اهل کتاب: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ایجاد صفحه)
 
 
(۱۱ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 +
«اهل کتاب» به معناى صاحبان کتاب آسمانى و پیروان ادیان الهى است. [[یهود]] و [[مسیحیت|نصارا]]، مصداق روشن اهل کتاب در [[قرآن|قرآن کریم]] هستند و [[تورات]] و [[انجیل]] کتاب آسمانى آنان است. از نظر قرآن، همه اهل کتاب یکسان نیستند، بلکه دسته‌اى از ایشان را مؤمن خوانده و مى‌ستاید، ولی بیشتر آنان را بخاطر وجود برخى از صفات ناپسند، [[فسق|فاسق]] دانسته و نکوهش مى‌کند. 
  
 +
==مفهوم‌شناسی==
 +
«اهل» به معناى سزاوار و شایسته، خاندان، خانواده، اُنس، اختصاص و تعلق داشتن به چیزى است.<ref>بصائر ذوى التمییز، ج‌۲، ص‌۸۳‌ـ‌۸۵‌؛ التحقیق، ج‌۱، ص‌۱۶۹، «اهل».</ref> از این‌ رو با اضافه شدن به «کتاب»، معناى «وابستگان به کتاب» مى‌دهد. و چون مقصود از کتاب در اینجا کتاب آسمانى است، «اهل کتاب» به معناى صاحبان کتاب آسمانى و پیروان ادیان الهى می باشد. البته این تعبیر در [[قرآن|قرآن کریم]] و فرهنگ [[اسلام|اسلامى]] براى مسلمانان بکار نمى‌رود. گزینش این اصطلاح که نخستین بار در قرآن آمده،<ref>دایرة‌المعارف تشیع، ج‌۲، ص‌۶۱۶‌.</ref> بدین جهت است که وجود کتاب هاى آسمانى وجه مشترک همه ادیان‌الهى است و راه را براى مدعیان ادیانِ برساخته مى‌بندد.
  
 +
اصطلاح اهل کتاب ۳۱‌ بار در ۳۱ [[آیه]] از ۹‌ [[سوره]] قرآن و بیش از همه در [[سوره آل‌ عمران]] (۱۲‌ بار) بکار رفته است. قرآن از اهل کتاب با تعبیرهاى دیگرى نظیر: {{متن قرآن|«الَّذینَ اوتواالکتابَ»}} ([[سوره بقره]]/۲، ۱۰۱، ۱۴۴-۱۴۵؛ [[سوره آل‌ عمران]]/۳،۱۹)، {{متن قرآن|«اَلَّذینَ ءاتَیناهُمُ الکتاب»}} ([[سوره بقره]]/۲،۱۲۱، ۱۴۶)، {{متن قرآن|«الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکتاب»}} ([[سوره نساء]]/۴،۵۱) نیز یاد کرده و با اختصاص بخش قابل توجهى از آیات و خطاب هاى خود، صف آنان را از صف [[بت پرستی|بت‌پرستان]] جدا ساخته است. ([[سوره حج]]/۲۲،۱۷؛ [[سوره مائده]]/۵‌،۶۹‌؛ [[سوره بقره]]/۲،۶۲) در آیات مربوط به اهل کتاب، روى سخن با [[یهود]] و [[مسیحیت|نصارا]] و گاهی یکى از آن دو است. در برخى آیات، بر اثر انکار رسالت [[پیامبر اسلام|پیامبر اسلام]] یا نفوذ [[شرک]] در عقاید اهل‌کتاب، به آنان «کافر» نیز گفته شده است.([[سوره بقره]]/۲، ۱۰۵؛ [[سوره بیّنه]]/ ۹۸، ۱)
  
 +
کاربرد اصطلاح اهل کتاب در برابر «اُمّیین» و دعوت هر دو گروه به [[توحید]]، نشان مى‌دهد که ساکنان [[شبه جزیره عربستان|شبه جزیره عرب]] در آستانه [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]] پیامبر اسلام به این دو گروه عمده تقسیم مى‌شده‌اند: {{متن قرآن|«...وقُل لِلَّذینَ اوتواالکتابَ والاُمِّیینَ ءَاَسلَمتُم فَاِن اَسلَموا فَقَدِ اهتَدَوا واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَیک البَلاغُ...»}}. ([[سوره آل‌ عمران]]/۳،۲۰) اقلیت پراکنده اهل کتاب که یهودیان و مسیحیان بوده‌اند، با برخوردارى از کتاب آسمانى، تعالیم دینى مکتوب و نیز عالمانى آشنا به خواندن و نوشتن، از برترى فرهنگى نسبت به «امى»ها برخوردار بوده‌اند. امّیها که [[دین]] رایج آنان [[بت پرستی|بت‌پرستى]] بوده است، فاقد کتاب دینى و ادبیات نوشتارى در حوزه دینى و اغلب ناآشنا به خواندن و نوشتن بوده، برترى فرهنگى اهل کتاب را پذیرفته بودند. مراجعه آنان به اهل کتاب درباره صحت و سقم ادعاى پیامبر اسلام مؤید این معناست.
  
 +
==مصادیق اهل کتاب==
  
 
+
بررسى آیات مربوط و [[شأن نزول]] آنها نشان مى‌دهد که [[یهود]] و [[مسیحیت|نصارا]]، مصداق روشن اهل کتاب از منظر [[قرآن]] هستند و [[تورات]] و [[انجیل]] کتاب آسمانى آنان است. قرآن با استناد به نزول تورات و انجیل در زمان بعد از [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام، احتجاج اهل کتاب بر سر یهودى یا نصرانى بودن آن حضرت را نابخردانه خوانده و نفى مى‌کند: {{متن قرآن|«یاَهلَ الکتـبِ لِمَ تُحاجّونَ فى اِبرهیمَ وما اُنزِلَتِ التَّورةُ والاِنجیلُ اِلاّ مِن بَعدِهِ اَفَلا تَعقِلون»}}. ([[سوره آل عمران]]/۳،۶۵) نفى ارزش و بى‌ اساس خواندن [[دین]] و آیین اهل کتاب بدون اعتقاد و عمل به تورات و انجیل نیز به روشنى نشان مى‌دهد که مصداق مورد اشاره آن، پیروان این دو کتاب‌اند: {{متن قرآن|«قُل یاَهلَ الکتبِ لَستُم عَلى شَىء حَتّى‌ تُقیموا التَّورةَ والاِنجیلَ و ما اُنزِلَ اِلَیکم مِن رَبِّکم...»}} ([[سوره مائده]]/۵‌،۶۸).
__toc__
 
  
اهل به معناى سزاوار و شايسته، خاندان، خانواده، اُنس، اختصاص و تعلق داشتن به چيزى است<ref> بصائر ذوى التمييز، ج‌2، ص‌83‌ـ‌85‌؛ التحقيق، ج‌1، ص‌169، «اهل».</ref>، ازاين‌رو با اضافه شدن به كتاب معناى «وابستگان به كتاب» مى‌دهد. چون مقصود از كتاب در اینجا، كتاب آسمانى است، «اهل كتاب» به معناى صاحبان كتاب آسمانى و پيروان اديان الهى است. البته اين تعبير در [[قرآن]] و فرهنگ اسلامى براى مسلمانان به كار نمى‌رود. گزينش اين اصطلاح كه گويا نخستين بار در قرآن آمده،<ref> دايرة‌المعارف تشيع، ج‌2، ص‌616‌.</ref> بدين جهت است كه وجود كتابهاى آسمانى وجه مشترك همه اديان‌الهى است و راه را براى مدعيان اديان بر ساخته مى‌بندد.  
+
اگر اهل کتاب مصداق دیگرى داشت، باید از کتاب آسمانى سومى نیز در کنار تورات و انجیل یاد مى‌شد. مورد خطاب بودن یهود و نصارا یا یکى از آن دو در همه کاربردهاى اهل کتاب نیز مدعاى یاد شده را تأیید مى‌کند. (براى نمونه: [[سوره نساء]]/۴،۱۵۳، ۱۷۱؛ [[سوره مائده]]/۵‌، ۶۵ ـ ۶۶‌؛ [[سوره حشر]]/۵۹‌،۱۱)؛ اما اهل کتاب بودن [[صابئی|صابئیان]] و [[مجوس|مجوسیان]] هیچ مستند قرآنى ندارد و فقط یاد کرد آنان در کنار یهود و نصاراست که چنین پندارى را پدید آورده است: {{متن قرآن|«اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ هادوا والصّبِینَ والنَّصرى والمَجوسَ والَّذینَ اَشرَکوا اِنَّ اللّهَ یفصِلُ بَینَهُم یومَ القِیمَةِ...»}} ([[سوره حج]]/۲۲،۱۷).  
  
اصطلاح اهل كتاب 31‌ بار در 31 آيه از 9‌ [[سوره]] قرآن و بيش از همه در [[سوره آل‌ عمران]] (12‌بار) به كار رفته است. این موارد عبارتند از: ([[سوره بقره]]/2، 105، 109؛ آل‌عمران/3، 64 ـ 65‌، 69 ـ 72، 75، 98 ـ 99، 110، 113، 119؛ [[سوره نساء]]/4، 123، 153، 159، 171؛ [[سوره مائده]]/5‌، 15، 19، 59‌، 65‌، 68‌، 77؛ [[سوره عنكبوت]]/29، 46؛ [[سوره احزاب]]/33، 26؛ [[[[سوره حديد]]]]/57‌، 29؛ [[سوره حشر]]/59‌، 2، 11؛ [[سوره بيّنه]] /98، 1، 6)
+
==برخورد اهل کتاب با اسلام و مسلمانان==
  
 +
در عصر نزول [[قرآن]]، اهل کتاب در مناطقى از [[شبه جزیره عربستان|شبه جزیره عرب]] از جمله در شهر [[یثرب]] زندگى مى‌کردند. آنان ضمن مباهات به داشتن کتاب آسمانى و پیروى از پیامبران بزرگى چون [[حضرت موسى]] و [[حضرت عیسى]] علیهماالسلام، خود را برتر از اعراب بت‌پرست، مشرک و فاقد کتاب آسمانى مى‌دانستند، بر همین اساس رعایت نکردن [[امانت]] درباره اموال آنان و تصرف در آن را جایز شمرده، آن را به حکم خداوند نسبت مى‌دادند: {{متن قرآن|«و مِن اَهلِ الکتبِ... و مِنهُم مَن اِن تَأمَنهُ بِدینار لایؤَدِّهِ اِلَیک اِلاّ مادُمتَ عَلَیهِ‌ قائِمـًا‌ ذلِک بِاَنَّهُم قالوا لَیسَ عَلَینا فى الاُمِّیینَ سَبیلٌ...»}}<ref>تفسیر قمى، ج‌۱، ص‌۱۰۶؛ التبیان، ج‌۲، ص‌۵۰۵‌؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۳۶.</ref>. ([[سوره آل‌ عمران]]/۳،۷۵)
  
قرآن كريم از اهل كتاب با تعبيرهاى ديگرى نظير:«الَّذينَ اوتوا الكِتـبَ» (بقره/2، 101، 144 ـ 145؛ آل‌عمران/3،19)،«اَلَّذينَ ءاتَينـهُمُ الكِتـب» (بقره/2،121، 146)،«الَّذينَ اُوتوا نَصيبـًا مِنَ الكِتـب» (نساء/4،51) نيز ياد كرده و با اختصاص بخش قابل توجهى از آيات و خطابهاى خود، صف آنان را از صف بت‌پرستان جدا ساخته است. ([[سوره حج]]/22،17؛ مائده/5‌،69‌؛ بقره/2،62) در آيات مربوط به اهل كتاب، روى سخن با [[يهود]] و [[نصارا]] و گاه يكى از آن دو است. در برخى آيات بر اثر انكار رسالت پيامبر گرامى اسلام يا نفوذ شرك در عقايد اهل‌كتاب به آنان «كافر» نيز گفته شده است(بقره/2، 105؛ بيّنه/ 98، 1).
+
آنان گرچه دچار اختلاف شده ([[سوره آل عمران]]/۳،۱۹) و گاه دست به [[تحریف]] کتاب آسمانى خود مى‌زدند ([[سوره بقره]]/۲،۷۹)، با این حال، همه با توجه به [[بشارت انبیاء به آمدن پیامبر اسلام|بشارت هاى ظهور]] و نیز اوصافى که از پیامبر [[آخرالزمان]] در کتاب هاى خود دیده بودند، او را مى‌شناختند ([[سوره بقره]]/۲،۱۴۶) و آمدن چنین پیامبرى را انتظار کشیده، و با این گمان که از میان آنان برانگیخته خواهد شد، آمدن او را به دیگران بشارت مى‌دادند؛ اما چون پیامبر موعود از میان اعراب (امى) ظهور کرد، تنها از این‌رو که از میان آنها برگزیده نشده، نه تنها [[رسالت]] او را انکار کردند ([[سوره بقره]]/۲،۸۹ ـ ۹۰)، بلکه دست به تحریف زدند و همه نشانه‌ها و بشارت هاى او را در کتاب هاى آسمانى خود تغییر دادند. ([[سوره مائده]]/۵‌،۱۳)<ref> مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۲۶۷؛ تفسیر قرطبى، ج‌۶ ص‌۷۷؛ تفسیر جلالین، ص‌۱۳۸.</ref>
  
كاربرد اصطلاح اهل كتاب در برابر «اُمّى»ها و دعوت هر دو گروه به [[توحيد]]، نشان مى‌دهد كه ساكنان شبه جزيره عرب در آستانه بعثت [[پيامبر اسلام]] به اين دو گروه عمده تقسيم مى‌شده‌اند: «...وقُل لِلَّذينَ اوتوا الكِتـبَ والاُمِّيِّينَ ءَاَسلَمتُم فَاِن اَسلَموا فَقَدِ اهتَدَوا واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَيكَ البَلـغُ...». (آل‌عمران/3،20) اقليت پراكنده اهل كتاب كه يهوديان و مسيحيان بوده‌اند، با برخوردارى از كتاب آسمانى، تعاليم دينى مكتوب و نيز عالمانى آشنا به خواندن و نوشتن از برترى فرهنگى نسبت به «امى»ها برخوردار بوده‌اند. امّيها كه [[دين]] رايج آنان بت‌پرستى بوده است، فاقد كتاب دينى و ادبيات نوشتارى در حوزه دينى و اغلب ناآشنا به خواندن و نوشتن بوده، برترى فرهنگى اهل كتاب را پذيرفته بودند. مراجعه آنان به اهل كتاب درباره صحت و سقم ادعاى پيامبر اسلام مؤيد اين معناست.
+
دسته‌اى از آنان (یهودیان [[مدینه]]) چنان به دشمنى خود ادامه دادند که به سرسخت‌ترین دشمنان [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه وآله و مسلمانان تبدیل شدند. ([[سوره مائده]]/۵‌،۸۲) آنان براى نابودى [[اسلام]] توطئه‌ها چیدند و با [[منافقان]] و مشرکان همداستان شده ([[سوره آل عمران]]/۳،۱۱۱؛ [[سوره مائده]]/۵‌،۴۱)، سرانجام به جنگ تمام عیار با مسلمانان برخاستند که به شکست و کوچاندن آنان از مدینه انجامید.<ref> تفسیر قمى، ج‌۱، ص‌۱۹۶‌ـ‌۱۹۷؛ التبیان، ج‌۳، ص‌۵۲۳‌؛ مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۲۹۹، ۳۰۱.</ref> ([[سوره حشر]]/۵۹‌،۲)
  
 +
اهل کتاب در برخورد با اسلام دو هدف عمده داشتند: ۱. دفاع از حقانیت آیین خود و منسوخ نشدن آن. ۲. نابودى اسلام از رهگذر تشکیک در عقاید مسلمانان و ایجاد تفرقه در میان آنان و برانگیختن دشمنان اسلام بر ضد مسلمانان. آنان این اهداف را به صورت هاى ذیل دنبال مى‌کردند:
  
== مصاديق اهل كتاب ==
+
===انکار رسالت پیامبر اسلام===
  
بررسى آيات مربوط و شأن نزول آنها نشان مى‌دهد كه يهود و نصارا، مصداق روشن اهل كتاب از منظر قرآن‌اند و تورات و انجيل كتاب آسمانى آنان است. قرآن با استناد به نزول [[تورات]] و [[انجيل]] در زمان بعد از [[حضرت ابراهيم]](عليه السلام)، احتجاج اهل كتاب بر سر يهودى يا نصرانى بودن آن حضرت را نابخردانه خوانده و نفى مى‌كند: «يـاَهلَ الكِتـبِ لِمَ تُحاجّونَ فى اِبرهيمَ وما اُنزِلَتِ التَّورةُ والاِنجيلُ اِلاّ مِن بَعدِهِ اَفَلا تَعقِلون» . (آل عمران/3،65) نفى ارزش و بى‌پايه و اساس خواندن دين و آيين اهل كتاب بدون اعتقاد و عمل به تورات و انجيل نيز به روشنى نشان مى‌دهد كه مصداق مورد اشاره آن، پيروان اين دو كتاب‌اند: «قُل يـاَهلَ الكِتـبِ لَستُم عَلى شَىء حَتّى‌تُقيموا التَّورةَ والاِنجيلَ و ما اُنزِلَ اِلَيكُم مِن رَبِّكُم...». (مائده/5‌،68)  
+
اهل کتاب بر اساس نام و خصوصیات ذکر شده در [[تورات]] و [[انجیل]]، [[پیامبر اسلام]] صلى الله علیه وآله را همانند فرزندان خود دقیق و روشن مى‌شناختند: {{متن قرآن|«اَلَّذینَ ءاتَینهُمُ الکتبَ یعرِفونَهُ کما یعرِفونَ اَبناءَهُم»}} ([[سوره بقره]]/۲،۱۴۶؛ [[سوره انعام]]/۶‌،۲۰)<ref> جامع‌البیان، مج‌۵‌، ج‌۷، ص‌۲۱۷‌ـ‌۲۱۸؛ التبیان، ج‌۲، ص‌۲۱؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۴۲۳.</ref>؛ اما هنگامى که آن حضرت برانگیخته شد، گروهى از آنان او را انکار کرده به‌ رغم آگاهى از حقانیت [[اسلام]] و [[قرآن]]، آموزه‌هاى آن را نادیده گرفته، تجاهل کردند: {{متن قرآن|«...نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ کتبَ اللّهِ وراءَ ظُهورِهِم کاَنَّهُم لایعلَمون»}}. ([[سوره بقره]]/۲،۱۰۱)
  
اگر اهل كتاب، مصداق ديگرى داشت، بايد از كتاب آسمانى سومى نيز در كنار تورات و انجيل ياد مى‌شد. مورد خطاب بودن يهود و نصارا يا يكى از آن دو در همه كاربردهاى اهل كتاب نيز مدعاى ياد شده را تأييد مى‌كند. (براى نمونه: نساء/4،153، 171؛ مائده/5‌، 65 ـ 66‌؛ حشر/59‌،11)؛ اما اهل كتاب بودن [[صابئی|صابئيان]] و [[مجوس|مجوسيان]] هيچ مستند قرآنى ندارد و فقط ياد كرد آنان در كنار يهود و نصاراست كه چنين پندارى را پديد آورده است: «اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا والَّذينَ هادوا والصّـبِـينَ والنَّصـرى والمَجوسَ والَّذينَ اَشرَكوا اِنَّ اللّهَ يَفصِلُ بَينَهُم يَومَ القِيـمَةِ...». (سوره حجّ/22،17)
+
===لجاجت در درخواست‌هاى باطل===
  
 +
اسلام با اهل کتاب از در [[مدارا]] وارد شد؛ اما آنان به این مدارا و مسالمت تن درنداده، با [[لجاجت]] نه تنها به پیامبر [[ایمان]] نیاوردند، بلکه بر پیروى آن حضرت و مسلمانان از آیین خود اصرار داشتند.([[سوره بقره]]/۲،۱۲۰) گروهى ([[یهود]])<ref> جامع‌البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۱۰؛ التبیان، ج‌۳، ص‌۳۷۶؛ مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۲۰۵.</ref> از پیامبر، فرود آوردن کتابى مستقل را به صورت [[معجزه]] از آسمان درخواست مى‌کردند: {{متن قرآن|«یسـَلُک اَهلُ الکتبِ اَن تُنَزِّلَ عَلَیهِم کتبـًا‌ مِنَ‌ السَّماءِ‌ فَقَد سَاَلوا موسى اَکبَرَ مِن ذلِک...»}} ([[سوره نساء]]/۴،۱۵۳). لجاجت معاندانشان<ref> مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۴۲۲.</ref> بر [[کفر]] ورزى چنان بود که به تصریح قرآن، اگر هر آیه و معجزه الهى برایشان آورده مى‌شد تن به ایمان نمى‌دادند: {{متن قرآن|«ولـَئِن اَتَیتَ الَّذینَ اوتواالکتبَ بِکلِّ ءایة ما تَبِعوا قِبلَتَک»}} ([[سوره بقره]]/۲،۱۴۵).
  
== برخورد اهل كتاب با اسلام و مسلمانان ==
+
===کتمان حق===
  
در عصر نزول قرآن اهل كتاب در مناطقى از شبه جزيره عرب از جمله در شهر [[يثرب]] زندگى مى‌كردند. آنان ضمن مباهات به داشتن كتاب آسمانى و پيروى از پيامبران بزرگى چون [[حضرت موسى]] و [[حضرت عيسى]](عليهما السلام)خود را برتر از اعراب بت‌پرست، مشرك و فاقد كتاب آسمانى مى‌دانستند، بر همين اساس رعايت نكردن امانت درباره اموال آنان و تصرف در آن را جايز شمرده، آن را به حكم خداوند نسبت مى‌دادند: «و مِن اَهلِ الكِتـبِ... و مِنهُم مَن اِن تَأمَنهُ بِدينار لايُؤَدِّهِ اِلَيكَ اِلاّ مادُمتَ عَلَيهِ‌قائِمـًا‌ذلِكَ بِاَنَّهُم قالوا لَيسَ عَلَينا فى الاُمِّيِّينَ سَبيلٌ...» <ref> تفسير قمى، ج‌1، ص‌106؛ التبيان، ج‌2، ص‌505‌؛ مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌36.</ref>. (آل‌عمران/3،75).
+
کافران اهل کتاب در گفتگو یا مناظره با مسلمانان و به رغم آگاهى و اذعان به حقانیت امورى چون [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]] [[پیامبر اسلام]] و [[تغییر قبله|تغییر قبله]]،<ref>جامع البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۳۷؛ التبیان، ج‌۲، ص‌۲۱؛ فقه‌القرآن، ج‌۱، ص‌۹۳.</ref> آن را پنهان مى‌ساختند: {{متن قرآن|«و اِنَّ فَریقـًا مِنهُم لَیکتُمونَ الحَقَّ وهُم یعلَمون»}}. ([[سوره بقره]]/۲،۱۴۶)
  
آنان گرچه دچار اختلاف شده (آل عمران/3،19)، گاه دست به [[تحريف]] كتاب آسمانى خود مى‌زدند (بقره/2،79)، با اين حال همه با توجه به بشارتهاى ظهور و نيز اوصافى كه از پيامبر آخرالزمان در كتابهاى خود ديده بودند او را به‌سان فرزندان خود مى‌شناختند (بقره/2،146) و آمدن چنين پيامبرى را انتظار كشيده، آمدن او را به ديگران بشارت مى‌دادند، با اين گمان كه از ميان آنان برانگيخته خواهد شد؛ اما چون پيامبر موعود از ميان اعراب [[امّى]] ظهور كرد، تنها ازاين‌رو كه از ميان آنها برگزيده نشده، نه تنها رسالت او را انكار كردند (بقره/2،89 ـ 90) بلكه دست به تحريف زدند و همه نشانه‌ها و بشارتهاى او را در كتابهاى آسمانى خود تغيير دادند. (مائده/5‌،13)<ref> مجمع البيان، ج‌3، ص‌267؛ تفسير قرطبى، ج‌6 ص‌77؛ تفسير جلالين، ص‌138.</ref>
+
===تلاش براى انحراف مسلمانان===
  
دسته‌اى از آنان (يهود) چنان به دشمنى خود ادامه دادند كه به سرسخت‌ترين دشمنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان تبديل شدند. (مائده/5‌،82) آنان (يهوديان مدينه) براى نابودى اسلام توطئه‌ها چيدند و با منافقان و مشركان همداستان شده (آل عمران/3،111؛مائده/5‌،41سرانجام به جنگ تمام عيار با مسلمانان برخاستند كه به شكست و كوچاندن آنان از مدينه انجاميد.<ref> تفسير قمى، ج‌1، ص‌196‌ـ‌197؛ التبيان، ج‌3، ص‌523‌؛ مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌299، 301.</ref> (حشر/59‌،2)
+
گروهى از اهل کتاب چنان در آتش [[حسادت]] هدایت یابى مسلمانان و نعمت هاى خداداد آنان مى‌سوختند که از هیچ کوششى براى تضعیف عقیده و ایمان آنان و بازگشت از اسلام فروگذار نمى‌کردند: {{متن قرآن|«ودَّت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الکتبِ لَویضِلّونَکم»}} ([[سوره آل‌ عمران]]/۳،۶۹از این‌ رو خداوند مؤمنان را از پیروى آنها برحذر داشته تا مبادا آنان را از اسلام جدا ساخته، به کفر بازگردانند: {{متن قرآن|«اِن تُطیعوا فَریقـًا مِنَ الَّذینَ اوتُواالکتبَ یرُدّوکم بَعدَ ایمنِکم کفِرین»}}.<ref>التبیان، ج‌۲، ص‌۵۴۱‌؛ مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۳۵۳.</ref>([[سوره آل عمران]]/۳،۱۰۰)
  
اهل كتاب در برخورد با اسلام دو هدف عمده داشتند: 1. دفاع از حقانيت آيين خود و منسوخ نشدن آن. 2. نابودى اسلام از رهگذر تشكيك در عقايد مسلمانان و ايجاد تفرقه در ميان آنان و برانگيختن دشمنان اسلام برضدّ مسلمانان. آنان اين اهداف را به صورتهاى ذيل دنبال مى‌كردند:
+
تلاش آنان براى گمراه کردن مسلمانان به درجه‌اى رسید که در توطئه‌اى خطرناک تصمیم گرفتند صبحگاهان با اظهار اسلام به صف مسلمانان بپیوندند؛ اما شبانگاهان [[ارتداد]] خود را اعلام کنند<ref>التبیان، ج‌۲، ص‌۴۹۹؛ جوامع الجامع، ج‌۱، ص‌۱۸۲.</ref> تا مسلمانان بپندارند که آنان با اسلام مخالفتى ندارند؛ اما چون پس از تحقیق، بطلان آن را فهمیدند از آن دست کشیده‌اند. این توطئه چنان خطرناک بود که مى‌توانست تهدیدى جدى براى نو مسلمانان سست ایمان باشد؛ اما قرآن خطر آن را به پیامبر صلى الله علیه وآله گوشزد کرد و مانع این توطئه شد: {{متن قرآن|«و قالَت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الکتبِ ءامِنوا بِالَّذى اُنزِلَ عَلَى الَّذینَ ءامَنوا وَجهَ النَّهارِ واکفُرُوا ءاخِرَهُ لَعَلَّهُم یرجِعون»}}.<ref> جامع البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۴۲۲‌ـ‌۴۲۵؛ جوامع الجامع، ج‌۱، ص‌۱۸۲؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۱، ص‌۳۸۱.</ref> ([[سوره آل‌ عمران]]/۳،۷۲)
  
===انكار رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله)===
+
برخى [[شأن نزول]] آیه فوق را در ۱۲ نفر از [[احبار]] یهود خیبر دانسته‌اند. آنان با یکدیگر قرار گذاشتند پس از اجراى تصمیم یاد شده، بگویند که ما پس از بررسى تورات و مشورت با‌عالمان خویش دریافتیم که [[پیامبر اسلام|محمد]] (صلى الله علیه وآله) ویژگی هاى پیامبر موعود را ندارد و ادعاى باطلى مى‌کند.<ref>جوامع الجامع، ج‌۱، ص‌۱۸۲.</ref>
  
اهل كتاب بر اساس نام و خصوصيات ذكر شده در تورات و انجيل پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)را همانند فرزندان خود دقيق و روشن مى‌شناختند: «اَلَّذينَ ءاتَينـهُمُ الكِتـبَ يَعرِفونَهُ كَما يَعرِفونَ اَبناءَهُم» (بقره/2،146؛ انعام/6‌،20)<ref> جامع‌البيان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌217‌ـ‌218؛ التبيان، ج‌2، ص‌21؛ مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌423.</ref>؛ امّا هنگامى كه آن حضرت برانگيخته شد، گروهى از آنان او را انكار كرده، به‌رغم آگاهى از حقانيت اسلام و قرآن، آموزه‌هاى آن را ناديده گرفته، تجاهل كردند: «... نَبَذَ فَريقٌ مِنَ الَّذينَ اوتوا الكِتـبَ كِتـبَ اللّهِ وراءَ ظُهورِهِم كَاَنَّهُم لايَعلَمون» . (بقره/2،101)
+
===ایجاد تفرقه میان مسلمانان===
  
=== لجاجت در درخواستهاى باطل===
+
اهل کتاب به‌ ویژه یهود همواره در پى انتقام از مسلمانان بودند و یکى از راههاى انتقام، ایجاد تفرقه میان آنان بوده است و چون اهل کتاب از دیرباز در [[مدینه]] و پیرامون آن سکونت داشتند و از اختلافات دیرینه میان [[اوس و خزرج]] و ریشه این منازعات باخبر بودند، با استفاده از هر فرصت مناسبى این منازعات را به یاد آنان انداخته، آتش [[فتنه]] را شعله ور مى‌ساختند. شمارى از مفسران،<ref> جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۳۲‌ـ‌۳۳؛ تفسیر قرطبى، ج‌۴، ص‌۱۰۰؛ لباب النقول، ص‌۶۵‌.</ref> آیات ۹۹ ـ ۱۰۰ [[سوره آل‌ عمران]]، را اشاره به این تفرقه‌افکنى از سوى یهود دانسته‌اند: {{متن قرآن|«قُل یاَهلَ الکتبِ لِمَ تَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ مَن ءامَنَ تَبغونَها عِوَجـًا...»}}.
  
