مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

غزوه بنی قریظه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش فنی)
 
(۳۱ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
{{خوب}}
 +
{{شناسنامه غزوات
 +
|تصویر=[[پرونده:غزوة بني قریظه.JPG |250px|center]]
 +
|زمان = اواخر ذیقعده و اوایل ذیحجه سال پنجم هجری
 +
|مکان = قلعه‌های بنی قُرَیظه در مدینه
 +
|غزوه قبلی =[[غزوه احزاب]]
 +
|غزوه بعدی =  [[غزوه بنى لحيان]]
 +
|علت غزوه = خیانت بنی قریظه که هم پیمان مسلمانان بودند در غزوه خندق و حمله آنان از پشت سر به مسلمانان.
 +
|نتیجه = پس از آن که یهودیان از محاصره به تنگ آمدند، سعد بن معاذ را به عنوان حکم برگزیدند و او حکم به اعدام مردان آنها و اخراج زنان و فرزندان آنها داد.
 +
|مسلمانان = مسلمانان
 +
۳۰۰۰ مرد جنگی
 +
|دشمنان = یهودیان بنی قریظه
  
 +
|فرماندهان مسلمانان = [[پیامبر اسلام|رسول خدا]](ص)
 +
|فرماندهان دشمنان =  کعب بن أسد و حیىّ بن أخطب‌
 +
|پرجم داران مسلمانان= [[امام علی]](ع)
 +
|پرچم داران دشمنان = ـــ
 +
|تلفات مسلمانان =ـــ
 +
|تلفات دشمنان = کشته شدن ۶۰۰ تا ۸۰۰ نفر
 +
|توضیحات = آیات ۲۶ و ۲۷ [[سوره احزاب]] و آیات ۵۶ تا ۵۸ [[سوره انفال]] 
 +
}}
 +
[[بنی قریظه]] گروهی از [[یهود|یهودیان]] ساکن [[مدینه]] بودند که در زمان [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت رسول خدا]](ص) به مدینه با ایشان پیمان صلح بستند. امّا در سال پنجم هجری که احزاب (مشركان [[مکه|مكه]] و ساير دشمنان [[اسلام]]) به مدینه حمله کردند، به [[پیامبر اسلام|رسول خدا]](ص) خیانت کردند و پیمان‌نامه ایشان را پاره کردند. پس از شکست احزاب و فرار ایشان، بنی قریظه در قلعه های خود تنها ماندند. اینان خطری جدی برای مسلمانان بودند؛ به همین دلیل، بلافاصله پس از [[ غزوه احزاب ]]، رسول خدا(ص) دستور غزوه بنی قریظه را صادر کردند.
 +
==بنی‌قریظه و خیانت آنان==
 +
[[بنی قریظه]] طایفه ‌اى از جذام برادران نضیرند و گفته مى ‌شود که [[یهود|یهودی]] شدنشان در روزگار عادیا بن سموئل بود، سپس در کوهى بنام "قریظه" فرود آمدند و به آن نسبت داده شدند (بنی قریظه)؛ و بقولى دیگر، "قریظه" نام نیاى آنها است.<ref>تاریخ‌ یعقوبى/ترجمه،ج‌۱،ص:۴۱۱  </ref>
  
 +
میان بنی قریظه و [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] قرار صلحى بود، سپس آن را شکستند و با [[قریش]] پیوستند. پس پیامبر [[سعد بن معاذ]] و عبدالله بن رواحه و خوات بن جبیر را پیش آنها فرستاد تا پیمان را بیادشان آوردند، لیکن پاسخى زشت دادند.
  
 +
آنان در هنگام هجوم مشرکان [[مکه]] و سایر دشمنان اسلام به [[مدينه|مدینه]] منوره و محاصره این شهر مقدس و ایجاد [[جنگ احزاب]] (خندق)، در صدد نقض عهد مسلمانان و کمک به مشرکان متجاوز برآمدند و آنان را در رخنه کردن به داخل مدینه از طریق محل مسکونی خویش، امیدوار نموده و مسلمانان را در رعب و وحشتی عظیم قرار دادند. ولی سرانجام با کشته شدن "عمرو بن عبدود" بدست [[امام علی علیه السلام|علی بن ابی‌طالب]] علیه‌السلام و عقب‌نشینی متجاوزان و مهاجمان به سوی مکه، دسیسه یهودیان بنی‌قریظه در راه دادن مهاجمان متجاوز به داخل مدینه، نقش بر آب شد و آنان در نزد مسلمانان، رسوا و بی‌مقدار شدند. خباثت یهود بنى قریظه در جریان محاصره سپاه ده هزار نفرى مشرکین در جنگ احزاب، قابل بخشودن نبود.
  
==غزوه بنى قريظة==
+
==غزوه بنی‌قریظه در قرآن==
 +
در برخی از آیات [[قرآن|قرآن کریم]] این ماجرا چنین بیان شده است:
  
همان طور كه گفته شد احزاب پس از اين كه نزديك به يك ماه<ref> در اين كه مدت محاصره مدينه چند روز طول كشيد اختلاف است برخى پانزده روز و برخى بيست روز و برخى هم همان گونه كه در بالا ذكر شد نزديك به يك ماه ذكر كرده  اند.</ref> در كنار شهر [[مدينه]] ماندند و با تمام تلاشى كه كردند نتوانستند كارى از پيش ببرند، با شتاب زدگى عجيبى شبانه به سوى [[مكه]] گريختند.
+
«وَأَنْزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکتَابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقًا * وَأَوْرَثَکمْ أَرْضَهُمْ وَدِیارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَکانَ اللَّهُ عَلَىٰ کلِّ شَیءٍ قَدِیرًا».<ref> سورة الأحزاب/ ۲۶ و ۲۷. </ref>
 +
و کسانى از اهل کتاب را که با [مشرکان‌] همپُشتى کرده بودند، از دژهایشان به زیر آورد و در دلهایشان هراس افکند، گروهى را مى‌ کشتید و گروهى را اسیر مى‌ کردید.
 +
و زمینشان و خانه‌ها و اموالشان و سرزمینى را که در آن پا ننهاده بودید به شما میراث داد، و خدا بر هر چیزى تواناست.
  
بدين ترتيب خطر بزرگى كه [[مسلمانان]] را به سختى تهديد مى  كرد با نصرت الهى و مدد غيبى از ميان رفت و جنگ به سود مسلمانان و سر بلندى و پيروزى آنان پايان يافت.  
+
«الَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ، ثُمَّ ینْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کلِّ مَرَّةٍ، وَ هُمْ لا یتَّقُونَ * فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یذَّکرُونَ * وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیهِمْ عَلى‌ سَواءٍ، إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْخائِنِین‌».<ref> سورة الأنفال/ ۵۶- ۵۸ </ref>
 +
همانان که از ایشان پیمان گرفتى ولى هر بار پیمان خود را مى ‌شکنند و [از خدا] پروا نمى‌ دارند.
 +
پس اگر در جنگ بر آنان دست یافتى با [عقوبتِ‌] آنان، کسانى را که در پى ایشانند تارومار کن، باشد که عبرت گیرند.
 +
و اگر از گروهى بیمِ خیانت دارى [پیمانشان را] به سویشان بینداز [تا طرفین‌] به طور یکسان [بدانند که پیمان گسسته است‌]، زیرا خدا خائنان را دوست نمى‌ دارد.
  
