکنند و گمان نکنند کسی که درخواست نمیکند نیازمند نیست: {{متن قرآن|«...یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لَا یسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا ۗ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ»}} | |
+ | هر کس نداند، آنها را بر اثر خویشتنداری توانگر میشمارد. آنان را به وسیله سیمایشان میشناسی. از مردم به اصرار چیزی نمیخواهند و هر مالی که ببخشید خداوند بدان آگاه است».<ref>جامعالبیان، مج۳، ج۳، ص۱۳۶؛ مجمع البیان، ج۲، ص۲۰۲-۲۰۳؛ زادالمسیر، ج۱، ص۳۲۷.</ref> | ||
− | در | + | درباره تأمین پوشاک اهل صفّه جز چند گزارش محدود، اطلاعات چندانی در دست نیست. برخی مستمندان صفه برای حل مشکل سرما در فصل زمستان به حفرهها پناه میبردند.<ref>جامعالبیان، مج۱۴، ج۲۸، ص۵۲؛ تفسیر قرطبی، ج۱۸، ص۱۵.</ref> بنا به گزارشی [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا]] علیهاالسلام پارچهای را به پیامبر بخشید و ایشان آن را در میان چند تن توزیع کرد تا با آن پایین تنه خود را بپوشانند.<ref>مکارمالاخلاق، ص۹۴؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۸۴.</ref> پارچه کتانی محدود و نامرغوبی که یک بار پیامبر به برخی از آنها داده بود و پوستشان را میآزرد مایه اعتراضشان شده بود.<ref>مسند احمد، ج۴، ص۵۴۰؛ تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۸۶.</ref> |
− | + | برای بهبود وضع معیشت صفه نشینان راهکارهای متعددی چون تشویق به [[صدقه]] و [[انفاق]]، تشویق به [[ازدواج]]، استفاده از غنایم و درآمدهای ناشی از جنگها دنبال شده است. هرگاه غذایی به پیامبر میرسید میان اهل صفّه توزیع میشد و چنانچه هدیه بود پیامبر صلی الله علیه و آله خود نیز از آن میخورد.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۹۶.</ref> ایشان برای اطعام اصحاب صفه از نمازگزاران [[نماز عشا]] مدد میجست و برخی را نیز، خود به خانه میبرد.<ref>سنن ابنماجه، ج۱، ص۲۴۸؛ اسدالغابه، ج۳، ص۹۸.</ref> او میفرمود: هر کس غذایش برای دو نفر کافی است یک نفر و هر کس برای ۴ نفر، دو نفر از اصحاب صفّه را اطعام کند.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۵، ص۲۵؛ البدایة والنهایه، ج۶، ص۸۶.</ref> با این همه، باز گاهی برخی از اهل صفه مدتها گرسنه میماندند و به ناچار به پیامبر پناه میبردند. داستانهای کرامتآمیز متعددی درباره اطعام شماری از اصحاب صفه با غذای اندکی که پیامبر خود تهیه میکرد، نقل شده است.<ref>المستدرک، ج۴، ص۱۱۸؛ مجمعالزوائد، ج۸، ص۳۰۵-۳۰۹؛ مسند احمد، ج۴، ص۵۴۴.</ref> | |
− | هر کس | ||
− | + | با ملاحظه سیر تاریخی به نظر میرسد در آغاز، کمک و انفاق به مهاجران صفّهنشین عمدتاً از سوی [[انصار]] صورت میگرفت، از این رو می توان بسیاری از گزارش هایی را که در این زمینه از انصار روایت شده مربوط به این دوره دانست، هر چند این کمکها تا پایان حیات پیامبر ادامه داشت. | |
− | + | گروهی از انصار در فصل برداشت محصول، مقداری خرما به مسجد میآوردند و شاخههای آن را در آنجا میآویختند.<ref>تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۳۱۹.</ref> و برخی هم از این فرصت برای [[انفاق]] شاخههای آفتزده خرماهایشان استفاده کردند که آیه ۲۶۷ [[سوره بقره]] نازل گردید: {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیبَاتِ مَا کسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَکمْ مِنَ الْأَرْضِ...»}}.<ref>سنن الترمذی، ج۴، ص۲۸۷؛ المصنف، ابنابی شیبه، ج۳، ص۱۱۵؛ الدرالمنثور، ج۱، ص۵۸.</ref> خداوند در این آیه محصولات کشاورزی را عطای الهی به بندگان دانسته و از آنها خواسته از محصولات مرغوب خود انفاق کنند. | |
− | + | به روایتی از [[امام باقر]] علیه السلام یکی از انصار در برابر [[ثواب]] اخروی ذکری که از پیامبر آموخت، محصول باغ خود را به اهل صفه اختصاص داد و در این هنگام آیات ۵۷ [[سوره لیل]]/۹۲ نازل شد:<ref>الامالی، صدوق، ص۲۷۰.</ref> {{متن قرآن|«فَأَمَّا مَنْ أَعْطَىٰ وَاتَّقَىٰ * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ * فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَىٰ»}}؛ هر که مال خود را بخشید و پرهیزگاری کرد... ما راه آسان را برای او فراهم میسازیم. | |
− | برای | + | در داستان دیگری، روزی پیامبر یکی از اصحاب صفه را برای اطعام به نزد یکی از انصار فرستاد؛ اما چون در خانه آن انصاری غذایی اندک بود، انصاری از همسرش خواست فرزندش را بخواباند تا درخواست غذا نکند و خود نیز چراغ را خاموش کرد تا آن مهمان متوجه غذا نخوردن صاحب خانه نشود که بنا به روایتی در این هنگام آیه ۹ [[سوره حشر]]/۵۹: {{متن قرآن|«...وَیؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ...»}} (مهاجران را) بر خود مقدممیدارند، هرچند خود نیازمند باشند...، نازل گردید.<ref>اسبابالنزول، ص۳۵۶؛ المستدرک، ج۴، ص۱۴۵.</ref> با توجه به نزول این آیه درباره غنایم [[غزوه بنی نضیر|غزوه بنینضیر]] و جمع بودن [[سیاق آیات|سیاق]] آن، چنین [[شأن نزول|شأن نزولی]] ضعیف به نظر میرسد؛ امّا به اصل حادثه آسیب نمیزند. |
− | + | برخی از جوانان انصاری هم درآمدهای حاصل از خارکنی را به مستمندان صفه میبخشیدند<ref>المغازی، ج۱، ص۳۴۷؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۴۳؛ تفسیرقرطبی، ج۸، ص۶۹.</ref> و اگر میتوانستند گوسفندی خریده و برای پیامبر و خانوادهاش میچرانیدند.<ref>مسند احمد، ج۳، ص۵۹۸؛ المعجم الصغیر، ج۱، ص۱۹۴؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۵۶۷-۵۶۸.</ref> به احتمال، چَرا و تهیه هیزم در اراضی خصوصی صورت میگرفت وگرنه مهاجران فقیر نیز قادر به این امر بودند. | |
− | + | برخی از انصار متکفل فرد خاصی از اصحاب صفه شده بودند.<ref>کنزالعمال، ج۱۲، ص۴۴۰.</ref> داستانهایی هم از اطعام برخی از زنان انصار از جمله ام سلیم یا ام مالک وجود دارد.<ref>مجمع الزوائد، ج۸، ص۳۰۹؛ الاحادیث الطوال، ص۱۳۰.</ref> درباره [[سعد بن عباده|سعد بن عباده]]، از بزرگان [[خزرج]] نیز گزارش شده که هر شب ۸۰ تن از اصحاب صفه را اطعام میکرد.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۰، ص۲۶۲؛ الاصابه، ج۳، ص۵۶.</ref> | |
− | به | + | افزون بر انصار، برخی از مهاجران نیز به مدد اهل صفه میآمدند. پس از تولد [[امام حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیهماالسلام، [[حضرت فاطمه]] علیهاالسلام میخواست برایشان گوسفندی عقیقه کند که پیامبر وی را منصرف کرد. ایشان به وزن موهای آن دو نقره [[صدقه]] داد، تا برای اصحاب صفّه هزینه شود.<ref>مسند احمد، ج۷، ص۵۳۷؛ مناقب امیرالمؤمنین، ج۲، ص۲۷۳؛ السنن الکبری، ج۱۴، ص۲۶۳.</ref> |
− | + | گاهی رفتار پیامبر باعث میشد تا فاطمه علیهاالسلام آنچه را که همسرش از جنگ به غنیمت آورده بود، نیز صدقه دهد.<ref>مستدرک الوسائل، ج۶، ص۵۱۲؛ مکارمالاخلاق، ص۹۴.</ref> به روایت [[عبدالله بن عباس|ابنعباس]] نیز آیه ۲۷۱ [[سوره بقره]]: {{متن قرآن|«إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِی وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَیرٌ لَکمْ وَیکفِّرُ عَنْکمْ مِنْ سَیئَاتِکمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»}} از صدقات مخفیانه [[حضرت علی]] علیه السلام به اصحاب صفه حکایت میکند.<ref>شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۴۸.</ref> کمکهای همزمان او و [[عبدالرحمن بن عوف|عبدالرحمن بن عوف]] به اصحاب صفه با نزول آیه ۲۷۴ [[سوره بقره]]/۲ همراه شد: {{متن قرآن|«الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ»}}. | |
− | + | در روایت ابن عباس آمده که از میان صدقات فراوان و علنی عبدالرحمن و صدقه مخفیانه و ناچیز حضرت علی علیه السلام، خداوند صدقه علی علیه السلام را ترجیح داد.<ref>المناقب، ج۲، ص۸۵؛ عمده، ص۳۵۰؛ شواهدالتنزیل، ج۱، ص۱۴۸.</ref> روایت هایی هم از انفاق [[جعفر طیار|جعفر بن ابی طالب]] وجود دارد. خباب نیز که پیشتر در صفه بود، پس از ازدواج تنها یک گوسفند داشت و سفارش کرده بود برای دوشیدن آن، گوسفند را نزد اهل صفه ببرند.<ref>الطبقات، ج۸، ص۲۲۶.</ref> | |
− | برخی | + | با توجه به فقر نسبتاً زیاد اهل صفه، برخی صفه را «خانه صدقه گیران» تعریف کردهاند.<ref>تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۳۲۰.</ref> در نتیجه تمامی آیات [[سوره های مکی و مدنی|مدنی]] که در آنها به صدقه، مساکین، فقرا و [[انفاق]] اشاره شده است، به نحوی با ساکنان صفه مربوط است، هر چند [[شأن نزول]] نگاران به جهت کمبود اطلاعات، گزارشی ذیل آن آیات ارائه نکرده باشند. |
− | + | از معدود شأن نزولهای گزارش شده در این زمینه که اشارهای روشن به اصحاب صفه دارد، روایاتی است که ذیل آیات ۲۷۱ و ۲۷۳ [[سوره بقره]]/۲ نقل شده است: {{متن قرآن|«إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِی وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَیرٌ لَکمْ... لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الْأَرْضِ»}}. در این آیات صدقهها به تهیدستان مهاجری اختصاص یافته که به سبب ایمانشان در موطن خود ایمن نبودند و به [[مدینه]] مهاجرت کرده بودند و نمیتوانستند کار کنند.<ref>الکشاف، ج۱، ص۳۱۸؛ غررالتبیان، ص۲۲۲.</ref> | |
− | + | راهکار دیگری که پیامبر برای سامان گرفتن وضع اصحاب صفه دنبال میکرد، تشویق آنان به [[ازدواج]] بود. در این زمینه میتوان به ازدواج [[بلال|بلال حبشی]] با خواهر عبدالرحمن بن عوف اشاره کرد که از توان مالی خوبی برخوردار بود.<ref>تفسیر قرطبی، ج۵، ص۲۵۳.</ref> اما این گزینهها همواره فراهم نبود. برخی از اصحاب صفه با مشاهده بیمیلی مردان [[یثرب]] به ازدواج با زنان متمکنی که سابق بر این در یثرب به روسپیگری اشتغال داشتند، ازدواج با آنها را مطرح کردند. احتمالا این عده برخلاف دیگر زنان مدینه شرایط دشواری برای ازدواج تعیین نکرده بودند. در پی همین درخواست، آیه ۳ [[سوره نور]]/۲۴ نازل شد و آنان را از این کار منصرف ساخت.<ref>جامع البیان، مج۱۰، ج۱۸، ص۹۴؛ اسباب النزول، ص۲۶۳؛ مجمع البیان، ج۷، ص۱۹۷.</ref> {{متن قرآن|«...وَالزَّانِیةُ لَا ینْکحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِک وَحُرِّمَ ذَٰلِک عَلَى الْمُؤْمِنِینَ»}}؛ زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک به زنی نگیرد و بر مؤمنان این [کار] [[حرام]] شده است. | |
− | از | + | یکی دیگر از منابع تأمین کننده هزینههای اهل صفّه، به ویژه در ۵ سال دوم حکومت پیامبر صلی الله علیه و آله در [[مدینه]]، غنایم بدست آمده در جنگها و درآمدهای حاصل از اموال خالصه پیامبر (مانند اموال [[بنی نضیر|بنینضیر]]) بود. بر اساس آیات [[سوره حشر]]/۵۹ خداوند جنگجویان را بر اثر نقش ناچیزشان در جنگ بنینضیر از غنایم محروم کرد و همه اموال بدست آمده را به صورت خالصه در اختیار پیامبر نهاد: {{متن قرآن|«مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیتَامَىٰ وَالْمَسَاکینِ وَابْنِ السَّبِیلِ * لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ»}}؛ آنچه خداوند [از بنینضیر] به پیامبر خویش داد از آنِ خدا، پیامبر و خویشاوندانش، ایتام، بیچارگان و در راه ماندگان است... فقیران مهاجری که از کاشانه و دارایی خود رانده شدهاند...». ([[سوره حشر]]/۵۹، ۶۸)<ref>جامعالبیان، مج۱۴، ج۲۸، ص۴۶، ۵۴.</ref> پیامبر بخشی از اموال بدست آمده را بنا به درخواست [[انصار]] در میان [[مهاجران]] مستمند توزیع کرد و مانده آن را در تملک خود باقی نهاد. |