اسلام با اهل كتاب از در مدارا وارد شد؛ اما آنان به اين مدارا و مسالمت تن درنداده، با لجاجت نه تنها به پيامبر ايمان نياوردند، بلكه بر پيروى آن حضرت و مسلمانان از آيين آنان اصرار داشتند. (بقره/2،120) گروهى (يهود)<ref> جامع‌البيان، مج‌4، ج‌6‌، ص‌10؛ التبيان، ج‌3، ص‌376؛ مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌205.</ref> از پيامبر، فرود آوردن كتابى مستقل را به صورت معجزه از آسمان درخواست مى‌كردند: «يَسـَلُكَ اَهلُ الكِتـبِ اَن تُنَزِّلَ عَلَيهِم كِتـبـًا‌مِنَ‌السَّماءِ‌فَقَد سَاَلوا موسى اَكبَرَ مِن ذلِكَ...» . (نساء/4،153) لجاجت معاندانشان-<ref> مجمع البيان، ج‌1، ص‌422.</ref> بر كفرورزى چنان بود كه به تصريح قرآن اگر هر آيه و معجزه الهى برايشان آورده مى‌شد تن به ايمان نمى‌دادند: «ولـَئِن اَتَيتَ الَّذينَ اوتوا الكِتـبَ بِكُلِّ ءايَة ما تَبِعوا قِبلَتَكَ» . (بقره/2،145)
+
گاهى نیز کار اختلاف برانگیزى چنان مؤثر مى‌افتاد که دو طرف دست به سلاح مى‌بردند. در این‌ گونه موارد آتش فتنه با تماس هاى مکرر پیامبر صلى الله علیه وآله با [[اوس]] و [[خزرج]] و پند و نصیحت آنها خاموش مى‌شد.<ref> جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۳۲‌ـ‌۳۳؛ تفسیر قرطبى، ج‌۴، ص‌۱۰۰؛ لباب النقول، ص‌۶۵‌.</ref>
  
===كتمان حق===
+
===فشار اقتصادى===
  
كافران اهل كتاب در گفت و گو يا مناظره با مسلمانان و به رغم آگاهى و اذعان به حقانيت امورى چون بعثت پيامبر اسلام و تغيير قبله<ref> جامع البيان، مج‌2، ج‌2، ص‌37؛ التبيان، ج‌2، ص‌21؛ فقه‌القرآن، ج‌1، ص‌93.</ref> آن را پنهان مى‌ساختند: «و اِنَّ فَريقـًا مِنهُم لَيَكتُمونَ الحَقَّ وهُم يَعلَمون» . (بقره/2،146)
+
یهود با عدم پرداخت دیون خود به مسلمانان، درصدد فشار اقتصادى به آنان برآمدند. این اقدام زمانى صورت گرفت که وضعیت مالى مسلمانان در [[مدینه]] بسیار دشوار بود و آنان از پرداخت پول مسلمانان در ازاى خرید کالا به این دلیل که این معامله در دوران [[جاهلیت]] و پیش از [[اسلام]] انجام گرفته، سرباز زدند. به گفته برخى مفسران آیه ۷۵ [[سوره آل‌ عمران]] به این نکته اشاره دارد.<ref>التبیان، ج‌۲، ص‌۵۰۴‌؛ الصحیح من السیره، ج‌۶‌، ص‌۳۲.</ref> همچنین هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله [[ابوبکر]] را براى دریافت کمک مالى نزد رهبر قبیله [[بنی قینقاع|بنى‌قینقاع]] فرستاد، آنان به [[طعنه]] گفتند که خداى شما دست نیاز به سوى ما گشوده و او تهیدست و ما توانگریم. ([[سوره آل‌ عمران]]/۳،۱۸۱)<ref>جامع البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۲۵۸‌ـ‌۲۶۱؛ اسباب النزول، ص‌۸۸‌.</ref>
  
=== تلاش براى منحرف ساختن مسلمانان===
+
===آزار پیامبر اکرم و مسلمانان===
 
 
گروهى از اهل كتاب چنان در آتش حسادت هدايتيابى مسلمانان و نعمتهاى خداداد آنان مى‌سوختند كه از هيچ كوششى براى تضعيف عقيده و ايمان آنان و بازگشت از اسلام فروگذار نمى‌كردند: «ودَّت طَـائِفَةٌ مِن اَهلِ الكِتـبِ لَويُضِلّونَكُم» (آل‌عمران/3،69)، ازاين‌رو خداوند مؤمنان را از پيروى آنها بر حذر داشته تا مبادا آنان را از اسلام جدا ساخته، به كفر باز گردانند: «اِن تُطيعوا فَريقـًا مِنَ الَّذينَ اوتُوا الكِتـبَ يَرُدّوكُم بَعدَ ايمـنِكُم كـفِرين» <ref> التبيان، ج‌2، ص‌541‌؛ مجمع البيان، ج‌2، ص‌353.</ref>. (آل عمران/3،100) تلاش آنان براى گمراه كردن مسلمانان به درجه‌اى رسيد كه در توطئه‌اى خطرناك تصميم گرفتند صبحگاهان با اظهار اسلام به صف مسلمانان بپيوندند؛ اما شبانگاهان ارتداد خود را اعلام كنند<ref> التبيان، ج‌2، ص‌499؛ جوامع الجامع، ج‌1، ص‌182.</ref> تا مسلمانان بپندارند كه آنان با اسلام مخالفتى ندارند؛ اما چون پس از تحقيق، بطلان آن را فهميدند از آن دست كشيده‌اند.
 
 
 
اين توطئه چنان خطرناك بود كه مى‌توانست تهديدى جدّى براى نو مسلمانان سست ايمان باشد؛ امّا قرآن خطر آن را به پيامبر(صلى الله عليه وآله)گوشزد كرد و مانع اين توطئه شد: «و قالَت طَـائِفَةٌ مِن اَهلِ الكِتـبِ ءامِنوا بِالَّذى اُنزِلَ عَلَى الَّذينَ ءامَنوا وَجهَ النَّهارِ واكفُرُوا ءاخِرَهُ لَعَلَّهُم يَرجِعون» .<ref> جامع البيان، مج‌3، ج‌3، ص‌422‌ـ‌425؛ جوامع الجامع، ج‌1، ص‌182؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌1، ص‌381.</ref> (آل‌عمران/3،72)
 
 
 
برخى آيه را در شأن 12 نفر از احبار يهود خيبر نازل دانسته‌اند. آنان با يكديگر قرار گذاشتند پس از اجراى تصميم ياد شده، بگويند كه ما پس از بررسى تورات و مشورت با‌عالمان خويش دريافتيم كه محمد(صلى الله عليه وآله)ويژگيهاى پيامبر موعود را ندارد و ادعاى باطلى مى‌كند.-<ref> جوامع الجامع، ج‌1، ص‌182.</ref>
 
 
 
===ايجاد تفرقه ميان مسلمانان===
 
 
 
اهل كتاب به‌ويژه يهود همواره در پى انتقام از مسلمانان بودند و يكى از راههاى انتقام ايجاد تفرقه ميان آنان بوده است و چون اهل كتاب از ديرباز در مدينه و پيرامون آن سكونت داشتند و از اختلافات ديرينه ميان اوس و خزرج و ريشه اين منازعات با خبر بودند با استفاده از هر فرصت مناسبى اين منازعات را به ياد آنان انداخته، آتش فتنه را شعلهور مى‌ساختند. شمارى از مفسران،<ref> جامع‌البيان، مج‌3، ج‌4، ص‌32‌ـ‌33؛ تفسير قرطبى، ج‌4، ص‌100؛ لباب النقول، ص‌65‌.</ref> آيات 99 ـ 100 آل‌عمران/3، را اشاره به اين تفرقه‌افكنى از سوى يهود دانسته‌اند: «قُل يـاَهلَ الكِتـبِ لِمَ تَصُدّونَ عَن سَبيلِ اللّهِ مَن ءامَنَ تَبغونَها عِوَجـًا...» .
 
 
 
گاهى نيز كار اختلاف برانگيزى چنان مؤثر مى‌افتاد كه دو طرف دست به سلاح مى‌بردند. در اين‌گونه موارد آتش فتنه با تماسهاى مكرر پيامبر(صلى الله عليه وآله)با اوس و خزرج و پند و نصيحت آنها خاموش مى‌شد.<ref> جامع‌البيان، مج‌3، ج‌4، ص‌32‌ـ‌33؛ تفسير قرطبى، ج‌4، ص‌100؛ لباب النقول، ص‌65‌.</ref>
 
 
 
===فشار اقتصادى===
 
  
يهود با عدم پرداخت ديون خود به مسلمانان درصدد فشار اقتصادى به آنان برآمدند. اين اقدام زمانى صورت گرفت كه وضعيت مالى مسلمانان در مدينه بسيار دشوار بود و آنان از پرداخت پول مسلمانان در ازاى خريد كالا به اين دليل كه اين معامله در دوران جاهليت و پيش از اسلام انجام گرفته، سر باز زدند. به گفته برخى مفسران آيه 75 آل‌عمران/ 3 به اين نكته اشاره دارد<ref> التبيان، ج‌2، ص‌504‌؛ الصحيح من السيره، ج‌6‌، ص‌32.</ref>؛ همچنين هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)ابوبكر را براى دريافت كمك مالى نزد رهبر قبيله بنى‌قينقاع فرستاد، آنان به طعنه گفتند كه خداى شما دست نياز به سوى ما گشوده و او تهيدست و ما توانگريم. (آل‌عمران/3،181)-<ref> جامع البيان، مج‌3، ج‌4، ص‌258‌ـ‌261؛ اسباب النزول، ص‌88‌.</ref>
+
برخى آیات نشان مى‌دهد که افرادى از اهل کتاب همانند مشرکان، با شیوه‌هاى گوناگون از جمله با سخنان خود، مسلمانان را اذیت مى‌کردند: {{متن قرآن|«ولَتَسمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ اُوتواالکتبَ مِن قَبلِکم ومِنَ الَّذینَ اَشرَکوا اَذىً کثیرًا...»}}. ([[سوره آل عمران]]/۳،۱۸۶) برخى آیه را در شأن کعب‌ بن اشرفِ شاعر از یهودیان [[مدینه]] نازل دانسته‌اند که در اشعار خویش به تحریک مشرکان و هجو پیامبر صلى الله علیه وآله و مسلمانان پرداخته و نام و زیبایی هاى زنان مسلمان را موضوع غزلهاى عاشقانه خود قرار مى‌داد.<ref> مجمع‌البیان، ج۲، ص۹۰۳؛ زادالمسیر، ج۱، ص۵۲۰.</ref>
  
===آزار پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان===
+
برخى نیز آن را اشاره به سخن یکى از یهودیان دانسته‌اند که با شنیدن آیه {{متن قرآن|«مَن ذَاالَّذى یقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا‌...»}} ([[سوره بقره]]/۲،۲۴۵) در [[تمسخر]] آن، خدا را تهیدست و خود را توانگر خوانده بود.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌۴، ص‌۱۹۳.</ref>
  
برخى آيات نشان مى‌دهد كه افرادى از اهل كتاب همانند مشركان با شيوه‌هاى گوناگون، از جمله با سخنان خود، مسلمانان را اذيت مى‌كردند: «و لَتَسمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ اُوتوا الكِتـبَ مِن قَبلِكُم ومِنَ الَّذينَ اَشرَكوا اَذىً كَثيرًا...» . (آل عمران/3،186) برخى، آيه را در شأن كعب‌بن اشرفِ شاعر از يهوديان مدينه نازل دانسته‌اند كه در اشعار خويش به تحريك مشركان و هجو پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان پرداخته و نام و زيباييهاى زنان مسلمان را موضوع غزلهاى عاشقانه خود قرار مى‌داد.<ref> مجمع‌البيان، ج2، ص903؛ زادالمسير، ج1، ص520.</ref> برخى نيز آن را اشاره به سخن يكى از يهوديان دانسته‌اند كه با شنيدن آيه«مَن ذَا الَّذى يُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا‌...» (بقره/2،245) در تمسخر آن، خدا را تهيدست و خود را توانگر خوانده بود.<ref> تفسير قرطبى، ج‌4، ص‌193.</ref>
+
===مسخره کردن اسلام===
  
=== مسخره كردن اسلام===
+
گروهى از اهل کتاب، [[دین]] و آیات الهى را به بازى و تمسخر مى‌گرفتند، براى همین خداوند مسلمانان را از دوستى با آنان برحذر مى‌داشت: {{متن قرآن|«...لاتَتَّخِذوا الَّذینَ اتَّخَذوا دینَکم هُزُوًا ولَعِبـًا مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ مِن قَبلِکم والکفّارَ‌ اَولِیاءَ...»}}.([[سوره مائده]]/۵‌،۵۷) مفسران [[آیه]] را اشاره به برخورد افرادى از اهل کتاب دانسته‌اند که نزد مسلمانان اظهار اسلام کرده ولى در واقع بر [[کفر]] خود مانده بودند. آنان با این کار اسلام را بازیچه خود قرار مى‌دادند.<ref> جامع‌البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۳۹۱؛ مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۲۸؛ المیزان، ج‌۶‌، ص‌۲۷.</ref>
  
گروهى از اهل كتاب، دين و آيات الهى را به بازى و تمسخر مى‌گرفتند، براى همين، خداوند مسلمانان را از دوستى با آنان برحذر مى‌داشت: «...لا تَتَّخِذوا الَّذينَ اتَّخَذوا دينَكُم هُزُوًا ولَعِبـًا مِنَ الَّذينَ اوتوا الكِتـبَ مِن قَبلِكُم والكُفّارَ‌اَولِياءَ...» . (مائده/5‌،57) مفسران آيه را اشاره به برخورد افرادى از اهل كتاب دانسته‌اند كه نزد مسلمانان اظهار اسلام كرده، ولى در واقع بر كفر خود مانده بودند. آنان با اين كار اسلام را بازيچه خود قرار مى‌دادند.<ref> جامع‌البيان، مج‌4، ج‌6‌، ص‌391؛ مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌328؛ الميزان، ج‌6‌، ص‌27.</ref> آنان همچنين با شنيدن صداى اذان و دعوت مردم به سوى نماز، آن را به مسخره گرفته، مى‌خنديدند-<ref> مجمع البيان، ج‌3، ص‌329؛ الميزان، ج‌6‌، ص‌28.</ref>: «و اِذا نادَيتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا ولَعِبـًا ذلِكَ بِاَنَّهُم قَومٌ‌لا يَعقِلون» . (مائده/5‌،58) قرآن ريشه چنين برخوردى را نابخردى و فقدان فهم درست معارف و معانى نهفته در اين اعمال عبادى مى‌خواند-<ref> جامع البيان، مج‌4، ج‌6‌، ص‌393؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌2، ص‌75؛ الميزان، ج‌6‌، ص‌28.</ref> كه دليل ديگرى جز ايمان مسلمانان به خداوند، قرآن، كتب آسمانى پيشين و فاسق بودن اغلب اهل كتاب نداشت: «قُل‌يـاَهلَ الكِتـبِ هَل تَنقِمونَ مِنّا اِلاّ اَن ءامَنّا بِاللّهِ وما اُنزِلَ اِلَينا وما اُنزِلَ مِن قَبلُ واَنَّ اَكثَرَكُم فـسِقون» . (مائده/5‌،59)
+
آنان همچنین با شنیدن صداى [[اذان]] و دعوت مردم به سوى [[نماز]]، آن را به مسخره گرفته، مى‌خندیدند:<ref> مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۳۲۹؛ المیزان، ج‌۶‌، ص‌۲۸.</ref> {{متن قرآن|«و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا ولَعِبـًا ذلِک بِاَنَّهُم قَومٌ‌ لایعقِلون»}}. ([[سوره مائده]]/۵‌،۵۸) قرآن ریشه چنین برخوردى را نابخردى و فقدان فهم درست معارف و معانى نهفته در این اعمال عبادى مى‌خواند<ref> جامع البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۳۹۳؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۷۵؛ المیزان، ج‌۶‌، ص‌۲۸.</ref> که دلیل دیگرى جز ایمان مسلمانان به خداوند، قرآن، کتب آسمانى پیشین و فاسق بودن اغلب اهل کتاب نداشت: {{متن قرآن|«قُل‌ یاَهلَ الکتبِ هَل تَنقِمونَ مِنّا اِلاّ اَن ءامَنّا بِاللّهِ وما اُنزِلَ اِلَینا وما اُنزِلَ مِن قَبلُ واَنَّ اَکثَرَکم فسِقون»}} ([[سوره مائده]]/۵‌،۵۹).
  
=== تحريف و كتمان بشارت بعثت پيامبر اسلام===
+
===کتمان بشارت بعثت پیامبر اسلام===
  
بر اساس برخى آيات، اهل كتاب برپايه بشارتهاى آمده در تورات و انجيل، خيلى دقيق و روشن، پيامبر اسلام را مى‌شناخته‌اند (بقره/2، 146؛ آل‌عمران/3، 20)؛ اما به رغم اين بشارتها، دست به تحريف* و كتمان آنها زده، از تصديق حقانيت قرآن و پيامبر اسلام خوددارى مى‌كردند. تغيير كلماتى همچون «فارقليطا» كه معادل كلمه «احمد»(صلى الله عليه وآله)است به «پاركلى طوس» نمونه‌اى از اين تحريفها است<ref> كنزالدقائق، ج2، ص468؛ صيانة القرآن من التحريف، ص‌121‌ـ‌148؛ نورالبراهين، ج2، ص457‌ـ‌458؛ كشف‌الغطاء، ج2، ص388‌ـ‌389.</ref>، ازاين‌رو، قرآن اهل‌كتاب را بدان جهت كه در كتابهاى آسمانى دست برده و آن‌را به صورت ناقص ارائه داده‌اند سرزنش‌مى‌كند: «تَجعَلونَهُ قَراطيسَ تُبدونَها و‌تُخفونَ كَثيرًا» (انعام/6‌،91) و چون تحريف و تصرف آنها در كتاب خدا، موجب شد بخشهاى فراوانى از كتاب الهى از بين برود آنان را از كسانى مى‌شمارد كه تنها از بخشى از كتاب آسمانى بهره‌برده‌اند: «الَّذينَ اُوتوا نَصيبـًا مِنَ الكِتـبِ» .-<ref> الميزان، ج‌3، ص‌124، 308، 330.</ref> (نساء/4، 51)
+
بر اساس برخى آیات، اهل کتاب بر پایه [[بشارت انبیاء به آمدن پیامبر اسلام|بشارت]] هاى آمده در [[تورات]] و [[انجیل]]، خیلى دقیق و روشن، پیامبر اسلام را مى‌شناخته‌اند ([[سوره بقره]]/۲، ۱۴۶؛ [[سوره آل‌ عمران]]/۳، ۲۰)؛ اما به رغم این بشارت ها، دست به تحریف و کتمان آنها زده، از تصدیق حقانیت [[قرآن]] و [[پیامبر اسلام]] خوددارى مى‌کردند.
  
 +
تغییر کلماتى همچون «فارقلیطا» که معادل کلمه «[[احمد]]» صلى الله علیه وآله است به «پارکلیطوس» نمونه‌اى از این تحریف ها است،<ref> کنزالدقائق، ج۲، ص۴۶۸؛ صیانة القرآن من التحریف، ص‌۱۲۱‌ـ‌۱۴۸؛ نورالبراهین، ج۲، ص۴۵۷‌ـ‌۴۵۸؛ کشف‌الغطاء، ج۲، ص۳۸۸‌ـ‌۳۸۹.</ref> از این‌ رو، قرآن اهل‌ کتاب را بدان جهت که در کتاب هاى آسمانى دست برده و آن‌ را به صورت ناقص ارائه داده‌اند سرزنش‌ مى‌کند: {{متن قرآن|«تَجعَلونَهُ قَراطیسَ تُبدونَها و‌ تُخفونَ کثیرًا»}} ([[سوره انعام]]/۶‌،۹۱) و چون تحریف و تصرف آنها در کتاب خدا، موجب شد بخش هاى فراوانى از کتاب الهى از بین برود آنان را از کسانى مى‌شمارد که تنها از بخشى از کتاب آسمانى بهره‌ برده‌اند: {{متن قرآن|«الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکتبِ»}}<ref>المیزان، ج‌۳، ص‌۱۲۴، ۳۰۸، ۳۳۰.</ref> ([[سوره نساء]]/۴، ۵۱).
  