در آن روز تاريخى با روشن شدن هوا، مسلمانان اثاثيه و خيمه و خر گاه دشمن را كه به منظور سبك بار بودن به جاى گذاشته و گريخته بودند به صورت غنيمت جنگى با خود برداشته و پيروز مندانه به شهر باز گشتند.
+
==وقایع غزوه بنی‌قریظه==
 +
===محاصره بنى‌قریظه===
 +
بامداد بیست و چهارم [[ماه ذی القعده|ذى القعده]] بود که [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] -صلّى اللّه علیه و آله- و مسلمانان از پیرامون خندق به [[مدینه|مدینه]] بازگشتند و اسلحه خود را نهادند، اما چون هنگام ظهر فرا رسید، [[جبرئیل|جبرئیل]] فرود آمد و به رسول خدا گفت: خدا تو را مى ‌فرماید که: بر سر «بنى قریظه» رهسپار شوى، و هم اکنون من بر سر ایشان مى ‌روم و در قلعه‌ هایشان زلزله مى ‌اندازم. رسول خدا بلال را فرمود تا در میان مردم اعلام کند که هر کس مطیع و شنواى امر خدا و رسول است باید [[نماز عصر]] را جز در «بنى قریظه» نخواند.
 +
رسول خدا «[[ابن ام مکتوم|عبداللّه بن أمّ مکتوم]]» را در مدینه جانشین گذاشت و با سه هزار نفر از مسلمانان که سى و شش اسب داشتند رهسپار شد و رایت را به دست [[امام علی علیه السلام|على]] -علیه السلام- داد، و او را پیش فرستاد. یهودیان با دیدن آنها به رسول خدا صلى الله علیه و آله ناسزا مى‌ گفتند.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۴؛ المغازى، ج ۲، ص ۴۹۹ </ref> رسول خدا صلى الله علیه و آله در نزدیک چاه ابّى که از چاه هاى بنى قریظه و پائین حره بنى قریظه بود مستقر شد. بنى قریظه در قسمت عالیه مدینه سکونت داشتند، در حالى که مرکز مدینه و [[مسجد النبی (ص)|مسجد النبى]] صلى الله علیه و آله در قسمت سافله بوده است. آن حضرت، ابتدا یهودیان را به [[اسلام]] دعوت کرد اما آنان نپذیرفتند،<ref>  المصنف، عبد الرزاق، ج ۵، ص ۳۷۰ </ref> بنابراین محاصره ادامه یافت.
  
[[پيغمبر]] خدا براى شست و شوى سر و بدن و رفع خستگى به خانه آمد و به درون خيمه  اى كه دخترش [[حضرت فاطمه]] علیه السلام به همين منظور در خانه زده بود در آمد و پس از اين كه بدن را شست و شو داده و بيرون آمد [[جبرئيل]] بر او نازل شد و دستور حركت به سوى قلعه هاى [[بنى قريظه]] را داده و پيغمبر دانست كه مأمور است بدون توقف به جنگ بنى قريظه برود.<ref> در چند حديث آمده كه جبرئيل به آن حضرت عرض كرد: اى رسول خدا آيا اسلحه جنگ را بر زمين نهاده  اى؟ فرمود: آرى. عرض كرد: اما [[فرشتگان]] هنوز اسلحه بر زمين نگذارده و هم اكنون از تعقيب لشكر قريش و هم دستان شان باز مى  گردند و تو نيز به دستور خداى تعالى مأمور هستى به سوى بنى قريظه حركت كنى، و هم اكنون ما از پيش مى  رويم و شما هم از دنبال بيایید.</ref>
+
محاصره بنى قریظه به نقل ابن اسحاق بیست و پنج روز و به نقل [[محمد بن عمر واقدی|واقدی]] پانزده روز (از چهارشنبه ۲۳ ذى قعده سال پنجم) به درازا کشید.<ref> المغازى، ج ۲، ص ۴۹۶ </ref> دراین مدت تیراندازى از دو سوى در جریان بود، و یهودیان امید آن داشتند تا با مقاومت آنها، مسلمانان دست از محاصره آنان بردارند. تیراندازى مسلمانان به حدى شدید بود که آنان یقین کردند که مسلمانان رفتنى نیستند.
 +
===پیشنهاد صلح از طرف قریظیان===
 +
یهودیان نماینده‌اى فرستادند تا بگوید حاضرند بر اساس همان شرایطى که [[بنی نضیر|بنى النضیر]] از مدینه رفتند، از شهر خارج شوند، اما رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم راضى نشد. نوبت بعد گفتند که هیچ گونه اموالى حتى به اندازه یک شتر نیز نخواهند برد، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود که بدون هیچ گونه شرطى باید تسلیم شوند.<ref> المغازى، ج ۲، ص ۵۰۱ </ref> سران یهودی با سه پیشنهاد بنا به گفته سیره نویسان رو به رو شدند:
  
پيغمبر خدا [[نماز ظهر]] را در مدينه خواند و بى درنگ لباس جنگ پوشيد و به بلال دستور داد در مدينه جار زند كه هر كس فرمان بر و مطيع خدا و رسول اوست بايد [[نماز عصر]] را در محله بنى قريظه بخواند.
+
#یکى آن که [[اسلام]] را بپذیرند. این مورد قبول واقع نشد.
 +
#زنان و کودکان خویش را خود بکشند و پس از آن به مسلمانان حمله کنند. اگر پیروز شدند دوباره زندگى را از سر خواهند گرفت و اگر کشته شدند خانواده‌اى ندارند که به اسارت مسلمانان در آیند. این نیز پذیرفته نشد.
 +
#حمله ناگهانى و شبیخون به سپاه مسلمانان نیز آن هم در شب شنبه که با یکدیگر مشورت مى ‌کردند، پذیرفته نشد.
  