− | + | مخالفت پیامبر با ارتقای ناچیز وضع زندگی خود پس از [[غزوه خیبر]] که غنایم فراوانی به همراه داشت، با اعتراض همسران آن حضرت مواجه شد.<ref>الحدائق، ج۲۳، ص۹۹؛ مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۳۱۰.</ref> و حاکی از آن است که وضعیت نابسامان مهاجران تا سال ششم ادامه داشته است. ایشان حتی از پرداخت بخشی از غنایم به بستگان مستمندش همچون حضرت فاطمه و حضرت علی علیهماالسلام پرهیز کرد. در مقابل، [[تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام|تسبیح حضرت زهرا]] علیهاالسلام را به آن حضرت آموخت.<ref>مسند احمد، ج۱، ص۱۷۱؛ الغارات، ج۲، ص۷۳۹.</ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | مخالفت پیامبر با ارتقای ناچیز وضع زندگی خود پس از [[غزوه خیبر]] که غنایم فراوانی به همراه | ||
==اصحاب صفّه و اشراف== | ==اصحاب صفّه و اشراف== | ||
− | ساکنان صفّه چنان با پیامبر مأنوس بودند که چون به مسجد میآمد اطرافش حلقه میزدند.<ref>مجمعالبیان، | + | ساکنان صفّه چنان با [[پیامبر]] صلی الله علیه وآله مأنوس بودند که چون به [[مسجد]] میآمد اطرافش حلقه میزدند.<ref>مجمعالبیان، ج۴، ص۶۲؛ تاریخ دمشق، ج۲۴، ص۲۲۳-۲۲۵؛ البدایة والنهایه، ج۶، ص۴۴.</ref> در حالی که اشراف بر اساس سنت طبقاتی عرب پیش از [[اسلام]]، از همنشینی با ساکنان صفه انزجار داشتند، به ویژه که غالب آنها بردگان آزاد شده و مسلمانان پایین دست بودند. رابطه اشراف با اهل صفه از منظر اجتماعی اقتصادی قابل تحلیل است، در حالی که رابطه اشراف با پیامبر بیشتر سیاسی مذهبی است. |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | پیامبر با توجه به واقعیت های جامعه [[جاهلیت|جاهلی]]، میکوشید از بزرگان قبایل برای گسترش اسلام و نیز تحکیم وضعیت سیاسی دولت مدینه بهره ببرد. روابط پیامبر با اشراف در دو مقطع با رشد چشمگیری همراه بود: نخست در آغاز ورود ایشان به [[یثرب]] که بزرگان شاخههای متعدد قبایل یثرب با آن حضرت ملاقات میکردند و دوم در عامالوفود (سال نهم هجری) که بسیاری از سران و بزرگان قبایل [[شبه جزیره عربستان|شبه جزیره]] برای [[بیعت]] با پیامبر و به رسمیت شناختن دین و حاکمیتش به مدینه میآمدند. برخورد اشراف با اصحاب صفّه که در مسجد و کنار پیامبر روی میداد، سبب نزول آیاتی شد. در منابع [[تفسیر قرآن|تفسیری]] داستانها و [[شأن نزول|شأن نزولهای]] متنوعی در این زمینه نقل شده است که برخی از آنها با تردیدهایی مواجه است. | |
− | + | نخستین و بارزترین رویارویی که میان طبقات بالای جامعه [[مدینه]] و فرودستان مسلمان گزارش شده، تحقیر و تمسخر اشراف [[یهود|یهودی]] و [[منافق]] مدینه نسبت به اهل صفه است که به روایتی آیه ۲۱۲ [[سوره بقره]] در این مورد نازل گردید.<ref>اسباب النزول، ص۱۷۸؛ مجمع البیان، ج۲، ص۵۴۰-۵۴۱؛ زادالمسیر، ج۱، ص۲۲۸.</ref>{{متن قرآن|«زُینَ لِلَّذِینَ کفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَیسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَاللَّهُ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ»}}؛ بر اساس این آیه زندگی دنیایی برای کافران آراسته شده و آنها مؤمنان را [[استهزاء|مسخره]] میکنند، در حالی که توزیع [[رزق|روزی]] به خواست خداست و در [[قیامت]] برتری از آنِ مؤمنان خواهد بود. | |
− | + | تحقیر اهل صفه به سبب فقرشان، آنان را وامیداشت تا آرزو کنند همچون اشراف و بزرگان [[مدینه]] ثروتمند باشند؛ اما این آرزو با نزول آیه ۲۷ [[سوره شوری]]/۴۲ همراه شد. خداوند در این آیه از بندگانش میخواهد درباره فقر و غنای خود [[حکمت الهی]] را در نظر گیرند و نسبت به [[اراده الهی]] رضایت داشته باشند: {{متن قرآن|« وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلَٰکنْ ینَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ»}}.<ref>جامعالبیان، مج۱۳، ج۲۵، ص۳۹-۴۰؛ اسباب النزول، ص۲۵۱؛ مبهمات القرآن، ج۱، ص۴۶۶.</ref> | |
− | {{متن قرآن| | + | با حضور پیامبر در مدینه و به رغم میل آن حضرت، ملاقاتها و دیدارهای خصوصی اشراف شاخههای مختلف [[اوس و خزرج]] با پیامبر افزایش یافته بود و فقرا و فرودستان از جمله ساکنان صفه کمتر فرصت ملاقات مییافتند، تا آنکه آیه ۱۲ [[سوره مجادله]]/۵۸ نازل شد و از دیدارکنندگان خواست پیش از ملاقات خود، [[صدقه]] بپردازند. این امر افزون بر محدود کردن ملاقات ها میتوانست کمکی مالی برای مستمندان صفّه باشد: {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَینَ یدَی نَجْوَاکمْ صَدَقَةً ذَٰلِک خَیرٌ لَکمْ وَأَطْهَرُ...»}}. پس از نزول این آیات، تهیدستان از روی فقر و توانگران بر اثر [[بخل]] خود از نجوا با پیامبر خودداری کردند و تنها [[امام علی علیه السلام|علی بن ابی طالب]] علیه السلام برای هر گفتگوی خصوصی درهمی میپرداخت.<ref>اسباب النزول، ص۳۵۱؛ زادالمسیر، ج۸، ص۱۹۵؛ الدرالمنثور، ج۸، ص۸۴.</ref> پس از مدتی که از این حادثه گذشت، آیه ۱۳ همین [[سوره]] نازل شد و حکم پیشین [[نسخ]] گردید.<ref>مجمع البیان، ج۹، ص۳۸۰؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۱۱-۳۱۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۳۴۹.</ref> |
− | + | ذیل آیه ۵۲ [[سوره انعام]]، شأن نزولهای متعددی روایت شده است. بنا به گزارش ها، یکی از بزرگان [[انصار]]<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۲۳۰؛ نورالثقلین، ج۱، ص۷۲۱.</ref> یا برخی سران قبایل صحرانشین، خواستار همنشینی پیامبر با خود و کنارهگیری او از ساکنان صفّه بودند که این [[آیه]] نازل شد.<ref>اسبابالنزول، ص۱۷۹؛ المعجمالکبیر، ج۴، ص۷۹؛ التبیان، ج۴، ص۱۴۴.</ref> [[عبدالله بن عباس|ابن عباس]] نزول این آیه را به درخواست اشراف برای ایستادن در صف اول [[نماز]] مرتبط دانسته است:<ref>زادالمسیر، ج۳، ص۴۶؛ الدرالمنثور، ج۳، ص۲۷۵.</ref>{{متن قرآن|«وَلَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِی یرِیدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَیک مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَیءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِک عَلَیهِمْ مِنْ شَیءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکونَ مِنَ الظَّالِمِینَ»}}؛ و کسانی را که در صبح و شام و تنها برای خدا او را میخوانند از خودت مران... اگر آنها را برانی از ستمکاران خواهی بود. | |
− | + | برخی مفسران، قائل به نزول دفعی [[سوره انعام]] در [[مکه|مکه]] هستند.<ref>الدرالمنثور، ج۳، ص۲۴۳-۲۴۶؛ نورالثقلین، ج۱، ص۶۹۶.</ref> از این رو چنین شأن نزولهایی با تردید روبروست، هر چند این امر به صحت وقوع چنین حوادثی آسیب نمیزند. | |
− | {{متن قرآن| | + | در ماجرایی دیگر برخی از اشراف قبایل صحرانشین، با مشاهده همنشینی پیامبر با یارانش از او خواستند با نشستن در صدر مجلس و دوری از تهیدستان صفّه، زمینه ملاقات و گفتگو با آنان را فراهم کند. چون به درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله آن عده به صفّه رفتند و پیامبر با بزرگان قبایل مشغول گفتگو شد. آیه ۲۸ [[سوره کهف]]/۱۸ نازل شد و از پیامبر خواست تا خواستههای غافلان را برآورده نکند و چشم از اصحاب صفّه برندارد: {{متن قرآن|«وَاصْبِرْ نَفْسَک مَعَ الَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِی یرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَینَاک عَنْهُمْ... وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکانَ أَمْرُهُ فُرُطًا»}}.<ref>مجمعالبیان، ج۶، ص۳۳۷؛ نورالثقلین، ج۳، ص۲۵۸؛ الدرالمنثور، ج۵، ص۳۸۳.</ref> پس از نزول این آیه پیامبر هرگاه نزد اصحاب صفّه میرفت، صبر میکرد تا از اطراف او پراکنده شوند و آنگاه آنها را ترک میکرد.<ref>جامعالبیان، مج۹، ج۱۵، ص۲۹۳-۲۹۴؛ تفسیرقرطبی، ج۶، ص۲۷۹.</ref> |
− | برخی بزرگان قبایل صحرانشینی که برای بیعت با پیامبر، در مدینه به حضورش | + | برخی بزرگان قبایل صحرانشینی که برای بیعت با پیامبر، در مدینه به حضورش میرسیدند، از روی خود بزرگبینی، فقیران صفّه را به سخره تحقیر میکردند که بنا به برخی روایات آیه ۱۱ [[سوره حجرات]]/۴۹ نازل گردید: {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَىٰ أَنْ یکونُوا خَیرًا مِنْهُمْ...»}}؛ ای مؤمنان گروهی گروه دیگر را مسخره نکنند، شاید آنها برتر باشند.<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۲۱۳؛ فتح القدیر، ج۵، ص۶۶.</ref> |
− | پس از [[فتح مکه]] جمعی از اصحاب صفّه ابوسفیان را در میان مسلمانان دیدند و او را | + | پس از [[فتح مکه]] جمعی از اصحاب صفّه [[ابوسفیان]] را در میان مسلمانان دیدند و او را دشمن خدا خوانده و از آنکه در نبردهای پیشین کشته نشده بود، حسرت خوردند. [[ابوبکر]] که همراه ابوسفیان بود در پاسخ ضمن آنکه ابوسفیان را سرور منطقه [[بطحاء]] خواند از رفتار آنها شگفت زده شد. سخنان ابوبکر خشم آنان را برانگیخت و به پیامبر گلایه بردند و ایشان ابوبکر را ملزم ساخت تا از آنها عذر خواسته و رضایت آنان را جلب کند.<ref>مسند احمد، ج۶، ص۵۷؛ سیر اعلامالنبلاء، ج۱، ص۵۴۰؛ ج۲، ص۲۵.</ref> |
− | ==تعلیم، تزکیه و جهاد | + | ==تعلیم، تزکیه و جهاد اهل صفّه== |
− | به | + | به مرور، تعلیم و [[تزکیه نفس|تزکیه]] به کارکردهای صفه افزوده شد. [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه وآله برای اهل صفه برنامههای آموزشی ویژه در نظر گرفته بود.<ref>فتح الباری، ج۶، ص۴۳۰.</ref> هر چند سایبان صفه در [[مسجد النبی (ص)|مسجد پیامبر]] محل مناسبی برای تعالیم عمومی پیامبر به شمار نمیآمد. در حالی که بسیاری از [[انصار]] و [[مهاجران]] گرفتار مشاغل روزمره خود بودهاند،<ref>حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۷۷.</ref> پیامبر از حضور مهاجران مجرد در مسجد، برای گسترش فرهنگ و ثبت آموزههای اسلامی بهره برد.<ref>فتح الباری، ج۶، ص۴۳۰.</ref> |
− | به نظر میآید علاقهمند کردن | + | به نظر میآید علاقهمند کردن اهل صفّه به علم و کتابت در آغاز، امری دشوار بوده است زیرا عرب منطقه در آن عصر کمتر به این امر علاقه داشت و بیشتر به بهبود وضعیت اقتصادی خویش میاندیشید، ازاینرو طبیعی بود که شخص صفّهای در پاسخ به سؤال پیامبر اقرار کند که فعالیت های اقتصادی را ترجیح میدهد؛ اما پیامبر با تکیه بر [[ایمان]] و وعدههای [[آخرت|اخروی]] از آنان خواست آموختن تعالیم دینی را بر هر امر دیگری مقدم شمارند. ایشان آموختن هر [[آیه]] از [[قرآن]] در [[مسجد]] را از کسب یک شتر دوکوهانه پروار و بسیار مرغوب برتر دانست.<ref>صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۶؛ الامالی، طوسی، ص۳۵۷.</ref> |