== برخورد قرآن با اهل كتاب ==
+
==برخورد قرآن با اهل کتاب==
  
قرآن به رغم همه دشمنيهاى اهل كتاب با اسلام و مسلمانان ضمن رعايت احترام و جدا كردن صف آنان از بت‌پرستان، اصل دين و كتاب آسمانى آنان را تأييد (آل عمران/3، 3، 65) و با جدا كردن صف حقجويان از گمراهان اهل كتاب، ايمان و صفات نيك دسته‌اى را مى‌ستايد و كفر و عناد و صفات زشت گروهى ديگر را نكوهش مى‌كند:«مِنهُمُ المُؤمِنونَ و اَكثَرُهُمُ الفـسِقون * ... و باءو بِغَضَب مِنَ اللّهِ و ضُرِبَت عَلَيهِمُ المَسكَنَةُ ذلِكَ بِاَنَّهُم كانوا يَكفُرونَ بِـايـتِ اللّه ... * لَيسوا سَواءً مِن اَهلِ الكِتـبِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتلونَ ءايـتِ اللّهِ ءاناءَ الَّيلِ و‌هُم‌يَسجُدون * يُؤمِنونَ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ ويَأمُرونَ بِالمَعروفِ ويَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ و يُسـرِعونَ فِى الخَيرتِ و اُولـئِكَ مِنَ الصّــلِحين» . (آل‌عمران/3،110 ـ 114)
+
[[قرآن]] به رغم همه دشمنی هاى اهل کتاب با [[اسلام]] و مسلمانان، ضمن رعایت [[احترام]] و جداکردن صف آنان از بت‌پرستان، اصل [[دین]] و کتاب آسمانى آنان را تأیید ([[سوره آل عمران]]/۳، ۳، ۶۵) و با جداکردن صف [[حق]] جویان از گمراهان اهل کتاب، [[ایمان]] و صفات نیک دسته‌اى را مى‌ستاید و [[کفر]] و عناد و صفات زشت گروهى دیگر را نکوهش مى‌کند: {{متن قرآن|«مِنهُمُ المُؤمِنونَ و اَکثَرُهُمُ الفسِقون... و باءو بِغَضَب مِنَ اللّهِ و ضُرِبَت عَلَیهِمُ المَسکنَةُ ذلِک بِاَنَّهُم کانوا یکفُرونَ بِایتِ اللّه... * لَیسوا سَواءً مِن اَهلِ الکتبِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ یتلونَ ءایتِ اللّهِ ءاناءَ الَّیلِ و‌هُم‌ یسجُدون * یؤمِنونَ بِاللّهِ والیومِ الأخِرِ و یأمُرونَ بِالمَعروفِ و ینهَونَ عَنِ المُنکرِ و یسرِعونَ فِى الخَیرتِ و اُولئِک مِنَ الصّلِحین»}}. ([[سوره آل‌ عمران]]/۳،۱۱۰ ـ ۱۱۴)
  
از آيات قرآن و نيز سيره رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)برمى‌آيد كه نخستين گام در برخورد با اهل كتاب دعوت آنان به پذيرش اسلام است: «يـاَيُّهَا الَّذينَ اُوتوا الكِتـبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَكُم» (نساء/4، 47بدين ترتيب قرآن در نخستين مرحله دين آنان را منسوخ و پايان يافته اعلام و براى دعوت آنان به پذيرش اسلام از شيوه استدلال و برهان استفاده و اعلام كرد: در صورتى كه اين راه مجابشان نسازد تا سر حدّ مباهله و ملاعنه نيز پيش مى‌رود (آل‌عمران/ 3، 61)، تا جايى كه خداوند به آنان هشدار مى‌دهد كه اگر به قرآن و اسلام ايمان نياورند آنان را مسخ يا لعن خواهد كرد: «يـاَيُّهَا الَّذينَ اُوتوا الكِتـبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَكُم مِن قَبلِ اَن‌نَطمِسَ وُجوهـًا فَنَرُدَّها عَلى اَدبارِها اَو‌نَلعَنَهُم‌...» (نساء/4، 47)؛
+
از آیات قرآن و نیز سیره [[رسول اکرم]] صلى الله علیه و آله برمى‌آید که نخستین گام در برخورد با اهل کتاب، دعوت آنان به پذیرش اسلام است: {{متن قرآن|«یاَیهَا الَّذینَ اُوتواالکتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَکم»}} ([[سوره نساء]]/۴، ۴۷بدین ترتیب قرآن در نخستین مرحله، دین آنان را [[نسخ|منسوخ]] و پایان یافته اعلام نمود و براى دعوت آنان به پذیرش اسلام از شیوه استدلال و [[برهان]] استفاده و اعلام کرد: در صورتى که این راه مجابشان نسازد، تا سر حد [[مباهله]] و ملاعنه نیز پیش مى‌رود ([[سوره آل‌ عمران]]/ ۳، ۶۱)؛ تا جایى که خداوند به آنان هشدار مى‌دهد که اگر به [[قرآن]] و [[اسلام]] ایمان نیاورند آنان را مسخ یا [[لعن]] خواهد کرد: {{متن قرآن|«یاَیهَا الَّذینَ اُوتواالکتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَکم مِن قَبلِ اَن‌ نَطمِسَ وُجوهـًا فَنَرُدَّها عَلى اَدبارِها اَو‌نَلعَنَهُم‌...»}}. ([[سوره نساء]]/۴، ۴۷)
  
ازاين‌رو رسول‌اكرم(صلى الله عليه وآله)به محض ورود به [[مدينه]] اهل كتاب را به اسلام فرا خواند و چون سر باز زدند با آنان پيمانى را كه مشتمل بر اصول همزيستى مسالمت‌آميز بود، امضا كرد<ref> البداية والنهايه، ج‌3، ص‌165، 176‌ـ‌177؛ سيرة‌النبى(صلى الله عليه وآله)، ص‌273.</ref>؛ اما هرگز آنان را به‌پذيرش اسلام وادار‌نساخت.
+
از این‌ رو رسول‌ اکرم صلى الله علیه وآله به محض ورود به [[مدینه]]، اهل کتاب را به اسلام فراخواند و چون سر باز زدند، با آنان پیمانى را که مشتمل بر اصول همزیستى مسالمت‌آمیز بود، امضا کرد<ref>البدایة والنهایه، ج‌۳، ص‌۱۶۵، ۱۷۶‌ـ‌۱۷۷؛ سیرة‌النبى صلى الله علیه وآله، ص‌۲۷۳.</ref>؛ اما هرگز آنان را به‌ پذیرش اسلام وادار‌ نساخت.
همچنين اسلام با پيش‌بينى جزيه، جان، مال، عرض و مراكز دينى آنان را در پناه حكومت اسلامى محفوظ و محترم دانست و مسلمانان به رغم جواز ارتباط و اختلاط با اهل كتاب از دوست گرفتن آنان و اعتماد به آنها برحذر شدند:«لا‌تَتَّخِذوا اليَهودَ والنَّصـرَى اَولِياءَ» . (مائده/5‌،51)
 
  
قرآن همچنين اهل كتاب را مخاطب ساخته و كوشيده است بخشى از عقايد باطل و غلوآميز آنان در حوزه فرهنگ دينى را اصلاح كند. نفى الوهيت مسيح و مريم(عليهما السلام) و بنده خدا خواندن آنان، نفى پسر خدا بودن عُزَير و عيسى و اعتقاد به تثليث (نساء/4،171؛ مائده/5‌، 72 ـ 73، 75، 77، 116 ـ 117؛ توبه/9، 30 ـ 31) همچنين تكذيب قتل و مصلوب شدن مسيح (نساء/4،157) بدين منظور انجام گرفته است.
+
همچنین اسلام با پیش‌بینى [[جزیه|جزیه]]، جان، مال و مراکز دینى آنان را در پناه حکومت اسلامى محفوظ و محترم دانست و مسلمانان به رغم جواز ارتباط و اختلاط با اهل کتاب، از دوست گرفتن آنان و اعتماد به آنها برحذر شدند: {{متن قرآن|«لا‌تَتَّخِذوا الیهودَ والنَّصرَى اَولِیاءَ»}}. ([[سوره مائده]]/۵‌،۵۱)
  
قرآن در فراخوانى از اهل كتاب و با تأكيد بر مشتركات فرهنگ دينى، از آنان مى‌خواهد با رها ساختن برخى از عقايد باطل همچون شرك و دوگانه پرستى بر محور عقايد مشترك با مسلمانان گرد آيند: «قُل يـاَهلَ الكِتـبِ تَعالَوا اِلى كَلِمَة سَواء بَينَنا وبَينَكُم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ ولا نُشرِكَ بِهِ شيــًا ولا يَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ... » (آل‌عمران/3،64) و پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان سفارش شدند تا هنگام دعوت اهل كتاب غير معاند به اسلام از روش نيكو در بحث و استدلال بهره گرفته، بر عقايد مشترك تأكيد كنند: «ولا‌تُجـدِلوا اَهلَ الكِتـبِ اِلاّ بِالَّتى هِىَ اَحسَنُ اِلاَّ الَّذينَ ظَـلَموا مِنهُم وقولوا ءامَنّا بِالَّذى اُنزِلَ اِلَينا واُنزِلَ اِلَيكُم واِلـهُنا واِلـهُكُم واحِدٌ ونَحنُ لَهُ مُسلِمون» (عنكبوت/ 29، 46) و در اين راه هرگز با آنان از در ستيز و جدال وارد نشوند: «و قُل لِلَّذينَ اوتوا الكِتـبَ والاُمِّيِّينَ ءَاَسلَمتُم فَاِن اَسلَموا فَقَدِ اهتَدَوا واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَيكَ البَلـغُ» . (آل عمران/ 3، 20)
+
قرآن همچنین اهل کتاب را مخاطب ساخته و کوشیده است بخشى از عقاید باطل و غلوآمیز آنان در حوزه فرهنگ دینى را اصلاح کند. نفى الوهیت [[حضرت عیسی علیه السلام|مسیح]] و [[حضرت مریم علیهاالسلام|مریم]] علیهماالسلام و بنده خدا خواندن آنان، نفى پسر خدا بودن [[حضرت عزیر علیه السلام|عُزَیر]] و عیسى و اعتقاد به [[تثلیث]] ([[سوره نساء]]/۴،۱۷۱؛ [[سوره مائده]]/۵‌، ۷۲؛ [[سوره توبه]]/۹، ۳۰-۳۱) همچنین تکذیب قتل و مصلوب شدن مسیح ([[سوره نساء]]/۴،۱۵۷) بدین منظور انجام گرفته است.
قرآن با وعده پاك شدن گناهان پيشين و ورود به بهشت، اهل كتاب را به پذيرش اسلام ترغيب مى‌كرد: «ولَو اَنَّ اَهلَ الكِتـبِ ءامَنوا واتَّقَوا لَكَفَّرنا عَنهُم سَيِّـاتِهِم ولاََدخَلنـهُم جَنّـتِ النَّعيم» (مائده/5‌،65) و در ادامه و براى ترغيب بيشتر، پايبندى به تورات و انجيل را زمينه ساز برخوردارى از بركات آسمان و زمين مى‌خواند: «و لَو اَنَّهُم اَقاموا التَّورةَ والاِنجيلَ وما اُنزِلَ اِلَيهِم مِن رَبِّهِم لاََكَلوا مِن فَوقِهِم ومِن تَحتِ اَرجُلِهِم» .(مائده/5‌،66)  
 
  
با توجه به اينكه عمل واقعى به اين دو كتاب آسمانى و همه آموزه‌هاى آن مستلزم پذيرش اسلام است، مقصود قرآن آن است كه عمل به اين دو كتاب به پذيرش اسلام انجاميده، چنين بركاتى را براى آنان به همراه خواهد داشت، ازاين‌رو در كنار عمل به تورات و انجيل از عمل به آنچه براى ايشان فرو فرستاده شده (قرآن) ياد كرده است.-<ref> الميزان، ج‌6‌، ص‌38.</ref> قرآن، مسلمان شدن اهل كتاب را به خير و صلاح خود آنان مى‌خواند: «... و لَو ءامَنَ اَهلُ الكِتـبِ لَكانَ خَيرًا‌لَهُم...» . (آل عمران/3،110)
+
قرآن در فراخوانى از اهل کتاب و با تأکید بر مشترکات فرهنگ دینى، از آنان مى‌خواهد با رها ساختن برخى از عقاید باطل همچون [[شرک]] و دوگانه پرستى، بر محور عقاید مشترک با مسلمانان گرد آیند: {{متن قرآن|«قُل یاَهلَ الکتبِ تَعالَوا اِلى کلِمَة سَواء بَینَنا وبَینَکم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ ولا نُشرِک بِهِ شیــًا ولا یتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ...»}} ([[سوره آل‌ عمران]]/۳،۶۴) و پیامبر صلى الله علیه وآله و مسلمانان سفارش شدند تا هنگام دعوت اهل کتاب غیر معاند به اسلام، از روش نیکو در بحث و استدلال بهره گرفته، بر عقاید مشترک تأکید کنند: {{متن قرآن|«ولا‌تُجدِلوا اَهلَ الکتبِ اِلاّ بِالَّتى هِىَ اَحسَنُ اِلاَّ الَّذینَ ظَلَموا مِنهُم وقولوا ءامَنّا بِالَّذى اُنزِلَ اِلَینا واُنزِلَ اِلَیکم واِلهُنا واِلهُکم واحِدٌ ونَحنُ لَهُ مُسلِمون»}} ([[سوره عنکبوت]]/ ۲۹، ۴۶) و در این راه هرگز با آنان از در ستیز و جدال وارد نشوند: {{متن قرآن|«و قُل لِلَّذینَ اوتوا الکتبَ والاُمِّیینَ ءَاَسلَمتُم فَاِن اَسلَموا فَقَدِ اهتَدَوا واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَیک البَلغُ»}}. ([[سوره آل عمران]]/ ۳، ۲۰)
  
 +
قرآن با وعده پاک شدن گناهان پیشین و ورود به [[بهشت]]، اهل کتاب را به پذیرش اسلام ترغیب مى‌کرد: {{متن قرآن|«ولَو اَنَّ اَهلَ الکتبِ ءامَنوا واتَّقَوا لَکفَّرنا عَنهُم سَیاتِهِم ولاََدخَلنهُم جَنّتِ النَّعیم»}} ([[سوره مائده]]/۵‌،۶۵) و در ادامه و براى ترغیب بیشتر، پایبندى به [[تورات]] و [[انجیل]] را زمینه ساز برخوردارى از برکات آسمان و زمین مى‌خواند: {{متن قرآن|«وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأکلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم»}}. (سوره مائده/۵‌،۶۶)
  
== ستايش و نكوهش اهل كتاب ==
+
با توجه به این که عمل واقعى به این دو کتاب آسمانى و همه آموزه‌هاى آن، مستلزم پذیرش اسلام است، مقصود قرآن آن است که عمل به این دو کتاب، به پذیرش اسلام انجامیده، چنین برکاتى را براى آنان به همراه خواهد داشت، از این‌رو در کنار عمل به [[تورات]] و [[انجیل]]، از عمل به آنچه براى ایشان فرو فرستاده شده (قرآن) یاد کرده است.<ref>المیزان، ج‌۶‌، ص‌۳۸.</ref> قرآن، مسلمان شدن اهل کتاب را به خیر و صلاح خود آنان مى‌داند: {{متن قرآن|«...ولَو ءامَنَ اَهلُ الکتبِ لَکانَ خَیرًا‌لَهُم...»}}. ([[سوره آل عمران]]/۳،۱۱۰)
  
از ويژگيهاى قرآن مراعات انصاف در توصيفها و دسته‌بنديهاست. به رغم آنكه اهل كتاب بر اثر لجاجت، رخدادهايى تلخ از خود در تاريخ اسلام به يادگار گذاشتند قرآن همه آنان را يكسان و همسان نمى‌شمارد: «لَيسوا سَواءً» (آل عمران/3،113)، بلكه دسته‌اى از ايشان را مؤمن خوانده، مى‌ستايد و بيشتر آنان را فاسق دانسته، نكوهش مى‌كند: «قُل‌يـاَهلَ الكِتـبِ... واَنَّ اَكثَرَكُم فـسِقون» . (مائده/5‌،59 و نيز آل‌عمران/3،110) صالحان اهل كتاب به سبب برخوردارى از پاره‌اى صفات نيك مورد ستايش قرار گرفته‌اند؛ از جمله:
+
==ستایش و نکوهش اهل کتاب در قرآن==
  
'''1. رسوخ در علم:'''
+
از ویژگی هاى [[قرآن کریم]]، مراعات [[انصاف]] در توصیف ها و دسته‌بندی هاست. به رغم آن که اهل کتاب بر اثر [[لجاجت]]، رخدادهایى تلخ از خود در [[تاریخ اسلام]] به یادگار گذاشتند قرآن همه آنان را یکسان و همسان نمى‌شمارد: {{متن قرآن|«لَیسوا سَواءً»}} ([[سوره آل عمران]]/۳،۱۱۳) بلکه دسته‌اى از ایشان را مؤمن خوانده، مى‌ستاید و بیشتر آنان را [[فسق|فاسق]] دانسته، نکوهش مى‌کند: {{متن قرآن|«قُل‌ یاَهلَ الکتبِ... و اَنَّ اَکثَرَکم فسِقون»}}. ([[سوره مائده]]/۵‌،۵۹ و نیز [[سوره آل‌ عمران]]/۳،۱۱۰) در قرآن صالحان اهل کتاب به سبب برخوردارى از پاره‌اى صفات نیک مورد ستایش قرار گرفته‌اند؛ از جمله:
  
برخى از اهل كتاب، راسخ در علم و مؤمن خوانده شده‌اند كه با پرهيز از كژانديشى و كژروى افزون بر كتب آسمانى پيشين، به قرآن نيز ايمان داشتند؛ همچنين به روز قيامت اعتقاد داشته، به اقامه نماز و دادن زكات مى‌پرداختند:«لـكِنِ الرّ‌سِخونَ فِى العِلمِ مِنهُم والمُؤمِنونَ يُؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلَيكَ وما اُنزِلَ مِن قَبلِكَ...» . (نساء/4،162)
+
===رسوخ در علم===
  
'''2. وجود دين باوران حقيقى در ميان آنان:'''
+
برخى از اهل کتاب، [[راسخون|راسخ]] در علم و مؤمن خوانده شده‌اند که با پرهیز از کژاندیشى و کژروى افزون بر کتب آسمانى پیشین، به قرآن نیز [[ایمان]] داشتند؛ همچنین به روز [[قیامت]] اعتقاد داشته، به اقامه [[نماز]] و دادن [[زکات]] مى‌پرداختند: {{متن قرآن|«لکنِ الرّ‌سِخونَ فِى العِلمِ مِنهُم والمُؤمِنونَ یؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلَیک وما اُنزِلَ مِن قَبلِک...»}}. ([[سوره نساء]]/۴،۱۶۲)
  
قرآن از مؤمنان حقيقى در ميان اهل كتاب خبر داده است (نساء/ 4، 162؛ قصص/ 28، 52 ـ 53)؛ ايمانى كه آنان را به تلاوت آيات الهى، عبادت شبانه، امر به معروف و نهى از منكر و شتاب در كارهاى خير وا مى‌دارد: «يَتلونَ ءايـتِ اللّهِ ءاناءَ الَّيلِ وهُم يَسجُدون * يُؤمِنونَ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ ويَأمُرونَ بِالمَعروفِ ويَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ويُسـرِعونَ فِى الخَيرتِ واُولـئِكَ مِنَ الصّــلِحين» (آل عمران/3،113 ـ 114) و هنگامى كه آيات الهى بر آنان خوانده مى‌شود از ديدگانشان اشك مى‌بارد: «و اِذَا سَمِعوا ما اُنزِلَ اِلَى الرَّسولِ تَرَى اَعيُنَهُم تَفيضُ مِنَ‌الدَّمع» . (مائده/5‌،83) برخى از مفسران مصداق اين آيه و دو آيه پس از آن را نجاشى و اطرافيان او دانسته‌اند كه با تلاوت آيات قرآن از سوى جعفر‌بن ابى‌طالب و تمجيد از عيسى و مريم(عليهما السلام)به حقانيت اين آيات پى برده، ايمان آوردند.-<ref> جامع البيان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌4‌ـ‌5‌.</ref>
+
===وجود مؤمنان حقیقى در میان آنان===
  
'''3. امانتدارى:'''
+
قرآن از مؤمنان حقیقى در میان اهل کتاب خبر داده است ([[سوره نساء]]/ ۴، ۱۶۲؛ [[سوره قصص]]/ ۲۸، ۵۲ ـ ۵۳)؛ ایمانى که آنان را به [[تلاوت قرآن|تلاوت]] آیات الهى، [[عبادت]] شبانه، [[امر به معروف و نهى از منکر]] و شتاب در کارهاى خیر وامى‌دارد: {{متن قرآن|«یتلونَ ءایتِ اللّهِ ءاناءَ الَّیلِ وهُم یسجُدون × یؤمِنونَ بِاللّهِ والیومِ الأخِرِ و یأمُرونَ بِالمَعروفِ و ینهَونَ عَنِ المُنکرِ و یسرِعونَ فِى الخَیرتِ واُولئِک مِنَ الصّلِحین»}} ([[سوره آل عمران]]/۳،۱۱۳ ـ ۱۱۴) و هنگامى که آیات الهى بر آنان خوانده مى‌شود از دیدگانشان اشک مى‌بارد: {{متن قرآن|«و اِذَا سَمِعوا ما اُنزِلَ اِلَى الرَّسولِ تَرَى اَعینَهُم تَفیضُ مِنَ‌الدَّمع»}}. ([[سوره مائده]]/۵‌،۸۳) برخى از مفسران مصداق این [[آیه]] و دو آیه پس از آن را نجاشى و اطرافیان او دانسته‌اند که با تلاوت آیات قرآن از سوى [[جعفر طیار|جعفر‌ بن ابى‌طالب]] و تمجید از [[حضرت عیسی علیه السلام|حضرت عیسى]] و [[حضرت مریم علیهاالسلام|مریم]] علیهماالسلام به حقانیت این آیات پى برده، ایمان آوردند.<ref> جامع البیان، مج‌۵‌، ج‌۷، ص‌۴‌ـ‌۵‌.</ref>
  
برخى از اهل كتاب چنان امانتدار توصيف شده‌اند كه اگر دينارهاى فراوانى‌به امانت به آنان داده شود به صاحبانش بازمى‌گردانند: «و مِن اَهلِ الكِتـبِ مَن اِن تَأمَنهُ بِقِنطار يُؤَدِّهِ اِلَيكَ» . (آل عمران/3،75) قنطار را به معناى مالى فراوان و نامشخص، پوست گاو پر از طلا، 4000 دينار و ... دانسته‌اند.-<ref> النهايه، ج4، ص113؛ لسان‌العرب، ج11، ص‌320، «قنطر»؛ مجمع‌البحرين، ج‌3، ص‌522‌ـ‌523‌، «قطر».</ref>
+
===امانت‌دارى===
  
'''4. برخوردارى از مكارم اخلاقى:'''
+
برخى از اهل کتاب چنان امانتدار توصیف شده‌اند که اگر دینارهاى فراوانى‌ به [[امانت]] به آنان داده شود به صاحبانش بازمى‌گردانند: {{متن قرآن|«و مِن اَهلِ الکتبِ مَن اِن تَأمَنهُ بِقِنطار یؤَدِّهِ اِلَیک»}} ([[سوره آل عمران]]/۳،۷۵). قنطار را به معناى مالى فراوان و نامشخص و... دانسته‌اند.<ref>النهایه، ج۴، ص۱۱۳؛ لسان‌العرب، ج۱۱، ص‌۳۲۰، «قنطر»؛ مجمع‌البحرین، ج‌۳، ص‌۵۲۲‌ـ‌۵۲۳‌، «قطر».</ref>
  
پاسخ بدى را به خوبى دادن از رهنمودهاى مؤكد قرآن و تنها از عهده كسانى ساخته است كه از صفات انسانى و ايمانى بهره وافر داشته و جزو صابران باشند. گروهى از اهل‌كتاب به سبب برخوردارى از همين صفت پسنديده ستايش شده‌اند: «اَلَّذينَ ءاتَينـهُمُ الكِتـبَ... * و‌يَدرَءونَ بِالحَسَنَةِ السَّيِّئَة» . (قصص/28،52‌، 54)
+
===برخوردارى از مکارم اخلاقى===
  
'''5. انفاق:'''
+
پاسخ بدى را به خوبى دادن از رهنمودهاى مؤکد قرآن و تنها از عهده کسانى ساخته است که از صفات انسانى و ایمانى بهره وافر داشته و جزو صابران باشند. گروهى از اهل‌ کتاب به سبب برخوردارى از همین صفت پسندیده ستایش شده‌اند: {{متن قرآن|«اَلَّذینَ ءاتَینهُمُ الکتبَ... * و‌یدرَءونَ بِالحَسَنَةِ السَّیئَة»}}. ([[سوره قصص]]/۲۸،۵۲‌، ۵۴)
  
رسيدگى به مستمندان از جمله صفات اخلاقى است كه برخى از اهل كتاب به سبب آن ستايش شده‌اند: «و مِمّا رَزَقنـهُم يُنفِقون» . (قصص/28،54) از مجموع آياتى كه برخى از اهل كتاب را ستايش كرده برمى‌آيد كه مقصود از اين گروه كسانى از اهل كتاب‌اند كه از عناد و استكبار به دور بوده و پس از شناخت حقانيت اسلام، به آن ايمان آورده‌اند.
+
===انفاق===
  
 +
[[انفاق]] و رسیدگى به مستمندان از جمله صفات اخلاقى است که برخى از اهل کتاب به سبب آن ستایش شده‌اند: {{متن قرآن|«و مِمّا رَزَقنهُم ینفِقون»}}. ([[سوره قصص]]/۲۸،۵۴) از مجموع آیاتى که برخى از اهل کتاب را ستایش کرده برمى‌آید که مقصود از این گروه کسانى از اهل کتاب‌اند که از عناد و استکبار به دور بوده و پس از شناخت حقانیت اسلام، به آن ایمان آورده‌اند.
  
قرآن كريم در برابر ستايش اقليت، اكثريت اهل كتاب را نكوهيده است. برخى از نكوهشهاى قرآن عام بوده، برخى ديگر ويژه يهود است. سبب نكوهش قرآن، وجود پاره‌اى از صفات زشت و نكوهيده در آنان است؛ از جمله:
+
اما [[قرآن|قرآن کریم]] در برابر ستایش اقلیت اهل کتاب، اکثریت آنان را نکوهیده است. برخى از نکوهش هاى قرآن عام بوده، برخى دیگر ویژه [[یهود]] است. سبب نکوهش قرآن، وجود پاره‌اى از صفات زشت و نکوهیده در آنان است؛ از جمله:
  
'''1. خود برتربينى:'''
+
===خود برتربینى===
  
اهل كتاب به سبب داشتن كتاب آسمانى و در برابر مشركان بت‌پرست خود را برگزيده و دوستان خدا مى‌دانستند. (مائده/5‌،18) آنان بر اساس همين باور، بر اين پندار باطل بودند كه كسى جز آنان وارد بهشت نخواهد شد: «و قالوا لَن يَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن كانَ هودًا اَو نَصـرى تِلكَ‌اَمانِيُّهُم‌قُل هاتوا بُرهـنَكُم اِن كُنتُم صـدِقين» . (بقره/2،111)
+
اهل کتاب به سبب داشتن کتاب آسمانى و در برابر مشرکان [[بت پرستی|بت‌پرست]]، خود را برگزیده و دوستان خدا مى‌دانستند. ([[سوره مائده]]/۵‌،۱۸) آنان بر اساس همین باور، بر این پندار باطل بودند که کسى جز آنان وارد [[بهشت]] نخواهد شد: {{متن قرآن|«و قالوا لَن یدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصرى تِلک‌ اَمانِیهُم‌ قُل هاتوا بُرهنَکم اِن کنتُم صدِقین»}}. ([[سوره بقره]]/۲،۱۱۱)
  
'''2. حسادت:'''
+
===حسادت===
  
حسادت اهل كتاب به ويژه يهود نسبت به مسلمانان بر اثر برگزيده شدن پيامبر آخرالزمان(صلى الله عليه وآله) از ميان غير آنان، سبب مخالفت شديد آنها شده است. آنان چنان به نعمتهايى كه به مسلمانان مى‌رسيد حسادت مىورزيدند كه در آتش خشم خود مى‌سوختند-<ref> جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌585‌؛ التبيان، ج‌1، ص‌349؛ مجمع البيان، ج‌1، ص‌314.</ref>: «بَغيـًا اَن يُنَزِّلَ اللّهُ مِن فَضلِهِ عَلى مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ فَباء و بِغَضَب عَلى‌غَضَب» . (بقره/2،90) آنان همچنين به سبب حسادت، مشركان بت‌پرست را هدايت يافته‌تر از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان مى‌خواندند. قرآن با توجه به اين نكته كه خداوند بر اساس مصالح و حكمتها نعمتهايش را به برخى از بندگان داده و از برخى ديگر دريغ مى‌كند، آنها را به سبب چنين رشكى سخت نكوهش كرده است: «اَلَم تَرَ اِلَى الَّذينَ اُوتوا نَصيبـًا مِنَ الكِتـبِ يُؤمِنونَ بِالجِبتِ والطّـغوتِ و يَقولونَ لِلَّذينَ كَفَروا هـؤُلاءِ اَهدى مِنَ الَّذينَ ءامَنوا سَبيلا * اَم يَحسُدونَ النّاسَ عَلى ما ءاتـهُمُ اللّهُ مِن فَضلِه» . (نساء/4،51‌، 54 و نيز ر. ك: بقره/2، 109) اين آيات در شأن شمارى از عالمان يهود نازل شده كه هنگام پرسش مشركان از آنها درباره مقايسه اسلام و آيين بت‌پرستى، مشركان را هدايت يافته‌تر مى‌خواندند.-<ref> جامع‌البيان، مج‌4، ج‌5‌، ص‌187‌ـ‌188؛ التبيان، ج‌3، ص‌223؛ الميزان، ج‌4، ص‌375.</ref>
+
[[حسادت]] اهل کتاب به ویژه یهود نسبت به مسلمانان بر اثر برگزیده شدن پیامبر [[آخرالزمان]] صلى الله علیه وآله از میان غیر آنان، سبب مخالفت شدید آنها شده است. آنان چنان به نعمت هایى که به مسلمانان مى‌رسید حسادت مى ورزیدند که در آتش خشم خود مى‌سوختند:<ref> جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۵۸۵‌؛ التبیان، ج‌۱، ص‌۳۴۹؛ مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۳۱۴.</ref> {{متن قرآن|«بَغیـًا اَن ینَزِّلَ اللّهُ مِن فَضلِهِ عَلى مَن یشاءُ مِن عِبادِهِ فَباء و بِغَضَب عَلى‌ غَضَب»}}. ([[سوره بقره]]/۲،۹۰) آنان همچنین به سبب حسادت، مشرکان بت‌پرست را هدایت یافته‌تر از [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه وآله و مسلمانان مى‌خواندند. قرآن با توجه به این نکته که خداوند بر اساس مصالح و حکمت ها نعمت هایش را به برخى از بندگان داده و از برخى دیگر دریغ مى‌کند، آنها را به سبب چنین رشکى سخت نکوهش کرده است: {{متن قرآن|«اَلَم تَرَ اِلَى الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکتبِ یؤمِنونَ بِالجِبتِ والطّغوتِ و یقولونَ لِلَّذینَ کفَروا هؤُلاءِ اَهدى مِنَ الَّذینَ ءامَنوا سَبیلا * اَم یحسُدونَ النّاسَ عَلى ما ءاتهُمُ اللّهُ مِن فَضلِه»}}. ([[سوره نساء]]/۴،۵۱‌، ۵۴ و نیز ر.ک: [[سوره بقره]]/۲، ۱۰۹)
  