پس پرچم جنگ را بسته و به دست [[امام علی]] بن ابيطالب داد و او را با گروهى از [[مسلمانان]] از جلو فرستاد و خود نيز با جمعى به دنبال او حركت كرد و ساير مسلمانان نيز دسته دسته به لشكريان پيوستند و به طور كلى تمام افرادى كه در جريان محاصره مدينه و [[جنگ خندق]] حضور داشتند با اندك اختلافى تا پايان وقت آن روز خود را به پاى قلعه  هاى بنى قريظه رسانده و براى جنگ با آن ها آماده شدند.
+
بدین ترتیب اختلاف‌ میان یهودیان بالا گرفت و از لحاظ روحى خود و زنانشان در وضعیت سختى قرار گرفتند.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳ ص ۲۳۸؛ المغازى، ج ۲، ص ۵۰۴ </ref>
 +
===اشتباه ابولبابه و توبه او===
  
بنى قريظه كه از ماجرا مطلع شدند، پيش از آن كه پيشروان لشكر [[اسلام]] به سرزمين آن ها برسد وارد قلعه  هاى خود شده و به استحكام برج و باروى آن ها پرداختند و چون على و همراهان او به پاى قلعه هاى ايشان رسيدند آنان بالاى ديوار آمده و شروع به دشنام دادن به آن حضرت و رسول خدا كردند.  
+
یهودیان از رسول خدا صلى الله علیه و آله خواستند تا اجازه دهد با [[ابولُبابه انصارى|ابولبابه]] که از [[اوس|اوسیان]] بود، و اینان در [[جاهلیت|جاهلیت]] هم پیمان با قریظیان بودند، مشورت کند. ابولبابه به اجازه آن حضرت نزد بنى قریظه رفت. یهودیان با یادآورى دوستى سابق و کمکى که آنان در جاهلیت به اوسیان در برابر [[خزرج]] کرده‌اند از او خواستند تا بگوید تکلیف آنان چیست و چه سرنوشتى در انتظارشان مى‌ باشد. پرسش آنان این بود که آیا شرط رسول خدا صلى الله علیه و آله را که فرمود: تنها باید بر حکم او تسلیم باشند، بپذیرند یا نه. ابولبابه گفت: آرى، اما با اشاره به گلوى خود، به آنان فهماند که چه سرنوشتى در انتظارشان است.<ref> المغازى، ج ۲، ص ۵۰۶ </ref> این اقدام ابولبابه -همان گونه که بلافاصله خودش به آن توجه یافت- سبب مى ‌شد تا بنى قریظه خود را تسلیم نکنند.
  
در نقلى كه [[شيخ مفيد]] و ديگران از آن حضرت كرده  اند، على علیه السلام فرمود: همين كه [[يهوديان]] مرا ديدند يكى از آن ها فرياد زد: «قد جائكم قاتل عمرو» کشنده [[عمرو بن عبدود]] به سوى شما آمد! و سپس ديگران نيز داد زده و به يكديگر نظير اين سخن را گفتند، و برخى هم رجز مى خواندند. من دانستم كه خداى تعالى رعب و وحشتى در دل آن ها انداخته و خداى را براى اين نعمت سپاسگزارى كردم.  
+
ابولبابه از قلعه بنى قریظه خارج شد و بدون آن که نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم برود، به سوى مسجد النبى صلى الله علیه و آله و سلم رفته خود را به یکى از ستون هاى مسجد بست. او براى خیانتى که به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم کرده بود شروع به استغفار کرد. چندین روز -گفته ‌اند شش روز- از ستون مزبور که بعدها «اسطوانه توبه» نام گرفت جدا نشد تا آن که ضمن آیاتى خداوند [[توبه]] وى را پذیرفت‌.
 +
===تسلیم شدن بنی‌قریظه===
 +
به هر روى بنى قریظه چاره‌اى جز تسلیم بر حکم پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ندیده و امید آن داشتند تا اوسیان براى آنان وساطتى بکنند. رسول خدا دستور داد تا تمامى اثاثیه و سلاح هاى آنان را جمع آورى کنند. [[ابن هشام حمیری|ابن هشام]] مى ‌گوید: برخى از محدثانى که به آنان اعتماد دارم برایم نقل کردند که سبب تسلیم شدن آنان این بود که [[امام علی علیه السلام|على بن ابى طالب]] فریاد کشید: بخدا سوگند یا شربتى که [[حضرت حمزه علیه السلام|حمزه]] نوشید مى‌ نوشم و یا قلعه آنان را مى‌ گشایم و قدم جلو نهاد، در آن لحظه قریظیان گفتند: اى محمد! حکمیت [[سعد بن معاذ]] را مى‌ پذیریم.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۴۰ </ref>
 +
اوسیان که در گذشته ناظر گذشت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از [[بنی قینقاع|بنى قینقاع]] بودند و گمانشان بر این بود که آن اقدام به خاطر [[خزرج]] صورت گرفته، از آن حضرت خواستند تا این بار بخاطر آنها از قریظیان بگذرد. پس از اصرار آنان، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم پذیرفت تا هر آنچه سعدبن معاذ -از متنفذان [[اوس]]- در این باره حکم کرد بپذیرد. اوسیان از این اقدام خوشنود شدند. سعدبن معاذ در محاصره [[غزوه احزاب|احزاب]] تیر خورده، در خیمه ‌اى در مسجد، که زنى از قبیله اسلم در آن به مداواى مجروحان مى ‌پرداخت بسترى بود.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۹ </ref>
 +
===داوری سعد بن معاذ===
 +
سعد زیر لب زمزمه مى‌ کرد: اکنون وقت آن است که سعد از ملامت هیچ ملامت کننده‌اى در راه خدا نهراسد. او ابتداء از یهودیان تعهد گرفت تا هرچه حکم کرد بپذیرند و آنان نیز پذیرفتند. پس از آن گفت: حکم من این است که مردان یهودى کشته شوند، کودکان و زنانشان به اسارت درآیند و اموالشان تقسیم شود. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «که حکم سعد مطابق حکم خداوند است.»<ref> المغازى، ج ۲، ص ۵۱۲؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۴۰ </ref>
  
على علیه السلام كه دشنام آن ها را شنيد، بازگشت و به استقبال رسول خدا صلی الله علیه وآله رفته و چون  آن حضرت را ديد در خواست كرد كه به خانه هاى آن ها نزديك نشود و پيغمبر دانست منظورش آن است كه سخنان زشت و دشنام ايشان را نشنود.
+
فرداى آن روز مردان قریظى را کشتند؛ یک زن نیز که سبب شهادت یکى از سربازان مسلمان شده بود به قتل رسید.<ref>  السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۴۲ </ref> یکى از کشتگان حُیى بن اخطب بود که محرک اصلى [[غزوه احزاب|جنگ احزاب]] بوده و با کعب بن اسد تعهد کرده بود که اگر احزاب رفتند نزد آنان بماند. او جامه‌اى سرخ به تن داشت و با دست خویش چند جاى آن را پاره کرده بود تا پس از مرگ از تنش بیرون نیاورند. وى در لحظه مرگ نگاهى به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم کرد و گفت: من خود را در دشمنى با تو ملامت نمى‌ کنم، اما کسى که قدم در راه خذلان الهى گذاشت ذلیل مى‌شود، آنگاه به مردم گفت: نسبت به امر خدا نمى‌توان چیزى گفت، این تقدیر خدا بر [[بنی اسرائیل|بنى اسرائیل]] است، آنگاه نشست تا گردنش را زدند.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام،ج ۳، ص ۲۴۰ </ref> بدین ترتیب مدینه از لوث وجود یهودیان تطهیر شد.
  