− | از این رو میتوان انتظار داشت که اصحاب صفه مورد نظر، نقشی در نقل و تدوین | + | از این رو میتوان انتظار داشت که اصحاب صفه مورد نظر، نقشی در نقل و تدوین [[احادیث]] و قرائت و [[حفظ قرآن]] داشته باشند. به روایتی، صفّهای ها هر آنچه از پیامبر میشنیدند، مینوشتند.<ref>فتح الباری، ج۶، ص۸؛ الحدالفاصل، ص۳۷۸؛ الکامل، ج۱، ص۲۲.</ref> بدین منظور قبلاً عبادة بن صامت خواندن و نوشتن را به آنها آموخته بود.<ref>مسند احمد، ج۶، ص۴۳۰؛ المستدرک، ج۲، ص۴۸؛ المصنف، ابنابی شیبه، ج۵، ص۹۸؛ تاریخ دمشق، ج۶۰، ص۴.</ref> ظهور راویان حدیث، قاریان و مفسران شناخته شده از میان اصحاب صفّه چون [[ابوسعید خدری]]، [[عبدالله بن مسعود|ابنمسعود]]، [[عبدالله بن عمر|عبدالله بن عمر]] و... و شهرت جمعی از جوانان انصار به «قاری»،<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۲.</ref> ناشی از همین امر بود و از اینرو هرگاه نومسلمانی نزد پیامبر میآمد، او را به یکی از انصاریان میسپرد تا او را با [[دین]] و قرآن آشنا کند،<ref>تاریخ مدینه، ج۲، ص۴۸۷.</ref> به گونهای که هر یک از اینان میتوانست مبلّغ آیین جدید [[اسلام]] در قبیله خود باشد یا در مأموریت هایی از جانب پیامبر چنین کاری را بر عهده گیرد. زمانی که در سال چهارم سران [[بنی عامر|بنیعامر]] از پیامبر درخواست کردند تا جمعی را به عنوان مبلغ دین اسلام به منطقه [[نجد]] بفرستد پیامبر جمعی از آنها را به آنجا فرستاد.<ref>زادالمسیر، ج۲، ص۲۸؛ المغازی، ج۱، ص۳۴۷.</ref> |
− | گزارش هایی از حضور | + | گزارش هایی از حضور ۶ جوان غیرمسلمان در صفه خبر میدهد که مدتی را در آنجا گذراندند و آنگاه مسلمان شدند و بازگشتند؛<ref>صحیح البخاری، ج۱، ص۱۳۰، صحیح مسلم، ج۶، ص۱۰۱.</ref> همچنین از گزارش حضور بیست و چند روزه تنی چند از جوانان بنیلیث که به گفته خودشان در این مدت نزد پیامبر بودند، احتمال میرود که آنان نیز در صفّه سکونت داشتند.<ref>صحیح البخاری، ج۱، ص۱۷۵؛ الطبقات، ج۷، ص۳۱.</ref> آنان پس از این مدت که آموزش های مورد نیاز را از پیامبر دیدند، مأمور شدند در میان قوم خود [[نماز]] را اقامه و آنها را با دین اسلام آشنا کنند.<ref>فتح الباری، ج۱، ص۳۶۶.</ref> از این رو میتوان آنان را مشمول آیه ۱۲۲ [[سوره توبه]]/۹ دانست: {{متن قرآن|«فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ»}}؛ چرا گروهی از هر فرقهای از مؤمنان کوچ نمیکنند تا به دین آگاه شوند و در بازگشت، قوم خود را هشدار دهند... |
دلایل کافی برای حضور این گروه در صفه وجود ندارد؛ اما مکانی مناسب تر از صفه برای آموزش یا اقامت آنها نمیتوان در نظر گرفت، زیرا بعید مینماید که پیامبر آموزشهایی اختصاصی برای این عده در نظر گرفته باشد و احتمالاً از یاران صفّهای خود برای تعلیم این جماعت بهره برده است. | دلایل کافی برای حضور این گروه در صفه وجود ندارد؛ اما مکانی مناسب تر از صفه برای آموزش یا اقامت آنها نمیتوان در نظر گرفت، زیرا بعید مینماید که پیامبر آموزشهایی اختصاصی برای این عده در نظر گرفته باشد و احتمالاً از یاران صفّهای خود برای تعلیم این جماعت بهره برده است. | ||
− | از سوی دیگر گزارشهایی حاکی از آن است که بسیاری از جوانان انصاریِ شیفته پیامبر، آنگونه در کنارش بودند که زمانی که به خانه نمیآمدند والدین آنان گمان داشتند آنها در مسجداند.<ref>المغازی، | + | از سوی دیگر گزارشهایی حاکی از آن است که بسیاری از جوانان انصاریِ شیفته پیامبر، آنگونه در کنارش بودند که زمانی که به خانه نمیآمدند والدین آنان گمان داشتند آنها در مسجداند.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۴۷.</ref> در گزارش همسویی آمده که ۷۰ تن از انصاریان چنان قرآن آموخته بودند که به قاریان (القراء) شهرت یافتند.<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۹۰.</ref> |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | تأثیرپذیری معنوی اصحاب صفّه از پیامبر کمتر در گزارش های تاریخی منعکس شده است. عبادت شبانه پیامبر در مسجد، بیتوجهی او به دنیا، نوع معیشت و تأکیدش بر تزکیه نفس و تقرب به خداوند، بر تنی چند از اصحاب تأثیر عمیقی نهاد و این امر باعث شد در دورههای بعد، صاحبان گرایشهای اخلاقی و [[عرفان|عرفانی]] در جهان اسلام، عملکرد خود را به صفّه مسجد پیامبر نسبت دهند.<ref>حلیه الاولیا، ج۱، ص۳۳۷.</ref> و اهل آن را «اولیاءاللّه» بخوانند.<ref>تاریخ دمشق، ج۵۶، ص۱۶۲.</ref> اگر بپذیریم که علاقهمندی و روحیات اصحاب بر حفظ سخنان پیامبر و روایت آن تأثیر داشته است، میتوان روایاتی با مضامین سلوکی عرفانی را از جانب برخی اصحاب صفّه دلیلی بر گرایشات آنها دانست. | |
− | بر | + | در این روایات بر مجلس [[ذکر (اصطلاح اخلاق و عرفان)|ذکر]]،<ref>تاریح دمشق، ج۱۳، ص۳۱۷، کنزالعمال، ج۱۵، ص۸۳۸؛ اسدالغابه، ج۵، ص۱۹۳.</ref> [[سجده|سجود]] طولانی،<ref>سبل السلام، ج۲، ص۳؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۵۲؛ الدعوات، ص۳۹.</ref> خواندن نمازهای روزانه همچون نماز وداع،<ref>مسند احمد، ج۶، ص۵۷۳؛ الامالی طوسی، ص۵۰۸.</ref> رقت قلب، تفکر،<ref>جامع الصغیر، ج۲، ص۲۹۸؛ تفسیر قرطبی، ج۱۲، ص۱۸۳.</ref> گریه،<ref>جامعالصغیر، ج۲، ص۲۹۸؛ تفسیر قرطبی، ج۱۲، ص۱۸۳.</ref> اهتمام به روز [[جمعه|جمعه]]،<ref>الخصال، ص۳۱۵؛ سنن ابنماجه، ج۱، ص۳۴۴.</ref> بسنده کردن به پایینترین سطح زندگی،<ref>سنن ابنماجه، ج۲، ص۱۳۷۳-۱۳۷۴؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۱۲۶.</ref> توجه به حقیقت ایمان و رضایت از خواست خدا<ref>حلیة الاولیاء، ج۲، ص۸، ۱۵، ۱۸.</ref> و... تأکید شده است. |
− | + | جمعی از اصحاب پیامبر که عمده آنها از میان یاران صفّه بودند تحت تأثیر سخنان پیامبر درباره [[زهد]] و توجه به [[آخرت]] تصمیم گرفتند با نخوابیدن بر جای نرم، پوشیدن لباس خشن، نخوردن گوشت، سیر و سیاحت، ترک روابط جنسی، استفاده نکردن از بوی خوش همچون راهبان [[مسیحیت|مسیحی]] از دنیا روی گردانند. آنان تصمیم داشتند روزها را [[روزه]] بدارند و شبها را به عبادت سپری کنند. چون پیامبر متوجه این امر شد، آنان را از این کار منصرف کرد و سیره عملی خودش را معیار و الگوی رفتاری آنها دانست. در همین راستا آیه ۸۷ [[سوره مائده]]/۵ نازل شد:<ref>جامعالبیان، مج۵، ج۷، ص۱۴۱۷؛ اسبابالنزول، ص۱۶۹؛ مجمع البیان، ج۳، ص۳۶۴.</ref> {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَیبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ * وَکلُوا مِمَّا رَزَقَکمُ اللَّهُ حَلَالًا طَیبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ»}}؛ ای مؤمنان آنچه را خداوند برای شما [[حلال]] دانسته [[حرام]] نکنید و از حد مگذرید که خداوند از حد گذرندگان را دوست نمیدارد. از آنچه خداوند روزی شما کرده بخورید و از خداوندی که به او ایمان دارید پروا داشته باشید. | |
− | + | بر اساس روایاتی، استغفارکنندگان سحرگاهان در آیه {{متن قرآن|«لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی ... الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ»}}. ([[سوره آل عمران]]/۳،۱۷) گروهی از جمله شماری از اصحاب صفّهاند.<ref>جامعالبیان، مج۳، ج۳، ص۲۸۳؛ تفسیر قرطبی، ج۴، ص۲۶؛ الدرالمنثور، ج۲، ص۱۶۴.</ref> بنا به روایت دیگری صالحان در آیه ۶۹ [[سوره نساء]]/۴: {{متن قرآن|«وَمَنْ یطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَٰئِک مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَٰئِک رَفِیقًا»}} بر جمعی از اصحاب صفّه از جمله [[سلمان فارسی|سلمان]]، [[ابوذر]]، صهیب، [[بلال]]، خباب و [[عمار یاسر|عمّار]] تطبیق شده است.<ref>شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۷.</ref> | |
− | + | درباره مقام و منزلت برخی از سالکان ساکن صفّه روایت های گوناگونی نقل شده است. پیامبر [[بهشت]] را مشتاق برخی از آنها دانست.<ref>سنن الترمذی، ج۵، ص۳۳۲؛ مسند ابییعلی، ج۵، ص۱۶۶؛ الخصال، ص۳۰۳.</ref> بنا بر روایتی دیگر خداوند از پیامبر خواسته بود به برخی از آنها عشق بورزد.<ref>تاریخ دمشق، ج۶۰، ص۱۷۷؛ معجم الاوسط، ج۷، ص۳۰۵؛ کنزالعمال، ج۱۳، ص۲۵۶-۲۵۷.</ref> در گزارشی دیگر غضب برخی از آنان، با غضب الهی برابر دانسته شده که از بلندی مقام و مهار نفس اماره آنها خبر میدهد.<ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۱۷۳؛ سنن النسائی، ج۵، ص۷۵؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۹۱.</ref> در جایی دیگر پیامبر برخی انصاریان صفّهای را برگزیده (خیار) نامید.<ref>محجم الزوائد، ج۶، ص۱۲۸؛ المعجمالکبیر، ج۲۰، ص۳۵۷.</ref> | |
− | + | رضایت برخی از یاران صفّه از وضع معیشتی خود که حاکی از عمق ایمان آنهاست، به پیامبر این فرصت را میداد تا هرگاه امکانات محدودی به دستش میرسید، آن را در میان دیگرانی که از وضعیت خود در صفّه ناراضی بودند توزیع کند. پس از توزیع، پیامبر از این عده عذر میخواست<ref>الکافی، ج۳، ص۵۵۰؛ مسند ابیداود، ص۱۶۱؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۷۰.</ref> و در برابر رضایتشان، بدانها وعده میداد که در [[آخرت]] همنشین آنان خواهد شد.<ref>کنزالعمال، ج۶، ص۴۶۷؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۷۶.</ref> با توجه به پیشگویی پیامبر صلی الله علیه وآله از رفاه [[صحابی|اصحاب]] پس از او و تصریح ایشان که امروزتان بهتر از فردایتان است،<ref>السنن الکبری، ج۳، ص۴۷۲.</ref> برمیآید که ایشان نگران تعلق اصحابش به [[دنیا]] بوده است، همانگونه که در گزارشی از ابوذر، پیامبر از وضع معنوی و بی توجهی آنان به دنیا اعلام رضایت کرد و تنها کسانی را در [[آخرت]] به خود نزدیک دانست که پس از او نیز این حالت را حفظ کنند.<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۷۶.</ref> ابوذر در دوره خلافت [[عثمان]] بااستناد به همین امر، به اعتراض علیه برخی از یاران با سابقه پیامبر پرداخت.<ref>سیراعلام النبلاء، ج۲، ص۷۴؛ الاصابه، ج۷، ص۱۰۸؛ مسنداحمد، ج۶، ص۲۱۲-۲۱۳.</ref> زمانی که یکی از اصحاب صفّه ابراز داشت بدانجا رسیدهام که طلا و سنگ برایم یکسان است، پیامبر او را آزاد شده دانست.<ref>شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۲۱۵.</ref> | |
− | + | [[ابن ابی الحدید|ابنابیالحدید]] صفّهایها را عابدانی دانسته که [[زهد]] و [[شجاعت]]، شاخصه اصلی آنها بود.<ref>همان، ص۲۹۶.</ref> دلنبستن به دنیا در دوره پیامبر که هنوز عموم مسلمانان در فقر نسبی بسر میبردند، بیشتر در حضور فعال در جنگها، شجاعت و شهادتطلبی نمایان میشد، به گونهای که برخی منابع در تعبیر از شجاعتشان بدانها شیر گفتهاند.<ref>الکامل، ج۵، ص۸۰؛ اسباب النزول، ص۱۳۰.</ref> | |
− | + | درباره حضور اصحاب صفّه در نبرد با دشمنان، گزارش های جامعی وجود ندارد و میبایست در مورد یکایک آنها بررسی های جداگانهای صورت گیرد. مشهور است که در [[سریه بئر معونه]] در سال چهارم هجری، ۷۰ تن به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسیدند که برخی از آنان از اصحاب صفّه بودند.<ref>مجمعالبیان، ج۲، ص۴۴۰؛ زادالمسیر، ج۲، ص۵۵.</ref> با شهادت این گروه آیه ۱۶۹ [[سوره آل عمران]]/۳ نازل گردید: {{متن قرآن|«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ»}}؛ هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند مرده مپندار. آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند. | |