'''3. بدخواهى:'''
+
این آیات در شأن شمارى از عالمان یهود نازل شده که هنگام پرسش مشرکان از آنها درباره مقایسه [[اسلام]] و آیین بت‌پرستى، مشرکان را هدایت یافته‌تر مى‌خواندند.<ref> جامع‌البیان، مج‌۴، ج‌۵‌، ص‌۱۸۷‌ـ‌۱۸۸؛ التبیان، ج‌۳، ص‌۲۲۳؛ المیزان، ج‌۴، ص‌۳۷۵.</ref>
  
اهل كتاب هماره به جاى خيرخواهى، بدخواه مسلمانان بودند، به گونه‌اى كه اگر مسلمانان به موفقيتى چون همبستگى، پيروزى در جنگ، گسترش اسلام و ... مى‌رسيدند ناراحت و اگر شرّى به آنان مى‌رسيد خوشحال مى‌شدند: «اِن تَمسَسكُم حَسَنَةٌ تَسُؤهُم واِن تُصِبكُم سَيِّئَةٌ يَفرَحوا بِها» . (آل عمران/3،120)-<ref> جامع البيان، مج‌3، ج‌4، ص‌90؛ مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌376؛ الميزان، ج‌3، ص‌383.</ref> آنان هماره در دلشان طالب آن بودند كه مسلمانان با ترك اسلام اين نعمت را از كف داده، گمراه شوند: «ودَّت طَـائِفَةٌ مِن اَهلِ الكِتـبِ لَويُضِلّونَكُم» (آل‌عمران/3،69) و اين مخالفت و برخورد به آنجا رسيد كه با پيامبر از در جنگ وارد شدند و با پيروزى مسلمانان دسته‌اى از آنان كشته و دسته‌اى اسير و دسته‌اى از ديارشان اخراج شدند. (احزاب/33، 26؛ حشر/ 59‌، 2)
+
===بدخواهى===
  
'''4. خيانت در امانت و پيمان شكنى:'''
+
اهل کتاب هماره به جاى [[خیرخواهی]]، بدخواه مسلمانان بودند، به گونه‌اى که اگر مسلمانان به موفقیتى چون همبستگى، پیروزى در جنگ، گسترش اسلام و... مى‌رسیدند، ناراحت و اگر شرّى به آنان مى‌رسید خوشحال مى‌شدند: {{متن قرآن|«اِن تَمسَسکم حَسَنَةٌ تَسُؤهُم واِن تُصِبکم سَیئَةٌ یفرَحوا بِها»}}. ([[سوره آل عمران]]/۳،۱۲۰)<ref> جامع البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۹۰؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۳۷۶؛ المیزان، ج‌۳، ص‌۳۸۳.</ref>
  
گروهى از اهل كتاب چنان در امانت خيانتكارند كه اگر دينارى به امانت به آنان سپرده شود به آن خيانت كرده، حاضر به بازگرداندن آن به صاحبش نيستند، مگر آنكه در برابر آنان اقامه دعوا شود: «... و مِنهُم مَن اِن تَأمَنهُ بِدينار لايُؤَدِّهِ اِلَيكَ اِلاّ مادُمتَ عَلَيهِ قائِمـًا» . (آل‌عمران/3،75) گروهى از آنان (يهود) به شكستن پيمان معروف بودند؛ از جمله به عهدهايى كه با مسلمانان مى‌بستند نيز وفادار نبودند: «اَو كُلَّما عـهَدوا عَهدًا نَبَذَهُ فَريقٌ مِنهُم» (بقره/2، 100)؛ مانند‌پيمان ترك تخاصم با مسلمانان كه با يارى مشركان از سوى يهود بنى قريظه و بنى نضير در جنگ خندق شكسته شد.-<ref> التبيان، ج1، ص‌367؛ مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌328.</ref>
+
آنان همواره در دلشان طالب آن بودند که مسلمانان با ترک اسلام این نعمت را از کف داده، گمراه شوند: {{متن قرآن|«ودَّت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الکتبِ لَو یضِلّونَکم»}} ([[سوره آل‌ عمران]]/۳،۶۹) و این مخالفت و برخورد به آنجا رسید که با پیامبر از در جنگ وارد شدند و با پیروزى مسلمانان دسته‌اى از آنان کشته و دسته‌اى اسیر و دسته‌اى از دیارشان اخراج شدند. ([[سوره احزاب]]/۳۳، ۲۶؛ [[سوره حشر]]/ ۵۹‌،۲)
  
'''5. فسق:'''
+
===خیانت در امانت و پیمان‌شکنى===
  
قرآن اكثر اهل‌كتاب را به سبب ايمان نياوردن به پيامبر اسلام و اقرار نكردن به وجود بشارتِ آمدن وى در كتابهايشان، فاسق دانسته است-<ref> التبيان، ج2، ص558‌؛ مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌811‌؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌1، ص‌405.</ref>: «... مِنهُمُ المُؤمِنونَ واَكثَرُهُمُ الفـسِقون» .(آل‌عمران/3،110 و نيز ر. ك: مائده/5‌، 59) قرآن همچنين از ارتكاب گناه، همانند تمسخر آيات خدا، زير پا گذاشتن حدود الهى، حرامخوارى از جمله رشوه و ربا گرفتن به وسيله اكثر يهود از اهل كتاب خبر مى‌دهد-<ref> مجمع البيان، ج‌3، ص‌335؛ الميزان، ج‌6‌، ص‌31.</ref>: «و تَرى كَثيرًا مِنهُم يُسـرِعونَ فِى الاِثمِ والعُدونِ واَكلِهِمُ السُّحتَ لَبِئسَ ما كانوا يَعمَلون» . (مائده/5‌،62)
+
گروهى از اهل کتاب چنان در [[امانت]] خیانتکارند که اگر دینارى به امانت به آنان سپرده شود به آن [[خیانت|خیانت]] کرده، حاضر به بازگرداندن آن به صاحبش نیستند، مگر آن که در برابر آنان اقامه دعوا شود: {{متن قرآن|«...و مِنهُم مَن اِن تَأمَنهُ بِدینار لایؤَدِّهِ اِلَیک اِلاّ مادُمتَ عَلَیهِ قائِمـًا»}}. ([[سوره آل‌ عمران]]/۳،۷۵)
  
'''6. پيروى بى‌چون و چرا از راهبان و احبار:'''
+
گروهى از آنان (یهود) به شکستن پیمان معروف بودند؛ از جمله به عهدهایى که با مسلمانان مى‌بستند نیز [[وفای به عهد|وفادار]] نبودند: {{متن قرآن|«اَو کلَّما عهَدوا عَهدًا نَبَذَهُ فَریقٌ مِنهُم»}} ([[سوره بقره]]/۲، ۱۰۰)؛ مانند‌ پیمان ترک تخاصم با مسلمانان که با یارى مشرکان از سوى یهود [[بنی قریظه|بنى قریظه]] و [[بنی نضیر|بنى نضیر]] در [[جنگ خندق]] شکسته شد.<ref> التبیان، ج۱، ص‌۳۶۷؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۳۲۸.</ref>
  
پيروى اهل كتاب از راهبان و احبارشان به حدى رسيد كه در مسائل دينى همانند خداوند از آنان فرمانبردار بودند:«اِتَّخَذوا اَحبارَهُم ورُهبـنَهُم اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ» . (توبه/9،31) در روايتى از امام صادق(عليه السلام) اين آيه به اطاعت بى‌قيد و شرط اهل‌كتاب از احبار و رهبان تفسير شده است. آنان هرچه را حلال و حرام مى‌كردند، از سوى عامه مردم پذيرفته مى‌شد-<ref> تفسير عياشى، ج‌2، ص‌86‌ـ‌87‌؛ التبيان، ج‌2، ص‌488؛ مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌767.</ref>، ازاين‌رو قرآن از اهل كتاب مى‌خواهد كه جز خداوند ربوبيت تشريعى هيچ‌كسى را نپذيرند: «ولا‌يَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّه» . (آل عمران/3،64) آنان با آنكه مى‌ديدند دانشمندانشان با جعل و تحريف از مردم رشوه مى‌گيرند از آنان فاصله نگرفتند.
+
===فسق===
  
'''7. ناهمدل بودن:'''
+
قرآن اکثر اهل‌ کتاب را به سبب [[ایمان]] نیاوردن به [[پیامبر اسلام]] و اقرار نکردن به وجود بشارتِ آمدن وى در کتاب هایشان، [[فسق|فاسق]] دانسته است:<ref>التبیان، ج۲، ص۵۵۸‌؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۸۱۱‌؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۱، ص‌۴۰۵.</ref> {{متن قرآن|«...مِنهُمُ المُؤمِنونَ واَکثَرُهُمُ الفسِقون»}}. ([[سوره آل‌ عمران]]/۳،۱۱۰ و نیز ر.ک: [[سوره مائده]]/۵‌، ۵۹)
  
اهل كتاب به ويژه يهوديان بيشتر از در مكر و نيرنگ با مسلمانان درمى‌آمدند و از روبه‌رو شدن با آنان در صفوف كارزار اجتناب كرده، اگر هم تن به جنگ مى‌دادند از درون قلعه‌ها و بالاى برج و باروهاى مستحكم با پرتاب سنگ و تيراندازى به نبرد مى‌پرداختند. آنان بر خلاف ظاهر كه متحد و يكپارچه به نظر مى‌آمدند به سبب اختلاف در انگيزه و هدف، با يكديگر همدل و همراه نبودند: «لا يُقـتِلونَكُم جَميعـًا اِلاّ فى قُرًى مُحَصَّنَة اَو مِن وراءِ جُدُر بَأسُهُم بَينَهُم شَديدٌ تَحسَبُهُم جَميعـًا وقُلوبُهُم شَتّى...» . (حشر/59‌،14)
+
قرآن همچنین از ارتکاب [[گناه]] همانند [[تمسخر]] آیات خدا، زیر پا گذاشتن [[حدود‌‌‌‌|حدود]] الهى، حرامخوارى از جمله [[رشوه خواری|رشوه]] و [[ربا]] گرفتن به وسیله اکثر یهود از اهل کتاب خبر مى‌دهد:<ref>مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۳۳۵؛ المیزان، ج‌۶‌، ص‌۳۱.</ref> {{متن قرآن|«و تَرى کثیرًا مِنهُم یسرِعونَ فِى الاِثمِ والعُدونِ واَکلِهِمُ السُّحتَ لَبِئسَ ما کانوا یعمَلون»}}. ([[سوره مائده]]/۵‌،۶۲)
  
 +
===پیروى از راهبان و احبار===
  
== ادّعاهاى اهل كتاب ==
+
پیروى بى‌چون و چرای اهل کتاب از [[رهبانیت|راهبان]] و [[احبار]] به حدى رسید که در مسائل دینى همانند [[خداوند]] از آنان فرمانبردار بودند: {{متن قرآن|«اِتَّخَذوا اَحبارَهُم ورُهبنَهُم اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ»}}. ([[سوره توبه]]/۹،۳۱)
  
اهل كتاب براى خود، مدعى فضايل و درجاتى بودند كه ريشه در برترى‌جويى آنان داشت. قرآن چنين ادعاهايى را صرفاً آرزوهايى بى‌پايه و اساس دانسته است: «...تِلكَ اَمانِيُّهُم» . (بقره/ 2، 111) برخى از آن ادعاها عبارت است از:
+
در روایتى از [[امام صادق]] علیه السلام این [[آیه]] به اطاعت بى‌قید و شرط اهل‌کتاب از احبار و رهبان [[تفسیر قرآن|تفسیر]] شده است. آنان هرچه را [[حلال]] و [[حرام]] مى‌کردند، از سوى عامه مردم پذیرفته مى‌شد،<ref>تفسیر عیاشى، ج‌۲، ص‌۸۶‌ـ‌۸۷‌؛ التبیان، ج‌۲، ص‌۴۸۸؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۶۷.</ref> از این‌رو قرآن از اهل کتاب مى‌خواهد که جز خداوند، ربوبیت تشریعى هیچ‌ کسى را نپذیرند: {{متن قرآن|«ولا‌یتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّه»}}. ([[سوره آل عمران]]/۳،۶۴) آنان با آن که مى‌دیدند دانشمندانشان با جعل و تحریف از مردم رشوه مى‌گیرند از آنان فاصله نگرفتند.
  
'''1.انحصارطلبى در هدايت يابى:'''
+
===ناهمدل بودن===
  
آنان همه را گمراه و هدايت را تنها در گرو آيين خود مى‌دانستند: «وقالوا كونواهودًا اَو نَصـرى تَهتَدوا» . (بقره/2،135) البته حقانيت يكديگر را نيز قبول نداشته، هر يك، آيين ديگرى را بى‌پايه و اساس و فقط آيين خود را بر حق مى‌خواند-<ref> مجمع البيان، ج‌1، ص‌402‌ـ‌403؛ املاء ما من به الرحمن، ج‌1، ص‌21؛ الميزان، ج‌1، ص‌309.</ref>: «و قالَتِ النَّصـرى لَيسَتِ اليَهودُ عَلى شَىء...» . (بقره/2،113)
+
اهل کتاب به ویژه یهودیان بیشتر از در [[مکر|مکر]] و نیرنگ با مسلمانان درمى‌آمدند و از روبرو شدن با آنان در صفوف کارزار اجتناب کرده، اگر هم تن به جنگ مى‌دادند از درون قلعه‌ها و بالاى برج و باروهاى مستحکم با پرتاب سنگ و تیراندازى به نبرد مى‌پرداختند. آنان برخلاف ظاهر که متحد و یکپارچه به نظر مى‌آمدند، به سبب اختلاف در انگیزه و هدف، با یکدیگر همدل و همراه نبودند: {{متن قرآن|«لایقتِلونَکم جَمیعـًا اِلاّ فى قُرًى مُحَصَّنَة اَو مِن وراءِ جُدُر بَأسُهُم بَینَهُم شَدیدٌ تَحسَبُهُم جَمیعـًا و قُلوبُهُم شَتّى...»}}. ([[سوره حشر]]/۵۹‌،۱۴)
  
'''2. پيروى ابراهيم(عليه السلام) از آيين آنها:'''
+
===ادعاهاى اهل کتاب===
  
با توجه به جايگاه بلند حضرت ابراهيم(عليه السلام) به عنوان پدر اديان توحيدى و آنكه خاستگاه اصلى دو دين يهود و نصارا از طريق موسى* و پيامبران الهى بوده است، هر يك از دو گروه اهل كتاب مى‌كوشيدند آن حضرت و نيز ديگر پيامبران برخاسته از نسل او را پيرو آيين خود معرفى كنند: «اَم تَقولونَ اِنَّ اِبرهيمَ و اِسمـعيلَ واِسحـقَ ويَعقوبَ والاَسباطَ كانوا هودًا اَو نَصـرى» (بقره/2،140) و براى اثبات ادعاى خود به محاجّه با يكديگر مى‌پرداختند. (آل‌عمران/3،65) قرآن با توجه به اينكه دين يهود و نصارا پس از ابراهيم(عليه السلام)پيدا شده، ضمن عتاب آنان به سبب چنين ادّعا و ستيزى، اعلام كرد كه ابراهيم(عليه السلام) بر دين يهود يا نصارا نبوده، بلكه تابع دين حنيف بوده است: «ما‌كانَ اِبرهيمُ يَهودِيـًّا و‌لا‌نَصرانِيـًّا ولـكِن كانَ حَنِيفـًا‌مُسلِمـًا» . (آل‌عمران/3،67)
+
اهل کتاب براى خود، مدعى فضایل و درجاتى بودند که ریشه در برترى‌جویى آنان داشت. قرآن چنین ادعاهایى را صرفاً آرزوهایى بى‌پایه و اساس دانسته است: {{متن قرآن|«...تِلک اَمانِیهُم»}}. ([[سوره بقره]]/ ۲، ۱۱۱) برخى از آن ادعاها عبارت است از:
  
'''3. برگزيده خدا بودن:'''
+
'''انحصارطلبى در هدایت یابى:'''
  
اهل كتاب خود را نسبت به ديگر ساكنان شبه جزيره عرب كه اغلب بت‌پرست و فاقد آيين و كتاب آسمانى بودند، به‌ويژه مشركان مكه برتر مى‌دانستند (بقره/2،135) و بدين جهت خود را در برابر آنان مسئول نيز نمى‌دانستند:«قالوا لَيسَ عَلَينا فى الاُمِّيِّينَ سَبيل» . (آل‌عمران/3،75) آنان پا را فراتر گذاشته، مدعى بودند كه فرزندان و دوستان خدايند. گرچه ادعاى برگزيدگى بيشتر در ميان يهود رواج داشت؛ اما نصارا نيز به تدريج اين ادعا را مطرح كردند:«و‌قالَتِ اليَهودُ والنَّصـرى نَحنُ اَبنـؤُا اللّهِ واَحِبّـؤُهُ» . (مائده/5‌،18) قرآن در پاسخ آنان آمرزش گناه را تابع اراده حكيمانه خداوند و نه در گرو يهودى يا نصرانى بودن خوانده و مجازات شدن آنها به سبب گناهانشان را دليل بطلان ادعاى آنان مى‌آورد: اگر راست مى‌گوييد چرا خداوند شما را به سبب گناهانتان كيفر مى‌كند: «قل فلم يعذّبكم بذنوبكم بَل اَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَقَ يَغفِرُ لِمَن يَشاءُ و يُعَذِّبُ مَن يَشاءُ» (مائده/5‌،18)؛ همچنين مى‌گويد: اگر به راستى اولياى خدا هستيد چرا مشتاق مرگ و ديدار خداوند نيستيد (جمعه/62‌،6)؛ گويا اهل كتاب بر اثر برخى جرمها و گناهانى كه به ارتكاب آنها اذعان داشتند، خود را مستحق كيفر دوزخ مى‌دانستند؛ اما چون خود را دوست و برگزيده خداوند مى‌شمردند، معتقد بودند تنها چند روزى محدود در آتش دوزخ خواهند ماند-<ref> تفسير بيضاوى، ج‌1، ص‌246.</ref>: «قالوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ اِلاّ اَيّامـًا‌مَعدودت» . (آل عمران/3،24) اين ادعا از سوى يهود مطرح مى‌شد و آنان مدعى بودند كه فقط به مدت 40 روز كه بنى‌اسرائيل در غياب موسى(عليه السلام)به گوساله‌پرستى پرداختند، عذاب خواهند شد-<ref> جامع‌البيان، مج‌3، ج‌3، ص‌297‌ـ‌298؛ تفسير ابى السعود، ج‌1، ص‌344.</ref>؛ اما قرآن ادعاى آنان را مردود دانسته، ضمن بيان‌اين نكته كه مورد لعن خداوند هستند (مائده/5‌،60) از جاودانه بودن آنان در آتش دوزخ خبر داده است: «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا مِن اَهلِ الكِتـبِ والمُشرِكينَ فى نارِ جَهَنَّمَ خــلِدينَ فيها» .(بيّنه/98،6)
+
آنان همه را گمراه و هدایت را تنها در گرو آیین خود مى‌دانستند: {{متن قرآن|«وَقَالُوا کونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تَهْتَدُوا»}}. ([[سوره بقره]]/۲،۱۳۵) البته حقانیت یکدیگر را نیز قبول نداشته، هر یک آیین دیگرى را بى‌پایه و اساس و فقط آیین خود را بر [[حق]] مى‌خواند:<ref> مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۴۰۲‌ـ‌۴۰۳؛ املاء ما من به الرحمن، ج‌۱، ص‌۲۱؛ المیزان، ج‌۱، ص‌۳۰۹.</ref> {{متن قرآن|«و قالَتِ النَّصرى لَیسَتِ الیهودُ عَلى شَىء...»}}. ([[سوره بقره]]/۲،۱۱۳)
  
'''4. انحصارى دانستن بهشت براى خود:'''
+
'''پیروى حضرت ابراهیم از آیین آنها:'''
  
اهل كتاب بر اساس امتيازات و فضايل پندارى، تنها خود را شايسته ورود به بهشت و پيروان ساير اديان آسمانى را از آن محروم مى‌دانستند: «و قالوا لَن يَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن كانَ هودًا اَو نَصـرى تِلكَ اَمانِيُّهُم‌قُل هاتوا بُرهـنَكُم اِن كُنتُم صـدِقين» . (بقره/2،111) «لن» به انحصار ابدى بهشت براى آنان اشاره دارد و حرف «أو» بيانگر اين است كه يهود و نصارا هر دو اين ادعا را داشتند.-<ref> التبيان، ج‌1، ص‌409‌ـ‌410؛ مجمع البيان، ج‌1، ص‌350؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌1، ص‌159‌ـ‌160.</ref> قرآن از يك سو چنين ادعايى را صرفاً آمال و آرزوى آنان و بى‌دليل مى‌خواند و از سوى ديگر ورود به بهشت را فقط بر اساس ايمان و عمل صالح امكان‌پذير مى‌شمارد و اينكه به دلخواه اهل كتاب و حتى مسلمانان نيز نيست: «والَّذينَ ءامَنوا و عَمِلواالصّــلِحـتِ سَنُدخِلُهُم جَنّـت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ... * لَيسَ بِاَمانِيِّكُم ولا اَمانِىِّ اَهلِ الكِتـبِ مَن يَعمَل سوءًا يُجزَ بِهِ...» . (نساء/4،122 ـ 123)
+
با توجه به جایگاه بلند [[حضرت ابراهیم]] علیه السلام به عنوان پدر ادیان توحیدى و آن که خاستگاه اصلى دو دین [[یهود]] و [[مسیحیت|نصارا]] از طریق [[حضرت موسی علیه السلام|حضرت موسى]] علیه السلام و [[پیامبران]] الهى بوده است، هر یک از دو گروه اهل کتاب مى‌کوشیدند آن حضرت و نیز دیگر پیامبران برخاسته از نسل او را پیرو آیین خود معرفى کنند: {{متن قرآن|«أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ کانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَ»}} ([[سوره بقره]]/۲،۱۴۰) و براى اثبات ادعاى خود به محاجّه با یکدیگر مى‌پرداختند. ([[سوره آل‌ عمران]]/۳،۶۵)
  
 +
قرآن با توجه به این که دین یهود و نصارا پس از ابراهیم علیه السلام پیدا شده، ضمن عتاب آنان به سبب چنین ادعا و ستیزى، اعلام کرد که ابراهیم علیه السلام بر دین یهود یا نصارا نبوده بلکه تابع [[دین حنیف]] بوده است: {{متن قرآن|«ما‌کانَ اِبرهیمُ یهودِیـًّا و‌لا‌نَصرانِیـًّا ولکن کانَ حَنِیفـًا‌ مُسلِمـًا»}}. ([[سوره آل‌ عمران]]/۳،۶۷)
  
== احكام فقهى و حقوقى اهل كتاب ==
+
'''برگزیده خدا بودن:'''
  
===وجوب پذيرش اسلام===
+
اهل کتاب خود را نسبت به دیگر ساکنان [[شبه جزیره عربستان|شبه جزیره عرب]] که اغلب بت‌پرست و فاقد آیین و کتاب آسمانى بودند، به‌ ویژه مشرکان [[مکه]] برتر مى‌دانستند ([[سوره بقره]]/۲،۱۳۵) و بدین جهت خود را در برابر آنان مسئول نیز نمى‌دانستند: {{متن قرآن|«قالوا لَیسَ عَلَینا فى الاُمِّیینَ سَبیل»}}. ([[سوره آل‌ عمران]]/۳،۷۵)
  
چون اسلام آخرين شريعت الهى است خداوند متعالى در آيات فراوانى همه انسانها و پيروان شرايع آسمانى را به پذيرش آن و ترك عقايد و احكام شرك‌آلود و منسوخ خود فرا خوانده است: «قُل يـاَيُّهَا النّاسُ اِنّى رَسولُ اللّهِ اِلَيكُم جَميعـًا... فَـامِنُوا بِاللّهِ ورَسُولِهِ النَّبىِّ‌الاُمّىِّ» . (اعراف/7،158؛ فرقان/25،1 و ...) در برخى آيات، اهل كتاب به طور خاص مخاطب قرار گرفته و به پذيرش اسلام فرمان داده شده‌اند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ اُوتوا الكِتـبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما‌مَعَكُم» . (نساء/4،47 و نيز بقره/2،41؛ نساء/4، 170 ـ 171) از اين آيات برمى‌آيد كه پذيرش اسلام از سوى اهل كتاب نه فقط فرمان قرآن بلكه فرمان كتب آسمانىِ اهل كتاب نيز بوده است، ازاين‌رو قرآن در آياتى ديگر آن دسته از اهل كتاب را كه از پذيرش اسلام سر‌باز زده‌اند، به عذاب دردناك تهديد كرده است: «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا مِن اَهلِ الكِتـبِ ... فى نارِ جَهَنَّمَ خــلِدينَ فيها» (بيّنه/98،6)؛
+
آنان پا را فراتر گذاشته، مدعى بودند که فرزندان و دوستان خدایند. گرچه ادعاى برگزیدگى بیشتر در میان یهود رواج داشت؛ اما نصارا نیز به تدریج این ادعا را مطرح کردند: {{متن قرآن|«و‌قالَتِ الیهودُ والنَّصرى نَحنُ اَبنؤُا اللّهِ واَحِبّؤُهُ»}}. ([[سوره مائده]]/۵‌،۱۸) قرآن در پاسخ آنان، آمرزش گناه را تابع اراده حکیمانه خداوند و نه در گرو یهودى یا نصرانى بودن خوانده و مجازات شدن آنها به سبب گناهانشان را دلیل بطلان ادعاى آنان مى‌آورد: اگر راست مى‌گویید چرا خداوند شما را به سبب گناهانتان کیفر مى‌کند: {{متن قرآن|«قل فلم یعذّبکم بذنوبکم بَل اَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَقَ یغفِرُ لِمَن یشاءُ و یعَذِّبُ مَن یشاءُ»}}؛ ([[سوره مائده]]/۵‌،۱۸) همچنین مى‌گوید: اگر به راستى اولیاى خدا هستید چرا مشتاق [[مرگ]] و دیدار خداوند نیستید؛ ([[سوره جمعه]]/۶۲‌،۶) گویا اهل کتاب بر اثر برخى جرم ها و گناهانى که به ارتکاب آنها اذعان داشتند، خود را مستحق کیفر [[دوزخ]] مى‌دانستند؛ اما چون خود را دوست و برگزیده خداوند مى‌شمردند، معتقد بودند تنها چند روزى محدود در آتش دوزخ خواهند ماند.<ref> تفسیر بیضاوى، ج‌۱، ص‌۲۴۶.</ref>
  