بدين ترتيب محاصره يهود بنى قريظه شروع شد و تا روزى كه تسليم شدند و به وسيله مسلمانان از پاى در آمدند بيست و پنج روز طول كشيد و در اين مدت جنگى در نگرفت جز آن كه گروهى از بالاى ديوار ها به سوى مسلمانان سنگ مى انداختند كه آنان نيز پاسخ عملشان را مى  دادند.  
+
تا آن زمان، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دو بار از نقض عهد یهودیان در گذشته بود. به علاوه، خطاى یهودیان [[بنی قینقاع|بنى قینقاع]] و [[بنی نضیر|بنى النضیر]] در حد جرم قریظیان نبود. آنان در بدترین شرایط نقض عهد کردند، به مسلمانان و به شخص رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم توهین کردند و در صورتى که پیروز مى‌شدند، به همراه مشرکان، یک مسلمان را در مدینه زنده نمى‌گذاشتند. اکنون باید خوار و ذلیل مى ‌شدند. اصولًا حیات سیاسى [[اسلام]] در گرو حفظ معاهداتى بود که با قبایل‌ اطراف داشت. پیمان شکنى هر روزه و گذشتن رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از پیمان شکنان، زمینه را براى نقض عهدهاى مکرر آماده مى‌کرد. در چنین شرایطى زندگى براى مسلمانان که تنها پایگاهشان مدینه بود، ناممکن مى‌ نمود.
  
[[ابن هشام]] در سيره مى  نويسد: شبى كه فرداى آن تسليم شدند مصادف با شب شنبه بود و [[كعب بن اسد]] كه بزرگ آن ها بود يهود مزبور را جمع كرده و به آن ها گفت كه اى گروه يهود! مى بينيد كه ما در چه وضعى گرفتار شده  ايم، اكنون من سه پيشنهاد مى  كنم يكى از آن ها را بپذيريد.
+
==پانویس==
 
+
<references />
1- شما كه به خوبى مى  دانيد محمد پيغمبر خداست و اوصاف او را در كتاب هاى خود خوانده  ايد، بياييد تا به او ايمان آورده و مسلمان شويم و از اين پس در امن و آسايش مانند ساير مسلمانان زندگى كنيم و خود، اموال، زن و بچه  هايمان نيز محفوظ بمانند؟
+
==منابع==
 
 
يهوديان گفتند: ما هرگز چنين كارى نخواهيم كرد و از دين موروثى و آيين پدران خود دست بر نمى  داريم.
 
 
 
2-  پيشنهاد دوم من آن است كه بياييد زن و بچه  هاي مان را بكشيم تا خيالمان از اسارت آن ها به دست مسلمانان آسوده باشد سپس لباس جنگ پوشيده و از قلعه  ها بيرون بريزيم و به جنگ مسلمانان برويم، اگر بر آن ها پيروز شديم كه بعدا نيز ممكن است زن و بچه پيدا كنيم و صاحب زن و فرزند شويم و اگر كشته هم بشويم ديگر غم و اندوه اسارت آن ها را در دل نداريم.
 
 
 
گفتند: اين كار را هم نخواهيم كرد، و ما چگونه دلمان راضى شود اين بي چارگان را به دست خود به قتل برسانيم و زندگى پس از آن ها براى ما چه لذتى دارد!
 
 
 
3- كعب گفت:اكنون كه اين پيشنهاد مرا هم نپذيرفتيد پس بياييد امشب كه شب شنبه است و خيال محمد و يارانش از ما آسوده است بر آن ها شبي خون بزنيم شايد بتوانيم كارى از پيش برده و آن ها را پراكنده سازيم! گفتند: ما چگونه حرمت شب شنبه را بشكنيم و به چنين كارى كه پيشينيان ما بدان اقدام نكرده اند دست بزنيم! كعب با ناراحتى گفت: براستى كه تاكنون يك نفر از شما از روى عقل و تدبير كار نكرده است.
 
 
 
'''چند تن از يهود بنى قريظه مسلمان شدند'''
 
 
 
در ميان يهود مزبور چند تن بودند كه وقتى پافشارى هم كيشان خود را در مخالفت با پيغمبر اسلام مشاهده كرده و ديدند چگونه پيشنهاد هاى كعب بن اسد را نيز كه سمت رياست بر آن ها داشته را رد كرده و در نادانى و جهالت خود اصرار مى  ورزند تصميم به پذيرفتن ديانت اسلام گرفته و از [[آيين يهود]] دست كشيدند.
 
 
 
اينان روى گفتار بزرگان خود كه جسته و گريخته اوصاف پيغمبر اسلام را براى آن ها بيان كرده و بشارت آمدن و ظهور آن حضرت را از روى [[تورات]] و گفتار [[حضرت موسی]] و پيغمبران گذشته از ايشان شنيده بودند، در دل علاقه مند به اسلام و آماده پذيرفتن آن دين شده بودند، اما روى ترس از هم كيشان و ملاحظات ديگر نتوانسته بودند ايمان خود را اظهار كرده و عملا در سلك مسلمانان ديگر در آيند.
 
 
 
آن ها دو يا سه نفر بودند به نام هاى اسيد و [[ثعلبه]] كه هر دو برادر و نام پدرشان [[سعيه]] بود و سومين نفرى كه مسلمان شد و در برخى از تواريخ اسلام نام او را در همان ايام محاصره بنى قريظه ذكر كرده اند، [[اسد بن عبيد]] بود.
 
 
 
اينان هر چه خواستند سران و هم كيشان خود را وادار كنند تا به صورت عمومى مسلمان شوند و از لجاجت و عناد خويش دست بكشند و سخنان دانشمندان يهود و بزرگان را به ياد آوردند، نتوانستند و گفتار شان در آن ها مؤثر واقع نشد، از اين رو زن و فرزندشان را برداشته و از قلعه به زير آمده و مسلمان شدند.
 
 
 
كيفيت اسلام آن ها و سخنانى كه از اخبار يهود در اين باره شنيده بودند در بخش سوم با شرح بيشترى ذكر شد.
 
 
 
'''داستان ابو لبابه در ماجراى محاصره بنى قريظه'''
 
 
 
ابو لبابه يكى از [[انصار]] مدينه و از قبيله [[اوس]] بود كه پيش از ورود اسلام به مدينه با يهود بنى قريظه هم پيمان بودند، و در جنگ ها و اختلافات از ايشان پشتيبانى و طرف دارى مى  نمودند.
 