− | در | + | جمع زیادی از صفّهنشینان، خواهان حضور در [[سریه ذات السلاسل|سریّه ذاتالسلاسل]] بودند که بنا به قرعه ۸۰ نفرشان در این جنگ شرکت کردند.<ref>الارشاد، ج۱، ص۸۶۸۷؛ تأویل الایات الظاهره، ص۸۱۱.</ref> در گزارشی از حضور آنها در [[غزوه ذات الرقاع]] سخن به میان آمده که ۶ تن از آنها که کفش نداشتند، پاهای برهنه خود را با پارچه بسته بودند.<ref>المناقب، ج۱، ص۲۴۹.</ref> |
− | + | در [[غزوه تبوک]] (سال نهم هجری) که پیامبر با کمک و [[انفاق]] مسلمانان توانست سپاه خود را مهیا کند، بسیاری از اهل صفّه در برابر سهم غنایم خود، از دیگران توشه و تجهیزات گرفتند و با سپاه همراه شدند.<ref>اسدالغابه، ج۵، ص۳۹۹.</ref> اما برخی که بانی بر این امر نیافتند و فقر آنان مانع حضورشان در [[جهاد]] میشد، غمزده میگریستند.<ref>السیره النبویه، ج۴، ص۵۱۸.</ref> آیات ۹۱-۹۲ [[سوره توبه]] حکایت از همین امر دارد: {{متن قرآن|«لَیسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَىٰ وَلَا عَلَى الَّذِینَ لَا یجِدُونَ مَا ینْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ * وَلَا عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْک لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُکمْ عَلَیهِ تَوَلَّوْا وَأَعْینُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا یجِدُوا مَا ینْفِقُونَ»}}. | |
==صفّه و تصوّف== | ==صفّه و تصوّف== | ||
− | در سدههای چهارم و پنجم هجری تصویر دیگری از صفّه از سوی مشایخ تصوف ارائه شده است. به عقیده مونتگمری وات این تصویر از اوایل سده سوم رواج یافته و در گزارشهای پیش از آن سابقه ندارد.<ref>.EmcycloPedia of Islam، | + | در سدههای چهارم و پنجم هجری تصویر دیگری از صفّه از سوی مشایخ [[تصوف]] ارائه شده است. به عقیده مونتگمری وات این تصویر از اوایل سده سوم رواج یافته و در گزارشهای پیش از آن سابقه ندارد.<ref>.EmcycloPedia of Islam، ۲، I، P ۲۶۷</ref> بر اساس چنین تصویری، اهل صفّه ۴۰۰ تن بودند که در صفه [[مسجد النبی (ص)|مسجد پیامبر]] سکونت داشتند و برای [[عبادت]]، [[جهاد]] و آموزش فراغت یافته بودند. آنان افرادی تهیدست و خوش قلب بودند که دست از دنیا شسته و از کسب و کار اعراض کرده بودند.<ref>کشف المحجوب، ص۲۲.</ref> [[شهاب الدین سهروردی|سهروردی]] تجمع ۴۰۰ تن از یاران پیامبر را در مسجد به حضور صوفیه در خانقاهها برای [[ذکر (اصطلاح اخلاق و عرفان)|ذکر]] و عبادت و تعلم تشبیه کرده است.<ref>عوارف المعارف، ص۸۴.</ref> |
− | کلاباذی هم ترک وطن، ترک دنیا، سیاحت، اکتفا به حداقل خوراک و پوشاک و ترک مالکیت را به عنوان بارزترین وجوه مشابهت این دو گروه بیان کرده است.<ref>الشرح التعرف، | + | مؤلفان صوفی منش در تشابه اوصاف صوفیه و اصحاب صفّه فراوان سخن گفتهاند. میبدی، ترس، علم، [[اخلاص]] و صداقت، شوریده حالی و باطنی آسوده و سازگاری با درویشی و تهیدستی را از عناصر مشترک این دو گروه برمیشمرد.<ref>کشف الاسرار، ج۳، ص۳۶۹.</ref> کلاباذی هم ترک وطن، ترک دنیا، سیاحت، اکتفا به حداقل خوراک و پوشاک و ترک مالکیت را به عنوان بارزترین وجوه مشابهت این دو گروه بیان کرده است.<ref>الشرح التعرف، ج۳، ص۱۱۰۳-۱۱۰۵.</ref> از این رو آنان اصحاب صفّه را از برخی دیگر یاران پیامبر بالاتر دانسته و موقعیت بهتری برایشان تصویر میکنند. آنان رفتار محبتآمیز پیامبر با اصحاب صفّه را نشانی بر اهمیت ایشان دانستهاند.<ref>اللمع، ص۱۸۳.</ref> و در تأیید این مدعا آیه {{متن قرآن|«ولاتَطرُدِ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم»}} را عتابی میدانند که خداوند به خاطر آنان بر پیامبر رواداشت.<ref>کشف المحجوب، ص۹۷.</ref> این امر اعتراض [[ابن تیمیه|ابنتیمیه]] را که به برتری [[عشره مبشره|عَشَره مبشّره]] معتقد است برانگیخته و چنین باوری را ضلالت و گمراهی دانسته است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۱۱، ص۵۶-۵۷.</ref> |
− | درباره وجه تسمیه «صوفیه» و «تصوف» برخی این واژه را برگرفته از صفّه مسجد پیامبر گرفتهاند که از نظر ادبی با اشکالاتی مواجه است و خود صوفیه نیز بدان اشاره کردهاند.<ref>عوارف المعارف، | + | درباره وجه تسمیه «صوفیه» و «تصوف» برخی این واژه را برگرفته از صفّه مسجد پیامبر گرفتهاند که از نظر ادبی با اشکالاتی مواجه است و خود صوفیه نیز بدان اشاره کردهاند.<ref>عوارف المعارف، ص۸۴.</ref> |
− | بر اثر توجه فرقههای صوفی به اهل صفّه، آیاتی را که در شأن آنان نازل شده نیز مورد تحلیل خود قرار دادهاند؛ از جمله در تفسیر آیه | + | بر اثر توجه فرقههای صوفی به اهل صفّه، آیاتی را که در شأن آنان نازل شده نیز مورد تحلیل خود قرار دادهاند؛ از جمله در [[تفسیر قرآن|تفسیر]] آیه ۲۷۳ [[سوره بقره]]: {{متن قرآن|«لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الْأَرْضِ یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لَا یسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا ۗ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ»}} دیدگاههای متعددی ارائه کردهاند. برخی این ۴۰۰ نفر را کسانی دانستهاند که بر اثر اشتغال به جهاد نمیتوانستند به فعالیت اقتصادی بپردازند. دیگران سبب این امر را اشتغال به عبادت خدا دانستهاند.<ref>اتحاف السلاة المتقین، ج۹، ص۲۷۲.</ref> برخی صوفیه که خود باوری به کسب و کار ندارند<ref>کشف المحجوب، ص۲۲، ۹۷؛ الشرح التعرف، ج۳، ص۱۱۰۳-۱۱۰۵.</ref> نیز اشتغال اهل صفّه به کسب و کار را مخل به [[توکل]] آنان دانستهاند. |
− | |||
− | |||
+ | واضح است که [[تصوف|صوفیه]] از عملکرد اصحاب صفّه به عنوان محملی برای هنجارهای خود استفاده کردهاند، از اینرو دستهای از گزارشها چون اعتراض اصحاب صفّه به وضعیت معیشتی خود، کارکردهای متعدد صفّه، نوسان آمار صفّه، آرزوی معیشتی بهتر، حضور آنها در جنگ به عنوان فعالیت سیاسی نظامی و... و گرایشات دنیاطلبانه برخی از آنها به ویژه پس از [[رحلت پیامبر اسلام|رحلت پیامبر]] و... را نادیده گرفتهاند و به صورت نمادین به همه اهل صفّه به عنوان انسانهایی برگزیده توجه کردهاند، در حالی که صفّه بستری برای ظهور افرادی برجسته، عالم و جهادگر بوده و نمیتوان تزکیه و ایمانی عمیق را در میان همه آنان جست، زیرا نقلها حاکی از آن است که برخی از اهل صفّه زندگی زاهدانه خود را قدر نمیدانستند. [[محیی الدین ابن عربی|ابن عربی]] نیز در توجه به یاران صفّه بیشتر بر [[سلمان فارسی]] تأکید کرده و ارتقای او را به مقام [[اهل بیت]] علیهم السلام در همین راستا تحلیل کرده است.<ref>الفتوحات المکیه، ج۳، ص۳۶۱.</ref> بشارت به [[بهشت]] هم تنها به چند تن از اهل صفّه داده شده است. وجود گرایش های [[عرفان|عرفانی]] صوفیه به دیگر اصحاب چون [[اویس قرنی]] هم نشان از آن دارد که ملازمتی میان صفّه و تصوّف وجود ندارد. | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
− | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | * | + | *[[دائرة المعارف قرآن کریم (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] (جلد ۳)، مدخل "اصحاب صفه" از مهران اسماعیلى. |
− | |||
{{سنجش کیفی | {{سنجش کیفی | ||
|سنجش=شده | |سنجش=شده | ||
سطر ۱۸۲: | سطر ۱۵۹: | ||
|رده= دارد | |رده= دارد | ||
}} | }} | ||
− | |||
[[رده:اصحاب پیامبر]] | [[رده:اصحاب پیامبر]] | ||
[[رده:شخصیتهای شان نزول آیات قرآن]] | [[رده:شخصیتهای شان نزول آیات قرآن]] | ||
− | + | [[رده: مقاله های مهم]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۴۹
«اصحاب صُفّه» گروهى از یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که به سایبانى در مسجد نبوی به نام «صُفّه» منسوباند. ساکنان صفّه را عموما مهاجرانی بیسرپناه و تهیدست یا مهمانان اسلام خواندهاند.
محتویات
اصطلاح اهل صفه
مورخان و محدثان نخستین که بنا به مناسبت، یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را به مکان یا رخدادی نسبت میدادند،[۱] به پیروی از پیامبر[۲] برخی از یاران آن حضرت را به صفه مسجد نبوی نسبت دادهاند و این گروه را «اصحاب صفّه»، «اهلالصفّه» یا «اهل المَظَلّه» (سایبان) خواندهاند.[۳]
صفّه اصطلاحی است که بر نوعی خاص از معماری در یثرب عهد پیامبر اطلاق میشود، و عمدتاً مفهوم صفه را به بنایی شبیه «سقیفه» تعریف کردهاند.[۴] با توجه به تعاریف لغتشناسان، صفّه سایبان خنکی در تابستانهای گرم و محل تجمع، پذیرایی یا استراحت افراد بوده است.
با تغییر قبله از سمت شمال به جنوب (سال دوم هجری) بخشی از قسمت مسقف شمال مسجد نبوی صفّه نام گرفت.[۵] به همین دلیل بعدها صفّه را انتهای مسجد دانستهاند.[۶]
صفّه در مسجد نبوی کاربردی ثابت و محدود نداشت و به عنوان مهمانپذیر، مسکن دائم یا موقت، محل آموزش یا عبادت و... مورد استفاده قرار میگرفت؛ اما در یک نگاه کلی صفه با پدیده مهاجرت پیوندی مستقیم دارد. مسلمانان اولیه که قبل از پیامبر به یثرب آمده بودند توانستند در منازل انصار به ویژه در قُبا سکنا بگیرند؛ امّا محلی که پیامبر برای ساختن مسجد و استقرار خود برگزید، از قبا فاصله داشت و بسیاری از مهاجران به ویژه مهاجران مجرد که جوار پیامبر را ترجیح میدادند در مسجد مستقر شدند. در دورههای بعدی مهاجرت، چون مهاجران آشنایی در یثرب نداشتند به مسجد پناه میبردند.[۷] از این رو ساکنان صفه را مهاجرانی بی سرپناه و مجرد[۸] یا مهمانان اسلام خواندهاند.[۹] برخی از بتپرستان قبایل اطراف هم مدتی در صفه مانده و سپس مسلمان شدند.[۱۰] اسرای مشرک قریش نیز شبها در مسجد میخوابیدند.[۱۱]
درباره اطلاق واژه «اهل صفّه» بر مهاجران ساکن در آن، معیار و ضابطهای مشخص ارائه نشده، از این رو این صفت به هر کسی که مدتی را در صفّه میگذرانید اطلاق میشد. صحابه شناسان حتی برخی صحرانشینان را که تنها شبی در ماه مبارک رمضان را در صفّه میگذرانیدند جزو اهل صفّه دانستهاند. این عده روزها از این سایبان برای رهایی از آفتاب سوزان استفاده میکردند؛ اما در شب میتوانستند در هر جای مسجد بخوابند.[۱۲] از این رو فقهای متعددی درباره جواز خوابیدن در مسجد بحث کرده[۱۳] و برخی خوابیدن در مسجد را تنها برای غیر بومیان مجاز دانستهاند.[۱۴]
صفّه نشینان
طبیعتاً فرودستان مهاجر از مکه، چون بلال بن رباح، خباب بن الارت، صهیب بن سنان، ابن مسعود، مقداد و عمار یاسر، جزو نخستین ساکنان صفه بودهاند.[۱۵] با بازگشت ابوذر به مدینه در سال سوم یا پنجم هجری[۱۶] و خریداری و آزاد شدن سلمان در سال پنجم، این دو به دیگر صفه نشینان پیوستند.[۱۷] سکوت یا ابهام منابع اسلامی درباره محل سکونت یا زمان ازدواج و شمار فرزندان این دسته از ساکنان صفه، حضور دراز مدت برخی از آنها را در صفه در زمان حیات پیامبر تقویت میکند.
به مرور زمان که حکومت پیامبر استحکام و دین اسلام گسترش بیشتری مییافت، مهاجران بیشتری به مدینه پناه میآوردند؛ اما پیامبر از تعبیر مهاجر برای کسانی که پس از فتح مکه (سال هشتم هجری) به مدینه آمدند امتناع ورزید. پیوستن ابوهریره، واثلة بن اسقع و برخی دیگر از صفّهنشینان مورد توجه اهل سنت به صفه، به همین مقطع متأخر تعلق دارد.