اما در اينكه اهل كتاب و ديگر كافران همان‌گونه كه به پذيرش اسلام و اصول آن موظف‌اند، در صورت نپذيرفتن اسلام آيا موظف به عمل به فروعات اسلام هستند يا نه ميان فقيهان دو ديدگاه است: برخى با استناد به آياتى (بقره/2، 21؛ آل‌عمران/3،97) كه در آن همه انسانها مخاطب برخى تكاليف‌اند معتقدند كه كافران همانند اصول، به فروع نيز مكلف‌اند<ref> المبسوط، ج1، ص265؛ كشف‌اللثام، ج5‌، ص130؛ موسوعة الفقهيه، ج‌3، ص‌269.</ref>؛ اما برخى برآن‌اند كه كافران تنها در صورت پذيرش اصول، مكلف به فروع احكام اسلام‌اند<ref> الحدائق، ج‌3، ص‌39 - 41؛ مستندالعروه، «زكاة»، ج‌1، ص‌124.</ref>.
+
{{متن قرآن|«قالوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ اِلاّ اَیامـًا‌ مَعدودت»}}. ([[سوره آل عمران]]/۳،۲۴) این ادعا از سوى یهود مطرح مى‌شد و آنان مدعى بودند که فقط به مدت ۴۰ روز که [[بنی اسرائیل|بنى‌اسرائیل]] در غیاب [[حضرت موسى]] علیه السلام به گوساله‌پرستى پرداختند، عذاب خواهند شد؛<ref> جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۲۹۷‌ـ‌۲۹۸؛ تفسیر ابى السعود، ج‌۱، ص‌۳۴۴.</ref> اما [[قرآن]] ادعاى آنان را مردود دانسته، ضمن بیان‌ این نکته که مورد لعن خداوند هستند ([[سوره مائده]]/۵‌،۶۰) از جاودانه بودن آنان در آتش دوزخ خبر داده است: {{متن قرآن|«اِنَّ الَّذینَ کفَروا مِن اَهلِ الکتبِ والمُشرِکینَ فى نارِ جَهَنَّمَ خلِدینَ فیها»}}.([[سوره بیّنه]]/۹۸،۶)
  
===نجاست يا طهارت اهل كتاب===
+
'''انحصارى دانستن بهشت براى خود:'''
  
قرآن در آياتى گروهى از اهل كتاب را (يهود بنى قريظه و ...) كه به تكذيب پيامبر اسلام و نبرد با وى پرداختند كافر مى‌خواند: (حشر/59‌،2)؛ همچنين در آياتى ديگر از عقايد شرك‌آميز آنان سخن به ميان آورده است. (نساء/4،171؛ مائده/5‌،17، 72 ـ 73، 75، 77، 116 ـ 117؛ توبه/9، 30 ـ 31) از سوى ديگر قرآن، مشركان را نجس شمرده و از مسلمانان خواسته است تا از ورود آنان به مسجد الحرام جلوگيرى كنند. «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِنَّمَا المُشرِكونَ نَجَسٌ فَلا يَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هـذا» . (توبه/9،28) برخى فقيهان اماميه با استناد به اين آيه و برخى روايات، همه اهل كتاب<ref> الحدائق، ج‌5‌، ص‌16.</ref> يا گروهى از آنان را كه عقايد شرك‌آميز دارند-<ref> مجمع الفائده، ج‌1، ص‌320.</ref> نجس و آن را ديدگاه مشهور اماميه دانسته‌اند-<ref> جواهر الكلام، ج‌6‌، ص‌41‌ـ‌44.</ref>؛
+
اهل کتاب بر اساس امتیازات و فضایل پندارى، تنها خود را شایسته ورود به [[بهشت]] و پیروان سایر ادیان آسمانى را از آن محروم مى‌دانستند: {{متن قرآن|«و قالوا لَن یدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصرى تِلک اَمانِیهُم‌ قُل هاتوا بُرهنَکم اِن کنتُم صدِقین»}}. ([[سوره بقره]]/۲،۱۱۱) «لن» به انحصار ابدى بهشت براى آنان اشاره دارد و حرف «أو» بیانگر این است که یهود و نصارا هر دو این ادعا را داشتند.<ref>التبیان، ج‌۱، ص‌۴۰۹‌ـ‌۴۱۰؛ مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۳۵۰؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۱، ص‌۱۵۹‌ـ‌۱۶۰.</ref>
  
اما دسته‌اى با اين استدلال، كه واژه شرك در قرآن بيشتر به بت‌پرستان انصراف دارد و نيز تفكيك مشركان از اهل كتاب در آيات متعدد ديگر (بقره/2،105؛ آل‌عمران/3،186؛ مائده/5‌،82‌؛ حجّ/22،17)، «المُشرِكوُن» در آيه فوق را به بت‌پرستان منحصر دانسته‌اند. اين گروه، رواياتى را كه بر نجاست اهل‌كتاب دلالت دارد، بر نجاست عرضى آنان حمل كرده‌اند؛ نه نجاست ذاتى.<ref> الكاشف، ج4،ص28؛ جامع‌المدارك، ج1، ص201؛ مستمسك‌العروه، ج‌2، ص‌369.</ref> برخى از فقيهان نيز با استناد به آيه 125 انعام/6 كه غير مؤمنان را پليد (رجس) شمرده، به نجاست اهل كتاب حكم كرده‌اند-<ref> حقوق اقليتها، ص‌245؛ طهارت و نجاست اهل كتاب، ص‌205.</ref>؛
+
قرآن از یک سو چنین ادعایى را صرفاً آمال و آرزوى آنان و بى‌دلیل مى‌خواند و از سوى دیگر ورود به بهشت را فقط بر اساس ایمان و [[عمل صالح]] امکان‌پذیر مى‌شمارد و این که به دلخواه اهل کتاب و حتى مسلمانان نیز نیست: {{متن قرآن|«والَّذینَ ءامَنوا و عَمِلواالصّلِحتِ سَنُدخِلُهُم جَنّت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ... * لَیسَ بِاَمانِیکم ولا اَمانِىِّ اَهلِ الکتبِ مَن یعمَل سوءًا یجزَ بِهِ...»}}. ([[سوره نساء]]/۴، ۱۲۲ـ۱۲۳)
  
اما عده‌اى ديگر با رد آن گفته‌اند: «رجس» در لغت و آيات به معناى امر مكروه، ناپسند، زشت، گناه، [[كفر]] و پليدى آمده است، ازاين‌رو نجاست فقهى مراد نيست.<ref> حقوق اقليتها، ص‌245؛ طهارت و نجاست اهل كتاب، ص‌205.</ref>دسته‌اى نيز با اصل پذيرش نجاست اهل كتاب برآن‌اند كه اين حكم سياسى است؛ نه فقهى و حكمت آن اين است كه مسلمانان با اهل‌كتاب معاشرت نداشته باشند و از آنان اثر نپذيرند.<ref> حقوق اقليتها، ص‌247‌ـ‌248.</ref> اهل سنت نيز جز افرادى اندك، به طهارت ذاتى اهل كتاب فتوا داده‌اند.-<ref> طهارت و نجاست اهل كتاب، ص‌210‌ـ‌211.</ref>
+
==احکام فقهى و حقوقى اهل کتاب==
  
===حليت طعام اهل كتاب و مسلمانان بر يكديگر===
+
===وجوب پذیرش اسلام===
  
در آيه 5 مائده/5 طعام اهل كتاب و مسلمانان براى يكديگر حلال شمرده شده است: «و طَعامُ الَّذينَ اوتوا الكِتـبَ حِلٌّ لَكُم وطَعامُكُم حِلٌّ لَهُم». در اينكه مقصود از طعام اهل كتاب چيست آراى گوناگونى بين مفسران و فقيهان اسلامى مطرح است؛ بيشتر مفسران و فقهاى اهل سنت<ref> جامع البيان، مج‌4، ج‌6‌، ص‌138؛ الفقه الاسلامى، ج‌4، ص‌2760.</ref> و برخى اماميه<ref> مجمع البيان، ج‌3، ص‌251.</ref> مقصود از آن را ذبيحه اهل كتاب و برخى مراد از آن را مطلق طعام اهل كتاب، اعم از ذبيحه يا غير ذبيحه دانسته‌اند<ref> مجمع البيان، ج‌3، ص‌251.</ref>؛ ولى عده‌اى برآن‌اند كه مقصود از آن حبوبات همچون گندم، برنج، عدس و غذاهايى است كه احتياج به تزكيه ندارد.<ref> همان؛ الميزان، ج‌5‌، ص‌204.</ref> در بيشتر روايات اهل‌بيت(عليهم السلام) نيز كه در اين‌باره نقل شده طعام همين گونه تفسير شده‌است.<ref> نورالثقلين، ج1، ص593‌؛ الميزان، ج‌5‌، ص‌204.</ref>
+
چون [[اسلام]] آخرین [[شریعت|شریعت]] الهى است، خداوند متعال در آیات فراوانى همه انسانها و پیروان شرایع آسمانى را به پذیرش آن و ترک عقاید و احکام [[شرک]] آلود و منسوخ خود فراخوانده است: {{متن قرآن|«قُل یاَیهَا النّاسُ اِنّى رَسولُ اللّهِ اِلَیکم جَمیعـًا... فَامِنُوا بِاللّهِ ورَسُولِهِ النَّبىِّ‌ الاُمّىِّ»}}. ([[سوره اعراف]]/۷،۱۵۸؛ [[سوره فرقان]]/۲۵،۱ و...)
  
===ازدواج با اهل كتاب===
+
در برخى آیات، اهل کتاب به طور خاص مخاطب قرار گرفته و به پذیرش اسلام فرمان داده شده‌اند: {{متن قرآن|«یاَیهَا الَّذینَ اُوتواالکتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما‌ مَعَکم»}}. ([[سوره نساء]]/۴،۴۷ و نیز [[سوره بقره]]/۲،۴۱؛ [[سوره نساء]]/۴، ۱۷۰ ـ ۱۷۱) از این آیات برمى‌آید که پذیرش اسلام از سوى اهل کتاب نه فقط فرمان [[قرآن]]، بلکه فرمان کتب آسمانىِ اهل کتاب نیز بوده است، از این‌ رو قرآن در آیاتى دیگر آن دسته از اهل کتاب را که از پذیرش اسلام سر‌ باز زده‌اند، به [[عذاب]] دردناک تهدید کرده است: {{متن قرآن|«اِنَّ الَّذینَ کفَروا مِن اَهلِ الکتـبِ... فى نارِ جَهَنَّمَ خلِدینَ فیها»}}. ([[سوره بیّنه]]/۹۸،۶)
  
در آياتى، ازدواج مسلمان با زنان و مردان كافر و مشرك به طور مطلق حرام دانسته شده: «و لا تَنكِحوا المَشرِكـتِ حَتّى يُؤمِنَّ ولاََمَةٌ مُؤمِنَةٌ خَيرٌ مِن مُشرِكَة ولَو اَعجَبَتكُم ولا تُنكِحوا المُشرِكينَ حَتّى يُؤمِنوا ولَعَبدٌ مُؤمِنٌ خَيرٌ مِن مُشرِك» (بقره/2،221 و نيز ممتحنه /60‌،10)؛ اما در آيه 5 مائده/ 5 ازدواج مردان مسلمان با زنان عفيف اهل‌كتاب جايز شمرده شده است: «اليَومَ اُحِلَّ لَكُمُ ... والمُحصَنـتُ مِنَ المُؤمِنـتِ والمُحصَنـتُ مِنَ الَّذينَ اوتوا الكِتـبَ مِن قَبلِكُم اِذا ءاتَيتُموهُنَّ اُجورَهُنَّ» .
+
اما در این که اهل کتاب و دیگر کافران همان‌گونه که به پذیرش اسلام و اصول آن موظف‌اند، در صورت نپذیرفتن اسلام آیا موظف به عمل به فروعات اسلام هستند یا نه، میان فقیهان دو دیدگاه است: برخى با استناد به آیاتى ([[سوره بقره]]/۲، ۲۱؛ [[سوره آل‌ عمران]]/۳،۹۷) که در آن همه انسان ها مخاطب برخى تکالیف‌اند، معتقدند که کافران همانند [[اصول دین|اصول]]، به [[فروع دین|فروع]] نیز مکلف‌اند؛<ref>المبسوط، ج۱، ص۲۶۵؛ کشف‌اللثام، ج۵‌، ص۱۳۰؛ موسوعة الفقهیه، ج‌۳، ص‌۲۶۹.</ref> اما برخى برآن‌اند که کافران تنها در صورت پذیرش اصول، مکلف به فروع احکام اسلام‌اند.<ref>الحدائق، ج‌۳، ص‌۳۹ - ۴۱؛ مستندالعروه، «زکاة»، ج‌۱، ص‌۱۲۴.</ref>
  
برخى از مفسران با توجه به عموم نهى از ازدواج با كافران در آيات قبل، برآن‌اند كه مقصود از زنان اهل كتاب در اين آيه كسانى‌اند كه پس از كفر به اسلام گرويده‌اند و علت بيان اين حكم از سوى خداوند اين بود كه برخى از مسلمانان از ازدواج با چنين زنانى به جهت كفر پيشين اكراه داشتند؛ امّا آيه فوق ازدواج با چنين زنانى را مباح شمرد.<ref> مجمع البيان، ج‌3، ص‌251.</ref>
+
===نجاست یا طهارت اهل کتاب===
  
برخى نيز گفته‌اند: مقصود ازدواج موقت با زنان اهل‌كتاب است<ref> همان؛ نمونه، ج‌4، ص‌282.</ref> و اين را رأى مشهور فقيهان اماميه دانسته‌اند<ref> جواهر الكلام، ج‌30، ص‌28، 155‌ـ‌156.</ref>؛ اما برخى قائل به نسخ آيه فوق به وسيله آيات 221 بقره/ 2 و 10 ممتحنه/60 شده و ازدواج با اهل كتاب را به هر شكلى ممنوع مى‌دانند<ref> مجمع البيان، ج‌3، ص‌251.</ref>؛ ولى به نظر بيشتر علماى اهل سنت<ref> الفقه الاسلامى، ج‌9، ص‌6653‌ـ‌6657‌.</ref> و برخى مفسران و فقيهان اماميه<ref> جواهرالكلام، ج30، ص31؛ الميزان، ج5، ص208.</ref> ازدواج دائم با زنان اهل كتاب جايز است.
+
قرآن در آیاتى گروهى از اهل کتاب را (یهود [[بنی قریظه|بنى قریظه]] و...) که به تکذیب [[پیامبر اسلام]] و نبرد با وى پرداختند کافر مى‌خواند: ([[سوره حشر]]/۵۹‌،۲)؛ همچنین در آیاتى دیگر از عقاید شرک‌آمیز آنان سخن به میان آورده است. ([[سوره نساء]]/۴،۱۷۱؛ [[سوره مائده]]/۵‌،۱۷، ۷۲ ـ ۷۳، ۷۵، ۷۷، ۱۱۶ ـ ۱۱۷؛ [[سوره توبه]]/۹، ۳۰ ـ ۳۱) از سوى دیگر قرآن، مشرکان را [[نجس]] شمرده و از مسلمانان خواسته است تا از ورود آنان به [[مسجدالحرام]] جلوگیرى کنند.
  
===داورى ميان اهل كتاب===
+
{{متن قرآن|«یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ فَلا یقرَبُوا المَسجدَالحَرامَ بَعدَ عامِهِم هذا»}}. ([[سوره توبه]]/۹،۲۸) برخى فقیهان [[امامیه]] با استناد به این [[آیه]] و برخى روایات، همه اهل کتاب<ref>الحدائق، ج‌۵‌، ص‌۱۶.</ref> یا گروهى از آنان را که عقاید [[شرک]] آمیز دارند<ref> مجمع الفائده، ج‌۱، ص‌۳۲۰.</ref> نجس و آن را دیدگاه مشهور امامیه دانسته‌اند؛<ref> جواهر الکلام، ج‌۶‌، ص‌۴۱‌ـ‌۴۴.</ref> اما دسته‌اى با این استدلال که واژه شرک در قرآن بیشتر به [[بت پرستی|بت‌پرستان]] انصراف دارد و نیز تفکیک مشرکان از اهل کتاب در آیات متعدد دیگر ([[سوره بقره]]/۲،۱۰۵؛ [[سوره آل‌ عمران]]/۳،۱۸۶؛ [[سوره مائده]]/۵‌،۸۲‌؛ [[سوره حج]]/۲۲،۱۷)، «المُشرِکوُن» در آیه فوق را به بت‌پرستان منحصر دانسته‌اند. این گروه، روایاتى را که بر نجاست اهل‌ کتاب دلالت دارد، بر نجاست عرضى آنان حمل کرده‌اند؛ نه نجاست ذاتى.<ref>الکاشف، ج۴، ص۲۸؛ جامع‌المدارک، ج۱، ص۲۰۱؛ مستمسک‌العروه، ج‌۲، ص‌۳۶۹.</ref> برخى از فقیهان نیز با استناد به آیه ۱۲۵ [[سوره انعام]] که غیر مؤمنان را پلید ([[رجس]]) شمرده، به نجاست اهل کتاب حکم کرده‌اند.<ref> حقوق اقلیت ها، ص‌۲۴۵؛ طهارت و نجاست اهل کتاب، ص‌۲۰۵.</ref> اما عده‌اى دیگر با رد آن گفته‌اند: «رجس» در لغت و آیات به معناى امر مکروه، ناپسند، زشت، [[گناه]]، [[کفر]] و پلیدى آمده است، از این‌رو نجاست [[فقه|فقهى]] مراد نیست.<ref>حقوق اقلیت ها، ص‌۲۴۵؛ طهارت و نجاست اهل کتاب، ص‌۲۰۵.</ref> دسته‌اى نیز با اصل پذیرش نجاست اهل کتاب برآن‌اند که این حکم سیاسى است؛ نه فقهى و [[حکمت|حکمت]] آن این است که مسلمانان با اهل‌کتاب معاشرت نداشته باشند و از آنان اثر نپذیرند.<ref>حقوق اقلیت ها، ص‌۲۴۷‌ـ‌۲۴۸.</ref> [[اهل سنت]] نیز جز افرادى اندک، به [[طهارت]] ذاتى اهل کتاب [[فتوا]] داده‌اند.<ref> طهارت و نجاست اهل کتاب، ص‌۲۱۰‌ـ‌۲۱۱.</ref>
  
در صورتى كه اهل‌كتاب در اختلافات خود به حاكم اسلامى مراجعه كنند حاكم اسلامى مى‌تواند ميان آنان داورى كرده، يا آن را نپذيرد<ref> زبدة البيان، ص‌859‌؛ فقه القرآن، ج‌2، ص‌15.</ref>: «فَاِن جاءوكَ فَاحكُم بَينَهُم اَو اَعرِض عَنهُم» . (مائده/5‌،42) اين تخيير در صورتى است كه اهل كتاب اهل ذمه نباشند؛ اما در صورتى كه از اهل ذمه باشند داورى ميان آنان بر حاكم اسلامى واجب است<ref> زبدة البيان، ص‌860‌.</ref>، در هر حال در صورت قضاوت بايد بر اساس قوانين اسلام و قرآن در ميان آنان حكم شود؛ نه بر اساس خواسته‌هاى باطل اهل كتاب<ref> مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌313؛ فقه القرآن، ج‌1، ص‌417.</ref>: «و اَنزَلنا اِلَيكَ الكِتـبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَيهِ مِنَ الكِتـبِ و مُهَيمِنـًا عَلَيهِ فاحكُم بَينَهُم بِما اَنزَلَ اللّهُ و لاتَتَّبِع اَهواءَهُم عَمّا جاءَكَ مِنَ الحَقِّ» . (مائده/5‌،48 و نيز‌49).
+
===حلیت طعام اهل کتاب===
  
===گواهى اهل كتاب===
+
در آیه ۵ [[سوره مائده]]، طعام اهل کتاب و مسلمانان براى یکدیگر [[حلال]] شمرده شده است: {{متن قرآن|«و طَعامُ الَّذینَ اوتواالکتبَ حِلٌّ لَکم وطَعامُکم حِلٌّ لَهُم»}}. در این که مقصود از طعام اهل کتاب چیست، آراى گوناگونى بین مفسران و فقیهان اسلامى مطرح است؛ بیشتر مفسران و فقهاى [[اهل سنت]]<ref>جامع البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۱۳۸؛ الفقه الاسلامى، ج‌۴، ص‌۲۷۶۰.</ref> و برخى [[امامیه|امامیه]] <ref> مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۲۵۱.</ref> مقصود از آن را ذبیحه اهل کتاب و برخى مراد از آن را مطلق طعام اهل کتاب، اعم از ذبیحه یا غیرذبیحه دانسته‌اند<ref> مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۲۵۱.</ref> ولى عده‌اى برآن‌اند که مقصود از آن حبوبات همچون گندم، برنج، عدس و غذاهایى است که احتیاج به تزکیه ندارد.<ref> همان؛ المیزان، ج‌۵‌، ص‌۲۰۴.</ref> در بیشتر روایات [[اهل البیت|اهل‌بیت]] علیهم السلام نیز که در این‌باره نقل شده، طعام همین گونه [[تفسیر قرآن|تفسیر]] شده‌ است.<ref> نورالثقلین، ج۱، ص۵۹۳‌؛ المیزان، ج‌۵‌، ص‌۲۰۴.</ref>
  
در صورت امكان و دسترسى به مسلمان، پذيرش شهادت غير مسلمان جايز نيست<ref> فقه‌القرآن، ج‌1، ص‌417.</ref>، بر همين اساس قرآن، ابتدا شهادت دو نفر عادل مسلمان را در وصيّت توصيه كرده است: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا شَهـدَةُ بَينِكُم اِذا حَضَرَ اَحَدَكُمُ المَوتُ حينَ الوَصِيَّةِ اثنانِ ذَوا عَدل مِنكُم» . (مائده/5‌،106) مخاطب «مِنكُم» در آيه مذكور مسلمانان هستند<ref> همان؛ مجمع البيان، ج‌3، ص‌396.</ref>؛
+
===ازدواج با اهل کتاب===
  
اما اگر ضرورت اقتضا كند و فرد مسلمانى براى گواه شدن نباشد شهادت غير مسلمان نيز پذيرفته است: «اَو ءاخَرانِ مِن غَيرِكُم اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِى الاَرضِ فَاَصـبَتكُم مُصيبَةُ المَوت» . (مائده/5‌،106) به نظر برخى مقصود از «ءاخَرانِ مِن غَيرِكُم» شاهدان از غير اهل و عشيره هستند و برخى مراد از آن را اهل ذمه دانسته‌اند؛ ليكن به نظر بيشتر مفسران مقصود مطلق اهل كتاب‌اند كه در صورت نبود شاهد مسلمان، شهادت آنان پذيرفته است.<ref> مجمع البيان، ج‌3، ص‌396‌ـ‌397؛ الميزان، ج‌6‌، ص‌196.</ref>
+
در آیاتى، [[ازدواج]] مسلمان با زنان و مردان کافر و مشرک به طور مطلق [[حرام]] دانسته شده: {{متن قرآن|«وَلاَ تَنکحُواْ الْمُشْرِکاتِ حَتَّى یؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیرٌ مِّن مُّشْرِکةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکمْ وَلاَ تُنکحُواْ الْمُشِرِکینَ حَتَّى یؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیرٌ مِّن مُّشْرِک...»}} ([[سوره بقره]]/۲،۲۲۱ و نیز ممتحنه /۶۰‌،۱۰)؛ اما در آیه ۵ [[سوره مائده]]، ازدواج مردان مسلمان با زنان [[عفت|عفیف]] اهل‌ کتاب جایز شمرده شده است: {{متن قرآن|«الیومَ اُحِلَّ لَکمُ... والمُحصَنتُ مِنَ المُؤمِنتِ والمُحصَنتُ مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ مِن قَبلِکم اِذا ءاتَیتُموهُنَّ اُجورَهُنَّ»}}.
  
در روايتى از [[امام باقر]] و [[امام صادق]](عليهما السلام) اين معنا تأييد شده است.<ref> الصافى، ج‌2، ص‌96؛ نورالثقلين، ج‌1، ص‌686‌.</ref> شأن نزول آيه فوق كه در مورد وصيت يكى از مسلمانان قبل از وفات و سپردن وصيت و اموال خود به دست دو نفر از اهل كتاب است نيز اين معنا را تأييد مى‌كند.-<ref> التبيان، ج‌4، ص‌42؛ مجمع البيان، ج‌3، ص‌395؛ زاد المسير، ج‌2، ص‌445.</ref>
+
برخى از مفسران با توجه به عموم نهى از ازدواج با کافران در آیات قبل، برآن‌اند که مقصود از زنان اهل کتاب در این آیه کسانى‌اند که پس از [[کفر|کفر]] به [[اسلام]] گرویده‌اند و علت بیان این حکم از سوى خداوند این بود که برخى از مسلمانان از ازدواج با چنین زنانى به جهت کفر پیشین اکراه داشتند؛ اما آیه فوق ازدواج با چنین زنانى را [[مباح]] شمرد.<ref> مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۲۵۱.</ref>  
  
===دريافت جزيه===
+
برخى نیز گفته‌اند: مقصود [[ازدواج موقت]] با زنان اهل‌کتاب است<ref>همان؛ نمونه، ج‌۴، ص‌۲۸۲.</ref> و این را رأى مشهور فقیهان امامیه دانسته‌اند<ref>جواهرالکلام، ج‌۳۰، ص‌۲۸، ۱۵۵‌ـ‌۱۵۶.</ref>؛ اما برخى قائل به [[نسخ]] آیه فوق به وسیله آیات ۲۲۱ [[سوره بقره]] و ۱۰ [[سوره ممتحنه]] شده و ازدواج با اهل کتاب را به هر شکلى ممنوع مى‌دانند<ref>مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۲۵۱.</ref>؛ ولى به نظر بیشتر علماى اهل سنت<ref>الفقه الاسلامى، ج‌۹، ص‌۶۶۵۳‌ـ‌۶۶۵۷‌.</ref> و برخى مفسران و فقیهان امامیه،<ref>جواهرالکلام، ج۳۰، ص۳۱؛ المیزان، ج۵، ص۲۰۸.</ref> ازدواج دائم با زنان اهل کتاب جایز است.
  