  
يهود بنى قريظه كه از محاصره طولانى به تنگ آمده و عاجز شدند، پيش از آن كه تسليم شوند براى رسول خدا پيغام دادند كه [[ابولبابه]] را به نزد آن ها بفرستد تا در كار خود با او مشورت كنند و رسول خدا نيز ابو لبابه را پيش ايشان فرستاد.
+
*سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم‌، رسول جعفریان، دلیل ما، قم‌، ۱۳۸۳ ش‌.
 +
*مغازى، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
 +
*تاریخ پیامبر اسلام‌، محمد ابراهیم آیتى، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۷۸ ش‌.
 +
*تاریخ یعقوبى، ابن واضح یعقوبى (م بعد ۲۹۲)، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۱ش.
 +
*زندگانى محمد(ص) پیامبر اسلام، ابن هشام (م ۲۱۸)، ترجمه سید هاشم رسولى، تهران، انتشارات کتابچى، ۱۳۷۵ش.
  
همين كه ابو لبابه وارد قلعه شد زنان و كودكان پيش رويش درآمده و صدا ها را به گريه و شيون بلند كردند به حدى كه دل ابو لبابه به حال آن ها سوخت و متأثر گرديد و در همان حال وقتى مردان بنى قريظه از او پرسيدند: آيا به نظر تو صلاح ما در اين است كه تسليم محمد شويم؟
+
{{غزوات پیامبر اکرم}}
 +
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
 +
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]
 +
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]]
 +
[[رده:سال 5 هجری قمری]]
 +
[[رده: پیامبر اکرم]]
 +
{{خوب}}
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
  
گفت: آرى چاره  اى ديگر نيست و ضمنا با دست به گلوى خود اشاره كرد، يعنى تسليم شدن شما مقدمه نابودى و گردن زدن شماست و اگر تسليم شديد مردانتان را گردن مى  زنند. اما ناگهان متوجه شد كه با اين عمل به رسول خدا و مسلمانان خيانت كرده و گناه بزرگى را مرتكب شده است، و موجب شد تا انقلابى در دل او پديد آيد.
+
{{سنجش کیفی
 
+
|سنجش=شده
اين انقلاب درونى سبب شد كه بيش از آن در قلعه  هاى بنى قريظه توقف نكند و براى توبه و آمرزش خواهى از اين گناهى كه مرتكب شده بود در صدد چاره  اى بر آيد و هر چه زودتر خود را از آلودگى آن گناه پاك سازد.
+
|شناسه= خوب
 
+
|عنوان بندی مناسب= خوب
ابو لبابه به همين منظور از آن جا يك سر به مدينه رفت و با طنابى خود را به ستون مسجد بست و گفت: تا خدا مرا نيامرزد و [[توبه]]  ام را نپذيرد از اين جا حركت نخواهم كرد و به سرزمين بنى قريظه و جايى كه در آن مكان به [[خدا]] و رسول او خيانت كرده  ام قدم نخواهم گذارد.
+
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 
+
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
رسول خدا صلی الله علیه و آله كه ديد مراجعت ابو لبابه به طول انجاميد و از ماجراى وى مطلع گرديد فرمود: اگر به نزد ما مى  آمد از خدا براى او طلب آمرزش مى كرديم، ولى اكنون كه چنين كرده همان جا باشد تا خدا توبه  اش را بپذيرد.
+
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 
+
|جامعیت= خوب
ابولبابه هم چنان به ستون [[مسجد]] بسته بود، فقط در اوقات نماز همسر يا دخترش مى  آمدند و او را باز كرده مختصر غذايى كه براى او آورده بودند مى  خورد و سپس [[تطهير]] كرده [[نمازش]] را مى  خواند و دوباره به همان ستون او را مى  بستند.
+
|رعایت اختصار= خوب
 
+
|سیر منطقی= خوب
پس از اين كه شش روز از اين ماجرا گذشت و رسول خدا به مدينه بازگشت شبى در اتاق [[ام سلمه]] بود هنگام سحر در ضمن آيه اى كه به وسيله [[جبرئيل]] بر آن حضرت نازل شد قبولى توبه ابو لبابه به اطلاع حضرت رسيد <ref> [[سوره توبه]]، آیه 102.</ref> و ام سلمه كه از ماجرا مطلع شد، آن بشارت را به او داد. چون خواستند او را باز كنند حاضر نشد و گفت: نه به خدا سوگند بايد خود پيغمبر با دست خود مرا باز كند و چون پيغمبر براى [[نماز صبح]] به مسجد آمد با دست خود او را باز كرد. هم اكنون ستونى در مسجد مدينه است كه آن را «[[اسطوانة توبه]]» ناميده و گويند: جاى همان ستونى است كه ابو لبابه خود را بر آن بسته بوده.
+
|کیفیت پژوهش= خوب
 
+
|رده= دارد
'''بنى قريظه تسليم شدند'''
+
}}
 
 
يهود بنى قريظه كه از محاصره به تنگ آمدند و حاضر به پذيرفتن اسلام و [[جزيه]] هم نشدند چاره  اى جز تسليم نداشتند، اما از سرنوشت خود بيمناك بودند از اين رو براى سران [[قبيله اوس]] كه هم پيمانان آن ها بودند پيغام دادند كه ما چاره  اى جز تسليم نداريم اما شما بايد به ما كمك كنيد و با محمد مذاكره كنيد تا درباره ما ارفاق كند و مانند [[بنى قينقاع]] و [[بنى النضير]] با ما رفتار كند.
 
 
 
با اين پيغام چند تن از افراد قبيله مزبور به نزد رسول خدا رفته و در اين باره با آن حضرت مذاكره كردند پيغمبر فرمود: آيا حاضريد حكميت آن ها را به يك نفر از شما واگذار كنم؟ گفتند: آرى.
 
 
 
فرمود: [[سعد بن معاذ]] درباره ايشان حكم كند، آن ها پذيرفتند، و به دنبال سعد بن معاذ كه در خيمه «[[رفيده]]» و در مسجد مدينه جاى داشت چنان كه پيش از اين گفته شد آمدند و او را به خاطر زخمى كه داشت و نمى  توانست به پاى خود راه برود بر الاغى سوار كرده و بالشى براى او ترتيب دادند و به سوى قلعه  هاى بنى قريظه حركت دادند و در راه بدو گفتند: رسول خدا حكميت بنى قريظه را به تو واگذار كرده و از او خواستند تا درباره آنان ارفاق كند.
 
 
 
سعد بن معاذ ساكت بود و چيزى نمى  گفت تا وقتى كه ديد هر كس به نوعى سفارش  آن ها را مى  كند سكوت خود را شكست و گفت: براى سعد روزى فرا رسيده كه در راه خدا از كسى وا همه نكند و سرزنش و ملامت مردم او را از حق منحرف نسازد.
 