صحابهنگاران، بسیاری از انصار را نیز به صفه منتسب کردهاند. در جمعبندی برخی گزارشها میتوان نتیجه گرفت که بسیاری از جوانان انصاری به سبب دوری بسیاری از محلّههای یثرب با مسجد نبوی و برای ملازمت با پیامبر صلی الله علیه و آله، از صفّه به عنوان محلی برای عبادت، آموزش، استراحت یا خدمت به آن حضرت بهره بردهاند. وجود تعابیر متفاوتی چون «اهل صفّه» و «اصحاب صفّه» هم به این تمایز کمک میکند. «اهل» معمولاً به ساکنان گفته میشود.[۱۸] در حالی که «اصحاب» به معنای معاشران است. بعدها در منابع تاریخی و روایی کمتر به تفاوت این دو واژه توجه شده است، در نتیجه به مهاجران صفهنشین «اهل صفّه» گفته میشد و انصاریانی که به رغم برخورداری از دارایی و خانه و کاشانه به صفه میرفتند، اصحاب صفّه نام داشتند. از معروفترین انصاریان صفه میتوان به جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری و حنظله غسیلالملائکه اشاره کرد.
برخی به اشتباه، عمده ساکنان صفّه را مهاجران قریشی دانستهاند.[۱۹] در حالی که بررسی نام و نسب آنان نشان میدهد که غالباً از مهاجران غیرقرشی بودهاند. نومسلمانان قبایل صحرانشین منطقه، بر اثر تهدیدهای موجود، دارایی و خانههای خود را رها کرده بودند تا در سایه امنیتی که در مدینه برای مسلمانان فراهم آمده بود، در کنار دیگر مسلمانان، همنشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باشند[۲۰] و از این رو بدانان «أوفاض» گفتهاند،[۲۱] زیرا اوفاض به معنای جمعی است که متشکل از اعضای قبایل گوناگون باشند.[۲۲] اعضایی از بنیغفار[۲۳] بنی سلیم[۲۴] جُهینه،[۲۵] اسلم[۲۶] و دیگر قبایل منطقه در میان اهل صفّه حضور داشتند. در مجموع، منابع در ضبط نام ساکنان صفّه، اطلاعات پراکنده و ناچیزی را ثبت کردهاند. به دلایلی در منابع اهل سنت بر صفهای های متأخر به ویژه ابوهریره، بیشتر تأکید شده است و از نخستین ساکنان صفه کمتر یاد میشود.
با توجه به کاربردهای متعدد صفه نمیتوان آمار ثابتی برای ساکنان آن در نظر گرفت. ساکنان صفه به تناوب و به ناچار در آنجا بودند و همانگونه که روند مهاجرت بر آمارشان میافزود، اموری چون مرگ، شرکت در جنگها، شهادت، مسافرت، اشتغال به کار و ازدواج، از شمار آنان میکاست.[۲۷] آمار نقل شده در متون روایی عمدتاً در زمانهای متفاوتی ارائه شده است؛ آماری چون ۲۰[۲۸] ،۳۰[۲۹]، ۵۰ [۳۰] بیش از ۷۰[۳۱]، ۸۰ [۳۲] و... . زبیدی نام ۹۲ تن از آنها را در کتابچهای به نام «تحفة اهل الزلفة فی التوسل باهل الصّفه» جمع کرد.[۳۳] ابونعیم نیز به حدود ۹۰ نفر از آنان اشاره کرده است.[۳۴] منابع متأخرتر برآیند اصحاب صفه را بدون آنکه از آنها نام ببرند ۴۰۰ تن دانستهاند.[۳۵]
مشکلات اصحاب صفّه
مورخان و راویان هر جا که از عنوان «اهل صفّه» یاد کردهاند، فقر و وضعیت أسف بار معیشتی جمعی از آنها را گزارش کرده و آنان را تهیدستان جامعه نبوی تصور کردهاند.[۳۶] و هنگامی که گزارش از تعلیم و تزکیه یا از دلاوری ها و حضور آنها در میادین جنگ با کافران است، دیگر عنوان جمعی اهل صفه مشاهده نمیشود و عمدتاً به نام افراد اشاره شده است، در حالی که فقر در دوره پیامبر در میان عموم مهاجران و برخی انصار گزارش شده[۳۷] و به اصحاب صفه اختصاص نداشت، چنان که اهل صفّه نیز به فقیران محدود نمیشد و در میان آنها، اغنیایی هم وجود داشت.[۳۸] شاید یکی از دلایل عمده این امر به نقش راویان بازگردد.[۳۹]
بنابر همین روایات، اهل صفّه که لباسشان ناکافی و خوراکشان ناچیز بود در مسجد ساکن بودند. آنان در مواقع بحرانی گاه در هر وعده دو عدد خرما بیشتر نمیخوردند و گاه مدتهای طولانی از بیغذایی به اجبار سنگ بر شکم بسته یا روزه میگرفتند.[۴۰] گفته شده: برخی اوقات اهل صفه بر اثر ضعف بدنی نمیتوانستند در نماز به درستی بایستند و طنابهایی را که در مسجد (احتمالاً از سقف) آویخته بودند، بدست میگرفتند.[۴۱] مهاجرت این گروه و تحمل چنین شرایطی موجب شده بود برخی صحرانشینانی که به جهتی به مدینه میآمدند اینان را دیوانه بخوانند.
یکی از مهاجران قریشی صفّهنشین گفته است: ما معمولاً تا فتح خیبر (سال ششم هجری) سیر نمیشدیم.[۴۲] این روایت وضع اهل صفه را بهتر روشن میکند، هر چند انتساب چنین گزارشی به دیگر مهاجران نیز میتواند صادق باشد.
هر چند اطلاعات چندانی درباره سبد غذایی ساکنان صفه وجود ندارد؛ اما به نظر میرسد عمدهترین محصول زراعی مدینه، یعنی خرما بیشتر به انفاق در اختیارشان قرار میگرفت. چنانچه خرمای کافی در اختیار بود، به هر دو نفر روزانه یک مُدّ خرما میرسید.[۴۳] در غیر این صورت مجبور بودند با چند خرما، روز خود را سپری کنند.[۴۴]
درباره وضعیت لباس اهل صفه روایاتی، از محدودیت های اهل صفه در این زمینه حکایت میکند. به گفته واثله، نداشتن لباس، گرد و غبار آمیخته با عرق را بر تنمان خشک میکرد.[۴۵] در مقطع دیگری ۷۰ تن از اصحاب صفه لباسی کمتر از متعارف داشتند، به گونهای که در نماز دائماً نگران ستر عورت خویش (احتمالاً از ناف تا زانو) بودند.[۴۶] در روایتی دیگر ۳۰ تن از ساکنان صفه با بالا تنه عریان پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله نماز میگزاردند.[۴۷] و گاه با حضور پیامبر صلی الله علیه و آله خود را پشت سر دیگران مخفی میکردند.[۴۸]
پیامبر قبل از هر چیز ساکنان صفه و عموم تهیدستان را از گدایی منع کرده بود. آیه ۲۷۳ سوره بقره در همین زمینه نازل شده است. خداوند در این آیه از مؤمنان میخواهد تا در کمک کردن کوتاهی نکنند و گمان نکنند کسی که درخواست نمیکند نیازمند نیست: «...یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لَا یسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا ۗ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ» هر کس نداند، آنها را بر اثر خویشتنداری توانگر میشمارد. آنان را به وسیله سیمایشان میشناسی. از مردم به اصرار چیزی نمیخواهند و هر مالی که ببخشید خداوند بدان آگاه است».[۴۹]
درباره تأمین پوشاک اهل صفّه جز چند گزارش محدود، اطلاعات چندانی در دست نیست. برخی مستمندان صفه برای حل مشکل سرما در فصل زمستان به حفرهها پناه میبردند.[۵۰] بنا به گزارشی حضرت زهرا علیهاالسلام پارچهای را به پیامبر بخشید و ایشان آن را در میان چند تن توزیع کرد تا با آن پایین تنه خود را بپوشانند.[۵۱] پارچه کتانی محدود و نامرغوبی که یک بار پیامبر به برخی از آنها داده بود و پوستشان را میآزرد مایه اعتراضشان شده بود.[۵۲]
برای بهبود وضع معیشت صفه نشینان راهکارهای متعددی چون تشویق به صدقه و انفاق، تشویق به ازدواج، استفاده از غنایم و درآمدهای ناشی از جنگها دنبال شده است. هرگاه غذایی به پیامبر میرسید میان اهل صفّه توزیع میشد و چنانچه هدیه بود پیامبر صلی الله علیه و آله خود نیز از آن میخورد.[۵۳] ایشان برای اطعام اصحاب صفه از نمازگزاران نماز عشا مدد میجست و برخی را نیز، خود به خانه میبرد.[۵۴] او میفرمود: هر کس غذایش برای دو نفر کافی است یک نفر و هر کس برای ۴ نفر، دو نفر از اصحاب صفّه را اطعام کند.[۵۵] با این همه، باز گاهی برخی از اهل صفه مدتها گرسنه میماندند و به ناچار به پیامبر پناه میبردند. داستانهای کرامتآمیز متعددی درباره اطعام شماری از اصحاب صفه با غذای اندکی که پیامبر خود تهیه میکرد، نقل شده است.[۵۶]
با ملاحظه سیر تاریخی به نظر میرسد در آغاز، کمک و انفاق به مهاجران صفّهنشین عمدتاً از سوی انصار صورت میگرفت، از این رو می توان بسیاری از گزارش هایی را که در این زمینه از انصار روایت شده مربوط به این دوره دانست، هر چند این کمکها تا پایان حیات پیامبر ادامه داشت.
گروهی از انصار در فصل برداشت محصول، مقداری خرما به مسجد میآوردند و شاخههای آن را در آنجا میآویختند.[۵۷] و برخی هم از این فرصت برای انفاق شاخههای آفتزده خرماهایشان استفاده کردند که آیه ۲۶۷ سوره بقره نازل گردید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیبَاتِ مَا کسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَکمْ مِنَ الْأَرْضِ...».[۵۸] خداوند در این آیه محصولات کشاورزی را عطای الهی به بندگان دانسته و از آنها خواسته از محصولات مرغوب خود انفاق کنند.
به روایتی از امام باقر علیه السلام یکی از انصار در برابر ثواب اخروی ذکری که از پیامبر آموخت، محصول باغ خود را به اهل صفه اختصاص داد و در این هنگام آیات ۵۷ سوره لیل/۹۲ نازل شد:[۵۹] «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَىٰ وَاتَّقَىٰ * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ * فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَىٰ»؛ هر که مال خود را بخشید و پرهیزگاری کرد... ما راه آسان را برای او فراهم میسازیم.
در داستان دیگری، روزی پیامبر یکی از اصحاب صفه را برای اطعام به نزد یکی از انصار فرستاد؛ اما چون در خانه آن انصاری غذایی اندک بود، انصاری از همسرش خواست فرزندش را بخواباند تا درخواست غذا نکند و خود نیز چراغ را خاموش کرد تا آن مهمان متوجه غذا نخوردن صاحب خانه نشود که بنا به روایتی در این هنگام آیه ۹ سوره حشر/۵۹: «...وَیؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ...» (مهاجران را) بر خود مقدممیدارند، هرچند خود نیازمند باشند...، نازل گردید.[۶۰] با توجه به نزول این آیه درباره غنایم غزوه بنینضیر و جمع بودن سیاق آن، چنین شأن نزولی ضعیف به نظر میرسد؛ امّا به اصل حادثه آسیب نمیزند.
برخی از جوانان انصاری هم درآمدهای حاصل از خارکنی را به مستمندان صفه میبخشیدند[۶۱] و اگر میتوانستند گوسفندی خریده و برای پیامبر و خانوادهاش میچرانیدند.[۶۲] به احتمال، چَرا و تهیه هیزم در اراضی خصوصی صورت میگرفت وگرنه مهاجران فقیر نیز قادر به این امر بودند.
برخی از انصار متکفل فرد خاصی از اصحاب صفه شده بودند.[۶۳] داستانهایی هم از اطعام برخی از زنان انصار از جمله ام سلیم یا ام مالک وجود دارد.[۶۴] درباره سعد بن عباده، از بزرگان خزرج نیز گزارش شده که هر شب ۸۰ تن از اصحاب صفه را اطعام میکرد.[۶۵]
افزون بر انصار، برخی از مهاجران نیز به مدد اهل صفه میآمدند. پس از تولد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، حضرت فاطمه علیهاالسلام میخواست برایشان گوسفندی عقیقه کند که پیامبر وی را منصرف کرد. ایشان به وزن موهای آن دو نقره صدقه داد، تا برای اصحاب صفّه هزینه شود.[۶۶]
گاهی رفتار پیامبر باعث میشد تا فاطمه علیهاالسلام آنچه را که همسرش از جنگ به غنیمت آورده بود، نیز صدقه دهد.[۶۷] به روایت ابنعباس نیز آیه ۲۷۱ سوره بقره: «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِی وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَیرٌ لَکمْ وَیکفِّرُ عَنْکمْ مِنْ سَیئَاتِکمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ» از صدقات مخفیانه حضرت علی علیه السلام به اصحاب صفه حکایت میکند.[۶۸] کمکهای همزمان او و عبدالرحمن بن عوف به اصحاب صفه با نزول آیه ۲۷۴ سوره بقره/۲ همراه شد: «الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ».
در روایت ابن عباس آمده که از میان صدقات فراوان و علنی عبدالرحمن و صدقه مخفیانه و ناچیز حضرت علی علیه السلام، خداوند صدقه علی علیه السلام را ترجیح داد.[۶۹] روایت هایی هم از انفاق جعفر بن ابی طالب وجود دارد. خباب نیز که پیشتر در صفه بود، پس از ازدواج تنها یک گوسفند داشت و سفارش کرده بود برای دوشیدن آن، گوسفند را نزد اهل صفه ببرند.[۷۰]
با توجه به فقر نسبتاً زیاد اهل صفه، برخی صفه را «خانه صدقه گیران» تعریف کردهاند.[۷۱] در نتیجه تمامی آیات مدنی که در آنها به صدقه، مساکین، فقرا و انفاق اشاره شده است، به نحوی با ساکنان صفه مربوط است، هر چند شأن نزول نگاران به جهت کمبود اطلاعات، گزارشی ذیل آن آیات ارائه نکرده باشند.