در دوران اقتدار حكومت اسلامى چنانچه اهل كتاب از پذيرش اسلام خوددارى كنند حاكم اسلامى آنان را ميان جنگ، كوچيدن از سرزمين اسلامى يا پرداخت جزيه به عنوان مالياتى ويژه در ازاى مصونيت جان و مال آنان در سايه حكومت اسلامى مخير مى‌سازد.<ref> فقه الصادق(عليه السلام)، ج‌13، ص‌53‌ـ‌54‌؛ الجزية و احكامها، ص52‌ـ‌94.</ref> (توبه/ 9، 29)
+
===داورى میان اهل کتاب===
  
===جنگ با اهل كتاب===
+
در صورتى که اهل‌کتاب در اختلافات خود به حاکم اسلامى مراجعه کنند، حاکم اسلامى مى‌تواند میان آنان [[قضاوت]] و داورى کرده، یا آن را نپذیرد:<ref>زبدة البیان، ص‌۸۵۹‌؛ فقه القرآن، ج‌۲، ص‌۱۵.</ref> {{متن قرآن|«فَاِن جاءوک فَاحکم بَینَهُم اَو اَعرِض عَنهُم»}}. ([[سوره مائده]]/۵‌،۴۲) این تخییر در صورتى است که اهل کتاب [[اهل ذمه]] نباشند؛ اما در صورتى که از اهل ذمه باشند، داورى میان آنان بر حاکم اسلامى [[واجب]] است.<ref> زبدة البیان، ص‌۸۶۰‌.</ref> در هر حال، در صورت قضاوت باید بر اساس قوانین [[اسلام]] و [[قرآن]] در میان آنان حکم شود؛ نه بر اساس خواسته‌هاى باطل اهل کتاب:<ref>مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۱۳؛ فقه القرآن، ج‌۱، ص‌۴۱۷.</ref> {{متن قرآن|«و اَنزَلنا اِلَیک الکتبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقـًا لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الکتبِ و مُهَیمِنـًا عَلَیهِ فاحکم بَینَهُم بِما اَنزَلَ اللّهُ و لاتَتَّبِع اَهواءَهُم عَمّا جاءَک مِنَ الحَقِّ»}}. ([[سوره مائده]]/۵‌،۴۸ و نیز‌۴۹)
  
در مواردى كه قدرت از آنِ مسلمانان و حكومت در دست پيامبر يا امام‌معصوم باشد و اهل كتاب از كوچيدن از سرزمين اسلامى يا پرداخت جزيه امتناع كنند، و نيز در مواردى كه پيمانشان با مسلمانان را بشكنند، جنگيدن به عنوان آخرين گام برخورد با آنان پيش‌بينى شده است: «قـتِلُوا الَّذينَ لا يُؤمِنونَ بِاللّهِ ولا بِاليَومِ الأخِرِ و لا يُحَرِّمونَ ما حَرَّمَ اللّهُ و رَسولُهُ و‌لا يَدينونَ دينَ الحَقِّ مِنَ الَّذينَ اوتوا الكِتـبَ» . (توبه/9، 29)
+
===گواهى اهل کتاب===
  
 +
در صورت امکان و دسترسى به مسلمان، پذیرش [[شهادت (در فقه)|شهادت]] غیرمسلمان جایز نیست<ref> فقه‌القرآن، ج‌۱، ص‌۴۱۷.</ref>، بر همین اساس قرآن، ابتدا شهادت دو نفر عادل مسلمان را در [[وصیت|وصیت]] توصیه کرده است: {{متن قرآن|«یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا شَهدَةُ بَینِکم اِذا حَضَرَ اَحَدَکمُ المَوتُ حینَ الوَصِیةِ اثنانِ ذَوا عَدل مِنکم»}}. ([[سوره مائده]]/۵‌،۱۰۶) مخاطب «مِنکم» در آیه مذکور مسلمانان هستند؛<ref>همان؛ مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۳۹۶.</ref> اما اگر ضرورت اقتضا کند و فرد مسلمانى براى گواه شدن نباشد، شهادت غیرمسلمان نیز پذیرفته است: {{متن قرآن|«اَو ءاخَرانِ مِن غَیرِکم اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِى الاَرضِ فَاَصبَتکم مُصیبَةُ المَوت»}}. ([[سوره مائده]]/۵‌،۱۰۶) به نظر برخى، مقصود از «ءاخَرانِ مِن غَیرِکم» شاهدان از غیر اهل و عشیره هستند و برخى مراد از آن را [[اهل ذمه]] دانسته‌اند؛ لیکن به نظر بیشتر مفسران، مقصود مطلق اهل کتاب‌اند که در صورت نبود شاهد مسلمان، شهادت آنان پذیرفته است.<ref>مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۳۹۶‌ـ‌۳۹۷؛ المیزان، ج‌۶‌، ص‌۱۹۶.</ref> در روایتى از [[امام باقر]] و [[امام صادق]] علیهماالسلام این معنا تأیید شده است.<ref>الصافى، ج‌۲، ص‌۹۶؛ نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۶۸۶‌.</ref> [[شأن نزول]] آیه فوق که در مورد وصیت یکى از مسلمانان قبل از وفات و سپردن وصیت و اموال خود بدست دو نفر از اهل کتاب است، نیز این معنا را تأیید مى‌کند.<ref>التبیان، ج‌۴، ص‌۴۲؛ مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۳۹۵؛ زادالمسیر، ج‌۲، ص‌۴۴۵.</ref>
 +
===دریافت جزیه===
  
== فرجام اهل‌كتاب ==
+
در دوران اقتدار حکومت اسلامى چنانچه اهل کتاب از پذیرش اسلام خوددارى کنند، حاکم اسلامى آنان را میان جنگ، کوچیدن از سرزمین اسلامى یا پرداخت [[جزیه|جزیه]] به عنوان مالیاتى ویژه در ازاى مصونیت جان و مال آنان در سایه حکومت اسلامى مخیر مى‌سازد.<ref> فقه الصادق علیه السلام، ج‌۱۳، ص‌۵۳‌ـ‌۵۴‌؛ الجزیة و احکامها، ص۵۲‌ـ‌۹۴.</ref> ([[سوره توبه]]/ ۹، ۲۹)
  
از ظاهر برخى آيات (بقره/2،62‌؛ مائده/5‌،69) برمى‌آيد كه صالحان اهل كتاب سرانجام اهل نجات بوده، به عذاب الهى گرفتار نخواهند شد؛ اما از صريح آياتى ديگر كيفر اخروى كفرپيشگان آنان به دست مى‌آيد: «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا مِن اَهلِ الكِتـبِ والمُشرِكينَ فى نارِ‌جَهَنَّمَ خــلِدينَ فيها» (بينه/ 98، 6). برخى آيات از ايجاد دشمنى و كينه ميان نصارا تا روز قيامت خبر داده است: «فَاَغرَينا بَينَهُمُ العَداوةَ والبَغضاءَ اِلى يَومِ القِيـمَةِ» . (مائده/5‌، 14)
+
===جنگ با اهل کتاب===
  
و از پاره‌اى ديگر به دست مى‌آيد كه همه اهل كتاب پيش از مرگ عيسى(عليه السلام)به او ايمان مى‌آورند: «و‌اِن مِن اَهلِ الكِتـبِ اِلاّ لَيُؤمِنَنَّ بِهِ قَبلَ‌مَوتِهِ‌...» (نساء/ 4، 159)؛ يعنى يهوديان نبوت او را مى‌پذيرند و مسيحيان از اعتقاد به الوهيت او دست مى‌كشند و اين براساس روايات اسلامى، در زمانى است كه مسيح(عليه السلام)با ظهور مهدى(عج) از آسمان فرود مى‌آيد<ref> نمونه، ج‌4، ص‌204.</ref> و بساط همه اديان با جهانى شدن اسلام بر چيده مى‌شود. (توبه/9، 33) از مفهوم اين گونه آيات مى‌توان نتيجه گرفت كه اهل كتاب تا دوران آخرالزمان و ظهور مهدى آل‌محمد(عليه السلام)همچنان حيات دينى خواهند داشت.
+
در مواردى که قدرت از آنِ مسلمانان و حکومت در دست [[پیامبر اسلام|پیامبر]] یا امام‌ [[معصوم]] باشد و اهل کتاب از کوچیدن از سرزمین اسلامى یا پرداخت جزیه امتناع کنند و نیز در مواردى که پیمانشان با مسلمانان را بشکنند، جنگیدن به عنوان آخرین گام برخورد با آنان پیش‌بینى شده است: {{متن قرآن|«قتِلُوا الَّذینَ لایؤمِنونَ بِاللّهِ ولابِالیومِ الأخِرِ ولایحَرِّمونَ ما حَرَّمَ اللّهُ و رَسولُهُ و‌لایدینونَ دینَ الحَقِّ مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ»}} ([[سوره توبه]]/۹، ۲۹).
  
 +
==فرجام اهل‌ کتاب==
  
 +
از ظاهر برخى آیات ([[سوره بقره]]/۲،۶۲‌؛ [[سوره مائده]]/۵‌،۶۹) برمى‌آید که صالحان اهل کتاب، سرانجام اهل نجات بوده، به [[عذاب]] الهى گرفتار نخواهند شد؛ اما از صریح آیاتى دیگر، کیفر [[آخرت|اخروى]] کفرپیشگان آنان بدست مى‌آید: {{متن قرآن|«اِنَّ الَّذینَ کفَروا مِن اَهلِ الکتبِ والمُشرِکینَ فى نارِ‌جَهَنَّمَ خلِدینَ فیها»}}. ([[سوره بیّنه]]/ ۹۸، ۶)
  
== پانویس ==
+
برخى آیات از ایجاد دشمنى و [[کینه|کینه]] میان [[مسیحیت|نصارا]] تا روز [[قیامت]] خبر داده است: {{متن قرآن|«فَاَغرَینا بَینَهُمُ العَداوةَ والبَغضاءَ اِلى یومِ القِیمَةِ»}}. ([[سوره مائده]]/۵‌، ۱۴) و از پاره‌اى دیگر بدست مى‌آید که همه اهل کتاب پیش از مرگ [[حضرت عیسی علیه السلام|حضرت عیسى]] علیه السلام به او ایمان مى‌آورند: {{متن قرآن|«و‌اِن مِن اَهلِ الکتبِ اِلاّ لَیؤمِنَنَّ بِهِ قَبلَ‌ مَوتِهِ‌...»}} ([[سوره نساء]]/ ۴، ۱۵۹)؛ یعنى یهودیان [[نبوت]] او را مى‌پذیرند و مسیحیان از اعتقاد به الوهیت او دست مى‌کشند و این بر اساس روایات اسلامى، در زمانى است که مسیح علیه السلام با ظهور [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|حضرت مهدى]] عجل الله تعالی فرجه الشریف از آسمان فرود مى‌آید<ref> نمونه، ج‌۴، ص‌۲۰۴.</ref> و بساط همه ادیان با جهانى شدن اسلام برچیده مى‌شود. ([[سوره توبه]]/۹، ۳۳) از مفهوم این گونه آیات مى‌توان نتیجه گرفت که اهل کتاب تا دوران [[آخرالزمان]] و ظهور مهدى آل‌محمد علیه السلام همچنان حیات دینى خواهند داشت.
  
<references/>
+
==پانویس==
 +
<references />
  
 +
==منابع==
  
'''منبع:''' مقاله اهل کتاب، على نصيرى و بخش اديان دائرة المعارف قرآن کريم، دائرة المعارف قرآن کريم، ج5، ص:142-160؛
+
* "اهل کتاب"، [[دائرة المعارف قرآن کریم (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، على نصیرى، ج۵، ص۱۴۲-۱۶۰.
  
[[رده: واژگان قرآني]]
+
[[رده: واژگان قرآنی]]
 +
[[رده:ادیان و فرق]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۳۵

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«اهل کتاب» به معناى صاحبان کتاب آسمانى و پیروان ادیان الهى است. یهود و نصارا، مصداق روشن اهل کتاب در قرآن کریم هستند و تورات و انجیل کتاب آسمانى آنان است. از نظر قرآن، همه اهل کتاب یکسان نیستند، بلکه دسته‌اى از ایشان را مؤمن خوانده و مى‌ستاید، ولی بیشتر آنان را بخاطر وجود برخى از صفات ناپسند، فاسق دانسته و نکوهش مى‌کند.

محتویات

مفهوم‌شناسی

«اهل» به معناى سزاوار و شایسته، خاندان، خانواده، اُنس، اختصاص و تعلق داشتن به چیزى است.[۱] از این‌ رو با اضافه شدن به «کتاب»، معناى «وابستگان به کتاب» مى‌دهد. و چون مقصود از کتاب در اینجا کتاب آسمانى است، «اهل کتاب» به معناى صاحبان کتاب آسمانى و پیروان ادیان الهى می باشد. البته این تعبیر در قرآن کریم و فرهنگ اسلامى براى مسلمانان بکار نمى‌رود. گزینش این اصطلاح که نخستین بار در قرآن آمده،[۲] بدین جهت است که وجود کتاب هاى آسمانى وجه مشترک همه ادیان‌الهى است و راه را براى مدعیان ادیانِ برساخته مى‌بندد.

اصطلاح اهل کتاب ۳۱‌ بار در ۳۱ آیه از ۹‌ سوره قرآن و بیش از همه در سوره آل‌ عمران (۱۲‌ بار) بکار رفته است. قرآن از اهل کتاب با تعبیرهاى دیگرى نظیر: «الَّذینَ اوتواالکتابَ» (سوره بقره/۲، ۱۰۱، ۱۴۴-۱۴۵؛ سوره آل‌ عمران/۳،۱۹)، «اَلَّذینَ ءاتَیناهُمُ الکتاب» (سوره بقره/۲،۱۲۱، ۱۴۶)، «الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکتاب» (سوره نساء/۴،۵۱) نیز یاد کرده و با اختصاص بخش قابل توجهى از آیات و خطاب هاى خود، صف آنان را از صف بت‌پرستان جدا ساخته است. (سوره حج/۲۲،۱۷؛ سوره مائده/۵‌،۶۹‌؛ سوره بقره/۲،۶۲) در آیات مربوط به اهل کتاب، روى سخن با یهود و نصارا و گاهی یکى از آن دو است. در برخى آیات، بر اثر انکار رسالت پیامبر اسلام یا نفوذ شرک در عقاید اهل‌کتاب، به آنان «کافر» نیز گفته شده است.(سوره بقره/۲، ۱۰۵؛ سوره بیّنه/ ۹۸، ۱)

کاربرد اصطلاح اهل کتاب در برابر «اُمّیین» و دعوت هر دو گروه به توحید، نشان مى‌دهد که ساکنان شبه جزیره عرب در آستانه بعثت پیامبر اسلام به این دو گروه عمده تقسیم مى‌شده‌اند: «...وقُل لِلَّذینَ اوتواالکتابَ والاُمِّیینَ ءَاَسلَمتُم فَاِن اَسلَموا فَقَدِ اهتَدَوا واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَیک البَلاغُ...». (سوره آل‌ عمران/۳،۲۰) اقلیت پراکنده اهل کتاب که یهودیان و مسیحیان بوده‌اند، با برخوردارى از کتاب آسمانى، تعالیم دینى مکتوب و نیز عالمانى آشنا به خواندن و نوشتن، از برترى فرهنگى نسبت به «امى»ها برخوردار بوده‌اند. امّیها که دین رایج آنان بت‌پرستى بوده است، فاقد کتاب دینى و ادبیات نوشتارى در حوزه دینى و اغلب ناآشنا به خواندن و نوشتن بوده، برترى فرهنگى اهل کتاب را پذیرفته بودند. مراجعه آنان به اهل کتاب درباره صحت و سقم ادعاى پیامبر اسلام مؤید این معناست.

مصادیق اهل کتاب

بررسى آیات مربوط و شأن نزول آنها نشان مى‌دهد که یهود و نصارا، مصداق روشن اهل کتاب از منظر قرآن هستند و تورات و انجیل کتاب آسمانى آنان است. قرآن با استناد به نزول تورات و انجیل در زمان بعد از حضرت ابراهیم علیه السلام، احتجاج اهل کتاب بر سر یهودى یا نصرانى بودن آن حضرت را نابخردانه خوانده و نفى مى‌کند: «یاَهلَ الکتـبِ لِمَ تُحاجّونَ فى اِبرهیمَ وما اُنزِلَتِ التَّورةُ والاِنجیلُ اِلاّ مِن بَعدِهِ اَفَلا تَعقِلون». (سوره آل عمران/۳،۶۵) نفى ارزش و بى‌ اساس خواندن دین و آیین اهل کتاب بدون اعتقاد و عمل به تورات و انجیل نیز به روشنى نشان مى‌دهد که مصداق مورد اشاره آن، پیروان این دو کتاب‌اند: «قُل یاَهلَ الکتبِ لَستُم عَلى شَىء حَتّى‌ تُقیموا التَّورةَ والاِنجیلَ و ما اُنزِلَ اِلَیکم مِن رَبِّکم...» (سوره مائده/۵‌،۶۸).

اگر اهل کتاب مصداق دیگرى داشت، باید از کتاب آسمانى سومى نیز در کنار تورات و انجیل یاد مى‌شد. مورد خطاب بودن یهود و نصارا یا یکى از آن دو در همه کاربردهاى اهل کتاب نیز مدعاى یاد شده را تأیید مى‌کند. (براى نمونه: سوره نساء/۴،۱۵۳، ۱۷۱؛ سوره مائده/۵‌، ۶۵ ـ ۶۶‌؛ سوره حشر/۵۹‌،۱۱)؛ اما اهل کتاب بودن صابئیان و مجوسیان هیچ مستند قرآنى ندارد و فقط یاد کرد آنان در کنار یهود و نصاراست که چنین پندارى را پدید آورده است: «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ هادوا والصّبِینَ والنَّصرى والمَجوسَ والَّذینَ اَشرَکوا اِنَّ اللّهَ یفصِلُ بَینَهُم یومَ القِیمَةِ...» (سوره حج/۲۲،۱۷).

برخورد اهل کتاب با اسلام و مسلمانان

در عصر نزول قرآن، اهل کتاب در مناطقى از شبه جزیره عرب از جمله در شهر یثرب زندگى مى‌کردند. آنان ضمن مباهات به داشتن کتاب آسمانى و پیروى از پیامبران بزرگى چون حضرت موسى و حضرت عیسى علیهماالسلام، خود را برتر از اعراب بت‌پرست، مشرک و فاقد کتاب آسمانى مى‌دانستند، بر همین اساس رعایت نکردن امانت درباره اموال آنان و تصرف در آن را جایز شمرده، آن را به حکم خداوند نسبت مى‌دادند: «و مِن اَهلِ الکتبِ... و مِنهُم مَن اِن تَأمَنهُ بِدینار لایؤَدِّهِ اِلَیک اِلاّ مادُمتَ عَلَیهِ‌ قائِمـًا‌ ذلِک بِاَنَّهُم قالوا لَیسَ عَلَینا فى الاُمِّیینَ سَبیلٌ...»[۳]. (سوره آل‌ عمران/۳،۷۵)

آنان گرچه دچار اختلاف شده (سوره آل عمران/۳،۱۹) و گاه دست به تحریف کتاب آسمانى خود مى‌زدند (سوره بقره/۲،۷۹)، با این حال، همه با توجه به بشارت هاى ظهور و نیز اوصافى که از پیامبر آخرالزمان در کتاب هاى خود دیده بودند، او را مى‌شناختند (سوره بقره/۲،۱۴۶) و آمدن چنین پیامبرى را انتظار کشیده، و با این گمان که از میان آنان برانگیخته خواهد شد، آمدن او را به دیگران بشارت مى‌دادند؛ اما چون پیامبر موعود از میان اعراب (امى) ظهور کرد، تنها از این‌رو که از میان آنها برگزیده نشده، نه تنها رسالت او را انکار کردند (سوره بقره/۲،۸۹ ـ ۹۰)، بلکه دست به تحریف زدند و همه نشانه‌ها و بشارت هاى او را در کتاب هاى آسمانى خود تغییر دادند. (سوره مائده/۵‌،۱۳)[۴]

دسته‌اى از آنان (یهودیان مدینه) چنان به دشمنى خود ادامه دادند که به سرسخت‌ترین دشمنان پیامبر صلى الله علیه وآله و مسلمانان تبدیل شدند. (سوره مائده/۵‌،۸۲) آنان براى نابودى اسلام توطئه‌ها چیدند و با منافقان و مشرکان همداستان شده (سوره آل عمران/۳،۱۱۱؛ سوره مائده/۵‌،۴۱)، سرانجام به جنگ تمام عیار با مسلمانان برخاستند که به شکست و کوچاندن آنان از مدینه انجامید.[۵] (سوره حشر/۵۹‌،۲)

اهل کتاب در برخورد با اسلام دو هدف عمده داشتند: ۱. دفاع از حقانیت آیین خود و منسوخ نشدن آن. ۲. نابودى اسلام از رهگذر تشکیک در عقاید مسلمانان و ایجاد تفرقه در میان آنان و برانگیختن دشمنان اسلام بر ضد مسلمانان. آنان این اهداف را به صورت هاى ذیل دنبال مى‌کردند:

انکار رسالت پیامبر اسلام

اهل کتاب بر اساس نام و خصوصیات ذکر شده در تورات و انجیل، پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله را همانند فرزندان خود دقیق و روشن مى‌شناختند: «اَلَّذینَ ءاتَینهُمُ الکتبَ یعرِفونَهُ کما یعرِفونَ اَبناءَهُم» (سوره بقره/۲،۱۴۶؛ سوره انعام/۶‌،۲۰)[۶]؛ اما هنگامى که آن حضرت برانگیخته شد، گروهى از آنان او را انکار کرده به‌ رغم آگاهى از حقانیت اسلام و قرآن، آموزه‌هاى آن را نادیده گرفته، تجاهل کردند: «...نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ کتبَ اللّهِ وراءَ ظُهورِهِم کاَنَّهُم لایعلَمون». (سوره بقره/۲،۱۰۱)

لجاجت در درخواست‌هاى باطل

اسلام با اهل کتاب از در مدارا وارد شد؛ اما آنان به این مدارا و مسالمت تن درنداده، با لجاجت نه تنها به پیامبر ایمان نیاوردند، بلکه بر پیروى آن حضرت و مسلمانان از آیین خود اصرار داشتند.(سوره بقره/۲،۱۲۰) گروهى (یهود)[۷] از پیامبر، فرود آوردن کتابى مستقل را به صورت معجزه از آسمان درخواست مى‌کردند: «یسـَلُک اَهلُ الکتبِ اَن تُنَزِّلَ عَلَیهِم کتبـًا‌ مِنَ‌ السَّماءِ‌ فَقَد سَاَلوا موسى اَکبَرَ مِن ذلِک...» (سوره نساء/۴،۱۵۳). لجاجت معاندانشان[۸] بر کفر ورزى چنان بود که به تصریح قرآن، اگر هر آیه و معجزه الهى برایشان آورده مى‌شد تن به ایمان نمى‌دادند: «ولـَئِن اَتَیتَ الَّذینَ اوتواالکتبَ بِکلِّ ءایة ما تَبِعوا قِبلَتَک» (سوره بقره/۲،۱۴۵).

کتمان حق

کافران اهل کتاب در گفتگو یا مناظره با مسلمانان و به رغم آگاهى و اذعان به حقانیت امورى چون بعثت پیامبر اسلام و تغییر قبله،[۹] آن را پنهان مى‌ساختند: «و اِنَّ فَریقـًا مِنهُم لَیکتُمونَ الحَقَّ وهُم یعلَمون». (سوره بقره/۲،۱۴۶)

تلاش براى انحراف مسلمانان

گروهى از اهل کتاب چنان در آتش حسادت هدایت یابى مسلمانان و نعمت هاى خداداد آنان مى‌سوختند که از هیچ کوششى براى تضعیف عقیده و ایمان آنان و بازگشت از اسلام فروگذار نمى‌کردند: «ودَّت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الکتبِ لَویضِلّونَکم» (سوره آل‌ عمران/۳،۶۹)، از این‌ رو خداوند مؤمنان را از پیروى آنها برحذر داشته تا مبادا آنان را از اسلام جدا ساخته، به کفر بازگردانند: «اِن تُطیعوا فَریقـًا مِنَ الَّذینَ اوتُواالکتبَ یرُدّوکم بَعدَ ایمنِکم کفِرین».[۱۰](سوره آل عمران/۳،۱۰۰)

تلاش آنان براى گمراه کردن مسلمانان به درجه‌اى رسید که در توطئه‌اى خطرناک تصمیم گرفتند صبحگاهان با اظهار اسلام به صف مسلمانان بپیوندند؛ اما شبانگاهان ارتداد خود را اعلام کنند[۱۱] تا مسلمانان بپندارند که آنان با اسلام مخالفتى ندارند؛ اما چون پس از تحقیق، بطلان آن را فهمیدند از آن دست کشیده‌اند. این توطئه چنان خطرناک بود که مى‌توانست تهدیدى جدى براى نو مسلمانان سست ایمان باشد؛ اما قرآن خطر آن را به پیامبر صلى الله علیه وآله گوشزد کرد و مانع این توطئه شد: «و قالَت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الکتبِ ءامِنوا بِالَّذى اُنزِلَ عَلَى الَّذینَ ءامَنوا وَجهَ النَّهارِ واکفُرُوا ءاخِرَهُ لَعَلَّهُم یرجِعون».[۱۲] (سوره آل‌ عمران/۳،۷۲)

برخى شأن نزول آیه فوق را در ۱۲ نفر از احبار یهود خیبر دانسته‌اند. آنان با یکدیگر قرار گذاشتند پس از اجراى تصمیم یاد شده، بگویند که ما پس از بررسى تورات و مشورت با‌عالمان خویش دریافتیم که محمد (صلى الله علیه وآله) ویژگی هاى پیامبر موعود را ندارد و ادعاى باطلى مى‌کند.[۱۳]

ایجاد تفرقه میان مسلمانان

اهل کتاب به‌ ویژه یهود همواره در پى انتقام از مسلمانان بودند و یکى از راههاى انتقام، ایجاد تفرقه میان آنان بوده است و چون اهل کتاب از دیرباز در مدینه و پیرامون آن سکونت داشتند و از اختلافات دیرینه میان اوس و خزرج و ریشه این منازعات باخبر بودند، با استفاده از هر فرصت مناسبى این منازعات را به یاد آنان انداخته، آتش فتنه را شعله ور مى‌ساختند. شمارى از مفسران،[۱۴] آیات ۹۹ ـ ۱۰۰ سوره آل‌ عمران، را اشاره به این تفرقه‌افکنى از سوى یهود دانسته‌اند: «قُل یاَهلَ الکتبِ لِمَ تَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ مَن ءامَنَ تَبغونَها عِوَجـًا...».