 
 
با اين سخن همراهان سعد دانستند كه او تصميم سختى درباره يهود گرفته و از اين رو به يكديگر گفتند: مردان بنى قريظه كشته شدند و همان طور كه پيش بينى مى  كردند، وقتى سعد در مجلس پيغمبر و اصحاب حضور يافت و طرفين اختيار حكميت را به او واگذار كردند، سعد گفت: حكم من آن است كه مردان شان كشته شوند و اموال شان قسمت شود و زنان و كودكان شان به اسارت در آيند و مسلمانان نيز به دستور رسول خدا بر طبق حكم او عمل كردند.
 
 
 
و بدين ترتيب اين دسته از دشمنان خطرناك و پيمان شكن اسلام كه پيوسته مترصد بودند تا از هر فرصتى استفاده كرده و ضربه خود را به مسلمانان بزنند و احيانا اگر بتوانند همه مسلمانان را از پاى در آورده و هلاك كنند به سزاى خيانت و دشمنى خود رسيده و از ميان رفتند. حيى بن اخطب نيز طبق قرارداد و شرطى كه كرده بود پس از رفتن احزاب به ميان قلعه  هاى بنى قريظه آمد و با آن ها به قتل رسيد. <ref> از آن جا كه دشمنان اسلام براى مخدوش جلوه دادن چهره اسلام از هيچ تهمت و افترايى دريغ نكرده  اند و از هر فرصت و وسيله  اى براى انجام اين هدف [[شيطانى]] بهره گيرى كرده  اند در اين جا به كشتار دسته جمعى مردان يهود بنى قريظه ايراد گرفته و آن را نوعى اعمال خشونت و مخالف با رفتار انبياى الهى جلوه داده اند، و از اين رو برخى از نويسندگان و تاريخ نويسان مسلمان نيز كه كم و بيش تحت تأثير اين تبليغات مسموم و مغرضانه قرار گرفته  اند در صدد توجيه اين عمل بر آمده و بلكه در اين روايات و قتل يهود مزبور خدشه كرده و آن را مخدوش دانسته  اند كه براى نمونه مى  توانيد نوشته [[آقاى دكتر شهيدى]] را در تاريخ تحليلى اسلام بخوانيد و به نظر ما نيازى به اين توجيهات نيست و روايات نيز معتبر است و امثال اين گونه داستان ها در جنگ هاى انبياى گذشته و از جمله حضرت [[موسى بن عمران علیه السلام]] نيز فراوان وجود داشته، و با توجه به دشمني ها و كارشكني هاى زيادى كه يهود مزبور نسبت به اسلام و مسلمين داشته و به صورت پايگاه خطرناكى براى دشمنان اسلام در آمده بودند و قابل هيچ گونه اصلاح و انعطافى هم نبودند و در هر فرصتى خنجر خود را از پشت بر مسلمانان مى  زدند چنان كه اكنون نيز در اين زمان مشاهده مى كنيم، دليلى براى اين توجيهات و خدشه  ها احساس نمى  شود، كه البته بحث و تحقيق بيشتر در اين باره از وضع تدوين اين كتاب تاريخى خارج مى  باشد.</ref>
 
 
 
==پانویس==
 
<references/>
 
 
 
==منابع==
 
رسولى محلاتى، زندگانى حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم.
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۵:۳۶

غزوه بنی قریظه
غزوة بني قریظه.JPG
زمان اواخر ذیقعده و اوایل ذیحجه سال پنجم هجری
مکان قلعه‌های بنی قُرَیظه در مدینه
غزوه قبلی غزوه احزاب
غزوه بعدی غزوه بنى لحيان
علت غزوه خیانت بنی قریظه که هم پیمان مسلمانان بودند در غزوه خندق و حمله آنان از پشت سر به مسلمانان.
نتیجه پس از آن که یهودیان از محاصره به تنگ آمدند، سعد بن معاذ را به عنوان حکم برگزیدند و او حکم به اعدام مردان آنها و اخراج زنان و فرزندان آنها داد.
دوطرف درگیری و تعداد آنها
مسلمانان

۳۰۰۰ مرد جنگی

یهودیان بنی قریظه
فرماندهان
رسول خدا(ص) کعب بن أسد و حیىّ بن أخطب‌
پرچم داران
امام علی(ع) ـــ
تلفات
ـــ کشته شدن ۶۰۰ تا ۸۰۰ نفر
آیات ۲۶ و ۲۷ سوره احزاب و آیات ۵۶ تا ۵۸ سوره انفال

بنی قریظه گروهی از یهودیان ساکن مدینه بودند که در زمان هجرت رسول خدا(ص) به مدینه با ایشان پیمان صلح بستند. امّا در سال پنجم هجری که احزاب (مشركان مكه و ساير دشمنان اسلام) به مدینه حمله کردند، به رسول خدا(ص) خیانت کردند و پیمان‌نامه ایشان را پاره کردند. پس از شکست احزاب و فرار ایشان، بنی قریظه در قلعه های خود تنها ماندند. اینان خطری جدی برای مسلمانان بودند؛ به همین دلیل، بلافاصله پس از غزوه احزاب ، رسول خدا(ص) دستور غزوه بنی قریظه را صادر کردند.

بنی‌قریظه و خیانت آنان

بنی قریظه طایفه ‌اى از جذام برادران نضیرند و گفته مى ‌شود که یهودی شدنشان در روزگار عادیا بن سموئل بود، سپس در کوهى بنام "قریظه" فرود آمدند و به آن نسبت داده شدند (بنی قریظه)؛ و بقولى دیگر، "قریظه" نام نیاى آنها است.[۱]

میان بنی قریظه و رسول خدا قرار صلحى بود، سپس آن را شکستند و با قریش پیوستند. پس پیامبر سعد بن معاذ و عبدالله بن رواحه و خوات بن جبیر را پیش آنها فرستاد تا پیمان را بیادشان آوردند، لیکن پاسخى زشت دادند.

آنان در هنگام هجوم مشرکان مکه و سایر دشمنان اسلام به مدینه منوره و محاصره این شهر مقدس و ایجاد جنگ احزاب (خندق)، در صدد نقض عهد مسلمانان و کمک به مشرکان متجاوز برآمدند و آنان را در رخنه کردن به داخل مدینه از طریق محل مسکونی خویش، امیدوار نموده و مسلمانان را در رعب و وحشتی عظیم قرار دادند. ولی سرانجام با کشته شدن "عمرو بن عبدود" بدست علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام و عقب‌نشینی متجاوزان و مهاجمان به سوی مکه، دسیسه یهودیان بنی‌قریظه در راه دادن مهاجمان متجاوز به داخل مدینه، نقش بر آب شد و آنان در نزد مسلمانان، رسوا و بی‌مقدار شدند. خباثت یهود بنى قریظه در جریان محاصره سپاه ده هزار نفرى مشرکین در جنگ احزاب، قابل بخشودن نبود.