از معدود شأن نزولهای گزارش شده در این زمینه که اشارهای روشن به اصحاب صفه دارد، روایاتی است که ذیل آیات ۲۷۱ و ۲۷۳ سوره بقره/۲ نقل شده است: «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِی وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَیرٌ لَکمْ... لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الْأَرْضِ». در این آیات صدقهها به تهیدستان مهاجری اختصاص یافته که به سبب ایمانشان در موطن خود ایمن نبودند و به مدینه مهاجرت کرده بودند و نمیتوانستند کار کنند.[۷۲]
راهکار دیگری که پیامبر برای سامان گرفتن وضع اصحاب صفه دنبال میکرد، تشویق آنان به ازدواج بود. در این زمینه میتوان به ازدواج بلال حبشی با خواهر عبدالرحمن بن عوف اشاره کرد که از توان مالی خوبی برخوردار بود.[۷۳] اما این گزینهها همواره فراهم نبود. برخی از اصحاب صفه با مشاهده بیمیلی مردان یثرب به ازدواج با زنان متمکنی که سابق بر این در یثرب به روسپیگری اشتغال داشتند، ازدواج با آنها را مطرح کردند. احتمالا این عده برخلاف دیگر زنان مدینه شرایط دشواری برای ازدواج تعیین نکرده بودند. در پی همین درخواست، آیه ۳ سوره نور/۲۴ نازل شد و آنان را از این کار منصرف ساخت.[۷۴] «...وَالزَّانِیةُ لَا ینْکحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِک وَحُرِّمَ ذَٰلِک عَلَى الْمُؤْمِنِینَ»؛ زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک به زنی نگیرد و بر مؤمنان این [کار] حرام شده است.
یکی دیگر از منابع تأمین کننده هزینههای اهل صفّه، به ویژه در ۵ سال دوم حکومت پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه، غنایم بدست آمده در جنگها و درآمدهای حاصل از اموال خالصه پیامبر (مانند اموال بنینضیر) بود. بر اساس آیات سوره حشر/۵۹ خداوند جنگجویان را بر اثر نقش ناچیزشان در جنگ بنینضیر از غنایم محروم کرد و همه اموال بدست آمده را به صورت خالصه در اختیار پیامبر نهاد: «مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیتَامَىٰ وَالْمَسَاکینِ وَابْنِ السَّبِیلِ * لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ»؛ آنچه خداوند [از بنینضیر] به پیامبر خویش داد از آنِ خدا، پیامبر و خویشاوندانش، ایتام، بیچارگان و در راه ماندگان است... فقیران مهاجری که از کاشانه و دارایی خود رانده شدهاند...». (سوره حشر/۵۹، ۶۸)[۷۵] پیامبر بخشی از اموال بدست آمده را بنا به درخواست انصار در میان مهاجران مستمند توزیع کرد و مانده آن را در تملک خود باقی نهاد.
مخالفت پیامبر با ارتقای ناچیز وضع زندگی خود پس از غزوه خیبر که غنایم فراوانی به همراه داشت، با اعتراض همسران آن حضرت مواجه شد.[۷۶] و حاکی از آن است که وضعیت نابسامان مهاجران تا سال ششم ادامه داشته است. ایشان حتی از پرداخت بخشی از غنایم به بستگان مستمندش همچون حضرت فاطمه و حضرت علی علیهماالسلام پرهیز کرد. در مقابل، تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام را به آن حضرت آموخت.[۷۷]
اصحاب صفّه و اشراف
ساکنان صفّه چنان با پیامبر صلی الله علیه وآله مأنوس بودند که چون به مسجد میآمد اطرافش حلقه میزدند.[۷۸] در حالی که اشراف بر اساس سنت طبقاتی عرب پیش از اسلام، از همنشینی با ساکنان صفه انزجار داشتند، به ویژه که غالب آنها بردگان آزاد شده و مسلمانان پایین دست بودند. رابطه اشراف با اهل صفه از منظر اجتماعی اقتصادی قابل تحلیل است، در حالی که رابطه اشراف با پیامبر بیشتر سیاسی مذهبی است.
پیامبر با توجه به واقعیت های جامعه جاهلی، میکوشید از بزرگان قبایل برای گسترش اسلام و نیز تحکیم وضعیت سیاسی دولت مدینه بهره ببرد. روابط پیامبر با اشراف در دو مقطع با رشد چشمگیری همراه بود: نخست در آغاز ورود ایشان به یثرب که بزرگان شاخههای متعدد قبایل یثرب با آن حضرت ملاقات میکردند و دوم در عامالوفود (سال نهم هجری) که بسیاری از سران و بزرگان قبایل شبه جزیره برای بیعت با پیامبر و به رسمیت شناختن دین و حاکمیتش به مدینه میآمدند. برخورد اشراف با اصحاب صفّه که در مسجد و کنار پیامبر روی میداد، سبب نزول آیاتی شد. در منابع تفسیری داستانها و شأن نزولهای متنوعی در این زمینه نقل شده است که برخی از آنها با تردیدهایی مواجه است.
نخستین و بارزترین رویارویی که میان طبقات بالای جامعه مدینه و فرودستان مسلمان گزارش شده، تحقیر و تمسخر اشراف یهودی و منافق مدینه نسبت به اهل صفه است که به روایتی آیه ۲۱۲ سوره بقره در این مورد نازل گردید.[۷۹]«زُینَ لِلَّذِینَ کفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَیسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَاللَّهُ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ»؛ بر اساس این آیه زندگی دنیایی برای کافران آراسته شده و آنها مؤمنان را مسخره میکنند، در حالی که توزیع روزی به خواست خداست و در قیامت برتری از آنِ مؤمنان خواهد بود.
تحقیر اهل صفه به سبب فقرشان، آنان را وامیداشت تا آرزو کنند همچون اشراف و بزرگان مدینه ثروتمند باشند؛ اما این آرزو با نزول آیه ۲۷ سوره شوری/۴۲ همراه شد. خداوند در این آیه از بندگانش میخواهد درباره فقر و غنای خود حکمت الهی را در نظر گیرند و نسبت به اراده الهی رضایت داشته باشند: « وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلَٰکنْ ینَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ».[۸۰]
با حضور پیامبر در مدینه و به رغم میل آن حضرت، ملاقاتها و دیدارهای خصوصی اشراف شاخههای مختلف اوس و خزرج با پیامبر افزایش یافته بود و فقرا و فرودستان از جمله ساکنان صفه کمتر فرصت ملاقات مییافتند، تا آنکه آیه ۱۲ سوره مجادله/۵۸ نازل شد و از دیدارکنندگان خواست پیش از ملاقات خود، صدقه بپردازند. این امر افزون بر محدود کردن ملاقات ها میتوانست کمکی مالی برای مستمندان صفّه باشد: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَینَ یدَی نَجْوَاکمْ صَدَقَةً ذَٰلِک خَیرٌ لَکمْ وَأَطْهَرُ...». پس از نزول این آیات، تهیدستان از روی فقر و توانگران بر اثر بخل خود از نجوا با پیامبر خودداری کردند و تنها علی بن ابی طالب علیه السلام برای هر گفتگوی خصوصی درهمی میپرداخت.[۸۱] پس از مدتی که از این حادثه گذشت، آیه ۱۳ همین سوره نازل شد و حکم پیشین نسخ گردید.[۸۲]
ذیل آیه ۵۲ سوره انعام، شأن نزولهای متعددی روایت شده است. بنا به گزارش ها، یکی از بزرگان انصار[۸۳] یا برخی سران قبایل صحرانشین، خواستار همنشینی پیامبر با خود و کنارهگیری او از ساکنان صفّه بودند که این آیه نازل شد.[۸۴] ابن عباس نزول این آیه را به درخواست اشراف برای ایستادن در صف اول نماز مرتبط دانسته است:[۸۵]«وَلَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِی یرِیدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَیک مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَیءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِک عَلَیهِمْ مِنْ شَیءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکونَ مِنَ الظَّالِمِینَ»؛ و کسانی را که در صبح و شام و تنها برای خدا او را میخوانند از خودت مران... اگر آنها را برانی از ستمکاران خواهی بود.
برخی مفسران، قائل به نزول دفعی سوره انعام در مکه هستند.[۸۶] از این رو چنین شأن نزولهایی با تردید روبروست، هر چند این امر به صحت وقوع چنین حوادثی آسیب نمیزند.
در ماجرایی دیگر برخی از اشراف قبایل صحرانشین، با مشاهده همنشینی پیامبر با یارانش از او خواستند با نشستن در صدر مجلس و دوری از تهیدستان صفّه، زمینه ملاقات و گفتگو با آنان را فراهم کند. چون به درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله آن عده به صفّه رفتند و پیامبر با بزرگان قبایل مشغول گفتگو شد. آیه ۲۸ سوره کهف/۱۸ نازل شد و از پیامبر خواست تا خواستههای غافلان را برآورده نکند و چشم از اصحاب صفّه برندارد: «وَاصْبِرْ نَفْسَک مَعَ الَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِی یرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَینَاک عَنْهُمْ... وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکانَ أَمْرُهُ فُرُطًا».[۸۷] پس از نزول این آیه پیامبر هرگاه نزد اصحاب صفّه میرفت، صبر میکرد تا از اطراف او پراکنده شوند و آنگاه آنها را ترک میکرد.[۸۸]
برخی بزرگان قبایل صحرانشینی که برای بیعت با پیامبر، در مدینه به حضورش میرسیدند، از روی خود بزرگبینی، فقیران صفّه را به سخره تحقیر میکردند که بنا به برخی روایات آیه ۱۱ سوره حجرات/۴۹ نازل گردید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَىٰ أَنْ یکونُوا خَیرًا مِنْهُمْ...»؛ ای مؤمنان گروهی گروه دیگر را مسخره نکنند، شاید آنها برتر باشند.[۸۹]
پس از فتح مکه جمعی از اصحاب صفّه ابوسفیان را در میان مسلمانان دیدند و او را دشمن خدا خوانده و از آنکه در نبردهای پیشین کشته نشده بود، حسرت خوردند. ابوبکر که همراه ابوسفیان بود در پاسخ ضمن آنکه ابوسفیان را سرور منطقه بطحاء خواند از رفتار آنها شگفت زده شد. سخنان ابوبکر خشم آنان را برانگیخت و به پیامبر گلایه بردند و ایشان ابوبکر را ملزم ساخت تا از آنها عذر خواسته و رضایت آنان را جلب کند.[۹۰]
تعلیم، تزکیه و جهاد اهل صفّه
به مرور، تعلیم و تزکیه به کارکردهای صفه افزوده شد. پیامبر صلی الله علیه وآله برای اهل صفه برنامههای آموزشی ویژه در نظر گرفته بود.[۹۱] هر چند سایبان صفه در مسجد پیامبر محل مناسبی برای تعالیم عمومی پیامبر به شمار نمیآمد. در حالی که بسیاری از انصار و مهاجران گرفتار مشاغل روزمره خود بودهاند،[۹۲] پیامبر از حضور مهاجران مجرد در مسجد، برای گسترش فرهنگ و ثبت آموزههای اسلامی بهره برد.[۹۳]
به نظر میآید علاقهمند کردن اهل صفّه به علم و کتابت در آغاز، امری دشوار بوده است زیرا عرب منطقه در آن عصر کمتر به این امر علاقه داشت و بیشتر به بهبود وضعیت اقتصادی خویش میاندیشید، ازاینرو طبیعی بود که شخص صفّهای در پاسخ به سؤال پیامبر اقرار کند که فعالیت های اقتصادی را ترجیح میدهد؛ اما پیامبر با تکیه بر ایمان و وعدههای اخروی از آنان خواست آموختن تعالیم دینی را بر هر امر دیگری مقدم شمارند. ایشان آموختن هر آیه از قرآن در مسجد را از کسب یک شتر دوکوهانه پروار و بسیار مرغوب برتر دانست.[۹۴]
از این رو میتوان انتظار داشت که اصحاب صفه مورد نظر، نقشی در نقل و تدوین احادیث و قرائت و حفظ قرآن داشته باشند. به روایتی، صفّهای ها هر آنچه از پیامبر میشنیدند، مینوشتند.[۹۵] بدین منظور قبلاً عبادة بن صامت خواندن و نوشتن را به آنها آموخته بود.[۹۶] ظهور راویان حدیث، قاریان و مفسران شناخته شده از میان اصحاب صفّه چون ابوسعید خدری، ابنمسعود، عبدالله بن عمر و... و شهرت جمعی از جوانان انصار به «قاری»،[۹۷] ناشی از همین امر بود و از اینرو هرگاه نومسلمانی نزد پیامبر میآمد، او را به یکی از انصاریان میسپرد تا او را با دین و قرآن آشنا کند،[۹۸] به گونهای که هر یک از اینان میتوانست مبلّغ آیین جدید اسلام در قبیله خود باشد یا در مأموریت هایی از جانب پیامبر چنین کاری را بر عهده گیرد. زمانی که در سال چهارم سران بنیعامر از پیامبر درخواست کردند تا جمعی را به عنوان مبلغ دین اسلام به منطقه نجد بفرستد پیامبر جمعی از آنها را به آنجا فرستاد.[۹۹]
گزارش هایی از حضور ۶ جوان غیرمسلمان در صفه خبر میدهد که مدتی را در آنجا گذراندند و آنگاه مسلمان شدند و بازگشتند؛[۱۰۰] همچنین از گزارش حضور بیست و چند روزه تنی چند از جوانان بنیلیث که به گفته خودشان در این مدت نزد پیامبر بودند، احتمال میرود که آنان نیز در صفّه سکونت داشتند.[۱۰۱] آنان پس از این مدت که آموزش های مورد نیاز را از پیامبر دیدند، مأمور شدند در میان قوم خود نماز را اقامه و آنها را با دین اسلام آشنا کنند.[۱۰۲] از این رو میتوان آنان را مشمول آیه ۱۲۲ سوره توبه/۹ دانست: «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ»؛ چرا گروهی از هر فرقهای از مؤمنان کوچ نمیکنند تا به دین آگاه شوند و در بازگشت، قوم خود را هشدار دهند...