گاهى نیز کار اختلاف برانگیزى چنان مؤثر مى‌افتاد که دو طرف دست به سلاح مى‌بردند. در این‌ گونه موارد آتش فتنه با تماس هاى مکرر پیامبر صلى الله علیه وآله با اوس و خزرج و پند و نصیحت آنها خاموش مى‌شد.[۱۵]

فشار اقتصادى

یهود با عدم پرداخت دیون خود به مسلمانان، درصدد فشار اقتصادى به آنان برآمدند. این اقدام زمانى صورت گرفت که وضعیت مالى مسلمانان در مدینه بسیار دشوار بود و آنان از پرداخت پول مسلمانان در ازاى خرید کالا به این دلیل که این معامله در دوران جاهلیت و پیش از اسلام انجام گرفته، سرباز زدند. به گفته برخى مفسران آیه ۷۵ سوره آل‌ عمران به این نکته اشاره دارد.[۱۶] همچنین هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله ابوبکر را براى دریافت کمک مالى نزد رهبر قبیله بنى‌قینقاع فرستاد، آنان به طعنه گفتند که خداى شما دست نیاز به سوى ما گشوده و او تهیدست و ما توانگریم. (سوره آل‌ عمران/۳،۱۸۱)[۱۷]

آزار پیامبر اکرم و مسلمانان

برخى آیات نشان مى‌دهد که افرادى از اهل کتاب همانند مشرکان، با شیوه‌هاى گوناگون از جمله با سخنان خود، مسلمانان را اذیت مى‌کردند: «ولَتَسمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ اُوتواالکتبَ مِن قَبلِکم ومِنَ الَّذینَ اَشرَکوا اَذىً کثیرًا...». (سوره آل عمران/۳،۱۸۶) برخى آیه را در شأن کعب‌ بن اشرفِ شاعر از یهودیان مدینه نازل دانسته‌اند که در اشعار خویش به تحریک مشرکان و هجو پیامبر صلى الله علیه وآله و مسلمانان پرداخته و نام و زیبایی هاى زنان مسلمان را موضوع غزلهاى عاشقانه خود قرار مى‌داد.[۱۸]

برخى نیز آن را اشاره به سخن یکى از یهودیان دانسته‌اند که با شنیدن آیه «مَن ذَاالَّذى یقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا‌...» (سوره بقره/۲،۲۴۵) در تمسخر آن، خدا را تهیدست و خود را توانگر خوانده بود.[۱۹]

مسخره کردن اسلام

گروهى از اهل کتاب، دین و آیات الهى را به بازى و تمسخر مى‌گرفتند، براى همین خداوند مسلمانان را از دوستى با آنان برحذر مى‌داشت: «...لاتَتَّخِذوا الَّذینَ اتَّخَذوا دینَکم هُزُوًا ولَعِبـًا مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ مِن قَبلِکم والکفّارَ‌ اَولِیاءَ...».(سوره مائده/۵‌،۵۷) مفسران آیه را اشاره به برخورد افرادى از اهل کتاب دانسته‌اند که نزد مسلمانان اظهار اسلام کرده ولى در واقع بر کفر خود مانده بودند. آنان با این کار اسلام را بازیچه خود قرار مى‌دادند.[۲۰]

آنان همچنین با شنیدن صداى اذان و دعوت مردم به سوى نماز، آن را به مسخره گرفته، مى‌خندیدند:[۲۱] «و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا ولَعِبـًا ذلِک بِاَنَّهُم قَومٌ‌ لایعقِلون». (سوره مائده/۵‌،۵۸) قرآن ریشه چنین برخوردى را نابخردى و فقدان فهم درست معارف و معانى نهفته در این اعمال عبادى مى‌خواند[۲۲] که دلیل دیگرى جز ایمان مسلمانان به خداوند، قرآن، کتب آسمانى پیشین و فاسق بودن اغلب اهل کتاب نداشت: «قُل‌ یاَهلَ الکتبِ هَل تَنقِمونَ مِنّا اِلاّ اَن ءامَنّا بِاللّهِ وما اُنزِلَ اِلَینا وما اُنزِلَ مِن قَبلُ واَنَّ اَکثَرَکم فسِقون» (سوره مائده/۵‌،۵۹).

کتمان بشارت بعثت پیامبر اسلام

بر اساس برخى آیات، اهل کتاب بر پایه بشارت هاى آمده در تورات و انجیل، خیلى دقیق و روشن، پیامبر اسلام را مى‌شناخته‌اند (سوره بقره/۲، ۱۴۶؛ سوره آل‌ عمران/۳، ۲۰)؛ اما به رغم این بشارت ها، دست به تحریف و کتمان آنها زده، از تصدیق حقانیت قرآن و پیامبر اسلام خوددارى مى‌کردند.

تغییر کلماتى همچون «فارقلیطا» که معادل کلمه «احمد» صلى الله علیه وآله است به «پارکلیطوس» نمونه‌اى از این تحریف ها است،[۲۳] از این‌ رو، قرآن اهل‌ کتاب را بدان جهت که در کتاب هاى آسمانى دست برده و آن‌ را به صورت ناقص ارائه داده‌اند سرزنش‌ مى‌کند: «تَجعَلونَهُ قَراطیسَ تُبدونَها و‌ تُخفونَ کثیرًا» (سوره انعام/۶‌،۹۱) و چون تحریف و تصرف آنها در کتاب خدا، موجب شد بخش هاى فراوانى از کتاب الهى از بین برود آنان را از کسانى مى‌شمارد که تنها از بخشى از کتاب آسمانى بهره‌ برده‌اند: «الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکتبِ»[۲۴] (سوره نساء/۴، ۵۱).

برخورد قرآن با اهل کتاب

قرآن به رغم همه دشمنی هاى اهل کتاب با اسلام و مسلمانان، ضمن رعایت احترام و جداکردن صف آنان از بت‌پرستان، اصل دین و کتاب آسمانى آنان را تأیید (سوره آل عمران/۳، ۳، ۶۵) و با جداکردن صف حق جویان از گمراهان اهل کتاب، ایمان و صفات نیک دسته‌اى را مى‌ستاید و کفر و عناد و صفات زشت گروهى دیگر را نکوهش مى‌کند: «مِنهُمُ المُؤمِنونَ و اَکثَرُهُمُ الفسِقون... و باءو بِغَضَب مِنَ اللّهِ و ضُرِبَت عَلَیهِمُ المَسکنَةُ ذلِک بِاَنَّهُم کانوا یکفُرونَ بِایتِ اللّه... * لَیسوا سَواءً مِن اَهلِ الکتبِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ یتلونَ ءایتِ اللّهِ ءاناءَ الَّیلِ و‌هُم‌ یسجُدون * یؤمِنونَ بِاللّهِ والیومِ الأخِرِ و یأمُرونَ بِالمَعروفِ و ینهَونَ عَنِ المُنکرِ و یسرِعونَ فِى الخَیرتِ و اُولئِک مِنَ الصّلِحین». (سوره آل‌ عمران/۳،۱۱۰ ـ ۱۱۴)

از آیات قرآن و نیز سیره رسول اکرم صلى الله علیه و آله برمى‌آید که نخستین گام در برخورد با اهل کتاب، دعوت آنان به پذیرش اسلام است: «یاَیهَا الَّذینَ اُوتواالکتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَکم» (سوره نساء/۴، ۴۷)، بدین ترتیب قرآن در نخستین مرحله، دین آنان را منسوخ و پایان یافته اعلام نمود و براى دعوت آنان به پذیرش اسلام از شیوه استدلال و برهان استفاده و اعلام کرد: در صورتى که این راه مجابشان نسازد، تا سر حد مباهله و ملاعنه نیز پیش مى‌رود (سوره آل‌ عمران/ ۳، ۶۱)؛ تا جایى که خداوند به آنان هشدار مى‌دهد که اگر به قرآن و اسلام ایمان نیاورند آنان را مسخ یا لعن خواهد کرد: «یاَیهَا الَّذینَ اُوتواالکتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَکم مِن قَبلِ اَن‌ نَطمِسَ وُجوهـًا فَنَرُدَّها عَلى اَدبارِها اَو‌نَلعَنَهُم‌...». (سوره نساء/۴، ۴۷)

از این‌ رو رسول‌ اکرم صلى الله علیه وآله به محض ورود به مدینه، اهل کتاب را به اسلام فراخواند و چون سر باز زدند، با آنان پیمانى را که مشتمل بر اصول همزیستى مسالمت‌آمیز بود، امضا کرد[۲۵]؛ اما هرگز آنان را به‌ پذیرش اسلام وادار‌ نساخت.

همچنین اسلام با پیش‌بینى جزیه، جان، مال و مراکز دینى آنان را در پناه حکومت اسلامى محفوظ و محترم دانست و مسلمانان به رغم جواز ارتباط و اختلاط با اهل کتاب، از دوست گرفتن آنان و اعتماد به آنها برحذر شدند: «لا‌تَتَّخِذوا الیهودَ والنَّصرَى اَولِیاءَ». (سوره مائده/۵‌،۵۱)

قرآن همچنین اهل کتاب را مخاطب ساخته و کوشیده است بخشى از عقاید باطل و غلوآمیز آنان در حوزه فرهنگ دینى را اصلاح کند. نفى الوهیت مسیح و مریم علیهماالسلام و بنده خدا خواندن آنان، نفى پسر خدا بودن عُزَیر و عیسى و اعتقاد به تثلیث (سوره نساء/۴،۱۷۱؛ سوره مائده/۵‌، ۷۲؛ سوره توبه/۹، ۳۰-۳۱) همچنین تکذیب قتل و مصلوب شدن مسیح (سوره نساء/۴،۱۵۷) بدین منظور انجام گرفته است.

قرآن در فراخوانى از اهل کتاب و با تأکید بر مشترکات فرهنگ دینى، از آنان مى‌خواهد با رها ساختن برخى از عقاید باطل همچون شرک و دوگانه پرستى، بر محور عقاید مشترک با مسلمانان گرد آیند: «قُل یاَهلَ الکتبِ تَعالَوا اِلى کلِمَة سَواء بَینَنا وبَینَکم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ ولا نُشرِک بِهِ شیــًا ولا یتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ...» (سوره آل‌ عمران/۳،۶۴) و پیامبر صلى الله علیه وآله و مسلمانان سفارش شدند تا هنگام دعوت اهل کتاب غیر معاند به اسلام، از روش نیکو در بحث و استدلال بهره گرفته، بر عقاید مشترک تأکید کنند: «ولا‌تُجدِلوا اَهلَ الکتبِ اِلاّ بِالَّتى هِىَ اَحسَنُ اِلاَّ الَّذینَ ظَلَموا مِنهُم وقولوا ءامَنّا بِالَّذى اُنزِلَ اِلَینا واُنزِلَ اِلَیکم واِلهُنا واِلهُکم واحِدٌ ونَحنُ لَهُ مُسلِمون» (سوره عنکبوت/ ۲۹، ۴۶) و در این راه هرگز با آنان از در ستیز و جدال وارد نشوند: «و قُل لِلَّذینَ اوتوا الکتبَ والاُمِّیینَ ءَاَسلَمتُم فَاِن اَسلَموا فَقَدِ اهتَدَوا واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَیک البَلغُ». (سوره آل عمران/ ۳، ۲۰)

قرآن با وعده پاک شدن گناهان پیشین و ورود به بهشت، اهل کتاب را به پذیرش اسلام ترغیب مى‌کرد: «ولَو اَنَّ اَهلَ الکتبِ ءامَنوا واتَّقَوا لَکفَّرنا عَنهُم سَیاتِهِم ولاََدخَلنهُم جَنّتِ النَّعیم» (سوره مائده/۵‌،۶۵) و در ادامه و براى ترغیب بیشتر، پایبندى به تورات و انجیل را زمینه ساز برخوردارى از برکات آسمان و زمین مى‌خواند: «وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأکلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم». (سوره مائده/۵‌،۶۶)

با توجه به این که عمل واقعى به این دو کتاب آسمانى و همه آموزه‌هاى آن، مستلزم پذیرش اسلام است، مقصود قرآن آن است که عمل به این دو کتاب، به پذیرش اسلام انجامیده، چنین برکاتى را براى آنان به همراه خواهد داشت، از این‌رو در کنار عمل به تورات و انجیل، از عمل به آنچه براى ایشان فرو فرستاده شده (قرآن) یاد کرده است.[۲۶] قرآن، مسلمان شدن اهل کتاب را به خیر و صلاح خود آنان مى‌داند: «...ولَو ءامَنَ اَهلُ الکتبِ لَکانَ خَیرًا‌لَهُم...». (سوره آل عمران/۳،۱۱۰)

ستایش و نکوهش اهل کتاب در قرآن

از ویژگی هاى قرآن کریم، مراعات انصاف در توصیف ها و دسته‌بندی هاست. به رغم آن که اهل کتاب بر اثر لجاجت، رخدادهایى تلخ از خود در تاریخ اسلام به یادگار گذاشتند قرآن همه آنان را یکسان و همسان نمى‌شمارد: «لَیسوا سَواءً» (سوره آل عمران/۳،۱۱۳) بلکه دسته‌اى از ایشان را مؤمن خوانده، مى‌ستاید و بیشتر آنان را فاسق دانسته، نکوهش مى‌کند: «قُل‌ یاَهلَ الکتبِ... و اَنَّ اَکثَرَکم فسِقون». (سوره مائده/۵‌،۵۹ و نیز سوره آل‌ عمران/۳،۱۱۰) در قرآن صالحان اهل کتاب به سبب برخوردارى از پاره‌اى صفات نیک مورد ستایش قرار گرفته‌اند؛ از جمله:

رسوخ در علم

برخى از اهل کتاب، راسخ در علم و مؤمن خوانده شده‌اند که با پرهیز از کژاندیشى و کژروى افزون بر کتب آسمانى پیشین، به قرآن نیز ایمان داشتند؛ همچنین به روز قیامت اعتقاد داشته، به اقامه نماز و دادن زکات مى‌پرداختند: «لکنِ الرّ‌سِخونَ فِى العِلمِ مِنهُم والمُؤمِنونَ یؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلَیک وما اُنزِلَ مِن قَبلِک...». (سوره نساء/۴،۱۶۲)

وجود مؤمنان حقیقى در میان آنان

قرآن از مؤمنان حقیقى در میان اهل کتاب خبر داده است (سوره نساء/ ۴، ۱۶۲؛ سوره قصص/ ۲۸، ۵۲ ـ ۵۳)؛ ایمانى که آنان را به تلاوت آیات الهى، عبادت شبانه، امر به معروف و نهى از منکر و شتاب در کارهاى خیر وامى‌دارد: «یتلونَ ءایتِ اللّهِ ءاناءَ الَّیلِ وهُم یسجُدون × یؤمِنونَ بِاللّهِ والیومِ الأخِرِ و یأمُرونَ بِالمَعروفِ و ینهَونَ عَنِ المُنکرِ و یسرِعونَ فِى الخَیرتِ واُولئِک مِنَ الصّلِحین» (سوره آل عمران/۳،۱۱۳ ـ ۱۱۴) و هنگامى که آیات الهى بر آنان خوانده مى‌شود از دیدگانشان اشک مى‌بارد: «و اِذَا سَمِعوا ما اُنزِلَ اِلَى الرَّسولِ تَرَى اَعینَهُم تَفیضُ مِنَ‌الدَّمع». (سوره مائده/۵‌،۸۳) برخى از مفسران مصداق این آیه و دو آیه پس از آن را نجاشى و اطرافیان او دانسته‌اند که با تلاوت آیات قرآن از سوى جعفر‌ بن ابى‌طالب و تمجید از حضرت عیسى و مریم علیهماالسلام به حقانیت این آیات پى برده، ایمان آوردند.[۲۷]

امانت‌دارى

برخى از اهل کتاب چنان امانتدار توصیف شده‌اند که اگر دینارهاى فراوانى‌ به امانت به آنان داده شود به صاحبانش بازمى‌گردانند: «و مِن اَهلِ الکتبِ مَن اِن تَأمَنهُ بِقِنطار یؤَدِّهِ اِلَیک» (سوره آل عمران/۳،۷۵). قنطار را به معناى مالى فراوان و نامشخص و... دانسته‌اند.[۲۸]

برخوردارى از مکارم اخلاقى

پاسخ بدى را به خوبى دادن از رهنمودهاى مؤکد قرآن و تنها از عهده کسانى ساخته است که از صفات انسانى و ایمانى بهره وافر داشته و جزو صابران باشند. گروهى از اهل‌ کتاب به سبب برخوردارى از همین صفت پسندیده ستایش شده‌اند: «اَلَّذینَ ءاتَینهُمُ الکتبَ... * و‌یدرَءونَ بِالحَسَنَةِ السَّیئَة». (سوره قصص/۲۸،۵۲‌، ۵۴)

انفاق

انفاق و رسیدگى به مستمندان از جمله صفات اخلاقى است که برخى از اهل کتاب به سبب آن ستایش شده‌اند: «و مِمّا رَزَقنهُم ینفِقون». (سوره قصص/۲۸،۵۴) از مجموع آیاتى که برخى از اهل کتاب را ستایش کرده برمى‌آید که مقصود از این گروه کسانى از اهل کتاب‌اند که از عناد و استکبار به دور بوده و پس از شناخت حقانیت اسلام، به آن ایمان آورده‌اند.

اما قرآن کریم در برابر ستایش اقلیت اهل کتاب، اکثریت آنان را نکوهیده است. برخى از نکوهش هاى قرآن عام بوده، برخى دیگر ویژه یهود است. سبب نکوهش قرآن، وجود پاره‌اى از صفات زشت و نکوهیده در آنان است؛ از جمله:

خود برتربینى

اهل کتاب به سبب داشتن کتاب آسمانى و در برابر مشرکان بت‌پرست، خود را برگزیده و دوستان خدا مى‌دانستند. (سوره مائده/۵‌،۱۸) آنان بر اساس همین باور، بر این پندار باطل بودند که کسى جز آنان وارد بهشت نخواهد شد: «و قالوا لَن یدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصرى تِلک‌ اَمانِیهُم‌ قُل هاتوا بُرهنَکم اِن کنتُم صدِقین». (سوره بقره/۲،۱۱۱)

حسادت

حسادت اهل کتاب به ویژه یهود نسبت به مسلمانان بر اثر برگزیده شدن پیامبر آخرالزمان صلى الله علیه وآله از میان غیر آنان، سبب مخالفت شدید آنها شده است. آنان چنان به نعمت هایى که به مسلمانان مى‌رسید حسادت مى ورزیدند که در آتش خشم خود مى‌سوختند:[۲۹] «بَغیـًا اَن ینَزِّلَ اللّهُ مِن فَضلِهِ عَلى مَن یشاءُ مِن عِبادِهِ فَباء و بِغَضَب عَلى‌ غَضَب». (سوره بقره/۲،۹۰) آنان همچنین به سبب حسادت، مشرکان بت‌پرست را هدایت یافته‌تر از پیامبر صلى الله علیه وآله و مسلمانان مى‌خواندند. قرآن با توجه به این نکته که خداوند بر اساس مصالح و حکمت ها نعمت هایش را به برخى از بندگان داده و از برخى دیگر دریغ مى‌کند، آنها را به سبب چنین رشکى سخت نکوهش کرده است: «اَلَم تَرَ اِلَى الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکتبِ یؤمِنونَ بِالجِبتِ والطّغوتِ و یقولونَ لِلَّذینَ کفَروا هؤُلاءِ اَهدى مِنَ الَّذینَ ءامَنوا سَبیلا * اَم یحسُدونَ النّاسَ عَلى ما ءاتهُمُ اللّهُ مِن فَضلِه». (سوره نساء/۴،۵۱‌، ۵۴ و نیز ر.ک: سوره بقره/۲، ۱۰۹)

این آیات در شأن شمارى از عالمان یهود نازل شده که هنگام پرسش مشرکان از آنها درباره مقایسه اسلام و آیین بت‌پرستى، مشرکان را هدایت یافته‌تر مى‌خواندند.[۳۰]

بدخواهى

اهل کتاب هماره به جاى خیرخواهی، بدخواه مسلمانان بودند، به گونه‌اى که اگر مسلمانان به موفقیتى چون همبستگى، پیروزى در جنگ، گسترش اسلام و... مى‌رسیدند، ناراحت و اگر شرّى به آنان مى‌رسید خوشحال مى‌شدند: «اِن تَمسَسکم حَسَنَةٌ تَسُؤهُم واِن تُصِبکم سَیئَةٌ یفرَحوا بِها». (سوره آل عمران/۳،۱۲۰)[۳۱]

آنان همواره در دلشان طالب آن بودند که مسلمانان با ترک اسلام این نعمت را از کف داده، گمراه شوند: «ودَّت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الکتبِ لَو یضِلّونَکم» (سوره آل‌ عمران/۳،۶۹) و این مخالفت و برخورد به آنجا رسید که با پیامبر از در جنگ وارد شدند و با پیروزى مسلمانان دسته‌اى از آنان کشته و دسته‌اى اسیر و دسته‌اى از دیارشان اخراج شدند. (سوره احزاب/۳۳، ۲۶؛ سوره حشر/ ۵۹‌،۲)

خیانت در امانت و پیمان‌شکنى

گروهى از اهل کتاب چنان در امانت خیانتکارند که اگر دینارى به امانت به آنان سپرده شود به آن خیانت کرده، حاضر به بازگرداندن آن به صاحبش نیستند، مگر آن که در برابر آنان اقامه دعوا شود: «...و مِنهُم مَن اِن تَأمَنهُ بِدینار لایؤَدِّهِ اِلَیک اِلاّ مادُمتَ عَلَیهِ قائِمـًا». (سوره آل‌ عمران/۳،۷۵)

گروهى از آنان (یهود) به شکستن پیمان معروف بودند؛ از جمله به عهدهایى که با مسلمانان مى‌بستند نیز وفادار نبودند: «اَو کلَّما عهَدوا عَهدًا نَبَذَهُ فَریقٌ مِنهُم» (سوره بقره/۲، ۱۰۰)؛ مانند‌ پیمان ترک تخاصم با مسلمانان که با یارى مشرکان از سوى یهود بنى قریظه و بنى نضیر در جنگ خندق شکسته شد.[۳۲]

فسق

قرآن اکثر اهل‌ کتاب را به سبب ایمان نیاوردن به پیامبر اسلام و اقرار نکردن به وجود بشارتِ آمدن وى در کتاب هایشان، فاسق دانسته است:[۳۳] «...مِنهُمُ المُؤمِنونَ واَکثَرُهُمُ الفسِقون». (سوره آل‌ عمران/۳،۱۱۰ و نیز ر.ک: سوره مائده/۵‌، ۵۹)

قرآن همچنین از ارتکاب گناه همانند تمسخر آیات خدا، زیر پا گذاشتن حدود الهى، حرامخوارى از جمله رشوه و ربا گرفتن به وسیله اکثر یهود از اهل کتاب خبر مى‌دهد:[۳۴] «و تَرى کثیرًا مِنهُم یسرِعونَ فِى الاِثمِ والعُدونِ واَکلِهِمُ السُّحتَ لَبِئسَ ما کانوا یعمَلون». (سوره مائده/۵‌،۶۲)

پیروى از راهبان و احبار

پیروى بى‌چون و چرای اهل کتاب از راهبان و احبار به حدى رسید که در مسائل دینى همانند خداوند از آنان فرمانبردار بودند: «اِتَّخَذوا اَحبارَهُم ورُهبنَهُم اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ». (سوره توبه/۹،۳۱)

در روایتى از امام صادق علیه السلام این آیه به اطاعت بى‌قید و شرط اهل‌کتاب از احبار و رهبان تفسیر شده است. آنان هرچه را حلال و حرام مى‌کردند، از سوى عامه مردم پذیرفته مى‌شد،[۳۵] از این‌رو قرآن از اهل کتاب مى‌خواهد که جز خداوند، ربوبیت تشریعى هیچ‌ کسى را نپذیرند: «ولا‌یتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّه». (سوره آل عمران/۳،۶۴) آنان با آن که مى‌دیدند دانشمندانشان با جعل و تحریف از مردم رشوه مى‌گیرند از آنان فاصله نگرفتند.