غزوه بنی‌قریظه در قرآن

در برخی از آیات قرآن کریم این ماجرا چنین بیان شده است:

«وَأَنْزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکتَابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقًا * وَأَوْرَثَکمْ أَرْضَهُمْ وَدِیارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَکانَ اللَّهُ عَلَىٰ کلِّ شَیءٍ قَدِیرًا».[۲] و کسانى از اهل کتاب را که با [مشرکان‌] همپُشتى کرده بودند، از دژهایشان به زیر آورد و در دلهایشان هراس افکند، گروهى را مى‌ کشتید و گروهى را اسیر مى‌ کردید. و زمینشان و خانه‌ها و اموالشان و سرزمینى را که در آن پا ننهاده بودید به شما میراث داد، و خدا بر هر چیزى تواناست.

«الَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ، ثُمَّ ینْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کلِّ مَرَّةٍ، وَ هُمْ لا یتَّقُونَ * فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یذَّکرُونَ * وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیهِمْ عَلى‌ سَواءٍ، إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْخائِنِین‌».[۳] همانان که از ایشان پیمان گرفتى ولى هر بار پیمان خود را مى ‌شکنند و [از خدا] پروا نمى‌ دارند. پس اگر در جنگ بر آنان دست یافتى با [عقوبتِ‌] آنان، کسانى را که در پى ایشانند تارومار کن، باشد که عبرت گیرند. و اگر از گروهى بیمِ خیانت دارى [پیمانشان را] به سویشان بینداز [تا طرفین‌] به طور یکسان [بدانند که پیمان گسسته است‌]، زیرا خدا خائنان را دوست نمى‌ دارد.

وقایع غزوه بنی‌قریظه

محاصره بنى‌قریظه

بامداد بیست و چهارم ذى القعده بود که رسول خدا -صلّى اللّه علیه و آله- و مسلمانان از پیرامون خندق به مدینه بازگشتند و اسلحه خود را نهادند، اما چون هنگام ظهر فرا رسید، جبرئیل فرود آمد و به رسول خدا گفت: خدا تو را مى ‌فرماید که: بر سر «بنى قریظه» رهسپار شوى، و هم اکنون من بر سر ایشان مى ‌روم و در قلعه‌ هایشان زلزله مى ‌اندازم. رسول خدا بلال را فرمود تا در میان مردم اعلام کند که هر کس مطیع و شنواى امر خدا و رسول است باید نماز عصر را جز در «بنى قریظه» نخواند. رسول خدا «عبداللّه بن أمّ مکتوم» را در مدینه جانشین گذاشت و با سه هزار نفر از مسلمانان که سى و شش اسب داشتند رهسپار شد و رایت را به دست على -علیه السلام- داد، و او را پیش فرستاد. یهودیان با دیدن آنها به رسول خدا صلى الله علیه و آله ناسزا مى‌ گفتند.[۴] رسول خدا صلى الله علیه و آله در نزدیک چاه ابّى که از چاه هاى بنى قریظه و پائین حره بنى قریظه بود مستقر شد. بنى قریظه در قسمت عالیه مدینه سکونت داشتند، در حالى که مرکز مدینه و مسجد النبى صلى الله علیه و آله در قسمت سافله بوده است. آن حضرت، ابتدا یهودیان را به اسلام دعوت کرد اما آنان نپذیرفتند،[۵] بنابراین محاصره ادامه یافت.

محاصره بنى قریظه به نقل ابن اسحاق بیست و پنج روز و به نقل واقدی پانزده روز (از چهارشنبه ۲۳ ذى قعده سال پنجم) به درازا کشید.[۶] دراین مدت تیراندازى از دو سوى در جریان بود، و یهودیان امید آن داشتند تا با مقاومت آنها، مسلمانان دست از محاصره آنان بردارند. تیراندازى مسلمانان به حدى شدید بود که آنان یقین کردند که مسلمانان رفتنى نیستند.

پیشنهاد صلح از طرف قریظیان

یهودیان نماینده‌اى فرستادند تا بگوید حاضرند بر اساس همان شرایطى که بنى النضیر از مدینه رفتند، از شهر خارج شوند، اما رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم راضى نشد. نوبت بعد گفتند که هیچ گونه اموالى حتى به اندازه یک شتر نیز نخواهند برد، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود که بدون هیچ گونه شرطى باید تسلیم شوند.[۷] سران یهودی با سه پیشنهاد بنا به گفته سیره نویسان رو به رو شدند:

  1. یکى آن که اسلام را بپذیرند. این مورد قبول واقع نشد.
  2. زنان و کودکان خویش را خود بکشند و پس از آن به مسلمانان حمله کنند. اگر پیروز شدند دوباره زندگى را از سر خواهند گرفت و اگر کشته شدند خانواده‌اى ندارند که به اسارت مسلمانان در آیند. این نیز پذیرفته نشد.
  3. حمله ناگهانى و شبیخون به سپاه مسلمانان نیز آن هم در شب شنبه که با یکدیگر مشورت مى ‌کردند، پذیرفته نشد.

بدین ترتیب اختلاف‌ میان یهودیان بالا گرفت و از لحاظ روحى خود و زنانشان در وضعیت سختى قرار گرفتند.[۸]

اشتباه ابولبابه و توبه او

یهودیان از رسول خدا صلى الله علیه و آله خواستند تا اجازه دهد با ابولبابه که از اوسیان بود، و اینان در جاهلیت هم پیمان با قریظیان بودند، مشورت کند. ابولبابه به اجازه آن حضرت نزد بنى قریظه رفت. یهودیان با یادآورى دوستى سابق و کمکى که آنان در جاهلیت به اوسیان در برابر خزرج کرده‌اند از او خواستند تا بگوید تکلیف آنان چیست و چه سرنوشتى در انتظارشان مى‌ باشد. پرسش آنان این بود که آیا شرط رسول خدا صلى الله علیه و آله را که فرمود: تنها باید بر حکم او تسلیم باشند، بپذیرند یا نه. ابولبابه گفت: آرى، اما با اشاره به گلوى خود، به آنان فهماند که چه سرنوشتى در انتظارشان است.[۹] این اقدام ابولبابه -همان گونه که بلافاصله خودش به آن توجه یافت- سبب مى ‌شد تا بنى قریظه خود را تسلیم نکنند.

ابولبابه از قلعه بنى قریظه خارج شد و بدون آن که نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم برود، به سوى مسجد النبى صلى الله علیه و آله و سلم رفته خود را به یکى از ستون هاى مسجد بست. او براى خیانتى که به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم کرده بود شروع به استغفار کرد. چندین روز -گفته ‌اند شش روز- از ستون مزبور که بعدها «اسطوانه توبه» نام گرفت جدا نشد تا آن که ضمن آیاتى خداوند توبه وى را پذیرفت‌.