دلایل کافی برای حضور این گروه در صفه وجود ندارد؛ اما مکانی مناسب تر از صفه برای آموزش یا اقامت آنها نمیتوان در نظر گرفت، زیرا بعید مینماید که پیامبر آموزشهایی اختصاصی برای این عده در نظر گرفته باشد و احتمالاً از یاران صفّهای خود برای تعلیم این جماعت بهره برده است.
از سوی دیگر گزارشهایی حاکی از آن است که بسیاری از جوانان انصاریِ شیفته پیامبر، آنگونه در کنارش بودند که زمانی که به خانه نمیآمدند والدین آنان گمان داشتند آنها در مسجداند.[۱۰۳] در گزارش همسویی آمده که ۷۰ تن از انصاریان چنان قرآن آموخته بودند که به قاریان (القراء) شهرت یافتند.[۱۰۴]
تأثیرپذیری معنوی اصحاب صفّه از پیامبر کمتر در گزارش های تاریخی منعکس شده است. عبادت شبانه پیامبر در مسجد، بیتوجهی او به دنیا، نوع معیشت و تأکیدش بر تزکیه نفس و تقرب به خداوند، بر تنی چند از اصحاب تأثیر عمیقی نهاد و این امر باعث شد در دورههای بعد، صاحبان گرایشهای اخلاقی و عرفانی در جهان اسلام، عملکرد خود را به صفّه مسجد پیامبر نسبت دهند.[۱۰۵] و اهل آن را «اولیاءاللّه» بخوانند.[۱۰۶] اگر بپذیریم که علاقهمندی و روحیات اصحاب بر حفظ سخنان پیامبر و روایت آن تأثیر داشته است، میتوان روایاتی با مضامین سلوکی عرفانی را از جانب برخی اصحاب صفّه دلیلی بر گرایشات آنها دانست.
در این روایات بر مجلس ذکر،[۱۰۷] سجود طولانی،[۱۰۸] خواندن نمازهای روزانه همچون نماز وداع،[۱۰۹] رقت قلب، تفکر،[۱۱۰] گریه،[۱۱۱] اهتمام به روز جمعه،[۱۱۲] بسنده کردن به پایینترین سطح زندگی،[۱۱۳] توجه به حقیقت ایمان و رضایت از خواست خدا[۱۱۴] و... تأکید شده است.
جمعی از اصحاب پیامبر که عمده آنها از میان یاران صفّه بودند تحت تأثیر سخنان پیامبر درباره زهد و توجه به آخرت تصمیم گرفتند با نخوابیدن بر جای نرم، پوشیدن لباس خشن، نخوردن گوشت، سیر و سیاحت، ترک روابط جنسی، استفاده نکردن از بوی خوش همچون راهبان مسیحی از دنیا روی گردانند. آنان تصمیم داشتند روزها را روزه بدارند و شبها را به عبادت سپری کنند. چون پیامبر متوجه این امر شد، آنان را از این کار منصرف کرد و سیره عملی خودش را معیار و الگوی رفتاری آنها دانست. در همین راستا آیه ۸۷ سوره مائده/۵ نازل شد:[۱۱۵] «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَیبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ * وَکلُوا مِمَّا رَزَقَکمُ اللَّهُ حَلَالًا طَیبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ»؛ ای مؤمنان آنچه را خداوند برای شما حلال دانسته حرام نکنید و از حد مگذرید که خداوند از حد گذرندگان را دوست نمیدارد. از آنچه خداوند روزی شما کرده بخورید و از خداوندی که به او ایمان دارید پروا داشته باشید.
بر اساس روایاتی، استغفارکنندگان سحرگاهان در آیه «لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی ... الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ». (سوره آل عمران/۳،۱۷) گروهی از جمله شماری از اصحاب صفّهاند.[۱۱۶] بنا به روایت دیگری صالحان در آیه ۶۹ سوره نساء/۴: «وَمَنْ یطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَٰئِک مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَٰئِک رَفِیقًا» بر جمعی از اصحاب صفّه از جمله سلمان، ابوذر، صهیب، بلال، خباب و عمّار تطبیق شده است.[۱۱۷]
درباره مقام و منزلت برخی از سالکان ساکن صفّه روایت های گوناگونی نقل شده است. پیامبر بهشت را مشتاق برخی از آنها دانست.[۱۱۸] بنا بر روایتی دیگر خداوند از پیامبر خواسته بود به برخی از آنها عشق بورزد.[۱۱۹] در گزارشی دیگر غضب برخی از آنان، با غضب الهی برابر دانسته شده که از بلندی مقام و مهار نفس اماره آنها خبر میدهد.[۱۲۰] در جایی دیگر پیامبر برخی انصاریان صفّهای را برگزیده (خیار) نامید.[۱۲۱]
رضایت برخی از یاران صفّه از وضع معیشتی خود که حاکی از عمق ایمان آنهاست، به پیامبر این فرصت را میداد تا هرگاه امکانات محدودی به دستش میرسید، آن را در میان دیگرانی که از وضعیت خود در صفّه ناراضی بودند توزیع کند. پس از توزیع، پیامبر از این عده عذر میخواست[۱۲۲] و در برابر رضایتشان، بدانها وعده میداد که در آخرت همنشین آنان خواهد شد.[۱۲۳] با توجه به پیشگویی پیامبر صلی الله علیه وآله از رفاه اصحاب پس از او و تصریح ایشان که امروزتان بهتر از فردایتان است،[۱۲۴] برمیآید که ایشان نگران تعلق اصحابش به دنیا بوده است، همانگونه که در گزارشی از ابوذر، پیامبر از وضع معنوی و بی توجهی آنان به دنیا اعلام رضایت کرد و تنها کسانی را در آخرت به خود نزدیک دانست که پس از او نیز این حالت را حفظ کنند.[۱۲۵] ابوذر در دوره خلافت عثمان بااستناد به همین امر، به اعتراض علیه برخی از یاران با سابقه پیامبر پرداخت.[۱۲۶] زمانی که یکی از اصحاب صفّه ابراز داشت بدانجا رسیدهام که طلا و سنگ برایم یکسان است، پیامبر او را آزاد شده دانست.[۱۲۷]
ابنابیالحدید صفّهایها را عابدانی دانسته که زهد و شجاعت، شاخصه اصلی آنها بود.[۱۲۸] دلنبستن به دنیا در دوره پیامبر که هنوز عموم مسلمانان در فقر نسبی بسر میبردند، بیشتر در حضور فعال در جنگها، شجاعت و شهادتطلبی نمایان میشد، به گونهای که برخی منابع در تعبیر از شجاعتشان بدانها شیر گفتهاند.[۱۲۹]
درباره حضور اصحاب صفّه در نبرد با دشمنان، گزارش های جامعی وجود ندارد و میبایست در مورد یکایک آنها بررسی های جداگانهای صورت گیرد. مشهور است که در سریه بئر معونه در سال چهارم هجری، ۷۰ تن به شهادت رسیدند که برخی از آنان از اصحاب صفّه بودند.[۱۳۰] با شهادت این گروه آیه ۱۶۹ سوره آل عمران/۳ نازل گردید: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ»؛ هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند مرده مپندار. آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
جمع زیادی از صفّهنشینان، خواهان حضور در سریّه ذاتالسلاسل بودند که بنا به قرعه ۸۰ نفرشان در این جنگ شرکت کردند.[۱۳۱] در گزارشی از حضور آنها در غزوه ذات الرقاع سخن به میان آمده که ۶ تن از آنها که کفش نداشتند، پاهای برهنه خود را با پارچه بسته بودند.[۱۳۲]
در غزوه تبوک (سال نهم هجری) که پیامبر با کمک و انفاق مسلمانان توانست سپاه خود را مهیا کند، بسیاری از اهل صفّه در برابر سهم غنایم خود، از دیگران توشه و تجهیزات گرفتند و با سپاه همراه شدند.[۱۳۳] اما برخی که بانی بر این امر نیافتند و فقر آنان مانع حضورشان در جهاد میشد، غمزده میگریستند.[۱۳۴] آیات ۹۱-۹۲ سوره توبه حکایت از همین امر دارد: «لَیسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَىٰ وَلَا عَلَى الَّذِینَ لَا یجِدُونَ مَا ینْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ * وَلَا عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْک لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُکمْ عَلَیهِ تَوَلَّوْا وَأَعْینُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا یجِدُوا مَا ینْفِقُونَ».
صفّه و تصوّف
در سدههای چهارم و پنجم هجری تصویر دیگری از صفّه از سوی مشایخ تصوف ارائه شده است. به عقیده مونتگمری وات این تصویر از اوایل سده سوم رواج یافته و در گزارشهای پیش از آن سابقه ندارد.[۱۳۵] بر اساس چنین تصویری، اهل صفّه ۴۰۰ تن بودند که در صفه مسجد پیامبر سکونت داشتند و برای عبادت، جهاد و آموزش فراغت یافته بودند. آنان افرادی تهیدست و خوش قلب بودند که دست از دنیا شسته و از کسب و کار اعراض کرده بودند.[۱۳۶] سهروردی تجمع ۴۰۰ تن از یاران پیامبر را در مسجد به حضور صوفیه در خانقاهها برای ذکر و عبادت و تعلم تشبیه کرده است.[۱۳۷]
مؤلفان صوفی منش در تشابه اوصاف صوفیه و اصحاب صفّه فراوان سخن گفتهاند. میبدی، ترس، علم، اخلاص و صداقت، شوریده حالی و باطنی آسوده و سازگاری با درویشی و تهیدستی را از عناصر مشترک این دو گروه برمیشمرد.[۱۳۸] کلاباذی هم ترک وطن، ترک دنیا، سیاحت، اکتفا به حداقل خوراک و پوشاک و ترک مالکیت را به عنوان بارزترین وجوه مشابهت این دو گروه بیان کرده است.[۱۳۹] از این رو آنان اصحاب صفّه را از برخی دیگر یاران پیامبر بالاتر دانسته و موقعیت بهتری برایشان تصویر میکنند. آنان رفتار محبتآمیز پیامبر با اصحاب صفّه را نشانی بر اهمیت ایشان دانستهاند.[۱۴۰] و در تأیید این مدعا آیه «ولاتَطرُدِ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم» را عتابی میدانند که خداوند به خاطر آنان بر پیامبر رواداشت.[۱۴۱] این امر اعتراض ابنتیمیه را که به برتری عَشَره مبشّره معتقد است برانگیخته و چنین باوری را ضلالت و گمراهی دانسته است.[۱۴۲]
درباره وجه تسمیه «صوفیه» و «تصوف» برخی این واژه را برگرفته از صفّه مسجد پیامبر گرفتهاند که از نظر ادبی با اشکالاتی مواجه است و خود صوفیه نیز بدان اشاره کردهاند.[۱۴۳]
بر اثر توجه فرقههای صوفی به اهل صفّه، آیاتی را که در شأن آنان نازل شده نیز مورد تحلیل خود قرار دادهاند؛ از جمله در تفسیر آیه ۲۷۳ سوره بقره: «لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الْأَرْضِ یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لَا یسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا ۗ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ» دیدگاههای متعددی ارائه کردهاند. برخی این ۴۰۰ نفر را کسانی دانستهاند که بر اثر اشتغال به جهاد نمیتوانستند به فعالیت اقتصادی بپردازند. دیگران سبب این امر را اشتغال به عبادت خدا دانستهاند.[۱۴۴] برخی صوفیه که خود باوری به کسب و کار ندارند[۱۴۵] نیز اشتغال اهل صفّه به کسب و کار را مخل به توکل آنان دانستهاند.
واضح است که صوفیه از عملکرد اصحاب صفّه به عنوان محملی برای هنجارهای خود استفاده کردهاند، از اینرو دستهای از گزارشها چون اعتراض اصحاب صفّه به وضعیت معیشتی خود، کارکردهای متعدد صفّه، نوسان آمار صفّه، آرزوی معیشتی بهتر، حضور آنها در جنگ به عنوان فعالیت سیاسی نظامی و... و گرایشات دنیاطلبانه برخی از آنها به ویژه پس از رحلت پیامبر و... را نادیده گرفتهاند و به صورت نمادین به همه اهل صفّه به عنوان انسانهایی برگزیده توجه کردهاند، در حالی که صفّه بستری برای ظهور افرادی برجسته، عالم و جهادگر بوده و نمیتوان تزکیه و ایمانی عمیق را در میان همه آنان جست، زیرا نقلها حاکی از آن است که برخی از اهل صفّه زندگی زاهدانه خود را قدر نمیدانستند. ابن عربی نیز در توجه به یاران صفّه بیشتر بر سلمان فارسی تأکید کرده و ارتقای او را به مقام اهل بیت علیهم السلام در همین راستا تحلیل کرده است.[۱۴۶] بشارت به بهشت هم تنها به چند تن از اهل صفّه داده شده است. وجود گرایش های عرفانی صوفیه به دیگر اصحاب چون اویس قرنی هم نشان از آن دارد که ملازمتی میان صفّه و تصوّف وجود ندارد.
پانویس
- ↑ المختصر فی اخبار البشر، ج۱، ص۱۵۴.
- ↑ الکافی، ج۳، ص۵۵۰؛ الدرالمنثور، ج۱، ص۳۵۸.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۹۶، ۲۳۲.
- ↑ مجمعالبحرین، ج۲، ص۶۱۷؛ تاج العروس، ج۱، ص۲۲۴؛ الصحاح، ج۴، ص۱۳۹۶؛ لسان العرب، ج۵، ص۵۵.