ناهمدل بودن

اهل کتاب به ویژه یهودیان بیشتر از در مکر و نیرنگ با مسلمانان درمى‌آمدند و از روبرو شدن با آنان در صفوف کارزار اجتناب کرده، اگر هم تن به جنگ مى‌دادند از درون قلعه‌ها و بالاى برج و باروهاى مستحکم با پرتاب سنگ و تیراندازى به نبرد مى‌پرداختند. آنان برخلاف ظاهر که متحد و یکپارچه به نظر مى‌آمدند، به سبب اختلاف در انگیزه و هدف، با یکدیگر همدل و همراه نبودند: «لایقتِلونَکم جَمیعـًا اِلاّ فى قُرًى مُحَصَّنَة اَو مِن وراءِ جُدُر بَأسُهُم بَینَهُم شَدیدٌ تَحسَبُهُم جَمیعـًا و قُلوبُهُم شَتّى...». (سوره حشر/۵۹‌،۱۴)

ادعاهاى اهل کتاب

اهل کتاب براى خود، مدعى فضایل و درجاتى بودند که ریشه در برترى‌جویى آنان داشت. قرآن چنین ادعاهایى را صرفاً آرزوهایى بى‌پایه و اساس دانسته است: «...تِلک اَمانِیهُم». (سوره بقره/ ۲، ۱۱۱) برخى از آن ادعاها عبارت است از:

انحصارطلبى در هدایت یابى:

آنان همه را گمراه و هدایت را تنها در گرو آیین خود مى‌دانستند: «وَقَالُوا کونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تَهْتَدُوا». (سوره بقره/۲،۱۳۵) البته حقانیت یکدیگر را نیز قبول نداشته، هر یک آیین دیگرى را بى‌پایه و اساس و فقط آیین خود را بر حق مى‌خواند:[۳۶] «و قالَتِ النَّصرى لَیسَتِ الیهودُ عَلى شَىء...». (سوره بقره/۲،۱۱۳)

پیروى حضرت ابراهیم از آیین آنها:

با توجه به جایگاه بلند حضرت ابراهیم علیه السلام به عنوان پدر ادیان توحیدى و آن که خاستگاه اصلى دو دین یهود و نصارا از طریق حضرت موسى علیه السلام و پیامبران الهى بوده است، هر یک از دو گروه اهل کتاب مى‌کوشیدند آن حضرت و نیز دیگر پیامبران برخاسته از نسل او را پیرو آیین خود معرفى کنند: «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ کانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَ» (سوره بقره/۲،۱۴۰) و براى اثبات ادعاى خود به محاجّه با یکدیگر مى‌پرداختند. (سوره آل‌ عمران/۳،۶۵)

قرآن با توجه به این که دین یهود و نصارا پس از ابراهیم علیه السلام پیدا شده، ضمن عتاب آنان به سبب چنین ادعا و ستیزى، اعلام کرد که ابراهیم علیه السلام بر دین یهود یا نصارا نبوده بلکه تابع دین حنیف بوده است: «ما‌کانَ اِبرهیمُ یهودِیـًّا و‌لا‌نَصرانِیـًّا ولکن کانَ حَنِیفـًا‌ مُسلِمـًا». (سوره آل‌ عمران/۳،۶۷)

برگزیده خدا بودن:

اهل کتاب خود را نسبت به دیگر ساکنان شبه جزیره عرب که اغلب بت‌پرست و فاقد آیین و کتاب آسمانى بودند، به‌ ویژه مشرکان مکه برتر مى‌دانستند (سوره بقره/۲،۱۳۵) و بدین جهت خود را در برابر آنان مسئول نیز نمى‌دانستند: «قالوا لَیسَ عَلَینا فى الاُمِّیینَ سَبیل». (سوره آل‌ عمران/۳،۷۵)

آنان پا را فراتر گذاشته، مدعى بودند که فرزندان و دوستان خدایند. گرچه ادعاى برگزیدگى بیشتر در میان یهود رواج داشت؛ اما نصارا نیز به تدریج این ادعا را مطرح کردند: «و‌قالَتِ الیهودُ والنَّصرى نَحنُ اَبنؤُا اللّهِ واَحِبّؤُهُ». (سوره مائده/۵‌،۱۸) قرآن در پاسخ آنان، آمرزش گناه را تابع اراده حکیمانه خداوند و نه در گرو یهودى یا نصرانى بودن خوانده و مجازات شدن آنها به سبب گناهانشان را دلیل بطلان ادعاى آنان مى‌آورد: اگر راست مى‌گویید چرا خداوند شما را به سبب گناهانتان کیفر مى‌کند: «قل فلم یعذّبکم بذنوبکم بَل اَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَقَ یغفِرُ لِمَن یشاءُ و یعَذِّبُ مَن یشاءُ»؛ (سوره مائده/۵‌،۱۸) همچنین مى‌گوید: اگر به راستى اولیاى خدا هستید چرا مشتاق مرگ و دیدار خداوند نیستید؛ (سوره جمعه/۶۲‌،۶) گویا اهل کتاب بر اثر برخى جرم ها و گناهانى که به ارتکاب آنها اذعان داشتند، خود را مستحق کیفر دوزخ مى‌دانستند؛ اما چون خود را دوست و برگزیده خداوند مى‌شمردند، معتقد بودند تنها چند روزى محدود در آتش دوزخ خواهند ماند.[۳۷]

«قالوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ اِلاّ اَیامـًا‌ مَعدودت». (سوره آل عمران/۳،۲۴) این ادعا از سوى یهود مطرح مى‌شد و آنان مدعى بودند که فقط به مدت ۴۰ روز که بنى‌اسرائیل در غیاب حضرت موسى علیه السلام به گوساله‌پرستى پرداختند، عذاب خواهند شد؛[۳۸] اما قرآن ادعاى آنان را مردود دانسته، ضمن بیان‌ این نکته که مورد لعن خداوند هستند (سوره مائده/۵‌،۶۰) از جاودانه بودن آنان در آتش دوزخ خبر داده است: «اِنَّ الَّذینَ کفَروا مِن اَهلِ الکتبِ والمُشرِکینَ فى نارِ جَهَنَّمَ خلِدینَ فیها».(سوره بیّنه/۹۸،۶)

انحصارى دانستن بهشت براى خود:

اهل کتاب بر اساس امتیازات و فضایل پندارى، تنها خود را شایسته ورود به بهشت و پیروان سایر ادیان آسمانى را از آن محروم مى‌دانستند: «و قالوا لَن یدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصرى تِلک اَمانِیهُم‌ قُل هاتوا بُرهنَکم اِن کنتُم صدِقین». (سوره بقره/۲،۱۱۱) «لن» به انحصار ابدى بهشت براى آنان اشاره دارد و حرف «أو» بیانگر این است که یهود و نصارا هر دو این ادعا را داشتند.[۳۹]

قرآن از یک سو چنین ادعایى را صرفاً آمال و آرزوى آنان و بى‌دلیل مى‌خواند و از سوى دیگر ورود به بهشت را فقط بر اساس ایمان و عمل صالح امکان‌پذیر مى‌شمارد و این که به دلخواه اهل کتاب و حتى مسلمانان نیز نیست: «والَّذینَ ءامَنوا و عَمِلواالصّلِحتِ سَنُدخِلُهُم جَنّت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ... * لَیسَ بِاَمانِیکم ولا اَمانِىِّ اَهلِ الکتبِ مَن یعمَل سوءًا یجزَ بِهِ...». (سوره نساء/۴، ۱۲۲ـ۱۲۳)

احکام فقهى و حقوقى اهل کتاب

وجوب پذیرش اسلام

چون اسلام آخرین شریعت الهى است، خداوند متعال در آیات فراوانى همه انسانها و پیروان شرایع آسمانى را به پذیرش آن و ترک عقاید و احکام شرک آلود و منسوخ خود فراخوانده است: «قُل یاَیهَا النّاسُ اِنّى رَسولُ اللّهِ اِلَیکم جَمیعـًا... فَامِنُوا بِاللّهِ ورَسُولِهِ النَّبىِّ‌ الاُمّىِّ». (سوره اعراف/۷،۱۵۸؛ سوره فرقان/۲۵،۱ و...)

در برخى آیات، اهل کتاب به طور خاص مخاطب قرار گرفته و به پذیرش اسلام فرمان داده شده‌اند: «یاَیهَا الَّذینَ اُوتواالکتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما‌ مَعَکم». (سوره نساء/۴،۴۷ و نیز سوره بقره/۲،۴۱؛ سوره نساء/۴، ۱۷۰ ـ ۱۷۱) از این آیات برمى‌آید که پذیرش اسلام از سوى اهل کتاب نه فقط فرمان قرآن، بلکه فرمان کتب آسمانىِ اهل کتاب نیز بوده است، از این‌ رو قرآن در آیاتى دیگر آن دسته از اهل کتاب را که از پذیرش اسلام سر‌ باز زده‌اند، به عذاب دردناک تهدید کرده است: «اِنَّ الَّذینَ کفَروا مِن اَهلِ الکتـبِ... فى نارِ جَهَنَّمَ خلِدینَ فیها». (سوره بیّنه/۹۸،۶)

اما در این که اهل کتاب و دیگر کافران همان‌گونه که به پذیرش اسلام و اصول آن موظف‌اند، در صورت نپذیرفتن اسلام آیا موظف به عمل به فروعات اسلام هستند یا نه، میان فقیهان دو دیدگاه است: برخى با استناد به آیاتى (سوره بقره/۲، ۲۱؛ سوره آل‌ عمران/۳،۹۷) که در آن همه انسان ها مخاطب برخى تکالیف‌اند، معتقدند که کافران همانند اصول، به فروع نیز مکلف‌اند؛[۴۰] اما برخى برآن‌اند که کافران تنها در صورت پذیرش اصول، مکلف به فروع احکام اسلام‌اند.[۴۱]

نجاست یا طهارت اهل کتاب

قرآن در آیاتى گروهى از اهل کتاب را (یهود بنى قریظه و...) که به تکذیب پیامبر اسلام و نبرد با وى پرداختند کافر مى‌خواند: (سوره حشر/۵۹‌،۲)؛ همچنین در آیاتى دیگر از عقاید شرک‌آمیز آنان سخن به میان آورده است. (سوره نساء/۴،۱۷۱؛ سوره مائده/۵‌،۱۷، ۷۲ ـ ۷۳، ۷۵، ۷۷، ۱۱۶ ـ ۱۱۷؛ سوره توبه/۹، ۳۰ ـ ۳۱) از سوى دیگر قرآن، مشرکان را نجس شمرده و از مسلمانان خواسته است تا از ورود آنان به مسجدالحرام جلوگیرى کنند.

«یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ فَلا یقرَبُوا المَسجدَالحَرامَ بَعدَ عامِهِم هذا». (سوره توبه/۹،۲۸) برخى فقیهان امامیه با استناد به این آیه و برخى روایات، همه اهل کتاب[۴۲] یا گروهى از آنان را که عقاید شرک آمیز دارند[۴۳] نجس و آن را دیدگاه مشهور امامیه دانسته‌اند؛[۴۴] اما دسته‌اى با این استدلال که واژه شرک در قرآن بیشتر به بت‌پرستان انصراف دارد و نیز تفکیک مشرکان از اهل کتاب در آیات متعدد دیگر (سوره بقره/۲،۱۰۵؛ سوره آل‌ عمران/۳،۱۸۶؛ سوره مائده/۵‌،۸۲‌؛ سوره حج/۲۲،۱۷)، «المُشرِکوُن» در آیه فوق را به بت‌پرستان منحصر دانسته‌اند. این گروه، روایاتى را که بر نجاست اهل‌ کتاب دلالت دارد، بر نجاست عرضى آنان حمل کرده‌اند؛ نه نجاست ذاتى.[۴۵] برخى از فقیهان نیز با استناد به آیه ۱۲۵ سوره انعام که غیر مؤمنان را پلید (رجس) شمرده، به نجاست اهل کتاب حکم کرده‌اند.[۴۶] اما عده‌اى دیگر با رد آن گفته‌اند: «رجس» در لغت و آیات به معناى امر مکروه، ناپسند، زشت، گناه، کفر و پلیدى آمده است، از این‌رو نجاست فقهى مراد نیست.[۴۷] دسته‌اى نیز با اصل پذیرش نجاست اهل کتاب برآن‌اند که این حکم سیاسى است؛ نه فقهى و حکمت آن این است که مسلمانان با اهل‌کتاب معاشرت نداشته باشند و از آنان اثر نپذیرند.[۴۸] اهل سنت نیز جز افرادى اندک، به طهارت ذاتى اهل کتاب فتوا داده‌اند.[۴۹]

حلیت طعام اهل کتاب

در آیه ۵ سوره مائده، طعام اهل کتاب و مسلمانان براى یکدیگر حلال شمرده شده است: «و طَعامُ الَّذینَ اوتواالکتبَ حِلٌّ لَکم وطَعامُکم حِلٌّ لَهُم». در این که مقصود از طعام اهل کتاب چیست، آراى گوناگونى بین مفسران و فقیهان اسلامى مطرح است؛ بیشتر مفسران و فقهاى اهل سنت[۵۰] و برخى امامیه [۵۱] مقصود از آن را ذبیحه اهل کتاب و برخى مراد از آن را مطلق طعام اهل کتاب، اعم از ذبیحه یا غیرذبیحه دانسته‌اند[۵۲] ولى عده‌اى برآن‌اند که مقصود از آن حبوبات همچون گندم، برنج، عدس و غذاهایى است که احتیاج به تزکیه ندارد.[۵۳] در بیشتر روایات اهل‌بیت علیهم السلام نیز که در این‌باره نقل شده، طعام همین گونه تفسیر شده‌ است.[۵۴]

ازدواج با اهل کتاب

در آیاتى، ازدواج مسلمان با زنان و مردان کافر و مشرک به طور مطلق حرام دانسته شده: «وَلاَ تَنکحُواْ الْمُشْرِکاتِ حَتَّى یؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیرٌ مِّن مُّشْرِکةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکمْ وَلاَ تُنکحُواْ الْمُشِرِکینَ حَتَّى یؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیرٌ مِّن مُّشْرِک...» (سوره بقره/۲،۲۲۱ و نیز ممتحنه /۶۰‌،۱۰)؛ اما در آیه ۵ سوره مائده، ازدواج مردان مسلمان با زنان عفیف اهل‌ کتاب جایز شمرده شده است: «الیومَ اُحِلَّ لَکمُ... والمُحصَنتُ مِنَ المُؤمِنتِ والمُحصَنتُ مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ مِن قَبلِکم اِذا ءاتَیتُموهُنَّ اُجورَهُنَّ».

برخى از مفسران با توجه به عموم نهى از ازدواج با کافران در آیات قبل، برآن‌اند که مقصود از زنان اهل کتاب در این آیه کسانى‌اند که پس از کفر به اسلام گرویده‌اند و علت بیان این حکم از سوى خداوند این بود که برخى از مسلمانان از ازدواج با چنین زنانى به جهت کفر پیشین اکراه داشتند؛ اما آیه فوق ازدواج با چنین زنانى را مباح شمرد.[۵۵]

برخى نیز گفته‌اند: مقصود ازدواج موقت با زنان اهل‌کتاب است[۵۶] و این را رأى مشهور فقیهان امامیه دانسته‌اند[۵۷]؛ اما برخى قائل به نسخ آیه فوق به وسیله آیات ۲۲۱ سوره بقره و ۱۰ سوره ممتحنه شده و ازدواج با اهل کتاب را به هر شکلى ممنوع مى‌دانند[۵۸]؛ ولى به نظر بیشتر علماى اهل سنت[۵۹] و برخى مفسران و فقیهان امامیه،[۶۰] ازدواج دائم با زنان اهل کتاب جایز است.

داورى میان اهل کتاب

در صورتى که اهل‌کتاب در اختلافات خود به حاکم اسلامى مراجعه کنند، حاکم اسلامى مى‌تواند میان آنان قضاوت و داورى کرده، یا آن را نپذیرد:[۶۱] «فَاِن جاءوک فَاحکم بَینَهُم اَو اَعرِض عَنهُم». (سوره مائده/۵‌،۴۲) این تخییر در صورتى است که اهل کتاب اهل ذمه نباشند؛ اما در صورتى که از اهل ذمه باشند، داورى میان آنان بر حاکم اسلامى واجب است.[۶۲] در هر حال، در صورت قضاوت باید بر اساس قوانین اسلام و قرآن در میان آنان حکم شود؛ نه بر اساس خواسته‌هاى باطل اهل کتاب:[۶۳] «و اَنزَلنا اِلَیک الکتبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقـًا لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الکتبِ و مُهَیمِنـًا عَلَیهِ فاحکم بَینَهُم بِما اَنزَلَ اللّهُ و لاتَتَّبِع اَهواءَهُم عَمّا جاءَک مِنَ الحَقِّ». (سوره مائده/۵‌،۴۸ و نیز‌۴۹)

گواهى اهل کتاب

در صورت امکان و دسترسى به مسلمان، پذیرش شهادت غیرمسلمان جایز نیست[۶۴]، بر همین اساس قرآن، ابتدا شهادت دو نفر عادل مسلمان را در وصیت توصیه کرده است: «یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا شَهدَةُ بَینِکم اِذا حَضَرَ اَحَدَکمُ المَوتُ حینَ الوَصِیةِ اثنانِ ذَوا عَدل مِنکم». (سوره مائده/۵‌،۱۰۶) مخاطب «مِنکم» در آیه مذکور مسلمانان هستند؛[۶۵] اما اگر ضرورت اقتضا کند و فرد مسلمانى براى گواه شدن نباشد، شهادت غیرمسلمان نیز پذیرفته است: «اَو ءاخَرانِ مِن غَیرِکم اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِى الاَرضِ فَاَصبَتکم مُصیبَةُ المَوت». (سوره مائده/۵‌،۱۰۶) به نظر برخى، مقصود از «ءاخَرانِ مِن غَیرِکم» شاهدان از غیر اهل و عشیره هستند و برخى مراد از آن را اهل ذمه دانسته‌اند؛ لیکن به نظر بیشتر مفسران، مقصود مطلق اهل کتاب‌اند که در صورت نبود شاهد مسلمان، شهادت آنان پذیرفته است.[۶۶] در روایتى از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام این معنا تأیید شده است.[۶۷] شأن نزول آیه فوق که در مورد وصیت یکى از مسلمانان قبل از وفات و سپردن وصیت و اموال خود بدست دو نفر از اهل کتاب است، نیز این معنا را تأیید مى‌کند.[۶۸]

دریافت جزیه

در دوران اقتدار حکومت اسلامى چنانچه اهل کتاب از پذیرش اسلام خوددارى کنند، حاکم اسلامى آنان را میان جنگ، کوچیدن از سرزمین اسلامى یا پرداخت جزیه به عنوان مالیاتى ویژه در ازاى مصونیت جان و مال آنان در سایه حکومت اسلامى مخیر مى‌سازد.[۶۹] (سوره توبه/ ۹، ۲۹)

جنگ با اهل کتاب

در مواردى که قدرت از آنِ مسلمانان و حکومت در دست پیامبر یا امام‌ معصوم باشد و اهل کتاب از کوچیدن از سرزمین اسلامى یا پرداخت جزیه امتناع کنند و نیز در مواردى که پیمانشان با مسلمانان را بشکنند، جنگیدن به عنوان آخرین گام برخورد با آنان پیش‌بینى شده است: «قتِلُوا الَّذینَ لایؤمِنونَ بِاللّهِ ولابِالیومِ الأخِرِ ولایحَرِّمونَ ما حَرَّمَ اللّهُ و رَسولُهُ و‌لایدینونَ دینَ الحَقِّ مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ» (سوره توبه/۹، ۲۹).

فرجام اهل‌ کتاب

از ظاهر برخى آیات (سوره بقره/۲،۶۲‌؛ سوره مائده/۵‌،۶۹) برمى‌آید که صالحان اهل کتاب، سرانجام اهل نجات بوده، به عذاب الهى گرفتار نخواهند شد؛ اما از صریح آیاتى دیگر، کیفر اخروى کفرپیشگان آنان بدست مى‌آید: «اِنَّ الَّذینَ کفَروا مِن اَهلِ الکتبِ والمُشرِکینَ فى نارِ‌جَهَنَّمَ خلِدینَ فیها». (سوره بیّنه/ ۹۸، ۶)

برخى آیات از ایجاد دشمنى و کینه میان نصارا تا روز قیامت خبر داده است: «فَاَغرَینا بَینَهُمُ العَداوةَ والبَغضاءَ اِلى یومِ القِیمَةِ». (سوره مائده/۵‌، ۱۴) و از پاره‌اى دیگر بدست مى‌آید که همه اهل کتاب پیش از مرگ حضرت عیسى علیه السلام به او ایمان مى‌آورند: «و‌اِن مِن اَهلِ الکتبِ اِلاّ لَیؤمِنَنَّ بِهِ قَبلَ‌ مَوتِهِ‌...» (سوره نساء/ ۴، ۱۵۹)؛ یعنى یهودیان نبوت او را مى‌پذیرند و مسیحیان از اعتقاد به الوهیت او دست مى‌کشند و این بر اساس روایات اسلامى، در زمانى است که مسیح علیه السلام با ظهور حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف از آسمان فرود مى‌آید[۷۰] و بساط همه ادیان با جهانى شدن اسلام برچیده مى‌شود. (سوره توبه/۹، ۳۳) از مفهوم این گونه آیات مى‌توان نتیجه گرفت که اهل کتاب تا دوران آخرالزمان و ظهور مهدى آل‌محمد علیه السلام همچنان حیات دینى خواهند داشت.

پانویس

  1. بصائر ذوى التمییز، ج‌۲، ص‌۸۳‌ـ‌۸۵‌؛ التحقیق، ج‌۱، ص‌۱۶۹، «اهل».
  2. دایرة‌المعارف تشیع، ج‌۲، ص‌۶۱۶‌.
  3. تفسیر قمى، ج‌۱، ص‌۱۰۶؛ التبیان، ج‌۲، ص‌۵۰۵‌؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۳۶.
  4. مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۲۶۷؛ تفسیر قرطبى، ج‌۶ ص‌۷۷؛ تفسیر جلالین، ص‌۱۳۸.
  5. تفسیر قمى، ج‌۱، ص‌۱۹۶‌ـ‌۱۹۷؛ التبیان، ج‌۳، ص‌۵۲۳‌؛ مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۲۹۹، ۳۰۱.
  6. جامع‌البیان، مج‌۵‌، ج‌۷، ص‌۲۱۷‌ـ‌۲۱۸؛ التبیان، ج‌۲، ص‌۲۱؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۴۲۳.
  7. جامع‌البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۱۰؛ التبیان، ج‌۳، ص‌۳۷۶؛ مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۲۰۵.
  8. مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۴۲۲.
  9. جامع البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۳۷؛ التبیان، ج‌۲، ص‌۲۱؛ فقه‌القرآن، ج‌۱، ص‌۹۳.
  10. التبیان، ج‌۲، ص‌۵۴۱‌؛ مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۳۵۳.
  11. التبیان، ج‌۲، ص‌۴۹۹؛ جوامع الجامع، ج‌۱، ص‌۱۸۲.
  12. جامع البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۴۲۲‌ـ‌۴۲۵؛ جوامع الجامع، ج‌۱، ص‌۱۸۲؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۱، ص‌۳۸۱.
  13. جوامع الجامع، ج‌۱، ص‌۱۸۲.
  14. جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۳۲‌ـ‌۳۳؛ تفسیر قرطبى، ج‌۴، ص‌۱۰۰؛ لباب النقول، ص‌۶۵‌.
  15. جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۳۲‌ـ‌۳۳؛ تفسیر قرطبى، ج‌۴، ص‌۱۰۰؛ لباب النقول، ص‌۶۵‌.
  16. التبیان، ج‌۲، ص‌۵۰۴‌؛ الصحیح من السیره، ج‌۶‌، ص‌۳۲.
  17. جامع البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۲۵۸‌ـ‌۲۶۱؛ اسباب النزول، ص‌۸۸‌.
  18. مجمع‌البیان، ج۲، ص۹۰۳؛ زادالمسیر، ج۱، ص۵۲۰.
  19. تفسیر قرطبى، ج‌۴، ص‌۱۹۳.
  20. جامع‌البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۳۹۱؛ مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۲۸؛ المیزان، ج‌۶‌، ص‌۲۷.
  21. مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۳۲۹؛ المیزان، ج‌۶‌، ص‌۲۸.
  22. جامع البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۳۹۳؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۷۵؛ المیزان، ج‌۶‌، ص‌۲۸.
  23. کنزالدقائق، ج۲، ص۴۶۸؛ صیانة القرآن من التحریف، ص‌۱۲۱‌ـ‌۱۴۸؛ نورالبراهین، ج۲، ص۴۵۷‌ـ‌۴۵۸؛ کشف‌الغطاء، ج۲، ص۳۸۸‌ـ‌۳۸۹.
  24. المیزان، ج‌۳، ص‌۱۲۴، ۳۰۸، ۳۳۰.
  25. البدایة والنهایه، ج‌۳، ص‌۱۶۵، ۱۷۶‌ـ‌۱۷۷؛ سیرة‌النبى صلى الله علیه وآله، ص‌۲۷۳.
  26. المیزان، ج‌۶‌، ص‌۳۸.
  27. جامع البیان، مج‌۵‌، ج‌۷، ص‌۴‌ـ‌۵‌.
  28. النهایه، ج۴، ص۱۱۳؛ لسان‌العرب، ج۱۱، ص‌۳۲۰، «قنطر»؛ مجمع‌البحرین، ج‌۳، ص‌۵۲۲‌ـ‌۵۲۳‌، «قطر».
  29. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۵۸۵‌؛ التبیان، ج‌۱، ص‌۳۴۹؛ مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۳۱۴.
  30. جامع‌البیان، مج‌۴، ج‌۵‌، ص‌۱۸۷‌ـ‌۱۸۸؛ التبیان، ج‌۳، ص‌۲۲۳؛ المیزان، ج‌۴، ص‌۳۷۵.
  31. جامع البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۹۰؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۳۷۶؛ المیزان، ج‌۳، ص‌۳۸۳.
  32. التبیان، ج۱، ص‌۳۶۷؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۳۲۸.
  33. التبیان، ج۲، ص۵۵۸‌؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۸۱۱‌؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۱، ص‌۴۰۵.
  34. مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۳۳۵؛ المیزان، ج‌۶‌، ص‌۳۱.
  35. تفسیر عیاشى، ج‌۲، ص‌۸۶‌ـ‌۸۷‌؛ التبیان، ج‌۲، ص‌۴۸۸؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۶۷.
  36. مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۴۰۲‌ـ‌۴۰۳؛ املاء ما من به الرحمن، ج‌۱، ص‌۲۱؛ المیزان، ج‌۱، ص‌۳۰۹.
  37. تفسیر بیضاوى، ج‌۱، ص‌۲۴۶.
  38. جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۲۹۷‌ـ‌۲۹۸؛ تفسیر ابى السعود، ج‌۱، ص‌۳۴۴.
  39. التبیان، ج‌۱، ص‌۴۰۹‌ـ‌۴۱۰؛ مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۳۵۰؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۱، ص‌۱۵۹‌ـ‌۱۶۰.
  40. المبسوط، ج۱، ص۲۶۵؛ کشف‌اللثام، ج۵‌، ص۱۳۰؛ موسوعة الفقهیه، ج‌۳، ص‌۲۶۹.
  41. الحدائق، ج‌۳، ص‌۳۹ - ۴۱؛ مستندالعروه، «زکاة»، ج‌۱، ص‌۱۲۴.
  42. الحدائق، ج‌۵‌، ص‌۱۶.
  43. مجمع الفائده، ج‌۱، ص‌۳۲۰.
  44. جواهر الکلام، ج‌۶‌، ص‌۴۱‌ـ‌۴۴.
  45. الکاشف، ج۴، ص۲۸؛ جامع‌المدارک، ج۱، ص۲۰۱؛ مستمسک‌العروه، ج‌۲، ص‌۳۶۹.
  46. حقوق اقلیت ها، ص‌۲۴۵؛ طهارت و نجاست اهل کتاب، ص‌۲۰۵.
  47. حقوق اقلیت ها، ص‌۲۴۵؛ طهارت و نجاست اهل کتاب، ص‌۲۰۵.
  48. حقوق اقلیت ها، ص‌۲۴۷‌ـ‌۲۴۸.
  49. طهارت و نجاست اهل کتاب، ص‌۲۱۰‌ـ‌۲۱۱.
  50. جامع البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۱۳۸؛ الفقه الاسلامى، ج‌۴، ص‌۲۷۶۰.
  51. مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۲۵۱.
  52. مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۲۵۱.
  53. همان؛ المیزان، ج‌۵‌، ص‌۲۰۴.
  54. نورالثقلین، ج۱، ص۵۹۳‌؛ المیزان، ج‌۵‌، ص‌۲۰۴.
  55. مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۲۵۱.
  56. همان؛ نمونه، ج‌۴، ص‌۲۸۲.
  57. جواهرالکلام، ج‌۳۰، ص‌۲۸، ۱۵۵‌ـ‌۱۵۶.
  58. مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۲۵۱.
  59. الفقه الاسلامى، ج‌۹، ص‌۶۶۵۳‌ـ‌۶۶۵۷‌.
  60. جواهرالکلام، ج۳۰، ص۳۱؛ المیزان، ج۵، ص۲۰۸.
  61. زبدة البیان، ص‌۸۵۹‌؛ فقه القرآن، ج‌۲، ص‌۱۵.
  62. زبدة البیان، ص‌۸۶۰‌.
  63. مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۱۳؛ فقه القرآن، ج‌۱، ص‌۴۱۷.
  64. فقه‌القرآن، ج‌۱، ص‌۴۱۷.
  65. همان؛ مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۳۹۶.
  66. مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۳۹۶‌ـ‌۳۹۷؛ المیزان، ج‌۶‌، ص‌۱۹۶.
  67. الصافى، ج‌۲، ص‌۹۶؛ نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۶۸۶‌.
  68. التبیان، ج‌۴، ص‌۴۲؛ مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۳۹۵؛ زادالمسیر، ج‌۲، ص‌۴۴۵.
  69. فقه الصادق علیه السلام، ج‌۱۳، ص‌۵۳‌ـ‌۵۴‌؛ الجزیة و احکامها، ص۵۲‌ـ‌۹۴.
  70. نمونه، ج‌۴، ص‌۲۰۴.

منابع