تسلیم شدن بنی‌قریظه

به هر روى بنى قریظه چاره‌اى جز تسلیم بر حکم پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ندیده و امید آن داشتند تا اوسیان براى آنان وساطتى بکنند. رسول خدا دستور داد تا تمامى اثاثیه و سلاح هاى آنان را جمع آورى کنند. ابن هشام مى ‌گوید: برخى از محدثانى که به آنان اعتماد دارم برایم نقل کردند که سبب تسلیم شدن آنان این بود که على بن ابى طالب فریاد کشید: بخدا سوگند یا شربتى که حمزه نوشید مى‌ نوشم و یا قلعه آنان را مى‌ گشایم و قدم جلو نهاد، در آن لحظه قریظیان گفتند: اى محمد! حکمیت سعد بن معاذ را مى‌ پذیریم.[۱۰] اوسیان که در گذشته ناظر گذشت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از بنى قینقاع بودند و گمانشان بر این بود که آن اقدام به خاطر خزرج صورت گرفته، از آن حضرت خواستند تا این بار بخاطر آنها از قریظیان بگذرد. پس از اصرار آنان، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم پذیرفت تا هر آنچه سعدبن معاذ -از متنفذان اوس- در این باره حکم کرد بپذیرد. اوسیان از این اقدام خوشنود شدند. سعدبن معاذ در محاصره احزاب تیر خورده، در خیمه ‌اى در مسجد، که زنى از قبیله اسلم در آن به مداواى مجروحان مى ‌پرداخت بسترى بود.[۱۱]

داوری سعد بن معاذ

سعد زیر لب زمزمه مى‌ کرد: اکنون وقت آن است که سعد از ملامت هیچ ملامت کننده‌اى در راه خدا نهراسد. او ابتداء از یهودیان تعهد گرفت تا هرچه حکم کرد بپذیرند و آنان نیز پذیرفتند. پس از آن گفت: حکم من این است که مردان یهودى کشته شوند، کودکان و زنانشان به اسارت درآیند و اموالشان تقسیم شود. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «که حکم سعد مطابق حکم خداوند است.»[۱۲]

فرداى آن روز مردان قریظى را کشتند؛ یک زن نیز که سبب شهادت یکى از سربازان مسلمان شده بود به قتل رسید.[۱۳] یکى از کشتگان حُیى بن اخطب بود که محرک اصلى جنگ احزاب بوده و با کعب بن اسد تعهد کرده بود که اگر احزاب رفتند نزد آنان بماند. او جامه‌اى سرخ به تن داشت و با دست خویش چند جاى آن را پاره کرده بود تا پس از مرگ از تنش بیرون نیاورند. وى در لحظه مرگ نگاهى به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم کرد و گفت: من خود را در دشمنى با تو ملامت نمى‌ کنم، اما کسى که قدم در راه خذلان الهى گذاشت ذلیل مى‌شود، آنگاه به مردم گفت: نسبت به امر خدا نمى‌توان چیزى گفت، این تقدیر خدا بر بنى اسرائیل است، آنگاه نشست تا گردنش را زدند.[۱۴] بدین ترتیب مدینه از لوث وجود یهودیان تطهیر شد.

تا آن زمان، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دو بار از نقض عهد یهودیان در گذشته بود. به علاوه، خطاى یهودیان بنى قینقاع و بنى النضیر در حد جرم قریظیان نبود. آنان در بدترین شرایط نقض عهد کردند، به مسلمانان و به شخص رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم توهین کردند و در صورتى که پیروز مى‌شدند، به همراه مشرکان، یک مسلمان را در مدینه زنده نمى‌گذاشتند. اکنون باید خوار و ذلیل مى ‌شدند. اصولًا حیات سیاسى اسلام در گرو حفظ معاهداتى بود که با قبایل‌ اطراف داشت. پیمان شکنى هر روزه و گذشتن رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از پیمان شکنان، زمینه را براى نقض عهدهاى مکرر آماده مى‌کرد. در چنین شرایطى زندگى براى مسلمانان که تنها پایگاهشان مدینه بود، ناممکن مى‌ نمود.

پانویس

  1. تاریخ‌ یعقوبى/ترجمه،ج‌۱،ص:۴۱۱
  2. سورة الأحزاب/ ۲۶ و ۲۷.
  3. سورة الأنفال/ ۵۶- ۵۸
  4. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۴؛ المغازى، ج ۲، ص ۴۹۹
  5. المصنف، عبد الرزاق، ج ۵، ص ۳۷۰
  6. المغازى، ج ۲، ص ۴۹۶
  7. المغازى، ج ۲، ص ۵۰۱
  8. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳ ص ۲۳۸؛ المغازى، ج ۲، ص ۵۰۴
  9. المغازى، ج ۲، ص ۵۰۶
  10. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۴۰
  11. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۹
  12. المغازى، ج ۲، ص ۵۱۲؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۴۰
  13. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۴۲
  14. السیرة النبویه، ابن هشام،ج ۳، ص ۲۴۰

منابع

  • سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم‌، رسول جعفریان، دلیل ما، قم‌، ۱۳۸۳ ش‌.
  • مغازى، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
  • تاریخ پیامبر اسلام‌، محمد ابراهیم آیتى، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۷۸ ش‌.
  • تاریخ یعقوبى، ابن واضح یعقوبى (م بعد ۲۹۲)، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۱ش.
  • زندگانى محمد(ص) پیامبر اسلام، ابن هشام (م ۲۱۸)، ترجمه سید هاشم رسولى، تهران، انتشارات کتابچى، ۱۳۷۵ش.
غزوات پیامبر اکرم (ص)
2 هجری غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره‌ * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق‌
3 هجری غزوه بدر * غزوه غطفان‌ * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد
4 هجری غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد
5 هجری غزوه دومة الجندل‌ * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه‌
6 هجری غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه
7 هجری غزوه خيبر
8 هجری غزوه فتح مكه‌ * غزوه حنين * غزوه طائف‌
9 هجری غزوه تبوك‌
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
رحمة للعالمین.jpg
رویدادهای مهم زندگی
حمله اصحاب فیل به مکهسفر پیامبر اکرم به شامازدواج با حضرت خدیجه کبری (س) • گذاشتن سنگ حجرالاسود در جای خویش • مبعثمعراجولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنسفر به طائفهجرت به مدینهازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغزوه تبوکغدیر خم
بستگان
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) •عبدالله بن عبدالمطلب(س) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • حمزه بن عبدالمطلب(ع) • عباس بن عبدالمطلبابولهبجعفر طیارآمنه(س) • فاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س)
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادابوسلمه مخزومیزيد بن حارثهعثمان بن مظعونمصعب بن عمیرابوبکرطلحهزبیرعثمان بن عفانعمر بن خطابسعد بن ابی وقاصعبدالله بن مسعوداسعد بن زرارهسعد بن معاذسعد بن عبادهعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری حذیفة بن یمانخالد بن سعيدخزیمة بن ثابتعبدالله بن رواحهاویس قرنیعبدالله بن مسعود بلال حبشی
مکان های مرتبط
مکهمدینهغار حراکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعغار ثورمسجد قبامسجد النبیمسجد الحرام