- ↑ المصنف، ابنابیشیبه، ج۱، ۳۷۲؛ عونالمعبود، ج۴، ۲۳۰؛ وفاءالوفاء، ج۲، ص۴۵۳-۴۵۴.
- ↑ فتحالباری، ج۶، ص۴۳۶؛ عونالمعبود، ج۴، ص۲۳۱؛ وفاءالوفاء، ج۲، ص۴۵۳.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۹۶؛ اسدالغابه، ج۵، ص۷۷.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۹۶.
- ↑ المستدرک، ج۳، ص۱۷.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۱۳۰؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۹۸۱۰۱.
- ↑ الام، ج۱، ص۷۱؛ العمده، ص۱۷۷؛ الطرائف، ص۶۲.
- ↑ قربالاسناد، ص۱۴۸؛ المصنف، صنعانی، ج۱، ص۴۲۱، ۴۲۳.
- ↑ روضة الطالبین، ج۱، ص۱۹۸؛ البحرالرائق، ج۲، ص۶۳؛ نیل الاوطار، ج۲، ص۱۶۲.
- ↑ المجموع، ج۲، ص۱۷۳.
- ↑ المستدرک، ج۳، ص۲۰.
- ↑ الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۱؛ الطبقات، ج۴، ص۱۶۸.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۹۷.
- ↑ مقاییس اللغه، ج۱، ص۱۵۰؛ ترتیبالعین، ۶۲، «اهل».
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۳۱۸؛ مبهمات القرآن، ص۲۶۸.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۹۶.
- ↑ السننالکبری، ج۱۴، ص۲۶۳؛ مسند احمد، ج۷، ص۵۳۷.
- ↑ غریب الحدیث، ج۱، ص۸۱.
- ↑ اسدالغابه، ج۳، ص۹۷-۹۸.
- ↑ المستدرک، ج۱، ص۱۷۵.
- ↑ همان، ج۳، ص۲۰.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۲۲۳.
- ↑ فتحالباری، ج۱۱، ص۲۴۵.
- ↑ معجمالکبیر، ج۲۲، ص۹۰؛ کنزالعمال، ج۱۲، ص۳۸۰.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۲۵۵؛ عیونالاثر، ج۲، ص۴۰۳.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۸، ص۳۰۷.
- ↑ صحیحالبخاری، ج۱، ص۱۳۰؛ السنن الکبری، ج۲، ص۲۴۱.
- ↑ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۰۶-۲۰۷.
- ↑ الاعلام، ج۸، ص۹۷.
- ↑ حلیة الاولیا، ج۱، ص۴۲۵؛ ج۲، ص۴۳.
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۳۱۸؛ عوارف العارف،، ص۲۵؛ مجمعالبیان، ج۲، ص۶۶۶.
- ↑ فتحالباری، ج۱۱، ص۲۴۴.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۴۷۱؛ فتوح البلدان، ج۱، ص۲۱.
- ↑ الاصابه، ج۴، ص۲۹۰-۲۹۳؛ ج۷، ص۲۸۹-۲۹۰.
- ↑ شیخ المضیره، ص۵۲.
- ↑ جامع البیان، مج۱۴، ج۲۸، ص۵۲.
- ↑ المصنف، ابنابی شیبه، ج۱، ص۳۷۲.
- ↑ صحیحالبخاری، ج۵، ص۸۳؛ فتحالباری، ج۹، ص۴۳۵.
- ↑ مسند احمد، ج۴، ص۵۴۰؛ اسدالغابه، ج۳، ص۸۹.
- ↑ مسند اسحاق، ج۱، ص۲۰۱؛ موارد الظمآن، ص۶۳۰؛ تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۳۱۹-۳۲۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۶۲، ص۳۵۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۸۵؛ المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۷۰.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۱۳۰.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۹۶؛ عیون الاثر، ج۲، ص۳۸۵.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۷۱.
- ↑ جامعالبیان، مج۳، ج۳، ص۱۳۶؛ مجمع البیان، ج۲، ص۲۰۲-۲۰۳؛ زادالمسیر، ج۱، ص۳۲۷.
- ↑ جامعالبیان، مج۱۴، ج۲۸، ص۵۲؛ تفسیر قرطبی، ج۱۸، ص۱۵.
- ↑ مکارمالاخلاق، ص۹۴؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۸۴.
- ↑ مسند احمد، ج۴، ص۵۴۰؛ تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۸۶.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۲۹۶.
- ↑ سنن ابنماجه، ج۱، ص۲۴۸؛ اسدالغابه، ج۳، ص۹۸.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۳۵، ص۲۵؛ البدایة والنهایه، ج۶، ص۸۶.
- ↑ المستدرک، ج۴، ص۱۱۸؛ مجمعالزوائد، ج۸، ص۳۰۵-۳۰۹؛ مسند احمد، ج۴، ص۵۴۴.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۳۱۹.
- ↑ سنن الترمذی، ج۴، ص۲۸۷؛ المصنف، ابنابی شیبه، ج۳، ص۱۱۵؛ الدرالمنثور، ج۱، ص۵۸.
- ↑ الامالی، صدوق، ص۲۷۰.
- ↑ اسبابالنزول، ص۳۵۶؛ المستدرک، ج۴، ص۱۴۵.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۴۷؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۴۳؛ تفسیرقرطبی، ج۸، ص۶۹.
- ↑ مسند احمد، ج۳، ص۵۹۸؛ المعجم الصغیر، ج۱، ص۱۹۴؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۵۶۷-۵۶۸.
- ↑ کنزالعمال، ج۱۲، ص۴۴۰.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۸، ص۳۰۹؛ الاحادیث الطوال، ص۱۳۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۰، ص۲۶۲؛ الاصابه، ج۳، ص۵۶.
- ↑ مسند احمد، ج۷، ص۵۳۷؛ مناقب امیرالمؤمنین، ج۲، ص۲۷۳؛ السنن الکبری، ج۱۴، ص۲۶۳.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج۶، ص۵۱۲؛ مکارمالاخلاق، ص۹۴.
- ↑ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۴۸.
- ↑ المناقب، ج۲، ص۸۵؛ عمده، ص۳۵۰؛ شواهدالتنزیل، ج۱، ص۱۴۸.
- ↑ الطبقات، ج۸، ص۲۲۶.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۳۲۰.
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۳۱۸؛ غررالتبیان، ص۲۲۲.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۵، ص۲۵۳.
- ↑ جامع البیان، مج۱۰، ج۱۸، ص۹۴؛ اسباب النزول، ص۲۶۳؛ مجمع البیان، ج۷، ص۱۹۷.
- ↑ جامعالبیان، مج۱۴، ج۲۸، ص۴۶، ۵۴.
- ↑ الحدائق، ج۲۳، ص۹۹؛ مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۳۱۰.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۱۷۱؛ الغارات، ج۲، ص۷۳۹.
- ↑ مجمعالبیان، ج۴، ص۶۲؛ تاریخ دمشق، ج۲۴، ص۲۲۳-۲۲۵؛ البدایة والنهایه، ج۶، ص۴۴.
- ↑ اسباب النزول، ص۱۷۸؛ مجمع البیان، ج۲، ص۵۴۰-۵۴۱؛ زادالمسیر، ج۱، ص۲۲۸.
- ↑ جامعالبیان، مج۱۳، ج۲۵، ص۳۹-۴۰؛ اسباب النزول، ص۲۵۱؛ مبهمات القرآن، ج۱، ص۴۶۶.
- ↑ اسباب النزول، ص۳۵۱؛ زادالمسیر، ج۸، ص۱۹۵؛ الدرالمنثور، ج۸، ص۸۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۹، ص۳۸۰؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۱۱-۳۱۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۳۴۹.
- ↑ تفسیر قمی، ج۱، ص۲۳۰؛ نورالثقلین، ج۱، ص۷۲۱.
- ↑ اسبابالنزول، ص۱۷۹؛ المعجمالکبیر، ج۴، ص۷۹؛ التبیان، ج۴، ص۱۴۴.
- ↑ زادالمسیر، ج۳، ص۴۶؛ الدرالمنثور، ج۳، ص۲۷۵.
- ↑ الدرالمنثور، ج۳، ص۲۴۳-۲۴۶؛ نورالثقلین، ج۱، ص۶۹۶.
- ↑ مجمعالبیان، ج۶، ص۳۳۷؛ نورالثقلین، ج۳، ص۲۵۸؛ الدرالمنثور، ج۵، ص۳۸۳.
- ↑ جامعالبیان، مج۹، ج۱۵، ص۲۹۳-۲۹۴؛ تفسیرقرطبی، ج۶، ص۲۷۹.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۲۱۳؛ فتح القدیر، ج۵، ص۶۶.
- ↑ مسند احمد، ج۶، ص۵۷؛ سیر اعلامالنبلاء، ج۱، ص۵۴۰؛ ج۲، ص۲۵.
- ↑ فتح الباری، ج۶، ص۴۳۰.
- ↑ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۷۷.
- ↑ فتح الباری، ج۶، ص۴۳۰.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۶؛ الامالی، طوسی، ص۳۵۷.
- ↑ فتح الباری، ج۶، ص۸؛ الحدالفاصل، ص۳۷۸؛ الکامل، ج۱، ص۲۲.
- ↑ مسند احمد، ج۶، ص۴۳۰؛ المستدرک، ج۲، ص۴۸؛ المصنف، ابنابی شیبه، ج۵، ص۹۸؛ تاریخ دمشق، ج۶۰، ص۴.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۵۲.
- ↑ تاریخ مدینه، ج۲، ص۴۸۷.
- ↑ زادالمسیر، ج۲، ص۲۸؛ المغازی، ج۱، ص۳۴۷.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۱۳۰، صحیح مسلم، ج۶، ص۱۰۱.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۱۷۵؛ الطبقات، ج۷، ص۳۱.
- ↑ فتح الباری، ج۱، ص۳۶۶.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۴۷.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۹۰.
- ↑ حلیه الاولیا، ج۱، ص۳۳۷.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۵۶، ص۱۶۲.
- ↑ تاریح دمشق، ج۱۳، ص۳۱۷، کنزالعمال، ج۱۵، ص۸۳۸؛ اسدالغابه، ج۵، ص۱۹۳.
- ↑ سبل السلام، ج۲، ص۳؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۵۲؛ الدعوات، ص۳۹.
- ↑ مسند احمد، ج۶، ص۵۷۳؛ الامالی طوسی، ص۵۰۸.
- ↑ جامع الصغیر، ج۲، ص۲۹۸؛ تفسیر قرطبی، ج۱۲، ص۱۸۳.
- ↑ جامعالصغیر، ج۲، ص۲۹۸؛ تفسیر قرطبی، ج۱۲، ص۱۸۳.
- ↑ الخصال، ص۳۱۵؛ سنن ابنماجه، ج۱، ص۳۴۴.
- ↑ سنن ابنماجه، ج۲، ص۱۳۷۳-۱۳۷۴؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۱۲۶.
- ↑ حلیة الاولیاء، ج۲، ص۸، ۱۵، ۱۸.
- ↑ جامعالبیان، مج۵، ج۷، ص۱۴۱۷؛ اسبابالنزول، ص۱۶۹؛ مجمع البیان، ج۳، ص۳۶۴.
- ↑ جامعالبیان، مج۳، ج۳، ص۲۸۳؛ تفسیر قرطبی، ج۴، ص۲۶؛ الدرالمنثور، ج۲، ص۱۶۴.
- ↑ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۷.
- ↑ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۳۲؛ مسند ابییعلی، ج۵، ص۱۶۶؛ الخصال، ص۳۰۳.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۶۰، ص۱۷۷؛ معجم الاوسط، ج۷، ص۳۰۵؛ کنزالعمال، ج۱۳، ص۲۵۶-۲۵۷.
- ↑ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۷۳؛ سنن النسائی، ج۵، ص۷۵؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۹۱.
- ↑ محجم الزوائد، ج۶، ص۱۲۸؛ المعجمالکبیر، ج۲۰، ص۳۵۷.
- ↑ الکافی، ج۳، ص۵۵۰؛ مسند ابیداود، ص۱۶۱؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۷۰.
- ↑ کنزالعمال، ج۶، ص۴۶۷؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۷۶.
- ↑ السنن الکبری، ج۳، ص۴۷۲.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۷۶.
- ↑ سیراعلام النبلاء، ج۲، ص۷۴؛ الاصابه، ج۷، ص۱۰۸؛ مسنداحمد، ج۶، ص۲۱۲-۲۱۳.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۲۱۵.
- ↑ همان، ص۲۹۶.
- ↑ الکامل، ج۵، ص۸۰؛ اسباب النزول، ص۱۳۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج۲، ص۴۴۰؛ زادالمسیر، ج۲، ص۵۵.
- ↑ الارشاد، ج۱، ص۸۶۸۷؛ تأویل الایات الظاهره، ص۸۱۱.
- ↑ المناقب، ج۱، ص۲۴۹.
- ↑ اسدالغابه، ج۵، ص۳۹۹.
- ↑ السیره النبویه، ج۴، ص۵۱۸.
- ↑ .EmcycloPedia of Islam، ۲، I، P ۲۶۷
- ↑ کشف المحجوب، ص۲۲.
- ↑ عوارف المعارف، ص۸۴.
- ↑ کشف الاسرار، ج۳، ص۳۶۹.
- ↑ الشرح التعرف، ج۳، ص۱۱۰۳-۱۱۰۵.
- ↑ اللمع، ص۱۸۳.
- ↑ کشف المحجوب، ص۹۷.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۱۱، ص۵۶-۵۷.
- ↑ عوارف المعارف، ص۸۴.
- ↑ اتحاف السلاة المتقین، ج۹، ص۲۷۲.
- ↑ کشف المحجوب، ص۲۲، ۹۷؛ الشرح التعرف، ج۳، ص۱۱۰۳-۱۱۰۵.
- ↑ الفتوحات المکیه، ج۳، ص۳۶۱.
منابع
- دائرةالمعارف قرآن کریم (جلد ۳)، مدخل "اصحاب صفه" از مهران اسماعیلى.